مروری بر روند فرار شاه از کشور
تاریخ انتشار: 25 دي 1401
مقدمه
دودمان پهلوی طی 53 سال سلطنت هرگز نتوانست موقعیت خود را در کشور تثبیت کند. عوامل متعددی باعث این مسئله بود، آنها از همان ابتدا برای تحکیم پایههای قدرتشان به خارجیها نیاز داشتند. ابتدا بریتانیا و بعد ایالات متحده به عنوان حامی تاج و تخت به داد رضاشاه و محمدرضا رسیدند و چیزی که پدر و پسر را بر سر قدرت نگه میداشت همین وابستگیها بود. به همین دلیل وقتی با بنبستی جدی در روند حاکمیتشان روبهرو میشدند ترجیح میدادند که از مهلکه بگریزند چون در ایران جایی برای تکیهکردن و حمایت گرفتن برای پهلویها وجود نداشت. نشانه بارز این رویکرد را میتوان در سه برهه تاریخی و در سه فرار مشهور آنها مشاهده کرد: شهریور 1320، مرداد 1332 و دی 1357.
در مورد رضاشاه باید گفت شهریورماه 1320 با ورود متفقین به ایران و نزدیکشدن نیروهای شوروی به تهران، رضاشاه تصمیم به فرار گرفت.[1] او حالا باید خیلی سریع ایران را ترک میکرد. وقتی در 25 شهریورماه 1320، رضاشاه آماده حرکت به سمت اصفهان و سپس بندرعباس شد، تا از آنجا ایران را ترک کند، هیچکس از رفتن او متأثر نشد. او در میان مردم جایگاهی نداشت. به گزارش وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران: «اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد... به نظر میرسد که این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد... آنها از شاه متنفرند و بنابر این میپرسند که چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند.»[2] پیتر آوری ایران شناس انگلیسی نیز مینویسد: «هنگامی که رضاشاه از جاده یزد و کرمان میگذشت، برای آخرین بار شهرهای کشور خود را دید که سلطنت او، گُلی به سر آنها نزده بود. شهرهایی که مردم آنجا از فرط گرسنگی، در آستانه مرگ بودند.»[3]
محمدرضا پهلوی فرزند شاهی که در بزنگاه و در نقطه حساس تاریخی فرار را بر قرار ترجیح داد نیز در کارنامه سیاسی خود دو فرار بزرگ دارد. فرار نخست وی در مردادماه 1332 رقم خورد و با کودتای آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد به بازگشت وی انجامید. فرار دوم در 26 دیماه سال 1357 و در پی اوجگیری اعتراضات مردمی اتفاق افتاد. گسترش سیاستهای سرکوب و خفقان محمدرضا پهلوی در سال 57[4] کار را به جایی رساند که جز فرار از کشور انتخاب دیگری را پیشروی خود و خاندانش باقی نگذاشت. فراری که فرجامش، مرگ در غربت بود. شادی مردم از فرار شاه و خاندانش در قالب اسناد تصویری و مکتوب متعدد جراید پرشمار و تاریخ شفاهی فراوانی که از این دوره باقی است، انعکاس دارد. محمدرضا پهلوی با همان واکنشی از سوی مردم روبهرو شد که پدرش آن را تجربه کرده بود.
توصیههایی مبنی بر خروج شاه از کشور در سال 57
از آبان 1357 توصیههایی به شاه و فرح راجع به خروجشان از ایران صورت میگرفت[5] و شایعاتی درباره خروج آنها وجود داشت؛[6] اما این قضیه جدی تلقی نمیشد. هنری پرشت مسئول امور ایران در وزارت امور خارجه آمریکا از جمله افرادی بود که از آذر 57 اصرار داشت به شاه گفته شود کنارهگیری نموده تا انتقال قدرت به ائتلافی از مخالفان که مورد قبول آمریکا بود واگذار شود. او توانست دیوید نیوسام و وارن کریستوفر را از وزارت امور خارجه با خود همراه سازد و برای قانع کردن کاخ سفید، میبایست قبلاً سایروس ونس (وزیر خارجه) توجیه میشد. در 24 آذر که ونس از قاهره به واشنگتن بازگشت هشدارهایی درباره وضعیت ایران از مراکز مختلف دریافت کرد. سناتور ادوارد کندی و جرج بال از جمله افرادی بودند که به او گفتند شاه نمیتواند دوام آورد و امیدواری کارتر و برژینسکی غیرمعقول است. کارتر، بیشتر گفتههای برژینسکی و براون را درباره ایران میپذیرفت اما بال از ونس خواست در این باره با کارتر صحبت کند. ونس در این زمان موفق نشد رئیس جمهور را با خود همراه سازد که دست از حمایت شاه بردارد و مقدمات تشکیل یک حکومت انتقالی به وسیله میانهروها را در ایران فراهم سازند.[7]
7 دی 57، ونس برای دیدار با کارتر به کمپ دیوید رفت. ونس به کارتر اطلاع داد اگر آمریکا هر چه زودتر دست به کار نشود در آینده ایران هیچ نقشی نخواهد داشت. او ادامه داد شاه باید تشویق به کنارهگیری شود و اگر نپذیرد باید به او گفته شود کشور را ترک کند تا اوضاع آرام گردد. این ترک کشور باید یک تعطیلات خوانده میشد. کارتر گفت حاضر نیست به او بگوید از سمت خود کنارهگیری نماید ولی ونس گفت شاه نظر مشورتی در این باره خواسته و انگلیس آماده شده به او بگوید به سفر تعطیلاتی برود و آمریکا نباید مانع این اظهار نظر بشود. کارتر سرانجام موافقت کرد و تأکید نمود شاه باید ترغیب شود تا به رهبران مخالف میانهرو میدان دهد و دست آنها را در اداره امور کشور با اختیارات واقعی باز بگذارد. آنها توافق کردند در صورتی که شاه، نظر واشنگتن را درباره خروجش از ایران جویا شد به او گفته شود آمریکا به این امر اعتراضی ندارد. این نظرات برای سولیوان ارسال شد. نزدیک به این زمان، لرد جرج براون وزیر امور خارجه سابق انگلیس در ملاقاتی با شاه به او پیشنهاد کرد برای یک تعطیلات دو ماه کشور را ترک کند.[8]
کنفرانس گوادلوپ و موضوع خروج شاه
در روزهای 5 و 6 ژانویه 1979 /15 و 16 دی 1357، کنفرانسی در جزیره گوادلوپ در دریای کارائیب برگزار شد که ایران یکی از مسائل مورد بحث در این کنفرانس بود.[9] جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا، والری ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه، جیمز کالاهان نخستوزیر بریتانیا و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی بنا به دعوت ژیسکاردستن در گوادلوپ گرد آمدند.
به خاطر محرمانه و غیر رسمی بودن کنفرانس گوادلوپ، تصمیمات آن نیز به مثابه اسرار سیاسی به شمار آمد. طبیعتاً جنبههایی از مذاکرات مزبور همچنان ناشناخته مانده و به همین دلیل گزارشهای متفاوت و بعضاً متناقضی در این باره ارائه شده است: فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا نخستوزیر ایران و آخرین سفیر ایران در سازمان ملل متحد) در این باره مینویسد:
«طبق اطلاعاتی که از کنفرانس سران چهار کشور در گوادلوپ به دستم رسیده، در آنجا صدراعظم آلمان و نخستوزیر انگلیس بر حمایت از شاه پافشاری داشتند، ولی کارتر و ژیسکاردستن برعکس معتقد بودند که به خاطر وضعیت حاکم بر ایران دیگر امکان ادامه حمایت از شاه وجود ندارد. به هر حال هدف مذاکراتشان هم جز این نبود که با هم برای انتخاب بهترین راه در جهت حفظ منافعشان در ایران به توافق برسند.» [10]
منابع آمریکایی میگویند کارتر، معتقد به حمایت از شاه بود و جریان کنفرانس را چنین بازگو میکنند: «بنا به گفته کارتر، تمام سران کشورهای صنعتی شرکت کننده در گوادلوپ معتقد بودند که شاه باید برود و او حمایت ناچیزی نسبت به شاه یافت.»[11]
برخی دیگر میگویند آمریکا قبل از برگزاری کنفرانس گوادلوپ، در جلسات 28 دسامبر 1978 و سوم ژانویه 1979 در کمیته مخصوص هماهنگی و شورای امنیت ملی مسئله خروج شاه اتخاذ گردیده و از طریق ویلیام سولیوان (سفیر آمریکا در تهران) به او ابلاغ شده بود که باید از ایران خارج شود.[12] خبرگزاری یونایتدپرس نیز اعلام کرد در این نشست، سران چهار کشور راجع به کشمکشهای منطقهای تصمیم به عدم مداخله گرفتند.[13] خبرگزاری آسوشیتدپرس اطلاع داد سران چهار کشور به این نتیجه رسیدند که ایران بدون شاه، ناآرام و بیثبات خواهد بود.[14] با گذشت حدود 10 روز از برگزاری کنفرانس گوادلوپ در مطبوعات داخل ایران، این طور شایع بود که تنها فردی که از شاه حمایت کرده هلموت اشمیت بوده است.[15]
یک روز بعد از کنفرانس، روزنامه یونایتدپرس اینترنشنال نوشت: «شاه ایران در حالی که چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریکاست، باید سرانجام تصمیم بگیرد که در ایران بماند، یا به یک مرخصی که ممکن است منجر به پایان سلطنتش شود، برود. آمریکا به خاطر مخالفتهای روزافزون و همه جانبه مردم ایران، نمیتواند از او حمایت کند.»[16] از سوی دیگر سران کشورهای شرکت کننده در کنفرانس در مورد رفتن شاه از ایران به توافق رسیدند؛ ولی این بدان معنا نبود که سران کنفرانس جمع شدند تا شاه را سرنگون کنند یا آنکه راه را برای پیروزی انقلاب اسلامی هموار سازند؛ بلکه آنها تلاش میکردند در وضعیتی که شاه دیگر نمیتوانست بماند، منافع شاه و خودشان را تأمین کنند. محمدرضا شاه پهلوی درباره تصمیم کنفرانس مبنی بر خروج وی از ایران میگوید:
