امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

شرحی بر اسناد

شکنجه‌گری به نام فریدون توانگری معروف به آرش


تاریخ انتشار: 03 تير 1402


«فریدون توانگری معروف به آرش فرزند محمد در سال ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا دیپلم طبیعی به پایان برد. توانگری در دوره سربازی با دعوت‌نامه‌ای برای ستخدام در ساواک فراخوانده شد. وی در سال ۱۳۵۱ با مدرک دیپلم به استخدام ساواک درآمد و به عنوان یک نیروی عادی مشغول به کار شد.

در سال ۱۳۵۲ توانگری در دستگیری تعداد زیادی از اقوام ایلیاتی و آشنایان عشیره‌ای هوشنگ اعظمی لرستانی در بروجرد و گرفتن اعتراف از آنان مشارکت فعال داشت و توانست نظر مدیران ساواک را به خود جلب کند؛ در نتیجه به دستور «دکتر حسین‌زاده (عطارپور) به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل شد و دوره‌های توجیه، حفاظت اطلاعات و ضد اطلاعات را در ساواک گذراند. در سوابق کاری آرش مسئولیت اقدام دایره عملیات، رهبر عملیات دایره، رهبر عملیات و بازجوی تیم کمیته مشترک ضدخرابکاری ذکر شده است. در اوایل سال ۱۳۵۲ با ارتقای مسئولیت به دایره عملیات، به بازجویی و شکنجه مبارزان پرداخت و در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۴ رهبر دایره عملیات شد و همزمان در بازجویی و شکنجه نیز دخالت می‌کرد و رفتاری شدید با زندانیان داشت تا آنجا که در کمیته مشترک ضد خرابکاری از او به عنوان خشن‌ترین بازجو یاد می‌شد. مقامات ساواک نیز مدال‌ها و نشان‌های متعددی به او دادند. از جمله این موارد می‌توان به نشان درجه سه پاس اشاره کرد. بیشتر افراد تحت بازجویی او زنان بودند. از آرش به عنوان شکنجه‌گر جنسی یاد می‌کنند که الفاظ بسیار رکیک علیه زندانیان به کار می‌برد. از روش‌های شکنجه آرش می‌توان به این موارد اشاره کرد:

استفاده از آپولو، آسیاب، شوک الکتریکی، باتوم برقی، مصلوب کردن، عریان کردن، تهدید به تجاوز زنان، استعمال بطری، ادرار در دهان زندانی و...

آرش به همراه گروهی دیگر به‌وسیله کارشناسان سیا و موساد آموزش دیده بود و در شکنجه دادن زندانیان و گرفتن اقرار از آنان شگرد خاص داشت. او بعد از دستگیریش در این باره به خبرنگاران گفت: کتفم در حادثه‌ای از جا در رفت و چون می‌دانستم چقدر دردناک است، وقتی مبارزان زیر شکنجه بیهوش می‌شدند کتف آن‌ها را از جا در می‌آوردم و رفته رفته در این کار مهارت پیدا کردم به طوری که این عمل را در یک لحظه خیلی راحت انجام می‌دادم. آرش بنابر اسناد موجود بهایی بوده است. ازدواج او در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۵۷ در دفتر ثبت ازدواج بهائیان تهران به شماره 126 /6869 ثبت شده است.

فریدون توانگری (آرش) مدتی نیز زیر نظر ناصر نوذری(رسولی) به بازجویی از زندانیان می‌پرداخت. در منابع مختلف به نقل از شکنجه‌دیدگان از آرش به عنوان یکی از بی‌رحم‌ترین شکنجه‌گران و بازجویان ساواک نام برده شده است. سرتیپ جلال سجده‌ای رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری آرش را به همراه یازده نفر دیگر از افراد ساواک به خاطر «نقش مؤثر در خنثی‌سازی فعالیت‌های عناصر خرابکار مسلح و متواری وابسته به گروه‌های برانداز و تروریست» و «کوشش منجر به شناسایی و دستگیری و کشف خانه‌های امن و...» برای دریافت یک قطعه نشان دربار شاهنشاهی به ریاست ساواک معرفی کرده است.

