زنان دربار (1) - نگاهی به زندگی فرح پهلوی
تاریخ انتشار: 01 فروردين 1397
چکیده
فرح دیبا متولد مهرماه 1317ش سومین و آخرین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. عنوان رسمی فرح دیبا در دوران حکومت پهلوی «علیا حضرت شهبانو فرح پهلوی» بوده است. فرح دیبا در سال 1338 با شهناز پهلوی و اردشیر زاهدی دختر و داماد محمد رضا شاه پهلوی آشنا شد. آن دو او را برای ازدواج با شاه که در سال 1336 از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کردند. این معرفی به عقد و ازدواج در روز دوشنبه 29 آذر 1338 منجر شد. محمد رضا پهلوی در سال 1346 پس از تاجگذاری خود و فرح، همسرش را به عنوان نیابت سلطنت منصوب کرد.
*********
مقدمه
بررسی و تحلیل زندگی خاندان پهلوی و درباریان را نمیتوان جدای از ماهیت استعماری و استبدادی آنها به انجام رساند. رژیمی که با کودتای انگلیسها بر سر کار آمد و با حمایت همه جانبه استعمارگرانی مانند آمریکا و صهیونیسم و نوکران اقماری آنها در منطقه و تشکیلات وابسته مانند فراماسونری و بهائیت به حیات خود ادامه داد. فرزندان این خاندان در دامان پدر و مادری تربیت شدند که غربزدگی و اسلام ستیزی رویه روزمره آنان بود و دوری از اخلاق انسانی و مردم دوستی سجیه ایشان.
وابستگان سببی آنها نیز از کسانی گزیده میشدند که در همین چارچوب قرار داشتند و توسط کارفرمایان بیگانه مورد تائید قرار میگرفتند. درست است که هر کدام از آنها دارای شخصیت و رفتارهای خاص بودند ولی نقطه اشتراک همه آنها وابستگی، خودباختگی، بیهویتی، مردمی نبودن، ابتلا به انواع فسادهای خانوادگی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بود و بسیاری از آنان دچار بیماریهای روحی و روانی بودند.
در این میان برخی از اعضای خاندان سلطنتی گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند و ترکیبی از همه گونه تباهی و وطن فروشی بودند. زنان دربار نمونه روشنی از این ادعاست. بسیاری از کارگزاران رژیم پهلوی به تباهکاری افرادی مانند: فرح، اشرف، شمس پهلوی، تاجالملوک آیرملو(مادر محمد رضا شاه) و فریده دیبا (مادر فرح پهلوی) و مشاوران عالی آنان مانند لیلی امیرارجمند اعتراف صریح و روشن دارند. اسناد ساواک نیز با همه محافظهکاری و ترس رؤسا و مدیرانش از انعکاس گزارشهای صادقانه و فراگیر از همه اعمال و رفتار زنان دربار، گواه روشن و متقنی از این ماجراست و خاطرات نوشته شده از درباریان پس از پیروزی انقلاب اسلامی با در نظر گرفتن ملاحظه فوقالذکر، و برخی مدارک و مستندات از افراد مطلع و آگاه؛ هیچ جای شک و شبههای در این باره نمیگذارد.
مرکز بررسی اسناد تاریخی بنابر وظیفه اسلامی، انقلابی و تاریخی خود و با تلاش بسیاری از سربازان گمنام و اساتید و مؤلفین ارجمند با ارائه اسناد ساواک در خصوص رجال و زنان پهلوی تلاش کرده بخشی از حقایق تاریخی که در اسناد منعکس بوده را به جامعه تقدیم دارد و با درج مقدمه و پاورقیهای روشنگر و به دور از غرضورزی و افراط و تفریط در بیان واقعیات بکوشد تا مردم عزیز کشورمان که با آگاهی و ایثار به پاخاسته و رژیم وابسته، دیکتاتور و فاسد پهلوی را سرنگون کردند، بیش از پیش به عظمت کاری که کردند و خونی که دادند، واقف گردیده و اسرار پشت پرده را بدانند و اینک که قریب چهل سال از این انقلاب بینظیر میگذرد، با هشیاری همیشگی سد مستحکمی در برابر فریبکاری دشمن گردند و آگاهی لازم را به نسلهای آینده منتقل نمایند.
