یادی از مبارز شجاع و زاهد مرحوم محمد حسینزاده موحّد
تاریخ انتشار: 24 ارديبهشت 1403
محمد حسینزاده موحّد فرزند محمدمهدی در سال 1329ش در خانوادهای کاملاً مذهبی و پرجمعیت در تهران متولد شد. پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه و اخذ دیپلم طبیعی در حجره بلورفروشی پدرش در تیمچه حاجبالدوله تهران به کار مشغول شد. با تشویق برادر کوچکش شهید حسن حسینزاده موحد[1] با هیئتهای مذهبی تهران آشنا و در جلسات آنها حاضر میشد. شبهای یکشنبه هیئت مکتب قرآن، شبهای جمعه هیئت انصارالمهدی و صبحهای جمعه هیئت خمسه طیبه هیآتی بود که به صورت متناوب در آنها حضور داشت. او از مشترکان پروپاقرص نشریه مکتب اسلام نیز بود. به جهت دستگیری و زندانی شدن برادرش و شوهر خواهرش شهید محمد کچویی از حال و هوای فضای سیاسی کشور مطلع بود.
محمد در سال 1349 عازم خدمت سربازی شد. دوره شش ماهه آموزشی را در کرج و فرحآباد تهران گذراند، پس از آن به کرمانشاه، مراغه و ارومیه اعزام گردید. پس از پایان خدمت سربازی مجدداً در مغازه پدر مشغول به کار شد. آشنایی و رفاقت با برخی از افراد در دوران خدمت سربازی، تمایل وی به فعالیت سیاسی را بیشتر کرد. شرکت در جلسات مسجد جلیلی و مسجد جاوید که هر دو از کانونهای فعالیتهای سیاسی در تهران بود و گوش جان سپردن به سخنان شهید آیتالله مرتضی مطهری و آیتالله محمدرضا مهدویکنی او را در مسیری که انتخاب نموده بود، مصممتر نمود. وی با مطالعه کتبی که در آن زمان نگهداری و مطالعه آنها جرم محسوب میشد، بر دانستههای خود میافزود. آثار مرحوم جلال آلاحمد، شهید آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله سیدعلی خامنهای، آیتالله سیدمحمود طالقانی و دکتر علی شریعتی از جمله آنها بود. علاوه بر خواندن و نگهداری اینگونه کتابها، آنها را به دیگران هم برای مطالعه میداد که خود جرمی مضاعف بود.
با گوشدادن به رادیوی روحانیت که از عراق پخش میشد و رادیو میهنپرستان از اخبار مبارزه مطلع میشد. یکی از فعالیتهای وی در این مقطع علاوه بر پخش و توزیع اعلامیه، سرکشی و بازدید از خانوادههای زندانیان سیاسی و رفع حوائج آنان بود. با دستگیری برخی از دوستانش ساواک پی به گستره فعالیتهای وی برد و تصمیم به دستگیری وی گرفت. مأموران کمیته مشترک ضدخرابکاری در شامگاه 14 بهمن 1353 به منزل پدریاش در خیابان شهباز تهران حملهور شده، وی را دستگیر و روانه کمیته مشترک نمودند. دو روز بعد قرار بازداشت موقت وی توسط شعبه 13 بازپرسی دادستانی ارتش با امضای ستوان قضایی علی بهداد صادر گردید. همزمان محل زندگیاش مورد یورش و بازرسی قرار گرفت و تعداد 51 جلد از کتابهایش ثبت و ضبط گردید. در کمیته مشترک چندین مرحله مورد بازجوییهای طاقتفرسا و شکنجههای قرون وسطایی قرار گرفت. وی در پاسخ به این دستور بازجو که:
«منظور خود را از انجام این اقدامات و فعالیتها بنویس»
نوشته است:
«من فردی هستم مذهبی که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شدهام و از هنگامی که خود را شناختم در جامعه فقر و بیچارگی را دیده و تشخیص دادم که هیچ یک از قوانین اسلامی در این مملکت اجرا نمیشود و تحت تأثیر دوستان و مشاهداتی که میکردم تصمیم گرفتم با این کفر و ظلم و ستم و بیچارگی در مملکت مبارزه کرده و فعالیت کرده تا با برانداختن حکومت فعلی، حکومتی اسلامی در کشور برقرار گردد.»[2]
