آیتالله نورالله اصفهانی و تلاش ایشان برای جلوگیری از تحمیل وکلای طرفدار رضاخان در مجلس پنجم
تاریخ انتشار: 02 دي 1402
آیتالله نورالله نجفی اصفهانی (متوفی 4 دی 1306) از فقها و عالمان شهر اصفهان بود که مبارزات گسترده و مؤثری علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی در دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی اول انجام داد. فعالیتها و مبارزات ایشان در سه حوزه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بود. در حوزه اقتصادی مبادرت به ایجاد شرکتهای تجاری نمود و به مبارزه علیه امتیاز استعماری تنباکو برخاست. در حوزه سیاسی از پیشتازان جنبش مشروطیت بود و همچنین علیه استبداد رضاشاه قیام نمود و در حوزه فرهنگی جلسات بحث و مناظره با مبلغان مسیحی برگزار نمود و مبارزاتی علیه فرقه بابیه انجام داد.
نورالله اصفهانی پسر حاج شیخ محمدباقر پسر شیخ محمدتقی ایوان کیفی از علمای «روشنفکر، باسواد، صاحب نفوذ و متمول درجه اول اصفهان» بود. خانواده او اصالتاً اهل ایوان کیف (شهرستان بیرجند) بودند و چون پدرش بعداً به اصفهان آمد و در محله مسجد شاه ساکن شد به خانواده مسجد شاهی معروف شدند. در سال 1287 هـ. ق در اصفهان متولد شد. پدرش از فقها و مراجع نامدار و مادرش علویه زمزم بیگم دختر آیتالله سید صدرالدین عاملی از مراجع مشهور بود. او مباحث علمی را ابتدا در محضر پدرش آموخت سپس به عتبات رفته و در محضر بزرگانی چون آیتالله میرزا حبیبالله رشتی و آیتالله میرزا حسن شیرازی کسب فیض نمود. همچنین از برادرش آیتالله شیخ محمدحسین نجفی (به خصوص در سیر و سلوک و عرفان) تأثیر پذیرفت. پس از تکمیل تحصیل در عتبات عالیات و انجام مراسم حج به اصفهان بازگشت و به تدریس مشغول شد.
آیتالله نورالله اصفهانی برای مبارزه با استعمارگران خارجی اقداماتی انجام داد که از جمله این اقدامات مبارزه با امتیاز تنباکو، تأسیس شرکتهای مختلف تجاری و مبارزه علمی و جدلی با مبلغان مسیحی اروپایی مقیم اصفهان بود. اصفهان در طول تاریخ به خصوص قرن 14 هجری از مراکز مهم سیاست و اقتصاد ایران به رهبری علما و روحانیون بود. بنا بر روایتهایی که در این زمینه موجود است از جمله این روحانیون خانواده متنفذ و مقتدر مسجد شاهی بود شامل سه برادر به نامهای محمدتقی آقا نجفی، محمدعلی ثقهالاسلام و حاجآقا نورالله اصفهانی که این سه برادر رهبری مخالفتها با قرارداد تنباکو را بر عهده داشتند. تحریم خرید و فروش کالاهای خارجی و تشویق تجار و بازرگانان داخلی برای تأسیس شرکتهای تجاری از جمله دیگر اقدامات ضد استعماری آیتالله نورالله اصفهانی بود. به همین منظور و با حمایت او شرکت اخوت، شرکت مسعودیه، اتحادیه سادات ایران و شرکت اسلامیه تأسیس شدند که شرکت اسلامیه مهمترین آنها و کارش در ارتباط با پارچه و لباس بود و شعب مختلف آن در شهرهای ایران و چند کشور خارجی از جمله هند و آذربایجان دایر شد. این شرکت در زمینه تولید داخلی و خودکفایی ملی فعالیت میکرد تا کشور را از وابستگی به بیگانگان نجات دهد و یا اینکه آن را به حداقل برساند. اقدام ضد استعماری دیگر آیتالله نورالله اصفهانی، بحث، مبارزه علمی با مبلغان مسیحی بود که از اروپا به هندوستان رفته و پس از آموختن زبان فارسی در آنجا به اصفهان آمده و در آنجا به تبلیغات و مبارزه علمی علیه اسلام پرداختند که در مقابل آنها آیتالله نورالله اصفهانی به همراه برادرش آقا نجفی قرار گرفتند و به این منظور ضمن اینکه افرادی را برای مناظره با مبلغان مسیحی انتخاب نمودند در محله جلفای اصفهان که محل زندگی سردسته مسیحیان بود انجمن صفاخانه را تأسیس نمودند و سپس روزنامه الاسلام را منتشر ساختند. این روزنامه به عنوان سخنگوی انجمن صفاخانه به مناظره و بحث وجدل با مبلغان مسیحی مبادرت مینمود.