تولد و تحصیلات
فرح دیبا در 22 مهرماه 1317ش در تهران متولد گردید. سهراب دیبا- پدرش- اصالتا آذربایجانی و فریده دیبا- مادرش- گیلانی بود. پدرش که تحصیلات نظامی خود را در شوروی و فرانسه فرا گرفته بود، پس از مراجعت به ایران به عنوان افسر در ارتش به کار گمارده شد و در سال 1327 به علت ابتلا به سرطان درگذشت. فرح، تحصیلاتش را در مدرسه ایتالیاییهای تهران به نام خواهران کاتولیک، آغاز نمود و در همان جا بود که به فراگیری زبان فرانسه پرداخت. وی سپس به دبستان ژاندارک تهران رفت. این مدرسه توسط راهبههای فرانسوی اداره میشد. در کتاب « کارنامه فرهنگی، فرنگی در ایران» در خصوص چگونگی و زمان شروع به کار مدارس فرانسوی زبان در ایران که هر کدام شاخهای بودند از «آلیانس جهانی اسرائیلی» چنین میخوانیم: «مدرسههای فرانسوی زبان از اواسط قرن 19 در ایران شروع به کار نمود. مدرسه نوین فرانسوی زبان خود شاخهای بود از آلیانس جهانی اسرائیلی که در سال 1860م در جهت همدردی با یهودیان و به اصطلاح رسیدگی به گرفتاریهای همکیشان در سراسر جهان، بر پا شد. مرکز این انجمن در پاریس بود و بنیانگذارش آدولف.ک.میو و چند تن از روشنفکران یهودی بودند.»[1]
فرح تحصیلات متوسطه را در دبیرستان رازی تهران سپری نمود و سپس برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. سال اول تحصیل در رشته معماری را به علت عیاشی و گذراندن با دوستان پسر و دختر با مردودی پشت سر نهاد و در پایان سال دوم در حالی که طَرفی از تحصیل نبسته بود به ایران بازگشت و با طرح موضوع ازدواج با محمد رضا شاه، تحصیلات را به طور کامل رها نمود.
به هنگام تحصیل در مدرسه ژاندارک به عضویت سازمان پیشاهنگی درآمد و برای اولین بار به عنوان نماینده سازمان پیشاهنگی ایران به فرانسه مسافرت کرد. فرح در طول مدت تحصیل در فرانسه با گروههای مختلفی از دانشجوبان ایرانی مقیم فرانسه آشنا شده در این بین شاید به وساطت رضا قطبی، به عقاید چپی گرایش پیدا کرد و در حوزهها و محافل حزب توده شرکت نمود.[2] به گفته احسان طبری، فرح دیبا در سالهای تحصیل در فرانسه، توسط یکی از اعضا به نام انوشیروان رئیس به حوزههای حزب توده رفت و آمد داشته است. فرح نیز در بعضی از مصاحبهها به داشتن گرایشهای چپی در زمان تحصیل در فرانسه اذعان دارد. این افراد چپ کسانی بودند که فرح در سالهای بعد از تواناییهای آنان برای اجرای برنامههای ضد دینی خود در زمینههای گوناگون هنری و ترویج بیدینی استفاده کرد.
