امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

گفتارهای امام خمینی(ره)به روایت اسناد ساواک

تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری در قم و نظر امام خمینی درباره آن


تاریخ انتشار: 15 آبان 1403


پیشگفتار

در مجموعه اسناد حضرت امام خمینی(ره) در ساواک تعدادی از اسناد حکایت از گفتارهایی دارد که به امام منتسب است. این نقل قول‌ها غالباً بیان همه یا قسمتی از نامه‌ها و سخنان امام است که به وسیله اشخاص مختلف و در موضوعات متفاوت ارسال یا بیان گردیده و در جلسات خصوصی و یا عمومی به سمع حضار رسیده است. منابع ساواک که بعضاً در این جلسات حضور یافته و یا رخنه نموده بودند پس از شنیدن مطالب، طی گزارشی آن را به مرتبطین خود در ساواک ارائه می‌دادند و سپس طبق سلسله مراتب، ارزیابی شده و در پرونده افراد مربوط به موضوعِ مطرح شده بایگانی و یا مورد عملیات بعدی قرار می‌گرفت.

اهمیت انتشار این گونه گفتارها در بازخوانی حوادثی است که در کتاب‌های تاریخ انقلاب اسلامی ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است و می‌تواند گوشه‌ای از تاریخ پر حادثه بین سال‌های 1340 تا 1357 را روشن کند و از طرفی از لابلای این نقل قول‌ها سیره و روش حضرت امام و برخی از مبارزین و مبارزات آنها روشنتر گردد.

با توجه به این که منابع ساواک گزارش‌های خود را از این گونه جلسات ـ بسته به میزان سواد، دقت و حافظه خود ـ ارائه می‌نمودند، احتمال خطا و نادرستی در نقل آنها وجود دارد؛ لذا ما اولاً در انتخاب و درج نقل قول‌ها از اسناد و قراین دیگر برای اثبات صحت یا مقرون به صحت بودنِ آنها استفاده می‌کنیم و ثانیاً می‌کوشیم با ذکر شواهدی آنها را تبیین نموده، یا در جایی از آنها بهره بگیریم که می‌توانند نکته‌ای غلط و یا سهوی تاریخی را اصلاح و روشن کنند.

******

«بحث از ایجاد مدرسه‌ای برای تربیت مبلغ از آرزوهای دیرین در تهران و قم بود و دست کم در دهه‌ی 20 چندین مقاله و نوشته در این باره در مجله آیین اسلام به چاپ رسیده بود. از زمان آیت‌الله بروجردی هم این بحث مطرح شد و به ویژه چنان که آقای دوانی شرح داده، پس از انتشار مکتب اسلام از تأسیس چنین مدرسه‌ای به عنوان قدم دوم برای ایجاد اصلاح در حوزه سخن به میان آمد، اما بنا به دلایلی حرکت جدی آغاز نشد. پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی کسانی که در اطراف آقای شریعتمداری بودند به تناسب آن که مجله مکتب اسلام هم زیر نظر ایشان بوده، این طرح را دنبال کردند که با موافقت وی به تدریج به نتیجه رسید. بدین ترتیب می‌بایست گروهی از نویسندگان جوان مکتب اسلام را به همراه آیت‌الله شریعتمداری بانیان فکر ایجاد دارالتبلیغ اسلامی دانست. این اندیشه به طور جدی در سال 1343 آغاز و کلنگ ساختمان در 11 اردیبهشت سال 43 زده شد و پس از آن دارالتبلیغ نه در زمینی که قرار بود ساخته شود بلکه در محل مهمانخانه ارم که قرار بود سینما شود و برای دارالتبلیغ خریداری شد، به طور رسمی در مهر ماه 44 افتتاح گردید.»[1]