آرش در دوران فعالیت در ساواک افراد زیادی را تحت شکنجه و بازجویی قرار داد. او علاوه بر فعالیت در کمیته مشترک ضدخرابکاری در زندان اوین نیز فعالیت داشت. آرش مدتی نیز در بخش ۳۱۱ (بخش ضد کمونیسم) فعالیت کرد.

زندانیان سیاسی که توسط آرش شکنجه و بازجویی شدند، خاطراتی از او نقل کرده‌اند. خانم طاهره سجادی درباره آرش می‌گوید: او جوانی بیست و هفت ـ هشت ساله بود و من از همان روزهای ابتدای بازجویی‌ام توانستم تا حدودی به روحیات او پی ببرم. هر یک از بازجوهای کمیته مشترک رفتار و روحیه‌ای خاص داشتند. آرش فردی بسیار خشن بود که با متهم رفتاری وحشیانه داشت... او تا حدودی نیز ساده بود و با خلاقیت و ابتکار عمل، می‌شد او را منحرف کرد. در طی آن مدت طولانی که بازجویی از من را به عهده داشت بارها او را فریب دادم و او نیز ناخواسته با گفتن حرف‌هایی باعث تقویت روحیه من شد.

خانم طاهره سجادی از روش شکنجه آرش می‌گوید:

«او برای شکنجه من، دست‌ها و پاها را به تخت می‌بست و شمع روشن را روی بدنم می‌گرفت تا هم قطرات داغ و هم شعله شمع مرا بسوزاند.»

آرش در بازجویی سجادی به او می‌گفت وقتی دخترت به سن پانزده سالگی برسد برایش پرونده درست می‌کنم و او را نیز به اینجا می‌کشانم.

اسدالله تجریشی از زندانیان سیاسی دوره پهلوی در خاطرات خود می‌گوید: «بازجوی من آرش بود. او با چک و لگد و کابل‌های ضخیم به سر و صورت و پا و بدن من می‌زد و من مقاومت می‌کردم؛ در حالی که تمام مسائل لو رفته بود و آن‌ها می‌دانستند که من مقاومت می‌کنم. هدف آن‌ها این بود که می‌خواستند از خود من بشنوند و بفهمند که من در گفتار چقدر صادق هستم.»

آرش در شکنجه زنان نیز مشارکت فعال داشت. در سال ۱۳۵۶ دختر جوانی را به کمیته مشترک ضدخرابکاری آوردند. بعد از چند روز بازجویی، دختر جوان هیچ حرفی نزد و آرش او را از سقف آویزان کرد. چند دقیقه بعد صدای ضجه دختر جوان در تمام بند پیچید. او التماس کرد که او را پایین بیاورند، اما آرش فریاد می‌زد: «یک راه بیشتر نداری و آن این‌که بگویی آقا آرش بیا من را...!» دختر با شنیدن این حرف از روی شرم و حیا سکوت می‌کرد. آرش نیز چند بار حرفش را تکرار کرد دختر جوان آن قدر آویزان ماند تا از هوش رفت. هنگامی که دختر را پایین آوردند وضعیت جسمانی‌اش به حدی وخیم بود که حتی آرش به وحشت افتاد و دستور داد او را به سرعت به بهداری زندان منتقل کنند.

محمد زنگنه از زندانیان سیاسی دوران حکومت پهلوی از بازجویی خود توسط آرش می‌گوید: «وقتی من را دستگیر کردند آرش از من پرسید چه کاره هستم. من هم گفتم نقاشم. آرش گفت به ما گزارش شده است که توی رنگ‌ها آب می‌ریزی و نقاش متقلبی هستی. من در پاسخ گفتم: «ما از دو نوع رنگ بیشتر استفاده نمی‌کنیم. رنگ روغنی و رنگ پلاستیکی، رنگ پلاستیکی را حتماً باید با آب مخلوط کرد والا به کار نمی‌آید. رنگ روغنی را هم اگر با آب مخلوط کنیم دیگر قابل استفاده نخواهد بود و باید دور ریخته شود! حالا ممکن است بفرمایید جرم بنده چیست؟» آرش که کلافه شده بود سیلی محکمی به زنگنه زد و به همراه محمدی (از دیگر شکنجه‌گران ساواک) تا طلوع آفتاب زنگنه را به باد کتک گرفتند.

