نگاهی به زندگینامه و عملکرد احسان نراقی
تاریخ انتشار: 11 آذر 1403
چکیده
یکی از روشهای تاریخنگاری توجه به روابط پیدا و پنهان افراد و جریانات در طول تاریخ است. یکی از محسنات این روش مشخص شدن انگیزه افراد در انجام فعالیتها و تصمیمهایی است که در طول زندگیشان گرفتهاند. توجه به این قسمت از زندگی افراد باعث شناخت دقیقتر آنها برای بررسیهای بعدی نیز شده و با توجه به حضور و نقش افراد و انگیزههایشان در وقایع و حوادث تاریخی نگاه دقیقتری نسبت به یک دوره تاریخی شکل میگیرد. این روش مخالفین خاص خود را نیز دارد و بعضاً مشاهده میشود جریانات خاصی هم تلاش دارند تا با توهم توطئه خواندن، این روش تاریخنگاری را بیاعتبار نشان دهند. اما با گذشت زمان و منتشر شدن اسناد و مدارک جدید در رابطه با افراد، بیشتر و مستندتر میتوان از این نوع تاریخنگاری دفاع کرد.
در طول تاریخ افرادی بودند که با دارا بودن شخصیت فرهنگی و سیاسی روابط پنهانی با بیگانگان داشتند. این افراد با توجه نوع زیرکی و حسابگری روشهای مختلفی در اعمال این پنهان کاری اتخاذ میکردند.
احسان نراقی از جمله افراد در حوزه علم و فرهنگ بود که روابطی با ساواک و سیستمهای اطلاعاتی غرب برقرار کرده بود. موضوعی که معمولاً سعی میشود از آن بگذرند و بیشتر به فعالیتهای فرهنگی و علمی او بپردازند. اشاره به این روابط موجب شناخت بهتر وی میشود. نراقی دیپلم خود را از مدرسه دارالفنون تهران و لیسانس جامعهشناسیاش را از دانشگاه ژنو گرفت. در دوران کودتای 28 مرداد 1332ش در تهران حضور داشت و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و دکترای خود را از دانشگاه سوربن گرفت. او در این مدت به همکاری با یونسکو پرداخت سپس به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران مشغول به کار شد. در سال 1337ش مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را تأسیس کرد. با وقوع انقلاب اسلامی نراقی به دلیل همکاری با ساواک و حکومت شاهنشاهی سه مرتبه به حبس محکوم شد. وی مدتی در فرانسه ساکن بود و همکاری خود با یونسکو را ادامه داد. سرانجام در 12 آذر 1391ش در تهران درگذشت.
از کاشان تا سوئیس
احسانالله نراقی از رجال سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی (1320-1357ش) ، متولد 22 شهریور 1305 در کاشان است. خاندان نراقی از خاندانهای معتبر و محترم کاشان و منصوب به روحانیت و علما بود. اما نراقی در کنار پدر و مادری رشد کرد که جوّ تجددطلبانه در خانواده وجود داشت. حسن نراقی ـ پدر احسان ـ با این که در ابتدا معمم بود اما سیاستهای فرهنگی رضا شاه را دنبال میکرد. حسن نراقی با تبدیل مسجد آقا بزرگ کاشان به مدرسه دوشیزگان و با مدیریت همسر خود رخشندهگوهر مشیری که دانش آموخته مدرسه آمریکاییها بود آموزش دختران کاشانی را به دست گرفتند که این فعالیتها توسط وزرای فرهنگ وقت تشویق شد. بعد از شهریور 1320ش و رفتن رضا شاه از کشور شیخ محمد خالصیزاده با کمک طلاب و علمای شهر مدرسه را تعطیل و دوباره آنجا را به مسجد تبدیل کردند. خانواده نراقی هم به تهران نقل مکان کردند. احسان دیپلم را در مدرسه دارالفنون تهران گرفت و به مدت یک سال به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت ولی به علت جو روشنفکری آن دوره و گرایش به تفکرات مارکسیستی با صلاح دید پدر برای ادامه تحصیل و دور بودن از محیط ایران به ژنوِ سوئیس رفته و در رشته علوم اجتماعی در دانشگاهِ ژنو به تحصیل پرداخت. نراقی در این دوره به دانشجویان کمونیست نزدیک میشود. منبع ساواک در سال 1336ش او را «وابسته به دسته کمونیستهای یهودی» میدانست. مسئلهای که با توجه به حضور قابل توجه وی در رژیم پهلوی هیچ وقت به آن رسیدگی نشد. نراقی سالها بعد در مورد فعالیتهای خود در زمان دانشجویی در ژنو میگوید:
«من در جوانی جزء جوانان تندرو بودم. در بیست سالگی به ژنو رفتم. دانشگاه ژنو بورژوائی بود... من در آنجا با کمک چهار دانشجوی ایتالیایی و فرانسوی و چکسلواکی و کانادایی گروهی تشکیل دادیم... به این گروه چپ تندرو اشخاصی پیوستند؛ از جمله یک یوگسلاو که از من سنش بیشتر بود و با یک دختر سوئیسی ازدواج کرده بود.»[1]
فعالیت در دوران کودتای 28 مرداد 1332
نراقی با گرفتن مدرک لیسانس در آزمون دکتری این رشته شرکت کرد ولی ظاهراً به دلیل قطع ارز دانشجویی مجبور شد در دوران حساس قبل از کودتای 28 مرداد 1332ش به ایران برگردد.
«یک سال در دانشکده حقوق [تحصیل کردم]، سپس در سال 1326 به سوئیس عزیمت کرده و در دانشگاه ژنو در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداختم. دوره لیسانس چهار سال بود. در سال 1330 (کمتر از یک ماه بعد از سی تیر)، دوره دکتری جامعهشناسی در ژنو امتحان داده، ولی به علت قطع ارز به ایران آمدم.»[2]
این دوره را میتوان اولین حضور مؤثر سیاسی احسان نراقی در ایران دانست. دورانی که به خاطر نسبت خانوادگیای که با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی دارد به وی نزدیک شده و در کنار او قرار میگیرد و بعدها درباره این دوره و نسبتی که با آیتالله کاشانی و دکتر مصدق داشته میگوید: «در سال 1332 فکر من با مصدق و روح و قلبم با کاشانی بود.»[3] او بعدها از دوست فرانسویای یاد میکند که از او کمک اطلاعاتی میگرفته است.
«من دوستی فرانسوی داشتم به نام پل ماتیو که در حال حاضر سرهنگ بازنشسته ارتش است و در شهر تولن در جنوب فرانسه زندگی میکند. این افسر ارتش فرانسه در زمان جنگ یک کماندوی نهضت مقاومت را در کوههای آلپ فرانسه هدایت میکرد. او میگفت که انگلیسیها در دو نوبت در سال 1954م یعنی سال آخر جنگ به ظاهر سهواً ولی به اعتقاد دوست من عامداً محل آنها را بمباران کرده بودند... دوست من به همین دلیل از انگلیسیها دلخور بود و تا میتوانست به من اطلاعاتی درباره فعالیت انگلیس در ایران میداد. روزی از او سؤال کردم که به نظر تو انگلیس پس از بسته شدن سفارتخانهاش به چه وسیلهای دستورهایش را به شبکههای ارتباطی خود منتقل میکند. ماتیو گفت: تا پانزده روز دیگر به من جواب خواهد داد. سرِ پانزده روز به من گفت: در هفته دو پرواز از بغداد به تهران وجود دارد و انگلیسیها پیامهایشان را به وسیله کیسه پستی سفارت عراق در تهران به عواملشان میرساندند.»[4]
کسب اطلاعات از یک فرانسوی درباره نحوه ارتباط انگلیس با «شبکههای ارتباطی خود» در ایران زمانی که روابط دو کشور قطع میباشد سطح همکاری نراقی و آن افسر فرانسوی را میرساند. همچنین نراقی از چگونگی استفاده از اطلاعات یاد میکند و این که به چه طریقی آن را برای نخست وزیری و احتمالاً به دیگر کانونهای اطلاعاتی که بعدها از آنها گفته خواهد شد، میفرستاده است.