هدف از تأسیس دارالتبلیغ تربیت مبلّغ دینی و مقابله با تبلیغات ضددین و ضدشیعی و انتشار مجلات و کتاب، فراهم ساختن امکان تحصیل زنان و طلاب خارجی و آشنایی طلاب با دروس جدید بود. برخی از علما و طلاب که پیوسته در فکر تحول در حوزه علمیه قم و توسعه علوم و فنون برای تبلیغ دین بودند و شناختی نسبت به آقای شریعتمداری نداشتند و یا به ایشان خوش‌بین بودند از تأسیس دارالتبلیغ استقبال نمودند و با این مرکز شروع به همکاری کردند. از جمله این افراد می‌توان به حجج و آیات اسلام: علی دوانی، ناصر مکارم شیرازی، شهید مرتضی مطهری، علامه سید محمدحسین طباطبائی، سید هادی خسروشاهی، جعفر سبحانی، عبدالرحیم عقیقی‌بخشایشی و... اشاره نمود. عده‌ای از این افراد به تدریج و با روشن شدن برخی قضایا نسبت به دارالتبلیغ بدبین شده و از آن جدا گردیدند و عده‌ای دیگر با استفاده از بودجه و امکانات این مرکز به نشر حقایق دینی و سیاسی پرداختند و این مرکز را پوششی برای اقدامات انقلابی خود قرار دادند که البته شرح و توضیح آن در این مختصر نمی‌گنجد.

حضرت امام خمینی(ره) از آغاز طرح تأسیس دارالتبلیغ تا پایان، با توجه به شناختی که از آقای شریعتمداری و نظام پهلوی و نقشه‌های پنهان استعمارگران علیه اسلام و حوزه‌های علمیه داشت، مخالف بود ولی به دلیل حفظ وحدت و انسجام در بین علما و طلاب و نظام حوزه‌ی علمیه قم از ابراز مخالفت آشکار و یا تأکید و تبلیغ مخالفت خویش، خودداری می‌نمود. آیت‌الله شیخ‌علی عراقچی در خاطرات خود در این باره و در مورد علت‌های مخالفت امام با تأسیس دارالتبلیغ می‌گوید:

«... در آن ایام من معمولاً به منزل حضرت امام رفت و آمد داشتم. اما چندان‌ ‌یادم نیست که از خود ایشان در این مورد مطلبی شنیده باشم. چون‌ ‌ایشان خیلی دقت داشتند که دامنه اختلافات گسترش پیدا نکند و تا حد‌ ‌امکان از طرح آن پرهیز می‌کردند. ولی مخالفت ایشان محرز بود و دو‌ ‌جهت هم داشت، جهت اول این بود که ـ به احتمالی من از خود ایشان‌ ‌شنیدم ـ می‌فرمود: حالا وقت این کارها نیست؛ چون ایشان درست در‌ ‌همان ایام، مبارزه سختی را با رژیم شاه آغاز کرده و به مرحله اوج‌ ‌رسانده بودند. فضای حوزه کاملاً برای ادامه این مبارزه آماده شده بود،‌ ‌در این هنگام ناگهان مسئله تأسیس دار التبلیغ مطرح شد، آن هم با این‌ ‌شعار که اصل برای ما، تبلیغ و ارشاد جامعه است و حوزه نیاز به آرامش‌ ‌و امنیت دارد و ‌شما فرض کنید در حالی که حضرت امام با سخنرانی‌ها و حرکت‌های‌ ‌انقلابی، فضای حوزه را برای ادامه مبارزه کاملاً گرم و داغ کرده بودند، در‌ ‌این میان تأسیس دار التبلیغ به منزله آب سردی بود که بر روی آتش‌ ‌انقلاب ریخته می‌شد. بنابر این حضرت امام از این جهت خیلی ناراحت‌ ‌بودند و می‌فرمودند: الآن موقع این حرف‌ها نیست،‌ ما کارهای اهم از این‌ ‌داریم، اهم و مهم باید رعایت بشود. البته این عین کلمات امام نبود، ولی‌ ‌معمولاً بحث‌ها و گفت‌و‌گوها این‌گونه بود و به نظر من آقای‌ ‌شریعتمداری در اینجا در تشخیص اهم و مهم دچار خلط شد. ‌‌جهت دیگر مخالفت حضرت امام، ذهنیتی بود که ایشان از مدرسه‌ ‌سپهسالار تهران (شهید مطهری فعلی) داشتند. شاه یک برنامه مخصوصی‌ ‌آن‌جا به راه انداخته بود؛ از طلاب اسم‌نویسی می‌کردند، درس‌های‌ ‌مخصوصی داشتند و مدرک هم می‌دادند. در آن زمان بسیاری از طلاب و‌ ‌بعضی از دوستان ما جذب این مدرسه شدند، چون از نظر مادی مزایای‌ ‌خوبی داشتند و در نهایت به استخدام ادارات دولتی در می‌آمدند.‌ از طرفی هم، نوعاً طلبه‌ها در شدت فقر و گرسنگی به سر می‌بردند و‌ ‌مجبور می‌شدند به این‌گونه مراکز پناه بیاورند. وقتی هم به آن‌جا می‌رفتند‌ ‌اغلب انحراف فکری و عقیدتی پیدا می‌کردند؛ حتی بعضی‌ها دست به‌ ‌قلم شدند و علیه اسلام مطالبی نوشتند. حضرت امام با توجه به تجربه‌ ‌تلخی که از این‌گونه امور داشت، می‌فرمودند: این دار التبلیغ هم مثل آن‌ ‌می‌شود. بالاخره کنترل را از دست حوزه می‌گیرند و خودشان آنچه‌ ‌می‌خواهند انجام می‌دهند و همان طور هم داشت می‌شد. اساتید از‌ ‌دانشگاه می‌آمدند و ظاهراً در آن‌جا تدریس می‌کردند، ولی در لابه‌لای‌ ‌‌‌تدریس، افکار وارداتی خودشان را به طلاب تزریق می‌کردند.