«... از ماه دسامبر فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. طی چند هفته مذاکره بر سر تشکیل یک دولت ائتلافی، شرط اولیه عزیمت من به خارج برای استفاده از تعطیلات بود... به گمانم در کنفرانس گوادلوپ فرانسه و آلمان با پیشنهاد انگلیس و آمریکا در اخراج من موافقت کردند...»[17]
دستور آمریکا به شاه مبنی بر خروج از کشور
اولین اقدامی که پس از کنفرانس گوادلوپ از سوی دولت کارتر صورت گرفت این بود که در 5 ژانویه 1979 /15 دی 1357، تلگرافی برای سولیوان ارسال شد که نشان میداد مأموریت الیوت[18] در آخرین لحظه لغو شده و از او خواسته شده بود در اسرع وقت به شاه اطلاع دهد آمریکا دیگر قصد تماس و مذاکره با امام خمینی را ندارد. سولیوان تقریباً مطمئن بود این تغییر موضع به دستور کارتر و با تلقینات برژینسکی صورت گرفته است. وی از شدت عصبانیت پیام تند و کوتاهی برای وزارت امور خارجه آمریکا فرستاد و در آن نوشت کارتر با لغو مأموریت الیوت مرتکب اشتباه بزرگی شده و اگر در این تصمیم تجدید نظر نکند زیانهای غیرقابل جبرانی متوجه آمریکا خواهد شد. در پاسخ کوتاهی که برای سولیوان ارسال شد آمده بود در تصمیم لغو مأموریت الیوت به جز کارتر، معاونش، وزیران امور خارجه، دفاع و خزانهداری، مشاور امنیت ملی و رئیس سازمان سیا نیز شرکت داشتند و توصیه او برای تجدید نظر بیمعنی است. ضمناً از او خواسته شده بود طبق دستور قبلی، شاه را در جریان بگذارد. سولیوان فوراً این پیام را به شاه رساند. شاه از شنیدن این خبر بسیار برآشفته شد و دلیل لغو این مأموریت را پرسید. از آنجایی که سولیوان پاسخی نداشت، شاه با تأسف گفت آمریکا چه طور میخواهد در این اشخاص نفوذ کند بدون آنکه با آنها در تماس باشد. شاه مجدداً پرسید حال باید چه کار کند که سولیوان جوابی برای سؤالهای او نداشت.[19]
جمعه [15 دیماه 57] مردم صدای شاه را از رادیو شنیدند که خطاب به کابینه جدید میگفت سخت خسته است و نیاز به استراحت دارد.[20] شاه تاریخ سفرش را به بعد از گرفتن رأی اعتماد بختیار از مجلس موکول کرده بود.[21] البته خروج او از ایران یکی از شرطهای بختیار برای نخستوزیری نیز بود.[22]
بختیار در مصاحبهای مطبوعاتی در 16 دی گفت شاه بنا بر تمایل خودش و برای استراحت و معالجه به سفر خارج از کشور میرود. البته پس از اینکه شورای نیابت سلطنت تشکیل شود.[23] اما واقعیت آن بود که بختیار نیز مانند آمریکاییان معتقد بود با رفتن شاه بحران فروکش میکند. او میپنداشت رهبری و مردم با خروج موقت وی قانع میشوند و رفتن شاه یک پیروزی برای او محسوب میگردد. بختیار سادهاندیشانه در مصاحبهای با روزنامهی نیویورک تایمز گفت: «به محض رفتن شاه مخالفت حضرت آیتالله خمینی کاهش خواهد یافت.»[24] به نظر سولیوان، بختیار تصور میکرد با خروج شاه میتواند رهبری ملت ایران را در دست بگیرد. بختیار در ملاقاتی با سولیوان با دست کم گرفتن قدرت امام خمینی به سولیوان گفت: قصد دارد برای ملاقات امام به پاریس رفته، به ایشان توصیه کند به داشتن مقام مذهبی در خارج از قلمرو دولت اکتفا نمایند و امور سیاسی را به او بسپارد. سولیوان با ناباوری به گفتههای بختیار گوش سپرد و پس از بازگشت به سفارت، گزارشی درباره این ملاقات و عقاید شخصیاش راجع به بختیار به واشنگتن ارسال و در آن بختیار را به دون کیشوتی تشبیه کرد که نمیداند پس از بازگشت آیتالله خمینی به ایران، سیل انقلاب او دولتش را با خود خواهد برد. پس از مخابره این پیام، یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا طی تماسی تلفنی به سولیوان گفت کاخ سفید از نظرات او استقبال نکرده و سیاست رسمی دولت آمریکا همچنان مبتنی بر حمایت از حکومت بختیار است.[25]
در 17 دی 57، روزنامه اطلاعات از قول لسآنجلس تایمز نوشت آمریکا، شاه را و لو برای مدت کوتاهی به ترک ایران تشویق میکند تا ناآرامیها پایان یابد. این در حالی است که آمریکا در سیاست عمومی خود نسبت به شاه تغییری نداده و از حکومت بختیار حمایت میکند.[26] در 18 دی، شاه به امینی اطلاع داد مسافرتش قطعی شده و تا آخر هفته صورت میگیرد[27] ولی در مصاحبه با روزنامه فرانسوی فیگارو گفت: اگر از ایران خارج شود روحانیون، بختیار را جارو خواهند کرد.[28] در 20 دی، خبرگزاری یونایتدپرس به نقل از مقامات آگاه در واشنگتن گزارش داد در سیاست آمریکا در قبال ایران تغییراتی رخ داده است و از سولیوان خواسته شده در صورتی که شاه نظر واشنگتن را درباره خروجش از کشور جویا شد موافقت دولت آمریکا را در این باره ابراز دارد ولی داوطلبانه این مسئله را مطرح نکند. این خبرگزاری همچنین ادامه داد در چنین شرایطی سفر شاه بدون بازگشت خواهد بود.[29]
خبرگزاری آسوشیتدپرس ابتدا اظهار کرد: دولت کارتر در برابر توصیه به شاه برای خروج از کشور به شدت مقاومت کرده زیرا بازگشت او دشوار میگردد و کمی بعد اطلاع داد آمریکا به شاه توصیه کرده ایران را ترک کند. خبرگزاری فرانسه نیز اطلاع داد آمریکا از شاه خواسته کشور را ترک کند چون وجود او مانع برقراری آرامش در ایران است. گفته میشد این اقدام برای تقویت دولت بختیار صورت میگیرد. مجله آمریکایی تایم نیز نوشت امیدی برای شاه باقی نمانده و او برای راضی کردن مخالفان خویش با خانوادهاش از ایران خارج میشود.[30] در همین روز، ونس به عنوان سخنگوی چهار کشور شرکت کننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامهنگاران اظهار داشت: شاه در نظر دارد برای تعطیلات به خارج از ایران برود و دولت آمریکا نیز این تصمیم را تأیید میکند.[31] با اینکه دولت آمریکا برای خروج شاه و حمایت از بختیار موافقت نشان میداد برخی از مقامات سابق آمریکایی به دولت این کشور نکاتی را در این زمینه یادآور شدند. کیسینجر در مصاحبهای از دولتهای آمریکا، ژاپن و اروپای غربی خواست جهت مقابله با سقوط رژیمهای طرفدار غرب در آسیا و سایر قارهها از یک استراتژی واحد پیروی کنند. او گفت: اوضاع ایران بر روی کشورهای مصر، مغرب و اسرائیل اثر فوری خواهد داشت. جرالد فورد رئیس جمهور پیشین آمریکا نیز گفت: مصلحت دنیای غرب در این است که شاه در رأس حکومت ایران باقی بماند تا ثبات سیاسی این کشور را که برای غرب اهمیت حیاتی دارد حفظ کند. او همچنین گفت: اگر آمریکا ایران را از دست بدهد امنیت غرب شدیداً به خطر خواهد افتاد. با این حال او مخالفت خود را با هر گونه درگیری نظامی آمریکا در ایران اعلام کرد.[32]
سولیوان پس از اینکه مأموریت الیوت لغو گردید برای آگاهی از نظر امام خمینی راجع به ارتش، بدون کسب اجازه از واشنگتن، نماینده سیاسی سفارت را به ملاقات آیتالله بهشتی فرستاد. به او گفته شد اگر امام به کارگران بگوید به سر کارهای خود بازگردند و به تظاهرات خاتمه دهند به طوری که بختیار بتواند به اداره امور بپردازد آمریکا تضمین خواهد کرد هیچ کودتای نظامیای یا سرکوب مخالفین رژیم شکل نگیرد. بهشتی تأکید کرد امام خمینی(ره) هیچ مصالحهای را جز در صورت رفتن شاه نخواهند پذیرفت و تهدید کودتای نظامی نیز نمیتواند نظر ایشان را تغییر دهد. سولیوان نظرات بهشتی را به واشنگتن مخابره کرد. وقتی این پیام به کارتر منتقل شد او گفت از شاه نمیخواهد کنارهگیری کند.[33]
بلاتکلیفی و سردرگمی شاه
