گذری بر انقلاب اسلامی در استان سمنان به روایت اسناد ساواک – (1)
تاریخ انتشار: 27 بهمن 1398
سمنان همان «دارالمرحمه»ای است که دارای قدمتی به بلندای تاریخ ایران است. شهری که در تقسیمات شانزدهگانه اوستایی بخشی از ایالت «ورنه» و در زمان حکومت مادها و هخامنشیان بخشی از ایالت «پارت» به شمار میرفت و در زمان ظهور اسلام بخشی از سرزمینِ «قومس»، و قومس نامی بود که تا زمان حکومت قاجاریه برای مردم شناخته شده بود.
با کودتای انگلیسی سوم اسفند سال 1299ش و روی کار آمدن رضاخان میرپنج که در جریان مجلس پنجم شورای ملی سلسله قاجاریه را منحل، احمد شاه را عزل و خود به عنوان رضاشاه پهلوی تاجگذاری نمود، شرایط سیاسی اجتماعی کشور نیز دستخوش تغییرات فراوانی گردید که از جملهی آن دین ستیزی آشکار حکومت وقت تحت نظر و برنامه ریزیِ بیگانگان بود. یکی از اقدامات دین ستیزانهی او اجرای طرح لباس متحدالشکل مردان و کشف حجاب زنان بود که مورد مخالفت مردم متدین و مذهبی سراسر کشور قرار گرفت.
این اقدام قیام خونین مسجد گوهرشاد در مشهد مقدس در سال 1314ش را به دنبال داشت که در اثر آن تعدادی از علماء مورد غضب رضاخان واقع و برخی از آنان به سمنان تبعید شدند.
از جمله علماء و روحانیونی که در این زمان به سمنان تبعید شدند حجتالاسلام حاج شیخ علی محمد نجات از روحانیون مشهد بود که پس از حضور در سمنان بهرغم اینکه در زمان شاهنشاهی رضاخان دوران دشواری را پشت سر گذاشت ولی پس از سرنگونی وی در سمنان ماندگار شد و ضمن اقامه جماعت در مسجد سلطانی دامنهی فعالیتهای خود را توسعه داد[1]و با تلاش و پشتکار بسیار به تربیت نفوس و تعلیم و تربیت شاگردان و مریدانی همت گماشت که سالها بعد این شاگردان و مریدان خود زمینهساز تقویت و گسترش انقلاب اسلامی در سمنان شدند.[2]
آیتالله حاج شیخ آقا بزرگ اشرفی از دیگر علمایی است که در دوران رضاشاه به شاهرود تبعید شد و در این منطقه منشأ خدمات بسیار بود و مورد علاقه مردم نیز قرار داشت و در سفری که به نجف اشرف نمود با امام خمینی (ره) نیز ملاقات کرد.[3]
به علت حضور همین تبعیدیها بود که شهر سمنان در سخنانِ پروفسور غلامرضا اعوانی رییس انجمن حکمت و فلسفه ایران در شهریورماه سال 1395ش در جریان برگزاری آیین نکوداشتِ علامه ملا غلامحسین هراتی(ره) که از جمله علمای تبعیدی به سمنان بود «مجمعالعلمای ایران» لقب گرفت[4] و مقام معظم رهبری نیز این شهر را «شهر دین و اخلاق» معرفی کردند.
در آغاز سال ۱۳۴۰ ش در زمان دکتر علی امینی که نخست وزیری او با سر و صدای فراوانی همراه بود، سمنان، دامغان، شاهرود، بسطام، سرخه، سنگسر، شهمیرزاد و نقاط تابعه آنها از نظر تقسیمات کشوری به نام فرمانداری کل سمنان نامگذاری شد و مرکز آن نیز شهر سمنان تعیین گردید و 15 سال بعد در سال ۱۳۵۵ ش طبق تصمیم دولت وقت با اضافه شدن دماوند، فیروزکوه، گرمسار و ورامین فرمانداری کل سمنان به استان سمنان تبدیل شد و مرکز آن نیز همچنان شهر تاریخی سمنان باقی ماند. طی سالهای بعد سه شهر دماوند، فیروزکوه و ورامین از این استان جدا شده و به استان تهران ملحق گردیدند.
سمنان و مبارزات سیاسی
پس از اشغال ایران و سرنگونی رضاخان در شهریور سال 1320ش یکی از افرادی که مورد غضب نیروهای انگلیسی قرار گرفت و دستور دستگیری وی صادر شد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی(ره) بود. این دستگیری در خرداد ماه سال 1321ش صورت گرفت و ایشان مدت 28 ماه در شهرهای رشت، اراک و کرمانشاه زندانی شد. با پایان یافتن جنگ دوم جهانی در سال 1324ش که ایران در وضع اسفناکی به سر میبرد و کشور دچار هرج و مرج و همچنین حضور پیشهوری مؤسس فرقه دمکرات آذربایجان و حزب توده در صحنه سیاسی کشور بود دستور آزادی آیتالله کاشانی(ره) در شهریورماه همان سال صادر شد. ایشان که مدتها رنج و سختی زندان را تحمل کرده بود در تابستان سال 1325ش تصمیم به زیارت مشهد مقدس گرفت. توقف وی در سمنان مصادف با درگیریِ هواداران حزب توده و مخالفین آنها بود که عدهای از طرفین مجروح شدند. همزمانی توقف آیتالله کاشانی(ره) و درگیری در سمنان موجب شد تا ضمن اعلام حکومت نظامی در این شهر ایشان نیز مسبّب این درگیریها معرفی و طبق ماده 5 حکومت نظامی بازداشت شود.[5]
حضور آیتالله کاشانی(ره) در صحنهی سیاسی کشور و همراهی دکتر محمد مصدق با وی که در همین دوران صورت گرفت و در نهایت منجر به ملی شدن صنعت نفت در اسفند ماه سال 1329ش گردید یکی از برهههای حساس تاریخ ایران است که در جریانِ آن نقش فداییان اسلام به رهبری شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی (ره) از ویژگی خاصی برخوردار است. در این موقع فدائیان اسلام نیز در شهر سمنان دارای تشکیلات و هوادارانی بود و آقای غلامعلی رحیمیان به عنوان رهبر این گروه معرفی شد.[6]
و همچنین آقای حبیبالله حقیقت نیز که در سال 1350ش به اتهام عضویت در حزب توده احضار شده بود ضمن تکذیب عضویت خود در آن حزب آقای غلامعلی رحیمیان را رهبر جمعیت فدائیان اسلام در سمنان معرفی کرد و نوشت:
« فقط به نام جمعیت فدائیان اسلام سمنان بودهام و دیگر در هیچ حزبی فعالیتی نداشتهام و ندارم»[7]
آغاز نهضت امام خمینی(ره)
رحلت آیتالله العظمی سیدحسین بروجردی (ره) در دهم فروردین ماه سال 1340ش آغازگر تحولاتی در حوزههای علمیه کشور و در عرصه فعالیتهای دینی و مذهبی بود.
خبر درگذشت آیتالله بروجردی (ره) به زودی در شهرهای مختلف کشور پخش شد و سراسر ایران را غم و اندوه فرا گرفت. بازتاب این مصیبت در شهرهای استان سمنان اینگونه به ثبت رسید:
«پس از اعلام فوت حضرت آیتاله بروجردی کلیه دکاکین بسته و ادارات تعطیل مردم در تکایا و مساجد اجتماع دستههای عزا در خیابانها حرکت، کارخانجات تعطیل و جناب آیتاله علامه در سمنان و ترابی در دامغان و بنی هاشم در گرمسار و زیارتی در سنگسر در مساجد نشسته و دسته دسته مردم جهت تسلیت و شرکت در عزا به مساجد روی آوردند.»[8]
حرکت دستههای عزاداری در این جریان از عمق باورهای مردم متدین منطقه نسبت به مسائل دینی و تبعیت از علمای اعلام حکایت داشت.
چند ماه پس از رحلت آیتالله بروجردی (ره) کابینه دکتر علی امینی کنار گذاشته شد و امیر اسدالله علم با مأموریت آغاز برنامههای طراحی شدهی امریکا بر مسند نخست وزیری جای گرفت و اولین گام را با تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت برداشت. این اقدام آغاز نهضت امام خمینی(ره) را به دنبال داشت که طی آن امام(ره) تلگرافهایی در اعتراض به این لایحه خطاب به محمدرضا پهلوی و اسدالله علم در تاریخ 17 و 28 مهرماه 1341ش ارسال کردند.
در این ایام سراسر ایران به پیروی از مراجع معظم تقلید و علما در مخالفت با این لایحه قیام کرد و در استان سمنان نیز انقلاب اسلامی آغاز گردید.[9]
حرکت سراسری مردم و وحدت آنان که به رهبری امام خمینی(ره) شکل گرفت دولت اسدالله علم را مجبور به عقب نشینی و اعلام لغو لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی کرد. این شکست برای رژیم شاهنشاهی سنگین بود و به همین دلیل با اینکه هنوز چند روزی از اعلام لغو لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی سپری نشده بود این بار محمدرضا پهلوی با اعلام طرحی شش مادهای با عنوان «اصلاحات اجتماعی» که مهمترین اصل آن «اصلاحات ارضی» بود خود به میدان آمد و بر ادامهی اصلاحات امریکایی تحت عنوان «انقلاب سفید» و برگزاری رفراندوم اصرار کرد. اعلامیهی امام خمینی(ره) مبنی بر تحریم رفراندوم شاهانه در تهران و بسیاری از شهرها پخش شد و بار دیگر علما و مردم کشور را در برابر رژیم شاهنشاهی قرار داد. در این نوبت که تصمیم رژیم بر سرکوب و بهرهگیری از زور و سرنیزه بود دستگیریهای پراکنده آغاز شد و به دنبال آن نیروهای نظامی و امنیتی راهی شهر قم شدند و ضمن محاصرهی مدرسه فیضیه و ضرب و شتم روحانیون و طلاب و مردمی که با تعطیل کسب و کار خود به تظاهرات علیه این اقدامات مشغول بودند تعدادی را نیز دستگیر و روانهی زندان کردند. در سایهی این امنیت پلیسی محمدرضا پهلوی در روز چهارم بهمن ماه سال 1341 راهی قم شد و ضمن مراسمی نمایشی با عنوان «ارتجاع سیاه » با صراحت حوزههای علمیه و علمای اسلام را مورد توهین قرار داد. در این موقع بود که امام خمینی(ره) با صدور اعلامیهای خطاب به علما و روحانیون نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم . خدمت ذى شرافت حضرات علماى اعلام و حجج اسلام دامت برکاتهم
أَعظَمَ اللهُ تَعَالَى أُجُورَکُم . چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه مىخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مىاندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجل الله تعالى فرجه جلوس مىکنم و به مردم اعلام خطر مىنمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی»[10]
سیزدهم خردادماه سال 1342ش مصادف با روز عاشورای حسینی(ع) بود. در بعدازظهر این روز امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی کرد و در پاسخ به هتاکیهای محمدرضا پهلوی گفت:
«آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى همه شکر کنند... نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو... یک قدرى تفکر کن، یک قدرى تأمل کن! یک قدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم « ارتجاع سیاه » است؟ تو انقلاب سیاه انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمىخورد قرآن به درد تو مىخورد.»[11]
متعاقب این سخنرانی در ساعت 3 بامداد 15 خرداد ماه 1342ش نیروهای کماندو و چترباز و مأموران مسلح به قم آمدند و ضمن محاصره بیت شریف امام خمینی (ره) ایشان را دستگیر و بلافاصله راهی تهران شدند.
