امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

گذری به زندگی و فعالیت‌های آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی به روایت اسناد ساواک


تاریخ انتشار: 09 مرداد 1403


آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی فرزند حجت‌الاسلام قدرت‌الله نعیم‌آبادی در خانواده‌ای روحانی در چهارم اردیبهشت سال 1323ﻫ ش در نعیم‌آباد دامغان به دنیا آمد.[1] قدرت‌الله نعیم‌آبادی از آیت‌الله مرعشی نجفی اجازه تصدی امور حسبیه و شرعیه داشت و در تهران دفترخانه ازدواج و طلاق دایر کرده بود. این عالم وارسته در 8 خرداد 1364 دار فانی را وداع گفت و در روستای نعیم‌آباد به خاک سپرده شد.[2] آیت‌الله نعیم‌آبادی راجع به پدرشان می‌گوید:

«پدرم خط خوشی داشت. نوشته‌ها و دفترچه‌های ایشان را داریم. کتاب بکاءالعیون ایشان و گلچین احادیث از ایشان چاپ ‌شده است. بر کتاب گلچین احادیث، آیت‌الله‌العظمی سید محمد حسینی شاهرودی تقریظ نوشته‌اند.

پدرم که خدایش رحمت کند یک آخوند به ‌تمام‌ معنا بود؛ یعنی به کارهای آخوندی می‌پرداخت. کار اصلی‌اش منبر بود. پیشنمازی را انتخاب نکرد. دوران آغاز منبرش، در روستاهای گرگان منبر می‌رفت. وی مدتی در شاهرود زندگی کرد و مدتی را در سمنان؛ که احتمالاً نسل گذشته سمنان ایشان را خیلی خوب می‌شناسند و هنوز هم بعضی از مردان آن زمان می‌گویند ایشان حق استادی به ما داشت. وقتی هم که به دامغان کوچ کرد، در روستاهای این منطقه منبر می‌رفت. سپس به تهران رفت. آنجا هم کار اصلی‌اش کار آخوندی بود و در کنار آن دفتر ازدواج هم داشت. آن زمان زندگی برای همه سخت بود.»[3]

آیت‌الله نعیم‌آبادی تحصیلاتش را در مکتب‌خانه «ملا بوالقیس» آغاز کرد و نزد مرحوم کربلایی محمدابراهیم نعیم‌آبادی و کربلایی علی مقدمات ابتدایی تحصیل را فرا گرفت.[4] وی درباره تحصیلات خود می‌گوید:

«چون خواندن و نوشتن من خوب بود وقتی در سال 1331 به تهران آمدیم در کلاس سوم ابتدایی در دبستان حجتیه در خیابان غار، کوی معصومی ثبت ‌نام شدم. کلاس پنجم و ششم را در دبستان اسلامی یتیمان جعفری خواندم. در این محله افرادی مانند شهید حجت‌الاسلام غلامحسین حقانی زندگی می‌کردند که بعضاً در جلساتی که به‌منظور ذکر مصائب اهل بیت علیهم‌السلام در منزل پدرم تشکیل می‌شد شرکت می‌کردند.»[5]

در سال 1336 پس از پایان دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت و در 13 سالگی در مدرسه علوم دینی حاج سید صادق در خیابان چهار مردان پذیرفته شد. ایشان راجع به اساتید و تحصیلاتش در قم گفته است:

«آن موقع طلاب خودشان استاد انتخاب می‌کردند. صرف و قسمتی از نحو را خدمت حجت‌الاسلام حقانی خواندم. سیوطی را نزد آیت‌الله فشارکی خواندم. منطق را خدمت آیت‌الله مؤمن و آیت‌الله گرامی خواندم. آیت‌الله مؤمن چون هم‌اتاقی [آیت‌الله] سید محمد شاهچراغی بود از همان ابتدای ورود به قم با ایشان ارتباط داشتیم. زمستانی بود که زیر کرسی می‌نشستیم و ایشان منطق را تدریس می‌کرد. بقیه منطق را که آن موقع کتاب حاشیه ملاعبدالله بود، خدمت آیت‌الله گرامی درس گرفتم. مطوّل را خدمت آیت‌الله دوزدوزانی که از اساتید مبرّز قم بود، خواندم. معالم‌الاصول را خدمت آیت‌الله صالحی مازندرانی که بعدها از مراجع تقلید شد، خواندم. لمعه را خدمت آیت‌الله صلواتی بودم و خدمت آیت‌الله شب‌زنده‌دار شیرازی که این‌ها همه از چهره‌های شناخته ‌شده‌ حوزه هستند. کتاب رسائل را که از سنگین‌ترین کتاب‌های درسی حوزه است، عمدتاً خدمت آیت‌الله اعتمادی درس گرفتم. مدّت کمی هم در خدمت آیت‌الله نوری که از چهره‌های شناخته ‌شده است و کمی از آن را نزد آیت‌الله خزعلی درس گرفتم. حدود سه سال مکاسب را خدمت آیت‌الله مکارم شیرازی خواندم. البته وقتی ‌که استاد ما مکه رفته بود، چند روزی هم خدمت آیت‌الله یحیی انصاری شیرازی شاگردی کردم. دو سه سال کفایه را خدمت مرحوم آیت‌الله سلطانی پدرخانم یادگار امام، مرحوم حاج سیّداحمد آقا بودم. پس از تکمیل سطح، باید درس خارج را شروع می‌کردم. درس خارج را عمدتاً خدمت آیت‌الله العظمی گلپایگانی و آیت‌الله‌العظمی حاج‌آقا مرتضی حائری یزدی بودم. ایشان فرزند برومند آیت‌الله العظمی حائری مؤسس حوزه‌ علمیّه قم بود. مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری استاد امام بودند. چند ماهی هم خدمت مرحوم آیت‌الله محقّق داماد بودم. البتّه چند صباحی هم ‌درس خارج آیت‌الله سلطانی رفتم. جلسه‌ بسیار کم‌جمعیّتی بود و فلسفه را عمدتاً خدمت دکتر مفتح (رضوان‌الله علیه) فراگرفتم.»[6]

آیت‌الله نعیم‌آبادی در سال 1347 ازدواج کرد. همسرش از خانواده‌ای روحانی بود مادر ایشان نوه آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و خواهرزاده آیت‌الله مرتضی حائری بودند. حجت‌الاسلام طاهری پدرخانم آیت‌الله نعیم‌آبادی از طرف آیت‌الله‌العظمی بروجردی برای تبلیغ به بردسیر کرمان رفته و بیش از نیم‌قرن در این منطقه به فعالیت مذهبی و فرهنگی پرداخته بود. آیت‌الله نعیم‌آبادی در این خصوص گفته است:

«آقای طاهری هر سال قبل از روز21 فروردین که روز دعا برای سلامتی شاه بود، از بردسیر به کرمان می‌رفت تا در این نوع مراسم شرکت نکند. از سوی دیگر منزل آن‌ها در قم در نزدیکی بیت امام(ره) قرار داشت و خانم از کودکی شاهد و ناظر اتفاقات سیاسی در پیرامون خودش بود. همچنین وابستگان ایشان نیز افرادی انقلابی بودند. مجموعه این مسائل سبب بینش سیاسی قابل قبولی برای ایشان شده بود. نیمه شعبان سال 1347 شمسی مراسم ازدواج در قم انجام شد.»[7]

 

ملاقات با حضرت امام خمینی (ره) در سال 1343

در اسناد ساواک اشاره‌ای به ملاقات‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی در قم و نجف با حضرت امام(ره) نشده است. این موضوع خصوصاً در مورد ملاقات با امام در نجف بیانگر این است که به‌رغم مراقبت ساواک از رفت و آمدهای منزل امام، این ملاقات از دید آن‌ها پنهان مانده است، چرا که در هیچ‌یک از بازجویی‌های ساواک از ایشان در سال‌های 1353 و 1354 به آن اشاره‌ای نشده است. ملاقات اول را آیت‌الله نعیم‌آبادی این‌گونه بیان کرده است:

«شبی که امام از زندان تهران به قم آمد، من در مدرسه خان بودم. وقتی خبر به ما رسید از شادی، بلند صلوات فرستادیم. دویدم به‌طرف منزل امام. چون فاصله زیاد نبود. امام لب پنجره آمدند و من هم توانستم دست امام خمینی را ببوسم. در آن شب صدای شعار صلوات، مردم را از خانه‌ها بیرون کشیده بود. شور و هیجان خاصی بر مردم حاکم شده بود. هر لحظه هم بر تعداد مردم و علما و طلاب که برای دیدن امام خمینی می‌آمدند [افزوده می‌شد و مردم] منزل امام خمینی و کوچه را پر کردند. هر کسی به نحوی خودش را به آنجا رسانده بود. برخی هم مثل من بدون عمامه، عبا و قبا و حتی پای برهنه بودند. تا ساعت 12 شب برنامه شادی و شعار و صلوات لحظه‌ای در آن منطقه قطع نمی‌شد. ازدحام در حدی بود که گرد و خاک هم بلند شده بود. آن شب هم گریه بود و هم خنده و هر دو هم از سر شوق. مردم این پیروزی را به هم تبریک می‌گفتند.»[8]

آیت‌الله نعیم‌آبادی شروع فعالیت تبلیغی و سیاسی خود را رساندن پیام امام به مردم عنوان کرده است:

«احساس مسئولیت برای تبلیغ و رساندن دعوت امام خمینی سبب شد که از هفده- هیجده سالگی لباس روحانیت را پوشیده و برای پیام‌رسانی آماده شوم. برایم شهر و روستا فرقی نمی‌کرد. مهم این بود که فرصتی پیدا می‌کردم تا بتوانم مبلغ اسلام ناب باشم. برای همین سه، چهار سال از شروع طلبگی‌ام می‌گذشت که یک ماه رمضان و یک محرّم در روستاهای مازندران منبر رفتم.»[9]

 

ارسال نامه برای امام خمینی(ره) پس از تبعید ایشان

اعتراض شدید حضرت امام خمینی(ره) به تصویب لایحه کاپیتولاسیون که به معنای تحقیر ملت ایران و از بین رفتن استقلال آن بود (سال 1343) باعث بازداشت و تبعید سریع ایشان به ترکیه و یک سال بعد به عراق بود. پس از انتقال امام به عراق که برای اقامت یک عالم شیعی مکان مناسب‌تری بود، نامه‌های فراوانی برای ایشان ارسال شد که در ذیل یکی از این اعلامیه‌ها نام آیت‌الله نعیم‌آبادی دیده می‌شود. متن این نامه سرگشاده که در مهر 1344 ارسال شده به شرح زیر است:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم محضر مقدس بزرگ مرجع عالم تشیع حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای خمینی، متع الله المسلمین بطول بقائه