سولیوان در 11 ژانویه 1979 /21 دی 57، پیامی از واشنگتن دریافت داشت که باید در اولین فرصت به شاه میگفت دولت آمریکا مصلحت شاه و ایران را در این میبیند که هر چه سریعتر ایران را ترک کند. سولیوان، پیام را به اطلاع شاه رساند و او با لحنی ملتمسانه گفت: «خیلی خوب. اما کجا باید بروم.» چون در پیام واشنگتن به این مسئله اشاره نشده بود، سولیوان به شاه پیشنهاد داد به ملک شخصیاش در سوئیس برود. شاه به دلایل امینتی این پیشنهاد را رد کرد و انگلستان را نیز گزینه مناسبی ندانست. سپس سولیوان از شاه پرسید مایل است او برای ارسال دعوتنامهای از آمریکا اقدام کند و ترتیب مسافرت شاه را به آمریکا بدهد. بر طبق گفته سولیوان، شاه با هیجانی مانند یک پسر بچه به او گفت آیا این کار را برایش انجام میدهد؟ سولیوان سپس جریان این ملاقات را به واشنگتن گزارش داد و به فاصله 24 ساعت پیام مفصلی ارسال شد که در آن پیشنهاد شده بود شاه به ملک شخصی والتر آننبرگ در پالم اسپرینگ کالیفرنیا که از امنیت خوبی برخوردار بود برود. ضمناً در پیام آمده بود سولیوان از طرف کارتر اقدام به دعوت از شاه نماید و درباره برنامه و تعداد همراهان او نیز پرسش شود. این اقدامات آمریکا برای خروج شاه در جهت برنامههای امام خمینی پیش میرفت و از آن جایی که ایشان بر روی خروج شاه پافشاری میکرد مقامات آمریکایی گمان میبردند هر کشوری که موفق میشد شاه را از ایران خارج کند به انقلاب کمک کرده است. بنابر این سولیوان گمان میکرد با اعزام شاه به آمریکا میتواند نزد مخالفان او که در آستانه پیروزی قرار داشتند برای آمریکا امتیازی به دست آورد.[34]
سولیوان بلافاصله در تلگرافی که به واشنگتن فرستاد گفت ملاقات رسمی کارتر با شاه در آمریکا آثار فاجعهآمیزی به بار خواهد آورد و این تصور را القاء میکند که آمریکا پشتیبان و حامی شاه است و قصد بازگرداندن او را به سلطنت دارد. او همچنین تأکید کرد آمریکا بیش از اندازه از شاه حمایت کرده است و نمیتواند برای شاه، کاری بیشتر از آنچه که او نخواسته یا نتوانسته انجام دهد پس بهتر است آمریکا، شاه را در پشت سر خود بگذارد و به منافع آینده خود در ایران بیندیشد. او جوابی از واشنگتن دریافت نکرد.[35] سولیوان روز بعد به دیدار شاه رفت.[36] او مایل بود به طور رسمی وارد واشنگتن شود. سولیوان گمان میبرد برگزاری چنین مراسمی در آن زمان، مناسب نبود. از آنجایی که ایران برای آمریکا از نظر استراتژیکی حائز اهمیت و واشنگتن خواستار روابط حسنه با رژیم پس از شاه بود بنابر این کارتر میبایست به جای استقبال، از شاه فاصله میگرفت. بر این اساس سولیوان پیشنهاد کرد شاه شبانه از طریق یک پایگاه هوایی گمنام در ایالت مین یا کارولینای جنوبی وارد آمریکا شود. از آنجا میتوانست به پایگاه هوایی تراویس در کالیفرنیا پرواز کند و سپس با هلیکوپتر به ملک آننبرگ برود. این بدان معنا بود که ورود او حساسیت برانگیز نباشد. شاه به ناچار با این پیشنهاد موافقت کرد ولی در واقع رضایت نداشت.[37] شاه بعدها گفتهی سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی خود را بازگو کرد که گفته بود: «آمریکاییها شاه را مثل یک موش مرده از کشور بیرون انداختند.»[38]
در 23 دی، شاه به امینی گفت: برای خروج از کشور منتظر رأی اعتماد مجلس به دولت بختیار است.[39] با مشخص شدن اعضای شورای سلطنت،[40] یکی از زمینههای خروج شاه فراهم گردید. بختیار در 23 دی در مصاحبهای گفت: مطمئن نیست با این اوضاع، شاه پس از خروج از ایران بتواند بازگردد.[41] او همچنین گفت: شاه ابتدا ایران را به مقصد یک کشور در خاورمیانه ترک میکند و سپس به اروپا میرود.[42]
مطبوعات داخلی اطلاع دادند شاه بر سر راه خود به آمریکا در اسوان مصر توقف میکند.[43] سالیوان در 24 دی، تلگرافی از سفیر آمریکا در قاهره دریافت کرد که در آن اعلام شده بود محمد انورسادات رئیسجمهور مصر تمایل خود را برای اقامت چند روزه شاه در اسوان بر سر راهش به آمریکا ابراز داشته است. هنگامی که سولیوان، شاه را در جریان گذارد او هیجان و علاقهای به این دعوت نشان نداد. او به سولیوان گفت از طریق سفیر آمریکا در مصر از انورسادات تشکر به عمل آید و اطلاع داده شود این دعوت را مورد مطالعه قرار خواهد داد؛ اما روز بعد از کاخ شاه با سولیوان تماس گرفتند که او دعوت انورسادات را پذیرفته و مستقیماً از تهران به اسوان پرواز خواهد کرد. در ضمن اطلاع داده شد مدت توقف شاه در مصر حداکثر 24 ساعت بوده و با یک روز تأخیر به آمریکا خواهد رفت. سولیوان مراتب را به سفیر آمریکا در مصر اطلاع داد. بر حسب تصادف یا برنامهریزی، جرالد فورد رئیسجمهور سابق آمریکا نیز مهمان سادات بود.[44] امیراصلان افشار رئیس تشریفات دربار، دلیل تغییر نظر شاه را برای ورود به مصر خواستِ دولت آمریکا میداند که از طریق سفارتشان در تهران به شاه اطلاع دادند به مصر برود. گری سیک برخلاف افشار معتقد بود شاه به یک باره تصمیم گرفت به جای آمریکا به مصر برود و با این کار قصد داشت آمریکا او را مانند کودتای 1332، به سلطنت بازگرداند.[45]
مخالفت فرماندهان با خروج شاه
شاه روز 23 دی ماه برای اوّلین بار همهی فرماندهان ارتش را با هم به کاخ نیاوران فراخواند. بختیار نیز در جلسه حضور داشت. شاه خطاب به اعضای جلسه گفت: «به علت وقایع اخیر کشور، خیلی خسته شدهایم و احتیاج به استراحت داریم. قبلاً هم قرار بود برای معاینه مسافرتی بکنیم. حال که دولت جدید برابر قانون اساسی تشکیل شده، در نظر داریم بعد از تشکیل شورای سلطنت به خارج از کشور مسافرت بنماییم؛ لذا لازم بود که با حضور آقای نخستوزیر، دستوری به ارتش بدهیم. چون آقای نخستوزیر و دولتی که تشکیل دادهاند پشتیبان قانون اساسیاست، ارتش شاهنشاهی وظیفه دارد که از دولت قانونی پشتیبانی نماید.» بختیار هم قول داد که دولت از قانون اساسی پشتیبانی کند و «بهزودی نظم و آرامش در کشور مستقرخواهد شد.»[46] فرماندهان نیروهای نظامی تنها گروهی بودند که با رفتن شاه موافق نبودند و بیش از هر کس از رفتن شاه وحشت داشتند. شاه فرماندهان ارتش را چنان بیشخصیت تربیت کرده بود که هیچ وجود استقلالی برای خود قائل نبودند. به همین جهت بیشتر آنها به دنبال طرحی بودند که شاه را از رفتن منصرف کنند. سرلشکر پاکروان رئیس اسبق ساواک خروج شاه را «فرار از مسئولیت»میدانست؛ لذا تصریح میکرد که «نباید بگذاریم برود.»[47] به همین جهت «چند تن ازامرای» ارتش از نراقی خواستند تا «وقتی به حضور اعلیحضرت میرسد، سعی کند او را از رفتن منصرف» نماید. کمیتهی بحران متشکل از فرماندهان نظامی ارتشبد طوفانیان معاون وزیر جنگ، سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی، سپهبد ربیعی فرمانده نیرویهوایی، دریاسالار حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی و سپهبد مقدم رئیس ساواک با رفتن شاه مخالف بودند. ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد مشترک از طرف کمیتهی بحران نزد شاه رفت و اصرار کرد که از مسافرت منصرف شود.[48]
فرماندهان نظامی در ملاقات با ژنرال هایزر[49] اوّلین درخواستشان جلوگیری از خروج شاه بود. آنها همگی تصریح میکردند که اگر شاه برود آنها نیز مجبور به فرار از ایران خواهند شد. ژنرال قرهباغی از هایزر خواست تا «به رئیسجمهور آمریکا اطلاع دهد که با شاه تماس بگیرد و از او بخواهد که در کشور بماند. قرهباغی گفت اگر شاه برود، او نمیتواند انسجام ارتش را حفظ کند.» قرهباغی در نهایت پیشنهاد کرد که اگر سفر شاه ضروری و قطعی است بهتر است این سفر در چند مرحله صورت بگیرد. «شاه اول به کیش یا یک نقطهی دوردست در جنوب برود و مدتی در آنجا بماند و بعد در صورت لزوم به خارج برود.» قرهباغی، هایزر را تهدید کرد که «اگر اعلیحضرت بروند من هم میخواهم با ایشان بروم.»[50]
پس از اینکه فرماندهان نظامی از ماندن شاه در ایران ناامید شدند، به این نتیجه رسیدند که «وقتی شاه از کشور برود باید کودتا کرد.»[51] دریاسالار حبیباللهی بیشتر از همه به کودتا دل بسته بود. وی گزارشی را تهیه و نزد شاه برد و از وی خواست به دلیل اینکه «انقلاب رو به اوج است به ارتشیان دستور بدهد کنترل اوضاع را در دست بگیرند. آنها باید هر کسی را که مسئول اوضاع فعلی است بازداشت کنند. شاید این کار مستلزم اعدام پنج هزار تن از فاسدترین درباریان و سودجویان است... و نیز پنج هزار از روحانیون و انقلابیون»[52] شاه «درست هنگامی که عازم مصر شد»، «بهطور مبهم موافقت کرد تا نقشهی کودتا را شروع کنند.»[53]
شاه در آستانه فرار
شاه در 24 دی ماه تلفنی به ربیعی دستور داد تا هواپیمایش حاضر و آمادهی رفتن باشد.[54] ابتدا قرار شد شاه در 27 دی ماه مسافرت کند؛ ولی او برایخروج لحظه شماری میکرد. غروب روز 25 دی ماه شاه به سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی و گارد جاویدان گفت: مسافرت، فردا انجام خواهد شد. بدرهای به قرهباغی تلفنی اعلام کرد: «اعلیحضرت به جای چهارشنبه فردا روز سهشنبه صبح حرکت خواهند کرد و مسافرت خصوصی و غیررسمی است.»[55]
