امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

آفت دربار؛ بررسی زندگی حمیدرضا پهلوی


تاریخ انتشار: 30 تير 1403

حمیدرضا پهلوی

چکیده

ویژگی مشترک برادران محمدرضاشاه، به استثنای علیرضا که نقش وی در برخی وقایع و رویدادهای سیاسی قابل بررسی است، عمدتاً دوری از سیاست و پرداختن به امور غیرسیاسی بود. این موضوع تا حدودی به تجربه‌های شاه جوان در مواجهه با متفقین در اوایل دهه ۲۰ و اقدام آن‌ها برای انتخاب جانشینی از میان برادرانش بازمی‌گشت. برادران شاه برای نیروهای اشغالگر نقش شمشیر داموکلس را داشتند که تهدیدی دائمی برای شاه محسوب می‌شدند. در دهه ۳۰ به رغم از بین رفتن تهدید نسبی قدرت شاه از سوی سایر برادران، فقدان فرزند ذکور برای شاه، مجدداً آن‌ها را در قالب مدعیانی بالقوه مطرح می‌کرد. ناراحتی عمیق شاه از عبدالرضا و همسرش ریشه در این موضوع داشته است. مسائلی از این دست تا اواخر دهه ۳۰ که اولین پسر شاه به دنیا آمد، حداقل از منظر ذهنی باعث می‌شد تا وی برادرانش را تهدیدی بالقوه برای تخت طاووس محسوب کند. به حاشیه راندن و دور نگه داشتن برادران از مراکز تصمیم‌گیری و سیاسی تا حدود زیادی ناشی از این نگرش بوده است. در میان انبوه برادران تنی و ناتنی، حمیدرضا کوچکترین برادر شاه در مقاطعی، جدیترین گزینه جانشینی بوده است. این مدعی بالقوه از اواسط دهه ۲۰ به تدریج به حاشیه رفت و با در پی‌گرفتن یک زندگی ناسالم عملاً به عنصری نامطلوب در خانواده پهلوی تبدیل شد. اقدامات و رفتارهای حمیدرضا نهایتاً دون شأن خانواده سلطنتی تشخیص داده شد و به همین دلیل نیز وی برای مدتی از دربار طرد و القاب و عناوینش نیز سلب گردید. این مقاله نگاهی است از دریچه اسناد ساواک و سایر منابع به کوچکترین پسر رضاشاه که پس از انقلاب در ایران ماند و در اینجا نیز درگذشت.

کلیدواژه: حمیدرضا، برادران شاه، پهلوی‌ها، اسناد ساواک، مفاسد

 

مقدمه

برادرکشی و حذف مدعیان احتمالی که در طول تاریخ ایران بارها تکرار شده است، در مورد خانواده پهلوی اگر چه خونین نبود، اما برآیند آن، تخفیف و تحقیر مدعیانِ بالقوه، و تبدیل آن‌ها به عناصری فاقد اثرگذاری در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بود. این که چه میزان شاه از این تحقیر و تخفیف راضی بوده است، موضوعی روان‌شناختی است که فهم آن می‌تواند بسیاری از سؤالات دیگر در مورد نحوه سلطنت محمدرضا را روشن کند. (زونیس، ۱۳۷۰: ۴۲، ۱۳) به طور نمونه می‌توان شباهت‌هایی از نحوه رفتار شاه با برادرانش و سران ارتش مشاهده کرد. شاه عملاً سران ارتش را به عناصری فاقد توانایی و استقلال تبدیل کرد و از این طریق خطر کودتا را کاهش داده بود. این اقدام اگرچه خطر تهدید مستقیم سران ارتش علیه شاه را از بین برد، اما در ماه‌های پایانی حیات سیاسی رژیم، خود را در قالب بحران تصمیم‌گیری و استقلال در ارتش نشان داد و عملاً سران ارتش را در ایفای نقش مثبت به سود رژیم ناتوان کرد. در مورد رجال سیاسی نیز همین نگرش دیده می‌شود. اصولاً شاه از دهه ۳۰ هرگونه رجل مستقلی را به تدریج کنار گذاشت و در دهه ۴۰ و۵۰ حکومت را از شخصیت‌های توانا محروم و به جای آن‌ها افرادی را که فاقد استقلال و توانایی بودند، برکشیده بود. شاه به شدت از هر مدعی احتمالی- حتی اگر یکی از اعضای خانواده قاجار بود که فارسی نیز نمی‌دانست- احساس خطر می‌کرد. به موازات کنار گذاشته شدن برادران شاه از سپهر سیاست، عرصه حضور آن‌ها در اقتصاد و حتی فرهنگ تسهیل و فراهم می‌شد. به نظر می‌رسد محمدرضا پهلوی اشتغال این افراد به امور اقتصادی را زمینه‌ای برای از بین بردن تهدید سیاسی آن‌ها می‌دانسته است. عرصه اقتصاد را باید تبعیدگاه این مطرودین سیاسی دانست. برادران شاه عمدتاً به دلیل بار تحقیرآمیزی که از این طریق متحمل می‌شدند، نه تنها در حوزه‌های مورد نظر قادر به بروز توانایی و ایجاد خلاقیتی نبودند، بلکه به دلیل فضای ناسالم حاکم تبدیل به کانونی برای انجام کارهای غیرقانونی، و زد و بندهای مافیایی می‌شدند. حمیدرضا پهلوی نمونه‌ای از یک عضو خانواده سلطنتی است که اگر چه نقشی در وقایع و تحولات سیاسی کشور نداشت، اما نوع مواجهه حکومت با وی و فرایند خودتخریبی‌اش می‌تواند ما را با لایه‌های تودرتوی ساختار قدرت در دوره پهلوی و فراز و فرودهای آن بیشتر آشنا کند.

 

کودکی و تحصیلات

مؤلفه‌های تأثیرگذار بر رشد افراد در ساختار حکومت سابق را متشکل از عناصر مختلفی دانسته‌اند که وابستگی به دربار یکی از آن‌ها بوده است. کسانی که نسبی یا سببی با خانواده پهلوی ارتباط داشتند بالقوه این امکان را پیدا می‌کردند که در ساختار سیاسی و اقتصادی حاکم رشد کنند. (مسعود انصاری، ۱۳۸۵: ۵۰) وابستگان «ثریا بختیاری» و «فرح دیبا» همسران محمدرضا شاه نمونه‌هایی از این برکشیدگان هستند، که در مقاطعی نفوذ زیادی به دست آورده بودند. (فردوست، ۱۳۸۶: ۱/۲۱۶، ۲۱۰) البته صرفِ رابطه نسبی یا سببی به معنای بهرمندی از فرصت‌های ایجاد شده نبود، چرا که ورود به ساختار قدرت و بهره‌مندی از مزایای آن، تابعی از امکانات و شرایط متعدد از جمله توانایی‌های شخصی نیز بود. حمیدرضا پهلوی یازدهمین فرزند رضاشاه از جمله کسانی است که نه به لحاظ فردی و نه به لحاظ ارتباطات و موقعیت‌های بیرونی قابلیت رشد در محدودهای که برای وی تعریف شده بود را پیدا نکرد. بخشی از این موضوع به شخصیت و ویژگی‌های فردی و روانی وی بازمی‌گردد. مادرش «عصمت‌الملوک دولتشاهی» چهارمین[1] همسر رضاخان به گفته فردوست به شدت مورد تنفر تاج‌الملوک بوده است. (فردوست، ۱۳۸۶: ۱/۷۵) محمدرضا نیز به دلایل مختلف از جمله اقدامات عصمت‌الملوک در مساله تقسیم ارثیه پس از مرگ رضاخان نظر مساعدی به وی نداشت. (یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۴/۶۹)

