گذری به انقلاب اسلامی در استان گلستان به روایت اسناد ساواک- بخش اول
تاریخ انتشار: 07 آبان 1403
مقدمه
موقعیت تاریخی و جغرافیایی استان گلستان
گلستان نام جدیدی است بر سرزمینی تاریخی. این بخش از ایران در طول تاریخ نامهای متعددی بر خود دیده است. این سرزمین در اوستا بهصورت «هرکانه»، در کتیبه بیستون «ورکانه» و در کتب پهلوی «وورکان» ضبط شده است. نویسندگان قدیم یونانی، نام آن را «هیرکانیا» نوشتهاند. از مشاهیر گرگان میتوان به ابوسیلک گرگانی (سده سوم هجری از پیشگامان شعر فارسی)، فخرالدین اسعد گرگانی (سراینده ویس و رامین – سده پنجم هجری)، اسماعیل جرجانی (پزشک معروف سده ششم و مؤلف ذخیره خوارزمشاهی در طب)، علیبن محمد جرجانی استرآبادی مشهور به میرسید شریف زندگی قرن 8 و 9 ق (صاحب آثاری چون التعریفات و شرح المواقف)، فخرالدین صحر سماکی عالم امامی و وزیر عصر طهماسب اول صفوی، مولانا ابوالقاسم ابن ابوطالب میرحسین فندرسکی از علما و دانشمندان دوره صفوی (سده دهم – یازدهم ق)، محمدامین استرآبادی نویسنده اخباری رساله فوائد المدینه، (قرن دهم و یازدهم هجری)، و میرزا مهدی خان استرآبادی مورخ عصر نادری (نویسنده جهانگشای نادری و فرهنگنامه سنگلاخ) در سده دوازدهم اشاره کرد.
این نام در منابع اسلامی تا سده هفتم هجری به شکل جرجان و از سده دهم هجری به گونه استرآباد ثبت شده است. در اسفند 1316 ﻫ ش این منطقه به گرگان تغییر نام داد.
استان گلستان تا سال 1316 با عنوان ایالت یا ولایت گرگان (استرآباد) سرزمین پهناورتری را دربر میگرفت. از سال 1316 این منطقه همراه با استانهای کنونی تهران، مازندران، قم و سمنان بخشی از استان دوم ایران بهشمار آمد.
استان گلستان تا سال 1376 بخشی از استان مازندران بود، اما در آن سال با نام «گلستان» و با مرکزیت شهر گرگان به استان تبدیل شد. استان گلستان با مساحتی بالغ بر 20000 کیلومتر مربع در محدوده جغرافیایی 54 درجه تا 56 درجه طول شرقی و 36 تا 38 درجه عرض شمالی در شمال کشور و جنوب شرق دریای خزر واقع شده و به لحاظ وسعت نوزدهمین استان کشور میباشد.
این استان از شمال با کشور ترکمنستان نیز همجوار و دارای 348 کیلومتر مرز خاکی و 90 کیلومتر مرز آبی با این کشور است. همچنین گلستان در بین استانهای مازندران در غرب، سمنان در جنوب و خراسان شمالی در شرق قرار دارد و به لحاظ آب و هوایی در منطقه معتدل خزری واقع میباشد.
شهرهای استان گلستان
استان گلستان دارای 14 شهرستان به نامهای آزادشهر، آققلا، گرگان، گنبدکاووس، بندر ترکمن، گمیشان ، رامیان، کردکوی، بندرگز، علیآباد کتول، گالیکش، کلاله، مراوه تپه و مینودشت و دارای 29 شهر و ۲۷ بخش و ۶۰ دهستان است. استان گلستان به عنوان استان کشاورزی و دامپروری شهرت دارد و حدود یک سوم غلات و دانههای روغنی کشور را تولید میکند.
استان گلستان در همراهی با نهضت امام خمینی(ره)
دهه چهل شمسی برای حوزههای علمیه و نهادهای مذهبی با دو واقعه مهم آغازشد؛ این اتفاقات نه تنها برحوزههای علمیه که بر تمام شئون سیاسی و اجتماعی ایران نیز تأثیر شگرف گذاشت. ارتحال آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی در فروردین سال 1340 از مهمترین این وقایع بود. رحلت مرجع علیالاطلاق جهان تشیع این تصور را تداعی کرد که با فقدان آن مرجع عظیمالشأن وحدت روحانیت دچار اخلال شده و حوزه علمیه قم و جهان تشیع انسجام و اتحاد خود را از دست داده است. این تحلیل بدین معنا بود که رژیم میتواند سیاستهای ضد دینی خود را با سرعت و جسارت بیشتری دنبال کند. دیگر رویداد مهم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ورود «جان. اف. کندی» به کاخ سفید بود. اولین تأثیر انتخاب کندی بر اوضاع ایران، انتصاب دکتر علی امینی از رجال یانکوفیل به نخستوزیری در 16 اردیبهشت سال 1340 بود. دولت مستعجل دکتر علی امینی در تیرماه سال 1341 پس از سفر محمدرضا پهلوی به آمریکا و دیدارش با کندی به سر آمد. محمدرضا پهلوی در این سفر توانست آمریکاییها را مجاب کند تا اصلاحات را از طریق دربار دنبال کنند؛ به این ترتیب اسدالله علم از رجال وابسته به انگلستان در 30 تیر 1341 به جای علی امینی به نخستوزیری منصوب شد.
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در 14 مهر 1341 اولین گام در اجرای قوانین ضد دینی در ایران پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی بود، هرچند که این موضوع از مدتها قبل مطرح شده و ایشان نیز به آن واکنش نشان داده بودند. به موجب این مصوبه شرط مسلمانی و سوگند به قرآن مجید از شرایط انتخاب شوندگان برای مجالس شورای ملی و سنا حذف میشد. این لایحه جنجالی و ضد اسلامی عملاً امکان رشد بیشتر بهاییها در ساختار سیاسی رژیم پهلوی را فراهم میکرد. واکنش امام خمینی(ره) و سایر مراجع و علما و حمایت مردم از آن، سرانجام در 7 آذر 1341 اسدالله علم نخستوزیر وقت را مجبور به ارسال تلگرامی به علمای قم، برای اعلام لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی کرد.
بسیاری از تحلیل گران در بررسی تبعات این اقدام، معتقدند که آمریکا و حاکمیت محمدرضا پهلوی پس از این واقعه نسبت به روحانیت عدوات بیشتری پیدا کرده و برای سرکوب آنها مصممتر شدند. ذکر این نکته ضروری است که در بررسی شیوه برخورد رضاخان و محمدرضاشاه با روحانیت، به رغم تفاوتهایی که در نوع برخورد وجود داشت، ماهیت و هدف کاملاً مشابه بود. در واقع هر دو تمرکز خود را بر ایجاد شکاف میان مردم و روحانیت و نهایتاً حذف روحانیت و مذهب از ساختار اجتماعی کشور قرار داده بودند. تحولات سالهای آغازین دههی 40 تا خرداد 1342 به وضوح بیانگر بستر سازی برای اجرای این نقشه است. سخنرانی توهینآمیز محمدرضا پهلوی در قم (سال 1341) و اجرای طرح آمریکایی انقلاب سفید اوج این تقابل برای حذف روحانیت است. امام خمینی به همین دلیل، رفراندم ششم بهمن 1341 را غیر قانونی اعلام کردند و صراحتاً نسبت به آن واکنش نشان دادند. مخالفت امام خمینی(ره) با اصول انقلاب سفید و تحریم نوروز سال 1342، رژیم را در موضع حمله به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعقر صادق (ع) در دوم فروردین 1342 قرار داد. این اقدام غیر متعارف رژیم نه تنها جامعه روحانیت، بلکه تودههای مردم را نسبت به ماهیت ضد دینی رژیم آگاه کرد و عملاً مرزبندیهای جدیدی میان مردم و حاکمیت ایجاد نمود. این شکاف به تدریج چنان عمیق شد که در بهمن 1357 دیگر قابل پر شدن و ترمیم نبود.
بازتاب قیام 15 خرداد در استان گلستان
نگاهی به اسناد ساواک و خاطرات منتشر شده از مبارزان انقلابی نشان میدهد که در آستانه قیام 15 خرداد 1342، تودههای مردم در استان گلستان به دلیل کنترل شدید رژیم چندان تصور روشنی از ماهیت و اهداف قیام امام (ره) نداشتهاند. با این وجود از همین زمان روحانیون و طلاب گلستانی مقیم در شهرهای دیگر به کمک برخی از روحانیون انقلابی کشور تکاپوی خود را برای مردمی کردن قیام آغاز کردند. این افراد با ایجاد کانالهای ارتباطی میان حوزهی علمیه گرگان با کانون های مبارزه در شهرهای تهران، قم و مشهد به تدریج با انتقال اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) اولین گامها را برای آشنا کردن مردم با امام خمینی(ره) و ماهیت نهضت ایشان آغاز کردند.
از اوایل سال 1342 و با نزدیک شدن به ماه محرم خطبا و وعاظ به توصیه امام خمینی(ره) مأموریت یافتند که مردم را در جریان اقدامات ضد دینی رژیم و اوضاع سیاسی کشور قرار دهند. اسناد نشان میدهند که رژیم از این موضوع اطلاع داشته و به شدت اوضاع را رصد میکرده است. تعیین شروط چهارگانه برای سخنرانی وعاظ در ماه محرم از جمله اقداماتی بود که برای کنترل و مدیریت اوضاع انجام میگرفت. از کسانی که در این مقطع حساس از سوی امام خمینی(ره) برای آگاهی بخشی در استان گلستان انتخاب شد «آیتالله سیدکاظم نورمفیدی» بود. ایشان در خاطراتش در این خصوص گفته است:
«یکی از روزهای سرد زمستان سال 1341ش بود که یکی از آقایان در خیابان مرا دید و گفت: «بیایید امام با شما کار دارد». من هم فردا صبح رفتم منزل امام در محلهی یخچال قاضی قم. وارد که شدم، دیدم ایشان زیر کرسی نشستهاند. ایشان پس از احوالپرسی فرمودند بروید گرگان و از آقایان دعوت کنید و بخواهید که قیام کنند. بعد به من گفتند به آقایان بگویید برای خاطر دنیاتان هم که هست قیام و حرکتی علیه رژیم شاه بکنید و نسبت به خلافکاریهای رژیم عکسالعمل نشان بدهید. من از این سخن امام این طور استنباط کردم که امام آن موقع وضعیت حوزهها و مسائل دینی را در خطر میدید. بهرحال من به گرگان آمدم و به عنوان نمایندهی امام در این قضیه، علمای شاخص شهر را به منزل قدیمی پدرم دعوت کردم که همه آمده بودند، حدود 10-15 نفر میشدند ظهر بود و ناهار را هم میهمان ما بودند. سپس برای آقایان تشریح کردم که قضایا از چه قرار است و شاه میخواهد چه کار کند و دنبال چه برنامه هایی است! اینکه لوایح ششگانه شروع کار است و اینها اهداف دیگری دارند. بعد پیغام شفاهی امام را به آنها گفتم.»[1]
نگاهی به محور گفتههای آیتالله سیدکاظم نورمفیدی خصوصاً اشاره ایشان به لوایح ششگانه نشان میدهد که نه تنها مردم، بلکه روحانیت استان نیز شناخت چندانی از ماهیت این اقدامات نداشتهاند. بیانات مقام معظم رهبری حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای درخصوص اوضاع حاکم بر گرگان در سال 1342 تصویری گویا از جو حاکم بر این منطقه است. ایشان که در این زمان سفری تفریحی به گرگان داشتهاند میفرمایند:
«از نزدیک دیدم که در آنجا، شهر گرگان، هیچ خبری نیست، گویی که در محرم امسال که صفرش ما در گرگان بودیم، هیچ واقعهای اتفاق نیفتاده...»[2]
ایشان پس از پرسش از روحانیون گرگان این جواب را میشنوند:
«این جا نمیشود چیزی گفت. گفتیم چرا؟ گفتند: این جا دستگاه مسلط است. سخت است... خیلی اوقاتم تلخ شد. فهمیدم که در قضیه کوتاهی شده. همان جا خودم تصمیم گرفتم ... انشاءالله سال دیگر میآیم گرگان ... تا قضیه 15 خرداد ... را مطرح کنم.»[3]
آیتالله سید علی خامنهای در 22 خرداد 1343 مجدداً به گرگان بازگشت و در جلسات و سخنرانیها، به تشریح اوضاع کشور پرداخت.
