امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

نگاهی کوتاه به نقش عشایر در پیروزی انقلاب اسلامی 1356 – 1357


تاریخ انتشار: 13 مهر 1403

دیدار بختیاری‌ها با امام خمینی

مقدمه

عشایر یکی از اقشار تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران هستند که همواره در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نقش‌آفرین بوده‌اند. حفظ مرزها و مقابله عشایر با بیگانگان و ظلم‌ستیزی از خصیصه‌های منحصربه فرد آن‌هاست.

در دوران پهلوی اول، رضاخان در جهت منافع استبدادی و استعماری، سیاست‌هایی را نه تنها در جهت کنترل عشایر بلکه در زمینه از بین بردن آن‌ها در پیش گرفت. دولت رضا شاه عملاً با عشایر وارد جنگ شد. قبایل و ایلات قشقایی، بختیاری، شاهسون و عشایر بویراحمد، بلوچستان، خراسان، خوزستان و آذربایجان یکی پس از دیگری تا سال 1312 منکوب و منقاد دولت مرکزی شدند. عزل خوانین بختیاری از حکومت اصفهان و کرمان و یزد در 1300، لغو عناوین ایلخانی و ایلبکی در 1312 و بازداشت و اعدام برخی خوانین بختیاری در 1313 از جمله اقدامات دولت مرکزی در مورد ایل مهم بختیاری بود. در این میان منابع مالی عشایر نیز مورد دست‌اندازی قرار گرفت و اغلب به تصرف سرکردگان ارتش درآمد. بخش عمده‌ای از اراضی و املاک رؤسای قبایل نیز با استفاده از قانون جدید ثبت اسناد و املاک تصرف شد و در اختیار ارتشیان قرار گرفت. به علاوه کوشش‌هایی برای اسکان عشایر و تخته قاپو کردن و جلوگیری از کوچ فصلی آن‌ها انجام شد. در نتیجه چنین اقداماتی زندگی معیشتی و آزاد عشایر زیر فشارهای شدید قرار گرفت و پست‌های ارتش و ژاندارمری در قلب سرزمین‌های عشایری دایر گردید و در نتیجه فرمانداران نظامی بر زندگی ایلات و عشایر استیلا یافتند.[1]

رضاشاه با شیوه‌های نظامی، پلیسی و خشن و با به کارگیری زور توسط مأمورین ارتش، نظمیه و امنیه توانست ایلات و عشایری را که در مقابل سیاست اسکان مقاومت می‌کردند به اجبار در مناطقی که دولت خود تمایل داشت، اسکان دهد. اگر چه با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 ایلات و عشایر بار دیگر به زندگی کوچ‌نشینی سابق بازگشتند.[2]

این سیاست‌ها سنگ بنای مخالفت و تقابل عشایر با رژیم پهلوی شد. هرچند پس از عزل رضاخان و بر تخت نشستن پسرش محمدرضا پهلوی با اصلاح سیاست‌های پدر خود در جهت بهبود شرایط برآمد. سال‌ها پس از آن و در جریان اصلاحات ارضی و مخالفت عشایر با سیاست‌های دیکته شده در دهه چهل، بار دیگر سرکوب عشایر در دستور کار رژیم پهلوی قرار گرفت. اوج این درگیری‌ها قیام عشایر جنوب در اواخر سال 1341 و بمباران مناطق عشایری توسط رژیم پهلوی در فروردین 1342 بود.[3]

همزمانی این رخدادها با شکل‌گیری نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رنگ و بوی دیگری به جنبش‌های اجتماعی داد. هرچند روابط دیرینه عشایر و روحانیت به واسطه باورهای مذهبی آن‌ها در طول تاریخ جاری بود؛ اما حرکت‌های صورت یافته در دهه چهل دورنمای یک مبارزه همه‌جانبه علیه رژیم پهلوی را بیش از پیش به منصه ظهور رساند.

با گسترش یافتن حرکت‌های سیاسی در دهه پنجاه، مبارزه شدت و حدّت بیشتری یافت. از نیمه دوم سال 1356 شمسی که جرقه اصلی مبارزات زده شد کم و بیش نشانه‌های ناظر بر پیوستن عشایر به عرصه مبارزات اسلامی بیشتر شد. این یادداشت بنابر اسناد به جای مانده از آن دوران به نقش عشایر در یک سال منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی می‌پردازد.

 

فعالیت عشایر در سال 1356

در سال 1356 نهضت اسلامی در مناطق عشایری و روستایى نفوذ یافت به گونه‌اى که مقامات امنیتى را نگران ساخته بود. ساواک لرستان طى گزارش خبرى در تاریخ 10 /12 /1356 این نگرانى را چنین نگاشت: «گروهى از روحانیون با استفاده از نفوذ خود، تبلیغات ضدملى را در روستاها و مناطق عشایرى لرستان به خصوص در نقاط کوهستانى و صعب‌العبور که مردم آن از امکانات رفاهى کم‌ترى برخوردار هستند آغاز کرده و عشایر را تحریک و هم‌صدا با روحانیون قم مى‌نمایند. به اصطلاح از عشایر ساده‌لوح، کدخدایان، خوانین سابق بیعت مى‌گیرند تا به روحانیون و طلاب حوزه‌ى قم بپیوندند. از جمله در منطقه میانکوه لرستان واقع در حوزه‌ى ژاندارمرى چمشک عده‌اى به اسامى زیر در جهت همکارى با روحانیون برآمده و دست به تحریک و اغتشاش مى‌زنند:

- سردار محمدى فرزند حاجعلى ساکن روستاى طائى که داراى دو قبضه اسلحه تفنگ برنو و اسلحه‌ى کمرى کلت مى‌باشد.

ـ ضرغام چراغى فرزند سیدعباس ساکن دهستان چمشک که داراى سلاح غیرمجاز است.

ـ پهلوان قلى والى‌زاده فرزند محمدقلى ساکن چمشک که داراى سابقه‌ى قتل و شرارت مى‌باشد.

ـ عزیزالله خان نصیر مقدم ساکن افرینه رئیس انجمن شهر پلدختر است.

ـ اسماعیل میردریکوند ساکن چمشک.

ـ امیرخان میرزایى ساکن خرم‌آباد از اهالى روستاى میانکوه.

ـ قاسم میرزایى فرزند امیرخان کارمند شرکت تعاونى.

ـ شیرمحمد میردریکوند ساکن ماسور.

ـ احمدآقا رشیدى فرزند غلامرضا ساکن ده بزرگ طائى.

ـ اسداله نصرتى فرزند غلام ساکن چمشک.

ـ على نصرتى فرزند غلام مدیرعامل شرکت تعاونى چمشک.

نظریه‌ى شنبه ـ تحریکات و تبلیغات در بین عشایر این شایعه را به وجود آورده که روحانیون قم نیاز به کمک مادى و معنوى عشایر دارد و به زودى دست به شورش خواهند زد.

نظریه‌ى یکشنبه ـ تعیین صحت و سقم خبر مستلزم تحقیقات و بررسى‌هاى بیش‌ترى بوده که در این مورد اقدامات لازم معمول هرگونه خبر مکتسبه در این زمینه به استحضار خواهد رسید. ایزدبخش.

نظریه‌ى چهارشنبه: نظریه‌ى یکشنبه مورد تأیید است.

نظریه‌ى 15 هـ: نظریه‌ى چهارشنبه تأیید مى‌گردد. چون ادامه‌ى این قبیل تماس‌ها و استماع نوارها که سوغات طلاب افراطى قم به روستاها مى‌باشد، تالى فاسد داشته و موجب تحریک و اغواى روستاییان خواهد شد، لذا موضوع در شوراى هماهنگى مورخه‌ى 7 /12/ 36 [56] مطرح ضمناً به ناحیه‌ى ژاندارمرى اعلام گردید که از انگیزه‌ى مسافرت طلبه‌هاى ناشناس به روستاها و تماس‌ها و اقدامات آنان مطلع و هرگونه فعالیت براندازى و ضدملى آنان را به نحو مقتضى خنثى نمایند. مقرر فرمایید نظریه‌ى عالى را در این زمینه اعلام دارند.»[4]

علاوه بر این عشایر با روحیه سلحشوری آمادگی هرگونه استفاده از اسلحه و آتش را داشتند. به سخن دیگر زمانى که رژیم پهلوی در 19 دى و 29 بهمن 1356 به روی مردم آتش گشود و به سرکوب خونین تظاهرکنندگان پرداخت، عشایر از جمله اقشاری بودند که آمادگی هرگونه مقابله را به پیشوایی روحانیت داشتند. آیت‌الله شیخ عباسعلی صادقى از علمای لرستان حضور عشایر مسلح در مسجد جامع خرم‌آباد در آن دوران را به خوبى بیان مى‌کند: «جلسه‌اى در حوزه‌ى علمیه گرفتیم. مسجد مملو بود از جمعیت. مدرسه هم مملو بود از جمعیت و من پیغام داده بودم براى یکى دو تا از عشایر که مسلحانه بیایند و مسلحانه هم آمده بودند؛ یعنى با اسلحه‌ى کمرى. یکى‌شان گفت که 300 نفر توى این جمعیت بودند که اگر آن‌ها مى‌خواستند اقدامى بکنند ما هم نمی‌گذاشتیم. آن‌ها از ایل بهاروند به سرکردگى مرحوم حاج نصیر بهاروند بودند.»[5]

 

تداوم مبارزات در بهار 57

فعالیت‌های عشایر منحصر در این موارد نبود. آن‌ها همچون هسته‌های مبارزه به تبلیغ و روشنگری در راه انقلاب می‌پرداختند. این مهم در اسناد به خوبی به چشم می‌خورد که با فرارسیدن بهار 1357 همچنان پیامدهای قیام 19 دی قم و 29 بهمن 1356 تبریز در مناطق مختلف کشور پی در پی مشاهده می‌شود. در گزارشی به تاریخ 23 فروردین 1357 با «موضوع: حاج سید بمونی صالحی‌زاده واعظ ساکن قریه ایدنک لنده گچساران» آمده است: «نامبرده بالا در سخنرانی‌ها و مجالسی که شخصاً در منزل خود برپا می‌نماید مردم را علیه دولت و در جهت همدردی با کشته‌شدگان حوادث اخیر قم و تبریز تحریک و نوارهایی از روحانیون افراطی که متن آن علیه مصالح ملی است در منزل دارد که برای محارم و دوستان نزدیک خود پخش می‌کند ضمناً فرزند نامبرده به نام محمدکاظم صالحی‌زاده که محصل سال ششم دبیرستان است مبادرت به تهیه و قرائت اعلامیه مضره جهت روستائیان و عشایر می‌نماید.

