دیکتاتوری، مظالم و مفاسد رضاخان از زبان درباریان پهلوی دوم
تاریخ انتشار: 02 اسفند 1402
رضاخان، فرزند عباسقلیخان سوادکوهی، مشهور به داداشبیک، در سال 1256 ﻫ ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت رسمی قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطهخواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلی شاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد.
در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرده که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 احمدشاه قاجار فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی را صادر کرد و رضاخان را نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق گماشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید ضیاء سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئه چینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیس الوزرایی را به چنگ آورَد.
هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق دست زد. این اقدامات جهت از میان برداشتنِ ملوک الطوایف، ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان، کسب اقتدار نظامی و سیاسی و جلب افکار عمومی به خود و نهایتاً برای ایجاد حکومت مقتدر مرکزی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیس الوزرایی را گرفت و در سال 1303 با ترور و تهدید و تطمیع، مقدمات به سلطنت رسیدن او فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک دستهای پنهان و پیدای استعمار انگلیس و اجرای رضاخان و اذانبش، سیل تلگراف، مبنی بر درخواست عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت از شهرستانها به مجلس سرازیر شد. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسید و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد.
رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریش از هیچ جنایتی فروگذاری نمیکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاولِ اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلامزدایی، غربگرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همهکاره بودن مشتی نظامی دست نشانده و... به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند.
در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند.[1]
پس از سقوط رضاخان با توجه به شرایط کشور، فضای اختناق شکسته شد و بسیاری از آزادیخواهان و مبارزان مسلمان، احزاب کمونیستی و روشنفکران مجال انتقاد پیدا کردند. در این میان با توجه به نارضایتی عمومی از دوران حکومت رضاخان برخی از کسانی که تا دیروز از حکومت پهلوی اول حمایت میکردند و گوی تملق و چاپلوسی را از یکدیگر میربودند، رنگ عوض کرده و به منتقدین پیوستند و برای همرنگ نشان دادن خود با قاطبه ملت شروع به انتقادها و افشاگریهای تند و تیز نمودند. از جمله این افراد خانواده خسروانی بودند. دکتر خسرو خسروانی(سفیر ایران در آمریکا)[2] و عطاءالله خسروانی(وزیر کار، دبیرکل حزب ایران نوین، وزیر کشور)[3] و جمع دیگری که مسئولیت روزنامه «افکار ایران» را به عهده داشتند با بیان برخی از مظالم و حقایق تلخ در دوره حکومت پهلوی اول، سعی میکردند که افکار عمومی را به خود متوجه ساخته، گذشته خود را توجیه کنند. این افشاگریها هر چند ـ تا حدودی ـ در سالهای 1320 تا 1330 کاربرد داشت ولی پس از تسلط محمدرضا پهلوی بر اوضاع، بالاخص پس از کودتای ننگینِ انگلیسی، آمریکایی 28 مرداد 1332، رنگ باخت و حربهای برای سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی علیه نویسندگان مطالب مذکور شد. در اسناد زیر نمونهای از مطالب مندرج در روزنامه افکار ایران بین سالهای 22 و 23 علیه رضاشاه و نوع حکومت و روش او ملاحظه میکنید که اتفاقاً بیان حقایقی از آن دوران است. این نوشتهها را فردی به نام امیر ولیالله شفیعی که شاکی عطاءالله خسروانی وزیر کار و دبیر کل حزب ایران نوین وقت بود به ساواک گزارش میکرد تا ساواک در فرصت مناسب آنها را بررسی کرده، علیه عطاءالله خسروانی به کار گیرد.
اهمیت این اسناد در بازگویی حقایقی از دوران دیکتاتوری رضاخان و مال و منفعت پرستی و چپاول اوست که در گفته طرفداران دیروزش و کارگزاران حکومت پهلوی دوم انعکاس یافته است.
*****
از: 323 تاریخ: 30 / 9 / 1345
گزارش
محترماً به استحضار میرساند:
منظور: آقای [امیر ولیالله شفیعی] اعلامیههایی در مورد اَعمال و سوءاستفادههای آقای[عطاءالله خسروانی] به ساواک تهران تسلیم که از آن طریق نیز به این اداره کل ارسال گردیده است. یکی از اطلاعیهها (که با راهنما نمایان است) حاکی بود که آقای عطاءالله خسروانی در روزنامه افکار ایران مربوط به سالهای 1322 و 1323 که در آن موقع به مدیریت دکتر [خسرو] خسروانی و [رسول] پرویزی[4] و عطاءالله خسروانی منتشر میگردید، مطالب اهانتآمیزی نسبت به دوران حکومت ناجی عظیمالشأن ایران اعلیحضرت فقید رضا شاه کبیر درج نموده است. مراتب به عرض مدیریت کل رسید پینوشت فرمودند: (بخش 323- با تماس با مجلس روزنامه افکار ایران بررسی و فتوکپی تهیه شود.)
