امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

بازجستی در زندگی سیاسی احمد آرامش


تاریخ انتشار: 24 مهر 1403


مقدمه

یکی از مفاهیم پر بسامد در ادبیات سیاسی ایران معاصر، بی‌شک مفهوم «وابستگی» است. این مفهوم، پس از جنگ‌های ایران و روس و با تفوق دولت‌های استعمارگر در دربار قاجار، به تدریج در بین دولتمردان این عهد نمود عینی یافت و وابستگانی را پدید آورد که بعضاً یا سرسپرده روس بودند یا انگلیس. این وابستگی به دولت‌های خارجی در این دوره تا بدانجا پیش رفت که محمدعلی شاه قاجار برای نجات جان خود به سفارت روس پناهنده شد.

کودتای سوم اسفند 1299ش که توسط سیدضیاء‌الدین طباطبایی و رضاخان میرپنج و با هدایت و حمایت دولت انگلیس به انجام رسید نقطه اوج دخالت یک دولت بیگانه در سرنوشت سیاسی ایران و نقطه حضیض وابستگان و سرسپردگان ایرانی در برابر نمایندگان انگلیس در ایران بود. کودتا اولین گام برای روی کارآوردن حکومتی همسو با سیاست‌های بریتانیا در ایران به شمار می‌رفت از این‌رو در 25 آذر 1304 این مهم، با تاج‌گذاری شاهی وابسته در ایران محقق شد.

 در حالی که گزارش‌ها و کتب متعدد، جزئیات انتخاب رضاخان برای کودتای 1299ش را افشا می‌ساخت اما او در تمام عمر سعی کرد در این باره سکوت اختیار کرده و همواره خود را در تقابل با سیاست‌های انگلستان در منطقه معرفی کند. رضاشاه در سال‌های بعد و به هنگام اوج‌گیری قدرت هیتلر در اروپا کوشید از وابستگی‌اش به انگلیسی‌ها کاسته و به آلمان‌ها نزدیک شود اما این موضوع سبب شد انگلیسی‌ها از او به خشم آمده و در صدد حذف وی از سپهر سیاست ایران برآیند. بدین‌ترتیب متفقین در کمترین زمان ممکن طومار سلطنت این عنصر وابسته به خود را در هم پیچیدند و فرزند او را این بار به عنوان ایفا کننده نقش پدر در ایران به تخت نشانند.

محمدرضا پهلوی در آغاز سلطنت نه تنها توانایی ایستادگی در برابر خواسته‌های متفقین را در خود نمی‌دید، بلکه حتی سرنوشت سلطنت خود را منوط به تصمیم دولتمردان انگلیسی و متحد آن (شوروی) در جنگ جهانی دوم می‌دانست. بدین‌سان وابستگی محمدرضا پهلوی بیش از پیش سبب کرنش وی در برابر آنان و پس از آن در برابر قدرت نوظهور آمریکا که می‌کوشید به جای انگلیس در ایران به ایفای نقش بپردازد، شد.

علاوه بر شخص محمدرضا پهلوی در این دوران؛ مجموعه کارگزاران نظام پهلوی هم نه تنها از وابستگی به قدرت‌های بزرگ در این دوره مستثنی نبودند بلکه وابستگی هر چه بیشتر را نشان افتخار خود تلقی می‌کردند و بر این باور بودند که هر چه وابستگی‌شان به دول بزرگ بیشتر شود حوزه نفوذ و قدرت آن‌ها هم توسعه خواهد یافت. از این‌رو در دوره 53 ساله حکومت پهلوی‌ها در ایران با کارگزارانی مواجهیم که برای جلب نظر و سرسپردگی به بیگانگان با یکدیگر به مسابقه می‌پرداختند. حسین فردوست در خاطرات خود در‌این‌باره به حقیقتی اشاره می‌کند که گویای حال کارگزاران وابسته نظام پهلوی به دولت‌های انگلیس و آمریکا است. او در این باره می‌نویسد: «افرادی که به وزارت و وکالت و سفارت و سایر مشاغل مهم و پولساز می‌رسیدند: اصل در همه این افراد وابستگی به سیاست انگلیس و آمریکا بود و طبعاً کسانی رشد بیشتر داشتند که بیشتر وابسته بودند و چه بهتر که این وابستگی «رابطه ویژه» (یعنی رابطه با سرویس‌های اطلاعاتی) باشد.»[1]

تاکنون پیرامون بسیاری از رجال وابسته رژیم پهلوی، محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر به داد سخن پرداخته‌اند اما یکی از کارگزارانی که تاکنون در مورد آن پژوهش قابل توجهی صورت نگرفته است، احمد آرامش است. چگونگی صعود احمد آرامش از نردبان قدرت در رژیم پهلوی، همکاری‌های وی با افسران امنیتی آمریکایی در جریان کودتای 28 مرداد 1332، همراهی او با سیدضیاء‌الدین طباطبایی و جعفر شریف‌امامی استاد اعظم لژ فراماسونری و همچنین گمانه‌زنی در مورد وابستگی او به سایر دول خارجی و سرانجام ترور ابهام برانگیز وی در 24 مهر 1352 در پارک لاله تهران از او چهره مرموزی ساخته است که در این نوشتار با تکیه بر اسناد تاریخی به گوشه هایی از زندگی او می‌پردازیم.

 

آغاز فعالیت‌های سیاسی

احمد اشتری یا «شعله اشتری» فرزند محمدعلی که بعدها نام خانوادگی آرامش را برای خود برگزید، در خلال سال‌های 1278- 1287ش در یزد به دنیا آمد. در مورد تاریخ تولد، تحصیلات و همچنین مشاغل گوناگونی که او تا سال 1320 عهده‌دار آن بود در منابع و مآخذ تاریخی وحدت رویه‌ای دیده نمی‌شود اما می‌دانیم او پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش در سال 1306 به استخدام اداره فرهنگ یزد در آمد و به شغل معلمی اشتغال داشت. در سال 1310 به تهران رفت و در وزارت راه، سازمان راه آهن و اداره محاسبات اداره طرق و شوارع شروع به کار کرد. او حین اشتغال در کالج آمریکایی تهران به ادامه تحصیل پرداخت و در سال 1314 دیپلم گرفت و بعدها موفق به دریافت لیسانس اقتصاد سیاسی از مدرسه سیاسی شد. آرامش در سال 1318 به وزارت دارایی منتقل شد و پس از چندی به وزرات پیشه و هنر رفت و در آنجا تا مقام مدیر کلی و معاونت وزارتخانه ارتقاء مقام یافت.[2]

اسماعیل رائین، آرامش را فردی آگاه، لایق، بلند پرواز، سازگار با محیط، با هوش، خوش‌گذران و مجلس آراء و کسی که دوستانش برای او آینده روشن و موفقیت‌آمیزی تصور می‌کردند، معرفی می‌کند[3] و باقر عاقلی او را با صفاتی چون جنجالی، جاه طلب، مغرور، پرکار و باهوش متصف می‌سازد.[4] در برکشیدن احمد آرامش به ساختار قدرت در رژیم پهلوی، بی‌گمان توانایی‌های فردی و مخصوصاً قلم و هنر نویسندگی بسیار در زندگی سیاسی وی مؤثر بوده است اما آنچه در این میان نباید از آن غفلت کرد ارتباطات و پیوندهایی است که او از یک‌سو با دول بیگانه و از سوی دیگر با برخی از شخصیت‌های سیاسی در این دوران داشت. دوستی و ارتباط وی با احمد قوام(قوام‌السلطنه) و سپس پیوند خانوادگی که وی از طریق ازدواج با خواهر جعفر شریف‌امامی؛ استاد اعظم لژ فراماسونری یافت صعود از نردبان قدرت در رژیم پهلوی را برای او بیش از پیش مهیا ساخت.