استقبال از این جلسات باعث احضار ایشان به ساواک شد.[4] در توضیح این جلسات به نقل از مقام معظم رهبری آمده است:
« ... ما هم از اول دهه شروع کردیم به گفتن مطالب تا رسیدیم به قضایای 15 خرداد سال گذشته، دههی دوم صفر در یک مسجد خیلی بزرگ در گرگان به اسم مسجد مصلی من منبر میرفتم. اگرچه به صراحت حرف نمیزدم ولی نوع حرفها، جهتگیریها و مایههای فکری یک عدهای را تحریک میکرد. مردم هم عجیب به هیجان میآمدند. من تعجب میکردم که چطور این مردم به این خوبی را سال گذشته همین طور این آقایان رها کرده بودند. نشانههای هیجان و اقبال عمومی از این حرفها این بود که بنده آن سال در همان شبهای دههی آخر شبی چهار پنج جا منبر میرفتم. شب بیست و ششم من خیلی منبر مفصلی رفتم و گفتم که [شب] بیست و هشتم مسائل زیادی را برای شما خواهم گفت.»[5]
ایشان در همین زمان با ارسال نامهای برای پدر گرامیشان حاج سیدجواد، ضمن تشریح برنامههای اجرائی خود در گرگان به استقبال از این جلسات اشاره کردهاند:
«وضع من از وقت نوشتن نامه قبل تا اندازهای فرق کرده است. به این معنی که سه مجلس شبها و یک مجلس عصرها و یک مجلس هم صبحها دعوت شدهام که جز یکی دو مجلس بقیه از بهترین مجالس گرگان است.»[6]
بر اساس نقل قولهای فوق به خوبی میتوان مشکلات و محدودیتهای انقلابیون در استان گلستان را درک کرد. بهرغم سختگیرهای ساواک و شهربانی و به تبع آن ناآگاهی عمومی از ماهیت رژیم پهلوی، اسناد نشان میدهد که در همان روزهای اولیهی سال 1342 در شهرهای مختلف منطقه کسانی بودند که با شجاعت مردم را در جریان اوضاع کشور قرار داده و در مساجد و منابر به موضوعاتی مانند حمله به مدرسه فیضیه و اوضاع فرهنگی و مذهبی کشور میپرداختند. برای نمونه میتوان به «حجتالاسلام محمدحسین اردبیلی» اشاره کرد که در گنبدکاووس از لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و واقعه مدرسه فیضیه انتقاد کرده است. به گزارش ساواک ایشان در سخنانی در اعتراض به سیاستهای رژیم پهلوی گفته بود:
«نامهای از بازداشت چند نفر از واعظین تهران و قم برای من واصل گردیده است، شنیدهام میخواهند به زنان نیز حق رأی بدهند در کدام قرآن نوشته شده که زن باید نماینده مجلس شود، در پایان دعا نموده هر کس که میخواهد قرآن را زیر پا بگذارد در هر لباس نابود شود.»[7]
در گزارش دیگری که چند روز قبل از قیام 15 خرداد تهیه شده به طرفداری «حجت الاسلام شیخ حسین پرهیزکار» از امام خمینی (ره) اشاره شده است:
«در لیله 12 /3 /42 آقای شیخ حسین پرهیزکار هنگام وعظ در گنبد از آقای خمینی طرفداری و اشاره مختصری نیز به لوایح ششگانه نموده که به وسیله شهربانی تذکرات لازم داده شد.»[8]
در سندی دیگر ژاندارمری گرگان در نامهای به ساواک نسبت به فعالیت عدهای از طلاب حوزههای علمیه مشهد و قم در روستای «جلین علی آباد» هشدار داده است.[9]
بررسی روند حوادث کشور نشان میدهد که به تدریج تا 15 خرداد 1342 روحانیون و وعاظ در سراسر کشور فضای ذهنی جامعه را برای دفاع از اسلام و مبارزه با رژیم آماده کرده بودند. به همین دلیل پس از دستگیری امام(ره) در شهرهای قم، تهران و ورامین مردم به خیابانها ریخته و رژیم را تا آستانه سقوط پیش بردند. در شهرستان گرگان مردم طوماری در پشتیبانی از امام(ره) خمینی تهیه کرده و در آن خواستار آزادی ایشان شدند. کمیتهی اطلاعاتی گرگان طی نشستی با حضور مقام سیاسی، نظامی و امنیتی در روز 20 /3 /1342 به بررسی چونگی برخورد با این افراد پرداخت:
«چون اطلاع رسیده است که برای استخلاص آقای خمینی از طرف هیات پیروان قرآن گرگان تلگراف تهیه و امضا جمعآوری میشود، لذا پس از تحویل تلگراف را امضا نمودهاند. به منظور کمک به مأمورین شهربانی گرگان در موقع ضروری و بالاخره تأمین محل بازداشت و برای دستگیر شدگان احتمالی، ساواک گرگان نیز پیش بینی لازم به عمل آمد.»[10]
فضای امنیتی و خفقان حاکم بر استان گلستان، اسناد نشان میدهند که انقلابیون از هر فرصتی برای تشریح برنامههای رژیم برای مردم استفاده میکردهاند. از جمله این افراد «شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد»[11] بود که در مهرماه 1342 چند سخنرانی پرشور در استان گلستان ایراد کرد.[12]
پایان بازداشت و حصر چند ماههی امام خمینی در فرودین 1343 شور و اشتیاق فراوانی در میان اقشار مختلف مردم کشور ایجاد کرد و بسیاری برای دیدار ایشان عازم قم شدند. در میان هیدتی که از علمای استان مازندران در همان مقطع به ملاقات امام خمینی (ره) رفته بودند تعدادی از روحانیون استان گلستان از جمله «آیتالله نصیری» و «آیتالله سیدعلیاکبر حسینی نوکندهای» حضور داشتند.[13]
مبارزات مردم از تبعید امام تا پایان دهه 40
تصویب لایحه کاپیتولاسیون در دولت حسنعلی منصور (اسفند 42- بهمن 1343) نه تنها به مستشاران آمریکائی در ایران مصونیت کامل سیاسی، نظامی و قضائی میداد، بلکه وابستگان آنها را نیز در صورت ارتکاب جرم در ایران مشمول این قانون میدانست.
امام خمینی (ره) به عنوان مرجعی آگاه و انقلابی علیه کاپیتولاسیون قیام کرده و جامعه روحانیت و مردم نیز با ایشان همراهی کردند. نتیجه این اعتراضات تبعید امام در 13 آبان 1343 به ترکیه بود.
تبعید امام خمینی (ره) موجی از اعتراض علیه رژیم پهلوی را به دنبال داشت. بسیاری در اعتراض به این اقدام با ارسال نامه و تلگراف برای مقامات رژیم مراتب اعتراض خود را اعلام کردند. روحانیت مبارز منطقه گرگان و دشت نیز در همین راستا همسو با سایر نقاط کشور با ارسال نامههای اعتراضی مراتب ناخشنودی و اعتراض خود را نسبت به تبعید امام اعلام کردند. در نامهای به امضاء علمای مازندرانی و گرگانی حوزهی علمیهی قم به «امیرعباس هویدا» نخست وزیر (بهمن 1343ـ مرداد 1356) آمده است:
«آقای هویدا، به منظور خاتمه دادن به این اوضاع آشفته و تحکیم اساس مملکت و پیروی از اصول مقدسهی اسلام و رعایت قوانین اساسی لازم است هرچه زودتر با الغای مصوبات خلاف شرع و قانون و ارجاع حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامظله العالی و آزاد کردن زندانیان بی گناه و بر طرف کردن اختناق و جبر و فشار، نواقص گذشته را جبران نمایید.»[14]
علاوه بر آن علمای مازندران و گرگان با ارسال نامه سرگشاده «حججالاسلام و فضلا و محصلین حوزه علمیه مازندران و گرگان به پیشگاه مرجع تقلید مسلمانان حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی» نشان دادند که با دقت وضعیت امام را تحت نظر داشتهاند:
«محضر مقدس بزرگ مرجع عالم تشیع حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی متعالله المسلمین بطول بقائه هر چند انتقال حضرت عالی از ترکیه به عتبات عالیات از جهتی مایه خرسندی است ولی ادامه تبعید آن مرجع عالیقدر که به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملت اسلام و حمایت از استقلال و تمامیت ارضی کشور اسلامی ایران صورت گرفته است بسی موجب تأثر و تنفر عموم ملت ایران است ملت شریف مسلمان ایران و حوزه علمیه قم که از منویات مقدس آن قائد عظیمالشأن پیروی میکنند و برای تأمین و اجرای آن از هیچگونه فداکاری دریغ ندارند انتظار دارند که به زودی موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرت عالی به حوزه علمیه قم و با تدبیرات خردمندانه و رهبریهای ارزنده آن زعیم عالیقدر مصالح عالیه اسلام و ایران و حقوق از دست رفته ملت تأمین گردد.»[15]
علاوه بر ارسال اعلامیه و تلگرام برای مقامات سیاسی رژیم و مراجع تقلید، روحانیون انقلابی استان با انتشار نوارهای سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) در شهرها و روستاهای استان مردم را نسبت به اوضاع جاری کشور مطلع میکردند. از جمله این افراد میتوان به «حجتالاسلام عبدالنبی احمدی» و «حجتالاسلام علیاصغر زنگانه» اشاره کرد که نوارهای سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون را از مشهد به منطقه آورده و مردم را به شنیدن آن دعوت میکردند. در سندی در همین زمینه آمده است:
«دو نفرطلبه به اسامی عبدالنبی احمدی و علی اصغر زنگانه ساکن قریه جنگلده علی آباد تعدادی نوار خمینی را از مشهد با خود به محل فوق بردهاند و هر روز عدهای از افراد محلی را جهت استماع نوارها دور خود جمع مینمایند، خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به جمع آوری نوارها اقدام و از نتیجه این ساواک را نیز مطلع نمائید.»[16]
ساواک گرگان پس از اطلاع از موضوع، حجج الاسلام احمدی و زنگانه را دستگیر و پس از شکنجه، به حبس محکوم کرد. «حجتالاسلام سیدباقر موسوی» نیز از دیگر افرادی بود که در این مقطع نوارهای امام را به گالیکش میآورد و در اختیار طرفداران امام خمینی (ره) قرار میداد:
«محترماً طبق اطلاع گویا نامبرده به قم رفته از سخنرانی خمینی نواری ضبط شده را با خود همراه آورده و در بین مردم تبلیغ مینماید. این نوار بر ضد لوایح ششگانه و اعلیحضرت همایونی میباشد.»[17]
حجتالاسلام موسوی در خاطراتش موضوع آوردن نوارهای سخنرانی به منطقه را توضیح داده است. این اظهارات برای آگاهی از شیوههای مبارزاتی انقلابیون استان گلستان اهمیت دارد:
« ... بعد از شنیدن خبر دستگیری و تبعید امام من به قم رفتم و پس از تحقیق و پیگیری مسئله، نوار سخنرانی امام را از طریق دوستانم به دست آوردم و به گالیکش بردم و در آنجا به اتفاق رفقا نوار را گوش میدادیم تا آنکه خبر آوردند رکن دو ارتش گنبد از مسئله با اطلاع شده و تصمیم گرفتند که بیایند خانهی شما را محاصره و تفتیش کنند و ما سریعاً نوار را رد کردیم.»[18]
محورهای فعالیت مردم گلستان در نهضت امام (ره)
در ادامه مهمترین محورهای مبارزاتی نیروهای انقلابی استان به اختصار توضیح داده شده است. این فعالیتها با توجه به شرایط سیاسی ـ امنیتی هر منطقه بعضاً با سایر مناطق تفاوتهایی داشت. با این وجود نقطهی اشتراک همهی انقلابیون کشور حفظ یاد و نام امام (ره) و استمرار مبارزه علیه رژیم پهلوی بود.