لحظهی موعود فرارسید ساعت کمی بیشتر از 10 را نشان میداد که شاه و ملکه با هلیکوپتر سلطنتی که شش فروند هلیکوپتر نظامی آن را اسکورت میکردند از کاخ نیاوران پرواز و در فرودگاه مهرآباد در جلوی پاویون سلطنتی به زمین نشستند و از سوی ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد مشترک، دکتر سجادی رئیس مجلس سنا، دکتر اردلان وزیر دربار مورد استقبال قرار گرفتند. شاه و ملکه وارد سالن پاویون سلطنتی شدند، در حالی که با یکدیگر صحبت میکردند قدم میزدند تا نخستوزیر و رئیس مجلس شورای ملی به آنها بپیوندند. ساعت 12:30 دکتر شاپور بختیار نخستوزیر و دکتر جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی با یک فروند هلیکوپتر به فرودگاه رسیدند. بختیار از شاه عذرخواهی کرد که چون مردم بسیاری در اطراف مجلس تجمع کرده بودند نتوانستند با اتومبیل، خود را به فرودگاه برسانند و مجبور شدهاند درخواست هلیکوپتر نمایند. دکتر سعید خبر رأی اعتماد مجلس به بختیار را به اطلاع شاه رساند.[56] شاه برای رفتن عجله داشت. بلافاصله به طرف هواپیمای آمادهی جت 727 شاهین حرکت کرد و در یک گفتگوی کوتاه به خبرنگاران گفت: «تهران را به مقصد آسوان در مصر ترک خواهم کرد و چند روز در آنجا به استراحت خواهم پرداخت. مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. همانطور که قبلاً گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت، این سفر امروز آغاز میشود. با رأی امروز مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شده امیدوارم که دولت بتواند هم در ترمیم گذشته و هم در پایهگذاری آینده موفق شود. برای این کار ما مدتی به همکاری و حسن وطنپرستی به اشد کلمه احتیاج داریم. شاه در مورد مدت مسافرتش نیز ادامه داد: «این بستگی به حالت مزاجی من دارد و نمیتوانم آن را الان مشخص کنم... ملکه نیز طی گفتگوییگفت: «اطمینان دارم استقلال ملت و وحدت ملی همیشه پایدار خواهد ماند. به ملت ایران اعتقاد دارم. به فرهنگ ایران اعتقاد دارم و امیدوارم و میدانم که خداوند همیشه پشتوانهی ملت ایران خواهد بود.»[57]
ویلیام فوربیس خبرنگار معروف مجلات تایم و لایف آمریکا در کتاب خود تحت عنوان سقوط تختطاووس مینویسد: «آهنگ سریعتر میشد. شاه فرزندان خود را به ایالات متحده فرستاده بود و در 16 ژانویه خود و همسرش آخرین افراد خانواده پهلوی بودند که در ایران باقی مانده بودند. (البته به جز شاهزاده حمید که آدم عجیبی بود) حوالی ساعت 30 : 12 بعد از ظهر چهار هلیکوپتر از کاخ نیاوران به سوی فرودگاه مهرآباد پرواز کردند. (شاه معمولاً از این روش استفاده میکرد تا نگذارد مخالفین بفهمند او در کدام هلیکوپتر است تا به او شلیک کنند.) در فرودگاه صحنه خروج شاه، صحنه محنتباری بود. شاه با چشمانی اشکآلود گفت امیدوارم که دولت بتواند گذشته را اصلاح و جبران کند و همچنین در پایهگذاری برای آینده موفق باشد.»[58]
شاه از پلههای هواپیمای سلطنتی بالا رفت و یکسره به کابین خلبان رفت و خود هدایت هواپیما را به عهده گرفت. ساعت 13:10 بود که شاه با خفت و خواری برای همیشه ایران را ترک گفت در حالی که تاریخ زندگی مملو از جنایات او، قتل عامها، شکنجهها، زندانها و خود فروختگی به بیگانگان را در خود ثبت کرد.
پرویز راجی، آخرین سفیر شاه در لندن مینویسد: «... شاه در حالی که به تقلید از پدرش یک مشت خاک ایران را به نشانه علاقهاش به خاک وطن به همراه خود داشت، شخصاً هدایت هواپیما را به عهده گرفت و از ایران رفت.» وی در ادامه با انتقاد از چگونگی خروج شاه از کشور مینویسد: «بعد که بیشتر راجع به مسئله خروج شاه فکر کردم به نظرم رسید که نحوه عمل شاه به هنگام عزیمتش اصلاً پسندیده نبود و واقعاً جز دامن زدن به وحشت و نگرانی من و امثال من ثمر دیگری نداشته است. چون اگر او قبل از خروج اقدام به تشکیل کنفرانس مطبوعاتی میکرد با زیرکی میتوانست ضمن برپایی یک مجلس غیر رسمی و خودمانی، همراه با طرح سؤالات پر سر و صدا و مسئلهبرانگیز از سوی خبرنگاران که شاید تنها میتوانست اعصاب له شدهاش را کمی بیشتر متشنج کند ـ سبب جلب توجه رسانههای جهانی به سوی خود شود ولی شاه دست به این کار نزد و شاید هم دلیلش این بود که نمیخواست در آخرین لحظات، مردم او را با وضعی آشفته ـ که حاصل سؤالات گیجکننده خبرنگاران است ـ مشاهده کنند. در حالی که حداقل میتوانست با یک نطق غم انگیز تلویزیونی دست به یک «کودتاتر» بزند و ضمن تحریک احساسات مردم، به آنها یادآوری کند که فقط به خاطر جلوگیری از خونریزی بیشتر قصد ترک کشور را دارد و از مردم بخواهد که مبادا تا آنجا پیش بروند که تمامیت ارضی ایران را به خطر بیندازند.» راجی معتقد است «شاه به جای هر اقدامی، وقار و شخصیت خود را زیر پا نهاده و همچون افراد خائن و بزدل از مملکت گریخت.»[59]
اعلام خبر فرار شاه
ساعت 2 بعد از ظهر رادیو سراسری ایران اعلام کرد که شاه تهران را به سوی اسوان یکی از شهرهای مصر ترک کرد.[60] چند روز قبل از رفتن شاه، خانواده وی خروج را آغاز کردند. به گزارش نیویورک پست، ابتدا ملکهی مادر و اشرف ایران را به سوی کالیفرنیا ترک گفتند.[61] سپس فریده دیبا، علیرضا و لیلا پهلوی با یک هواپیمای نظامی در 25 دی ماه ایران را ترک کردند.[62] به گزارش اطلاعات، با رفتن شاه ایران غرق در نور و گل و شادی بود. مردم در شهرها مجسمههای شاه را پایین میکشیدند و تصاویر امام خمینی را نصب میکردند.[63] به گزارش روزنامهی کیهان در تهران چهار میلیون نفر رفتن شاه را جشن گرفتند. دانشجویان در دانشگاه ملی و صنعتی مجسمههای شاه را ساقط کردند. مردم در شهرهای آمل، بندرعباس، دزفول، ساری، کاشان، چالوس، اندیمشک، زنجان و... مجسمههای شاه و رضاشاه را پایین کشیدند و عکسهای امام خمینی را به جای آن نصب کردند.[64] مردم در کرمان سه مجسمه را پایین کشیدند و پرچم اللهاکبر به جای آن نصب کردند.[65]
«ویلیام شوکراس» این روز را چنین توصیف میکند: «16 ژانویهی 1979، فرودگاه مهرآباد تهران. باد سردی از کوههای البرز، دور و بر دو فروند هواپیمای 707 را که در جلوی پاویون سلطنتی یک طبقهی سفید و مفروش با قالیهای ضخیم، ایستادهاند، جارو میکند. همینجا بود که در روزهای خوشتر، شاه ایران، پادشاهان و دولتمردانی را که برای چاپلوسی و تأیید بلندپروازیها و تقاضای اتحاد و پول و سایر نشانههای پادشاهیاش میآمدند، پیشواز و بدرقه میکرد...»[66]
تهران و تمام شهرهای ایران غرق در شادی و سرور بود و در کمتر از چند ساعت، بسیاری از مجسمههای شاه و پدرش در میادین شهر، پایین کشیده شدند. اکبر خلیلی این روز را در خاطراتش چنین به یاد میآورد:
«...مردم سر از پا نمیشناختند، اتومبیلها در تمام مسیر خود با چراغهای روشن و به صدا درآوردن بوق ممتد، به راه خود ادامه میدادند. زن و مرد، کوچک و بزرگ در وسط خیابان و پیادهروها با فریادهای شادی، رفتن شاه را شادباش میگفتند... در نقاطی از تهران، مردم سربازان را گلباران میکنند، مغازههای شیرینیفروشی در میان مردم شیرینی و نقل و نبات پخش میکنند... مجسمهی شاه در میدان شهر ری توسط مردم پایین کشیده میشود و بر روی زمین کشیده میشود...»[67]
پارسونز نیز این روز را چنین توصیف میکند: «... مردمی که در خیابانها حرکت میکردند همه در شور و هیجان بودند و هنگام عبور، از برابر ما دست تکان میدادند و بعضیها روزنامههایی را که عنوان درشت «شاه رفت» بر روی آن نقش بسته بود به ما میدادند... تظاهراتکنندگان روی اتومبیل زرهپوش نظامی رفته و شعار میدادند و لولههای تفنگ سربازان با شاخههای گل مسدود شده بود. من چنین منظرهای را هرگز به چشم خود ندیده بودم.»[68]
اردشیر زاهدی آخرین سفیر شاه در آمریکا با دیدن شادی مردم از فرار شاه میگوید: «من همان شب که فیلم این تظاهرات و شادی مردم از رفتن شاه را دیدم متوجه شدم که تاریخ شاهنشاهی ایران به پایان رسیده و شاپور بختیار هم نخواهد توانست سلطنت را نجات بدهد. متأسفانه ارتشیها هم از رفتن شاه اظهار شادی کرده و سربازان مسلح عکسهای خمینی را به سرنیزههای خود نصب کرده و شادی میکردند.»[69]
بازتاب جهانی فرار شاه