اقدامات انجامشده:
●
●
مراتب جهت استحضار عالی گزارش میگردد. ش
رهبر عملیات امور کارگری- بیضائی 30 / 9 / 45
رئیس بخش 323- آریایی 30 / 9 / 45
رئیس اداره دوم عملیات- جهانبین 30 / 9 / 45
ضمن مذاکره ... با مدیریت کل اداره سوم به عمل آید.
مقرر فرمودند:
1ـ مدارک ضمیمه پروندههای انفرادی شود.
2ـ ... بخش 324 بهرهبرداری نمایند.
3ـ .... 4 / 10 / 45 [ثابتی]
*****
مطالب قابل ملاحظه مستخرجه از مندرجات روزنامه افکار ایران در سال 1322
1- در شماره هفتم در قسمت سرمقاله تحت عنوان: «جشن آزادی، روزی که ملت زمام امور را در دست گرفت» چنین مینویسد:
«این آزادی و این مجلس و این بنای مشروطیت که بعدها بازیچه حوادث گردید و سالها لابهلای یک نام پر هیبت محبوس و خفه باقیمانده به رایگان به دست نیامده است.»
در قسمت دیگر این سرمقاله اضافه مینماید:
«ولی فضای مجلس چهارم رنگ دیگری داشت و کم و بیش افکار تازهای از خاطر نمایندگان میگذشت. ملت رنجدیده بهزودی خود را در دامن قدرت سردار سپه انداخت و میخواست آنچه را که از مشروطیت به دست نیاورده بود از حکومت (منجی ایران) به دست آورد. این دفعه دیکتاتوری و استبداد طور دیگری ظاهر شده بود. از پشت تریبون مجلس جز فریاد زندهباد ناجی ایران صدایی برنخواست و قانون اساسی را گَرد فراموشی گرفت.»
در شعارهای دیگر تحت عنوان: «ستارخان سردار ملی پیشوای مجاهدین تبریز» چنین مینویسد:
«برای حفاظت راهها باید از نیروی خارجی استفاده شود و نیروی ستاد ارتش صرف دخالت در کار انتخابات گردد.»
2- در شماره هشتم مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان: «مسئول قحطی امسال کیست؟» پس از درج مطالبی چنین مینویسد:
«لذا دوره دیکتاتوری بیست ساله به وجود آمد که به گواهی بیگانه و خودی محصول خدمات کارکنان آن به نفع ملت نبود. در تمام آن مدت تمام وزیران و نمایندگان و رؤسا و مدیران کل تابع اراده یک نفر بودند و او تابع اراده خود.[5] اینها گذشت و وقایع شهریور پیش آمد همه دیدیم که تمام جریانات دوره بیست ساله جز نمایش مضحک چیز دیگری نبود. پرده سیاه به روی این حوادث افکنده شد و پرده دیگری بالا رفت. اراده از دست یک فرد گرفته شد و در عوض به دست دهها و بلکه صدها فرد واگذار گردید.»
3- در شماره هشتم سال 1322 صفحه اول مقالهای به قلم شریف معزی تحت عنوان: «کمی به فکر خود باشیم» چنین مینویسد:
«بر قاطبه اهالی کشور واضح شد حکومت قبل از واقعه شهریور گذشته تا چه اندازه پوشالی و بیبنیان بود. نتیجه شوم آن هم معلوم گردید.»
بعد از درج چند جمله اضافه میکند:
«هنوز هم میگویند ما دارای رشد ملی نیستیم و تجربه نداریم و لیاقت همان حکومت بیست سال سیاه را داریم.»
4- در شماره چهاردهم سال 1322 صفحه اول در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان: «از خودگذشتگی لازم است» چنین مینویسد:
«شاه سابق مجالس عزاداری را برهم زد ولی نتوانست عادت چند قرن مرثیهگویی و روضهخوانی را از بین بردارد. آن روزها از دست مظالم شمر و ابنزیاد مینالیدیم اکنون از دست جور محتکرین و استبداد عمال دولت مینالیم.»
