گذری بر انقلاب اسلامی در استان خراسان رضوی به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 04 بهمن 1402
پیشگفتار
جایگاه و موقعیت مذهبی و سیاسی استان خراسان رضوی و اسناد، گزارشها، نامهها و... ساواک و مراجع انتظامی و نظامی در این استان از فراوانی قابل توجهی برخوردار است به طوری که انتشار آن حدود 20 جلد کتاب را به خود اختصاص خواهد داد. با این که تلاش زیادی برای تدوین مجلدات دوم به بعد صورت گرفت ولی هنوز به غیر از جلد اول توفیق انتشار بقیه جلدها فراهم نشده است و ان شاءالله به توفیق الهی در اسرع وقت به این مهم دست خواهیم یافت. از طرف دیگر با توجه به مقدمه نسبتاً مشروح جلد اول و توضیح مفید جریان نهضت اسلامی در استان خراسان، دریغمان آمد که مشتاقان و جویندگان مطلب را از این مشروحه محروم نماییم لذا مقدمه جلد اول انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی را با تلخیص و ویراستاری در زیر میآوریم و توجه خوانندگان محترم را به این نکته جلب میکنیم که پاورقیها با عنوان: همین مجموعه؛ اشاره به جلدهای دو به بعد دارد.
*****
موقعیت خراسان رضوی
خراسان رضوی ازنظر وسعت چهارمین استان بزرگ کشور است که در تقسیمات کشوری از سال 1383 از تقسیم استان خراسان بزرگ به وجود آمد. بر اساس تقسیمات کشوری در سال 1387 دارای 20 شهرستان، 163 دهستان و 8861 روستا بوده و شهرهای مهم آن عبارتند از: مشهد، نیشابور، قوچان، بردسکن، تایباد، تربتجام، تربتحیدریه، چناران، خلیلآباد، خواف، درگز، رشتخوار، سبزوار، سرخس، فریمان، کاشمر، کلات، گناباد، مشهد و مه ولات. مهمترین شهر استان خراسان رضوی، شهر مقدس مشهد است که به دلیل وجود آرامگاه مطهّر و نورانی امام رضا علیهالسلام جایگاه ویژهای نزد مسلمانان، خصوصاً شیعیان ایران و جهان دارد و به همین دلیل به قلب توریسم مذهبی کشور تبدیل شده است.
واقعه خونین حمله به مسجد گوهرشاد پس از اعلام کشف حجاب در زمان رضاخان
یکی از مهمترین وقایع دوره پهلوی اول واقعه خونین مسجد گوهرشاد است که پس از دستور رضاخان مبنب بر اجرای کشف حجاب به وقوع پیوست. رضاخان دستورات اکیدی صادر کرده بود تا کسانی که در برابر این قانون مقاومت میکنند، تنبیه شوند. خشونت و سختگیری حکومت در بسیاری از مناطق مرزی باعث شد تا برخی قبایل و اهالی کشور را ترک کنند. در شهرهای بزرگ نیز بسیاری از زنان تصمیم گرفتند که از منزل بیرون نیایند.[1] در شهرهای مذهبی این مسئله با مقاومتهای بیشتری مواجه شد و حکومت که تصمیم خود را برای سرکوبی نیروهای مذهبی از مدتها قبل گرفته بود، با حساسیت بیشتری به این شهرها نگاه میکرد. شهر مشهد به دلیل ماهیت مذهبی و حوزه علمیه آن از اولین شهرهایی بود که نسبت به این اقدام استعماری به پا خاسته و با واکنش بسیار خشن حکومت مواجه گردید.
در اسناد و گزارشهای هنگهای مختلف ارتش و ژاندارمری بینتیجه بودن مسئله کشف حجاب به رغم تبلیغات گستردهای که پیرامون آن صورت میگرفت، کاملاً مشهود است. فتحالله پاکروان استاندار خراسان در 11 / 11 / 1314 در نامهای برای نخستوزیر مینویسد:
«چون اطلاع رسیده بود بعضی از خانمها که سابقاً در جشنها بیحجاب حاضر شده بودند، مجدداً در کوچهها با چادر حرکت میکنند، اینجانب در ضمن نطق خود این رویه ناپسند را تقبیح کردم.»[2]
پاکروان در بخشنامهای دو سال پس از رسمیت یافتن قانون کشف حجاب در منطقه، در 14 بهمن 1316 برای مسئولین شهرستانهای تابعه مینویسد:
«به طوریکه اطلاع حاصل شد، موضوع نهضت بانوان در بعضی شهرستانها به طوریکه منظور است پیشرفتهای کامل حاصل نکرده و گویا اشخاصی هستند که نسوان آنها از خانه خارج نمیشوند و در جشنها هم حاضر نمیگردند. این مسئله بعد از دو سال که از نهضت بانوان میگذرد، فقط ناشی از غفلت و تسامح مأمورین محلی است و از قراری که شنیده میشود در بین اعضای ادارات هم اشخاصی وجود دارند که بانوان آنها از حضور در مجالس عمومی خودداری میکنند.
اولاً: لازم است به تمام مأمورین محلی اخطار نمایید که عموم آنها موظفاند در پیشرفت نهضت بانوان تشریک مساعی نموده و خود آنها در این امر پیشقدم باشند و در جشنها نیز عموماً باید با بانوان خود حضور به هم رسانند و همچنین باید بدانند اندک قصور در این بابت موجب مسئولیت شدید ]شده[ و ممکن است منجر به انفصال و تعقیب آنها بشود.
دوماً: سایر اهالی نیز باید در نهضت بانوان شرکت نموده و آنهایی که در این قسمت ساعی هستند باید تشویق و کسانی دیگر توبیخ و مورد مؤاخذه واقع شوند و مخصوصاً به اشخاصی که بانوان خود را در خانه نگه میدارند باید اخطار شود که این امر ناپسندیده عاقبت خوبی برای آنها نخواهد داشت، زیرا اشخاص مخل نهضت نسوان بدون هیچگونه ملاحظه تبعید خواهند شد.»[3]
همانگونه که در اسناد فوق مشاهده میشود، مردم استان خراسان از همان ابتدا در مقابل این طرح استعماری ایستاده و با آن به مبارزه برخاستند، اما جدیترین واکنش به مسئله تغییر لباس را باید از طرف «آیتالله حاجآقا حسین قمی» و «آیتالله سید یونس اردبیلی» دانست. آیتاللهالعظمی سید حسین قمی که تغییر لباس را مقدمه برداشتن حجاب میدانست، برای مذاکره با رضاخان به تهران رفت، اما در شهرری - محل سکونت ایشان - مورد محاصره قرار گرفت و نتوانست با رضاخان دیدار کند. از سوی دیگر با گسترش اعتراضات مردمی نسبت به استفاده از کلاه شاپو، «حجتالاسلام محمدتقی گنابادی»، معروف به بهلول، فرصت را مغتنم شمرده و با سخنانی بسیار مهیّج و صریح علیه این اقدام رژیم در مسجد گوهرشاد به سخنرانی پرداخت و مردم را دعوت به بستنشینی کرد که باعث به غلیان درآمدن احساسات مردم گردید. پس از این که اخبار مربوط به بستنشینی مردم در حرم امام رضا(ع) به رضاشاه رسید، وی دستور پراکنده کردن مردم را صادر کرد.[4] سرتیپ «ایرج مطبوعی» از عاملین اصلی کشتار فجیع 20 تیرماه 1314 مسجد گوهرشاد، در اعترافاتش پس از انقلاب میگوید:
«در خصوص مسجد گوهرشاد باید عرض کنم بهلول نامی از راه طبس و گناباد به مشهد آمده بود. وی در محوطه آستان قدس رضوی مردم را از بهکاربردن کلاه پهلوی منع میکرد. فتحالله پاکروان، استاندار خراسان، به سرهنگ بیات که رئیس شهربانی بود دستور داد او را توقیف نماید. رئیس شهربانی برای دستگیری بهلول به محوطه آستان قدس رضوی میرود، لیکن اسدی نایب[التولیه] آستان قدس از سرهنگ میخواهد که وی در این مورد دخالت نکند و خود وی دستور بازداشت بهلول را صادر مینماید. وی را در یکی از حجرههای آستانه زندانی مینماید. عصر همان روز بر اثر فشار مردم وی از محبس خلاص میشود... من [مطبوعی] در منزلم بودم که به من اطلاع دادند که استاندار و رئیس شهربانی به دیدن من آمدهاند. آنها از من به عنوان فرمانده لشکر نظر خواستند و از من خواستند که به محل آستان قدس سرباز بفرستم تا شورش مردم را بخوابانند... در جواب تلگراف من از دفتر مخصوص شاه جواب آمد. این جواب با نهایت تغیر و فحاشی بود... به من دستور داده شده بود که فوراً عدهای نظامی در اختیار استاندار قرار بدهم. من در حدود 250 سرباز در اختیار استاندار گذاشتم... در این جریان حدود 25 نفر کشته شدند و 40 نفر مجروح میشوند.»[5]
پس از این واقعه خونین شیخ محمدتقی بهلول به افغانستان رفت و سالها در آنجا در زندان به سر برد. در استان خراسان نیز تغییراتی در مقامات نظامی و سیاسی انجام گرفت؛ ازجمله سرهنگ بیات رئیس شهربانی برکنار و سرهنگ رفیع نوایی به جای ایشان انتخاب شد و پس از چند ماه اسدی به اتهام مشارکت در فاجعه مسجد گوهرشاد اعدام گردید.
خراسان رضوی در جریان انقلاب اسلامی
استان خراسان رضوی به دلیل وجود بارگاه مقدس امام رضا(ع) و خیل عظیم زواری که از نقاط مختلف کشور به آنجا میروند، همواره اهمیت خاصی در تحولات کشور داشته و باعث میشد تا بسیاری از اخبار کشور از این طریق به سایر مناطق منتشر شود. در کنار مرقد مطهر امام رضا(ع)، باید به حوزه علمیه مشهد اشاره کرد که از قدیمالایام اهمیت خاصی در جهان اسلام داشته است.
مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در تحلیلی راجع به سیر تاریخی حوزه علمیه مشهد با توجه به قرائن و شواهد تاریخی مینویسند:
«ابنبطوطه در توصیفی که از بقعه امام علی بن موسی(ع) میکند، از مدرسه و مسجدی که در کنار آن بوده یاد مینماید. بنابراین در سال 734ق. که سال دیدار ابنبطوطه از خراسان است، شهر مشهد دارای مدرسهای بوده که گویا اکنون نشانی از آن نیست و این نیز فرضیه دیگری است بر وجود حوزه علمیه در آن روزگار.»[6]
در دوره حکومت پهلوی اول و با اقدامات سرکوبگرانه وی، خصوصاً پس از ماجرای کشف حجاب در سال 1314 بسیاری از علمای مشهد از جمله؛ آیتالله حاجآقا حسین قمی و آیتالله آقا میرزا محمد آقازاده کفایی از مشهد تبعید و تعدادی نیز دستگیر و زندانی شدند. به اینترتیب حوزه مشهد تا حدودی اهمیت سیاسی خود را از دست داده و در شرایطی سخت وارد دوره سلطنت محمدرضا پهلوی شد. در جریان انقلاب اسلامی در حوزه مشهد چند جریان غالب وجود داشت که هرکدام از منویات و اندیشههای یکی از مراجع حمایت میکردند. به عبارتدیگر در حوزه مشهد و در میان علمای آن چند کانون فکری و سیاسی وجود داشت که مهمترین آنها به شرح زیر میباشد:
الف) جریان فکری منتسب به آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی
آیتاللهالعظمی میلانی را باید بزرگترین مرجع استان خراسان رضوی و یکی از علمای برجسته جهان تشیع در دوران پهلوی دوم دانست. این عالم ربانی به دلیل دیدگاههایی که داشت به تناوب شرایط زمانی، واکنشها و مواضع متفاوتی را در پیش میگرفت که بعضاً ناشی از تجزیه و تحلیلهای ایشان در مورد اوضاع جاری کشور بود. بر این اساس میتوان سیر مبارزاتی آیتالله میلانی را به چند دوره تقسیم کرد:
1) از شهریور 1320 تا ارتحال آیتاللهالعظمی حاج آقا حسین بروجردی در سال 1340
در این دوره آیتالله میلانی همسو با سایر علما میکوشید تا با پیروی از آیتاللهالعظمی بروجردی در کنار ایشان حرکت کند. وی به موازات همسویی کامل با آیتاللهالعظمی بروجردی نسبت به سیاستهای فرهنگی رژیم انتقاداتی وارد کرده و در مقابل جریانهایی چون بهائیت، حزب توده و کسرویگری ایستادگی میکرد.
2) از ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تا تبعید حضرت امام خمینی (ره) در 1343
در این دوره که با وفات آیتاللهالعظمی بروجردی در سال 1340 و لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در کابینه اسدالله علم آغاز میشود، آیتاللهالعظمی محمدهادی میلانی به عنوان مرجعی که مقبولیت عام در میان سایر علما و مردم دارد به انتقاد از سیاستهای رژیم پهلوی میپردازد. این دوره را باید انقلابیترین دوره حیات آیتالله میلانی دانست.
در سندی به تاریخ 21 / 01 / 1341 منبع ساواک گزارشی از گفتگوی طلاب در مسجد جامع گوهرشاد ارائه کرده است که برای شناخت روحیه آیتالله میلانی در این زمان حائز اهمیت میباشد. در بخشی از این سند میخوانیم:
«آقای سید حسین میردامادی اظهار میداشت که قبل از تشرف شاه به مشهد از آقای میلانی از طرف استاندار و سازمان امنیت دعوت میشود که موقع تشرف اعلیحضرت، آقای میلانی در حرم باشند، آقای میلانی قبول نمیکنند باز دومرتبه تقاضا میشود از طرف استاندار که وجود شما لازم است باید تشریف بیاورید. آقای میلانی میگوید اگر من یقین بدانم که وجودم موقع آمدن شاه ضروری است از ایران خارج میشوم ]اما[ به ملاقات شاه نمیروم. بااینکه آقای میلانی در موقع تشرف شاه به آستان قدس رضوی حضور نداشته، روزنامه اطلاعات مینویسد که موقع تشرف شاه آقایان علما و روحانیون با شاه ملاقات کردند و در ضمن اسم از آقای میلانی میبرد. متنفذین جبهه ملی که در تهران هستند وقتیکه نام آقای میلانی را میخوانند در اطلاعات، ناراحت میشوند و احتمال میدهد]هند[ اینکه اسم آقای میلانی را ذکر کردهاند دستور خود دربار بوده، لذا آقای جزایری از تهران با خود آقای میلانی تماس تلفنی میگیرد [و] از زبان آقای میلانی [میشنود] که درموقعی که شاه مشرف شده آقای میلانی نبوده و ملاقات با شاه نکرده است. آقای جزایری شرحی به روزنامه اطلاعات مینویسند که تکذیب کند. خبر مندرج در شماره قبل را، روزنامه اطلاعات قبول نمیکند، لذا روزنامه کیهان شرحی درج میکند و تکذیب میکند ملاقات آقای میلانی با شاه ]را].»[7]
اوج فعالیت آیتالله میلانی در این دوره را باید در ماجرای مهاجرت علمای سراسر کشور به تهران پس از دستگیری امام(ره) و فاجعه خونین 15 خرداد دانست. در این ماجرا آیتالله میلانی نقش بسیار مهمی در انسجام روحانیون داشته و آرا و تصمیمهای ایشان مورد تائید سایر علماء قرار میگرفت. اعلامیههای آیتالله میلانی در این زمان بسیار تند و آمرانه بوده که با استقبال گسترده مردم مواجه میشده است.
3) از تبعید امام خمینی تا ارتحال آیتالله میلانی در 18 مردادماه 1354
آیتالله میلانی پس از تبعید امام(ره) به ترکیه در سال 1343 که در کابینه «حسنعلی منصور» صورت گرفت، تاکتیک مبارزاتی خود را عوض کرده و بر اساس شرایط موجود و با در نظر گرفتن همهی جوانب سیاسی کشور فعالیت میکرد. در طول این دوره ایشان همواره از منتقدین رژیم پهلوی بود و در مناسبتها و موقعیتهای مختلف به سیاستهای ضد دینی و ضد فرهنگی آن حمله میکرد. لازم به توضیح است که در دههی چهل و پنجاه ساواک به شدت بر اوضاع کنترل داشته و با نفوذ در بیت ایشان، ضمن کنترل اطرافیان و رصد سخنرانیها و مواضع ایشان، به دنبال ایجاد نفاق و شکاف در میان علمای استان بود.[8]
در این دوره عوامل رژیم پهلوی بارها کوشیدند هنگام سفر شاه به مشهد، ملاقاتی عمومی و یا حتی خصوصی میان آیتالله میلانی و شاه ترتیب دهند، که آیتالله میلانی همواره از انجام آن امتناع میورزید.[9]
از اقدامات ساواک در دهه پنجاه تلاش برای تخریب چهره علمی آیتالله میلانی و زمینهسازی برای خروج ایشان از کشور[10] و انتشار شبنامهها و اشعاری در تخریب چهرهی ایشان بود[11]. در سندی از ساواک محورهای این نفاقافکنی به شرح زیر تعیین شده است:
«با بررسیهایی که به عملآمده، ساواک خراسان معتقد است هرگونه اقدام علیه مراجع به صورت شعر و غزل و ترانه علاوه بر اینکه نتیجهای ندارد و باعث تحریک متعصبین مذهبی که واحد قابلتوجهی هستند شده و آنها را جدیتر مینماید و علما را مظلوم و بیگناه نشان میدهد، به نظر این سازمان به طوریکه تاکنون عمل شده و نتیجه هم بهدست آمده، تفرقهاندازی بین آیات بوده و بهنحوی برنامهریزی و وانمود شده است که به دست خود آنها صدور اعلامیه علیه دیگری میباشد و هرچه این اعلامیهها مستندتر و با مدرک باشد نتیجه آن بهتر و مردم را از اطراف آن پراکنده مینماید، ساواک خراسان این عمل را انجام داده ]است[... این ساواک غیر محسوس طبق روش همیشگی هرچند ماه یکبار اعلامیهای به نام یکی از آنها با مدرک لازم علیه دیگری در تمام کشور منتشر نماید کافی است. بدیهی است چنانچه میلانی جزئیترین فضولی نموده، با شدیدترین وجهی کوبیده خواهد شد، معذلک سراینده شعر و ترانه در اختیار این ساواک [است]، چنانچه تیمسار ریاست معظم معتقد به سرودن اشعار باشند، مجدداً مراتب را ابلاغ تا اقدام شود.»[12]
ب) جریان منتسب به آیتالله حاج سید حسن قمی
ایشان فرزند آیتاللهالعظمی سیدحسین قمی بود که در دوره سلطنت رضاخان به دلیل مخالفت با مسئله کشف حجاب به خارج از کشور تبعید گردید. آیتالله سیدحسن قمی در موضعگیریها علیه رژیم پهلوی از حرکتهای انقلابی طرفداری و بارها اعلام میکرد برای حفظ اسلام از هرگونه فداکاری حتی جانی نباید دریغ کرد و به همین دلیل همواره در مقابل سیاستهای رژیم پهلوی مواضع بسیار تندی اتخاذ میکرد. مشی و نگرش آیتالله قمی در مشهد طرفداران زیادی داشت و همین باعث حساسیت ساواک در مورد وی شده بود. به همین دلیل ساواک ضمن کنترل شدید فعالیتهای ایشان از هر فرصتی برای شبهافکنی و جعل شایعات در میان طلاب طرفدار وی و آیتالله میلانی استفاده میکرد. اگرچه هدف آیتالله قمی و آیتالله میلانی یکسان بود، اما تفاوت در روش مبارزه باعث میشد که ساواک از این مسئله برای اجرای نیات سوء خود در حوزه مشهد استفاده کند. آیتالله قمی در جریان نهضت امام(ره) چند بار دستگیر و تبعید شد. ایشان از کسانی بود که در ماجرای 15 خرداد به همراه امام(ره) و آیتالله سید محمود طالقانی و... دستگیر و به تهران فرستاده شد. در مشهد دستهها و هیئتهای عزاداری غیردولتی با بیت آیتالله قمی ارتباط نزدیکی داشتند. آیتالله قمی به دلیل مواضع و دیدگاههایش علیه رژیم پهلوی در 10 فروردین 1346 مجدداً دستگیر و به خاش تبعید شد.
ج) آیتالله حاج میرزا احمد خراسانی(کفایی) و فقیه سبزواری
آیتالله کفایی رئیس حوزه علمیه مشهد و از علمای برجسته در مباحث فقهی و کلامی بود. متأسفانه ایشان بهرغم جایگاه علمی و فقهی بالایی که داشت، در مبارزه علیه رژیم پهلوی در کنار سایر علما چون آیتالله قمی و آیتالله میلانی قرار نگرفت و به همراه آیتالله فقیه سبزواری تا حدودی به محافل مرتبط با رژیم نزدیک شده بود. به دلیل همین مواضع سیاسی، وی با طلاب انقلابی ارتباط چندانی نداشت و کمتر مورد رجوع قرار میگرفت. آیتالله کفایی به رغم سابقه مبارزه با انگلستان در جریان جنگ جهانی اول به هنگام اقامتش در عراق، پس از بازگشت به ایران در سال 1302 فعالیت سیاسی خود را کاهش داده و از 1320 زمام امور حوزه خراسان را در اختیار گرفت. وی در برابر حرکت حزب توده و نگرانی از سلطه کمونیستها، در جریان نهضت ملی شدن نفت به حمایت از دربار پرداخت و به عنوان رابط روحانیت و حکومت عمل مینمود.
آیتالله کفایی در جریان قیام 15 خرداد 1342 از امام خمینی(ره) و سایر انقلابیون حمایت نکرد و به این خاطر به تدریج از مردم فاصله گرفته به دربار نزدیکتر شد و مورد مشورت شاه و رجال سیاسی و نظامی رژیم قرار گرفت. آیتالله حاج میرزا حسین فقیه سبزواری نیز مشی مشابه آیتالله کفایی داشت و در برخی دیدارهای شاه از مشهد با وی ملاقات میکرد.