انتشار خبر دستگیری امام (ره) در سراسر ایران بازتاب قهرآمیز داشت. رئیس ساواک سمنان که نگران عکسالعمل مردم منطقه بود از فرماندهی لشکر گرگان تقاضا نمود تا «تعدادی سرباز در شاهرود و سمنان زیر نظر رئیس حوزه محل متمرکز تا در صورت ضرورت به تقاضای کتبی رؤسای شهربانیهای شاهرود، سمنان و دامغان نیروهای شهربانیهای محل را تقویت نمایند.»[12]
نیروهای درخواستی از پادگانهای چهل دختر و آهوان در شهرستانهای شاهرود و سمنان مستقر شدند.[13] تعداد نیروهای مستقر در سمنان که در ساعت 4 بعدازظهر روز 16 خرداد در این شهر حضور یافتند «24 نفر سرباز، دو نفر درجه دار و یک نفر افسر» اعلام شده است.[14]
در این موقع شهرستان ورامین یکی از مناطق تابعهی فرمانداری کل سمنان بود و به طور طبیعی باید حرکتی که از سوی مردم غیور این شهرستان صورت گرفت و نام کفنپوشان ورامین را در تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه نمود از افتخارات مردم این منطقه به حساب آورد. ساواک سمنان ضمن انتساب این حرکت به مالکین درباره عکسالعمل مردم ورامین نوشته است:
«طبق اطلاع مالکین و مخالفین روز گذشته در دهات و قراء اطراف ورامین و پیشوا فعالیت نمودهاند مردمی را که در تکایا و مجالس سوگواری مشغول عزاداری بودهاند تحریک و به عنوان ابراز همدردی از آقای خمینی و آشوبگران مرکز به تهران اعزام دارند. خبر واصله حاکی است که به همین نحو هم اقدام نموده و تعدادی از کشاورزان و اشخاص ماجراجو و فرصت طلب را حرکت داده و حوالی میدان خراسان مواجه با مأمورین انتظامی شده و تعداد زیادی از آنها به قتل رسیدهاند؛ با این که تا این ساعت چنین تحریکات و اقداماتی در منطقه استحفاظی مشاهده نشده و با پیش بینی و مراقبت لازم و دائمی به شدت از هرگونه فعالیتی جلوگیری شده و میشود؛ معهذا امکان دارد از راههای فرعی و از طریق هواپیمائی[15]به یک دیگر ملحق و جمعیتهائی را تشکیل و به تهران عزیمت نمایند.»[16]
در این موقعیت ضمن «مراقبت دائمی» از فعل و انفعالات مردم مذهبی[17] حتی در روستاهای اطراف شهر مانند روستای ابرسج شهرستان بسطام[18] مبادی ورود و خروج نیز مورد کنترل شدید قرار داشت تا هرگونه ارتباطی که در این خصوص برقرار میشود تحت نظر قرار گیرد:
«دو نفر آخوند که در ایستگاه راه آهن هستند و قصد مسافرت به سمنان دارند... اظهار داشته اند که دستوراتی از طرف روحانیون و مخالفین دولت داریم که باید در سمنان اجراء نمائیم.»[19]
در این زمان آیتالله حاج شیخ حسن لاهوتی در شهرستان گرمسار حضور داشت و ضمن فعالیت در سنگر تبلیغ و ارشاد، امام جماعت مسجد جامع نیز بود. تلاش ایشان برای حمایت از امام خمینی(ره) و تظاهراتی که به این منظور تدارک دید موجب شد تا شهربانی منزل ایشان را به صورت مستقیم و گماردن پاسبان تحت کنترل بگیرد و تلگراف ایشان را نیز به مرکز مخابره نکند. از این رو ایشان که در اعتراض به دستگیری امام خمینی (ره)، برگزاری نماز جماعت را تعطیل کرده بود در روزهای پایانی خرداد ماه که علمای شهرستانهای مختلف برای حمایت از امام خمینی (ره) به سوی تهران در حرکت بودند و علامه حائری سمنانی نیز یکی از آنان بود که قصد حضور در اجتماع علما در تهران را داشت ولی ظاهراً موفق نشد[20]، برای این منظور راهی تهران شد.[21]
مردم شهرستان دامغان نیز به گونهای با اصلاحات امریکایی رژیم شاهنشاهی مخالفت نمودند که مسئولین شهر را وادار به متوسل شدن به زندانیان کردند تا در گزارشی تحت عنوانِ «پشتیبانی از اصول ششگانه» بنویسند:
«زندانیان زندان شهربانی دامغان شرحی به عنوان اداره کل انتشارات و رادیو نوشته حین اعلام پشتیبانی خود از لوایح اصلاحی 6 گانه نسبت به عملیات اشرار فارس و عوامل ارتجاع سیاه در تهران ابراز انزجار و تنفر نمودهاند.»[22]
از وضعیت حرکتهای مردمی دیگر شهرهای استان سمنان در این زمان گزارشی در دست نیست ولی تقویت دوبارهی نیروهای شهربانی با استمداد از لشکر گرگان در روزهای پایانی تیر ماه سال 1342ش حکایت از نا آرامیهای موجود دارد:
«طبق تقاضای شهربانی شاهرود تعدادی سرباز با کادر مربوطه به منظور تقویت آن شهربانی از پادگان چهل دختر و عدهای دیگر جهت تقویت شهربانی سمنان از پادگان آهوان اعزام و مستقر خواهند شد.»[23]
در اثر تلاش مراجع معظم تقلید و علماء و حمایتهای مردم مذهبی، امام خمینی(ره) در نیمهی دوم فرودین ماه سال 1343ش به قم بازگشت. این آزادی که با چراغانی و آذینبندی شهر قم همراه بود موجب شادی فراوان مردم شد. در همان روز در مسجد جامع شهر گرمسار مجلس شکرگزاری برگزار و آیتالله لاهوتی از کسبه درخواست کرد تا «جهت ملاقات آقای خمینی به معیت ایشان به قم عزیمت نمایند.»[24]
این درخواست مورد اجابت قرار گرفت و در روز 19 فروردین ماه جمعی از اهالی گرمسار که تعداد آنان را «حدود 30 نفر» نوشتهاند در شهر مقدس قم با امام خمینی (ره) دیدار نمودند[25] و در دیگر شهرهای استان نیز به مناسبت این آزادی کارت پستالهایی که دارای عکس امام (ره) بود توزیع شد؛ که در این رابطه در شهرستان شاهرود تنها در یک مورد یکی از توزیعکنندگان آن دستگیر و تعداد 790 عدد از این نوع کارتها از وی کشف و ضبط شد.[26]
بهرغم این حرکتها، فضای اختناق در شهرهای مختلف استان سمنان به گونهای بود که ساواک سمنان در خرداد ماه سال 1343ش دربارهی آن نوشت:
«بر اثر فعالیت و اقدامات دامنه داری که در گذشته صورت گرفته روحانیون مخالف هم مجالی برای ابراز مخالفت نداشته و از اظهار نظر حتی به نزدیکان خودداری و در این قبیل مواقع راًساً و بدون این که احتیاج به اقدام دیگری باشد به عناوین مختلف کناره گیری مینمایند.»[27]
پس از آزادی امام (ره) از زندان و حصر خانگی و بازگشت ایشان به قم اوضاع به ظاهر آرام به نظر میرسید ولی در این موقع لایحهی مصونیت امریکاییهای مقیم ایران موسوم به «کاپیتولاسیون» در مجالس شورای ملی و سنا تصویب شد. زمانی که خبر این مسئله به امام خمینی(ره) رسید مبارزات ایشان وارد مرحله جدیدی گردید و مجدداً در پیامی علما و روحانیون را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:
«آیا ملت ایران مىداند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ مىداند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنایتى واقع شد؟ مىداند مجلس به پیشنهاد دولت سند بردگى ملت ایران را امضا کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامى و ملى ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهاى چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقبافتادهترین ممالک دنیا پستتر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب منصبان و درجهداران نمود؟ حیثیت دادگاههاى ایران را پایمال کرد؟ به ننگینترین تصویبنامه دولت سابق با پیشنهاد دولت حاضر بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبتهاى سرّى رأى مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت امریکایىها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامى و غیر نظامى امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتى بکنند، هر خیانتى بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاههاى ایران حق رسیدگى ندارند. چرا؟ براى آن که امریکا مملکت دلار است و دولت ایران محتاج به دلار!
به حسب این رأى ننگین اگر یک مستشار امریکایى یا یک خادم مستشار امریکایى به یکى از مراجع تقلید ایران به یکى از افراد محترم ملت به یکى از صاحب منصبان عالى رتبه ایران هر جسارتى بکند، هر خیانتى بنماید پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ حاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگى نماید!...»[28]
در این نوبت در ساعات اولیهی بامداد سیزدهم آبان نیروهای امنیتی رژیم به بیت امام(ره) حمله کردند و پس از دستگیری و انتقال به تهران قبل از طلوع آفتاب ایشان را به ترکیه تبعید نمودند.
کنترل حرکتهای مردمی در جریان این تبعید دستوری بود که طی تلگرافهای رمز از سوی ساواک مرکز به ساواکهای سراسر کشور ابلاغ شد:
«به محض وصول دستور تعدادی از مأمورین ورزیده با لباس سویل ضمن تعلیمات لازم برای مراقبت و تجسس اشخاص و اماکن مورد لزوم در نقاط لازم گمارده شدند.»[29]
و طی اطلاعیهای که در جراید منتشر و از رادیو نیز پخش گردید نیز اعلام شد:
«طبقِ اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید. سازمان اطلاعات و امنیت کشور»[30]
و متعاقب آن دستور داده شد تا عکسهای امام خمینی (ره) که در مکانهای مختلف نصب شده بود جمع آوری شود:
«به موجب پخش اطلاعیه سازمان اطلاعات و امنیت کشور عدهای از کسبه که در مکانهای خود عکس آقای خمینی را نصب نموده خودشان جمع آوری و هیچگونه عکسالعملی به نفع مشارالیه از خود نشان ندادند.»[31]
در این جریان حجتالاسلام محمدحسن اختری که در این موقع طلبهای 19 ساله بود در نیمههای شب[32] در حال نصب اعلامیهای خطی در اعتراض به این تبعید دستگیر شد:
«تسلیت عرض میکنم. ما اهل[اهالی] سمنان از گرفتن مرجع شیعیان حضرت آیتاللهالعظمی خمینی و تبعید ایشان متنفر و بیزاریم.»[33]
و پس از چندی دستور جمع آوری رسالههای امام خمینی (ره) از کلیه مراکز فرهنگی و کتابفروشیها صادر شد.[34]
آیتالله حاج شیخ علی محمد نجات و انقلاب اسلامی
آیتالله حاج شیخ علی محمد نجات از روحانیونِ مبارزی بود که در جریانِ رودررویی با اقداماتِ دینستیزانهی رضاخان و شرکت در واقعهی مسجد گوهرشاد در سال 1314ش به سمنان تبعید شد و بهرغم تحمل دشواریها به مبارزات خود که به نهضت امام خمینی (ره) منتهی گشت، ادامه داد.
