پرویز ثابتی بهائیت و سرکوب قسمت دوم
آیت الله شهید سعیدی، پس از آنکه به مدت67 روز در زندان قزل قلعه و زندان ساواک بود، در تاریخ 10 مهر 1345 آزاد شد. در این موقع، پرویز ثابتی دستور داد تا «به محض مشاهده عمل خلاف و مشکوک» از ایشان، مراتب به اداره ی یکم عملیات – که او ریاست آن را برای قلع و قمع نیروهای مذهبی در اختیار گرفته بود – اعلام نمایند.
این دستور موجب شد تا مزدوران ساواک، ضمنِ شرکت در مجالسِ سخنرانیِ هفتگیِ ایشان در مسجد حضرت موسی بن جعفر (ع) – در خیابان غیاثی تهران که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به نام آیت الله شهید سعیدی(ره) تغییر نام داد – هرگونه اظهارنظر وی را برای ساواک ثبت و ضبط کنند. این رویه بود که شهید سعیدی را در روز 27 آبان 1345 – 45 روز بعد از آزادی از زندان – به این عکس العمل واداشت:
«متأسفانه در مجلس ما یک شخص مریض و بدبختی وجود دارد که من هرچه می گویم، دو تا هم رویش می گذارد و فوری گزارش می کند و در نتیجه برای من دردسر فراهم می کند ...»1
به همین علت بود که در اداره ی یکم عملیات، گزارشی پیرامون این موضوع تهیه و با امضای ناصر مقدم – که در آن موقع مدیرکل اداره سوم بود – به شهربانی ارسال شد:
« ... محمدرضا سعیدی خراسانی ... کماکان به همان روی? ناصواب گذشته و بلکه حادّتر ادامه داده و مرتباً در منابر خود، سخنان تحریک آمیز و اغواکننده بیان می نماید ... از تحریکات مضرّه این شخص جلوگیری و نتیجه را ... اعلام دارند ...2»
این دستور، موجب تشدیدِ آزار و اذیت روزانه ی شهید سعیدی شد؛ تا جائی که بر فراز منبر اعلام نمود:
«آن یک نفر هم که از مجلس ما گزارش تهیه می کند، توجه نماید که مطالب را درست گزارش دهد؛ چون هر روز مرا اذیت می کنند که چرا این طور گفتی و به چه دلیل فلان مطلب را مطرح نمودی.3»
سخنرانی های هفتگی مسجد حضرت موسی بن جعفر(ع)، دارای جمعیت قابل توجهی بود و سخنان صریح و تأثیرگذار شهید سعیدی نیز بر رونق آن می افزود. هیچ منبری نبود که در آن، حضرت امام خمینی(ره) به انواع و انحاء مختلف مورد تجلیل قرار نگیرد و صلواتِ دشمن شکنِ مردم، در موقع شنیدنِ نام امام، آتشی بر جانِ سردمداران حکومت و نیروهای امنیتی رژیم شاه بود. در همین منابر بود که ایشان با صراحت می گفت:
«واقعاً جان ما باید فدایِ این روحانی عالیمقام شود؛ زیرا که جانِ خود را فدایِ امام زمان خواهد کرد.»
در کنار این تبلیغ و ترویج، اشاره های صریح به حضور اعضای تشکیلات بهائیت در مصادر امور، یکی دیگر از نکات اساسی سخنرانی های ایشان بود:
? 18 /9 /45: امیدوارم خداوند به همگی ما سربازان دین توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم به دین خدمت کنیم؛ تا عیسوی ها و کسروی ها و بهائی ها و غیره دین ما را آلت دست قرار ندهند.
? 25 /9 /45: بزرگان مملکت به اسم دین، کارهای ناشایستی انجام می دهند؛ فعالیت بهائیت روز به روز بیشتر می شود.
? 11 /10 /45: آقایان! موقعیت حساس است؛ شیطان صفتان با کمونیست و سایرِ فِرَق کاری ندارند؛ فقط هدفشان اسلام می باشد.
? 14 /10 /45: ببینید در یک کشور اسلامی، چقدر مسلمانان را ناراحت می کنند؟ چقدر از خدا بیخبران به روحانیون ظلم می نمایند.
? 18 /10 /45: وظیفه ما می باشد که مردم را بیدار و هوشیار سازیم تا ظالمین و بهائی ها و یهودی ها و قماربازها و فاحشه ها بر آنها سوار نشوند.