هر چند انتقال حضرتعالی از ترکیه به عتبات عالیات از جهتی مایه خرسندی است ولی ادامه تبعید آن مرجع عالی‌قدر که به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملت اسلام و حمایت از استقلال و تمامیت ارضی کشور اسلامی ایران صورت گرفته است بسی موجب تأثر و تنفر عموم ملت ایران است. ملت شریف مسلمان ایران و حوزه علمیه قم که از منویات مقدس آن قائد عظیم‌الشأن پیروی می‌کنند و برای تأمین و اجرای آن از هیچ‌گونه فداکاری دریغ ندارند، انتظار دارند که به‌زودی موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرتعالی به حوزه علمیه قم و با تدبیرات خردمندانه و رهبری‌های ارزنده آن زعیم عالی‌قدر، مصالح عالیه اسلام و ایران و حقوق از دست رفته ملت تأمین گردد. ادام‌الله ظلکم علی رؤوس الانام

نامه سرگشاده فضلا و محصلین حوزه علمیه قم به امام خمینی مهر1344»[10]

 

ملاقات با امام (ره) در سال 1347

آیت‌الله نعیم‌آبادی در سال 1347 در اوج کنترل و نظارت ساواک، به عراق رفته و با حضرت امام(ره) ملاقات کرد. گزارش این سفر را ایشان به شرح زیر روایت کرده است:

«[سال 1347، در آبادان] آخرین روزی که منبرم تمام ‌شده بود و قصد داشتم به قم برگردم، آقایان مصطفی زمانی، سید هادی خسروشاهی، محمدی گلپایگانی، شیخ علی مظفری و یک مظفری دیگر به آبادان آمدند. آن‌ها می‌خواستند قاچاقی به عراق بروند تا در عتبات عالیات علاوه بر زیارت، خدمت بزرگان برسند. در ایران دستگیری روحانیون سیاسی شروع‌ شده بود، تعدادی را تبعید کرده بودند. من هم اعلام آمادگی کردم تا با آن‌ها هم‌سفر شوم. فردی به نام مشهدی علی بود (با آن که ده‌ها بار کربلا رفته بود، باز هم مشهدی علی بود!) شغلش این بود که افرادی را قاچاقی برای زیارت به کربلا می‌برد. مرحوم آیت‌الله قائمی (رحمت‌الله علیه) به او سفارش کرده بود... موقع عبور از مرز و ورود به خاک عراق نگران بودیم که نیروهای امنیتی ایران یا عراق دستگیرمان کنند. همه ما با لباس روحانیت بودیم... بیش از یک ماه در نجف اشرف بودیم. در این مدت شب‌ها پشت سر امام در مدرسه آیت‌الله بروجردی نماز جماعت مغرب و عشاء را می‌خواندیم. پس از نماز هم چند نفری به منزل امام می‌رفتیم. در حیاط منزل ایشان که کوچک هم بود فرش پهن بود و یکی دو ساعتی را در خدمت آقا بودیم. هوا گرم بود و از پنکه‌ای که آنجا بود کاری ساخته نبود و امام که با لباس رسمی بود، عرق می‌ریخت. ساختمانی که امام و فرزندش‌ آقا سید مصطفی هرکدام در یک طبقه‌اش زندگی می‌کردند، آن‌قدر کوچک بود که فکر می‌کنم حیاطِ آن، حدود سی متر بیشتر نبود. از حیاط پله می‌خورد برای آب‌انبار و زیرزمینی. به نظرم دیوارها آجری بود و در معماری آن سلیقه‌ هم به‌کار رفته بود. از هر دری صحبت می‌شد ولی عمدتاً مسائل سیاسی و فقهی مورد بحث بود. هنوز که هنوز است لبخندهای مهربانانه امام در ذهنم نقش بسته است. پذیرایی ایشان هم هر شب چای قندپهلو بود. گاهی هم امام مزاح می‌کردند.

سفر ما دو ماه طول کشید و تقریباً همه مراکز زیارتی در عراق را زیارت کردیم، مدائن و قبر سلمان فارسی... آثار تاریخی آن ایوان مدائن و سامرا مفصّل تشرّف حاصل شد. موفّق به زیارت مراجع بزرگوار آن زمان، آیات عظام حکیم، خویی و شاهرودی شدیم و آیت‌الله فانی اصفهانی را زیارت کردیم. ایشان کتاب طهارت که تألیف خودشان بود را به من هدیه داد. همچنین آیت‌الله شیرازی را زیارت کردیم که ایشان هم کتاب شرح کفایه را به من هدیه دادند. خدمت آیت‌الله العظمی حاج سیّد محمود شاهرودی رسیدیم، بیشتر منزل ایشان بودیم با آقازاده ایشان مرحوم حاج سیّد علی آقا، محشور بودیم. با آنکه سال‌های سال در نجف زندگی کرده بود ولی همچنان با لهجه غلیظ شاهرودی حرف می‌زد. خدمت آیت‌الله خویی رفتیم.... برای بازگشت به ایران، دوستان آشنا به مقررات پیشنهاد کردند تا به اداره گذرنامه نجف رفته و با معرفی کردن خودمان و بیان علت مسافرت، کارت بازگشت دریافت کنیم. در اداره‌ی گذرنامه هر نفرمان را به پرداخت ربع دینار عراقی معادل پنج تومان محکوم کردند و برایمان مجوز خروج صادر کردند. سفر دوماهه ما با ورودمان به خاک ایران از طرف قصر شیرین پایان یافت.»[11]

 

سخنرانی در هیئت‌های مذهبی

بر اساس اسناد ساواک آیت‌الله نعیم‌آبادی فعالیت سیاسی خود را از هیئت‌های مذهبی شروع کرد و در این جلسات با طرح موضوعات مختلف به انتقاد از سیاست‌های فرهنگی و مذهبی رژیم پرداخت. اولین دستورها برای کنترل و مراقبت از منابر و سخنرانی‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی از سال 1346 شروع شده است. ظاهراً ساواک شناخت چندانی از ایشان نداشته و به همین دلیل چندین بار نام ایشان را اشتباه گزارش کرده است. اولین گزارش‌ها درباره فعالیت‌های ایشان به سال 1346 مربوط است. لازم به توضیح است که در این زمان نهضت حضرت امام خمینی(ره) با وجود تبعید معظم له، به‌وسیله نیروهای مذهبی در حال تثبیت و گسترش بوده و ساواک به‌شدت یاران امام را تحت فشار قرار می‌داد. به همین دلیل بسیار‌ی از انقلابیون مانند آیت‌الله نعیم‌آبادی می‌کوشیدند ضمن انجام فعالیت‌های مخفی سیاسی، در صورت بازداشت، در بازجویی‌ها ارتباط خود با حضرت امام(ره) را انکار کنند. آیت‌الله نعیم‌آبادی تا پیش از بازداشت، در ماه‌های محرم و رمضان در مناطق جنوبی تهران مانند مناطق نازی‌آباد، خزانه، میدان غار، شوش و میدان خراسان سخنرانی می‌کرد.[12] با این وجود ایشان در شهرهای دیگر نیز مجالس سخنرانی و موعظه داشت و به مناسبت‌های مختلف به حفظ یاد و اندیشه‌های امام می‌پرداخت. شهرهای سمنان، شاهرود، شیراز، دامغان، آبادان و... از شهرهایی بودند که ایشان برای سخنرانی به آنجا دعوت می‌شد. وی به‌رغم تعهداتش به شهربانی و ساواک مبنی بر عدم طرح مباحث سیاسی، به مناسبت‌های مختلف به راه خود در مخالفت با رژیم در منابرش ادامه می‌داد.

از هیئت‌هایی که ایشان در تهران سخنرانی می‌کرد نیز باید به «هیئت جوانان فدائیان علی‌اکبر»، «هیئت جوانان بنی‌الزهراء»، و «هیئت خامس آل‌عبا» اشاره کرد. دفاع از آرمان‌های فلسطین و حمله به رژیم صهیونیستی از جمله موضع‌گیری و اظهاراتی بود که ساواک را نسبت به منابر ایشان حساس کرد. در اسناد کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، به این موضوع اشاره شده است.[13] در خاطرات آیت‌الله نعیم‌آبادی می‌خوانیم:

«در منزل آقای بیات در سخنرانی تندی علیه اسرائیل خطاب به مردم گفتم: «می‌دانید الآن که در هوای خوب شیراز نشسته‌اید، مسلمانان در چه وضعی هستند؟!» صبح شهربانی به سراغم آمد که چه کسی تو را دعوت کرده است؟ اگر می‌گفتم منزل چه کسی هستم، کجا هستم، قطعاً برای آقای جواد مکارم از بستگان آیت‌الله مکارم شیرازی مشکل ایجاد می‌شد. گفتم ما طلبه‌ها دعوتی نیستیم. ما شهرهایی را لحاظ می‌کنیم، استخاره می‌کنیم، هر جا که استخاره خوب آمد همان‌جا می‌رویم. اینجا هم به دلیل استخاره آمدم. گفتند التزام بده که شیراز منبر نروی. التزام دادم ولی دو روز بعد منزل مرحوم آقای سیف، یکی از بازاری‌های معروف شیراز چند جلسه منبر رفتم.»[14]

چون ساواک حساسیت خاصی نسبت به مسئله فلسطین داشت، لذا هنگام بازداشت آقای نعیم‌آبادی، ایشان را به همین دلیل تحت فشار و اذیّت قرار ‌دادند. آیت‌الله نعیم‌آبادی در سخنرانی‌های خود از یک‌طرف با کنایه و به صورت دو پهلو از رژیم انتقاد می‌کرد و از طرف دیگر به مناسبت‌های مختلف به حضرت امام(ره) اشاره می‌کرد. در سند زیر آیت‌الله نعیم‌آبادی به صورت غیرمستقیم هم به 15 خرداد اشاره کرده است، هم نام امام(ره) را در منبر آورده است:

«در ساعت 1930 روز 15 /12... شیخ غلامحسین نعیم‌آبادی به منبر رفته و درباره امامت و پیشوا صحبت کرد... نامبرده اضافه نمود در هر کشوری که بخواهند برای خود پیشوا و رهبر انتخاب نمایند مردم جمع می‌شوند و آن را انتخاب می‌نمایند. حال آن پیشوا چطور باشد و چه شخصی باشد خائن مملکت و یا این‌که خادم باشد معلوم نیست. مثلاً اگر چاقوکش‌های دروازه غار و یا این‌که میدان گمرک اگر بخواهند برای خود رهبر انتخاب کنند آیا می‌روند یک آیت‌الله خداشناس و مسلمان را انتخاب می‌کنند یا این‌که یک نفر مثل خودشان بی‌مخ و شراب‌خوار و قمارباز مانند [شعبان] بی‌مخ و طیب را انتخاب می‌کنند. بگذر از این‌که خدا بیامرز طیب در چند وقت پیش یک محبوبیتی به دست‌آورد لیکن تصور این‌که آن‌ها بروند رهبر خوب انتخاب کنند نیست و همان بی‌مخ را پیشوا می‌کنند... مشارالیه اضافه نمود آیت‌الله خمینی فرمودند در کارهایی که در شک و تردید و بر سر دو راهی قرار گرفته‌اید استخاره کنید نه این‌که هنگام مریض شدن استخاره کنید.»[15]

 

دستگیری‌ها و زندان

اولین دستور کنترل و مراقبت آیت‌الله نعیم‌آبادی در خرداد 1347 ثبت شده است.