«من با تماسهایی که با برخی دوستان خارجی داشتم، توانستم اطلاعاتی را گردآوری کنم که رکن دو ارتش (یعنی بخش ضد جاسوسی) نمیتوانست و یا نمیخواست آنها را در اختیار دکتر مصدق قرار دهد. من این اطلاعات را به خود وی منتقل میکردم. هر بار چنین اطلاعاتی را به وزیر کشور دولت مصدق یعنی دکتر صدیقی میدادم بی خبری دستگاه دولتی برای هر دو تعجب برانگیز میشد... پل ماتیو که در حال حاضر سرهنگ بازنشسته ارتش فرانسه است... تا میتوانست به من اطلاعاتی درباره فعالیت انگلیس در ایران میداد... من بیدرنگ به مطب دکتر غلامحسین مصدق فرزند مصدق رفتم... جریان را به او گفتم.»[5]
بعد از پیروزی کودتای 28 مرداد 1332ش دولت سرلشگر فضلالله زاهدی شروع به دستگیری افراد مصدق، اعضای جبهه ملی و حزب توده کرد، ولی در کمال تعجب نراقی بیست روز بعد از کودتا و در حالی که به آیتلله کاشانی منتسب بود، در اداره آمار عمومی وزارت کشور مشغول به کار شد. بعد از حدود یک سال فعالیت در اداره آمار عمومی و کسب اطلاعات مورد نیاز برای تحقیقات یونسکو از کار برکنار شد. این اتفاق موجب شد تا نراقی نامهای اعتراضآمیز به رکن دوم ستاد ارتش بنویسد.
«چون تاکنون در هیچ یک از جمعیتها و دستههای سیاسی شرکت نداشتهام و به تصدیق رجال سرشناس و صدیق همواره نسبت به رژیم سلطنت مشروطه ایران وفادار بودهام، وقوع چنین حادثهای موجبات تعجب و ناراحتی اینجانب را فراهم آورده است. لذا استدعا دارم در صورتی که سوءتفاهمی موجود است، متذکر گردند تا در رفع آن اقدام شود. در صورت عکس مراتب را به اداره آمار عمومی ابلاغ فرمایند.»[6]
پس از پیگیریهای رکن دوم ارتش از فرمانداری نظامی در رابطه با این مسئله، تیمور بختیار فرماندار نظامی جدید تهران در جواب میگوید:
«بعد از آن که اینجانب فرماندار نظامی تهران را عهدهدار شدم، پس از بررسی این گونه پروندهها، چون مدارک مثبتی مشاهده نشد، جهت جلوگیری از اتلاف وقت، دستور داده شد که از دستگیری و جلب این گونه عناصر خودداری شود.»[7]
نراقی پس از مدت کوتاهی که در اداره آمار به کار مشغول شد و مدارک لازم برای تهیه رسالهای که به او سفارش داده شده بود را آماده نمود در اواخر سال 1332ش به فرانسه رفت و در انستیتو جمعیتشناسی پاریس که در آن زمان «انستیتو علوم نفوس» نامیده میشد، تحقیقی تحت عنوان «مطالعه نفوس کشورهایی که فاقد آمار کافی هستند، منجمله ایران» ارائه داد.
«در ایام فترت بعد از کودتا روزی به ملاقات کامبور رئیس انجمن فرهنگی ایران و فرانسه رفتم و تقاضا کردم با بورس تحقیقاتی من جهت تکمیل مطالعات در زمینه علوم اجتماعی موافقت کند... چندی بعد هم با درخواستم موافقت شد و در دسامبر 1954م به پاریس رفتم و فوراً در مؤسسه تحقیقات جمعیت شناسی که آلفرد سووی ایجاد کرده بود، کار خود را آغاز کردم.»[8]
همکاری با یونسکو
همین زمان بود که احسان نراقی دکترای جامعه شناسی خود را از دانشکده ادبیات سوربن گرفت و اولین همکاری خود را با یونسکو به عنوان «کارشناسِ مأمور خاورمیانه» و ایران آغاز کرد. در این دوران، تحقیقاتی هم از جمله «اوضاع اجتماعی ایران» انجام داد و بعد از دو سال و نیم از فرانسه به ایران آمد.
«از طرف یونسکو مأمور رسیدگی به امور عشایری خاورمیانه شد که چندی قبل از طریق خط سیر مصر، لبنان، سوریه و عراق با انجام مکالمات به ایران آمده و در ایران برای رسیدگی به وضع عشایر به شمال و جنوب مسافرت کرده و روی ایلات شاهسون، بویراحمدی و غیره مطالعاتی نمود و گزارشاتی تهیه نموده است.»[9]
در سال 1337ش دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و در همان سال نیز بر اساس مأموریتی که از سوی یونسکو به او محول شده بود «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد.
«یونسکو در سال 1336 مأموریتی را در کشورهای خاورمیانه به من محول کرده بود که به موجب آن طرح استقرار موسسه علوم اجتماعی را در این کشورها به اجرا گذارده بودم.»[10]
فعالیتهای مشکوک احسان نراقی با عنوان «کارمند یونسکو» برای سازمان یونسکو و یا مؤسسه علوم و نفوس آلفرد سووی باعث حساسیت رکن 2 ارتش شد.
«مراجعه به ادارات دولتی از جمله اداره آمار عمومی به نام یونسکو خواستار بعضی آمارها و مطالعه برخی پروندهها میشود که در نوبه خود قابل توجه میباشد. مراتب از طریق این اداره به عرض تیمسار ریاست سازمان رسید و استدعا گردید که چنانچه در تهران باشد شهربانی گذرنامه او را اخذ و ابطال نمایند و مقرر فرمودند فوری تعیین شود تهران است یا رفته. اگر هنوز تهران است اجازه خروج داده نشود.»[11]
احسان نراقی بعد از مدتی که به عنوان کارشناس یونسکو در ایران فعالیت میکرد به خاطر اختلافی که با نخست وزیر امیر عباس هویدا پیدا کرده و همچنین «افزایش سوءظن ساواک» از طریق رنه مائو به کنفرانس «مسائل آموزشی و فرهنگی و اجتماعی جوانان» به رومانی رفت و پس از آن در پاریس ساکن شد.
«در آن زمان به دلیل افزایش سوءظن ساواک و دشمنی رئیس آن با مؤسسهای که من سرپرستش بودم پیشنهاد رنه مائو، دبیر کل یونسکو را پذیرفتم و تحت عنوان سرپرست بخش جوانان این سازمان به پاریس رفتم.»
ارتقاء نراقی از سوی یونسکو به منظور انجام مأموریتهای مهمتر از نظر ساواک انتصاب نراقی به «ریاست بخش جوانان» نشان دهنده اعتماد یونسکو به وی بود که موجب شد نماینده ثابت ایران در «سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی ملل متحد» برای او بنویسد:
«موجب نهایت مسرت است که یکی از برجستگان علم و ادب ایران، با منصب مهمی در یکی از بزرگترین مراکز فرهنگی بینالمللی جهان یعنی یونسکو راه پیدا میکند.»[12]
وی به مدت 5 سال در این سمت قرار داشت تا این که در سال 1353ش «هماهنگ کردن و اجرای کلیه برنامههای فرهنگی یونسکو در آسیا» به عهده او گذاشته شد.