هادی غفاری را نیز آرش شکنجه و بازجویی کرده است. غفاری در این باره می‌گوید: «آرش میخ بزرگی را در پهلوی من فرو کرد، به طوری که مثل شیر آب از شلوارم خون می‌ریخت.»

عزت شاهی درباره آرش در خاطرات خود می‌گوید که او به حدی از قساوت رسیده بود که کلمه سفاک هم برای توصیف او نارسا بود. او از زدن و شکنجه کردن نه تنها ناراحت نمی‌شد، بلکه لذت هم می‌برد و برای فرار از فشارهای روحی و تنش‌های عصبی به مشروبات الکلی و مواد مخدر پناه می‌برد.

عزت شاهی درباره تقسیم‌بندی‌ای که بین بازجویان وجود داشت می‌گوید: «افرادی مثل محمودی، منوچهری و رسولی از مذهبی‌ها بازجویی می‌کردند و تهرانی و آرش نیز چپی‌ها را بازجویی می‌کردند. برخی علت وحشی‌گری آرش را در این می‌دانند که او برای گرفتن رتبه این کار را کرده است زیرا هر کس که می‌توانست متهمی را به حرف بیاورد رتبه می‌گرفت. آرش جزء آن دسته از بازجویانی بود که شکنجه‌های بسیار شدید اعمال می‌کرد که منجر به مرگ زندانیان می‌شد.

یکی از شدیدترین موارد شکنجه آرش مربوط به اقدامات وی در شهر بروجرد است. این اقدام آرش باعث شد حتی یکی از مأموران ساواک گزارشی از اقدامات آرش به مقامات ساواک ارائه بدهد. بنابر این گزارش، آرش یکی از متهمان زن را لخت کرده و مورد آزار و اذیت قرار داده و سپس بطری استعمال کرده بود و حتی یک دهاتی را مجبور به انجام عمل غیر اخلاقی با یک متهم سپاهی دانش کرده بود. آرش در بروجرد برای اعتراف‌گیری از متهمان بدن آن‌ها را با سیخ‌های داغ شده می‌سوزاند و حتی به یکی از زنان که باردار بوده است، بطری استعمال کرده بود.

آرش علاوه بر شکنجه مبارزان یکی از عوامل ساواک را نیز به قتل رسانده بود. روزی آرش متوجه می‌شود که یکی از همکارانش به نام اسماعیلی، از پدر یک متهم مبلغ یکصد هزار تومان دریافت کرده است تا پرونده فرزندش را سبک کند. آرش این موضوع را به اطلاع عطارپور رساند. عطارپور آرش را مأمور رسیدگی کرد. در جریان رسیدگی آرش و اسماعیلی درگیر شدند در نتیجه اسماعیلی کشته شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آرش که فرصت خروج از کشور را پیدا نکرده بود پنهان شد، اما مدتی بعد در ۲۶ فروردین ۱۳۵۸ توسط اعضای کمیته انقلاب اسلامی در تهران دستگیر شد.

بعد از بازداشتِ آرش، شکوائیه‌های متعددی از سوی زندانیان سیاسی سابق که توسط آرش شکنجه شده بودند به دادگاه انقلاب اسلامی ارائه شد. باقر رخصت‌طلب در ۲۷ فروردین ۱۳۵۸ خطاب به دادگاه انقلاب اسلامی در شکوائیه‌ای نوشت: «من در ۱۲ شهریور ۱۳۵۴ به جرم خرید و فروش توضیح‌المسائل امام خمینی و کمک مالی به خانواده زندانیان سیاسی بازداشت شدم و آرش هشتاد روز مرتب مرا شکنجه می‌داد و مرتب مرا با کابل کتک می‌زد.»