تحقیر عصمت‌الملوک به وسیله تاج‌الملوک و در حاشیه قرار داشتن آن‌ها از همان کودکی آثار روانی خود را بر فرزندانش خصوصاً حمیدرضا برجای گذاشت. رفتارهای وی نشان می‌دهد که حمیدرضا با ذهنیت یک فرد طرد شده و نامطلوب بزرگ شده است. برای درک رفتارهای غیرمعمول و اقدامات نامطلوب حمیدرضا در سال‌های بعد شناخت دوران کودکی وی بسیار مهم است. حمیدرضا را می‌توان محصول کشاکش میان عناصر مختلف درباری و تحقیرهای وارد شده بر او دانست. اعتیاد شدید به مواد مخدر و حتی مشارکت در قتل، که به آن‌ها خواهیم پرداخت، می‌تواند نوعی واکنش روانی به سرخوردگی‌های دوران کودکی و محرومیت‌ها و محدودیت‌های زیست در درباری ناسالم باشد.

حمیدرضا در ۱۳ تیر ۱۳۱۱خ در تهران متولد شد. وی با عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و فاطمه از چهارمین همسر رضاشاه بودند. سال ۱۳۱۱ اوج اقتدار پهلوی اول بود، وی علاوه بر حذف برخی رقبای احتمالی، بخشی از اصلاحات خود در زمینه‌های مالی، قضایی و فرهنگی را نیز به انجام رسانده بود. حمیدرضا در این دوره تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه نظام سپری کرد. (پیرانی، ۱۳۸۲: ۳۴۵) بنابر اظهارات رئیس دبستان فیروزکوهی خطاب به آقای وحید، کفیل وزارت فرهنگ ۲۱ آبان ۱۳۲۲ وی از نظر تحصیلی در سطح پایینی قرار داشته است.

«با آن که در سال جاری منتهای مراقبت از طرف آموزگاران و رئیس این دبستان به منظور پیشرفت تحصیل معظم‌له به عمل آمده و اوامر مؤکد جنابعالی هم در این خصوص پیوسته به موقع اجرا گذارده شد، تاکنون در درس‌های اساسی کلاس پنجم (حساب، دیکته و انشاء فارسی) برنامه تدریس شده را کاملاً فرا نگرفته‌اند. با تقدیم این گزارش برای کمک در پیشرفت تحصیل والاحضرت تعیین معلّم خصوصی را لازم می‌داند.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۶، ۵، ۴)

علت ضعف تحصیلی حمیدرضا در اسناد به ترک تحصیل وی در سال ۱۳۲۰ نسبت داده شده است (همان، ۴) زمان کودکی وی در بحبوبه مهمترین رویدادهای سیاسی دوران رضاخان از قبیل ماجراهای کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد سپری شد و با شروع جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵-۱۹۳۹م/ ۱۳۲۴- ۱۳۱۸خ) با اشغال ایران و تبعید رضاخان از کشور به کابوسی تمام عیار منتهی شد. در سال ۱۳۲۰ وی که ۹ سال داشت شاهد تحقیر پدر به وسیله متفقین و اخراجش از ایران بود. وی همراه یک کشتی تجاری انگلیسی که از بصره می‌آمد به هندوستان رفت. پس از مدتی سرگردانی بر روی آب که برای تحقیر رضاخان انجام می‌گرفت، به همراه بیشتر اعضای خانواده به موریس آفریقای جنوبی رفت. به دلیل مناسب نبودن آب و هوای موریس برای رضاخان که به شدت لاغر و ضعیف شده بود به جزیره ژوهانسبورگ انتقال یافت و تا زمان مرگ رضاخان در چهارم مرداد ۱۳۲۳ در آنجا ماند. حمیدرضا شاهد فروریزی جسمی و روانی پدرش بود و می‌دید که در کت و شلواری که بر تنش ناموزون بود چگونه دچار هذیان شده است.

حمیدرضا پس از سقوط رضاخان برای مدتی کوتاه به عنوان ابزاری برای ترساندن شاه جوان مورد استفاده متفقین خصوصاً انگلیس قرار گرفت و به عنوان گزینه سلطنت مطرح شد. این موضوع صرفاً جنبه ارعابی برای شاهی داشت که در مقاطعی ولو به صورت لفظی رفتارهای جانبدارنه نسبت به آلمانی‌ها نشان داده بود. (فردوست، همان، ۱۰۱ و انتظام، ۱۳۷۸: ۹۳) با وجود مدعیان جدیتر دیگری که در خاندان پهلوی، قاجار و در میان رجال سیاسی وجود داشت، حمیدرضا هرگز گزینه‌ای واقعی برای سلطنت نبود؛ مطرح کردن وی به عنوان مدعی سلطنت بیش از آن که یک حرکت سیاسی باشد، بیشتر اقدامی نمادین برای تحقیر شاه جوان و بی‌اهمیت نشان دادن دستگاه سلطنت در ایران اشغال شده قابل تفسیر است. مدعی سلطنت بودن، ولو در حرف تأثیر عمیقی در ذهن و نگرش شاه نسبت به این برادر ناتنی به وجود آورد، موضوعی که هرگز از ذهن و ضمیر شاه به طور کامل محو نشد. این موضوع در ذهن حمیدرضا نیز اثرگذار بود و شاید یکی از دلایل لاقیدی افراطیش در سال‌های بعد همین موضوع بوده است. نمی‌توان این مساله را فاقد بار روانی بر ذهن حمیدرضا دانست. مذاکرات «ریدر ویلیام بولارد» سفیر انگلیس در ایران، در ۱۹ شهریور ۱۳۲۰ با سفیر شوروی، تحقیر نهاد سلطنت در ایران و بیانگر نگاه متفقین به خانواده پهلوی است. وی می‌نویسد:

«من به جزء ابلاغ این عقیده بسیاری از ایرانیان به سفیر شوروی که سومین پسر [شاه] هم به علت شخصیت و هم به این دلیل که مادرش قاجاری است- هرچند نه از دودمان سلطنتی- برای ولیعهدی ارجحیت دارد، کار دیگری انجام نداده‌ام. یکی از بزرگترین مشکلات ما عدم وجود راه‌حلی است که مورد تأیید اکثریت یا حتی بخش قابل ملاحظه‌ای از ایرانیان باشد. آن‌ها فقط با این موافقند که دومین پسر، غیر قابل قبول خواهد بود. عده‌ای فکر می‌کنند که چهارمی از همه بهتر است، گروهی دیگر می‌گویند که همه آن‌ها لوس و تباه شده‌اند و تنها با اعطای سلطنت به پسر پنجم و یا ششم (به ترتیب پانزده ساله و نه ساله) تحت نظر یک نایب‌السلطنه می‌توان جلوی زوال را گرفت.» (سرریدر بولارد، ۱۳۷۱: ۱۸۵، ۱۸۴)

