آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک – (2)
تاریخ انتشار: 11 آذر 1403
آیتالله مکارم شیرازی در مسجد ارک تهران
یکی از پایگاههای فعالیت فرهنگی آیتالله مکارم، مسجد ارک بود. شرکتکنندگان در سخنرانیهای ایشان در این مسجد عموماً گروهی از جوانان دانشجو بودند. از این رو بود که ایشان در ماه رمضان سال 1351ش، برنامه سخنرانی خود را منوط به علاقهمندی مستمعین نمود و گفت:
«من به دعوت عدۀ کثیری از دوستان تصمیم دارم ماه رمضان را در تهران بمانم و در هر موردی که آقایان علاقمند هستند میتوانند بنویسند و به من بدهند تا من طبق خواسته اکثریت برنامه سخنرانیم را در ماه رمضان تعیین کنم و در همان مورد صحبت نمایم.» [1]
در این زمان که بحث اختلافات درباره حسینیه ارشاد بالا گرفته و آیتالله شهید مطهری نیز از آن حسینیه جدا شده بود، در برخی از محافل، از برنامهریزی دولت برای استفاده از آیتالله مکارم در برابر حجتالاسلام والمسلمین فلسفی سخن گفته شد:
«در ماه رمضان امسال میخواهند ناصر مکارم در مسجد ارک منبر برود و سخنرانی او را از رادیو پخش کنند البته اگر هدفشان این باشد که مردم، فلسفی را از یاد ببرند، نمیتوانند و این کار درست نیست و اگر هدف تبلیغ مذهبی باشد عیبی ندارد.»[2]
ولی پس از گذشت چند روزی از سخنرانی ایشان در مسجد ارک، معلوم شد که نیروهای امنیتی رژیم چنین برنامه و طرحی را داشتهاند که با مخالفت آیتالله مکارم مواجه گردیدهاند. در این خصوص به نقل از آقای محمدحسن توسلی (خادم مسجد ارک) نوشته شد:
«امسال از طرف رادیو ایران خیلی فشار آوردند که سخنرانی آقای ناصر مکارم را از مسجد ارک از طریق رادیو ایران پخش کنند؛ اما خود مکارم حاضر نشد، ما هم نگذاشتیم این کار صورت بگیرد و علتش این بود که دولت میخواهد کاری بکند که مردم فلسفی را از یاد ببرند و به همین منظور میخواهد چند تن را جلو بیندازد.»[3]
سخنرانی ایشان از روز هفدهم مهرماه، که مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان بود، بعد از نماز ظهر و عصر پیرامون موضوع «اقتصاد در اسلام» در مسجد ارک آغاز گردید. در این بحث پرداختن به شکاف عمیق بین اغنیاء و فقرا در دنیا محملی برای انتقاد از رژیم پهلوی بود:
«در روزنامههای شما نوشتهاند یکی از میلیاردرهای آمریکا میرود به یک شهر و در آنجا هتلی اجاره میکند و چون مدت اقامتش طول کشیده بود صاحب هتل میگوید این آقا کی باید از اینجا برود؟ به میلیادر برمیخورد و صاحب هتل را احضار میکند و فوراً هتل را از او میخرد و او را بیرون میکند. همین شخص به آرایشگر خود که به مدت یک هفته از او پذیرایی کرده بود یک چک ده هزار تومانی داده است و در عوض در ممالک آفریقا هزاران نفر از گرسنگی جان میدهند. همین سرطان اقتصادی دارد به ایران شما هم وارد میشود. من تقصیر ندارم که این مطالب را میگویم در روزنامهها نوشته بودند. یکی از رجال سیاسی وقتی مرده بود 27 میلیون تومان مالیات بر ارث او شده بود و همچنین مبلغ 50 میلیون تومان مالیات بر ارث یک افسر بازنشسته و 70 میلیون تومان مالیات بر ارث یک بازرگان شده است و در عوض یکی نقل میکرد که زمستان سال گذشته به خانه یکی از اهالی جنوب شهر رفته و دیده است 7 بچه زیر یک لحاف پارهپاره جمع شده و از سرما میلرزند... بنابراین جوانان عزیز، درس بخوانید و پستهای مملکتی را اشغال کنید و نگذارید بیگانگان بیایند علاوه بر حقوق گزاف، حق توحش هم از ما بگیرند.»[4]
و در جلسهای دیگر، با اشاره به تأثیر معاملات ناسالم بانکها در فقر و فلاکت مردم، گفت:
«یکی از حقوقدانان آلمانی به نام پارت میگوید 5% از مردم جهان سرمایهدار هستند و از دسترنج 95% کارگر و غیره بهره میبرند و این افراد سرمایههای خود را در بانک میگذارند و آنها را به دیگران نزول میدهند.»[5]
پس از گذشت مدت 10 روز از سخنرانی پیرامون اقتصاد در اسلام، با توجه به تبلیغاتی که از سوی مکاتب مادی در محیطهای دانشجویی صورت میگرفت، آیتالله مکارم سمت و سوی سخن را به این موضوع کشانده و درباره علت آن فرمودند:
«عدهای از اساتید دانشگاه که از مکتب اسلام اطلاع ندارند اظهارنظرهایی میکنند و جوانان و دانشجویان را به اشتباه میاندازند. این مکتب را باید از چهار جهت جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفی و الهی مورد بررسی قرار دهیم.»[6]
با نزدیک شدنِ ایام شهادت حضرت علی علیهالسلام، سخنانِ او رنگ و بوی عدالتخواهانه گرفت تا ضمن اشاره به چگونگی قضاوتهای امیرالمؤمنین علیهالسلام بگوید:
«علی برعکس بازپرسان این زمانه، یک کلمه دروغ نگفت و پرونده سازی هم نکرد و از قاتلین اعتراف گرفت، اما بازپرسهای فعلی باید ده کلمه دروغ بگویند تا یک کلمه حرف راست از متهم اعتراف بگیرند.»[7]
در همین سخنرانی بود که از دستگاه قضایی رژیم شاه انتقاد نمودند:
«یک قاضی نباید در شمال شهر بنشیند و هنگام قضاوت بین وزیر و فقیر تفاوت قائل شود؛ ولی قانون جزای ما که نیمی از قانون شرع و نیم دیگرش از قانون اروپا اقتباس شده، نمیتواند کاملاً قانون اسلام را اجرا کند.»[8]
آیتالله مکارم نحوهی تفکر خود را پیرامونِ چگونگیِ مبارزه با طاغوت نیز روشن نموده و با صراحت گفت:
«ای جوانان، مسلح به سلاح علم و دانش باشید تا بتوانید به موقع جواب افراد مغرض و خائن را بدهید. یکی از برنامههای انقلابی که حضرت محمد[ص] طرح کرد، انقلاب فکری و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بود. چون میبایست اول افکار مردم را روشن سازد تا بتواند به مقصود خود نائل شود.»[9]
حضور یک ماههی ایشان در ماه رمضان سال 1351ش با توجه به استقبالی که جوانان از آن داشتند موجب گردید تا این جلسات تحت عنوان «جلسات معارف اسلامی» به صورت هفتگی ادامه یابد. ایشان در سخنرانی اولین جلسه ضمن گلایه از تفرقهی جهان اسلام و مسئله فلسطین، عدم توجه به اشغال «بیتالمقدس» را مورد توجه قرار داده و فرمودند:
«عبادت فقط چند رکعت نماز خواندن نیست، بهتر است این مساجد را که روح دارند و سازنده هستند به صورت کلاس درس درآوریم تا جوانان و دانشجویان عزیز ما در این کلاسها شرکت نمایند تا روح سازندگی در آنها به وجود آید و به دیگران نیز بیاموزند.»[10]
در این ایام که محمدرضا پهلوی با خرید انواع و اقسام سلاحهای آمریکایی و غیرآمریکایی و با هزینههای هنگفت ایران را به زرّادخانهای بزرگ تبدیل کرده بود، با تمثیلی زیبا در اعتراض به آن گفتند:
«مثلاً اگر شخصی ماهیانه هزار تومان درآمد داشته باشد و از طرفی در منزل فرزندان او بیمار باشند و مبلغ پانصد تومان از درآمدش را به جای تهیه دارو برای فرزندان خود، بدهد شمشیر و چاقوی ضامندار و توپ و تفنگ بخرد؛ کار این مرد را چگونه باید پنداشت؟ وقتی این ابرقدرتها میدانند که در دنیا میلیونها نفر در فقر و گرسنگی به سر میبرند و هلاک میشوند، چرا در فکر سلاح مدرن جنگی هستند.»
ساواک در ذیل این گزارش نوشت:
«سخنان این واعظ با کنایه و اشاره، تبلیغات علیه حکومت و ابرقدرتهاست.»[11]
از دیگر ویژگیهای این جلسات، تدوین نشریاتی برگرفته از محتویات سلسله سخنرانیهای آیتالله مکارم بود که پس از تدوین به مبلغ 5 ریال به فروش میرسید.[12] این رویه باعث شد تا دستور احضار مجدد و تذکر شدید به ایشان داده شود:
«علیرغم تذکراتی که از طریق آن ساواک به نامبرده بالا داده شده، مشارالیه در سخنرانیهای خود مبادرت به گفتار مطالب حاد و خلاف مینماید. علیهذا دستور فرمایید وی را مجدداً احضار و شدیداً به او تذکر داده شود و به عواقب وخیم اعمالش آگاهش نموده و نتیجه را گزارش نمایند. ضمناً ضبط سخنرانی یادشده ضروری میباشد.»[13]
هنوز دستور احضار ایشان عملی نشده بود که بررسی فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر نخعی در جلسه 17 مرداد 1352ش، فرصتی برای طرح چگونگی روابط در حکومت اسلامی و همچنین اشاره به هزار فامیل و تصدی مشاغل متعدد توسط آنان گردید:
«امروزه تمام فرمانها به صورت حرف و کاغذ پارهای گفته میشود و هر کس به مقامی میرسد، بلافاصله پسرعموها و پسردایی و کلیه بستگان و ... خود را مشغول به کار مینماید. آیا این تبعیض نیست که بستگان خود را به سر کار میگمارند. اعلامیه حقوق بشر که مفاد آن انساندوستی و دفاع از حقوق دیگران است به تصویب دولتها رسیده و به سازمان ملل و شورای امنیت داده شده است. آیا اعلامیه مزبور جز یک کاغذپاره خندهآور چیز دیگر است. چندی قبل نمایندگان دولتها خواستند در مورد تصرف سرزمینها، اسرائیل را به صورت کاغذپاره محکوم کنند که با وتوی آمریکا مواجه شدند. آیا این تبعیض نیست که چند کشور بزرگ دارای چنین حقی باشند. حتی آنها اجازه ندادند محکومیت اسرائیل روی همان کاغذپاره که اجرا نمیشود جامه[14] عمل پوشد.[15]
این سخنرانی موجب شد با اینکه هنوز از دستور احضار قبلی حدود یک ماه سپری نشده بود، اداره کل سوم در دستور شدیدتری بنویسد:
«برای آخرین بار نامبرده بالا احضار و به وی تذکر داده شود که در بالای منبر صرفاً به مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان نمودن مطالب تحریکآمیز اجتناب ورزد، در غیر این صورت نه تنها از منبر رفتنش جلوگیری میگردد، بلکه اقدامات شدیدی در مورد وی به مرحله اجرا درخواهد آمد.»[16]
این دستور، در تاریخ 15 / 6 / 1352 اجرا شد. آیتالله مکارم در این احضار، ضمن معرفی خود و اشاره به تألیفات متعددی که داشته با زیرکی خاصِ خود، انتقاد را شیوهای برای جذب نظر مستمع عنوان کرد.