حفظ یاد و نام امام خمینی(ره)
با فروکش کردن موج اولیه حرکت انقلابی مردم پس از تبعید امام (ره)، فعالان سیاسی و انقلابی استان گلستان تمرکز خود را بر حفظ انسجام و جلوگیری از فراموش شدن یاد و نام آن حضرت قرار دادند. این افراد به درستی دریافته بودند که هدف اصلی رژیم از تبعید امام (ره) حذف نام و اندیشههای ایشان در میان مردم است. به همین دلیل انقلابیون به مقابله با این اقدام هدفمند رژیم پرداخته و به رغم مشکلات و محدودیت هایی که وجود داشت با استفاده از روشهایی که برخی از آنها در زیر آمده است به خنثی کردن این توطئهها پرداختند.
ارتباط با امام(ره) به عنوان رهبر نهضت
پس از انتقال حضرت امام (ره) از ترکیه به عراق، بسیاری از نیروهای انقلابی از سراسر کشور و از جمله گلستان به این کشور سفر و با امام (ره) دیدار میکردند. این دیدارها اغلب جنبهی سیاسی پررنگی داشته و خطوط و سیر مبارزه را مشخص میکرد. «حجتالاسلام شیخ رسول رضایی» که در سال 1346 به دیدار امام خمینی (ره) رفته بود گزارشی از وضعیت مبارزه در منطقه را به اطلاع ایشان رسانید.[19]
«حجتالاسلام شیخ یوسف عامری» سرپرست هیئت رضویه در مکاتبه با امام(ره) در نجف، علاوه بر مسائل شرعی و فقهی، مباحث و مسائل جاری را نیز با امام مطرح میکرد؛ وی مجوز برداشت از وجوهات شرعی برای احداث مسجد را از امام(ره) دریافت کرده بود. در اسناد بارها به تلاش نیروهای مذهبی استان برای ملاقات با امام اشاره شده است.
بر اساس گزارش ساواک در سوم مرداد1347 فردی بنام «حسن بهنام» به قصد زیارت عتبات در نجف با امام خمینی (ره) دیدار کرده بود. در سال 1349 نیز پس از انتشار اخباری مبنی بر احتمال سفر امام خمینی (ره) به مکه، «حجتالاسلام شیخ حسین مظفری» به همراه عدهای برای دیدار با ایشان مهیا شده بودند.[20]
بر اساس اسناد ساواک این ملاقاتها تا هنگام هجرت امام (ره) به پاریس در سال 1357 ادامه داشت. بهطور نمونه میتوان به اظهارات «دکتر میرباقری» در سال 1356 اشاره کرد که هر موقع برای زیارت به کربلا و نجف سفر میکرد به دیدار امام (ره) هم مشرف میشد.[21] امام نیز متقابلاً از طریق این افراد و دیگر نزدیکانش خط ارتباطی خود را با مردم استان گلستان حفظ میکردند و توصیههای مبارزاتی خود را به اطلاع آنها میرساندند. ساواک در سندی در سال 1349 از سفر آقای «سید تقی بختیاری» از نجف برای جمع آوری وجوهات به گرگان گزارش میدهد:
«چندی قبل سید تقی بختیاری به گرگان آمده بود با آقای حاج قربان معیری ملاقات و ضمن گفتگوهای مختلف اظهار داشت؛ من از طرف خمینی به منظور جمع آوری وجوهات وکالت ثبتی دارم و قصد دارم از طریق ترکیه به هر قیمتی که شده به عراق بروم زیرا مرا خواستهاند.»[22]
اشاره به امام (ره) در منابر و مناسبتها
زنده نگهداشتن نام و اندیشهی امام خمینی (ره) در مجالس مذهبی یکی از مهمترین اقدامات نیروهای مذهبی در استان گلستان بود. به همین دلیل در اسناد بارها به این موضوع اشاره شده و از اینکه مردم برای سلامتی حضرت امام (ره) صلوات میفرستادهاند ابراز نگرانی شده است. دستگیری«حجتالاسلام محمدعلی سلمانی ایلواری» معروف به روحانیفرد در سال 1343 به همین دلیل بود. وی هنگام سخنرانی مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای (مدظله) در مسجد گلشن گرگان از مردم درخواست فرستادن صلوات کرده بود.
«محترماً به قرار گزارش کلانتری بخش 2 در ساعت 30 /18 روز 11 /2 /43 پسربچه 16 سالهای[23] به نام محمدعلی سلمانی ایلواری فرزند میرزا از بین جمعیتی که برای روضهخوانی در مسجد گلشن گرگان اجتماع کرده بودند برخاسته و پس از فرستادن صلوات شعاری به این عنوان که زندهباد پرچمدار اسلام یعنی آیتاله خمینی میدهد لذا نامبرده دستگیر و در شهربانی از وی بازجوئی و تحویل سازمان امنیت گرگان گردید.»[24]
انتشار تصاویر امام(ره)
از مصادیق جرم سیاسی در دورهی پهلوی نگهداری و انتشار هر چیز مرتبط با امام خمینی (ره) اعم از رساله، کتاب، فتاوی، اعلامیه و تصویر بود. رژیم با کسانی که تصاویر امام را نگه میداشتند معمولاً برخورد شدید میکرد. اسناد موجود نشان میدهد که بسیاری از نیروهای مذهبی بهرغم آگاهی از عواقب این اقدام تصاویر امام خمینی (ره) را نه تنها نزد خود نگه میداشتند، بلکه بعضاً در محلی قابل مشاهده نیز قرار میدادند.
«شیخ عبدالکریم اثنیعشری در مدرسه محسنیه گرگان در حجره خود عکسی از خمینی به دیوار نصب و بالای عکس با قلم خودش نوشته آیتالله خمینی آبروی اسلام است. وی به یکی از دوستان خود به نام شیخ حسین زاهدی در مورد خمینی گفته است که ایشان مرجع تقلید شیعیان جهان در ممالک اسلامی است و کسی است که چند سال قبل علیه دولت راجع به موارد ششگانه استبدادی و استعماری قیام کرده و تحریم قوانین مزبور را خواستار گردیده بنابراین وظیفه هر روحانی است که از این مرجع تقلید و تبلیغ کند.»[25]
تأکید بر مرجعیت امام خمینی(ره)
مرجعیت در مذهب تشیع از موقعیت ویژهای برخوردار است و در طول تاریخ تشیع شیعیان در فراز و فرود مسائل سیاسی و اجتماعی و مذهبی خود همیشه به آن مقام ارادت داشتهاند. پس از فتوای سیاسی «آیتالله میرزای شیرازی» در قضیه توتون و تنباکو (1309 ق)، اهمیت مرجعیت بر همگان بیشتر آشکار شد. ارسال تلگراف تسلیت محمدرضا پهلوی در سال 1340 پس از درگذشت «آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی» برای آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم در نجف بخشی از توطئه رژیم برای انتقال مرکز مرجعیت تشیع از قم به نجف بود. پس از ارتحال آیتالله العظمی حکیم (1349)، مجدداً رژیم در اقدامی حساب شده، پیام تسلیت شاه را برای مراجعی ارسال کرد که عملاً موضعگیری روشنی علیه رژیم نداشتند.
ارسال پیام تسلیت از طرف محمدرضا پهلوی برای آیات «سید کاظم شریعتمداری» و «سیداحمد خوانساری» بخشی از این استراتژی بود. واقعیتهای جاری کشور، اما بیانگر اقبال و توجه عمومی جامعه به حضرت امام خمینی (ره) و مرجعیت ایشان بود. خصوصاً آنکه نفرت عمومی از رژیم به حدی بود که حمایت دستگاه از هر کسی سبب کاهش منزلت اجتماعی وی در میان مردم میشد. اقدام شجاعانهی 12 تن از مدرسین حوزهی علمیه قدم در پاسخ به سوال تعدادی از طلاب و مدرسین حوزه در خصوص مرجعیت پس از آیتالله حکیم، نقطهی عطفی در فعالیت سیاسی یاران امام خمینی(ره) محسوب میشود. برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران افراد به جرم تقلید از مرجعی خاص مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند. نعمتالله نصیری رئیس ساواک طی بخشنامهای دستور اکید داد که هر کسی در هر نقطهای از ایران به هر نحوی از انحا اگر اسمی از خمینی به میان آورد، بی درنگ بازداشت و تبعید گردد.[26]
اسناد ساواک نشان میدهد که در استان گلستان گزارشهای متعددی از تائید مرجعیت امام خمینی(ره) ثبت شده است. از جمله این موارد میتوان به اظهارات یکی از کسبه گرگان به نام «محمدتقی بصیری چولایی» اشاره کرد که صراحتاً به سیاست کاری رژیم در انتخاب مراجع اشاره و از امام خمینی (ره) دفاع کرد. وی میگوید:
«جریان مرجعیت جنبه سیاسی به خودش گرفته و باید سلاطین از امروز مراجع را معرفی بنمایند کما اینکه این چنین شد و بعد از فوت آیتالله حکیم شاه تلگرافی به شریعتمداری نمود.»[27]
«حجتالاسلام شیخ محمد عرب» در حوزه علمیه سردار گرگان نیز در حضور چند تن از طلاب و روحانیون با تمجید از امام خمینی (ره) خود را مقلد ایشان معرفی و به حاضرین سفارش کرد از مرجعیت امام (ره) حمایت کنند.[28] آقای شیخ علی اصغر زنگانه نیز از تلگراف شاه به آقای شریعتمداری انتقاد و به اشخاصی که برای دیدن او به منزلش میرفتند، از مرجع تلگرافی انتقاد میکرد.[29] از دیگر کسانی که در گزارشهای ساواک به اقدامات آنها در جهت تبلیغ مرجعیت امام (ره) اشاره شده میتوان «حجتالاسلام شیخ رسول رضایی» را نام برد که در حوزه علمیه عمادیه گرگان از اعلمیت امام خمینی در مرجعیت تعریف کرده بود.[30] آقایان «سیدمحمد حسینی» و «سیدجواد حسینی» از طلاب حوزه علمیه قم نیز ضمن تماس با اهالی منطقه، مردم را به تقلید از امام خمینی(ره) دعوت میکردند.[31] «حجتالاسلام خلیل محقق» در مجلس ختم «آیتالله سیدمحمود شاهرودی» که از طرف اهالی نوکنده تشکیل شده بود در بالای منبر علناً مردم را به تقلید از امام خمینی (ره) دعوت میکرد.[32]
حساسیت رژیم نسبت به موزعین رساله امام باعث میشد تا مقلدان و دوستداران امام دست به ابتکارات و شگردهای خاصی برای مصون ماندن از تعقیب سازمان امنیت بزنند. در سندی از ساواک آمده است:
«به طوری که چند نفر از طلاب مدرسه عمادیه گرگان اظهار میکردند اخیراً توضیحالمسائل خمینی را که در صفحه اول و دوم آن عکس و مطالب آیتالله خوئی است ولی در داخل و صفحات دیگر آن نوشته خمینی، در ماه رمضان پخش کردهاند.»[33]
در سندی دیگر آمده است:
«آقای محمدتقی محمدی نیز در تاریخ 10 /3 /1346 یک جلد رساله خمینی را که حاوی 451 صفحه و 2784 مسئله دینی بوده و در صفحه اول آن عکس ایشان چاپ گردیده و در صفحه پنجم آن با مهر شخصی امام ممهور بوده را به آقای محمدعلی یوسفی داده است تا وی از آن استفاده نماید، ساواک در حاشیه سند نوشته نامبرده بالا رساله را به کسانی میدهد که مورد اطمینان باشد.»[34]
ساوک از اوایل دهه 50 شناسایی یاران و مرتبطین امام(ره) را کامل کرده و آنها را به شدت محدود نموده بود. به همین دلیل بسیاری از کتابفروشیهای مذهبی با محدودیتهایی در خصوص توزیع و نشر کتابهای مذهبی خصوصاً توضیحالمسائل امام مواجه میشدند. بررسیها نشان میدهد به تدریج از اواسط دهه 40 شبکهای از نیروهای انقلابی در شهرهای مختلف کشور شکل گرفته بود که کار توزیع اعلامیهها، پیامها و کتابهای امام(ره) در سریعترین زمان ممکن در سراسر کشور را بر عهده داشت. این اعلامیهها حاوی پیامهای متنوعی بود که موضوعات مختلف سیاسی، مذهبی و اجتماعی را در بر میگرفت.