گزارش فوق اگرچه مشخص نمی‌کند که منظور از جلوگیری از زوال چیست، اما قدر مسلم روح حاکم بر آن بیانگر نهادی است که بقای آن بیش از آن که وابسته به اراده ملی باشد، در گرو تمایلات قدرت‌های خارجی است. نصرالله انتظام اشاره به حمیدرضا و عبدالرضا به عنوان مدعیان احتمالی جانشین را برای این می‌داند که «پادشاه اسمی بیش نباشد»(انتظام، ۱۳۷۸: ۹۳) برخی نیز دلیل همراه شدن همه اعضای خانواده با رضاخان به سفر تبعید را نگرانی وی از تهدید شدن سلطنت محمدرضا به وسیله سایر برادرانش دانسته‌اند. (اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۲/۴۲۸) حمیدرضا پس از مرگ رضاخان برای ادامه تحصیل به همراه خواهرش فاطمه به بیروت رفت. دکتر قاسم غنی که در این زمان در بیروت حضور داشت وضعیت روحی و رفتاری حمیدرضا را نامتعادل توصیف کرده و به نقل از آقای مسعود معاضد سفیر ایران در لبنان (۱۳۲۵-۱۳۲۲) وی را «آفتی» معرفی می‌کند. (غنی، ۱۳۶۱: ۱۸۶، ۱۸۵) فرزندان رضاخان که دوران کودکی خود را در سایه پدری سختگیر گذرانده بودند، در فضای بدون کنترلی که برای آن‌ها در بیروت فراهم شده بود، رفتارهای غیرمعمولی از خود نشان می‌دادند. حمیدرضا پس از بیروت به مدرسه نیوپورت رودآیلند آمریکا رفت. در ۱۵ سالگی از مدرسه گریخته و به پاریس می‌رود و حسین علاء سفیر ایران در آمریکا وی را که مقدار زیادی پول نیز همراه داشته است برمی‌گرداند. (مجد، ۱۳۸۹: ۳۷۳) از دلایل ازدواج زود هنگام حمیدرضا در ۱۹ سالگی همین موضوع بوده است. حمیدرضا در سال ۱۳۳۰ با مینو دولتشاهی فرزند ابوالفتح دولتشاهی دختر عموی مادرش ازدواج کرد. نیلوفر پهلوی حاصل این ازدواج است. (اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۴۳۰) مینو دولتشاهی بیش از ۳ سال در کنار حمیدرضا نماند و بعد از مدتی با دیپلماتی در پاریس به نام «روزنبرگ» ازدواج کرد و در ۲۱/۹/۱۳۳۳ از حمیدرضا جدا شد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۹، ۸، ۷) ثریا اسفندیاری در خاطراتش به حق طلاق حمیدرضا به مینو دولتشاهی اشاره کرده و آن را موردی نادر در خانواده پهلوی توصیف کرده است. (اسفندیاری: ۱۳۷۱، ۱۵۹)

 

لغو امتیازات سلطنتی و اخراج از دربار

شکست در زندگی زناشویی، گرایش به مُسکن‌های تقطیری و دُخانی برای فراموشی واقعیت را در حمیدرضا افزایش داد. اسناد موجود نشان می‌دهد که ادبیات گفتاری وی کوچه بازاری و رفتارهای وی در این زمان پرخاشگرانه و به دور از هنجارهای اخلاقی جامعه بوده است.(اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۴۳۱) این تغییرات باعث وقت گذرانی بیشتر وی در مجالس لهو و لعب یا شرکت در جلسات و مباحث مربوط به هیپنوتیزم بوده است. آشنایی با «هما خامنه» در همین زمان اتفاق افتاد. برخلاف ادعای ساواک که منکر رابطه شرعی این دو بوده است، آن‌ها به صورت رسمی با هم ازدواج کردند. بهزاد و نازک که اسدالله علم آن‌ها را افرادی معتاد و دردسرساز معرفی کرده است حاصل این ازدواج بودند. (یادداشت‌های اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۵/ ۵۲) در برخی نوشته‌ها آمده است که شاه با ازدواج این دو موافقت کرده و به دستور او مجلس عروسی بدون سر و صدا و با حضور میهمانان اندک برگزار شده است. اسناد ساواک خلاف این ادعا را بیان می‌کنند.(اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸ :۴۳۱، کردی، ۱۳۷۶: ۱۵۵). سوءشهرت هما خامنه و سوءاستفاده وی از رابطه‌اش با دربار باعث شد که محمدرضا پهلوی خواستار پایان دادن به این رابطه شود. وی معتقد بود «خانمی که عنوان همسری والاحضرت را دارد شایستگی و لیاقت پیوستگی به خاندان سلطنت را ندارد.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۴۹) وی تأکید کرده بود: «چنانچه در انجام متارکه و اجرای طلاق تأخیر و تعلل شود، امر به خروج والاحضرت از کاخ نیاوران و تخلیه آنجا خواهند فرمود و حقوقی هم که ماهیانه به والاحضرت مرحمت می‌شود، امر به قطع آن خواهند داد.» (همان) اسناد ساواک مقاومت حمیدرضا برای عدم متارکه از همسرش را به دلایلی نسبت می‌دهند، که چندان قابل پذیرش نیست: «هما وسیله‌ای است برای تأمین نظریات وی اعم از تهیه هروئین فراوان و جمع کردن زنان زیبا به دور خود.» (همان: ۷۶) با توجه به جایگاه و موقعیت حمیدرضا و این که وی برای انجام این امور، نیازی به سوءاستفاده از همسرش نداشته است، دلیل پافشاری در عدم متارکه را باید ناشی از علقه میان این دو نفر دانست. نوع مواجهه حمیدرضا با رفت و آمدها و معاشرین همسرش حتی بعد از طلاق نیز می‌تواند به همین دلیل باشد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۵۵، ۵۴، ۵۰) با توجه به محرومیت‌های عاطفی دوران کودکی حمیدرضا و نقش مادرانه و حمایتی که این زن برای وی داشته است، می‌توان تا حدودی دلیل این سرپیچی را درک کرد. رفتارهای هما خامنه و مسائلی که به وجود می‌آورد به تدریج حتی برای حاکمیت به معضلی تبدیل شده بود. وی در جریان یک دادرسی قضایی مطالبی را بیان کرده بود که برای حیثیت خانواده پهلوی بسیار زننده بود:

«[هما] خود را رفیقه شاهنشاه معرفی کرده و دو نفر متهمین دیگر منجمله پری غفاری درباره روابط جنسی شاهنشاه و نحوه ورود قاچاق الماس و مواد مخدر از طرف خانواده سلطنتی مطالبی بیان نمودند که مهرنیا (بازپرس) اجباراً از ادامه بازپرسی و حتی از نوشتن نام شاهنشاه و اقاریر متهمین در اوراق بازجویی خودداری می‌کند.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۵۵، ۵۴)