آشنایی با محمد رضا پهلوی
یکی از مسائل مطرح درباره فرح که هنوز جوابی قطعی به آن داده نشده و با وجود نقل قولهای بسیار، واقعیت همچنان در پرده ابهام قرار دارد، نحوه اولین آشنایی رسمی او با محمدرضا پهلوی است. وی میگوید: «در بهار سال 1339 فرصتی دست داد تا من به دیدار پادشاه نائل شوم. پادشاه برای دیدار رسمی و گفتگو با ژنرال دوگل به پاریس آمده بود و چنان که معمول است، سفارت ایران بر آن بود که چند نفر از ایرانیان را به او معرفی کند و من یکی از منتخبین او بودم. در میان شلوغی سفارت، آقای تفضلی، وابسته فرهنگی دست مرا گرفت و به محمد رضا نزدیک کرد. چند دقیقه بعد با او دست دادم و گفتم: فرح دیبا،مدرسه معماری...»[3]
فریده دیبا- مادر فرح- داستان آشنایی فرح با شاه را از طریق اردشیر زاهدی میداند:
«فرح برای تمدید گذرنامه و اسنادش به وزارت امور خارجه میرود و در آن جا به او میگویند، به دلیل فعالیتهای مضره، اسناد شما تمدید نمیشود و برای او قراری برای هفته بعد میگذراند... برادرم برای رفع مشکل از طریق دوستش احمد علی ابتهاج با اردشیر زاهدی مرتبط بود. اردشیر در ملاقات با فرح او را فردی شایسته برای همسری شاه دانست و با معرفی فرح به همسرش شهناز، زمینه آشنایی و ازدواج فرح با شاه ایجاد میگردد.»[4]
در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی آمده است: «فرح از فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند. اگر ندانیم حصارک چیست، شاید مسئله مفهوم نشود، در حصارک ویلایی بود که- اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوان او منتظر شکار دخترها و زنها مینشستند و هر مراجعه کننده از جنس مونث اگر مورد پسند زاهدی واقع میشد... و اگر مورد پسند زاهدی نبود او را به یکی از رفقایش که حضور داشتند، میداد... حالا این دختر با اطلاع از چنین وضعی برای درخواست پول به سراغ زاهدی در حصارک میرود یعنی این که خود را تقدیم زاهدی کند. لابد زاهدی از این دختر خوشش نیامده بود که به محمد رضا تلفن میزند که دختری این جا آمده و اگر اجازه دهید او را بیاورم. محمد رضا میپذیرد و بدون تحقیق قبلی که او کیست و خانواده او چیست، او را به فرودگاه میبرد و در هواپیما به وی پیشنهاد ازدواج میکند.»[5]
با زمینه چینی اردشیر زاهدی و همسرش شهناز پهلوی، فرح در حصارک با شاه دیدار مینماید و آشنایی آغاز میشود:
«پس از ورود شاه، والا حضرت شهناز و اردشیر زاهدی مرا معرفی کردند و پادشاه با سادگی در میان ما نشست. او فورا صحبت با من را آغاز کرد، به نحوی که من موقعیت را فراموش کردم».[6]
ارتباط فرح با محمدرضا بیآن که پیشنهادی برای ازدواج دریافت کند همچنان ادامه یافت تا این که مجددا کارت دعوتی از طرف شهناز پهلوی برای صرف شامی در حصارک کرج به دست فرح میرسد و در این جلسه، شاه به فرح پیشنهاد ازدواج میدهد. فرح نیز بدون معطلی جواب مثبت میدهد: «...سپس شاه دست مرا در دست خود گرفت و در حالی که در چشمان من مینگریست، گفت: حاضری با من ازدواج کنی، من فورا جواب مثبت دادم.»[7]
مدتی پس از این توافقات، موضوع ازدواج فرح با محمدرضا از طرف دربار اعلام گردید:
«وزیر دربار شاهنشاهی با کمال مسرت خبر نامزدی اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی را با دوشیزه فرح پهلوی به اطلاع عموم میرساند. مراسم نامزدی در ساعت پنج بعد از ظهر روز دوشنبه اول آذر ماه در کاخ اختصاصی برگزارخواهد شد.»[8]
با صدور این اعلامیه از طرف دربار، مقدمات برگزاری مراسم عروسی با بریز و بپاش بیاندازه و فراوانی انجام گرفت. فرح به همراه یک هیات، جهت خرید مراسم جشن به پاریس رفت و از گرانترین و مشهورترین مغازهها خرید کرد و هواپیمایی اختصاصی بین پاریس و تهران مرتبا در پرواز بود تا تمام مایحتاج خریداری شده را از آن جا به تهران حمل نماید. جالب این که برای این مراسم تمام اجناس حتی خیاط، آرایشگر، فیلمبردار، نوازنده، خواننده و... را از خارج آوردند و فرح برای بسیاری از دوستان، همکلاسیها و اساتیدش دعوتنامه به همراه بلیت رفت و برگشت فرستاد. خلاصه آن که شهبانوی ساده زیست و ساده پوش که به وطن بسیار علاقه داشت! در این بزم شاهانه از هیچ گونه اسرافی دریغ نکرد. فرح در باره صبح روز مراسم مینویسد: «صبح سیام آذر ماه 1338، همگی زود از خواب برخاستیم. ازدواج بعد از ظهر همان روز انجام میگرفت. آخرین شب را نزد خویشانم گذراندم. لباسی که ایوسن لورن برایم طراحی کرده بود، در گوشهای از اتاقم بر چوب رختی آویخته بود. خواهران کاریتا برای آرایش من از پاریس آمده بودند. این دو هم نگران به نظر میرسیدند.»[9]
در این مراسم تقریبا تمامی مسئولین عالی رتبه رژیم و نیز مهمانان بسیاری از خارج کشور شرکت کردند و هر کدام هدایای گرانبهایی که اکثراً از طلا، مروارید و دیگر جواهرات نفیس بود به فرح اهدا کردند، به گونهای که اطراف او پشتهای از جواهرات ایجاد شده بود.