در استان گلستان نیروی فعال انقلابی با وجود همهی مخاطرات و مشکلات، اعلامیههای امام(ره) و سایر شخصیتها و گروههای انقلابی را در منطقه توزیع میکردند. گستردگی و حجم این اقدامات به حدی است که بخش قابل توجهی از گزارشهای ساواک استان به این موضوع اختصاص دارد. محتوای برخی از این اعلامیهها چنان تند بود که در صورت شناسایی عاملین، مجازاتهای سنگینی در انتظار آنها بود. در یکی از این اعلامیهها راجع به رضاخان آمده است:
«مزدور و جنایتکار یا مسبب کودتای سوم اسفند سردار سپه یا رضاخان وطن فروش آن مزدوریست که لقب کبیر را هم به آخر اسمش افزودهاند در سوم اسفند 1299 با نام بریتانیا که خدای او و یا نگهدار و پشتیبانش بود از منزل بیرون رفته و با وسایلی که آنان در اختیارش گذاره بودند تهران را محاصره و خود با عدهای دیگر از مزدوران با شعارهای آب دوغ خیاری چنان مردم پاکدل را فریفتند که بعد از کنارهگیری رضاخان از سمت نخستوزیری مردم خواستار در دست داشتن سمت قبلیش گردیدند.»[35]
در گزارشی از ساواک گرگان به انتقال اعلامیههای امام از سایر شهرها از جمله بومهن اشاره شده است. این موضوع ارتباط شبکهای میان انقلابیون کشور را نشان میدهد:
«برابر گزارش ساواک گرگان به طوری که یاد شده بالا به منبع اظهار نموده اعلامیه خمینی را از شیخ یحیی میرزائی بنفشه تپهای که در حال حاضر در بومهن امام جماعت میباشد دریافت و قرار است یک نسخه از روی آن با خط خود نوشته جهت مطالعه به منبع بدهد.»[36]
در سندی دیگر به انتقال اعلامیه از مشهد اشاره شده است:
«صبح روز 10 /5 /1350 حاج قربان معیری با محمدرضا بصیری خیاط ساکن گرگان ملاقات و ضمن صحبت معموله نصیری اظهار میدارد که در نظر دارد روزهای 15 و 16 مرداد ماه جاری جهت زیارت مشهد مسافرت نماید، لذا بصیری ضمن یادداشتی به متن- دوست گرام شیخ محمدباقر داوودی ضمن سلام یکی از دوستان عزیز بنام حاج آقا معیری جهت زیارت به مشهد بیایند چنانچه از مصالح کنونی احتیاج داشته باشند(اخذ بفرمائید) و شفاهاً به وی گفته چنانچه اعلامیه و غیره نزد وی موجود باشد به او تسلیم خواهد شد.»[37]
بر اساس اسناد، کتابهای حضرت امام (ره) مورد علاقهی جوانان بود و در جلسات خصوصی مورد مطالعه قرار میگرفت. کتاب جهاد اکبر امام (ره) از جمله این کتابها بود:
«اطلاع واصله حاکیست در جلسات متشکله از سوی جوانان متعصب مذهبی بخش رامیان، کتاب جهاد اکبر نوشته خمینی به وسیله شخصی به نام رئیسی قرائت و تفسیر میگردد.»[38]
کتاب ولایت فقیه امام خمینی (ره) نیز خوانندگان خاص خود را داشت که در اسناد بارها به آن اشاره شده است. در یک مورد از مبادله این کتاب میان اهالی «جنگلده علیآباد» صحبت شده است.[39]
موضوع دیگری که از ویژگیهای مبارزات انقلاب اسلامی مردم ایران طی دهههای 40 و 50 است، استفاده از امکانات موجود از قبیل دیوار نویسی در سطح شهر و نقاط حساس بود. این موضع علاوه بر اینکه پویایی و زنده بودن نهضت را نشان میداد، در قالب جملاتی کوتاه مطالبات، خواستهها و آرزوها و آمال سیاسی مردم را نیز منعکس میکرد. محتوای این شعارها غالباً اظهار علاقه نسبت به امام، توهین و ابراز نفرت از خاندان پهلوی و برخی اشعار و مطالبات سیاسی بود. در سال 1356 این روند گسترش بیشتری یافته و همانگونه که در اسناد نیز منعکس شده رژیم را با مشکل مواجه کرده بود. سند زیر از شعارنویسی در چند محله شهر گرگان گزارش میدهد:
«شبانه با ماژیک سیاه شعارهایی به عنوان (درود بر خمینی مرد مجاهد راه حق) روی دیوارهای محله و خیابانهای سرپیر، میخچه گران، گرگان جدید، سرچشمه، سبز مشهد، نه تن، دوشنبهای و چهارشنبهای مشاهده که به طریق مقتضی محو و اقدام برای پیگیری مرتکبین ادامه دارد.»[40]
در سند دیگری آمده است:
«در تاریخ 10 /7 /1356 روی در ورودی دبیرستان راهنمایی گرگان با ماژیک آبی شعار مرگ بر... درود به زندانیان سیاسی، در ایران زندانیان سیاسی را شکنجه میدهند، نوشته شده است.»[41]
استمرار مبارزه در مقاطع حساس تاریخی
اگر دهه چهل و پنجاه سده حاضر را نقطهی عطفی در تاریخ مبارزات نیروهای مذهبی در تاریخ ایران بدانیم، باید به شبکه سازی و تجربه اندوزی انقلابیون به عنوان موضوعی کلیدی توجه کنیم. به طور کلی باید گفت که پابه پای توانمند شدن اطلاعاتی و آموزشی ساواک در نتیجه ارتباط با سرویسهای جاسوسی بزرگ غربی، نیروهای انقلابی نیز پیچیدگی و پختگی کافی پیدا کرده و روشهای مبارزاتی خود را تکامل میبخشیدند. در یک جمع بندی کلی باید این دوره 15 ساله را به دو دورهی مهم تقسیم کرد. در مرحلهی اول رژیم از غافلگیری و شوک 15 خرداد 1342 به تدریج خارج شده و تا انتهای دههی 40 کاملاً بر اوضاع مسلط میشود. بسیاری از مخالفین دستگیر و محکوم به زندان و تبعید میشدند و گروهی دیگر به شهادت میرسیدند. دورهی دوم از ابتدای دههی 50 و با جشنهای 2500 ساله آغاز و با جهش اقتصادی ناشی از افزایش قیمت نفت به اوج خود میرسد. اسناد نشان میدهد که با وجود برخی اظهارات مطرح شده در خصوص رشد جنبشهای مسلحانه چپی، رژیم مهمترین رقیب و تهدید را نیروهای طرفدار امام(ره) میدانست و صراحتاً خواستار دستگیری و تبعید طرفداران امام بود.