به احتمال زیاد مطلب فوق ناشی از یک اشتباه لفظی بوده، و محمدرضا به جای حمیدرضا ثبت شده است. انتشار مطالبی از این دست برای دربار ناخوشایند بود و تلاش می‌شد تا اخبار این رفتارهای نامتناسب در جامعه مذهبی ایران منتشر نشود. این مساله در کنار رابطه‌ای که هما با «فروغ حکمت» همسر سابق سرلشکر «افشار طوس» داشت حساسیت شاه را نسبت به این رابطه بیشتر کرده بود. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۴۷) حمیدرضا از هما خامنه در آبان ۱۳۳۸ جدا شد، ولی همچنان ارتباطش را با وی حفظ کرده بود. این موضوع باعث شد که مقرری ایشان ظاهراً قطع و از سکونت در کاخ اختصاصی محروم شود. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۵۴) بر اساس اسناد وی همچنان مقرری ماهیانه خود را دریافت می‌کرده است. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۵۳) به این ترتیب دربار پهلوی که براساس خاطرات اسدالله علم، حسین فردوست و دیگر مرتبطین با آن‌ها مانند مینو صمیمی چندان در قید و بند اخلاقیات نبود، حمیدرضا را عنصری نامطلوب تشخیص داده و برای حفظ شئونات خود تصمیم گرفت که امتیازات وابستگی وی به خانواده سلطنتی را سلب کند. حمیدرضا پس از اخراج از دربار برای مدتی حق استفاده از نام خانوادگی پهلوی را نداشت و از نام خانوادگی مادرش «دولتشاهی» استفاده می‌کرد. (اسفندیاری، ۱۳۷۱: ۱۵۹) اسناد ساواک البته پر است از مواردی که نشان می‌دهد رفتارهای خلاف قاعده و عرف حمیدرضا رو به افزایش بوده است. حمیدرضا چندان شأنیتی برای موقعیت و جایگاه خود قائل نبود و حتی مغایر با عرف سیاسی و اجتماعی نیز رفتار می‌کرد. از جمله این که وی از سفارتخانه‌های خارجی درخواست سیگار می‌کرده است. دنیس رایت سفیر انگلستان در ایران (۱۳۴۹-۱۳۴۱خ) گفته است که در آغاز سفارتش حمیدرضا راننده خود را برای دریافت سیگار به سفارت فرستاده و وی نیز در پاسخ گفته است که سفارت مغازه سیگارفروشی نیست، (یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۵/۷۷). در اسناد به رفتار مشابهی از سوی حمیدرضا در کلوپ امریکایی‌ها اشاره شده است:

«والاحضرت حمیدرضا که هفته‌ای چند روز همراه با عده‌ای دیگر به کلوپ افسران امریکایی می‌روند پس از صرف مشروبات الکلی رفتاری می‌نمایند که در خور شأن یک شاهزاده نمی‌باشد. نامبرده، ... در معیت دو خانم به کلوپ مزبور وارد و به قسمت سیگار مراجعه ضمن خرید دوبسته سیگار خارجی، کارت مخصوص را امضاء نموده و مجدداً پس از ساعتی به قسمت سیگار مراجعه و تقاضای دو بسته سیگار دیگر نموده است. وقتی به ایشان تذکر داده می‌شود که شما دو بسته سیگار سهمیه خود را گرفته‌اید، ایشان در پاسخ انکار می‌کنند و در مقابل کارت امضاء شده، ایشان اظهار داشتند که این امضای من نیست. جریان امر به گوش رئیس کلوپ می‌رسد ولی رئیس کلوپ از ملاقات با ایشان خودداری می‌نماید و اظهار می‌دارد که هرچه می‌خواهد به او بدهید تا دهانش را بسته و برود.» (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش ۰۰۴۰۶۰۱۵)

اینگونه رفتارهای حمیدرضا باعث شد تا در هفتم خرداد ۱۳۴۱ در حالی که وی سی سال داشت، از القاب و امتیازات سلطنتی محروم و از دربار اخراج شود. در نامه شاه در این ارتباط آمده است:

«با این که مکرر به شما ابلاغ و خاطرنشان شده است از رفتار زشت و نامتناسب حذر کنید. متأسفانه باز مشاهده می‌کنم تغییری در رویه شما حاصل نشده و رفتار ناپسند را به حدی رسانده‌ای که قابل اغماض و چشم‌پوشی نیست. چون ادامه رویه نامطلوب شما دون مقام و شئون خاندان سلطنتی می‌باشد، ... از این تاریخ کلیه القاب و امتیازات و مزایای عضویت در خاندان سلطنت از شما سلب می‌شود.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۷۰)

این فرمان از طریق حسین علاء وزیر دربار به حمیدرضا منتقل شده و متعاقب آن به فرمانده گارد، غلامعلی اویسی دستور داده شد: «حمیدرضا حق ورود به هیچ یک از کاخ‌های سلطنتی را ندارد و از کاخ نیاوران نیز اخراج می‌شود.». (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۸۶) کفالت فرزندان وی را نیز شاه برعهده گرفت. بر اساس اسناد ساواک و یادداشت‌های علم این محدودیت‌ها هرگز به طور کامل رعایت نمی‌شده و حمیدرضا مبالغی از دربار دریافت می‌کرده است. اسدالله علم در یادداشت‌های ۲۹/۸/۱۳۵۲ به موافقت شاه با پرداخت مخارج سفر و درمان حمیدرضا در خارج کشور اشاره کرده است. (یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۳/۲۴۷) در اسناد سفارت آمریکا و برخی تألیفات دیگر دلیل اخراج حمیدرضا، ارتباط وی با تیمور بختیار ذکر شده است که نمی‌تواند منطبق با واقعیت باشد. در اسناد ساواک به این ارتباط اشاره نشده است.(پیرانی، ۱۳۸۲: ۳۵۹) حمیدرضا پس از جدایی از هما با خواهر او «حوریه» ازدواج کرد. وی از سال ۱۳۴۷ اگرچه همچنان از امتیازات دربار ظاهراً محروم بود، اما تحت حمایت مالی دربار مقرری ماهیانه دریافت می‌داشت. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۱۰۴) این مسئله تا حدود زیادی به افزایش اعتماد به نفس شاه در این زمان و از بین رفتن نگرانیش در مورد مدعیان احتمالی سلطنت باز می‌گردد. سال ۱۳۵۳ شایعه‌ای در مطبوعات خارجی منتشر شد مبنی بر این که حمیدرضا قصد ازدواج با هنرپیشه‌ای آلمانی به نام «دوریس توماس» را دارد که در حد شایعه باقی ماند. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۱۹۸)

 

اتهامات

ساواک براساس دستورالعملی که داشت، برای خانواده سلطنتی پرونده تشکیل نمی‌داد و تنها در قالب شایعات و... اقدامات و مسائلی که پیرامون اعضای خانواده سلطنتی بود را گردآوری می‌کرد. این گزارش‌ها تصویر جالب و ارزشمند از مناسبات حاکم بر خانواده سلطنتی را در اختیار ما قرار می‌دهد. پرونده حمیدرضا شامل موارد بسیار زیادی است که نشان دهنده سیمای فردی سرخورده و منزوی است که به انواع و اقسام گرفتاری‌های روحی و اخلاقی دچار شده است. برخی از موارد و موضوعات مندرج در پرونده حمیدرضا عبارتند از:

1. قتل فلور آقاسی

رابطه حمیدرضا با زنی به نام «ایران حاج میرزا آقاسی» معروف به «فلور» در سال ۱۳۳۹ از مهمترین موضوعات مرتبط با حمیدرضا است که علاوه بر برخی مطبوعات، در رادیو پیک ایران نیز به آن اشاره شده بود. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۶۳، ۵۸، ۵۷). این ماجرا مربوط به سال‌هایی است که وی از سوی دربار تحت فشار قرار داشته و شرایط بحرانی را طی می‌کرده است. بر اساس برخی اظهارات مندرج در پرونده، نفوذ حمیدرضا مانع از آشکار شدن همه ابعاد این ماجرا شده است، اما آنچه که در اسناد وجود دارد، بیانگر نقش وی در قتل خانم آقاسی است. این زن که گویا با حمیدرضا در ارتباط بوده و از وی باردار شده است، در برابر سقط فرزندش مقاومت کرده و به همین دلیل به وسیله هما خامنه و حمیدرضا به طرز فجیعی به قتل رسیده است.(کردی، ۱۳۷۵: ۲۴/۱۵۶)