سخنرانیهای ایشان بعد از این احضار باز هم رنگ و بوی انتقادات اجتماعی داشت و در برخی مواقع نیز به مسئله فلسطین و اشغال سرزمینهای آن توسط صهیونیستها اشاره میکردند.[17] سازمان امنیت شاه به این مقدار هم راضی نبود و زمانی که آیتالله مکارم به هواپیماهای بمبافکن ب 52 اشاره کرد و از «ریختن بمب از آسمان بر فراز بیمارستانها، سیلبندها، مسیر آب، مدرسهها» سخن گفتند، باز هم در ذیل گزارش سخنرانی وی نوشته شد: «نامبرده به تذکرات وقعی نگذارده است.»[18]
به همین دلیل بود که اداره کل سوم، ضمن تهیه شرحی از برخی از اظهارات ایشان در جلسات مختلف سخنرانی، نظریه داد:
«بنابراین مماشات و مدارا با اینگونه اشخاص که سخنرانیهای آنان جنبه تحریک عدهای از جوانان و بهرهگیری از آن به نفع خود دارند، صحیح به نظر نمیرسد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید از منابر وی دقیقاً مراقبت و از سخنرانیهای یادشده آگاهی حاصل و نتیجه به این اداره کل منعکس گردد.»[19]
هر چند به نظر میرسید که آیتالله مکارم با اظهار مطالبی که در زمان احضار عنوان نمودند، موفق به فریب نیروهای ساواک و ادامهی راه شده باشد ولی به زودی مشخص گردید که:
«از بررسی مفاد نامه معطوفی و سایر اخبار واصله از منابر وی، چنین استنباط میگردد که مشارالیه فرد راستگویی نبوده و قصد دارد از طریق سخنرانیهای تحریکآمیز افکار جوانان را به دلخواه خود پرورش داده و بهرهگیریهای لازم را بنماید.»[20]
با وجود تمامی فشارهای موجود، ایشان همچنان به سخنرانیهای انتقادی خود ادامه دادند و در این زمان که جنگ مصر و سوریه با اسرائیل شدت گرفته بود، نه تنها همواره در انتهای سخنرانی برای پیروزی اعراب بر اسرائیل دعا میکرد؛[21] بلکه پس از پایان تجمع سفرای کشورهای اسلامی در روز 29 / 7 / 1352 در مسجد حاج سید عزیزالله تهران، به عدهای از تجار بازار برای جمع آوری پول جهت کمک به اعراب پیشنهاد دادند که این پیشنهاد مورد توجه واقع گردید.[22]
در مهر ماه سال 1353ش (ایام ماه رمضان) برای بار دیگر گزارش سخنرانیهای ایشان در این مسجد از سر گرفته شد. تقاضایِ اعتراضِ گروهی به اختلاط مدارس و تأکید بر این مسئله که:
«این که یک موضوع سیاسی نیست. داد و فریاد هم نمیخواهد راه بیندازید. همه مردم از دولت بخواهید که مدارس دختر و پسر را از هم جدا کنند. من نمیگویم صددرصد موفق خواهید شد ولی در دنیای امروز خواست ملت یک اثراتی دارد.»[23]
نکتهای بود که در این گزارش به ثبت رسید و در جلسه دیگری نیز به اثر اعتراض دستهجمعی اشاره نموده و اظهار داشتند:
«شنیدم در تعدادی از مدارس تهران به بچههای مسلمان کالباس که مخلوط با گوشت خوک است میدهند. اگر سکوت کنید گناه است. صد نفر، دویست نفر به مدیر مدرسه و وزیر آموزش و پرورش تلفن کنید و بگویید این چه کاری است که میکنید. چه کسی به آنها دستور داده به بچههای مسلمان گوشت خوک بدهند. شماها تمام مسئولیتهای اجتماع را به گردن ما میگذارید. چند دفعه هم شما بگویید.» [24]
در ماه مبارک رمضان سال 1354ش، از تعداد جوانان و دانشجویان شرکت کننده در جلسات سخنرانی مسجد ارک کاسته شد. علت این مسئله از نظر آیتالله مکارم به این شرح عنوان شد:
«جوانان و دانشجویان ما را به طرق مختلف، منجمله مبارزه با گرانفروشی از طریق حزب، شرکت در اردوگاههای عمرانی ملی، جشن هنر شیراز، ورزش و مخصوصاً فوتبال سرگرم کردهاند.»[25]
این درحالی بود که تعداد شرکتکنندگان در این جلسات، در روز 20 / 6 / 54 که مصادف با روز پنجم ماه مبارک رمضان بود، «قریب پنج هزار نفر» تخمین زده شد.[26]
به نظر میرسد سخنرانی ایام ماه مبارک رمضان آیتالله مکارم در مسجد ارک در سال 1354ش، آخرین نوبت سخنرانی ایشان در این مسجد باشد و گزارش دیگری از ادامه سخنرانی ایشان در این مسجد در سوابق موجود نیست.
از دیگر آثار حضور آیتالله مکارم در مسجد ارک ایجاد صندوقی برای کمک به دانشجویان و افرادی که توانِ پرداخت هزینه تحصیل خود را ندارند، بود.[27]
«ما میخواهیم در این مسجد صندوق پساندازی درست کنیم که هر کس مبلغی به عنوان سپرده در این جا بگذارد و رسید دریافت کند و ما این مبالغ را به کسانی که احتیاج به پول دارند بدهیم و بعد بدون پرداخت سود آن را به ما برگردانند. مثلاً دانشجویی که میخواهد سه هزار تومان شهریه بدهد و دیناری هم ندارد از ما وام میگیرد و به تحصیل خود ادامه میدهد و سودی هم نمیپردازد و تا همیشه خود را مدیون اسلام میداند. وظیفه دیگر ما تبلیغ اسلام است در دهات و نقاط دورافتاده، روستاها که حتی حمام هم ندارند.»[28]
آیتالله العظمی مکارم شیرازی در حسینیه بنی فاطمه (س)
حسینیه بنیفاطمه واقع در چهارراه سرچشمه تهران یکی دیگر از پایگاههای تبلیغی آیتالله مکارم شیرازی بود که در برخی مواقع با برنامه سخنرانیهای ایشان در مسجد ارک همزمانی داشت؛ به این صورت که ظهرها در مسجد ارک و شبها در این حسینیه به برنامه تبلیغی مشغول بود. تعداد شرکتکنندگانِ جلسات سخنرانی ایشان در این حسینیه در ایام ماه مبارک رمضان سال 1351ش، «چندین هزار نفر» نوشته شده است.[29]
در جلسات حسینیه بنیفاطمه، حضور جوانان به میزانی چشمگیر بود که مورد حساسیت قرار گرفت و در گزارشی درباره آن نوشته شد: «اجتماع جوانان در هیئت فوقالذکر، خالی از اهمیت نیست.»[30]
در این جلسات نیز شیوه آیتالله مکارم در آغاز سخنرانی، پاسخگویی به سئوالاتی بود که توسط جوانان مطرح میگردید؛ که بهرهگیری از این روش، یکی از دلایل حضور گستردهی آنان در این سخنرانیها بود.[31]
آیتالله مکارم در سخنرانیهای خود، با توجه به شرایط اجتماعی، ایدههای تازهای را نیز مطرح مینمود، برای مثال در رابطه با چگونگی برگزاری مراسم عزاداری میفرمود:
«باید دستجات با دو پرچم سیاه و صفهای فشرده با نظم حرکت کرده و شعارهای پرشور بدهند و به وضع آبرومندی در کوچه و بازار حرکت نمایند.»[32]
برای تبلیغ و ترویج دین، به داشتنِ «فرستندهای به نام صدای قرآن» تأکید کرد که مورد استقبال مستمعین که تعداد آنان را در این جلسه «حدود شش هزار نفر» تخمین زدهاند، قرار گرفت.[33]
یکی از شبهههای مطرح در این زمان تفکر جدایی دین از سیاست بود که توسط سردمداران انجمن حجتیه تبلیغ میگردید و توسط رژیم شاهنشاهی نیز مورد حمایت قرار میگرفت. طبیعی بود که پاسخگویی به این شبهه یکی از وظایف اصلی رهبران روحانی برای مقابله با مفاسد اجتماعی و به وجودآورندگان آن بود. از این رو آیتالله مکارم در یکی از جلسات سخنرانی خود، در پاسخ به این پرسش که:
«آیا به امید اینکه حضرت قائم ظهور خواهند فرمود و دنیا را پر از عدل و داد خواهند کرد، ما باید در مقابل هر ظلم و ستم و فساد ساکت بنشینیم؟»
ظلمستیزی را از وظایف مسلمانان بر شمرده و پاسخ دادند:
«خیر، ما برای خود دارای وظیفهای هستیم که باید بدان عمل کنیم و در مقابل هر ظلم و ستمی به پا خیزیم و از حریم خود دفاع کنیم و آنهایی که میگویند به من چه و به تو چه و امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند، باید بدانند که از دوستان امام زمان نمیباشند، بلکه از دشمنان او هستند. بنابراین انتظار ظهور حضرت حجت نباید مانع از انجام وظایف ما باشد.»[34]
در سخنرانی دیگری نیز درباره مسئله انتظار فرمودند:
«مسئله انتظار ظهور که از مسائل منطقی و ریشهدار است ولی ما به صورت غیرمنطقی درآوردهایم. اینکه میگویند همیشه باید در حال انتظار بود، یعنی مسلمان مثل سرباز همیشه آماده جنگ با دشمن در سنگرهای انقلاب برای اسلام و علم و فرهنگ و اجتماع میباشد؛ اما متأسفانه باید گفت مسئله انتظار امام زمان به صورت فرار از مسئولیتها در آمده است.»[35]
و در زمانی که برنامه کنترل جمعیت از سوی رژیم شاهنشاهی به شدت تبلیغ میشد آن را به کشورهای استعمارگر نسبت داده و اظهار داشتند:
«ایجاد سر و صدا برای جلوگیری از کنترل موالید، جنبه سیاسی نیز دارد؛ زیرا کشورهای استعمارگر برای تضعیف نیروهای کشور ما و مستحکم ساختن بنیان خود در میان ما، اینگونه مسائل را بین روشنفکران غربزده ما رایج کردهاند.»[36]
پرداختن به مسئله فلسطین، همواره یکی از دغدغههای آیتالله مکارم بود که به بهانههای مختلف در سخنرانیهای خود به آن اشاره میکرد. فیالمثل زمانی که درباره معاد از او سئوال میشد، کمک و مساعدت به یگدیگر را بدون چشمداشت به دریافت مزد مطرح نموده و گفت:
«مثلاً باید اعراب برای نجات سرزمینهای اشغالی کشته بدهند، تا افرادی که بعد از این نسل روی کار میآیند به راحتی زندگی کنند.»[37]
«شنیدهام برخوردهایی بین مسلمانان و کافران رخ داده است، شما هنگام سحر دعا کنید که در این جنگ، اسلام بر دشمنان پیروز شود و ارتش مسلمانان بتوانند سرزمینهای اشغالی را آزاد بکنند. خدایا ارتش اسلام را به زودی بر دشمنان پیروز بگردان و آوارگان مسلمان را به سرزمینهایشان بازگردان و قبله[اوّل] مسلمین را از چنگال دشمنان بیرون بیاور.»[38]
در جلسهای دیگر که شرکتکنندگان را «اکثراً جوان و تحصیلکرده» نوشتهاند، برای اثبات ارادی بودنِ علم امامت و چگونگیِ آن به مسئله سانسور پستی و کنترل نامهها اشاره نموده و فرمودند:
«شخصی که مأمور پست است، چنانچه یک پاکت پستی جهت تحویل به صاحبانش به وی بدهند، اگر او بخواهد از مفاد نامهها اطلاع داشته باشد، میتواند اقدام به باز کردن نامهها نماید و از مطالب آن آگاهی داشته باشد؛ همانطوری که تاکنون اکثر پاکتها را باز کردهاند و به مفاد نامهها دسترسی پیدا نمودهاند. پس علم امام و پیغمبر نیز این چنین است، که اگر اراده نمایند، میتوانند به فرمان خدا از کلیه اسرار آینده مطلع باشند.»[39]
این صراحتِ لهجه موجب شد تا باز هم ایشان و گردانندگان حسینیه بنیفاطمه مورد تذکر قرار داده شوند.[40]
در این زمان که حسینیه ارشاد تعطیل شده بود، جلسات سخنرانی آیتالله مکارم در حسینیه بنیفاطمه، به پایگاه دیگری برای جوانان مبارز تبدیل گردید؛ از این رو بود که کتابهای دکتر شریعتی و دیگر نویسندگان مذهبی در این جلسات به معرض فروش گذاشته میشد:
«کتب زیادی منجمله کتب فاطمه، فاطمه است. پدر و مادر ما متهمیم. جواب به انتقادات. یادآوران از دکتر علی شریعتی فروخته میشد و کتابهای دیگری نیز از مکارم و خزعلی به معرض فروش گذاشته شده بود.»[41]
آیتالله مکارم شیرازی در حسینیه بنیفاطمه، دارای پایگاه و جایگاهی رفیع بود و چنان مورد اقبال مستمعین قرار گرفته بود که در جشن نیمهی شعبان سال 1352ش، مرحوم «خوشدل تهرانی» که شاعری انقلابی بود و در مسیر مبارزه به زندان رفته بود، در وصف ایشان سرود:
«ترویج ز دین و مذهب عالم شد ترویج فضایل و معالم شد
زیرا که مکارمش بود از ناصر زآن شهره به ناصر مکارم شد.»
در همین جلسه، جوانی به نام «فراهانی»، مقالهای پیرامونِ «حکومتهای ظالم و جبار» قرائت کرد. مقالهی او به میزانی تند بود که آیتالله مکارم که از حضور منابع ساواک در جلسات سخنرانی خود آگاهی داشت، برای پیشگیری از اقدامات بعدی علیه او، گفت:
«اگر عدهای در گوشه و کنار نشستهاند، نباید حرف این جوان را به معنای دیگر تعبیر کنند، این جوان نظری ندارد.»[42]
سخنرانی جوانان در ابتدای جلسات آیتالله مکارم، طرحی از طرفِ ایشان بود.
«در ماه مبارک رمضان طبق برنامه هر شب یکی از جوانان مسئلهای را مطرح و درباره آن صحبت خواهند کرد و تاکنون بیست نفر از جوانان برای این کار ثبتنام کردهاند و البته این افراد باید متن سخنرانی خود را قبلاً به من نشان بدهند تا اگر ایرادی باشد، رفع گردد و سپس آن را قرائت کنند.»[43]
فعالیتهای جوانان در حسینیه بنیفاطمه به میزانی توسعه یافت که دستگیری افرادی که در حاشیهی این جلسات به فروش کتابهای مذهبی مبادرت میکردند، مورد پیشنهاد مأمور ساواک قرار گرفت و سلسله مراتب تشکیلاتی نیز در مورد تعطیل نمودنِ حسینیه بنیفاطمه نظریه داد:
«مسئله مهم آن که از ساعت 1800 سه نفر جوان دست فروش به سن در حدود 18 الی 20 ساله مبادرت به فروش کتابهای مضره در جلوی حسینیه داخل پیادهرو و خیابان از نوشتههای دکتر علی شریعتی مانند فاطمه، فاطمه است. انتظار. انسان و اسلام و سایر کتابهای وی و نوشتههای مهندس مهدی بازرگان، از قبیل دل و دماغ. ذره بیانتها. تمدن در اروپا. نیک نیازی از نوشتههای سیدمحمود طالقانی مینمودند... استقبال زیادی به منظور خرید کتابهای مضره فوق به عمل میآمد و مثل اینکه این کتابها را مجانی بین آنان تقسیم مینمایند؛ در حالی که قیمت پشتنویس کتاب را پرداخت مینمودند... پیشنهاد مینماید افرادی که مبادرت به فروش این کتابها مینمایند دستگیر و منشأ و محرکین آنها شناسایی گردند... به منظور جلوگیری از فعالیتهای سوء حسینیه بنیفاطمه و تبدیل این حسینیه به صورت حسینیه ارشاد در صورت تصویب مقرر فرمایند نسبت به تعطیلی آن قبل از شروع ماه مبارک رمضان اقدامات لازم بهعمل آید... به موجب اخباری که از حسینیه بنیفاطمه واصل شده، حسینیه مزبور وضع مشابه با حسینیه ارشاد را پیدا کرده و به علت کثرت جمعیت و استقبال جوانان دانشجو، محل فوق جهت فعالیت افراد مخالف بسیار مناسب میباشد و از طرفی با اینکه چندین بار به ناصر مکارم شیرازی در مورد اظهاراتش تذکر داده شده، معهذا مشارالیه مبادرت به سخنرانیهای کنایهآمیز و موافق میل حاضرین مینماید. با توجه به سوابق امر اصلح است حسینیه مذکور قبل از فرارسیدن ماه رمضان بسته و به این قبیل اعمال خاتمه داده شود.»[44]
با وجود تلاشی که برای بستنِ حسینیه بنیفاطمه صورت گرفت، این اقدام عملی نشد و در ایام ماه مبارک رمضان سال 1352ش نیز آیتالله مکارم به سخنان خود ادامه داد. در این ایام که مصادف با درگیری شدید نیروهای مصر و سوریه با ارتش رژیم اشغالگر قدس بود، یکی از دعاهای شبانهی ایشان پیروزی سپاهیان مسلمان بود.
