امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

گذری بر زندگی علمی و سیاسی آقای سید کاظم شریعتمداری


تاریخ انتشار: 14 فروردين 1403


مقدمه

آقای سید کاظم شریعتمداری از جمله شخصیت‌هایی است که حیات پر فراز و فرود او، وی را به چهره‌ای ویژه در تاریخ معاصر ایران تبدیل کرده است. او کسی بود که به عنوان مرجع تقلید شیعه، مقلدین زیادی داشت اما به خاطر مشی و عملکرد نادرست، به سمت سقوط پیش رفت تا جایی که در سال 1361 با حکم جمعی از علما از مقام مرجعیت خلع شد و ادامه حیات خویش را در انزوا سپری کرد.

امروز بعد از گذشت بیش از سی و چهار سال از درگذشت آقای شریعتمداری، اسناد و داده‌های تاریخی قضاوتی متقن و حقیقی از او دارند. آن چه در پی می‌آید مروری بر حیات سیاسی و علمی آقای سید کاظم شریعتمداری است که بر پایه اسناد و خاطرات تدوین شده است.

 

تولد، آموزش‌های مقدماتی، تحصیلات حوزوی و آثار

آقای سید محمدکاظم شریعتمداری در 15 دی ماه 1284 شمسی در محله‌ «امیرخیز» تبریز به دنیا آمد. پدرش آیت‌الله سید حسن شریعتمداری از علمای تبریز بود که در سال 1292 در زادگاهش درگذشت.[1] اجداد آقای شریعتمداری که نسب آن‌ها به امام سجاد(ع) می‌رسد، از بروجرد مهاجرت‌ کرده‌ و در تبریز اقامت‌ گزیده‌ بودند. سید محمدکاظم نیز در همین شهر تحصیلات مقدماتی را سپری نمود.[2]

او فقه و اصول را از علمای معروف آن دیار چون میرزا صادق ‌آقا تبریزی، حاج میرزا ابوالحسن انگجی و حاج میرزا جواد آقای ملکی فراگرفت. در همین دوره و در حالی ‌که هنوز به سن 18 سالگی نرسیده بود، کتاب فرائد الاصولِ شیخ انصاری را برای طلاب مدرسه طالبیه تدریس می‌کرد.[3]

آقای شریعتمداری در سال 1304 به قم هجرت کرد و در آنجا فلسفه و کلام را از کتب ابن سینا، ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و نزد حاج میرزا علی‌اکبر فیلسوف یزدی آموخت. زمانی که آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم آمد و به تأسیس حوزه‌ علمیه همت گماشت، آقای شریعتمداری در درس خارج مؤسس حوزه علمیه قم حضور یافت.[4]

وی پس از مدتی به نجف اشرف عزیمت کرد و در حوزه‌ علمیه‌ آن شهر از محضر اساتیدی چون آیات عظام میرزا محمدحسین نائینی، ضیاءالدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ محمدحسین اصفهانی کسب فیض و از اساتید حوزه علمیه نجف اجازه‌ اجتهاد دریافت کرد. پس از دو سال قصد مراجعت به ایران نموده، راهی قم شد و در آن شهر مقدس مجدداً در درس خارج آیت‌الله حائری یزدی شرکت کرد.[5]

در سال 1313 بنا به دعوت گروهی از تجار و فضلای تبریز، قصد رجعت به آن‌جا نمود و در آن شهر ضمن امامت مسجد «خال اوغلی»، به تدریس فقه و تبلیغ امور شرعیه پرداخت. اما یک دهه بعد، وقتی فرقه‌‌ دموکرات آذربایجان‌ به‌ رهبری‌ سید جعفر پیشه‌وری در تبریز ظهور کرد، آقای شریعتمداری تصمیم به خروج از آن شهر گرفت. او بعدها درباره چرایی ترک تبریز در آن برهه تاریخی گفت: «ما در تبریز مورد تهدید فرقه‌ دموکرات بودیم. مکرر کاغذهایی از طرف رئیس دولتشان و رئیس مجلسشان به ما نوشتند، دعوت‌هایی کردند، حرف‌هایی زدند...» خودش می‌گوید به خاطر همین تهدیدها ناچار به ترک تبریز شد.[6] از این رو در دی ماه 1324 به تهران‌ و سپس‌ به‌ قم‌ رفت و دوباره در تیرماه 1325 به زادگاه خود بازگشت.[7] علت رجعت شریعتمداری به تبریز در دوره‌ای که هنوز فرقه دموکرات فعالیت دارد، نامعلوم است؛ اما این فرضیه را تائید می‌کند که علت خروج او از تبریز بدون شک تهدیدهای فرقه‌ی پیشه‌وری نبوده است چرا که اگر چنین بود آقای شریعتمداری می‌بایست تا محو کامل فرقه در آذر سال 1325 پا به تبریز نمی‌گذاشت.

در خردادماه 1326، به هنگام عزیمت محمدرضا پهلوی به تبریز، در حالی‌ که اغلب علمای بزرگ استقبال از شاه را تحریم کرده بودند وی به دیدار شاه شتافت و «تشریف ‌فرمایی اعلیحضرت همایونی به مدرسه‌ طالبیه» را خیر مقدم گفت. به تعبیر حجت‌الاسلام سید حمید روحانی، آقای شریعتمداری در حضور شاه، با اشاره به عدم شرکت علما و روحانیون آذربایجان در این ملاقات، «زبان به پوزش گشود.»[8] براساس گزارش مخبر شاهنشاهی از تبریز، «روز چهارشنبه ششم خردادماه [1326]، ساعت شش بعدازظهر اعلیحضرت همایونی شاهنشاه محبوب ایران برای رسیدگی به وضعیت محصلین دینی به مدرسه طالبیه تشریف‌فرما شدند... حضرت آیت‌الله آقای شریعتمداری به پیشگاه مبارک شاهنشاهی خیر مقدم عرض نموده و در ضمن خیرمقدم، چنین اظهاراتی کردند: ... از اعلیحضرت همایونی تمنا داریم که طلاب علوم دینیه و مبلغین و مدارس قدیمه و کلیه بناهای دیانتی و مظاهر دیانت و عالم اسلام مورد اهمیت و توجهات مخصوص ملوکانه قرار گیرد. حتمی است بعضی از آقایان علما که شرف حضور ندارند و نتوانسته‌اند از این فیض عظمی بهره‌مند شوند بسیار متأسف خواهند شد زیرا چون از تشریف‌‌فرمــایی همایونی، ما دیر خبردار شده‌ایم لذا نتوانسته‌ایم چنان که شایسته‌ مقام شاهنشاهی است وسایل پذیرایی را فراهــم بیاوریم و بی‌نهایت متأسـف و شرمنده هستیم و قهــراً به آقایان هم دیـر خبر رسید که نتوانسته‌اند افتخار شرفیابی حاصل نمایند...»[9]

حضور شریعتمداری در مراسم میزبانی از شاه و سخنرانی او در «پیشگاه اعلیحضرت» موجب شد برخی از علمای تبریز وی را مورد نکوهش قرار دهند. مثلا آیت‌الله میرزا فتاح شهیدی تبریزی این عمل را مورد انتقاد قرار داد. جو تبریز کم‌کم برای شریعتمداری سنگین می‌شد و او را تحت فشار قرار می‌داد. به تعبیری دیگر: «حضور شریعتمداری در برنامه مذکور به زودی به مسئله‌ای دامنه‌دار تبدیل شد. چرا که رفتار آقای شریعتمداری اعتراضات علمای تبریز را در پی داشت. متقابلاً طرفداران آقای شریعتمداری رفتار قلدرمآبانه و سرکوب‌گرانه‌ای را علیه علما آغاز کردند و جسارت‌های فراوانی را به ساحت علما و به خصوص آیت‌الله شهیدی روا داشتند. در نهایت آقای شریعتمداری در چنین فضایی ترجیح داد که تبریز را ترک کند.»[10]

از این جهت آقای شریعتمداری به ‌ناچار از تبریز خارج شد و این ‌بار عزم تهران کرد و در مسجد همت تجریش به عنوان امام جماعت مشغول فعالیت شد. اما حضور در تهران به دلیل شهرت اندک و فقدان پایگاه اجتماعی چندان او را راضی نکرد از این ‌رو بار دیگر به قم مراجعت نمود و در حوزه علمیه به عنوان مدرس به فعالیت پرداخت. منبع امنیتی رژیم پهلوی در گزارشی به تاریخ 22 / 12 / 1335، آیت‌الله شریعتمداری را یکی از مراجع درجه دوم معرفی کرد که حدود سیصد نفر طلبه در درس خارج او حضور می‌یابند. این گزارش تصریح کرده بود که وی در مدرسه مرحوم حجت اقامه‌ نماز جماعت می‌کند و در آذربایجان و تهران دارای مقلد است.

آیت‌الله شریعتمداری در دوره حضور در قم، نشریه‌ای با محتوای دینی تحت عنوان «مکتب اسلام» راه‌اندازی کرد که اولین نشریه وابسته به حوزه علمیه محسوب می‌شد. با این حال انتقادهایی نیز به آن وارد بود. منتقدین اعتقاد داشتند که نشریه منسوب به آیت‌الله شریعتمداری می‌کوشد تا طلاب را از جهت‌گیری‌های سیاسی دور سازد.[11]

از آقای سید کاظم شریعتمداری همچنین آثاری نیز برجای مانده است؛ علاوه بر رساله علمیه وی رساله‌ای در مورد اجتماع امر و نهی نگاشت و نیز رساله‌ای درباره نهی در معاملات به رشته تحریر درآورد. آثار دیگر وی عبارتند از: رساله‌ای در باب لباس مشکوک، تعلیقه بر وسیله النجاه، مناسک حج، مناهج التقی، کتاب القضاء، وسیله العباد لیوم المعاد، هدایه العباد الی طریق الرشاد و ... از او همچنین تقریراتی نیز باقی مانده است.[12]

 

مواضع و اقدامات آقای شریعتمداری از آغاز نهضت اسلامی تا تبعید امام (1341 تا 1343)

با شروع دهه چهل، تصمیمات و اقداماتی از قبیل تصویب لایحه اصلاحات ارضی در 19 دی 1340[13]، مذاکرات شاه با کندی رئیس‌جمهور وقت آمریکا درباره این لایحه در اردیبهشت 41[14]؛ و طرح و تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در 14 مهر همان سال[15]، موجب شکل‌گیری اعتراضات اجتماعی علیه هیئت حاکمه ایران شد و سرانجام از زمستان 1341 این اعتراضات ذیل هدایت و رهبری آیت‌الله سید روح‌الله خمینی سامان گرفت. در دی و بهمن آن سال هنگامی که علما و در رأس آن‌ها امام خمینی به اصول ششگانه پیشنهادی محمدرضا پهلوی که با عنوان «انقلاب سفید» مطرح شد[16] واکنش نشان داده و همه‌پرسی آن اصول را خلاف قانون اساسی و قوانین اسلام دانستند، آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری نیز همگام با مراجع و علما به مخالفت با این اقدام دولت پرداخت. وی در تلگرافی به اسدالله علم – نخست‌وزیر وقت – تصمیمات هیات حاکمه را «خلاف صریح قوانین شرع انور» خواند.[17]

با وجود این موضع‌گیری اولیه، آیت‌الله شریعتمداری از بهار سال 42 به یکباره تغییر رویه داد؛ در حالی که جشن عید نوروز آن سال به پیشنهاد علما و در واکنش به اقدامات خلاف اسلام و خلاف قانون دولت تحریم شده بود، رژیم پهلوی آن سال را با یک یورش وحشیانه به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز آغاز کرد. در چنین شرایطی آیت‌الله شریعتمداری در مذاکره با رئیس شهربانی قم در تاریخ 18 فروردین 1342 قول داد در آینده هیچگونه فعالیتی علیه دولت و لوایح ششگانه ننماید، اعلامیه‌ای به چاپ نرساند و آیت‌الله خمینی را راضی کند که دست از مبارزه بکشد.