در اسناد ساواک مواردی وجود دارد که آنها را نه تنها همسو با نهضت اسلامی نشان نمیدهد، بلکه عملاً در مقابل آن قرار میدهد. در سندی که به تحولات پس از طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مشهد اشاره دارد آمده است:
«تحریکات طبسی در منابر ادامه دارد. صبح امروز متن تلگراف آیتالله قمی خطاب به جناب آقای نخستوزیر را چاپ نموده و در معابر و اماکن وسیله طلاب نصب نمودهاند. از مرکز هم تا این ساعت دستوری واصل نگردیده است. با آیتالله کفائی و سبزواری ملاقات؛ معتقد به شدت عمل میباشند. به هرحال اوضاع عادی نمیباشد و درصورتیکه در تهران مثل دفعه گذشته تظاهراتی بشود دامنهاش به مشهد نیز سرایت خواهد نمود.»[13]
اگرچه آیتالله کفایی و فقیه سبزواری مواضع و دیدگاههایی علیه رژیم پهلوی نداشتند، اما در مواردی نیز میکوشیدند تا با رساندن شکایات مردم به گوش دولت مانع از اجحاف بیشتر رژیم نسبت به مردم و روحانیون شوند.
از دیگر جریانهای مذهبی مهم استان خراسان میتوان به جناح طرفدار «آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی» اشاره کرد. به رغم اختلاف فکری آیتالله قزوینی با امام خمینی(ره) و مخالفت ایشان با فلسفه و عرفان، در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی از امام(ره) حمایت قاطع کرد و از طرفدارانش خواست که از هر کاری که به رشد نهضت امام (ره) کمک میکند دریغ ننمایند. مقام معظم رهبری در مورد ایشان مینویسند:
«ایشان[آیتالله قزوینی] مخالف با فلسفه و عرفان... بود. [از آنطرف] معروف بود که امام [خمینی] یک فقیه فیلسوف، بلکه عارف است... اما وقتیکه مبارزه مطرح شد گفت امروز پرچم دست آقای خمینی است و ما همه وظیفه داریم که از ایشان ترویج کنیم.»[14]
در کنار جریانهای مذهبی فوق که محوریت آنها با روحانیت و علما بود، کانونها و انجمنهای مختلفی نیز در خراسان فعالیت میکردند که هرکدام منشأ آثار مثبتی در آگاهیدهی سیاسی به مردم خصوصاً اقشار تحصیلکرده در جریان انقلاب اسلامی بودند. از مهمترین انجمنها و تشکلهای استان میتوان به کانون نشر حقایق دینی، انجمن اسلامی دانشجویان، انجمن اسلامی دانشآموزان، انجمن اسلامی بانوان، جامعه تعلیمات اسلامی، کانون بحث و انتقاد دینی، مبارزین اسلام، آموزش و عمل به مبانی دین اسلام و هیئتهای مذهبی مشهد اشاره کرد.
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و بازتاب آن در استان خراسان
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341 که مخالف با قانون اساسی رژیم پهلوی نیز بود، بازتاب بسیار زیادی در میان اقشار مختلف کشور داشت و مواضع امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی را نیز آشکار کرد. در حقیقت طرح این موضوع پس از ارتحال آیتاللهالعظمی سید حسین بروجردی، اقدامی از سوی رژیم برای محک زدن قدرت و نفوذ علما تفسیر شده است.[15] مخالفتهای گسترده مردم و مواضع قاطع علما برخلاف انتظار رژیم بود و تقریباً واکنش همه مراجع از جمله امام خمینی(ره)، آیتاللهالعظمی سیدمحسن حکیم، آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی و آیتاللهالعظمی میلانی را به دنبال داشت.[16]
پس از انتشار مواضع علماء عظام قم، طلاب و روحانیون حوزه مشهد با اجتماع در منزل آیات عظام خواستار اتخاذ تصمیمی قاطع در برابر این اقدام تعدیطلبانه و ضد اسلامی رژیم پهلوی شدند. آیتالله میلانی و قمی در اولین اقدام، طلاب را تشویق به ادامه اعتراض کرده و پس از آگاهی از مواضع علمای حوزه علمیه قم، مجمعی مرکب از آیتاللهالعظمی میلانی، آیتالله شیخ مجتبی قزوینی، آیتالله شیخ حسین وحید خراسانی، سید احمد مدرس یزدی، آیتالله شیخ کاظم دامغانی، آیتالله شیخ حسنعلی مروارید، آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی و آیتالله سید حسن قمی تشکیل داده و به بررسی اوضاع و اتخاذ تصمیمهای مشترک پرداختند. ارسال تلگراف برای اسدالله علم، نخستوزیر رژیم، از جمله اقدامات اعضای این مجمع بود.[17] در تلگراف آیتالله قمی آمده است:
«این موضوعات و سایر تخلفات از قوانین دینی موجب انزجار قاطبه علاقهمندان به دریافت و مصالح خاصه روحانیون گشته است و چه بسیار لازم است که متذکر باشد اینگونه اقدامات علاوه بر جلب سخط و غضب ذات اقدس ربوبی جل شأنه و مسئولیت بزرگ اخروی، عواقب وخیمه دنیوی و مفاسد مهم برای مملکت و شخص جنابعالی در بردارد... البته لازم است هرچه زودتر دولت از جمیع تصمیمات برخلاف مقررات دین صرفنظر نموده و اعلام رسمی بنمائید تا موجب آرامش و تسکین افکار و خاطر عموم گردد که به صلاح دین و مملکت است.»[18]
آیتالله میلانی نیز با ارسال چند تلگراف که بهوسیله «منوچهر سالور» برای اسدالله علم ارسال شد، خواستار لغو این تصویبنامه گردید. در تلگراف آیتالله میلانی برای اسدالله علم آمده است:
«وظیفه خود میدانم با استمداد از حضرت بقیهالله ارواحنا فداه برای سومین بار صریحاً اعلام بدارم تصویبنامه دولت شما در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی با عدم رعایت شرط اسلام در انتخاب شوندگان و تبدیل قسم به قرآن مجید، به قسم به کتاب آسمانی، ملت مسلمان ایران و خاصه علمای اعلام را بینهایت خشمگین ساخته است... شایسته نیست هیأت حاکمه ایران بهجای قدمهای مفید و مؤثر در طریق ترقی و تعالی کشور اسلامی، هر روز برای مقاصدی مسئلهای کند و به خیال خود احساسات دینی مردم را مسئول قلمداد نماید. در خاتمه تذکر میدهم بهحکم موازین شرعی و احترام به افکار و معتقدات ملت مسلمان ایران لازم است هرچه زودتر تصویبنامه مزبور را لغو و برای اطلاع عموم اعلام نمایند.»[19]
آیتالله عباس واعظ طبسی نیز در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی سخنرانیهای افشاگرانهای ایراد کرد که در آنها مفاد لایحه مزبور مورد انتقاد قرار گرفته و مغایر با قوانین اسلامی معرفی گردید. وی در یکی از سخنرانیهایش گفته بود:
«دولت علم و هیأت وزیران نمیتوانند قانون وضع کنند. هر غلطی را نمیتوانند پیش ببرند، آقایان بیایید قیام کنید. علمای مشهد بعضی اقدام کردهاند، ولی علمای قم همگی خیلی خوب اقدام کردهاند.»[20]
بازتاب فاجعه مدرسه فیضیه و قیام خونین 15 خرداد 1342 در خراسان
پس از مخالفت گسترده علمای سراسر کشور با لایحه مذکور، سرانجام دولت اسدالله علم در 10 آبان 1341 تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی را غیر قابل اجرا اعلام کرد.[21] این شکست مفتضحانه که دیکتاتوری نوپای محمدرضا را به چالش میکشید، رژیم را بر آن داشت تا جهت اعاده حیثیت خود در برابر علما، اصول «انقلاب سفید» را که بعدها به انقلاب «شاه و ملت» معروف شد، به رفراندوم بگذارد.[22] این اصول در یک رفراندوم فرمایشی که با تبلیغات وسیع رسانههای غربی و شرقی همراه بود به تصویب رسید.[23] در روز رفراندوم شهرهای استان خراسان خصوصاً مشهد بسیار آرام گزارش شده و به رغم تبلیغات رژیم حضور شرکتکنندگان در رفراندوم بسیار اندک بوده است:
«مخالفت با رفراندوم در مشهد آغاز شده بود. برای نمایش این مخالفت بیشتر نمازهای جماعت تعطیل شد. آقای سید حسن قمی شرکت در رفراندوم را حرام اعلام کرد. آقایان میلانی و قمی [نیز] درصدد انتشار اطلاعیه مشترکی بودند که امکان چاپ آن فراهم نگردید.»[24]
در سندی از ساواک به تاریخ 21 / 11 / 1341 در مورد واکنش اهالی مشهد به این رفراندوم آمده است:
«برابر اطلاع واصله از مشهد عدهای که مخالف انجام رفراندوم جهت تصویب طرح 6 ماده پیشنهادی شاهنشاه بودهاند در مشهد شروع به تحریکاتی نموده ازجمله آیتالله قمی و آیتالله میلانی اعلامیههایی منتشر و مخالفت خود را با رفراندوم اعلام و محل این فعالیتها مسجد گوهرشاد بوده و در مورخ 03 / 11 / 1341 نیز نماز جماعت در مسجد انجام نگرفته و تحریکاتی نیز بین طلاب و معتمدین مشهد از طرف مخالفین به عمل آمده است.»[25]
نقش حوزه علمیه مشهد و علما و روحانیون آن از این زمان با انتشار و تکثیر اعلامیههای امام خمینی(ره) برجستهتر شده و تا پایان عمر حکومت پهلوی همچنان استمرار یافت. پس از برگزاری این رفراندوم فرمایشی امام(ره) در واکنشی عید نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام و روحانیون سراسر کشور از جمله آیات استان خراسان از آن حمایت کردند. در پیام امام(ره) که در 22 اسفند 1341 منتشر شد آمده است:
«چنانچه اطلاع دارید دستگاه محاکمه میخواهد با تمام کوشش به هَدم احکام ضروریه اسلام قیام و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجلالله تعالی فرجه ـ جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»[26]
پس از انتشار مواضع امام(ره) روحانیون سراسر کشور در اعلامیهای تحت عنوان «روحانیون امسال عید ندارند» به مقابله با رژیم پهلوی پرداختند. در این اعلامیه آمده است:
