امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

گذری بر زندگی و زمانه شهید حجت‌الاسلام سید یونس رودباری از شهدای مدرسه فیضیه قم در سال 1342


تاریخ انتشار: 02 فروردين 1403

شهید حجت‌الاسلام سید یونس رودباری

مقدمه

نام شهید حجت‌الاسلام سید یونس رودباری بر تارک شهدای انقلاب اسلامی می‌درخشد. او در زمره اولین شهدای انقلاب است. شهید یونس رودباری در ماجرای حمله عمّال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم مجروح شد و چند روز بعد در اثر شدت جراحات جام شهادت را سر کشید.

شوربختانه درباره زندگینامه این طلبه شهید اطلاعات اندکی وجود دارد و این مطالب اندک نیز به ماجرای فیضیه محدود می‌شود. به عبارت دیگر هرجا درباره حمله عمّال شاه به مدرسه فیضیه مطالبی درج شده، می‌توان نام «سید یونس رودباری» را نیز جستجو کرد. با این وجود در اسناد و خاطرات اطلاعاتی جزئی درباره این شهید انقلاب اسلامــی درج شده است و اطلاعات تکمیلــی را باید با تحقیق و تفحـص از لابلای اسناد موجــود کاوید.

از آنجا که نام شهید سید یونس رودباری با فاجعه خونین فیضیه گره خورده، ما نیز در این مقاله ناگزیریم ضمن مروری بر زندگینامه یونس رودباری، به اختصار درباره پیش‌زمینه‌ها و شرح ماجرای فیضیه قلم بزنیم تا خواننده گرامی با بسترهایی که موجب شهادت سید یونس شد، بیشتر آشنا شود.

 

تولد و تحصیلات

حجت‌الاسلام سید یونس حسینی رودباری در سال 1311 در روستای آغوزبن از توابع رودبار در استان گیلان در خانواده‌ای متدین زاده شد.[1]

پدرش میر محمدعلی، کشاورزی تهیدست بود که در این روستای کوچک زندگی را به‌ سختی می‌گذراند. سید یونس در کار زراعت یاور پدر بود. شرایط سخت زندگی باعث نشد او از تحصیل دور بماند. او دروس مقدماتی را در همان زادگاه خویش گذراند و در مکتب‌خانه روستای آغوزبن زیر نظر میرزا بلال طالقانی به فراگرفتن قرآن کریم پرداخت. از آنجا که دارای هوش و استعداد سرشار بود، در فراگرفتن این کتاب الهی به‌ سرعت پیشرفت کرد. در ماه مبارک رمضان و ایام محرم، روحانی جوانی به نام سید رحمان سیاه‌پوش قزوینی در روستای آغوزین منبر می‌رفت. او به زودی متوجه استعداد سرشار سید یونس شد و از پدرش خواست اجازه عزیمت فرزندش به قزوین را بدهد تا سید یونس در آن شهر به تحصیل علم بپردازد. با رخصت پدر، یونس راهی قزوین شد و در یکی از حوزه‌های این شهر به مدت دو سال به تحصیل علوم دینی مبادرت کرد.[2] او در این مدت پیشرفت چشمگیری داشت. پس از گذشت دو سال، اوایل دهه سـی، سید یونس قصد عزیمت به مشهد مقدس کــرد تا از حوزه این شهــر شریف نیز بهره ببرد. او به مدت دو ســال نیز در مشهـد ماند و از محضر اسـاتید این حوزه بهره برد. در این دوره حوزه علمیه مشهد با فعالیت‌ها و مجاهدت‌های شخصیت بی‌نظیری چون حضرت آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی از رکود خارج شده و به نهادی پویا مبدل گشته بود.[3]

سید یونس پس از دو سال این بار عزم قم کرد تا از حوزه علمیه این شهر نیز استفاده کند. او در اواسط دهه سی راهی قم شد. حوزه علمیه قم در این سال‌ها با حضور اساتید بزرگی چون حضرت آیت‌الله العظمی آقا سید حسین بروجردی و حضرات آیات سید روح‌الله خمینی، علامه سید محمدحسین طباطبایی، سید کاظم شریعتمداری، سید محمدرضا گلپایگانی و ... یکی از مهمترین نهادهای دینی شیعه بود. سید یونس رودباری حدود هفت سال در حوزه قم از محضر اساتید آن و از جمله امام خمینی بهره برد و به تحصیل علوم دینی پرداخت.[4]