طاهره سجادی تهرانی در شکوائیه‌ای علیه آرش در ۳۰ فروردین ۱۳۵۸ نوشت: «آرش هیچ‌گاه راحتم نمی‌گذاشت و خودش شخصاً به کف پا و تمام بدن من کابل می‌زد، بدنم را یک پارچه سیاه کرده بود؛ حتی یک بار چندین ضربه با کابل به سرم زد.» سجادی افزود: «سیلی زدن و فحش‌های رکیک به قدری رایج بود که دیگر در مقابل کابل، شکنجه محسوب نمی‌شد. آرش به خاطر گرفتن پاداش ما را شکنجه می‌کرد و فریاد می‌زد اعتراف کنید تا ما ده تومان گیرمان بیاید.» به گفته سجادی آرش با خونسردی تمام کتف جوانان را در حالی که از درد بیهوش می‌شدند از جا در می‌کرد.

عباس آزادانی نیز در شکایتی به دادگاه انقلاب اسلامی نوشت: «من مورد بازجویی آرش قرار گرفتم او مرتب مرا تحقیر می‌کرد و فحش‌های رکیک می‌داد و با زدن چک و لگد و ایستادن روی پاهای مجروح من شکنجه‌ام می‌داد.»

حمید افراخته در شکوائیه‌ای به دادستان انقلاب اسلامی نوشت: «پس از دستگیری، آرش به همراه دو نفر دیگر از شب تا سپیده‌دم با کابل و ضربات مشت و لگد مرا شکنجه کردند.» به نوشته افراخته در یکی از روزها نیز آرش او را از سقف آویزان کرد و خواهرش را نیز به دستگاه آپولو بستند و برادر کوچک و دایی‌اش را نیز کف اتاق خواباندند و شکنجه را شروع کردند و تا سه روز شکنجه ادامه داشت.

حبیب تبریزیان (زندانی سیاسی سابق) شکوائیه‌ای در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ به دادگاه انقلاب اسلامی نوشت. آرش در سال ۱۳۵۳ به مدت چند ماه از او بازجویی کرده و در این مدت از هیچ‌گونه جنایت و شکنجه‌ای در حق او فروگذار نکرده است و او را پنج بار به دستگاه آپولو بسته و به دفعات از شوک الکتریکی استفاده کرده است و در اثر ضربات شلاق تعدادی از ناخن‌هایش افتاده است. به نوشته تبریزیان، آرش یکی از جلادترین شکنجه‌گران کمیته مشترک ضدخرابکاری بوده است.

با رسیدن این شکوائیه‌ها به دادگاه انقلاب اسلامی، شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تهران در جلسه سی و هفتم خود در ۲۷ خرداد ۱۳۵۸ متن کیفر خواست فریدون توانگری (آرش) را به این شرح اعلام کرد:

«در پرونده صادره از طرف دادسرای انقلاب اسلامی تهران آقای فریدون توانگری معروف به آرش متهم است به:

١- شرکت مستقیم در شکنجه کردن عده کثیری از مبارزان و مجاهدان راه حق و آزادی.

۲- معاونت در چندین فقره قتل با ضرب و جرح و هتک حرمت.

3- فرمان به شکنجه کردن مبارزان و مجاهدان.

4- فعالیت خستگی ناپذیر و صادقانه در ساواک منحله علیه مردم با آگاهی کامل.

۵- سرسپردگی و خدمت بی‌شائبه به حکومت سابق با قبول اِعمال هر نوع جنایت علیه مردم.

۶- تحت تعقیب قرار دادن و تشکیل پرونده جمع‌آوری اطلاعات علیه مردم.