نراقی در سال 1336ش دوباره به ایران آمد و فعالیت خود را در دانشگاه تهران و مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی که تحت مدیریت وی بود از سر گرفت. در این زمان ساواکِ تازه تأسیس شده، به دنبال کامل کردن پرونده رجال سیاسی کشور، احسان نراقی را نیز احضار کرد. نراقی در این بازجویی از حزب توده و حزب ایران سخن گفت.
«در حال حاضر عضویتی در هیچ حزبی ندارم و سابقاً هم عضویت نداشتم لیکن سمپاتی به حزب توده و حزب ایران داشتم. ولی عواملی سبب شد که منجر به تنفر از هر دو گردید.»[13]
همچنین نراقی در این بازجویی در مورد ایرج اسکندری میگوید: خیال نمیکنم مورد اعتماد محافل واقعی بوده باشد. عدم سؤال بازجو در مورد «محافل واقعیِ» کمونیستی، نشان از آگاه بودن نراقی و بازجویش از محافل غیر واقعی کمونیستی که توسط غیر کمونیستها ایجاد شده بود و اهداف پنهانی علیه کمونیسم را دنبال میکرد، دارد.
نراقی با بیان گذشته خود درخواست ملاقات با یکی از افراد رده بالای ساواک را میکند تا گفتگوی خصوصی با او داشته باشد.
«استجازه مینماید که مدت بیش از یک ساعت وقت داده شود که شرفیاب شود.»[14]
با درخواست او موافقت میشود و شخصی که احسان نراقی با او گفتگو میکند حسن پاکروان(رئیس بعدی ساواک تا انتصاب نعمتالله نصیری) است. مشروح گفتگوی این دو در اسناد ساواک موجود نیست ولی نراقی بعدها در مورد این ملاقات میگوید:
«آشنایی من با پاکروان در سال 1336ش بعد از اخذ دکترای از سوربن پاریس بود که از طرف یونسکو برای مأموریت به ایران آمدم... ساواک مرا احضار کرد... پاکروان که در آن موقع معاون و مسئول امور بینالملل ساواک بود... برای من وقت ملاقات داده بود... اولین سؤال ایشان این بود که شما که مشاور یونسکو هستید، چه مبلغی ماهیانه از یونسکو دریافت میکنید؟ من گفتم: چون میخواهم در ایران بمانم و در دانشگاه تهران شروع به کار کنم به طور نیم وقت برای یونسکو کار میکنم، یعنی مسائل مربوط به شروع تحقیقات اجتماعی را برای آنها میفرستم و از این بابت، مبلغی حدود هزار دلار در ماه دریافت میکنم. بلافاصله پاکروان گفت: اگر ما، یعنی ساواک همین تحقیقات را با آزادی کامل، طبق نظر خودتان از شما بخواهیم و به شما ماهیانه سه هزار دلار بدهیم، شما با ما کار میکنید؟ گفتم: نه.»[15]
البته احسان نراقی مدتی بعد گفته خود را تغییر داد و در گفتگو با فصلنامه تاریخ معاصر ایران در سال 1381ش. گفت:
«با صراحت به شما بگویم که پاکروان هر کمکی از من میخواست به او میکردم... به پاکروان گفته بودم: مایل نیستم کارمند تو باشم، ولی از نظر فکری و عملی، هرگونه کمکی از من بخواهی انجام میدهم.»[16]
همین کمک «فکری» و «عملی» احسان نراقی به ساواک است که موجب میشود از گذشته او صرف نظر شود. چه بسا همان ارتباطات دوران دانشجویی او چه در ایران و چه در اروپا هم نه از سر صداقت و عقیده بلکه به خاطر نفوذ به داخل این گروهها باشد. مهمترین دلیلی هم که برای این فرض وجود دارد عدم اقدام مؤثر نراقی برای این گروههای چپ است. او نه تنها هیچ کمک «عملی» به این گروهها نکرده بلکه کمک فکری هم نداشته، تنها استفاده نراقی از این موضوع زمانی است که قصد نقد و تخطئه احزاب و گروههای چپ را دارد و آن موقع است که اظهار میدارد خود نیز زمانی تمایل به این تفکرات داشتهام ولی الان بر اشتباه بودن آن عقاید پیبردهام.
شواهدی بر همکاری نراقی با پاکروان و ساواک
جلسه ملاقات احسان نراقی با پاکروان بسیار مهم بود؛ بعد از این جلسه هر وقت مشکلی از جانب ساواک برای احسان نراقی مطرح میشد پاکروان موضوع را حل و فصل میکرد. رابطه بین احسان نراقی و حسن پاکروان حتی در ساواک هم نامعلوم بود و تا وقتی که پاکروان مسئولیت و دسترسی داشته نراقی از حمایتهای او برخوردار بوده است. به عنوان مثال در سال 1338ش که موضوع امتیاز مجله علوم اجتماعی به نام احسان نراقی مطرح شد و سوابق کمونیستی و تودهای او مورد توجه قرار گرفت، حسن پاکروان ضمن حمایت از نراقی نوشت:
«سوابقی داشته و بعداً به کلی از حزب کنارهگیری کرده»[17]
همچنین اداره دوم ارتش در گزارشی در مورد حضور اعضای حزب توده در دستگاههای دولتی مینویسد:
«مدتی است که افراد مؤثر حزب سابق توده هر یک به رنگ و لباس جدیدی درآمده و در کلیه دستگاهها نفوذ نموده و اغلب آنها را نیز دستگاههای انتظامی میشناخته و از تقویت آن نیز خودداری نکرده و در بسیاری از مشاغل حساس نفوذ نمودهاند. از جمله:... دکتر احسان نراقی، رئیس سابق کمیته حزب توده محصلین در اروپا، فعلاً گل سرسبد دانشگاه شده و سالی چند مرتبه به اروپا اعزام شده و کسانی که در اروپا وی را میشناسند به تشکیلات مملکتی میخندند.»[18]
با وجود چنین گزارشی و قرار گرفتن اسم نراقی در کنار دیگر اعضای حزب توده اما در مورد او هیچ ترتیب اثری داده نمیشود و او همچنان مشغول به کار میماند.
فعالیتهای نراقی بعد از این ملاقات با حمایت پاکروان ادامه مییابد ولی نحوه ارتباط او با ساواک حتی برای کارشناس ساواک نیز مبهم و نامشخص است. به طوری که در سال 1342ش میپرسد:
«مشارالیه پس از احضار و شرفیابی به حضور تیمسار معاونت دوم ساواک، مراتب انزجار خود را از حزب منحله توده ابراز و خود را آماده همکاری با ساواک معرفی نموده؛ کما این که این مطالب با ذکر دلایل مفصل دربازجویی اظهار داشته تا آن جا که بازجوی مربوطه را تحت تأثیر بیانات خود قرار داده است. چنانچه این استنباط صحیح و یاد شده با سپردن تعهد لازم در زمره مأمورین ساواک قرار گرفته باشد معلوم نیست چه وظیفهای دارد. آیا مأمور نفوذی است؟ یا وظیفه او تبلیغ علیه مرام کمونیستی است؟ اگر مأمور نفوذی باشد مفاد اطلاعیه شماره 77630 / 1 در 2 مورخه 8 / 6 / 38 درباره نحوه رفتار وی در ژنو با وظیفه او مغایرت دارد؛ زیرا اطلاعیه مذکور دلالت بر آن داشته که دکتر نراقی از تماس با تودهایها و دکتر رادمنش در ژنو خودداری میکند و باز اطلاعیه دیگری که حکایت از تبلیغ مشارالیه علیه مرام کمونیستی در کلاسهای دانشگاه مینموده است. چنانچه مأموریت وی تبلیغ علیه کمونیسم باشد، اولاً فوق العاده مورد اعتماد و اطمینان واقع شده، زیرا شنیده میشود که این شخص حتی در آموزشگاه ساواک عهدهدار تدریس یکی از دروس کارمندان ساواک بوده است. ثانیاً با توجه به اطلاعیههای شماره 1513 مورخه 15 / 5 / 40 و 12029 / س ت مورخ 5 / 7 / 41 و 19049 / س ت مورخ 13 / 11 / 41 و 22018 / س ت مورخ 16 / 12 / 41 و 4800 / 312 چنان بر میآید که وی مخالفت و ضدیت را با دولتهای وقت در لباس دیگری اجرا میکند. درباره این شخص آن قدر حسن نیت به کار رفته که حتی برای یک هفته اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار نگرفته است.»[19]
در این گزارش برای اولین بار موضوع تدریس نراقی در دانشکده ساواک مطرح میشود. موضوعی که دکتر معینالدین مرجائی از اعضای حزب مردم حدود یک سال بعد در یک گفتگوی خصوصی بیان میدارد.