مریدان ایشان افراد مذهبی و متدینی بودند که با مظاهر بیدینی و بیبندوباری مانند بیحجابی زنان و دختران و برپایی جشنهای شاهنشاهی مانند جشن چهارم آبان مخالفت داشتند و اینگونه اقدامات را نشانگر نامسلمانی شاه میدانستند.[35] ایشان برای اینکه در مراسمی مانند جشنهای تاجگذاری محمدرضا پهلوی و فرح دیبا شرکت نداشته باشد، از سمنان خارج میگردید.[36]
مبارزات شیخ علی محمد نجات با رژیم شاهنشاهی به میزانی آشکار بود که در دوران مبارزه برخی از مردم وی و طرفدارانش را تنها طرفداران امام خمینی (ره) میدانستند:
«تنها کسی[کسانی] که در این شهر نسبت به آقای خمینی علاقمند بوده و مخالف دستگاه هستند طرفداران شیخ نجات میباشند.»[37]
آیتالله حاج شیخ محمدعلی عالمی و مبارزات فرهنگی
پس از گذشت مدتی از تبعید امام خمینی (ره) از حرارت مبارزات علنی با رژیم پهلوی در بین قاطبهی مردم و حوزههای علمیه کاسته شد و شیوهی افشاگری از طریق سخنرانی و انتشار کتب و نشریات دینی در دستور کار قرار گرفت. در این موقع آیتالله حاج شیخ محمدعلی عالمی که از سوی آیتالله العظمی گلپایگانی (ره) در سمنان مستقر شده و اقامهی جماعت در مسجد شاهجو را به عهده گرفته بود، ضمن دعوت از آیتالله مکارم شیرازی برای سخنرانی در سمنان[38] و همچنین برقراری ارتباط با «مجمع علمی نجات نسل جوان» که توسط آیتالله مکارم در شهر قم ساماندهی شده بود با بهرهگیری از ظرفیت کسبهی متدین و فرهنگیانِ شهر «نشر و پخش» اینگونه نشریات را در دستور کار قرار داد[39] و طبیعی بود که این حرکت از همان آغاز مورد حساسیت و کنترل قرار گیرد.[40]
این اقدام درحالی بود که شهربانی سمنان در جریانی تبعیدِ طلبههایی که هنوز بنا بر سنت دوران رضاخان به این شهر صورت میگرفت نگران فعالیت «عدۀ[ای] که قبلاً طرفداری از خمینی مینمودند[و] به علت مراقبت شدید شهربانی فعلاً ساکت میباشند.» بود؛[41] که البته این اعتراضات موجب شد تا شهر سمنان از «اِعداد نقاط مخصوص اقامت اجباری» حذف شود.[42]
آیتالله عالمی از همان آغاز فعالیت و تشکیل جلسات دینی که به نام «جلسات نجات نسل جوان» مشهور شد جامعهی فرهنگیان و دانشآموزان را مورد توجه بیشتر قرار داد:
«علاوه بر اشخاص ساکن محله شاهجو در بین دانشآموزان فعالیت دارد و بهبودی و مفتون نامانی محصلین سال قبل دبیرستان دهخدا و حسن محقق فرزند ابوالفضل و عندلیب کتابفروش و شاهورانی دبیر هم با او سر و کار دارند و از مباحثات و جلسات او تعریف نموده و راجع به جزوات نسل جوان خیلی حرفها میزنند.»[43]
روشن بود که این جلسات تحت کنترل ساواک قرار داشت و افراد مرتبط با ایشان از «طرفداران خمینی» معرفی میشدند.[44]
به دلیل همین فعالیتها «سانسور مکاتبات» وی در دستور کار قرار گرفت[45] و مرتبطین ایشان نیز تحت عنوان «مریدان و مقلدین» مورد شناسایی واقع شدند.[46]
در این زمان آیتالله عالمی وضعیت فرهنگی شهر سمنان را در ایران «اول» میدانست و با توجه به آمار فرهنگیان شهر که تعداد آنها را «ده هزار و پانصد نفر فرهنگی» معرفی کرده بودند از وضعیت تبلیغ مسائل دینی گلهمند بود و از این رو در نامهای به آیتالله گلپایگانی(ره) ضمن اشاره به موارد فوق نوشت:
«اما در مقابل وضع تبلیغی مذهبی بسیار ضعیف است؛ زیرا در خود مبلّغی ندارد که در عرض سال تبلیغاتی نماید؛ فقط تبلیغات عمومی دینی منحصر به محرم و صفر و ماه مبارک میباشد. در این دو ماه محرم و صفر یک عده افرادی از نقاط مختلف میآیند که بعضی معلوماتشان ناقص و برخی هم از نظر دیانت قاصر، بالنّتیجه اعتراضات و مفاسد بیش از تبلیغ است و یک سال وقت برای رفع این اعتراضات کم است.»[47]
به همین دلیل دعوت از وعاظی که دارای جایگاه و پایگاهی بودند یکی از دغدغههای آیتالله عالمی در این موقع بود.[48]
در تیرماه سال 1346 ش که آیتالله حمیدی برای سخنرانی به سمنان آمد، جلسات او تحت کنترل قرار گرفت و در گزارشی پیرامون وی نوشته شد:
«در پاسخ شخصی که گفته است چه اشکالی دارد اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر را دعا کند اظهار نموده چنانچه چنین کاری بکند حیثیت وی از بین خواهد رفت و اضافه نموده که در منابر حرف خود را خواهد زد لیکن مطالب را طوری عنوان خواهد نمود که سندی به دست کسی ندهد.»[49]
نحوهی برنامهریزی و شیوهی عمل آیتالله عالمی در جریانات جاری و مقابله با انحرافاتی که در بخشی از جامعه وجود داشت[50] به گونهای بود که ساواک سمنان این شیوه را «سیاستِ مزورانه» توصیف کرد و درباره ایشان نوشت:
«آقای شیخ محمدعلی عالمی که در ظاهر گوشه گیری اختیار کرده با سیاست مزورانه خود گرداننده و مسبب ایجاد اختلاف بوده و با اینکه خود را منزوی و اهل مطالعه قلمداد کرده در تمام جریانات و ناراحتیها دست دارد و چون چند سال پیش از قم به این شهرستان آمده و سکنی گزیده مرتب با روحانیون قم در تماس است.»
و در پایان تقاضا نمود:
«آقای شیخ محمدعلی عالمی را به یکی از شهرستانها تبعید نمایند. اطرافیان شیخ علی محمد نجات و شیخ محمدعلی عالمی را که بیشتر از کارمندان دولت مخصوصاً فرهنگی و محلی بوده و چندین سال است موجبات تقویت روحانیون مخالف را فراهم میسازند از این منطقه منتقل نمایند.»[51]
یک هفته بعد از این تقاضا در گزارشی دیگر ایشان را «از طرفداران آیتاله خمینی و از روحانیون مخالف» معرفی نمود[52] تا اداره کل سوم ضمن مخالفت با مسافرت ایشان به مکه مکرمه وی را «ممنوع الخروج» اعلام کند.[53]
بهرغم این تمهیدات اداره کل سوم ساواک «دلائل و مدارکی که به استناد آنها بتوان شیخ محمدعلی عالمی را تبعید نمود» را کافی ندانست و دستور داد تا «طرحی جهت تضعیف » ایشان و آیتالله نجات تهیه و «از برگزاری نماز جماعت توسط آنان جلوگیری به عمل آید.»[54]
حدود یک سال بعد از این ماجرا پروندهی قضائی برای ایشان تشکیل داده شد که اتهام آن «روابط با بعضی فرقهها و دستهجات»[55] و «ارتباط با امام خمینی» بود ولی پس از بررسیهای طولانی به علت اینکه «ادله مثبتی مبنی بر ثبوت ادعای» مطرح شده به دست نیامد قرار منع پیگرد صادر شد.[56]
در این زمان فعالیتهای فرهنگی آیتالله عالمی با توصیه به مطالعه کتابهایی مانند «مناظره دکتر و پیر» نوشته شهید حجتالاسلام و المسلمین سید عبدالکریم هاشمینژاد(ره)[57] و «ابراهیم بت شکن» نوشته مرحوم حجتالاسلام مصطفی زمانی[58] که خط مشی مبارزه را تعیین میکرد، ادامه داشت و به همین دلیل برای بار دوم «سانسور مکاتبات پستی» ایشان به این علت که «نامبرده یکی از روحانیون مخالف بوده که احتمال دارد با سایر عناصر مخالف در قم و شهرستانهای دیگر هم چنین در خارج از کشور مکاتباتی داشته باشد.» تقاضا شد[59] که مورد موافقت قرار گرفت.[60]
پرداخت شهریه طلاب از سوی آیتالله العظمی گلپایگانی (ره)[61] یکی دیگر از اتهامات آیتالله عالمی در این موقع بود که به شدت نسبت به آن حساسیت نشان داده شد:
«به نحو مقتضی از فعالیتهای نامبرده به نفع آیت اله گلپایگانی جلوگیری و در صورت لزوم به وی تذکر داده شود چنانچه اقدامی به سود گلپایگانی انجام دهد از منطقه طرد خواهد شد.»[62]
ساواک سمنان برای ابلاغ این دستور آیتالله عالمی را احضار کرد و ایشان در پاسخ این تهدید اظهار داشت:
«چنانچه ساواک با این عمل مخالفت نماید ناچار بایستی نامهای به گلپایگانی بنویسم و توضیح دهم که ساواک با توزیع شهریه مذکور مخالف است تا از ارسال آن خودداری نماید.»[63]
زمانی که این تهدید مؤثر واقع نگردید، تصمیم گرفته شد تا ضمن تماس با دفتر آیتالله شریعتمداری و طرح این موضوع که «تقسیم شهریه توسط ایادی گلپایگانی موجبات تقویت وی را فراهم و باعث گسترش دامنه فعالیت او گردیده است» «امکان پرداخت شهریه از طرف آقای شریعتمداری به طلاب مزبور و جلوگیری از دخالت محمدعلی عالمی» مورد بررسی قرار گیرد[64] ولی نماینده آیتالله شریعتمداری «قطع شهریه گلپایگانی را به مصلحت» ندانست.[65]
آیتالله عالمی در جریان مبارزات از احوالِ خانواده مبارزانی که در مقابله با رژیم شاهنشاهی دستگیر و زندانی میشدند نیز غافل نبود و رسیدگی به آنان را یکی از مسئولیتهای خود میدانست و از این طریق نیز در راستای اهداف انقلاب اسلامی در تلاش بود.[66]