حضور در این مکان مهم، سید یونس را در موقعیت تازه‌ای قرار داد. او در اینجا علاوه بر شکوفایی علمی، با سیاست نیز آشنا شد و از اوضاع کشور اطلاع کسب کرد. شاگرد شخصیت مهمی چون «آقا روح‌الله خمینی» بودن، در سیاسی شدن سید یونس بی‌تأثیر نبود. شجاعت و رویه افشاگرانه امام خمینی در آگاهی و تهییج طلاب جوان مؤثر بود. سید یونس رودباری از جمله همین طلاب بود.

سید یونس در آغاز نهضت اسلامی سی سال سن داشت و در زمره طلاب جوان و پرشور حوزه علمیه قم محسوب می‌شد. او در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی نقش فعالی داشت. حجت‌الاسلام حاج رحمت‌الله قائمی رودسری از دوستان و همرزمان شهید رودباری به یاد می‌آورد: «با شهید حجت‌الاسلام سید یونس رودباری، شهید مدرسه فیضیه تعامل و دوستی داشتم. بیشتر تأمل و راهنمایی ایشان در پخش اعلامیه‌ها و رساله‌های حضرت امام خمینی بود که به اشکال مختلف به دست ما می‌رسید. زیرا شهید سید یونس در پخش اعلامیه و رساله‌های حضرت امام به علت شجاعت، تبحر خاص داشت. ایشان از افرادی بودند که بسیار به حضرت امام خمینی نزدیک بود و از محضر ایشان تلمذ می‌کرد و ارادت ایشان به حضرت امام به‌ قدری بود که از هر فرصتی برای تبلیغ و انتشار افکار و اهداف حضرت امام استفاده می‌کردند و عمده فعالیت‌ این شهید بزرگوار نیز در همین زمینه بوده است و نقش به سزایی در پخش اعلامیه‌ها و رساله حضرت امام داشتند.»[5]

 

پیش‌زمینه‌های واقعه مدرسه فیضیه

اعتراض روحانیون و در رأس آن‌ها امام خمینی به سیاست‌های دستوری رژیم شاه، از سال 1341 شروع شد. ماجرای انجمن‌های ایالتی و ولایتی و موضوع انقلاب سفید، مسائلی بود که مورد اعتراض علما قرار گرفت. در 6 بهمن وقتی به دستور شاه اصول موسوم به انقلاب شاه و مردم به همه‌پرسی گذاشته شد، رفراندوم از سوی علما تحریم شد. با این وجود دستگاه پهلوی اعلام کرد که اصول پیشنهادی با رأی زیاد مورد تائید قرار گرفته است. در واکنش به این موضوع صدور اعلامیه‌ها در دستور کار روحانیت مبارز قرار گرفت.[6]

در حالی که اوضاع کشور متشنج بود، سال 1341 به نقطه پایان نزدیک می‌شد. به خاطر شرایط کشور علما عید نوروز سال 42 را تحریم کردند. در 22 اسفند 41 به پیشنهاد امام خمینی نوروز سال 1342 عزای عمومی اعلام شد. امام معتقد بودند دستگاه حاکمه با تمام کوشش درصدد نابودی اسلام است. ایشان در اعلامیه خود خطاب به «حضرات علمای اعلام و حجج‌اسلام» فرمودند:

«أَعظَمَ‌اللّه‌ تَعَالَی أُجُورَکُم

چنان که اطلاع دارید دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه‌ی اسلام قیام [کند] و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر می‌اندازد. لذا این‌جانب عید نوروز را به ‌عنوان عزا و تسلیت به امام عصر(عج) جلوس می‌کنم و به مردم اعلام‌ خطر می‌نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. والسلام علیکم و رحمه‌اللّه‌ و برکاته.» [7]

