امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان مرکزی به روایت اسناد ساواک


تاریخ انتشار: 02 بهمن 1402


نگاهی به استان مرکزی

بی تردید یکی از مهم‌ترین استان‌های کشور ـ در همه‌ی جنبه‌‌های سیاسی، مذهبی، فرهنگی و صنعتی ـ استان مرکزی است. این استان زادگاه بزرگترین مرجع تشیع و بنیانگذار انقلاب اسلامی است و به همین خاطر در تاریخ معاصر کشور و جهان جایگاه ویژه‌‌ای یافته است. لذا پیش از ورود به موضوع اصلی، پرداختنِ مختصر به موقعیت جغرافیایی و تاریخی این استان ضروری می‌نماید.[1]

 

موقعیت جغرافیایی استان مرکزی

استان مرکزی از شمال با تهران و قزوین، از جنوب با استان‌های اصفهان و لرستان، از شرق با قم و از غرب با استان همدان همسایه است. وسعت این استان حدود 29443 کیلومتر مربع و جمعیت آن نزدیک به 1400000 نفر است.

این استان با مرکزیت اراک شامل 12 شهرستان، 30 شهر، 23 بخش، 62 دهستان و 1274 روستای دارای سکنه است که شهرستان‌های آن اراک، خنداب، خمین، ساوه، شازند، کمیجان، زرندیه، آشتیان، محلات، دلیجان، تفرش و فراهان می‌باشد.

بسیاری از این شهرها از دیرباز موقعیت ممتازی داشته و به خاطر معادن، محصولات و حتی رجال آن شناخته شده بوده‌اند؛ اما اراک که یادگاری کوچک از عراق عجم است، از حدود دویست سال پیش شروع به گسترش نمود و از نیمه اول قرن سیزدهم هجری، یعنی سال‌‌های 1227-1231 ﻫ .ق به خاطر توجهی که حاکم آن به عمران و آبادانی شهر داشت، به تدریج اهمیت یافته و جمعیت آن به سرعت رو به تزاید گذاشت.

در بیان دلایل جذابیت استان مرکزی در طول تاریخ باید عوامل گوناگونی را در نظر گرفت. عواملی همچون: موقعیت ترانزیتی استان که از سده‌های پیشین، این منطقه را به محل عبور کاروان‌هایی از شرق به غرب و از شمال به جنوب کشور تبدیل کرده بود؛ برخورداری از اقلیم متنوع که علاوه بر تنوع زیستیِ آن، ‌توانسته است فرصت‌‌های مناسبی را در اختیار کشاورزان و پیشه‌‌وران مختلف قرار دهد؛ و سرانجام موقعیت راهبردی این استان که از لحاظ نظامی و لجستیکی مناطق مهم کشور را به هم پیوند می‌دهد. همین ویژگی‌‌ها موجب شده است که در طول سده‌‌های متمادی این استان در شمار یکی از قطب‌‌های مهم کشور درآید.

تحولات حاصل از اقدامات رژیم پهلوی از قبیل عبورِ راه‌آهنِ سراسری از استان مرکزی، به ‌ویژه اراک، و اشغال آن در 1320 ش توسط متفقین، در کنار صدمات بسیاری که بر مردم وارد آورد، فرصتی را نیز به ‌وجود آورد تا اراک به عنوان شهری صنعتی و بزرگ- پس از 1340 ش به ‌حساب آید.

 

جایگاه تاریخی استان مرکزی

از آن جایی که استان مرکزی در تاریخ تحولات کشور خصوصاً در سده‌‌های اخیر جایگاه خاصی دارد، نگاهی به موقعیت تاریخی آن از منظر رجال شناسی و بررسی وقایع، چشم‌‌انداز روشنی را در اختیار پژوهشگران برای درک صحیح رویدادهای معاصرِ این بخش از کشور قرار می‌‌دهد. به همین منظور نگاهی به تاریخ استان مرکزی و رجال تأثیرگذار آن تا پیش از برآمدن «محمدرضا پهلوی» بایسته می‌نماید.

 

استان مرکزی از دوران کهن تا سقوط قاجاریه

بررسی‌‌های باستان‌ شناسی و دیرینه‌‌شناسی استان مرکزی نشان می‌‌دهد که این قسمت از کشور به دلیل ویژگی‌‌های خاصی که پیش‌تر بدان‌ها اشاره گردید، از دیرباز جمعیت‌‌هایی را در دل خود جای داده و به یکی از کهن‌ترین مناطقی که در آن روستاها و شهرهای اولیه شکل گرفته‌‌اند تبدیل شده است. در دوره‌‌های باستانی تا قبل از ظهور اسلام استان مرکزی از اهمیت ویژه‌‌ای برخوردار بود و نقش مهمی را در تجارت، بازرگانی و کشاورزی بر عهده داشت؛ به طوری که در لابه‌‌لای صفحاتِ تاریخ همواره حضور پر رنگ آن پیداست. این استان به دلیل موقعیت جغرافیایی‌‌اش بارها شاهد لشکرکشی‌‌هایی از شرق به غرب کشور و برعکس بوده است که به دلیل فراوانی و گستردگی، نمی‌توان به همه‌‌ی آن‌ها در این مجال اندک پرداخت.

با سقوط سلسله‌‌ی ساسانیان و ظهور اسلام در ایران، استان مرکزی هم‌چنان از مناطق مهم کشور و حتی جهان اسلام به حساب می‌‌آمد و در کنار ویژگی‌‌هایی که در بالا بدان‌ها اشارت رفت، نزدیکی به امکنه‌‌ی مقدسی چون حرم حضرت معصومه(س) در قم و حضرت عبدالعظیم در ری و وجود شیعیان فراوان در آنجا بر اهمیت ویژه‌ی این استان افزوده است.

در دوره‌‌ی آل بویه بارها شاهد عبور لشکریان از شهرهای مهم استان مرکزی هستیم، به طوری که در تقسیم قدرت میان برادران آل بویه، استان مرکزی به حسن «رکن‌الدوله» رسید و پس از مرگ وی تا مدت‌‌ها این مناطق همواره میان صاحبان قدرت دست به دست می‌‌گردید. از شهرهای مهم این دوره‌‌ی استان مرکزی می‌‌توان به کرج، محلات، تفرش، آشتیان، فراهان، کمره (خمین امروزی) اشاره کرد.

در کنار جنگ‌‌ها و لشکرکشی‌‌هایی که استان مرکزی را در خلال قرون و سال‌‌ها به ‌خود مشغول کرده بود و هر از گاهی ردی از خون را در آن بر جای می‌‌گذاشت، وجود عالمان نستوه فراوان در این خطه از کشور بود که باعث رشد علمی و فرهنگی آنجا شده و آن سامان را به یکی از مهم‌ترین کانون‌های پرورش علما و رجال خوشنام تبدیل کرد. هلال عالم ‌پروری که استان مرکزی را در بر می‌گیرد مهد بزرگانی چون: قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر و ... بوده است که نام امام خمینی (ره) کامل کننده‌‌ی این بزرگان می‌‌باشد. در کمتر بخش دیگری از کشور می‌‌توان چنین تنوعی از رجال فرهنگی، سیاسی و مذهبی را مشاهده کرد که مشخصه‌‌ی بارز آن‌ها خوش نامی و وطن دوستی باشد.

 

استان مرکزی در دوره‌‌ی پهلوی

متأسفانه فقدان منابع و اسناد کافی این امکان را به ما نمی‌‌دهد که خط مشی‌‌ها، اقدامات و فعالیت‌‌های سیاسی، اجتماعی روحانیون و توده‌‌ی مردم استان را در مواجهه با حوادث سیاسی کشور در خلال این سال‌‌ها به روشنی دنبال کنیم. در فاصله‌‌ی شهریور 1320 تا پایان دولت دکتر مصدق در 28 مرداد 1332 جامعه‌‌ی ایرانی شاهد رویدادها و اتفاقات عدیده‌‌ای بود که استان مرکزی نیز از آن برکنار نبود. این دوره‌‌ی پر تلاطم 12 ساله که با تغییر پی در پی کابینه‌‌ها، گسترش چشمگیر احزاب و روزنامه‌‌ها از طیف‌‌های مختلف، تغییر ساختارهای سنتی جامعه، ظهور و سقوط جنبش‌های سیاسی و اجتماعی و گسترش جریان‌های اسلام‌گرا و... همراه بود، تأثیر عمیقی نه تنها بر استان که بر سراسر کشور گذاشت. اراک که از همان روزهای آغازین ورود متفقین به ‌یکی از محل‌‌های استقرار آن‌ها تبدیل شده بود، به خاطر وجود نهادهای سنتی قدرتمندی چون حوزه علمیه اراک و بزرگانی چون خانواده‌‌ی امام(ره) که حضور فعالی در همه جریانات داشتند، به سرعت برای ایفای نقش مهمی که در آینده می‌‌بایست ایفا کنند، آماده گردید.

 

تصویب لایحه انجمن‌‌های ایالتی و ولایتی

نقطه‌‌ی آغاز حرکت مردمی ضد رژیم پهلوی را باید در حوادث پس از رحلت آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی(ره) بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعیان دانست. فقدان مرجع عالیقدری چون او، رژیم پهلوی را به انجام مانورهایی سوق داد که اولین آن‌ها «تصویب لایحه انجمن‌‌های ایالتی و ولایتی» بود.[2] که در 16 مهر 1341 به تصویب رسید.[3]

در حقیقت این طرح با قانون اساسی مخالف بود و به همین خاطر امام خمینی(ره) آن را اقدامی غیرقانونی دانسته، با آن به مخالفت برخاست. در نظام‌نامه‌‌ی مصوب دوره‌‌ی اول مجلس در مواد 7 و 9 برای انتخاب شوندگان شرایطی از قبیل اعتقاد به دین مبین اسلام، عدم فساد عقیده، سوگند به قرآن و مذکر بودن گنجانده شده بود که در نظام‌نامه‌ی جدید تحریفاتی در آن صورت گرفته بود.[4] 

طرح این موضوع پس از رحلت آیت‌‌الله بروجردی(ره) و در حالی که مرجعیت واحدی وجود نداشت، در واقع اقدامی از سوی رژیم برای محک زدن قدرت و نفوذ علما بود. اما برخلاف انتظار رژیم، این اقدام نه تنها مخالفت‌‌های مردمی در داخل و خارج از کشور را به دنبال داشت، بلکه علاوه بر امام خمینی(ره) اعتراض دیگر مراجع عظام تقلید از جمله: «آیت‌‌الله العظمی سید محسن حکیم»، «آیت‌‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی» و «آیت‌‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی» را نیز باعث گردید.[5]