احمد آرامش هنگامی که قوام‌السلطنه در 9 تیر 1324 حزب دموکرات ایران را تأسیس نمود. ابتدا معاونت تبلیغات حزب او را پذیرفت و در روزنامه بهرام و سپس در روزنامه دیپلمات (ارگان حزب دموکرات) به انتشار مقالاتی در حمایت از احمد قوام پرداخت و سپس با پذیرش دبیرکلی حزب و سرانجام با نشستن بر مسند وزارت کار و تبلیغات در دولت قوام‌السلطنه خود را بیش از پیش به وی نزدیک ساخت.[5] جعفر مهدی‌نیا درباره سابقه دوستی احمد آرامش با قوام‌السلطنه می‌نویسد:

«... قوام‌السلطنه به دلیل دشمنی با خانواده پهلوی و مخالفت با انگلیسی‌ها با توطئه این دو(شاه- انگلیس) پس از وقایع 17 آذر 1321 از مقام نخست وزیری برکنار شد... هنگامی که قوام‌السلطنه معزول و خانه نشین بود، نقشه‌هایی برای سرنگونی شاه تنظیم می‌کرد، طرفداران این نقشه را به دور خود جمع کرد که یکی از آنان احمد آرامش بود. در سال 1325 پس از آن که کابینه ائتلافی (قوام- حزب توده) تشکیل گردید، قوام‌السلطنه عده‌ای از نزدیکترین یاران خود را که با وی هم فکر بودند مأمور مبارزه علنی با حزب توده و عوامل آن‌ها در نقاط مختلف ایران کرد که از جمله احمد آرامش یکی از فعال‌ترین آنان بود. هنگامی که قوام‌السلطنه بازی‌های سیاسی خود را برای فریب دولت شوروی و طرد سه وزیر توده از کابینه ائتلافی را آغاز کرد و همین که وزرای توده‌ای کابینه کنار رفتند، احمد آرامش وزیر کار و تبلیغات شد و او پایه تأسیس وزارت کار و حمایت از کارگران را به وجود آورد و کتاب دو جلدی (شورای متحده مرکزی) را نوشته و منتشر ساخت و در این دو جلد کتاب اسناد و مدارک و عکس‌های مربوط به اعمال شورای متحده مرکزی را که به دست آورده بود، چاپ و در دست عموم قرار داد.... احمد آرامش پس از تشکیل حزب دموکرات قوام عضو کمیته تبلیغات این حزب شد و مدیریت روزنامه بهرام را به عهده داشت. مدتی بعد امتیاز روزنامه دیپلمات]ارگان دفتر حزب دموکرات ایران[ را نیز کسب کرد. احمد آرامش دوماه بعد از طرف قوام‌السلطنه به ریاست انجمن روزنامه نگاران منصوب شد و مأموریت اصلی وی مبارزه با دربار و درباریان بود که دربار با دادن پول و کاغذ مدیران جراید را می‌خرید و علیه قوام‌السلطنه تحریک می‌کرد، پس از سقوط قوام‌السلطنه، همه یاران او خانه نشین شدند.»[6]

همان‌طور که در بالا بدان اشاره شد آرامش پس از دوران وزارت به انتشار روزنامه دیپلمات می‌پرداخت و در آن روزنامه به بیان دیدگاه‌های خود در خصوص موضوعات سیاسی و اجتماعی روز جامعه مشغول بود. او از اواخر سال 1328 به همکاری با هیئت عالی مستشاری وزارت کار نیز دعوت شد و تا مهرماه 1331 در این هیئت به فعالیت پرداخت.[7] برخی بر این باورند اقداماتی که آرامش در دوران وزارتش بر ضد حزب توده به انجام رساند به تدریج محافل دیپلماتیک غربی مستقر در تهران را به این نتیجه رساند که او می‌تواند مهره قابل اتکایی برای غرب به حساب آید. این در حالی بود که هر از گاهی با متزلزل شدن کابینه‌ها نام وی هم برای تصدی پست نخست وزیری در محافل سیاسی شنیده می‌شد. از این‌رو آرامش در سال‌های 1327-1328 کوشید علاوه بر شدت بخشیدن به فعالیت‌های سیاسی خود، با مقامات سفارت انگلیس و پس از آن در آغاز دهه سی با مقامات امنیتی آمریکا در تهران ارتباط مستقیم برقرار نماید. در گزارش‌های محرمانه شهربانی به تاریخ 13 مرداد 1328 در این خصوص می‌خوانیم:

«به ‌طوری که شنیده شده فردا شب، شب شنبه 15 ماه جاری کلنل ویللر مستشار اول و مستر هرد وابسته.. سفارت انگلیس و دو نفر از انگلیسی‌های شرکت نفت با خانم‌هایشان مهمان آرامش وزیر سابق کار در شمیران هستند.»[8]

احمد آرامش در این دوره تلاش‌های فراوانی برای ارتباط‌گیری با نمایندگان قدرت‌های بزرگ در تهران از خود نشان داد اما این ارتباطات پیدا و پنهان هیچگاه نتوانست شاه را مجاب به این موضوع سازد که از او در مناصب بالا استفاده کند، موضوعی که شاید بتوان به عنوان اولین جرقه اختلاف او با شاه در سال‌های بعد از آن یاد کرد.