با این اعلامیه علما، طلاب و مردم ایران به استقبال عید نوروز رفتند. دومین روز بهار همزمان با سالروز شهادت امام صادق(ع) بود. این روز فرصت مناسبی برای افشای جنایت‌های دستگاه حاکمه کشور توسط روحانیون بود. قرار بود مراسم متعددی در شهرهای مهم از جمله قم برگزار شود. یکی از مراسم اصلی در بیت امام خمینی برگزار می‌شد و دیگر جلسه مهم قرار بود با حضور آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شود.[8] طلاب برای حضور در این مراسم‌ برنامه‌ریزی کرده بودند. رژیم نیز که این فرصت را هنگامه‌ی مناسبی برای خط و نشان کشیدن با روحانیت قلمداد می‌کرد، مهیای اجرای برنامه خویش شد. طرح رژیم حمله به مدرسه فیضیه و ضرب و شتم طلاب بود که در روز دوم فروردین 1342 به اجرا درآمد.

 

ماجرای خونین فیضیه و شهادت حجت‌الاسلام سید یونس رودباری

بعدازظهر روز دوم فروردین 42، مجلس سوگواری به مناسبت شهادت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه از سوی آیت‌الله گلپایگانی برگزار شد. عده زیادی از طلاب و گروهی از مردم در مجلس مزبور حاضر شدند. اطراف مدرسه و میدان آستانه از مأموران انتظامی موج می‌زد و مدرسه در محاصره کماندوها قرار داشت. اوضاع شهر غیر عادی بود.

در محل فیضیه، نیروهای نفوذی و اوباش اجیر شده با هدف اغتشاش و ایجاد تنش حاضر شدند. هنگامی که مراسم شروع شد و آقای حجت‌الاسلام انصاری قمی برای سخنرانی به منبر رفت، این گروه شروع به سر دادن صلوات‌های بی‌جا کردند. در این میان یکی از میان جمعیت بلند شد و فریاد زد: «جاوید شاه». این اقدام موجب بروز تنش در جلسه و شروع درگیری شد. کماندوها و مأموران رژیم که با لباس مبدل در مراسم حضور داشتند، با اسلحه سرد به طلاب حمله کردند. درگیری به صحن فیضیه کشیده شد.[9]

رهبری میدانی عملیات بر عهده سرهنگ علی‌اکبر مولوی، رئیس ساواک تهران بود. عمّال شاه با ابزاری که در اختیار داشتند به طلاب بی‌دفاع حمله می‌کردند. با پنجه‌بوکس، میله آهنی، زنجیر و حتی شاخه‌های درختان فیضیه، طلاب را مضروب و مجروح کردند. آن‌ها سپس از صحن فیضیه به درون حجره‌های طلاب رفتند؛ کتاب‌ها، لباس‌ها، حتی قرآن‌های آن‌ها را به صحن مدرسه ریختند و آتش زدند. بعد راهی طبقه بالای مدرسه شدند. در آنجا به زد و خورد با طلاب پرداختند. چند تن از طلاب از بلندی به پائین پرت شدند.[10]

حجت‌الاسلام علی دوانی روز چهارم فروردین از فیضیه دیدن کرد. او می‌نویسد: حقیقتاً ویرانه‌ای بود که دست ظلم آن را به وجود آورده بود. بر در و دیوار آثار ستمگری و وحشیگری مشهود بود. جمله‌ای که با خط درشت بر دیوار نوشته بود جلب توجه کرد. نزدیک رفته و دیدم این جمله است: قتلگاه طبقه بالا است! از پله‌های طبقه دوم قسمت شرقی بالا رفتم. در اول طبقه فوقانی این کلمات بود: «اینجا قتلگاه حامیان قرآن است.» بالای یکی از پله‌ها نوشته شده بود: «اینجا پیروان امام صادق را کشتند.» جلوی حجره شماره 56 خون زیادی ریخته بود و بر دیوار مجاور این جمله به چشم می‌خورد: «اینجا آرامگاه ابدی یک طلبه جوان است.» هنگام ورود به طبقه دوم این قسمت در طرف دست چپ این کلمات بود «آثار خون نفر دوم از علماء و کشتن او» در جای دیگر بر دیوار نوشته بود: «اینجا طلبه‌ای را کشتند.»[11]