‌‌همچنین افرادی که از دارالتبلیغ فارغ التحصیل می‌شدند و در ایام‌ ‌تعطیلی و ماه مبارک رمضان به شهرهای مختلف اعزام می‌شدند، همان طرز‌ ‌تفکر مخالف امام و انقلاب را ترویج می‌کردند. وقتی که در تهران بودم،‌ ‌یکی از این‌ها که سه، چهار سال در آن‌جا دوره دیده بود، آمد و چند‌ ‌جلسه‌ای صحبت کرد. خیلی هم خوش‌بیان، مرتب و منظم صحبت کرد‌ ‌و اهالی او را خیلی پسندیدند. بعد هم چند مرحله دیگر از او دعوت‌ ‌کردند. آن‌ها بسیار آرام و ملایم برخورد می‌کردند و کاری با مسائل‌ ‌سیاسی نداشتند، گاهی هم به‌ طور غیر مستقیم مبانی امام و انقلاب را زیر‌ ‌سؤال می‌بردند و سعی می‌کردند امام و تفکر امام را همچنان در حاشیه‌ ‌نگه دارند.‌

در نهایت مخالفت امام با این مرکز باعث شکست آن شد و نتوانست‌ ‌پیشرفت زیادی داشته باشد. به همین خاطر بعضی از اساتید که برای‌ ‌تدریس می‌رفتند، دیگر نرفتند. برخی از فضلا هم که برای تحصیل‌ ‌ثبت‌نام کرده بودند، انصراف دادند البته به ‌طور کلی تعطیل نشد ولی به‌ ‌توقعات و اهدافی که از این مرکز در نظر داشتند، نتوانستند دست پیدا‌ ‌کنند.

‌‌حضرت امام با درایت کامل به تمام مسائل آگاهی داشت و‌ ‌می‌دانست که کار دارالتبلیغ به آخر نمی‌رسد؛ چون موقعیت و شرایط‌ ‌اقتضای آن را نداشت؛ و گر نه امام با اصل کار مخالفتی نداشت. مخالفت‌ ‌حضرت امام بیشتر به اوضاع و شرایط زمانی آن بود که توضیح دادم.‌..»[2]

حجت‌الاسلام سید حمید روحانی نیز در این باره می‌گوید:

«... برخی از روحانیان که اصولاً به سیره و شیوه‌‌ی امام در مبارزه با رژیم شاه بی‌اعتقاد بودند، سیاست دوگانه‌ای را دنبال می‌کردند. از یک سو دم از مبارزه می‌زدند و از سوی دیگر در پشت پرده با برخی از مقامات دولتی و ساواک ملاقات و مذاکراتی داشتند. آقای شریعتمداری از این دسته بود که گاهی در نشست هفتگی حضور پیدا می‌کرد و گاهی از شرکت در آن خودداری می‌ورزید و با دنبال کردن طرح تأسیس دارالتبلیغ بدون آنکه آن را در نشست هفتگی با امام و دیگران در میان بگذارد، به تک‌روی و خودسری ادامه می‌داد و با طرح دارالتبلیغ می‌توان گفت هدف‌های بدلی را پی می‌گرفت و جهت مبارزه را منحرف می‌کرد... روشن است که امام با تأسیس آن مخالف بود، لیکن از آنجا که به اتحاد جامعه‌ی روحانیت و ملت اسلام سخت اهمیت می‌داد از اظهار مخالفت با آن به شدت پرهیز می‌کرد و تا آخرین روزی که در قم می‌زیست علی‌رغم استفتاها و پرسش‌های پی در پی مردم، کوچکترین سخنی که بازگو کننده‌ی عدم موافقت او با دارالتبلیغ باشد بر زبان نیاورد... از این‌رو تا آنجا که توانست نظر خیرخواهانه و صلاح‌اندیشانه‌ی خود را به طور سری و دور از جنجال تذکر داد و خطرات را گوشزد کرد... امام در برابر این سؤال که آیا می‌توانیم در این مورد(بنیاد دارالتبلیغ) کمک کنیم یا نه؟ پاسخ داده است: حقیر دخالتی ندارم. متن سؤال و پاسخ امام چنین است:

«محضر مقدس حضرت آیت‌الله العظمی جناب آقای حاجی‌آقا‌روح‌الله موسوی خمینی دامت برکاته

محترماً رأى شریف خودتان را درباره مدرسه دارالتبلیغ اسلامى که در قم تأسیس مى‌شود بیان فرمایید تا تکلیف مقلدین معلوم شود و اینکه بعض از آقایان زعماى مذهبى تبریز مى‌فرمایند که هیچ‌گونه اختلافى در این باب نیست و بدین جهت از محضر شریف خواستیم بدانیم آیا مى‌توانیم در این امر کمک کنیم یا نه؟»

بسمه تعالى

جناب آقاى حسین ساعتپور- دام توفیقاته

مرقومه جنابعالى واصل و از مضمون آن اطلاع حاصل گردید. راجع به مطلبى که مرقوم داشته‌اید، حقیر دخالتى ندارم. از خداى متعال موفقیت آن جناب را در انجام فرایض مذهبى مسئلت دارم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته

به تاریخ 7 ع 1 84»[3]

[26 تیر 1343 / 7 ربیع الاول 1384]

 

 

نویسنده مذکور در جای دیگر علت مخالفت حضرت امام با دارالتبلیغ را چنین می‌نگارد:

«رژیم شاه با شکست و ناکامی در پدید آوردن دانشگاه اسلامی به سبب موضع سرسختانه‌ی امام، بر آن شد که از شیوه‌ها و شگردهای دیگر برای رخنه در حوزه‌های علمی و مجامع روحانی بهره‌برداری کند و توطئه اسلام‌زدایی را پی بگیرد. دارالتبلیغ که از سوی سید کاظم شریعتمداری بنیاد شد زمینه‌ی دیگری را برای رژیم شاه ـ در راه رخنه در حوزه‌ی قم و به دست آوردن پایگاهی در مرکز روحانیت ـ فراهم آورد. در اینکه آیا دارالتبلیغ بنا بر نقشه‌ی رژیم شاه در قم بنیاد شد و یا در گام نخست طرح آن از خود شریعتمداری بود و در مرحله‌ی دوم رژیم در صدد بهره‌گیری از آن برآمد، به بررسی جداگانه‌ای نیاز دارد، لیکن در این نکته جای تردید نیست که اگر موضع هوشیارانه‌ی امام در برابر این مؤسسه نبود، شاید رژیم شاه به آسانی می‌توانست از راه آن زمینه‌ی چیرگی خود بر حوزه‌ی قم را فراهم سازد و به یکی از آرزوهای دیرینه‌ی استعمار جامه‌ی عمل بپوشاند، لیکن چون امام نسبت به دارالتبلیغ نظر خوش‌بینانه‌ای از خود نشان نداد، مایه‌ی بدبینی و بدگمانی ملت ایران، عالمان اسلامی و محصلین علوم دینی نسبت به آن گردید. بیشتر روحانیان پیرو راه امام از هر گونه همکاری با آن خودداری ورزیدند و بدین‌گونه آن مرکز نوبنیاد نیز کامیابی برای رژیم به همراه نداشت. با این وجود باید دانست که رژیم شاه از دارالتبلیغ بهره‌برداری فراوانی کرد و از این راه آسیب‌هایی به حوزه قم و عالمان مبارز وارد ساخت.»[4]

*****

 

تاریخ: 7 / 7 / 1343

موضوع: دارالتبلیغ شریعتمداری

 میان خمینی از دور روز پیش اختلاف افتاده است از قراری که آقای محفوظی[5] نقل می‌کرد از آقای خمینی می‌گفت:

«ما وسائل دیگری احتیاج داریم، دارالتبلیغ معنی ندارد باید فکر اساسی کرد مگر این همه مدارس‌هایی [مدرسه‌هائی] که در قم دارد به نام دارالتبلیغ نیست؟ چه حسابی است از کجا این موضوع آب می‌خورد؟ باید این‌ها را بررسی کنم موضوع از چه قرار است.»