 

آرامش و نهضت ملی نفت

احمد آرامش در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت نه تنها از این نهضت مردمی حمایت نکرد بلکه در جریان کودتای 28 مرداد 1332 کوشید در کنار افسران امنیتی آمریکا کودتای 28 مرداد را علیه دکتر مصدق پیش ببرد. عاقلی بر این باور است که آرامش در جریان کودتای 28 مرداد 1332 رابط بین عد‌ه‌ای و کرمیت روزولت بود و پول‌هایی بین آن‌ها تقسیم نمود و دستجاتی را برای تظاهرات بسیج نموده و به مرکز شهر روانه می‌نمود.[9]

آرامش در یادداشت‌هایی خود - که پس از مرگش توسط اسماعیل رائین منتشر شده است- به صورت دقیق به چگونگی زمینه‌سازی نیروهای انگلیسی و آمریکایی و همچنین همراهی نیروهای داخلی برای انجام کودتا علیه دولت دکتر مصدق اشاره می‌کند[10] با این وجود هیچگاه در این یادداشت‌ها از فعالیت‌ها و اقداماتی که خود در تابستان 1332 با کمک آمریکایی‌ها علیه دولت مصدق به انجام رسانده بود، سخن نگفته است. این راز مکتوم یک دهه در سینه آرامش باقی بود تا این که در جریان بازجویى که ساواک در تاریخ 31 /1 /1342 از او داشت پرده از آن گشود. او در این باره می‌نویسد:

«براى اولین بار است که فاش مى‌کنم طرح کودتا علیه حکومت مصدق در منزل من صورت پذیرفت به این معنى که 3 نفر سرهنگ آمریکایى وابسته به «سیا» در اوایل تیرماه 32 به تهران آمدند و چندین بار در منزل من جمع شده و نقشه کار را پى‌ریزى کردیم. در ابتدا قرار بود کودتا در 25 /5 /32 انجام گیرد و موفق نشدیم و بالاخره در 28 مرداد ماه به نتیجه مطلوب رسید. فلسفه اقدام ساقط کردن حکومت مصدق آن بود که مى‌ترسیدیم دکتر مصدق کریسنکى[الکساندر کرنسکی رئیس دولت موقت پیش از انقلاب کمونیستی 1917 میلادی روسیه] ایران بشود. همین که کار کودتا خاتمه یافت و شاه به وطن بازگشت من فراموش شدم. و خدمات من به حساب لیاقت خودشان عنوان شد. خیلى مسخره است بعد از تلاش‌هاى وطن‌پرستانه در خانه خود من زانو نشسته و روزگار خود را با بچه‌ها در خانه بگذرانم.»[11]

بی‌گمان همکارهای آرامش با افسران امنیتی آمریکا و انگلیس علیه نهضت مردمی ایران تنها به وعده کسب مناصب بالاتر-پس از کودتا- انجام پذیرفته بود و این موضوع چنان که در اعترافات احمد آرامش پیداست به واسطه عملی نشدن وعده‌ها، به تدریج نارضایتی علنی وی را از محمدرضاپهلوی برانگیخت.

 

آرامش و گروه ترقی‌خواهان

آرامش یک سال پس از کودتای 28 مرداد، پست مشاورت در وزارت کار یافت و از طرف مجلسین شورای ملی (دوره هجدهم) و سنا به عضویت هیئت نظارت سازمان برنامه انتخاب شد. هیچ کدام از این مناصب روح جاه‌طلب او را راضی نمی‌کرد از این‌رو وی کوشید با تعدادی از دوستان و همفکران خود از جمله دکتر روستائیان، دکتر معدلی، دکتر منتصری، دکتر کشفیان، دکتر نیاکی، دکتر اسلامی و... گروهی با نام گروه «ترقی‌خواهان» را ایجاد کند و خود نیز به ‌عنوان دبیرکل کمیته اجرائیه در رأس آن قرار گیرد. این گروه مرام‌نامه‌ای در سه حوزه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشت که گویای اهداف آن، البته در چارچوب نظام سلطنت مشروطه، به حساب می‌آمد. ساواک در گزارشی در خصوص احمد آرامش و فعالیت وی در گروه ترقی‌خواهان می‌نویسد:

«احمد آرامش... در اواخر سال 1332 به دنبال مذاکراتی که طبق اظهار خود وی با بعضی از مقامات آمریکایی به عمل آورد در صدد ایجاد حزبی با شرکت جمعی از جوانان روشنفکر و تحصیل‌کرده برآمده و بدیهی است که هدف مشارالیه از تشکیل چنین حزبی جلب توجه محافل سیاسی داخلی و خارجی و نیل به قدرت بود. نامبرده پس از مدتی بررسی و تبادل نظر با دوستان و همفکران خود به این نتیجه رسید که بهتر است در عوض نهادن نام حزب بر تشکیلات سیاسی خویش تحت‌ عنوان «گروه ترقی‌خواهان» فعالیت سیاسی خود را آغاز نماید. در اوایل سال 1334 این گروه موجودیت یافت و مرام‌نامه آن در 27 ماده تنظیم و به چاپ رسید... ولی فعالیت جدی گروه مذکور تقریباً از نیمه دوم سال 1335 شروع گردید و در آن هنگام این گروه دارای در حدود 70 نفر عضو بود که اغلب از افراد تحصیل‌کرده و روشنفکر بودند و ظاهراً چون مقامات آمریکایی با احمد آرامش روابطی داشتند و بعضاً ملاقات‌هایی با وی به عمل می‌آوردند لذا افراد گروه که بعضاً نیز تحصیل‌کرده‌های آمریکا بودند امید داشتند که قریباً این گروه و رهبر آن به قدرت خواهند رسید. مقارن همان هنگام... در جریان حمله انگلیس، فرانسه و اسرائیل به مصر و شوروی به مجارستان نیز اعلامیه‌ای در انتقاد از دولت‌های مهاجم منتشر ساخت و یک نسخه از اعلامیه مذکور را به سفارت آمریکا در تهران نیز ارسال داشت که سلدین چیپن سفیر کبیر وقت آمریکا در ایران ضمن اعلام وصول اعلامیه مزبور مراتب تشکر خود را طی نامه‌ای به اطلاع احمد آرامش رساند. وضع به همین منوال ادامه داشت تا این که در اوایل سال 1336 گروه ترقی‌خواهان اعلامیه‌هایی در حمله به مسئولین امور کشور و انتقاد از انتصاب دکتر اقبال به سمت نخست وزیری منتشر کرد و ظاهراً مقامات آمریکایی نیز به تدریج از حمایت وی خودداری کردند. نتیجتاً در خرداد ماه سال 1336 از 70 نفر اعضای گروه ترقی‌خواهان در حدود 60 نفر آن‌ها ضمن صدور اعلامیه‌ای کناره‌گیری خود را از گروه مذکور و عدم موافقت خویش را به اعلامیه‌ای که از طرف آرامش در انتقاد از اوضاع روز صادر می‌شد، اعلام داشتند و در نتیجه این انشعاب فعالیت گروه ترقی‌خواهان دستخوش رکود و تعطیل قابل ملاحظه‌ای گردید و متعاقب این جریانات در نیمه دوم سال 1336 احمد آرامش ضمن انتشار سلسله مقالات و تفسیرهایی تحت عنوان «در چهار راه خاورمیانه» در مجله تهران مصور، حملاتی را به مقامات آمریکایی و سیاست مذکور در دنیا و به ویژه خاورمیانه آغاز کرد.»[12]