سابقه اختلاف شیخ نورالله اصفهانی با رضاشاه به دوره احمدشاه قاجار بر میگردد. در این زمان شیخ از این که احمدشاه، رضاخان را وزیر جنگ و فرمانده کل ارتش کرده انتقاد میکند که این انتقاد را در حضور احمدشاه بیان میکند. همزمان در ملاقات با رضاخان، شیخ از ستمگریهای حاکم نظامی اصفهان او را مطلع مینماید و رضاخان را به گرگ آدم خوار تشبیه کرده که این مسئله سبب ناراحتی رضاخان شده و به فاصله کوتاهی اولین سوء قصد به جان شیخ نورالله توسط یک زن کردتبار انجام شده که به سرانجام نمیرسد. همچنین هنگام تاجگذاری رضاشاه، نورالله اصفهانی ضمن اهدای یک جلد قرآن به رضاشاه، او را به اجرای احکام اسلام توصیه نمود که این مسئله بار دیگر باعث خصومت رضاشاه با شیخ میشود زیرا رضاشاه کسی نبود که دیگران او را نصیحت کنند. آیتالله نورالله اصفهانی برای همراه نمودن مردم علیه رضاشاه ابتدا به مخالفت با طرح قانون نظام اجباری پرداخت و از آن به عنوان مقدمه و زمینه برای همراهی مردم با قیامش استفاده نمود. آغاز قیام در اصفهان با تعطیلی بازار همراه بود و در مراحل بعد با هجوم مردم به سوی مراکز حکومتی و نظمیه ادامه پیدا کرد که با خشونت مأموران حکومتی همراه شد. در مرحله بعد به دعوت شیخ عدهای از علماء اصفهان، شیراز و سایر ولایات در شهر قم اجتماع نمودند که پریشانی حکومت را در پی داشت. مهاجرین در قم «هیئت علمیه و روحانیه مهاجرین قم» را به ریاست حاجآقا نورالله تشکیل دادند. آنها بدون مشورت و تصمیم شیخ نورالله هیچ اقدامی انجام نمیدادند. به علت اهمیت این قیام نخستوزیر وقت مخبرالسلطنه و وزیر دربار تیمورتاش برای مذاکره با مهاجرین رهسپار قم شدند و بعد از مذاکرات اولیه ناگاه و به طرز مشکوکی شیخ نورالله اصفهانی بیمار شد و خیلی زود در تاریخ دی ماه 1306 دار فانی را وداع گفت و کسانی که به منظور قیام در قم اجتماع نموده بودند به شهرهای خود بازگشتند. فوت ایشان از طرف دولت مورد توجه قرار نگرفت به طوری که چگونگی و خبر آن در هیچ نشریهای منتشر نشد، اما آیتالله سید حسن مدرس مجلس ترحیم مفصلی برپا نمود و در جراید به اطلاع مردم رساند.[1]
آیتالله اصفهانی با تجربیات فراوانی که داشت با امثال رضاخان و خوی سیطره جوئی و دیکتاتوری وی و نقش استعمار انگلیس در برکشیدن او آشنایی داشت و میدانست که اگر او و طرفدارانش در انتخابات مجلس پنجم موفق شوند و نمایندگان دلخواه خود را به مجلس بفرستند باید منتظر عواقب وخیم آن برای کشور و مردم باشند لذا با معرفی چند نفر در اصفهان که دارای استقلال بودند سعی داشت جلوی او را لااقل در این منطقه بگیرد و از انتخاب افرادی نظیر یحیی دولتآبادی[2] که بابی ازلی بود و خود را به امیال رضاخان تسلیم کرده بود جلوگیری به عمل آورد. حاکم اصفهان به نام انصاری که از سابقه مخالفت آیتالله نورالله اصفهانی با رضاخان و دشمنی رضاخان با ایشان آگاهی داشت برای جلب رضایت سردار سپه اقدامات خود را علیه شیخ به او میفرستاد و با بدگویی و سخنان ناروا و زبان بازی شاید برای خود جایی در دل و دستگاه رضاخانی باز میکرد.
*****
کشف تلگراف: حکومت اصفهان نمره اندیکاتر استخبارات: 3401
تاریخ اصل تلگراف: 4 تاریخ کشف: 6 برج عقرب[آبان] 1302
وزارت جنگ
مقام منیع بندگان حضرت اشرف وزیر جنگ و فرمانده کل قشون دامت عظمته
[نامه] نمره 3332 زیارت، در کمال بیطرفی، حضرت اشرف انتخاب خواهید شد.