این فعالیتها ادامه یافت تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1352ش تصمیم به تبعید ایشان به صورت جدّی در دستور کار قرار گرفت.[67] در این میان عدم شرکت وی به همراه برخی از دیگر روحانیون در «مراسم نیایش 15 بهمن» مزید بر علت شد[68] تا باز هم ساواک سمنان نسبت به احضار آنان اقدام نماید[69] و متعاقب آن جلسه «کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی» را تشکیل دهد. در این جلسه رئیس ساواک سمنان درباره علت تقاضای تبعید آیتالله عالمی گفت:
«مدتی است رفتار و اعمال آقای محمدعلی عالمی فرزند جواد که یکی از روحانیون مقیم و پیشنماز مسجد جامع این شهرستان میباشد بر خلاف شئون یک فرد روحانی بوده و با ایجاد دو دستگی تحریکاتی بین اشخاص در جهت عدم پیشرفت و توسعه امور عمرانی این شهرستان معمول و موجبات اخلال نظم و آرامش را فراهم آورده است و با وجود اینکه از ناحیه مراجع ذیصلاح و مقامات امنیتی به نامبرده تذکرات لازم داده شده مع الوصف از تبلیغات سوء و منفی خود دست بر نداشته و حتی در مواردی که از او در مجالس رسمی و مراسم نیایش دعوت به عمل آمده است بدون عذر موجه از شرکت در این مجالس نه تنها خودداری کرده بلکه افراد ساده لوح و متعصبی را که گرایش به او دارند به عدم شرکت در این مجالس و مراسم ترغیب مینماید. لذا از نظر حفظ امنیت اجتماعی این شهرستان و عدم تأثیر و تسری اعمال سوء نامبرده به دیگران در این منطقه به ویژه برای جلوگیری از عواقب ناگواری که پیش خواهد آمد بر حسب وظیفه حساسی که به عهده اینجانب است تقاضا دارد نامبرده را برای مدت 2 سال به یکی از نقاط استان کرمان (بافت) به اقامت اجباری محکوم و از نظر اهمیت موضوع پیشنهاد اجرای موقت حکم را مینماید.»[70]
در این جلسه تقاضای دو سالهی تبعید توسط ساواک به یک سال تقلیل داده شد و حکم تبعید وی به عنوان «روحانی افراطی و اخلالگر سمنان»[71]جهت اجرا ابلاغ شد.[72]
پس از این اقدام آیتالله عالمی نامهای در اعتراض به این تصمیم نوشت و در پاسخ به یکی از اتهامات خویش مبنی بر ممانعت از «پیشرفت و توسعه عمرانی» مطالبی عنوان کرد که معلوم شد یکی از دلایل اصلی این تصمیم مخالفت ایشان با ساخت محفل بهائیان در سمنان بوده است:
«ثانیاً در چه موضوعی مانع پیشرفت توسعه و عمران بودهام؟ فکر میکنم نظر آقای فردوس نسبت به ساختمانی باشد که آقای هژبر سنگسری میساختند و این موضوع از این قرار بوده است: در سمنان شایع شد که این بنا محفلی است برای بهائیها. در مرحله اول من و حضرت حجتالاسلام آقای لنکرانی رفتیم تا از نزدیک ساختمان را ببینیم. اسکلت ساختمان این شایعه را تائید میکرد و چون از سرپرست ساختمان پرسیدیم که این بنا چیست؟ اظهار داشت: ویلا است که برای حضرت اجل جناب آقای ارتشبد نصیری میسازند! سپس به شهردار آقای ثروتمند فامیلی تلفن نموده پرسیدم این ساختمان چیست ؟ گفتند: اداره کشت و صنعت!!
اگر مقصود آقای فردوس این موضوع باشد از اعضای کمیسیون میپرسم: آیا با انتشار محفل بودن برای بهائیت از نظر وجهه مذهبی برای روحانیون ایجاد تکلیف نمیکند که تحقیق کنند تا مبادا این جمعیت... وسیله دشمنان آب و خاک و ملیت ما در این شهر مذهبی رخنه کنند؟ به اضافه اینکه مردم سمنان مرتب از ما میپرسیدند و پاسخ میخواستند و میبایستی جوابگوی آنان هم باشیم.
آیا با این پاسخها و شایعات ضد و نقیض (محفل . ویلا . کشت و صنعت) برای هر کس که باشد ایجاد شبهه نمیکند؟»[73]
پرویز ثابتی که در این موقع رئیس اداره کل سوم ساواک بود از اینکه اعضای کمیسیون امنیت اجتماعی سمنان مدت تبعید او را به یک سال تقلیل دادهاند عصبانی شد و در نامهای به ساواک سمنان نوشت:
«اعلام شده بود که نامبرده بالا به حداکثر مدت مقرره در قانون (سه سال) محکوم گردد. در حالی که یاد شده طبق رأی کمیسیون به یک سال اقامت اجباری در شهرستان بافت محکوم گردیده... دستور فرمائید چگونگی موضوع را که موجب تقلیل میزان محکومیت او گردیده است تعیین و به این اداره کل اعلام نمایند.»[74]
کاملاً روشن بود که این تبعید به علت نفوذ اعضای تشکیلات بهائیت در دیوانسالاری حکومت پهلوی صورت گرفته است؛ از این رو شعبه 15 دادگاه استان مرکز «پرونده اتهامی محمدعلی عالمی فرزند جواد را جهت رسیدگی پژوهشی» تقاضا نمود؛[75] و ساواک سمنان علت این تقاضا را به دادستان سمنان که دارای وجههی مذهبی بود نسبت داد:
«عباسعلی محمودی دادستان شهرستان سمنان که فرد متعصب مذهبی و از طرفداران مشارالیه میباشد وسیله دوستان و آشنایان خود در مرکز اقداماتی در مورد نقض حکم نامبرده به عمل میآورد.»[76]
و علت تقلیل حکم تبعید را نیز ایشان و تبعیت «آقای افشار رئیس دادگستری این شهرستان که همبستگی شدیدی با دادستان داشته و تحت تاثیر افکار وی قرار میگیرد» اعلام کرد.[77]
پس از این فعل و انفعالات عزل آقای عباسعلی محمودی از مقام دادستانی سمنان تقاضا گردید که پرویز ثابتی دستور داد تا ضمن ملاقات با وزیر دادگستری که او هم از اعضای تشکیلات بهائیت بود این خواسته عملی شود؛[78] و این درخواست مورد موافقت وزیر دادگستری قرار گرفت و دادستان سمنان عزل گردید.[79]
بهرغم تلاشی که برای کوتاه کردنِ دوران یک ساله تبعید آیتالله عالمی صورت گرفت این امر محقق نشد و ایشان مدت یک سال تمام در بافت کرمان در حالت تبعید به سر برد و در نهایت در تاریخ 29 / 12 / 1353 ش پس از پایان دوران محکومیت به سمنان بازگشت:
«محمدعلی عالمی روز 29 / 12 / 53 پس از پایان مدت اقامت اجباری در بافت کرمان به سمنان مراجعت و در منزل شخصی خود سکونت نموده و اهالی سمنان و تعدادی از روحانیون و متعصبین مذهبی در ایام نوروز از مشارالیه دیدن نمودهاند.»[80]
در خرداد ماه سال 1354ش که مدارس علمیه فیضیه و دارالشفاء در شهر قم محل واقعهی خونین برگزاری سالگرد شهدای خرداد سال 1342 ش بود در دیگر شهرهای کشور نیز حرکتهایی صورت گرفت. آیتالله عالمی که پس از بازگشت از تبعید جوانب امر را بیشتر رعایت میکرد در این موقع ضمن برقراری ارتباط با گروهی از پناهندگان کُرد عراقی که در سمنان بودند با هدف ایجاد اتحاد و اتفاق[81] کماکان نسبت به ترویج تفکر انقلابی نیز اهتمام داشت:
«در تاریخ 30 / 8 / 54 شخصی به نام اسماعیل ناطق طلبه مدرسه صادقیه سمنان در مدرسه مذکور به محمدعلی عالمی اظهار داشت قطعه شعری درباره حضرت امام زمان علیه السلام سرودهام برای شما میخوانم که تشخیص بدهید خوب است یا خیر؟ پس از خواندن شعر وسیله ناطق، عالمی عنوان داشت کسی که برای امام زمان(ع) شعر میگوید دیگر برای آریامهر دعا نمیکند.»[82]
آیتالله حاج شیخ محمدتقی نصیری
آیتالله حاج شیخ محمدتقی نصیری از دیگر شخصیتهای مبارز منطقه بود که در این ایام به علت فعالیتهای خود «تحت مراقبت غیر محسوس» قرار داشت[83] و زمانی که برای سخنرانی در ایام محرمالحرام سال 1346ش به سمنان آمد به شهربانی احضار و مورد تذکر قرار گرفت تا «در منابر و مجالس عزاداری فقط در مورد امور مذهبی صحبت و از بحث در امور سیاسی و غیرمذهبی و تحریکآمیز و توهین به مقامات دولتی» خودداری کند.[84]
این تذکر درحالی صورت گرفت که ساواک سمنان در اولین روز سخنرانی ایشان ضمن گزارش محتویات گفتوگوی فی مابین وی با آقای نصیری میاندهی درباره تبعید آیتالله روحانی به کنترل «کلیه اعمال و رفتار» ایشان نیز اشاره کرد و نوشت:
«گاهی اوقات به طور کاملاً غیرمحسوس در بین خود صحبتهای سیاسی و انتقادی که مخالفت با رژیم سلطنتی میباشد، مینمایند.»[85]
آیتالله نصیری پس از این تاریخ در سمنان ماندگار شد و با تشکیل جلسات دینی در مسیر انقلاب اسلامی به ارشاد مردم همت گماشت.
سخنرانی حجتالاسلام حبیبالله رنجبر در منزل ایشان در دههی آخر ماه محرم سال 1346ش که پیرامون گفتنِ حقیقت و لو به قیمت جان بود، موجب ممنوعالمنبر شدن سخنرانِ جلسه شد؛[86] و دو روز بعد از آن نیز گزارش داده شد که خود ایشان نیز در سخنرانی تکیه چهارراه «در خاتمه منبر نسبت به اعلیحضرت همایونی دعا ننموده است.»[87]
آیتالله نصیری از یاران امام خمینی (ره) بود و از این رو در محافلی که امکان ترویج و تبلیغ ایشان وجود داشت به این امر اقدام میکرد تا جایی که در برخی موارد مورد اعتراض بعضی از افراد حاضر در جلسه نیز واقع میشد:
«شیخ تقی نصیری در دعوت افطار منزل آقای کاظمی با حضور آقای لنکرانی . حاج میراحمدی . حاجی علی کاظمی شروع به تعریف و تمجید از آقای خمینی و مبارزه او در راه دین و تنقید از دولت مینماید.»