«برابر گزارشات خبر واصله از آن ساواک نامبرده بالا در جلسات مکتب جوانان بنی‌زهرا شرکت می‌نماید خواهشمند است دستور فرمایید پیرامون شناسایی و همچنین چگونگی و نحوه فعالیت و تمایلات سیاسی وی تحقیقات لازم معمول و نتیجه را ضمن تعیین مشخصات کامل و خلاصه‌ای از سوابق مشارالیه و در صورت امکان ارسال یک قطعه عکس یاد شده اعلام دارند ضمناً به منابع مربوطه آموزش داده شود که اعمال و رفتار و تماس‌هایش را تحت نظر قرار داده و هدف و انگیزه وی را از بیان چنین مطالبی در جلسات متشکله روشن و مراتب را به این اداره کل منعکس نمایند.»[16]

عمده مطالب آقای نعیم‌آبادی در این زمان انتقاد از اقدامات ضدمذهبی رژیم و دفاع از آرمان‌های فلسطین بوده است. چند روز قبل از بازداشت، ساواک یکی از سخنرانی‌های ایشان را به شرح زیر گزارش کرده است:

 «نامبرده بالا در ساعت 2045 روز 22 /9 در مسجد صاحب‌الزمان واقع در خزانه فرح‌آباد به منبر رفته و ضمن گفتار خود اظهار داشت ‌ای مردم نگذارید این‌قدر زنان بی‌عفت باشند و با آن وضع بیرون بروند ما مسلمانان چرا باید این‌قدر غرب‌زده باشیم چرا از کارهای خوب آن‌ها سرمشق نمی‌گیریم. چرا فقط بی‌عفتی و بی‌شرمی و مد لباس از آن‌ها یاد می‌گیریم. نامبرده اضافه نمود ما مسلمانان اتحاد و اتفاق نداریم. مسلمانان در دنیا در حدود چهارصد میلیون نفر می‌شوند ـ تنها مسلمان‌های عرب چندین میلیون نفر می‌باشند، نمی‌توانند در برابر 4 میلیون یهودی بی‌دین ایستادگی نمایند چرا؟ برای این‌که اتحاد و اتفاق ندارند و به یکدیگر دروغ می‌گویند. اگر ما بخواهیم پیشرفت کنیم باید اتحاد داشته باشیم و در برابر ظالمان ایستادگی کنیم. گفتار مشارالیه در ساعت 2230 خاتمه یافت. و در پایان برای نابودی اسرائیل دعا کرد.»[17]

از سال 1351 به دلیل موضع‌گیری‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی، ساواک مراقبت از ایشان را بیشتر کرده و در راستای کنترل و مراقبت یاران امام دستور داد که منابر ایشان کنترل و ضبط شود.

«بدین‌وسیله یک نسخه بیوگرافی ملصق به چهار قطعه عکس نامبرده فوق به پیوست تقدیم می‌گردد. ضمناً به منابع و همکاران افتخاری آموزش داده شد که تا حدود امکان اعمال و رفتار مشارالیه را تحت مراقبت قرار داده در صورت مشاهده عمل خلافی از وی مراتب به‌موقع گزارش خواهد شد.»[18]

کنترل این مجالس نهایتاً منجر به بازداشت آقای نعیم‌آبادی در تاریخ 10 /2 /1353 به دلیل ایراد سخنان تحریک‌آمیز شد. اولین دستور بازداشت به شرح زیر صادر شده است:

«خواهشمند است دستور فرمایید واعظ نامبرده بالا را که ساکن تهران خیابان خزانه فرح‌آباد فلکه چهارم مقابل گرمابه صدف اتاق بالای دفتر ازدواج و طلاق می‌باشد و اخیراً تحریکاتی در مورد تحریم گوشت سرد در بالای منبر به عمل آورده دستگیر و تحت تعقیب قرار دهند.»[19]

به این ترتیب آیت‌الله نعیم‌آبادی بازداشت و به کمیته مشترک ضدخرابکاری اعزام شد.

«روز جاری نامبرده بالا دستگیر و بدین‌وسیله توسط مأمورین شهربانی شهرستان قم اعزام و معرفی می‌گردد.»[20]

اتهام آیت‌الله نعیم‌آبادی در این زمان تحریم مصرف گوشت وارداتی عنوان شده است. بسیاری از این گوشت‌ها هم فاسد بودند و هم این‌که ذبح اسلامی نشده بودند. این در حالی است که در همان زمان دامداری ایران قادر به تأمین نیازهای دامی کشور بود. سخنرانی زیر باعث بازداشت آیت‌الله نعیم‌آبادی شد:

«ساعت 1930 مورخه 5 /2 /53 جلسه هیئت خامس آل‌عبا در منزل جعفر مروتی واقع در خیابان ابطحی (منشعب از خیابان سیمان ری) کوچه جنب مسجد تشکیل گردید. ابتدا آیاتی چند از کلام‌الله مجید قرائت گردید و آنگاه آقای نعیم‌آبادی به منبر رفت و پس از ذکر مقدمه‌ای موضوع گوشت یخ‌زده را عنوان و درباره تحریم گوشت یخ‌زده از ناحیه آیت‌الله گلپایگانی مطالبی ایراد و اضافه نمود زمانی مهاتما گاندی رهبر هندوستان اعلام نمود هیچ‌کس اجناس انگلیسی را خریداری ننماید و در این راه مبارزه شدیدی آغاز گردید و ملت هندوستان از خرید مایحتاج خود که مارک انگلیسی را داشت خودداری می‌کردند لذا ملت باید از رهبران دینی خود پیروی کنند مگر چه اشکالی دارد که مردم مدتی گوشت نخورند تا گوشت تازه در اختیارشان بگذارند.»[21]

عنوان اتهامی تحریم گوشت یخ‌زده عنوان شده است، اما با توجه به این‌که در یکی از گزارش‌ها ایشان مردم را به مبارزه منفی با دولت دعوت کرده و جزو طرفداران امام معرفی شده می‌توان نتیجه گرفت که نزدیکی به امام خمینی(ره) و دعوت به مبارزه منفی عامل اصلی بازداشت ایشان بوده است. در سند زیر نزدیکی به آیت‌الله سیدعلی غیوری نیز از اتهامات وی ذکر شده است:

«نامبرده بالا، علاوه بر آنکه اخیراً فعالیت‌هایی در زمینه تحریم گوشت سرد به عمل آورده، از وعاظ ناراحت تهران می‌باشد که بعضاً در محافل و مجالس مذهبی مطالب تحریک‌آمیز و نامناسب عنوان می‌نماید. مشارالیه به‌علاوه از طرفداران سیدعلی غیوری (یکی از روحانیون ناراحت و مفسده‌جو که به شهرستان سیرجان تبعید شده) بوده و به نفع او فعالیت‌هایی داشته است. مراتب جهت آگاهی و تحقیقات لازم پیرامون فعالیت‌های واعظ مذکور در این زمینه اعلام می‌گردد.»[22]

آیت‌الله نعیم‌آبادی پس از حدود دو ماه بازداشت نهایتاً با قید التزام از زندان آزاد شد:

«قرار بازداشت مورخ 15 /2 /53 صادره درباره نامبرده به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران به قید وجه التزام مبلغ یکصد هزار ریال تبدیل گردید. استدعا دارد مقرر فرمایید با ابلاغ قرار صادره در صورتی که به اتهام دیگری بازداشت نباشد از زندان آزاد و نتیجه را ضمن برگشت دادن پرونده اعلام دارند.»[23]

در گزارش ساواک در مورد پرونده آیت‌الله نعیم‌آبادی آمده است:

«برابر سوابق موجود نامبرده بالا که بعضاً در محافل و مجالس مذهبی مطالب تحریک‌آمیز و نامناسبی عنوان و از سیدعلی غیوری یکی از روحانیون ناراحت که به شهرستان سیرجان تبعید شده طرفداری و به نفع او فعالیتی داشته است. اخیراً نیز ضمن وعظ مطالبی تحریک‌آمیز علیه اقدامات دولت ایراد که به همین سبب دستگیر و با قرار تأمین مورخ 15 /2 /53 شعبه 12 بازپرسی دادستانی ارتش بازداشت و قرار صادره به رؤیت وی رسید که نسبت به آن اعتراضی ننمود لکن چون امکان داشت تکمیل پرونده اتهامی نامبرده مدت‌زمانی به طول انجامد و از طرفی با بررسی‌های معموله رفع بیم تبانی از متهم گردیده بود لذا با تبدیل قرار تأمین مورخ 2 /4 /53 آن بازپرسی از زندان آزاد گردیده است.