«به مناسبت تصادف ایام نوروز با شهادت رئیس مذهب جعفری، حضرت امام جعفر صادق (صلواتاللهعلیه) و حوادث ناگواری که به اسلام و مسلمین وارد و موجب تأثر شدید گردیده است، جامعه روحانیت عزادار و به عنوان عید، جلوس نخواهد داشت.»[27]
در استان خراسان مانند دیگر نقاط کشور، علما و روحانیون به تأسی از حضرت امام(ره)، نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام و اعلامیههای مختلفی در این زمینه انتشار دادند. در سندی از ساواک آمده است:
«پخش اعلامیههای مختلف بهوسیله زائرین و طلاب در مشهد ادامه دارد. اعلامیه]ای[ نیز به وسیله آقایان میلانی و قمی درباره عزاداری و مخالفت با قوانین اصلاحی تهیه شده بود، چون از چاپ آن تا این لحظه جلوگیری شده، بهوسیله طلاب با دستنوشته و رونوشتهای زیادی تهیه و پخش میگردد. اطراف فلکه به وسیله کسبه با پرچمهای سیاه تزئین شده ]است[.»[28]
در گزارشی به تاریخ 29 / 12 / 1341 صراحتاً به فضای انقلابی شهر اشاره شده است:
«از صبح پنجشنبه در منزل آقای قمی تا 3 روز مجلس روضه است و ایشان هم پیروی از آقای خمینی کرده، عید ندارند و مجلس این 3 روز خیلی با اهمیت خواهد بود و دیگر اعلامیه آقای خمینی بسیار مردم را ناراحت کرده حتی طلاب که در گوشه و کنار دست به تبلیغات زدند تا روز یکشنبه روح انقلاب در جبین مردم دیده میشود.»[29]
در اول فروردین 1342، حجتالاسلام احمد کافی نیز در سخنرانی منزل آیتالله قمی ضمن اشاره به اعلام عزای نوروز به انتقاد از رژیم پرداخت:
«]کافی[ گفت: امروز ما عید نداریم چراکه ناموس ما در خطر است و دولت حاکمه میخواهد مجلس قمار و رقص با شرکت دخترهای عفیف [برپا] و مردم را جنایتکار به بار آورد و آن طوری که آنها میخواهند ما عمل کنیم.»[30]
بر اساس اسناد ساواک پس از انتشار پیام امام خمینی(ره) و استقبال علما و طبقات مختلف مردم از آن، مسئولین استان به تقویت نیروهای نظامی و امنیتی مشهد پرداخته و از شهرهای زابل و سیستان نیروهای زیادی را در مناطق حساس شهر مستقر کردند.[31] بنابرگزارشها بسیاری از مردم در مدارس علمیه باقریه، حاجحسن و نواب دست به تظاهرات و پخش اعلامیه زده بودند. در سندی به تاریخ 02 / 01 / 1342 از ساواک مشهد آمده است:
«تا این لحظه 12 نفر از طلاب به اتهام پخش اوراق و تحریک و تظاهرات مخالف به وسیله مأمورین شهربانی دستگیر و به ساواک معرفی و نسبت به اجرای دستورات صادره، شب جاری کمیسیون امنیت تشکیل و در صورت تشنج اقدامات لازم به عمل خواهد آمد...»[32]
به دنبال اعلام عزای عمومی و با توجه به سالگرد وفات امام جعفر صادق (ع) در شهر مشهد مراسم مختلف عزاداری در بیوت علماء برگزار شد که با استقبال گسترده مردم همراه بود. بیت آیتالله قمی در این روز شاهد سخنرانیهای بسیار تندی از طرف وعاظی مانند حجتالاسلام شیخ احمد کافی و آیتالله طبسی بود،[33] اما اوج این اظهارات سخنرانی آیتالله قمی در همین روز بود. وی در سخنانی انقلابی اعلام کرد:
«تا آخرین قطره خونم حاضرم با این دولت باطله بجنگم. مردم چرا ایستادهاید؟ کتک خوردید، زندانی شدید، شدید؛ تا کی بایستیم، حیثیت و ناموس ما دارد از بین میرود، حسین[علیهالسلام] طفل کوچک خود را در راه ناموس و دین داد.»[34]
در همین روز در مسجد گوهرشاد اجتماعی صورت گرفت که به وسیله نیروهای نظامی رژیم پراکنده شد.[35] استاندار خراسان در این زمان «سید جلالالدین تهرانی» از نزدیکان شاه بود. وی در این روز با اعلام دستور به شهربانی از آنها خواست تا در صورت تشخیص، افراد مظنون و محرک را دستگیر کنند و تعدادی از نیروهای ارتش را نیز به کمک آنها فرستاد. این اقدامات نشان میدهد که اوضاع در مشهد بسیار متشنج بود.
در روز 2 فروردین در مجلسی که به دعوت آیتاللهالعظمی سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم تشکیل شد، تعدادی از کماندوهای رژیم به مدرسه فیضیه هجوم آورده و به ضرب و شتم طلاب و هتک حرمت مرجعیت پرداختند.[36] در مشهد نیز همانگونه که گفته شد به مناسبت وفات امام جعفر صادق علیهالسلام مجلس سوگواری در منزل آیتالله قمی منعقد شد. سخنران این مجلس آیتالله واعظ طبسی بود. در سندی از ساواک آمده است:
«در ساعت 9 بامداد عدهای در حدود 5000 نفر از طبقات مختلف در منزل آیتالله قمی اجتماع و شیخ عباس طبسی واعظ در بالای منبر مجدداً سخنان توهینآمیز برعلیه مقامات عالیه مملکت ایراد و مردم را دعوت به قیام و مقاومت برعلیه اقدامات و برنامههای اصلاحی دولت مینمود. در پایان یک نفر طلبه اعلامیههای آیتالله خمینی ـ شریعتمداری ـ میلانی ـ قمی را برای حضار قرائت میکرد. در این موقع جمعیت فوقالعاده تحریک و قصد داشتند در بازار به تظاهرات بپردازند که به وسیله مأمورین انتظامی بدون تصادم متفرق گردیدند...
در کمیسیون متشکله نسبت به بازداشت شیخ عباس طبسی، شیخ احمد کافی واعظ تصمیمات مقتضی اتخاذ و به مأمورین شهربانی دستور جلب آنها صادر شده است و از طرف آیتالله قمی و میلانی ختم مجالس اعلام و تصور میرود دیگر اجتماعاتی صورت نگیرد. ضمناً شب جاری سه نفر به اتهام پخش اعلامیههای علماء قم و مشهد از طرف شهربانی بازداشت و به ساواک تحویل گردیدند.»[37]
در پایان این مراسم که با حضور هزاران نفر برگزار شده بود، اعلامیه مشترک آیتاللهالعظمی میلانی و قمی برای مردم قرائت گردید که باعث واکنش مأمورین رژیم و حمله آنها به مردم شد. حجتالاسلام فردوسی پور در خاطراتش در این مورد مینویسد:
«من در میان جمعیت بیرون منزل به بلندگو گوش میدادم که ناگاه هجوم و حمله مأمورین به مردم آغاز شده و هیجان و خشم عجیبی در مردم پدید آمد. مرحوم آیتالله حاج سیدجواد خامنهای (متوفی 1365ش)، پدر مقام معظم رهبری، حضرت آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای که بعد از منبر از منزل خارج شده بود، در میان جمعیت زیردست و پا افتاده، به زحمت، مردم ایشان را نجات دادند.»[38]
در سندی از ساواک به این حادثه اشاره شده:
«مردمی که سرتاسر روی زمین نشسته بودند مورد حمله قرار گرفته بودند. صدها نفر بزرگ و کوچک لگدمال و در زیر دست افراد مسلح کوبیده میشدند.»[39]
انتشار اخبار مربوط به یورش نیروهای رژیم به مدرسه فیضیه ـ در مشهد که خود آبستن حوادث زیادی بود ـ انعکاس زیادی داشت. در اولین اقدام از سوی علماء، 5 روز عزای عمومی اعلام شد و علماء و روحانیون به منظور همدردی و اعلام انزجار از اقدامات ضد اسلامی رژیم پهلوی از اقامه نماز جماعت خودداری کردند. مردم نیز با آتش زدن طاقهای نصرتی که برای ورود شاه آذین بسته شده بودند، خشم خود را نشان دادند. در پی این حوادث بسیاری از طلاب دستگیر و زندانی شدند.[40] وضعیت حساس استان خراسان به گونهای بود که در اواخر فروردین 1342 سید جلالالدین تهرانی از استانداری و تولیت آستان قدس برکنار و سپهبد امیر عزیزی به جای وی به این منصب انتخاب شد.[41] با نزدیک شدن به محرم سال 1342 فعالیتها و اقدامات انقلابیون و رژیم پهلوی صورت جدیتری به خود میگرفت و هر دو گروه خود را برای تقابلی که حتمی به نظر میرسید آماده میکردند. از یک طرف رژیم با ارسال دستوراتی برای نیروهای امنیتی و نظامی، مأمورین خود را برای برخورد با روحانیون آماده میکرد و از طرف دیگر نیروهای مذهبی نیز میکوشیدند تا از همه ظرفیت خود در ماه محرم برای بسیج مردم علیه رژیم پهلوی استفاده کنند.
«سخنرانی آیتالله قمی که اظهار داشته است ما در دو ماهه محرم و صفر برای گرفتن حق خود باید بدون سروصدا اقدام نماییم و همچنین اقدام سازمان امنیت در مورد دعوت آقایان وعاظ و روضهخوانها که به آنها گوشزد شده که در این دو ماهه محرم و صفر نباید در امور سیاست صحبت نمایند. این موضوع در بازار بین مردم و کسبه باعث وحشت شده و اظهار میدارند خدا عاقبت این کار را به خیر کند، زیرا ممکن است در این دو ماهه جاروجنجالی درست شود.»[42]
حساسیت ماه محرم در مشهد به حدی بود که ساواک مشهد در تلگرافی برای ساواک مرکز خواستار ارائه رهنمودهایی برای کنترل اوضاع شد. در بخشی از این تلگراف آمده است:
«در مشهد علاوه بر روحانیون و طلاب، کانون نشر حقایق اسلامی و انجمن تبلیغات اسلامی نیز در فعالیت هستند و همه ساله در روز عاشورا قریب پنج هزار دانشجویان و دانشآموزان را در دمونستراسیونی به عنوان عزاداری شرکت میدهند... در صورتیکه در سایر شهرستانها و تهران اقدامات حادی به عمل آید دامنه آن به مشهد کشیده و با توجه به موقعیت خاص مشهد و هجوم زوار، بیشتر حائز اهمیت است. مقرر فرمایند موضوع را در مرکز بررسی و نظریه قطعی و روش این ساواک را در قبال جنبش احتمالی از روز هفت محرم به بعد ابلاغ فرمایند.»[43]
به دنیال این تلگراف فعالیت نیروهای امنیتی رژیم به صورت چشمگیری گسترش یافت و بسیاری از وعاظ و روحانیون تحت فشار قرار گرفتند. در این زمان مقام معظم رهبری آیتالله سید علی خامنهای به عنوان نماینده حضرت امام خمینی(ره) مأموریت داشت تا علمای مشهد را برای برگزاری مراسم ماه محرم آماده کند.