«دکتر نراقی عامل سازمان امنیت و رئیس قسمت اجتماعی سازمان امنیت میباشد. او به سازمان امنیت، طرق محبوبیت و جذب به طرف دستگاه را میآموزد.»[20]
همین مطلب را حدود یک سال بعد سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران گزارش میکند:
«دکتر احسان نراقی، استاد و سرپرست مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، وابسته به دانشکده ادبیات بوده که زمانی نیز با تیمسار پاکروان در تماس بوده و در دانشکده ساواک نیز تدریس مینموده است.»[21]
ارتباطات نراقی با ساواک تا زمان انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد و در دوران اوج انقلاب اسلامی در سال 1356ش او برای تدریس در دانشکده ساواک انتخاب میشود تا در کلاس «جنگ روانی» تدریس کند. پنج ماه بعد در مورد صلاحیت او استعلام میشود.
«چنانچه دلایل و مدارکی دال بر عدم اعتماد نامبرده بالا وجود دارد به این اداره کل ارسال دارند.»[22]
حدود 10 روز بعد جواب استعلام میآید که:
«دلیل و مدرک مستندی وجود ندارد.»[23]
و این چنین نراقی آموزش جنگ روانی در ساواک را در سال منتهی به انقلاب اسلامی شروع کرده و ادامه میدهد.
استفاده از مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در جهت جلب روشنفکران
یکی از ابزارهای نراقی برای تعدیل و وابسته کردن روشنفکران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی بود. این مؤسسه در سال 1337ش در دانشگاه تهران و با بهرهگیری از وجاهت علمی و سیاسی دکتر غلامحسین صدیقی عضو جبهه ملی توسط احسان نراقی تأسیس و مدیریت میشد، این مؤسسه ابزاری بود تا دستگاه حاکم و ساواک خواستههای خود را در دانشگاه از طریق آن اعمال کنند. احسان نراقی در رابطه با علت استفاده از نام دکتر صدیقی میگوید:
«برای پرهیز از انتصاب مؤسسه با ساواک، خود را در سایه صدیقی قرارا دادم.»[24]
اقدامات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به سمتی رفت که دکتر معینالدین مرجائی که عضو حزب مردم بود، به تعطیلی کشاندن جلسات منزل دکتر غلامحسین صدیقی را به این موسسه نسبت میداد:
«دکتر صدیقی دیگر درب خانهاش را به روی مردم بسته است. او گول دکتر احسان نراقی را خورده است و دار و دسته مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی او را از مبارزه بازداشتهاند و هرچه هم که به او توصیه شد، خودش را از دسته نراقی جدا نکرد.»[25]
یکی از مسئولیتهای مؤسسه مطالعات برقراری ارتباط با مخالفین بود. یکی از این افراد احمد اشرف نویسنده و جامعهشناس ایرانی مقیم آمریکا بود که با دعوت احسان نراقی برای تدریس و تحقیق یک ساله در سال 1345ش به ایران آمد و این در حالی است که ساواک احمد اشرف را از «منحرفین ایرانی مقیم آمریکا» معرفی کرده است.[26]
یکی دیگر از اقدامات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در رابطه با جلال آل احمد است. جلال آلاحمد در اسفند 1346ش در مخالفت با برگزاری «کنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان» که توسط حکومت و زیر نظر فرح پهلوی تدارک دیده شده بود، بیانیهای صادر کرد و همین زمان است که ایده تشکیل «کانون نویسندگان» مطرح میشود. کانون نویسندگان انجمنی صنفی و مستقل بود که گرایشهای سیاسی اعضاء را هم شامل میشد. در این زمان احسان نراقی وارد قضیه شده و در تماس تلفنی با سیمین دانشور همسر جلال آل احمد بعد از پرسش در مورد برنامه تابستانی جلال گفت:
« اگر نامبرده برنامهای ندارد، به اتفاق به مدت یک ماه برای مطالعاتی در قسمت فرهنگی افغانستان به آن کشور مسافرت نمایند و کتابی در این باره بنویسند.»[27]
در ادامه این سند نظر کارشناس ساواک آمده است که:
«با توجه به این که قبلاً گزارشی برای اعزام جلال آلاحمد به هندوستان تقدیم و تصویب شد بود مفید خواهد بود. اگر با رفتن وی به افغانستان موافقت شود تا نامبرده با مشاهده وضع این کشور و با قیاس با وضع ایران تعدیل و تجدید نظری در افکار و عقاید خود بنماید.» [28]
پرویز ثابتی رئیس ساواک تهران در انتهای این سند مینویسد: «چون آقای دکتر نراقی قبلا در اینباره با اینجانب مذاکره نموده بود، مراتب موافقت ساواک با اعزام آلاحمد به افغانستان، تلفنی به ایشان اطلاع داده شد.»[29]
همچنین در سال 1347ش زمانی که نراقی با کمک شاپور راسخ از اعضای تشکیلات بهائیت، تحت پوشش تحقیقات برای مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در حال تهیه بیوگرافی رجال سیاسی کشور بود حساسیت ساواک را برانگیخت.