از جمله آثار آیتالله مکارم در جریان حضور و سخنرانی در حسینیه بنیفاطمه، تأسیس و راهاندازی کتابخانه بود[45] که درباره آن گفت:
«ما در نظر داریم در این حسینیه، کتابخانهای تأسیس کنیم تا جوانان دسته دسته برای مطالعه به اینجا بیایند و سطح آگاهی خود را بالا ببرند.»[46]
این مهم پس از تلاشهایی که صورت گرفت به ثمر نشست و کتابخانه در تاریخ 15 آذرماه سال 1352ش مصادف با روز ولادت حضرت امام علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء افتتاح گردید[47] و متعاقب آن دستور داده شد:
«از جلسات کتابخانه حسینیه بنیفاطمه با توجه به اقدامات قبلی مراقبت بیشتری گردد.»[48]
آیتالله العظمی مکارم شیرازی در مسجد امام حسین علیهالسلام
یکی دیگر از پایگاههای آیتالله مکارم در زمان حضور در تهران مسجد حضرت امام حسین علیهالسلام واقع در میدان فوزیه یا شهناز (امام حسین فعلی) بود. امام جماعت این مسجد آیتالله سیدرضا صدر بود که تحت نظر ایشان فعالیتهای فرهنگی قابل توجهی صورت میگرفت که از جملهی آن تشکیل گروهی به نام «مجمع دین و دانش» بود. این مجمع توسط استاد غفور آقازاده سلطانی راه اندازی شد و منشأ خدمات فرهنگی و قرآنی فراوانی گردید.
مجمع دین و دانش در ساعت 9 صبح روز 23 / 9 / 1352ش که مصادف با روز جمعه 19 ماه ذیالقعده بود با سخنرانی آیتالله مکارم افتتاح شد. سخنان ایشان در این جلسه پیرامون رابطه دین و دانش بود.
شیوهی بحث در مجمع دین و دانش به اینگونه بود که حدیثی با ترجمه و مختصری توضیح به صورت اعلامیه بین حضار توزیع میگردید و آیتالله مکارم درباره آن به بحث میپرداخت. این حرکتی بود که بسیاری از شرکتکنندگان در این جلسات را حافظ تعداد قابل توجهی از احادیث ائمهاطهار (ع) نمود، که بر اساس آن مسابقاتی هم صورت گرفت و جوایزی نیز به برندگان اهدا شد.
برگههای توزیع شده در بین مردم، دارای آرم «مجمع دین و دانش» و عنوان آن «درسی از مکتب پیشوایان اسلام» بود، که بحث مسلسل و اصلی آیتالله مکارم نیز پیرامون آن صورت میگرفت. توجه به مسئله فلسطین و رژیم اشغالگر صهیونیستی از جمله دغدغههای همیشگی آیتالله مکارم بود:
«ما باید نسل جوان را آماده کنیم و اتحادی را که حضرت پیغمبر (ص) در آن روز پیشنهاد نمود، یادآوری کنیم و بفهمانیم که اسرائیل دشمن مسلمانان است و ما باید متحد باشیم.»[49]
با فرارسیدن ماه محرم، سخنان آیتالله مکارم نیز انقلابیتر شد و در اولین جلسهی این ماه، ضمن بحث پیرامون شعبات سهگانه مسیحیت، به مسئله قیام حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام اشاره نموده و فرمود:
«مردم باید این روزها بیشتر توجه داشته باشند و باید بدانند که امام حسین در راه آزادی و عدالت کشته شد.»
و پس از قرائت این شعر:
«ظلم بر محو عدالت سخت میکوشد هنوز ظالم از خون دل مظلوم مینوشد هنوز
تا عدالت را کند جاوید در عالم حسین خون پاکش بر بساط ظلم میجوشد هنوز»
به ظلم و ستم موجود اشاره نمودند:
«هنوز ظالمها دست برنمیدارند و حسین برای این کشته شد که مردم از او سرمشق بگیرند. خداوندا این دستهای آلوده را از سرزمینهای مقدس اشغالی کوتاه بگردان.»
در ذیلِ گزارش این سخنرانی نوشته شد:
«از مدتی قبل کلیه سخنرانیهای نامبرده فوق روی مسأله مسیحیت و اشتباهات و خلاف انسانی بودن مقررات دین مذکور و تاخت به آن اجرا میشود و به مرور رنگ تحریکآمیز به خود میگیرد.»[50]
در جلسهی بعدی باز هم به مسئله فلسطین اشاره نمود و در سخنی گلایهآمیز فرمود: «من بارها گفتهام مسیحیت مذهبی است مرده، به دست مردمی زنده، ولی اسلام، مذهبی است زنده، به دست مردمی مرده.» در ذیل گزارشِ آن، درباره عدم مصلحتِ تشکیل این جلسات اظهارنظر گردید:
«با توجه به اینکه مسجد امام حسین تحت نظر برادر موسی صدر اداره میگردد؛ تشکیل جلسات هفتگی مجمع دین و دانش در حال حاضر به مصلحت نمیباشد و امکان دارد که به ترتیبی این مجمع به صورت کانون با نفوذ سیدرضا صدر درآید. اصلح است از برگزاری جلسات مزبور جلوگیری به عمل آید.» [51]
پرداختن به مسئله استعمار که علتالعلل بدبختی جوامع مستعمره بود نیز بخشی از سخنان ایشان را به خود اختصاص داد:
«دولتهای قدرتمند، دول فقیر را به علت احتیاجی که به آنها (دولتهای غنی) دارند، تحت سلطه خود درآورده، مثل برده از آنان سودجویی میکنند و جلوی هرگونه جنبش این دولتها را در راه پیشبرد وضع اقتصادیشان میگیرند و نمونه بارز این قضیه، موضوع نفت است؛ یعنی وقتی که دارندگان نفت خواستند با افزایش قیمت نفت از سیطره فقر و تنگدستی بگریزند، دولتهای مقتدر صریحاً اعلام کردند که قیمت اجناس و وسایل صادراتی را چهار برابر افزایش میدهند.»[52]
«استعمارگران سالهای دراز مال و ثروت و ذخایر کشورهای ضعیف را به یغما بردند و خوردند و... ذخایر کشورهای آفریقایی را بردند و گفتند چون ملتهای آفریقایی عقلشان نمیرسد، لذا ما ثروت آنها را به آن طرف دنیا میبریم و علم و صنعت را پیشرفت میدهیم و به این وسیله آنچه داشتند بردند و خوردند و خود مردم آفریقا دارند از گرسنگی میمیرند.»[53]
در جلسات مجمع دین و دانش که تا زمان تبعید ایشان ادامه داشت، آیتالله مکارم در لابلای سخنان خود همواره تعریض به دولت ایران را نیز مدّ نظر قرار میداد:
«بسیاری از نابسامانیها و بدبختیها و انحرافات بشر به واسطه عدم تعادل اجتماعی و وجود تبعیض میباشد. عدهای آنقدر ثروتمند هستند که نمیدانند باید چه بکنند و عدهای هم از فرط فقر با مرگ دست به گریبان میباشند. اکنون صدائی بلند شده که به مردم آفریقا کمک کنید. مگر مردم آفریقا محتاجند؟ تمام مواد اولیه دنیا از قبیل طلا، نفت و اورانیوم در آفریقاست ولی ملتش از گرسنگی دارند میمیرند. علتش این است که دولت حق آنها را از منابع نمیدهد. اگر دولتها حقوق مردم را رعایت کنند، همیشه آرامش برقرار است.»[54]
آیتالله العظمی مکارم شیرازی در مسجد حضرت امیر علیهالسلام
آیتالله مکارم در مواقع حضور در تهران از فرصتهایی که داشت برای سخنرانی در محافل دیگر نیز بهره میبرد. یکی از این محافل مسجد حضرت امیر علیهالسلام واقع در خیابان امیرآباد شمالی تهران بود که آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، امام جماعت آن بود.
ایام محرم سال 1351ش اولین نوبت سخنرانی آیتالله مکارم در این مسجد بود که در خصوصِ رابطهی دین و دانش سخن گفت و راز موفقیت پیامبر اسلام را در «ارزانی داشتن آزادیِ فکر و اندیشه به مردم » ارزیابی نموده و فرمود: «اگر کسی فکر و اندیشه آزاد داشته باشد، اسیر و بنده و غلام دیگری » نخواهد شد.
«دین مسیح مرده است، ولی پیروان زنده دارد و دین اسلام برعکس دین مسیح است. دستگاههای تبلیغاتی دین مسیح، مطالب دینی خود را به چهارده زبان زنده دنیا منتشر میکنند؛ ولی دستگاه تبلیغاتی دین اسلام خیلی ضعیف است.»[55]
نوبت دوم سخنرانی ایشان در مسجد حضرت امیر علیهالسلام، خردادماه سال 1352ش (مصادف با ماه رجب) بود، که در این موقع نیز دانشجویان زیادی برای شنیدن سخنرانی وی در مجلس حضور داشتند.
موضوع سخنرانی ایشان در این جلسه بررسی اوضاع و احوال جهان و سودجویی و سودپرستی بود که دربارهی وضع اسفبارِ آن فرمود:
«در دنیای متمدن و ماشینی که صادرات آن بمبهای اتمی و ساختن سلاحهای مدرن جنگی و پیشرفته است؛ نام آن را باید جهان مادیگری گذاشت به طوری که اوتانت در زمان ریاست دبیرکلی سازمان ملل متحد گفت، اگر از انبارهای بمب اتمی استفاده شود با آن میتوان کره زمین را سه بار منهدم کرد.»[56]
در شبِ بعد، با طرح مسئلهی خودباوری و تلاش برای پیشرفت، به مسئله مستشاری اشاره نمود و اظهار داشت:
«چرا ما که یک کشور سی میلیون نفری هستیم، باید بگوییم اگر مستشار خارجی نباشد میمیریم. چرا کشورهای اسلامی در اقتصاد و تجارت و علم و دانش با هم داد و ستد ندارند. در کشور عربستان سعودی نمک با مارک خارجی در دسترس مردم قرار میگیرد. چرا این کشور احتیاجات خود را از ممالک اسلامی تهیه نمیکند.»[57]
آیتالله العظمی مکارم شیرازی در شهرستان دماوند
شهرستان دماوند به علت نزدیکی به شهر تهران یکی دیگر از پایگاههای تبلیغی آیتالله مکارم در زمان حضور در تهران بود. اولین نوبت سخنرانی ایشان در دماوند، مربوط به بهمن سال 1351ش، (مصادف با ایام محرم) است که در ساعت 4 بعد از ظهر در تکیه محله قاضی آن شهرستان سخنرانی نمود. موضوع سخنرانی ایشان در این جلسه شناخت خداوند و اصل توحید بود؛[58] و در خلال آن ضمن انتقاد از وضعیت اجتماع و پرداختن به مسائلی چون: «گرانی اجناس و ارزاق و بی بند و باری فیلمهای سینمایی و مطبوعاتی »؛[59] به موضوعاتی چون: «اتحاد مسلمانان جهان، جنگ ویتنام و اثرات انفجار بمب هیدروژنی در هیروشیما » نیز اشاره نمود.[60]
نوبت دوم حضور ایشان در شهرستان دماوند، در تیرماه سال 1352ش و به صورت جلسات هفتگی بود که در این نوبت در ساعت 5 بعد از ظهر در مسجد جامع دماوند به منبر رفته و پیرامون موضوعات مختلف قرآنی و تطبیق آن با مسائل اجتماعی، سخنرانی نمود:
«علت عقبافتادگی مسلمانان این است که حرف میزنند، ولی عمل نمیکنند. اروپا قریب 200 سال با جنگهای صلیبی نتوانست بیتالمقدس را بگیرد، ولی اسرائیل با دو میلیون نفر، در عرض شش روز بیتالمقدس قبله اول مسلمین را گرفت و به آتش کشید و 800 میلیون مسلمان صدایشان درنیامد. این شکستها برای این است که میگوییم و عمل نمیکنیم.»[61]
حضور جوانان انقلابی شهرستان دماوند در جلسات ایشان قابل توجه بود. موضوع سخنرانی وی در یکی از این جلسات خرید سلاح از خارج بود که موجب احضار مجدد وی به ساختمان شماره 10 ساواک گردید.[62]
با وجود این احضار مباحث روشنگرانه ایشان ادامه یافت.