در سوی دیگر یاران امام(ره) بودند که پس از سازماندهی و اتحاد در دههی 40 اکنون میبایست در شرایط جدید استراتژی مبارزاتی خود را با شرایط هماهنگ کنند. اقدامات سلبی و ایجابی یاران امام در این مقطع حساس بسیار قابل تامل است. طرفداری از مرجعیت امام خمینی در سال 1349 و شهادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی در همین زمان از جملهی این موارد است که به شدت مورد بهره برداری انقلابیون قرار گرفته است. آیتالله سعیدی از یاران امام بود که مظلومانه در 20 /3 /1349 در زندان به شهادت رسید. این موضوع از زمان وقوع تا پایان حیات سیاسی رژیم پهلوی به عنوان یکی از جنایات رژیم پهلوی همواره مورد تذکر و یادآوری قرار گرفت و به صورت خونی جوشان در رگ انقلابیون همواره فوران میکرد. خون به ناحق ریختهی شهید سعیدی که جوشش آن در اعلامیهها و سخنرانیها در بهمن 57 دیده میشود به عنوان لکهی ننگی بر دامن خاندان پهلوی تا ابد باقی خواهد ماند. رژیم با به شهادت رساندن این عالم مبارز، این هشدار را به روحانیون و مردم میداد که در سرکوب مخالفین کاملاً جدی است. روند حوادث و بررسی اسناد نشان میدهد که این سیاست رژیم قرین موفقیت نبود و تنها نفرت و بدبینی عمیق مردم نسبت به حاکمیت را بیشتر کرد. امام خمینی(ره) پس از شهادت آیتالله سید محمدرضا سعیدی طی پیامی به ملت ایران ددمنشی رژیم را محکوم نمود:
«من قتل این سید بزرگوار و عالم فداکار را -که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان عزیز خود را از دست داد- به ملت اسلام عموماً و خصوصاً به ملت ایران تعزیت میدهم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمّال کثیف استعمار را مسألت مینمایم.»[42]
در استان گلستان بارها خطبا و سخنرانان و حتی مردم عادی در محاورات عادی خود به این موضوع اشاره کرده و از آن ابراز انزجار میکردهاند. «حجتالاسلام احمد کافی» ضمن اعلام خبر شهادت آیتالله سعیدی «این گونه کشته شدن را شبیه شهادت امام حسین(ع) بیان کردند»[43] آیتالله نورمفیدی نیز در اظهارنظری صریح ضمن حمله به رژیم، شهادت ایشان را ضایعه بزرگی برای روحانیت توصیف کرد.[44] «حجتالاسلام شیخ علی اکبر کرخی» نیز مردم را در جریان چگونگی شهادت ایشان قرار داد:
«در مراجعت از قم به افراد مورد اعتماد خود اظهار کرد، در تهران یکی از علما به نام سعیدی را که اعلامیهای بر علیه دولت در مورد شرکت زراعی صادره کرده بود توقیف و به زندان برده بودند بعد از چهارده روز او را کشتند و جنازهاش را شبانه به قم حمل و مدفون نمودند قبل از آوردن جنازه سعیدی به قم تمام علما و فضلای قم را دستگیر کردند.»[45]
اوج قساوت و ضدیت رژیم پهلوی با روحانیت و جریانهای اسلامی را میتوان در شهادت «آیتالله حسین غفاری» در سال 1353 مشاهده کرد. این واقعه تلخ و تأثر برانگیز بازتابی مانند شهاد آیتالله سعیدی در میان مردم استان گلستان داشت و به فرصتی برای نشان دادن چهره ضد مذهبی رژیم تبدیل شد. در گزارشی، واکنش یکی از روحانیون گرگان در مسجد جامع این شهر به این ماجرا آمده است:
«آقای غفاری از روحانیون مجاهد قم بود که اخیراً توسط دولت مقتول گردید، لذا دوستان وی در قم با الصاق اعلامیه، تشییع جنازه مفصلی از وی به عمل آوردند و شعارهایی هم میدهند که در نتیجه بین آنان و مأمورین انتظامی برخوردهایی حاصل و تعدادی از طلاب را دستگیر کردند.»[46]
تحریم جشنها و مراسم دولتی
نیروهای انقلابی در گرگان و دشت جهت مقابله با رژیم ستم شاهی در دهه پنجاه اقدامات فراوانی به عمل میآورند. آنها ضمن تبیین اهداف نهضت از تاکتیکهای مختلفی برای مبارزه بهره میبردند. یکی از این تاکتیکها عدم شرکت نیروهای مذهبی در جشنها و مراسم دولتی بود، رژیم به مناسبتهای مختلف جشن هایی را با هزینه زیاد در سراسر کشور برگزار میکرد. جشنهای موسوم به «شکرگزاری» و «شجاعان شهید» که در بهمن و فروردین برگزار میشدند از مهمترین این برنامه ها بودند. این دو جشن که به مناسبت ترورهای ناموفق شاه در سالهای 1327 و 1344 برگزار میشد، در واقع اقدامی برای نهادینه کردن جایگاه دیکتاتوری سیاسی شاه در میان مردم بودند. وزارتخانهها و سازمانهای مختلف دولتی و غیر دولتی موظف بودند که در این ایام علاوه بر تدارک جشنهای پرهزینه، مجالس دعایی نیز برای سلامتی شاه برگزار کنند. چون این برنامهها با مراسم و آدابی آیینی همراه بود، لذا رژیم تمام تلاش خود را برای شرکت روحانیون به منظور مشروعیت بخشی به این مراسم به کار میبرد. اسناد نشان میدهد که در تمام شهرهای کشور از جمله استان گلستان بسیاری از روحانیون و نیروهای مذهبی از حضور در این مراسم به دلایل مختلف استنکاف ورزیدهاند. در سند زیر آمده است:
«در مراسمی که در مسجد خان بهبین منعقد گردیده بود، به مناسبت دعا و نیایش برای رفع خطر از وجود شاهنشاه آریامهر در 15 بهمن، سیدابوالفضل حقی که پامنبری میخواند با این که دو مرتبه آقای شهردار خانبهبین به دنبالش فرستاده بوده معالوصف شرکت ننمود.»[47]
عدم شرکت نیروهای مذهبی در جشنهای رژیم به معنای مشروعیت نداشتن آنها بود. به همین دلیل همواره یکی از چالشهای نیروهای امنیتی و نظامی رژیم کنترل این جشنها و تلاش برای مشارکت دادن روحانیون در آن بود. سند زیر گزارشی است از فعالیت دو تن از طلاب منطقه در جهت آگاه کردن مردم از این موضوع:
«توسط تیمسار مزین نماینده مخصوص شاهنشاه آریامهر در گرگان و دشت و آقای خطیر فرماندار گرگان دعوتی از کلیه روحانیون به عمل آمده بود که در ساعت 5 بعد از ظهر روز 25 /7 /50 در سالن شهرداری گرگان اجتماع و سپس راجع به جشنها صحبت و مراسم نیایش به عمل آید. از روحانیون آن تعداد که کارت برای آنها فرستاده شده بود قصد داشتند شرکت کنند ولی بین طلاب علوم دینی دو نفر که یکی به نام شیخ محمدعلی عرب و یک نفر دیگر معروف به شیخ عیسی طلبهها را از رفتن به جشن منع میکردند و ضمناً از مراسم و برگزاری جشنها انتقاد نموده و به طور کلی نظر خوبی نسبت به خاندان سلطنت نداشته و انتقاداتی میکردند.»[48]
بیتردید مهمترین رویداد فرهنگی برگزار شده در عصر پهلوی، جشنهای معروف به 2500 ساله شاهنشاهی بود. بسیاری این مراسم را، آغازی بر توهمات باستان گرایانه محمدرضا پهلوی میدانند. این جشنها که هزینههای آن شامل اعداد و ارقام نجومی است در میان همهی طیفهای سیاسی کشور موجی از نارضایتی را به وجود آورد. از اولین کسانی که نسبت به ماهیت این جشنها موضع گیری کرد حضرت امام خمینی(ره) بود که با سخنرانیهای افشاگرانه در نجف توانست مردم را نسبت به نقش صهیونیستها در این جشنها آگاه کند. پس از مواضع امام(ره) نیروهای مذهبی نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و در استان گلستان نیز مردم و روحانیت به انتقاد از این جشنها پرداختند:
«در قم بین روحانیت و دولت زد و خورد شده از طرفی آیتالله خمینی هم اعلامیهای علیه شاه و دولت و جشنهای 2500 ساله داده که در آن قید شده این همه بودجه که باید فدای جشنها گردد چرا و برای چه برای رفاه و آسایش عمومی مصرف نشود آنقدر خرج میخواهید بکنید برای چه [؟] مثلاً فیل آوردن از آفریقا برای سواری سران ممالک به 700 هزار تومان و یا کوبیدن خانههای کنار تخت جمشید و بی سامان نمودن مردم بدبخت یعنی چه، آوردن چادر بزرگ به میلیونها تومان موضوعی ندارد.»[49]
اسناد نشان میدهد که استقبال عمومی در استان گلستان از این جشنها بسیار پایین بوده است. در سند زیر به نقل از سرلشکر مزین آمده است:
«در ساعت 17 روز 8 /2 /1350 جلسه شورای جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی در تالار اجتماعات والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی گرگان تشکیل گردید چون عده زیادی از دعوت شدگان حضور نیافته بودند تیمسار سرلشگر مزین که از این وضع ناراحت شده بودند اظهار داشتند با اینکه مدت زیادی به شروع جشنها نمانده و تاکنون برنامههای مفیدی هم اجرا نشده معهذا اهالی رغبت و شور زیادی به خرج نمیدهند و با وجودی که از آنها دعوت به عمل میآید از حضور و شرکت در جلسات شورا خودداری میکنند. نامبرده در ادامه حاضرین را تهدید به استعفا نموده است.»[50]
برخی نیز مانند «حجتالاسلام علی مظفری» تبعات برگزاری این جشن را برای رژیم سنگین و فروپاشی رژیم را پیشبینی کرده است:
«شیخ علی مظفری در مذاکره با یکی از روحانیون اظهار داشت در انتظار روز مبادا هستیم خداوند انشاءالله قسمت کند تا موفق گردیم چون این جشنهای 2500 ساله با این مخارج یک انقلاب مثل انقلاب کبیر فرانسه به وجود خواهد آورد و آقای خمینی خوب در اعلامیهاش اینها را افتضاح کرده است.»[51]
آقای «پرویز نعیمی» نیز ضمن انتقاد از برگزاری جشن 2500 ساله با توجه به خرجهای صورت گرفته آن را زمینه ساز سقوط رژیم دانسته است: وی در صحبتی اظهار امیدواری میکند که پس از این جشنها در ایران انقلاب شده و رژیم سقوط کند.[52] اسناد دیگر نشان میدهند که طلاب در منطقه به تبلیغ علیه این جشنها پرداخته و مردم را نسبت به ماهیت و هزینههای آنها آگاه کردهاند.
از بین بردن عکسهای خاندان پهلوی
به موازات نگهداری از عکسهای حضرت امام به عنوان یک ارزش در میان مردم، نگهداری و نصب عکسها و تمثالهای خاندان پهلوی ضد ارزش محسوب میشد. چون این عکسها و تمثالها نمادی از حاکمیت رژیم پهلوی بود، لذا بسیاری از انقلابیون تخریب این نمادها را مخالفتی آشکار با رژیم میدانستند و آنها را از بین میبردند. در استان گلستان بارها شاهد این اقدام از سوی انقلابیون هستیم:
«طبق اطلاع واصله در مورخ 26 /2 /1344 شخصی به اداره آموزش و پرورش گرگان مراجعه و تمثال برجسته و پلاستیکی و رنگی اعلیحضرت همایونی شاهنشاه را میفروخته ولی در موقع مراجعه به آقای منوچهر مقدس زاده کارمند، بایگانی نامبرده چنین اظهار میدارد که تهیه و خرید تمثال و نصب آن در اطاق نوعی بت پرستی است و چون بُت پرستی مخالف دین اسلام است از خرید آن معذورم.»[53]
«قربان محمد نیازی» آموزگار شهرستان گنبد نیز در اظهاراتی به پاره کردن عکسهای شاه از کتاب درسی اشاره کرده است. چون این عکسها در اختیار همه افراد قرار داشت، لذا افراد در هر سن و موقعیتی برای نشان دادن اعتراضشان این عکسها را پاره میکردند. سند زیر به پارهشدن عکسهای شاه توسط کودکی 12 ساله اشاره دارد:
«برابر اعلام ساواک گنبد اطلاع واصله حاکیست چند روز قبل پسر بچهای 12 ساله به نام مهدی قائمی دانش آموز سال اول راهنمایی دبستان کوروش کبیر گنبدکاووس در سر کلاس حرفه و فن هنگامی که معلم مربوطه حضور نداشته تمثال شاهنشاه آریامهر را از جیب خود در آورده و پاره مینماید.»[54]
انتقاد از روابط رژیم با اسرائیل
حکومت پهلوی در اواخر دهه 20 رژیم صهیونیستی را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و با آن دولت رابطه برقرار کرد. این اقدام که در راستای منافع غرب و ایجاد شکاف در میان مسلمانان صورت میگرفت، اگرچه از سوی دولتمردان رژیم حمایت میشد و بسیاری از روزنامه نگاران و حتی روشنفکران از آن حمایت میکردند، اما مردم و روحانیت از همان ابتدا این اقدام را در جهت تضعیف اسلام در ایران ارزیابی کرده و به انتقاد از آن پرداختند. حساسیت رژیم نسبت به موضوع اسرائیل به حدی بود که صحبت نکردن درباره آن رژیم، یکی از شرایط سهگانه برای سخنرانی وعاظ در محرم 1342 بود. حضرت امام که ابعاد این رابطه را به خوبی درک کرده بود همواره نسبت به خطر صهیونیست گوشزد کرده و مردم را به لزوم مقابله با آن دعوت میکردند.