خبر فرار شاه به سرعت در رسانههای جهان منعکس شد. رادیو بی بی سی ساعت ۱۵:۱۵ اعلام کرد: «شاه ایران و همسرش فرح پهلوی بامداد امروز تهران را به طور ناگهانی و مخفیانه ترک نمودند وقتی که شاه از پلههای هواپیمای جت مخصوص خود بالا میرفت آشکارا گریه میکرد و گفت بدان دلیل به تعطیلات میرود که خسته است و از پاسخ به این پرسش که کی بازخواهد گشت خودداری نمود و اظهار داشت که این بستگی به وضع مزاجی او خواهد داشت... شاه پس از ورود به قاهره به استراحتگاه زمستانی رئیسجمهور مصر در اسوان خواهد رفت.»[70]
بی.بی.سی احتمال داد که شاه از مصر به آمریکا برود و اضافه کرد: «خروج شاه که مدتها انتظار آن میرفت شاید یکی از مهمترین سفرهای شاه در تاریخ باشد که بیسر و صدا صورت گرفت، آن هم در میان سر درگمیهای چند روز گذشته که در همه جای تهران دیده میشود و به خبرنگاران که گفته شده بود در مصاحبه مطبوعاتی شاه حاضر شوند، این فرصت داده نشد از شاه دیدار کنند و شایع شد که شاه سفرش را به تعویق انداخته است. در شرایط کنونیِ بحرانِ ایران که شاه را وادار به خروج از ایران کرده است، احتمال بازگشت شاه به کشور بسیار کم است و سفر شاه ممکن است عملاً تبدیل به تبعید وی شود.»[71]
بخش فارسی رادیو مسکو نیز در ساعت 18:30 از تهران گزارش داد: «امروز شاه ایران کشور را که در آتش اغتشاشات و تظاهرات مردم علیه رژیم کنونی و مداخله آمریکا میسوزد ترک گفت.» خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز از مبدأ تهران گزارش داد که شاه در پی لغو غیر منتظره کنفرانس مطبوعاتی خود که قرار بود در فرودگاه مهرآباد تشکیل دهد و طی آن علت مسافرت خود را به خارج تشریح کند تهران را ترک گفته است.[72]
روزنامه تایمز مالی نیز نوشت: بعید به نظر میرسد که شاه بتواند به ایران باز گردد. شاه در سال ۱۹۵۳ به کمک ارتش و قدرتهای خارجی توانست بار دیگر به قدرت برسد ولی امروز بحران ایران با آن زمان فرق دارد و جدیتر است. روزنامه اسکاتمن نیز همین موضوع را تکرار کرد: «خروج شاه از ایران پایان حکومت وی است.»[73]
بخش فارسی رادیو کلن به نقل از مطبوعات آلمان گفت: «شاه هنگام ترک ایران اشک در چشمانش حلقه بسته بود؛ امری که البته بیمورد نیست، ولی هیچکس نمیتواند قبول کند که مردم ایران به خاطر وی یک قطره اشک ریخته باشند. به همین دلیل مسافرت شاه در عین حال به معنای سرنگون شدن اوست. رادیو کلن این نکته را هم افزود که مردم ایران از یک سو از خارج شدن شاه از ایران شادی میکنند و از سوی دیگر خود را آماده استقبال پرشور از آیتالله خمینی میسازند.»[74]
روزنامه آلمانی فرانکفورتر روندشاو در تفسیری از اوضاع ایران نوشت: «شاه که زمانی سلطان پرقدرتی بود در حال حاضر یک فراری پولدار است که به فروپاشی اتحاد و یگانگی نیروهای پیروز امروز در ایران امیدوار است.»[75]
طرح آمریکا برای بازگشت مجدد شاه به قدرت
کارتر به طور تلویحی به موضوع بازگشت مجدد شاه به قدرت پس از خروج موقت از کشور در گوادلوپ اشاره کرد: ما احساس نگرانی نمیکنیم، زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند.[76]
هایزر نیز در جلسه نهم ژانویه با سران ارتش، مسئله آماده سازی زمینه برای برگشت شاه پس از یک مرخصی (کوتاه مدت) را مطرح میکند:
«به سران ارتش گفتم اعلیحضرت به کشوری احتیاج دارند که بعد از مرخصی به آن بازگردند و مهم این است که همه شما آمادهاید در ایران بمانید تا به اثبات برسانید که آن هدف، عملی شود. من فکر میکنم باید راههای بیشتری ایجاد کنیم که در جهت همین اهداف با بختیار کار کنیم... باید از بختیار حمایت کنید تا بداند میتواند روی شما حساب کند. شما باید به هر میزان که میتوانید نیروی خودتان را صرف حمایت از او کنید. باید همه چیز را تحت کنترل بگیرید. این از هم گسیختگی وحشتناکی را که در کشور حاکم است، از بین ببرید و ایران را برای بازگشت شاه بسازید.»[77]
در روز دهم ژانویه [بیستم دی ماه] برژینسکی پیشنهاد میکند ده روز به بختیار مهلت داده شود تا با رهبران گروههای مخالف وارد مذاکره شده، پشتیبانی آنها را برای خاتمه دادن به اعتصابات جلب کند، در غیر این صورت کودتای نظامی انجام گیرد.[78]
هایزر در روز یازدهم ژانویه [بیست و یکم دی ماه] به ملاقات شاه میرود. وی در مورد این ملاقات میگوید: شاه اینک به طرحهایی چشم دوخته بود که ارتش مشغول کار روی آنها بود. شاه گفت که هنوز نمیداند چه کسی این طرح را به مرحله اجرا در خواهد آورد. توضیح دادم که امیدوارم ایده طرحها را تحت رهبری بختیار به موقع اجرا در آوریم.[79]
پس از ملاقات فوق، هایزر جریان دیدار با قرهباغی را چنین توضیح میدهد:
«قرهباغی گفت: یک چیز هست که باید به شما بگویم. شاه به ما دستور داده که به حرف شما گوش بدهیم و به شما اطمینان داشته باشیم و با شما کار کنیم. پرسیدم: چه موقع این حرف را زده است؟ گفت: هنگامی که با شاه ملاقات داشتهاند...[80] احساس کردم شاه در نظر دارد به محض آرام شدن اوضاع، به کشور باز گردد. یا اگر ارتش اوضاع را در دست گرفت به کشور برگردد. خیلیها حدس میزدند که شاه به آسوان [مصر] برود و ارتش در غیاب او کودتا را صورت دهد و شاه از آسوان یکسره به تهران برگردد. شاه نمیخواست در کودتا دست داشته باشد، زیرا نمیخواست (شخصاً) به عنوان عامل خونریزیهای کودتا معرفی شود.»[81]
البته منصور رفیعزاده (نماینده ساواک در آمریکا) در این باره میگوید: شاه با خود عهد کرده بود که در بازگشت، افراطیون مسلمان را یک بار برای همیشه قلع و قمع نماید.[82]
خبرگزاری فرانسه نیز در تاریخ یازدهم ژانویه 1979[21 /10 /57] از قول ونس (وزیر خارجه آمریکا) میگوید: شاه طبق قانون اساسی، رئیس کشور [ایران] است و ما به همکاری با او ادامه میدهیم. این خبرگزاری طی گزارش دیگری از قول معاون وزیر خارجه آمریکا میگوید: این مسئله که شاه صحبت از تعطیلات کرده نشانه آن است که میخواهد بعداً به کشورش بازگردد.[83]
هارولد براون (وزیر دفاع آمریکا) در مکالمه تلفنی مورخ 17 ژانویه [27 دی ماه] با هایزر، از او در مورد تلفات احتمالی کودتا نظرخواهی میکند. قساوت قلب و بیرحمی ژنرال هایزر را در پاسخی که میدهد، میتوان مشاهده کرد. وی از همان شیوه استدلالی استفاده میکند که فرماندهان نظامی آمریکا در انتهای جنگ جهانی دوم در توجیه کشتار و قتل عام صدها هزار نفر از مردم ژاپن توسط بمب اتمی، استفاده کردند. وی پاسخ میدهد: به نظر من تلفات تا حدی زیاد خواهد بود. اما نظر قبلی خود مرا تکرار کرد که باید مسئله را وسیعتر دید. قربانی شدن یک انسان تصمیم مشکلی است، اما در میدان نبرد، باید تلفات را در برابر دستاوردها سنجید؛ ده هزارنفر کشته امروز، میتوانست جان یک میلیون نفر را نجات دهد.[84]
متلاشی شدن ارتش و شکست طرح کودتا
پس از خروج شاه از ایران، فرماندهان نظامی، بهظاهر درصدد حمایت از بختیار برآمدند، چرا که دیگر فردی در اندازههای شاه وجود نداشت که در ارتش نفوذ داشته باشد. در حقیقت ارتشی که سالیان سال با پشتوانهی حمایتی شاه به اوج رسیده بود، حال دیگر باید روی پای خود میایستاد. هایزر با تنی چند از امرای ارتش از جمله ارتشبد عباس قرهباغی، رئیس ستاد مشترک، ارتشبد حسن طوفانیان، معاون وزارت جنگ، سپهبد امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، دریاسالار کمالالدین حبیباللهی، فرمانده نیروی دریایی و سپهبد عبدالعلی بدرهای، فرمانده نیروی زمینی[85] تماس گرفته و حمایت و پشتیبانی کارتر و دولت آمریکا را به آنان اعلام کرده بود.[86]
هرچند تلاشهایی برای انجام کودتا شد اما واقعیت آن است «هنگامی که شاه رفت، افسران ارشد وی، گروه گروه، به دنبالش کشور را ترک گفتند»،[87] آنها سرخورده و ناامید تنها به این فکر بودند تا بتوانند خود را از معرکهای که در آن گرفتار شده بودند، نجات دهند. اگر نگاهی به نوشتههای آنان پس از انقلاب شود، شاهد هستیم که هر کدام، شکست خود یا ضعفشان را به دیگری نسبت میدهند. چنان که محمدرضا با انتقاد از سیاستهای آمریکا و شخص کارتر، خروجش را نتیجهی برخورد دوگانهی آمریکا با کشورش میداند. به عنوان نمونه مجلهی «تایم» در مورخهی 5 فوریهی 1979 در گزارشی مفصل از جریان مسافرت شاه به مصر، تحت عنوان: «شاه گناه شکست خود را به گردن کارتر میاندازد.»[88] این نکته را بازگو میکند.