ادامه حضور آیتالله العظمی مکارم شیرازی در آبادان
آیتالله مکارم در خرداد ماه سال 1352ش برای سخنرانی در مسجد بهبهانیهای آبادان دعوت شد. طبق معمول دستور داده شد:
«قبلاً از مشارالیه و صاحب مجلس تعهد لازم اخذ و چنانچه مطالب خلاف مصالح مملکت اظهار نمود، از منبر رفتن وی جلوگیری و نتیجه را به این ساواک اعلام نمایند.»[63]
لذا از بانی مجلس تعهد کتبی گرفتند و به آیتالله مکارم نیز تذکر شدید داده شد. از این رو درباره سخنرانیهای ایشان نوشته شد:
«شیخ ناصر مکارم شیرازی خیلی با احتیاط روی منبر صحبت میکند که مطالب خلافی از وی سر نزند که باعث ممنوعالمنبر بودن او گردد.»[64]
و این اظهارنظر درحالی بود که در همین روز در نشست دوستانهی روحانیون در دفتر آیتالله قائمی در حوزه علمیه آبادان، حجتالاسلام شیخ هادی مروی از سخنان انقلابی آیتالله مکارم تجلیل نمود. در گزارش این گفتگو نوشته شد:
«ما دیشب از فرمایشات روی منبر بهره خوبی بردیم؛ مخصوصاً مطالبی که درباره ترور کردن[بود] و امروز مصادف با روز ترور شدن رضا رضایی بود و مکارم جواب داد: کمکم باید گفت و هر شب یک مقداری بیشتر میگوییم و معرفی [میکنیم] بعداً گفت: مواردی که درباره سازمان ملل اشاره نمودید که قدری از پیشامدها باید بشود تا این که بشر طغیان بکند و مکارم اظهارات مروی را تأیید کرد. سپس قائمی به آنها اظهار داشت: قدری باید مواظب شد. مخصوصاً در آبادان زیاد نباید تند رفت و نباید از این حرفها گفت و شما نباید از این قبیل حرفها در اینجا [بزنید] و شیخ ناصر مکارم، اظهارات قائمی را تأیید کرد و گفت باید مواظب شد و من هم مواظب هستم، برای [اینکه] ممکن است مانع منبر رفتن ما بشوند؛ مخصوصاً ما که چند تا کار داریم و باید با احتیاط پیش رفت و هم مطالب گفت.»[65]
پرویز ثابتی پس از دریافت این گزارش، دستور داد:
«از اعمال و رفتار ناصر مکارم شیرازی در مدت اقامت در آن منطقه، مراقبت و از متن سخنرانیهای وی آگاهی، نتیجه اعلام.»[66]
و پاسخ داده شد:
«نامبرده بالا پس از هشت روز سخنرانی مذهبی در آبادان مسجد بهبهانیها واقع در خیابان زند که بنا به دعوت حاج ابراهیمی از قم آمده بود در تاریخ 3 / 4 / 52 از طریق اهواز به قم عزیمت نموده است.»[67]
آیتالله مکارم برای سخنرانی دهه پایانی ماه صفر دوباره به آبادان آمد.[68] در این نوبت مجبور به امضایِ تعهد کتبی گردید.
احضار و تذکر و تعهد، مراحلی بود که آیتالله مکارم از آغاز حرکتِ تبلیغی خود بارها با آن روبرو شده و به طور طبیعی بنا بر اظهار صریح گزارشگران ساواک بر آن «وقعی ننهاده» بود؛ چرا که در هر فرصت و به فراخور هر موضوع، سخنی پیرامون مسائل انقلابی و انتقاد از وضعیت موجود داشت:
«چرا ظلم و ستم در جهان امروز پایدار است، زیرا شما خواستهاید. درآمد یکساله کشاورزی، صرف خرید اسلحه و مهمات میشود و هواپیماها که در اثر برخورد موشک از بین میروند، همان درآمدهای کشاورزی است که آتش میگیرد و برکت را از میان برداشته است.»[69]
به همین علت بود که در آذرماه سال 1353ش، که دانشگاه جندی شاپور قصد داشت ایشان را برای سخنرانی به دانشگاه دعوت نماید،[70] مورد موافقت اداره کل سوم ساواک واقع نشد.[71]
پس از این عدمِ موافقت، آیتالله مکارم در دهه پایانی ماه صفر سال 1353ش به خرمشهر دعوت شد؛[72] که درباره آن نوشته شد:
«اگر سخنرانی این شخص در چهارچوب فرایض دین اسلام باشد، اثر خوبی در اذهان به جای خواهد گذارد. در غیر این صورت علاوه بر نداشتن سود، ضرر هم دارد.» [73]
این دعوت در ماه صفر سال 1354ش نیز تکرار شد، در این نوبت، ساواک خرمشهر ایشان را به عنوان «یکی از وعاظ و نویسندگان مشهور» معرفی کرد.[74]
در این سلسله سخنرانیها که با موضوعِ «سوگند و اهمیت آن» ایراد میگردید، حمله به رژیم اشغالگر قدس و دعا برای پیروزی مسلمانان و نقل این مطلب که «دنیای ما دنیای حیوانات است و حیوان صنعتی هستیم و در این دنیای حیوانی حق را باید گرفت»؛ از نکاتی بود که مانند گذشته مورد توجه ساواک قرار گرفت.[75]
سخنرانی نوبت بعدی ایشان در خرمشهر در ایام ماه صفر سال 1355ش، در حسینیه اصفهانیها بود که درباره آن گفته شد:
«ناصر مکارم بعضاً از اقدامات دولت در هنگام سخنرانی مذهبی انتقاد مینماید.»[76]
ادامه حضور آیتالله العظمی مکارم شیرازی در شیراز
یکی از اقدامات اساسی آیتالله مکارم در شیراز، راهاندازی صندوق قرضالحسنهای بود که مرکز آن را مسجد خیرات خان و مسجد کارخانه سیمان نوشتهاند.[77] طبیعی بود که راهاندازی این صندوق مورد حساسیت قرار داشت و درباره آن دستور داده شد:
«نامبردگان در گزارش خبر، از متعصبین مذهبی بوده و چون امکان دارد وجود چنین بانکی در آینده اشکالاتی تولید نماید... از طریق منابع و سایر امکانات اعمال و رفتار آنان را تحت مراقبت قرار داده و از نتایج حاصله مستمراً این اداره کل را آگاه سازند.»[78]
آیتالله مکارم در تیر ماه سال 1353ش «به دعوت شیخ مجدالدین محلاتی برای مدت پنج روز وعظ و خطابه »[79] به شیراز رفت و در مسجد ولی عصر (عج) پیرامون آزادی سخنرانی نمود:
«آزادی، نعمتی است که حتی حیوانات هم به آن احتیاج دارند. اگر حیوانی را در باغ وحش ببینید که همه جور از او مراقبت میکنند و غذای خوب به او میدهند؛ دکتر مخصوص برایش تعیین میکنند و خلاصه همه گونه مراقبت از حیوانات به عمل میآورند؛ ولی اگر تعمق کنید، مشاهده خواهید کرد که این قبیل حیوانات، عمر طبیعی خود را نخواهند کرد؛ چرا، چون حیوان محبوس است و آزادی ندارد. حال ببینید اگر فردی آزادی نداشته باشد، آزادی فکر نداشته باشد، چه میشود و چقدر خوب است و چقدر خوشحال است. آن حیوانی که از قفس آزاد میشود، البته نه اینکه بالش را بشکنند و بعداً بخواهند آزادش کنند، زیرا هیچ لطفی ندارد و چقدر پر لذت است که انسان یا حیوان از این اسارت و بردگی برهد و چه شیرین گفته شاعر معاصر که میگوید.
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نیکوست حال مرغی کز قفس رهیده باشد
پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند چه رها، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد.»[80]
در جلسه بعد مقداری مفصلتر در اینباره صحبت کرد و با صراحت فرمود:
«بشر عصر ما خیال میکند یک انسان آزادهای است، اما وقتی فکرش[را] میکند، شاید اسیری در تمام دوران تاریخ به شدت اسارت عصر و زمان ما نبوده است. حتی در انتخاب نوع لباس، بشر در عصر ما آزاد نیست. زندانها برای خودش آماده کرده. زندانهای فکری، زندانهای اخلاقی، زندانهای اقتصادی، سیاسی، خانوادگی و حتی زندانی به نام لباس، زندانی بشر [را] احاطه کرده است... استعمار سه شکل دارد که از همه خطرناکتر، استعمار فکری است. ممکن است با نیروی نظامی یک مملکت را اشغال کنند و یا استعمار اقتصادی بشوند؛ اگر افکارشان مستعمره نباشد، بعد از ده یا بیست سال ممکن است آزاد شوند؛ اما بدبخت جمعیتی که افکارش مستعمره دیگران بشود. این جمعیت به این آسانی نجات پیدا نمیکند. همین زنجیری است که ما به دست خود به گردن خود میگذاریم، میگوییم 7 هزار سال سابقه تاریخی داریم. ملتهائی هم هستند که 400 سال سابقه تاریخ دارند، اما من 7 هزار ساله با این همه علم و دانش و نویسندگان کنار گذاشتیم و دربست در اختیار بیگانهایم. ای ایرانی، ای مسلمان، چشم و گوشت را باز کن در انتخاب نوع زندگی از عقلت استفاده کن نه از تقلیدهای کورکورانه.»[81]
و در جلسهی دیگر، با محمل قرار دادن فرمان امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر، اختناق موجود را هدف قرار داده و بیان نمود:
«شنیدهاید حضرت علی (ع) یک استاندار به نام مالک اشتر، با یک دنیا قدرت و ایمان و شهامت به مصر فرستاد و یک برنامه حکومت و زمامداری به او داد، که اگر در دنیای امروز از آن پیروی شود، قیافه جهان دگرگون خواهد شد. از جمله دستوری که به مالک اشتر داد این بود که فرمود: ای مالک به تو سفارش میکنم که در شبانه روز یک ساعت را معین کنی و به مردم اعلام کن که این ساعت، وقت آزادی بیان و خواستههای آنان از من است. تمام اطرافیان، نوکرها، پیشخدمتها و بادمجان دور قاب چینها[را] از خودت دور کن و در را باز بگذار و به مردم بگو بیایند حرفهایشان را پوست کنده بگویند. ای مالک اشتر، این دستور من نیست؛ این دستور پیامبر گرامی اسلام است. این جزء قوانین اسلامی است. بارها با گوش خودم این جمله را از زبان پیامبر شنیدم، آن جمعیتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت لهجه نگیرد و گوش به سخنان مظلوم ندهد و فقط گوش آنها بدهکار سخنان ظالمان باشد، یک چنین جمعیتی هرگز روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید. هرگز پاک و پاکیزه نمیشود. ای مالک اشتر، این بیانی است که از پیامبر اکرم شنیدهام، اگر میخواهی حکومت ریشهدار داشته باشی و اگر میخواهی بر قلبها و دلهای مردم حکومت کنی، باید به مردم آزادی بیان بدهی، تا مردم درددلها را بیان کنند، اگر غیر از این بود، پایههای حکومت تو لرزان و زندگی تو در خطر است. دیگر از این صریحتر منطق علی(ع) و پیامبر (ص) را نمیشود بیان کرد. اگر میگویند پیامبر منادی آزادی بشر بود، یک شعبه از آزادی، آزادی بیان است.»[82]
این صراحت لهجه موجب گردید تا به ساواک شیراز دستور داده شود:
«شخص مورد بحث احضار و به وی تذکر داده شود که در بالای منبر صرفاً به مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان نمودن مطالب غیرواقعی اجتناب کند؛ در غیر این صورت از منبر رفتنش جلوگیری میگردد.»[83]
موضوعِ سخنرانی ایشان در تیر ماه سال 1354ش در مسجد نو[84] و مسجد قائم شیراز [85] در زمانی که مبارزات مسلحانه در سطح کشور علنیتر شده و دستگیری و شکنجه را به دنبال داشت، بهرهگیری از فداکاری مسلمانان صدر اسلام، با هدف تشجیع مبارزان بود:
«یکی از یاران حضرت علی (ع) در مقابل دستگاه جبار بنیامیه به پا خاست و خود را از دوستان حضرت علی، یعنی حق و آزادی معرفی نمود. این مرد به دست طرفداران بنیامیه به دار آویخته شد. قبل از اینکه در بالای دار شربت شهادت بنوشد، قسم یاد کرد که ناراحت نیست و احساس دردی نمیکند. بله این اراده آهنین و ایمان به خداست که انسان در موقع زجر احساس ناراحتی نمیکند.»[86]
در جلسهی دیگر، امکان پیروزی اقلیت بر اکثریت را با مطرح نمودنِ پیروزی ویت کنگها مطرح نموده و فرمود:
«برای مسلمانان، جنگ ویتنام یک عبرت است. وقتی ویتکنگها وارد سایگون میشوند، اول دستور میدهند کلیه اماکن فساد و کابارهها، رستورانها و کلیه وسایل استعمار و استثمار از بین برود. ببینید یک کشور قدرتمند با آن پیشرفت صنعت در برابر ده میلیون جمعیت بدون هیچ[87] چیز به زانو درمیآید و باروبنه را میپیچد و میرود.» [88]
مجمع علمی نجات نسل جوان
آیتالله مکارم شیرازی تمامی وقت و همت خود را با شیوههای مختلف و در سطوح متفاوت وقف آگاهیبخشی به جامعه کرده بود و در این راه پیگیری و استقامتی مثالزدنی داشت.