«ما میگوییم آقا! جمیع ممالک اسلامی صف کشیدند یک طرف مقابل کفر و اسرائیل، شما و دولت ترکیه هم یک طرف ایستادهاید با اسرائیل موافق. ما میگوییم صلاح نیست این کار. آقا اینقدر با عواطف ملل مخالفت نکنید، والله مضر است. تمام مسلمین یک طرف، مملکت ایران یک طرف؛ آن وقت ملت ایران آلوده میشود؛ آن وقت برادرهای سنی ما خیال میکنند که شیعهها یهودی پرستند. حالا این آخر عمری آمدهاید با اسرائیل هم پیوند شدهاید؟ در مقابل احکام اسلام، در مقابل مسلمین؟»[55]
مواضع مردم و روحانیون استان گلستان به تأسی از بیانات و توصیههای امام خمینی (ره) کاملاً ضد صهیونیستی بود و بارها در سخنرانیها، و جلسات به آن اشاره میشد. شهید محمدعلی روحانی فرد در هیئت جعفری گرگان در ماه مبارک رمضان در سخنرانی خود از همپیمانی رژیم پهلوی با اسرائیل انتقاد کرده و عنوان داشته این اقدام عکسالعمل کشورهای عربی و اسلامی را به دنبال خواهد داشت.[56] حجتالاسلام سید حسین حسینی نیز در مخالفت با هم پیمانی شاه با «ملک حسین» پادشاه اردن اظهار داشته بود که هر روز برای نابودی اسرائیل و پیروزی مبارزین فلسطینی دعا میکند.[57]
حجتالاسلام شیخ محمد عرب نیز در حوزه علمیه سردار گرگان در حضور تعدادی از روحانیون و طلاب مدرسه به جنایات اسرائیل اشاره کرده و از اقدامات ضد اسرائیلی دفاع کرده است.[58]
انتقاد از حزب رستاخیز
محمدرضا پهلوی در سال 1348ﻫ ش در کتاب «مأموریت برای وطنم» در نقد نظام تک حزبی، به مطالبی اشاره میکند که در سالهای 1352 تا 1355 در ایران علناً تجلی آن دیده میشود. بهرغم انتقاد محمدرضا پهلوی از نظام تک حزبی، وی در 11 اسفند ماه 1353 با اعلام نظام تکحزبی عملاً در همان مسیری قرار گرفت که به گفتهی خودش نظامهای کمونیستی طی کرده بودند. پس از سخنرانی شاه همهی احزاب و سندیکاهایی که فعالیت میکردند مانند حزب مردم، حزب ایراننوین، حزب پانایرانیست و حزب ایرانیان در هم ادغام شده و حزب «رستاخیز ملت ایران» را تشکیل دادند. اصول اساسی این حزب که صیانت از نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت بود، دقیقاً همان مواردی بود که قاطبهی ملت از آن روگردان شده بودند.
موضعگیری صریح حضرت امام (ره) راجع به حزب رستاخیز و تحریم عضویت در آن انعکاس زیادی در سراسر کشور داشت. حضرت امام (ره) در پاسخ به سوال عدهای از روحانیون و طلاب درخصوص عضویت در حزب رستاخیز فرمودند:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به استیصال مسلمین است و مخالفت با آن روشنترین موارد نهی از منکر است. درباره این حزب به اصطلاح رستاخیز ملی ایران باید گفت که این عمل با این شکل تحمیلی، مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد.»[59]
در استان گلستان مخالفت با حزب رستاخیز نمود فراوانی داشت و مردم از هر قشر و طبقهای نسبت به آن انتقاد میکردند. یکی از معلمان مدرسه راهنمایی حافظ گنبد کاووس، حزب رستاخیز را به حزب کمونیست تشبیه کرده و در جمعی از معلمان از آن انتقاد میکند:
«نامبرده روز 14 اسفند سال 1353 در دفتر مدرسه، ضمن بحث پیرامون حزب رستاخیز ملی اظهار داشته که حزب رستاخیز ملی شبیه حزب کمونیستها است. در جواب یکی از حضار که از او پرسید از حزب کمونیست چه اطلاعی دارد پاسخ داد هر وقت معنی و مفهوم حزب رستاخیز ملی را درک کردید این مسئله خود به خود برایتان روشن خواهد شد.»[60]
حجتالاسلام عبدالنبی احمدی در سال1354، اهالی علیآباد را از ثبت نام در حزب رستاخیز منع میکرد:
«اطلاع واصله حاکی است که نامبرده از وعاظ و طلاب افراطی و متواری قم میباشد به علیآباد آمده و جوانان را هر بار در یک منزل دور خود جمع نموده و تبلیغ ضد مملکتی مینماید، اخیراً به قریه مذکور آمده و پیروان خود را جمع و آنان را از ثبت نام در حزب رستاخیز منع و همچنین از ثبت نام برای تعیین وکیل و اخذ کارت الکترال ممانعت مینماید.»[61]
برگزاری مجالس ترحیم شهدای انقلاب اسلامی
شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی در 1 آبان 1356ﻫ ش را باید مهمترین واقعه تاریخ مبارزات انقلاب اسلامی پس از تبعید امام (ره) در سال 1343 به شمار آورد. این اتفاق دردآور، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را دچار التهاب کرد و رژیم تا پایان حیات سیاسیاش نتوانست از تبعات آن خارج شود. برگزاری مراسم ترحیم و ارسال تلگراف برای حضرت امام اولین واکنش مردم و روحانیت به این حادثه بود. در خلال مراسم ترحیم وعاظ به درجات علمی و معنوی امام (ره) و فرزند ارشدشان اشاره کرده و به تدریج فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور را برای مبارزه آماده میکردند. در گرگان و دشت نیز تلاشهایی برای برپایی مجلس ترحیم صورت گرفت. بنا به گزارش ساواک «آیتالله سیدکاظم نورمفیدی» در این زمینه نقش فعالی داشته است:
«... در مسجد خود با حضور تعدادی از بازاریان راجع به فوت سیدمصطفی خمینی صحبت و اظهار داشت که مرحوم سیدمصطفی مجتهد مسلم بوده است. ... از هرچه بگذریم بایستی برای او مجلس ترحیم گرفت و پیرو این صحبتهای وی هم شنیده شده که تعدادی از بازاریان گرگان به اسامی حاجی غلامرضا حاتمی و خادمی به منزل وی رفت و آمد داشته که مقدمات کار را فراهم کنند.»[62]
تلاش روحانیت مبارز استان برای برگزاری مجلس ترحیم را در اعلامیهی زیر میتوان مشاهده کرد:
«به مناسبت درگذشت ناگهانی عالم بزرگوار حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای حاج سید مصطفی موسوی خمینی فرزند ارجمند مرجع تقلید عالم تشیع مجلس ترحیمی روز چهارشنبه یازدهم آبان ماه جاری... در مسجد گلشن شهرستان گرگان منعقد میباشد متمنی است مؤمنین بالاخص سلسلهی جلیلهی علما و روحانیون در مجلس مزبور شرکت فرموده.»[63]
برگزاری مراسم شهادت آقا مصطفی خمینی در سراسر کشور و ارسال تلگرافهای تسلیت برای امام خمینی در نجف رژیم را غافلگیر کرد. رژیم که انتظار چنین همدردی عظیمی پس از 14 سال تبعید امام(ره) را نداشت، به شدت در صدد واکنش برآمد. در 17 دی ماه 1356 روزنامه اطلاعات مقالهای را از طرف وزارت دربار دریافت کرد که محمدرضا پهلوی دستور چاپ و انتشار آن را داده بود. مقاله که امضای مستعار رشیدی مطلق را داشت، بازتاب بسیار زیادی در کشور به دنبال داشت. در مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه»، اتهاماتی به مرجعیت و حضرت امام وارد شده بود. اولین واکنش به این حادثه در 19 دی در قم به وجود آمد و در نتیجهی آن، تعدادی از طلاب به شهادت رسیدند. اقدام رژیم در سرکوب طلاب قم، مردم سایر شهرهای کشور را نسبت به ماهیت واقعی رژیم آگاهتر کرد و در نتیجه اعتراضات گستردهای را به وجود آورد. این مقاله به مثابه جرقه در انبار باروت بود و خشم ملت ایران را در پیداشت. پس از این واقعه تعدادی از روحانیون استان گلستان به منازل روحانیون گرگانی مراجعه و از آنها خواستند به منظور همدردی با سایر روحانیون از اقامه نماز جماعت خودداری کنند[64] و برای چهلم شهدای قم مجالسی برگزار نمایند:
«به منظور برگزاری چهلمین روز شهدای قم چند نفر از روحانیون مانند سیدمحمد رئیسی و حبیبالله طاهری و کاظم نورمفیدی از طریق تماس با آقایان سیدسجاد علوی و میبدی آنان را از قصد خود مبنی بر برگزاری مراسم چهلم در مسجد جامع گرگان آگاه و این دو نفر را با خودهمراه کردند. پیرو این جریان به بازاریان و اهالی نیز اطلاع داده شد با توجه به اعلامیهی مراجع تقلید این مراسم برگزار خواهد شد و مبادرت به توزیع اعلامیههای مراجع نمودند. ضمناً به وسیلهی دوستان و افراد مذهبی موضوع را به اطلاع پارهای از اهالی بخشهای تابعهی گرگان رسانده و چند نفری هم در شهر جسته و گریخته مردم را به بستن مغازههای خود و شرکت در مراسم تشویق کردند.»[65]
سیدمحمد رئیسی درباره مراسم چهلم شهدای قم در گرگان چنین اظهار داشته است:
«... البته ما برای بزرگداشت واقعهی 19 دی قم در مسجد گلشن گرگان نیز مجلس ترحیمی در تاریخ 29 بهمن 1357 برگزار نمودیم که من و آقای نورمفیدی و آقای طاهری در آن سخنرانی کردیم.»[66]
در چهلم شهدای قم سراسر کشور فضای انقلابی به خود گرفته بود و وقوع حوادث مشابه محتمل مینمود. در تبریز مراسمی که قرار بود با حضور آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی برگزار شود، با حمله مأمورین رژیم به تجمع کنندگان در مسجد گزی در آشوب فرو رفت.[67] رژیم وارد مرحلهی بیبازگشتی شده بود، خبر حمله رژیم به مردم در تبریز خشم عمومی نسبت به رژیم را افزایش داد و در گرگان نیز واکنشهای زیادی را به دنیال داشت. حججالاسلام طاهری، رئیسی و نورمفیدی در چهلم شهدای تبریز به ایراد سخنرانی پرداختند.[68] در بندرگز یکی از روحانیون به نام «حجتالاسلام حسینعلی نبوی» با جلب نظر بخشدار و ژاندارمری مراسم چهلم شهدای تبریز را برگزار کرد.[69] در چهلم شهدای تبریز در شهرهای یزد، جهرم و اهواز رژیم مجدداً دست به جنایت زد و تعدادی را به شهادت رساند و مجروح کرد؛ چهلم شهدای این سه شهر نیز در استان گلستان برگزار شد.[70]
اعتصابات و تظاهرات
پس از واقعهی اسفناک سینمارکس آبادان در اواخر مردادماه 1357، دولت جمشید آموزگارسقوط کرد.[71] انتخاب جعفر شریفامامی استاد اعظم لژهای فراماسونری شمارش معکوس برای سقوط رژیم بود.[72] وی که با شعار آشتی ملی وارد میدان شده بود، در اقدامی عوامفریبانه اقدام به بستن مراکز فساد در کشور کرد و تاریخ شمسی را جایگزین تاریخ شاهنشاهی کرد. مجموع این اقدامات که صرفاً برای مهار انقلاب بود با هوشیاری امام که از طریق اعلامیه به آگاهی مردم میرسید خنثی شد.[73] شریفامامی در 17 شهریور 1357 نشان داد که هیچ تفاوتی میان دولت وی و دیگر دولتها در حاکمیت پهلوی وجود ندارد. شهادت تعدادی از مردم در واقعه 17 شهریور، ماهیت واقعی «دولت آشتی ملی» شریف امامی را بر ملا کرد و با شروع سال تحصیلی روند مبارزه با رژیم را وارد مرحلهی جدیدی کرد. از ویژگیهای این مقطع زمانی تظاهرات روزانه و اعتصابات سراسری است. اعتصابات با پیوستن معلمان، کارمندان و کارگران شرکت نفت، بازاریها، اصحاب رسانه و نهایتاً بسیاری از ادارات و وزارتخانهها به اوج خود رسید و عملاً رژیم را از منظر تاثیرگذاری و کنترل بر کشور به نقطهی فروپاشی رساند. در سند زیر به تعطیلی گسترده در گرگان اشاره شده است:
«کلیهی مغازههای گرگان به جز قصابیها، داروخانه و نانواییها تعطیل بودند و حضور مردم در پیاده روهای شهر قابل ملاحظه بود»[74]
« در 19 شهریور 80 درصد مغازههای علی آباد تعطیل بود. 20 شهریور نیز اغلب مغازههای گرگان و گنبد تعطیل بود و این اتفاق در روزهای بعد ادامه داشت.»[75]
اولین گروهی که در حمایت از نهضت امام اقدام به تعطیلی و اعتصاب کرد، بازاریان و کسبه بودند. به تدریج اعتصاب دامنهی وسیعتری به خود گرفت و کارمندان دولت و کارگران نیز به بهانههای مختلف اعم از خواستههای صنفی و اعتراضات سیاسی به انقلابیون پیوستند.