مفاسد اخلاقی
الف)قبل از ازدواج
فرح دیبا از دوران کودکی براساس الگو و ارزشهای ضد اخلاقی غربی تربیت یافت و از لحاظ روابط جنسی و اخلاقی چارچوب و محدودیتی برای خود قائل نبود. وی در دوران تحصیل در مدرسه ژاندارک با پسران رابطه داشت و در تفریحهای دسته جمعی و شبگردی شرکت مینمود و به همین دلیل زمانی که برای تحصیل به فرانسه رفته بود، خوابگاه دارای ضابطه بود و از ورود پسران ممانعت میکردند که این مسئله باعث ناراحتی او گردید. ظاهرا مقررات دانشگاه برای ایجاد جو تحصیل و کسب علم، مانع نمیشود که فرح دیبا به همان روال ایران عمل نماید؛ لذا در همان سال اول دانشگاه مردود میشود. در همان زمان مدتی نیز با یک نروژی رفت و آمد داشت و به اصطلاح قصد ازدواج با او را در سر میپروراند ولی پس از مدتی با طرح موضوع ازدواج فرح با شاه، فرح او را رها کرد. از آن جایی که فرح پهلوی از دوران کودکی با پسر داییاش رضا قطبی بزرگ شده بود و با هم ارتباط داشتند پس از خروج این دو از کشور و سفر به فرانسه برای تحصیل، ارتباطها هم چنان ادامه داشت و احتمالاً قرار ازدواج نیز با هم گذاشته بودند ولی با سفر فرح به ایران و پیش آمد موضوع ازدواجش با محمدرضا پهلوی؛ این مسئله باعث ناراحتی رضا گردید و او در خارج در اعتراض به این ازدواج مقالهای در نشریه نیوزویک نوشت. سند ساواک در این زمینه مینویسد: «جسته، گریخته اکثر کسانی که با مطبوعات سر و کار دارند فهمیدند که سال قبل یک شماره از مجله نیوزویک به دست مردم نرسید ولی علت آن را نفهمیدند. ولی به طور خفیف چند نفر ابراز میدارند که پسر عموی[پسر دائی] ملکه فرح در آن شماره مقالهای نوشته و گفته بود (شاه ایران دختر عمو[دائی] و نامزد مرا از من گرفت) و بعد مفصلاً از این موضوع شکایت کرده بود و این شماره گویا از خارج به دست آنها رسیده است.»[10]
ب)بعد از ازدواج
تربیت و خلق و خوی فرح به نحوی بود که پس از ازدواج با محمدرضا، باز دست از کارهای انحرافی خود برنداشت. قسمتی از این بیبند و باری اخلاقی از سویی به تقلید از دربار و شخص شاه باز میگشت، به گونهای که نحوه عمل او تشویقی برای دیگران، از جمله فرح بود. به قول فردوست، از دلایل جدایی فوزیه از شاه فساد اخلاقی او بود که برایش قابل تحمل نبود و از دیگر سو فرح محدودیت رابطه در حدود زن و شوهری را دوست نداشت و همواره افراد بی قید و بند به امور اخلاقی را دوست داشت و آنها را تشویق میکرد. به همین دلیل لیلی امیرارجمند را الگوی روابط غیر اخلاقی خود قرار داد. زیرا او به محدودیت قائل نبود و در حضور شوهرش با جسارت با دیگران حرکات ناشایست انجام میداد و با وضعیتی نیمه عریان در مجالس حضور مییافت و شوهرش از ارتباط او با دیگران اطلاع داشت اما هیچ عکسالعملی نشان نمیداد و فرح همیشه در جمع دوستان، شوهر لیلی را به دلیل این بیغیرتی به عنوان یک شوهر خوب و متمدن مثال میزد و از وی تعریف و تحسین میکرد و هنگامی که در باره وضعیت لیلی امیرارجمند و انحرافاتش به او اعتراض میشد فرح در جواب میگفت: «هر کس اختیار خودش را دارد و به شما مربوط نیست.»[11]