در سال 1352ش با اینکه حدود 10 سال از انتشارات «مجمع علمی نجات نسل جوان» سپری شده و در این مدت با ناملایمات متعددی دست و پنجه نرم کرده بود، در اردیبهشت ماه سال 1352ش، در نامهای خطاب به سیدمحمد موسوی واعظ نوشت:
«بسمه تعالی . حضور محترم واعظ شهیر جناب آقای موسوی واعظ دامت برکاته . پس از اهداء سلام همانطورکه خاطر شریف مسبوق است، مدتی است که با همکاری جمعی از دوستان دانشمند حوزه علمیه قم دست به تأسیس مرکزی برای مطالعات اسلامی و نجات جوانان از چنگال فساد اخلاق و انحراف فکری زدهایم و کتابهایی منتشر ساختهایم که بحمدالله از نظر دینی و تربیتی بسیار مؤثر بوده است. اکنون که مرکزی برای آن ساختهایم و تصمیم گرفتهایم برای روشن ساختن وضع حقوقی آن، آن را به ثبت برسانیم، متأسفانه با عدم موافقت ساواک مواجه شدهایم، درحالیکه در فعالیت ما هیچگونه نقطه ابهامی وجود ندارد و از هر نظر خدمت خالصانه دینی و علمی است. خواهشمند است اقدام مقتضی را در این مورد بفرمایید تا اگر سوءتفاهمی پیش آمده برطرف گردد. قبلاً از محبتهای سرکار عالی تشکر میکنم. والسلامعلیکم و رحمهالله و برکاته . قم. ناصر مکارم شیرازی» [89]
در جریان پیگیری این نامه، رئیس ساواک قم با آیتالله شریعتمداری دیدار کرد و در گزارش این ملاقات نوشت:
«ساعت 2130 روز جمعه 15 / 3 / 52 برابر قرار تلفنی با آیتالله شریعتمداری ملاقات به عمل آمد. ایشان اظهار داشتند که ناصر مکارم شیرازی به وسیله دکتر مهاجرانی و موسوی واعظ شاهعبدالعظیمی در صدد است که برای مؤسسه جمعیت خیریه نجات نسل جوان کسب مجوز نموده و شخصیت حقوقی ایجاد نماید. با توجه به اینکه نامبرده و تمام افرادی که با وی در این زمینه همکاری دارند، از طرفداران خمینی بوده و در نظر دارند محل موصوف را در پوشش تبلیغات اسلامی، پایگاهی به منظور اجرای برنامههای سوء خود قرار دهند، اعطای چنین مجوزی به مصلحت نمیباشد زیرا چنانچه منظور مکارم فعالیت در جهت تبلیغات اسلامی مفید است، میتواند مقالات خود را وسیله مجله مکتب اسلام که شعباتی نیز دارد منتشر نماید.» [90]
بر اساس این گزارش، در تاریخ 1 / 5 / 52 گردش کاری تهیه گردید که در آن نوشته شد،[91]
«به سازمان اوقاف اعلام گردد:
تأسیس جمعیت خیریه نجات نسل جوان، از نظر این سازمان به مصلحت نمیباشد.»[92]
پس از گذشت حدود دو سال از این جریان، در مهر ماه سال 1354ش نشریهای تحت عنوان «فلسفه شهادت» به قلم آیتالله مکارم منتشر شد که به «مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیهالسلام» منتسب و درباره آن نوشته شد:
«مدرسه مذکور به نام مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان خوانده میشود.»[93]
در این زمان آشکار شد، آیتالله مکارم برای چاپ نشریات نسل جوان، اقدام به تهیهی ساختمان و چاپخانهای نموده و تقاضای ثبت مؤسسهای تحت عنوان «مؤسسه خیریه جمعیت مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان» را داده که به علت مخالفت ساواک این مؤسسه را به نام «مدرسه الامام امیرالمؤمنین» نامیده[94] و «نشریاتی تحت عنوان، مدرسه الامام امیرالمؤمنین(ع) درس عقاید و مذاهب» منتشر نموده است؛[95] این اقدام، باعث احضار مجدد ایشان گردید:
«نامبرده بالا را احضار و ضمن بازگو کردن اقدامات او در زمینه انتشار نشریه مورد بحث بدون کسب مجوز و دایر نمودن مدرسه و عنوان مطالب خلاف برای طلاب علوم دینی و توزیع نشریه مذکور در بین آنها به وی شدیداً تذکر و یادآوری شود که اقدام او در زمینه انتشار نشریه مذکور بدون کسب مجوز قانونی است و در این نشریه مطالب خلاف مصالح مملکتی درج شده که مسئولیت آن مستقیماً به عهده او میباشد و چنانچه مجدداً چنین نشریاتی را بدون کسب اجازه از مقامات صلاحیتدار منتشر و در بین طلاب علوم دینی و دیگران توزیع نماید و یا در کلاس درس طلاب خود، مطالبی مشابه نشریه مزبور ایراد نماید، به شدیدترین وجه در مقابل اقدامات خلاف او عکسالعمل نشان داده خواهد شد و این آخرین اتمام حجتی است که با وی در زمینه فعالیتهای تحریکآمیزی که دنبال میکند، میشود و بعداً هیچگونه عذر و بهانهای پذیرفته نخواهد شد و اگر قصد فعالیت و تبلیغ مذهبی دارد به صلاح اوست که فقط در چهارچوب مسائل اسلامی و مذهبی فعالیت کند و با کنایه و استعاره از تبلیغ تحریکآمیز بپرهیزد.»[96]
آیتالله مکارم در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی
رحلت شهادتگونهی آیتالله حاج آقا سیدمصطفی، فرزند ارشد امام خمینی که او را «امید آینده اسلام میدانست.» به طور ناگهانی و به صورتی کاملاً مشکوک در روز اول آبان ماه سال 1356ش نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی و آغاز حرکتی عمومی در سراسر کشور علیه استبداد شاهنشاهی بود.
برگزاری اولین مراسم بزرگداشت در مسجد اعظم قم[97] که بنا به دعوت آیتالله گلپایگانی صورت گرفت با شعار «درود بر خمینی» همراه شد. [98] و پس از آن اینگونه مراسم در سراسر کشور با شعارهای مختلف و پخش اعلامیه ادامه یافت.
در این موقع و به این مناسبت تلگراف تسلیتی با امضای 43 نفر از روحانیون و مدرسین حوزه علمیه قم خطاب به امام خمینی ارسال شد که آیتالله مکارم شیرازی نیز یکی از امضاء کنندگان آن بود:
«محضر مقدس بزرگ مرجع اسلام آیتاللهالعظمی آقای خمینی متع اله المسلمین بطول بقائه .
ضایعه اسفناک و فقدان جانگداز فرزند برومند و رشید اسلام حضرت مستطاب علامه حجتالاسلام و المسلمین مرحوم آقای حاج آقا مصطفی خمینی قدسسره موجب تأثر عمیق جامعه روحانیت و امت اسلامی گردید. مصیبت وارده را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء و حضرت مستطاب عالی تسلیت میگوییم. گرچه تحمل این ضایعه سنگین و دشوار است ولی با توجه به عظمت روحی و قدرت تحمل دشواریها که از آن جناب معهود است و با توجه به نیاز مبرمی که جامعه اسلامی به رهبری آن حضرت دارد مطمئناً این مصیبت دردناک در اراده راسخ آن زعیم بزرگ و ایفاء وظایف رهبری تأثیری نخواهد گذاشت. امید آن که با بازگشت آنجناب به ایران کلیه آلام و مصائب جامعه اسلامی تخفیف و تسکین یابد.»[99]
برپایی مراسم چهلمین روز رحلت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی در مدرسه امیرالمؤمنین علیهالسلام، که منجر به تظاهرات خیابانی و مداخله پلیس و دستگیری تعدادی از تظاهرکنندگان گردید، آغاز دوران جدیدی در مبارزات آیتالله مکارم بود:[100]
«روز 9 / 9 / 2536 ، مطابق با عید غدیر، ناصر مکارم در مدرسه امیرالمومنین مجلس ختم برای مصطفی خمینی گرفته بود و این فاتحه به دنبال مطلبی بود که قبلاً روز 8 / 9 / 2536 در سر درس خود عنوان نموده بود و گفته بود ما امسال نباید عید بگیریم؛ بلکه باید به مناسبت فوت پسر خمینی عزادار باشیم.»[101]
انتشار مقالهی توهینآمیز احمد رشیدی مطلق در هفدهم دی ماه سال 1356ش، با عنوان «استعمار سرخ و سیاه» که سراسر توهین به امام خمینی ، روحانیت و حوزههای علمیه بود، خشم مردم را برانگیخت. عکسالعمل در برابر انتشار این مقاله توهینآمیز در قم، تظاهراتی بود که در روز هیجدهم دی از مدرسه خان آغاز شد و با رفتن به مدرَس و منزل علماء ادامه یافت. زمانی که جمعیت تظاهرکننده به مدرسه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام رسید، آیتالله مکارم خطاب به آنان فرمود:
«شماها با هم همدست و همزبان باشید. قیام کنید. اگر بمیریم، همه با هم بمیریم و اگر زنده باشیم، همه با هم زنده باشیم؛ تا دست این حکومت یزیدی را کوتاه کنیم. جوانان مسلمان، ما هم با شما هستیم و از شما جدا نیستیم.»[102]
این تظاهرات در روز نوزدهم دی ماه، که با بستن مغازههای بازار و خیابان و تعطیل دروس حوزه علمیه همراه بود، گستردهتر شد و صبح و بعد از ظهر ادامه یافت. در ساعت چهار بعد از ظهر این روز، زمانی که جمعیت از منزل آیتالله نوری همدانی خارج شد و به راهپیمایی ادامه داد مورد حمله نیروهای نظامی و انتظامی قرار گرفت که بر اثر آن تعداد زیادی از تظاهرکنندگان کشته و مجروح شدند.
آیتالله مکارم شیرازی در این جریان یکی از محرکین تشخیص داده شد و براساس رأی کمیسیون امنیت اجتماعی به سه سال اقامت اجباری در چاه بهار محکوم شد:[103]
«ناصر مکارم شیرازی فرزند علیمحمد، یکی از روحانیون افراطی قم میباشد که به علت تحریک مردم به تظاهرات ضدمیهنی و ایجاد زمینههای اخلال در نظم عمومی، برابر رأی کمیسیون امنیت اجتماعی، به سه سال اقامت اجباری در چاهبهار محکوم و قرار است به آن منطقه اعزام گردد. مراقبتهای لازم معمول، نتیجه اعلام.»[104]
آیتالله مکارم در روز 21 / 10 / 1356 توسط مأمورین ژاندارمری به شهرستان چابهار اعزام شد:[105]
«در ساعت 1130 روز 23 / 10 / 36 استاد مکارم، که از روحانیون قم میباشد و به چابهار تبعید شده، به اتفاق دو نفر مأمور و یک نفر راننده، با وسیله نقلیه به ایرانشهر وارد و پس از توقف کوتاهی در منزل حاج محصل یزدی و ملاقات با علی[106] خامنهای و محمدجواد حجتی کرمانی (معممین تبعید شده به ایرانشهر)، به اتفاق حاج محصل، به صوب چابهار حرکت کردند و منظور از رفتن حاج محصل به چابهار تهیه کردن محل سکونت برای استاد مکارم میباشد.»[107]
آیتالله گلپایگانی پس از این تبعید در تلگرافی خطاب به ایشان نوشت:
«جناب مستطاب حجتالاسلام والمسلمین آقای مکارم دامت تأییداته
تبعید جنابعالی موجب تأثر و استنکار شدید میباشد. این جریانات برای جنابعالی و جامعه روحانیت، موجب افتخار و ترفیع درجات معنوی میباشد. امید است بزودی به حوزه علمیه قم مراجعت فرمایید. سلامت و مزید تأییدات عالی را مسئلت دارم. الگلپایگانی»[108]
هنوز مدت زیادی از تبعید ایشان سپری نشده بود که حضور افراد و طلابی که برای ملاقات با ایشان و دیگر روحانیون تبعیدی به چابهار میآمدند به یکی از معضلات امنیتی تبدیل و تقاضای میکروفونگذاری در منزل مسکونی وی مطرح گردید:
«با توجه به اینکه تعدادی از روحانیون، طلاب و افراد عادی متعصب مذهبی ساکن نقاط مختلف کشور به ویژه مشهد و قم مستمراً برای ملاقات روحانیون محکوم به اقامت اجباری به ویژه نامبرده بالا به منطقه وارد میگردند و امکان دارد حامل پیامهای سوء، اعلامیه، نشریات و کتب مضره باشند، لذا دستورات لازم در زمینه شناسایی افراد مزبور و مراقبت از آنان با همکاری سازمانهای انتظامی داده شده، معالوصف در صورت تصویب مقرر فرمایند به منظور مراقبت بیشتر و دقیقتر از نامبرده بالا در مواقع ضروری و پیبردن به تماسهای احتمالی مشارالیه با گروههای برانداز، محل سکونت یادشده میکروفونگذاری گردد.»[109]