? 21 /11 /45: در کشور ما که یک کشور اسلامی است، کسی گوشش برای مبارزه با کمونیست و بی دینی بدهکار نیست. یهودیان و سایر اقلیت های مذهبی بر ما مسلمانان آقائی می کنند و با دین اسلام و قرآن، سرِ جنگ دارند.
? 28 /11 /45: آقایان! یهودیان که روزی تو سری خور اسلام بودند، کم کم بر ما مسلط می شوند. رجالِ ما، کشور یهود را به رسمیت شناخته اند.»
همین صراحت لهجه و شجاعتِ مثال زدنی در سخنرانی ها بود که وقتی گزارش آن توسط پروپز ثابتی و عوامل او تهیه و به نعمت الله نصیری – رئیس وقت ساواک – ارائه شد، در ذیلِ آن نوشت:
«به شهربانی اطلاع داده شود»
همین دستور بود که موجب گردید تا هم شهربانی، محدودیت های بیشتری برای شهید سعیدی ایجاد نماید و هم در کنارِ آن، طراحیِ استفاده از عوامل خودفروخته – که با نهضت امام خمینی(ره) همراهی نداشتند و در این راستا از همکاری نمودن با دشمنان نیز ابائی نداشتند – اجرائی شود، تا با برافروختنِ آتشِ اختلافات و بهره گیری از تهمت و افتراء و ساده لوحی برخی از متدینین، ایشان را خانه نشین نمایند:
«مخالفین [ما] تا این مدت، 3 دسته می باشند: اول آنهائی که ما را گرفتند و جای شما خالی، چند وقتی در آنجا آب خنک خوردیم. دسته دوم، بعضی از مردم و اهالی محل هستند. و دسته سوم، دوستان من می باشند. مدت سه ماه است که از زندان آزاد شده ام؛ در این مدت هیچگاه از وظیفه خود، منفک نشده ام. در این مدت فکر کردم، دیدم مخالفین من همه محترم هستند؛ ممکن است بتوانند برای اسلام بهتر از من خدمت کنند؛ لذا از امروز از دوستان عزیزم خداحافظی می کنم و از فردا هم به مسجد نخواهم آمد. البته به جائی نمی روم و در خانه هستم4»
این خانه نشینی، علی الظاهر به مدت حدود 23 روز به طول انجامید تا اینکه اولینِ سخنرانی ایشان بعد از بازگشت به مسجد، به شرح زیر به ساواک گزارش شد:
«تعصب داشته باشید و برای سربلندی دین مبین اسلام تلاش کنید و از هیچ موانعی نترسید؛ گو اینکه دستگاه، افرادِ متعصبِ مسلمان را لکه دار و ناراحت می نماید، ولی چاره ای نیست و باید مبارزه کرد. در حالِ حاضر، رجالِ مملکت ما از دینِ اسلام خوششان نمی آید و هر کس بگوید اسلام دینِ برحقّ است، فوراً او را دستگیر و زندانی می کنند.5»
به هر حال، اینگونه اظهارنظرهای صریح، سختگیری بر آیت الله سعیدی را دوچندان می کرد، تا جائی که از مسافرت ایشان به مکه مکرمه، جلوگیری شد. در همین موقع بود که شهید سعیدی به بهانه ی سفر به مشهد مقدس و دیدار با آیت الله میلانی از تهران خارج شد. پرویز ثابتی که در پیگیری موضوع با ساواک خراسان هماهنگی کرده بود، در دستوری به ساواک تهران، ابلاغ کرد:
«محمدرضا سعیدی خراسانی ... شوهر خواهر سیدمهدی طباطبائی است و تا کنون در مشهد دیده نشده و با میلانی ملاقات ننموده است ... به منابع مربوطه آموزش داده شود که پیرامون چگونگی مسافرت و نیز مقصد مسافرتش تحقیقات بیشتری معمول و نتیجه را... اعلام دارند.
از طرف مدیرکل اداره سوم. ثابتی»
1 . آیت الله سیدمحمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک ، ص 75 ، سندشماره 19042 – 30 /8 /45
2 . همان ، ص 77 ، سند شماره 53269 – 10 /9 /45
3 . همان ، ص 78 ، سند شماره 1855 – 12 /9 /45
4 . همان ، ص 92 ، سند شماره 26542 – 27 /10 /45
5 . همان ، ص 95 ، سند شماره 2198 – 7 /11 /45
|
تعداد مشاهده: 9523