و پس از درج مطالبی دیگر اضافه مینماید:
«اعلیحضرت شاه سابق محسنات زیاد داشتند ولی فرط علاقه ایشان به مال و مکنت تمام آن محسنات را تحتالشعاع این خصلت قرار داد. ایشان چه در دوره سربازی و چه در دوره نخستوزیری بسیار قناعتپیشه بودند ولی همین که چندسال از سلطنت معظمله گذشت و پا به سن گذاردند این حدیث شریف شامل حال ایشان گردید: یَشیبُ ابْنُ آدمَ و یَشُبُّ فیه [ال]خصلتان؛ الحرصُ و طولُ الأمَلِ: بنیآدم هراندازه پیرتر شود دو خصلت در او جوانتر میگردد، آز و امیدواریهای دور و دراز. هرکس هم در دوره پیری گرفتار حرص و آرزوهای دور و دراز نباشد باید اعتراف کرد که پرورش اخلاقی او در دوره کودکی و جوانی براساس صحیحی استوار گشته است.»
پس از ذکر چند مثال از صدر اسلام و آتاتورک و عصمت اینونو چنین ادامه میدهد:
«اگر در این کشور یک تن مرد مدبر و مقتدر ولی قناعتپیشه در رأس ملت قرار داشت روزگار ما درخشان بود. امیر و وزیر و وکیل و رئیس و کارمند نیز به او اقتدا کرده و خدمت به دولت ایران را برای جمع ثروت و توسعه املاک و مستغلات نمیخواستند.»
و مقاله خود را با این جمله خاتمه میدهد:
«پس این همه حرص برای چیست؟ بیایید برای سعادت میهن و نام نیک خود این صفت زشت را از خود دور کنید و الا این کشور را رو به فنا سوق داده و تاریخ نیز نام شما را به زشتی خواهد برد.»
5- در شماره پانزدهم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان: «جوانان، روشنفکران و...» چنین مینویسد:
«تردیدی نیست که حکومت بیست ساله گذشته معناً یکی از تاریکترین ادوار تاریخ سیاسی ایران و ظالمترین حکومت استبدادی این کشور بوده است. حکومتی که به قانون و ایمان و اخلاق ملت بزرگترین صدمات ممکن را وارد کرده بدون اینکه متوجه باشد کشور را قدم به قدم به سوی زوال و نیستی کشانیده. ظلم و زور و قتل و غارت و خیانت و شقاوت کرده است. تردیدی نیست که این آبِ رفته بهزودی و بهآسانی باز نمیگردد و محو آثار ناگوار این حکومت مشکل است.»
پس از درج مطالبی در مورد کلاه پوستی سید ضیاءالدین طباطبایی چنین ادامه میدهد:
«جماعت مقلدین به خیال خود وسیله خوبی برای تبلیغات و حسن توجیه حرکات ناشایست خویش پیدا و شایع نمودهاند که مقتضیات سیاست متفق و نیرومند و عزیز ما یعنی دولت امپراطوری انگلستان از آقای طباطبایی حمایت میکند ولی روشنفکران ما به خوبی میدانند که سیاست ایران باید همواره با سیاست دو همسایه بزرگ ما همآهنگ باشد و ما باید در هریک از شئون سیاسی، مصالح عالیه ایشان را در نظر بگیریم. جوانان و روشنفکران خوب میدانند که بزرگترین اشتباه زمامداران گذشته ما و بزرگترین خیانت آنها به حیات ملت ایران همین بود که از توجه به منافع این همسایگان بزرگ غفلت ورزیده و در سیاست راهی را پیمودهاند که مغایر با دوستی و هماهنگی بوده است.»
6- در شماره هفدهم صفحه اول مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان: «رشد اخلاقی و اجتماعی» پس از درج مطالبی چنین مینویسد:
«موقعی به ایران آمدم که بین سفور و حجاب و یا به اصطلاح خودمان بین بیحجابی و حجاب مبارزه سختی جریان داشت. آن موقع دانستم که هنوز نضج فکری مردم ایران برای قبول نهضت و تجدد کاملاً حاضر نشده و بیم آن را داشتم که کشور ما به سرنوشت افغانستان و سرنوشت پهلوی به سرنوشت امانالله خان دچار شود ولی قوه تفکر و دوراندیشی پهلوی برای به کار بردن زور سرنیزه بیش از قوه عقل و درایت امانالله خان بود. پهلوی در عوضِ اینکه مانند ترکیه و مصر، از راه تربیت و تعلیم فکر مردم را آماده قبول لباس متحدالشکل و بیحجابی بنماید متشبث به زور سرنیزه شد به جای اینکه اکتفا به قوای تأمینیه نموده و قسمت عمده بودجه کشور را صرف تعلیم و تربیت اجتماعی در شهرستانها و قصبات و دهکدهها و ایلات نماید دو ثلث یا بیشتر از بودجه را صرف توسعه ارتشی نمود که فقط در برابر توده ضعیف ایران عرض اندام میکرد.»