پس از گذشت حدود دو هفته از زمان تبعید، آیتالله مکارم در نامهای به رئیس دادگستری، که رونوشت آن را برای شهربانی و ساواک نیز ارسال نمود، و نسبت به رأی صادره و همچنین نحوهی برخورد مأمورین با خود اعتراض کرد:
«اینجانب ناصر مکارم شیرازی، نسبت به رأی عجولانه و بدون مجوز کمیسیون امنیت اجتماعی قم، دایر به تبعید اینجانب به دورافتادهترین و بد آب و هواترین نقاط مملکت، شدیداً اعتراض دارم؛ زیرا هیچگونه کاری که مجوز این رأی باشد انجام ندادهام. حتی در این سفر دو هزار کیلومتری، بدتر از یک گوسفند با من رفتار شد و بارها به مخاطره افتادم. من به شهادت صدها هزار نسخه کتاب که از اینجانب انتشاریافته و به زبانهای مختلف ترجمه شده، هرگز دارای افکار نادرست نبوده ام؛ که متجاوز از سی سال به فرهنگ این کشور خدمت کردهام و بیست سال است که سرسختانه با مارکسیسم و کمونیسم مبارزه میکنم. از آنجا که با این رأی از خدمات مختلف علمی و وظایف اجتماعی دور ماندهام، به علاوه در این منطقه بد آب و هوا و فاقد امکانات زندگی که حتی در تمام شهر یک حمام پیدا نمیشود، سلامت من در خطر است، خواستار تشکیل دادگاه و رسیدگی به پروندهام را دارم.»[110]
این نامه پس از طی سلسله مراتب اداری، منجر به دستور تغییر محل تبعید ایشان از چابهار به کرمان گردید،[111] و دو سه روز بعد از آن نیز سازمان ضداطلاعات ژاندارمری در نامهای به ریاست ساواک نوشت:
«غیرنظامی یادشده بالا که از روحانیون حوزه علمیه قم میباشد، اخیراً به چابهار تبعید گردیده و از وضع خود در انظار اظهار نارضایتی نموده و بعضاً عدهای از متنفذین و مقامات محلی را تحت تأثیر گفتههایش قرار داده است.»[112]
آیتالله مکارم باوجود سختیهای موجود در دوران تبعید از فعالیت و مبارزه غافل نبود، کما اینکه وقتی شهرداری چابهار خدمات گستردهای را برای بهائیان آن شهرستان تدارک دید به صورت کتبی نسبت به این عمل اعتراض نمود.[113] به دلیل اعتراضی که ایشان در خصوص تبعید خود به چابهار داشت و همچنین فعالیتهای موجود، کمیسیون امنیت اجتماعی قم برای بار دیگر تشکیل جلسه داد و محل تبعید او را به « مهاباد » تغییر داد.[114]
انتقال آیتالله مکارم به مهاباد به همراه دو مأمور بدرقه از طریق شهرهای تبریز و رضائیه صورت پذیرفت و در طول مسیر برخی از روحانیون منطقه مانند حجتالاسلام فوزی و سیدعلیاکبر قریشی از وی استقبال نمودند.[115] ساواک رضائیه در گزارش این انتقال نوشت:
«ناصر مکارم شیرازی ساعت 1700 مورخه 19 / 12 / 36 به رضائیه وارد و شب را در منزل محمد فوزی، نماینده آیتالله شریعتمداری در رضاییه به سر برده و ساعت 0700 روز 20 / 12 / 36 با یک دستگاه پژو شماره ترانزیت به صوب مهاباد حرکت نموده است.»[116]
ایشان پس از ورود به مهاباد در منزل حجتالاسلام حاج شیخ عباس آزرم که امام جماعت حسینیه شهرستان مهاباد بود، ساکن شد[117] و پس از اینکه با محیط آشنا گردید برای ادامه فعالیتهای فرهنگی و ادامهی تألیف تفسیر نمونه به این صورت که هر ده روز، دو نفر از نویسندگان از قم به مهاباد بیایند[118] و همچنین چگونگی ادامه مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی به برنامهریزی مشغول گردید:[119]
«نامبرده اخیراً به آذربایجان مسافرت و پس از تماس با عدهای از روحانیون در شهرهای تبریز، خوی روز 4 / 1 / 37[57] در مهاباد میهمان شخصی به نام آزرم بوده است. ناصر مکارم شیرازی در خوی ضمن تماس تلفنی با آیتالله شریعتمداری از این که آقایان شکوری در تبریز، سمیعی در مرند و شیخ صادق فراهی خویی در شهرستان خوی، مراسم چهلم قم را برگزار نکردهاند، به آیتالله شریعتمداری اظهار گله مینماید.»[120]
این گزارش موجب شد تا پرویز ثابتی طی دستوری به ساواک آذربایجان غربی بنویسد:
«نامبرده در محل تبعید دقیقاً تحت نظر مأموران انتظامی قرار گرفته و حق تماس و استفاده از تلفن را نداشته و به مشارالیه ابلاغ نمایند چنانچه به تحریکات خود ادامه دهد، تصمیم لازم دربارهاش اتخاذ میگردد.»[121]
ولی فعالیتهای ایشان تعطیلبردار نبود و به گونهای بود که ساواک آذربایجان غربی دربارهی آن نوشت:
«شهرستان مهاباد به علت همجواری با میاندوآب و کثرت اهل تشیع، محل مناسب برای این قبیل محکومین نیست، کما اینکه از بدو ورود ناصر مکارم شیرازی، نامبرده چند بار با فوزی که یکی از روحانیون افراطی این منطقه است تماس حاصل نموده است. لذا با توجه به اینکه شهرستانهای پیرانشهر . نقده . نیز تقریباً دارای خصوصیات مشابهی با مهاباد میباشند، در صورتی که در نظر است افراد مورد بحث به این مناطق اعزام شوند، اصلح است شهرستانهای بوکان . سردشت . بانه مورد نظر قرار گیرد.»[122]
دو روز بعد از این نظریه، گزارش داد:
«در چند روزه اخیر، ناصر مکارم شیرازی یکی از روحانیون افراطی قم در حال اقامت اجباری از چاهبهار به مهاباد منتقل و اسکان داده شده و عدهای از روحانیون افراطی منطقه آذربایجان غربی از جمله نقده و رضائیه به نحو غیرمحسوسی با وی در تماس بوده و مشارالیه آنان را به تبانی و اتحاد به ایجاد بلوا و شورش علیه مصالح مملکتی تشویق و ترغیب مینماید و حتی سعی دارد تحت پوشش وحدت اسلام، توجه بعضی از روحانیون اهل تسنن را نیز در این مورد جلب نماید.»[123]
و چند روز بعد نیز از دیده شدنِ « دو نفر از اهالی نقده » در منزل ایشان خبر داده شد.[124]
تماسهای تلفنی مکرر ایشان که توسط ساواک شنود میشد و پیگیری به موقعِ اوضاع و احوال سیاسی و اتفاقات کشور و هدایت برنامههای فرهنگی و اجتماعی به گونهای بود که درباره آن نوشته شد:
«ناصر مکارم شیرازی در مهاباد نیز بیکار ننشسته و از مفاد اخبار استنباط میشود، عوامل وی در تلاش بوده و گزارشات را به مشارالیه میرسانند.»[125]
«اگر مدت دیگری از اقامت یادشده در مهاباد بگذرد، به نظر میرسد که اکثر اعضاء دارالتبلیغ و مدرسه و حوزه علمیه قم در مهاباد و در منزل وی اسکان خواهند یافت.»[126]
«مکارم شیرازی دستور و آموزشهای خود را مرتباً صادر و این تبعید از ارتباط و فعالیتهای وی جلوگیری نکرده، چنانچه نامبرده تلفن هم نداشته باشد، با ترددهایی که عوامل وی به مهاباد دارند، ارتباط خود را با پیک انجام خواهد داد. اصلح است مشارالیه به یکی شهرستانهای صعبالعبور، که فاقد تلفن ماکرویو باشد مانند سردشت، انتقال شود.»[127]
«نادر میکائیلی که هنرجوی هنرستان صنعتی مهاباد میباشد، چند روز قبل به منزل ناصر مکارم شیرازی رفته و ناصر مکارم شیرازی ضمن صحبتهای خود به وی اظهار داشته: در صورتی که دوستان شما از هر نظر اشکالاتی داشته باشند، به من مراجعه تا آنها را راهنمایی کنم و کتب مختلفی نیز در اختیارشان قرار دهم.»[128]
تبعید در مهاباد که منطقهای سنینشین بود، فرصتی به دست داد تا آیتالله مکارم با حضور در مدرسه علمیهی شهر، برای ایجاد وحدت و هماهنگ نمودن روحانیون و طلبههای اهل سنت با انقلاب اسلامی، تلاش نماید:
«بعدازظهر روز یکشنبه مورخه 20 / 1 / 37 به مدرسه علوم دینی مهاباد مراجعه و ضمن بحث و صحبت با چند تن از طلاب مدرسه مورد بحث و اظهار خوشحالی از اینکه در مهاباد مدرسهای وجود دارد که افراد روحانی و مؤمن تحویل جامعه میدهد، پیرامون اختلافات بین اهل تشیع و تسنن اظهار داشت: « این گونه اختلافات را افراد بیسواد و عامی به وجود میآوردهاند و با بیاناتی که علیه عمر بن خطاب اظهار میدارند این اختلافات را دامن میزنند.»[129]
دو روز بعد از این دیدار یکی از روحانیون اهل تسنن منطقه به ملاقات ایشان آمد که آیتالله مکارم به او فرمود:
«برای پیشرفت اسلام، باید رنجها را تحمل کنیم و هجرت یکی از عادات پیامبران است. با کمال تأسف روحانیون اهل تسنن با ما همصدا نبودند و قیام و جنبشی از خود نشان ندادهاند. ما باید میان خودمان اتحاد به وجود بیاوریم و تا اندازهای فاصله و دوری را کم نمائیم. حاج میرزا ابراهیم محرر در شهرستان نقده با برادرانش پیش من آمده بودند و محرر گفته ما با ملاصالح رحیمی امام جمعه نقده تماس داریم.»[130]
به دنبال همین تماسها بود که در گزارشی نوشته شد:
«گرایشات علمای اهل تسنن روز به روز نسبت به روحانیون تبعید شده بیشتر میشود و مرتباً پیرامون وضعیت نامبردگان بحث و گفتگو به عمل میآورند.»[131]
و همزمان با این حرکت وحدتبخش، توسعهی حسینیهی شهرستان مهاباد و برگزاری جلسات مرتب در آن را در دستور کار قرار داد[132] و به حجتالاسلام آزرم فرمود:
«اگر گاهگاهی شما افرادی را دعوت کنید که خودتان را کنار بکشید و نظاره کنید و آنها در حسینیه مهاباد تبلیغ کنند، در برنامههایتان موفقیت بیشتر است و ما هم شما را کمک کنیم.»[133]
این اقدامات موجب شد تا سازمان اطلاعات و امنیت آذربایجان غربی که از فعالیتهای گسترده ایشان در هراس بود، در گزارشی بنویسد:
«به طوری که طی گزارشات متعدد اعلام گردیده، تذکرات داده شده، نه تنها در محدود ساختن فعالیتهای نامبرده مؤثر واقع نشده، بلکه موجب گردیده دامنه روابط و تماسهای وی افزایش یافته و حتی با افرادی در محل نیز رابطه برقرار نماید... معهذا استنباط میگردد به علت اینکه امکانات ارتباط از قبیل وجود تلفنهای بینشهری و همچنین افرادی که از قم یا سایر شهرستانها به منزل وی تردد مینمایند وجود دارد؛ نامبرده علیرغم محدودیتهای اعمالشده، قادر خواهد بود به طرق ممکن خواستههای خود را با افراد مورد نظر در میان گذارده و به فرض اینکه تلفن وی از طریق شهربانی قطع شود، میتواند از طریق تلفنهای عمومی بین شهری به خواسته خود جامه عمل بپوشاند. با توجه به مراتب بالا و ویژگیهای اهالی مهاباد، چنانچه وضعیت به همین منوال ادامه یابد احتمال اینکه مشارالیه بتواند آلودگیهائی در محل ایجاد نماید، متصور است. به نظر این سازمان اصلح است محیطی مانند سردشت جهت نامبرده در نظر گرفته شود که لااقل در این شهرستان که دارای تلفن مغناطیسی است و از طرفی از نظر جاده و سایر امکانات شهری نسبت به مهاباد قابل مقایسه نیست، تضییقاتی از نظر تماس و تردد دوستان وی فراهم گردد.»