۲. زد و بندهای مالی

اگر ارتباط با دربار را یکی از راه‌های نفوذ در ساختار سیاسی و اقتصادی حکومت پهلوی بدانیم، مشخص می‌شود که چرا نزدیکی به اعضای خانواده سلطنتی حتی اگر آن فرد چهره نامقبولی مانند حمیدرضا باشد، برای بسیاری فرصت محسوب می‌شده است. در میان برادران و خواهران شاه، اشرف با نفوذترین فرد بود. وی نه تنها در زد و بندهای مالی اعمال نفوذ می‌کرد، حتی در انتخاب وزرا و بعضی نخست وزیران نیز کاملاً تأثیرگذار بود. (تفضلی، ۱۳۷۶: ۷۳) سایر اعضای خانواده نیز به نسبت‌های کمتر چنین جایگاهی در ساختار قدرت داشتند و نزدیکی به آن‌ها می‌توانست دریچه‌ای برای ورود به سیستم محسوب شود. اگر چه عامل وابستگی به دربار در برخی مقاطع در تقابل با سایر عوامل اهمیت کمتری داشت، مانند ناکامی کریم سنجابی به عنوان کاندیدای مورد حمایت دربار برای ورود به مجلس چهاردهم از کرمانشاه در مقابل نماینده انگلستان (سنجابی، ۱۳۶۸: ۶۶) و ناکامی مصباح‌زاده در برابر عبدالله گله‌داری نماینده مورد حمایت انگلستان از بندرعباس.(فردوست، ۱۳۸۶: ۱/۱۳۳) با این وجود برادران شاه در موقعیتی قرار داشتند که از شرایط به نفع خود و اطرافیانشان استفاده کنند. براساس اسناد ساواک حمیدرضا به چند صورت از موقعیت خود سوءاستفاده می‌کرد. وی گاهی به صورت مستقیم و علنی در پروژه یا فعالیتی ورود پیدا می‌کرد و با اعمال نفوذ اهداف خود را پیش می‌برد. شراکت در شرکت دارویی b-k از آن جمله بود. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۳۶، ۳۵) . در مواردی دیگر از طریق ارتباط با مقاطعه‌کارانی که با آن‌ها شراکت داشتند از موقعیت خود برای برنده شدن در مناقصه‌ها استفاده می‌کردند.

«در مورد دخالت و شرکت والاحضرت شاهپورها در شرکت‌ها و مقاطعه‌کاری‌ها طبق اطلاع اخیراً [رحیم‌علی]خرّم مدیر شرکت آسفالت راه به وسیله‌ی والاحضرت شاهپورها حمیدرضا (از سهامداران شرکت مذکور) با والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی ارتباط حاصل نموده و برای نظریات و پیشرفت کار خود و استفاده از نفوذ معظم‌الیها یک دستگاه اتومبیل کادیلاک مشکی مدل ۵۷ مجهز به تمام وسایل مدرن (کولر- یخچال- رادیوگرام) و ۵۰۰ هزار ریال وجه نقد به والاحضرت شاهدخت هدیه نموده است. شرکت مذکور اخیراً توانسته مقاطعه آسفالت راه کنار همدان را بگیرد و تصمیم دارد با استفاده از نفوذ والاحضرت‌ها و تأسیس شرکت دیگر با شرکت حمیدیه، نماینده مجلس شورای ملّی، دو نفر بازرگان و یکی دو نفر از مدیران کل وزارت راه، مقاطعه‌های دیگر بگیرد. و این موضوع موجب عدم رضایت و اعتراض سایر شرکت‌های مقاطعه‌کاری شده. ممکن است به زودی عکس‌العمل آن به صورت حمله به شرکت آسفالت راه در جراید و یا به طریق دیگر ظاهر شود.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۱۸، ۱۱)

با پیگیری فعالیت این شرکت می‌توان مسائلی همچون گریزهای مالیاتی با تکیه بر حمایت دربار را مشاهده کرد.

«یکی از کارمندان اداره مالیات بر درآمدهای وزارت دارایی می‌گفت شرکت آسفالت راه که تاکنون در قبال وجوه دریافتی و استفاده‌های خود به علت وابستگی به والاحضرت شاهپورها از پرداخت‌های مالیات بر درآمد مصون مانده‌اند، حتی از پرداخت مالیات وجوهی که جهت آسفالت خیابان‌ها از شهرداری تهران اخذ می‌نماید خودداری و حتی چند روز قبل نیز که از طرف شهرداری ۲ میلیون تومان جهت آسفالت خیابان‌ها به حساب شرکت مذکور پرداخت و قصد کسر دو میلیون ریال مالیات این مبلغ را داشته‌اند بر اثر توصیه والاحضرت شاهپورها حمیدرضا و دخالت عقیلی معاون شهرداری از این اقدام صرف‌نظر و وجه مذکور در یک جا به شرکت آسفالت راه پرداخت شده است.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۲۵)

در موارد دیگر حمیدرضا بدون این که به صورت علنی حضور داشته باشد، امور را غیرمستقیم تمشیت می‌کرد. این روش حاشیه کمتری داشت و بازتاب زیادی در جامعه پیدا نمی‌کرد. در مواردی هم خصوصاً پس از اخراج از دربار کارچاق‌کنی، دلالی و حتی کلاهبرداری در مورد وی گزارش شده است. از دلایل دستور شاه در سال ۱۳۳۷ مبنی بر منع دخالت درباریان در شرکت‌ها و مقاطعه‌کاری‌ها گسترش این نوع فساد بوده است. تحولات دو دهه بعد در حکومت پهلوی نشان داد که این دستور اثری در محدود کردن اعمال نفوذهای غیرقانونی نداشته است.

«با این که پس از صدور اعلامیه دربار شاهنشاهی دایر بر منع مداخله اعضای خاندان جلیل سلطنتی در امور مقاطعه‌کاری و معاملات دولتی، والاحضرت شاهپورها و شاهدخت‌ها رسماً سرمایه‌های خود را از شرکت خارج و به اشخاص دیگر واگذار کردند و به اصطلاح خود را کنار کشیده‌اند، معهذا اخیراً چند نفر از والاحضرت شاهپورها و شاهدخت‌ها مِن جمله والاحضرت شاهپورها حمیدرضا و محمودرضا پهلوی مِن غیر مستقیم در امور مقاطعه‌کاری و معادلات دولتی دخالت می‌کنند. کما این که خرم مدیر شرکت آسفالت راه اخیراً با پشتیبانی والاحضرت شاهپور حمیدرضا پهلوی ۴۰ درصد از ساختمان فرودگاه آبادان را به مقاطعه برداشته و والاحضرت شاهپور محمودرضا نیز به طور غیرمستقیم در امر خرید دستگاه تهویه مجلس سنا دخالت و به وسیله سناتور محسن صدر، رئیس مجلس سنا، مهندس بهبهانیان رئیس شرکت جنرال مکانیک را برنده مناقصه اعلام و صدی دهِ مورد معامله را به عنوان پورسانتاژ از مهندس بهبهانیان دریافت داشته است.» (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۴۴)

در اسناد ساواک موارد متعددی از فعالیت‌های غیرقانونی حمیدرضا ثبت شده است. ماجرای اخاذی سرهنگ عقیلی و حمیدرضا از عباس آریانپور از اهالی درود برای راه‌اندازی کارخانه یخ در این شهرستان، از این جمله است (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۹۵، ۹۴، ۸۹، ۸۸)