«کارکنان ادارهی پست گرگان به پیروی از کارکنان پست ساری، بابل و نوشهر در اواسط مهر دست به اعتصاب زدند. از اول وقت اداری روز 15 مهر کارکنان ادارهی دارایی گنبد به عنوان اعتراض به کمی حقوق و مزایا در محل کار حاضر و از انجام امور محوله خودداری کردند و کارکنان سازمان تعاونی روستایی گرگان و گنبد نیز با اعلام هفتهی اعتراض از 15 تا 20 مهر دست از کار کشیدند.»[76]
کارکنان سازمان امور روستایی گنبد نیز پس از اعلام خواستههای خود دست به اعتصاب زدند. کارکنان شبکهی بهداری و بهزیستی و ادارهی فرهنگ و هنر گنبدکاووس وکارکنان دادگستری و ثبت اسناد گنبدکاووس نیز به مدت چند روز اعتصاب کردند.[77] اما در این میان اعتصاب معلمان بازتاب بیشتری داشت:
«آموزگاران مینودشت با مراجعه به اداره کل آموزش و پرورش خواستار شدند به وضع آنان توجه شود. دانش آموزان دبیرستان ایرج رامیان در اواسط همین ماه دست به اعتصاب زدند و از رفتن به سر کلاس خودداری کردند. کارکنان آموزش و پرورش کردکوی نیز به علت نارضایتی از وضع کار خود دست از کار کشیدند. آنها با اعلام این خبر به مدیر کل آموزش و پرورش استان خواستار تغییر مدیریت آموزش و پرورش کردکوی شدند. همزمان گروه کثیری از معلمان و دبیران شهرستان گرگان در خیابان پهلوی (امام خمینی فعلی) دست به تظاهرات آرام زدند مربوط به معلمان نیست.»[78]
در اواخر مهرماه 1357 اعتصابات گنبدکاووس همچنان رو به گسترش بود، جمعی از فرهنگیان گنبدکاووس در ادارهی آموزش و پرورش خواستار برکناری صفینیا رئیس آموزش و پرورش گنبدکاووس، شدند. همزمان کارگران دایمی و فصلی شیلات ناحیهی گرگان نیز دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب مشکلاتی در امر صید و تهیهی خاویار ایجاد کرد.[79] اعتصابات در ماههای بعد کم و بیش ادامه داشت به ویژه اعتصاب مراکز آموزشی، دانشگاهی و بازار و خدماتی تأثیر بیشتری در فروپاشی نظام سیاسی کشور داشت.[80]
وقایع خونین استان گلستان
حادثهی خونین 5 آذر گرگان
نگاهی به اسناد نشان میدهد که از شهریور 1357 تظاهرات گسترده در استان گلستان شروع شده است. در جریان این تظاهرات بارها رژیم به تظاهرکنندگان در معابر و مساجد حمله کرد و در نتیجه تعداد زیادی از مردم مسلمان استان را به خاک و خون کشید. با وجود اعمال خشونت شدید توسط رژیم و تشکیل دولت نظامی «غلامرضا ازهاری»[81] مردم لحظهای از آرمانهای خود عقب ننشسته و از انقلاب اسلامی حمایت کردند. در 29 آبان، مأموران رژیم به حرم امام رضا(ع) حمله کرده و تعدادی از هموطنان را به شهادت رساندند. یکی از شهدا به نام «محمد مقصودلو» اهل گلستان بود و در دانشگاه مشهد درس میخواند. امام خمینی(ره) در پیامی به همین مناسبت 5 آذر را عزای عمومی اعلام کرد. در بخشی از این پیام آمده است:
«دولت یاغی نظامی به امر شاه، تر و خشک را به آتش کشیده و یکی از بزرگترین ضربههای این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه مقدس حضرت علی ابن موسی الرضا – صلواه الله علیه – است. این بارگاه مقدس در زمان رضا خان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد و در زمان محمدرضاخان تجدید و دژخیمان شاه در صحن و حریم آن حضرت ریخته و کشتار کردند. ملت مسلمان باید از این شاه و دولت یاغی غاصب تبری کنند و مخالفت با آن لازم است.... اطاعت این دستگاه، اطاعت طاغوت و حرام است. خداوند مسلمین را از شر آنان حفظ فرماید. در این عزای بزرگ و جسارت به مقام امام امت، روز یکشنبه 25 ذیحجه – پنجم آذر سال 1357- عزای عموم اعلام میشود.»[82]
اسناد نشان میدهد در روز 5 آذر، مردم استان گلستان، همسویی کاملی با انقلاب و امام (ره) از خود نشان دادهاند. بر همین اساس علما و مردم منطقه گرگان و دشت برای برگزاری تظاهراتی بزرگ با علمای استان مازندران هماهنگ شده و برای تجمعی بزرگ در «امامزاده عبدالله گرگان» در روز 5 آذر با حضور اهالی شهرهای گنبد، کردکوی، بندرگز، علیآباد، آزادشهر، گالیکش و مینودشت و... توافق کردند. فرماندهی پادگان گرگان با احضار علمای شهر این اجتماع را غیرقانونی دانسته و آنها را به برخورد خشونتآمیز تهدید نمود. با وجود این تهدیدات در روز 5 آذر مردم از سراسر استان عازم گرگان شده و در امامزاده عبدالله اجتماع کردند. بر اساس اسناد از جمله شعارهای این روز: «درود بر خمینی، مرگ بر شاه ، مرگ بر آمریکا، تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست، استقلال آزادی، جمهوری اسلامی، قبر امام هشتم گلوله باران شده، روز و شب شیعیان شام غریبان شده و...» بوده است.
تعداد تظاهرکنندگان بیش از 30 هزار نفر گزارش شده است. با بالاگرفتن تنش، مذاکره بین فرماندهان نظامی و علماء به پایان نرسیده بود که مأمورین رژیم به سوی مردم تیراندازی کرده و بسیاری را به خاک و خون کشیدند. در سندی راجع به این واقعه آمده است:
«برابر اطلاع واصله ستوان زیره در ساعت 20:10- 5 /9 /57 تلفناً اطلاع داده تا این ساعت تیراندازی در شهرستان گرگان به وسیله مأمورین ادامه دارد و کنترل شهر در اختیار آنها میباشد تعداد کشته شدگان 9 نفر و مجروحین 53 نفر که حال سه نفر از آنان وخیم میباشد.»[83]
قساوت نیروهای امنیتی و انتظامی در این روز بیش از حد تصور بود، به طوری که پس از این واقعه ضمن حمله به بیمارستان، به سمت مجروحان و مردمی که برای اهداء خون به بیمارستان آمده بودند شلیک کرده و تعداد دیگری را به شهادت رساندند. تجمع 5 آذر 1357، در مجموع 14 شهید و 150 نفر مجروح تقدیم انقلاب کرد.[84]
حادثه 12دی گالیکش
از سیاستهای رژیم برای مهار انقلاب و ایجاد رعب و وحشت در نیمه دوم سال 1357 دعوت از طرفداران رژیم برای برپایی تظاهرات در حمایت از رژیم و قانون اساسی مشروطیت بود. در بعضی از شهرهای کشور از جمله استان گلستان، رژیم با استفاده از ناآگاهی برخی از مردم و تشویق و تطمیع آنها، در چند مورد افرادی را برای ایجاد ترس به خیابانها کشانید. این افراد که از قبل برای انجام اقدامات تخریبی و رعب و وحشت آماده شده بودند، بعضاً با چوب و چماق و انواع سلاح سرد و حتی گرم به مردم حمله میکردند. در میان این افراد علاوه بر مأمورین رژیم، بسیاری اراذل و اوباش نیز دیده میشدند که فاقد پایگاه اجتماعی بودند. یکی از این حرکت ها در شهر گالیکش به اجرا درآمد. اگرچه اهالی انقلابی گالیکش آمادگی نسبی برای دفاع از خود در مقابل عوامل متوحش رژیم را تدارک دیده بودند، اما مأمورین رژیم مانع از ورود اهالی گنبد شدند که برای کمک به سوی گالیکش حرکت کرده بودند. مأمورین در اقدامی بسیار خشن و غیر انسانی 7 نفر را به شهادت رسانده و تعدادی زیادی را نیز مجروح کردند.3 در سندی از ساواک در خصوص این واقعه آمده است:
«ساعت 17:30 روز جاری 12 /10 /57 چهار دستگاه مینیبوس، پنج دستگاه سواری و یک دستگاه کامیون از اهالی گنبد با چوب و چماق به پشتیبانی از مخالفین دولت در گالیکش به افراد تظاهر کننده پیوسته و در سرتاسر خیابان به آتشسوزی و سدمعبر کردن جاده اقدام میکنند. عملیات خرابکارانه آنان منجر به برخورد بین موافقین و مخالفین شده که ابتدا با مداخله مأمورین و تیراندازی آنان سه نفر مجروح و به بیمارستان شیر خورشید گنبد اعزام میگردند، اخلالگران سپس قصد حمله به پاسگاه ژاندارمری گالیکش را میکنند، که در نتیجه تیراندازی مأمورین 12 نفر از آنان زخمی و به بیمارستان اعزام میگردند. لیکن به آمبولانس اعزامی از گنبد در بین راه تیراندازی شده و آمبولانس ناچاراً برگشته است و به طوری که تحقیق شده تیراندازی از سوی اخلالگران صورت گرفته و به نظر میرسد تعدادی از افراد مسلح آنان در کمین مأمورین کمکی اعزامی از گنبد و گالیکش میباشند آخرین تحقیقات معموله حاکی است که این ماجرا تا این لحظه 12 نفر مجروح و 7 نفر کشته داشته که حال یکی از مجروحین وخیم میباشد.»[85]
انقلاب اسلامی ایران سرانجام پس از مجاهدتها و تلاشهای فراوان مردم انقلابی کشور در 22 بهمن 1357 به بار نشست و رژیم شاهنشاهی برای همیشه برچیده شد.