به روایت اسناد ساواک، محرم 1342 در مشهد با سایر محرمهای دیگر متفاوت بوده است. در سندی این تفاوت، به این صورت تشریح شده است:
«در سالهای قبل سابقه نداشت در ایام محرم قسمت ارگ پرچم مشکی داشته باشند. امسال مغازه امپریال در ارگ مقدار زیادی پارچه مشکی برای پرچم مشکی بدون دریافت وجه در اختیار همسایگان قرار داده در قسمت پایین خیابان نیز سابقه نداشت که پرچمهای زیادی زده و عکس آیتالله خمینی را بر روی پرچم نصب کردند و در سایر قسمتهای شهر نیز تعداد زیادی عکس از آقای خمینی در مورخ روز گذشته پخش شده و عکسها در تهران و قم تهیه شده است.»[44]
به اینترتیب با نزدیک شدن به روزهای تاسوعا و عاشورا هیجان عمومی به اوج خود نزدیک میشد. بنا بر اسناد ساواک در 11 / 4 / 1342 بین دستههای عزادار و مأمورین پلیس درگیریهایی رخ داده که در نتیجه آن، یک پاسبان کشته و تعدادی غیرنظامی نیز مجروح شدهاند.[45] در سخنرانیهای این ماه ضمن ذکر مصیبت وارده بر اهلبیت پیامبر(ص) به سیاستهای روز رژیم نیز اشاره شده و مسائلی مانند به رسمیت شناختن رژیم غاصب اسرائیل و ... مورد انتقاد قرار میگرفت.[46] در 14 خرداد تظاهرات به اوج خود رسید. در این روز به نقل از ساواک:
«جمعیت انبوهی که تاکنون سابقه نداشته و قریب 10 الی 15 هزار نفر بودند که جهت شنیدن بیانات آقای قمی در منزل دیده میشدند که راه به کلی مسدود شده بود. آقای قمی در مدت یک ساعت گفتار تنفر و انزجار خود و طبقه روحانیت را از هیئت حاکم ابراز داشت و از تمام مردم شیعه خراسان و زوار شهرستانها که در آنجا جمع شده بودند و همچنین از کارمندان دولت و دانشجویان دانشگاهها و دانشآموزان دبیرستانها و افسران ارتش و سربازان و کارگر و نجار و اصناف و مالکین و کسبه و زارع خواست که برعلیه هیئت حاکمه و مواد ششگانه او قیام کنند ولی قیام آنها مسلحانه نباشد»[47]
قیام 15 خرداد و انعکاس آن در خراسان
پس از سخنرانی تاریخی امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه در عصر عاشورای 13 خرداد 1342 مأمورین رژیم پهلوی شبانه به منزل امام خمینی(ره) یورش برده و ایشان را در 15 خرداد 1342 به زندان قصر منتقل کردند. انتشار اخبار مربوط به دستگیری امام (ره) در شهرهای قم و تهران موج عظیمی را به صورت خودجوش به حرکت درآورد که به گفتهی مقامات ارشد حکومت تا آستانه فروپاشی رژیم پهلوی به پیش رفت.[48]
واکنش مردم مشهد به قیام 15 خرداد و کشتار مردم از سوی رژیم، تعطیلی بازارها، بستن مساجد و متوسل شدن به آیتاللهالعظمی میلانی برای استخلاص دستگیرشدگان بود.
بر اساس گزارشها، تحولات سیاسی در مشهد به این صورت بود که 20 نفر ژاندارم و یکصد سرباز به شهربانی مشهد افزوده شده و علینقی مجد شیبانی به عنوان دادستان جدید تعیین و سرتیپ اشکان به عنوان فرمانده جدید ژاندارمری خراسان در 20 خرداد وارد مشهد گردید. از سوی دیگر در جلسهای که انقلابیون در منزل آیتالله میلانی برگزار کردند، تصمیم گرفته شد که علمای مشهد به تهران هجرت کرده و از اقدامات شدید رژیم علیه دستگیرشدگان ممانعت به عمل آورند.[49] آیتالله مجتبی قزوینی از اولین کسانی بود که از مشهد عازم تهران شد، اما رژیم به هواپیمای آیتالله میلانی اجازه فرود در تهران را نداد. در سندی از ساواک مشهد آمده است:
«به طوریکه استحضار دارند، آقای میلانی و پسرش را که روز بعد از دستگیری قمی عازم تهران بودند از بین راه برگرداندیم[50] زیرا بیم آن میرفت که طرفداران آذربایجانی ایشان در آن شرایط اشکالاتی به وجود آوردند. آقای میلانی پس از بازگشت به خوبی احساس کرد که دولتی معرفی شده و پرستیژ خود را به مقدار زیادی از دست داده است و لذا به جای جبران وضع، شروع به اقدامات نسبتاً حادی کرده است.»[51]
همانگونه که گفته شد در مشهد از مدتها قبل از 15 خرداد مردم از طریق اعلامیههای امام(ره) و علمای عظام، خود را برای برگزاری با شکوه ایام سوگواری سالار شهیدان آماده کرده بودند. نقش اصلی در تهییج احساسات و بیداری اذهان در مشهد را آیتالله سیدحسن قمی بر عهده داشت، ایشان با برپایی منابری که با استقبال گسترده مردم همراه بود به نقد سیاستهای رژیم پهلوی میپرداخت.[52] در روزهای تاسوعا و عاشورا بسیاری از مردم انقلابی و متدین مشهد در حمایت از علما از شهرهای مختلف در بیوت آنها اجتماع کرده و تقابل رژیم و مردم را به نقطه اوج خود رساندند. شهید حاج مهدی عراقی که از سوی امام(ره) مأموریت داشت تا اعلامیه 15 خرداد را به امضای آیتاللهالعظمی میلانی و قمی برساند در همین زمان به مشهد آمد و اعلامیه را به امضای این بزرگواران رسانید.[53]
در روز 15 خرداد آیتالله قمی درحالیکه شهر به طور کامل در کنترل قوای نظامی رژیم بود، به همراه تعدادی از طلاب، تجار و مردم عادی عازم مسجد گوهرشاد شد، اما هنگام بازگشت دستگیر و به رغم تلاش مردم برای جلوگیری از این اقدام، با آمبولانس به سمت تهران فرستاده شد و در زندان قصر در نزدیکی حضرت امام (ره) محبوس گردید.[54]
در 18 خرداد آیتالله کفایی و فقیه سبزواری به رغم مشی خاصی که داشتند در دیدار با استاندار خراسان خواستار آزادی دستگیرشدگان شده و آیتالله میلانی که در آخرین لحظات از حرکت به تهران بازمانده بود در 20 خرداد با ارسال تلگرافی برای امام(ره) در زندان از ایشان حمایت کرد.[55]
اوضاع کلی در شهر مشهد پس از واقعه 15 خرداد مانند بسیاری دیگر از شهرهای کشور به این صورت بود که مردم در بهت و اندوهی عمیق از زندانی شدن پیشوای خود فرو رفته بودند. بسیاری از بازداشتشدگان تحت کار اجباری و تحقیر و توهین در بازداشتگاه به سر میبردند. حضرت آیتالله خامنهای که در 12 خرداد پس از چند سخنرانی شدید در بیرجند دستگیر شده بود، 20 خرداد به مشهد منتقل و مورد بازجویی و کار اجباری قرار گرفت. ایشان در مورد یکی از روزهای اسارت که به همراه حدود 12 نفر زندانی دیگر مجبور به کندن علفهای هرز محوطه پادگان شده بود، مینویسد:
«بنا کردم تند تند این علفها را کندن. آقای ]محمدرضا[ فاکر که تجربه داشت... و روزهای قبل ]بیگاری[ آمده بود... به من گفت ]که دستت را تند جلو ببر اما آهسته برگردان، یعنی علف را یکباره نکن[... که خسته شوید و آن افسر هم خیال کند که شما دارید تند تند کار میکنید. دیدم راست میگوید. تا ساعت 11 حسابی خسته شدیم... خسته و آفتابخورده و عرقکرده.»[56]
نقش علمای مشهد در تحصن روحانیون سراسر کشور در تهران
از اقدامات تأثیرگذار روحانیون سراسر کشور در اعتراض به دستگیری امام خمینی(ره) و سایر علمای دستگیرشده، تحصن در تهران بود. بازتاب تحصن علما در تهران که یادآور مهاجرت تاریخی علماء در جریان نهضت مشروطیت به حضرت عبدالعظیم(س) بود، تأثیر زیادی در سراسر کشور داشت. همین مسئله رژیم را که به تدریج در حال کنترل بر اوضاع و خروج از شوک اولیهی پس از قیام 15 خرداد بود به شدت نگران میکرد. موج بازداشتها روز بروز بیشتر میشد و رژیم با استفاده از تبلیغات درصدد تخریب چهرههای مخالفان بود.
راجع به ایده اولیه تحصن در تهران بسیاری معتقدند که «آیتالله سید محمدحسین حسینی تهرانی» از یاران امام خمینی(ره) طراح اولیه آن بوده است. به اینترتیب طی تلگرافهایی برای علماء مناطق مختلف کشور از آنها خواسته شد که برای رایزنی در مورد حوادث اخیر کشور و اتخاذ تصمیم قاطع و مشترک به تهران مراجعه کنند. چهره شاخص علمای مهاجر آیتاللهالعظمی میلانی بود که 14 تیر از مشهد وارد تهران شد. برخی علمای شرکتکننده در این تحصن که اولین جلسه آن در باغ ملک واقع در حومه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام برگزار شد، عبارت بودند از: آیتالله ملاعلی همدانی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی، آیتالله سید جعفر طباطبایی قمی، آیتالله صدوقی، آیتالله صالحی، آیتالله اهری، آیتالله مجتهدی، آیتالله خلخالی، آیتالله روحالله کمالوند، آیتالله سیدمحمد ضیاءبری، آیتالله رضوی، آیتالله حسین مقدسی و آیتالله سید علی ابطحی دامغانی.
آیتالله میلانی که از سوی اجتماعکنندگان به عنوان سخنگو انتخاب شده بود در سخنانی ضمن بیان ضرورت دفاع از کیان ملی و دینی کشور، اعلام کرد که اعضای این اجتماع برای حفظ اسلام حاضر به انجام هرگونه از خودگذشتگی هستند. وی سپس بر مرجعیت امام خمینی(ره) که در روزهای اخیر از سوی رژیم برای لغو مصونیت ناشی از آن، مورد تشکیک و انکار قرار گرفته بود تأکید و امام(ره) را یک مرجع جهانی اعلام کرد.[57]
تلاش علما سرانجام به نتیجه رسید و حضرت امام خمینی(ره) از زندان پادگان عشرتآباد به منزلی در داودیه منتقل گردید. در این منزل که متعلق به آقای روغنی بود، امام میتوانست با مردم ملاقات کند. سکونت امام در تهران تا فروردین 1343 ادامه داشت تا اینکه ایشان پس از نزدیک به 9 ماه مجدداً به شهر مقدس قم بازگشتند. اوضاع شهر مشهد در این مدت تغییر چندانی نکرده بود و مردم و نیروهای انقلابی هنوز نتوانسته بودند انسجام خود را بازیابند. به رغم رخوت سیاسی که در مشهد حاکم شده بود، رویدادهایی به وقوع پیوست که تا حدودی فضای مشهد را تغییر داد. این اقدامات عبارت بودند از:
الف) عزیمت آیتاللهالعظمی سید شهابالدین مرعشی به مشهد. آیتالله مرعشی نجفی پس از عزیمت علمای سراسر کشور به تهران، در 27 شهریور 1342 بهمنظور زیارت به مدت 7 روز در مشهد اقامت گزید. حضور آیتاللهالعظمی مرعشی در مشهد به مردم این فرصت را داد که فضای خفقانآور حاکم بر مشهد را تا حدودی به حالت عادی درآورند. در زمان اقامت آیتالله مرعشی در مشهد اعلامیههایی در حمایت از امام(ره) توزیع شد که باعث زنده شدن امیدها در دل انقلابیون گردید.[58]
ب) انتخابات مجلس شورای ملی در شهریور 1342. این انتخابات از سوی علما و مراجع تحریم شده بود.[59] آیتالله میلانی در پاسخ به پرسش عدهای از اهالی اصفهان و نمایندگان اصناف تهران، شرکت در انتخابات را تحریم کرد که نظر ایشان با استقبال گسترده مردم همراه بود.[60]
ج) حمایت از علمای بزرگ. اقدام دیگر مردم و روحانیون مشهد حمایت از علمای مبارز کشور بود، به طوریکه 80 هزار برگه در این مورد جمعآوری گردید. حضرت آیتالله خامنهای در این مورد مینویسد:
«چیز عجیبی بود. کاسب، تاجر، بازاری... نوشته بودند اینجانب حمایت خود را از آیتالله خمینی(ره)، آیتالله میلانی ]یا هردو[... آیتالله شریعتمداری... انواع و اقسام صورتهای قضیه را نوشته بودند، اعلام میدارم، بعد امضاء ]کرده بودند[. مردم مثلاینکه لج دارند به رخ دستگاه بکشند که من فلانی هستم و دارم این کار را میکنم. هیچ پنهانکاری وجود نداشت.»[61]
ماجرای مسجد فیل 1342
پس از بازگشت آیتالله میلانی در مهر 1342 به مشهد، مردم و روحانیون استان استقبال پر شوری از ایشان به عمل آوردند. در این میان نقش آیتاللهالعظمی خامنهای، شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد و آیتالله عباس واعظ طبسی بیش از سایرین بود. در روز ورود آیتالله میلانی به مشهد در مجالسی که به همین مناسبت برگزار گردید، وعاظ از زحمات و نقش ایشان در رویدادهای پس از واقعه 15 خرداد تقدیر کرده و در شبهای پنجشنبه مجالسی را در منزل ایشان برگزار میکردند که در آن به مسائل سیاسی پرداخته میشد. شهید هاشمی نژاد در 19 مهر 1342 در پایان سخنرانی خود که در محله عیدگاه و در حضور آیتالله میلانی برگزار میشد، از مردم خواست تا روز 20 مهر در مسجد فیل حضور به هم رسانند.[62]
در این روز شهید هاشمی نژاد در میان جمعیتی که بیش از 20 هزار نفر تخمین زده میشد به افشاگری علیه رژیم پهلوی پرداخت.[63] تأثیرگذاری سخنان شهید هاشمی نژاد به حدی بود که مردم در شبهای بعدی نیز با اشتیاق در مسجد فیل حضور پیدا میکردند. در 22 مهر پس از نماز مغرب و عشاء شهید هاشمی نژاد به انتقاد از انقلاب سفید پرداخته و سیاستهای رژیم را به شدت مورد انتقاد قرارداد. پس از این سخنرانی مأمورین ساواک وی را دستگیر کردند.