نظریه شنبه: چون نامبرده با عشایر دشمن زیاری و طیبی گرمسیر گچساران در تماس و مرتبط می‌باشد امکان دارد با تبلیغات سوء خود موجب تجری و تحریک آنان بشود.

نظریه یکشنبه: پیگیری موضوع از طریق سازمان مربوطه به منظور به دست آوردن سرنخ اصلح به نظر می‌رسد.

بلادی

16 ـ نظریه یکشنبه مورد تایید است.»[6]

از جمله اقدامات دیگر عشایر حمایت آن‌ها از زندانیان سیاسی بود. این حمایت به نحوی بود که موجب نگرانی عوامل ساواک می‌شد. به عنوان نمونه در تیر ماه 1357 اعتصاب زندانیان سیاسی در کردستان به تظاهرات خانواده آن‌ها انجامید. بنابر گزارش ساواک «اشخاصی که در تظاهرات روز 17 /4 /37 [57] سنندج شرکت نموده‌اند و شیشه‌های چند شعبه بانک را شکستند از اهالی مریوان و قریه آلمانی مریوان بوده‌اند و چند نفر از آن‌ها اظهار داشته‌اند که ماها چهارصد نفر می‌باشیم و اسلحه هم داریم و اگر به خواسته‌های زندانیان توجه نکنند ما در آخر برج (تیر ماه) مجدداً این عمل را تکرار می‌کنیم.

نظریه شنبه: امکان دارد این افراد در اطراف مریوان و یا بانه وارد عملیات مسلحانه شوند.

نظریه یکشنبه: این افراد اکثراً مریوانی بوده‌اند و عده‌ای از آن‌ها عشایر اطراف مریوان و در بین عشایر معمولاً سلاح غیرمجاز نیز وجود دارد و در صورت برآورده نشدن خواسته‌هایشان امکان تظاهرات وجود دارد لکن بعید بنظر می‌رسد که دست به اقدام مسلحانه بزنند. مهران

نظریه سه‌شنبه: امکان صحت خبر وجود دارد. پایدار

نظریه چهارشنبه: امکان اینکه بستگان زندانیان مجدداً به حال تجمع به مراجع ذیصلاح مراجعه نمایند و افراد فرصت‌طلب نیز از موضوع سوءاستفاده کرده و حوادثی به بار آورند متصور است. افسر»[7]

یکی از شاخصه‌های برجسته عشایر قوای نظامی آن‌ها بود به طوری که در فرازهای مختلف مبارزه این مسئله به عنوان نقطه قوت مبارزین مطرح می‌شد. یکی از این موارد برنامه‌ى تحصن مسجد علوى خرم‌آباد در 19 مرداد 1357 و مقارن با ایام ماه مبارک رمضان بود. گزارش ساواک به بهترین وجه نخستین شب تحصن در مسجد علوى را بیان کرده است: «در شب 20 /5/ 37]57[ روحانیون فوق‌الذکر و تنى چند از طلاب از جمله شیخ مهدى قاضى[8] و عده‌اى حدود 2000 نفر در مسجد علوى اجتماع و سید [محمد] جعفر[ی] ورامینى[9] سخنرانى حاد و انقلابى ایراد و اولتیماتوم 5 روزه‌ى خود را مطرح و ضمن انتقاد شدید از دولت و حکومت و نیروهاى انتظامى، گفته اگر دستگیر شود، عشایر نورآباد دلفان چند پاسگاه را خلع سلاح و شهر خرم آباد به آتش و خون کشیده می‌شود.»[10]

 

اوج‌گیری مبارزه در پاییز

پاییز 1357 همچنان عشایر به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادند. تبلیغ و روشنگری نسبت به مسائل جامعه از خصوصیات اصلی جمع‌های عشایری بود. در سندی در 3 مهر 1357 درباره فردی به نام «حاجی عسگری» گزارش شده است: «نامبرده بالا یکی از عشایر ایلات بختیاری ساکن مورز بازفت از توابع شهرستان شهرکرد از افراد ناراحت عشایر بوده و غالباً سعی می‌نماید که بین اطرافیان خود تبلیغات سوء نموده و اطرافیان را نسبت به وضع جاری مملکت بدبین نماید. ضمناً شخص دیگری نیز از نظر فکری از یاد شده تبعیت می‌نماید و نام وی علیجان خیبری می‌باشد در اکثر نشست‌ها گفته‌های فرد مورد نظر را تأیید و این دو نفر سعی دارند با تحمیل گفته‌های خود به اطرافیان مسیر فکر عشایر را در جهت مصالح خلاف مملکتی تغییر دهند که ادامه این وضعیت صحیح به نظر نمی‌رسد.»[11]

پاییز 57 همراه با اعتصاب‌های گسترده اقشار مختلف بود. مردم با پیوستن به اعتصابات گوناگون همراهی خود را با نهضت اسلامی اعلام کردند. دانش‌آموزان از جمله اقشاری بودند که این نقش را ایفا کردند. اما در سندی قابل توجه ساواک شیراز طی گزارشی در 17 مهر 1357 به بررسی فعالیت‌های دانش‌آموزی در این شهر پرداخته و در چهارمین بند آن آورده است: «... دانشجویان دانشسرای عشایری و دانش‌آموزان دبیرستان عشایری از روز گذشته با وجودی که معلمین حاضر بودند[،] از رفتن به کلاس خودداری[کردند] و مدیرکل عشایری ایران نیز جهت آنان سخنرانی نموده که رعایت نظم را بنمایند لکن نامبردگان پاسخ مثبتی نداده‌اند.

ارزیابی خبر: خبر صحت دارد.

نظریه: جهت استحضار. ضمناً مراتب به جناب آقای استاندار و مدیرکل آموزش و پرورش اعلام گردیده است.»[12]

در همین راستا ناحیه ژاندارمری خوزستان از همراهی عشایر با فرهنگیان و کسبه رامشیر در تظاهرات روز 3 /8 /1357 گزارش داد.[13]

اعلام همبستگی عشایر با نهضت اسلامی از دیگر مواردی بود که به شدت مورد توجه دستگاه امنیتی رژیم پهلوی بود. در همین راستا در 10 آبان 1357 گزارشی با موضوع «اعلام همبستگی» عشایر فارس مخابره شده است که توضیحات سند کاملاً نشانگر حساسیت ساواک بر اعلام موضع عشایر است: «برابر خبر واصله: اعلامیه‌ای در دانشکده ادبیات (نمایش کتاب) از سوی عشایر فارس روی دیوار نصب مبنی بر اینکه بزرگ عشایر فارس خود را معرفی و حمایت خود را از خمینی و هدف‌هایش اعلام داشتند و اضافه نموده‌اند خونی که از قبل در سنگرها ریخته شده است هنوز خشک نشده.

نظریه: حدود 10 هزار تفنگ مجاز هم اکنون در دست عشایر فارس بوده و با تجارب گذشته‌ای که در مأموریت‌های مختلف وسیله مأمور این ا ـ ض کسب شده است حدود 20 هزار تفنگ گلوله‌زنی از نوع مختلف بطور غیرمجاز وجود دارد و چنانچه عشایر فارس (طایفه قشقائی) شورش نمایند با توجه به منطقه سوق‌الجیشی در فارس و بنادر ارتش به مخاطره خواهد افتاد. مراتب به منظور آگاهی و هرگونه اقدام مقتضی اعلام می‌گردد. به عرض می‌رسد. در کمیسیون و شورای هم آهنگی مطرح گردیده است.»[14]

بارقه‌های همراهی عشایر با نهضت اسلامی؛ رژیم پهلوی را بر آن داشت تا با ساماندهی بخشی از کولی‌ها و افراد چماق به دست، عشایر را مخالف تظاهرات گسترده مردم نشان دهد. اما استفتاء جمعی از متدینین عشایر و روستاها از آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی و پاسخ هوشمندانه ایشان، تبلیغات سوء رژیم را خنثی کرد.

در 21 آبان 1357 سازمان اطلاعات و امنیت قم گزارش کرد: «بعدازظهر روز جاری استفتائیه خطی بدون امضاء ظاهراً از طرف [مردم] متدین عشایر و روستاها به عنوان آیت‌اله گلپایگانی و پاسخ ایشان ذیل استفتائیه مزبور با متن زیر تکثیر و توزیع گردیده است...