جعفر سلطانی

 اصل در پرونده مأمور ویژه (جعفر سلطانی)

 

 

 

*****

شماره: 1966 س ت  / 3                        تاریخ: 15 / 10 / 43

 

موضوع: فعالیت روحانیون

اخیراً بین روحانیون و وعاظ و طلاب مقیم تهران شایع شده است که دولت از آیت‌الله شریعتمداری حمایت می‌کند و متقابلاً شریعتمداری نیز از طرفداران دولت شده است و در این مورد اظهارنظر می‌کنند که چندی پیش یکی از طلاب طرفدار خمینی در یک مجلس فاتحه در قم از جایش بلند شده و به نفع خمینی شعار داد در این هنگام طلاب طرفدار شریعتمداری طلبه مزبور را مضروب نمودند و شریعتمداری هم به این عمل طلاب طرفدار خود اعتراضی ننمود. ضمناً ایجاد مدرسه دارالتبلیغ در تهران به وسیله شریعتمداری را نیز دلیل دیگری از دولتی بودن وی می‌دانند و در این مورد اظهار عقیده می‌نمایند با وجود این‌ همه مدارس بزرگ علوم دینی در تهران و شهرستان‌ها دلیلی نبود که مدرسه وسیع دیگری برای تحصیل طلاب در تهران بنا کنند و با تأسیس مدرسه دارالتبلیغ به دست شریعتمداری دولت در نظر دارد تحصیل طلاب علوم دینی را نیز تحت نظر بگیرد و آن را ضمیمه وزارت آموزش و پرورش نماید و مدارک آن‌ها نیز از طرف وزارت مزبور به طلاب داده شود تا بدین‌وسیله بتوانند من‌بعد طلاب را در دست داشته باشند.

نظریه ـ اخیراً شایعه دولتی بودن آیت‌الله شریعتمداری در تهران و قم اثر نامطلوبی روی علما و روحانیون تهران گذاشته است و برای ایجاد شکاف بین طرفداران خمینی و شریعتمداری می‌بایست این قبیل شایعات به خصوص در شهرستان قم روزبروز بیشتر شود تا آن جایی که طلاب طرفدار خمینی تضعیف شوند و احساس کنند دیگر از خمینی کاری ساخته نیست و در نتیجه از وی مأیوس گردند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران، چاپ ششم، سال 1385، ناشر مؤلف، ص 266.

[2] . پرتو آفتاب، خاطرات حضرت آیت‌الله حاج‌شیخ‌علی عراقچی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، سال 1389، ص 340 ـ 343.

[3] . سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، چاپ شانزدهم، سال 1386، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ج 1، ص 972، 994 و 1549.

[4] . همان، چاپ هفتم، سال 1389، ج 3، ص 916. (چاپ اولِ جلد سوم کتاب مذکور در سال 1372 انجام شده است)

[5] . آیت‌الله عباس محفوظی در سال‌ 1307 هجری‌ شمسی‌ در یکی‌ از روستاهای‌ شهرستان‌ رودسر و در میان‌ خانواده‌ای‌ مذهبی‌ و دوستدار خاندان‌ پاک‌ پیامبر(ص‌) به‌ دنیا آمد. چون تولد او با شب‌ ولادت‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس‌(ع‌) مصادف‌ شده‌ بود، نام او را عباس نهادند. پدرش‌ پیشه‌ کشاورزی‌ داشت‌ و گاه‌ نیز به‌ تجارت‌ می‌پرداخت‌. آیت‌الله‌ محفوظی‌ دورة‌ ابتدایی‌ را در رودسر به‌ پایان‌ برد و سپس‌ به‌ دبیرستان‌ رفت‌. امّا حدود یک‌ سال‌ بعد به‌ سبب‌ اشتیاق‌ فراوان‌ به‌ تحصیل‌ دروس‌ دینی‌، به‌ حوزه‌ علمیه‌ رودسر وارد شد. حوزه‌ علمیه‌ رودسر در آن‌ روزگار رونق‌ چندانی‌ نداشت‌ و استبداد رضا خانی‌ باعث‌ شده‌ بود که‌ مردم‌ کمتر به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ روی آورند. پس‌ از حدود دو سال‌ اقامت‌ در حوزه‌ علمیه‌ رودسر و به پایان رساندن دروس مقدمات تا سیوطی، به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ برای‌ یافتن‌ استادانی‌ بهتر و شرایط‌ تحصیلی‌ مناسب‌تر باید به‌ قم‌ سفر کند. با ورود به‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، توفیق یافت به‌ محضر استادان‌ مبرّز و صاحب‌ نام‌ آن‌ دیار مشرف‌ شود و در زمانی‌ کوتاه‌، مابقی دروس‌ مقدمات‌ و دوره سطح‌ را به‌ پایان‌ بَرَد و در‌ درس‌ خارج‌ علمای‌ بنام‌ آن‌ روزگار همچون‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) و امام‌ خمینی‌(ره‌) راه‌ یابد‌. او مدتی‌ نیز به قصد آشنایی‌ با سبک‌ تدریس‌ علمای‌‌ نجف اشرف و سنجش‌ شرایط‌ تحصیل‌ آنجا به‌ آن سامان مشرف شد امّا پس‌ از بازگشت‌ به دلیل مخالفت‌ خانواده از سفر مجدد به‌ نجف‌ منصرف‌ شد.

