امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

شرحی بر اسناد

محمدحسین آیرم، سرلشگری که سر رضا شاه کلاه گذاشت!


تاریخ انتشار: 21 ارديبهشت 1402

محمدحسین آیرم

«سرلشکر محمدحسین آیرم از رجال سیاسی و نظامی دوره رضاشاه در سال ۱۲۶۱ تهران به دنیا آمد پس از تحصیلات مقدماتی در تهران، در مدارس نظام قفقاز و روسیه تحصیلات خود را به پایان رسانید. پس از فراغت از تحصیل به نیروی قزاق پیوست. در سال 1280ش و در نوزده سالگی وارد رسته پیاده شد. به نظر می‌رسد این انتخاب بی‌ارتباط با تحصیلات او در روسیه و آشنایی با تشکیلات نظامی روس نبوده است. آیرم قبل از انقلاب بلشویکی، یک سال در ارتش تزاری نیز به عنوان افسر خدمت کرد. او از جمله افسرانی بود که برای تکمیل دوره آموزش خود به مؤسسات نظامی روسیه در مسکو و سن پترزبورگ رفته بودند. آیرم ده سال پس از خدمت به درجه سرهنگی رسید. در اوایل خدمت، به آجودانی کلنل لیاخوف، فرمانده کل نیروی قزاق در ایران منصوب شد. وی در سمت آجودانی لیاخوف بود که این افسر روس در تیر 1287 مجلس شورای ملی را به توپ بست. آیرم در 1294 به مقام ریاست ستاد نیروی قزاق رسید. هنگام کودتای سوم اسفند 1299، آیرم در ایران نبود، و بلافاصله از طریق بادکویه به ایران بازگشت.

محمد حسین آیرم در اوایل تشکیل قشون متحد الشکل به ریاست قشون مازندران و استرآباد منصوب شد، اما یک سال بعد (۱۳۰۱) سرپرستی قشون گیلان هم به او واگذار گردید و جای علی‌اکبر درخشانی را در رشت گرفت. از این زمان به بعد آیرم با سمت رئیس تیپ مستقل شمال هر سه ایالت را تحت نفوذ نظامی خود داشت.

منابع انگلیسی انتصاب آیرم را به این سمت جدید با اهمیت تلقی کرده، آن را اقدامی در جهت مقابله با فعالیت‌ها و تبلیغات روسیه شوروی در نواحی یاد شده ارزیابی کردند. آیرم توانست اتحادیه‌های کارگری را منحل یا فعالیت آن‌ها را خنثی کند؛ نشریات چپگرا را به تعطیلی بکشاند و با جاسوسی به محتوای مکاتبات مأموران سیاسی روسیه شوروی پی ببرد.

آیرم برای جلب رضایت رضاخان در مقام ریاست تیپ مستقل شمال در رشت دست به اقداماتی عمرانی زد؛ از جمله به دستور او احداث خیابان وسیعی را در مقابل فرمانداری آغاز کردند و آن را خیابان پهلوی نامیدند؛ اما اجحافات فراوان او به حقوق صاحبان املاک و خانه‌ها برای ساختن آن خیابان، اعتراض بسیاری از مردم را برانگیخت تا آنجا که آیرم ناچار دستور داد کار احداث خیابان را نیمه‌کاره رها کنند. برپایی چندین ساختمان بزرگ نیز به دستور او انجام گرفت که از قِبَل آن به ثروت قابل توجهی رسید.

تحرکات و راهزنی‌های ترکمانان در استرآباد و ناتوانی آیرم در دفع آن‌ها موقعیت وی را متزلزل ساخت. ترکمن‌ها راه‌ها را مسدود می‌کردند، زنان را می‌ربودند و به قتل و غارت مردم دست می‌زدند. به‌طوری که هر روز خون‌های زیادی بر زمین می‌ریخت و اموال و نوامیس بسیاری به یغما می‌رفت. چون خبر به پایتخت رسید، رضاخان آیرم را مأمور ختم غائله ساخت. آیرم که مرد جنگ و درگیری و دشواری‌های نظامیگری نبود در آغاز کوشید تا با دادن باج، اسیرانی را که در دست ترکمن‌ها بودند رها کند و به‌نحوی غائله را فرونشانَد ولی موفقیتی به دست نیاورد و ترکمن‌ها استرآباد را چپاول کردند و حتی وسایل شخصی و اثاث خانه آیرم را به غارت بردند. شکست آیرم در این مأموریت موجب عزل او در ۱۳۰۴ شد و به پایتخت احضار گردید.