بعد از فاجعه فیضیه، محرم 1383 قمری (مصادف با خرداد 1342) از راه رسید. همگان می‌دانستند که محرم آن سال اهمیت فراوانی دارد. روز عاشورا در تهران تحرکاتی علیه رژیم پهلوی صورت گرفت و این رخدادها به سخنرانی امام خمینی در قم گره خورد. امام در روز 13 خردادماه مصادف با عاشورا، طی یک سخنرانی به شدت شاه را مورد حمله قرار داده و عملکرد او را به نقد کشید. ایشان در این سخنرانی مهیج، شاه را با الفاظی چون «بدبخت» و «بیچاره» مورد خطاب قرار داده و فرمودند: «بدبخت، بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت می‌گذرد. یک کمی تأمل کن؛ یک کمی تدبیر کن؛ یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن. کمی عبرت بگیر. عبرت از [سرنوشت] پدرت بگیر. اگر راست می‌گویند که تو با اسلام و روحانیت مخالفی، بد فکر می‌کنی؛ اگر دیکته می‌کنند [و] به دست تو می‌دهند، در اطراف آن فکر کن... آقای شاه! شاید این‌ها می‌خواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند...» متعاقب این سخنرانی تند، امام در نیمه شب 15 خرداد دستگیر شد.[18]

بعد از دستگیری امام اوضاع در کشور متشنج شد و مردم در اقصاء نقاط کشور دست به قیام زدند. در این میان، عوامل رژیم نیز بدون واهمه مردم را به گلوله بستند. براساس یکی‌ از گزارش‌های ساواک، آقای ‌شریعتمداری‌ در همان‌ روز 15 خرداد به‌ ساواک‌ قم‌ به‌ صورت‌ محرمانه‌ پیشنهاد می‌کند که‌ یکی‌ از اقدامات‌ زیر را نسبت‌ به‌ وی‌ انجام دهند:

1ـ «خانه‌‌ وی‌ ]در[ محاصره‌ قرار گیرد و اجازه‌‌ رفت‌ و آمد داده‌ نشود.»

2ـ «به ‌نام‌ ملاقات‌ با اعلیحضرت‌ به‌ تهران‌ حرکت‌ [کند] و چند روزی‌ مخفی‌ شود.»

3ـ «به‌ مشهد یا حضرت‌ عبدالعظیم‌ تبعید شود.» طبق تحلیل ساواک، علت این درخواست‌های آقای شریعتمداری «خلاصی‌ خود از جوابگویی‌ به‌ مراجعین‌ و رفع‌ تکلیف» بود.[19]

در نهایت آیت‌الله شریعتمداری برای دور ماندن از اعتراض روحانیت مبارز و مردم متدین طرفدار امام خمینی با علمای دیگر همسو شد و برای اعتراض به دستگیری و بازداشت امام خمینی از قم رهسپار تهران شد. وی بعدها درباره علت مراجعت خود به تهران گفت: «بعد از گرفتاری جناب آقای خمینی که در 12 محرم اتفاق افتاد، مقارن آن حادثه در شهرستان‌های دیگری هم حوادث مشابهی اتفاق افتاد؛ مثلاً در شیراز از علمای مبارز و مجاهد بزرگ مثل حضرت آقای محلاتی[آیت‌الله بهاءالدین محلاتی] و عده‌ای دیگر را گرفتند. در مشهد حضرت آقای حاج آقا حسن قمی را گرفتند و به تهران آوردند و عده زیادی از وعاظ و گویندگان حتی مثل جناب آقای فلسفی را هم گرفتند... ما هم که گرفتار نشدیم وضعمان مشابه وضع آن‌ها بود. یعنی آزاد مطلق نبودیم [و] در منزلمان تحت مراقبت بودیم. در همین جا [قم] منزل ما را دو بار محاصره کردند ولی به عللی رفع شد. ما فکر کردیم آیا در قم باشیم و اقداماتی که ممکن است از همین جا شروع کنیم و یا برویم در مرکز و اقدامات لازم را آنجا شروع نماییم... در جریان فعلی نظر به اهمیت قضیه و این که امکاناتی را که در مرکز بود داشت، در اینجا [قم] فراهم نبود و اگر تأخیری می‌شد شاید کار ناگواری اتفاق می‌افتاد و موقع اقدامش می‌گذشت و بعد پشیمانی فایده‌ای نداشت، ناچار به مسافرت [به تهران] شدیم. البته چند روزی تردید کردیم و با عده‌ای مشورت نمودیم. بعضی‌ها موافق و بعضی مخالف بودند و البته عده مخالفین بیشتر بود. ولی ما تشخیص دادیم که به هر صورت باید برویم تا اولا رفتن ما دلیل باشد [بر] این وضع که پیش آمد کرده است وضع غیرعادی است و هم این که اقداماتی کنیم و در استخلاص آقایان سعی نماییم و حدود چهار ماه در مرکز با تمام ناراحتی که داشتیم توقف کردیم.» آقای شریعتمداری علت سفر به تهران را تلاش برای آزادی امام عنوان می‌کند اما در حقیقت او با هدف گریز از مطالبه‌های روحانیون، طلاب و مردم کوشید خود را از کانون رویدادها دور کند. چنان که خود می‌گوید حتی برای سفر به تهران دچار «تردید» هم شده بود. او صادقانه اعتراف می‌کند که عده بسیاری با ترک قم مخالف بودند چرا که «سابقاً رسم بود که اگر اتفاقی می‌افتاد، دیگران به قم می‌آمدند» اما علی‌رغم این مخالفت‌ها، آقای شریعتمداری تشخیص داد به تهران برود. او برخلاف آنچه ادعا می‌کند، تلاش خاصی در جهت آزادی امام نکرد و چنان که در ادامه می‌آید حتی کوشید تا مردم را از ادامه اعتصابات و تظاهرات بازدارد.

آیت‌الله شریعتمداری همچنین دو روز بعد از 15 خرداد و کشتار مردم، در تماس تلفنی با روحانیون طرفدار خود در تبریز، آنان را از ادامه‌ اعتراضات علیه شاه بازداشت و برای آن‌ها چنین تعیین تکلیف کرد: «مردم را به آرامش دعوت کنید و از تظاهرات جداً خودداری شود چون از تظاهرات نتیجه‌ای گرفته نخواهد شد. در قم مردم تظاهرات کردند ولی با قوای انتظامی روبرو شدند. آخر گلوله با جان مناسبت ندارد، پس باید از اجتماع و تظاهرات جلوگیری نمایید. سعی کنید به اعلیحضرت معظم توهین و بی‌احترامی ننمایید. من از طرف خمینی خیلی ناراحت هستم. چند نفر از علمای دیگر را در شهرستان‌ها گرفته‌اند، چون با شاهنشاه مخالفت کرده بودند. خواهش می‌کنم با شاهنشاه مخالفت نکنید و باعث ناراحتی او نشوید. من به خمینی گفتم که با شاه این‌طور رفتار نکن و برخلاف دولت [و] سیاست حرف نزن، امّا او گوش نداد تا به این روز افتاد...» وی همچنین با توصیه به علما و روحانیون سایر نقاط کشور از آن‌ها می‌خواست: «شما کوشش نمایید هیچگونه تظاهراتی نشود و اجازه ندهید اخلالگر به نام دین تظاهر کنند و بی‌نظمی ایجاد نمایند و حتی‌المقدور مردم را به سکوت و آرامش دعوت نمایید...»

همزمان آقای شریعتمداری با صدور اعلامیه‌ای به ‌طور رسمی به بازداشت امام و وقایع 15 خرداد واکنش نشان داد. در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «برادران ایمانی، ملت مسلمان ایران، علمای حوزه علمیه قم و علمای شیعه عموماً نجف و مشهد و تهران و شهرستان‌ها بر حسب وظیفه شرعی که داشتند تذکراتی به دولت دادند و در ضمن اعلامیه و غیره مقاصد خود را کاملاً تشریح کردند و اکثریت ملت مطلع شده و پشتیبانی نمودند ولی دولت با علمای اعلام و با ملت به خشونت رفتار کرد و رویه خصمانه‌ای در پیش گرفت. اخیراً علما و مبلغین مذهب مورد حمله مستقیم دولت قرار گرفته است و با کمال تأسف شخصیت بزرگ عالم اسلامی حضرت آیت‌الله خمینی را در تاریکی شب از خانه خود دستگیر نموده و به جای نامعلومی برده‌اند و آیات و حجج اسلام دیگر را نیز مورد تجاوز و تعدی قرار داده‌اند و آیت‌الله قمی را از مشهد و آیت‌الله محلاتی را از شیراز با معیت حجت‌الاسلام آقای دستغیب وغیرهم گرفتار نموده‌اند. وعاظ مبرز تهران و گویندگان مرکز و بعضی شهرستان‌ها را به زندان‌ها برده‌اند و در قم و تهران و شیراز دست به کشت و کشتار بی‌رحمانه مردم مسلمان بی‌دفاع زده‌اند و حتی به زن‌ها هم رحم نکرده‌اند. بدین ترتیب بار دیگر دولت لکه ننگین سیاهی را در تاریخ حکومت ظالمانه و جبارانه خود ثبت نموده است...» در همین اعلامیه تصریح شده بود که:


    حضرت آیت‌الله خمینی تنها نیستند و اعتراضات شرعی و قانونی معظم‌له به دولت مورد تائید تمام علمای شیعه و ملت مسلمان ایران و جهان است.
    آیت‌الله خمینی و هیچ کدام از علمای شیعه ارتباطی با هیچ دولت خارجی یا عمال آن‌ها ندارند...
    از گرفتاری آیت‌الله خمینی و سایر آیات و حجج اسلام و گویندگان متأثریم...
    از کشت و کشتار بدون مجوز و ظالمانه ملت مسلمان در قم و تهران و شیراز و تبریز و غیره متنفریم و آن‌ها را تقبیح می‌نماییم.
    تعطیل و تظاهرات تهران و شهرستان‌ها عکس‌العمل گرفتاری حضرت آیت‌الله خمینی و سایر آقایان بوده که ملت را عموماً عزادار کرده است ولی متأسفانه دستگاه تبلیغاتی مملکت و بعضی از خبرگزاری‌های خارجی این تعطیل را به تحریک مالکین بزرگ و عمل ارتجاعی نام داده است...
    علمای شیعه با مالکین بزرگ ارتباطی نداشته و ندارند و از این که رعایا صاحب ملک و زمین باشند مخالف نیستند...
    آقایان علما با آزادی زن‌ها مخالف نیستند ولی این آزادی را که منظور دولت است ضد آزادی می‌دانند...
    دستگاه تبلیغاتی دولت، منظور آقایان علما را تحریف کرده و طور دیگری وانمود می‌کنند... علمای شیعه هدف ارتجاعی ندارند و ضد آزادی و ضد ترقی نیستند و با هر اصلاحی که حقیقتاً اصلاح باشد، کمال موافقت را دارند...
    علمای شیعه آماده مصاحبه با خبرگزاری‌های خارجی و تشریح مقاصد روحانیت و بیان حقایق هستیم...