به همین دلیل بود که در ذیل این گزارش نوشته شد:
«شیخ تقی نصیری از وعاظ مخالف است که در جلسات خصوصی مخالفت خود را به طرق مختلف نمایان میسازد.»[88]
جلسات سخنرانی و منبر رفتن آیتالله نصیری در این زمان به گونهای مورد نظر بود[89] که حتی یک انتقاد ساده در مورد ساختن سینما و ایجاد مراکز فساد مورد حساسیت قرار میگرفت.[90]
از جمله فعالیتهای آیتالله نصیری در این موقعیت برپایی جلسات تفسیر قرآن شبهای شنبه[91] در منزل مسکونی خود بود تا از این طریق به صورت آرام و بدون سر و صدا در رهبری مردم به سوی اهداف دینی مؤثر باشد.[92] شاید به همین دلیل بود که ساواک سمنان درباره ایشان نوشت:
«شیخ تقی نصیری ظاهراً از روحانیون بی طرف و آرام است ولی در باطن از طرفداران خمینی میباشد.»[93]
در این موقع شرایط کنترل و مزاحمت نیروهای امنیتی برای روحانیون مبارز منطقه به گونهای بود که هر چند روز یک بار تحت نظر بودن آنان به آنها اطلاع داده میشد؛ و این سیاستی بود که رئیس وقت ساواک سمنان بر آن پافشاری داشت:
«آخوندهای این منطقه به هیچ صراط مستقیم نیستند فقط هر چند روز باید بفهمند که اعمال آنان زیر نظر است.»[94]
و این درحالی بود که تنها در جلسات شبهای شنبه منزل آیتالله نصیری دو خبرچین رسمی دارای شماره رمز مخصوص با شماره 3038 و 3223 وجود داشت.[95]
آیتالله نصیری نیز مانند دیگر روحانیونی که در مسیر مبارزه قرار داشتند نسبت به وضعیت جوانان مبارزی که در این حرکت دستگیر و زندانی میشدند توجه داشت و افراد مورد اعتماد خود را نیز در این طریق مورد تشویق قرار میداد؛[96] به همین دلیل بود که اداره کل سوم ضمن دستور نسبت به: «مراقبت از اعمال و رفتار» ایشان نوشت:
«در جریان هرگونه رابطه این شخص با عناصر سابقه دار و مظنون به فعالیت مضره قرار گرفته و اطلاعات مکتسبه را به این اداره کل اعلام نمایند.»[97]
ساواک سمنان آیتالله نصیری را جزء «روحانیون ناراحت منطقه» میدانست و ضمن مراقبت دائمی از ایشان[98] از عدم حضور وی در مراسمی مانند مراسم «نیایش 15 بهمن» نیز عصبانی بود؛[99] و به همین علت ایشان را در تاریخ 23 / 11 / 52 به ساواک احضار و مورد بازجویی قرار داد.[100]
آیتالله نصیری تقریباً در تمام جلسات هفتگی منزل خود به بهانه طرح مسائل شرعی نام امام خمینی (ره) را مطرح میکرد و در یکی از جلسات ضمن بیان نظرات امام (ره) در باره نماز گفت: «آیتاله خمینی مردی بود حر و آزاد ولی ... چه بایدکرد.»[101] که به دلیل همین اظهار نظر دوباره دستور احضار ایشان داده شد:
«نامبرده بالا را احضار و ضمن دادن تذکرات شدید به وی تفهیم گردد چنانچه مجدداً مطالبی در زمینه جانبداری از روحانیون افراطی ایراد نماید تصمیمات شدیدی دربارهاش اتخاذ خواهد گردید.»[102]
ایشان به ساواک احضار و مورد تذکر شدید قرار گرفت؛ ولی هنوز چند روزی از این تذکر سپری نشده بود که گزارش علنیشدن طرفداری ایشان از امام (ره) به شرح زیر به ساواک رسید:
«شیخ محمد نصیری امام جماعت و مدرس مدرسه صادقیه سمنان اخیراً به فعالیت به نفع خمینی پرداخته و به شاگردان و اطرافیان خود تفهیم نموده است که آنان نیز به نفع خمینی و تقلید از او تبلیغاتی بنمایند.»[103]
آیتالله میر سیدعلی احمد حسینی سنگسری
شهرستان سنگسر مسقطالرأس افرادی چون پرویز ثابتی و هژبر یزدانی بود و تشکیلات بهائیت در آنجا دارای جایگاهِ خاصی بود. در این شهر آیتالله میر سید علی احمد حسینی سنگسری (معروف به زیارتی) از جمله روحانیونی بود که ضمن اقامه جماعت به تبلیغ و ارشاد مردم و مقابله با تفکرات انحرافی بهائیت مشغول بود[104] و موفقیتهایی در مبارزه با بهائیت به دست آورد. تأسیس حسینیه المهدی(عج) در این راستا بوده است. مردم به شکرانه این پیروزیها و به عشق حضرت مهدی(عج) نام شهر خود را از «سنگسر»که البته به آن علاقه مند و دلبسته بودند به «مهدیشهر» تغییر دادند. ایشان از طرفداران امام خمینی (ره) نیز محسوب میشد که با مظاهر غربی در کشور مخالفت کامل داشت و حتی «صرف چای و شیرینی و میوهجات مربوط به ادارات دولتی» را حرام میدانست؛[105] و به دلیل همین فعالیتها تحت کنترل قرار گرفته بود.[106]
در جریانِ این کنترلها بود که مشخص شد پیروان آیتالله حسینی سنگسری از «طرفداران آقای خمینی» هستند و در جریان نهضت امام (ره) نیز فعالیت داشتهاند.[107]
در جریان نهضت امام خمینی (ره) حجتالاسلام سید صادق زیارتی معروف به سید حمید روحانی که فرزند آیتالله حسینی سنگسری بود در متن مبارزات قرار داشت و از فروردین ماه سال 1342 ش مورد تعقیب قرار گرفت تا اینکه در تیر ماه سال 1346ش حکم دستگیری وی صادر شد:
«نامبرده که از قم به تهران فرار کرده است شب سهشنبه را در مدرسه حاج ابوالفتح گذرانده و روز بعد به منزل سید رضا صدر واقع در میدان فوزیه خیابان مسعود کوچه مسعود رفته و ناهار را در آن جا صرف کرده و صاحب خانه چند نامه جهت موسی صدر که در کشور لبنان است به او داده و وی عازم حرکت به سمت عراق بوده است. ضمناً نامبرده اغلب تغییر لباس میدهد.» [108]
بهرغم تلاش گستردهای که صورت گرفت ساواک موفق به دستگیری حجتالاسلام سیدحمید روحانی نشد و ایشان راهی عراق گردید و در نجف اشرف سکنی گرفت و به مبارزات خود علیه رژیم شاهنشاهی ادامه داد.
در شهریور ماه سال 1347ش «کارتهایی که عکس خمینی» را داشت در منزل بعضی از اهالی سنگسر مشاهده شد که[109] نسبت به تحقیق پیرامون چگونگی تهیه و توزیع آن دستور داده شد. پاسخ این پیگیری چنین بود:
«به نظر میرسد کارتهای مزبور وسیله سید صادق زیارتی برای چند نفر از بستگانش فرستاده شده است.»[110]
مبارزات منفی
سمنان از جمله شهرهایی بود که کنترل نیروهای امنیتی رژیم شاه در آن بسیار شدید بود تا جایی که در محافل مذهبی موجود از جمله در مساجد شهر خبرچینهایی استخدام شده بودند که هرگونه فعل و انفعالی را گزارش میکردند. در این شرایطِ سخت یکی از شیوههای مبارزاتی مبارزه منفی با اقدامات و فعالیتهای سازمانهای دولتی و نهادهای امنیتی و انتظامی در شهر بود.