فرح دیبا با آن سوابق اخلاقی، و اعتقاد به آزادی روابط زن و مرد، به منجلاب دربار فاسد پهلوی راه مییابد. جایی که خصیصه بارز آن فساد اخلاقی بود و هیچ کس به دلیل داشتن فساد اخلاقی نکوهش نمیگردید. فرح در موقعیت جدید، با پیوستن به مفسدان دربار، امکان بسیار خوبی برای لاابالیگری خود میدید. انحرافات جنسی فرح به عنوان ملکه ایران، نه تنها از منظر و اطلاع درباریان مخفی نماند، بلکه در ایران و خارج کشور و رسانههای گروهی نیز پخش شد.
زندگی اشرافی
الف) جواهرات فرح
فرح دیبا سرمایههای ایران را متعلق به شاه و خود میدانست و هرگونه و هر مبلغ که میل داشت هزینه میکرد. اغلب این مخارج جنبه تفنن داشت و از آن جایی که سرمایههای نفتی به خزانه دولت واریز میشد و فرح و دستگاه حاکمه آن را متعلق به خود میپنداشتند و صرف بیهوده آن را نیز حق خود میدانستند. یکی از خرجهای متداول فرح و نزدیکانش، خرید جواهرات گران قیمت مانند طلا، مروارید، الماس و.... بود. با آن که در روز عروسی هدایای فراوانی از طلا، مروارید و.... به او داده شده بود ولی اشتهای سیری ناپذیر او التیام نیافت. فرح به بهانههای مختلف برای خرید اشیای قیمتی به سفرهای گوناگون- به ویژه خارجی- میرفت و به عنوان یک مشتری دائمی برای جواهرفروشان غربی مورد توجه بود و هرگاه جنس عتیقه و یا جواهر گران قیمتی برای فروش داشتند، که برای دیگران خریدش ممکن نبود، پیشنهاد فروش آن را به فرح میدادند. تمام جواهرات فرح، در دربار بود تا این که با بروز نشانههای سقوط رژیم، به خارج از کشور منتقل گردید و در بانکهای اروپایی و سوئیسی به امانت سپرده شد که به موقع از آنها استفاده شود. احمد علی مسعود انصاری پسر خاله فرح به مسئله خروج جواهرات در چهار جعبه بزرگ که هر یک به اندازه نیم قد انسان بوده اشاره می کند[12]
ب)مسافرتها
شاه و فرح بخش قابل توجهی از سال را در مسافرتهای داخلی و خارجی سپری میکردند و گاهی اوقات سفرهای خارجی آنها چند ماه طول میکشید. این سفرها به همراه بسیاری از درباریان و محافظان و خدمه انجام میگرفت که مجموعه این سفرها هزینههای گزافی را به بیتالمال تحمیل میکرد. مینو صمیمی که منشی مخصوص فرح بود و به زبانهای آلمانی، فرانسه و انگلیسی مسلط بود و به عنوان مترجم در بسیاری از سفرهای شاه و فرح به خارج آنان را همراهی میکرد، در این زمینه در کتاب خاطراتش مینویسد: «شاه و فرح به همراه 40 نفر، برای اسکی طی ماههای ژانویه و فوریه به سن موریتس سوئیس رفته و در ماه مارس بر میگشتند و در آن جا دو طبقه از هتل دولار را اجاره میکردند و همچنین در کاخ کوهستانی فرح در سن موریتس به سر میبردند و تمام هزینه این مسافرت به دوش مردم بود.»[13]
تعدادی از نوع سفرهایی که انجام میگرفت خود گویای مطلب است:
●
●
●
●
●
●
●
●
و ده ها و بلکه صدها سفر خارجی از آن جمله بود. به این سفرها بایستی سفرهای داخلی تعطیلات نوروزی در کیش و تابستاندر سواحل شمالی، نوشهر، چالوس و اقصی نقاط خوش آب و هوا را نیز افزود.