10-تذکر می‌دهیم که پایه دولت باید بر اتحاد و اعتماد و محبت افراد باشد، نه به زور سرنیزه و زندان. دیگر دوران زور و سرنیزه گذشته است. با کشتن بی‌حد و حساب افراد بی‌گناه مسلماً کارها اصلاح نمی‌شود. در مملکتی که مذهب رسمی آن تشیع و جزء قانون اساسی است، صلاح نیست که دولت خود را مخالف جامعه روحانیت شیعه یعنی مخالف اکثریت ملت معرفی نماید.»

در پایان این اعلامیه دو درخواست بدین شرح مطرح شده بود: «یا این که نماینده‌ای معین شود و نماینده‌ای هم از طرف ما معین شود و در یک محکمه‌ای که خارج از نفوذ دولت باشد اعم از داخلی یا محکمه بین‌المللی خارجی محاکمه قانونی کنیم و اگر محکوم شدیم قول می‌دهیم که رفع ید نمائیم و یا این که از طریق رادیو و روزنامه افکار ما منتشر گردد و مورد قضاوت افکار عامه ملت ایران و جهان آزاد قرار گیرد و اگر دولت هیچ کدام را حاضر نشود، قضاوت عمومی دولت را محکوم قطعی خواهد کرد...»

آقای شریعتمداری که در خفا با مقامات رژیم پهلوی ارتباط داشت برای حفظ ظاهر با صدور اعلامیه قصد داشت جو روانی جامعه را به سود رژیم آرام کند و در عین حال مایل نبود دست خود را رو نماید. او در طول دوران بازداشت امام نیز تنها به صدور چند اعلامیه ملایم خطاب به دولت – و نه شخص اول مملکت – اکتفا کرد. مثلاً وی در پاسخ به سوالی درباره شرایط نامناسب امام خمینی در بازداشت اذعان داشت: «حضرت مستطاب حجت‌الاسلام و المسلمین آیت‌الله حاج آقا روح‌الله خمینی دامت برکاته از مفاخر عالم اسلام و یکی از مراجع محترم تقلید می‌باشند و شخصیت دینی ایشان نباید بر کسی مخفی باشد. از خداوند متعال استخلاص معظم‌له و ظفر و غلبه اسلام را خواستارم.»

او البته در سخنرانی‌ها و جلسات مختلف با طلاب و نمایندگان مردم به دروغ ادعا می‌کرد که اقدامات مهمی در جهت آزادسازی امام خمینی انجام داده است! سرانجام آقای سید کاظم شریعتمداری پس از توقف چهارماهه در تهران، بار دیگر به قم بازگشت. او درباره چرایی مراجعت به قم می‌گوید: «... اگر مثل سابق می‌توانستیم کاری انجام دهیم، لازم بود باز هم [در تهران] بمانیم. ولی بعد دیدیم فعلاً هر کاری بخواهیم در تهران انجام دهیم در قم هم میسر است و چون احتمال خطراتی برای حوزه می‌دادیم و لازم بود مصالح حوزه را حفظ کنیم، خیال می‌کردیم مراجعت ما خوب است، مصلحت است. البته راجع به حضرت آقای خمینی همان‌طور که عرض کردم اقدامات زیادی شد و زمینه داشت مساعد و نتیجه نزدیک می‌شد، ولی بعد سوءتفاهمی پیش آمد کرد به وسیله یکی از مأمورین که آن رشته را موقتاً قطع کرد. ولی امیداوریم که ایشان عن‌قریب آزاد شوند و مراجعت کنند. و ما هم همان‌طور که در تهران در خصوص [آزادی] ایشان اقدامات می‌کردیم، اینجا هم ادامه خواهد داشت و هیچ فرقی با آنجا ندارد...»

سرانجام در فروردین 1343 امام خمینی آزاد و به قم بازگردانده شدند. در این دوره بود که اختلاف نظرهای امام خمینی و آقای شریعتمداری برای برخی از نزدیکان و شاگردان آن دو روشن شد و برخی از طلاب به اختلافات موجود بین امام و آیت‌الله شریعتمداری وقوف پیدا کردند اما از علت آن اختلاف نظرها مطلع نبودند. آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی به یاد می‌آورد: «در آن زمان نمی‌دانستیم... علت این که امام روی خوش به مرحوم آقای شریعتمداری نشان نمی‌دهند چیست؟ بعضی‌ها هر چه با ایشان صحبت می‌کردند، ایشان یا سکوت می‌کردند و یا برخورد صریح نداشتند. در جریان انقلاب هم در برخوردهایی که به وجود آمد، باز احساس می‌کردم امام از موضع‌گیری‌های آقای شریعتمداری ناراضی هستند ولی علتش را نمی‌گفتند. از نظر ما هم مجمل بود. گاهی چیزهایی می‌دیدیم و می‌شنیدیم که ابهام داشت و روشن نبود. می‌دیدیم که ایشان کارهای مرحوم آقای شریعتمداری را تائید نمی‌کند و با برخوردها نشان می‌دادند که ناراحت و ناراضی هستند ولی هیچ علتی ذکر نمی‌کردند.»[20] طبیعی بود که امام تمایل نداشتند با موضع‌گیری صریح نسبت به اقدامات و مواضع آقای شریعتمداری در آن شرایط، دوقطبی شکننده‌ای در حوزه و جامعه ایجاد شود.

اوضاع حوزه بدین منوال بود تا این که در پائیز 1343 طرح یک لایحه توسط دولت تحت عنوان «کاپیتولاسیون» بار دیگر جنجال به پا کرد. این طرح که به مفهوم اعطای حق قضاوت کنسولی به آمریکایی‌ها بود، موجب واکنش شدید امام خمینی شد. در 4 آبان ماه امام خمینی طی یک سخنرانی مهیج در حضور شمار کثیری از مردم در منزل خود، شاه را مورد حمله قرار داده و دولت و مجلس را فاسد و دست‌نشانده آمریکا و اسرائیل و دشمن اسلام خواندند. نطق امام بسیار آتشین بود. ایشان در این سخنرانی مستقیماً آمریکا را هدف قرار داده و فرمودند: «رئیس‌جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که امروز در پیش ملت ما از منفورترین افراد بشر است که چنین ظلمی به ملت اسلامی کرده است. امروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است... امروز تمام گرفتاری‌های ما از آمریکاست...»[21]

بر اساس اسناد برجای مانده آیت‌الله شریعتمداری درست یک روز پس از نطق پرشور امام، طی یک سخنرانی در 5 آبان، درباره لایحه کاپیتولاسیون با اشاره به اهمیت استقلال در ممالک اسلامی گفت: «با نهایت تأسف اخیراً قانونی از مجلس گذشته که به استقلال مملکت ما لطمه زیادی وارد ساخت و آن مصونیت مستشاران نظامی یک کشور خارجی (یعنی آمریکا) بود... معلوم نیست به چه دلیل چنین طرحی را به مجلس داده‌اند و چگونه مجلس آن را تصویب کرد؟ در حالی که با دین ما، با قانون اساسی ما مباینت دارد و امنیت و استقلال ما را به خطر می‌اندازد. این ذلت بزرگی برای ما است...» او سپس درباره نکات منفی این طرح ابراز داشت: «مردم باید بدانند: اولاً این قانون برخلاف موازین قوانین اسلامی است و به حیثیت و آبرو و استقلال مسلمانان لطمه بزرگی وارد می‌سازد؛ ثانیاً این قانون برخلاف مواد متعددی از قانون اساسی است که رسیدگی به تمام دعاوی را در خور محاکم مملکت می‌داند؛ بنابراین نه شرعاً و نه قانوناً چنین مطلبی ارزش نخواهد داشت. ثالثاً اگر دولت آمریکا که خود را مدافع آزادی و استقلال ممالک دیگر معرفی می‌کند چنین تقاضایی را کرده، این با ادعای مزبور ابداً سازش ندارد و اگر مجلس ایران چنین حاتم بخشی کرده است بسیار عمل خلافی انجام داده است. رابعاً مزایایی که دولت‌های دنیا به یکدیگر می‌دهند باید براساس احترام متقابل باشد. آیا ما که چنین مصونیتی را به چندین هزار خارجی داده‌ایم، آن‌ها حاضرند نسبت به یک نفر از ایرانیان مقیم آمریکا چنین مصونیتی بدهند؟ البته نه! زیرا این چیزی نیست که یک دولت آزادی بتواند آن را قبول کند. خامساً اگر این اقدام خوبی بوده چرا ملت ایران را در جریان نگذاشتند؟ چرا مطلبی با این اهمیت را که تاکنون در ایران (به این نحو) ابداً سابقه نداشته، قبلاً در معرض قضاوت عمومی نگذاردند؟ در هر صورت مصلحت ایجاب می‌کند مجلس ایران هر چه زودتر این قانون خطرناک را فسخ کند و به فرض این که فسخ نکند، از نظر مردم ایران و قانون اساسی اسلام و قانون اساسی کوچک‌ترین ارزش قانونی نخواهد داشت...»

با وجود این که آقای شریعتمداری در ظاهر علیه کاپیتولاسیون موضع گرفت، اما هیچ اقدام عملی در مواجهه با این لایحه انجام نداد. حجت‌الاسلام حسن روحانی با اشاره به مواضع اولیه آیت‌الله شریعتمداری نسبت به ماجرای کاپیتولاسیون می‌گوید: «این‌ حادثه‌ بسیار مهم‌ بود و باعث‌ شد همه‌‌ درس‌های حوزه‌ تعطیل‌ شود. بعد از سخنرانی‌ امام‌، علما و مراجع‌ دیگر هم‌ اعلامیه‌ و اطلاعیه‌هایی دادند و همه‌ منتظر بودند که‌ بقیه‌‌ علما هم‌ سخنرانی‌ کنند. به‌ خاطر دارم‌ یک‌ روز بعد، آقای‌ شریعتمداری‌ هم‌ در منزل‌ خودش‌ سخنرانی‌ کرد و من‌ هم‌ شرکت‌ داشتم‌، منتهی‌ ایشان‌ مسئله‌ کاپیتولاسیون‌ را به‌ شکل‌ خاصی‌ مطرح‌ کردند و مسئله‌ را با شک‌ و تردید بیان‌ کرد.»[22] اقدامات بعدی دستگاه نشان داد که کدام موضع‌گیری برای رژیم خطرناک تلقی شده است. کما اینکه آن‌ها بدون آن که مزاحمتی برای آقای شریعتمداری ایجاد کنند، امام خمینی را دستگیر و تبعید کردند.

در پی تبعید امام به ترکیه در 13 آبان، آیت‌الله شریعتمداری در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون انجام اقدامات شدید در اعتراض به تبعید امام خمینی را بی‌فایده دانست و جهت بازگرداندن ایشان مذاکره با دولت را به صلاح دید.

آقای شریعتمداری همچنین در پاسخ به تلگراف‌های برخی روحانیون و علما، تأسف خود را از تبعید امام خمینی ابراز داشت و در 23 آبان 1343 یعنی ده روز بعد از تبعید امام در تلگرافی خطاب به ایشان چنین نوشت: «حادثه‌ ناگوار فاجعه‌ تبعید جنابعالی موجب تأسف و تأثر شدید است و از خداوند متعال خواستارم که عنقریب وسایل مراجعت جنابعالی را به حوزه‌ علمیه فراهم فرماید و نگرانی رفع گردد. حقیر تا حدود قدرت و امکان مشغول اقدام بوده و کوتاهی نخواهم کرد. والسلام علیکم و رحمت الله.»