احمد آرامش از 1333 تا آذرماه 1336 در هیئت نظارت سازمان برنامه به فعالیت می‌پرداخت. او در این ایام با انتشار مقالات متعدد در جراید کثیرالانتشار همواره به ابتهاج مدیرعامل وقت سازمان برنامه، حمله می‌کرد و عملکرد وی را مورد انتقاد قرار می‌داد. از این‌رو با اقدامات ابوالحسن ابتهاج و ناراحتی‌هایی که آمریکایی‌ها از اقدامات وی داشتند او از عضویت هیئت نظارت این سازمان کنار گذاشته شد و بدین ‌ترتیب مجدداً وی به وزارت کار برگشته و در پست مشاورت به ادامه فعالیت پرداخت. آرامش از آن جایی که پست مشاور وزیر کار را برای خود کوچک می‌شمرد بالاخره در مرداد ماه 1338 بنا به درخواست شخصى از دولت استعفا داد و سرگرم فعالیت سیاسی و مطبوعاتى شد.[13] او در سال‌های میانی دهه سی کتابى را نیز در 700 صفحه با عنوان «چه سرهایى که بر سر نفت رفت» نوشت که قسمتى از این کتاب در یکى از مجلات هفتگى به چاپ رسید و قسمت دیگر آن به طور جداگانه چاپ و منتشر شد.

 

سازمان برنامه و آغاز افشاگری‌

جعفر شریف‌امامی در پنجم شهریور 1339 به نخست وزیری رسید. احمد آرامش به واسطه این که موقعیت برادر همسرش در منصب نخست وزیری به خطر نیفتد سعی کرد از این پس نه در روزنامه دیپلمات و نه در هیچ نشریه دیگری به نقد سیاست‌های انگلیس و آمریکا در قبال ایران نپردازد. او همچنین در این زمان از جانب شریف‌امامی مأموریت یافت رایزنی‌هایی را با برخی از کشورهای اروپایی جهت توسعه همکاری با ایران انجام دهد. بدین‌ترتیب وی به پاداش سکوت و ماموریت‌های پشت پرده در اولین روز اسفند 1339 از سوی جعفر شریف‌امامی به عنوان وزیر مشاور و قائم مقام نخست وزیر در سازمان برنامه انتخاب شد و به کابینه جعفر شریف‌امامی پیوست.

آرمش پس از استقرار در سازمان برنامه شروع به افشاگری کرد و ابوالحسن ابتهاج مدیرعامل سابق سازمان را در مظان اتهام قرار داده و مسبب حیف و میل‌های بزرگ در سازمان برنامه دانست. با سخنرانی‌های او در دوره بیستم مجلس شورای ملی و مصاحبه با جرائد، موضوع سوء استفاده در سازمان برنامه ابعاد گسترده‌تری به خود گرفت. در این زمان نیز ابتهاج متقابلاً به دفاع از خود برخاست و اتهامات وارده را رد کرد. مقارن با این ایام شایعه برکناری شریف‌امامی از نخست وزیری و جانشینی دکتر علی امینی در محافل سیاسی کشور بر سر زبان‌ها افتاد و هنوز چند روزی از این شایعه نگذشته بود که دبیران و آموزگاران کشور در اعتراض به کمی حقوق دست به اعتصاب زدند. اعتصاب فرهنگیان به سرعت به درگیری انجامید و در این درگیرها معلمی به نام «دکتر عبدالحسن خانعلی» کشته شد. بدین‌سان کابینه شریف‌امامی به علت افشاگری‌های آرامش، اعتصاب فرهنگیان و فساد هیئت حاکمه و ورشکستگی اقتصادی و سایر مسائل ساقط شد.[14]

آرامش سقوط دولت شریف‌امامی را دسیسه‌ای از جانب آمریکایی‌ها می‌دانست از این‌رو پس از استعفای شریف‌امامی سعی کرد گروه ترقی‌خواهان را تجدید حیات بخشد و با این کار حرکت منسجمی را علیه دولت دکتر علی امینی که مورد حمایت آمریکایی‌ها قرار داشت ایجاد کند. ساواک که در این ایام تمام فعالیت‌های آرامش را زیر نظر داشت در گزارشی به گفتگوی آرامش با یکی از دوستانش اشاره کرده و می‌نویسد:

«.... دولت شریف‌امامی را کودتای سفید آمریکایی‌ها ساقط کرد و همین کودتای سفید دولت آقای دکتر امینی را مصدر کار نموده است. عامل اصلی این کودتا کلنل اسمیت و کلنل یاتسویچ آمریکایی بودند... از ابتدا سیاست آمریکا نسبت به دولت شریف‌امامی نظر خوبی نداشت و علت تصمیم ناگهانی آنان به ساقط کردن دولت نیز این بوده است که مشارالیه چند شب در هیئت دولت در مورد لزوم اتخاذ روش جدیدی از طرف هیئت دولت بحث کرده... پس از چند شب مذاکره و تبادل نظر تقریباً اکثریت قریب به اتفاق اعضای هیئت دولت گذشته با وی هم عقیده شدند و کمیته سری به نام (کمیته فکر و طرح‌ها) به وجود آوردند و قرار بر این بود که آقای نخست وزیر به مسکو رفته و در آن جا رسماً اعلام کند که ایران از پیمان سنتو خارج شده و به این ترتیب امتیازاتی از روس‌ها می‌گیرد و همچنین قصد داشتند که به نحو کاملاً جدی کنسرسیوم مزایای بیشتری مطالبه نماید... ولی آمریکایی‌ها از این موضوع مستحضر شده بودند به وسیله دو نفر ذکر شده فوق موجبات سقوط دولت شریف‌امامی را فراهم ساختند.»[15]

آرامش همچنین پس از سقوط کابینه شریف‌امامی و به قدرت رسیدن دکتر علی امینی با نگارش مقالات مختلف و همکاری همفکران خویش در «گروه ترقی‌خواهان» به مخالفت با دولت جدید برخاست و در یک مصاحبه مطبوعاتی پرده از اعمال پشت پرده آمریکاییان برداشت. به دنبال این وقایع در هشتم تیرماه 1340 ش دستگیر شد و سیزده روز در زندان به سر برد. آرامش درباره علت بازداشت خود اظهار داشت:

 «توطئه چیده شده به دستور خارجی‌ها بود و هم‌دست‌های خارجی آن‌ها مرا توقیف کردند، من در سازمان برنامه در مورد سوء استفاده‌هایی که شده بود، خواستم دولت را روشن کنم اما دولت اصلاح‌طلب به جای این که آن‌ها را توقیف کند، مرا توقیف کرد. توقیف من امری داخلی نیست و ریشه آن را باید در یکی از دو سفارتخانه جستجو کرد.» [16]