بسمه تعالی محضر مقدس حضرت آیت اله العظمی آقای حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی مدظله العالی. محترماً خاطر مبارک را مستحضر میدارد در حال فعلی که مردم ایران با هوشیاری مراجع عالیقدر اسلام بیدار شده و علیه حکومت جبار ایران با تظاهرات و کوشش‌های پیگیر پشتیبانی خود را نسبت به مراجع تقلید به دنیا اعلام داشته حکومت جبار ایران ناچار با تلاش‌های مذبوحانه دست به تبلیغات شومی زده و مردم روستائی و عشایر را علیه این قیام تحریک کرده و چنان وانمود می‌نمایند که تظاهرات شهرستان‌ها منشاء دینی ندارد لذا در بعضی شهرستان‌ها جمعی را به عنوان کولی و غیره اغفال کرده و با چوب و چماق و پشتیبانی مأمورین دولتی به تظاهرکنندگان حمله‌ور شده و هموطنان مجاهد و مبارز شهری را که به حمایت از قرآن و اسلام و از مال و جان خود دریغ نمی‌نمایند مورد هجوم قرار می‌دهند که نظیر آن در شهر کرمان و چند شهر دیگر دیده شده است.

متمنی است بیان فرمائید اعمال اینگونه افراد اغفال شده در چه درجه‌ای از حرمت و نارضایتی خدا و رسول است. از طرف متدینین عشایر و روستاها.

«بسم الله الرحمن الرحیم. الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیاهم الطاغوت.
روستائیان و عشایر که مسلمان و معتقد به اصول و نظمات اسلام هستند و مکرر غیرت و حمیت دینی خود را اظهار کرده‌اند در نصرت خدا و پشتیبانی از علماء اعلام و مراجع تقلید کوتاهی نمی‌نمایند و برادران شهری خود را در پاسداری از قران مجید و اعتلای کلمه توحید تنها نمی‌گذارند و در این نهضت اسلامی و مبارزه با استبداد که تمام مراکز و نقاط کشور را گرفته و طلاب و دانشگاهیان و دانشجویان و فرهنگیان و بازرگانان و کارمندان مؤسسات دولتی و طبقات دیگر مردم در آن شرکت دارند همگام با دیگران دین خدا را یاری خواهند نمود. اطمینان داریم که اکثریت قریب به اتفاق روستائیان و عشایر با بینش و ایمانی که دارند تلقینات سوء و دعوت‌های شیطانی را نمی‌پذیرند و اگر نعوذ بالله معدودی از آن‌ها فریب بخورند و به حزب و ولایت طاغوت بپیوندند انزجار تنفر خود را از آن‌ها ابراز می‌کنند و نخواهند گذاشت که عملیات ننگین آن‌ها به نام عشایر و روستائیان در تاریخ ثبت گردد. بدیهی است حمله‌های افرادی به نام کولی و غیره در حمایت مأمورین مسلح دولت به شهرها حرام و موجب غضب خداوند قهار است. خداوند متعال همگان را از شر ابلیس مزدور استعمار حفظ فرماید.

 والسلام علی من اتبع الهدی

5 ذیحجه 98 ـ محمدرضا موسوی گلپایگانی»

در بولتن درج گردید. جهت بهره برداری به استحضار رئیس دایره عملیات برسد. 23 /8 /57.

در پرونده 9292 بایگانی شود.»[15]

ارتباط وثیق عشایر با مراجع، علما و روحانیون در اقصی نقاط کشور موجب حمایت گسترده آن‌ها از مبارزات بود. یکی از این افراد آیت‌الله سید کرامت‌الله ملک‌حسینی[16] بود که در میان عشایر فارس و کهگیلویه و بویراحمد نفوذ خاصی داشت. این مسئله به خوبی در دستگیری ایشان در آذر ماه 1357 رخ نمود. به گزارش ساواک در 15 آذر 57 با موضوع «دستگیری سید کرامت‌اللّه حسینی روحانی افراطی و عنوان حمایت تعدادی از عشایر بویراحمد و یاسوج از نامبرده بالا» آمده است: «نامبرده بالا که یکی از روحانیون تندرو و اخلالگر می‌باشد در تاریخ 15 /9 /57 (2537 شاهنشاهی) وسیله مأمورین انتظامی در شهر شیراز دستگیر شده است. طبق اطلاع، به دنبال دستگیری یادشده، تعدادی از عشایر مناطق بویراحمد و یاسوج پشتیبانی خود را از روحانی مذکور اعلام و عنوان کرده‌اند، چنانچه در مورد آزادی او اقدام نشود، به تظاهرات مبادرت خواهند کرد.

ارزیابی خبر: خبر صحت دارد. اقدامات انجام شده: مراتب به نخست وزیری اعلام گردیده است.»[17]

در گزارش دیگری در همین رابطه آمده است: «در ساعت 12 روز 17 /9 /57 - آقایان بیژن منصوری از رؤسای طایفه آقائی، آقای اردشیر نگین تاجی از رؤسای طایفه نگین تاجی، آقای مجید موسوی از طایفه سادات، آقای حاج عطاء طاهری از فرهنگیان وابسته به عشایر منطقه، آقای حاج سیف‌اله امیری، آقای حاج محمد پناهی، اسکندر جهان بین، رشید رستمی زاده، خلیفه پناهی و گروهی از معتمدین محلی که جمعاً بیش از 20 نفر بودند در دفتر من حاضر گردیده و اظهار داشتند که به نمایندگی از طرف عشایر و طوایف و بازاریان و روحانیون مأموریت یافته‌اند استدعا نمایند تیمسار استاندار کهگیلویه و بویراحمد و مقامات محلی اقداماتی به عمل آورند که آقای حاج سید کرامت‌اله ملک‌حسینی که از علمای دینی و روحانیون مورد احترام مردم و بومی این منطقه است و در شیراز مدرسه علوم دینی امیرالمؤمنین را اداره می‌کند و اخیراً دستگیر شده آزاد گردد.»[18]

البته حضور عشایر در مبارزات در آن دوران به همین مورد خلاصه نشد و در 19 آذر 1357 حضور آن‌ها در تظاهرات مردم شیراز چشمگیر بود: «عده‌ای از تجمع کنندگان متفرق و عده‌ای دیگر در حالی که شعارهای ضد ملی می‌دادند به سمت شاهچراغ به راه افتادند در این تظاهرات تعدادی از جوان‌ها وظایف پلیس راهنمائی را انجام می‌دادند عده‌ای از عشایر و کارمندان اداره کل تعلیمات عشایری نیز همراه تظاهرکنندگان بودند مورخ 20 /9 /57 نیز طبق دعوت مورخ 19 /9 /57 بانوان در مسجد نو و آقایان در مسجد جامع اجتماع و با در دست داشتن شعارها و پلاکارت‌ها و عکس‌ها مانند روز قبل به راه افتادند و بین راه مجدالدین محلاتی[19] از طرف پدرش سخنرانی ایراد و گفتند سه مورد قطعنامه تعیین شود تا به اطلاع آقای خمینی برسانند. سپس شخصی به نام ربانی که از قم آمده بود پیرامون برنامه حکومت اسلامی سخنرانی و متعاقب آن سید علی‌اصغر دستغیب قطعنامه تنظیمی را قرائت و بعد از آن راهپیمائی ادامه یافت. شعارهای روز عاشورا اکثراً ضد ملی بود حدود ساعت دو عده‌ای متفرق و بقیه در مسیر پادگان‌های نظامی حرکت و سربازان را دعوت به پیوستن به صفوف خود می‌نمودند و روحانیون مراقب پیگیری از بروز درگیری بودند.

نظریه شنبه: جمع‌آوری مأمورین از خیابان‌ها اثرات مثبتی بین مردم داشته و بازتاب آن به سود دولت بوده است.

مشارکت آقایان بهمن‌بیگی مدیر کل آموزش عشایری و جعفر ابطحی وکیل دادگستری در تظاهرات (که در گذشته ماسک دیگری به چهره داشتند) مایه تعجب می‌باشد.»[20]

پیوند بیش از پیش عشایر و روحانیون در راه مبارزه نگرانی ساواک را بیشتر می‌کرد. عوامل ساواک که حساسیت بالایی نسبت به این همراهی داشتند کوچکترین تجمعات عشایری در سخنرانی روحانیون را گزارش می‌کردند. به طور نمونه در متن گزارشی آمده است: «روز 19 /9 /57 که تظاهرکنندگان فیروزآباد در حسینیه بالا اجتماع کرده بودند سید علی موسوی ضمن سخنرانی و قرائت آیاتی از قرآن مجید می‌گفت مردم دهاتی و عشایر باید بدانند که خداوند وعده داده است هر کسی برای من جهاد کند پاداش آن بهشت جاودانی است و امروز ما گرد هم آمده‌ایم تا در این مکان جهاد علیه این (کد 66)[محمدرضا پهلوی] جلاد کرده و او را نیست و نابود کنیم. شماها باید تا آخرین نفس با این رژیم مبارزه کنید و نترسید. شخص مذکور به دنبال صحبت‌های تحریک کننده خود و اغفال افراد عشایر و دهاتی که در مجلس حضور داشتند از آنان دعوت نموده تا ناهار آن روز را در حسینیه صرف کنند زیرا عده‌ای از اهالی به شرح زیر قبلاً کمک‌هائی در جهت تأمین ناهار نموده بودند از جمله حاج محمدجواد محضری ـ حاج احمد احمدی ـ عبدالحسین شبان ـ عزیز شبان ـ حاج عزیز صادقی ـ حاج رسول صادقی ـ عبدالرسول پورزادگان ـ حاج حسین کیوان ـ حاج علی صادقی ـ حسین زارع ـ حاج محمدعلی سلطانی ـ علی قاسم زاده و حاج ابراهیم روشن.

 نظریه شنبه: افراد مذکور که در متن خبر به اسامی آنان اشاره شده است از محرکین و گردانندگان می‌باشند که در تهیه مخارج روز عاشورا و جمع آوری پول برای این منظور فعالیت می‌نمودند.