وی در بخشی دیگر از بازجوییهای پایانی خود درباره عدم بیان ارتباطات خود با دیگر همرزمانش شجاعانه اظهار میدارد:
«من میدانستم پس از دستگیری من مهدی از موضوع با اطلاع شده و متواری خواهد شد و چون میخواستم او به فعالیت خود ادامه داده و مخفی شود، این بود که در مراحل اول مطلبی از ارتباط خودم با او نگفتم و هیچگونه توضیح دیگری در اینباره ندارم.»[3]
کوچصفهانی بازجوی متخصص ساواک در پایان بیش از 5 ماه شکنجه و بازجویی چنین اظهارنظر میکند:
«متهم فردی است متعصب و مؤمن به ایدئولوژی خود که امکان هرگونه فعالیت حادتری از یادشده در آینده متصور است.»[4]
در ادامه پرونده وی برای رسیدگی و صدور حکم به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال میگردد. دادگاه عادی شماره 2 اداره دادرسی ارتش به ریاست سرتیپ ابوالقاسم قلعهبیگی در تاریخ 29 /6 / 1354 تشکیل و وی را به جرم اقدام علیه امنیت کشور به 9 سال حبس محکوم مینماید. حسینزاده اعتراض خود را به رأی صادره در ذیل حکم دادگاه نوشته و تقاضای تجدیدنظر مینماید. به موجب این اعتراض دادگاه تجدید نظر 40 روز بعد به ریاست سرلشگر عبدالله خواجهنوری در تاریخ 10 /8 / 1354 تشکیل و به اتفاق آرا حکم دادگاه بدوی را تأیید مینمایند. مرحوم حسینزاده بار دیگر به نشانه اعتراض تقاضای فرجامخواهی نمود. پاسخ آنان چنین بود:
«از شرفعرض پیشگاه شاهانه گذشت. رسیدگی فرجامی را تصویب نفرمودند. وزیر جنگ 8 /9 / 1354»[5]
حسینزاده با اعلام قطعیت حکم روانه زندان قصر گردید. ساواک که از شکنجه و زندانیکردن مرحوم حسینزاده طرفی نبسته بود، مدتی تلفن منزل پدری وی را مورد شنود قرار داد که آنهم بیحاصل بود. در دوران زندان پیوسته با گروههای منحرف موجود در زندان زاویه داشت و سر در گرو اسلام ناب و روحانیت اصیل داشت. به واسطه موارد مطرح شده در بازجویی برخی افراد، یک بار دیگر به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل گردید که مدت آن کوتاه بود. در آستانه انقلاب اسلامی و شروع خیزشهای عمومی مرحوم حسینزاده مانند بسیاری دیگر از زندانیان سیاسی در سوم آبان 1357 از زندان آزاد گردید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی لحظهای از پای ننشسته و در کسوت پاسداری به حفاظت از ارزشهای دینی و انقلابی پرداخته همواره سربازی مخلص و فداکار برای مراد و مقتدایش حضرت امام خمینی(ره) و خلف صالحش حضرت آیتالله خامنهای حفظهالله تعالی بود.
این مبارز مخلص تا پایان عمر غالب روزها با زبانی روزه، ذکر و یاد خدا را زمزمه مینمود تا اینکه در روز شنبه 25 اردیبهشت 1400 مصادف با 3 شوال 1442 ه .ق در اثر ابتلا به بیماری کرونا دعوت حق را لبیک گفت و در کنار برادر شهیدش حاج حسن، در حرم حضرت عبدالعظیم(س) به خاک سپرده شد.[6]
روزنامه کیهان در تاریخ سهشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰، شماره ۲۲۷۴۹، درباره مرحوم محمد حسینزاده موحّد مینویسد:
«در سوگ آزادهای سرافراز، من بیگناهم
پرسید: «بیگناه» اسم فامیل ایشونه؟... چرا هر وقت به این نام صداش میکنی، یه جوری لبخند میزنه که نشون میده، این اسم باید حکایت ویژهای داشته باشه! چرا بعضی وقتها بهش میگی «بیگناهی هم کمگناهی نیست»؟... و پرسشهای دیگری که از صمیمیت توأم با ارادتم به او بر میخاست ...