واکنش حضرت امام(ره) و جبهه‌گیری آشکار ایشان علیه این طرح باعث شد تا نزدیکان و مقلدان ایشان خصوصاً در استان مرکزی که زادگاه ایشان بود وارد صحنه شده و به مخالفت با این طرح بپردازند. در یکی از این اسناد در تاریخ 1 / 11 / 1341 آمده است:

« محترماً به عرض می‌‌رساند فدوی کارمند پایه 3 محمدصادق وکیل متصدی اطلاعات و آگاهی که در داخل شهر [خمین] مشغول انجام وظیفه بود مشاهده شد که آقایان مشروحه زیر را: 1ـ حاج شیخ محمدحسین آل طاهر 2ـ شیخ محمد حبیب اللهی 3ـ شیخ علی سهرابی در منزل آقای مرتضی پسندیده و سید نورالدین هندی برادران آیت‌‌الله خمینی رفت و آمد زیادی در ساعت مختلف می‌نماید چون ایاب و ذهاب آنان مشکوک به نظر می‌‌رسد محرمانه تحقیق نمودم معلوم و آشکار گردید که آقایان فوق‌الذکر در صدد برآمده که فتوای آیت‌‌الله خمینی را به دستور برادرانش و تحریم آراء رفراندوم و اخذ آراء لوایح ششگانه را به مردم ساده لوح و کشاورزان تبلیغ و ممانعت به عمل آورند. ضمناً اعلامیه‌‌هایی که از آقای خمینی می‌‌آمد برادرانش به وسیله چند نفر مذکور و عده دیگری از اطرافیان خود به طور محرمانه پخش می‌کردند...»[6]

به این ترتیب حرکت انقلابی امام (ره) در استان مرکزی ریشه دوانید و تا آخرین روزهای حیات رژیم پهلوی ادامه پیدا کرد.     

در استان مرکزی به دنبال هر حرکت امام(ره)، بلافاصله شاهد واکنش‌‌های مردمی نیز هستیم، به طوری که نگاهی به روند حوادث به خوبی این جبهه‌‌گیری‌ها را آشکار می‌‌کند. این واکنش‌‌ها به صورت‌‌های مختلفی بروز پیدا می‌کردند که در ادامه تعدادی از این موضع‌گیری‌‌ها و شیوه‌‌های مبارزاتی در استان را- در جریان انقلاب اسلامی- بررسی خواهیم کرد.

 

بازتاب قیام 15 خرداد و تبعید امام(ره) در استان مرکزی

قیام خونین مردم در 15 خرداد 1342و سرکوب ددمنشانه‌‌ی آن‌ها از سوی رژیم پهلوی، بازتاب‌ها و واکنش‌‌های گسترده‌‌ای را در سراسر کشور به وجود آورد که استان مرکزی خصوصاً شهرستان خمین نیز از آن مستثنی نبود. در این روز، پس از انتشار خبر دستگیری امام(ره) به یکباره شهرهای استان، خصوصاً خمین، غرق در عزا و ماتم شد و علمای شهر از جمله آیت‌الله پسندیده، حاج سید مهدی غضنفری، حاج شیخ محمد حبیب الهی، حاج شیخ محمدحسین آل طاهر و حاج سید کاظم قریشی مردم را برای انجام حرکت‌های اعتراضی بسیج و به سمت شهربانی حرکت دادند.[7] در سندی از ساواک راجع به این روز آمده است:

« ... به قرار اطلاع روز 15 / 3 / [1342] عده‌‌ای از اهالی خمین در اثر تحریکات و اقدامات بستگان آیت‌‌الله خمینی به عنوان اعتراض نسبت به بازداشت وی مغازه‌‌ها و دکاکین خود را تعطیل کرده و تظاهرات در این مورد به عمل آورده‌‌اند، علیهذا دستور فرمایید ضمن اعلام چگونگی، اقداماتی را که درباره‌‌ی محرکین و مردم صورت گرفته گزارش نمایید...»[8]  ‌  

استان مرکزی به خاطر موقعیت ویژه‌‌اش، در کانون توجهات ساواک و نیروهای امنیتی رژیم قرار داشت و نظارت شدیدی بر آن صورت می‌‌گرفت. همین مسأله باعث شده بود تا هرگونه تحرکی به سرعت سرکوب و فضای رعب‌‌آوری بر آن حاکم گردد. به‌ همین خاطر اهالی این استان مجبور به اتخاذ شیوه‌‌های متعددی بودند تا از آن طریق ضمن حضور در صحنه در برابر فضای امنیتی ایجاد شده خود را حفظ کنند. برخی از این شیوه‌‌های مبارزاتی عبارت بودند از:

 

الف) نقش مساجد در سازماندهی مبارزه

مسجد در اسلام به عنوان نهادی که به وسیله مردم و با مشورت آن‌ها ساخته و اداره می‌‌شود از اولین روزهای ظهور اسلام اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد و به مکانی برای جهاد علیه نیروها و شیاطین درونی و بیرونی تبدیل گردید. آیات و احادیث فراوانی در مورد جایگاه مسجد در میان مسلمانان وجود دارد که حاکی از موقعیت ویژه‌ی آن در میان م‌‌ؤمنین است.

در طول حیات پیامبر(ص)، خصوصاً در دوره‌‌ی مدنی که ایشان موفق به تشکیل حکومت گردیدند، مساجد کانون محوری سیاست مسلمانان بودند؛ به ‌طوری که حتی منافقین نیز در سال هشتم و در جریان غزوه تبوک از مسجد ضرار به عنوان محلی برای توطئه علیه مسلمانان بهره جستند. علاوه بر مسائل عبادی در زمان پیامبر، مسجد محل قضاوت و ارتباط میان مسلمانان نیز بود و در آنجا مسایل مهم سیاسی و نظامی نیز مطرح می‌‌گردید. در دوره‌‌های خلفای راشدین نیز مساجد همان نقش را ایفا می‌‌کردند به طوری که در جریان فتوحات، مساجد محل تبادل آرا و نظرات مسلمانان در مورد جهاد بودند. متأسفانه در دوره‌‌ی اموی، عامدانه مساجد از کارکرد اصلی خود منحرف و با برآمدن مساجدی چون مسجد جامع دمشق که گویا هزینه‌‌های ساخت آن برابر با 7 سال خراج بلاد اسلامی بود، نقش سیاسی و اجتماعی مساجد کم‌رنگ گردید، این روند در دوره‌ی عباسی نیز ادامه یافت. در جریان هجوم مغول‌ها مساجد از جمله مکان‌هایی بودند که بیشترین آسیب را متحمل گردیدند، در کتاب«جهانگشای جوینی» چگونگی تخریب مسجد بخارا و اهانت به قرآن‌ها و مردمی که در آن پناه گرفته بودند به صورتی حزن انگیز بیان شده است.

در دوره‌‌ی پهلوی اول، وی به خاطر سیاست‌‌های ضدمذهبی‌اش در تلاش بود تا جایگاه مسجد در میان مسلمانان را تضعیف و با تغییر ماهیت آن ضمن درهم شکستن حرمت مساجد زمینه‌‌ی کنترل بر آن‌ها را فراهم نماید. حمله به مسجد گوهرشاد، به آتش کشیدن مسجد کرمان و بی‌احترامی به حرم حضرت معصومه(س)، از جمله اقدامات رضاشاه برای از میان بردن نقش سنتی مساجد در جامعه ایرانی بوده است.[9]

در دوره‌‌ی سلطنت محمدرضا نیز تلاش می‌شد تا با کم‌رنگ کردن نقش مساجد، کنترل بر آن‌ها را آسان سازند. به ‌طور مثال می‌‌توان به تلاش رژیم برای برگزاری جشن‌های شاهنشاهی و یا برگزاری جلسات «حزب رستاخیز» در مساجد اشاره کرد.[10]

در دوره‌‌ی پهلوی دوم به خاطر تلاش‌‌های امام خمینی(ره) و علمای نستوهی که پیرو راه ایشان بودند، مجدداً مساجد به ایفای نقش سنتی خود بازگشته و به کانون فعالیت‌های عبادی و سیاسی علیه رژیم پهلوی تبدیل شدند. در استان مرکزی مساجد مانند سایر نقاط کشور به دلیل حضور روحانیون و مردم معتقد، مکان مناسبی برای رشد انقلاب و آگاهی‌‌دهی سیاسی و تشکیل فعالیت‌‌های ضد رژیم بودند. در اسناد ساواک گزارش‌های فراوانی راجع به نقش مساجد به عنوان محل اجتماع مخالفان در شهرهای استان مرکزی وجود دارد که در اراک و خمین پررنگ‌تر بوده است.

در مساجد استان مرکزی علاوه بر سخنرانی‌‌های ضد رژیم، به مناسبت‌های مختلف برای سلامتی امام خمینی(ره) نیز دعا می‌شد. در سندی در این مورد آمده است:

«... آقای ذاکریِ روضه‌‌خوان و پسرش از این‌که ضمن خواندن روضه بالای منبر به‌ خمینی  دعا نموده‌‌اند، مقرر گردید در شعبه اطلاعات نامبردگان را احضار دقیقاً جریان را بررسی و پرونده تشکیل گردد...

شیخ محمدعلی که از طرفداران  خمینی می‌‌باشد گناهش محرز و هر دو کتباً تعهد سپرده‌‌اند که در مجالس نسبت به  خمینی معروف دعا نکرده و سخنان تحریک آمیز ایراد ننمایند...»[11]

در مساجد استان مرکزی واحدهای سمعی و بصری این مساجد بسیار فعال بودند. این واحدهای فرهنگی در مناسبت‌‌های خاص با تهیه و تدارک اعلامیه‌ها و نمایش‌نامه‌‌های سیاسی، اعتراض خود را نسبت به سیاست رژیم پهلوی نشان می‌‌دادند. در سند زیر در این مورد آمده است:

«برابر گزارش خبر واصله از سازمان اطلاعات و امنیت اراک روز 9 / 2 / 36[1356] حدود 150 نفر از طبقات مختلف مردم بنا به دعوت گروه تبلیغات سمعی و بصری مسجد جامع محمدابراهیم به منظور تماشای نمایشنامه «پرتوی از انسانیت» که توسط گروه مذکور در منزل شخصی به نام حسین جعفری اجرا شده شرکت نموده‌‌اند.