در خاتمه مقاله خود را چنین خاتمه میدهد:
«لازم است که طبقه اقلیت برای مدت چند سال دیگر که روح تجدد ما تکمیل میشود در مقابل اکثریت سرفرود آورده و برای حفظ آبرو و حیثیت ایرانیان در انظار خارجه تزویر و عوامفریبی را کنار گذارده چنین تصور کنند که هنوز زور سرنیزه دیکتاتوری برعلیه عمامه و حجاب مبارزه مینماید.»
7- در شماره بیست و یکم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان: «انتظار از دولت آقای سهیلی» پس از درج مطالبی در مورد اهمیت سیاست خارجی هر کشور در سیاست داخلی و اقتصادی آن کشور و ذکر چند مثال چنین مینویسد:
«بدبختانه این آرزوها هیچگاه لباس عمل نپوشید و این کیفیت بیشتر حاصل آن بود که اولاً سیاست دوران سابق اصولاً با پرورش مردان سیاسی و کارکنان صدیق و درستکار متباین بود و دیگر آنکه اعلیحضرت شاه سابق هنگامی که بر تَرک کشور مجبور شد ملتی را که مدتها به اداره شدن و سکوت و اطاعت عادت کرده بود در بهت و حیرت و در تشخیص مصالح خود مردد گذاشت. عاملین سابق که موقعیت خود را سخت در خطر میدیدند از این حیرانی استفاده کردند که صورت حقیقی خود را با نقاب وطنخواهی و آزادیطلبی یا به عبارت بهتر دموکراسی بپوشانند و بار دیگر به صورتی دیگر هستی و مقام خود را حفظ کنند تحت تأثیر همین فکر نمایندگانی که به سبک دوره دیکتاتوری انتخاب شده بودند خود را یکباره وکیل حقیقی ملت دانستند.»
8- در شماره بیست و یکم صفحه ششم در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان: «ایران و جنگ» پس از ذکر مقدمات و مطالبی پیرامون مضار بیطرفی چنین مینویسد:
«در هر حال بدیهی بود که یگانه راه کمک به روسیه سرزمین ایران میباشد و اعلیحضرت شاه سابق نیز که برق سرنیزه صدها هزار سرباز ایرانی چشمانش را خیره کرده بود چنین میپنداشت که با این ارتش پوشالی ممکن است در برابر نیروی دو همسایه بزرگ مقاومت کند. معظمله این طور خیال میکرد... حتی یکی از مقربین خاقان روزی به من گفت که چند ساعت پس از رژه سوم اسفند 1319 به حضور اعلیحضرت شرفیاب شدم. در ضمن سایر سخنان، صحبت از مقایسه ارتش ایران با ارتش همسایگان به میان آمد. شاه در حالی که با تسبیح کذایی خود بازی میکرد، اظهار داشتند: «خیلی میل داشتم گوشمالی حسابی به اینها بدهم.» ضمناً با گوشه چشم و ابرو اشاره به شمال کوههای البرز نمودند. این بود عقیده شاه نسبت به قدرت و عظمت ارتش خود بنابر این ما یقین داشتیم که معظمله زیر بار پیشنهادات متفقین مبنی بر واگذاری جادهها و راههای آهن و اخراج آلمانیها نمیرود و متفقین ناگزیر هستند برای اجرای نقشههای نظامی خود به زور سرنیزه خاک ایران را اشغال کنند.»[6]
9- در شماره بیست و پنجم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان: «در جامعه ما مردی تقویت نمیشود» بعد از ذکر مقدمهای چنین مینویسد:
«از طرف دیگر اگر در نظر داشته باشیم که در هر کشوری که تغییر کلی در رژیم سیاستش پیدا میشود عمال مؤثر دستگاه سابق را از میان میبرند و اداره و روش جدید را به دست مردان جدید میسپارند باز میبینیم که در ایران این مسئله نیز عملی نشده یعنی بعد از شهریور که یکباره دیکتاتوری به دموکراسی و ظلم و زور به آزادی تبدیل یافته باز همان عمال سابقند که با ماسکهای تازه قدم به میدان سیاست و حکومت گذاشته و به مردانی که خود را برای چنین روزی آماده کردهاند مجال نمیدهند.»