«اخیراً دکتر احسان نراقی مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران به کمک دکتر شاپور [شاهپور] راسخ معاون سازمان برنامه که هر دو در محافل دانشگاهی به طرفداران سیاست آمریکا و حتی عضو سازمان (سیا) مشهور میباشند تصمیم گرفتهاند بیوگرافی کلیه رجال سیاسی و اجتماعی ایران را از پنجاه سال قبل تاکنون تهیه نمایند. تهیه این بیوگرافیها جز برای سازمانهای اطلاعاتی و سیاسی قابل استفاده نیست. در بین سازمانهای دولتی گفته میشود این دو نفر به نام یک مؤسسه دولتی اقدام به تهیه این بیوگرافیها میکنند تا آن را در اختیار همکاران آمریکایی خود قرار دهند و آمریکاییها با توجه به خصوصیات اخلاقی و سیاسی و اجتماعی رجال سیاسی پنجاه ساله اخیر ایران برنامه سیاسی خود را در کشور ما مورد اجرا قرار دهند. دکتر احسان نراقی و دکتر شاهپور راسخ در اجرای برنامه خود حتی خصوصیات رؤسای ادارات سازمانهای مختلف دولتی را ضمن تهیه این بیوگرافیها منظور کردهاند.»[30]
رهبری گروههای دانشجویی
در سال 1340ش زمانی که دولت دکتر علی امینی با سر و صدا تعدادی از افراد مطرح مانند رشیدیان و فتحالله فرود را دستگیر و مجلس بیستم را منحل کرد، محیطهای دانشجویی متشنج شد. در زمان بزرگداشت سی تیر نراقی برای کنترل دانشجویان دست به اقداماتی زد. او طی جلسهای که با دکتر علیاکبر سیاسی رئیس دانشکده ادبیات و ابوالحسن بنیصدر از دانشجویان عضو جبهه ملی داشت گروه دانشجویی ضد خشونت را تشکیل داد. او سالها بعد درباره کنترل دانشجویان انقلابی گفت:
«من چون به هر حال میخواستم جلو خشونت را بگیرم با مهندس غلامعلی فریور که هم وزیر دکتر امینی و شخصاً به وی نزدیک بود و هم در عین حال قلباً با جبهه ملی... مذاکره کردم و قرار شد یک گروه ضد خشونت به وجود آوریم. او به من گفت: من از صبح ساعت هفت به اتاق دکتر امینی میروم و جلو دستگاه بیسیم مینشینم، تو هم که با دانشجویان در خیابان در تماس تلفنی هستی با من در ارتباط مستقیم باش و هر جا که احتمال خطر درگیری میان قوای انتظامی و مردم به چشم میخورد، همدیگر را خبر کنیم. دانشجویان به رهبری بنیصدر و دیگران از شمال شهر به طرف جنوب شهر در مقابل قوای انتظامی مرتب عقب نشینی میکردند و مانع از درگیری بودند. تا بالاخره حوالی غروب بنیصدر به من تلفن زد و گفت: شما میتوانید به مهندس فریور و دکتر امینی بگویید حالا دیگر میتوانند به خانههایشان بروند.»[31]
همکاری نراقی و بنیصدر به همین گروه ضد خشونت محدود نشد و زمانی که نراقی در فرانسه حضور داشت از این تجربه همکاری با بنیصدر استفاده کرده و گروه موسوم به «سازمان مصدق» یا «جبهه ملی سوم» را تشکیل داد. در سال 1348ش که احسان نراقی به فرانسه رفت درباره ملاقاتهای وی نوشته شده:
«با افراد جبهه ملی سوم، ابوالحسن بنیصدر، حسن حبیبی، ناصر تکمیل همایون ملاقات نموده، این افراد کارمندان مؤسسه تحقیقات اجتماعی بودهاند که از قدیم با نامبرده ارتباط دارند.»[32]
حضور احسان نراقی در پاریس و ارتباطش با بنیصدر باعث شد منبع ساواک بنویسد:
«علی وثوقی در تاریخ 16 / 12 / 48... گفته دست ابوالحسن بنیصدر به تدریج دارد خوانده میشود و چون فعالیتش از وقتی که دکتر احسان نراقی به پاریس آمده بیشتر شده و مثل این که با این فعالیتها میخواهند داخل اتحادیه دانشجویان نفاق بیاندازند.»[33]
ارتباط احسان نراقی با دانشجویان معترض در داخل ایران باعث محبوبیت و ارائه چهره مثبتی از او بین دانشجویان میشود.
«در جریانات اخیر دکتر احسان نراقی، استاد دانشگاه و رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشکده ادبیات، نقش مهمی داشته و دارد و معمولاً دانشجویان وابسته به جبهه ملی دانشگاه از نامبرده دستور میگیرند و هر روز با این شخص تماس دارند.»[34]
در زمانی که شهرهای مختلف در واکنش به حمله به شهر قم و دستگیری گسترده طلاب ملتهب بود، احسان نراقی در داخل دانشگاه جلسه پرسش و پاسخ برگزار کرده بود تا دانشجویان را کنترل کند.
«در تاریخ 15 / 12 / 41 دکتر احسان نراقی، استاد علوم اجتماعی دانشکده ادبیات، دانشجویان علوم اجتماعی را در قسمت شمال دانشکده دور خود جمع کرده و توصیه میکرد که در میتینگ شرکت کنند و عده زیادی از دانشجویان روی توصیه ایشان در تظاهرات شرکت کردهاند.»[35]
به خاطر همین نزدیکی به دانشجویان بود که دو هفته بعد از حمله مأمورین رژیم به مدرسه فیضیه در قم و مدرسه طالبیه در تبریز و ضرب و شتم و شهادت بعضی از طلاب، نراقی برنامه استقبال از دانشجویان هلندی را ترتیب میدهد که برای کمک به زلزلهزدگان به ایران آمدهاند.
«روز شنبه، 14 / 2 / 42 آقای ناصر خدایار به اتفاق دکتر احسان نراقی و پانزده نفر از دانشجویان دانشگاه از جمله ابوالحسن بنیصدر و حسن پارسا، عضو جبهه ملی، با دسته گلهایی به فرودگاه مهرآباد رفته و در انتظار ورود چند نفر هلندی، که برای کمک به زلزلهزدگان وارد ایران میشوند، بودند.»[36]
نراقی از اختلاف انداختن بین گروههای مخالف نیز غافل نبود همان طور که با نزدیک شدن نراقی به اعضای کانون نویسندگان اختلاف آنها بیشتر شد. وی در مورد گروههای خارج از ایران نیز این روش را پی گرفت. به عنوان نمونه در سال 1344ش در سفری که به آمریکا داشت در سخنرانی خود در دانشگاه برکلی با حمله به جبهه ملی گفت:
«جبهه ملی بزرگترین ضربه را به روحیه جوانان ایران وارد کرده و دیگر نمیتواند در ایران اقدامی به عمل آورد.»[37]
و این در حالی بود که همان زمان رهبری جوانان ایرانی در فرانسه تحت عنوان «جبهه ملی سوم» را به عهده گرفت تا بتواند آنها را نیز کنترل کند.
این رفتار دوگانه و منافقانه نراقی نسبت به گروههای سیاسی از چشم بعضی از فعالین سیاسی دور نماند. به عنوان مثال کیامرز شاملو از اعضای هیئت اجرائیه جبهه ملی در گفتگو با یکی از دوستانش گفته بود:
«دکتر احسان نراقی که مربوط به مطالعات و تحقیقات سازمان امنیت است، در ظاهر خود را طرفدار دانشجویان جبهه ملی نشان می دهد. بدان جهت در روز 20 / 10 / 46 عدهای از دانشجویان را دور خود جمع کرده بود که جلب نظر و اطمینان بنماید و عدهای از دانشجویان گول میخورند و باورشان میآید ولی عدهای هم مثل من میدانند که دروغ میگوید، میخواهد خود را در جریان گذاشته تا برای دستگاه کار کند.»[38]
نراقی همچنان ارتباط خود با مخالفین رژیم شاهنشاهی را حفظ میکند و طرفدارانی هم دارد. زمانی که شایعه تشکیل «وزارت جوانان» قوت گرفت، گفته شد:
«نامبرده با آقای نخست وزیر نیز ملاقات و اظهار داشته: چنانچه من در رأس وزارت جوانان قرار گیرم میتوانم عده کثیری از دانشجویان را که به من اعتقاد دارند، به سازمان جوانان جلب کرده و در اطراف شما جمع نمایم.»[39]
یکی از فعالیتهای نراقی مقابله با فرار مغزها و بازگرداندن دانشجویانی بود که در خارج از ایران تحصیل کرده بودند. جذب این دانشجویان با تعدیل و کنترلشان همراه بود. به طوری که خود را دخیل در سرنوشت کشور بدانند.