قسمت اول نمایشنامه سرگذشت یک خانواده پنج نفری بوده که شغل پدر آب‌حوض کشی و دائم فریاد بر می‌‌آورده: «چه کنم تا کودک بیمارم نمیرد و به نقل از ابوذر غفاری گفته: «در تعجبم از مردمی که از گرسنگی می‌‌میرند، ولی شمشیر نمی‌‌کشند...

منبعی که در این زمینه کسب خبر نموده اضافه کرده که تماشاچیان نمایشنامه را عده‌‌ای نوجوان محصل، [و] معمم تشکیل می‌‌داده است و شخصی به نام محمد زمان چوبندیان که دبیر دبیرستان‌های شازند می‌‌باشد از گروه مذکور تقاضا نموده که نمایشنامه مورد بحث را در شازند اجرا نمایند.»[12]

چنین کارهای مبتکرانه‌ای که از سوی قسمت‌‌های فرهنگی مساجد ارائه می‌شد، با بهره‌گیری از زبانی جدید و در قالب برنامه‌‌های عامه پسند، عالی‌ترین مفاهیم مذهبی و انقلابی را به قشر غالباً جوان و تحصیل کرده منتقل می‌کرد. طبیعتاً رژیم پهلوی این گونه برنامه‌‌ها را برنمی‌تابید و به ‌شدت با آن‌ها مخالفت می‌‌کرد. کما این‌که به‌ شهادت اسناد بلافاصله از اجرای این نمایشنامه در سایر شهرستان‌های استان جلوگیری به عمل آمد.

«دستور فرمایید ضمن شناسایی نویسنده و مجریان نمایشنامه‌ی مورد نظر، از اجرای مجدد نمایشنامه در شهرهای مختلف منطقه جلوگیری و به افرادی که نمایشنامه و جلسات مذکور را اداره می‌‌کنند شدیداً تذکر و از آنان مراقبت و نتیجه اعلام [شود]....»[13]

در کنار برنامه‌‌هایی از این دست، به دلیل حضور مردم در مساجد به مناسبت‌‌های خاص اعم از اعیاد و... همواره به ‌مسایل سیاسی روز در قالب سخنرانی‌‌های مذهبی اشاره می‌گردید. این نقش سنتی مساجد، با نزدیک‌تر شدن به ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی اهمیت و جلوه بیشتری یافت و به کانون تجمع مردم و اعتراض علیه سیاست‌‌های رژیم پهلوی تبدیل گردید. روند مبارزه سیاسی در مساجد به این صورت بود که در زمان‌های اختناق و سرکوب به صورت آرام و در زمان‌های دیگر با صراحت بیشتری دنبال می‌‌گردید:

«به استحضار می‌‌رساند ... مجالس سوگواری شهر خمین با نظم و ترتیب خاصی خاتمه لیکن با توجه به گزارش ... 30 / 2 / 45 این شهربانی همچنان دو نفر از مشایخ با اسامی 1ـ شیخ محمدجواد کشمیری 2ـ شیخ محمدصادق صادقی معروف به خلخالی ضمن موعظه و بیانات مذهبی مرتکب ادای سخنان سیاسی و تحریک ‌آمیز شده‌‌اند. لذا بلافاصله از موعظه آنان جلوگیری به عمل آمد...»[14]

اجحافات و سخت‌گیری‌‌های رژیم در مواردی چنان افزایش می‌‌یافت که علما و روحانیون استان مجالس روضه خوانیِ خود را به‌ عنوان اعتراض علیه اقدامات رژیم تعطیل می‌‌کردند.[15]

از اواسط دهه‌ی پنجاه، مساجد با صراحت بیشتری در مورد مسایل روز جبهه‌‌گیری نموده، علناً به کانونی برای هدایت مردم تبدیل شدند. در خلال این سال‌ها مساجد استان علاوه بر برگزاری مناسبت‌‌های مذهبی معمول- با رنگ و بوی سیاسی- با وقایعی که در کشور به وقوع می‌‌پیوست همراهی می‌کردند، به ‌طوری که در همه شهرهای استان مرکزی به‌ یاد کشته‌‌های شهرهای دیگر مراسم‌‌های هفتم، چهلم و سالگرد برگزار می‌‌گردید. اسناد مربوط به این بخش چنان وسیع است که انتخاب چند مورد از آن برای ارائه در این مقدمه مشکل می‌باشد. در یکی از اسناد آمده است:

«... از ساعت 1400 روز 3 / 8 / 57 (2537 شاهنشاهی) به تدریج عده کثیری از اهالی خمین و روستاهای اطراف آن به منظور شرکت در مجلس ترحیمی که به مناسبت حوادث اخیر کرمان از طرف روحانیون قشری و افراطیون مذهبی شهر خمین در مسجد جامع این شهر برگزار بوده، اجتماع کرده‌‌اند.

پس از خاتمه مجلس مذکور، جمعیتی حدود 20000 نفر با دادن شعارهای ضد میهنی در خیابان‌های خمین اقدام به راهپیمایی کرده و پس از شکستن شیشه‌‌های ساختمان اصناف و ساختمان منزل دبیر حزب رستاخیز ملت ایران در این شهر، متدرجاً متفرق گردیده‌اند...»[16]

در سند دیگری آمده است:

«صبح روز 4 / 8 / 57 (2537 شاهنشاهی) مجلس ترحیمی به مناسبت کشته شدگان حوادث شهر همدان به شرکت عده‌ای از قشریون مذهبی در مسجد جامع شهر خمین برگزار گردید.

پس از خاتمه مراسم مذکور، جمعیت از مسجد خارج و با عده‌‌ای دیگر که به آن‌ها ملحق شده بودند و جمعیتی حدود 15 هزار نفر را تشکیل می‌‌دادند در خیابان‌های شهر خمین به تظاهرات و راهپیمایی مبادرت و شعارهای ضدمیهنی می‌دادند...»[17]

مساجد نه تنها در خمین که به دلیل وجود بزرگانی از خانواده امام(ره)، کانون توجهات بود، در دیگر شهرهای استان مرکزی نیز حضور فعالی در بطن حوادث داشتند.[18]

«از شهربانی ساوه...

مقام عالی را آگاه می‌‌سازد از ساعت 30 / 8 روز جاری [5 / 8 / 57] اجتماعی از فرهنگیان و دانش‌ آموزان و کسبه افراطی که تعدادشان متجاوز از یک هزار نفر بود در مسجد مقدس زاده تشکیل و سخنرانی‌‌هایی بر تأیید  خمینی و رد بعضی از قوانین جاریه مملکت و دستگاه حاکمه ایراد و در ساعت 30 / 11 بدون درگیری متفرق و از ساعت 14 نیز در مساجد میدان ملی و صاحب‌الزمان مجالسی از طرف افراطیون و متعصبین مذهبی تشکیل که در ساعت 15 بدون درگیری خاتمه یافت....»[19]

 

ب) نقش وعاظ و روحانیون استان مرکزی در جریان انقلاب اسلامی

بی تردید در تحولات تاریخ معاصر ایران باید برای روحانیون و وعاظ جایگاه ویژه‌‌ای در نظر گرفت. از جنبش تنباکو تا نهضت مشروطه، نقش علما و روحانیون کاملاً برجسته بوده است، وعاظ سخنوری چون «سید جمال واعظ» در جریان مشروطه‌خواهی و وعاظ پر حرارتی که احساسات ملی را در جنگ جهانی اول علیه روس و انگلیس تحریک می‌‌کردند، در حقیقت مسیری را پایه گذاری کردند که در دوره‌‌ی پهلوی به وضوح می‌‌توان آن را مشاهده نمود.

در دوره‌‌ی پهلوی این وعاظ و خطباء بودند که مجدداً مردم را به مساجد کشانیده و توانستند زمینه را برای پذیرش افکار و اندیشه‌‌های مذهبی و فلسفی علمای برجسته‌‌یی مانند استاد شهید مطهری و... آماده کنند. از آن جایی که جهان تشیع همواره با یادآوری صحنه‌‌های دلخراش عاشورا و قیام امام حسین(ع) ماهیتی سیاسی به خود گرفته است، وعاظ آگاه و هوشیار در برهه‌‌های حساس، از این احساسات نهایت استفاده را ‌کرده‌اند.[20]

در استان مرکزی خصوصاً در شهرهای اراک و خمین از همان روزهای آغازین حرکت امام خمینی(ره) وعاظ و روحانیون پیشاپیش دیگر اقشار در بسیج توده‌‌های مردم حرکت کرده و اندیشه‌‌های امام خمینی(ره) را برای آن‌ها تبیین می‌کردند. از آن جایی که این وعاظ زبانی صریح و بی پروا داشتند، همواره مورد علاقه‌‌ی مردم بوده و اصولاً زبان توده‌‌های مردم به حساب می‌آمدند. در سند زیر می‌‌توان حمایت عمومی از وعاظ شهر خمین را به خوبی مشاهده کرد:

«... به موجب گزارش شهربانی خمین به علت عدم صلاحیت از موعظه دو نفر وعاظ به اسامی سید کاظم قریشی، شیخ علی اکبر مسعودی از طرف شهربانی جلوگیری و ساعت 10 صبح 30 / 3 / 43 کلیه وعاظ و روضه خوان اهل منبر شهر طبق دعوت قبلی سید مرتضی پسندیده در منزل مشارالیه اجتماع و بنا به تحریک و رهبری وی در جلسه خود به مذاکرات علیه شهربانی خمین پرداخته و اظهار داشتند که چرا شهربانی از موعظه دو نفر واعظ مذکور جلوگیری کرده...