حسین فردوست در مورد اضمحلال ارتش پس از خروج شاه که نتیجهی قطعی خروج شاه از ایران است، چنین برداشتی دارد: «با خروج محمدرضا، ارتشی که او فرمانده کل و سمبل آن بود، روحیهی خود را از دست داد و بدنهی آن در انقلاب مستحیل شد و سران آن در سردرگمی کامل غرق شدند.»[89]
امام خمینی و مدیریت بحران
گام اول استراتژی امام خمینی رفتن شاه بود. اینک این خواست مهم در حال تحقق بود. در آستانهی خروج شاه امام خمینی در طی یک سخنرانی در 17 دی ماه منظور مردم و خود را از رفتن شاه تفسیر کردند و فرمودند: «مطلب ما این نیست که شاه برود بیرون مملکت، مطلب ما سقوط شاه است از سلطنت. این که میگوییم شاه برود یعنی سلطنت نداشته باشد، نه برود تفریح.» امام خمینی برای از بین بردن هر ابهامی اضافه کردند: «مطلب دوم این است که رژیم شاهنشاهی یک رژیمی است که مقبول ملت نیست.. امام خمینی هدف از رفتن شاه را و سقوط رژیم را کاملاً توضیح دادند که «مطلب ثالث این است که ما میخواهیم یک حکومت عدل بر قوانین اسلام در ایران حکمفرما باشد.» امام خمینی در مورد وضوحخواستهای خود افزودند که «اینها هیچ کدامش در آن هیچ ابهامی نیست که کسی بخواهد تأویلش کند، کسی بخواهد بگوید مطلب ما باز معلوم نیست... مگر این که کسیخودش را به کری بزند.» امام خمینی خود را بیان کنندهی «نهاد ملت» دانستند که ملت «یک سال بیشتر است که در خیابانها دارد فریاد میزند که ما رژیم شاهنشاهی را نمیخواهیم. رژیم پهلوی را نمیخواهم و ما حکومت اسلامی میخواهیم. این هیچ ابهامی ندارد.»
امام خمینی مطالب بالا را در مقابل آمریکا و رژیم شاه مطرح کردند که سعی مینمودند رفتن شاه را موقتی بشمارند و در عین حال میخواستند با خروج موقت شاه آرامش را در ایران برقرار کنند. ایشان در این سخنرانی تأکید کردند بنابراین با رفتن شاه «هیچ مطلبی از آن مطالبی که ما و ملت ایران میخواهیم حاصل نشده است.»[90] ایشان همچنین در مصاحبه با روزنامهی استریت تایمز در مورد رفتن شاه توضیح دادند که «من کراراً گفتهام و نوشتهام که بعد از بیرون کردن شاه و دودمانشـ البته این در صورتی است که شاه به دست مردم نیفتد والا او را در دادگاه محاکمه کرده و به سزای اعمالش میرسانیمـ و برچیدن رژیم شاهنشاهی، یک حکومت اسلامی را به آرای عمومیمیگذاریم.» امام خمینی در این مصاحبه از سیاست رفتن شاه و حفظ رژیم شاهنشاهی پرده برداشتند و فرمودند: «حتی سیاسیون ایران میگویند شاه را اگر بتوانیم بیرون کنیم با رژیم نمیشود مخالفت کرد. آنها همگی بدون استثنا میگویند که اولاً دست از مخالفت با رژیم شاهنشاهی بردار که مخالفت با رژیم غیرممکن است»، امّا من «صریحاً میگویم که به امید خدا پیروزی نزدیک است. من شاه را بیرون میکنم. رژیم شاهنشاهی را از بُن خواهم کَند و جمهوری اسلامی را جایگزین آن خواهم کرد.»[91]
با این همه سیاست راهبردی امام خمینی اخراج شاه بود؛ لذا در این موقعیت شعار«محاکمهی شاه» را مطرح کردند تا شاه را در ترک ایران بیشتر مورد فشار قرار دهند. امامخمینی از 18 دی ماه تا قبل از رفتن شاه، 29 مصاحبه با رسانههای جهان در مورد رفتن شاه و برنامههای بعد از رفتن وی و تهدید به محاکمه در صورت دستگیری شاه داشتند. در مصاحبه با تلویزیون فرانسه شاه را تهدید کردند که «اگر به دست ما بیفتد او را به خاطر جنایاتی که کرده محاکمه خواهیم کرد.»[92] امام خمینی در پاسخ به یکی ازخبرنگاران آمریکایی که پرسید «اگر شاه استعفا کند آیا شما مایلید در یک دولت جدید شرکت کنید؟» فرمودند: «اکنون تنها به چشمپوشی از قدرت توسط شاه، اختلاف ملت با وی تمام نمیشود؛ زیرا شاه جنایات بسیاری را مرتکب شده است و بنابر این باید محاکمه و مجازات شود.»[93] امام خمینی در مصاحبه با روزنامهی فاینانشال تایمز تصریح کردند که «ما شاه و کسانی که در دوران سلطنت او خیانت کردهاند محاکمه میکنیم و به مجازات اعمالشان میرسانیم.»[94]
به هر حال همان طوری که امام خمینی قول داده بودند شاه را بیرون کردند و با انتشارخبر خروج شاه با صدور پیامی کوتاه خطاب به خبرگزاریهای جهان اعلام کردند: «خروج شاه از ایران اوّلین مرحلهی پایان یافتن سلطهی جنایتبار پنجاه سالهی رژیم پهلوی میباشد که به دنبال مبارزات قهرمانانهی ملت ایران صورت گرفته است، من این پیروزی مرحلهای را به ملت تبریک میگویم.» امام خمینی در این پیام وعده دادند که «بهزودی دولت موقت انتقالی را برای اجرای انتخابات مجلس مؤسسان و تصویب قانوناساسی جدید معرفی میکنم.» و در مورد بازگشت به ایران اعلام نمودند که «در اوّلین فرصت مناسب» به ایران باز خواهم گشت و قول دادند «بیانیهای خطاب به ملت صادر خواهم کرد.»[95]
امام خمینی عصر روز 26 دی در جمع خبرنگاران حاضر شدند و اعلام کردند: «خروج شاه اوّلین مرحلهی پیروزی ملت ماست. ما مشکلات زیادی در پیش داریم و ملت باید بداند که مجرد رفتن شاه پیروزی نیست. بلکه طلیعهی پیروزی و این طلیعه را به ملت ایران تبریک عرض میکنم.» امام خمینی رفتن شاه را «طلیعهی خلع سلطهی اجانب» معرفی کردند که تبریکش «بیشتر از تبریک رفتن شاه است.» ایشان با برشمردن خرابیهای پنجاه سالهی رژیم پهلوی از همهی اقشار مردم خواستند تا با وحدت کلمه برای آبادی قیام کنند. امام خمینی در این مصاحبهی مطبوعاتی از ملت خواستند که «خودشان مواظب نظم مملکت باشند و جوانان غیور کنترل شهرستانها و دهات و قراء را به دست گیرند.»[96] همین پیام کوتاه بود که کمیتههای انقلاب اسلامی را پایهگذاری کرد. امام خمینی در فردای خروج شاه همان طوری که قول داده بودند پیامی را خطاب به ملت ایران فرستادند که به دلیل اهمیت آن متن آن را نقل میکنیم.
«بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت عموم ملت شریف و شجاع ایرانـ اَعْلَیاللهُ کلِمَتَهُمْ و وَفَّقَهُمُ اللهُ تعالی[97]
فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعهی پیروزی ملت و سرلوحهی سعادت و دستیافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم. شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملتهای مظلوم ثابت کردید که با فداکاری و استقامت میتوان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد و به مقصدـ هر چه دشوار باشدـ رسید. گرچه این ستمگر با دست آغشته به خون جوانان ما و جیب انباشته از ذخایر ملت از دست ما گریخت. ولی به خواست خداوند متعال به زودی به محاکمه کشیده خواهد شد و انتقام مستضعفین از او گرفته خواهد شد؛ لکن قطع دست ستمکار از ادامهی ظلم، به دست ستمدیدگان، فوری است. او رفت و به همپیمان خود اسرائیلـ دشمن سرسخت اسلام و مسلمینـ پیوست و جرایم و آشفتگیهایی را به جای گذاشت که ترمیم آن جز به تأیید خداوند متعال و همت همهی طبقات ملت و فداکاری اقشار کاردان و روشنفکر میسر نخواهد شد. اکنون در این طلوع فجر سعادت و پیروزی توجه عموم را به مطالبی جلب میکنم:
1ـ بر جوانان غیور در سراسر کشور لازم است، برای حفظ نظم، با آن دسته از قوای انتظامی که اکنون به آغوش ملت بازگشتهاند با تمام نیرو همکاری کنند و با کمال قدرت و جدیت نگذارند که بدخواهان و منحرفین آشوب و ناامنی ایجاد نمایند.
