15 خرداد 1342 از دریچه اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 13 خرداد 1403
قیام پانزده خرداد سال 1342 واقعهای پر اهمیت در تمام دوران تاریخ معاصر ایران است که از زوایای گوناگون قابل بررسی و تحلیل است. آنچه در زیر میآید نگاهی بر اساس اسناد ساواک به این واقعه است.
روی کار آمدن دولت دکتر علی امینی در 17 اردیبهشت 1340 ش در حقیقت تحمیل جان اف کندی بر محمدرضا پهلوی بود تا از این طریق بتواند از وقوع انقلاب کمونیستی در ایران جلوگیری کند. در دورهی صدارت یک و نیم سالهی دکتر امینی، وی دست به اقداماتی از جمله بازداشت تعدادی از سران سیاسی و نظامی رژیم به جرم فساد و ارتشاء زد و برای اولین بار از «انقلاب سفید» که به وسیله «چستر پاولز» مشاور کندی در امور آسیا و آفریقا مطرح شده بود، در قالب اصلاحات ارضی نام برد. محمدرضا پهلوی که از سوی امینی پایگاههای قدرتش را در خطر میدید. در دیداری که در 21 فروردین 1341 با جان اف کندی در کاخ سفید داشت، ضمن پذیرش همهی شروط وی، مقرر گردید که خود اصلاحات مورد نظر کاخ سفید را اجرا کند. پس از بازگشت شاه به کشور، وی دولت امینی را برکنار و اسدالله علم را که کاملاً مطیع شده بود در 28 تیر 1341 به صدارت منصوب کرد. اسدالله علم از چهرههای وابسته به انگلستان پس از این که به نخستوزیری رسید در 16 مهر 1341 «لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی» را در هیات دولت به تصویب رسانید. در این لایحه موضوعاتی مطرح شده بود که عملاً اسلام و روحانیت را تضعیف میکرد:
- حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس
- سوگند به کتابهای آسمانی در مواردی که طبق قانون باید به قرآن سوگند خورد
- تساوی کامل حقوق زن و مرد و شرکت زنان در انتخابات
بیتردید دو بند اول این لایحه، تلاشی بود برای تضعیف تدریجی اسلام و زمینهسازی بررسی حضور گستردهتر اقلیتهای مسیحی و یهودی و بهائی که به دنبال تصدی مشاغل حساس کشور بودند. در واقع از دههی سی تلاشهایی از سوی این اقلیتها برای چمبره زدن بر مشاغل سیاسی و اقتصادی گسترش یافته بود و این لایحه نیز عملاً بسترهای عینی حضور بیشتر آنها را فراهم میکرد. لازم به یادآوری است که در دولت هویدا این نفوذ به اوج خود رسید و بسیاری از اعضای تشکیلات بهائیت به بالاترین مقامات اجرایی کشوری رسیدند.1
به عقیده بسیاری از پژوهشگران آنچه که باعث شده بود تا رژیم پهلوی خود را در موقعیت مستحکمی ببیند که دست به چنین اقدامات ضد مذهبی بزند درگذشت آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی در فروردین 1340 بود که به گمان رژیم، نهاد روحانیت را تضعیف کرده بود. اقدام محمدرضا پهلوی در ارسال پیام تلگراف تسلیت برای آیتالله العظمی محسن حکیم در نجف اشرف نیز مؤید این موضوع بود که رژیم به دنبال انتقال مرجعیت از قم به نجف میباشد. به هر حال رژیم پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی فرصت را برای محک زدن قدرت روحانیت مناسب دانست و با این اقدام عملاً آنها را به چالش کشید. رویدادهایی که پس از این اتفاق رخ داد نشانگر این بود که رژیم پهلوی درک چندانی از پیوندهای عمیق میان مردم و روحانیت نداشته و از شبکه قدرتمند مساجد در سراسر کشور بیاطلاع بوده است.
اولین واکنش به این اقدام رژیم را امام خمینی(ره) با تشکیل جلسهای در منزل آیتالله مرتضی حائری نشان داد و با ارسال تلگرافی برای شاه نسبت به آن انتقاد کرد. احالهی موضوع از طرف شاه به اسدالله علم باعث شد تا تلگرافهای دیگری از سوی امام و دیگر علمای قم برای دولت ارسال شود. امام در یک سخنرانی در مسجد اعظم در این مورد فرمودند:
«علمای اسلام دست بردار نیستند، اگر آنها خیال میکنند با امروز و فردا کردن میتوانند موضوع را مسکوت بگذارند اشتباه است، ابداً این طور نیست. کار، خیلی مهم است. صحبت خطر برای اسلام است. علمای اسلام نمیتوانند ساکت بمانند… اگر روزی بنا شود که با کمک شما بخواهیم عملاً به دولت نشان بدهیم، جمعیت اینقدر نخواهد بود، آن روز جمعیتی جمع شود که اینجا جا نگیرد و باید در بیرون قم اجتماع کنند. ولی ما انتظار داریم دولت، عاقبت کار را ملاحظه کند و بیش از این، جواب به طول نینجامد.»2
پس از تلاشهای امام و حمایت علمای سراسر کشور و مردم از ایشان، سرانجام رژیم در 10 آذر 1341 اعلام کرد که این قانون را اجرا نخواهد کرد. کمی بعد از این ماجرا رژیم در اقدامی تلافی جویانه اصول «انقلاب سفید» را اعلام و در 6 بهمن 1341 آن را به رفراندم گذاشت. دو روز قبل از رفراندم، شاه در سفری به قم در یک سخنرانی شدید اللحن با حمله به روحانیت آنها را «ارتجاع سیاه» نامید. در اسفند همین سال امام در طی نشستی با علمای قم عید نوروز را عزای عمومی اعلام کرد. چند روز بعد در 2 فروردین 1342 نیروهای مسلح رژیم در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) به مدرسه فیضیه حمله و تعدادی از طلاب را مجروح و به شهادت رساندند. پس از این واقعه امام ضمن اظهار تأثر از این واقعه اعلام فرمودند: «اینها با من کار دارند، من هم با اینها کار دارم. چرا به مردم و مدرسه حمله میکنند؟ چرا مجلس سوگواری امام صادق را بر هم میزنند؟ چرا مردم بیگناه و طلاب را میکشند؟»3 پس از این واقعهی تأثر انگیز، روند رویدادها به گونهای پیش رفت که زمینه ساز قیام 15 خرداد 1342 گردید. پیام مفصل امام برای علمای سراسر کشور و نیز پیام ایشان در چهلمین روز این حادثه بازتاب زیادی در سراسر کشور به دنبال داشت و با استقبال علمای ایران و نجف مواجه گردید. در سوی دیگر رژیم نیز همچنان بر تهدیدات خود میافزود، تا این که محرم 1342 از راه رسید. در این دهه سخنگویان مذهبی در سراسر کشور به صورت منسجم و هماهنگ به انتقاد از رژیم پهلوی و حمایت از امام پرداختند. رژیم که از طریق منابع متعددش به شدت از روند رویدادها نگران شده بود وعاظ و سخنگویان مذهبی را ملزم به رعایت موارد ذیل کرد:
1- بر ضد شخص شاه سخن نگویند.