 

مواضع، موقعیت و فعالیت‌های آقای شریعتمداری بعد از تبعید امام (1343 تا 1357)

با نگاهی به اسناد و خاطرات می‌توان پی برد در آن شرایط که امام خمینی در تبعید به سر می‌بردند، دستگاه پهلوی کوشش‌هایی جهت انتقال قدرت مرجعیت به یک مرجع قابل کنترل مبذول داشت. گزینه اصلی رژیم آیت‌الله سید محمدکاظم شریعتمداری بود. اسدالله علم، نخست‌وزیر شاه ذیل خاطرات 13 خرداد 1349 با اشاره به رحلت آیت‌الله حکیم و نظر شاه برای ارسال پیام تسلیت به مراجع وقت، گریزی به وقایع سال 42 زده و از درخواست مالی عجیب آقای شریعتمداری در آن سال‌ها پرده برمی‌دارد. از آنجا که این قسمت از خاطرات اسدالله علم به شناخت بهتر آقای شریعتمداری کمک می‌کند، متن کامل آن از نظر می‌گذرد. علم می‌نویسد: «سه‌شنبه 13 خرداد؛ امروز صبح از درگذشت آیت‌الله حکیم با خبر شدیم؛ یکی از رهبران بزرگ شیعه ساکن عراق. خبر تا بعدازظهر مرا گرفتار کرد. در کل فکر می‌کنم بیشتر از ده بار شرفیاب شدم. جزئیات مراسم عزاداری را بررسی کردیم. آیا لزومی به شرکت شاه هست؟ پیام‌های تسلیت شاه در مرگ آیات عظام همیشه اشاره مشخصی به جانشین مورد نظرش داشته است. سنت خوبی است که عموماً پذیرفته می‌شود و توجه بسیاری را جلب می‌کند. در این مورد، شاه به من دستور داد تا تلگرام را به آیت‌الله شریعتمداری در قم بفرستم. مجبور شدم یادآوری کنم که ایشان به عنوان یک روحانی از محبوبیت زیادی در میان مردم برخوردار نیست. آیت‌الله خوانساری بیشترین محبوبیت را دارا است. اعلیحضرت می‌داند که مراجع تقلید پیشین همگی بسیار منزه و پاکدامن بودند و به مسائل مادی و مال اندوزی نمی‌اندیشیدند. مناعت طبع باید بزرگترین خصلت یک مرجع تقلید باشد. سپس خاطره‌ای را تعریف کردم که در زمان نخست‌وزیری خودم اتفاق افتاده بود: پس از سرکوب ملاها [در سال 1342] استمزاجی کردم تا ببینم کدام یک از آیت‌الله‌ها حاضر است تا حدودی با ما همکاری بکند؟ در پاسخ همین آیت‌الله شریعتمداری پیشنهاد کرد علی‌الحساب معادل هشتاد هزار دلار به او بدهم و در آینده اگر خبری بود، خودش با من تماس خواهد گرفت. شاه حرف مرا قطع کرد و گفت: اشکالی ندارد؛ با وجود این حرف‌ها آدم وفادار و کاملاً بی‌آزاری است. گفتم: شاید! ولی دلیل نمی‌شود که از احترام مردم هم برخوردار باشد. پس از مدتی کلنجار رفتن سرانجام شاه دستور داد دو نسخه از تلگراف تهیه کنم، یکی را برای شریعتمداری و دیگری را برای خوانساری بفرستم.»[23]

ساواک به خوبی مطلع بود که «شریعتمداری در باطن با خمینی موافق نیست» و دفتر ویژه‌ شاه در یک بولتن تحلیل کرد که: او را «می‌توان محرمانه برای مبارزه با خمینی تقویت کرد و باید آخوند را به جان آخوند انداخت.» مأمور سفارت آمریکا نیز طی گزارشی در سال 1343 نوشت: «آقای شریعتمداری احتمالاً از برجستگی آقای خمینی خیلی خوشحال نیست. به هر حال به خاطر اهمیت سیاسی فعلی و پیروانی که آقای خمینی دارد، آقای شریعتمداری باید حداقل مشخصه‌ای از حمایت از او را نشان بدهد. آقای شریعتمداری احتمالاً نمی‌خواهد که آقای خمینی بزرگ‌ترین رهبر شیعیان شود. اگر آقای شریعتمداری از تضعیف کلی آن مقام روحانی آگاه گردد محتمل است که عقب بکشد و یا حمایتش را از آقای خمینی کاهش دهد.»[24]

به تعبیر حجت‌الاسلام حسینیان «نمی‌توان آقای شریعتمداری را عامل یا تربیت شده‌ی رژیم خواند اما می‌توان او را سیاست پیشه‌ای دانست که برای رسیدن به مقام، هم با مردم و هم با ساواک [و چنان که در همین نوشتار خواهد آمد، بعدها با آمریکا] بازی می‌کرد.»[25] با این وجود چنان که از اسناد برمی‌آید آیت‌الله شریعتمداری بعد از تبعید امام خمینی از کشور ارتباط خود را با دستگاه پهلوی گسترش داد. وی در 27 / 12 / 1343 در ملاقات با مأمور ساواک با انتقاد از عملکرد امام خمینی گفت: «خمینی پای خود را از وظایف دینی و روحانیت فراتر گذارد و حتی زمام امور کار خود را به دست عده‌ای ماجراجو و بدبین داد و به عوض این که به امور دینی بپردازد، وقت خود را صرف کارهای سیاسی و دخالت‌های بی‌جا می‌نمود. ما در ابتدا از ایشان حمایت می‌نمودیم و سپس شروع به انتقاد و گوشزدهای لازم به او کردیم ولی خمینی کسی نبود که به این گوشزدها توجهی نماید؛ اقدام به دادن اعلامیه‌ها نمود و گفتارهایی که نباید می‌گفت اظهار می‌داشت و کاری نمود که موقعیت مرجع تقلید شیعیان جهان را متزلزل کرد. ما چون این خرابکاری‌ها را از او دیدیم خودمان را کنار کشیده و به تماشا مشغول شدیم. متأسفانه پس از جریانات اخیر رئیس مملکت [شاه] و دولت دیگر اعتنایی به خواسته‌های ما ندادند. مقصر این اوضاع خمینی و هواداران او هستند که موقعیت روحانیت را به خطر انداخته‌اند.» آیت‌الله شریعتمداری در تاریخ 27 فروردین 1344، یعنی به فاصله شش روز بعد از ترور نافرجام شاه در 21 فروردین، طی مکتوبی به «پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه»، از آن پیشآمد اظهار نگرانی و ناراحتی کرده و برای شاه آرزوی سلامتی نمود.

به گزارش منابع امنیتی رژیم پهلوی حتی طلاب و روحانیون نیز به ارتباط آقای شریعتمداری با دستگاه پهلوی در آن سال‌ها مشکوک شده بودند و «بین روحانیون و وعاظ و طلاب مقیم تهران شایع شده است که دولت از آیت‌الله شریعتمداری حمایت می‌کند و متقابلاً آقای شریعتمداری نیز از طرفداران دولت شده است.» لذا کم‌کم موقعیت او متزلزل می‌شد. در 22 فروردین 1344 ساواک در گزارشی با تأکید بر همکاری آقای شریعتمداری با این سازمان امنیتی، درباره اضمحلال جایگاه وی ابراز نگرانی کرده و می‌نویسد: «محترماً به استحضار می‌رساند آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری که یکی از روحانیون طراز اول ایران محسوب است از آن جهت که مدت‌ها است با دولت مخالفت ننموده و تا حدی نیز با ساواک همکاری دارد، مورد افترا و تهمت واقع شده و به تدریج وجهه و شخصیت مذهبی خود را از دست می‌دهد. اطلاعیه‌های متعددی که در این زمینه واصل شده مؤید این مطلب است که روحانیون کم ‌و بیش به همکاری او با دستگاه دولت پی برده و علیه وی تبلیغ می‌کنند و بدیهی است این تبلیغات بی‌نتیجه نبوده و دیر یا زود جمعیت کثیری از اطراف مشارالیه پراکنده خواهند شد. علیهذا با توجه به مراتب فوق و این که یاد شده در جریان مخالفت‌های روحانیون با دولت، همکاری‌های ارزنده‌ای با مقامات مسئول دولت نموده و ارزش این همکاری‌ها با شخصیت مذهبی و نفوذ یاد شده در بین مردم بستگی دارد، چنان چه اجازه فرمایند به منظور احتراز از سقوط قریب‌الوقوع و حتمی نامبرده، طــرحی مبتنی بر ایجاد صحنه‌هــایی برای تقویت معنوی روحــانی مذکـور تهیه و به مورد اجرا گذارده شود.»

در مهر 1344 با افتتاح دارالتبلیغ اسلامی توسط آیت‌الله شریعتمداری، شائبه‌ها درباره همکاری او با رژیم پهلوی بیش از پیش قوت گرفت. به تعبیر جاسوس سفارت آمریکا، طلاب و روحانیون طرفدار امام عقیده داشتند «این مرکز تبلیغات مذهبی که به وسیله آقای شریعتمداری در قم بنیان نهاده شده، بایستی الزاماً کمک مخفی دولت را داشته باشد؛ چرا که آقای شریعتمداری سرمایه شخصی کافی برای پرداخت جهت مدرسه جدید را ندارد.»[26]

این شائبه‌ها ادامه داشت تا این که در مهر 1347، سید صادق شریعتمداری برادر سیدکاظم دست به افشاگری درباره این ارتباط زد. در گزارشی محرمانه از ساواک که تاریخ 27 / 7 / 1347 بر آن درج شده آمده است:

«موضوع: اظهارات سید صادق شریعتمداری

 عصر روز 26 /  7 /  47 سید صادق شریعتمداری برادر آیت‌الله شریعتمداری در منزل سید حسن حجت اظهار داشت: آقایان! برادر من شخصی است بی‌دین و عضو سازمان امنیت می‌باشد و همیشه بر علیه روحانیت فعالیت می‌نماید و شما وظیفه دارید مردم را از خیانت‌های وی مطلع سازید. کما این که من خودم در این مورد اقداماتی به عمل آورده و تجار آذربایجانی مقیم تهران را از عملیات بی‌رویه برادرم آگاه ساخته‌ام و امسال هم قصد دارم به تبریز و رضائیه رفته و مردم را بیدار کنم.

سید صادق اضافه کرد هر یک از روحانیون که از سازمان امنیت پول دریافت می‌دارند به توصیه برادرم می‌باشد و ... چون من با اقدامات برادرم مخالفت کردم، مشارالیه ناچار مبلغ یکصد هزار تومان نیز به من سفته داد که مقداری از آن را پرداخته و من بقیه آن را اخیراً به اجرا گذارده‌ام.» در ذیل همین گزارش، نظریه رهبر عملیات بدین شکل درج شده است: «مفاد گزارش فوق صحت دارد و به نظر می‌رسد سید صادق جهت اخذ حق سکوت چنین اقداماتی به عمل می‌آورد تا بدین وسیله از آقای شریعتمداری وجوهی دریافت نماید.»

همکاری شریعتمداری با دستگاه پهلوی گاه در عرصه بین‌المللی نیز صورت می‌گرفت. مثلاً در سال 1349 هنگامی که شهرت امام خمینی مرزهای ایران را در می‌نوردید و در عمق کشورهای همسایه ایران نفوذ می‌کرد، رژیم به شدت به هراس افتاد. اخبار واصله حاکی از آن بود که مردم افغانستان شیفته امام خمینی می‌شدند. در چنین شرایطی دربار از آقای شریعتمداری کمک گرفت تا نمایندگان خود را «جهت تبلیغات مذهبی به نفع مراجع مورد نظر» به افغانستان اعزام کند. ساواک همچنین با نظر آیت‌الله شریعتمداری، پیشنماز و مبلّغ به کشورهای همجوار همچون بحرین اعزم می‌کرد.