• پای ثابت نماز جمعه بود، تقریباً همه هفته همدیگر را میدیدیم و اگر تا شروع نماز فرصتی بود، گپ و گفت کوتاهی با هم داشتیم و برخی از خاطرات آن روزها را مرور میکردیم. خاطراتی که انگار هیچوقت کهنه نمیشوند. نامش «محمد حسینزاده» بود... او و برادرش حسن حسینزاده که بعدها در جبهه مجروح و سپس اسیر و بعد شهید شد، زندانی سیاسی رژیم ستمشاهی بودند. از همان جا و در همان روزها با هم آشنا شده بودیم و این آشنایی خیلی زود به دوستی پایدار تبدیل شده و تا همین چند روز پیش که به بیماری کرونا مبتلا شده و به برادر شهیدش پیوست ادامه داشت.
• بازجوهای ساواک -کمیته به اصطلاح ضدخرابکاری- از دستش کلافه شده بودند. در مقابل شکنجهها مقاومت عجیبی داشت. بازجو با شکنجههای وحشیانه از او اعتراف میخواست و معرفی کسانی که با او همکاری داشتند. محمدآقا، اما لام تا کام حرف نمیزد و تکیه کلامش در پاسخ به بازجو این بود که «من بیگناهم»! بازجوها که از مقاومت او به تنگ آمده بودند، محمدآقا را به سختی شکنجه کردند و او که از تاب و توان افتاده بود، فریاد زده و گفته بود «میگم... میگم» و تیم بازجوها با خوشحالی از اینکه سرانجام، مقاومت محمدآقا را شکسته و او را وادار به اعتراف کردهاند، شکنجه وی را متوقف کرده و بعد از آنکه تا حدودی به حال آمده بود، به او گفته بودند؛ خُب بگو! و محمدآقا گفته بود؛ من که از همان اول گفته بودم من بیگناهم و... محمد آقای عزیز ما از آن پس در میان بر و بچههای زندان سیاسی به «ممد بیگناه» معروف شد و با این نام بیشتر شناخته میشد تا محمد حسینزاده...
• محمد آقا و برادر شهیدش، حسن حسینزاده از پیروان پاکباخته حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بودند و از این ویژگی، به مفهوم واقعی آن تا پایان عمر شریفشان پاسداری کردند. هر دو برادر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به کسوت ملکوتی پاسداری درآمدند و عقربه قطبنمای حیات طیبه آنها هیچگاه با قطب ولایت کمترین زاویهای نداشت. در تمامی دوران زندان نیز هر دو برادر با گروههای منحرف زاویه تعریفشده و پُررنگی داشتند و در همان حال، از مقاومترین زندانیان سیاسی در مقابل ساواک بودند. سادهزیستی و بیرغبتی به چرب و شیرین دنیا از خصوصیات بارز آنها بود.
• حاج محمد آقا نه در سر سودای سود داشت و نه در دل، غم بود و نبود. دلشوره روزها و حتی ساعات حیاتش را داشت که مبادا به غفلت بگذرد. به جد بر این باور بود که جمهوری اسلامی ایران، به نمایندگی از حضرت صاحبالزمان ارواحنالهالفداء شکل گرفته است و امام راحل و خلف حاضر او را برگزیدگان و برکشیدگان حضرتش میدانست و اینگونه بود که حاضر نبود لحظهای از عمر خود را بیرون از دایره اطاعت از آنان سپری کند... و سرانجام، آن عهد را که با خدای خویش بسته بود، ارنیگویان به میقات برد. خدایش این آزاده پاکباخته را در کنار برادر شهیدش با شهدا و اولیاءالله محشور فرماید.»
پینوشتها:
[1] . برای آشنائی با زندگی مبارز، جانباز، آزاده و شهید گرانقدر حسن حسینزاده موحّد نگاه کنید به مقاله: 29 اسفند سالروز شهادت جامع خوبیها، حاج حسن حسینزاده موحد، همین سایت و کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حاج حسن حسینزاده موحد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1395.
[2] . آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، پرونده انفرادی.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . همچنین بنگرید مقاله سایت موزه عبرت: «درگذشت آزاده سرافراز مرحوم محمد حسینزاده موحد»
مرحوم محمد حسینزاده موحد در بازدید از موزه عبرت
مرحوم محمد حسینزاده موحد در کنار برادر شهیدش در موزه عبرت
مرحوم محمد حسینزاده موحد در موزه عبرت
تعداد مشاهده: 9121