باید کلیه وعاظ شهر از رفتن به منبر و موعظه خودداری نمایند تا تکلیف ما روشن شود. لذا بعد از ظهر روز جاری شیخ علی اکبر مسعودی، سید کاظم قریشی، شیخ محمدصادق آل‌طه[آل طاهر] در سه مجلس روضه‌‌خوانی دایر حضور به ‌هم رسانیده (هر کدام در یک مجلس) با صدای بلند پیام سید مرتضی پسندیده و تصمیمات جلسه واعظین را به مردم ابلاغ و روضه‌‌خوان‌های مربوطه را از منبر پایین آورده و مجالس را تعطیل نموده‌‌‌اند و فعلاً کلیه مجالس مزبور تعطیل و نظم و آرامش برقرار است؛ لیکن تحریکات علنی و مخفیانه سید مرتضی پسندیده همچنان ادامه دارد.»[21]

این حمایت عمومی از وعاظ شهر خمین نشان دهنده‌‌ی نقش آن‌ها در آگاهی‌دهی سیاسی و اعتقادی به مردم است؛ زیرا در غیر این صورت، این همبستگی عمومی به‌ وجود نمی‌آمد.وعاظ برغم همه تهدیدها و تطمیع‌‌های رژیم با شجاعتی وصف ناشدنی، در فرصت‌‌های به‌ دست آمده علیه رژیم جبهه‌‌گیری و مطالب تندی را بیان می‌کردند. سند زیر گویای این سخن است:      

«... طبق گزارش مأمورین ساعت 8 صبح امروز شیخ مصطفی زمانی و سید کاظم قریشی واعظ در مسجد جامع مبادرت به اظهارات خلاف قانون و تحریک ‌آمیز نموده که عین اظهارات نامبردگان جهت استحضار به شرح زیر به عرض می‌رسد: ما طلبه‌هایی که عمامه بر سر می‌گذاریم این عمامه به منزله کفن ماست که با اشخاص مخالف مرجع تقلید و قرآن مبارزه نماییم. در سال گذشته روز 12 محرم در آبادان بودم [مصطفی زمانی] اطلاع رسید آقای  خمینی را گرفتند بنده و سایر طلبه‌ها وصیت‌نامه خود را نوشته و آماده همه‌‌گونه جانبداری شدیم. دولت .... می‌خواهد کشور ما را مثل کشور ترکیه که در آنجا اسلام وجود ندارد، کرده و اسرائیل را بر ما مسلط کند و فعلاً بیش از این اجازه گفتن مطالب دیگری ندارم.

سپس سیدکاظم قریشی که قبلاً به علت عدم صلاحیت از منبر وی جلوگیری شده از موقعیت و ازدحام جمعیت سوء استفاده و پشت بلندگو قرار [گرفت و] با ابراز احساسات ضمن تاکید گفته‌‌های واعظ مذکور اضافه نموده استعمار کاملاً بر ما حکومت می‌‌کند...

در پایان هر دو نفر به مرجع تقلید آقای خمینی دعا و مجلس را خاتمه دادند...»[22]

اظهاراتی از این دست که هم سیاست داخلی و هم خارجی رژیم را به چالش می‌‌کشید، می‌توانست خطرات جانی را برای گویندگان آن به دنبال داشته باشد، با این وجود هیچ کدام از این تهدیدها مانع از این نمی‌‌شد که وعاظ در قبال سیاست‌‌های رژیم پهلوی سکوت اختیار کنند . در سند زیر چگونگی دستگیری سید کاظم قریشی و واکنش مردمی نسبت به آن آمده است:

«... در تاریخ 16 / 11 / 43 شهربانی خمین نامبرده [قریشی] را به منظور تعقیب به شهربانی احضار در نتیجه جمعیتی به تحریک وی در مقابل شهربانی اجتماع و با تظاهراتی آزادی او را خواستار شده‌‌اند چون اقدامات و عملیات نامبرده برخلاف مقررات مملکت و سخنرانی او علیه مصالح مملکت جنبه تحریک ‌آمیزی داشته و نامبرده در بازجویی که از وی به عمل آمده نسبت به عمل خود اعتراف نموده، لذا جرم وی از نظر سازمان محرز و به منظور هرگونه اقدام قانونی و تعقیب و تنبیه به ساواک استان مرکزی اعزام می‌‌گردد...»[23]

سیدکاظم قریشی چندین بار به ساواک احضار و زندانی گردیده بود، اما هربار پس از آزادی مجدداً با شجاعت و حرارت بیشتری به فعالیت ادامه می‌‌داد.[24] روحانی مبارز دیگر «محمدعلی قریشی» بود که او نیز به کرات دستگیر و زندانی شده بود. در سند زیر راجع به ایشان آمده است:

«اطلاع حاصله حاکی است، نامبرده بالا [محمدعلی قریشی] یکی از معممین افراطی است پس از آزادی و مراجعت به شهر خمین فعالیت سوء خود را به نحو گسترده در دهات اطراف از جمله قریه امام‌زاده بوجان و قلعه حاجی‌‌آباد و جهان قلعه شروع نموده و فعالانه همه شب به این دهات رفته... نظر اهالی را به خود جلب نموده و ذهن اکثر توده این مردم ساده لوح را نسبت به اصول انقلاب شاه و ملت و خاندان جلیل سلطنت برگردانده و این امر به گونه‌‌ای است که عده‌‌ای مجذوب تبلیغات و تحریکات سوء وی شده‌‌اند... از جمله مسایل و مطالبی که وی بین مردم تبلیغ نموده و در هر مجلس و محفل مورد بحث قرار می‌‌گیرد به شرح زیر می‌باشد:

1ـ اعلیحضرت رضاشاه کبیر نبایستی فرمان حجاب برداری صادر می‌‌کردند.

2ـ خاندان جلیل سلطنت و بستگانش فقط به فکر جمع‌‌آوری اموال و خریداری کارخانجات و مراتع و دام و غیره برای خود می‌‌باشند و عده‌‌ای از آن‌ها هم به عیاشی مشغولند...

4ـ از کجا معلوم که حکومت و سلطنت نباید به  خمینی تعلق داشته باشد...  

5ـ چرا از بودجه مملکت برای ترویج دین در نظر گرفته نشده و چرا مخارج حوزه‌‌های علمیه وسیله دولت تأمین نمی‌شود....

9ـ شاهنشاه آریامهر بهایی است و گر نه در روز عاشورا که رسماً در مسجد سپهسالار مجلس روضه‌‌خوانی می‌‌گذارد، خودش در جزیره کیش به گردش و عیاشی نمی‌‌رفت... وی [محمدعلی قریشی] با تشکیل هیئت ابوالفضل و این‌ که هرچند یک بار به تهران می‌‌رود و جلسه تشکیل می‌‌دهد و افرادی را به دور خود جمع نموده و آنان را نیز نسبت به مطالب فوق‌الذکر متقاعد نموده و به حدی در آنان رسوخ نموده که این عده آماده هرگونه فداکاری و از خود گذشتگی در راه وی و اهدافش می‌‌باشند...»[25]

از دیگر وعاظ معروف استان مرکزی که از سوی رژیم همواره تحت فشار قرار داشتند، می‌‌توان به؛ ‌شیخ محمدحسین آل‌طاهر، شیخ محمدصادق آل‌طاهر، سید مهدی غضنفری، شیخ بنیادی، شهاب‌‌الدین حسینی، علی اکبر مسعودی، سید مهدی امام و... اشاره کرد که در مناسبت‌‌های خاص به آگاهی‌‌بخشی عمومی در مساجد و منابر می‌پرداختند.[26] از دیگر فعالیت‌های روحانیون استان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

ج) جمع ‌آوری وجوه شرعیه برای امام خمینی(ره)

از قدیم‌‌الایام یکی از راه‌‌های استقلال روحانیت شیعه از حکومت‌‌های جائره، عدم وابستگی مالی آن‌ها به این حکومت‌‌ها بوده است. این استقلال بر اساس حکمی فقهی است که شیعیان را موظف می‌کند وجوهات شرعیه خود را در اختیار فقها و مراجعِ تقلیدِ خود قرار دهند. این مسأله از یک سو باعث استقلال نهاد روحانیت شده و از سوی دیگر به آن‌ها این امکان را می‌‌دهد تا در امور اجتماعی و عمرانی وارد و مردم نیازمند را تحت پوشش قرار دهند.

در دوره‌‌ی پهلوی دوم، عموم شیعیان تا پیش از رحلت «آیت‌‌الله‌العظمی بروجردی(ره)» وجوهات شرعیه خود را در اختیار ایشان قرار می‌‌دادند. با درگذشت آن مرحوم، در اوایل دهه چهل، با وجودِ بودن چندین مرجع جامع‌‌الشرایط، بسیاری  شیعیان امام خمینی(ره) را به عنوان مرجع خویش برگزیده و وجوهات خویش را در اختیار ایشان قرار می‌‌دادند. امام نیز بنا به اجتهاد خویش این وجوهات را به مصرف می‌رساندند. از مهمترین نمایندگان امام خمینی(ره) در کسب وجوهات شرعیه باید به «آیت‌‌الله سید محمدصادق لواسانی» ، «آیت‌‌الله شهاب‌الدین اشراقی» ، و «آیت‌‌الله سید مرتضی پسندیده» اشاره کرد. اهالی مسلمان استان مرکزی به خاطر دسترسی آسان به آیت‌‌الله پسندیده، ایشان را به‌ عنوان نماینده‌ی امام خمینی(ره)در جمع‌آوری این وجوهات برگزیده و ایشان نیز از طریق سلسله‌‌ای از روحانیون این وجوهات را در اختیار امام قرار می‌دادند، در سندی از ساواک آمده است:

«در شهرستان خمین محمدعلی اصغری فروشنده عسل و دخانیات ـ حسین ـ نظری خرازی فروش و حاج لطف‌‌اله جدیدی فروشنده لوازم برقی وجوهاتی را به عنوان سهم امام جمع ‌آوری و به شیخ محمدحبیب‌‌اللهی (واعظ) پرداخت می‌نمایند یاد شده اخیر نیز به وسیله پسرش این وجوهات را در قم به پسندیده می‌‌رساند تا برای  خمینی ارسال گردد...»

از دیگر کارهای روحانیون و وعاظ می‌‌توان به تبلیغ در روستاهای استان[27] و عدم شرکت در مراسم‌‌های رسمی رژیم اشاره کرد. بی گمان اگر این اقدامات صورت نمی‌‌گرفت هرگز جامعه‌ی ایرانی به این سرعت برای تحولی عظیم در سال 1357 آماده نمی‌‌گردید. در سندی در مورد تبلیغات روحانیون در روستاهای استان آمده است:

«اخیراً در قریه خُنداب شب‌‌های جمعه و بعضی شب‌‌های دیگر جلسه قرائت قرآن دایر که یکی از دبیران این قریه به نام اسمعیل مهاجرانی نیز به عنوان قاری قرآن در این جلسات شرکت و پس از ختم جلسه بحث و گفتگو پیرامون علمای دینی پیش کشیده و ضمن تعریف از روح‌‌الله خمینی از مردم می‌‌خواهد که از او تقلید نمایند و حتی اظهار می‌‌دارد که  خمینی به ‌زودی به ایران خواهد آمد...»[28]

 

د) مبارزه منفی؛ تحریم جشن‌‌ها و مراسم‌‌های دولتی

از دیگر اقدامات قابل تحسین روحانیون استان مرکزی که همسو با سایر روحانیون کشور صورت می‌گرفت، مبارزه با اقدامات دروغین مذهبی رژیم پهلوی بود. این سیاست هوشمندانه مانع از بهره‌برداری‌‌های سیاسی رژیم از باورهای مذهبی مردم گردید و به تدریج چهره‌‌ی متظاهر آن‌ها را بر مردم آشکار نمود. در یکی از این موارد علمای شهر خمین مراسم استقبال از قرآن اهدایی محمدرضا پهلوی به اهالی خمین را تحریم و در آن شرکت نکردند. این عدم حضور در مراسم که با تشریفات خاصی نیز همراه بود، از یک سو مسئولان شهر را که اهداف خاصی را دنبال می‌‌کردند، نا امید و از سوی دیگر یکپارچگی علماء و ضدیت آن‌ها با اقدامات دروغین رژیم را آشکارتر نمود:

«محترماً به طوری که استحضار دارند، ساعت 30 / 17 مورخه 2 / 2 / 45 قرآن مجیدی که به فرمان شاهنشاه آریامهر چاپ و طی تشریفات خاصی به‌ خمین وارد گردید هیچ یک از روحانیون شهر با اینکه قبلاً دعوت کتبی از آنان به عمل آورده شده بود در مراسم مذکور شرکت نکرده و آقای مهدی غضنفری هم از قبول پاکت خودداری نموده و اسامی آنان به شرح زیر می‌‌باشد...