شیخ نورالله علناً کوس مخالفت مینوازد حتی به دهات مینویسد: «مردم گول این اقتدارات را نخورید.» به قدری که لازم است جلوگیری از دسیسهی آخوندها میشود، آنی از وظیفه غفلت نشده و نمیشود، منتهی در ظاهر خود را بیطرف قلمداد نمودهام. نمره 6835
حکومت اصفهان (انصاری)
ضبط
****
کشف تلگراف: حکمران اصفهان نمره اندیکاتر: استخبارات 4074
تاریخ اصل تلگراف: 19 تاریخ کشف: 20 برج قوس[آذر] 1302
وزارت جنگ
مقام منیع وزارت جلیله جنگ دامت شوکته
شیخ نورالله سه نفر آخوند از کسان خود نامزد وکالت و تحمیل اهالى نموده تا مدتى هم آرا بر وفق دلخواه آنها بود. سایر نامزدهاى وکالت مىآمدند شکایت مىنمودند از رئیس و یک نفر از اعضاى انجمن که آنها از مسجد شاهىها طرفدارى مىکنند. در این اواخر نامزدهاى وکالت به آراى خود نایل [شده]، دو نفر از آخوندهاى شیخ نورالله عقب ماندهاند. آقا بناى (جار) زدن را گذارده، از مرگ حجهالاسلام «درچهاى» استفاده نموده، علمدار میدان گشته، مىخواهد انتخابات را که به میل او تمام نشده به هم بزند. مخصوصاً شیخالاسلام از هیچگونه هرزگى و رذالت که طبیعى اوست، فروگذار نمىکند آنچه (مى)کنند خلاف [است]. انتخابات مطابق قانون در نهایت صحت [انجام مىشود] لازم است جواب دندانشکنى به شیخ نورالله داده شود که دست از هرزگى بردارد. نمره 8270
حکومت اصفهان (انصارى)
****
کشف تلگراف: حکمران اصفهان نمره اندیکاتر: استخبارات 4315
تاریخ اصل تلگراف: 5 تاریخ کشف: 7 برج جَدْىْ[دی] 1302
وزارت جنگ
مقام منیع وزارت جلیله جنگ دامت شوکته
شیخ نورالله براى اینکه شیخالاسلام را به جاى دولتآبادى بگذارد، انواع هرزگى را مىکند. احکام پوسیده سابق را که مبنى بر تکفیر دولتآبادى است به دست آورده [و] با علماى بىتدین هم قسم شده [و] به امضاى آنها رسانیده که به قم نزد علماى عتبات بفرستند. آنها نیز حکم تکفیر دولتآبادى را صادر نمایند. لازم است امر فرمایید خود دولتآبادى دو سه روزه به (قم رفته) اسلامیّت خود را به لعنت نمودن بر این علماى سوء، نزد آنها محرز نموده، جلوگیرى از فساد نماید. نمره 8663
(انصارى)
[حاشیه] : فرمودند ابلاغ داده شده، ضبط شود. امضا
پینوشتها:
[1] . مقاله زندگی سیاسی آیتالله حاجآقا نورالله نجفی اصفهانی، رامین صادقی، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 6534http: / / www.iichs.ir=، با اندکی تلخیص و ویراستاری.
[2] . یحیی دولتآبادی، فرزند سیدهادی دولتآبادی، در روز چهارشنبه هفدهم رجب سال 1279 قمری، در دولتآباد اصفهان در خانوادهای روحانی متولد شد. وی شاعر، نویسنده و مؤسس مدرسه سادات بود.
وی در موطن خویش نشو و نما یافت. در پنج سالگى به تحصیلات ابتدایی و مرسوم مانند خط و سواد مشغول شد. تحصیلات خود را در اصفهان در فقه و اصول و ادبیات فارسى و عربى به اتمام رسانید. از سال 1251ش هنگامی که یازده ساله بود در سال 1260ش به اصفهان بازگشت و پس از آن در همین شهر با میرزا آقاى کرمانى و شیخ احمد روحى ملاقات کرده، از آنها استفاده نمود.
میرزا هادی دولت آبادی و پسرانش، ملبس به لباس روحانیت بودند. به همین دلیل، بعضی از نویسندگان معتقدند که آنها خانوادهای مذهبی و روحانی بودهاند. با این حال گروهی از موّرخان تصریح میکنند که دولت آبادیها با آن که ملبس به لباس روحانی بودند، «بابی یا بهائی» بودند؛ و اساساً اعتقادی به دین تشیع نداشتند و این لباس را بنا به مصالحی پوشیده بودند. احمد کسروی معتقد بود که میرزا هادی دولت آبادی نایب میرزا یحیی صبح ازل (صبح ازل، لقب «میرزا یحیی فرزند میرزا عباس از اهالی نور مازندران و مؤسس فرقه ازلیان) است. مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» نیز این نکته را تأیید کرده مینویسد: میرزا هادی بعدها نیابت خویش را به حاجی میرزا یحیی (پسرش) واگذار کرد.