«دکتر نراقی... در دانشگاه برکلی... دانشجویان را تشویق به مراجعت به ایران نمودند، تا هر کدام در قسمتی از امور مملکتی راه مبارزه را در پیش بگیرند و برای اصلاح کشور تلاش نمایند... فرهاد پرتوی... [خطاب به] نراقی اظهار داشت: ... ما باید راهی را انتخاب کنیم تا ریشه فساد را براندازیم و پایهای نو بنیاد کنیم... دکتر نراقی پاسخ دادند که امروز در ایران انقلاب میسر نیست، چون اکثریت کارگران و کشاورزان در موقعیت کنونی نسبت به شاه و هیئت حاکمه نظر خوب دارند و اینها هستند که بایستی ایجاد انقلاب کنند، ولی حاضر به انقلاب نیستند. پس راه ما راه انقلاب نیست، بلکه اصلاح تدریجی است و آن هم بایستی به وسیله افراد تحصیل کرده صورت گیرد.»[40]
ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی خارجی
نراقی همان قدر که با مسئولان امنیتی ایران ارتباط و همکاری داشت به همان میزان نیز با مسئولان سرویسهای اطلاعاتی بیگانه در ارتباط بود. در سال 1350ش ناصر تکمیل همایون، عضو حزب ملت ایران و از فعالان جبهه ملی ضمن صحبتهایش در مورد بازگشت خود از فرانسه به ایران گفته است:
«دکتر نراقی به من [تکمیل همایون] گفته است که در مسافرت اخیرش به ایران با سرلشکر مقدم [رئیس اداره دوم ستاد مشترک ارتش (اطلاعات و ضد اطلاعات) و بعدها رئیس ساواک] صحبت کرده و نامبرده گفته است: اگر این شخص به ایران بیاید اذیتش خواهیم کرد. همچنین دکتر نراقی با معاون سازمان امنیت فرانسه که شیبانی نامی است و حتماً تو میشناسی صحبت کرده؛ او هم همان گفتههای سرلشکر مقدم را تکرار کرده است.»[41]
روابط نراقی با سرویسهای اروپایی برای ساواک مخفی نبوده و ساواک آگاهی نسبی نسبت به این فعالیتهای نراقی داشت. در گزارشی که در سال 1352ش نعمتالله نصیری ریاست ساواک برای خلاصه سوابق برای تعیین وقت ملاقات با او خواسته است آمده است:
«روی هم رفته به طوری که از پرونده مشارالیه استنباط میگردد، نامبره فردی است جاه طلب و مقام پرست... و احتمالاً از طرف یکی از کشورهای غربی تقویت و مورد استفاده واقع و سعی میکند به هر ترتیبی که ممکن است ارتباط خود را با مخالفین رژیم شاهنشاهی مستحکمتر نموده...»[42]
میزان وابستگی و همکاری نراقی با سرویسهای اطلاعاتی به حدی افزایش یافته بود که در سال 1356ش فریدون آدمیت در جریان صحبت با هما ناطق نویسنده و استاد دانشگاه تهران از نقش مهم نراقی در این موضوع گفته و هما ناطق نیز بیان داشته «در صورت عدم همکاری با «آنها» «پدرش را در میآورند». مبهم گویی این دو نفر اهمیت و حساسیت موضوعی را میرساند که احسان نراقی در آن نقشی مهم داشته است.
«هما ناطق، در گفتگویی با فریدون آدمیت، نتایج جلسهای را که در آن شرکت کرده بود، خیلی بد خواند و در حالی که به طور سرپوشیده صحبت میکرد، گفت: راجع به نامهای که نوشته بود صحبت شد و خیلی بد بود و قرار است پیش بچهها اسم نبریم که چه کسانی را دیدهایم و به فریدون آدمیت توجه داد که او هم بگوید یک چنین چیزی را نشنیده است که اولیای دانشجویان میخواهند بیایند. آدمیت گفت: پاکدامن هم صلاح نمیداند تشکیل بدهیم. او میگوید نامه را بفرستیم ولی تشکیل ندهیم. آدمیت گفت: پس به هر حال آنها عمل میکنند، احسان اله خان [نراقی] گفته. هما ناطق گفت: درست است ولی اسم نبر. آدمیت گفت: پس این مسئله مهم است و نباید نام ببریم. هما ناطق اظهار داشت: اصلاً اسم نبرید. اگر بدانند از این سو گفته شده، پدر من را در میآوردند؛ فقط بگو از یک منبع موثق شنیدهام. در خاتمه ناطق قرار گذاشت آدمیت را در زمان دیگری ملاقات کرده و همه مطالب را به او بگوید.»[43]
همکاریهای نراقی با سرویسهای اطلاعاتی به خاطر تخصص او در زمینه تحقیقات آماری و دسترسی به اطلاعات زیادی است که چه در سازمان یونسکو و چه در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به دست آورده و او را به کارفرمای این سازمانها مبدل کرده بود.
نراقی در نقش فرشته نجات روشنفکران
به طور معمول حکومتها سعی در جذب نخبگان به منظور استفاده از توانایی و کنترل آنها دارند. هر قدر که فاصله بین اقشار مختلف و حکومت بیشتر باشد تمایل به انقلاب و تغییر بیشتر میشود و هر میزان که گروهها خود را به حکومت نزدیکتر ببینند دلیلی برای کاهش اقدامات رادیکال میشود. به همین دلیل حکومتها سعی در جذب نخبگان کشور هم به منظور استفاده از تواناییهای آنها و هم به منظور کنترلشان دارند. به خصوص که نخبگان قدرت هدایت و جهتدهی به دیگران را نیز دارند. حکومت پهلوی هم از این امر غافل نبود و سعی میکرد روشنفکران را جذب کند تا هم برنامههای خود را با مخالفتهای کمتر پیش ببرد و هم از تفکرات آنها و برنامههایی که دارند آگاه باشد. به خصوص در دهه آخر حکومت و افزایش نارضایتی و رشد تفکرات انقلابی بین روشنفکران و طبقه متوسط کشور، رژیم وابسته کردن روشنفکران را با دادن امتیازات محدود در دستور کار قرار داد تا روشنفکران با دیدن امتیازات کمی که داده شده و اصلاحات مختصری که صورت گرفته؛ امید به اصلاحات بیشتری داشته باشند. تا از هرج و مرج و خشونت انقلاب بیزاری جسته و دیگر دعوت به انقلابی نکنند که شرایط بعد از آن مبهم است و معلوم نیست نتیجه آن چگونه خواهد بود. یکی از شخصیتهایی که از ایده اصلاح در مقابل انقلاب دفاع میکرد احسان نراقی بود. از امتیازاتی که حکومت توسط احسان نراقی به روشنفکران میداد میتوان به آزادی بازداشتشدگان، رفع توقیف کتابها و مقالات، کمکهای اداری و... اشاره کرد. به طور مثال در سال 1336ش هما ناطق نویسنده و استاد دانشگاه در تماس تلفنی که با احسان نراقی داشته است میگوید:
« دوستان من، هرچه و هر تیپی که باشند از شخص شما به فراخور آنها، از هر نظر که بوده جز... و محبت چیزی ندیده و ندیدهایم و من همیشه از شما در حق آنها که دیدهام مثلاً پاسپورت پاکدامن [عضو جامعه سوسیالیستها و همسر هما ناطق] یا موردهای دیگر و یا مثلاً همین هزارخانی [عضو کنفدراسیون دانشجویان با گرایش چپ] جز کمکهای شما چیزی نگفته است... ما هیچ کدام از شما کدورتی نداریم بلکه فقط از کسی که کمک دیدهایم شما هستید.»[44]
احسان نراقی نیز با محکوم کردن حادثه کتک زدن هما ناطق و نعمت میرزاده توسط افراد ناشناس دولتی در 30 آبان 1356ش، حفظ حکومت را در اولویت میداند.