به منظور تبلیغ هرچه بیشتر آقای شریعتمداری، در سال 1349 ساواک طی بخشنامه‌ای به مراکز خود، «توزیع رساله و عکس آقای شریعتمداری» را بلامانع اعلام کرد. اسناد نشان می‌دهد که طی سال‌های 43 تا 57، آیت‌الله شریعتمداری مرتب با نمایندگان ساواک در ارتباط بوده و نظرات خود را به سمع کارکنان و مقامات این اداره می‌رسانده است. این نظرات درباره مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود و چنان که از فحوای آن برداشت می‌شود، آقای شریعتمداری می‌کوشید با ارائه راهکار، رژیم را در تحمل فشار اجتماعی و سیاسی موجود کمک کند. تبادل نظرات وی با ساواک درباره مسائلی چون افتتاح سینما در قم و یا بازی فوتبال بانوان ایران و ایتالیا از همین دست است.

بر اساس اسناد، آیت‌الله شریعتمداری در مسیر حمایت از سیاست‌های رژیم گاه حتی از دیدگاه‌های فقهی نیز تا حدودی عدول می‌کرد. منوچهر آزمون - نماینده مجلس شورای ملی و وزیر کار در کابینه هویدا – طی نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت ـ هویدا – با اشاره به تماس خود با آقای شریعتمداری، درباره نظرات و دیدگاه‌های وی نوشت: «ساعت یازده روز دوشنبه دوم مهرماه 52 آیت‌الله شریعتمداری از قم با اینجانب تماس گرفتند و مطالبی به شرح زیر عنوان کردند و خواستند که عیناً به عرض جنابعالی رسانده شود و پاسخ ایشان نیز ارسال گردد. ایشان گفتند:


    روحانیت ایران با تمام امکانات و علاقه خود، مؤمن و معتقد به پیشرفت‌های مملکت است و به همین جهت انتظار دارد که مسئولان اجرایی کشور به این مسئله بسیار اساسی توجه داشته باشند که اگر تذکراتی نسبت به پاره‌ای از اقدامات داده می‌شود صرفاً از جهت خیراندیشی و علاقه به مملکت است.
    من (آقای شریعتمداری) همیشه تلاش کرده‌ام به نحو مقتضی در جهت حمایت از دستگاه اجرایی باشم و بدون تردید علاقه من به این مملکت که مأمن مستقل شیعیان است از هیچ کس دیگر کمتر نیست و چون کاملاً به اوضاع گذشته و حال کشور آگاهی دارم، در موارد مختلف نظریات خودم را خاطرنشان ساخته‌ام و انتظار دارم به این نظریات توجه شود.
    سربلندی کشور اسلامی ایران در جهان خواسته قلبی من و هر ایرانی دیگر است و به همین مناسبت اعتقاد دارم نباید دست به اعمالی بزنیم که دشمنان مملکت در خارج آن را مستمسکی برای تبلیغات غلط علیه کشور ما کنند. از این جهت معلوم نیست توسل به اعمال خشونت‌آمیز برای رفع حجاب دختران در مدارس اسلامی صحیح باشد. اعلیحضرت بارها نسبت به حفظ دیانت مردم اوامر مؤکد صادر فرموده‌اند و به همین جهت هم مدارس جامعه اسلامی در کمال رفاه و آزادی قادر به اجرای برنامه‌های تعلیماتی و آموزشی خود بوده‌اند و چه بسیار افراد با ارزش مملکت و مادران و پدران ارزنده‌ای که در همین مدارس تربیت شده‌اند. به علاوه نباید از نظر دور بداریم که دنیا اصولاً به سمت کشف حجاب می‌رود. کما این که اگر یک روزی در کشور ما اعمال قدرت برای کشف حجاب لازم بود، دیگر امروز آن اعمال قدرت ضرورت ندارد زیرا زنان ما به خودی خود چادرها را از سر برداشته‌اند و اگر هنوز تعدادی هم هستند، زندگانی آینده آنان را به سوی کشف خود به خودی حجاب راهنمایی می‌کند. پس چرا ما بیاییم وضعی ایجاد کنیم که به عنوان تجاوز به آزادی مردم از طرف دشمنان ما عنوان شود؟ به خصوص که دانش‌آموزان مدارس اسلامی همه از خانواده‌هایی هستند که دارای تعصبات بیشتر مذهبی می‌باشند و این رفتار نسبت به فرزندان آن‌ها موجب عدم رضایت این خانواده‌ها را فراهم خواهد ساخت. به این دلایل است که به نظر من اقداماتی که در مورد این مدارس صورت گرفته است به صلاح نخواهد بود.
    تقاضا دارم جناب آقای نخست‌وزیر منت سر ما بگذارند و دستور فرمایند درمورد رفع حجاب دختران مدارس اسلامی عمل شدید صورت نگیرد. زیرا جامعه روحانیت تردید ندارد که اعلیحضرت همایونی هرگز اجازه چنین خشونت‌هایی را نخواهد فرمود.

در خاتمه آیت‌الله شریعتمداری درخواست کردند جناب آقای نخست‌وزیر با نظر مساعد، مطالب را به نحوی مورد مداقه قرار دهند که موجبات این ناراحتی از میان برود. و تأکید کردند اوامر اعلیحضرت همایونی برای همه ما مطاع است و روحانیت وظیفه خود می‌داند که اوامر معظم‌له را به مورد اجرا گذارد. ولی اعلیحضرت اجازه نفرمایند که برای رفع حجاب دختران مدارس اسلامی به این نحو و با این شدت رفتار شود. لازم است وزارت آموزش و پرورش فوراً به این رویه نامطلوب خاتمه دهد.»

ارتباط آقای شریعتمداری با ساواک و مأموران رژیم پهلوی طی نیمه اول دهه 50 بیشتر پیرامون مسائل اجتماعی و فرهنگی و بعضاً سیاسی بود. بعد از قیام 19 دی 1356 و اوج‌گیری مواجهه مستقیم رژیم با مردم، آقای شریعتمداری با صدور اعلامیه‌هایی آتش گشودن به روی مردم را محکوم می‌کرد (البته چنان که اسناد نشان می‌دهد، این اقدام نیز اغلب با ساواک هماهنگ می‌شد) اما او همچنان در خفا به دیدارهای خود با فرستادگان دربار ادامه می‌داد. مثلاً در دیداری که یکی از کارمندان ساواک قم در 16 بهمن 56 با او داشت، تأکید کرد که با موضع‌گیری‌های امام خمینی موافق نیست. او در همین ملاقات بقای سلطنت را ضروری دانست. آقای شریعتمداری سپس از درج مقاله توهین‌آمیز در روزنامه اطلاعات گلایه و تصریح کرد که این اقدامِ اشتباهی بود که باعث تقویت امام خمینی شد. او صریحاً «بر این نکته تأکید کرد که موجودیت مملکت، مذهب و خودش را ملزوم موجودیت شاهنشاهی می‌داند و آماده است که به سهم خود مجری منویات رهبری مملکت باشد.»

از اوایل سال 57، رخدادهای سیاسی به صورت زنجیروار پیش می‌رفت و هر روز پایه‌های سلطنت پهلوی سست‌تر می‌شد. چله‌ها به سان نخ تسبیح، مبارزات استان‌های مختلف را به یکدیگر متصل می‌کرد. در تابستان همان سال دو رخداد مهم یعنی انفجار سینما رکس آبادان و کشتار 17 شهریور، موج مبارزه را قوت بخشید و متعاقب آن، هجرت امام خمینی از عراق به فرانسه نهضت را جهانی کرد. در چنین شرایطی که زمزمه بازگشت امام خمینی به کشور نیز در محافل سیاسی مطرح بود، آقای شریعتمداری طی مذاکراتی با عوامل رژیم پیشنهادهای لازم را به گوش مسئولین نظام شاهنشاهی و بعضاً خود شاه می‌رساند. در گزارش بولتن ویژه ساواک به تاریخ 16 مهر 57 درباره «مستدعیات آیت‌الله سید کاظم آقای شریعتمداری از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر در مورد خمینی» آمده است: « آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری در یک مکالمه تلفنی مطالب زیر را در رابطه با وضعیت روح‌الله خمینی عنوان و استدعا نموده است که مراتب به شرف عرض پیشگاه مبارک ملوکانه برسد: در چند روز اخیر مراجعات زیادی از جانب طبقات مختلف مردم به من می‌شود که در خصوص مراجعت خمینی به کشور اقدام نمایم. من صریحاً به عرض اعلیحضرت می‌رسانم که به هیچ وجه با این امر موافق نیستم لکن برای کاهش این فشارها و تشنجات که عکس‌العمل‌های براندازی نیز داشته است، پیشنهادی را در این مــورد دارم که چنان چه اعلیحضرت همایونی اراده فرمایند شـاید به مصلحت هم باشد. پیشنهاد من این است که دولت اعلام نماید با توجه به مشکلاتی که از نظر اقامت خمینی به وجود آمده، با این که هفته گذشته نظر صریح خود را در مطبوعات راجع به مراجعت خمینی به کشور داده است، معهذا بر حسب اوامر ملوکانه به سفارت ایران در فرانسه ابلاغ گردیده که با آیت‌الله خمینی تماس گرفته و گفته شود که آمدن ایشان به ایران بلامانع است. البته من (آقای شریعتمداری) اطمینان دارم که خمینی پیشنهاد مراجعت به کشور را نخواهد پذیرفت. زیرا اولاً او فرد لجبازی است و در ثانی بر فرض که پذیرفت، ملاقاتی بین او و نماینده سفارت صورت گیرد. مسلماً نماینده دولت ایران همان شرط قبلی را که وفاداری به قانون اساسی باشد به او ابلاغ خواهد نمود و چون خمینی اصولاً به قانون اساسی اعتقاد ندارد لذا این شرط را قبول ننموده و مسئله آمدن او به ایران منتفی است.

صدور چنین اعلامیه‌ای از جانب دولت ایران اثربخشی مثبتی در افکار توده‌های مردم چه در داخل و چه در خارج از کشور داشته و متضمن منافع تبلیغاتی زیر می‌باشد: 1- اعلیحضرت همایونی که مقدس‌ترین و والاترین مقام در کشور اسلامی ایران می‌باشد بدین‌وسیله بزرگواری و گذشت خودشان را نشان داده‌اند. 2- دولت نیز عملاً نشان می‌دهد که هیچگونه نگرانی از خمینی ندارد و توهم طرفداران خمینی در این زمینه نیز برطرف می‌گردد. 3- تشنجات و تحریکاتی که زائیده جریانات اخیر است تخفیف پیدا خواهد کرد. 4- صدور این اعلامیه برتری و آمریت شاهنشاه را در دنیا و به خصوص در بین مسلمانان جهان نشان خواهد داد و موضع خمینی ضعیف‌تر خواهد گردید.»