1 ـ سیدمرتضی پسندیده 2 ـ صدرالدین نجفی 3 ـ سیدمهدی غضنفری 4 ـ شیخ محمد الهی 5ـ شیخ محمدعلی ذاکری 6 ـ شیخ علی سهرابی 7ـ شیخ محسن.»[29]

از دیگر اقدامات روحانیون استان قم، عدم شرکت در جشن‌‌هایی بود که از سوی احزاب فرمایشی رژیم برگزار می‌‌گردید. به خاطر جایگاه ویژه‌ی مسجد در فرهنگ مردم ایران، بسیاری از رجال پهلوی به دنبال استفاده ابزاری از این کانون مقدس بودند. در یکی از این اقدامات «سید مهدی سیادت» از اعضای حزب رستاخیز پیشنهاد داده بود که برای مشروعیت بخشیدن به حزب، کانون‌‌های خود را در مساجد برگزار نمایند که از همان زمان با مخالفت علما و مردم مواجه گردید. در یکی از اسناد ساواک راجع به تحریم این جنبش‌‌ها از سوی روحانیون آمده است:

«ساعت 1600 روز 20 / 1 / 46 از طرف کمیته حزب ایران نوین شهرستان خمین برابر دعوت قبلی مراسم نیایش در مسجد جامع خمین برگزار و در این اجتماع غیر از روحانیون کلیه طبقات مردم شرکت داشتند. در این مورد آقای سید عباس بنی‌‌هاشمی رئیس اداره آموزش و پرورش خمین از نظر این که شاید روحانیون در این مجلس حاضر نشوند، لذا دعوت‌نامه برای آنان ارسال نکرده بود. ضمناً در ساعت 30 / 9 روز 21 / 1 / 46 مراسم نیایشی که در این مورد از طبقه روحانیون به علت این که در این گونه جلسات شرکت نمی‌‌کنند دعوتی به عمل نیاورده بود...»[30]

در کنار مخالفت با جشن‌‌ها و دیگر مراسم‌‌های ضددینی، مردم و علمای استان مرکزی، غرب‌گرایی و مظاهر تبلیغی آن از جمله سینما را شدیداً محکوم می‌‌کردند. نگاهی به سطح نازل فیلم‌‌های آن زمان و اهداف مستتر در تهیه آن‌ها این مخالفت علما را توجیه می‌‌کند.[31]

اقدامات علما در مقابله با عناصر فرهنگی غرب سرانجام در سال 56 و 57 به نتیجه رسید و همان‌گونه که در اسناد ساواک نیز مشاهده می‌‌شود با اوج‌گیری تظاهرات عمومی از جمله مکان‌هایی که مورد هجوم مردم قرار گرفتند، مشروب فروشی‌‌ها و سایر مراکز فسق و فجور بودند:

«عباس کاملی خیاط ساکن شازند که متعصب مذهبی است و در آتش زدن مغازه مشروب‌فروشی وسکان امیریان دست داشته، بعضاً با واعظی به نام محقق معاشرت و در ساعات مختلف مخصوصاً در شب با یکدیگر تماس می‌‌گرفته‌‌اند... ضمناً نامبرده اظهار داشته که کارخانه قند شازند را هژبر یزدانی که بهائی است خریداری نموده و سود آن به نفع بهائی خواهد بود و این امر از نظر دینی با اشکال مواجه است...»[32]

 

ه‌) تهدید مقامات استان و پخش اعلامیه‌‌های ضد رژیم

از دیگر اقدامات مردم استان مرکزی پخش اعلامیه‌‌های متعدد در حمایت از انقلاب اسلامی و امام (ره) بود که بعضاً حاوی انتقادات و ایرادهایی از فضای سیاسی و فرهنگی کشور نیز بودند. این اعلامیه‌‌ها در اواسط دهه 40 بیشتر انتقاد از فضای فرهنگی کشور و نوعی هشدار برای مقامات رژیم به حساب می‌‌آمد. به طور نمونه در اعلامیه مورخه 27 / 4 / 45 آمده است:

«... دو برگ اعلامیه به عنوان (بخوانید و توجه کنید) به دیوار مسجد جامع خمین الصاق که چون در مفاد آن به سینما و رادیو و تلویزیون و مطبوعات به طور ضمنی حمله و آن‌ها را گمراه کننده وانمود نموده بود،[به] وسیله شهربانی خمین از دیوار کنده شد...»[33]

با گسترش نهضت،انتشار اعلامیه‌ در سطح شهرهای استان افزایش یافت و در هر مناسبتی تعدادی از این دست‌نوشته‌‌ها که بعضاً به صورت جزوه نیز در آمده بودند در میان مردم تقسیم و یا در معابر عمومی نصب می‌شدند. در سندی در این مورد آمده است:

«برابر اعلام شهربانی اراک در روز اخیر چند برگ اعلامیه دست‌نویس در رابطه با تولد امام و میلاد شاهنشاه آریامهر و به مضمون لزوم جهاد علیه رژیم در خیابان‌های ملک و حجازی نصب گردیده بود که به موقع جمع ‌آوری شده و درباره شناسایی عاملین تهیه و توزیع آن اقدامات در جریان است که نتیجه همراه نمونه اعلامیه متعاقباً تقدیم خواهد شد...»[34]     

در پی شهادت آیت‌الله حاج آقا سیدمصطفی خمینی در آبان ماه 1356 در سراسر ایران مجالس عزاداری برای ایشان برگزار گردید و مردم ایران با رهبر فرزانه خویش، که به تبعیدی ناخواسته فرستاده شده بود، اعلام همدردی نمودند. این طرفداری از امام(ره) و دلدادگی باعث شد که رژیم اقدام به چاپ مقاله جنجالی و توهین‌ آمیز «استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار رشیدی مطلق نماید که منجر به اعتراض مردم و ماجرای 19 دی سال 1356 قم گردید. در پی شهادت عده‌ای از مردم به دست رژیم پهلوی، انتشار اعلامیه‌‌های شدیداللحن با محتوای سقوط رژیم پهلوی و حمایت از امام خمینی(ره) گسترش زیادی یافت. اکثر این اعلامیه‌‌ها با استناد به آیات قرآن کریم و برخی از فرازهای نهج‌البلاغه ضرورت مبارزه با طاغوت را مطرح و با لحنی حماسی از مردم برای قیام عمومی- اعم از اعتصاب و اعتراض تا شرکت در تظاهرات- دعوت می‌نمودند. در این اعلامیه‌‌ها ضمن گرامی‌داشت یاد شهدا، اوضاع کشور و جنایات رژیم پهلوی مورد بررسی قرار می‌گرفت. در بسیاری از این اعلامیه‌‌ها ضمن تهدید مسئولین رژیم توصیه‌‌هایی نیز برای ادامه اعتراض به مردم داده می‌‌شد.[35] محتوای همه‌ی این اعلامیه‌‌ها بررسی اوضاع سیاسی روز نبود و در مواردی جزواتی منتشر می‌گردید که به شبهات و مسایل فقهی و اعتقادی پاسخ می‌گفت. در این جزوات کوشش شده بود تا مفاهیم روز با زبانی جدید و از منظری روشنفکرانه البته با تکیه بر آموزه‌‌های دینی تبیین و توضیح داده شوند. سند زیر به‌ خوبی محتوای برخی از این جزوات را نشان می‌دهد:

«... محترماً در بازرسی معموله از کتابخانه مسجد اسماعیل بیگ که نامبرده بالا [شیخ رسول منتجب‌نیا] بدون کسب مجوز سرپرستی و گردانندگی آن را عهده‌‌دار بوده تعدادی اعلامیه مضره حدود 200 برگ که نمونه آن ضمیمه است با انضمام تعدادی نقشه‌‌های مخصوص که بررسی و تشخیص آن‌ها برای این شهربانی مقدور نمی‌باشد به ‌شرح 1 ـ اصالت عمل در اسلام 2 ـ تعلیم و تربیت 3 ـ ایمان، مشورت 4 ـ مقایسه آموزش و پرورش در قرآن و دانشگاه‌های امروز 5 ـ کامپیوتر و قرآن 6 ـ کفر، ایمان، ظلمت، نور 7 ـ هدف آموزش و پرورش در قرآن  8 ـ نظریه قرآن درباره تعلیم و تربیت 9ـ مدیران اجتماعی ایده‌‌آل ما 10ـ حکومت توحید، جهت بررسی و هرگونه اقدام مقتضی به پیوست ارسال می‌گردد....»[36]         

سند فوق نشان می‌‌دهد که مبارزه مردم در استان مرکزی صرفاً سیاسی نبوده و یک جریان عمیق فرهنگی، به دنبال تحول در باورهای اعتقادی مردم بوده و به موازات فعالیت‌‌های سیاسی، مردم را به تفکر و تعمق در اسلام دعوت و زمینه‌‌های حکومت اسلامی را فراهم می‌‌کرده است. به گفته اسناد بسیاری از این اعلامیه‌‌ها در مساجد و مدارس توزیع می‌‌شده‌ است.[37] در یکی از این اعلامیه‌ها آمده است:

«... سلام بر شما برادران و خواهران دینی ما؛ امیدواریم سلام ما برادران مسئول مورد عنایت شما قرار گیرد... شما افرادی که با خواهران دینی ما تماس مستقیم دارید به آن‌ها تفهیم نمایید اسلام بی‌ حجابی نیست... اسلام آزادی را در چیزی برتر از این می‌‌داند. این خواهران ما راهی را که غربیان و بی‌‌دینان رفته‌‌اند آزادی نمی‌‌دانند...»[38]