«اثر این کار بسیار وحشتناک بود و حالا هیج کاری هم نمیشود کرد. ما که طرفداری میکنیم و میگوییم: باید در این رژیم ماند و میخواهیم لگاریتش را حفظ کنیم، اگر رژیم خود را از نظر لگاریته سست بکند، آن وقت دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. هرج و مرج به وجود میآید که نمیتوان فهمید به کجا ختم میشود.»[45]
احسان نراقی در گفتگو با پروانه اسکندری همسر داریوش فروهر از اعضای حزب ملت ایران و جبهه ملی ایران با بیان این که « به علت مقابله با دستگاه، گروههای مبارز در ایران به نتیجه نخواهند رسید » میگوید:
«این آقایان کانون نویسندگان میگفتند: ما کانونی میخواهیم با یک هویت سیاسی مخالف دستگاه، انتقادآمیز. آیا به این ترتیب قابل قبول حکومت خواهد بود؟ من آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشور گفتم: شما که این اعلامیههای تند را امضاء میکنید، در طول چند سال کدام یک از کتابهای شما را سانسور کردند و به چاپ نرساندند و گفتم: هما خانم! شما که استاد دانشگاه هستید، نه تنها جلو چاپ کتابهایت را نگرفتهاند بلکه هزینه چاپ آن را هم دستگاه داده؛ پس چرا تندروی میکنید؟ یک مقدار معتدلتر باشید. شما که مثل سلطانپور تودهای که تازه از زندان آزاد شده نیستید. بعضیها اعلامیه امضاء کردهاند که ماهی هفتاد هشتاد هزار تومان پول میگیرند و این چون به اصطلاح، خودشان را از قافله عقب نگذارند، با گروه همراهی میکنند و این باعث موفقیت دستگاه است.»[46]
این روش نراقی در مورد ناصر پاکدامن نیز انجام شد تا بازگشت او به دانشگاه باعث امیدواری دیگران نیز شود به طوری که سیمین دانشور نیز قصد بازگرداندن طاهره صفارزاده را داشت. همچنین خلیل ملکی رهبر جامعه سوسیالیستها که رابطه خوبی هم با احسان نراقی داشت اگر مشکلی برای اطرافیان سوسیالیستش پیش میآمد نزد احسان نراقی میآمد.
«خلیل ملکی در مورد آزادی حسین تحویلدار با دکتر نراقی تماس گرفته و ایشان قول دادهاند که برای خلاصی تحویلدار با مقامات سازمان امنیت ملاقات و قول داده است که صد در صد موفق خواهد شد... دکتر نراقی رئیس تحقیقات اجتماعی است و در دستگاه نفوذ زیادی دارد و با جامعه سوسیالیستها نیز همکاری مؤثر غیر مستقیم مینمایند و در خیلی از مراحل به ما کمک کرده است.»[47]
نراقی در طول فعالیتهای خود در ایران توانست با روشهای خود افرادی را جذب دستگاه کند. به طوری که در مرداد ماه سال 1357ش در جریان گفتگو با علی امینی و بحث درباره خطر انقلاب بیان میدارد:
«گروهی از افراد مطلع و مسلط را با مسائل روز آشنایی دارند و در حدود 20 الی 30 نفر میشوند جمع کردهایم که با تشکیل جلسات و سمینارها نارساییها را مطرح خواهیم کرد.»[48]
رودررویی نراقی با مردم انقلابی
رژیم پهلوی از خطرِ مخالفینِ انقلابیِ خود غافل نبود و با نفوذ در بین آنها تلاش میکرد آنها را تعدیل و یا بی اثر کند. احسان نراقی فردی بود که برای رسیدن به این هدف به رژیم پهلوی کمک میکرد و با نفوذ بین انقلابیون و مقبولیت بینشان در جهت بیخطر کردن و تعدیل آنها میکوشید. با گسترش نارضایتیها در بین عموم مردم، نراقی پروژه تعدیل عموم مردم را کلید زد و آن برنامه تلویزیونی بود که وعدههای داده شده رژیم را به تصویر بکشد و همچنین از مخالفینی استفاده کند که از رفتارهای انقلابی دوری کرده و حالا به اصلاحات امیدوارند. بعد از برگزاری اولین جلسات گفت و شنود تصمیم بر آن شد تا از افراد جدید استفاده شود. یکی از این افراد مهدی بهار بود که یک زمانی عضو حزب توده بود و حالا نراقی از او برای حضور در برنامه دعوت میکند.
«دیشب با [عبدالمجید] مجیدی بودم و از تو صحبت شد و اظهار نمود که قابل تردید نیست که دکتر به رژیم و شخص شاه اعتقاد دارد، گرچه اذیتش کردند و اکنون از او وحشت دارند؛ لکن ماجراجو و اهل هیجان نیست و قرار شد که با تو صحبت کنم و اگر حاضر باشی، از وضع جهان سوم بحثی در تلویزیون داشته باشیم.»[49]
با گذشت زمان و بیشتر شدن اعتراضات در آستانه سال جدید در 27 اسفند ماه سال 1356ش نراقی به همراه علیرضا میبدی و حسن شهباز در صحنه تلویزیون ظاهر شده و سعی میکند تا برای مردم از آزادی و عدالت بگوید و این که مردم باید عدالت بخواهند و نه آزادی!
«مردم ایران در جنبش مشروطه خواستار عدالت بودند نه آزادی، این آزادیخواهی تخم لقّی بود که سوسیال دموکراتها و فراماسیونرها توی دهان مردم شکستند.»[50]
نراقی همچنین سعی میکرد نویسندگان و روشنفکران را از متن جامعه دور کند تا شاید از نیروی انقلاب بکاهد به این منظور این بار برای منوچهر هزارخانی پیام میفرستد که:
«مانند گذشته بیاید و در مؤسسه روی مجله کار کند و هر چه میخواهد ماجراجویی علمی، اکولوژیک، ضد اتمی، ضد اسلحهای به عنوان علم انجام دهد و خیلی راحت به این طریق دلش را خنک کند و یک مقدار از کارهایش را هم به مرحله عمل برساند.»[51]
سازمان آزادگان متحد آخرین حربه نراقی برای حفظ رژیم
اقدام دیگر نراقی در جلوگیری از انقلاب در آخرین سال حکومت پهلوی تشکیل «سازمان آزادگان متحد» با هدف «حفظ نظام شاهنشاهی» بود.
«اخیراً عدهای از نویسندگان و روشنفکران موافق با رژیم شاهنشاهی کشور مبادرت به تشکیل گروهی نمودهاند به نام سازمان آزادگان متحد با نام مخفف سام و بدین وسیله خواستهاند نسبت به سایر افراد مخالف که احتمالاً تشکلیل گروههایی خواهند داد پیش دستی نماید و در روزنامه کیهان مورخ 28 / 3 / 37[1357] نیز راجعبه این سازمان خبری به چاپ رسیده بود.»[52]
این سازمان نیز نتوانست جلوی موج انقلاب مردم را بگیرد و با فرار شاه از کشور بالاخره انقلاب اسلامی پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب نراقی سه بار به حبس محکوم شد و بعد از پایان دوران محکومیتش به فرانسه مهاجرت کرد و در آن جا ساکن شد. نراقی در طول حکومت پهلوی از هیچ کمکی دریغ نکرد و تا میتوانست در حفظ رژیم و مقابله با اقدامات رادیکال و تعدیل و کنترل انقلابیون کوشید. او در این سالها سعی داشت چهره فرهنگی و دانشگاهی خود را نیز بین دانشجویان حفظ کند ولی همان طور که در گفتگو با حسن پاکروان گفته بود از هیچ کمک فکری و عملی به ساواک فرو نگذاشت.