علاوه بر ولخرجیهای فوق، باید به حاتم بخشیهای فرح و همراهان و دادن هدایای گرانبهای مختلف، همچون: قالیچه، خاویار، انواع مشروبات الکلی و سکه طلا اشاره کرد که برای جلب اعتماد بیشتر نسبت به رژیم پهلوی، به سران کشورها، دوستان، میهمانداران و... هدیه میشد.
پ)هزینه دندان پزشکی
فرح و دربار پهلوی تعلق خاطری به ایران نداشتند و تمام نیازمندیهایشان را از خارج کشور تامین میکردند، تا جایی که حتی برای ابتداییترین نیازمندیهای درمانی خود، از خارج کشور پزشک دعوت مینمودند، و دستمزد چند برابر، مخارج سنگین آمد و شد و چند هفته گشت و گذار در ایران از صندوق دربار پرداخت میشد. جالب این که برای درمان دندان درد معمولی فرح، دو نفر از خارج دعوت شدهاند که هزینههای ایاب و ذهاب و .... نیز از صندوق دربار پرداخت گردید. این در حالی است که دندان پزشکان ایرانی نیز از عهده چنین درمانهای ساده بر میآمدند.
ت)غذایهای خارجی فرح
شاه و فرح پهلوی خود را مهمانی میانگاشتند که چند صباحی بر سر این خوان یغما نشستهاند و تا میتوانند و فرصت باقی است باید سرمایههای مادی و معنوی این کشور را غارت کنند. با مروری به وسایل ترخیصی از گمرگ و مکاتبات انجام گرفته برای دربار، چنین در میآبیم که اینان غذاهایشان نیز از خارج وارد میشد و به مواد خوراکی وطنی توجهی نداشتند و حتی پنیر و گوشتشان از کشورهای اروپایی و آمریکایی وارد و تهیه میگردید. علی شهبازی- محافظ شاه- در باره آوردن غذا برای فرح از خرج مینویسد: «فرح از همان روز اول که وارد دستگاه دربار شد حتی صبحانهاش از فرانسه وارد میشد. از غذاها و .... نوشابههای ایرانی تنفر داشت.»[14]
ث)کاخهای فرح
یکی دیگر از محورهای مهم هزینهآور رژیم پهلوی، ساختن کاخهای متعدد در گوشه و کنار ایران، اروپا و آمریکا به ویژه در مناطق خوش آب و هوا بود. دربار پهلوی دهها ویلای گران قیمت در سراسر جهان داشت که بیشتر مدت حکومتشان را به تفریح و خوشگذرانی در این کاخها مشغول بودند. فرح پهلوی در خاطراتش برای عوام فریبی مدعی شده که: درباریان، شاه و فرح زندگی محقرانهای داشتهاند. دروغهای فرح پهلوی در خاطرات مکتوب و شفاهی وی برای مردم ایران و حتی نزدیکان دربار آن چنان آشکار است که با کوچکترین توجهی به اسناد و نوشتههای درباریان و نزدیکان وی تعجبآور مینماید.
ج)عکس بازی
فرح عشق شدیدی به عکس بازی داشت و با دعوت از عکاسان خارجی و دادن پول گزاف به آنها به کلکسیون عکس خود میافزود. نگاهی به چگونگی و عناوین بایگانی عکسها گویای روشنی از این موضوع است.
« دستورالعمل تهیه آرشیو عکسهای علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران.