از جملهی این حرکتها عدم شرکت روحانیون مبارز شهر در مراسم استقبال از «قرآن آریامهری» بود. قرآنی که در اقدامی عوامفریبانه توسط دربار شاهنشاهی چاپ و به شهرستانها ارسال میشد.[111]
این حرکت به میزانی تأثیرگذار بود که شهربانی و ساواک سمنان نسبت به تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و تصمیم به طرد آیتالله حاج شیخ محمدعلی عالمی از منطقه برنامه ریزی کردند؛[112] ولی این اقدام به علت وحشتی که از عکسالعمل مردم مذهبی وجود داشت نیازمند حوصله و زمان بود:
«در وضع موجود اطرافیان شیخ مورد بحث مبادرت به تبلیغاتی نمودهاند که ممکن است منتهی به بینظمی و یا مشوب نمودن اذهان عمومی گردد؛ که با نزدیک شدن ایام عزاداری محرم قابل توجه مخصوص خواهد بود.»[113]
در این موقعیت فرماندار وقت سمنان که فردی به نام نصرتالله اکبر بود در نامهای به شهربانی ضمن به کار بردن عباراتی تحقیرآمیز نسبت به آیتالله عالمی تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی را نیازمند «دلایل و مدارک منطبق با قانون» دانست:
«عدم حضور شیخ محمدعلی عالمی که اصولاً جزو آقایان علماء محسوب نمیشود کوچکترین اثری نداشته دلیل بر کوته فکری و نادانی است... در هر حال اموری را که باید در کمیسیون امنیت اجتماعی مورد رسیدگی قرار گیرد قانون صریحاً تعیین نموده هرگاه دلایل و مدارکی که منطبق با قانون مذکور باشد و تشکیل کمیسیون را ایجاب نماید ارسال فرمایند تا اقدام گردد. نامبرده کوچکتر از آن است که موضوع در کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی مطرح گردد.»[114]
پس از این مرحله بهرهگیری از اختلافنظرهای موجود بین روحانیون منطقه در دستور کار قرار گرفت[115] و طراحی برای ایجاد شکاف میان مردم و ایشان تحت عنوان «شکایت اهالی شهرستان سمنان از اعمال و رفتار» ایشان برنامهریزی شد.[116]
در این مبارزات منفی آیتالله حاج شیخ عباسعلی اختری با بیان حکم شرعی عدم وجود عکس در مسجد نسبت به برداشتن عکس محمدرضا پهلوی موضع میگرفت[117] و به تبعیت از روحانیون[118] کارمندان و کارگران متدینی که مجبور به شرکت در برخی از مراسم شاهنشاهی بودند از شرکت در اینگونه مجالس اجتناب میکردند.[119]
در این شیوه از مبارزه ضمنِ بهرهگیری از داستانهای تاریخی و قصص قرآنی در سخنرانیها، دعا نکردن برای محمدرضا پهلوی در پایان منبر- که نیروهای امنیتی رژیم شاه بر آن اصرار داشتند- نیز یکی از حرکتهای انقلابی محسوب میشد. به همین علت بود که منابع ساواک ضمن حضور در مجالس سخنرانی همواره به این نکته نیز اشاره میکردند.[120]
در این شرایط دعا برای شاه و خاندان سلطنتی در محافل مذهبی بسیار قبیح بود و اگر سخنرانی به هر دلیلی به این عمل مبادرت مینمود با عباراتی تند مورد تذکر افراد انقلابی قرار میگرفت:
«هرکس علاقهای به این دستگاه داشته باشد از افرادی که به معاویه و یزید علاقه داشتند بدتر است؛ میخواهد آخوند باشد یا غیر آخوند.»[121]
و از دیگر سو سخنرانانی که در پایان سخنان خود شاه را دعا نمیکردند از مقبولیت بالایی بین مردم برخوردار بودند:
«آقای اعلمالهدا چند سال است ماه مبارک رمضان را به سمنان میآید اما هنوز ما نشنیدیم که یک مرتبه شاه را دعا کند و اگر هم تمام سمنان را به او بدهند حاضر نیست چنین دعائی بکند. خودش گفته من چنین گناهی مرتکب نخواهم شد.»[122]
شرکت روحانیون در جشنهای سلطنتی که به صورت نوبهای و سالانه برگزار میشد به نوعی بیانگر تایید رژیم شاهنشاهی بود و مورد بهرهبرداریهای خاص قرار میگرفت؛ از این رو عدم شرکت در اینگونه مراسم حرکتی انقلابی به شمار میرفت که مورد حساسیت شدید قرار داشت:
«مجلس جشنی که در مورخه 25 / 6 / 48 به مناسبت سالگرد بیست و نهمین سال سلطنت پر افتخار شاهنشاه آریامهر از طرف شهرداری دامغان تشکیل گردیده بود از کلیه روحانیون مقیم آن شهرستان برای شرکت در جشن دعوت به عمل آمد که هیچ یک از روحانیون در جشن مذکور شرکت ننمودند.»[123]
در شیوهی مبارزه در شهرستان دامغان به علت برداشتن عکس محمدرضا پهلوی از دیوارهای مسجد جامع شش نفر دستگیر شده داشت که به مدت 8 ساعت مورد بازجویی قرار گرفتند.[124]
فعالیتهای سازمان یافته
مهدیشهر یا همان سنگسر سابق و سمنان از جمله مناطقی بود که تشکیلات بهائیت در آن جایگاه داشت. پرویز ثابتی که به عنوان «مقام امنیتی» شهرت یافت و هژبر یزدانی سنگسری که یکی از سرمایه داران به نام بود، دو نفر از اعضایِ صاحب نفوذ این تشکیلات در دیوانسالاری سیاسی و اقتصادی رژیم شاهنشاهی بودند و به طور طبیعی به منطقهی نشو و نمایِ خود توجه مخصوص داشتند؛ و از سویِ دیگر نعمتالله نصیری نیز که در بالاترین جایگاه امنیتی رژیم شاه قرار داشت از اهالی این منطقه بود.
در این موقع تشکیلِ جلسات انجمن ضد بهائیت موسوم به انجمن حجتیه با نام انجمن تبلیغات اسلامی با توجه به انحرافی که در مسیر مبارزه ایجاد کرد و در پناهِ تفکر جدایی دین از سیاست انرژی مبارزان را از علت به معلول سوق داد. انجمن در شهرهای مختلف ضمن برپایی جلساتِ آموزش معارف و اعتقادات به بررسی تفکرات و باورهای بهائیت نیز میپرداخت تا از طریق آن به تربیت شاگردانی برای مباحثه با بهائیان اقدام کند.
به طور طبیعی در برخی از این جلسات از سویِ شرکت کنندگان مباحث سیاسی و سئوالاتی پیرامون اینگونه مسائل نیز مطرح میشد و همچنین ضمن بهره گیری از فرصت به عنوان محمل و پوششی برای فعالیتهای مبارزاتی مورد استفاده قرار میگرفت. به همین دلیل بود که هدف نهایی این جلسات در شاهرود «ایجاد هرج و مرج مانند بلوای 15 خرداد و احتمالاً خونریزی افراد یکی از اقلیتهای مذهبی» تشخیص داده شد؛[125] و در دورانی که این جلسات دارای فراوانی شد گردانندگان آن از «متعصبین مذهبی شاهرود» معرفی شدند که «جلساتی به نام دعای ندبه جوانان و تفسیر قرآن تشکیل داده و ضمن تبلیغ دین اسلام راههای مبارزه با فرقه بهائی را به شرکت کنندگان در جلسه میآموزند.»[126]
در موازات چنین جلساتی گروهی از کسبهی متدین بازار که با روحانیون مبارز در سمنان ارتباط داشتند با صراحت از امام خمینی (ره) سخن میگفتند[127]و همچنین گروهی از فرهنگیان متشکل از دبیر و دانش آموز نیز تحت نظر روحانیون جلسهای تحت عنوان «جلسه جوانان» تشکیل داده بودند که در آن ضمن پرداختن به مباحث اعتقادی و توجه به «مبارزه با مرام بهائیت»[128]به موضوعاتی مانند بررسی تفکرات کمونیستی و نقد آن نیز توجه نشان داده میشد.[129] و این درحالی بود که جلسه و اعضای آن از ابتدای فعالیت مورد کنترل ساواک قرار گرفت تا در گزارشِ برپایی آن بنویسد:
«گرچه به ظاهر جز تلاوت کلام اله مجید و سخنانی مربوط به دین مبین اسلام گفته نمیشود معذالک ساواک به طور مستمر مراقب وضع جلسه جوانان بوده و به موقع گزارش آن تقدیم میشود.»[130]
نظم حاکم بر برگزاری و برنامههای جلسه جوانان موجب شد تا استقبال قابل توجهی از این جلسات صورت پذیرد و تعداد شرکتکنندگان افزایش یابد. این استقبال موجب گردید تا تصمیم گرفته شود:
«غیر از جلسه روزهای جمعه بین روزهای هفته نیز جلساتی تشکیل میدهد و منظور از تشکیل جلسات اخیر تنظیم برنامه جلسه روز جمعه، ثانیاً آموختن طریقه مبارزه با مرام بهائیت با دلائلی از آیات قرآنی و ابطال رویه بهائیت، و از اشخاصی دعوت به عمل آید که تا حدودی آشنا به آیات و احادیث باشند تا بتوانند با استدلال عقلی و نقلی مرام بهائیت را رد نمایند.»[131]
جلسه برنامهریزی برای جلسات جوانان که از آن به عنوان «جلسه خصوصی جوانان» تعبیر شد متشکل از تعدادی از بازاریان و فرهنگیان در منزل آیتالله حاج شیخ محمدعلی عالمی تشکیل شد.[132]
ایجاد این تشکلّ دینی تحت عنوان بررسی تفکرات بهائیت برای ساواک سمنان که از جایگاه ویژه بهائیت در منطقه خبر داشت و به طور طبیعی مدافع آن بود زنگ خطری به حساب میآمد؛ از این رو رئیس ساواک سمنان در این باره نوشت:
«چنانچه در جلسات مزبور غیر از تلاوت کلام اله مجید و امور مربوط به دین مبین اسلام مطرح شود بهتر است به هر عنوان شده غیرمحسوس از تجمع آنان جلوگیری شود.»[133]
ساواک سمنان که در جلسه جوانان دارای سه خبرچین بود درباره میزان تأثیرگذاری آن نوشت:
«به لحاظ اینکه گردانندگان این جلسات اکثراً دبیر میباشند نفوذ جلسات مزبور در بین دانشآموزان خوب و در بین بازاریان و متعصبین مذهبی نیز وجهه قابل توجهی دارد.»[134]
پس از گذشت مدت کمی از برپایی این جلسات گزارش«نارضایی بهائیان منطقه» از برگزاری آن برای اداره کل سوم ساواک ارسال و اظهار نظر گردید که:
«جلساتی که با حضور عالمی و جواهری دبیر تشکیل میشود کم کم به صورتی درمیآید که ممکن است از نظر مقابله با افراد بهائی اقداماتی نمایند.»[135]
و چند ماه بعد پرداختن به مسائل اجتماعی مانند اینکه: «سینما باعث انحراف جوانان و بزرگان است. روزنامهها و مجلات و برخی از کتب نیز باعث انحراف افراد اجتماع میشوند و محصلین اجتماع داد میزنند که از این روزنامهها و کتابها و سینما جلوگیری شود ولی به حرف آنها گوش نمیکنند.»[136] در این جلسات از توجه نکردن به اعلامیه حقوق بشر انتقاد شده است: « در حال حاضر یهودیها در فلسطین به خانههای مردم مسلمان ریخته و افراد مسلمان را دسته دسته به ضرب گلوله از پای در آورده و شکم زنان حامله را دریده و با بیرحمی بچه را از شکم آنها بیرون میکشند ولی اعلامیه حقوق بشر در مورد این افراد ستم دیده اجرا نمیشود.»[137]
با افزایش جلسات، برگزار کنندگان برای سطوح دیگر جامعه نیز جلساتی طراحی کردند.