نظریه یکشنبه: شنبه در اظهارات خود صادق است. اغلب افراد فوق از محرکین منطقه می‌باشند که تاکنون گزارشاتی درباره آنان تقدیم گردیده است.

نظریه 7/ف: نظریه یکشنبه تائید می‌گردد 2ـ به یکشنبه توجه داده شود ضمن برقراری تماس مداوم با شنبه گزارشات و اطلاعات جمع آوری شده را به موقع دریافت تا بهره برداری از آنان به نحو مطلوب صورت گیرد. خاور.»[21]

عشایر فارس که در آذر ماه 57 اقدامات بی‌سابقه‌ای را ترتیب داده بودند، با صدور قطعنامه دیگری حمایت خود را از نهضت اعلام کردند. نکته مهم این بیانیه همزمانی آن با ایام محرم و عاشورای حسینی بود. در 21 /9 /57 ساواک فارس قطع نامه‌ای را که از طرف دبیران دانشسراها و دبیرستان‌ها و مدارس راهنمایی عشایری صادر شده بود، پیدا کرد. این قطعنامه در آستانه عاشورای امام حسین (ع) نوشته شده بود و در آن آمده بود که «ما به دست پروردگان و نور چشمان خود که به دانشگاه‌ها راه یافته‌اند و یا هم اینک در دبیرستان عشایری و دانشسرا و دانشسرای راهنمایی و دبستان‌ها و مدارس راهنمایی عشایری درس می‌خوانند می‌بالیم و از این که به نهضت مقدس ملت ایران ایمان راسخ دارند و در این صف مبارزه می‌کنند سخت مغروریم و تعهد می‌کنیم که پس از فتح و پیروزی ملت ایران بدون هیچ گونه چشم داشت مادی و با تلاش شبانه روزی کمبودهای درسی فرزندان عزیزمان را جبران کنیم.»[22]

 

گرمای مبارزه عشایر در سرمای زمستان 57

با اوج‌گیری مبارزات انقلابی و گسترده‌تر شدن آن در اقصی نقاط کشور، عشایر مناطق مختلف نیز مشارکت بیشتری در این زمینه داشتند. عشایر ایلام از جمله اقشاری بودند که به این موج فزاینده پیوستند. به گزارش ساوک «... واعظی به نام حجت‌اله لطفی در مورخه 7 /10 به مهران وارد و مطالب تحریک‌آمیزی در مساجد شهر روزها جهت عشایر ایراد و در خاتمه سخنرانی قطعنامه‌هائی مبنی بر درخواست... حکومت اسلامی تهیه و از عشایر امضاء جمع آوری می‌نماید.»[23]

علاوه بر این گزارش‌های وارده نشان می‌دهد در ارومیه عشایر همراه با نهضت مردم ایران حاضر به اقدامات مسلحانه نیز بودند. ساواک ارومیه در دی ماه 1357 گزارش داد:

«برابر اطلاع

1ـ اخیراً در شهرستان رضائیه طی درگیری مخالفین با مأمورین انتظامی و نظامی تعدادی به هلاکت رسیده و چندین نفر نیز زخمی گردیده‌اند و گفته می‌شود شخصی به نام آخوند حسنی[24] از شهرستان مهاباد چند نفر از عشایر مسلح را به رضائیه آورده و در پشت بام مسجد اعظم مستقر و روز حادثه از همانجا اقدام به تیراندازی به طرف مأمورین نموده‌اند.

2ـ خانواده افسران شهربانی و پاسبان‌ها در جلو شهربانی استان اجتماع نموده و ضمن اهانت به رئیس شهربانی اظهار می‌داشتند که ما آمده‌ایم رئیس شهربانی را به قتل برسانیم چون او باعث شده است که تعدادی پاسبان و افسر بی‌گناه کشته شود.

3ـ چند روز قبل رئیس شهربانی به مرکز احضار گردیده است و از این موضوع سابقه‌ای در این اداره کل موجود نمی‌باشد.

علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نسبت به صحت یا سقم موارد بند 1 و 2 تحقیق و از چگونگی امر پیرامون بند 3 این اداره کل را مطلع فرمایند، ضمناً چنان‌چه مسبب اصلی اخلالگری و آشوب در شهرستان مزبور آخوند حسنی می‌باشد در مورد دستگیری وی نظریه اعلام تا اقدام گردد.

مدیرکل اداره سوم ـ طباطبائی»[25]

در میان خبرهای دی ماه 1357 گزارش فعالیت‌های عشایر روز به روز بیشتر می‌شد به طوری که گزارش‌های نوبه‌ای ارتش از قصد عشایر ایذه برای حمله و خلع سلاح پاسگاه ژاندارمری و شهربانی آن شهر خبر داد.[26]

علاوه بر این عشایر لار نیز آماده اقدامات مسلحانه بودند. با اوج گرفتن درگیری‌ها و تظاهرات در منطقه لار، در روزی که برای تجلیل از شهدای راه آزادی مجلس ترحیم و مراسم یادبودی در مسجد جامع شهر برگزار می‌شد، یکی از سران عشایر منطقه در نامه‌ای محرمانه به آیت‌الله [سید عبدالعلی] آیت‌اللهی[27] اجازه‌ی جنگ مسلحانه و خلع سلاح پاسگاه‌های تابعه را نمود که چون اجازه امام خمینی در این مورد صادر نشده بود، آیت‌الله آیت‌اللهی با این اقدام مخالفت نمود. عبدالعلی اسلام‌پناه در این رابطه می‌گوید: «در روزی که مجلس ختم شهدا در مسجد جامع بود، یکی از بزرگان عشایر نامه‌ای به اینجانب داد که محرمانه خدمت حضرت آقا تقدیم کنم. فوراً خدمت آقا بردم. ایشان پس از مطالعه شفاهاً فرمودند: فعلاً صلاح نیست چون آیت‌الله خمینی اجازه ندادند اقدام مسلحانه شود. آن مرد رفت. پس از پایان مراسم که حضرت آقا به منزل تشریف بردند فرمودند متوجه آن نامه‌ی مسجد شدی؟ عرض کردم خیر. فرمودند محرمانه باشد. این‌ها اجازه جنگ مسلحانه و خلع سلاح پاسگاه‌های تابعه نمودند که من موافقت ننمودم، چون اجازه آیت‌الله خمینی نیامده بود.»[28]

در این روزها حکومت کوشید تا با شایعه‌ى حمله‌ى عشایر به شهرها و روستاها، موج تازه‌اى از نگرانى را در میان مبارزان و مردم رواج بخشد و بدین ترتیب روند نهضت را تغییر دهد. آیت‌الله سید محمود طالقانی طى پیامى به عشایر ایران ضمن برشمردن ستم‌ها و ظلم‌هاى پهلوى به عشایر از جمله عشایر لرستان، از همه‌ى عشایر کشور خواست تا براى پیروزى انقلاب به دستور آیت‌الله خمینى با دیگر قشرهاى مردم متحد شوند.[29]

این اتحاد به زودی نمود بیرونی خود را نشان داد و همراهی عشایر با مردم در تظاهرات‌ها حکایت از این وحدت داشت. صبح روز 19 /10 /57 در شهر یاسوج عده زیادی از مردم و عشایر بویراحمد در محل ورزشگاه غلامرضا تختی گرد آمدند. آن‌ها با خود پارچه نوشته‌هایی حمل می‌کردند. شهر تعطیل بود. راهپیمایی مردم زیر بارش برف صورت گرفت. مردم از خیابان‌های «سی سخت و ششم بهمن» عبور کردند و در مسجد ولی عصر بست نشستند. در آنجا سخنرانی‌هایی توسط روحانیان برای مردم صورت گرفت. تظاهرات یاسوج بدون درگیری پایان یافت.[30]

از اقدامات بسیار جالب عشایر و روستاییان دزفول که حکایت از آگاهی سیاسی بالا و حضور آن‌ها در صحنه‌های انقلاب داشت، ورود آن‌ها در روز 22 دی ماه 57 به شهر دزفول بود. در ‌این روز عشایر و روستاییان اطراف دزفول در یک راهپیمایی با شکوه وارد شهر شدند و مورد استقبال شورانگیز مردم قرار گرفتند. ‌این واقعه از آن جهت اهمیت داشت که ساواک دزفول خیلی تلاش کرد عشایر اطراف را جهت حمله به شهر و ‌ایجاد آشوب و بی‌نظمی‌ تحریک کند، ولی موفق نشد. سید احمد زرهانی در این خصوص می‌گوید: «عشایر دزفول به دلیل تأثیری که مردم‌ این شهر بر روی آن‌ها داشتند، حاضر به همکاری با رژیم جهت سرکوب انقلابیون و مردم نشدند. هرچند که ساواک خیلی تلاش کرد تا آن‌ها را علیه انقلابیون متحد کند، ولی عشایر فهیم دزفول با رژیم همکاری نکردند.»[31]

در گزارش نوبه‌ای اطلاعاتی شماره 40 اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران درباره تظاهرات عشایر دزفول آمده است: «ده‌ها هزار تن از روستاییان و عشایر حومه دزفول که در میان آن‌ها تعداد زیادی زن و بچه به چشم می‌خورد وارد این شهر شدند. این گروه در حالی که پلاکاردهایی حاوی شعارها و عکس‌های حضرت آیت‌الله العظمی خمینی در دست داشتند شعارهایی از این قبیل می‌دادند: این آیه قرآن است / زمین مال دهقان است؛ نه ارباب و رعیتی/ نه شرکت کشت و صنعتی؛ ما همه روستایی آزاده‌ایم / دست بیعت با خمینی داده‌ایم... اوج تظاهرات هنگامی بود که تظاهرکنندگان تصاویر امام خمینی را به سربازان دادند و عکس‌های امام خمینی را روی چند زره‌پوش چسباندند.»[32]