از سوی دیگر یحیی دولت آبادی، در کتاب خودش، از فرقه بابیّه و بهائیت مکرراً تمجید کرده و شورشهای آنها را توجیه کرده است. او بابیها و بهاییهای اصفهان را انسانهایی مظلوم و بیپناه دانسته که توسط مراجع دینی شیعیان (خصوصاً آقا نجفی اصفهانی) در معرض انواع شکنجه و تلف شدن قرار گرفتهاند. دولتآبادی میافزاید که مجتهدین فقط برای کسب شهرت با بابیها طرف شده و آنها را آزار میدهند!
شیخ فضلالله نوری و بعضی از علمای دیگر که در ماجرای مشروطه به قم مهاجرت کردند، همواره با خانواده دولتآبادی کدورت داشتهاند. به گفته یحیی دولتآبادی، شیخ فضلالله سالها با خانواده دولت آبادیها ضدیت داشته و در مجالس علناً نسبت به خانواده ایشان بدگویی میکرده است. سید عبدالله بهبهانی نیز از جمله کسانی بود که مسئله «بابی» بودن دولتآبادیها را سر زبانها انداخت.
وی خاطرات خود را اعم از سیاسى و اجتماعى تحت عنوان حیات یحیى به رشته تحریر درآورد که پس از مرگش در چهار جلد انتشار یافته است. سایر تألیفات او کتاب على و تربیت اراده و لبخند فردوسى، شرح احوال قائم مقام، شرح حال میرزا تقىخان امیرکبیر، ارمغان یحیى و بالاخره اصفهان و بیگانگان را باید نام برد. ولى مهمترین اثر دولتآبادى همان تاریخ زندگانى نامبرده به نام حیات یحیى است که اوضاع ایران از ابتداى مشروطیت تا انقراض قاجاریه به طور مشروح در آن کتاب آمده است.
دولتآبادی، در کتاب «حیات یحیی» از کشف حجاب دفاع میکند و افتخار میکند که دختران خود را در جشن فارغالتحصیلی بدون پوشش اسلامی شرکت داده است. او در ادامه کشف حجاب را از کارهای سترگ رضاشاه دانسته، مینویسد: «تصدیق باید کرد که جز با قدرت و اراده محکم شاه پهلوی رفع حجاب، از ایران بسیار مشکل بود».
دولت آبادی گر چه ملبس به لباس روحانیت بود؛ ولی همیشه آرزو میکرد از لباس روحانیت خارج شود. سرانجام، زمانی که رضاخان دستور متحدالشکل بودن لباس مردان و زنان را صادر کرد ایشان این فرصت را مغتنم شمرده، از کسوت مقدس روحانیت خارج شد. او خود در این خصوص میگوید: «ذاتاً به در برداشتن لباسی که در همه جای دنیا نتوان آن را پوشید علاقهمند نبوده و نیستم و تاکنون ملاحظات مانع بوده است اکنون که آن ملاحظات بواسطه این قانون بر طرف شده مغتنم میشمارم که خود را از این قید خلاص نمایم. یاد دارم در سنه 1222 از سفر خارجی، به ایران بر میگشتم، در نزدیکی سرحد میخواستم به زحمت برای خود عمامه حاضر نمایم. به همراهان میگفتم چه میشد که دولت حکم میکرد، این مِنْدیل بر سر پیچیدن موقوف میگشت. حالا آن آرزو برآورده شده است.»
وفات او در 1318ش در 79 سالگى اتفاق افتاد و در گورستان امامزاده اسماعیل واقع در زرگنده مدفون شد. یحیی دولتآبادی با طرفداری از تغییر خط فارسی به لاتین، آزادی بانوان، جدایی دین از سیاست، خارج کردن روحانیت از صحنه جامعه و سیاست، به همراهی با سیاستهای انگلیس و رژیم رضاشاه پرداخت و مکرراً به تمجید و تجلیل از آن مبادرت ورزید. (مقاله: یحیی دولتآبادی، سید احمد موسوی، منبع: سایت پژوهه، http: / / pajoohe.ir، با تلخیص و ویراستاری و جابجائی برخی از قسمتها.)
آیتالله نورالله اصفهانی
یحیی دولتآبادی
تعداد مشاهده: 16069