ت ـ خلاصه اظهارات متهم:

نامبرده در بازجویی‌های معموله ضمن اظهار عدم وابستگی خود به احزاب و دستجات مختلف اظهار داشته پس از طی دوره دبستان در سال 36 در شهرستان قم به تحصیل علوم دینی مشغول و ضمن تحصیل در سال 39 در دهکده خود به نام نعیم‌‌آباد از منبر استفاده و مبادرت به بیان احکام دینی می‌نموده است و در اثر تسلط یافتن به منبر در بعضی از شهرستان‌ها شروع به وعظ و خطابه می‌نماید تا این‌که در محرم سال گذشته بنا به دعوت حاج طاهر خانلو در هیئت خامس آل‌عبا که در مسجد پل سیمان منعقد می‌گردید شرکت و مبادرت به وعظ و خطابه می‌نماید و اضافه نموده چون در شهرستان قم مشاهده می‌کند فتوای آیت‌الله گلپایگانی در مورد گوشت منجمد به در و دیوار و شیشه‌های مغازه‌ها نصب گردیده لذا در هیئت خامس آل‌عبا ضمن وعظ متن فتوا را پیاده و اشاره نموده همچنان ‌که گاندی رهبر هندوستان از مردم درخواست نمود که از استعمال اجناس خارجی اجتناب ورزند چه مانعی دارد که از گوشت سرد استفاده نشود.»[24]

آیت‌الله نعیم‌آبادی در خاطراتشان در این مورد گفته است:

«بعد از دو ماه به این نتیجه رسیدند که بازجویی و زندانی بودن من برایشان فایده ندارد، گفتند دیگر در سیاست دخالت نکن و برو. مدرکی که علیه من داشتند، نوارهایی بود که صدای من را در منبرها ضبط کرده بودند. وقتی از زندان بیرون آمدم، در حد کرایه ماشین تا منزل پدر در تهران پول داشتم. ماشین گرفتم و مستقیم به منزل رفتم. آن‌ها خیلی خوشحال شدند. والده قم بود. سریع رفتم قم و خدمت مادر و خانواده رسیدم.»[25]

گزارش‌های ساواک نشان می‌دهد که چند ماه پس از پایان بازداشت اول، آیت‌الله نعیم‌آبادی همچنان در منابرش به انتقاد علیه رژیم ادامه می‌داد. سند زیر به تاریخ 30 /10 /1353 به این موضوع اشاره دارد.

«در ساعت 1930 روز جمعه 27 /10 /53 جلسه مذهبی هیئت خامس آل‌عبا در مسجد سیمان تشکیل و پس از قرائت قطعه شعری توسط محمود محبوبی، آقای نعیم‌آبادی بر منبر رفت و اظهار داشت: جوان‌ها را نجات دهید آن‌ها اکثراً مشروب می‌خورند و اشاره به کشور امریکا و جنایات این کشور کرد و بیان داشت که در این زمینه کشور ما نیز دست کمی از امریکا ندارد. و برنامه مدارس و دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها مغزها را تهی کرده است و در خاتمه مطالبی پیرامون مشروب فروش‌های تهران و کثرت آن‌ها بیان داشت و در ساعت 21 جلسه فوق خاتمه یافت.»[26]

در انتهای همین گزارش آمده است:

«با توجه به این‌که نعیم‌آبادی از عناصر ناراحت و از طرفداران روحانیون مذهبی و خمینی می‌باشد و بعضاً در منابر خویش افکار ناپسند خود را اشاعه می‌دهد و این اعمال مشارالیه باعث تحریک عوام خاصه جوان‌ها می‌شود اصلح است که از طریق ساواک و یا شهربانی منطقه احضار و به وی شدیداً تذکر داده شود که از اظهار این‌گونه مطالب خلاف خودداری کرده و در غیر این صورت عواقب وخیم این قبیل رفتار به وی تفهیم گردد.»[27]

گزارش‌های ساواک از تندتر شدن بیانات آیت‌الله نعیم‌آبادی حکایت دارند. چند روز بعد از سخنرانی قبلی، وی مسئله ضرورت انقلاب را مطرح و به نقد شرایط اجتماعی کشور پرداخته است. در سند ساواک آمده است:

«جلسات فوق به صورت پراکنده در مکان‌های مختلف تشکیل می‌شود و آقای نعیم‌آبادی که از سخنرانی‌های این جلسه‌ها می‌باشد بعضاً مطالب تحریک‌آمیزی عنوان می‌نماید و در این زمینه قبلاً نیز گزارش شده است.»[28]

افزایش فعالیت‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی باعث شد سخنرانی‌های ایشان توسط عوامل ساواک به‌وسیله نوار ضبط گردد.[29] سند زیر به‌خوبی فعالیت‌ها و اقدامات آیت‌الله نعیم‌آبادی در فاصله بازداشت اول و دوم را بیان می‌کند:

«نامبرده بالا که از روحانیون ناراحت و مفسده‌جو می‌باشد در تاریخ 15 /2 /53 به اتهام تبلیغات ضد امنیتی دستگیر و در تاریخ 2 /4 /53 با اخذ تعهد همکاری از زندان آزاد شده است. لیکن یاد شده گذشته از این‌که از انجام همکاری سرباز زده، مجدداً اعمال قبلی خود را آغاز و سمپاشی‌های خویش را در جلسات مذهبی ادامه داده است.

با عرض مراتب بالا مستدعی است در صورت تصویب یکی از دو رویه زیر درباره وی اعمال گردد.

1ـ با توجه به سابقه وی، مجدداً دستگیر و تحت تعقیب قرار گیرد.

2ـ یاد شده ممنوع‌المنبر و ممنوع‌الخروج اعلام گردد.»[30]

به این ترتیب در فروردین 1354 منزل آیت‌الله نعیم‌آبادی مورد بازرسی قرار گرفته و ایشان نیز بازداشت شد:

«در اجرای امریه شماره 231 /312 ـ 20 /1 /54 نامبرده بالا در تاریخ 30 /1 /54 دستگیر و از منزل مسکونی مشارالیه بازرسی لکن مدارک مضره‌ای کشف نگردید. لذا یاد شده در تاریخ 31 /1 /54 به شهربانی قم تحویل گردید که به تهران بدرقه و به آن کمیته معرفی نمایند.»[31]

آیت‌الله نعیم‌آبادی در این خصوص در خاطراتش گفته است:

«پس از آزادی، سخنرانی‌هایم در تهران مجدداً شروع‌ شده بود. افرادی که با من آشنا بودند، مخصوصاً جوان‌ها من را به‌عنوان فرد انقلابی زندان رفته می‌شناختند. برای همین اصولاً دوستان و بستگانشان را به مسجد می‌آوردند. در هیئتی شب‌ها در پل سیمان منبر می‌رفتم که آقای غیوری هم می‌آمد. پیشنماز آن مسجد حجت‌الاسلام ظهیری بود. بحث‌هایم انقلابی و افشاگرانه بود. به همین دلیل جوان‌ها استقبال می‌کردند. مسجد که حدود 250 مترمربع بود، پر می‌شد. حدود هزار نفر پای منبر می‌آمدند. در ماه محرم بیش از این‌ها هم جمعیت می‌آمد. آن سال ماه صفر هم منبرم ادامه یافت. می‌دانستم نیروهای ساواک سایه‌وار دنبالم هستند که چه می‌گویم، کجا منبر می‌روم، ولی می‌بایست به تکلیف خودم عمل می‌کردم. بعد از ماه صفر چند روزی بود که به قم برگشته بودم، یک روز صبح زنگ منزل به صدا درآمد. اهل منزل نگران شدند. مادرم که می‌دانست هر لحظه ممکن است به سراغ من بیایند به پشت دررفت. وقتی در را باز کرد و چشمش به مأمورینی افتاد که دفعه قبل نیز من را بازداشت کرده بودند، خواست در را ببندد. در حالی‌که در کاملاً بسته نشده بود، آن‌ها سه‌ نفری به در هجوم آوردند. در به پهلوی مادر کوبیده شده و در نتیجه نقش زمین شد. فریاد مادر بلند شد: «یا فاطمه زهرا!»

صحنه‌ی دردناکی بود. صدای گریه‌ی مادر، نگاه معصومانه محمدرضا و نگرانی همسرم که چند ماهه وحیده خانم را باردار بود من را به هم‌ ریخت. سعی کردم اعصابم را کنترل کنم. یکی از آن‌ها که عینک به چشم‌ داشت، کتاب کشف‌الاسرار حضرت امام را از قفسه‌ی کتاب‌هایم برداشته بود تا خانم متوجه این مورد شد، به چنان غیظ و غضبی آن را از دست او کشید که آن فرد فرصت و جرئت نداشت تا کتاب را به او ندهد.

نگرانی و شدت ضربه‌ی در والده را بی‌هوش کرده بود و من فقط باید شاهد این صحنه می‌بودم برای همین ترجیح دادم سریع‌تر لباس بپوشم و همراه آن دژخیمان بروم تا کمتر زجر بکشم. خیلی بد است که جلوی چشم انسان به خانواده او بی‌حرمتی شود! سه نفر در انتهای کوچه منتظرم بودند. در ماشین پیکانشان باز بود و گفتند: «بیا برویم!» می‌دانستم جای چانه زدن و مقاومت نیست. اول من را به شهربانی قم بردند، جلوی شهربانی تا چشم یک پلیس به من افتاد گفت: «هر دم از این باغ خری می‌رسد تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد!» این هدیه خالص و ناب هم به من تقدیم شد. از طرف دیگر نیز فهمیدم که تعداد دیگری را نیز دستگیر کرده‌اند.