با اتمام‌ دوره‌ سطح‌ علاوه بر حضور در‌ دروس‌ خارج‌ آیت‌الله‌ العظمی‌ بروجردی‌(ره‌) و‌ امام‌ خمینی‌(ره‌)، از محضر آیات عظام‌ میرزاهاشم‌ آملی‌(ره‌)، محقق‌ داماد(ره‌)، گلپایگانی‌(ره‌)، شیخ ‌عباسعلی‌ شاهرودی‌(ره‌) نیز بهره‌مند گردید. امّا استاد اصلی‌ او در فقه‌ و اصول‌، امام‌ خمینی‌بود. او در بخش‌ حکمت‌ نیز از محضر علامه‌ طباطبایی‌(ره‌) بهره‌مند شد و شرح‌ منظومه‌ حکمت‌ را نیز از آیت‌الله‌ منتظری‌ آموخت‌. او در درس‌های‌ اخلاق‌ استادان‌ خود نیز حاضر می‌شد.

ایشان در سال‌های‌ تحصیل‌ خود با فضلای‌ بسیاری‌ رابطه‌ دوستی‌ داشت‌ و درس‌های‌ آموخته‌ را با آنان مباحثه‌ می‌کرد که‌ از آن‌ میان‌ می‌توان از آیت‌الله‌ محمدی‌ گیلانی‌، شهید هاشمی‌نژاد و شهید شیخ ‌‌عبدالحسین‌ رضایی‌ و شیخ ‌محمدباقر‌ طاهری‌ شاهرودی‌ یاد کرد.

آیت‌الله‌ محفوظی‌ در کنار تحصیل‌ و تدریس‌، همواره‌ از مبارزه‌ بر ضد رژیم‌ پهلوی‌ باز نماند‌ و ضمن‌ شرکت‌ در جلسات‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، زیر بسیاری‌ از اعلامیه‌های‌ افشاگرانة‌ آن‌ مرکز را امضا نمود‌.

او در رژیم‌ گذشته‌ بارها مورد تعقیب‌، بازجویی‌ و تبعید قرار گرفت‌ و از پیروزی‌ شکوهمند انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ 1357 تا کنون همواره‌ مدافع‌ و یار امام‌ و رهبر معظم‌ انقلاب‌ بوده‌ است‌.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌هایی همچون نماینده قائم مقام ولی فقیه در دانشگاه تهران، عضو شورای مرکزی نمایندگان ولی فقیه در دانشگاه‌ها، عضو مجلس خبرگان دوم، نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در شورای مرکزی دانشگاه‌ها، منتخب نمایندگان آیت‌الله خامنه‌ای در دانشگاه‌ها در شورای عالی انقلاب فرهنگی را عهده‌دار شد. آیت‌الله‌ محفوظی‌ هم‌ اکنون‌ در قم‌ به‌ تدریس‌ وتربیت‌ طلاب‌ اشتغال دارد. برگرفته از سایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:

 زندگینامه حضرت آیت‌الله عباس محفوظی

به نشانی: https://www.jameehmodarresin.org /109

منبع: کتاب قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 6، صفحه 370، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1382.



 

تعداد مشاهده: 16259


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.