در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، آیت‌الله شریعتمداری همچنین در راستای «منعطف ساختن» نظرات و خواسته‌های امام خمینی، با سفارت آمریکا همراه شد. به استناد یک گزارش «سری و غیر قابل رویت برای خارجیان» که از سفارت آمریکا در تهران به واشنگتن مخابره شده است، در 19 مهر 1357 «نماینده آیت‌الله شریعتمداری با کارشناس سفارت به منظور تحقیق درباره موضع آمریکا در قبال دولت حاضر ملاقات کرد. [نماینده آقای شریعتمداری] می‌خواست معامله بالقوه محتمل‌الوقوعی را بین دولت ایران و رهبران میانه‌رو مذهبی به رهبری آقای شریعتمداری [صورت دهد] و خاطرنشان سازد که معامله شامل کوشش‌هایی است برای قانع کردن آیت‌الله خمینی در پاریس که کمی در مخالفت کوتاه بیاید.»[27] اگر چه آقای شریعتمداری هرگز در این امر موفق نشد، اما مذاکرات نمایندگان وی با سفارت آمریکا نشان از عزم جدی او برای متوقف کردن مبارزات مردم ایران داشت.

طی ماه‌های بعد، مذاکرات مخفیانه اعضای سفارت آمریکا با آیت‌الله شریعتمداری ادامه داشت. به عنوان مثال، در 20 دی ماه 57 دو تن از کارمندان سفارت به نام‌های «پرت» و «اسکودرو» با او دیدار کرده و نظرات وی را درباره خروج شاه از کشور و اوضاع ارتش جویا شدند. در اوج مبارزات مردم ایران با دولت غیرقانونی بختیار هم آقای شریعتمداری «تا حدی از بختیار دفاع کرده و اصرار داشت که شورای انقلاب اسلامی باید براساس قانون اساسی باشد.»[28]

با این وجود گزارش مأموران سفارت آمریکا حاکی از آن بود که «میانه‌روهایی مانند آیت‌الله شریعتمداری در این شرایط خودشان را برای مخالفت آشکار با خمینی توانا نمی‌بینند. اگرچه به طوری که گزارش شده آن‌ها هنوز برای متعادل کردن جنبش مذهبی تلاش می‌کنند.»[29] چنان که از محتوای اسناد لانه جاسوسی برداشت می‌شود، در حــــالی که امام خمینی بر محو کامل نظام شاهنشاهی تأکید می‌کــردند، آقای شریعتمداری «خواستار نقش کــاهش یافتــه‌تری بـــرای شــــاه و اجرای نظارات بر قوانین از ســــوی یک کمیتـــه روحانیون» بــــود.[30]

در آذرماه 1357 درست زمانی که رژیم شاه با اعلام حکومت نظامی در صدد مقابله با مردم ایران برآمد، آیت‌الله شریعتمداری ضمن برقرای ارتباط با مقامات دستگاه پهلوی، خواستار اعمال محدودیت‌های مشابهی برای مردم قم نیز شد. در گزارشی از ساواک قم به تاریخ 11 آذرماه: «آیت‌الله شریعتمداری پس از آگاهی از وقایع شب گذشته تهران، ضمن تماسی که شخصاً برقرار نمود اظهار داشتند: یک نفر رابط از طرف تیمسار ارتشبد اویسی و نیز یک رابط دیگر از طرف فرماندار نظامی قم به اطلاع ایشان رسانیده‌اند که در نظر است در ماه محرم برای قم از لحاظ احترام به آقای شریعتمداری، آزادی عمل نسبی استثنایی قائل شوند.

آقای شریعتمداری اضافه می‌نماید مطلبی را صلاح ندانستم به طور صریح به رابطین بازگو نمایم و اینک به طور خصوصی می‌گویم این است که اولاً قائل شدن چنین استثنایی برای قم جلب توجه خواهد نمود. در ثانی من آنقدر که به امور سایر نقاط می‌رسم، در امور قم دخالت چندانی ندارم و در ثانی در شرایط کنونی معلوم نیست که در صورت استثنا قائل شدن برای قم و دادن آزادی عمل نسبی چه وضعی پیش آمد نماید و به نظر من خوب است که در قم هم مانند سایر نقاط، مأمورین یکسان عمل نمایند...»

مراودات آقای شریعتمداری با ساواک تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. در برگه‌ معرفی آیت‌الله شریعتمداری که در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب توسط ساواک تنظیم شده، آمده است: «باطناً (با ساواک) همکاری دارد، ولی در ظاهر امساک می‌نماید. وی تیزهوش و زرنگ است و به مقتضیات زمان رنگ عوض می‌کند.»

 

مراودات مستقیم آقای شریعتمداری و شاه

فراتر از ارتباط شریعتمداری با دستگاه‌های امنیتی رژیم پهلوی، ارتباط مستقیم او با شخص شاه بود؛ همان کسی که از خرداد 1342 تا بهمن 1357 نوک پیکان مبارزات مردم ایران متوجه او بود و همو در فرصت‌های مختلف از کشتار مردم هیچ واهمه‌ای نداشت. آقای شریعتمداری حتی در اوج مواجهه مردم ایران با شاه، با محمدرضا پهلوی ارتباط و حتی دیدار داشت.

حسین فردوست، دوست و مشاور شاه، قائم‌مقام ساواک و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در این رابطه می‌گوید: «ارتباط مهم محمدرضا با آقای شریعتمداری بود که با وی دیدارهای پنهانی داشت. از جمله در حوالی سال‌های 45 تا 47 گارد به من اطلاع داد که آقای شریعتمداری به کاخ سعدآباد آمده و محمدرضا دستور داده که هیچ فردی او را نبیند. او با اتومبیل وارد باغ شده و جلوی پلکان پیاده شده و با محمدرضا درون کاخ ملاقات کرده است.»[31]

فردوست نقل می‌کند که از سال 56 ستادی با مدیریت امیرعباس هویدا تشکیل شد که وظیفه آن تماس و ارتباط با روحانیون بود. هدف اصلی این ستاد آن بود که «فردی مشخص کند که در مقابل آیت‌الله خمینی تقویت گردد و بتواند روحانیت ایران را اداره کند.» به گفته فردوست، این ستاد بودجه قابل توجهی را نیز در همین راه خرج می‌کرد. فردوست می‌گوید: «بهبهانیان معاون دربار که امور مالی دربار در اختیارش بود... به کرات با چمدان دستی پر از پول برای دیدار آقای شریعتمداری به قم رفت.»[32]

عباس قره‌باغی آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران درباره مراودات آقای شریعتمداری با دربار پهلوی می‌گوید: «در اواخر دولت آقای آموزگار که من فرماندهی ژاندارمری کشور را به عهده داشتم [تابستان 1357]، خود اعلیحضرت مستقیماً اوامری درباره آیت‌الله شریعتمداری فرموده بودند. همچنین آقای معینیان رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی نیز سفارشات شهبانو را در مورد ایشان به من ابلاغ کرده بود که حتی الامکان خواسته‌های آیت‌الله برآورده شود.»[33]

طبق قرائن و شواهد موجود از سال 1357 ارتباط شاه و آقای شریعتمداری نزدیک‌تر شد. احمدعلی مسعود انصاری از اقوام فرح و از کارگزاران رژیم پهلوی، از سوی شاه دستور گرفت که روزانه در قم با آیت‌الله دیدار کرده در باب مسائل روز به گفتگو و تفاهم بنشینند. فرستاده شاه در اولین دیدار، آقای شریعتمداری را «آرام و به قول معروف نرم» یافت و این ملاقات را «مؤثر» ارزیابی کرد. دیدارهای حضوری نماینده مستقیم شاه با آقای شریعتمداری طی روزهای آینده به طور مستمر ادامه یافت. براساس خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، آقای شریعتمداری در این جلسات از مشی آیت‌الله خمینی انتقاد می‌کرد و «روی هم رفته ایشان خواستار اصلاحات اما نه از طریق انقلاب و بر‌هم خوردن نظام بلکه در آرامش و به دست خود نظام بود.»

به گفته انصاری طی ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، بین آقای شریعتمداری و شاه «تفاهمی به وجود آمده بود» و آن‌ها چندین مرتبه به صورت تلفنی با هم گفتگو و مذاکره کردند. انصاری بدون آن که از محتوای این مذاکرات صحبت کند می‌گوید: «در جریان همین دیدارهایمان یکی دو باری هم شاه و آقای شریعتمداری تلفنی با هم صحبت کردند. بدین ترتیب که قبل از تلفن شاه، من به آیت‌الله تلفن می‌کردم و خبر می‌دادم که منتظر باشند و خودشان گوشی تلفن را بردارند. در این مذاکرات آیت‌الله شریعتمداری از اسم مستعار حاج علی‌آقا استفاده می‌کرد و شاه هم تنها با عنوان آقا مورد خطاب قرار می‌گرفت.»[34]

 

آقای شریعتمداری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

بهمن 1357 آخرین امیدهای شاه و حامیان وی بر باد رفت. دولت بختیار که آخرین تیر در ترکش شاه محسوب می‌شد، تاب مبارزات مردم ایران را نیاورد و در سیل پرخروش انقلاب مضمحل شد. امام خمینی در 12 بهمن 1357 پیروزمندانه وارد کشور شدند و به سرعت دولت تشکل دادند. به محض ورود امام، آقای شریعتمداری طی پیامی بازگشت ایشان به کشور را تهنیت گفت. پیامی که به تعبیر مأموران سفارت آمریکا «عاری از هرگونه اشاره به مقام خمینی در نهضت اسلامی یا ذکر لقب «امام» بود.»[35]

آیت‌الله شریعتمداری در 16 بهمن‌ماه طی یک مصاحبه از تشکیل جمهوری اسلامی حمایت کرد. او در همین مصاحبه گفت: «آن‌هایی که وی را میانه‌رو و آیت‌الله خمینی را تندرو نامیده‌اند، تاکتیک را با اصول اشتباه گرفته‌اند. وی گفت هر دو هدف‌های یکسانی را دنبال می‌کنند اما اضافه کرد آشکار است که باید وی تاکتیک‌های متفاوتی که برای محیط دیکتاتوری و خفقان ایران مناسب می‌بود اتخاذ می‌کرد.»[36] او تنها چند روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در گفتگو با خبرگزاری پارس از لزوم تدوین «برنامه مشخص برای اداره امور مملکت» سخن گفت.[37]

اما چندی نگذشت که همراهی و همگامی ظاهری آیت‌الله شریعتمداری با انقلاب دگرگون شد. او از همان اسفند 1357 با تائید و حمایت از «حزب جمهوری خلق مسلمان» به ‌طور مشخص کوشید تا خود را به عنوان قطبی در برابر رهبری امام خمینی مطرح کند. به روایت حجت‌الاسلام حسن روحانی، «نغمه‌های ناساز آقای‌ شریعتمداری» از همان اسفند 57 شروع شد. او‌ «هرازگاهی‌ با خبرنگاران‌ مطبوعات‌ داخل‌ و خارج‌ مصاحبه‌ و مطالبی‌ مشکل‌آفرین بیان‌ می‌کرد.»[38]

وی با هدایت حزب خلق مسلمان، نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی را با چالشی خطرناک مواجه ساخت. آقای شریعتمداری در آن روزها چه اندیشه‌ای داشت؟ حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری ـ از مسئولین قضایی آن دوره ـ به نقل از آقای علی‌محمد بشارتی ـ مسئول وقت اطلاعات سپاه پاسداران ـ می‌گوید: «گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه آقای خمینی اعلام جنگ می‌کنم.»[39] و اندک اندک در این مسیر پیش رفت.