گستردگی حضور عشایر علاوه بر خنثی کردن نقشه‌های دستگاه امنیتی رژیم پهلوی به گونه‌ای بود که تظاهرات در برخی از شهرها با پیشگامی و جلوداری عشایر برگزار می‌شد. به طوری که به گزارش روزنامه کیهان در 28 دی ماه 57 «یکصد هزار نفر از اهالی کازرون و روستاهای اطراف آن و عشایر منطقه امروز در اجتماعی بزرگ شرکت کردند و پس از تغییر نام استادیوم شهر به نام جهان پهلوان تختی در خیابان‌ها به راه افتادند و خواستار مجازات مستبدان شدند. نام خیابان‌های شهر نیز تغییر یافت. اجتماع 300 هزار نفری که دیروز در مسجد وکیل شیراز و خیابان‌های اطراف تشکیل شد یک راهپیمایی نیز به دنبال داشت که پیشاپیش همه عشایر قشقایی حرکت می‌کردند شعار آن‌ها این بود که «عشایر بیدار است از سلطنت بیزار است.»[33]

با نزدیک شدن به ایام اربعین حسینی در سال 57 تظاهرات مردمی حال و هوای دیگری پیدا کرد. این تجمعات علاوه بر پیوند با عاشورا و بهره‌وری از آموزه‌های کربلا، سازماندهی‌شده‌تر از گذشته برگزار می‌شد. 30 دى 1357 مصادف با اربعین حسینى، سراسر ایران شاهد تظاهرات و سوگوارى بود. در این روز بیش از 300 هزار تن از اهالى خرم آباد و عشایر مناطق اطراف دست به تظاهرات زدند که طى آن نمایندگان و سران عشایر با جامعه‌ى روحانیت اعلام هم‌بستگى کردند.[34] گروهی از عشایر قشقایی نیز در حرم حضرت شاه چراغ (ع) گرد هم آمدند و به سخنان حجت‌الاسلام مجدالدین مصباحی[35] پیرامون نهضت اسلامی ایران گوش دادند.[36]

در شهرهایِ مختلف استان خوزستان نیز تظاهرات‌های با شکوهی در روز اربعین برپا شد. گسترده‌ترین تظاهرات در این استان، مربوط به شهر اهواز بود. در اهواز حدود پانصد هزار نفر که تعداد کثیری از آن‌ها از عشایر و روستاییان اطراف بودند، تظاهراتِ با شکوهی برگزار کردند. در خرمشهر نیز حدود شصت هزار نفر از اهالی این شهر در مسجد امام صادق(ع) اجتماع نموده و سپس در حالی که روحانیان مبارز شهر نظیر: حجت‌الاسلام ‌والمسلمین [سید ابوالحسن] نوری، ربانی، [عبدالله] محمدی، [سید نقی] موسوی و شیخ محمدطاهر[آل شبیر خاقانی] در پیشاپیش آن‌ها در حرکت بودند، در سطح شهر دست به تظاهرات زدند و سپس به مسجد امام صادق(ع) بازگشتند و نماز جماعت را در آنجا برگزار کردند. در آبادان، علی‌رغم بارش شدید باران، بیش از یکصد هزار نفر از اهالی این شهر، تظاهرات با شکوهی برگزار کردند. در این تظاهرات عشایر، روحانیان و اعضای هیئت اعزامی امام خمینی و بانوان پیشاپیش، در حرکت بودند. تظاهرکنندگان پس از اجتماع در ورزشگاه تختی به سخنرانی یکی از روحانیان این شهر گوش فرا دادند.[37]

 

پیام مهم امام خمینی به عشایر

حضور بی‌سابقه عشایر در کوران حوادث انقلاب منجر به پیام بسیار مهم امام خمینی شد. در آستانه بهمن 57 عشایر بویراحمد آمادگی خود را در همراهی با انقلاب اسلامی از طریق آیت‌الله ملک‌حسینی به امام خمینی اعلام کردند. امام خمینی نیز در پیامی به تاریخ 2 بهمن 1357 (22 صفر 1399) از سلحشوری عشایر آن دیار تقدیر کردند:

«عموم طوائف و ایلات سلحشور و شجاع بویراحمد ایدهم‌الله‌ تعالی

از عواطف اسلامی شما سلحشوران مسلمان و طرفداران جمهوری اسلامی متشکرم. امید است در پرتو حکومت عدل و افراشته شدن پرچم اسلام، آزادی و امنیت و استقلال نصیب ملت محترم ایران شود.

اینجانب از عواطف بویراحمد و سایر طوائف شجاع ایران، تقاضا دارد که در حفظ نظام و امنیت منطقه خودشان، کمال مراقبت را بنمایند و در این مواقع حساس که به وطن ما می‌گذرد، نگذارند اشخاص ماجراجو، به بدخواهان دین و کشور بهانه دهند. از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم.»[38]

این پیام اثر شگرفی در انگیزه عشایر برای ادامه مبارزات داشت. 4 بهمن 57 عشایر خرم‌‌آباد همراه با دیگر مردم این شهر با برپایی تظاهرات خواستار استعفای نمایندگان مجلس این شهرستان در مجلس شورای ملی شدند. همچنین آنان برای مقابله با توطئه چماقداران دست به انشتار اطلاعیه‌ای زدند. در اطلاعیه عشایر لرستان آمده است: «آن کس که چماق به دست گیرد و هدفی مغایر با انقلاب خلق ایران داشته باشد، گور خود را کنده است... با تمام توان و ایثار آخرین قطره خون با چنین دسته‌ی مزدوری مبارزه خواهد شد و به دستور امام خمینی هرگونه اقدامی از جانب چنین گروه یا دسته‌هایی، با شدیدترین عکس‌العمل عشایر لرستان رویارو خواهد شد.»[39]

این در حالی بود که عشایر شمال لرستان چون کاکاوند، ایتوند و اولادقباد طی نامه‌ای که از هرسین برای آیت‌الله جلیلی به کرمانشاه فرستادند، هم‌بستگی خود را با ملت ایران و امام خمینی اعلام کردند.[40]

عشایر جنوب کشور نیز همچون سایر نقاط کشور با شدت بیشتری به صفوف مبارزان پیوستند. به گزارش نوبه‌ای اطلاعاتی شماره 50 اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران از ساعت 0930 روز 7 /11 /1357 حدود 30 هزار نفر از عشایر و طبقات مختلف مردم خرمشهر به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند.[41]

همچنین در همان روز منطقه عشایری یاسوج «شاهد تظاهرات و راهپیمایی هزاران نفر از مردم این شهر بود که ضمن آن شعارهایی بر ضد دولت و به طرفداری از رهبران مذهبی داده شد.»[42]

علاوه بر این در آستانه ورود امام خمینی به کشور در بهمن ماه 57 عشایر مناطق مختلف حاضر به اقدامات دیگری نیز بودند. دستگاه‌های امنیتی رژیم پهلوی پیشنهاد آیت‌الله ملک‌حسینی برای تجهیز و تسلیح عشایر را گزارش کردند. بنابر این خبر «اخیراً یکی از روحانیون قشری اهل یاسوج و ساکن شیراز به نام سید کرامت‌الله ملک حسینی بیکی از سران عشایر یاسوج پیشنهاد نموده برای مسلح کردن عشایر و اقدام مسلحانه علیه دولت، می‌تواند اسلحه و پول را از طریق آیت‌الله [سید محمود] طالقانی و آیت‌الله [یحیی] نوری تهیه و در اختیار آن‌ها قرار دهد.»[43]

همزمان با سالروز رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) با دعوت آیات عظام و علمای شیراز و با برنامه‌ریزی کمیته هماهنگی، تظاهرات بزرگی در روز ۷ بهمن ۱۳۵۷ در شیراز برپا شد. در این گردهمایی و تظاهرات، بسیاری از اقشار مختلف مردم شیراز از جمله روحانیان، فرهنگیان، بازاریان، دانشگاهیان، اصناف، کسبه، کشاورزان، عشایر و کارکنان ادارات شرکت داشتند. در گزارش روزنامه اطلاعات از تظاهرات 7 بهمن در شیراز آمده است: «حدود یکصد و پنجاه هزار نفر از اهالی شیراز در صحن مطهر حضرت شاه چراغ (ع) و مسجد جامع این شهر اجتماع کردند. ابتدا حجت‌الاسلام مجدالدین محلاتی سخنانی ایراد کرد و بعد پیام‌های دانشجویان دانشگاه شیراز ، کارکنان صنایع الکترونیک، پیام مورخ 26 صفر امام خمینی و پیام عشایر مسلح فارس قرائت شد.»[44]

طبق گزارش روزنامه مزبور در روز 28 صفر «نیم میلیون نفر از ساکنین اهواز و عشایر و روستائیان اطراف، در یک راهپیمائی کم‌سابقه خواستار مراجعت فوری امام خمینی به وطن شدند. راهپیمائی بزرگ اهواز از حسینیه اعظم آغاز شد و راهپیمایان پس از طی خیابان‌های شهر و ابراز احساسات نسبت به سربازانی که عکس آیات عظام در دست داشتند، بار دیگر به حسینیه بازگشتند. در خاتمه راهپیمائی حجت‌الاسلام ابوالقاسم خزعلی[45] قطعنامه راهپیمایان را در 11 ماده و همچنین پیام گروهی از افراد لشگر اهواز و پیام عشایر بختیاری را در همبستگی با مبارزات مردم قرائت کرد.[46]