۳. قاچاق و زمین‌خواری

قاچاق مواد مخدر در پوشش مصونیت سیاسی، موضوعی است که در مورد تعدادی از کارگزاران حکومتی گزارش شده است. (علیمردانی، ۱۳۸۸: ۲۵/۱۴۷-۱۱۳) حمیدرضا پهلوی علاوه بر خرید و فروش مواد مخدر ارتباط نزدیکی با برخی از قاچاقچیان معروف مواد مخدر داشت (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۲۷۴) از آنجا که مأموران اجازه بازرسی از خودروی او را نداشتند، حمیدرضا مواد مخدر را به وسیله اتومبیل شخصی جابجا می‌کرد. (کردی، ۱۳۷۵: ۲۴/۱۶۰) حمیدرضا در پوشش سفرهای تفریحی مواد مخدر جابجا می‌کرده است: «در مسافرت اخیر والاحضرت به ماکو به عنوان شکار مقداری هروئین و کوکائین وارده از کشور ترکیه توسط مشارالیه به تهران حمل گردیده است.» (کردی، همان، ۱۶۰) بر اساس برخی نوشته‌ها و اظهارات، هروئین حمیدرضا بهترین هروئین تهران بوده است.(علیمردانی، همان، ۱۲۵) فعالیت حمیدرضا در عرصه قاچاق مواد مخدر را باید در مجموعه‌ای بزرگتر از درباریان و کارگزاران حکومت پهلوی تحلیل کرد. (همان، علیمردانی) حمیدرضا قاچاق کالا نیز می‌کرده است. وی در سال ۱۳۳۷ در مسافرت به آبادان ۱۲ صندوق اجناس قاچاق را به تهران منتقل کرد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۱۵) گزارش‌هایی نیز از اعمال نفوذ وی در گمرک برای ترخیص کالای غیرقانونی ثبت شده است. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۳۳) در سند زیر می‌بینیم که حمیدرضا چگونه از فردی که حق الحساب کمی به وی در قبال ترخیص کالاهایش از گمرک پرداخت کرده، انتقام گرفته است.

«به قرار اطلاع بعد از نیمه شب ۲۷ فروردین ماه جاری والاحضرت شاهپور حمیدرضا به اتفاق عده‌ای از جمله؛ خرم-پژمان و یک آرتیست- جوادی معاون دادسرای مرکز به بار نیلوفر واقع در خیابان فرصت رفته و مشغول صرف مشروب می‌گردند ...در این موقع شخصی به نام کاشانی که آشنایی قبلی با والاحضرت داشته به بار وارد و به جمع اطرافیان والاحضرت اضافه می‌شود. پس از تعارفات معموله والاحضرت به او دستور می‌دهند که برو زن‌هایی‌که در این بار هستند به سر میز دعوت کن. او هم برای این منظور رفته که در این موقع والاحضرت به پژمان دستور می‌دهند کُت وی را از عقب پاره کند پژمان هم این عمل را انجام و طبعاً بین او و کاشانی بگو مگو در می‌گیرد که با اشاره والاحضرت کتک مفصلی به کاشانی زده می‌شود و حتی خود والاحضرت هم چند کشیده به او می‌زند که در نتیجه یکی از دندان‌هایش شکسته است و در ضمن والاحضرت اظهار داشته‌اند... به نام کادو برای بچه من ده صندوق از گمرک برایت مرخص کرده‌اند و بعد فقط ۲۰ هزار تومان به من داده و پنجاه هزار تومان به محمودرضا .... پرداخت کرده‌ای صندوق‌ها را من برایت مرخص کرده‌ام به او پول می‌دهی.» (اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره ۰۰۴۰۶۰۵)

از دیگر موضوعات مرتبط با خانواده پهلوی که نیازمند بررسی روانی و اجتماعی عمیقی است، مساله زمین‌خواری و حرص آن‌ها به داشتن املاک است. این مسأله که از تاریکترین نقاط حیات سیاسی رضاشاه است، در مورد فرزندان وی نیز مصداق پیدا می‌کند. پیشینه خانوادگی و ارتباط تاریخی مالکیت زمین با قدرت سیاسی در ایران و سودآور بودن زمین پس از اصلاحات ارضی و رشد شهرنشینی از دلایل این موضوع می‌تواند باشد. در کنار شاهپورها و شاهدخت‌ها بسیاری از نمایندگان مجلسین و رجال و امرای ارتش نیز در بورس خرید و فروش اراضی بودند:

«مدیران بنگاه‌های معاملات ملکی می‌گویند چون عده‌ی کثیری از رجال و امرای ارتش و نمایندگان مجلسین و حتی چند نفر از والاحضرت شاهپورها از بورس خرید و فروش اراضی بایر استفاده سرشاری برده و دراین امور دخالت دارند، سعی می‌نمایند با محدود کردن نقشه مالیاتی تهران اراضی مهم داخل بورس معاملات را از پرداخت مالیات معاف ساخته و رکود بازار خرید و فروش اراضی را از بین ببرند...، همچنین این اشخاص در نظر دارند به کمک نمایندگانی که وارد در بورس زمین هستند از طرح و تهیه لایحه‌ای که معاملات اراضی بایر را از بین ببرد جلوگیری نمایند...» (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۲۰)

حمیدرضا از جمله درباریانی محسوب می‌شد که در معامله و تصاحب زمین شهرت داشت. در شهریور ۱۳۳۷ شاه با درخواست او جهت واگذاری بخشی از اراضی دشت میشان از طرف بنگاه خالصجات موافقت کرد. شاه پهلوی در حاتم بخشی دیگری در سال ۱۳۴۸ صد هکتار از اراضی مرغوب و قابل کشت جلگه دانیال را به طور رایگان در اختیار وی گذاشت. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۱۲۱، ۱۲۰، ۱۱۹) محمدرضا برای چندمین‌بار در سال ۱۳۵۳ دستور واگذاری ۱۲۰ هکتار دیگر زمین به حمیدرضا در بجنورد را به مسئولین مربوط داد. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۲۳۱) گزارش‌ها نشان می‌دهد که حمیدرضا بیش از آن که به دنبال کشت و زرع در این زمین‌ها باشد، به دنبال دریافت وام‌های بانکی از طریق آن‌ها برای امور شخصی بوده است.