تعداد زیادی از طلاب به سختی مجروح شدند. یکی از طلاب آسیب دیده، سید یونس رودباری بود. او از جمله کسانی بود که از طبقه بالای مدرسه فیضیه توسط عمّال شاه به پائین پرت شد. حجت‌الاسلام قائمی از دوستان شهید رودباری و از افراد حاضر در فیضیه، درباره درگیری شهید رودباری با مأموران رژیم در روز حمله به فیضیه می‌گوید: «به مدرسه فیضیه حمله کردند... سپس از حیاط مدرسه به داخل حجره طلبه‌ها رفتند و لباس‌ها، کتاب‌ها، حتی قرآن، مفاتیح را به حیاط مدرسه فیضیه ریختند و سپس به آتش کشیدند... بعد از آن به طبقه بالای مدرسه فیضیه رفتند و از آنجا پای طلبه‌ها را می‌گرفتند و با سرعت از پله‌ها به سمت پایین می‌کشیدند که سر طلبه‌ها به پله‌ها می‌خورد. در طبقه بالا با اینجانب و شهید سید یونس و تعدادی از روحانیون و طلاب دیگر درگیر شدند و این از خدا بی‌خبرها چند نفر را هم از پشت‌بام فیضیه به رودخانه که کنار مدرسه فیضیه بود انداختند که از سرنوشت آن‌ها خبری ندارم که در این میان سید یونس رودباری، این طلبه جوان و شجاع  و با ایمان و اعتقادات قوی، تا آخرین لحظه در راه رسیدن به آرمان‌های امام خمینی تلاش کردند و در این راه مجروح شدند.»[12]

در جریان حمله کماندوها به مدرسه فیضیه، سید یونس رودباری به شدت مجروح شد. به نوشته علی دوانی، «ده‌ها نفر از مجروحین فاجعه مدرسه فیضیه را به بیمارستان‌های قم بردند و تحت معالجه و مداوا قرار دادند، ولی به دستور شاه، مأمورین پزشکان را مورد توبیخ قرار دادند که چرا دشمنان اعلیحضرت را مداوا می‌کنند؟ و بدین گونه همه مجروحان را از بیمارستان‌ها بیرون ریختند.» [13] هیچ بعید نیست که سید یونس رودباری نیز یکی از همین مجروحین باشد که ابتدا به بیمارستان منتقل شده و سپس با فشار رژیم مجبور به ترخیص شده باشد.

سندی از اداره بهداری قم در دست است که مضمون آن با گزارش مرحوم استاد دوانی مطابقت دارد. براساس این گزارش، تعدادی از مجروحین ماجرای فیضیه به بیمارستان فاطمی قم منتقل می‌شوند که از میان آن‌ها حال عمومی 13 تن وخیم تشخیص داده می‌شود. در روز نهم فروردین تعدادی از طلاب به ملاقات مجروحین رفته و با استفاده از دوربین عکاسی تعدادی عکس از ایشان ثبت می‌کنند. اما این دوربین توسط مأموران رژیم ضبط شده و نگاتیوهای آن از بین می‌رود. اگر این تصاویر به دست مأموران شاه نمی‌افتاد، سند مهمی از جنایت رژیم پهلوی را امروز در دست داشتیم. با این وجود همین گزارش بهداری قم نیز بسیار با اهمیت است؛ متن کامل این گزارش بدین شرح است:

«محرمانه

فرمانداری محترم شهرستان قم

محترما به استحضار عالی می‌رساند چنانچه خاطر مبارک مسبوق است در روزهای دوم و سوم فروردین در اثر زد و خوردی که بین مردم شده بود، عده‌ای مجروح و توسط مردم و حتی قوای انتظامی به بیمارستان فاطمی اعزام گردیده و آقایان پزشکان کشیک حتی‌المقدور به پانسمان و معالجات سرپایی کفایت کرده بودند، ولی در ضمن عده‌ای از مراجعین بوده‌اند که بستری کردن آن‌ها به نظر اطبا ضرورت داشته و در ظرف پنج روز گذشته بالغ بر 13 نفر از این قبیل مراجعین بستری شده بودند. روز گذشته ساعت 8 و نیم صبح عده‌ای طلاب با یک صندوق پرتقال برای عیادت نامبردگان به بیمارستان آمده و بدون اجازه به اطاقی که بیماران مذکور بستری بوده‌اند می‌روند و یک پسر بچه هم با یک دوربین عکاسی همراه آنان بوده و مشغول عکسبرداری می‌شوند. اینجانب موقعی که از اطاق کار خود به محوطه بیمارستان می‌آمدم، نزدیک اطاق بیماران چند نفر معمم را دیدم. به طرف اطاق شدم و آقایان دکتر شکرائی و دکتر روحانی آنجا بودند و می‌خواستند ویزیت کنند ولی وجود این عده مانع بود. به هر حال منظره مذکور موجب اعتراض شدید اینجانب نسبت به عیادت کنندگان و مخصوصاً پسرک عکاس شد و بالنتیجه یک حلقه فیلم که گرفته شده بود و در دست صاحب عکاسخانه قرار داشت به هر نحوی بود در معرض نور قرار داده شد و عکس‌های آن محو گردید و فیلمی هم که در دوربین بود و دو عکس از آن گرفته بودند از دوربین بیرون کشیده شد و پاره گردید و عیادت کنندگان هم از اطاق بیماران و محوطه بیمارستان اخراج گردیدند. بلافاصله به آقایان دکتر صباحی و دکتر شکرائی و دکتر روحانی دستور داده شد که ویزیت مجددی از بیماران بنمایند  و آن‌ها را مرخص کنند. بالنتیجه هشت نفر آنان روز گذشته و بقیه امروز مرخص شدند و دیگر برای ماجراجویان بهانه‌ای نیست که به بهداری آمده و فعالیتی بنمایند. جریان امر جهت مزید استحضار به عرض رسید.

رئیس اداره بهداری شهرستان قم – دکتر واعظی

رونوشت بالا برای استحضار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت قم ارسال می‌شود.

مقرر فرمایند با بررسی نامه بالا و رسیدگی به جریان و جوانب موضوع هرگاه نظریه دارند و اقدامی باید بشود اعلام دارند.

فرماندار قم – علی فروغی.»[14]

با استناد به شواهد موجود و وضعیت وخیم سید یونس رودباری، به احتمال فراوان او یکی از همین 13 مجروح بدحال بوده که پس از ماجرای پیش آمده با همان وضعیت نامساعد از بیمارستان فاطمی ترخیص می‌شود. پس از ترخیص از بیمارستان طلابی که با وی آشنایی داشتند با مشاهده حال نامساعد او تصمیم می‌گیرند وی را به زادگاهش یعنی روستای آغوزین رودبار اعزام کنند. از این رو او به قزوین و از آنجا به رودبار می‌رود. هرچند حال سید یونس خوب نبود، اما با اصرار دوستان که مصر بودند وی را تا منزل پدری همراهی کنند مخالفت می‌کند. احتمالاً او در یکی از روزهای 12 تا 15 فروردین به زادگاهش می‌رسد و چند روز بعد در اواخر دهه دوم فروردین به علت شدت جراحات وارده به شهادت می‌رسد. پیکر او در گلزار امام‌زاده حسین آغوزبن (رودبار) به خاک سپرده شده است.[15] غم فقدان او برای مادر و پدر نیز سنگین بود. مادرش نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد و پدر نیز یک سال بعد از شهادت پسر به لقاءالله پیوست.[16]