به دنبال این اقدام، مردم با مأمورین رژیم درگیر شده و در نتیجه تعداد زیادی زخمی و شهید شدند. در سندی از ساواک آمده است:
«به محض خروج واعظ هاشمی نژاد از مسجد فیل که به اتفاق آقای شمسآراء بود مردم و سیل عظیم جمعیت که زیاد بود هجوم آوردند و وعاظ و آقای شمسآراء و سرپاسبان یکم ارفعنیا در داخل ماشین سوار شدند در این هنگام جمعیت به طرف ماشین فولکس واگن هجوم آورده و با پارهآجر و سنگ به اطراف ماشین حملهور شدند. سرگرد قاسمی از ماشین پیاده شد... چون شب بود و تاریک بود و سیل جمعیت زیاد بود حملهکنندگان شناخته نشدند و مأمورین شروع به تیراندازی برای متفرق نمودن حملهکنندگان کردند.»[64]
واکنش علمای مشهد در مورد این واقع اعلام تعطیل عمومی و برگزاری مجالس ختم در بیوت علما به رغم مخالفتهای شهربانی بود. علاوه بر آن علمای مشهد با مذاکره با مقامات ارشد استان و ارسال تلگرافهای برای سراسر کشور، نسبت به وقوع حادثه مسجد فیل اظهار تأسف و ناراحتی کردند.[65] بازتاب این رویداد در سراسر کشور بسیار گسترده بود و علمای قم و نجف با ارسال تلگرافهایی اقدامات رژیم در سرکوب مردم و دستگیری حجتالاسلام هاشمی نژاد را محکوم کردند.[66]
آزادی امام خمینی(ره) و بازگشت آیتالله قمی به مشهد
پس از انتشار خبر آزادی امام(ره)، مانند سایر شهرهای کشور موجی از شادی استان خراسان را در برگرفت و مردم در مناطق مختلف، خصوصاً حسینیه «خبازها» به جشن پرداختند. علاوه بر آن هیئتهایی از طبقات مختلف استان نیز برای دیدار با امام (ره) عازم قم شدند که هیئت حاج شیخ محمد قزوینی[67]و آیتالله واعظ طبسی از جمله آنها بودند.[68]
استقبال از آیتالله قمی نیز به همین گرمی و شور صورت گرفت. ایشان در 17 فروردین 1343 وارد مشهد شد و به رغم ممنوعیت استقبال از ایشان، بسیاری از علماء و مردم با وی در منزل ایشان ملاقات کردند.
تبعید امام(ره) به ترکیه و بازتاب آن در استان خراسان رضوی
در زمان نخستوزیری حسنعلی منصور، لایحه جنجالبرانگیز مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی یا همان کاپیتولاسیون که با حاکمیت و منافع ملی در تضاد بود، در مهر 1343 به تصویب مجلس شورای ملی رسید. این اقدام واکنش شدید علمای کشور، خصوصاً حضرت امام خمینی(ره) را به دنبال داشت. امام(ره) در سخنان شدیداللحنی در همین رابطه رژیم پهلوی را به شدت مورد انتقاد قرار داد. در بخشی از سخنرانی ایشان در 4 آبان 1343 آمده است:
«ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند. اگر من جای اینها بودم این چراغانیها را منع میکردم؛ میگفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند[گریه حضار] بالای سرخانهها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند، عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.»[69]
رژیم که از مدتها قبل به دنبال بهانهای برای اقدام جدی علیه ایشان بود، در 13 آبان همان سال امام(ره) را دستگیر و در همان روز به ترکیه تبعید کردند. انتشار اخبار مربوط به دستگیری و تبعید امام(ره) موجی از نگرانی را در کشور به وجود آورد و مردم را به شدت نگران کرد. در مشهد اولین واکنش در بیت آیتالله قمی و در حضور چهرههای شاخصی از جمله؛ آیتالله مجتبی قزوینی، آیتالله کاظم دامغانی و آیتالله غلامحسین تبریزی و حضرت آیتالله خامنهای - که در این زمان به دلیل مشکلات جسمی پدرشان در مشهد ساکن شده بودند - آیتالله واعظ طبسی و تعداد دیگری از روحانیون صورت گرفت. نتیجه این تجمع برگزاری تحصن در مسجد گوهرشاد بود که به دلیل اطلاع ساواک از انجام آن، خنثی شده و تحصن محقق نگردید.[70]
پس از خنثی شدن این تصمیم آیتاللهالعظمی میلانی نامههای اعتراضآمیزی را برای مراجع قم و تهران ارسال کرد و از تبعید امام ابراز نگرانی نمود. در یکی از این نامهها که مورد تأیید اکثر علما و روحانیون مشهد بود آمده است:
«امروز خبر بسیار ناگوار رسید که حضرت آیتالله خمینی مدظلهالعالی را به خارج از کشور تبعید نمودهاند. عجبا نسبت به معظمله که یکی از مراجع تقلید و مصونیت قانونی دارند و از شخصیتهای بزرگ اسلامی میباشند تهمتهای ناروایی میزنند و بیاحترامی مینمایند. اولیای اینگونه امور بدانند ایشان تنها نیستند، بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانی و دینی هستند و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است.»[71]
درگذشت آیتاللهالعظمی محسن حکیم و مسئله مرجعیت امام(ره)
آیتاللهالعظمی محسن حکیم از مراجع مهم شیعی در 12 خرداد 1349 در عراق درگذشت. با ارتحال این مرجع عالیقدر، رژیم در اقدامی حسابشده که مشابه آن در سال 1341 و پس از ارتحال آیتاللهالعظمی بروجردی صورت گرفته بود، کوشید با ارسال پیام تسلیت برای آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی عملاً ایشان را به عنوان مرجع بعدی مورد تأیید قرار دهد. این پیام تسلیت دو معنی داشت؛ نخست آن که مرجع بعدی از دید حکومت، آیتالله خویی است و دوم آن که با ارسال این تلگراف حوزه نجف و مراجع آن بر مراجع قم برتری داده میشدند. در قم و تهران نیز حاکمیت برای آیتالله سید احمد خوانساری و آیتالله شریعتمداری پیام تسلیت ارسال کرد.
پس از ارسال پیام شاه برای آیتاللهالعظمی خویی، جمعی از فضلا و اساتید قم که تعداد آنها 12 نفر بود، در پاسخ به پرسشی از سوی طلاب و روحانیون قم به مضمون زیر، خواستار معرفی مرجع تقلید بعدی شده بودند:
« محترماً به عرض میرساند، رحلت حضرت آیتاللهالعظمی آقای حکیم قدس سره موجب تأسف عمیق گردید. استدعا میشود نظریه خود را درباره مرجع تقلیدی که مقلدین معظمله لازم است به وی مراجعه نماید به طور مشخص و با قاطعیت بیان فرمایید.»[72]
پاسخ اساتید و فضلای قم به این پرسش که تائید مرجعیت امام(ره) بود، بلافاصله در سراسر کشور منتشر شد. در مشهد پس از انتشار خبر مربوط به اعلام مرجعیت امام(ره)، پس از مدتها که به نظر میرسید جنبش به خاموشی گراییده موجی از تکاپو، مجدداً در میان مردم و روحانیون به وجود آمد.[73]
شهادت آیتالله سعیدی 1349
پس از مسئله مرجعیت امام(ره) و تکاپویی که در حوزه مشهد به وجود آمد، رویداد دیگری به وقوع پیوست که در حوزه مشهد انعکاس زیادی یافت. این رویداد شهادت آیتالله محمدرضا سعیدی از یاران امام(ره) و از انقلابیون مبارز در زندان قزلقلعه در 20 خرداد 1349 بود[74]. حجتالاسلام احمد کافی از علمای مشهد که در این زمان در تهران مقیم بود، پس از آگاهی از شهادت آیتالله سعیدی خود را به مشهد رسانید و توانست با کمک روحانیون طرفدار امام(ره)، مجدداً فضای حوزه و شهر مشهد را به تحرک درآورد.[75]
در این میان نقش حضرت آیتالله خامنهای، آیتالله طبسی، حجتالاسلام محمدرضا مهامی و حجتالاسلام کافی بیش از سایران بود. این عده که در مقابل آنها تعداد زیادی روحانی بیطرف نیز حضور داشتند، با شجاعت و هوشیاری موفق به برگزاری مراسم ختمی برای آیتالله سعیدی شدند که ساواک مشهد را به وحشت انداخت. در سندی از ساواک آمده است:
«بهدنبال تعطیلی درس میلانی به مناسبت فوت محمدرضا سعیدی در تهران، درسهای مروارید ـ میرزا جوادآقا تهرانی ـ شیخ محمدرضا مهدوی دامغانی نیز تعطیل گردیده است و حوزه علمیه به صورت تعطیل درآمده است. عامل اصلی تعطیل درس میلانی، میرزاعلی آقا تهرانی بوده است. او در شب 24 / 4 / 1349 به سر درس میلانی رفته از میلانی میخواهند که به مناسبت فوت سعیدی و بازداشت مدرسین حوزه قم، درس را تعطیل نمایند، میلانی با موافقت طلاب درس را تعطیل مینماید.»[76]
اوضاع خراسان در دهه پنجاه
در اوایل دهه پنجاه به دلیل کنترل نسبی رژیم بر اوضاع، چندان فعالیت سیاسی آشکاری از سوی اهالی خراسان صورت نمیگرفت. گزارشهای ساواک نشان میدهد که عمدهی مخالفتهای مردمی از طریق پخش اعلامیههای امام، انتشار شبنامه و شعارنویسی جریان داشته است. در کنار فعالیتهایی از این دست؛ باید به اهمیت سیاسی- مذهبی مشهد برای بسیاری از مخالفین رژیم اشاره کرد؛ به طوری که در اواخر دهه 40 و 50 بسیاری از مخالفین رژیم برای در امان ماندن از دید مأمورین رژیم در این شهر مخفی میشدند.[77] در مرداد ماه 1354 درگذشت آیتالله میلانی نه تنها حوزه علمیه مشهد که جامعهی شیعی را نیز دچار ضایعهی شدیدی کرد. بر اساس آنچه که در اسناد ساواک آمده است در جریان مراسم درگذشت آیتاللهالعظمی میلانی سخنرانیها و موضعگیریهای سیاسی اتخاذ میشد که علیه رژیم پهلوی بود و بارها در آنها نام و یاد امام خمینی(ره) مورد تذکر قرار میگرفت.
شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی
از مهمترین وقایع سال 1356 که از سوی امام(ره) به عنوان یکی از الطاف خفیه الهی از آن یاد شده، شهادت آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی در آبان 1356 است. شهادت فرزند ارشد امام(ره) بازتاب بسیار زیادی در سراسر کشور داشت و باعث شد تا سیل تلگرافات از سوی مردم و روحانیت برای امام(ره) ارسال شده و ایشان مجدداً در کانون توجهات اکثریت جامعه قرار گیرند. نکته حائز اهمیت در مورد شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، تبدیل شدن مراسم بزرگداشت ایشان به گردهماییهای سیاسی علیه رژیم پهلوی بود. در مراسم مختلفی که در اکثر نقاط کشور به همین منظور برگزار شد، وعاظ و سخنرانان فرصت را مغتنم شمرده و پس از سالها اختناق و فشار مجدداً به یادآوری علنی یاد و نام امام(ره) و انتقاد از سیاستهای رژیم پهلوی پرداختند. در مشهد نیز درگذشت آیتالله مصطفی خمینی با بهت و اندوه فراوانی همراه بود و مراسمهای مختلفی برای ایشان برگزار شد. در مشهد استقبال مردم از مراسم برگزار شده چنان بود که به گفتهی آیتالله کفعمی: «در مشهد افسران شهربانی مانع شرکت مردم در جلسه ترحیم میشدند.»[78]
بر اساس اسناد ساواک علاوه بر مراسم ختم، تلگرافهای متعددی از سوی علمای استان برای حضرت امام(ره) به نجف ارسال شده است. در سندی از ساواک در این مورد آمده است:
«اخیراً (تاریخ دقیق نامعلوم) عدهای از علما و روحانیون شهرستان مشهد از جمله سیدعبدالله شیرازی، سیدکاظم مرعشی، سیدصادق شریعتمداری، عزالدین زنجانی، میرزاعلی تهرانی، میرزا علینقی طبسی حائری، علی خامنه [ای]، شیخ عباس طبسی، شیخ محمدرضا مهامی، صالح مددی، هاشمینژاد، سید محمود موسوی، شیخ علی فلسفی و سید محمد موسوی تلگرافهائی به مناسبت درگذشت سید مصطفی خمینی برای روحالله خمینی به نجف اشرف مخابره نمودهاند.»[79]
اولین واکنش جدی رژیم به استقبال عمومی از امام(ره)، انتشار مقاله روزنامه اطلاعات با نام «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار «رشیدی مطلق» بود. این مقاله که به دستور شخص شاه تهیه شده بود، چنان بازتاب زیادی در کشور داشت که به عقیده بسیاری، انقلاب را در مسیر بدون بازگشتی قرارداد و همهی معادلات رژیم را بر هم زد. اولین بازتابها به این مقاله را مردم قم در 19 دی 1356 نشان دادند که در جریان آن تعدادی از تظاهر کنندگان به وسیله مأمورین نظامی و امینتی رژیم به شهادت رسیدند.[80]
شهادت مظلومانه اهالی قم که به دفاع از امام(ره) و مرجعیت برخاسته بودند در شهرهای مختلف ازجمله خراسان بازتاب زیادی داشت و باعث خشم و نفرت عمومی از رژیم پهلوی شد. در چهلم شهدای قم در تبریز تعداد زیادی از مردم به شهادت رسیدند و همین موضوع باعث برگزاری سلسلهای از مراسمها و بزرگداشتها در سراسر کشور گردید. در سندی از ساواک آمده است:
«روز 13 / 1 / 37 [1357]در شهرستان مشهد برای کشتهشدگان حوادث تبریز مراسم چهلم برگزار خواهد شد و با توجه به این که امکان دارد در منطقه استحفاظی از طرف عناصر ناراحت و متعصبین مذهبی و گروههای خرابکار در این زمینه تظاهراتی صورت گیرد علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید ضمن پیشبینی و مراقبتهای لازم در بین مردم هر گونه اتفاق و موارد مشکوکی را سریعاً و به موقع به این سازمان اعلام فرمائید.»[81]
در یکی از این بزرگداشتها بود که تعدادی از مردم مشهد که به منظور بزرگداشت شهدای جهرم و اهواز تظاهرات کرده بودند به شهادت رسیدند.[82]
امام(ره) نیز در پیامی شهادت مردم بیدفاع مشهد را تسلیت گفته و بر لزوم ادامه مبارزه تأکید فرمودند. روند رویدادها در سال 1357 به رغم تلاشهای رژیم دیگر قابلکنترل نبود، فاجعه خونین سینما رکس آبادان در مرداد 1357 که به شهادت حدود چهارصد نفر انجامید، نهتنها خشم عمومی را به دنبال داشت که باعث سقوط کابینه جمشید آموزگار و روی کار آمدن دولت شریف امامی شد. مردم مشهد مانند سایر شهرهای کشور در این زمان به چیزی کمتر از سقوط رژیم راضی نبودند و به همین دلیل نیز با انتقال دولتها مخالفت میکردند.
دولت شریف امامی که از اعضای تشکیلات برجستهی فراماسونری بود نتوانست آتش انقلاب را که به همه ارکان رژیم رسیده بود، خاموش کند. وی با طرح شعارهایی از قبیل تأسیس دولت آشتی ملی و با اقدامات عوام فریبانهای چون تغییر تاریخ شاهنشاهی به هجری شمسی و بستن قمارخانهها و مشروب فروشیها کوشید تا طیف مذهبی جامعه را با خود همراه کند، اما هوشیاری امام(ره) و خواستههای ملی مردم این توطئه را نیز خنثی و باعث سقوط دولت وی و رویکار آمدن یک دولت نظامی به ریاست غلامرضا ازهاری، ریاست ستاد مشترک ارتش شد. انتخاب دولتی نظامی آخرین تلاش رژیم برای کنترل اوضاع بود. این دولت که آمریکاییها نیز به آن امید فراوانی داشتند، نتوانست بر اوضاع تسلط یابد و موج انقلاب شدت بیشتری گرفت. اسناد موجود نشان میدهد که مردم استان خراسان نیز در این زمان بدون توجه به هشدارهای دولت نظامی و فضای رعبآوری که ایجاد شده بود در تظاهرات مختلف شرکت و علیه رژیم پهلوی ایستادگی میکردهاند.
عدم توفیق دولت ازهاری در مهار انقلاب باعث سقوط آن شد و شاه سرانجام یکی از اعضای جبهه ملی به نام «شاپور بختیار» را که سابقه مبارزه علیه رژیم را نیز داشت به نخستوزیری انتخاب کرد. کمی پس از انتقال دولت، محمدرضا پهلوی در 26 دیماه 1357 ایران را برای همیشه ترک و امام خمینی(ره) در 12 بهمن 1357 وارد کشور شد و در 22 بهمن 1357 ثمرهی مجاهدت ملت مسلمان ایران به نتیجه رسید. مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی نگاهی است به مبارزات، آرمانها و آمال مردم انقلابی استان خراسان رضوی در طول دو دهه مبارزه سخت و نفسگیری برای کسب استقلال و آزادی و تشکیل حکومت اسلامی. در این مبارزه، بسیاری از مردم شهید، زخمی و تبعید شدند، اما هرگز لحظهای از میثاق خود با امام امت که در خرداد 1342 انجام شده بود، کوتاهی نکردند و به همین دلیل نیز سرانجام طعم پیروزی را چشیده و الگویی برای سایر مبارزان جهان و منطقه شدند.
پینوشتها:
[1]. تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 339، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. همان، ص196.
[3]. خشونت و فرهنگ، سازمان اسناد ملی ، ص 96.
[4]. حکمت، علیاصغر، سی خاطره فرخنده از عصر پهلوی، تهران، شرکت چاپ پارسی، 1355، ص66. لازم به توضیح است که در مورد نحوهی برخورد حکومت با مردم در مسئله کشف حجاب دو دیدگاه وجود داشت؛ دیدگاه اول از طرف فتحالله پاکروان استاندار مطرح میشد که خواستار برخورد قاطع و استفاده از زور در پذیرش کلاه شاپو از سوی مردم بود و دیدگاه دوم را محمدولی اسدی نایبالتولیه آستان قدس رضوی مطرح میکرد، وی معتقد بود به دلیل ماهیت مذهبی شهر مشهد، استفاده از کلاه شاپو باید در این شهر دلبخواهی باشد.
[5]. روزنامه کیهان، 28 شهریور 1358، ص3. برخی آمار کشتهشدگان این روز را بسیار بیشتر از این دانستهاند. در این مورد ر.ک: باقر عاقلی، شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران، تهران ، نشر علم، انتشارات گفتار، 1380.
[6]. سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، ص 13.
[7]. سند مورخه 21 / 01 / 1341، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[8]. از جمله میتوان به مسئله آموزش در مدارس علمیه آیتالله میلانی اشاره کرد که در آنها علاوه بر حضور و غیاب طلاب که در دیگر مدارس مشهد معمول نبود، امتحانات آخر سال نیز برگزار میشد. این موضوع سبب شد تا ساواک با طرح مسائلی که میتوانست باعث رنجش محصلین گردد زمینه اختلافافکنی را فراهم کند.
[9]. سند مورخه 7 / 7 / 1346، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی.
[10]. رک: اسناد مورخه 28 / 1 / 1344 و 3 / 8 / 1347، همان.
[11]. رک: اسناد مورخه 23 / 10 / 1344 و 4 / 5 / 1346، همان.
[12]. سند مورخه 20 / 06 / 1346، همان.
[13]. سند مورخه 14 / 08 / 1341، جلد 1، همان.
[14]. شرح اسم، زندگینامه آیتالله سید علی خامنهای، ص 202، به کوشش هدایتالله بهبودی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390.
[15]. فصلنامه یاد، سال سوم، زمستان 1366، ص 51.