۴. تحقیر مردم و فساد اخلاق

خود برتربینی و نگاه تحقیرآمیز خانواده پهلوی نسبت به مردم، بارها گزارش شده است. بی توجهی به نهادهای مدنی، و برابر نبودن همه در برابر قانون از عوامل تشدیدکننده این حالت بوده است. در پرونده حمیدرضا موارد فراوانی از این‌گونه رفتارها ثبت شده است. وی در فروردین ۱۳۳۹ در کاباره نیلوفر یکی از همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار داد (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۶۰) در جای دیگر امتناع یک زن از اجرای خواسته وی باعث شد که همراهان او را «به نام اهانت به والاحضرت به کلانتری جلب نماید» (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۳۹) این که مأمورین کلانتری صرفاً به دستور حمیدرضا اقدام به تحقیر و بازداشت افراد می‌کرده‌اند از دیگر نکات قابل تأملی است که در بررسی حیات سیاسی اجتماعی ایران در دوره پهلوی باید به آن توجه داشت. ناتوانی مأمورین شهربانی در برخورد با اعمال خلاف قانون حمیدرضا نیز بارها گزارش شده است. پس از حمله افراد وابسته به حمیدرضا برای تصاحب چند باب مغازه در خیابان شهناز، مأمورین کلانتری ۱۴ به دلیل انتساب این افراد به برادر شاه از تعقیب و بازداشت آن‌ها خودداری کردند. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۳۸) در یک مورد نیز در سال ۱۳۳۷ حمیدرضا به همراه ۴ نفر از دوستانش پس از میگساری فراوان به همراه تعدادی زن اقدام به اذیت و آزار مردم نموده و برای آن‌ها ایجاد مشکل کردند.(مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۲۸) وی حتی مقامات لشکری و کشوری را نیز تحقیر می‌کرده است. سیلی زدن به تیمسار اعتماد مقدم در یک میهمانی صرفاً به دلیل این که همسرش با زن حمیدرضا درگیری لفظی پیدا کرده بود از این جمله است. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۳۲). بی‌اعتبار شدن قوانین و مقررات کشور در مقابل نفوذ خانواده پهلوی واقعیتی است که بارها به آن اشاره شده است. گرایش حمیدرضا به مواد مخدر، قمار، مشروبات الکلی و ... باعث شده بود که برخی از افراد سودجو از این ابزارها برای پیش برد اهداف خود استفاده کنند. حضور یکی از اعضای خانواده سلطنتی در برخی از این محافل برای بسیاری از وابستگان رژیم ناراحت کننده بوده است. به طور نمونه سفر وی به کرمانشاه در سال ۱۳۳۷ و همراهی او با نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی در مکان‌هایی برای «قمار و رقص و مشروب که مردم درجه ۲ هم نمی‌روند» باعث ناراحتی مأمورین ساواک شده است. (مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۱: ۲۱)

۵. فرزندان

در میان فرزندان رضاشاه به استثنای عبدالرضا که یک بار ازدواج کرد و علیرضا که در جوانی درگذشت، سایر فرزندان او، زندگی زناشویی مستحکم و سالمی را تجربه نکردند. رضاخان چهار بار و محمدرضا سه بار ازدواج کردند. شمس، اشرف و فاطمه- خواهران شاه- هر کدام چندین بار ازدواج کردند. حمیدرضا نیز چندبار ازدواج کرد که حاصل آن فرزندانی نه‌چندان خوشنام بود. آن‌ها برای ادامه تحصیل به مدرسه مونته روزا در سوئیس فرستاده شدند، اما موفقیتی به دست نیاورده و برای دربار و سفارت مشکلاتی ایجاد کردند. (مرکز بررسی اسناد تاریخی: ۱۳۹۱، ۱۱۸، ۱۱۶، ۱۰۷) اسدالله علم، علی پسر علیرضا و بهزاد را دیوانه‌های دربار پهلوی لقب داده بود. (یادداشت‌های اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۵/۵۲) وی در مورد رفتارهای بهزاد می‌نویسد:

«عرض کردم والاحضرت بهزاد از پاریس رفته لندن و کثافت‌کاری کرده. در فرودگاه از جیب او حشیش گرفته‌اند و پنجاه پوند جریمه شده، سفیر خوشبختانه جنبیده و کار به جراید نکشیده، خیلی شاهنشاه ناراحت شدند. نمی‌دانم واقعاً این مرد چه قدر باید تاوان این اقوام و بستگان احمق را بدهد. من عقیده دارم پادشاهان باید خیلی کم خویشاوند داشته باشند. هر چه می‌کنیم این‌ها آدم نمی‌شوند. من از تأسف شاه غصه خوردم.» (یادداشت‌های امیر اسدالله علم، ۱۳۸۲: ۴/۲۳۹، ۵/۲۵۶، ۷۷. برای اطلاع بیشتر از رفتارهای فرزندان حمیدرضا نک: مرکز بررسی اسناد تاریخی :۱۳۹۱، ۱۸۷، ۱۸۶؛ صمیمی: ۱۳۶۸، ۱۱۵، ۱۱۴، ۳۵)

زندگی حمیدرضا به عنوان یک فرد از خانواده پهلوی حاوی مطلب قابل تأملی نیست، اما وقتی که او را در کنار سایر اعضای این خانواده قرار دهیم تصویر ارائه شده کامل‌تر خواهد بود. بررسی زندگی او و سایر کارگزاران و درباریان تا حدودی وضعیت فکری و فرهنگی حاکم بر دربار و ساختار حکومت را روشن می‌سازد. حمیدرضا پهلوی با سقوط رژیم پهلوی، برخلاف سایر اعضای این خانواده در کشور ماند. وی پس از مدتی زندانی شدن به جرم خرید و فروش مواد مخدر در سال ۱۳۷۰خ در تهران فوت کرد. (اندرمانی‌زاده، ۱۳۷۸: ۴۳۸)

 

نتیجه‌گیری

در تحلیل زندگی و رفتار حمیدرضا عوامل و زمینه‌های روانی اهمیت ویژه دارند. این زمینه‌ها بسترساز شکل‌گیری رفتارها و شیوه خاصی از زندگی برای وی به عنوان عضو خانواده سلطنتی بودند. بخشی از رفتارهای حمیدرضا به دلیل موقعیت نسبی وی از سوی مادر بود؛ روابط تاج‌الملوک با عصمت‌الملوک بر شخصیت حمیدرضا اثر می‌نهاد. برخی فعالیت‌ها و اقدامات حمیدرضا نتیجه وضعیت روانی بود که در دوران کودکی سخت وی و متأثر از کشاکش تاج‌الملوک و عصمت‌الملوک شکل گرفته بود. بی علاقگی و بی‌انگیزگی وی در دوران تحصیل می‌توانست معلول چنین شرایط روانی و البته سختگیری‌های پدر بر وی باشد؛ پدری که قدرتش علیرغم تحکم و تجبر، در نتیجه جنگ جهانی در تبعید و دربه‌دری فروپاشید و بر شخصیت حمیدرضا اثر دیگر نهاد. شیوه تربیتی که درباره حمیدرضا به کارگرفته شد، وی را در وضعیت و شرایط ویژه‌ای قرار داد که عدم استقلال و ناپختگی و نوعی میل به آزادی -نه برای ابراز عقاید بلکه برای انتخاب یک شیوه رها و بدون چارچوب و فارغ از معیارهای موجود- از ویژگی‌های آن بود. ازدواج نخست وی نیز به نظر می‌آید بیشتر تحت تأثیر جایگاه مادرش بوده است؛ از این منظر وی پسر عصمت‌الملوک دولتشاهی بود، اما در تحلیل علل عدم توفیق این ازدواج می‌توان آن را نتیجه شیوه تربیتی سختگیرانه و عدم استقلال وی دانست. دادن حق طلاق به همسر در این چارچوب قابل تفسیر است. ازدواج با هما خامنه، اعتیاد به مواد مخدر، تحقیر دیگران، استفاده از ادبیات کوچه و بازار و شیوه رفتار فرزندانش، آشکارا جنبه‌ها و وجوه عمیق روانی دارند. در چنین وضعیتی، علاقه و وابستگی حمیدرضا به همسر دوم و اقدام دربار در الغاء امتیازات او به عنوان عضو خانواده سلطنتی قابل فهم و تفسیر است.