آرامش پس از آزادی از زندان، روش مبارزه‌اش را با دولت تغییر داد و این بار خبرنگاران داخلی و خارجی را به مصاحبه دسته جمعی دعوت کرد. سخنگوی این مصاحبه مطبوعاتی، این بار همه اعضای کمیته مرکزی «گروه ترقی‌خواهان» بودند، نه شخص آرامش و هدف از به کار بردن این روش واداشتن دولت به بازداشت اعضای کمیته مرکزی «گروه ترقی‌خواهان» بود تا تأثیر بیشتری در ایران و جهان داشته باشد.[17] او این روش را نه در دوره علی امینی بلکه در دوره اسدالله علم و همچنین حسنعلی منصور نیز در پیش گرفت. او درباره مصاحبه‌های مطبوعاتی که در دوران نخست وزیری علی امینی و اسدالله علم داشت می‌نویسد:

«من در تاریخ چهارشنبه 17 خردادماه 1340 در مصاحبه اول و پس از سه هفته ضمن مصاحبه دوم خود جزئی از مظالمی را که بیگانگان نسبت به ملت ایران روا می‌دارند و از ستم‌کاری‌ها و نابکاری‌هایی را که در دنیای غرب در لباس دوستی و غم‌خواری با ساکنین بی‌پناه و رنجیده کشور می‌نمایند مطالبی به پیشگاه ملت عزیز و شرافتمند ایران عرضه داشتم. افشای آن حقایق رسوا کننده موجب شد که من به دستور آقای دکتر امینی نخست وزیر وقت توقیف شوم و قریب دو هفته بدون این که مرجعی قانونی قراری برای من صادر کند در بازداشتگاه سازمان امنیت به سر برم. مصاحبه سوم این‌جانب چند روز پس از این که من در[از] توقیفگاه دولت رهائی یافتم، انجام شد ولی دولت دکتر امینی از ترس رسوائی بیشتر و بر اثر فشار یکی از سفارت‌خانه‌های خارجی از انتشار آن به شدت جلوگیری کرد تا جایی‌که حتی اجازه ندادند خبر انجام مصاحبه موصوف که مردم در انتظار آن بودند، منتشر گردد. سپس به کلیه جراید پایتخت امر کردند که هیچ‌گونه اثر و نوشته‌ای از من در صفحات خود منعکس نسازند و حتی از ذکر نام من نیز در جراید جلوگیری کردند. اینک که دولت دست نشانده سابق بر اثر فشار افکار عمومی کناره گرفته است من بار دیگر فرصت یافته‌ام تا نقش بیدار کننده‌ای را که خود و گروه ترقی‌خواهان ایران برعهده گرفته‌ایم ایفا نمایم و ضمن مصاحبه حاضر و مصاحبات مطبوعاتی دیگری که از این پس به طور مرتب انجام خواهد شد حقایقی از آنچه که در پشت پرده سیاست ایران می‌گذرد با استحضار ملت ایران برسانم.»[18]

 

چرخش به سمت انگلستان

درباره این که چرا احمد آرامش از یک کارگزار مطیع حکومت پهلوی به یک نیروی مخالف این رژیم بدل شد می‌توان عوامل مختلفی را بر شمرد. اسماعیل رائین بر این باور است که اشتغال در پست مدیریت عامل سازمان برنامه در سال 1339 نقطه عطفی در زندگی احمد آرامش به شمار می‌رود چرا که آگاهی مستقیم از کم و کیف فساد و سوء استفاده در دستگاهی که اجرای برنامه‌های عمرانی و تأمین پیشرفت و آبادی کشور را به عهده داشت او را به این نتیجه رساند که مشکلات کشور از جانب آمریکاست. او در این باره می‌گوید:

«... اطلاع از نفوذ و نقش سیاست‌های استعماری و زد و بندهای پنهانی و مخرب ایادی و عوامل این سیاست‌ها، به زیان مصالح مملکت و بیت‌المال ملت در درجه اول یکه‌تازی مستشاران نظامی و اقتصادی و دیپلمات‌های جاسوس و دلالان و کارگزاران ایرانی نمای آنان نه تنها در سازمان برنامه بلکه در همه شئون و امور سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور، انعقاد قراردادهای ضد ملی و ایران بر باد ده رئیس مملکت با امپریالیسم جنگ‌افروز و غارتگر آمریکایی و شرکایش از یک سو و تشدید خفقان، ظلم و نقض حقوق اساسی ملت- ملتی که به اسارت افتاده بود- از سوی دیگر، در حالی که جامعه خصوصاً روشنفکران و آزادگان و پیشوایان راستین مذهبی و سیاسی و روشنفکران را به شدت ناراحت کرده به مقاومت و اعتراض واداشته بود؛ وجدان خفته آرامش را نیز بیدار کرد.»[19]

تحلیل اسماعیل رائین در مورد چرایی متحول شدن احمد آرامش به خودی خود موضوعی در خور توجه است اما آنچه که از زندگی سیاسی احمد آرامش مخصوصاً دوره‌ای که او با همکاری عوامل سیا به کودتا علیه مصدق یاری رساند و یا دورانی که او در ازای سکوت در برابر سوء استفاده های آمریکایی‌ها در ایران، پست وزارت و ریاست سازمان برنامه را از جعفر شریف‌امامی اخذ نمود، هر انسان منصفی را به این نتیجه می‌رساند که آرامش بیش از آن که دغدغه ایران و ایرانی در ذهن داشته باشد دغدغه رسیدن به قدرت و مناصب اجرایی را در سر می‌پروراند از این‌رو زمانی که این مناصب را هر روز دست نیافتی‌تر احساس کرد بر اعتراضات خود علیه دولت‌های وقت و سیاست‌های آمریکا- و نه شخص شاه- افزود تا شاید از این طریق به نوعی بتواند به اهداف خود نائل آید.

شایان ذکر است در محافل سیاسی و امنیتی آن‌ روز ایران یعنی در خلال سال‌های 1340-1344 غالباً این موضوع که علت مخالفت‌های آرامش با دولت‌های مستقر(دولت‌های متمایل به آمریکا) ناشی از وابستگی‌های او به دولت انگلستان است[20] از این‌رو شاید بتوان گفت ناامیدی آرامش از دوستان آمریکایی، چرخش وی به سمت انگلستان را در پی داشت و این موضوع را می‌توان به عنوان یکی از عوامل تغییر رفتار سیاسی او در این دوره در نظر گرفت. ساواک در گزارشی به تاریخ 16 /8 /41 در این باره می‌نویسد:

«... آقای سیدضیاءالدین به طور غیر مستقیم و به وسیله افراد معین، دسته‌های معینی را رهبری و اداره می‌کند و در مسائل مختلف سیاسی داخلی و خارجی به آن دیرکتیو[دایرکتیو: فرمان، دستور، حکم] می‌دهد که نظریات خود را در روزنامه‌های معینی که عده‌ای از آن‌ها معروف و مشخص می‌باشند پخش می‌کند و به نظر می‌رسد با هر سه دسته سیاسی(جمعیت نیروی ملی ایران- حزب خلق- گروه ترقی‌خواهان آقای آرامش) تماس دارد زیرا کنفرانس‌ها و اظهارنظرهای سیاسی این سه دسته در عین این که مشابه و مترادف با همدیگر هستند با اختلاف‌های حزبی از تزهای آقای سید ضیاءالدین سرچشمه می‌گیرد. مصاحبه شماره ۴ آقای آرامش عین اظهار نظرهائی است که دو سال قبل به وسیله آقای سیدضیاءالدین مطرح و در روزنامه‌های وابسته منجمله (اراده آذربایجان) پخش شد...»[21]