با ورود امام خمینی به کشور در 12 بهمن 1357، مبارزات عشایر همراه با مردم سراسر کشور برای فتح آخرین سنگرها ادامه یافت. هزاران تن از مردم لرستان به پشتیبانى از مردم تهران و همافران نیروى هوایى دست به راهپیمایى زدند. در پایان راهپیمایى شایع شد تیپ 84 خرم‌آباد قصد اعزام نیرو به تهران دارد. با شنیدن این خبر مردم از جمله جوانان و عشایر مسلح، جاده‌هاى اصلى استان چون جاده خرم‌آباد به بروجرد و جاده خرم‌آباد به خوزستان را در فاصله‌هاى مختلف، به ویژه در دروازه‌هاى شهر خرم‌آباد، بستند تا مانع ورود ارتش به تهران شوند. همچنین بسیارى از نیروهاى مردمى، مسلح رهسپار تهران شدند. این در حالى بود که نیروهاى ارتش، شهربانى و ژاندارمرى خرم آباد نیز همبستگى خود را با مردم اعلام کردند.[47]

بدین ترتیب عشایر با همراهی و پیوستن به تظاهرات‌های مردمی و پشتیبانی از روحانیت مبارز به رهبری امام خمینی نقش به سزایی در پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 ایفا کردند؛ چنان که امام خمینی بلافاصله در 23 بهمن 1357 یک روز پس از پیروزی انقلاب در پاسخ به نامه آیت‌الله ملک‌حسینی از عشایر تقدیر کردند. در متن نامه امام آمده است:

«بسمه تعالی‌

خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حاج سید کرامت‌الله ملک حسینی دامت افاضاته‌

مرقوم محترم آن جناب واصل گردید. از اظهار محبت جنابعالی و عشایر محترم کهکیلویه و بویراحمد متشکرم و دوام توفیقات همگی را از خدای تعالی خواستارم. امید است ان شاء‌الله تعالی با هوشیاری کامل و حفظ وحدت و همبستگی از توطئه‌های دشمنان اسلام در هر حال جلوگیری کرده و مانع هر گونه اخلال و تفرقه و اختلاف گردید. سلام این جانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ فرمایید.

و السلام علیکم و رحمه‌الله و برکات.

 به تاریخ 14 ربیع الاول 99

روح‌الله الموسوی الخمینی‌.»[48]

 

پی‌نوشت‌ها: 

[1]. بشیریه، حسین، جامعه‌شناسی سیاسی، چاپ بیستم، تهران، 1391، ص 286.

[2]. هدایت، مهدیقلی؛ خاطرات و خطرات، چاپ سوم، تهران، 1361، ص 351.

[3]. سیاهپور، کشواد، ماجرای قتل ملک عابدی و پیامدهای آن در فارس، فصلنامه مطالعات تاریخی، 1386، شماره 18، ص 215.

[4]. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج 3، چاپ اول، 1377، ص 71ـ 72.

[5]. دالوند، حمیدرضا، انقلاب اسلامی در لرستان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، چاپ اول، بهار 1385، ص 144.

[7]. همان، ص 260.

[8]. حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ مهدی قاضی فرزند آقای رضا قاضی در سال 1306ش در خرم آباد متولد شد. تحصیلات ابتدائی را در زادگاهش به انجام رسانید و سپس راهی قم گردید و از محضر حضرات آیات سید حسین بروجردی، امام خمینی کسب فیض نمود. با تأسیس حوزه علمیه کمالیه به خرم‌آباد بازگشت و به تقویت حوزه و اداره آن پرداخت. بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله روح‌الله کمالوند سرپرستی حوزه به ایشان واگذار گردید. با ورود شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی به خرم‌آباد فعالیت آقای قاضی ابعاد وسیع‌تری گرفت از جمله تأسیس مراکز عام‌المنفعه، ایجاد کارخانه برق، تأسیس دبیرستان علوی، خانه‌های سازمانی برای نیازمندان و... از کارهای این روحانی وارسته بود. پس از پیروزی انقلاب مناصبی چون نمایندگی امام خمینی در استان لرستان، بنیانگذار و رئیس دانشگاه قم از سال ۱۳۵۹، معاون شورای عالی قضایی، معاون شورای مدیریت حوزه علمیه قم، دبیر و عضو هیئت عفو امام و رئیس هیئت مدیره مرکز خدمات حوزه علمیه قم را عهده‌دار شد. شیخ مهدی قاضی سرانجام پس از تحمل چند سال رنج بیماری ریوی و کلیوی صبح روز دوشنبه 2 آذر 1388 در بیمارستان ایرانمهر تهران دار فانی را وداع گفت. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی رحلت عالم خدمتگزار و ایثارگر مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ مهدی قاضی را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم. در گذشت عالِم خدمتگزار و ایثارگر جناب حجت‌الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ مهدی قاضی رحمه‌الله علیه را به خاندان مکرم ایشان و به همه‌ی ارادتمندان این شخصیت روحانی دانا و توانا تسلیت عرض می‌کنم. خدمات برجسته‌ی این روحانی پرتلاش و مبتکر چه پیش از انقلاب و چه در دوران مبارک جمهوری اسلامی، از ایشان، شخصیتی کم‌نظیر در جامعه‌ی ر‌وحانیت و حوزه‌های علمیه پدید آورده بود و درگذشت ایشان، فقدانی تأسفبار است. از خداوند متعال رحمت و مغفرت و اجر جزیل برای تلاش خستگی‌ناپذیر و فداکارانه‌ی این روحانی عالیقدر مسألت می‌کنم. سیدعلی خامنه‌ای.

[9]. حجت‌الاسلام سید محمد جعفری معروف به ورامینی فرزند سید ابراهیم در سال 1301ش در ورامین متولد شد. به دلیل علایق مذهبی به تحصیلات حوزوی روی آورد و به قم عزیمت کرد. در سال 1325 از طرف مرحوم آیت‌الله ‌العظمی سید حسین بروجردی به حومه نورآباد و بالاخص قبائل علی‌اللهی مأمور تبلیغات اسلامی شد. در سال 1342 در تحولات حوزه علمیه قم حضوری فعال داشت. پس از تبعید امام خمینی به عراق سه مرتبه در خرم‌آباد دستگیر و بازداشت شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقاطع مختلف به خصوص جنگ تحمیلی نقش فعالی را به عهده داشت. وی در سال 1382 در تهران درگذشت.

[10]. دالوند، پیشین، ص 161.

[13]. همان، کتاب 14 ،ص 81.

[14]. همان، ص 551.

[16]. آیت‌الله سید کرامت‌الله ملک حسینی در سال 1303 هجری شمسی در روستای گوشه شاهزاده قاسم از توابع بخش مرکزی شهرستان بویراحمد در خانواده مذهبی متولد شد. آن فقیه عالیقدر در سال 1325 به قم رفت و در محضر استادانی از جمله آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی، آیت‌الله العظمی سید محمدتقی خوانساری و‌ امام خمینی تلمذ کرد و در سال 1340 به درجه اجتهاد نایل آمد. آیت‌الله ملک حسینی از سال 1341 به مبارزات سیاسی پرداخت و در حمله دژخیمان پهلوی به مدرسه فیضیه، در 2 فروردین 1342 شمسی مجروح شد. در سال 52 دستگیر و بر اثر اعتراض و پافشاری مردم شیراز و عشایر کهگیلویه و بویراحمد بعد از 2 روز بازداشت، آزاد شد. وی در طول دوران ستم شاهی همواره مردم را به مبارزه علیه رژیم دعوت کرد. آیت‌الله ملک حسینی در دوران حیات ارزشمندش ضمن اهتمام بر خدمت به مردم و تلاش برای تعلیم و تربیت طلاب و شاگردان فراوان، نماینده امام خمینی، مقام معظم رهبری و نماینده مردم کهگیلویه و بویراحمد در مجلس خبرگان رهبری بود. آیت‌الله ملک حسینی نماینده ولی فقیه در کهگیلویه و بویراحمد سحرگاه جمعه 12 آبان 1391 به دلیل عارضه مغزی در سن 88 سالگی در بیمارستان نمازی شیراز دعوت حق را لبیک گفت.

[18]. همان، کتاب 19، ص 372.