در کنار این اعلامیه‌‌ها که آگاهی‌‌دهی به مردم در آن‌ها عنصر اصلی به‌ شمار می‌رفت، از همان روزهای آغازین حرکت امام خمینی(ره) به منظور ایجاد رعب و وحشت در میان نیروهای امنیتی و نظامی استان نامه‌‌های تهدید آمیزی برای آنها فرستاده می‌شد. این نامه‌‌های تهدید آمیز بعضاً در کاهش فشارها و اجحافات این افراد مؤثر می‌‌افتاد. اولینِ این نامه‌ها به سال 1343 باز می‌‌گردد که در آن از افسران شهربانی خمین خواسته شده بود تا نسبت به آزادی واعظ معروف جناب آقای کاظم قریشی اقدام لازم را انجام دهند. در بخشی از این نامه‌‌ها آمده است:

«آقای فرتاش رئیس شهربانی بدان و آگاه باش اگر بخواهی حضرت حجت‌الاسلام آقای سیدکاظم قریشی را از رفتن به منبر جلوگیری کنی و مزاحم ایشان باشی ما یک عده جوان‌های تحصیل‌کرده دبیرستان و یک عده جوان‌های روشنفکر بازاری هستیم که خود را آماده کرده‌ایم به محض این‌که شنیدیم آقای قریشی به واسطه جلوگیری شما به منبر تشریف نبرده انقلاب را شروع می‌‌کنیم و تا پای جان از ایشان و دین مقدس اسلام دفاع می‌‌نماییم. آقای فرتاش بدان انسان بیش از یک مرتبه نمی‌‌میرد، چه بهتر که در راه دین مبین اسلام کشته شود...»[39]

لحن ساده و شجاعانه این نامه حاکی از اعتقاد عمیق جوانان استان به آرمان‌های امام خمینی(ره) بوده است. در نامه مشابه دیگری که در همین روزها منتشر شده بود، یکی از مأمورین شهربانی به نام «طاعتی» تهدید و از وی خواسته شده است تا از اقدامات ضددینی و میهنی‌‌اش دست بردارد.[40]

انتشار نامه‌های تهدیدآمیز از سال 1356 گسترش بیشتری یافت و بسیاری از مقامات استان و مأمورین شهربانی مورد خطاب انقلابیون قرار گرفتند. این نامه‌‌ها همان‌گونه که از اسناد بر می‌‌آید در دل بسیاری از مخاطبان آن رعب و وحشت ایجاد می‌کرده‌اند. این شیوه مبارزه در جریان همه‌ی انقلابات و حرکات اعتراضی در سراسر جهان اعمال می‌‌شده است و از این طریق بسیاری از وابستگان تندرو و دژخیم مرعوب می‌شده‌اند.[41]

 در یکی از این نامه‌‌ها که مخاطب آن «پلیس ناپاک اراک» عنوان شده است، می‌خوانیم:

«... همان‌طوری که همه ملت مسلمان و شریف ایران می‌‌داند مزدوران پلید و کثیف و جیره‌خواران درنده شاه به دستور گرگ آدم‌خوار و سگ درنده (شاه) در تمام شهرستان‌ها مانند قم، تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد، آبادان، یزد و... چهره ناپاک خود را[آشکار] نمودند و موجبات خشم ملت مسلمان و غیور ایران را فراهم آورده، لیکن شاه خائن با صحنه‌ سازی‌های دروغین و به قول رهبر عالیقدر زعیم شیعه امام خمینی با عوض کردنِ مهره‌‌ها [می‌‌خواهد]  نهضت بزرگ اسلام را راکد کند، اما شاه باید بداند (که توبه گرگ مرگ است)...

جوانان غیور و مبارز اراک در روز جمعه ظهر (27 شهر رمضان) بعد از نماز در مسجد [هنگامی که] از مسجد خارج می‌شدند، اما پلیس از روی عمد و به دستور رئیس شهربانی و رئیس ساواک (مزدور، کثیف، خون‌‌آشام، سگ صفت) به مردم بی‌‌دفاع اراک وحشیانه حمله برده و خانه خدا را مورد هتک قرار دادند و مردم بی گناه (زن و مرد) مسلمان را به آب و گاز اشک‌‌آور بستند و در و پنجره‌های مسجد را خُرد کردند و زن‌های بی دفاع مورد حمله‌ی (بی وجدان‌ها) قرار گرفتند. ما جوانان روشن و بازاریان و ملت غیور اراک این خیانت نابخشودنی را نادیده نمی‌‌گیریم و تا پای جان این ننگ را با خون خواهیم شست و جواب مسببینِ این حادثه (که هیچ بی غیرتی به زن بی‌‌دفاع نمی‌‌کند) خواهیم داد...»[42]

 

و) شعارنویسی و تشکیل برخی گروه‌های مقاومت

تا پیش از علنی شدن تظاهرات ضد رژیم در استان مرکزی، در شهرهای استان شعارهایی در حمایت از امام خمینی(ره) بر روی دیوارهای ادارات دولتی و مکان‌های عمومی نوشته می‌‌شد. این شیوه‌‌ی مبارزه که به شعار نویسی دیواری معروف است تا آغاز مبارزه علنی ملت نوعی تذکر و یادآوری به سران رژیم به حساب می‌‌آمد که در طی آن تلاش می‌‌شد تا زنده بودن قیام و تحرکش گوشزد شود.

با گسترش اعتراضات در سال 56 به‌ موازات شعارهایی که در گردهمایی‌‌ها و در مساجد و خیابان‌ها سر داده می‌‌شد، بر روی دیوارها نیز شعارهایی بر ضد رژیم نوشته می‌‌شد که ناکارآمدی رژیم در کنترل اوضاع را نشان می‌‌داد.[43]

از دیگر اقداماتی که انقلابیون در کنار شرکت در تظاهرات و حرکات ضد رژیم صورت می‌‌دادند، تشکیل گروه‌های مبارزه مسلحانه علیه رژیم بود. در سندی راجع به یکی از این گروههای مسلح آمده است:

«تیمسار ریاست سازمان امنیت و اطلاعات کشور

با نهایت احترام به عرض می‌‌رساند شخصی به نام سیدرضا موسوی دهبان قریه برجک از توابع شهرستان خمین باندی برای خود تشکیل داده که به شرح زیر می‌‌باشد:

جعفر گلی اهل و ساکن سکانه الیگودرز فرزند هاشم، نصرت پهلوی و حجت پهلوی که سرباز فراری می‌‌باشند اهل برجک ساکن خمین فرزند نعمت‌‌اله، حبیب فولادی اهل برجک ساکن قریه مزبور فرزند ولی‌‌اله، حسینعلی قربانی اهل و ساکن برجک فرزند رمضان‌علی، غلامحسین بهلولی اهل برجک ساکن تهران فرزند محمدابراهیم که سرباز فراری نیز می‌‌باشد، ذبیح اله خدایی اهل برجک ساکن تهران خیابان فلاح 14 متری سالم پلاک 3، رحمت اکبری اهل نهشهر خمین فرزند نبی، محمد خورشیدی اهل خلیل آباد از توابع خمین فرزند اصغر، عبدالحسین بهلولی اهل برجک ساکن خمین فرزند محمدعلی، عبدالله رنجبر اهل برجک ساکن خمین این عده به سرپرستی سیدرضا موسوی و اسدالله اکبری و ذبیح‌الله خدایی همیشه اوقات در منزل این سه نفر جلسه خصوصی دارند و نقشه‌‌های پلید می‌‌کشند. در تابستان گذشته در یکی از تظاهرات ضد ملی خرابکاری در پیچ شمیران که یکی از آن‌ها به دست مأمورین به نام کریم فلاح کشته شد و از زمانی که کریم فلاح کشته شد فعالیت این عده بیشتر و عده‌‌ای جوان بی‌تجربه دیگر را تحریک می‌‌کنند که به عده خود افزوده نمایند. این افراد هیچ‌گونه شغلی ندارند فقط اسدالله اکبری و ذبیح‌الله خدایی که وضع مالی خوبی دارند به آن‌ها کمک مالی و فکری می‌‌نمایند که بیشتر فعالیت کنند در تظاهرات خمین که چندی پیش رخ داد و این عده فعالیت زیادی داشتند و اعلامیه‌‌هایی به نفع  خمینی مخفیانه پخش می‌‌نمایند....»[44]

در سند دیگری از ساواک در این مورد آمده است:

«تعدادی در حدود 600 نفر از اهالی شهرستان‌های خمین، اراک، قم، محلات و خرم‌‌آباد که مجهز به جنگ افزار می‌باشند به گروه‌های 4 الی 5 نفری تقسیم و در کوههای اطراف شهر به تمرینات چریکی پرداخته و همگی از طرفداران  خمینی می‌باشند...»[45]

 

ز) نقش زنان در جریان انقلاب در استان مرکزی

زنان عفیف و آگاه استان مرکزی از همان روزهای آغازین حرکت امام خمینی(ره) دوشادوش مردان در اکثر تظاهرات و تجمع‌‌ها شرکت داشته و با شجاعت و جسارتی وصف ناشدنی در مقابل رژیم مستبد پهلوی مقابله می‌‌کردند. حفظ حجاب اسلامی و در عین حال حضور در صحنه‌‌های سیاسی و فرهنگی از ویژگی‌‌های زنان استان مرکزی خصوصاً شهرستان خمین است.

برگزاری جلسات روضه‌‌خوانی و کلاس‌‌های قرائت قرآن، این فرصت را به زنان مبارز استان می‌داد که در قالب این تشکل‌ها و جلسات، مفاهیم دینی را به دانش‌آموزان و علاقه‌‌مندان منتقل کنند و چهره اسلام راستین را به آن‌ها نشان دهند. نکته جالب توجه در مورد این جلسات این است که بعضاً به عنوان پوشش فعالیت‌‌های سیاسی مورد استفاده قرار می‌گرفتند و زنان مبارزی از سایر نقاط کشور در آن‌ها شرکت می‌کردند. سند زیر گویای نقش بی بدیل زنان در جریان انقلاب اسلامی است:

«... اخیراً سه نفر دختر غریبه به نام‌های حمیده عقیل‌زاده، فاطمه زنده باد . فوزیه عبداللهی اهل خرمشهر به خمین رفته و در مسجد اسماعیل‌بیک روزها و شب‌ها به زنان و دختران قرآن تدریس می‌نمایند. اضافه شد نامبردگان فوق‌الذکر به دلایل امنیتی از مدرسه‌ای که در خرمشهر در آن تحصیل می‌کرده‌اند اخراج گردیده‌اند. ضمناً نامبردگان با خانمی به نام افشار که مدیر یکی از مدارس خرمشهر بود و دستگیر شده نیز ارتباط داشته‌اند.