درباره تعداد شهدای فیضیه اقوال مختلفی ذکر شده است؛ حجت‌الاسلام سید حمید روحانی تعداد شهدا را «ده‌ها نفر» نفر عنوان می‌کند که «از آن شهیدان به خون خفته، فقط هویت سه نفر به دست آمد؛ یکی روحانی جلیل‌القدر مرحوم سید یونس رودباری بود و دو تن دیگر از کسبه و پیشه‌وران شهر قم بودند.» [17] حجت‌الاسلام علی دوانی درباره تعداد شهدای فیضیه می‌گوید: «در حمله وحشیانه افراد گارد جاویدان شاه تحت فرماندهی سرهنگ مولوی، ده‌ها نفر از طلاب حوزه علمیه و عده‌ای از مردم عادی به سختی مجروح و مصدوم شدند و معلوم نشد چند نفر شربت شهادت نوشیدند و چند نفر مفقودالاثر شدند چون متأسفانه نام بسیاری از طلاب جوان هنوز وارد دفتر شهریه حوزه علمیه نشده بود و آماری در دست نبود که بتوان شهدا و مفقودالاثرها را برآورد کرد. دست و پا و سر و صورت و دندان و سایر اعضای عده زیادی شکست و یا به شدت مجروح شد. بعضی حالت جنون پیدا کردند، بعضی را از طبقه دوم مدرسه فیضیه به رودخانه‌ای که در پشت مدرسه واقع بود به زیر انداختند یا به صحن مدرسه پرت کردند.»[18]

آیت‌الله سید حسن طاهری خرم‌آبادی از شهید سید یونس رودباری به عنوان تنها شهید فیضیه نام برده و می‌گوید: «در مورد تعداد شهدای حادثه فیضیه باید بگویم که معمولاً در چنین حوادثی شایعات زیادی در بین مردم شکل می‌گیرد. ولی چیزی که بتوان نسبت به آن یقین حاصل نمود، این است که غیر از مرحوم آسید یونس رودباری، فرد دیگری را من نشنیدم که شهید شده باشد. حضرت امام هم در اعلامیه‌ای که به مناسبت چهلم حادثه فیضیه منتشر نمودند، روی همان آقای آسید یونس رودباری تکیه کردند. البته امکان دارد که حادثه فیضیه مفقودینی را هم بر جای گذاشته باشد، مثلاً شاید در میان مسافرینی که از شهرهای دیگر آمده بودند، افرادی که نام و نشانی هم نداشتند و کسی هم دنبالشان نبوده، در این حادثه مفقود شده باشند ولی همان‌طور که گفتم در میان شهدا غیر از مرحوم شهید آسید یونس رودباری، اسم فرد دیگری را نشنیدیم.»[19]

 

واکنش امام خمینی به شهادت سید یونس رودباری

روز سوم فروردین امام خمینی در اولین واکنش نسبت به فاجعه فیضیه از مردم خواستند «از مدرسه فیضیه دیدن نمایند و جنایات غیر انسانی دستگاه حاکمه را از نزدیک ببینند و نیز به بیمارستان‌ها سرکشی کنند و از روحانیان مجروح و مصدوم عیادت به عمل آورند تا دریابند که دستگاه حاکمه با روحانیت چه کرده است.» [20] ایشان روز هفتم فروردین در پاسخ به مکتوب آیت‌الله سید محمد بهبهانی، اعلام کردند که تعداد «مفقودین و مجروحین بسیار [است] و [هنوز] احصاء [شمارش] نشده است.»[21] مهمترین پیام حضرت امام در پی فاجعه فیضیه در روز 13 فروردین منتشر شد. در این پیام که به اعلامیه «شاه‌دوستی یعنی غارتگری» هم معروف شد، امام خمینی حمله عمّال شاه به مدرسه فیضیه را به تهاجم مغولان به ایران تشبیه کردند و از مضروب کردن طلاب، شکستن دست و پای آن‌ها، تخریب کردن مدرسه و... سخن گفتند.[22] در هیچ یک از پیام‌ها یا سخنرانی‌های امام در این ایام، نامی از شهدای ماجرای فیضیه به میان نیامده است. از این رو احتمالاً اولین بار خبر شهادت سید یونس رودباری، در دهه اول اردیبهشت به امام خمینی می‌رسد. با توجه به این که روند مجروحیت تا شهادت و خاکسپاری سید یونس حدود دو هفته طول می‌کشد، طبیعی بود که این خبر دیرتر به قم برسد.