از سوی دیگر باید نقش و جایگاه عوامل تاریخی را در تحلیل رفتارهای او در نظر داشت. موقعیت وی به عنوان برادر شاه، نقش قدرت‌های خارجی در مسئله جانشنی و وجود یک نظام اداری معیوب و سفارش‌پذیر، بسترساز بخشی دیگر از رفتارها و اقدامات وی بوده است. برخی از کنش‌های وی، معلول موقعیت وی به عنوان نامزد بالقوه برای جانشینی پدر و رقیبی برای برادر بود. گرچه این موقعیت تحت تأثیر اراده بازیگران خارجی و تبدیل شدن شاهزاده به ابزاری برای تأثیرگذاری بر رویدادها بود اما می‌توانست بر رفتارهای وی مؤثر باشد. همچنین موقعیت وی به عنوان عضوی از خانواده سلطنتی و داشتن میزانی از نفوذ در نظام اداری نیز در فهم برخی رفتارهای وی مانند قاچاق، زمین‌خواری، دلالی و مانند آن باید در نظر گرفته شود. البته این میزان از نفوذ در سیستم معیوب اداری مختص حمیدرضا نبود و در سطوح مختلفی از نظام اداری ایران وجود داشت.

در تحلیل و فهم رفتارهای حمیدرضا و شخصیت وی، در یک چارچوب کلی و فراتر از موقعیت موردی، باید موقعیت نهاد سلطنت، مسئله جانشینی در نظام پادشاهی، وجود رقبای بالقوه برای پادشاه، شیوه‌های تربیت در خانواده سلطنتی و تلاش برای مهار و مدیریت روابط اعضا فراتر از اراده شخصی و همچنین وجود یک نظام اداری غیر شفاف و مبتنی بر روابط و البته متأثر از کانون‌های قدرت فراتر از جایگاه قانونی آن‌ها را در نظر گرفت.

نکته آخر آن که در تحلیل رفتار حمیدرضا، باید موقعیت وی به عنوان برادر شاه را در نظر گرفت. این موقعیت، امکانی را برای وی فراهم می‌کرد که مرکز توجه و هدف افراد و جریان‌ها باشد. رفتارهای وی و دیگر برادران شاه را نباید صرفاً افعال و کنش‌هایی شخصی تفسیر کرد، گر چه در برخی موارد توانایی‌ها و ویژگی‌های شخصی در شکل‌گیری چنین رفتارها و موقعیت‌هایی مؤثر بوده است. اما باید توجه داشت شاهزادگی ممکن بود از سوی برخی افراد و گروه‌ها، امکان و استعدادی برای دستیابی به قدرت سیاسی، ثروت یا موقعیت اجتماعی تلقی شود. از این منظر شاهزاده یا عضو خانواده سلطنتی به شکل‌های مختلف توسط این افراد، گروه‌ها یا جریان‌ها مدیریت می‌شد. موضوعی که پشت پرده بسیاری از رویدادهای سیاسی است و منابع اغلب اجازه نزدیک شدن به این محدوده ر ا نمی‌دهند.

 

پی‌نوشت‌:


[1] . رضاخان چهار بار ازدواج کرد که زنان او عبارت بودند از: صفیه، تاج‌الملوک، توران و عصمت. چون صفیه زن صیغه‌ای رضاخان محسوب می‌شد بعضی از مورخین او را جزء زنان رضاخان ذکر نکرده‌اند. اما بعضی دیگر از نویسندگان صفیه را به عنوان زن اول رضاخان می‌نویسند. در غیر این صورت تاج‌الملوک زن اول، توران زن دوم و عصمت سومین زن رضاخان بوده‌اند.

 

منبع: دکتر نوذری گرمه‌خانی، محمدباقر، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سال بیست و یکم، بهار 1402، شماره 80، ص 5 تا 24.

اسناد از کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حمیدرضا پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1391، انتخاب شده است.

برای شناخت بیشتر حمیدرضا پهلوی و خانواده او مقالات و اسناد زیر را در همین سایت بنگرید:

فساد، اعتیاد، رذیلت و اوباشگری بهزاد پهلوی فرزند حمیدرضا پهلوی و برادر زاده شاه؛ شرکت حمیدرضا پهلوی، هدایت‌الله پالیزی سناتور و ابوالفتح دولتشاهی، در مجالس فسق و فجور که حتی افراد درجه دو نیز به آن مجالس نمی‌روند!!؛ شاهپور حمیدرضا پهلوی قاتل است؟؛ باند وسیع پخش هروئین در ایران توسط حمیدرضا پهلوی؛ فساد حمیدرضا پهلوی در ماه مبارک رمضان در بصره عراق؛ رانت خواری والاحضرت‌ها حمیدرضا و محمودرضا پهلوی!!؛ حمیدرضا پهلوی؛ شریک دزد و رفیق قافله؛ والاحضرت حمیدرضا پهلوی و فساد سرشار او!!؛ حمیدرضا پهلوی، شاهزاده تریاکى.

 

فهرست منابع

1. اسفندیاری، ثریا (۱۳۷۱)، کاخ تنهایی، ترجمه امیرهوشنگ کاوسی، تهران، نشر البرز.

2. اندرمانی‌زاده، جلال، حدیدی، مختار (۱۳۷۸)، پهلوی‌ها، خاندان پهلوی به روایت اسناد، جلد ۲، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر و مرکز چاپ و انتشارات وزارت خارجه.

3. پیرانی، احمد (۱۳۸۲)، برادران شاه، تهران، انتشارات به‌آفرید.

4.تفضلی، جهانگیر (۱۳۷۶)، خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، تهران، انتشارات حوزه هنری.

5. مرکز بررسی اسناد تاریخی (۱۳۹۱)، رجال عصر پهلوی؛ حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک (۱۳۹۱)، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول.

6. زونیس، ماروین (۱۳۷۰)، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو.

7. سنجابی، کریم (۱۳۶۸)، امیدها و ناامیدی‌ها، انتشارات جبهه ملی، لندن.

8. صمیمی، مینو (۱۳۶۸)، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات اطلاعات.

9. علیمردانی، علی‌اکبر (۱۳۸۸)، مواد مخدر و رژیم پهلوی، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال ششم، شماره ۲۵.

10. غنی، قاسم (۱۳۶۱)، خاطرات دکتر قاسم غنی، انتشارات کاوش، تهران.

11. فردوست، حسین (۱۳۸۶)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات فردوست)، تهران، انتشارات اطلاعات، جلد ۱، تهران، انتشارات اطلاعات.

12. کردی، علی (۱۳۷۶)، اسناد از فساد سخن می‌گویند، فصلنامه ۱۵ خرداد، سال پنجم، شماره ۲۴.

13. مجد، محمدقلی(۱۳۸۹)، رضا شاه و بریتانیا، ترجمه مصطفی امیری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول.

14. مسعود انصاری، احمدعلی (۱۳۸۵)، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ چهارم.

15. نامه‌های خصوصی و گزارش‌های محرمانه سرریدر بولارد سفیر انگلستان در ایران، ۱۳۷۱، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران، طرح نو.



















حمیدرضا و علی ایزدی


از راست: محمودرضا، فاطمه و حمیدرضا پهلوی


اسدالله رشیدیان و حمیدرضا


بهزادرضا و نازک پهلوی فرزندان حمیدرضا


حمیدرضا پهلوی


سمت چپ: حمیدرضا پهلوی


عبدالرضا و حمیدرضا


عکس روبرو حمیدرضا


 

تعداد مشاهده: 15713


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.