2ـ به تظاهرات و شعارهای پرشور علیه رژیم سلطنتی و دولت غاصب ادامه دهند و اگر منحرفین و مخالفین اسلام بخواهند اخلالی به وجود آورند و نظم را به هم زنند، از آنان جداً جلوگیری کنند. باید ملت بداند که هر انحرافی و هر شعاری که مخالف مسیر ملت است به دست عمّال شاه مخلوع و عمّال اجانب تحقق مییابد. من از جمیع اشخاصی که انحرافی داشتهاند و یا گرایش به بعضی از مکتبهای انحرافی داشتهاند تقاضا دارم که به آغوش اسلام که ضامن سعادت آنان است برگردند که ما آنان را برادرانه میپذیریم. در این موقع حساس که کشور جنگزدهی ما بیش از هر زمانی به اتحاد و اتفاق احتیاج دارد باید سعی شود که از هر اختلافی احتراز شود.
3ـ دولت موقت برای تهیهی مقدمات انتخابات مجلس مؤسسان بهزودی معرفیمیشود و به کار مشغول خواهد شد. وزارتخانهها موظفاند که آنان را پذیرفته و با آنان همکاری صمیمانه کنند. اینجانب به صلاح وزرای غیرقانونی میدانم که برکناری خود را اعلام کنند و خود را در مسیر ملت قرار دهند.
4ـ به جمیع نیروهای انتظامی و زمینی و هوایی و دریایی و صاحبمنصبان و درجهداران ارتش و ژاندارمری و غیر آنان توصیه میکنم که دست از حمایت محمدرضا پهلویـ که مخلوع است و به کشور برنمیگردد و در خارج نیز با نفرت مردم مواجه استـ بردارند و به ملت بپیوندند که صلاح دنیا و دین آنان در آن است.
اینجانب از همهی طبقات خصوصاً حضرات علمای اعلام در این مواقع حساس تشکر میکنم، و سلامت و سعادت همگان را از خداوند متعال خواستارم و وحدت کلمه را برای همیشه خصوصاً تا برانداختن رژیم شاهنشاهی و استقرارحکومت جمهوری اسلامی، امیدوارم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
روحالله الموسوی الخمینی.»[98]
[1] . رضاخان از کشور تبعید نشد، بلکه از کشور فرار کرد و اشتیاق و عجله وی برای خروج از ایران، بعد از فراهم سازی مقدمات به تخت نشستن ولیعهد و بقای دودمان پهلوی، به دلیل ترس و وحشتی که در اثر ظلم و استبداد بر مردم، عارض آن شده بود و همچنین از رسیدن ارتش روسها به تهران و دستگیری و محاکمهاش در ایران داشت، بسیار زیاد بود؛ به طوری که اشرف پهلوی مینویسد: «اطلاع بر این جریانات برای پدرم به قدری غیرمنتظره بود که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد و دچار چنان وحشتی شد که بدون توجه به عواقب کار و اثری که انتشار این خبر در مردم کرد از تهران به اصفهان میرود و تصمیم میگیرد آن شهر را پایتخت کند.... به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش در ایران با خشونت رفتار کرده بود، وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بوده به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها به طرف تهران حرکت کردهاند روحیه خود را به شدت باخت.» (مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج 8، تهران، انتشارات علمی، پائیز 1364، ص 105) بنابر این فرار رضاخان از ایران، علاوه بر اینکه وی را از خطر محاکمه در کشور میرهانید، از افشای بسیاری از اقدامات پنهان انگلستان در ایران نیز جلوگیری مینمود و به همین دلیل، خروج سریع رضاخان با هدایت و رضایت انگلیسیها صورت پذیرفت و آنان مقدمات، مقصد و هزینه سفر وی را فراهم کردند.
[2] . آبراهامیان، یراوند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، 1384، ص 202.
[3] . آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ج دوم، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، مؤسسه انتشارات عطائی، تهران، 1360، ص 153.
[4] . فاجعه سینما رکس آبادان، به خون نشاندن مردم در میدان ژاله، کشتار وسیع دانشآموزان در 13 آبان و... همه نتیجه سیاستهای سرکوب محمدرضا پهلوی بود که خون مردم و رهبری نهضت را بیش از پیش به جوش آورده بود تا به چیزی کمتر از محاکمه شاه قانع نباشند. در این شرایط فرار از کشور تنها گزینهای بود که شاه و خاندانش میتوانستند انتخاب کنند.
[5] . احسان نراقی میگوید: به هنگام ملاقاتی که آبان 1357 با وی [شاه] داشتم، به خاطر میآورم که به من چنین گفت: «مدام بر تعداد کسانی که ما را تشویق به رفتن میکنند افزووده میشود. اما من خودم همیشه ترجیح دادهام که حتی با بچههایم همین جا بمانم. اگر قرار است کشته شویم همگی با هم در کشورمان کشته شویم! این حالت را نسبت به این که چمدان به دست از این فرودگاه به آن فروگاه بروم ترجیح میدهم.» نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه: سعید آذری، تهران: مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، چاپ چهارم، 1381. ص130 ـ 129.
[6] . امینی، ایرج، بر بال بحران، (زندگی سیاسی علی امینی)، تهران: ماهی، چاپ دوم، اردیبهشت 1388، ص 548.
[7] . آرمسترانگ، اسکارت، آمریکا و سقوط شاه، ترجمه: خورشید، بی جا، پرهام، تیر 1360، ص 58 ـ 56.
[8] . آرمسترانگ، پیشین، ص 62 ـ 61.
[9] . نک: اطلاعات، 16 /10 /1357، ش 15753، ص 8.
[10] . هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه: ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، ص 202.
[11] . کرباسچی، غلامرضا، روزشمار روابط ایران و آمریکا، تهران: بقعه، چاپ اول،1380، ص 311.
[12] . : نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالة ایران (از کودتا تا انقلاب)، ج 2، تهران، مؤسسة خدمات فرهنگی رسا، چاپ هفتم، 1384، ص 213.
[13] . اطلاعات، 18 /10 /1357، ش 15754، ص 8.
[14] . اطلاعات، 20 /10.1357، ش 15756، ص 6.
[15] . هفته نامه تهران مصور، س 36، ش 2، 29 /10 /1357، ص 21.
[16] . نجاتی، غلامرضا: همان، ص 213.
[17] . همان، ص 251-256.
[18] . یکی از برنامههایی که مقامات آمریکایی برای حفظ منافع خود در ایران مطرح کرده بودند، مذاکره با امام خمینی بود. سولیوان در تماس تلفنی با ونس و نیوسام توصیه کرد یک مقام ارشد نظامی را برای مذاکره مستقیم با امام به پاریس بفرستد. وزارت امور خارجه تئودور الیوت را که بازرس کل وزارت امور خارجه و به زبان فارسی مسلط بود برای گفتگو با امام خمینی برگزید. واشنگتن به سولیوان اطلاع داد جریان این امر را به اطلاع شاه برساند بدون اینکه نظر او خواسته شود. سولیوان این کار را انجام داد و شاه بدون مخالفت، فقط از او خواست جریان ملاقات و مذاکرات را به اطلاعش برسانند. مأموریت الیوت برای 16 دی 1357، قطعی شد. اما این مأموریت به انجام نرسید و لغو شد.
[19] . خاطرات دو سفیر (اسراری از سقوط شاه و نقش آمریکا و انگلیس در انقلاب ایران)، ترجمه: محمود طلوعی، تهران: علم، چاپ سوم، 1375، ص 205 ـ 204.
[20] . اطلاعات، 18 /10 /1357، ش 15754، ص 2.
[21] . پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، البرز، چاپ دهم، 1388، ص 429. ص 275.
[22] . ر.ک، بختیار، شاپور، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، پاریس، آلبین مایکل، چاپ سوم، 1982/ 1361، ص 146- 148.
[23] . اطلاعات، ش 15753، 16 /10 /1357، ص 6.
[24]. روزنامهی کیهان، 24 /10 /1357، ص 3.
[25] . خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 215 ـ 214.
[26] . اطلاعات، 17 /10 /1357، ش 15753، ص 8.
[27] . امینی، ایرج، بر بال بحران، (زندگی سیاسی علی امینی)، ص 575.
[28] . اطلاعات، 19 /10 /1357، ش 15755، ص 8.
[29] . روزنامه اطلاعات، 20 دی 1357، ص 2.
[30] . برای مطالعه بیشتر ر.ک اطلاعات، 20 دی 1357 ش 15756، ص 6 ـ 2.
[31] . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357 – 1300)، تهران، البرز، چاپ سوم، 1375.ص 496 ـ 494.
[32] . اطلاعات، 18 /10 /1357، ش 15754، ص 8.
[33] . آرمسترانگ، پیشین، ص 71 ـ 70.
[34] . خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 210 ـ 209.
[35] . خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 212.
[36] . همان، ص 211 ـ 210.
[37] . شوکراس، پیشین، ص 31 ـ 30؛ نک: خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 211.
[38]. ر.ک. شوکراس، پیشین، ص 31. همچنین پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، چاپ آمریکا، ص 274.
[39] . امینی، ایرج، پیشین، ص 578.