نظریه شنبه: زمانی که مأمورین شهربانی خمین به منظور تنظیم بیوگرافی نامبردگان به مسجد مذکور مراجعه می‌نمایند، نامبردگان از ارائه شناسنامه به وی خودداری و با مشخصات غیر واقعی (مشخصات فوق) خود را معرفی می‌نمایند. در تحقیقاتی که به عمل آمده خانم افشار پس از آزادی به مشهد عزیمت و در آنجا ساکن می‌شود و نامبردگان فوق نیز پس از مسافرت به مشهد و قم به علت نامعلومی به خمین آمده‌اند. اضافه می‌شود در تاریخ 16 / 6 / 36 بعد از نماز ظهر در مسجد مذکور به منبر رفته علیه مأمورینی که با لباس شخصی خدمت می‌کنند صحبت‌هایی نموده و مردم را تحریک می‌نمایند که از همکاری با این مأمورین خودداری نمایند؛ زیرا آنان حریم ناموس مسلمانان را نگه نمی‌دارند. ضمناً مشارالیه گرفتن مشخصات از دختران مزبور را تحریف می‌نمایند...»[46]

در کنار فعالیت‌هایی از این دست که هدف از آن آگاهی‌دهی به زنان مسلمان به منظور مقابله با تهاجم فرهنگی غرب و الگوهای نامناسبی بود که رژیم معرفی می‌کرد، زنان به تدریج با حفظ معیارهای اسلامی وارد کارزار مبارزه شده و نشان دادند که زن مسلمان می‌تواند هم عفاف خود را حفظ کند و هم با آگاهی و درایت سیاسی در مقابله با تهدیدهای دشمن ایستادگی کند.[47] در رژیم پهلوی از یک سو فرح دیبا و دیگر زنان درباری می‌کوشیدند تا الگوهای جدیدی را برای دختران و زنان کشور ارائه دهند و از سویی دیگر با برگزاری جشن‌ها و مراسم‌هایی که نمونه بارز آن جشن هنر شیراز و انتخاب دختر شایسته بود، تعریف جدیدی از زن نمونه‌ی ایرانی ارائه دهند.

در سند زیر به خوبی ترس رژیم از حجاب زن ایرانی، به عنوان ابزاری در مقابله با توطئه‌های استعماری انعکاس یافته است.

«... تیمسار سپهبد نصیری ریاست محترم سازمان امنیت کشور

محترماً پیرو گزارش قبلی راجع به اوضاع خمین، با ایمان ... به اهمیت سازمان و این که ثبات و آرامش کشور منوط به وجود سازمان است، خاصه که آن شخصیت عالی و متعالی که مورد اعتماد و ثقه شخص اول مملکت در رأس آن سازمان هستند وظیفه فریضه هر فرد است که اطلاعات مکتسبه را به سازمان منعکس سازد، لذا اجازه می‌خواهیم اطلاعات خود را که در هفته گذشته در خمین به دست آورده، عرضه بدارم.

1ـ مسموع شد که عناصر مخالف روحانی نمای خمین در هفته گذشته فعالیت داشته و به ویژه برادران همان خمینی معروف (پسندیده ـ هندی) وسیله نوکر خود مصیب نام بازاریابی را برای مذاکرات به منزلش دعوت کرده بود. (نتیجه مذاکراتش فاش نشده)

2ـ عناصر مزبور برای ثبات نفوذ خود بین مردم انتشار داده بودند که رئیس شهربانی خمین تحت تعقیب و عوض خواهد شد.

3ـ عناصر روحانی نما در مراسم تشریفاتی استقبال قرآن مجید شرکت نکرده و روحانی بودنشان را آشکار نموده‌اند.

4ـ هنوز دبیران و آموزگاران دخترانه با چادر نماز به سر کلاس می‌روند و مدیر فرهنگ قادر نیست چادرها را براندازد.

...[در] خاتمه اجازه می‌خواهم نظریه خود را پیشنهاد که صرفاً روی استنباط‌‌‌های شخصی است از نظر مبارک بگذراند.

1ـ در درجه اول اعطا اختیارات به فرمانداری و شهربانی به جهت محدود نمودن عناصر روحانی و مضافاً این که وزارت کشور به شکایات برانگیختگان عناصر مخالف که با تبانی توأم است ترتیب اثر نداده و از آنان حمایت نماید...

2ـ در صورت اقتضا برای مدت کوتاهی از طرف سازمان امنیت افسری مأمور خمین نمایند و یا این که برای مدت محدودی 2 برادر خمینی (1ـ پسندیده 2ـ هندی) که اولی محضردار و دومی وکیل دادگستری و طراح همه مردم است و هم‌چنین واعظ به نام آل طاهر را از خمین به قم انتقال دهند.

3ـ به نظر بنده فرهنگ خمین محتاج یک نفر مدیر شایسته و لایق است تا بتواند ضمن برانداختن چادر نمازها از سر بانوان فرهنگ ... برنامه وسیع جهت تنویر افکار عمومی و زدودن موهومات آخوند پرستی از اذهان، مردم را برای کنفرانس دعوت نماید و هم‌چنین [برای] جوانان محصل خمین کنفرانس‌های 15 روزه ترتیب داده، [نظر آنان را به] فعالیت جلب کند....»[48]

این اظهارات، سندی گویا و بی‌نیاز از تفسیر در مورد اقدامات ضد مذهبی رژیم پهلوی است. امید است که انتشار اسنادی از این دست ماهیت رژیم دست نشانده پهلوی را بیش از پیش برای مردم کشور خصوصاً نسل جوان آشکار نماید؛ تا از این طریق با آگاهی و بصیرت بیشتری به ارزش‌های اصیل ایرانی ـ اسلامی که ضامن بقای کشور است بنگرند.

زنان استان مرکزی آن‌گونه که از اسناد بر می‌آید در تظاهرات نیز شرکتی گسترده داشته‌اند. در مورد نقش زنان در سندی آمده است:

«ساعت 30 / 11 روز 25 / 2 / 37 [1357] هفت زن چادری در حالی که صورت‌های خود را پوشانیده بودند، ضمن حمل پرچم که روی آن عبارت «ما پیرو قرآنیم» نوشته بود با دادن شعارهای ضد میهنی به تظاهرات در یکی از خیابان‌های شهر ساوه مبادرت کردند که زنان مورد بحث توسط مأمورین انتظامی دستگیر گردیدند. اطلاعات رسیده بعدی حاکی است که در دنبال زنان مورد بحث حدود 200 نفر دانش‌آموز در حرکت بودند که مأمورین انتظامی ابتدا دانش‌آموزان را متفرق و سپس هفت زن نقابدار را دستگیر کردند....»[49] 

در کنار حضور در اجتماعات سیاسی، زنان در پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و دیگر انقلابیون نیز فعالیت می‌کردند. در سند زیر این موضوع به ‌خوبی انعکاس یافته است:

«موضوع: انداختن اعلامیه مضره از قسمت زنانه مسجد آقا ضیاء به قسمت مردانه مسجد مذکور در شهر اراک

ساعت 30 / 12 روز 21 / 10 / 36[1356] هنگامی که جمعیت حاضر در مسجد آقا ضیاء شهر اراک مسجد را ترک می‌کردند، از قسمت زنانه مسجد مذکور حدود 40 برگ اعلامیه مضره که در داخل کیسه پلاستیکی قرار داده شده بود، به قسمت مردانه مسجد مورد بحث انداخته شده است. اعلامیه‌های مذکور به صورت دست‌نویس و در نوع مختلف و بدون امضا بوده و در آن‌ها مطالبی در مورد پشتیبانی از وقایع اخلالگرانه اخیر شهر قم، علیه آزادی زنان و جانبداری از خمینی و برخی از زندانیان ضد امنیتی وابسته به گروه‌های برانداز مذهبی نوشته شده است....»[50]

 

ح) اعتصابات کارگری و تعطیلی بازارها

با گسترش انقلاب اسلامی و افزایش اعتراضات علیه رژیم پهلوی، استان مرکزی که از مراکز اصلی صنعت کشور به حساب می‌آمد در کانون توجهات جریان‌های چپ قرار گرفت؛ اما از آن جایی که تمایلات مذهبی کارگران کارخانجات استان بر جناح‌بندی‌های سیاسی آن برتری داشت، تشکلات کارگری چپ هرگز نتوانست جایگاه مستحکم و وسیعی در میان کارگران به دست آورد. گروه‌های مذهبی با تکیه بر احساسات مذهبی این کارگران محروم توانستند اندیشه‌های امام خمینی(ره) را در میان آن‌ها انتشار داده و به گفته‌ی اسناد ساواک موفقیت‌ چشمگیری نیز به دست آورند.

«اسماعیل توانچه در تاریخ 19 / 2 / 37 زمانی که به همراهی کاظم صمیمی (یکی از کارکنان کارخانه ماشین‌سازی) در تظاهرات قم شرکت داشته توسط مأمورین دستگیر که پس از تلاش فراوان و برداشت جراحتی مختصر از دست مأمورین گریخته و در حین فرار نیز دستگاه ضبط صوت خود که حاوی نوار سخنرانی روز شنبه در مسجد اعظم قم بوده را از دست داده است. ضمناً اسماعیل فضلی‌خانی که وی نیز (عبداله فضلی‌خانی) در تاریخ 20 / 2 / 37 برای کارکنان ماشین‌سازی از جریانات مورخ 19 / 2 / 37 صحبت می‌نمود به درمانگاه کارخانه مذکور مراجعه نموده است...»[51]

به این ترتیب زمینه برای اعتصابات کارگری آماده و کارگران در کنار دیگر اقشار به صفوف انقلابیون پیوسته و کارخانه‌ها را به بهانه‌های صنفی تعطیل کردند. در سندی در این مورد آمده است:

«اجتماع کارگران کارخانه تراکتورسازی اراک (ایران جاندیر) در محوطه به عنوان اعتراض به عدم دریافت حق مسکن روز 14 / 6 / 57 (2537 شاهنشاهی) حدود 130 نفر کارگران واحد مذکور پس از صرف ناهار با فرستادن صلوات تحت عنوان فوق از رفتن به سر کار خودداری نموده...