 

آرامش و رویارویی با شاه

محمدرضا پهلوی پس از سرکوب قیام مردمی 15 خرداد 1342 با احساس خطری که از جانب علما، روحانیان و نیروهای مذهبی احساس می‌کرد، کوشید از طریق ساواک خفقان سیاسی را بیش از پیش در کشور حکمفرما سازد. در چنین شرایطی احمد آرامش و گروه ترقی‌خواهان نیز با وجودی که نه از لحاظ فکری و نه به لحاظ عملی سنخیتی با نهضت اسلامی مردم ایران نداشتند، سعی کردند از شرایط پیش آمده بهره جویند. ساواک در گزارشی به تاریخ 30 /3 /1342 می‌نویسد:

«احمد آرامش مى‌گفت: مسافرینى که از خارج به ایران آمده‌اند می‌گویند در کشورهاى اسلامى اقداماتى را که در ایران علیه مقامات مذهبى صورت گرفته به عنوان اقداماتى بر ضد دین اسلام تلقى کرده‌اند و هیات حاکمه ایران و آن کشورها به عنوان مخالف دین معرفى شده است.»[22]

 آرامش با روی کار آمدن حسنعلی منصور بر انتقادات خود افزود و حتی در گفتگوهای دوستانه خود با برخی شخصیت‌های نظامی و سیاسی کشور پیش‌بینی نمود که پس از اعتراضات مردمی امکان ترور صاحب منصبان کشوری از سوی گروه‌های مذهبی وجود دارد.[23] او حتی پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور توسطه شاخه نظامی هیئت‌های موتلفه اسلامی در نامه‌ای به جانسون؛ رئیس جمهور وقت آمریکا، ترور محمدرضا پهلوی را نیز پیش‌بینی نمود. ساواک در این باره می نویسد:     

«احمد آرامش در بهمن ماه 43 مبادرت به تهیه نامه سرگشاده‌اى براى پرزیدنت جانسون رئیس جمهورى آمریکا نموده و آن را توسط سفارت آمریکا براى مشارالیه فرستاده و نسخ دیگر نامه مزبور را براى تعدادى از جراید آمریکا ارسال داشته است. در این نامه نامبرده ضمن انتقاد از سفیر کبیر سابق آمریکا، سیاست آمریکا را در ایران مورد انتقاد قرار داده و مسئولیت اوضاع کنونى ایران را گردن آن‌ها انداخته و اضافه نموده که اگر اتفاقى براى شاهنشاه بیفتد آمریکا به کى و کدام ستونى متوسل خواهد شد.»[24]

ساواک پس از اطلاع از نامه نگاری احمد آرامش با جانسون و همچنین برخی تحرکات وی به این نتیجه رسید که بایستی پیش از آن که حرکت غیر قابل پیش‌بینی از آرامش و گروه ترقی‌خواهان سر بزند آنان را مهار کرد. از این‌رو ابتدا دفتر اصلی گروه در چهاراه کالج را تعطیل کرد و سپس با دستگیری چند عضو مؤسس و برکناری اعضای دیگر آن‌ها از مشاغل دولتی به فعالیت‌های سیاسی رسمی آنان خاتمه داد اما این موضوع نه تنها باعث کاهش فعالیت احمد آرامش نشد بلکه او را مصر ساخت تا با تشکیل سازمانی سری عملاً به فکر عبور از نظام سلطنت بیفتد. بدین‌ترتیب او با صدور اعلامیه‌ای که با عنوان «اعلامیه کمیته جمهوری‌خواهان ایران» انتشار یافت عملاً خواستار تشکیل نظام جمهوری در ایران شد. احمد آرامش در اعلامیه کمیته جمهوری‌خواهان ایران نوشت:

«از خُرد و کلان بر هیچ کس پوشیده نیست که پس از کودتای مرداد سال ۱۳۳۲، که به وسیله آمریکاییان و عوامل آمریکایی مقیم ایران انجام گرفت به تدریج کشور ما از استقلال به استعمار و از آزادی به اسارت گرایید. سیر تدریجی این گرایش آن چنان بود که پس از گذشت حدود دوازده سال در کشور ما دیگر نه از استقلال و حق حاکمیت ملی اثری برجای مانده و نه از آزادی و عدالت نشانه‌ای. تمام شئون زندگی ملت ایران به وسیله خارجی‌ها قبضه شده و سرنوشت ساکنین این مرز و بوم دربست به اختیار بیگانگان قرار گرفته است. به طوری که هم‌ اکنون کشور ایران به صورت یک مستعمره و ملت ایران به قیافه یک اسیر زندانی در آمده است. رژیم ایران، متأسفانه در اسارت دو قدرت آزمند انگلیس و آمریکا است و شخص پادشاه بدون این که خود بخواهد اسیر دست خارجیان گردیده است. شاه مجبور به اجراست تصویب قانون شرم‌آور تأمین مصونیت‌های سیاسی و مالی برای افسران و درجه‌داران آمریکایی مقیم ایران[کاپیتولاسیون] که به دستور و فشار شاه فیصله یافت نمونه‌ای از این تسلیم و رضاست.... از فروردین سال ۱۳۳۴(ده سال قبل) پس از این که شاه از مسافرت آمریکا و انگلستان بازگشت طبق قراری که با دو دولت موصوف گذارده بود و تعهداتی که بر گردن داشت برخلاف قانون اساسی ایران به عنوان یک دیکتاتور مطلق العنان، شخصاً زمام امور مملکت را در دست گرفت و مغایر با اعلامیه حقوق بشر و قانون اساسی ایران به کلیه حقوق و امتیازات ملت ایران پشت پا زد و آنقدر کوشش و تقلا نمود تا بالاخره تسلط همه جانبه خود را به تمام شئون زندگی ملت ایران تأمین کرد... در ظرف ده سال اخیر به همان نسبت که تسلط خارجی‌ها بر ملت ایران زیاد گشت و به همان نسبت قدرت ملت و قانون اساسی ایران کاهش یافت به همان نسبت بدبختی، فلاکت، فقر، ورشکستگی و درماندگی به مردم حمله‌ور گردید و فشار زندگی بر آنان افزایش یافت. افزایش قدرت شاه با سعادت و آسایش ملت ایران تناسب معکوس داشت. هر چه آن یک به بالا گرایید این یک پستی گرفت و هر چه آن یک نیرو پذیرفت این یک خفیف‌تر شد و ناتوان‌تر گشت... گروهی وطن پرست و فداکار و جوان‌مردانی آزاده و استقلال طلب، کمیته جمهوری‌خواهان ایران را بنیاد گذارده و برای محو رژیمی که ملت و مملکت ایران را به اسارت بیگانگان در آورده است و بزرگترین و پر ارزش‌ترین پایگاه برای استعمار آمریکا در ایران گردیده دامن همت بر کمر زد‌ه‌اند. من به نمایندگی از جانب آنان جان خود برکف گرفته و برای تأمین سعادت ملت ایران تشکیل چنین کمیته‌ای را آشکارا اعلام دارم.»[25]