«جلسات دیگری به نام جلسه کودک در سمنان و جلساتی در زاوقان و کوشمغان در جنب این جلسات تشکیل میشود که در جلسه کودک نیز گردانندگان جلسه جوانان به دانشآموزان درس قرآن میدهند و در جلسات زاوقان و کوشمغان اکثر گردانندگان و شرکت کنندگان در این دو جلسه نیز حضور مییابند.»[138]
پس از مدتی مرکز ثقل جلسات جوانان به مسجد عابدینیه منتقل شد و فعالیتهای آن نیز بیشتر گردید. با آغاز سال 1350ش و درحالی که فضای سیاسی کشور در التهاب فعالیتهای مسلحانه قرار داشت و در روزهای آغازین آن سرلشکر فرسیو ترور و کشته شد. در جلسه جوانان نیز سمت و سوی انتقادها رنگ و بوی سیاسیتری گرفت و به حاکمیت رسید و گفته شد:
«از زمانهای گذشته کسانی که میخواستند کرسی ریاستشان متزلزل نشود هر کسی را که چیزی میفهمید به نحوی از بین میبردند.»[139]
چندی بعد پخش اعلامیه امام خمینی(ره) در شاهرود آغاز شد[140]و چند ماه بعد نیز سمنان در معرض پخش اعلامیه سازمان مجاهدین خلق و دستگیری عاملان توزیع آن قرار گرفت؛[141] و دامنهی آن به مشهد و مرتبطین آنان در آنجا کشیده شد؛[142]و همزمان در شاهرود نیز پس از دستگیری چهار نفر «یک دستگاه پلی کپی و تعدادی اعلامیه» کشف گردید.[143]
کنترل و مراقبت از فعالیتهای مردمی در این موقع به میزانی بود که در روستای جزن شهر دامغان هم کار به بازرسی منزل یکی از اهالی روستا برای کشف کتاب و اعلامیه کشیده شد.[144]
در این موقع و موقعیت عبارت «روحانیون افراطی» نیز برای روحانیون مبارز سمنان به کار برده شد و «جلسه اسلامی جوانان» هم به آنان منتسب گردید:
«جلسه مورد نظر از ابتدای تأسیس جنبه افراطی نداشته و هدف آن تفسیر قرآن و مسائل مذهبی و مبارزه با فرقه بهائیت بوده؛ ولی به مرور و با دخالت روحانیون و متعصبین مذهبی در این جلسه و تهیه مقالههای تند مذهبی و بیان مطالب تحریکآمیز (به طور خصوصی) کمکم هدف اصلی که مبارزه با فرقه بهائیت بوده فراموش و مسائل جاری مملکت و انتقاد از رادیو و تلویزیون و مجلات و حمله به بیحجابی جایگزین هدف اصلی شده است... این احتمال وجود دارد که در آینده جلسات متشکله در این انجمن که در ظاهر به عنوان مبارزه با بهائیت و تفسیر قرآن تشکیل میگردد ماهیت خود را تغییر و انحراف جوانان را علیه مصالح مملکتی سوق دهد.»[145]
این گزارش احضار گردانندگان جلسه و تذکر به آنها را به دنبال داشت:
«دستور فرمائید گردانندگان انجمن مذکور از جمله محمدهادی فامیلی را احضار و به آنان شدیداً تذکر داده شود که در صورتی که هدف آنان ارشاد جوانان از نظر مذهبی میباشد لازمست ترتیبی اتخاذ نمایند تا کلیه فعل و انفعالاتی که در جلسات انجمن مورد بحث صورت میگیرد تحت کنترل آنان قرار گیرد و عناصر فرصتطلب و ماجراجو نتوانند از موقعیت این انجمن جهت انجام فعالیتهای مضره سیاسی سوء استفاده نمایند.»[146]
این احضار و تذکر شدید موجب تعطیلی دو هفتهای جلسه جوانان و سپس انتقال آن از مسجد عابدینیه به مسجد قاضی گردید[147]و تصمیم گرفته شد تا مقالاتی که توسط اعضاء برای قرائت در جلسه تهیه میگردد قبل از قرائت مورد کنترل یکی از اعضای اصلی قرار گیرد[148]و این درحالی بود که در این موقع برای حضور زنان و دختران در جلسه نیز اقداماتی صورت گرفت و از اعضا خواسته شد تا خواهران و همسران خود را نیز برای شرکت در جلسه دعوت نمایند.[149]
از این پس پخش اعلامیه در شهرهای مختلف استان سمنان اعم از: شاهرود، سمنان، شهمیرزاد و ... یکی از اقداماتی بود که به صورت نوبهای انجام میگرفت و تنها اقدام ساواک در برخورد با آن نیز ارسال آنها به اداره کل سوم بود.[150]
با اوجگیری عملیات گروههای مسلح آقای عبدالله سیار کاروردی که دبیر ادبیات دبیرستانهای شاهرود بود راهنمایی و ارشاد سیاسی دانشآموزان را در دستور کار قرار داد تا با توزیع کتاب بین آنان این خواستهی خود را عملی نماید؛ که به همین دلیل به ساواک احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.[151]
مباحث مطروحهی او که بیشتر بنمایهی فلسفی داشت در یکی از گزارشهای موجود چنین ثبت شده است:
«گفتگوهائی در زمینه مبارزات اجتماعی و متزلزل بودن وضع موجود و بالاخره نابودی امپریالیستها و اینکه دشمن دشمنش را در بطن خود و در کنار خود میپرورد با اشاره به داستان حضرت موسی و تطبیق دادن این موضوع به زمان حال و بالاخره عقاید مارکس و برتراند راسل و برتریهای متقابل هر یک از این دو به عمل آمد.»[152]
به نظر میرسد به دلیل همین طرز تفکر بود که اولین جلسهی خود را که به عنوان «جلسه فلسفه» مطرح شد در بهمن ماه سال 1353ش در کاخ جوانان شاهرود برگزار کرد و در سخنرانی خود ضمن صحبت پیرامون فلسفه شرق به رابطه بین کارگر و کارفرما اشاره کرد و گفت:
«کارگری که در کارخانه کار میکند ظاهراً حقوقش را به او پرداخت مینمایند در حالی که واقعیت چیز دیگری است. در واقع کارگر استثمار شده و خود او هم نمیداند.»[153]
و در جلسه بعد که حدود چهار ماه بعد در خرداد ماه 1354ش در همان محل تشکیل شد راجع به ادبیات سخنرانی و بیان نمود:
«از هنرمندان و ادیبان در کتب مدارس صحبت رفته که نه تنها ادیب هنرمند نبودهاند بلکه نوکرانی بی ارزش و لاقید با سخنان نامفهومی میباشند که درباره فلان خان یا شاه یا سلطان سخن گفتهاند. همین طور در اجتماع هنرمندان و ادیبان خوب نیز داشتهایم که نامی از آنان برده نشده است؛ مثلاً میتوان طالبوف . جلال آل احمد. صمد بهرنگی و تهیه کنندگان فیلم گاو را نام برد.»[154]
این موضعگیریها که نشانگر موضع سیاسی او بود موجب شد تا ارتباطات وی با دوستانش مورد کنترل قرار گیرد تا جایی که اداره کل سوم او را به عنوان فردی که «عضو فعال که احتمالاً مسلح است» معرفی و دستور دستگیری وی را صادر کرد.[155]
فعالیتهای عبدالله سیار در حالی بود که دیگر فرهنگیان نیز در شاهرود به فعالیتهای مذهبی اشتغال داشتند و یکی از دبیران آن شهرستان به نام علیاکبر صداقت در همین موقع با اشاره به شایعهی تغییر محل تبعید امام خمینی (ره) از نجف اشرف به افریقا از سکوت مردم در رابطه با تبعید ایشان اظهار ناراحتی نمود:
«ای وای بر ما که رهبر مذهبی ما را به هر کجا که میخواهند میبرند و ما سکوت کردهایم و با سکوتمان اعمالشان را تائید مینمائیم.»[156]
از شهریور ماه سال 1354ش شعارنویسی نیز به یکی از فعالیتهای انقلابی در منطقه تبدیل شد و در زمانهای مختلف در مکانهای متفاوتی شعارهایی علیه رژیم شاهنشاهی بر در و دیوارها نوشته میشد.[157]
پینوشتها:
[1]. سند شماره: 2035 / ﻫ - 6 / 6 / 46، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. سند شماره: 2973 / 14 ﻫ - 19 / 8 / 1345، همان.
[3]. سند شماره: 2395 / ﻫ - 2 / 8 / 1347، همان.
[4]. خبرگزاری شبستان.
[5]. آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی به روایت اسناد، ج 1، ص 17، مرکز بررسی اسناد تاریخی و روز شمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، ج 1، ص 393.
[6]. سند شماره: 70 / 12 / 7 – 25 / 1 / 50، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[7]. سند شماره: 2233 / ﻫ - 8 / 4 / 50، همان.
[8]. سند شماره: 155 - 11 / 1 / 40، همان.
[9]. سند شماره: 188 - 7 / 1 / 42، همان.
[10]. صحیفه امام، ج1، ص 156.
[11]. صحیفه امام ، ج 1، ص246.
[12]. سند شماره: 3219 - 16 / 3 / 42، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[13]. سند شماره: 3761 - 30 / 3 / 42، همان.
[14]. سند شماره: 3219 - 16 / 3 / 42، همان.
[15]. در اصلِ سند در بالای کلمه «هواپیمائی» نوشته شده «راه هوائی»
[16]. سند شماره: 3251 - 17 / 3 / 42، همان.
[17]. سند شماره: 3355 – 20 / 3 / 42، همان.
[18]. سند شماره: 299 - 26 / 6 / 42، همان.
[19]. سند بدون شماره: - 18 / 3 / 42 و سند شماره: 3357 - 20 / 3 / 42، همان.
[20]. سند شماره: 8219 / س ت – 16 / 4 / 1342 و سند شماره: 18101 / 333 - 7 / 5 / 42 ، همان
[21]. سند شماره: 3749 - 29 / 3 / 42، همان.
[22]. سند شماره: 1894 - 30 / 3 / 42، همان.
[23]. سند شماره: 4611 -20 / 4 / 42، همان.
[24]. سند شماره: 48 / 5 - 18 / 1 / 43، همان.
[25]. سند شماره: 903 / 20 / الف - 19 / 1 / 43، همان.
[26]. سند شماره: 259 / 5 - 13 / 3 / 43، همان.
[27]. سند شماره: 116 - 3 / 3 / 43، همان.
[28]. صحیفه امام، ج1، ص 409.
[29]. سند شماره: 891 / 5 - 17 / 8 / 43، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[30]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 180.
[31]. سند شماره: 559 / 5 - 16 / 8 / 43، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان سمنان، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[32]. سند شماره: 1670 / 14 ﻫ – 14 / 8 / 43، همان.
[33]. سند شماره: 1754 / 14 ﻫ - 19 / 8 / 43، همان.
[34]. سند شماره: 506 / 5 - 3 / 6 / 45 و سند شماره: 89 / 5 - 7 / 6 / 45، همان.
[35]. سند شماره: 2973 / 14 ﻫ - 19 / 8 / 1345 و سند شماره: 2075 / 14ﻫ - 11 / 6 / 46، همان.
[36]. سند شماره: 2600 / ﻫ - 23 / 8 / 46، همان.
[37]. سند شماره: 1158 / 14ﻫ - 25 / 1 / 46، همان.
[38]. سند شماره: 2400 / 14ﻫ - 9 / 6 / 45، همان.
[39]. سند شماره: 1657 / 14ﻫ - 1 / 4 / 44، همان.
[40]. سند شماره: 1778 / 14 ﻫ - 17 / 4 / 44، همان.
[41]. سند شماره: 1804 / 5 - 29 / 9 / 44، همان.
[42]. سند شماره: 9597 / ن - 23 / 5 / 45، همان.
[43]. سند شماره: 2876 / 14ﻫ - 5 / 8 / 45، همان.
[44]. سند شماره: 3452 / ﻫ - 15 / 10 / 45، همان.
[45]. گزارش بدون شماره: بخش 316 - 27 / 11 / 45 و سند شماره: 71477 / 316 - 6 / 12 / 45، همان.
[46]. سند شماره: 6311 / 5 - 11 / 12 / 1345، همان.
[47]. نامه مورخه 13 / 1 / 46 و سند شماره: 1054 / ﻫ - 17 / 1 / 1346، همان.