رضاخان که از اقتدار سرلشکر عبدالله امیرطهماسبی که روز به روز در آذربایجان افزایش می‌یافت نگران بود، تدبیری اندیشید و تصمیم گرفت با یک تیر، دو نشان بزند. از این رو آیرم را به جای سرلشکر عبدالله امیرطهماسبی در ۱۳۰۴ به ریاست قشون آذربایجان گماشت و سرلشکر طهماسبی را نیز که در آذربایجان در میان مردم وجاهتی یافته بود، از آنجا برداشت و به مرکز قدرت آورد و با گماردن به سمتی نه‌چندان مهم، تحت نظر گرفت.

آیرم در این مأموریت بود که تغییر سلطنت مسئله روز شد و وی در انتقال قدرت از قاجاریه به پهلوی نقش فراوان داشت. در خدمت جدید نیز، اعمال خلاف عفت عمومی وی مردم را وادار به شورش کرد. خبر شراب خوردن او با روسپیان در استخر قمباغی تبریز، خشم آیت‌الله انگجی تبریزی و مردم تبریز را برانگیخت. علاوه بر آن، نظامیان زیر دست وی از مردم تبریز اخاذی می‌کردند و همین امر از دیگر موجبات نارضایی و شورش عمومی بود. رضاخان پس از خبر یافتن از ماجرا سپهبد امیر احمدی را برای فروخواباندن شورش، روانه آذربایجان کرد. امیر احمدی در ظاهر برای عزل فرمانده لشکر و در باطن برای حفظ جان او و آرام کردن اوضاع آیرم را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و رضایت آیت‌الله انگجی را به دست آورد.

در تهران، آیرم تنزل رتبه یافت و جزو افسران احتیاط درآمد و مدتی بیکار ماند تا این‌که از طرف شاه، به ریاست دژبانی مرکز انتخاب شد. در سمتِ تازه آیرم کوشید تا خود را بیشتر به رضاخان نزدیک کند. در این سال‌ها، یعنی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ ریاست بازرسی ارتش و ریاست بازرسی پلیس را عهده‌دار بود. او در تعقیب مقصود خود، دوستان قدیمی خویش را ـ یعنی کسانی چون سرتیپ مرتضی‌خان یزدان‌پناه و فرج‌الله بهرامی ـ که او را برکشیده بودند، نزد شاه متهم می‌ساخت. سعایت‌های پی در پی او مؤثر واقع شد و توانست خود را بیشتر به رضاخان نزدیک سازد. نتیجه آن کارها در سال 1310 رسیدن به پست مهم ریاست شهربانی به جای سرتیپ فضل‌الله زاهدی بود. از آن پس، آیرم حاکم بلامنازع و مقتدر عرصه‌ی نظامی گردید. وی برای تحکیم موقعیت خود و تقرب به رضا شاه، با تمهیداتی خواهر زن رضا شاه را برای پسرش به همسری گرفت. او برای تحکیم مبانی حکومت رضاخان و از بین بردن مخالفان اقدامات بسیاری کرد. در آغاز تصدیِ جدید، روزنامه‌ها را به چاپلوسی در مورد شاه واداشت و مردم را به چاپلوسی و خبرچینی برانگیخت؛ حتی رفتار وزیران و دولت‌مردان سرشناس نیز تحت نظارت مخفیانه او بود. به گفته محمدتقی بهار، او دسته دسته جوانان ایران را به اتهام عقیده‌ی بلشویکی داشتن، به پای جوخه اعدام می‌فرستاد.

در دوران ریاست او بر نظمیه، بسیاری از رجال قدرتمند که مغضوب شاه بودند، توسط آیرم حبس و به قتل یا تبعید محکوم شدند. تیمورتاش، داور و سردار اسعد از این شمار بودند. آیرم درباره تیمورتاش به شاه گفته بود که در راه بازگشت به ایران، در مسکو با بعضی مقامات روسی ملاقات‌ها و مذاکراتی در مورد نفت شمال کرده است. این اتهام خشم رضاخان را نسبت به تیمورتاش برانگیخت و آیرم در همان موقع به عنوان رئیس نظمیه شخصاً به خانه تیمورتاش رفت و اسناد و اموال او را توقیف و خود وی را به زندان قصر روانه ساخت.