بدین‌سان با انتشار اعلامیه کمیته جمهوری‌خواهان، آرامش و تنی چند از دوستان وی از جمله دکتر معصومیان و... صراحتاً فعالیت سیاسی خود را علیه سلطنت محمدرضا پهلوی آغاز و خواستار تغیر رژیم شد. در نتیجه این اقدام آنان بازداشت و به دادرسی ارتش سپرده شدند.

«در روز 18 دی ماه 1344 دادگاه شماره 3 عادی دادرسی ارتش به پرونده احمد آرامش، وزیر پیشین کار و تبلیغات و مشاور پایان داد و حکم خود را صادر کرد.به موجب حکم صادره، آرامش به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به ده سال زندان محکوم و دکتر معصومیان و فتحی، همکاران آرامش هر کدام به 3 سال حبس مجرد محکوم شدند.»[26]

 

از زندان تا ترور

جعفر شریف‌امامی پس از محکومیت احمد آرامش و انتقال وی به زندان قصر، خواهرش را مجبور به طلاق از وی کرده و فرزندان آرامش را نیز به خارج از کشور فرستاد.[27] شرایط زندان و همچنین اوضاع نامناسب روحی و روانی، چنان عرصه را بر آرامش تنگ کرد که وی در طول دوران محکومیت چند بار دست به خودکشی زد که ناکام ماند. در گزارشی از ساواک که به تاریخ 22 بهمن 1344 تنظیم شده می‌خوانیم:

«به دنبال اعتصاب نامبرده بالا] احمد آرامش [در زندان قصر که تا اوایل دی‌ماه طول کشید و ضمن آن به تذکرات مسئولین زندان ترتیب اثر نمی‌داد سرانجام اعتصاب خود را شکست و در حالی که به شدت عصبانی و ناراحت بوده در دهه دوم دی‌ماه با مأمورین زندان درگیری‌هایی پیدا کرده و به قصد خودکشی رگ خود را می‌برد لیکن مأمورین متوجه شده و از عمل او ممانعت می‌نمایند و متعاقباً گویا به علت سرسختی‌هایی که می‌کرده وی را کتک کاری و مضروب ساخته‌اند.... اطلاع رسیده حاکیست که اسداله رشیدیان به آرامش پیغام داده که پرداخت کلیه دیون و قروض او را تعهد می‌کند مشروط بر این که دست از لجاجت بر دارد و به زودی نیز اقداماتی جهت استخلاص او به عمل خواهد آورد... ظاهراً به دنبال کتک کاری آرامش توسط مأمورین مشارالیه قدری نسبت به گذشه آرام‌تر شده و ترجیح می‌دهد در سکوت به سر ببرد.»[28]

احمد آرامش به مدت هفت سال در زندان قصر زندانی بود و در هفده ماه آخر دوران زندان به بیماری‌های کبد و کیسه صفرا مبتلا شد. وی در سال 1352ش با وساطت جعفر شریف‌امامی از زندان آزاد شد و پس از آزادی، در منزل دامادش صادق میرعمادی اقامت گزید. غلامحسین میرزا صالح در مقدمه کتاب خاطرات سیاسی احمد آرامش درباره این دوره از زندگی او می‌نویسد:

«احمد آرامش پس از گذراندن هفت سال در زندان آریامهر به علت شدت یافتن بیماری کبد...، از حبس آزاد شد. وی سپس در خانه دخترش مهدخت منزل گزید و به توصیه دامادش دکتر صادق میرعماد برای مداوا و کسب سلامتی چند هفته‌ای در بیمارستان بستری شد. از آن جا که اقامت آرامش در خانه دختر و دامادش می‌توانست بهانه به دست مقامات امنیتی داده تا برای آنان مزاحمت‌هائی فراهم سازند. وی مدتی بعد به هتل سینا نقل مکان کرد. سرگرمی عمده احمد آرامش در این دوران پیاده‌روی و در اواخر عمر تفرج در پارک فرح (لاله) بود.»[29]

آرامش پس از آزادی از زندان با وجودی که می‌دانست شب و روز تحت نظر مأموران ساواک قرار دارد اما همچنان می‌کوشید با دوستان قدیمی خود ارتباط گیرد.[30] او همچنین در این ایام سعی کرد کتاب‌ها و یادداشت‌هایی که در زندان نوشته بود را برای کسانی که مورد اعتمادش بودند پست کند تا پس از مرگش این خاطرات توسط آنان منتشر شود. اسماعیل رائین در مقدمه کتاب هفت سال در زندان آریامهر می‌نویسد: کتاب مذکور حاصل 122 صفحه مطالب یک دفترچه است که احمد آرامش آن را پس از آزادی از زندان برای وی و سه فرد دیگر یکی در بیروت، دومی در یکی از کشورهای اروپایی و سومی در ایالت ایلینویز پست کرد و وصیت کرد که پس از سرنگونی رژیم پهلوی دوستانش آن را منتشر کنند.

 از این مطلب رائین این‌گونه بر می‌آید که آرامش پس از زندان نیز هنوز به دنبال افشاگری علیه رژیم پهلوی بود از این‌رو ساواک با اِشرافی که به محل اقامت او در هتل داشت با آگاهی از هدف او، پیش‌دستی کرده و نقشه ترور وی را طرح کرد. سرانجام آرامش در 24 مهرماه 1352ش به همراه فرد دیگر به نام سید محسن سید باقری در پارک لاله (فرح سابق) مورد اصابت گلوله مأموران ساواک قرار گرفت و کشته شد. خسرو آرامش در کتاب پیکار من با اهریمن به این نکته اشاره می‌کند که آثار متعددی از احمد آرامش به رشته تحریر در آمده بود از جمله کتاب‌های پشت پرده چه می‌گذرد، تاجدار مأبون، موسی چمبه سوادکوهی، لجن زار سیاسی به نام ایران، وصیت من به ملت ایران، هیئت قیمومیت شاه، چه سرها که بر سر نفت رفت، کتاب سیاه که پس از قتل احمد آرامش به دستور جعفر شریف‌امامی و ساواک از بین رفته است.[31] ساواک پس از ترور، آرامش را در مکان نامعلومی به خاک سپرد و روزنامه‌های آن روز نوشتند «دو خرابکار کشته شدند. یکی از خرابکاران مقتول، مدیرعامل اسبق سازمان برنامه بود.»[32]