سپس آرش در دفاع از خود گفت من در اینجا قصد دفاع از خودم را ندارم. من اینک متوجه اشتباه خود شده‌ام که خیلی دیر است ولی شرح حقیقت را باید گفت.» آرش در ادامه برخی از اتهامات مثل شکنجه متهمان را پذیرفت ولی گفت: «من زمانی که وارد ساواک شدم ۲۳ ساله بودم و تحت تأثیر شست و شوی مغزی قرار گرفتم و فکر می‌کردم خواهران و برادران مبارز ما خرابکار هستند.» آرش برخی از اتهامات را نیز رد کرد و گفت: «من در هیچ قتل و کشتاری شرکت نداشتم و زیر شکنجه من هیچ کسی را نکشتم و دستم به خون هیچ‌کس آلوده نیست.» آرش در پایان از امام خمینی طلب عفو کرد و گفت: «به جنایات خود معترفم اما در صورت امکان فرصتی به من داده شود تا در پناه اسلام به جبران روزگار سیاه بپردازم و خدمت انقلاب اسلامی به من داده شود.»

پس از پایان دفاعیات آرش، دادگاه وارد شور شد و سرانجام شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی پس از 9 جلسه رسیدگی و سه روز مشاوره در دوم تیر 1358 رأی خود را اعلام کرد. در رأی نهایی دادگاه انقلاب اسلامی آمده بود:

«متهم ردیف دوم فریدون توانگری فرزند محمد با نام مستعار آرش به جرم:

1- مباشرت و مشارکت و معاونت در چند فقره شکنجه منجر به قتل مجاهدین و مبارزین و جانبازان راه حق و آزادی از جمله مهوش جاسمی، هدایت باخویش و محمود جلیل‌زاده شبستری.

۲- مباشرت و شرکت در اعمال شکنجه‌های منجر به نقص عضو و ایراد ضرب و جرح نسبت به عده کثیری از حق طلبان.

3- اعمال شدیدترین و فجیع‌ترین شکنجه‌ها نسبت به متهمین به اصطلاح ضد امنیتی.

۴- اعمال شکنجه‌های مختلف روحی نسبت به زندانیان سیاسی.

5- تمهید مقدمات بسیار مؤثر در صدور احکام ظالمانه و ضدانسانیِ اعدام و حبس‌های طولانی در بیدادگاه‌های نظامی حکومت سابق.

۶- شرکت فعالانه در تحکیم مبانی حکومت استبدادی و سرسپرده بیگانه شاه سابق خائن از طریق همکاری‌های بی‌شائبه و صادقانه با ساواک منفور و شرکت مستقیم در ایجاد اختناق و سرکوبی مبارزات نجات‌بخش انقلابیون و حق‌طلبان ایران، مفسد فی الارض و قاتل خلق خدا شناخته شده و به اعدام محکوم می‌گردد.»

بامداد سوم تیر ۱۳۵۸ فریدون توانگری (آرش) تیرباران شد. بعد از تیرباران آرش، خبرنگاران برای تهیه گزارش به پزشک قانونی رفتند و مشاهده کردند که موهای قسمت شقیقه و دو طرف گوش آرش یک‌دست سفید شده است در حالی که روز قبل سیاه بود. دکتر کرمان رئیس سالن تشریح مرکز پزشک قانونی با تأیید سفید شدن موی آرش گفت: از نظر علمی سابقه دارد در موارد کاملاً استثنایی بر اثر ترس و وحشت ناگهانی این اتفاق رخ می‌دهد.»[1]

 

پی‌نوشت:


[1] . دانشنامه زندان سیاسی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 17 تا 21.





















بهمن نادری پور(تهرانی و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی


بهمن نادری پور(تهرانی و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی


بهمن نادری پور(تهرانی و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی


بهمن نادری پور(تهرانی و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی


بهمن نادری پور(تهرانی و فریدون توانگری(آرش) در دادگاه انقلاب اسلامی


فریدون توانگری- آرش


فریدون توانگری- آرش


فریدون توانگری معروف به آرش


 

تعداد مشاهده: 37968


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.