2- از اسرائیل و آنچه مربوط به آن است مطلبی گفته نشود.
3- نگویند که اسلام و قرآن در خطر است.
موج پرشوری که در این دهه با برگزاری تظاهرات و راهپیماییهای مختلف همراه شده بود در عاشورا به اوج خود رسید. در روزهای پس از عاشورا نیز راهپیماییهایی در نقاط مختلف کشور خصوصاً دانشگاه تهران در حمایت از امام برگزار شد که بازتاب زیادی در سطح کشور داشت.
سرانجام رژیم در اقدامی ضربتی در صبح روز 12 محرم برابر با 15 خرداد و پس از محاصره منزل امام ایشان را دستگیر و پس از مدتی به پادگان عشرت آباد تهران منتقل کرد. انتشار اخبار مربوط به دستگیری امام هیجان زیادی در سطح کشور به وجود آورد که در شهرهای قم و تهران به تظاهرات و کشتار خونینی انجامید. در قم تظاهرات تا ساعت 5 بعد از ظهر ادامه داشت و در روزهای 16 و 17 بسیاری از تظاهرکنندگان دستگیر، زندانی و مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار گرفتند. در تهران نیز تظاهرات در ساعت 10 شروع و با شهادت بسیاری از مردم به پایان رسید. فردوست در مورد رویدادهای این روز مینویسد:
«درباره تظاهرات وسیع 15 خرداد، حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشت و هیچ گزارشی به دفتر نفرستاد. طبعاً اگر حرکت فوق با آن وسعت، یک حرکت برنامهریزی شده و سازمان یافته بود، باید اطلاعی به دفتر میرسید و برای مقابله تدارکاتی انجام میشد. ولی از آن جا که این حرکت، یک حرکت مردمی و طبعاً فاقد برنامهریزی قبلی بود، ساواک به کلی غافلگیر شد و محمدرضا شدیداً به وحشت افتاد…
تظاهرات 15 خرداد 42، کاملاً سازمان نیافته و از پیش تدارک نشده بود و به همین دلیل ساواک از قبل اطلاعی در باره آن نداشت. اگر تظاهرات قبلاً تدارک میشد و دو موضوع در آن رعایت میگردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا میانجامید: اگر تظاهرکنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آنها میپیوست و با حدود 5000 نفر جمعیت به سمت سعدآباد حرکت میکردند، بدون تردید زمانی که این جمیعت به حوالی قلهک میرسیدند، محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه میرفت. با رفتن او گارد در مقابل مردم تسلیم میشد و با این اطلاع محمدرضا با هواپیما ایران را ترک میکرد. هم حوادث 25 مرداد 32 و هم حوادث سال 1357 نشان داد که پا به فرار محمدرضا بسیار خوب است. لازمه این کار این بود که در این فاصله سایر مردم واحدهای لشکر یک گارد را سرگرم میکردند تا به طرف سعدآباد نروند. موضوع دوم، تعطیل تظاهرات بین ساعت 12 تا 14 بود. اگر تظاهرات سازمان یافته بود و بیوقفه تا عصر ادامه مییافت، اویسی نمیتوانست گردانهای خود را مجتمع و مستقر سازد و سیر اوضاع به خلع سلاح واحدهای نظامی میانجامید و سبب فرار محمدرضا و سقوط او میشد.»4
آنچه که در ادامه میآید تعدادی اسناد از ساواک است که به وقایع این روز اشاره دارد. وقایعی چون کشتار کفنپوشان ورامین، اتحاد مردم تهران، تعطیلی بازار و … از جمله موضوعات این اسناد میباشد.5
____________________
پینوشتها:
1. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، امیرعباس هویدا، 2 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
2. کوثر، مجموعه سخنرانیهای حضرت امام خمینی، ج اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371، ص 6.
3. روحانی، حمید، نهضت روحانیون، ج 3، ص 373.
4. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد 1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1386، ص 520-510.
5. برای اطلاع بیشتر ر.ک: 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 9 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
تعداد مشاهده: 19985