10- در شماره بیست و هفتم سرمقاله به قلم عطاءالله خسروانی تحت عنوان: «ارتش روح کشور است.» پس از درج مطالبی چنین مینویسد:
«از مطلب دور نرویم حوادث جهان مثل طوفانی که به خود بپیچد و پیش آید به ما نزدیک شد و با آنکه صدای آن را از مسافت دور به خوبی تشخیص میدادیم همچنان غافل نشسته بودیم. این حادثه بزرگ و این طوفان سهمگین بر خانه ما نیز فرود آمد و آن اساس پوشالی را مثل یک عمارت مقوایی در هم ریخت. تشکیلات طویل و عریض دوره سابق که بیشک سستی آنها بیشتر تقصیر و گناه اطرافیان شاه بود ـ نه شخص او ـ در هم پاشید و ارتشی که ملت ستمدیده بیست سال تمام ظلم و آزار را به خود هموار کرده و در عوض بدان امید داشت زودتر از همه چیز، خامی این آرزو را به اثبات رسانید. ملت هرگز این ماتم بزرگ را فراموش نخواهد کرد و بر سادهدلی خود تا ابد تأسف خواهد خورد.»
11- در شماره سی و یکم سرمقاله تحت عنوان: «متهمین حقیقی تنها به شهربانی انحصار ندارد باید دستگاه دیکتاتوری را محاکمه کرد» بعد از درج مطالبی چنین مینویسد:
«محاکمه متهمین شهربانی شاید یکی از مؤثرترین وسایلی بود که پرده از روی قسمت بسیاری از دوره خوف و وحشت بیست ساله و اَعمال فجیع عمال دیکتاتوری برداشت. این محاکمه در حقیقت محاکمه چند نفرِ به خصوص نیست؛ بلکه چون متهمین شهربانی نمایندگان مبرز و نمونههای متمایز رژیم خطرناک گذشته هستند، مانند آن است که همان رژیم بیست ساله محاکمه میشود. امروز مردم ایران میفهمند که مدت بیست سال در تحت استیلای چه حکومت و چه تشکیلاتی به سر بردهاند حکومت و تشکیلاتی که در مقام اندیشه و تفکر به یک خواب وحشتناک بیشتر شبیه است تا به راستی و حقیقت. رژیم گذشته هر چند که ظاهراً ساقط شده و مدتی هم از سقوط آن میگذرد ولی متأسفانه هنوز عمال این دستگاه سیاه، گلوی ملت ایران را میفشارند و غالب آنها مقامات خود را به نیرنگ و تزویر که از صفات مخصوص خود آنها است حفظ کرده و با همان کیفیت سابق به حکومت جابرانه خویش ادامه میدهند. متهمین شهربانی در مقابل این دسته و کسان بسیار دیگری که در دوره ارتجاع و استبداد حیات و سرنوشت ما را در دست گرفته بودند مردمان ناتوان و عاجرکشی بیش نیستند و بهترین دلیل بقای تشکیلات مشئوم گذشته همان است که امروز فقط همین چند نفر بر روی صندلی متهمین جای گرفتهاند.» (کلیه مطالب مندرجه در این سرمقاله به شدیدترین نحوی حمله به سلطنت اعلیحضرت فقید رضا شاه کبیر میباشد.)
12- در شماره سی و یکم صفحه دو مقالهای تحت عنوان: «فوت لنین» چنین مینویسد:
«هفته پیش به علت تصادفْ با فوت لنین، ملت و دولت ما عزادار بود. ولی حق این بود که از مرگ این مرد، دنیایی عزادار باشد. لنین روسی نیست. بینالمللی است بعد از انقلاب کبیر فرانسه بدون تردید بزرگترین قدمی که بشر در راه ترقی و تمدن برداشت انقلابی است که در سال 1917 به دست لنین انجام شد. سوسیالیزم یک مسلک یا یک مرام سیاسی نیست بلکه یک حقیقت است.»
و پس از درج مطالبی مقاله خود را چنین خاتمه داده است:
«ما این مصیبت را صمیمانه بر ملت دوست و همجوارمان تسلیت میگوییم و از خدا پیروزی ایشان را در آتیه هرچه نزدیکتر خواهانیم.»