[19]. آیت‌‌اللَّه شیخ مجدالدین محلاتی، فرزند آیت‌الله بهاءالدین محلاتی، در سال 1305ش (1345ق) در نجف اشرف به دنیا آمد. وی در کودکی به همراه پدر به شیراز رفت و پس از فراگیری ادبیات و سطوح اولیه نزد والدش و همزمان، تحصیل علوم جدید و اخذ لیسانس در رشته حقوق، در 1325 ش، وارد حوزه علمیه قم شد. آیت‌ اللَّه محلاتی در قم از محضر درس حضرات آیات: سید حسین بروجردی، سید محمد محقق داماد، محمد علی اراکی، امام خمینی و علامه سید محمدحسین طباطبایی و... استفاده کرد و در شمار فضلای مشهور حوزه درآمد. وی در سال 1337ش به همراه عده‌ای از افاضل حوزه، مجله دینی مکتب اسلام را بنیان نهاد و مقالاتی در حقوق اسلامی و تطبیق آن با حقوق ملل، نگاشت. آیت‌‌اللَّه محلاتی در 35 سالگی به شیراز بازگشت و به تدریس، تعلیم و تربیت جوانان، نقد مکاتب مادی و ترویج شعائر دینی و تأسیس مؤسسات خیریه همت گماشت. وی در جریان انقلاب اسلامی و قیام 15 خرداد، به همراه پدرش دستگیر و چند ماه زندانی شد. وی پس از آزادی در کنار پدرش رهبری مبارزات مردم و علمای استان فارس را بر عهده داشت و در این راستا در سال 1351 ش به شهرهای ایرانشهر، زاهدان و یزد به مدت 14 ماه در تبعید به سر برد. آیت‌ اللَّه مجدالدین محلاتی بارها به کشورهای اروپایی و آمریکا سفر کرد و با بیان شیوا و منطق زیبایش، مردم را با مبانی اسلام آشنا ساخت و آثار خیری از خود به یادگار نهاد. سرانجام این عالم مجاهد پس از 73 سال زندگی پربرکت، در روز 22 خرداد 1378 بدرود حیات گفت و پس از تشییعی با شکوه، در مدرسه ولی عصر(عج) که از یادگارهای وی در شیراز بود، به خاک سپرده شد. در پی‌ درگذشت‌ حاج‌ شیخ‌ مجدالدین‌ محلاتی‌، مقام‌ معظم‌ رهبری‌ طی‌ پیامی‌ این‌ ضایعه‌ تأسف‌بار را به‌ امام‌ جمعه‌ شیراز، حوزه‌ علمیه‌ فارس‌ و مردم‌ شیراز تسلیت‌ گفتند. متن‌ پیام‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم.‌ جناب‌ حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ محی‌الدین‌ حائری‌ امام‌ جمعه‌ محترم‌ شیراز

درگذشت‌ مرحوم‌ مغفور حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ مجدالدین‌ محلاتی‌ را که‌ بازمانده‌ خانواده‌ علمی‌ محترم‌ محلاتی‌ بودند، به‌ بازماندگان‌ ایشان‌ و حوزه‌ علمیه‌ و جامعه‌ علمیه‌ فارس‌ و عموم‌ مردم‌ شیراز تسلیت‌ می‌گویم‌ و یاد مرحوم‌ آیت‌الله‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ بهاءالدین‌ محلاتی‌ را که‌ در شمار پرچمداران‌ آغاز نهضت‌ اسلامی‌ در ایران‌ بودند، گرامی‌ می‌دارم‌. خداوند رحمت‌ و مغفرت‌ خود را بر ایشان‌ و سایر بازماندگان‌ این‌ بیت‌ شامل‌ فرماید. سید علی‌ خامنه‌ای‌23 خرداد 79؛ نهم‌ ربیع‌الاول‌ 1421.

[20]. همان، ص 332.

[21]. همان، ص 337.

[22]. همان، کتاب 20، ص 94، ضمیمه 6 .

[24]. حجت‌الاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامرضا حسنى معروف به «ملاحسنى» یکى از روحانیون مبارز در آذربایجان فرزند مرحوم حاجعلى، در مرداد ماه سال 1306 در روستاى «بزرگ آباد»، واقع در 30 کیلومترى شرق ارومیه به دنیا آمد. زندگى‌نامه، فعالیت‌ها و مبارزات وى، بخشى از تاریخ انقلاب اسلامى در آذربایجان را تشکیل مى‌دهد. او از آغاز دوران بلوغ تا روز وفاتش یک روز هم غیر مسلح نبوده است. در زمان اشغال آذربایجان توسط ایادى حزب دموکرات و توده در سال 1325 به جنگ با آنان برخاست، در ایام رژیم ستم‌شاهى پهلوى با مزدوران شاه و ساواک درگیر شد و از اوایل دهه‌ى 40 نماز جمعه را در زادگاه خود اقامه کرد و در پوشش این مراسم عبادى، مبارزات سیاسى و انقلابى خود را سازماندهى و عمق بیش‌ترى بخشید. پس از پیروزى انقلاب اسلامی، استان آذربایجان و کردستان را که مورد تاخت و تاز گروه‌هایى چون حزب دموکرات، کومله و خلق مسلمان قرار گرفته بود، نجات داد. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 تا 24 دی 1392 با حکم امام خمینی(ره) و تمدید مقام معظم رهبری نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه بود. آن فقید سعید در دهه هفتاد مورد حمله تبلیغاتی و هجوم ناجوانمردانه رسانه‌ای شدیدی در داخل کشور قرار گرفت. اما در برابر این حملات برخوردی بزرگوارانه و کریمانه ‌کرد. در 14 فروردین 1390 "نشان درجه یک شجاعت" را دریافت کرد. حجت‌الاسلام حسنی در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، در سن ۹۰ سالگیدرگذشت و در زادگاهش بزرگ آباد در کنار چشمه علی بولاغی در کوه سنگی به خاک سپرده شد. بنگرید به: مرحوم حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی مجاهد نستوه در خطه آذربایجان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[26]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، همان، کتاب 23، ص 299.

[27]. آیت‌الله سید عبدالعلی آیت‌اللهی، فرزند مرحوم آیت‌الله آقا سید عبدالمحمد فرزند مرحوم آیت‌الله حاج سید عبدالحسین دزفولی نجفی لاری در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در جهرم تولد یافت، وی تحصیل را از مکتب خانه آغاز کرد و پس از آن وارد مدرسه علمیه خان در حوزه علمیه شیراز شد. با اتمام دروس مقدمات و سطح در شیراز، راهی حوزه علمیه قم شد و در محضر آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید محمدتقی خوانساری، درس خارج فقه و اصول و نزد میرزا محمدعلی حکیم نمازی و ملا احمد دارابی، فلسفه و منظومه را فرا گرفت سپس راهی حوزه علمیه نجف گردید. این عالم ربانی در شهر نجف عراق بود که به پیشنهاد برخی از عالمان و پیرو درخواست‌های مردم شهرستان لارستان به ایران بازگشت و مرجع امور دینی مردم این منطقه شد. این هجرت علاوه بر ثمرات و خیرات فراوان تبلیغی و اجتماعی برای لارستان، مانع از انجام امور علمی مرحوم آیت‌اللهی نشد و وی در لار به تدریس علوم دینی پرداخت و از این رهگذر شاگردان بسیاری تربیت کرد.

قیام طوایف لُر و نَفَر در سال ۱۳۴۲ به رهبری آیت‌الله آیت‌اللهی از منحصر به فردترین رخدادهای تاریخ اولیه نهضت انقلاب اسلامی محسوب می‌شود. این قیام که سرآغاز قیام عمومی عشایر منطقه فارس به شمار می‌آمد با کسب تکلیف از امام خمینی آغاز شد و در آن، موثرترین نیروهای عشایری منطقه لارستان از طوایف دولخانی، لر و نفر، قائدی و یزدخواست شرکت داشتند.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با توجه به شرکت فعالانه مرحوم آیت‌اللهی در نهضت امام خمینی، ایشان از سوی امام راحل به امامت جمعه لار منصوب شد و همچنان در سنگر سیاست و اجتماع منشا خیرات فراوان بود. آیت‌الله سید عبدالعلی آیت‌اللهی، سرانجام در روز جمعه نوزدهم خرداد سال ۱۳۹۱ در سن ۹۲ سالگی در بیمارستان کوثر شیراز به ملکوت اعلی پیوست. رهبر معظم انقلاب اسلامی درگذشت ایشان را با پیام زیر تسلیت گفتند.

 بسم الله الرحمن الرحیم. درگذشت عالم جلیل‌القدر مرحوم مغفور آیت‌الله آقای حاج سید عبدالعلی آیت‌اللهی رحمه‌الله‌علیه را به عموم علماء و روحانیون و مردم عزیز استان فارس به خصوص اهالی مؤمن و غیور خطه‌ی لارستان و بالاخص به خاندان مکرم ایشان و به بیت رفیع آیت‌اللهی و وابستگان آنان تسلیت عرض می‌کنم. آن عالم بزرگوار که همچون گذشتگان عالی مقام این بیت شریف، ملجاء و مرجع امور دینی و اجتماعی و سیاسی مردم آن سامان بوده و عمر با برکت خود را در خدمت به دین و دنیای مردم سپری کرده‌اند، بی‌شک یکی از ارکان مردمی نظام جمهوری اسلامی در آن خطه بودند و فقدان ایشان خسارتی است که باید به توفیق الهی و با تعقیب نیات و اهداف ایشان جبران گردد، انشاءالله. از خداوند متعال نزول رحمت و برکات الهی را بر روح این عالم ربانی مسألت می‌کنم و صبر و اجر بازماندگان محترم را خواستارم. سید علی خامنه‌ای 20 خرداد ۱۳۹۱.

[28]. احمدلو، رسول، انقلاب اسلامی در لارستان،، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، زمستان 1402، ص 288.

[29]. روزنامه کیهان مورخ 27 دى 57، ص 4.

[30]. بولتن خبرگزاری پارس، ش 292، ص 14.

[31]. درکتانیان، غلامرضا، انقلاب اسلامی در دزفول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، زمستان 1388، ص 184.

[33]. روزنامه کیهان 28 دی ماه 1357.

[34]. روزنامه اطلاعات، 30 دى 57، ص 6 .

[35]. حجت الاسلام والمسلمین حاج سید مجدالدین مصباحی در سال 1308 شمسی در شیراز به دنیا آمد. وی از شاگردان برجسته آیات: حاج سیدنورالدین حسینی، شیخ بهاءالدین محلاتی و حاج شیخ علی ارسنجانی بود. چند سالی نیز در اصفهان تحصیل علوم دینی کرد. مدتی در نجف برای تحصیل به سر برد. از جوانی در بقعه سید ذوالفقار در زادگاهش امامت جماعت را به عهده گرفت و چون سخنرانی ماهر بود در نهضت ملی شدن صنعت نفت و قیام سی تیر نقشی مؤثر داشت. وی در 28 مرداد روز کودتای امریکایی- انگلیسی در سال 1332 بازداشت شد. ایشان در سال 1342 نیز دستگیر شد و به زندان افتاد. حجت‌الاسلام سید مجدالدین مصباحی شیرازی در 16 اردیبهشت 1394 در بیمارستان نمازی شیراز درگذشت.