روز 11 اردیبهشت 42، چهل روز بعد از ماجرای فیضیه، خانواده سید یونس رودباری به دیدار امام خمینی رفتند. به احتمال فراوان امام در همان روز توسط خانواده سید یونس از شهادت طلبه رودباری مطلع شدند. امام خمینی در این ملاقات پس از عرض تسلیت و تفقد و اظهار همدردی، چون پدر شهید سید یونس را در حال گریه مشاهده می‌کند به ایشان می‌فرماید: «این گریه مال شما نیست! این گریه برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم! من سید یونس رودباری را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم.»[23]

روز بعد یعنی 12 اردیبهشت همزمان با چهلمین روز فاجعه فیضیه امام خمینی با اشاره به این دیدار فرمودند: «چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت. چهل روز است بازماندگان کشتگان مدرسه فیضیه بر عزیزان خود سوگواری می‌کنند. دیروز پدر قد خمیده مرحوم سید یونس رودباری که آثار عظمت مصیبت چهره‌اش را درهم شکسته بود به ملاقات من آمد. با چه زبان می‌شود مادرهای فرزند مرده و پدرهای غمدیده را تسلیت داد؟ باید به پیغمبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه عرض تسلیت کرد. ما برای خاطر آن بزرگواران سیلی خوردیم و جوانان خود را از دست دادیم.» امام تصریح کردند: «جرم ما حمایت از اسلام و استقلال ایران است. ما برای اسلام این همه اهانت شده و می‌شویم.» «ما در انتظار حبس و زجر و اعدام نشسته‌ایم. بگذار دستگاه جبّار هر عمل غیر انسانی که می‌خواهد بکند، دست و پای جوانان ما را بشکند، مریض‌های ما را از مریضخانه‌ها بیرون کند، ما را تهدید به قتل و هَتْک اعراض کند، مدارس علم دین را خراب کند، کبوتران حرم اسلام را از آشیانه خود آواره کند.» امام درباره شمار شهدای فیضیه گفتند: «در این چهل روز ما نتوانستیم احصائیه مقتولین و مصدومین و غارت‌شدگان را درست به دست بیاوریم. نمی‌دانیم چند نفر در زیر خاک، و چند نفر در سیاه چال‌های زندان‌ها، و چند نفر در پنهانی به سر می‌برند. چنان که بعد از سال‌های دراز، عدد مقتولین‌ مسجد گوهرشاد را که با کامیون‌ها حمل کردند، نمی‌دانیم.»[24]

 

پاسداشت خون شهید فیضیه

طبیعی بود که در آن شرایط اختناق و خفقان، فرصت برگزاری مجالس یادبود برای شهید سید یونس رودباری وجود نداشته باشد. احتمالاً مراسم کوچکی در روستای زادگاهش یعنی آغوزین برگزار شد که با توجه به حجم اخبار آن روزها حساسیت مأموران ساواک را به خود معطوف نکرد؛ چرا که گزارشی از مراسم تشییع و خاکسپاری طلبه رودباری مخابره نشده است.

از سوی دیگر، آمار درست و دقیقی هم از تعداد شهدای ماجرای فیضیه وجود نداشت. اولین بار در 12 اردیبهشت 1342، به طور رسمی هویت سید یونس رودباری به عنوان یکی از شهدای ماجرای فیضیه توسط امام خمینی روشن شد. پس از ابلاغ پیام امام در چله فاجعه فیضیه، بحث برگزاری مجلس چهلم شهید سید یونس رودباری مطرح و با وجود شدت اختناق مراسمی در قم برگزار شد. آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در این باره می‌فرمایند: «کار دیگری که در قم شد و شاید سرنخش از طرف امام بود لیکن خیلی رواج پیدا کرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه فیضیه [بود.]... حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند... ما هم راه می‌افتادیم [و] می‌رفتیم... [و] در فواتح سید یونس رودباری شرکت می‌کردیم. پدرش هم پیرمردی بود که از قزوین آمد، او را هم... دست ‌به ‌دست می‌گردانیدند.»[25]

در عراق نیز مجلس پاسداشت شهدای فیضیه برگزار شد. این مجالس در ماه ذی‌القعده (فروردین) برپا شد. در اعلامیه‌ای که گروهی از طلاب نجف به مناسبت یادبود شهدای فیضیه صادر کردند آمده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم

به یادبود شهدای مقدس قم

وَلا تَحسَبَنَّ الَذیّنَ قُتلوا فی سَبیل الله أمواُتاً بَل احیاء عندَ رَبّهمَ یُرزَقُون

به مناسبت فاجعه‌ی بزرگ که در حوزه عملیه قم در تاریخ بیست و پنج شوال 1382 در مدرسه فیضیه و سایر مراکز آن شهرستان مقدس رخ داده و جمعی از طلاب علوم دینیه مضروب و مجروح و شهید شده‌اند، با کمال تأسف و حسرت از طرف طلاب مدرسه قوام در شب سه‌شنبه 6 ذی‌القعده الحرام از ساعت 1 شب، مجلس ترحیم و دعا به یادبود منعقد است. علمای اعلام و قاطبه طلاب علوم دینیه حوزه و مردم غیور و دوستداران روحانیت شرکت خواهند فرمود.

طلاب مدرسه قوام.»[26]

مراسم دیگری نیز از سوی «هیئت علمیه مدرسه وسطی نجف» برپا شد. بر اساس اطلاعیه‌ای که صادر شده بود، در پاسداشت «ارواح پاک شهدای این سانحه جانگداز»، مجلس «اقامه فاتحه» «به موجب همدردی و ابراز تأسف» با طلاب و علمای ایران و قم در محل مدرسه مزبور در نجف برگزار شد.[27]

بدین ترتیب، نام طلبه شهید سید یونس رودباری که در سی و یک سالگی شهد شهادت را نوشید در اولین سطور فهرست شهدای نهضت اسلامی ثبت و ضبط شد. نام او در طول نهضت یادآور شور و شهادت بود. در اعلامیه‌ها و بیانیه‌های متعددی که در سال‌های بعد نیز صادر شد، نام سید یونس رودباری به عنوان یکی از نخستین شهدای نهضت روحانیت ایران به چشم می‌خورد.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] در کتاب شهید آیت‌الله حاج شیخ حسین غفاری به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 195. روستای آغوزین بخش رحیم‌آباد رودسر نوشته شده است که صحیح نیست.

[2] ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر، بی جا، بی تا، جلد 1، ص 223.

[3] ویکی فقه؛ مدخل حوزه علمیه مشهد.

[4] فتحی لوشانی، کامبیز، صدای سخن عشق: زندگی‌نامه و آثار شهدای شهرستان رودبار زیتون استان گیلان شهر لوشان و حومه، قزوین، حدیث امروز، ص 53-51.

[5] مصاحبه با حجت الاسلام حاج رحمت الله قائمی رودسری، گرفته شده از سایت شهید سید یونس رودباری.

[6] حسینیان، روح الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 206 تا 208.

[7] صحیفه امام خمینی، جلد 1، ص 156.

[8] احمدی، محمدرضا، خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 168 تا 169.

[9] همان، ص 171.

[10] روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، جلد 1، بی جا، بی نا، ص 344 و 345 و 347.

[11] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد 3 و 4، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 261.

[12] مصاحبه با حجت الاسلام رحمت‌الله قائمی رودسری، گرفته شده از سایت شهید سید یونس رودباری.

[13] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد 3 و 4، ص 264.

[14] منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 713.

[15] فتحی لوشانی، کامبیز، پیشین، صص 55-54.

[16] ربانی خلخالی، علی، شهدای روحانیت شیعه در یکصد ساله اخیر، ص 223.

[17] روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، جلد 1، ص 348.

[18] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد 3 و 4، ص 251.

[19] احمدی، محمدرضا، خاطرات آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی، ص 173.

[20] صحیفه امام خمینی، جلد 1، ص 167.

[21] همان، ص 170.

[22] همان، ص 177 تا 179.

[23] فتحی لوشانی، کامبیز، پیشین، ص 55.

[24] صحیفه امام خمینی، جلد 1، ص 196 و 197

[25] بهبودی، هدایت‌الله، شرح اسم، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 122.

[26] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد 3 و 4، ص 287 و 288.

[27] همان، ص 289.





آرامگاه شهید سید یونس رودباری در زادگاهش







 

تعداد مشاهده: 14449


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.