این نظریه مورد موافقت پرویز ثابتی قرار گرفت و در ذیل آن نوشت: « محل تبعید به سردشت تبدیل شود.»[134]
هنوز دستور انتقال ایشان به سردشت عملی نشده بود که درباره افزایش تعداد ملاقاتکنندگان با وی گزارش شد و نظریه انتقال او به انارک نائین[135] مطرح گردید:
«روزهای جمعه هر هفته از ساعت 8 صبح الی 22 به طور متوسط حدود 70 الی 80 نفر جهت ملاقات با ناصر مکارم شیرازی به مهاباد وارد که در بین ملاقات کنندگان اکثراً دانشجو دیده شده است... در چند روز اخیر نیز تعداد ملاقات کنندگان مهابادی رو به افزایش نهاده، مخصوصاً محصلین و دانشجویانی که به علت تعطیلی دانشگاهها به مهاباد آمدهاند. علیهذا به استحضار میرساند چنانچه مدتی به همین منوال بگذرد، عواقب وخیمی برای امنیت این منطقه در بر خواهد داشت. لذا اصلح است یاد شده به مکان دیگری که به شهرهای رضائیه. تبریز. میاندوآب دورتر باشد و از نظر وسایل ارتباط جمعی خصوصاً تلفن در مضیقه باشد، منتقل گردد.»[136]
و باز هم پس از تأخیر در این انتقال نوشته شد:
«نامبرده بالا در این منطقه نقش روحیهدهنده به سایر روحانیون تبعیدی به منطقه و همچنین افراد سمپات نسبت به خود را دارد که اگر اقامت وی در این شهرستان ادامه یابد در آینده نزدیک منطقه آلوده خواهد شد.»[137]
این پیگیری موجب شد تا آیتالله مکارم در تاریخ 7 / 3 / 1357ش به اتفاق مأمورین ژاندارمری به انارک نائین منتقل گردد.[138]
حضور در انارک و آغاز فعالیتهای مجدد، اولین گزارشی بود که توسط ساواک اصفهان تنظیم گردید:
«از طرف وعاظ تبعید شده به انارک (آقایان ناصر مکارم شیرازی، ضیغمی و کلانتری) جلسات مذهبی و تفسیر قرآن در مسجد و حسینیه انارک تشکیل میشود، که اکثر شرکتکنندگان در این جلسات، جوانان و نوجوانان از سن بیست سال به پایین هستند. ضمناً مشابه این جلسات نیز برای بانوان و دوشیزگان محل تشکیل میگردد و شرکتکنندگان با روبنده بایستی در جلسه حاضر بشوند. به طور کلی در این جلسات ضمن تفسیر قرآن و بحث و گفتگو درباره مسائل دینی و مذهبی مطالب و موضوعات تحریکآمیز و مخالف مصالح مملکت نیز عنوان میگردد.»[139]
انتقال به انارک نائین موجب گردید تا آیتالله مکارم در نامهای اعتراضآمیز در تاریخ 12 تیر ماه 1357ش خطاب به فرمانداری بنویسد:
«مدت شش ماه است که از تبعید اینجانب میگذرد بدون اینکه حتی موازین قانونی رعایت گردد و دادگاهی تشکیل شود؛ درحالی که قانون تصریح میکند دادگاه فوری و خارج از نوبت باید تشکیل شود. از طرفی نظر به اینکه اقامت اینجانب در انارک که یک شهر کویری با هوای خشک و سوزان و عدم امکانات کافی است موجب اختلال مزاج و ناراحتی و مراجعه مکرر به طبیب شده است موافقت نمایند به نقطه مناسبتری انتقال یابم.»[140]
بر اساس این درخواست، محل تبعید ایشان به شهرستان جیرفت تغییر داده شد؛[141] ولی پیش از این اتفاق در جریان مکاتبات ایشان و دیگر تبعیدیها با مراجع تقلید قم، دستور بازگشت آنان به قم بدون در نظر گرفتنِ قوانین و مقررات طاغوت صادر گردید.[142]
بر همین اساس فرمانداری شهرستان نائین در نامهای مستند به گزارش گروهان ژاندارمری نوشت:
«آقایان ناصر مکارم شیرازی و غلامحسین خردمند که طبق رأی مجدد کمیسیون امنیت اجتماعی آن شهرستان محل اقامت اجباری آنان از شهرستان نائین (انارک) به شهرستان جیرفت تعیین گردیده است، از تاریخ 23 / 5 / 37[57] بدون اطلاع پاسگاه انارک محل تبعید خود را ترک و به سمت تهران عزیمت نمودهاند.»[143]
در این زمان که شرایط کشور روز به روز و لحظه به لحظه بحرانیتر میشد و حکومت شاهنشاهی درحال سقوط بود، سپهبد ناصر مقدم که به جای نعمتالله نصیری به ریاست ساواک منصوب شده بود، دستور داد: «ترتیبی داده شود که ترخیص آنها خاتمه ماه مبارک رمضان باشد.»[144]
اداره کل سوم در پی دستور ریاست ساواک، در نامهای به ساواک اصفهان نوشت:
«بفرموده خواهشمند است دستور فرمائید سیدهادی خسروشاهی و ناصر مکارم شیرازی را که در انارک اصفهان تبعید هستند در اسرع وقت مرخص نمایند. اقدامات قانونی در این زمینه متعاقباً انجام خواهد شد.»[145]
بازتاب این آزادی از طرف هیئت بنیفاطمه، به شرح زیر در روزنامه کیهان مورخه 12 / 6 / 37[57] تحت عنوان «مراجعت یک روحانی عالیقدر» درج گردید:
«بازگشت حضرت آیتالله مکارم شیرازی که از مدرسین طراز اول درس خارج در حوزه علمیه قم هستند، به این حوزه مقدسه برای همه مسلمانان کشور مخصوصاً اعضای این هیئت موجب نهایت خوشوقتی است.
امیدواریم بیش از پیش در مجاهدتها و خدمات دینی و علمی خویش پیروز باشند و ما هم بتوانیم از محضرش بیشتر استفاده کنیم (بجاه محمد و آله علیهمالسلام) . هیئت بنیفاطمه.»
حضور آیتالله مکارم شیرزای در قم همزمان با خروج امام خمینی از عراق و هجرت به پاریس بود. امضای تلگرافی خطاب به رئیس جمهور فرانسه به همراه 30 نفر دیگر از علماء و روحانیون[146] و واکنش تند نسبت به جریان دیدار آیتالله خوئی با فرح پهلوی[147] از جمله اقدامات ثبت شده ایشان در این دوران است. فعالیتهای ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آیتالله مکارم شیرازی تمایل چندانی به مسئولیتهای اداری و سیاسی نشان نداد و بیشترین فعالیت خود را در امور فرهنگی و تدریس دروس حوزوی متمرکز کرد. ایشان از اعضای اولیه جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم است و همواره با دیگر اعضای آن به مبارزات سیاسی بر ضد رژیم شاه میپرداخته و امضای او در زیر بسیاری از بیانیهها و اعلامیهها در قبل و بعد از انقلاب اسلامی موجود است. ایشان به عنوان یکی از اعضای مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شرکتی فعال داشته و همواره مردم را به اطاعت از ولایت فقیه و حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام دعوت مینماید. مدتی نیز عضو شورای عالی قضایی بود. ایشان پس از رحلت آیتالله العظمی اراکی با اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علمیۀ قم از مراجع اعلم شناخته شده و هماکنون در قم به تربیت طلاب و پاسداشت مکتب تشیع مشغول میباشند.
تألیفات و خدمات ارزنده
آیتالله مکارم از اوانِ جوانی به تألیف کتاب پرداخت و این درحالی بود که وقتی در آستانه 30 سالگی قرار داشت، یکی از کتابهای او به نام «فیلسوف نماها» در سال 1333ش برنده جایزه کتاب سال گردید و در سال 1341ش از وی به عنوان «مجتهد اهل قلم» یاد شد[148]
در گزارشی که در مهر ماه سال 1347ش درباره فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان تهیه گردید، آمده است:
«آقای مکارم در سال 1330 کتابی به نام (جلوه حق)، پیرامون اصول صوفیگری انتشار داد و از طرف آیتالله بروجردی مورد تشویق قرار گرفت[149] و در سال 1332 کتاب دیگری از او به چاپ رسید به نام (فیلسوف نماها) که با استقبال زیادی روبرو گردید و موضوع کتاب رد بر نظریات مادیگری و فلسفه ماتریالیسم است و تاکنون شش بار به چاپ رسیده و در سال 1333 به عنوان بهترین کتاب سال شناخته شد.
آقای مکارم در سال 1336 با همکاری جمعی از فضلای حوزه علمیه قم، به انتشار مجله مکتب اسلام همت گماشت که مورد استقبال بیسابقه عموم واقع شد و در میان مجلات اسلامی جایی باز کرد و امروز از لحاظ تیراژ در درجه اول قرار دارد و هر ماه تعداد 36000 شماره از آن چاپ میشود.
از فعالیتهای اجتماعی دیگر آقای مکارم، تأسیس و تشکیل (مجمع علمی نجات نسل جوان) است که طلاب و دانشجویان را به سوی خود جلب کرد و با تشکیل جلساتی ایرادات و اشکالات آنان را پاسخ میگفت و هماکنون جمعی از نویسندگان حوزه پرورش یافتة او هستند.
آقای مکارم تألیفات دیگری نیز دارد که بدین شرح است . 1 . آفریدگار جهان 2 . چگونه خدا را بشناسیم 3 . رهبران بزرگ و مسئولیتهای بزرگتر 4 . داروینیسم و یا آخرین فرضیه تکامل 5 . نبوت خاصه پیامبر اسلام 6 . قواعد فقهیه 7. ترجمه جلد اول تفسیر (المیزان) 8 . بحثی درباره ماتریالیسم و کمونیسم 9 . ترجمه کتاب اصل الشیعه و اصولها.
آقای مکارم نویسندهای معروف و گویندهای توانا و شاعری خوش ذوق است. آثار قلمی او علاقمندان زیادی دارد و بیان او در منبر رسا و جذاب است و اشعارش دارای لطف خاصی میباشد.
آقای مکارم جوانی متواضع و فروتن و خوش برخورد است و علاقه دارد طلاب با زمان پیش بروند و دانش خود را با مقتضیات عصر منطبق سازند. از تظاهر به تقدس و ریاکاری ابراز انزجار میکند. مسائل اجتماعی را با روشنبینی مینگرد. در میان دوستانش به یکدندگی شناخته شده و معتقدند که مکارم در کارهای اجتماعی همواره میکوشد جنبه رهبری داشته باشد و شخصیت خود را در میان دیگران حفظ کند.»[150]
فهرست تألیفات آیتالله مکارم شیرازی در پایگاه اطلاعرسانی دفتر معظمله دارای حدود یکصد و پنجاه عنوان است که بخشی از آن به شرح زیر است:
«زندگی پرماجرای نوح (ع)،آموزه ها و عبرت ها . لغات در تفسیر نمونه . قرآن و آخرین پیامبر. شأن نزول آیات قرآن . داستان یاران . پیام امیرالمؤمنین (ع) در 15 جلد . تفسیر نمونه در 27 جلد . فضیلت سورههای قرآن . سوگندهای پربار قرآن . مثالهای زیبای قرآن . اسلام و کمکهای مردمی. زهرا (علیهاالسلام) برترین بانوی جهان . مفاهیم تحریف شده. خطبه حضرت زهرا (علیهاالسلام) . مسیحیت در دنیای کنونی . پاسخ به پرسشهای مذهبی . معراج، شق القمر، عبادت در قطبین . مناظرات تاریخی امام رضا (علیهالسلام) . اهداف قیام حسینی . جلوه حق . آئین ما (اصلالشیعه) . معمای هستی . در جستجوی خدا . معاد و جهان پس از مرگ . آفریدگار جهان . خطوط اساسی اقتصاد اسلامی . عقیده یک مسلمان . اسرار عقبماندگی شرق . اسلام و آزادی بردگان . شیعه پاسخ می گوید . حکومت جهانی مهدی(عج). اسلام در یک نگاه . وهابیت بر سر دو راهی . 50 درس اصول عقاید برای جوانان . اعتقاد ما . طرح حکومت اسلامی . ده درس معادشناسی . مسئله انتظار . عقلانیت در اسلام . پیدایش مذهب . فیلسوف نماها . ارتباط با روح . ربا و بانکداری . رمی جمرات در گذشته و حال . تقیه، سپری برای مبارزه عمیقتر . چند نکته مهم درباره رؤیت هلال.»
از خدمات مهم ایشان در عرصه علم و فرهنگ، تأسیس چهار مدرسه علمیۀ امام امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) است که در هر کدام فعالیتهای خاص حوزوی صورت میگیرد که یکی از آنها آموزش طلاب در رشته تخصصی تفسیر قرآن کریم است. همچنین بنیاد فقه اهل بیت(ع)، مرکز تخصصی شیعه شناسی، دارالقرآن و مجتمع فرهنگی خاتمالانبیاء در شیراز، مرکز فرهنگی و دارالمبلغین فلسفی در تهران، زائرسرای امام محمدباقر(ع) و امام صادق(ع) در مشهد مقدس از جمله مراکزی است که توسط ایشان راهاندازی و مورد استفاده علاقهمندان قرار گرفته است. تصمیم و اقدام و شروع به ساختن 110 مسجد و 110 مدرسه در مناطق محروم کشور نیز از دیگر اقدامات فرهنگی ایشان است.
پینوشتها:
[1]. سند شماره: 14779 / 20 ﻫ 12 - 9 / 7 / 51، آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. سند شماره: 14968 / 20 ﻫ 12 - 15 / 7 / 51 و سند شماره: 15417 / 20 ﻫ 12 - 30 / 7 / 51، همان
[3]. سند شماره: 15685 / 20 ﻫ 12- 9 / 8 / 51، همان.
[4]. سند شماره: 15419 / 20 ﻫ 12 - 30 / 7 / 51، همان.
[5]. سند شماره: 15581 / 20 ﻫ 12 - 6 / 8 / 51، همان.
[6]. سند شماره: 15582 / 20 ﻫ 12 - 6 / 8 / 51، همان.
[7]. سند شماره: 15688 / 20 ﻫ 12 – 9 / 8 / 51، همان.
[8]. سند شماره: 15884 / 20 ﻫ 12 – 51 / 6 / 15، همان.
[9]. سند شماره: 15887 / 20 ﻫ 12 - 15 / 8 / 51، همان.
[10]. سند شماره: 3459 / 20 ﻫ 12 - 23 / 4 / 52، آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[11]. سند شماره: 3777 / 20 ﻫ 12- 6 / 5 / 52، همان.
[12]. سند شماره: 3751 / 20 ﻫ 12- 4 / 5 / 52، همان.
[13]. سند شماره: 3960 / ﻫ 12- 5 / 5 / 52، همان.
[14]. در اصل: جامعه
[15]. سند شماره: 4349 / 20 ﻫ 12 - 27 / 5 / 52، همان.
[16]. سند شماره: 5675 / 312 – 10 / 6 / 52، همان.
[17]. سند شماره: 6229 / 20 ﻫ 12 – 14 / 7 / 52، همان.
[18]. سند شماره: 6332 / 20 ﻫ 12 – 17 / 7 / 52 ، همان.
[19]. سند شماره: 7249 / 312 – 17 / 7 / 52، همان.
[20]. سند شماره: 6830 / ﻫ12 – 1 / 8 / 52، همان.
[21]. سند شماره: 6502 / 20 ﻫ 12- 22 / 7 / 52، همان.
[22]. سند شماره: 2142 / 348 – 23 / 7 / 52، همان.
[23]. سند شماره: 20166 / 20 ﻫ 12 - 14 / 7 / 53، همان.
[24]. سند شماره: 20231 / 20ﻫ12- [15] / 7 / 53، همان.
[25]. سند گزارش سخنرانی 19 / 6 / 1354، همان.
[26]. سند شماره: 28411 / ﻫ 12- 29 / 6 / 54، همان.
[27]. سند شماره: 5046 / 20 ﻫ 12 - 15 / 6 / 52، همان.