در بخشهای بعدی مقاله به وقایع و حوادث انقلاب اسلامی در استان گلستان خواهیم پرداخت.
[1]. بهبودی، هدایتالله، شرح اسم، زندگینامه آیتالله سیدعلی حسینی خامنهای، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390، ص 136، 137.
[2]. شرح اسم، پیشین، ص 152.
[3]. همان، ص 203.
[4]. همان، ص 205.
[5]. نوری، مصطفی و اشرف سرایلو، انقلاب اسلامی گرگان و دشت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 274، 275
[6]. شرح اسم، پیشین، ص 204.
[7]. سند تاریخ: 30 /2 /42 فاقد شماره، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1399، ج 1.
[8]. سند تاریخ 17 /3 /42، شماره: 3244، همان.
[9]. سند تاریخ: 12 /4 /42،شماره: 2283/گ 10، همان.
[10]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، پیشین، ص 575.
[11]. خارکوهی، غلامرضا، استان گلستان در نهضت امام خمینی، ناشر، شهدای نینوا، 1396، ص 42.
[12]. همان ص 44.
[13]. همان ص 46.
[14]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ص 159. از امضا کنندگان این اعلامیه میتوان به حضرات آیات و حجج اسلام: عزیز عزیزپور، سیدکاظم نورمفیدی، سیدمحمد سجادی، سیدحسین علوی گرگانی، عبداله نظری و محمدحسین شریعتی استرآبادی اشاره کرد.
[15]. در انتهای این نامه آمده است: «ادامالله ظلکم علی رؤوس الانام جواد آملی، حسن حسنزاده، هادی مازندرانی، محمدعلی ایلواری روحانی، سیدمحمدباقر موسوی، سیدجواد حسینی، روحانی گرگانی، محمدحسن علوی گرگانی، عبدالوهاب محسنی مازندرانی.»
[16]. سند تاریخ: 17 /10 /1343، شماره 558. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، همان.
[17]. سند تاریخ: 18 /10 /43، همان.
[18]. انقلاب اسلامی در گرگان و دشت، پیشین، ص 273.
[19]. سند تاریخ: 15 /4 /1349 شماره 4796/گ10- 5 - 200 - ﻫ ، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، همان..
[20]. سند تاریخ: 30 /10 /1349 شماره 5292/ گ10- 6024 / ﻫ، همان.
[21]. سند تاریخ: 30 /8 /1356، شماره 1638/گ10 جلد 2، همان.
[22]. سند تاریخ: 26 /7 /1349- شماره 5017/ک10، همان.
[23]. وی در این زمان 18 سال سن داشته است.
[24]. سند تاریخ: 13 /4 /1343 فاقد شماره، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، همان..
[25]. سند تاریخ: 21 /1 /1351 شماره 134/گ10- ، جلد 2، همان.
[26]. سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی(ره)، دفتر دوم، چاپ پنجم 1381، ناشر: مؤسسه چاپ و نشر عروج، ص824
[27]. سند تاریخ: 29 /10 /1349 شماره: 5234/ گ 10- 5690/ ﻫ ، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، همان..
[28]. سند تاریخ: 23 /10 /1349 شماره: 5257/گ10، همان.
[29]. سند تاریخ: 29 /3 /1349 شماره: 4747 گ 10 – 1712/ ﻫ ، همان.
[30]. سند تاریخ: 13 /4 /1349 شماره: 4796/گ 10- 5- 200- ﻫ ، همان.
[31]. سند تاریخ: 13 /4 /1349- شماره: 4793/ گ10- 2021/ ﻫ ، همان.
[32]. سند تاریخ: 3 /7 /1353 شماره:5330/گ 10، جلد 2، همان.
[33]. سند تاریخ: 27 /7 /1353 شماره: 5378/ گ 10، جلد2، همان.
[34]. سند تاریخ: 2 /3 /1346 شماره: 863/ گ10 – 7650/ﻫ ، همان.
[35]. سند تاریخ: 3 /12 /1355 شماره 2464 /2/ ﻫ جلد 2، همان.
[36]. سند تاریخ: 19 /12 /1349- شماره: 7415/ﻫ ، همان.
[37]. سند تاریخ: 12 /5 /1350، شماره: 2218/گ10، همان.
[38]. سند تاریخ: 19 /10 /1355، شماره: 2048/ 2ﻫ1، جلد 2، همان.
[39]. سند تاریخ: 14 /3 /1354، شماره: 6131/گ10، همان.
[40]. سند تاریخ: 11/بهمن/ 1356، شماره: 1943/ گ10، جلد 2، همان.
[41]. سند شماره: 1469 /10، همان.
[42]. نهضت امام خمینی (ره)، کتاب دوم، پیشین، ص 905 و 906.
[43]. سند تاریخ: 21 /7 /1349، شماره: 3928/ﻫ ، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، همان..
[44]. سند تاریخ: 9 /5 /1349 شماره: 4872/گ10- 2600/ﻫ ، همان.
[45]. سند تاریخ: 19 /3 /1349 شماره: 4746/ک10، همان.
[46]. سند تاریخ: 2 /10 /1353 جلد 2، همان. ایشان در مذاکره دیگری از سخنرانی آقای کلانتری نام در مسجد حائری و مدرسه فیضیه قم به مناسبت درگذشت سعیدی تعریف کرده است. سند تاریخ 13 /4 /1349 شماره: 4794/ک 10، همان.
[47]. سند تاریخ: 29 /11 /1347- شماره: 1602/ک- 852210/ﻫ، همان.
[48]. سند تاریخ: 29 /7 /1350 شماره: 3358/گ 10- 5275، همان.
[49]. سند تاریخ: 24 /4 /1350- شماره: 2154/پ10- 1921/ﻫ، همان.
[50]. سند تاریخ: 9 /2 /1350- شماره: 3617/گ 10، همان.
[51]. سند تاریخ: 2 /4 /1350- شماره: 21770/ک210- 2247/ﻫ ، همان.
[52]. سند تاریخ: 21 /3 /1350- شماره: 2157/گ10- 1932/ﻫ ، همان.
[53]. سند تاریخ: 4 /3 /1344، همان.
[54]. سند تاریخ: 21 /11 /1350- شماره: 7669/ﻫ، همان.
[55]. تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی(ره) به کوشش: سیدمحمد تروجنی؛ حمید بصیرتمنش، دفتر بیستم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) ، چاپ و نشر عروج، چاپ اول بهار 1378، ص 368 و 39.
[56]. سند تاریخ: 3 /8 /1352 شماره: 3453/گ10- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، جلد 2، همان.
[57]. وی در ادامه بیان داشته هر کس که با خاندان سلطنت موافق باشد ما مخالف او هستیم. سند تاریخ: 2 /8/ 1349 شماره: 5028/گ 10- 4137/ﻫ ، همان.
[58]. سند تاریخ: 23 /10 /1349 شماره: 5256/گ10، همان.
[59]. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد 3، ص 706.
[60]. سند تاریخ: 14 /12 /1353، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، جلد 2، همان.
[61]. سند تاریخ: 5 /4 /1354 شماره: 6166/گ10، همان.
[62]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1376، ج 1، ص 43.
[63]. انقلاب اسلامی در گرگان و دشت، پیشین، ص 312.
[64]. سند تاریخ: 29 /10 /1356 شماره: 18840/گ10 جلد 2، همان.
[65]. انقلاب اسلامی در گرگان و دشت، پیشین، ص 313.
[66]. همان، ص 314.
[67]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک جلد 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377.
[68]. پیشین انقلاب اسلامی مرکز ج 4، ص 327 و 326.
[69]. انقلاب اسلامی در گرگان و دشت، پیشین، ص 321.
[70]. همان، ص 323 و 324.
[71]. جمشید آموزگار (زندگی: 1302 ـ 1395، نخستوزیری: مرداد 1356 ـ شهریور 1357)
[72]. جعفر شریف امامی (زندگی: 1291 ـ 1377ش) (نخستوزیری دو دوره: 1339 ـ 1340 شهریور 1357 ـ آبان 1357)
[73]. نک: صحیفهی امام، جلد 3، پیشین.
[74]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 11، ص 128 و 129.
[75]. همان، ص 179- 235.
[76]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 12، ص 515.
[77]. انقلاب اسلامی در گرگان و دشت، پیشین، ص 342.
[78]. همان، ص 343 و 344.
[79]. همان، ص 344 و 346.
[80]. همان، ص 347 و 348.
[81]. غلامرضا ازهاری (زندگی: 1288 ـ 1380ش) نخستوزیری (آبان 1357 ـ دی 1357)
[82]. خارکوهی، غلامرضا، پیشین، ص 170.
[83]. سند تاریخ: 5 /9 /1357شماره: 2-61010-380، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان، جلد 5، در همین سند اسامی شهدا و تعدادی از مجروحین و بازداشتشدگان آمده است.
رساله امام(ره) به طور مخفیانه توسط انقلابیون در استان گلستان توزیع میشد
ردیف نشسته از سمت راست نفر پنجم، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی- شهر گنبد 1347
شهید آیتالله سید اسدالله مدنی در تبعیدگاه گنبد
نفر اول از سمت راست آیتالله محمدعلی گرامی در تبعیدگاه گنبد
کارت پستالی که به مناسبت عید نوروز سال چهل و سه در استان گلستان توزیع میشد
مسجد حاج آقا کوچک گرگان که در دوران انقلاب مورد اصابت گلولههای پلیس قرار گرفت.
حوزه علمیه امام صادق(ع) گرگان در دهه 50 توسط آیتالله طاهری گرگانی بازسازی و به یکی از کانونهای مبارزه علیه رژیم شاه تبدیل شد
شهید حجتالاسلام محمدعلی روحانیفرد
شهید حجتالاسلام محمدعلی روحانیفرد
آیتالله العظمی سید محمدعلی علوی گرگانی
آیتالله سید کاظم نورمفیدی
آیتالله سید سجاد علوی گرگانی
آیتالله سید حبیبالله طاهری گرگانی
آیتالله سید محمدرضا میبدی
حجتالاسلام سید محمد رئیسی گرگانی
حجتالاسلام علی اکبر ابراهیمی
حجتالاسلام عبدالنبی احمدی
حجتالاسلام علی اصغر زنگنه
آیتالله علی اصغر معصومی
سرلشکر منصور مزین نماینده شاه در گرگان و گنبد و بجنورد
علی رخشا رئیس ساواک استان مازندران
تعداد مشاهده: 10436