«با صراحت به شما بگویم که پاکروان هر کمکی از من میخواست به او میکردم... به پاکروان گفته بودم: مایل نیستم کارمند تو باشم، ولی از نظر فکری و عملی، هرگونه کمکی از من بخواهی انجام میدهم.»[53]
ارتباط با رژیم صهیونیستی
در سال 1993م (1372ش) قرارداد صلحی بین اسرائیل و برخی از سران فلسطین امضا شد. سازمان یونسکو مأموریت داشت تا زمینههای فرهنگی این اقدام را توسعه دهد. احسان نراقی که در گذشته و در جریان اجرایی نمودن مؤسسات اجتماعی در عراق، لبنان، سوریه و مصر فعالیت داشت، پیشنهاد «کنفرانس صلح روشنفکران» را با حضور روشنفکران این کشورها مطرح کرد. در جریان برگزاری همین کنفرانس سفیر اسرائیل با او تماس گرفت و گفت:
«اگر کمکی از دستمان بر میآید حاضریم و گفت: اجازه میدهید من با شما در تماس باشم، گفتم اشکالی ندارد. دوباره با من تماس گرفت... گفتم یک هواپیمای نظامی اسرائیل از تلآویو به اسلو بیاید و سه روز بعد هم برگردد. پرسیدند به چه منظور؟ گفتم: برای انتقال 100 کودک: 50 کودک فلسطینی، 50 کودک اسرائیلی که بیایند در اسلو، کورال (آواز دسته جمعی) بخوانند... برنامه این بود که فلسطینیها آوازهای محلی اسرائیل را بخوانند و بچههای اسرائیلی آوازهای فلسطینیها را. خیلی برنامه مهیجی شده بود. حاضران هم خیلی به هیجان آمده بودند و عدهای گریه میکردند.»[54]
پینوشتها:
[1] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، احسان نراقی، صفحه 12، سند شماره: 3248 / ح – 2 – 27 / 4 / 36، مرکزبررسی اسناد تاریخی.
[2] همان، صفحه 18، سند بدون شماره، بازجویی 29 / 5 / 1336.
[3] در پی آن حکایتها، مجموعه گفتگوهای احسان نراقی، نشر حکایت قلم نوین، تابستان 1382، ص 115.
[4] آن حکایتها، گفتگوی احسان نراقی با هرمز کی، انتشارات جامعه ایرانیان، بهار 1381، ص 54-85.
[5] همان، ص 84.
[6] رجال عصر پهلوی، همان، صفحه 1، سند بدون شماره – 19 / 9 / 1333.
[7] همان، صفحه 4، سند شماره: 51394 / 2 – 19 / 10 / 33.
[8] در پی آن حکایتها، ص 179.
[9] صفحه 18، سند بازجویی – 29 / 5 / 36.
[10] احسان نراقی، اقبال ناممکن، نشر علم، تهران 1382، ص 26.
[11] رجال عصر پهلوی، همان، صفحه 12، سند شماره: 3248 / ح - 2 – 27 / 4 / 36.
[12] همان، صفحه 311، سند بدون شماره – 14 اکتبر 69.
[13] - همان، صفحه 18، متن بازجویی – 29 / 5 / 1336.
[14] همان، صفحه 35، سند شماره: 1198 – 29 / 5 / 36
[15] آن حکایتها، ص 133-134.
[16] در پی آن حکایتها، ص 187.
[17] رجال عصر پهلوی، همان، صفحه 49، سند شماره: 423 / 3 / 1 / ج – 5 / 4 / 38.
[18] همان، صفحه 54، سند بدون شماره – 16 / 3 / 39.
[19] همان، صفحه 94، سند بدون شماره – 28 / 7 / 42.
[20] همان، صفحه 104، سند شماره: 13458 / 20 الف – 25 / 6 / 43.
[21] همان، صفحه 137، سند شماره: 7324 / 20 الف – 25 / 3 / 44.
[22] - همان، پاورقی شماره 1، صفحه 440.
[23] همان.
[24] در پی آن حکایتها، همان، ص 183.
[25] رجال عصر پهلوی، همان، صفحه 104، سند شماره: 13458 / 20 الف – 25 / 6 / 43.
[26] همان، صفحه 168، سند شماره: 572 / 315 – [1 / 6 / 45].
[27] همان، صفحه 211، سند بدون شماره – 2 / 4 / 47.
[28] همان، صفحه 212.
[29] همان، صفحه 211.
[30] همان، صفحه 236، سند شماره: 22927 / 20 هـ 7 – 4 / 7 / 47.
[31] آن حکایتها، ص 90-91.
[32] رجال عصر پهلوی، همان، صفحه 273، سند شماره: 35 – 11 / 1 / 48.
[33] همان، صفحه 324، سند شماره: 1070 – 18 / 1 / 49.
[34] همان، صفحه 88، سند شماره: 12029 / س ت – 5 / 7 / 41.
[35] همان، صفحه 92، سند شماره: 36387 / 332 – 20 / 12 / 41.
[36] همان و صفحه 93، سند شماره: 9646 – س ت – 8 / 5 / 42.
[37] همان، صفحه 160، سند شماره: 1164 / 315 – 20 / 10 / 44.
[38] همان، صفحه 183، سند شماره: 1048 – 1 / 11-46.
[39] همان، صفحه 171، سند شماره: 5653 – 17 / 10 / 45.
[40] همان، صفحه 160، سند شماره: 1164 / 315 – 20 / 10 / 44.
[41] همان، صفحه 337، سند شماره: 2737 – 15 / 2 / 50.
[42] همان، صفحه 355، سند بدون شماره: 24 / 2 / 52.
[43] همان، صفحه 446، سند شماره: 16897 / 20 هـ 11 – 22 / 10 / 36.
[44] همان، صفحه 448، سند شماره: 16898-20 هـ 11 - 24 / 10 / 36.
[45] همان.
[46] همان، صفحه 451، سند شماره: 25249 / 20 هـ 12 – 28 / 10 / 36.
[47] همان، صفحه 133، سند شماره: 4233 / 20 الف – 2 / 3 / 44.
[48] همان، صفحه 488، سند شماره: 22883 / 20 هـ 12 – 8 / 5 / 37 [57].
[49] همان، صفحه 411، سند شماره: 14930- 20 هـ 11 – 11 / 8 / 36.
[50] همان، صفحه 459، سند بدون شماره – 27 / 12 / 36.
[51] همان، صفحه 466، سند شماره: 11157 / 20 هـ 11 – 18 / 2 / 37.
[52] همان، صفحه 475، سند شماره: 12484 / 20 هـ 11 – 5 / 4 / 37.
[53] در پی آن حکایتها، ص 187.
[54] آن حکایتها، همان، ص 64 تا 66.
حسن نراقی و فرزندانش ناهید، فروهر و احسان
دانشآموزان دبستان دوشیزگان کاشان-ورزش و حرکات موزون در حیاط مسجد آقابزرگ با موسیقی!
احسان نراقی، فروهر نراقی، حسن نراقی ـ شهریور 1350
حسنعلی منصور، رخشندهگوهر مشیری، احسان نراقی
دبیران و دانشآموزان مدرسه دوشیزگان کاشان (24 آذر 1316)-ردیف اول: حسن نراقی، رخشندهگوهر مشیری، مرتضی فقیه
دانشآموزان مدرسه دانش دوشیزگان- حیاط مسجد آقابزرگ کاشان 1319
تعداد مشاهده: 21813