[28]. گزارش سخنرانی مورخه 13 / 7 / 1353، همان.
[29]. سند شماره: 15641 / 20 ﻫ 12 - 8 / 8 / 51، همان.
[30]. سند شماره: 15642 / 20 ﻫ 12 - 8 / 8 / 51، همان.
[31]. سند شماره: 15691 / 20 ﻫ 12 - 9 / 8 / 51، همان.
[32]. سند شماره: 15743 / 20 ﻫ 12 - 11 / 8 / 51، همان.
[33]. سند شماره: 15787 / 20 ﻫ 12 - 11 / 8 / 51، همان.
[34]. سند شماره: 15941 / 20 ﻫ 12 - 18 / 8 / 51، همان.
[35]. سند شماره: 17781 / 20 ﻫ 12 - 6 / 4 / 53، بخش ضمائم، همان.
[36]. سند شماره: 18669 / 20 ﻫ 12 - 16 / 11 / 51، همان.
[37]. سند شماره: 3739 / 20 ﻫ 12- 4 / 5 / 52، همان.
[38]. سند شماره: 6333 / 20 ﻫ 12 - 17 / 7 / 52، همان.
[39]. سند شماره: 4549 / 20 ﻫ 12 - 1 / 6 / 52، همان.
[40]. سند شماره: 1240 / 20و – 13 / 6 / 52، بخش ضمائم، همان.
[41]. سند شماره: 4597 / 20 ﻫ 12 - 3 / 6 / 52، همان.
[42]. سند شماره: 5516 / 20 ﻫ 12 - 29 / 6 / 52، همان.
[43]. سند شماره: 5761 / 20 ﻫ 12 - 5 / 7 / 52، همان.
[44]. سند شماره: 5554 / 20 ﻫ 12 - 31 / 6 / 52، همان.
[45]. سند شماره: 6693 / 20ﻫ12 - 27 / 7 / 52، همان.
[46]. سند شماره: 6944 / 20ﻫ12 - 3 / 8 / 52 ، همان.
[47]. سند شماره: 8341 / 20ﻫ12 - 14 / 9 / 52، همان.
[48]. سند شماره: 120435 / 20ﻫ12- 20 / 11 / 52، همان.
[49]. سند شماره: 9817 / 20ﻫ12 - 1 / 11 / 52، همان.
[50]. سند شماره: 120018 / 20 ﻫ 12- 8 / 11 / 52، همان.
[51]. سند شماره: 120452 / 20 ﻫ 12- 21 / 11 / 52، همان.
[52]. سند شماره: 121353 / 20 ﻫ 12 - 16 / 12 / 52، همان.
[53] . سند شماره: 15365 / 20 ﻫ 12- 24 / 1 / 53، همان.
[54]. سند شماره: 16933 / 20 ﻫ 12- 9 / 3 / 53، همان.
[55]. سند شماره: 18963 / 20 ﻫ 12 - 26 / 11 / 51، همان.
[56]. سند شماره: 2294 / 20 ﻫ 12 - 17 / 3 / 52، همان.
[57]. سند شماره: 2629 / 20 ﻫ 12 - 27 / 3 / 52، همان.
[58]. سند شماره: 1367 / 20 ﻫ م - 29 / 11 / 51 ، همان.
[59]. سند شماره: 1395 / 20 ﻫ م - 6 / 12 / 51، همان.
[60]. سند شماره: 1368 / 20 ﻫ م - 29 / 11 / 51، همان.
[61]. سند شماره: 446 / 20 / ﻫ / م - 17 / 4 / 52، همان
[62]. سند شماره: 477 / 20 ﻫ م - 24 / 4 / 52 و سند شماره: 546 / 20 ﻫ م - 6 / 5 / 52، همان.
[63]. سند شماره: 38032 / ﻫ 1 - 22 / 3 / 52، همان.
[64]. سند شماره: 38140 / ﻫ 1 - 29 / 3 / 52، همان.
[65]. سند شماره: 38153 / ﻫ 1 - 30 / 3 / 52، همان.
[66]. سند شماره: 3430 / 312- 3 / 4 / 52، بخش ضمائم، همان.
[67]. سند شماره: 38267 / ﻫ 1- 6 / 4 / 52، بخش ضمائم، همان.
[68]. سند شماره: 39647 / ﻫ 1- 21 / 12 / 52، همان.
[69]. سند شماره: 8083 / ﻫ 1 - 14 / 1 / 53، همان.
[70]. سند شماره: 19325 / ﻫ 2 - 25 / 8 / 53، همان.
[71]. سند شماره: 2357 / 323- 28 / 8 / 53، بخش ضمائم، همان.
[72]. سند شماره: 13162 / ﻫ 1 - 14 / 12 / 53، همان.
[73]. سند شماره: 22465 / ﻫ 2 - 24 / 12 / 53، همان.
[74]. سند شماره: 12340 / ﻫ 1- 29 / 11 / 54، همان.
[75]. سند شماره: 12486 / ﻫ 1 - 6 / 12 / 54 و سند شماره: 12484 / ﻫ 1 - 6 / 12 / 54 و سند شماره: 12744 / ﻫ 1 - 26 / 12 / 54، همان.
[76]. سند شماره: 11912 / ﻫ 1 - 20 / 11 / 35، همان.
[77]. سند شماره: 12304 / ﻫ - تاریخ: 19 / 3 / 52 و سند شماره: 12317 / ﻫ – 19 / 3 / 52، بخش ضمائم، همان.
[78]. سند شماره: 5298 / 312- 27 / 5 / 52، بخش ضمائم، همان.
[79]. سند شماره: 9931 / ﻫ 1 - 15 / 4 / 53، همان.
[80]. سند شماره: 9869 / ﻫ 1- 9 / 4 / 53، همان.
[81]. سند شماره: 2129 / 28 / 57 - 11 / 4 / 53، همان.
[82]. سند شماره: 2129 / 28 / 57 - 12 / 4 / 53، همان.
[83]. سند شماره: 3264 / 312 - 18 / 4 / 53، همان.
[84]. سند شماره: 2129 / 28 / 57 - 21 / 4 / 1354، همان.
[85]. سند شماره: 2129 / 28 / 57 - 25 / 4 / 54، همان.
[86]. سند شماره: 8701 / ﻫ 1 - 1 / 5 / 54، همان.
[87]. در اصل: همه
[88]. سند شماره: 8699 / ﻫ 1 - 1 / 5 / 54، همان.
[89]. سند شماره: 273 / م - تاریخ: 29 / 2 / 52 و نامه آیتالله مکارم، بخش ضمائم، همان.
[90]. سند شماره: 431 / 21 - 20 / 3 / 52، همان.
[91]. سند گردش کار مورخه 1 / 5 / 52، بخش ضمائم، همان.
[92]. سند شماره: 4667 / 312- 9 / 5 / 52، بخش ضمائم، همان.
[93]. سند شماره: 13194 / ﻫ 1 - 13 / 7 / 54، همان.
[94]. سند شماره: 3988 / 21 ﻫ - 18 / 8 / 54، همان.
[95]. سند گزارش مورخه 23 / 10 / 54، همان.
[96]. سند شماره: 7975 / 312 - 1 / 11 / 54، همان.
[97]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 1، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[98]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 1 ، ص 3، همان.
[99]. سند شماره: 5370 / 21 ﻫ - 22 / 8 / 36 آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[100]. سند شماره: 5434 / 21 ﻫ - 9 / 9 / 36، همان.
[101]. سند شماره: 422 / 21 ﻫ - 1 / 10 / 2536، همان.
[102]. سند شماره: 2522 / 21 ﻫ - 19 / 10 / 2536، همان.
[103]. سند شماره: 8003 / 21 – 20 / 10 / 36 و سند شماره: 5676 / 21 ﻫ - 21 / 10 / 36، همان.
[104]. سند شماره: 7279 / 312 - 22 / 10 / 36، همان.
[105]. سند شماره: 5702 / 21 - 24 / 10 / 36، همان.
[106]. در اصل: حسین
[107]. سند شماره: 3403 / 11 ﻫ الف – 5 / 11 / 36، همان.
[108]. سند شماره ردیف: 699 - 29 / 10 / 36، همان.
[109]. سند شماره: 11380 / 11 ﻫ - 9 / 11 / 36، همان.
[110]. نامه مورخه 8 / 11 / 1356، همان.
[111]. سند شماره: 8596 / 312- 30 / 11 / 36، بخش ضمائم، همان.
[112]. سند شماره: 57 / 11 / 2 / 501 - 2 / 12 / 36، همان.
[113]. سند شماره: 11840 / 11 ﻫ - 22 / 12 / 36، همان.
[114]. سند شماره: 10047 / 21 - 7 / 12 / 36، همان.
[115]. سند شماره: 29761 / ﻫ - 20 / 12 / 36 و سند شماره: 29758 / ﻫ - 20 / 12 / 36 و سند شماره: 29759 / ﻫ - 20 / 12 / 36 و سند شماره: 29760 / ﻫ - 20 / 12 / 36، همان.
[116]. سند شماره: 29763 / ﻫ - 20 / 12 / 36، بخش ضمائم، همان.
[117]. سند شماره: 4851 / ﻫ - 23 / 12 / 36، همان.
[118]. سند شماره: 168 / ﻫ – 15 / 1 / 37، همان.
[119]. سند شماره: 16 / ﻫ - 6 / 1 / 37 و سند شماره: 43 / ﻫ - 7 / 1 / 37 و شماره: 99 / ﻫ - 10 / 1 / 37 ، همان.
[120]. سند شماره: 9196 / 3 ﻫ 1 - 8 / 1 / 37، همان.
[121]. سند شماره: 68 / 312 - 8 / 1 / 37، همان.
[122]. سند شماره: 15012 / ﻫ - 12 / 1 / 37، همان.
[123]. سند شماره: 5012 / ﻫ 16 - 14 / 1 / 37، همان.
[124]. سند شماره: 275 / ﻫ - 19 / 1 / 37، همان.
[125]. سند شماره: 262 / ﻫ - 19 / 1 / 37، همان.
[126]. سند شماره: 339 / ﻫ - 21 / 1 / 37، همان.
[127]. سند شماره: 389 / ﻫ - تاریخ: 22[24] / 1 / 37، همان.
[128]. سند شماره: 487 / ﻫ - 27 / 1 / 37، همان.
[129]. سند شماره: 357 / ﻫ - 21 / 1 / 37، همان.
[130]. سند شماره: 7111 / ﻫ 16 - 27 / 1 / 37، همان.
[131]. سند سند شماره: 704 / ﻫ – 5 / 2 / 37، همان.
[132]. سند شماره: 538 / ﻫ - تاریخ: 29 / 1 / 37 ، همان.
[133]. سند شماره: 474 / ﻫ - 27 / 1 / 37، همان.
[134]. سند شماره: 25405 / ﻫ - 26 / 1 / 37 و سند شماره: 1199 / 312 - 3 / 2 / 37، همان.
[135]. سند شماره: 2211 / 312 - 26 / 2 / 37، همان.
[136]. سند شماره: 1013 / ﻫ - 23 / 2 / 37 ، همان.
[137]. سند شماره: 1208 / ﻫ - 7 / 3 / 37، همان.
[138]. سند شماره: 26231 / ﻫ 1 - 11 / 3 / 37، همان.
[139]. سند شماره: 8883 / 10 ﻫ 1 - 31 / 4 / 37، همان.
[140]. سند شماره: 1100 / 21 ﻫ - 8 / 5 / 37، همان.
[141]. سند شماره: 5164 / 312 - 9 / 5 / 37، همان.
[142]. سند شماره: 9519 / 10 ﻫ 1 - 10 / 5 / 37، همان.
[143]. سند شماره: 199 / م - 27 / 5 / 2537، همان.
[144]. سند شماره: 5783 / 312 - 26 / 5 / 2537، همان.
[145]. سند شماره: 6292 / 312 - 1 / 6 / 37، همان.
[146]. سند شماره: 199 / 21 ﻫ - 24 / 7 / 57 ، همان.
[147]. سند گزارش بدون شماره: - 30 / 8 / 57، همان.
[148]. سند شماره: 4760 - 24 / 10 / 41، همان.
[149]. ایشان درباره این تشویق میگوید: «وقتى کتاب «جلوه حق» نخستین تألیف من چاپ شده بود، یک جلد از آن را خدمت آیتالله العظمى بروجردى فرستادم. مدّتى بعد ایشان دنبال من فرستادند. خدمتشان رفتم. فرمودند: من پایم درد مىکرد و چند روزى به درس نیامدم و طبعاً وقت بیشترى براى مطالعه داشتم، چشمم به کتاب شما افتاد، اوّل دیدم «جلوه حق» اسمى است که به صوفىها مىخورد و همین حسّ کنجکاوى مرا تحریک کرد و کتاب را برداشتم از اوّل تا به آخر تمام آن را خواندم. من بسیار از روحیه این مرد بزرگ تعجّب کردم که چطور یک کتاب را که از یک طلبه جوان به او رسیده، از اوّل تا به آخر مطالعه مىکند و این درس عبرتى براى من شد. آن هم از سوى کسى که داراى مرجعیّت و زعامت جامعه بود. بعداً فرمودند: من در تمام این کتاب، مطلقاً چیز خلافى ندیدم و تعبیرشان این بود: «احساس کردم نویسنده بدون آن که بخواهد خودنمایى کند و مرید براى خودش جمع کند، مىخواسته حقایقى را درباره گروه صوفیّه بازگو کند.» این جمله مرا بسیار تشویق کرد و اعتماد به نفس فوقالعادهاى در مسأله نویسندگى به من داد و از آن جا فهمیدم تشویق، آن هم از سوى بزرگان چقدر مؤثّر و کارساز است.»
[150]. سند شماره: 2635 / 21 - 1 / 7 / 47، همان.
تعداد مشاهده: 25433