13- در شماره سی و دوم سرمقالهای تحت عنوان: «زمامداران ما تا زمانی که بر سر منافع شخصی ...» بعد از درج مطالبی مینویسد:
«کسانی که امروز زمامدار و در رأس قوای سهگانه کشورند باید بدانند که تا زمانی که بر سر منافع شخصی و اختلاف نظرهای کوچک با یکدیگر میجنگند این کشور به هیچ کجا نخواهد رسید و این خانه همچنان بیسرپرست و آشفته باقی خواهد ماند.»
در جای دیگر این مقاله چنین اضافه میکند:
«قانون اساسی بسیار متقنی داریم اما نگارنده یقین دارم که بسیاری از کسانی که در رأس قوای کشورند حتی یک سطر از این قانون را هم یا نمیدانند و یا خود را موظف به رعایت آن نمیشمارند. واضعین قانون اساسی گمان میکردند این میراث گرانبهایی که از خود به جا میگذارند تا ابد ملت را به سعادت و افتخار رهنما خواهد بود ولی ما که خود را اخلاف صادق ایشان میشماریم و مخصوصاً پس از این بیست سال دیکتاتوری وقتی به آزادی رسیدیم به خود نویدها دادیم چنان از این میراث سوءاستفاده میکنیم که جز خویشتن نمیبینیم و کشور و سعادت ملت را به کلی فراموش کردهایم.»
در قسمت دیگر مقاله چنین مینویسد:
«مثل اینکه زمامداران ما برای عدم اجرای قوانین سوگند یاد کرده باشند اگر این سهلانگاری نسبت قوانین عادی بود باز جبران آن چندان مشکل نمیشد اما بیاعتنایی نسبت به قانون اساسی مثل خیانت به حیات ملی است. حتی شاه سابق نیز با همه دیکتاتوریش صورت ظاهر قوانین را رعایت میکرد. امروز هم صورت ظاهر را از دست دادهایم هم صورت باطنی را.»
14- در شماره سی و پنجم سرمقالهای تحت عنوان: «مجلس افتتاح میشود» بعد از درج مطالبی چنین مینویسد:
«در زمانی که حکومت سابق سقوط کرد و مجلس سیزدهم زمام کار کشور را در دست گرفت متجاوز از دو سال و اندی میگذرد و در تمام این مدت ملت ستمکشیده ایران در انتظار روزی بود که مجلس شورای ملی و دوره چهاردهم که وکلای ما از طرف توده حقیقی ملت انتخاب شده باشند روی کار بیایند و انتقام ایشان را از عمال کهنهکار دیکتاتوری بگیرد.»
15- در شماره سی و ششم سال 22 در سرمقالهای تحت عنوان: «به کجا میرویم» چنین مینویسد:
«سه سال پیش اگر از کسی میپرسیدند که رژیم حکومت ایران چیست با کمال سادگی جمله حاکمیت مطلق قوه مجریه به گوش میرسید. در آن دوره با همه ننگ و وحشتی که داشت چیزی نبود که پنهان توان کرد. لازمه آن حکومت همان بود که دیدیم و تحمل کردیم و گذشت... بعد از درج مطالبی اضافه میکند بدون شک هر شخص متفکر و منصفی اذعان میکند که ما از زمان سقوط حکومت دیکتاتوری ایران از مزایای عادی حکومت او تحقیقاً محروم شدهایم.»
16- در شماره سی و هفتم در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان: «مقام نویسنده در اجتماع» پس از درج مطالبی چنین مینویسد:
«طوفان حوادث شهریور همین که کاخ استبداد نابغه عظیمالشأن را ویران ساخت و این رژیمِ در هم و بر هم به نام دموکراسی برقرار گردید... من (نویسنده) تصور میکردم که نویسندگان مقام شایسته خود را در جامعه خواهند گرفت.»