[16]. در نظامنامه مصوب دوره اول مجلس در موارد 7 و 9 برای انتخابشوندگان شرایطی از قبیل اعتقاد به دین اسلام، عدم فساد عقیده، سوگند به قرآن و مذکر بودن گنجانده شده بود که در نظامنامه جدید تعدیلاتی در آن صورت گرفته بود. ر.ک: نهضت روحانیت، سید حمید روحانی، جلد 1، صفحه 51-31.
[17]. اسناد انقلاب اسلامی، جلد 5، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 28.
[18]. سند مورخه 14 / 08 / 1341، و سند مورخه 19 / 08 / 1341، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[19]. ر.ک: آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلد اول، 1380.
[20]. سند مورخه 13 / 8 / 1341، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[21]. برای آگاهی از پیام امام خمینی(ره) پس از لغو این تصویبنامه رک: صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 1، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1389، ص112.
[22]. محمد جاسمی و بهرام جاسمی، فرهنگ علوم سیاسی، جلد 2، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1358، ص129 ـ 128.
[23]. اصول انقلاب سفید به تدریج تا سال 1357 از 6 بند به 19 اصل رسید. و هرساله برنامههایی به مناسب سالگرد آن از سوی رژیم برگزار میشد.
[24]. شرح اسم، پیشین، صفحه 109- 108.
[25]. سند مورخه 21 / 11 / 1341، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[26]. صحیفه امام، جلد اول، پیشین، ص 156.
[27]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، جلد3 و 4، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، صفحه 226.
[28]. حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسیهای اسناد تاریخی، 1383، صفحه 7.
[29]. سند مورخه 29 / 12 / 1341، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[30]. سند مورخه 1 / 1 / 1342، همان.
[31]. همگام با خورشید، ص 63.
[32]. سند مورخه 2 / 1 / 1342، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول. در اسناد دیگری تعداد افراد بازداشت شده بیشتر از 12 نفر گزارش شده است. در سند مورخه 5 / 1 / 1342 شماره 1018 / 332 تعداد بازداشت شدهها 16 نفر و در سندی در تاریخ 08 / 01 / 1342 تعداد طلاب بازداشتی 26 نفر ثبت شده است.
[33]. رک: سند مورخه 2 / 1 / 1342، همان. در مدارس و مساجد دیگر نقاط مشهد و بیوت علما نیز جلسات مختلفی برگزار شده بود.
[34]. سند مورخه 2 / 1 / 1342، همان. ساواک سخنان مشابهی را از آیتالله قمی در روز 03 / 01 / 1342 نقل میکند: «امروز آقای قمی دستور دادند به طلبهها که شما اعلامیهها را به دیوار بچسبانید سیلی خوردید، خوردید، سرتان شکست، شکست، در راه دین اهمیت ندارد، جان ما به فدای دین باد.»
[35]. سند مورخه 2 / 1 / 1342، همان.
[36]. ر.ک: قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.
[37]. سند مورخه 02 / 01 / 1343، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی. در سند دیگری در همین روز، آیتالله میلانی و قمی محرک تظاهرات معرفی و پیشبینی شده است: «در صورت ادامه جریان پیشبینی میشود آرامش منطقه دستخوش تحریکات آنان گردد.» آیتالله واعظ طبسی نیز روز قبل در منبر منزل آیتالله قمی گفته بود: «من جوان بیست و هفت ساله باید در راه دین این قانونها را از بین ببرم.» سند مورخه 2 / 1 / 1342، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[38]. همگام با خورشید، ص 64 ـ63 و همچنین نگاه شود به سند مورخه 4 / 1 / 1342، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول.
[39]. سند مورخه 3 / 1 / 1342، همان.
[40]. آیتاللهالعظمی میلانی طلابی را که در این روز مجروح و زندانی شده بودند، به صورتهای مختلف مورد تفقد قرار داده و حتی شهریه اضافهای به آنها پرداخت. رک: جلالی، غلامرضا، تقویم تاریخ خراسان از مشروطیت تا انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 181. همچنین نگاه شود به اسناد مورخه 4 / 1 / 1342، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، جلد اول. در سندی به تاریخ 5 / 1 / 1342 آمده است: «در دیشب در منزل آیتالله قمی مذاکراتی درباره بازداشت طلاب در میان آمد. ایشان گفتند: باید تمام حوزه علمیه خراسان جمع شوند تا به طور اجتماع به طرف زندان حرکت کنیم تا اینکه زندانیهای خود را خلاص یا اینکه ما را بازداشت کنند.»
[41]. رک: نور خراسان، مورخه 16 / 1 / 1342، ص1.
[42]. سند مورخه 1 / 3 / 1342، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی. در این جلسه ساواک وعاظ طراز اول مشهد را دعوت و در جشنی که جنبه تطمیع و تهدید داشت به آنها تذکراتی در مورد چگونگی برگزاری مراسم ماه محرم داد.
[43]. سند مورخه 9 / 3 / 1342. شماره 2916، همان.
[44]. سند مورخه 10 / 3 / 1342، همان.
[45]. سند مورخه 11 / 3 / 1342، همان.
[46]. سند مورخه 11 / 3 / 1342، همان.
[47]. سند مورخه 14 / 3 / 1342، جلد 2، همان.
[48]. برای اطلاع از ابعاد قیام 15 خرداد و غافلگیری رژیم پهلوی در مواجهه با آن رک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست،جلد 1، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1386، ص450.
[49]. در همین زمان رسانههای رژیم به شدت علیه دستگیرشدگان تبلیغ کرده و اسدالله علم نخستوزیر در مصاحبههایش امکان اعدام دستگیرشدگان را مطرح میکرد.
[50]. آیتالله میلانی در تلگرافی که در تاریخ 20 / 3 / 41 به امام خمینی(ره) به زندان فرستاده، نوشته است: «... خواستم به تهران آیم و از نزیک پشتیبانی و همآهنگی خود را اعلام کنم و بگویم آنچه شما گفتهاید، گفته همه روحانیین بلکه گفته اولیاء خدا و ائمه اطهار علیهمالسلام است، هواپیما را از بین راه برگردانیدند. اکنون در همین زندان خانه به چارهجویی پرداختهام.»
[51]. سند مورخه 29 / 03 / 1342، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی.
[52]. جلالی، غلامرضا، مشهد در بامداد نهضت امام خمینی، تهران، انتشارات مرکز انقلاب اسلامی، 1378، ص 170-165. مقام معظم رهبری که برای سخنرانی به بیرجند رفته بود در 12 خرداد دستگیر و به زندان مشهد فرستاده شد.
[53]. ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، ص 205-201.
[54]. مشهد در بامداد نهضت، پیشین، ص 174.
[55]. برای مشاهده تلگراف آیتالله میلانی برای حضرت امام خمینی(ره) ر.ک: آیتاللهالعظمی سید هادی میلانی به روایت اسناد ساواک، جلد 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی1380.
[56]. شرح اسم، پیشین، ص 145.
[57]. خاطرات 15 خرداد شیراز، انتشارات سوره مهر، 1375، ص 85.
[58]. آیتالله العظمی مرعشی نجفی در منزل آیتالله میلانی که در این زمان در مشهد نبود اقامت گزید. آیتالله میلانی به مدت صد روز در تهران بود و 18 مهر 1342 به قم برگشت.
[59]. شرح اسم، پیشین، ص 154.
[60]. مشهد در بامداد نهضت امام خمینی(ره)، پیشین، ص 200 ـ 196.
[61]. شرح اسم، پیشین، ص 154.
[62]. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی،1377، ص 25-22.
[63]. همان.
[64]. همان، ص 36- 35.
[65]. پس از اعتراضات گسترده، رئیس کلانتری محل از مشهد تبعید و رئیس شهربانی نیز عوض شد.
[66]. شهید هاشمی نژاد در 24 دی 1342 از زندان آزاد شد. ارسال تلگرافهایی از سوی آیات عظام ازجمله آیتالله ابولقاسم خویی و تلاشهای آیتالله میلانی در آزادی ایشان تأثیر زیادی داشت.
[67]. مشهد در بامداد نهضت امام خمینی(ره)، پیشین، ص 217.
[68]. آیتالله طبسی در این سفر در قم دستگیر و 4 ماه را در کمیته مشترک بود.
[69]. صحیفه امام، جلد 1، صفحه 415.
[70]. برای اطلاع بیشتر در این مورد ر.ک: شرح اسم، پیشین.
[71]. آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 185ـ184.
[72]. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتاللهالعظمی محمد فاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی،1393، ص 90- 87.
[73]. در اسناد مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی گزارشهای فراوانی در این مورد ارائه شده است.
[74]. در این مورد ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376.
[75]. حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک: تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، ص 259- 258.
[76]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید سید محمدرضا سعیدی، پیشین، ص501.
[77]. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377.
[78]. شهید آیتالله حاج سید مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، ص 417.
[79]. سند مورخه 14 / 8 / 56، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی.
[80]. ر.ک: 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382.
[81] . سند مورخه 18 / 12 / 1356، مجموعه انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی.
[82]. در مجلدات بعدی روند رویدادها با ذکر جزئیات در مقدمه و متن اسناد مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
نفر اول سمت چپ: حضرت آیتالله خامنهای در جمع عدهای از روحانیون و مردم
حضرت آیتالله خامنهای در دوران تبعید در ایرانشهر
آیتالله سیدعلی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در ایام جوانی
آیتالله سیدعلی خامنهای پس از دستگیری توسط ساواک
حجتالاسلام احمد کافی
حجتالاسلام شیخ احمد کافی در زندان
سخنرانی حجتالاسلام کافی در یکی از مجالس عمومی
اتومبیل حجتالاسلام کافی پس از سانحه تصادف
پیکر مطهر حجتالاسلام کافی- پزشکی قانونی تهران
مراسم تشییع پیکر حجت الاسلام کافی- مشهد مقدس
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به همراه دیگر علمای مشهد در یکی از راهپیماییهای انقلاب
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در حال سخنرانی در تحصن بیمارستان امام رضا(ع) در مشهد
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد در حال سخنرانی در یکی از راهپیماییهای انقلاب در مشهد مقدس
نفر وسط شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد
آیتالله عباس واعظ طبسی
آیتالله عباس واعظ طبسی
آیتالله ابوالقاسم خزعلی
آیتالله احمد کفایی
آیتالله العظمی سید عبدالله شیرازی
آیتالله سید عبدالله شیرازی در کنار امام خمینی
آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی
آیتالله جوادآقا تهرانی
آیتالله مجتبی قزوینی
تجمع طلاب حوزه علمیه مشهد در سال 1341
تجمع طلاب حوزه علمیه مشهد در سال 1341
حجتالاسلام محمدتقی بهلول گنابادی
شهید آیتالله دکتر محمد مفتح و مرحوم استاد محمدتقی شریعتی
شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد به اتفاق آیتالله خامنهای در یکی از راهپیماییهای انقلاب در مشهد مقدس
عکس امام خمینی که در سال 41 در مشهد نیز پخش شد
عکس امام خمینی و آیتالله سیدحسن قمی که در سال 41 و 42 در استان خراسان پخش شد
عکس آیتالله سیدحسن قمی که در سال 41 و 42 در استان خراسان پخش شد
گوشهای از تظاهرات مردم مسلمان و انقلابی مشهد
گوشهای از تظاهرات مردم مسلمان و انقلابی مشهد
گوشهای از تظاهرات مردم مسلمان و انقلابی مشهد
تعداد مشاهده: 17705