[40] . از دوره نخستوزیری شریف امامی به بعد، موضوع تشکیل شورای سلطنت بر سر زبانها بود، اما شاه رضایتی به این امر نشان نمیداد. به ویژه علی امینی طی ماههای آبان و آذر 1357 از شاه میخواست به تشکیل شورای سلطنت رضایت دهد و شرط میکرد که اعضای این شورا ضرورتاً نباید پس از تحولات سال 1342 وابستگی آشکاری به رژیم پهلوی داشته باشند. وقتی تصمیم شاه برای خروج از کشور حتمی شد، به پیشنهاد شاه و با موافقت نخستوزیر- شاپور بختیار- بنا بر این شد تا در غیاب شاه، امور حکومتی مربوط به وی از جمله عزل و نصبها و … بر عهدهی شورای عالی سلطنتی قرارگیرد. موضوع تشکیل شورای سلطنت، با عجز شاه در ماندن در کشور و خروج اجباری از ایران جهت اداره امور کشور مورد توجه جدی درباریان پهلوی قرار گرفت. از همینرو روز 23 دی 1357، شورای سلطنت به ریاست سید جلالالدین تهرانی تشکیل شد. این شورا یکی از آخرین تلاشها برای احیای نظام سلطنتی بود. شورای سلطنت از همان ابتدای کار با موضعگیری امام خمینی به تزلزل افتاد. به همین جهت بعد از رفتن شاه شورای سلطنت به اصرار ارتشبد قرهباغی دوبار تشکیل جلسه داد. جلسهی اوّل بعد از خروج شاه تشکیل شد و بر سر برقراری آرامش به بحث نشستند؛ امّا این جلسه بدون نتیجه به پایان رسید. جلسهی دوم در اوّل بهمن تشکیل شد تا پس از استعفای رئیس شورای سلطنت تکلیف فرامین ارتشی روشن شود که قرار شد آقای وارسته از طرف رئیس شورا فرامین را امضاء کند. بعد از آن شورای سلطنت هرگز تشکیل نگردید و هیچ نقشی را ایفا نکرد.
[41] . اطلاعات، 24 /20 /1357، ش 15759، ص 8؛ نک: قره باغی، پیشین، ص 123 ـ 122.
[42] . اطلاعات، 23 /10 /1357، ش 15758، ص 7.
[43] . اطلاعات، 24 /20 /1357، ش 15759، ص 8.
[44] . خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 212؛ نک: شوکراس، پیشین، ص 23.
[45] . ر.ک.شوکراس، پیشین، ص 86-87.
[46]. عباس قرهباغی، پیشین، ص 131.
[47]. احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ص 240.
[48]. عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال، ص 139 ـ 143.
[49]. روز 14 دی 1357 ژنرال «رابرت هایزر» معاون فرمانده نیروهای ارتش آمریکا در اروپا، در حالی که در قسمت بارِ هواپیما مخفی شده بود، وارد تهران شد. برژینسکی هدف از مأموریت هایزر در ایران را طراحی یک کودتای نظامی در صورت شکست دولت بختیار اعلام کرد. این سفر در آخرین روزهای حیات سیاسی محمدرضای مخلوع انجام شد. هدف آن بود تا به کمک ارتشیان ضمن حمایت از دولت غیرقانونی بختیار انجام کودتای نظامی را نیز مد نظر داشته باشند. هایزر در ایران میخواست همان نقشی را بازی کند که در سال 1332 کرمیت روزولت بازی کرد. او در تمام ایامی که در تهران به سر میبرد، فرماندار تهران، نایب السلطنه و فرماندار بختیار لقب گرفته بود. ناآگاهی و فقدان اطلاعات لازم از اوضاع بحرانزده و برآوردهای لازم ذهنی و عینی از بدنه میانی ارتش، سبب شد طرحی را به نام «عملیات نجات یا کورتاژ» با همکاری گروه کوچکی از نظامیان وفادار به شاه پیاده نمایند که بنا به گفته دریاسالار حبیباللهی، فرمانده نیروی دریایی وقت، آنقدر ابتدایی بود که نمیتوانست نتیجهای بهبار آورد. آشفتگی، ناتوانی و شکاف در ارتش و مردد بودن در اجرای آن باعث شد که با روند موفق پیروزی انقلاب، هشدار امام خمینی در شب قبل از پیروزی انقلاب مبنی بر درهم شکستن حکومت نظامی و سرانجام با اعلام بیطرفی ارتش، عملیات کودتا عقیم بماند.
[50]. رابرت هایزر، مأموریت در تهران (خاطرات ژنرال هایزر) ترجمهی ع ـ رشیدی، تهران، مؤسسهی اطلاعات، 1365، ص 42.
[51]. همان، ص 123.
[52]. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ص 17.
[53]. همان، ص 127.
[54]. رابرت هایزر، پیشین، ص 112.
[55]. عباس قرهباغی، پیشین، ص 179.
[56]. همان، ص 180ـ 181.
[57]. کیهان، 27 /10 /1357، ص 2.
[58] . علیاننژاد، میرزا باقر. «روزی که شاه رفت»، فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11، زمستان 1384، ص 160.
[59] . راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح.ا. مهران، تهران اطلاعات، 1374، ص 392 - 394.
[60]. خلیلی، اکبر، گام بر گام با انقلاب، ج اول، تهران، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص 211.
[61]. روزنامهی کیهان، 21 /10 /1357.
[62]. روزنامهی اطلاعات، 25 /10 /1357.
[63]. روزنامهی اطلاعات، 27 /10 /1357.
[64]. روزنامهی کیهان، 27 /10 /1357.
[65]. همان، 26 /10 /1357.
[66]. آخرین سفر شاه، پیشین، ص 7.
[67]. اکبر خلیلی، پیشین، ص 212- 213
[68]. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، هفته، تهران، 1361، ص 411.
[69] . زاهدی، اردشیر، 25 سال در کنار پادشاه (خاطرات اردشیر زاهدی)، به کوشش ابوالفضل آتابای، تهران، عطایی، 1381، ص 335.
[70] . روزی که شاه رفت، پیشین، ص 164.
[71] . همان.
[72] . همان.
[73] . همان، ص 165.
[74] . همان.
[75] . همان.
[76] . بهبودی، هدایتالله. «گوادلوپ»، فصلنامه مطالعات تاریخی. شماره 11، زمستان 1384، ص 240.
[77] . مأموریت در تهران، پیشین، ص 58.
[78] . برژینسکی، زبیگنیو، «قدرت و اصول»، ترجمه مرضیه ساقیان. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1379، ص 505.
[79] . مأموریت در تهران. پیشین، ص 79.
[80] . همان. ص 86.
[81] . همان. ص 88.
[82] . روزی که شاه رفت، پیشین، ص 166.
[83] . یزدی، ابراهیم، «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، تهران: قلم، 1363 .ص 102.
[84] . مأموریت در تهران. پیشین، ص 147.
[85]. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالهی ایران از کودتا تا انقلاب، ص 354.
[86]. «آمریکا فرماندهان نظامی ایران را به حمایت از دولت بختیار تشویق کرد»، کیهان، 19 دی 1357، ص 2.
[87]. لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 218.
[88]. اقدسی، مجیدرضا، انقلاب اسلامی ایران از دی 1356، تا بهمن 1357، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 152.
[89]. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج اول، مؤسسه اطلاعات، تهران 1387، ص 571.
[90]. صحیفهی امام، ج 5، ص 360 ـ 361.
[91]. همان، ص 476.
[92]. همان، ص 380..
[93]. همان، ص 395.
[94]. همان، ص 396.
[95]. همان، ص 481.
[96]. همان، ص 484.
[97]. خداوند متعال، نوایشان را بلند مرتبه فرماید و توفیق عطایشان کند.
[98]. صحیفه امام، ج 5، ص 486 ـ 487.
گزارش خروج شاه از کشور
گزارش ساواک از اعلامیه امام در باره فرار شاه ص1
گزارش ساواک از اعلامیه امام در باره فرار شاه ص2
گزارش نوبه اى اطلاعاتى
گزارش وقایع و حوادث حوزه فرماندارى نظامى تهران و حومه 26 و 27 دیماه
گزارش وقایع و حوادث حوزه فرماندارى نظامى تهران و حومه
گزارشی از شادی دانشجویان ایرانی مقیم بوپال ـ هند در پی فرار شاه
بریدهای از روزنامه اطلاعات 19 دی 1357 ص 8
بریدهای از روزنامه اطلاعات 27 دی 1357
تصویری از امام خمینی در نوفل لوشاتو در روز فرار شاه، در یکی از نشریات خارجی
روزنامه اطلاعات 16 دی 57 ص 6
روزنامه اطلاعات 18 دی 57
معرفی کابینه شاپور بختیار به محمدرضا شاه. 16 دیماه
آخرین کنفرانس خبری شاه در ایران با حضور رسانه های خارجی به مناسبت سال نو میلادی
محمدرضا شاه و فرح دیبا در فرودگاه مهرآباد لحظاتی قبل از خروج از کشور. 26 دیماه
محمدرضاشاه و فرح دیبا در فرودگاه مهرآباد لحظاتی قبل از خروج از کشور. 26 دیماه
جشن و شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه
خوشحالی مردم در روز فرار شاه از کشور
خیابان های تهران پس از اعلام خبر خروج شاه از کشور
خیابان های تهران پس از اعلام خبر خروج شاه از کشور
شادمانی در خیابان های تهران پس از فرار شاه؛ در حرکتی نمادین یک جوان تصویر رهبرکبیر انقلاب را به جای عکس شاه روی اسکناس قرار داده است
فرودگاه مهرآباد در روز فرار شاه و خانوادهاش از ایرن. 26 دیماه
حال و روز شاه فراری به روایت کاریکاتور
حال و روز شاه فراری به روایت کاریکاتور
حال و روز شاه فراری به روایت کاریکاتور
حال و روز شاه فراری به روایت کاریکاتور
حال و روز شاه فراری به روایت کاریکاتور
تعداد مشاهده: 13143