[36]. همان، ش 15765، ص 6.

[37]. روزنامه‌ی اطلاعات، شماره‌ی 15764، شنبه 30 /10 /1357، ص 2 و 6.

[38]. صحیفه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، جلد 5، چاپ پنجم، 1389، ص 518.

[39]. دالوند، پیشین، ص 265.

[40]. همان، ص 265.

[42]. بولتن خبرگزاری پارس، ش 301، ص 3.

[43]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 60.

[44]. روزنامه اطلاعات 8 /11 /57، ص 5.

[45]. آیت‌الله ابوالقاسم‌ خزعلی‌ فرزند غلامرضا، در سال‌ ۱۳۰۴ هجری‌ شمسی‌ در بروجرد از توابع‌ استان‌ لرستان‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. در ۶ یا ۷ سالگی‌ به‌ مکتبخانه محله «سرسوزنی‌» در بروجرد رفت‌. وی‌ ده‌ ساله‌ بود که‌ به‌ همراه‌ خانواده‌ به‌ مشهد مقدس‌ مهاجرت‌ کرد. در سن‌ ۱۷ سالگی‌ ـ همزمان‌ با سقوط‌ حکومت‌ رضاشاه‌ و اشغال‌ ایران‌ از سوی‌ متفقین‌ ـ به‌ کار نوشتن‌ دخل‌ و خرج‌ مغازه‌ای‌ و توزیع‌ جنس‌ها بین‌ کسبه‌ سرگرم‌ بود تا از این‌ راه‌، به‌ امرار معاش‌ خانواده‌ کمک‌ کند؛ ناگهان، بارقه‌های‌ اشتیاق‌ به‌ علوم‌ حوزوی‌ و تحصیل‌ حوزه علمیه مشهد دل‌ و جانش‌ را شعله‌‌ور ساخت‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ کار و کسب‌ را وانهاد و به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ روی‌ آورد. مقدمات‌ را در حوزه‌ مشهد فراگرفت‌ و برای‌ تحصیل‌ سطوح‌ به‌ سراغ‌ استادان‌ ممتاز آن‌ دیار رفت‌. با شروع‌ به‌ تحصیل‌ در حوزه مشهد، صرف‌ و نحو را نزد شیخ‌ علی‌‌اکبر دامغانی‌ فراگرفت‌ و کتاب‌ مغنی‌ اللبیب‌ را نزد محقق‌ قوچانی‌ خواند. معالم‌ و لمعه‌ و قوانین‌ را نزد سید احمد یزدی‌ آموخت. رسائل‌، مکاسب‌ و کفایه‌ را نزد مرحوم‌ شیخ هاشم قزوینی و بخشی‌ از کفایه‌ را نزد شیخ مجتبی قزوینی فراگرفت. شیخ ابوالقاسم‌ خزعلی‌ سپس راهی‌ قم‌ شد تا از محضر بزرگان‌ آن‌ شهر نیز بهره‌ گیرد و برای‌ نخستین‌ بار در درس‌ خارج‌ فقه‌ آیت‌‌الله سید حسین بروجردی‌ و خارج‌ اصول‌ امام خمینی‌ حاضر شد که‌ این‌ مسأله‌ تا سال‌ها ادامه‌ داشت‌. وی‌ در زمینه فلسفه‌ و تفسیر نیز از استادان‌ بسیاری‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ بهره‌ برد. در بخش‌ فلسفه‌، اشارات‌ را نزد مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ جواد خندق‌آبادی‌ تهرانی‌ خواند و در درس‌ منظومه‌ و اسفار علامه‌ طباطبایی نیز حاضر شد. وی‌ همچنین‌ مدتی‌ در درس‌ آیت‌الله محمدتقی بهجت‌ حاضر شد و از محضر این‌ مرد بزرگ‌ نیز کسب‌ فیض‌ کرد. او در فاجعه‌ مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجوانی‌ ده‌ ساله‌ بود که‌ فردای‌ حادثه‌ با پدرش‌ در محل‌ حاضر شده‌ بود و خود می‌گوید فجایع‌ رژیم‌ پهلوی‌ چنان‌ بود که‌ بر من‌ تأثیر گذاشت‌ و آن‌ شب‌، تب‌ کردم‌! از آغازین‌ حرکت‌های‌ ایشان‌ در مبارزه‌ بر ضد رژیم‌ شاه‌، تبلیغ‌ در رفسنجان‌ و افشای‌ ماهیت‌ شاه‌ بر سر منبر بود که‌ به‌ دستگیری‌ ایشان‌ و تبعید به‌ گناباد انجامید. در ماجرای‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی در سال 41‌، آیت‌الله خزعلی‌ همواره‌ در کنار امام‌ خمینی بود و از جمله‌، حامل‌ پیام‌ ایشان‌ برای‌ علمای‌ نجف‌آباد شد. آیت‌الله خزعلی‌ در طول‌ دوران‌ رژیم‌ شاه‌، یک‌ بار در زندان‌ قزل‌ قلعه‌ زندانی‌ شد و سه‌ بار تبعید شد. تبعید نخست‌ ایشان‌ به‌ گناوه‌ و دامغان‌ بود که‌ سه‌ سال‌ به‌ طول‌ انجامید. تبعید دوم‌ به‌ زابل‌ بود و در تبعید سوم‌ پنهان‌ شد و روی‌ نشان‌ نداد. امضای‌ آیت‌الله خزعلی‌ در بسیاری‌ از بیانیه‌ها در مرجعیت‌ امام‌ خمینی و لزوم‌ مبارزه‌ با رژیم‌ شاه‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. برخی‌ از مسئولیت‌های‌ ایشان‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ به‌ شرح‌ زیر است: عضویت‌ در مجلس‌ خبرگان‌ قانون‌ اساسی‌؛ عضویت‌ در مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌ در سه‌ دوره‌ متوالی‌ به‌ نمایندگی‌ از مردم‌ استان‌ خراسان‌؛ عضویت‌ در شورای‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسی. آیت‌الله خزعلی سرانجام پس از یک دوره طولانی بیماری، در روز چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۴ شمسی، در سن ۹۰ سالگی دارفانی را وداع گفت. پیکر ایشان روز جمعه مطابق وصیت وی در مشهد تشییع و در رواق دارالزهد حرم مطهر امام رضا علیه السلام مدفون شد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی رحلت عالم متقی آیت‌الله آقای ابوالقاسم خزعلی را تسلیت گفتند:

بسمه‌تعالی. درگذشت عالمِ عامل و پرهیزگار مرحوم آیت‌الله آقای حاج شیخ ابوالقاسم خزعلی رحمت‌الله‌ علیه را به خاندان محترم و همه‌ی بازماندگان و نیز به دوستان و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض می‌کنم. عمر با برکت این روحانی با فضیلت، سرشار از نقطه‌های درخشان است، سالیان دراز بهره‌گیری از درس امام خمینی و دیگر فقهای بزرگ در قم و مشهد، همراهی با امام بزرگوار از آغازین روزهای نهضت انقلابی و دفاع شجاعانه از آن بزرگمرد و در دوران دشوار اختناق طاغوتی با بیانی رسا و صریح، حضور در مسئولیت‌های سنگین پس از پیروزی و عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان، صبر جمیل بر شهادت فرزندش در قم و در هنگامه‌ی حرکات انقلابی ملت ایران و آنگاه حفظ قرآن و انس با آن و با دریای بی‌پایان حدیث و نیز فعالیت بلند مدت در تبلیغ و بیان معارف اسلامی، و آنگاه ثبات قدم در خط اصیل و صراط مستقیم انقلاب در همه حال و تا پایان زندگی... این‌ها سرفصل‌های مهم زندگی این عالم متقی و پرکار است که در دیوان الهی مضبوط و مأجور است ان‌شاءالله. رحمت و مغفرت الهی برای آن بزرگوار مسألت می‌کنم. سیدعلی خامنه‌ای ۲۵ شهریور ۱۳۹۴.

[46]. همان، 8 /11 /57، ص 5.

[47]. دالوند، پیشین، ص 272.

[48]. صحیفه امام خمینی، همان، جلد 6، ص 135.



گزارش ساواک از تبلیغ و روشنگری در میان عشایر برای مبارزه با رژیم پهلوی در فروردین 1357


گزارش ساواک از شرکت دانشجویان و دانش‌آموزان عشایر در تظاهرات مردم شیراز در مهر 1357


گزارش ضداطلاعات ارتش از نصب اعلامیه همبستگی عشایر فارس در دانشکده ادبیات در آبان 1357


گزارش ساواک قم از پاسخ آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی به استفتائیه جمعی از عشایر در آبان 1357


گزارش بولتن سری ساواک از حمایت عشایر بویراحمد و یاسوج از آیت‌الله سید کرامت‌الله ملک‌حسینی


گزارش ساواک شیراز درباره پشتیبانی عشایر از آیت‌الله ملک حسینی


گزارش ساواک از تحریک عشایر ایلام در آذر 1357


اعلامیه تفقد امام خمینی از عشایر بویراحمد در 2 بهمن 1357 منتشر شده توسط گروه فلق


دیدار بختیاری‌ها با امام خمینی


دیدار بختیاری‌ها با امام خمینی


دیدار بختیاری‌ها با امام خمینی


دیدار عشایر بختیاری با امام خمینی در قم


دیدار عشایر لر با امام خمینی در قم


 

تعداد مشاهده: 7288


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.