این مرتبه دو نفر مأمور ساواک، من را با اتوبوس عمومی به کمیته مشترک در تهران بردند. ما در صندلی ردیف جلو نشسته بودیم که یک مأمور این‌طرف و یکی آن‌طرف من بود. دوست داشتم دستنبد به دستم می‌زدند تا مردم متوجه موضوع شوند ولی آن‌ها این کار را نکردند. شانس آورده بودم که خانه را بازدید نکردند. تا مدتی نگران کتاب‌های ممنوعه‌ای بودم که در کتابخانه‌ام بود. مثل تعداد قابل‌توجهی از آثار شریعتی و برخی از کتاب‌های مهندس بازرگان، از چهره‌های علمی انقلابی آن زمان را داشتم. بعدها خانواده گفتند وقتی من را گرفتند، کتاب‌هایی که احتمال می‌دادند ممنوعه باشد را جمع کرده و به‌جای دیگری بردند.»[32]

مأمور ساواک در نظریه خود در مورد بازجویی از آیت‌الله نعیم‌آبادی در مردادماه 1354 می‌نویسد:

«با توجه به محتویات پرونده و تحقیقات معموله به استحضار می‌رساند، متهم فردی است متعصب و با علم و اطلاع از عواقب گفتار خود در پوشش بیان احکام اسلامی ذهن مستمعین را بر حسب مورد نسبت به اقدامات اصلاحی دولت بدبین می‌نماید که بدین ترتیب عمل ارتکابی وی که منجر به تحریک افکار عمومی علیه دولت شاهنشاهی ایران شده است محرز و مسلم می‌باشد. اینک که پرونده امر تکمیل گردیده در صورت تصویب جهت هرگونه اقدام قانونی به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال گردد.»[33]

در شهریور 1354 پس از چند ماه بازجویی فشرده و اعمال فشارهای روحی و جسمی شدید، نهایتاً دادگاه حکم به محکومیت آیت‌الله نعیم‌آبادی داد. در متن گزارش دادگاه آمده است:

«با حضور دادستان دادگاه به‌منظور رسیدگی به پرونده اتهامی غیرنظامی غلامعلی نعیم‌آبادی فرزند قدرت‌الله که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور تحت پیگرد می‌باشد جلسه علنی تشکیل دادند. خلاصه کیفرخواست بدین قرار است نامبرده که یک‌بار در سال 53 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر گردیده بود و پس از آزادی از زندان مجدداً به اعمال گذشته خود ادامه داده و در منابر ضمن سخنرانی مذهبی مبادرت به بیان سخنان تحریک‌آمیز می‌نمایند و در تحقیقات معموله بیان داشته چون دیدم آنچه در مدرسه به ما آموخته شده قابل پیاده کردن در اجتماع کنونی نمی‌باشد به همین جهت به اوضاع بدبین و گاه‌گاهی در ضمن وعظ به این‌گونه مسائل اشاره می‌نمودم بر این مبنا پرونده‌ای تشکیل و پس از سیر مراحل قانونی به بازپرس نظامی ارجاع و با صدور قرار مجرمیت و تنظیم کیفرخواست جهت رسیدگی به این دادگاه احاله پس از وصول پرونده و تشکیل یک جلسه مقدماتی و یک جلسه رسیدگی و اعلام ختم دادرسی در غیاب اصحاب دعوی و منشی به شور پرداخته و به شرح زیر مبادرت به صدور رأی می‌نمایند%

رأی شماره 231 مورخه 30 /6 /54 دادگاه عادی شماره 2 تهران

هیئت داوران با بررسی محتویات پرونده و استماع دفاعیات وکیل مدافع و پاسخ دادستان دادگاه و عنایت به آخرین دفاع متهم پس از اجرای تشریفات ماده 209 قانون دادرسی و کیفر ارتش به شور پرداخته و با قبول دلایل مندرج در کیفرخواست بر اساس اعترافات متهم و گزارش ضابطین نظامی اتهام انتسابی به متهم را محرز دانسته و به‌اتفاق آراء به استناد ماده قانون مجازات مُقْدِمین علیه امنیت و استقلال مملکتی مصوب خردادماه 1310 غیرنظامی غلامعلی نعیم‌آبادی فرزند قدرت‌الله را به سه سال حبس جنحه‌ای با احتساب ایام بازداشت قبلی (متهم از تاریخ 2 /2 /1354 تاکنون در بازداشت می‌باشد) محکوم می‌نمایند. این رأی با حضور اصحاب دعوی قرائت و ابلاغ گردید که از روز بعد از ابلاغ لغایت پنج روز قابل تجدیدنظر خواهی می‌باشد.»[34]

اعتراض آیت‌الله نعیم‌آبادی نیز تأثیری نداشت و در دادگاه تجدیدنظر در 11 /8 /1354 محکومیت ایشان قطعی اعلام گردید:

«هیئت دادرسان با بررسی محتویات پرونده و مداقه کامل اوراق آن بعد از اجرای مقررات ماده 209 قانون دادرسی و کیفر ارتش رأی شماره 232 مورخه 30 /6 /1354 دادگاه عادی شماره 2 تهران که برابر آن غیر ارتشی غلامعلی نعیم‌آبادی فرزند قدرت‌الله را از لحاظ اتهام اقدام علیه امنیت کشور (تبلیغ) به استناد ماده 5 قانون مجازات مقدمین علیه امنیت و استقلال مملکتی مصوب خردادماه 1310 به سه سال حبس جنحه‌ای با احتساب ایام بازداشت قبلی (متهم از تاریخ 2 /2 /1354 تاکنون در بازداشت می‌باشد) محکوم نموده‌اند از هر لحاظ مدلل و موجه تشخیص و به‌اتفاق آرا، آن را تأیید می‌نمایند. در اجرای ماده 87 قانون دادرسی و کیفر ارتش از کتاب و مدارک مکشوفه آنچه مضره است معدوم گردد. این رأی در محضر رسمی دادگاه با حضور اصحاب دعوی قرائت و ابلاغ گردید که از تاریخ اعلام رأی لغایت ده روز قابل فرجام‌خواهی می‌باشد.»[35]

بنا بر گزارش ساواک درخواست فرجام‌خواهی آیت‌الله نعیم‌آبادی از سوی محمدرضا پهلوی مورد تأیید قرار نگرفت.[36] در سند دیگری آمده است: «از شرف عرض پیشگاه شاهانه گذشت رسیدگی فرجامی را تصویب نفرمودند.»[37] به این ترتیب آیت‌الله نعیم‌آبادی به «سه سال حبس جنحه‌ای محکوم و قطعیت آن نیز اعلام گردید.»[38] در خرداد 1355 پدر آیت‌الله نعیم‌آبادی درخواست آزادی فرزندش را داشت که با این درخواست نیز موافقت نشد:

«نامبرده بالا یک نوبت در سال 53 به اتهام ایراد سخنرانی‌های تحریک‌آمیز بازداشت و روز 2 /4 /53 با تبدیل قرار از زندان مرخص و سرانجام جهت وی قرار منع پیگرد صادر گردیده است لکن وی پس از ترخیص از زندان مجدداً به اعمال خلاف خود ادامه داده و در منابر ضمن سخنرانی‌های مذهبی مطالب تحریک‌آمیز بیان نموده است در نتیجه روز 2 /2 /54 بازداشت و به سه سال حبس جنحه‌ای محکوم و در حال حاضر تحمل کیفر می‌نماید. اینک پدر نامبرده بالا شرحی در مورد تقاضای عفو پسرش توسط سناتور احمد بهادری تسلیم نموده است.

نظریه:

با توجه به این‌که نامبرده بالا فقط 3 /1 مدت محکومیت خود را طی نموده و به‌علاوه این دومین بار است که دستگیر می‌شود چنین به نظر می‌رسد وی در حال حاضر استحقاق عفو و بخشودگی را ندارد. موکول به اوامر عالی است.»[39]

 

اقدامات و فعالیت‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی در زندان

آیت‌الله نعیم‌آبادی در زندان ضمن ارتباط با طرفداران حضرت امام(ره) به مبارزه با اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) پرداخت که به‌تازگی تغییر موضع ایدئولوژیک خود را اعلام کرده بودند. ایشان در بسیاری از مباحث و جریان‌های زندان حضور فعالی داشت. در خاطرات ایشان آمده است:

«تو بند ما هم ده‌ نفری بودیم که علناً از منافقین جدا شدیم. آقای مینو، آقای هادی خامنه‌ای، آقای شریعتی سبزواری، محسن دعاگو، محمدی عراقی، آقای خلیلیان اصفهانی، آقای جعفری گیلانی و من و شاید هم یکی دو نفر دیگر از مجموعه آن‌ها جدا شدیم، به‌عنوان اعتراض به گرایش علنی منافقین به مارکسیسم. کار غلطی که انجام داده بودند که از ماهیت اصلی فکری‌شان نشأت می‌گرفت.»[40]

 ایشان در 30 /5 /1355 در تشنج ایجاد شده در زندان، جزو کسانی بود که در مقابل زندانبانان ایستاد و به همین دلیل نیز تنبیه شد.[41] در سال 1356 نیز به دلیل این‌که ریش خود را نتراشیده بود تنبیه گردید. در گزارش مأمور مربوطه آمده است:

«زندانی غلامعلی نعیم‌آبادی صورتش بلند بوده به نامبرده تذکر دادند توجهی نکرد و گفته صورت من بایستی بلند باشد و کوتاه نمی‌کنم گزارش جهت اطلاع به عرض می‌رسد.»[42]

 وی در مقابل این اقدام ساواک به‌شدت مقاومت کرده است: «زندانی را احضار نموده و بررسی و اقدام و مقررات زندان به وی تفهیم گردد. ابلاغ گردیده به زندانی اظهار می‌دارد من ریش خود را نمی‌زنم شما می‌خواهید مرا تهدید کنید و ریش مرا بتراشید.»[43] وی جو فکری زندان را سخت‌تر از شرایط امنیتی آن عنوان کرده است:

«به جهت شرایط ما در درون زندان فشار مضاعفی داشتیم. هم از طرف منافقین و مارکسیست‌ها زیر فشار بودیم و هم از سوی رژیم فاسد شاه. همه را وادار می‌کردند تا صورت خود را از ته بزنند. از نمازخواندن به جماعت ولو دونفری، یعنی یک نفر امام و دیگری مأموم، جلوگیری می‌کردند. از کتاب‌خوانی دو نفر سعی می‌کردند جلوگیری کنند مخصوصاً برای زیر دادگاه، به قول خود آن‌ها قبل از محکومیت.»[44]

در دی‌ماه 1356 ایشان درخواست انتقال به قم را داشت که با وجود موافقت دادستانی ارتش مورد تأیید قرار نگرفت.[45] سرانجام آیت‌الله نعیم‌آبادی در 25 /12 /1356 از ندامتگاه مرکزی تهران آزاد شد:

«ضمن اعاده یک برگ تقویم به شماره 175 ـ 28 /12 /2536 [1356] با مراجعه به پیشینه و دفاتر وابسته غلامعلی نعیم‌آبادی دامغانی فرزند قدرت‌الله روز 25 /12 /36 با اعلام روز آزادی و خاتمه محکومیت از این ندامتگاه به بازداشتگاه اوین انتقال گردیده است.»[46]

ایشان در خاطراتشان می‌نویسند:

«14 فروردین 1357 سه سال محکومیتم تمام شد. این سه سال غیر از چهار ماهی بود که در کمیته مشترک بازداشت بودم. چهارده روز آخرش من را به زندان انفرادی در اوین بردند که روز چهاردهم از همان جا آزاد شدم. سلول انفرادی خیلی کوچک بود.»[47]

آیت‌الله نعیم‌آبادی پس از آزادی، در رمضان 1357 بنا به فرموده حضرت امام(ره) مبنی بر افشاگری روحانیت علیه رژیم پهلوی به شاهرود رفت. در شاهرود به همراه حاج محمدتقی علی‌آبادی و آقای ابراهیم خادم در مساجد صاحب‌الزمان(عج) و مصلی به بیان مطالب تندی علیه رژیم پرداخت.