از اقدامات مهم آیرم در دوران تصدی ریاست نظمیه، تأسیس پلیس سیاسی در ۱۳۱۲ بود که نام آن در دل دولت‌مردان و مقامات کشوری و نظامی رعب می‌افکند. آیرم برای برقراری حکومت پلیسی به تقلید از گشتاپوی حزب نازی آلمان، این سازمان را بنیان نهاده بود. او سه سال پیش از آن در ۱۳۰۹ در دیداری از آلمان با این‌گونه سازمان‌ها آشنا شد. تشکیلات این سازمان نیز از لباس مأموران و نشان‌ها و مراتب مختلف از گشتاپو تقلید شده بود. رئیس این پلیس سیاسی برای هر یک از وزیران، نمایندگان مجلس، صاحبان نفوذ، مدیران شرکت‌ها و مؤسسات بازرگانی، پرونده جداگانه افتتاح کرده و برگه‌ها و مدارکی علیه آنان جمع آورده بود. وی با آن مدارک می‌توانست هر کسی را به زندان افکند.

آیرم گاه نیز به معاملات سودآور دست می‌زد یا برای خرید مایحتاج نظمیه وارد معاملاتی می‌شد که سود کلانی عاید وی می‌ساخت. از جمله در ۱۳۱۲ برای تأمین ده هزار خروار گندم نظمیه، با یکی از تجار قراردادی منعقد ساخت و گندمی را که خرواری بیست ریال بها داشت، به هر خروار پنج ریال خریداری و آن را به قیمت واقعی گزارش می‌کرد. بعدها این معاملات مورد بازرسی و محاسبه قرار گرفت و اسناد این سوءاستفاده‌ها برملا شد.

آیرم مدتی نیز ریاست املاک سلطنتی رضاشاه را بر عهده داشت و در همین مقام زمین‌ها و املاک و دهات حاصل‌خیز و مرغوب را به زور از چنگ صاحبان آن‌ها خارج می‌کرد و به مالکیت رضا شاه در می‌آورد. آیرم عواید سرشاری نیز از املاکی داشت که در شمال تصاحب کرده بود و مبالغ هنگفت آنها به حساب‌های خود در خارج از کشور می‌فرستاد. او که سرنوشت رجال وقت کسانی چون تیمورتاش، سردار اسعد، داور و سرهنگ پولادین را به چشم خود دیده بود، قصد تأمین آینده خود را در خارج از ایران داشت. بنابر این وقتی موجودی پول‌های او در خارج به حد کفایت رسید، خود را به بیماری زد و وانمود کرد که قدرت تکلم را از دست داده است و خود را در بستر بیماری افکند. پزشکان از مداوای وی در ماندند و چاره را در این دیدند که برای معالجه به خارج برود. آیرم روز به روز حال خود را وخیم‌تر نشان می‌داد. ظاهراً یکی از دوستان پزشک او، با آمپول‌های مخصوصی که به او تزریق می‌کرد رنگ چهره‌ی او را زرد و جسم او را لاغر و نحیف ساخته بود. از سویی در این هنگام مدارکی به دست آمده بود که جعلی بودن گزارش‌های نظمیه بر ضد سردار اسعد و رؤسای ایل بختیاری دایر بر توطئه سوءقصد آنان به جان شاه را بر ملا می‌ساخت و آیرم از این تحقیقات خبر یافته بود و برای گریختن از ایران دقیقه شماری می‌کرد. رضا شاه که گمان داشت آیرم هیچ‌گاه از املاک و خانه‌های فراوان خود در ایران چشم نخواهد پوشید با سفر او موافقت کرد و در غیاب او سرپاس مختاری را موقتاً کفیل و جانشین وی ساخت. در ۱۳۱۴ آیرم از بندر انزلی با کشتی راهی باکو گردید و چند کیلومتر آن سوتر از مرزهای ایران بیماری‌اش یک باره شفا یافت! سرانجام پس از تحقیقات فراوان در پرونده‌های او و گزارش و نامه‌های شاکیان، اسرار سالیان دراز خیانت او بر شاه آشکار گشت. شاه دستور رسیدگی و محاکمه داده بود، ولی مجرم گریخته بود.