در پی اعتصاب کوتاه مدت کارگران ماشین‌سازی اراک امروز (14 / 6 / 57) دبیران، مربیان، استادکاران و کارمندان و مراکز آموزش کارخانه ماشین‌سازی اراک نیز به طور جداگانه دست به اعتصاب زدند...»[52]

در سندی راجع به اعتراض کارگران کارخانه‌ی ماشین‌سازی اراک آمده است:

«... کارکنان کارخانه ماشین‌سازی اراک در داخل محوطه کارخانه اجتماع و با در دست داشتن پلاکاردهایی با شعارهای «ما خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم و ما خواستار لغو حکومت نظامی هستیم و ما خواستار تشکیل دادگاه جهت عاملین شهدای اخیر کشور می‌باشیم» و «ما خواستار حکومت اسلامی هستیم» و یک شعار عربی که از کارگاه آهنگری به سرپرستی میغانی آورده شده بود به مرکز آموزش رفته و پس از آنجا به سوی شهر راهپیمایی را آغاز نمودند و در شهر حدود ده نفر از روحانیون به جمع آنان پیوستند...»[53]

در شهرخمین در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، بازاریان و کسبه همگام با سایر اقشار با تعطیلی مغازه‌ها و حضور در تظاهرات، فعالیت‌های اقتصادی رژیم را مختل و آخرین ضربه‌ها را به رژیم وارد نمودند. در اسناد زیر راجع به تعطیلی مغازه‌ها و مدارس در سطح استان آمده است:

«در صبح روز جاری 9 / 7 / 57 تاکنون مغازه‌های خمین صد در صد، محلات 90% ، اراک 90% بسته می‌باشند. ضمناً کلیه مدارس شهرستان خمین نیز بسته بودند.»[54]

در سندی راجع به تعطیلی عمومی آمده است:

«... ضمناً شایع است فردا 10 / 7 / 57 اعتصاب و تعطیلی عمومی در شهرستان‌های حوزه استحفاظی این سازمان ادامه خواهد داشت...»[55]

سند زیر تا حدودی گویای گستردگی انقلاب در استان می‌باشد:

«روز گذشته در خمین کلیه دوایر دولتی و بازار و مغازه‌ها کماکان بسته بود و تظاهرات پراکنده و توأم با شعارهای مضره در سطح شهر ادامه داشت و در محلات نیز در ساعت 700 مقابل جایگاه نفت عده‌ای حدود 1000 نفر با دادن شعارهای مضره دست به تظاهرات زده و در ساعت 30 / 19 پس از پایان مجلس در مساجد حسینیه و جامع و القائم عده‌ای در حدود 2 هزار نفر پس از خروج از مسجد با دادن شعارهای مضره دست به تظاهرات زده که در کلیه موارد مأمورین انتظامی متظاهرین را متفرق نموده‌اند...

ضمناً روز مزبور سه نفر ناشناس در نزدیکی میدان ششم بهمن شهر اراک به منظور ایجاد ترس و دلهره با سلاح کمری از نوع کازپیستولت به طرف خودرو رئیس شهربانی اراک شلیک و متواری گردیده‌اند. گلوله‌ها جز ایجاد صدا هیچ‌گونه آسیبی نداشته است...»[56]

لازم به ذکر است که رژیم در اقدامی مضحک به منظور مقابله با تظاهرات مردمی شهر اراک دست به اقدامات نمایشی زده و می‌کوشید تا طرفداران رژیم را به خیابان‌ها بکشاند و از این طریق ضمن نشان دادن جایگاه خود در جامعه در میان مردم دودستگی ایجاد کند. این ترفندها نه تنها برای رژیم حاصلی به همراه نداشت، بلکه خشم مردم را بیشتر و دامنه انقلاب را وسیع‌تر نمود.[57]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . لازم است یادآور شویم، به دلیل تقسیمات متعدد استانی در کشور، تعدادی از شهرها همچون قم به تدریج از استان مرکزی جدا شده و مستقلاً هویتِ استانی پیدا کرده‌‌اند. لذا برای پرهیز از آشفتگی ذهنی خوانندگان، در این مقاله صرفاً اسنادی ارائه می‌‌شود که در حوزه‌‌ی امروزی استان مرکزی قرار دارند. خوانندگان محترم می‌‌توانند برای اطلاع از رویدادهای انقلاب اسلامی در سایر شهرها، به مجموعه‌‌های منتشر‌ شده از سوی همین مرکز و سایر مراکز سند پژوهی و تاریخی مراجعه نمایند.

[2] . فوزی، یحیی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ج 1، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1384، ص 52.

[3] . روزنامه کیهان، 16 مهر 1341.

[4] . مدنی، جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر، ج 1، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 375.

[5] . فصل‌نامه‌ی یاد، سال سوم، 1366، ص 51.

[6] . نثر و انشای گزارش از مأمور ساواک است. رک: سند مورخه 1 / 11 / 1341، همچنین اسناد مورخه 7 / 4 / 1342 و 23 / 10 / 1342 انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی..

[7] . مرادی‌نیا، محمدجواد، خمین در انقلاب؛ بررسی رخدادهای انقلاب اسلامی در خمین، 1357 ـ 1340، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1377، ص 40ـ41. 

[8] . همان، ص 42.

[9] . همان، ص 714.

[10] . میزبانی، مهناز، منیژه صدری و حشمت‌الله صدری، نقش مساجد و دانشگاه‌ها در پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص 24 و 25.

[11] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، جلد اول، سند مورخه 14 / 9 / 1345 و 16 / 9 / 1345.

[12] . همان، سند مورخه 9 / 2 /  1356 و 14 / 2 / 1356.

[13] . همان، سند مورخه 14 / 2 / 1356.

[14] . همان، سند مورخه 4 / 3 / 1345.

[15] . همان، سند مورخه 28 / 6 / 1345.

[16] . همان، سند مورخه  3 / 8 / 1357.

[17] . همان، سند مورخه 1357 / 8 / 4.

[18] . به دلیل کثرت این اسناد خوانندگان می‌‌توانند با مراجعه به متن کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، جلد اول و دوم در جریان ما وقع و نقش تاریخی مساجد استان قرار بگیرند.

[19] . همان، سند مورخه 5 / 8 / 1357.

[20] . از آن جایی که نقش وعاظ و روحانیون در تاریخ معاصر بسیار وسیع و گسترده‌‌تر از آن است که در این فرصت اندک بررسی شود، لذا خوانندگان محترم می‌‌توانند با مراجعه به کتاب‌‌های تاریخ معاصر این مسأله را به صورت مشروح مورد مطالعه قرار دهند. وعاظی مانند مرحوم کافی، فلسفی و... از وعاظ برجسته‌‌ی دوره معاصر می‌باشند.

[21] . همان، سند مورخه1343 / 4 / 15 .

[22] . همان، سند مورخه 18 / 4 / 1343 و 17 / 4 / 1343.

[23] . همان، سند مورخه 16 / 11 / 1343.

[24] . محمدجواد مرادی‌نیا، پیشین، ص 152ـ183.

[25] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، جلد اول، سند مورخه 25 / 11 / 2536 (1356) برای اطلاع بیشتر به اسناد مورخه 19 / 11 / 1343 و 15 / 11 / 1353 مراجعه شود.

[26] . راجع به این اشخاص رک: اسناد مندرج در انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی و کتاب خمین در انقلاب.

[27] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مرکزی، جلد اول، سند مورخه 26 / 5 / 1355.

[28] . همان، سند مورخه 8 / 10 / 1349.

[29] . همان، سند مورخه 3 / 2 / 1345 و اسناد مورخه 14 / 2 / 1345، 3 / 2 / 1345 و 27 / 2 / 1345.

[30] . همان، سند مورخه 4 / 2 / 1346 و سند مورخه 26 / 1 / 1346.

[31] . همان، سند مورخه 21 / 2 / 1345 و اسناد مورخه 31 / 2 / 1345، 12 / 8 / 1345 و 16 / 9 / 1345.

[32] . همان، سند مورخه 14 / 11 / 1356 و سند مورخه 22 / 10 / 1356.

[33] . همان، سند مورخه 27 / 4 / 1345.

[34] . همان، سند مورخه 7 / 8 / 1356.

[35] . همان، جلد دوم، سند مورخه 22 / 1 / 1357.

[36] . همان، جلد دوم، سند مورخه 16 / 1 / 1357.

[37] . نگاه کنید به همان، اسناد 15 / 10 / 1356، 24 / 10 / 1356 و 30 / 10 / 1356.

[38] . همان، سند مورخه 4 / 10 / 1356.

[39] . همان، سند مورخه 23 / 10 / 1343.

[40] . همان.

[41] . در جریان نهضت مشروطیت بسیاری از مستبدین با ارسال نامه‌ مورد تهدید قرار می‌گرفتند.

[42] . همان، جلد دوم، سند مورخه 11 / 6 / 1357 و همچنین نگاه شود به سند مورخه 12 / 11 / 1356.

[43] . همان، جلد اول، سند مورخه 6 / 9 / 1356.

[44] . همان، سند فاقد تاریخ بوده و در صفحه‌ی 385 آمده است.

[45] . همان، جلد دوم، سند مورخه 14 / 6 / 1357.

[46] . همان، سند مورخه 21 / 6 / 1356.

[47] .‌ در سندی به تاریخ 2 / 8 / 1357 راجع به مبارزه زنان مسلمان استان آمده است: «عده‌ای از معلمین و دانش‌آموزان دبیرستان دخترانه ثریا و مدرسه راهنمایی تحصیلی داریوش در ساوه تمثال‌های مبارک اعلیحضرتین و والاحضرت همایون ولایتعهد را که در کلاس‌ها نصب بوده پایین آورده و شکسته و مجروح کرده‌اند.

[48] . همان، جلد دوم، سند مورخه 9 / 7 / 1357.

[49] . همان، سند مورخه 25 / 2 / 1357.

[50] . همان، جلد اول، سند مورخه 21 / 10 / 1356 و 23 / 11 / 1356. برای اطلاع از نقش زنان در خمین، ر.ک: محمدجواد مرادی‌نیا، پیشین، ص 47.  

[51] . همان، جلد اول، سند مورخه 30 / 2 / 1357.

[52] . همان، جلد دوم، سند مورخه 14 / 6 / 1357.

[53] . همان، سند مورخه 3 / 8 / 1357.

[54] . همان، سند مورخه 9 / 7 / 1357.

[55] . همان.

[56] . همان، سند مورخه 13 / 10 / 57 و 3 / 8 / 1357.

[57] . همان، 22 / 9 / 57.



















































 

تعداد مشاهده: 15677


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.