«نامبرده بنا به دعوت شخصی به نام طاهری از قم به شاهرود آمده و در مسجد صاحب‌الزمان این شهرستان همه ‌روزه منبر می‌رود و اظهارات خلافی عنوان می‌نماید که امکان دارد ادامه سخنرانی وی موجب تحریکات حاضرین در مسجد شود.

نظریه شنبه ـ نظری ندارد.

نظریه یکشنبه ـ با توجه به حساسیت موضوع اصلح است به‌منظور مراقبت از منبر نامبرده مراتب به شهربانی اعلام شود.

نظریه سه‌شنبه ـ برابر تحقیقات شهربانی در جریان اعمال و رفتار و گفتار وی قرار گرفته و به شهربانی سمنان اعلام گردید در صورت لزوم برابر دستورالعمل صادره با وی رفتار شود.»[48]

در روز 21 رمضان بعد از سخنرانی ایشان در شاهرود تظاهرات شدیدی به وقوع پیوست که همین موضوع زمینه‌ی بازداشت سوم ایشان را فراهم کرد. در اسناد ساواک در این مورد آمده است:

«برابر نامه‌ای که طی شماره 76ـ 19ـ 57 ـ 4 /6 /2537 از شهربانی شاهرود به همراه دو نفر به نامان شیخ محمدباقر طاهری محمودی و شیخ غلامعلی نعیم‌آبادی به این سازمان واصل گردیده مقارن ساعت 1300 مورخه 4 /6 /37 وسیله مأمورین شهربانی که با آموزش‌های لازم اطراف و اکناف و داخل مساجد با لباس شخصی مستقر گردیده بودند اطلاع رسیده که در مسجد مصلی جمعیت زیادی که اکثراً جوانان زیر 20 ساله می‌باشند جمع شده‌اند و با در دست داشتن پرچم‌های سیاه قصد خروج از مسجد و به راه انداختن تظاهرات و آشوب و بلوا دارند که بلافاصله مأمورین موجود در شهربانی به سرپرستی چهار نفر افسر به محل مذکور اعزام شخصی به نام شیخ غلامعلی نعیم‌آبادی که از اول ماه مبارک رمضان بنا به دعوت شیخ محمدباقر طاهری محمودی (پیشنماز مسجد مصلی که خود از افراد ناراحت و اخلالگر و محرک بوده و بارها مردم را بین دو نماز دعوت به آشوب و بلوا نموده) بالای منبر مردم را با صدای رسا و گیرنده‌ای که دارد در قالب جملات و کلمات تحریک‌کننده بر ضد حکومت تحریک و تهییج و آماده انجام تظاهرات ضد میهنی نمود که جمعیت پس از خروج از مسجد به سرپرستی شیخ محمدباقر طاهری به دستورات افسران شهربانی توجهی ننموده و به داخل خیابان به راه افتاده و پس از طی مسافتی در خیابان پهلوی ابتدا شروع به دادن شعارهای مضره میهنی و اهانت به مقام شامخ سلطنت و شعارهایی له خمینی و متعاقباً با دیدن مأمورین آتش‌نشانی با صدای بلند دستور حمله به مأمورین آتش‌نشانی و پلیس از طرف جمعیت و شیخ طاهری صادر و جمعیت یکپارچه به‌طرف مأمورین مذکور حمله‌ور که ابتدا یک عدد نارنجک گاز اشک‌آور به میان جمعیت پرتاب که متأسفانه نارنجک مزبور عمل ننموده ناچار به علت هجوم جمعیت تیراندازی هوایی شد و با تلاش افسران و مأموران انتظامی جمعیت پراکنده و شیخ محمدباقر طاهری محمودی و شیخ غلامعلی نعیم‌آبادی که از مسببین اصلی ماجرا بوده طبق دستورالعمل‌های صادره در فرصت و محل مناسب دستگیر و به شهربانی اعزام و بلافاصله شورای هماهنگی فوق‌العاده تشکیل و از نیروی پلیس راه‌آهن و ژاندارمری و ارتش کمک خواسته شده یک گروهان سرباز در شهربانی شاهرود مستقر می‌گردد و نامبردگان در ساعت 0100 بامداد مورخه جاری به این سازمان تحویل گردیده‌اند.

در تحقیقاتی که از دو نفر روحانی مذکور به عمل آمده از تحریک مردم به تظاهر و اغتشاش اظهار بی‌اطلاعی می‌نمایند و با توجه به اخباری که تاکنون در مورد نامبردگان بالأخص باقر طاهری رسیده به نظر می‌رسد که از بیان حقایق خودداری می‌کنند بدین‌وسیله تعداد 8 برگ اوراق بازجویی به همراه دو نفر فوق‌الذکر به آن کمیته ارسال و اعزام می‌گردد مقرر فرمایید از سرانجام کار نامبردگان این سازمان را آگاه سازند.»[49]

  بنا بر اسناد ساواک و خاطرات آیت‌الله نعیم‌آبادی ایشان در هنگام بازداشت به‌شدت شکنجه شده و حتی هنگام انتقال به تهران به دلیل ضربه سنگین به سر از هوش رفته است. وی در بازجویی در ساواک به این موضوع اشاره کرده است:

«بعد از این‌که به‌وسیله مأمورین در منزل بازداشت شدم درون اتومبیل مورد حمله یک نفر پاسبان قرار گرفتم که در نتیجه بی‌هوش شدم.»[50]

در خاطرات آیت‌الله نعیم‌آبادی این موضوع با جزئیات بیشتری آمده است:

«روز 21 ماه رمضان شد. بعد از منبر به‌طرف منزل رفتم. مردم بعد از منبر به‌طرف میدان شاهرود رفتند و تظاهرات و درگیری شروع شد. من منزل بودم که صدای زنگ را شنیدم. دوتا اولادم، محمدرضا و وحیده خانم هم بودند. گفتند بیاید بیرون! لباس پوشیدم، بچه‌ها را بوسیدم و از خانه بیرون رفتم. ماشین پیکانی آنجا بود. از من خواستند سوار شوم. یک نفر جلو نشست، من صندلی عقب نشستم دو نفر هم در دو طرفم نشستند.از توی ماشین فحش را شروع کردند و این‌که یک ماه است که ما را فلج کردی؛ ما را از خانه و زندگی انداختی. اهانت‌های جانانه می‌کردند. وقیحانه من را تا جلوی شهربانی بردند. انگار فتح‌الفتوحی نصیبشان شده باشد، جلوی شهربانی دو صف تفنگ به دست ایستاده بودند و راهرویی درست کرده بودند تا من از بین آن راهرو وارد شهربانی شوم. همین‌که پیاده شدم، ضمن این‌که من را می‌بردند با باطوم به سروکله من می‌زدند. یکی از آن‌ها قنداق تفنگ محکمی به‌صورت من زد و دیگر چیزی نفهمیدم. بی‌هوش شده بودم تا آنکه در بیمارستان به هوش آمدم. همین بی‌هوشی سبب پخش خبر مرگ من شد که فلانی شهید شده است و به پدر بسیار تبریک و تسلیت گفتند.»[51]

در گزارش‌های ساواک در همین زمان «غلامعلی نعیم‌آبادی از طرفداران سرسخت خمینی و از عناصر ناراحت» معرفی شده است.[52] وی فعالیت‌هایش را در این مقطع تا پیروزی انقلاب با شور و حرارت بیشتری دنبال کرده و برای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر می‌کرد. وی به دعوت حجت‌الاسلام عبدوست به شوشتر رفت و در گتوند به مدت 5 شب به سخنرانی علیه رژیم شاه پرداخت.[53] بعد از گتوند وی به بردسیر کرمان رفت و در آنجا فضای انقلابی منطقه را تشجیع کرده و در بیشتر روستاها به ایراد سخنرانی و برگزاری تظاهرات اقدام نمود.

«در بردسیر کرمان، همراه جمعی روستا به روستا می‌رفتیم و علیه نظام شاهنشاهی فریاد می‌زدیم، در بردسیر، هنوز هستند، آن‌هایی که در آن مدرسه‌ها پای منبر من این حرف‌ها را می‌شنیدند. الآن میان‌سال شده‌اند.»[54]

در بهمن 1357 به گرمسار رفت و در مناطق روستایی و شهری گرمسار به‌رغم مخاطرات و تهدیداتی که از سوی برخی وابستگان رژیم صورت می‌گرفت، حرکت انقلابی در آنجا را توسعه بخشید. در همین زمان ایشان با مقام معظم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای که در گرمسار بودند دیدار ‌کرد. ایشان در این خصوص می‌گوید:

«یک روز مقابل شهربانی گرمسار بلندگو به دست فریاد زدم: «ما عزت شما را می‌خواهیم، ملحق شوید به مردم. انقلاب می‌خواهد به شما بها بدهد.» همان روز به ایستگاه راه‌آهن گرمسار رفتیم، خواستند مانع سخنرانی شوند امّا موج جمعیت آنجا را باز کرد. رفتیم و سخنرانی تندی هم در آنجا داشتم، بعد از جلسه، مردم به‌عنوان محبت به یک نیروی انقلابی یا یک کسی که حرف دل آن‌ها را زد و بحث امام را تعقیب می‌کرد، من را روی دست گرفتند. شب مهمان آیت‌الله حاج سیدعلی موسوی شالی بودم. آقای موسوی در ایرانشهر مدّتی با آقای خامنه‌ای هم‌تبعیدی بودند. بعداً ایشان اولین امام‌جمعه گرمسار شد. صبح گفت سیدعلی آقا خامنه‌ای امروز مهمان ماست. آقای خامنه‌ای که برای مقدمات استقبال امام به تهران تشریف می‌بردند، سر راه صبحانه منزل ایشان آمدند. تا که آقای موسوی گفت: نعیم‌آبادی؛ آقای خامنه‌ای گفت: «در کمیته مشترک همان اتاق جلوی ما محل بازجویی شما بود که بلندبلند صحبت می‌کردی؛ صدات می‌اومد. صدات رو من می‌شنیدم.» چون اتاق بازجویی من و آقا مقابل هم بود، یعنی یک‌طرف من بازجویی می‌شدم و یک ‌طرف ایشان. از گرمسار به استقبال امام رفتیم آن روز به‌قدری جمعیت بود که دیگر استفاده از ماشین برای هیچ‌کس امکان نداشت. کیلومترها پیاده رفتیم تا به بهشت‌زهرا رسیدیم. مردم وضع عجیبی داشتند سرتا پا شور و عشق و شادی بودند.»[55]