در نخستین اقدام علنی علیه نظام، او به عنوان رهبر معنوی حزب خلق مسلمان، عملاً اقدام آن حزب را در اشغال رادیو و تلویزیون تبریز در آذرماه 58 تائید نمود و در پاسخ به سیل اعلامیه‌ها و نامه‌هایی که از او انحلال حزب مزبور را خواسته بودند، حاضر نشد آن حزب را محکوم کند. از سوی دیگر طرفداران او در قم هم بنای اغتشاش گذاشتند.[40]

آقای شریعتمداری همچنین مخالفت‌های خود با نظریه ولایت فقیه را نیز علنی ساخت. او اعتقاد داشت «اگر چنین اصلی کاملاً تعریف شود، سرانجام به دیکتاتوری منتهی می‌شود.» به اعتقاد او: «ولایت فقیه در اسلام وجود دارد، اما بیشتر در جاهایی است که صاحب ندارد. مثلاً در سابق مجلس و دولت نبود، لذا دولت وقت فعلی با نظر ولایت فقیه تعیین شد، اما ولایت‌ فقیه به معنای دیکتاتوری نیست که حکومت ملی و حاکمیت مردم را نفی کنیم و همه کارها را در اختیار فقیه بگذاریم.»[41] وی همچنین در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون سوئیس گفت: «ولایت فقیه وجود دارد ولی این ولایت حدودی دارد و نباید در این میان قدرت ملت و حاکمیت مردم فراموش شود، چون در ایران رفراندومی که به نظام جمهوری اسلامی رأی داد به این معناست که قدرت مال ملت است و انتخابات مجلس خبرگان و نمایندگان آن هم با رأی مردم بوده و نمایندگانی که الان در مجلس خبرگان وجود دارند، به اعتبار نمایندگی از طرف ملت صحبت می‌کنند. پس اصالت با ملت است و حتی وقتی که قرار است مجلس شورای ملی و ریاست‌جمهوری با نظر مردم انتخاب شوند، دلیل دیگری برای حکومت ملی است لذا نباید اصل ولایت فقیه به گونه دیگری تفسیر شود...»[42] او حتی در آذرماه 1358 جزء افرادی بود که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی نداد و از این تصمیم خود نیز دفاع کرد.[43]

وی در مسیر مواجهه با انقلاب اسلامی شروع به انتقاد از دادگاه‌های انقلاب اسلامی نمود و از سوی دیگر چراغ سبز به آمریکا نشان داد. مأموران سفارت گزارش می‌دادند که «آقای شریعتمداری آشکارا از دیدن شخصی از جانب دولت آمریکا خوشحال است و موضعش کاملاً منطقی و مساعد (برای همکاری) بود.»[44] در گزارشی به تاریخ 3 اردیبهشت 1358 که از سفارت آمریکا در تهران به وزارت امور خارجه این کشور مخابره شده، درباره گرایش آقای شریعتمداری به آمریکا آمده است: «او ابراز امیدواری کرد که آمریکا نباید احساسات ضد آمریکایی گسترده کنونی را به عنوان احساسات تمام مردم ایران تلقی کند و زیرکانه گفت که اظهارات خمینی تا حد زیادی به این افکار ضدآمریکایی کمک کرده است... او اضافه کرد که آمریکایی‌ها باید از فرصت‌هایی که مـوجب استحکام دوستی آمریکا با ایران می‌شود استفاده کنند و با توطئه ضد آمریکایی مبارزه نمایند.»[45] آقای شریعتمداری در ملاقات با کارمند سفارت آمریکا همچنین به گسترش ارتباطات سیاسی با این دولت خوشبین بود و «قدردانی خود را از کمک‌های آمریکا در گذشته اظهار داشت و متذکر شد که ... انتقادات فعلی از آمریکا از این عقیده غلط که آمریکا در امور داخلی ایران دخالت می‌کند سرچشمه می‌گیرد.» او همچنین ابراز امیدواری کرده بود که «این مشکل می‌تواند به طور کامل رفع شود و روابط خوب ایران و آمریکا بر پایه احترام متقابل می‌تواند دوباره برقرار شود.»[46]

شواهد حاکی از تلاش‌های آیت‌الله شریعتمداری برای ایجاد جایگاهی در برابر رهبری امام خمینی بود. او در این راستا می‌کوشید تا از حمایت مردم آذربایجان و تبریز به سود خود بهره‌برداری کند. بر اساس خاطرات آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی که در آن برهه با اجازه امام، چندبار با آیت‌الله شریعتمداری دیدار کرد، آقای شریعتمداری ‌آذربایجان را خانه‌ی خود می‌دانست و مدعی بود مسئولان ارشد استان اعم از استاندار، امام جمعه، دادستان و فرمانده لشکر همه باید با نظر و اجازه‌ او منصوب شوند؛ «ایشان فرمودند که بالاخره من حرفم این است که آذربایجان ـ شاید هم گفتند تبریزـ خانه‌ی من است. در خانه‌ی من کارهایی بدون اطلاع و اذن من انجام می‌شود. آنجا شما بدون اجازه‌ من دادستان نصب می‌کنید، شما امام جمعه نصب می‌کنید، بدون اینکه من اطلاع داشته باشم، فرمانده‌ ارتش معین می‌کنید، این‌ها باید با اطلاع و رضایت من باشد. مردم آنجا از من تقلید می‌کنند، شما باید این‌ها را رعایت کنید.»[47]

در چنین فضایی، مأموران سازمان سیا نیز آقای شریعتمداری را مناسب‌ترین گزینه برای اعمال نفوذ خود تلقی کرده و به دنبال آن بودند تا «یک ائتلاف متشکل از لیبرال‌های سیاسی، چهره‌های دینی میانه‌رو و سران نظامی متمایل به غرب» را با محوریت او سازماندهی کنند. تا این که در تیرماه 1359، به هنگام کشف و خنثی‌سازی توطئه‌ای خطرناک علیه نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی موسوم به کودتای نقاب (نوژه)، فاش شد که آیت‌الله شریعتمداری از آن توطئه با خبر بوده و حتی به طور تلویحی کودتاچیان را مورد حمایت قرار داده است.

طبق تحقیقات مارک گازیوروسکی، سروان نعمتی ـ یکی از عوامل اصلی کودتاـ برای اقناع یکی از خلبانان که نسبت به مأموریت محوله دچار تردید شده بود، به او می‌گوید: «خیلی‌ها از جمله آقای شریعتمداری، این کودتا را تأیید کرده‌اند.» همین نویسنده تصریح می‌کند: «رهبران نقاب محتاطانه به سه شخصیت برجسته‌ سیاسی و مذهبی دیگر در رابطه با کودتا نزدیک می‌شوند. ظاهراً آیت‌الله شریعتمداری موافقت کرده از کودتا حمایت کند و حتی متن سخنرانی را در جهت پشتیبانی از این اقدام ضبط کند تا در صورت موفقیت از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود.»[48]

به اعتراف آیت محققی ـ از عوامل اصلی کودتای نوژه ـ سران «نقاب» آیت‌الله شریعتمداری را به عنوان جایگزین امام خمینی بعد از اجرای عملیات برگزیده بودند؛ «... آقای شریعتمداری را می‌خواستند بیاورند در تهران و در یک خانه امنی ایشان را قایم کنند، به طوری که روزی که این جریان عملیات آغاز می‌شود، بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کنند.»[49]

گرچه شأنیت و جایگاه آیت‌الله شریعتمداری او را از این خطا در امان نگاه داشت[50] اما این پایان بحران‌آفرینی‌های وی نبود. در بهار سال 1361 کودتایی به سرکردگی صادق قطب‌زاده ـ وزیر وقت امورخارجه و عضو شورای انقلاب ـ کشف شد. چندی بعد با اعتراف سران کودتا روشن شد که آیت‌الله کاظم شریعتمداری هم در آن توطئه خطرناک نقش داشته است. بنابر اعترافات آقای شریعتمداری، کودتاچیان در آغاز راه او را در جریان امر قرار داده بودند: «... [سید مهدی] مهدوی [از هم‌فکران قطب‌زاده و سران کودتا] بدون سابقه و اطلاع قبلی [به] قم آمد و چیزهایی را که گروهی نیاز دارند انجام بدهند اظهار کرد و اسم قطب‌زاده را نیاورد...» او درباره این که چرا به محض اطلاع از توطئه کودتا، مسئولین را در جریان امر قرار نداده نیز می‌گوید: «چون باور نکردم و علاوه بر آن [درباره] کارشان فوریت اظهار نمی‌کردند و مسئله اطلاع دادن در نظرم محذوراتی داشت، تا فکرم به جایی برسد، مطلب برملا شد... این که عجله نکردم، چون این کار [کودتا] را ابلهانه می‌دانستم و خیال می‌کردم قبل از ثبوت قطعی شاید موجب گرفتاری عده‌ای بی‌گناه شویم و احتمال هم می‌دادم که از طرف بستگان آن‌ها ترور شویم...»[51]

شواهد حاکی از آن بود که آیت‌الله شریعتمداری حتی از کمک مالی به کودتاچیان نیز دریغ نداشته است. به گفته محسن رضایی: «عباسی داماد آقای شریعتمداری گفته است که آقای شریعتمداری نه تنها در جریان امر بوده بلکه مبلغ پانصد هزار تومان نیز به مهدوی پرداخت کرده بود...» خودِ آقای شریعتمداری نیز در گفتگوی خصوصی با حجت‌الاسلام ری‌شهری ـ رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش که بررسی پرونده‌های کودتاهای نقاب و قطب‌زاده را بر عهده داشت ـ ، تلویحاً موضوع انتقال پول به کودتاچیان را تائید نموده و از اقدامات خود اظهار پشیمانی کرده بود: «از این که فکر صحیح در این کار نکرده‌ام و گزارش این‌ها را شنیده‌ام و به مقامات به موقع اطلاع نداده‌ام، خودم را در پیشگاه خداوند مقصر می‌دانم و بسیار پشیمانم.»[52]

افشای نقش یک مرجع تقلید در آن توطئه خطرناک، واکنش‌های مقامات جمهوری اسلامی را نیز در پی داشت. حجت‌الاسلام اکبر هاشمی‌رفسنجانی ـ رئیس وقت مجلس شورای اسلامی ـ با اشاره به نقش آیت‌الله شریعتمداری در کودتای قطب‌زاده گفت: «یک مرجعی که لااقل خود را مرجع می‌داند، بشنود که بنا است کودتایی شود و این حداقل آن است که خودشان هم اعتراف کرده‌اند که از این کودتا مطلع شده‌اند، بالاخره در کودتا عده زیادی شهید و کشته و زخمی می‌شوند. چطور می‌تواند یک نفر که خود را مرجع می‌داند این مسئله برایش اهمیت نداشته باشد؟ کوچک‌ترین چیزی که در این رابطه وجود دارد این است که ایشان از توطئه کودتا مطلع شده و آن را به امام و مسئولان و مردم اطلاع ندادند. اگر همین مقداری که خودشان اعتراف کردند باشد، یک چنین شخصی نمی‌تواند مرجع تقلید باشد.»[53]

روایت‌ها حاکی از آن است که سرنوشت تلخ آیت‌الله شریعتمداری، امام خمینی را به شدت متأثر ساخت. حجت‌الاسلام ری‌شهری به یاد می‌آورد: «روزی خدمت امام رسیدم و جزئیات مربوط به ماجرای آقای شریعتمداری را توضیح دادم. امام از این پیشآمد و سرنوشتی که آقای شریعتمداری پیدا کرده بود، بسیار متأثر بودند. با حالتی حاکی از تأسف و تأثر فرمود: «تاکنون به مردم می‌گفتیم روحانیت؛ حالا مردم به ما می‌گویند این هم روحانیت!» و افزودند: «من به ایشان [آقای شریعتمداری] گفتم این راه را که انتخاب کرده‌ای برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند.» و بعد اضافه فرمودند: «آن روز، امروز است.» اشاره به این که در شرایط کنونی اگر امام هم بخواهد به او کمک کند و از او دفاع نماید، فضای جـامعه اجازه نمی‌دهد.»[54]