17- در شماره سی و هشتم در سرمقالهای تحت عنوان: «سال جدید- مجلس جدید- کابینه جدید» بعد از درج مطالبی چنین مینویسد:
«اگر قبول داشته باشیم که عقیده بعضی از دانشمندان مبنی بر اینکه این دو سال گذشته مدت زمان لازمی برای تحول حکومت ما از دیکتاتوری مطلق به دموکراسی حقیقی صحیح است، باز هم امیدوارم که دوره تحول به پایان رسیده و سال نو برای ملت ایران از دو جهت مبارک باشد. یکی به مناسبت عید ملی باستانی و دیگری از لحاظ عید ملی سیاسی.»ش
*****
مشخصات:
نام عطاءالله شهرت خسروانی فرزند حاج شهاب محلاتی دارنده شناسنامه شماره 17564 متولد 1298 محلات میزان تحصیلات لیسانس علوم اجتماعی از دانشگاه پاریس مشاغل قبلی رئیس هیئت مدیره بیمههای اجتماعی معاون وزارت کار دبیرکل حزب ایران نوین و وزیر کار، شغل فعلی وزیر کشور.
سابقه سیاسی:
●
●
●
سوابق غیرسیاسی:
نامبرده فردی کمتجربه و با مدیریت متوسط در کار خود معرفی شده نسبت به زیردستانش تبعیض قائل و در امور حزبی مطلع نمیباشد. برابر بیوگرافی واصله از اداره کل نهم مردمدار مودب، حراف، بیریا، ساده و مطیع معرفی شده ضمناً سطحی فکر میکند و تا حدی سست و بیحال و از اشخاص عادی و بدنام که اطراف وی در وزارت کار بودهاند بهشدت حمایت میکرده است.
مطابق مشخصات فوق سرلوحه و فیش تصحیح و سپس بایگانی شود- 6 / 9 / 47
جمله داخل پرانتز سرلوحه به جای خود باشد.
*****
عطاءالله خسروانی وزیر کار و خدمات اجتماعی و دبیرکل حزب ایران نوین
خلاصه پیشینه:
در روزنامه افکار ایران که در سالهای 1322 و 1323 به مدیریت و مسئولیت نامبرده اداره میشده مطالب اهانتآمیزی نسبت به ناجی عظیمالشان ایران اعلیحضرت رضاشاه کبیر درج گردیده که مختصری از آن به شرح زیر میباشد:
در شماره هفتم در قسمت سرمقاله تحت عنوان: «جشن آزادی روزی که ملت زمام امور را در دست گرفت.» چنین نوشته است:
«فضای مجلس چهارم رنگ دیگری داشت و کم و بیش افکار تازهای از خاطر نمایندگان میگذشت. ملت رنجدیده بهزودی خود را روی دامن سردار سپه انداخت و میخواست آنچه را که از مشروطیت به دست نیاورده بود از حکومت (ناجی ایران) به دست آورد. این دفعه دیکتاتوری و استبداد طور دیگری ظاهر شده بود. از پشت تریبون مجلس جز فریاد زندهباد ناجی ایران صدایی برنخواست و قانون اساسی را گَرد فراموشی گرفت.»
در شماره هشتم مقالهای تحت عنوان: «مسئول قحطی امسال کیست؟» ضمن درج مطالبی چنین مینویسد:
«... لذا دوره دیکتاتوری بیست ساله به وجود آمد که به گواهی بیگانه و خودی محصول خدمات کارکنان آن به نفع ملت نبود. در تمام آن مدت تمام وزیران و نمایندگان و رؤسا و مدیران کل تابع اراده یک نفر بودند و او تابع اراده خود.[7] اینها گذشت و وقایع شهریور پیش آمد. همه دیدیم که تمام جریانات دوره بیست ساله جز نمایش مضحک چیز دیگری نبود.»
در شماره هشتم سال 1322 در مقالهای تحت عنوان: «کمی به فکر خود باشیم» مینویسد:
«بر قاطبه اهالی کشور واضح شد حکومتِ قبل از واقعه شهریورِ گذشته تا چه اندازه پوشالی و بیبنیان بود و نتیجه شوم آن هم معلوم گردید.»
در شماره چهاردهم سال 1322 در مقالهای تحت عنوان: «از خودگذشتگی لازم است» این طور مینویسد:
«اعلیحضرت شاه سابق محسنات زیادی داشتند ولی فرط علاقه ایشان به مال و مکنت تمام آن محسنات را تحتالشعاع این خصلت قرار داد. ایشان چه در دوره سربازی و چه دوره نخستوزیری بسیار قانع بودند لیکن به محض اینکه چند سال از سلطنت معظمله گذشت و پا به سن گذاردند این حدیث شریف شامل حال ایشان گردید: (یشیب ابن آدم دیشب [و یشبّ] فیه خصلتان الحرص و طول الامل): بنی آدم هر اندازه پیرتر شود دو خصلت در او جوانتر میگردد: آز و آروزهای دور و دراز. پس از ذکر چند مثال از صدر اسلام و آتاتورک و عصمت اینونو چنین ادامه میدهد اگر در این کشور یک تن مرد مدبر و مقتدر ولی قناعتپیشه در رأس ملت قرار داشت روزگار ما درخشان بود.»