 

فرجام سخن

پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره احمد آرامش سه کتاب -خاطرات خودنوشت- منسوب به او به رشته تحریر در آمد. کتاب هفت سال در زندان آریامهر که به کوشش اسماعیل رائین توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب، در سال 1358 چاپ و منتشر شده است. برخی بر این باورند که به جزء چند صفحه از آن، الباقی نوشته‌های اسماعیل رائین می‌باشد. دیگری کتابی است که بر پایه همان مطالب کتاب رائین، اما با عنوان پیکار من با اهریمن؛ یادداشت‌های زندان احمد آرامش به قلم خسرو آرامش فرزند احمد آرامش منتشر شده است و نویسنده در مقدمه آن علت انتشار مجدد این اثر را به واسطه افتادگی‌ها و کاستی‌های زیادی که در کتاب اسماعیل رائین وجود داشته بیان کرده است.[33] سومین کتاب اثری است با عنوان خاطرات سیاسی احمد آرامش که توسط غلامحسین میرزاصالح و به همت جی‌نشر در سال 1369 منتشر شده است. نویسنده در مقدمه این کتاب بر این باور است که کتاب مذکور در واقع جلد اول از خاطراتی است که اسماعیل رائین آن را به چاپ رسانده است. در این آثار غالباً سعی بر آن است تا از احمد آرامش یک چهره ضد استعماری، ملی‌گرا و طرفدار مردم که علیه نظام سلطنت به پا خاست و در این راه جان خود را فدا کرد به خواننده عرضه شود اما با توجه به آنچه که در نوشتار بالا بدان اشاره شد می‌توان نتیجه گرفت: احمد آرامش نه تنها یک شخصیت ضد استعماری و مردمی نبود بلکه او را بایستی یکی از کارگزاران وابسته رژیم پهلوی به حساب آورد. کارگزاری که برای صعود از نردبان قدرت دائماً می‌کوشید حمایت یکی از دولت‌های انگلیس، آمریکا و... را به خود جلب نماید. او گاهی با آمریکایی‌ها همکاری می‌کرد تا نهضت ملی نفت را به شکست بکشاند و برهه‌ای دیگر همگام با سیدضیاءالدین طباطبایی می‌کوشید منافع انگلستان در ایران را تأمین کند.

 

پاورقی‌ها:


[1]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی – مؤسسه اطلاعات، 1382، ص 259.

[2]. گفت و شنود؛ شنود مکالمات بیت شهید آیت الله محمدصدوقی، ج 2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1395، ص 276.

[3]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ، 1358، ص 2.

[4]. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران ، ج 1، تهران: نشر گفتار و نشر علم ، 1380، ص 8.

[5]. همان، ج 1، ص 7-8.

[6]. جعفر مهدی نیا، قتل‌های سیاسی و تاریخی قرن ایران ، ج 2 ، تهران: انتشارات پاسارگاد، 1379، ص 503-505 .

[7]. ماجرای سوءقصد به شاه در کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 146.

[8]. گزارش های محرمانه شهربانی (28-1327 شمسی)، به کوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371، ص 294 و 304.

[9]. باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 8.

[10]. برای اطلاع بیشتر نک: هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ، 1358، ص 170-190.

[11]. ماجرای سوءقصد به شاه در کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، ص 148.

[12]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ جعفر شریف‌امامی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385، ص 20-23.

[13]. ماجرای سوءقصد به شاه در کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، ص 146.

[14]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ جعفر شریف‌امامی، ص سیزده و چهارده مقدمه.

[15]. رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ جعفر شریف‌امامی، ص 28.

[16]. جزئیات شنیدنی از بازداشت آرامش، مجله خواندنی‌ها، سال 21، ش 82، ص 8-5.

[17]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ، 1358، ص 223-224.

[18]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، ص 267.

[19]. همان، ص 2.

[20]. اسناد مقاله حاضر.

[21]. همان.

[22]. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد 3، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 305.

[23]. همان، جلد 8، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387، ص 129.

[24]. ماجرای سوءقصد به شاه در کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، ص 145.

[25]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، ص 234-237.

[26]. مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، ج 2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ص 267.

[27]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، ص 175-176.

[28]. رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389، ص 353.

[29]. خاطرات سیاسی احمد آرامش، غلامحسین میرزاصالح، اصفهان: انتشارات جی‌نشر، 1369، ص 13-14.

[30]. گفتگو با دکتر محمد عبدالله گرجی، به کوشش مرتضی رسولی پور، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1393، ص 27.

[31]. پیکار من با اهریمن؛ یادداشت‌های زندان احمد آرامش، به کوشش خسرو آرامش، تهران: انتشارات مجید، بی تا، ص 278.

[32]. هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، ص 176.

[33]. پیکار من با اهریمن؛ یادداشت‌های زندان احمد آرامش، به کوشش خسرو آرامش، تهران، انتشارات مجید، بی تا، ص 10.

 

 

منابع و مآخذ:

- باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، تهران: نشر گفتار و نشر علم، 1380.

- پیکار من با اهریمن؛ یادداشت‌های زندان احمد آرامش، به کوشش خسرو آرامش، تهران: انتشارات مجید، بی تا.

- جعفر مهدی نیا، قتل‌های سیاسی و تاریخی قرن ایران، ج 2، تهران: انتشارات پاسارگاد، 1379.

- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک؛ جعفر شریف‌امامی، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1385.

- رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389.

- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی – مؤسسه اطلاعات، 1382.

- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.

- قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 8، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1387.

- گزارش‌های محرمانه شهربانی (28-1327 شمسی)، به کوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371.

- گفت و شنود؛ شنود مکالمات بیت شهید آیت‌الله محمد صدوقی، ج 2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1395.

- گفتگو با دکتر محمد عبدالله گرجی، به کوشش مرتضی رسولی پور، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1393، ص 27.

- ماجرای سوءقصد به شاه در کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378

- مجله خواندنی‌ها، 1340، سال 21، ش 82.

- مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، ج 2، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383.

- هفت سال در زندان آریامهر، به کوشش اسماعیل رائین، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ، 1358.































نمونه‌ای از دست‌نویس احمد آرامش


نمونه‌ای از دست‌نویس احمد آرامش


احمد آرامش در کنار احمد قوام‌السلطنه (قوام) در حال خروج از تئا‌تر تهران.


احمد آرامش در جوانی- سال 1324


احمد آرامش رئیس سازمان برنامه بودجه در کنار برادر همسرش جعفر شریف‌امامی نخست وزیر


احمد آرامش


پیکار من با اهریمن نوشته احمد آرامش


خاطرات سیاسی احمد آرامش


هفت سال در زندان آریامهر


 

تعداد مشاهده: 16375


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.