[48]. نامه مورخه 14 / 2 / 46 به آیتالله حاج سیدهاشم حمیدی و سند شماره: 1257 / ﻫ - 18 / 2 / 46 و نامه به حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی (ره) مورخه 3 / 9 / 46، همان.
[49]. سند شماره: 24733 / 316 - 21 / 4 / 46، همان.
[50]. سند شماره: 2966 / ﻫ - 18 / 10 / 46، همان.
[51]. سند شماره: 2913 / ﻫ - 16 / 10 / 46، همان.
[52]. سند شماره: 2967 / ﻫ – 23 / 10 / 46، همان.
[53]. سند شماره: 77049 / 316 - 26 / 10 / 46 و سند طی شماره: 61990 / 316 - 24 / 10 / 46، همان.
[54]. سند شماره: 77261 / 316 - 7 / 11 / 46 و سند شماره: 3218 / ﻫ - 24 / 11 / 46، همان.
[55]. سند شماره: 1793 – 3 / 6 / 47 سند شماره: 2 / 68 / 77 / 401 - 15 / 11 / 47، همان.
[56]. سند شماره: 343 - 25 / 11 / 48، همان.
[57]. سند شماره: 2253 / 14ﻫ - 23 / 5 / 48، همان.
[58]. سند شماره: 1205 / ﻫ – 1 / 2 / 49، همان.
[59]. سند شماره: 2506 / 14ﻫ - 13 / 6 / 48، همان.
[60]. سند شماره: 3214 / 316 - 25 / 6 / 48، همان.
[61]. سند شماره: 1142 / ﻫ – 25 / 1 / 49، همان.
[62]. سند شماره: 407 / 316 - 5 / 2 / 49 و سند شماره: 1504 / 316 - 2 / 4 / 49، همان.
[63]. سند شماره: 3253 / ﻫ - 20 / 5 / 49، همان.
[64]. سند شماره: 3054 / 316 – 4 / 7 / 49، همان.
[65]. سند شماره: 3156 / 21 - 14 / 7 / 49، همان.
[66]. سند شماره: 7184 / ﻫ - 18 / 4 / 49، همان.
[67]. سند شماره: 3495 – 19 / 2 / 52، همان.
[68]. سند شماره: 52 / 02 / 401 - 16 / 11 / 52، همان.
[69]. سند شماره: 2489 - 22 / 11 / 52، همان.
[70]. گزارش صورتجلسه مورخه 20 / 12 / 52، همان.
[71]. سند شماره: 4001 / ﻫ - 3 / 1 / 53، همان.
[72]. سند شماره: 1172 / م - 27 / 12 / 52 و سند شماره: 415 / م - 29 / 12 / 52، همان.
[73]. نامه مورخه 3 / 1 / 53، همان.
[74]. سند شماره: 197 / 312 - 19 / 1 / 53، همان.
[75]. سند شماره: 43 - 11 / 1 / 1353، همان.
[76]. سند شماره: 2066 / ﻫ - 17 / 1 / 53، همان.
[77]. سند شماره: 2149 / ﻫ - 31 / 1 / 53، همان.
[78]. گزارش بخش 312، مورخه 23 / 2 / 53، همان.
[79]. سند شماره: 2615 / 312 - 27 / 3 / 53، همان.
[80]. سند شماره: 10116 / ﻫ - 21 / 12 / 53 و سند شماره: 1003 / ﻫ - 9 / 1 / 54، همان.
[81]. سند شماره: 2020 / ﻫ - 26 / 7 / 54، همان.
[82]. سند شماره: 2494 / ﻫ - 1 / 9 / 54، همان.
[83]. سند شماره: 1388 / 14ﻫ - 10 / 2 / 1345، همان.
[84]. سند شماره: 6763 / 5 - 27 / 1 / 1346، همان.
[85]. سند شماره: 1177 / 14ﻫ - 27 / 1 / 1346، همان.
[86]. سند شماره: 1270 - 17 / 2 / 1346، همان.
[87]. یادداشت بدون شماره: - 19 / 2 / 46، همان.
[88]. سند شماره: 2908 / ﻫ - 16 / 10 / 46، همان
[89]. سند شماره: 444 / 5 - 20 / 1 / 1348، همان.
[90]. سند شماره: 2373 / 5 - 28 / 2 / 1348، همان.
[91]. سند شماره: 1595 / ﻫ - 19 / 3 / 53، همان.
[92]. سند شماره: 1134 / ﻫ - 25 / 1 / 1349، همان.
[93]. سند شماره: 1089 / ﻫ - 18 / 1 / 1349، همان.
[94]. همان.
[95]. سند شماره: 1341 / ﻫ - 19 / 2 / 1349، همان.
[96]. سند شماره: 2113 / ﻫ - 8 / 6 / 52، همان.
[97]. سند شماره: 7156 / 312 - 15 / 7 / 52، همان.
[98]. سند شماره: 2601 / ﻫ - 19 / 8 / 52، همان.
[99]. سند شماره: 52 / 02 / 401 - 16 / 11 / 52، همان.
[100]. سند شماره: 2489 - 22 / 11 / 52، همان.
[101]. سند شماره: 2873 / ﻫ - 30 / 6 / 53، همان.
[102]. سند شماره: 5908 / 312 – 27 / 7 / 53، همان.
[103]. سند شماره: 20810 / ﻫ12 - 8 / 8 / 53، همان.
[104]. سند شماره: 3302 / ﻫ – 23 / 9 / 53، همان.
[105]. سند شماره: 1312 / ﻫ - 24 / 2 / 46، همان.
[106]. سند شماره: 14938 / 312- 7 / 3 / 46، همان.
[107]. سند شماره: 1708 / ﻫ - 18 / 4 / 46، همان.
[108]. سند شماره: 23104 / 20 ﻫ 3 - 29 / 7 / 46، همان.
[109]. سند شماره: 1981 / ﻫ – 9 / 6 / 47، همان.
[110]. سند شماره: 2076 / ﻫ - 25 / 6 / 47، همان.
[111]. سند شماره: 2727 / 5 - 25 / 1 / 1345، همان.
[112]. سند شماره: 1427 / 14ﻫ - 18 / 2 / 45، همان.
[113]. سند شماره: 1232 / 14ﻫ - 31 / 1 / 45، همان.
[114]. سند شماره: 117 / 2 - 2 / 3 / 45، همان.
[115]. سند شماره: 4083 / 5 – 27 / 5 / 45، همان.
[116]. سند شماره: 4222 / 5 - 9 / 6 / 45، همان.
[117]. سند شماره: 3433 / ﻫ - 14 / 10 / 1345، همان.
[118]. سند شماره: 3735 / 14ﻫ – 18 / 11 / 45 و سند شماره: 18028 / 19 / 1664 – 23 / 11 / 1345، همان.
[119]. سند شماره: 3730 / ﻫ - 18 / 11 / 45، همان.
[120]. سند شماره: 1185 / 14ﻫ - 7 / 2 / 46، همان.
[121]. سند شماره: 1243 / ﻫ - 12 / 2 / 1346 و سند شماره: 1271 / ﻫ - 17 / 2 / 1346، همان.
[122]. سند شماره: 2732 / ﻫ - 18 / 9 / 46، همان.
[123]. سند شماره: 2686 / 14ﻫ - 2 / 7 / 1348 و سند شماره: 3079 / ﻫ - 10 / 8 / 1348، همان.
[124]. سند شماره: 4763 / ﻫ - 24 / 9 / 1349، همان.
[125]. گزارش بدون شماره: - 1 / 6 / 1345، همان.
[126]. سند شماره: 1382 / ﻫ - 22 / 2 / 1349، همان.
[127]. سند شماره: 2260 / 14ﻫ - 23 / 5 / 1348 و سند شماره: 3354 / 14ﻫ – 11 / 9 / 1348، همان.
[128]. سند شماره: 3620 / ﻫ – 2 / 10 / 48، همان.
[129]. سند شماره: 2620 / 14ﻫ - 26 / 6 / 1348، همان.
[130]. سند شماره: 3021 / 14ﻫ - 4 / 8 / 48، همان.
[131]. سند شماره: 4190 / 14ﻫ - 5 / 12 / 48، همان.
[132]. سند شماره: 4337 / ﻫ - 19 / 12 / 48، همان.
[133]. همان.
[134]. سند شماره: 4389 / ﻫ - 26 / 12 / 48، همان.
[135]. سند شماره: 1152 / ﻫ - 25 / 1 / 49، همان.
[136]. سند شماره: 2236 / ﻫ - 20 / 5 / 49، همان.
[137]. سند شماره: 4741 / ﻫ - 23 / 9 / 1349، همان.
[138]. سند شماره: 5744 / ﻫ - 6 / 11 / 1349، همان.
[139]. سند شماره: 2650 / ﻫ - 26 / 5 / 50، همان.
[140]. سند شماره: 2552 / ﻫ - 15 / 7 / 51 و سند شماره: 2602 / ﻫ - 22 / 7 / 51، همان.
[141]. سند شماره: 3258 / ﻫ - 2 / 11 / 51 و سند شماره: 3298 / ﻫ - 7 / 11 / 51، همان.
[142]. سند شماره: 10575 / ﻫ 1 - 15 / 11 / 51، همان.
[143]. سند بدون شماره: - 16 / 11 / 51، همان.
[144]. سند شماره: 208 / 1 / 116 / 66 / 401 - 9 / 12 / 51 و سند شماره: 2876 / ﻫ – 15 / 10 / 52، همان.
[145]. سند شماره: 2675 / ﻫ - 3 / 9 / 52 و سند شماره: 2990 / ﻫ - 15 / 10 / 52ف، همان.
[146]. سند شماره: 11064 / 312 - 3 / 11 / 52، همان.
[147]. سند شماره: 3444 / ﻫ - 18 / 12 / 52، همان.
[148]. سند شماره: 2028 / ﻫ - 17 / 1 / 53، همان.
[149]. سند شماره: 2200 / ﻫ – 11 / 2 / 53، همان.
[150]. سند شماره: 2902 / ﻫ - 6 / 10 / 52 و سند شماره: 2712 / ﻫ - 30 / 5 / 53 و سند شماره: 2713 / ﻫ - 30 / 5 / 53، همان.
[151]. سند شماره: 8671 / 312 - 17 / 11 / 53، همان.
[152]. سند شماره: 3700 / ﻫ - 15 / 12 / 53، همان.
[153]. سند شماره: 3740 / ﻫ - 24 / 12 / 53، همان.
[154]. سند شماره: 1244 / ﻫ - / 17 / 3 / 54، همان.
[155]. سند شماره: 2609 / 312 - 25 / 4 / 54، همان.
[156]. سند شماره: 1128 / ﻫ - 20 / 2 / 54، همان.
[157]. اسناد شماره: 4509 / 312 – 5 / 7 / 54 و شماره: 1946 / ﻫ - 19 / 7 / 54، همان.
تعداد مشاهده: 13715