ضمناً اطلاعیههایی واصل که نامبرده به منظور تصدی کابینه با برخی مقامات آمریکایی در تماس میباشد.
در پرونده عطاءالله خسروانی به کلاسه 43068 بایگانی شود- 26 / 6 / 49
پینوشتها:
[1] . ر. ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، ص 181 تا 188.
[2] . خسرو خسروانى، فرزند هاشم در 1292 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و جهت ادامه تحصیل راهی اروپا شد و از دانشگاه بیرمنگام انگلستان لیسانس اقتصاد و دکتری زمینشناسی گرفت. وى کارمند وزارت امورخارجه، سفیر ایران در واشنگتن، سفیر در جمهورى عربى مصر، سفیر در آنکارا و معاونت پارلمانی وزارت اقتصاد و امور خارجه را بر عهده داشت. خسروانی در تشکیلات فراماسونرى عضو لژ مهر و دارای نشان درجه 2 همایون بود. (اسناد ساواک - پرونده انفرادى)
[3] . در مورد زندگی و سوابق عطاءالله خسروانی نگاه کنید به مقاله مندرج در همین سایت با عنوان: نگاهی به زندگی عطاءالله خسروانی به روایت اسناد ساواک.
[4] . رسول پرویزی، فرزند محمدعلی در سال 1289 در بوشهر به دنیا آمد. وی دارای لیسانس از دانشسرای عالی بود که مدتی در اداره دارایی به کار مشغول شد. با تشکیل حزب توده در شیراز وی یکی از فعالین و اعضای کمیته و شورای ایالتی حزب شد و تا سال 1325 در تحریک کارگران و ایجاد اعتصاب نقش داشت.
پرویزی سپس به عنوان نماینده از برازجان وارد مجلس شورای ملی و چندین دوره نماینده بود و در سال 1354 سناتور فارس شد و به گزارش ساواک از همین زمان با قاچاقچیان منطقه دلوار ارتباط نزدیکی برقرار کرد. وی عضو حزب رستاخیز و از نزدیکان اسدالله علم وزیر دربار و دکتر محمد معتضد باهری بهائی بود. در اسناد ساواک از وی به عنوان فردی زودرنج، هوچیگر، عصبانی و معتاد به تریاک و هروئین یاد شده است. وی در سال 1356 درگذشت.
[5] . همانگونه که در مقدمه و شرح گذشت، ارادهی رضاخان در حد یک سرباز و مجری بود و او سیاستهای دیکته شده انگلیس، جاسوسان، وابستگان و کارگزاران به نام و قدیمی آن روباه پیر را به مورد اجرا میگذاشت.
[6] . مسئله کنار گذاشتن رضاخان از سوی انگلیس نیاز به توضیح و تشریح اوضاع آن زمان و مسائل جنگ جهانی دوم در منطقه خاورمیانه دارد. انگلیس به عنوان قدرت غالب در ایران نمیتوانست ببیند که رقیبی به مانند آلمان نقشی حتی کوچک در منطقه نفوذ او در حال ایفا است و ممکن است منافع او را به خطر و ضرر اندازد و گر نه رضاخان جرأت مخالفت و مقابله با هیچ یک از قدرتهای بیگانه را نداشت و همان طور که در شهریور سال 1320 دیده شد مانند نوکری رام و مطیع قدرت را از دست داد و راهی محل تعیین شده از سوی استعمار انگلیس گردید.
[7] . همان گونه که ملاحظه کردید روزنامه افکار ایران مانند بسیاری از روزنامههای منتشره در دهه 20، هر چند حقایقی را بازگو میکردند ولی در عین حال نمیتوانستند و یا نمیخواستند روابط خود را با رژیم پهلوی که اینک محمدرضا بر آن گمارده شده بود به کلی خراب و ویران سازند، لذا در عین اعتراف به وابستگی رضاخان و مشاورین و دولت و مجلس به اجانب یک نحو استقلال و شخصیتی از او به نمایش میگذاشتند که واقعی نبود.
خسرو خسروانی سفیر ایران در آمریکا
پرویز خسروانی رییس سازمان تربیت بدنی و تفریحات سالم
تعداد مشاهده: 14489