رضاشاه برای بازگرداندن او، هزار لیره به اسم مخارج مداوای وی فرستاد و از او خواست پس از معالجه خود، فوراً به ایران بازگردد. آیرم که از قصد وی آگاه بود، ضمن تشکر از تفقدات اعلیحضرت به عرض رسانید که کسالتش برطرف نشده و پزشکان اجازه بازگشت نمی‌دهند. شاه که تیر خود را به سنگ خورده می‌دید، دستور داد املاک و مستغلات و خانه‌ها و دارایی آیرم را در ایران توقیف کنند و اندک اندک با نظارت نظمیه که اکنون سرپاس مختاری ریاست آن را بر عهده داشت، به فروش برسانند.

آیرم که در آلمان به سر می‌برد، به تابعیت لیختن اشتاین کشور کوچکی واقع بین اتریش و سوئیس، درآمد. وی برای پذیرفته شدن درخواست تابعیت خود مجبور شد مبلغ گزافی به دولت آلمان بپردازد. او بعدها در همین کشور عنوان کنت دریافت کرد. آیرم در آلمان به فعالیت‌های سیاسی روی آورد و با همکاری گوبلز، لژیون ایرانی را در آلمان تشکیل داد. اعضای لژیون او برخی آلمانی و برخی ایرانی بودند. هدف افراد لژیون این بود که پس از پیروزی آلمان نازی، مناصب کشوری را در ایران در اختیار بگیرند.

در ۱۹۴۰م/ ۱۳۱۹ در برلن شعار حکومت ایران آزاد داده می‌شد و برخی از ایرانیان مقیم برلن، ستادی نیز برای آن تشکیل داده بودند. آلمان‌ها به فکر افتادند ستادی مشابه آن در فرانسه تشکیل دهند. آنان آیرم را که در اواخر سال ۱۹۴۲م/ ۱۳۲۱ به پاریس سفر کرده بود، به اجرای آن مأمور ساختند. وی در میهمان‌خانه‌ی مشهوری، ایرانیان را جمع می‌آورد و برای آنان سخنرانی می‌کرد و از آنان می‌خواست تا زیر پرچم هیتلر جمع شوند و نجات ایران را از پیشوای آلمان بخواهند. پول هنگفتی برای این فعالیت‌ها در اختیار وی قرار گرفته بود و او همچون زمان ریاست خود بر نظمیه، در کار ایرانیان آنجا تحقیق می‌کرد، از آنان وجوهی می‌گرفت و در حکومت آینده ایران آزاد به آنان وعده‌های پست و مقام می‌داد. سرانجام آلمان‌ها دریافتند که از آیرم کاری جز اتلاف پول آنان ساخته نیست. از این رو او را به اتهام ارتکاب قاچاق به زندان انداختند، اما بزودی با مداخله سوئیسی‌ها آزاد گردید. پس از آن مدتی نیز در زندان آمریکایی‌ها در سالامنده، به سر برد.

وی سال‌های پایانی عمر را با دخترش در «فادوتس» پایتخت امیرنشین لیختن اشتاین، گذراند و در ۱۱ فروردین ۱۳۲۷/ ۱۹۴۸م در این شهر درگذشت. گفته می‌شود که ایرانِ تیمورتاش به قصد گرفتن انتقام خون پدرِ خود، شخصی را اجیر کرده، مأموریت داده بود که آیرم را در منزلش به قتل برساند.

آیرم در جوانی ازدواج کرده و فرزنددار نیز شده بود، اما پس از یک عمل جراحی در اروپا عقیم شد.»[1]

اسناد زیر که از کتاب «انتخابات مجلس پنجم به روایت اسناد»، دو جلد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، برگزیده شده، درباره تلاش سرلشگر آیرم برای انتخاب افراد مورد نظر رضاخان برای مجلس شورای ملی در آن برهه تاریخی است. رضاخان با استفاده از افرادی مانند آیرم- که جنایت، خیانت و وطن فروشی‌شان بر همه چیز دیگر آن‌ها برتری داشت- توانست افرادی را وارد مجلس نماید که او را به سلطنت برسانند.

 

پی‌نوشت:


[1] . دانشنامه زندان سیاسی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، چاپ اول، سال 1401، ج 1، ص 46 تا 49. با اندکی ویرایش.























از راست سرتیپ احمد امیراحمدی، سرتیپ محمدحسین آیرم و سرتیپ مرتضی یزدان‌پناه


از راست محمدحسین آیرم، خزائی، محمدخان آیرم، رضاخان، عبدالله‌خان امیرطهماسبی، امیراقتدار انصاری، مرتضی یزدان‌پناه، سال 1303


آیرم


محمدحسین آیرم؛ رئیس شهربانی، سال 1314


 

تعداد مشاهده: 16598


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.