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

آیت‌الله نعیم‌آبادی روز 22 بهمن برای مقابله با حکومت ‌نظامی و با دستور امام در تهران به خیابان رفت.[56] چند روزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که به دعوت شهید دکتر محمدجواد باهنر برای انجام فعالیت تبلیغی و سیاسی به کرمانشاه رفت. وی در بسیاری از شهرهای استان کرمانشاه حضور پیدا کرده و با برگزاری جلسات مختلف به نقد دیدگاه‌های مخالفین نظام پرداخت.[57] سپس برای رسیدگی به پرونده‌های اعضای شهربانی دامغان از طرف آیت‌الله مؤمن به این شهر رفت و به‌عنوان گرداننده کمیته انقلاب اسلامی در دامغان به فعالیت پرداخت.[58] از دیگر مسئولیت‌های آیت‌الله نعیم‌آبادی باید به فرماندهی سپاه و امامت جمعه دامغان اشاره کرد.[59] در استان سمنان مانند بقیه نقاط کشور در این زمان گروه‌های مخالف نظام فعال بودند و ماهیت بسیاری از این گروه‌ها و سازمان‌ها برای مردم هنوز کاملاً آشکار نشده بود؛ به همین دلیل مبارزه با افکار طرفداران رژیم سابق و سازمان‌هایی مانند مجاهدین خلق (منافقین) و چریک‌های فدایی خلق در اولویت برنامه‌های ایشان قرار گرفت. در خاطرات آیت‌الله نعیم‌آبادی در این خصوص آمده است:

«با دو جبهه ضدانقلاب و منافقین درگیر بودیم. انقلاب تازه پیروز شده بود امّا هنوز افکار دوران طاغوت در سر برخی افراد بود، گاهی می‌گفتند پول‌های شاه را خرج می‌کنند، علیه او فریاد می‌زنند. چون در ابتدا هنوز روی اسکناس‌ها عکس شاه بود، هنوز تعدادی انقلاب را باور نکرده بودند و امید داشتند یک مرتبه اوضاع تغییر کند. آن‌ها تا خود را تطبیق دهند، زمان می‌خواست. جبهه دیگر منافقین بودند. من در درون زندان روی آن‌ها شناخت پیداکرده بودم. لذا از همان روزهای اوّل با آن‌ها به‌شدت از نظر فکری درگیر شدم. مواضع آن‌ها را افشا می‌کردم، در دامغان از این دبیرستان به آن دبیرستان کتاب می‌بردیم و صحبت می‌کردم.»[60]

توانایی آیت‌الله نعیم‌آبادی در اقناع مخالفین و اشراف ایشان نسبت به ماهیت جریان‌های انحرافی باعث شد که وی در بسیار‌ی از نقاط کشور در این مورد به سخنرانی پرداخته و مردم را نسبت به انحرافات آن‌ها آگاه کند.[61] وی به‌موازات مقابله با جریان‌های ضد انقلاب از سال 1358 با طرفداران ابوالحسن بنی‌صدر نیز به مبارزه پرداخت.[62] با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، آیت‌الله نعیم‌آبادی در تریبون‌های نماز جمعه به دفاع از انقلاب اسلامی و حمایت از رزمندگان پرداخت و بارها نیز در جبهه‌های جنگ حضور پیدا کرد. وی نقش خود در جریان دفاع مقدس را این‌گونه توصیف کرده است:

«حضور در جبهه مصادیقی دارد که یکی از آن‌ها برداشتن تفنگ است که من به هیچ‌گاه تفنگ برنداشتم، الآن هم بلد نیستم از تفنگ چگونه می‌توان استفاده کرد هرچند که آن را بس ارجمند می‌دانم. اما تیربارچی قوی بودم در سنگر نماز جمعه. برای بسیج نیروها به جبهه، هر چه در توان داشتم انجام دادم. در شهر و روستاها سخنرانی حماسی می‌کردم. در مراسم شهدا شرکت می‌کردم و تحریک و تهییج مردم برای حضور در جبهه و جلب کمک‌های مردمی را بر خود واجب می‌دانستم. حضور دامغان در دفاع مقدس چهره خیلی روشنی دارد. افتخار داشتم در جبهه به ‌دفعات حضور پیدا کنم. احساس نیاز به جو و فضای جبهه داشتم. تماشای رزمندگان جوان و نوجوان و مشاهده حالات عرفانی آن‌ها برای همه لذت‌بخش بود.... یکی از سفرهای جبهه‌ای ما عملیات مرصاد بود. لباس بسیجی به تن کردم و عمامه هم بر روی سرم بود، جمعیت را بسیج کردیم و به‌طرف عملیات مرصاد رفتیم. واقعاً صحنه‌های عجیبی بود. ما شاهد بودیم منافقین همه گونه تدارکات و تجهیزات با خود آورده بودند. یک‌وقت در اردوگاه صادقین ما در سنگر نشسته بودیم، فرمانده مربوطه آمد به من گفت فلانی شما باید از اینجا بروید. گفتم چرا؟ گفت باید بروید، نباید اینجا باشید. مشخّص بود که شرایط، شرایط بحرانی است. ما را به کرمانشاه هدایت کردند. در یک پادگان ارتشی رفتیم. آن شب اوضاع آشفته بود. روز بعد به گردنه چهار زبر و حسن‌آباد برگشتیم. جنازه‌های منافقین این‌سو و آن‌سوی جاده افتاده بود. بدن‌های پاک شهدای ما را هم در نقطه خاصی ردیف کرده بودند. به شهر اسلام‌آباد رفتیم. آنجا روحانی عزیز، آقای غیوری که چهره شناخته شده‌ای است، را دیدیم که انگشترهای خوبی را به رزمندگان هدیه می‌داد. به اردوگاه صادقین برگشتیم. عصر بود چند منافق را به دار کشیده بودند که هنوز جنازه‌های آن‌ها به دار آویزان بود. و عبرتی برای کسانی که فکر می‌کردند می‌توانند با نظام الهی ما بازی کنند و اوضاع را به نفع خود تمام کنند، بود.»[63]

در سال 1366 ایشان به‌عنوان رابط بعثه با روحانیون کاروان، عازم مکه شد. وی در مراسم برائت از مشرکین شرکت کرده و شاهد کشتار حجاج خانه خدا به‌وسیله آل سعود بود.[64] آیت‌الله نعیم‌آبادی در 13 آذر سال 1369 از طرف مقام معظم رهبری به امامت جمعه بندرعباس و نمایندگی ولی‌فقیه در استان هرمزگان منصوب شد. در حکم ایشان آمده است:

«بسم‌الله الرحمن الرحیم

جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شیخ غلامعلی نعیم‌آبادی دامت افاضاته

از آنجا که جناب حجت‌الاسلام آقای احمدی یزدی دامت توفیقاته از امامت جمعه بندرعباس استعفا کرده‌اند ضمن تقدیر و تشکر از زحمات چند ساله و خدمات ایشان در آن منطقه بدین‌وسیله جنابعالی را به سمت امامت جمعه‌ بندرعباس منصوب می‌نمایم تا ضمن برگزاری این فریضه‌ الهی مردم را به وحدت و همبستگی دعوت نموده از تفرقه و اختلاف برحذر دارید و نسبت به وظایف مهمی که به‌خصوص در این مرحله‌ حساس نسبت به اسلام و انقلاب دارند آشنا سازید.

ضمناً جنابعالی را در کارهای دینی و رسیدگی به امور مذهبی و شرعی که مربوط به ولی‌فقیه است به‌عنوان نماینده‌ خود در آن منطقه منصوب می‌نمایم تا ان‌شاءالله تعالی در احیاء حوزه‌های علمیه و ترویج شریعت مقدسه و سایر امور مربوط بهتر بتوانید اقدام نموده و عمل کنید و البته احتیاط را در هرحال مراعات کنید که بهترین وسیله‌ نجات است. امید آنکه عموم اهالی محترم و نهادها و ارگان‌های محلی نیز کمال همکاری را با جنابعالی در این باب معمول دارند. از خدای متعال موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین مسئلت دارم.

والسلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته ۱۳ آذر ۱۳۶۹ سید علی خامنه‌ای»

پس از درگذشت آیت‌الله انواری در سال 1381، ایشان در دوره‌‌های سوم و چهارم مجلس خبرگان به‌عنوان نماینده هرمزگان حضور داشت. آیت‌الله نعیم‌آبادی اقدامات فرهنگی و اجتماعی فراوانی برای استان هرمزگان انجام داده است. از خدمات برجسته وی می‌توان به ساخت و بنای تعداد زیادی مسجد در هرمزگان، ایجاد بنای مسجد جامع بندرعباس به‌عنوان یکی از بزرگترین مساجد جهان اسلام، و تأسیس و ساخت چندین حوزه‌ی علمیه اشاره کرد.[65] ایشان از سنگر نماز جمعه از انقلاب اسلامی و ارزش‌های آن به‌خوبی دفاع کرده و در وحدت بخشی میان برادران اهل سنت با شیعیان نقش به سزایی داشت. آیت‌الله نعیم‌آبادی به‌موازات انجام فعالیت‌ها و وظایفش در سمت امام‌جمعه بندرعباس در عرصه علم و فرهنگ و نشر معارف اسلامی نیز اقدامات زیادی انجام ‌داده است. تدریس در حوزه و دانشگاه و تألیف چندین اثر ارزشمند بخشی از اقدامات ایشان در این عرصه است. وی به‌عنوان مبلغ به بسیاری از کشورها از جمله پاکستان، کنیا، انگلیس، لبنان، سوریه، اندونزی، آلمان و... سفرکرده و سخنرانی‌های وی در کنفرانس‌ها و همایش‌های مختلف، با استقبال مسلمانان و غیر مسلمانان مواجه شده است.[66]

آیت‌الله نعیم‌آبادی پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت و کوشش در راه اعتلای اسلام و مسلمانان در 21 تیر 1398 از نمایندگی مقام معظم رهبری و امام‌جمعه بندرعباس کناره‌گیری و حجت‌الاسلام محمد عبادی‌زاده به‌جای ایشان منصوب شد. ایشان در آخرین نماز جمعه خود در این خصوص بیان داشتند:

«حجت‌الاسلام محمد عبادی‌زاده به‌عنوان جانشین بنده و نماینده ولی‌فقیه در هرمزگان انتخاب شده است و همه موظف به حمایت از ایشان هستیم و بنده هم اگر به بندرعباس بیایم، نماز را به امامت وی اقامه خواهم کرد»

آیت‌الله نعیم‌آبادی در زمینه‌های تدریس، تحقیق و تألیف هم فعالیت‌های ارزشمندی دارد که برخی از آن‌ها به زیور طبع آراسته شده است . از مهم‌ترین تألیفات ایشان می‌توان به آثار زیر اشاره کرد:

1) نماز زیباترین الگوی پرستش 2) نماز درمانی 3) نماز در آیینه وحی 4) نخستین گام در نماز 5) نماز جماعت 6)روزه در آیینه وحی 7) زمزمه روزه‌داران (شرح دعاهای ایام رمضان) 8) زکات در آیینه وحی 9) زکات سهمی برای شکوفایی 10) خمس 11) خمس سهمی برای شکوفایی 12) امر به معروف و نهی از منکر 13) روش‌شناسی و آسیب‌شناسی امر به معروف و نهی از منکر 14) آسیب‌شناسی: خواص، زمینه‌ها، عوامل و راه‌های پیشگیری از تحریف در آموزه‌های دینی 15) آیین پارسایی: شرح خطبه‌ همام 16) شرحی بر خطبه امام سجاد(ع) 17) غدیر در آیینه تاریخ 18)قرآن در نهج‌البلاغه 19) عاشورا در عاشورا 20) شب عاشورا 21) صلیب خونین 22) احسان 23) شکر در آیینه وحی 24) رشوه 25) تفسیر سوره فجر و تین 26) امامت عصاره رسالت 27) سیاست علوی 28) توسل 29) زیارت و توسل از منظر اسلام 30) نقدی بر وهابیت 31) بهائیت دین نیست 32) داروینیسم از دیدگاه دانش و مذهب 33) حق و باطل 34) مبانی دینی اقتصاد و اقتصاد دینی.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. آیت‌الله نعیم‌آبادی در مورد خانواده‌اش می‌نویسد: «پدرم، آقا شیخ قدرت‌الله نعیم‌آبادی، پدربزرگم، ملا ولی‌الله، پدر ایشان ملاحبیب‌الله و پدر ایشان ملانصرالله می‌باشد.» خاطرات منتشر نشده آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، به کوشش محمدمهدی عبدالله‌زاده، ص 12.

[2]. کاظمینی، میرزامحمد، دانشنامه مشاهیر و مفاخر دامغان، ج دوم، قم، دارالنشر اسلام، 1376.

[3] . خاطرات منتشر نشده آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، پیشین، ص 12.

[4]. وی در مورد دوران کودکی و روحیاتش می‌گوید: «با تشخیص کودکانه خودم، این را در خود می‌دیدم که با نابسامانی‌ها نمی‌توانم کنار بیایم. حالا موارد را درست تشخیص می‌دادم یا نادرست، آن بحث دیگر است. این روحیه از همان دوران کودکی در من بود و هست. کودک معترضی بودم. هنوز برای تحصیل به تهران نرفته بودم، در یک عروسی در نعیم‌آباد احساس کردم به فردی ظلم شده است. از شرکت در آن جلسه خودداری کردم. با این‌که من کودک بودم به تصورم به فردی ظلم شده بود لذا رفتم بالای ده. والده به سراغم آمد. به او گفتم نمی‌آیم و غذای این مجلس را نمی‌خورم.» خاطرات منتشر‌نشده آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، پیشین، ص 17.

[5]. خاطرات، پیشین، ص 17.

[6]. همان، صص 19 ـ 21 .

[7]. همان، صص 26 ـ 27.

[8]. همان، ص 34.

[9]. همان، ص 33.

[10]. سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت اسناد ساواک، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره)، 1386، جلد 5، ص 370.

[11]. خاطرات، پیشین، صص 37 ـ 40.

[12]. همان، ص 34.

[13]. نک: اسناد تاریخ: 7 /6 /1347 شماره: 20815 /20ﻫ 3 ـ 2 /10 /1347 شماره: 33813 /20ﻫ 3 ـ 10 /10 /1347 شماره: 37186 /20 ﻫ 3، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1398.

[14]. خاطرات، پیشین، ص 35.

[15]. سند تاریخ : 19 /12 /1347 شماره:48280 /20ﻫ3، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[16]. سند تاریخ: 29 /3/ 1348، شماره: 1775 /316، همان،

[17]. سند تاریخ: 2 /10 /1347، شماره: 33813 /20ﻫ3، همان. همچنین نک: سند تاریخ: 10 /10 /1347 شماره: 37186 /20ﻫ3 و سند تاریخ: 24 /10 /1352 شماره: 3672 /20ﻫ ر، همان.

[18]. سند تاریخ: 14 /11 /1351 شماره: 2759 /20و، همان.

[19]. سند تاریخ 7 /2 /1353 فاقد شماره، همان.

[20]. سند تاریخ: 10 /2 /1353 شماره: 382 /21ﻫ، همان.

[21]. سند تاریخ: 7 /2 /1353 شماره: 1227 /20ﻫ ر، همان.

[22]. سند تاریخ: 18 /2 /1353 فاقد شماره، همان.

[23]. سند تاریخ: 2 /4 /1353 شماره: 2ـ 10148ـ 66 ـ 401، همان.

[24]. سند فاقد تاریخ و شماره در همان.

[25]. خاطرات، پیشین، ص 51.

[26]. سند تاریخ: 30 /10 /1353 شماره: 3563، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[27]. همان.

[28]. سند تاریخ: 5 /11 /1353 شماره: 3622ـ20ﻫ ر، همان.

[29]. سند تاریخ: 5 /11 /1353 شماره: 3613ـ20ﻫ ر، همان.

[30]. سند تاریخ: 5 /11 /1353 شماره: 3613ـ20ﻫ ر، همان.

[31]. سند تاریخ: 31 /1 /1354 شماره: 83 /21، همان.

[32]. خاطرات ، پیشین، ص 56.

[33]. سند فاقد تاریخ و شماره مندرج در یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[34]. سند تاریخ: 30 /6 /1354 فاقد شماره، همان.

[35]. سند تاریخ: 11 /8 /1354 شماره: 307، همان.

[36]. سند تاریخ: 23 /9 /1354 فاقد شماره، همان.

[37]. سند تاریخ: 18 /9 /1354 شماره: 1499، همان.

[38]. سند تاریخ: 15 /10 /1354 شماره: 7412 /312، همان.

[39]. سند فاقد شماره و تاریخ، همان.

[40]. خاطرات، پیشین، ص 60.

[41]. سند تاریخ: 6 /6 /1355 شماره: 3552 /302 یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[42]. سند تاریخ: 22 /8 /1356 فاقد شماره، همان.

[43]. سند تاریخ: 28 /8 /1356 فاقد شماره، همان.

[44]. خاطرات، پیشین، ص 59.

[45]. سند تاریخ: 6 /10 /1356 شماره: 2ـ 12756 /66 /401 یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[46]. سند تاریخ: 15 /1 /1357 شماره: 128961 /120، همان.

[47]. خاطرات، پیشین، ص 70.

[48]. سند تاریخ: 25 /5 /1357، شماره: 3423 /14/ﻫ یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان، و نک: خاطرات، پیشین، ص 73.

[49]. سند تاریخ: 5 /6 /1357 شماره: 3794 /14ﻫ، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان. همچنین نک: سند تاریخ: 5 /6 /1357 شماره: 1006. برای اطلاع بیشتر در این خصوص نک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 4 جلد، 1398.

[50]. برگ بازجویی موجود در یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[51]. خاطرات ، پیشین، ص 74.

[52]. سند تاریخ: 11 /6 /1357 شماره: 3993 /14ﻫ . این بازداشت دو ماه به طول انجامید. یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی، همان.

[53]. در خاطرات ایشان آمده است: «مردم شوشتر مردم آماده‌ای بودند فکر می‌کنم زن‌ها از سلاح مهر نماز علیه پلیس استفاده می‌کردند. آنجا افتخار دیدار آیت‌الله حاج محمدتقی شوشتری صاحب قاموس الرّجال، فقیه بزرگوار، رجالی عزیز و از مفاخر بزرگ شیعه دست داد.» خاطرات ، پیشین، ص76.

[54]. همان، ص 77.

[55]. همان، ص 78.

[56]. همان، ص 79.

[57]. همان، ص 80.

[58]. همان، ص 84.

[59]. همان، ص 91.

[60]. همان، ص 86.

[61]. خاطرات، صص 88 ـ 92.

[62]. همان، ص 92.

[63]. همان، صص 101 ـ 102.

[64]. همان.

[65]. به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله نعیم‌آبادی www.naemabadi.ir

[66]. خاطرات، پیشین، ص 139.

























آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی


آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی


آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی


آیت‌الله غلامعلی نعیم‌آبادی


مرحومه بلقیس حیدرزاده والده آیت‌الله نعیم‌آبادی


حجت‌الاسلام قدرت‌الله نعیم‌آبادی پدر آیت‌الله نعیم‌آبادی



آیت‌الله نعیم‌آبادی ـ آیت‌الله شهید سیدمحمدباقر حکیم


ایستاده از چپ آیت‌الله نعیم‌آبادی، شهید سیدحسن شاهچراغی و شهید سیدقاسم داودالموسوی سال 1357


حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس



حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس


آیت‌الله نعیم‌آبادی در کنار مقام معظم رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مدظله‌العالی









 

تعداد مشاهده: 2429


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.