سرانجام در 31  فروردین 1361، آقای سید کاظم شریعتمداری به دلیل عملکرد سوء و اقدامات ناشایست، با حکم مدرسین و مجتهدین عالی‌رتبه قم از مرجعیت خلع شد. در بخشی از اعلامیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره آقای شریعتمداری آمده بود: «از روزهای اول نهضت مقدس اسلامی از آقای شریعتمداری امور بسیاری صادر می‌شد که دست‌اندرکاران نهضت به ویژه جامعه مدرسین آن‌ها را شایسته مقام مرجعیت شیعه نمی‌دانستند ولی برای حفظ وحدت و انسجام صف روحانیت از بازگو کردن آن‌ها سخت دوری می‌جستند تا بحمدالله انقلاب مقدس اسلامی پیروز گشت و مردم یک دل و یک جهت به این انقلاب دل بسته‌اند ولی این شخص برخلاف مصالح اسلام و انقلاب و بر خلاف اعتقاد و نظر فقهی خود که در مجله الهادی و در حضور عده‌ای از مدرسین تصریح کرده بود، با اصل ولایت فقیه مخالفت کرد و دیدید آن چه دیدید و کرد آن چه نباید بکند... [او] همچنان به مخالفت و کارشکنی و براندازی ادامه داد تا شرکت در کودتای نوژه و براندازی اخیر که در مصاحبه تلویزیونی قطب‌زاده خائن ملاحظه فرمودید. کیست که طرح کشتن امام و نابودی مردم جماران و براندازی جمهوری اسلامی را بداند و فریاد نزند؟ اگر بخواهیم امور خلاف عدالت را بشماریم مثنوی 70 من کاغذ می‌شود؛ لذا ضمن تأکید بر این که مراجع قضایی منحصراً باید به این امر رسیدگی نمایند، بنا به وظیفه شرعی بر خود لازم دانستیم که سقوط مشارالیه از شایستگی مرجعیت را بالصراحه اعلام نمائیم تا افرادی از مسلمانان که در حالت تردید و دودلی بودند تکلیف خود را بدانند و احیاناً با تقلید خود به اسلام و انقلاب ضربه وارد نکرده باشند. گرچه طلاب عزیز و فضلا خود اعلان کردند که از گرفتن شهریه او خودداری خواهند کرد، ما هم تأکید بر خودداری همه آقایان از گرفتن آن را لازم می‌دانیم...»[55]

با افشای نقش آقای شریعتمداری در توطئه‌های خطرناک علیه نظام اسلامی، و نیز بعد از عزل او از مرجعیت، تصمیم بر محدود کردن رفت و آمدها به بیت وی گرفته شد؛ از این رو ملاقات‌ها به دیدار با اقوام درجه یک محدود شد و این محدودیت تا آخر عمر برای او باقی ماند.

 

درگذشت

در اسفندماه 1364 حال مزاجی آقای سید کاظم شریعتمداری نامساعد شد. او را فوراً به بیمارستان «مهرداد» در تهران منتقل کردند تا تحت مراقبت‌‌های پزشکی قرار گیرد. جالب این ‌که امام خمینی نیز بدون توجه به پیشینه آقای شریعتمداری، شخصاً روند درمان وی را پیگیری می‌کردند. ایشان به آقای دکتر غلامرضا باهر فرموده بودند: «شما از طرف من ایشان [آقای شریعتمداری] را ویزیت کنید و ببینید چه کاری دارند. هر کاری دارند انجام بدهید و به من هم اطلاع دهید.»[56] امام حتی در برابر درخواست آقای شریعتمداری جهت اعزام به خارج به منظور ادامه روند درمان، به پزشک وی گفته بودند: «الان شرایط طوری نیست که ایشان خارج بروند، به مصلحت ایشان نیست که خارج بروند. خودتان با احمد هماهنگ کنید و هر پزشکی که ایشان [آقای شریعتمداری] می‌خواهد با خرج دولت جمهوری اسلامی از خارج بیاورید که از نظر درمانی کوتاهی نشود.»

سید محمدکاظم شریعتمداری سرانجام در 14 فروردین 1365 بر اثر نارسایى کلیه درگذشت. از آنجا که دستگاه‌های اطلاعاتی در روزهای منتهی به مرگ وی اخباری مبنی بر تحرکات ضدانقلاب کسب کرده بودند، مقرر شد تا تشییع و خاکسپاری او بدون سر و صدا و تنها با حضور خانواده و تعدادی از بستگان انجام شود. در نهایت در نیمه فروردین‌ آن سال، پیکر او به قم منتقل شد تا بعد از غسل و کفن در قبرستان ابوحسین به خاک سپرده شود.[57] و این سرانجام زندگی مرجع تقلیدی بود که پس از فراز و فرودهای بسیار سرانجام چهره در نقاب خاک کشید.

مسیر زندگی آقای سید کاظم شریعتمداری بی‌شک سرشار از عبرت و پند است. شخصیتی که به دلیل خصلت‌های ناپسندی چون ریاست طلبی، جاه‌طلبی، حسادت، ترس و تصمیمات اشتباه، خود را در سراشیبی سقوط قرار داد و بدون توجه به نصیحت‌های امام خمینی و آیات عظام و خیرخواهان سرانجام در گوشه انزوا درگذشت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:‌


[1] عبدالرحمن راستگو، آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری مرجعی مظلوم و بی‌دفاع، بی‌جا: انتشارات دوازده آذر، 1387، ص 6.

[2] همان.

[3] سیدنصیر کماری، نگاهی گذرا به زندگی مرجع دوراندیش عالم تشیع مرحوم آیت‌الله‌العظمی شریعتمداری، بی‌جا، بی‌تا، ص 14.

[4] همان، ص 15.

[5] همان، ص 18.

[6] اصغر حیدری، آیت‌الله شریعتمداری به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1388، ص 17.

[7] فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی(ره)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 204.

[8]. سید حمید روحانی، شریعتمداری در دادگاه تاریخ، بی‌جا، بی‌نا، 1361، ص 37.

[9] همان، ص 39 و 40.

[10] سید محمدحسین آل‌صاحب فصول و دیگران، در لباس مرجعیت (آنچه گذشت – مجموعه مقالات)، ج 2، تهران: سوره مهر، 1396، ص 21.

[11] همان، ص 22.

[12] سیدنصیر کماری، همان، ص 29 و 30.

[13]  روح‌الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1382، ص 128.

[14] همان، ص 132 تا 134.

[15] همان، ص 140.

[16] اصول ششگانه‌ عبارت بود از: 1ـ الغای رژیم ارباب ـ رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی 2ـ ملی کردن جنگل‌ها 3ـ فروش سهام کارخانجات دولتی 4ـ سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه‌های تولیدی و صنعتی 5ـ لایحه‌ اصلاحی قانون انتخابات 6ـ ایجاد سپاه دانش. این اصول بنا به دلایلی که از حوصله این نوشتار خارج است، با واکنش و مخالفت مراجع وقت مواجه شد. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره انقلاب سفید بنگرید به: غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران: رسا، چاپ نهم، 1390، ص 211 تا 235.

[17]. حسن شکرزاده، مبارزات امام خمینی به روایت اسناد (از آغاز نهضت تا تبعید به ترکیه)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1386، ص 143.

[18] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران: رسا، چاپ نهم، 1390، ص 235 تا 237.

[19] روح‌الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، ص 390 تا 392.

[20] غلامرضا خواجه‌‌سروی، خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، پائیز 1396، ص 126.

[21] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، ص 311 تا 314.

[22] خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1388، ص 233.

[23]. گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، ج اول، زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: طرح نو، چ دوم، 1371، ص 245 و 246.

[24] اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 194.

[25] روح‌الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، ص 391.

[26] اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب سوم، ص 195.

[27] همان، ص 234.

[28] همان، کتاب اول، ص 507.

[29] همان، ص 660.

[30] همان، 662.

[31] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد اول: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ویراستار: عبدالله شهبازی، مؤسسه اطلاعات، چاپ 28، 1388، ص 518.

[32] همان، ص 576 و 577.

[33] اعترافات ژنرال (خاطرات ارتشبد عباس قره‌باغی)، تهران: نشر نی، چاپ دهم، 1368، ص 19.

[34] پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی؛ خاطرات احمدعلی مسعود انصاری)، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ هفتم، 1388، ص 131-128.

[35] اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب اول، ص 312.

[36] «جمهوری اسلامی مانند هر جمهوری دیگر است»، روزنامه کیهان، 16 بهمن 1357، ص 2.

[37] «دولت اسلامی برنامه مشخصی برای اداره مملکت خواهد داشت»، روزنامه کیهان، 30 بهمن 1357، ص 2.

[38] خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، جلد اول، ص 563.

[39] حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری، خاطره‌ها، جلد اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، 1388، ص 242.

[40] همان، ص 241.

[41] «نظری بر زمینه‌های تئوریک و عملی اختلاف امام خمینی با آیت‌الله شریعتمداری»، روزنامه جوان، شماره 4713، شنبه 12 دی 1394، ص 10.

[42] «در ولایت فقیه قدرت حاکمیت مردم نباید فراموش شود»، روزنامه اطلاعات، شماره 15959، یکشنبه 1 مهر 1358، ص 2.

[43] «مصاحبه آیت‌الله شریعتمداری با خبرنگاران داخلی و خارجی»، روزنامه اطلاعات، شماره 16023، سه‌شنبه 20 آذر 1358، ص 2.

[44] اسناد لانه جاسوسی آمریکا، کتاب اول، ص 104.

[45] همان، ص 74 و 75.

[46] همان، ص 104.

[47] غلامرضا خواجه سروی، خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، ص 250.

[48] شاداب عسگری، قدر مطلق یک توطئه (کودتای نقاب به روایت اسناد)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1388، ص 164 و 165.

[49] حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری، خاطره‌ها، جلد اول، ص 386.

[50] برای کسب اطلاعات بیشتر از نقش آقای شریعتمداری در کودتای نقاب بنگرید به: کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ پنجم، 1387.

[51] حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری، خاطره‌ها، جلد اول، ص 246 و 249.

[52] همان، ص 251 و 259.

[53] «مصاحبه رئیس مجلس درباره آخرین نتایج سفر هیات‌های صلح و اعلامیه جامعه مدرسین»، روزنامه جمهوری اسلامی، سال سوم، ش 8350، چهارشنبه 1 اردیبهشت 1361، ص 1.

[54] حجت الاسلام محمدی ری‌شهری، خاطره‌ها، جلد اول، ص 269.

[55] «مدرسین و مجتهدین قم عدم صلاحیت آقای سید کاظم شریعتمداری را برای مرجعیت اعلام کردند»، روزنامه جمهوری اسلامی، سال سوم، شماره 835، چهارشنبه 1 اردیبهشت 1361، ص 9.

[56] « توضیحات دکتر باهر درباره معالجه آیت‌الله شریعتمداری»، سایت تاریخ ایرانی، منتشر شده در 16 تیرماه 1392، کد خبر: 3350.

[57] سید محمدحسین آل‌صاحب فصول و دیگران، در لباس مرجعیت، ص 64.































































 

تعداد مشاهده: 32331


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.