برای تهیه عکسهای مربوط به علیاحضرت شهبانو، به شرح زیر اقدام شود:
●
●
●
●
●
در این دستورالعمل 54 عنوان بندی صورت گرفته که بایستی عکسهای فرح پهلوی در حالتهای مختلف از قبیل لباس، محل، موقیعت و... طبق آن دستهبندی گردد.
اقدامات عوام فریبانه
رضا شاه برای رسیدن به حکومت و تثبیت موقعیتش دست به اقدامات عوام فریبانهای همچون: شرکت در مراسم عزاداری سید الشهداء (ع) زد و خود را خادم اهل بیت (ع) معرفی نمود؛ اما پس از تقویت پایههای حکومتش، به مقابله با اعتقادات مذهبی مردم پرداخت. محمدرضا نیز با توجه به ریشههای عمیق دین اسلام و محبت اهل بیت(ع) در قلوب مردم ایران، خود را نظر کرده حضرت عباس(ع) معرفی مینمود و مدعی رابطه با امام رضا(ع) بود و به طور کلی علی رغم دین ستیزیهایشان خود را خادمان اسلام و تشیع معرفی میکردند. فرح نیز با تاسی به این سیاست، در مواقع مختلف به دنبال ارائه چهرهای مسلمان و مومن از خود در جامعه بود تا بدین وسیله مشروعیت و مقبولیتی برای رژیم در میان آحاد ملت ایران کسب نماید. او دستور داد تا شجره نامهای را برای او تهیه کنند که خانواده طباطبایی دیبا را با 31 پشت به حضرت امام حسن مجتبی(ع) برساند. وی همچنین برای تبلیغ هر چه بهتر و بیشتر، دستور داد تا این شجره نامه به زبانهای مطرح دنیا ترجمه و به اقصی نقاط جهان ارسال گردد. فرح به زین العابدین رهنما دستور داد قرآن را مطابق با ارزشهای مورد قبول رژیم ترجمه کند تا برای دستیابی به اهداف خاصشان در سطح وسیعی چاپ و منتشر نمایند. قرآن مذکور پس از آماده سازی به نام قرآن شهبانو نامیده شد. که همین نام گذاری اعتراضاتی را در جامعه به دنبال داشت.
جشن تاجگذاری
در سال 1346 شاه که به دنبال حادثه سوء قصد در کاخ مرمر بر جان خود ایمن نبود، تصمیم گرفت جانشینی خود را در قانون اساسی روشن نماید و به همین منظور در شهریور ماه سال 1346 مجلس مؤسسان برای تجدید نظر در اصول سه گانه 38 و 41 و 44 متمم قانون اساسی تشکیل گردید و مقرر شد اگر در موقع انتقال سلطنت، ولیعهد به سن قانونی برای احراز مقام سلطنت(20 سال) نرسیده باشد، شهبانو مادر ولیعهد بلافاصله نیابت سلطنت را به عهده خواهد گرفت مگر این که از طرف پادشاه شخص دیگری به عنوان نایب السلطنه تعیین شده باشد. نایب السلطنه شورایی مرکب از نخست وزیر و رؤسای مجلسین و رئیس دیوان عالی کشور و چهار نفر از اشخاص خبیر و بصیر کشور به انتخاب خود تشکیل و وظایف سلطنت را طبق قانون اساسی با مشاوره آن شورا انجام خواهد داد تا ولیعهد به سن بیست سال تمام برسد.
پیش بینی احراز مقام نیابت سلطنت از طرف فرح و عوامل انگلیسی بود که موقعیت او را در برابر شاه و همچنین خانواده او استحکام بخشد. فرح دفتر مخصوص خود را نیز توسعه داد و با مسئولیت دادن به هم اتاقی قبلی خود در پاریس، کریم پاشا بهادری به عنوان رئیس دفتر و گرد آوردن عدهای از کمونیستها و چپگرایان روشنفکرنمای آن زمان یک دربار خصوصی برای خود تشکیل داد. [16]
با تصویب طرح پیشنهادی در مجلسین، برنامهها برای برگزاری جشن تاجگذاری در سال 1346 پی گرفته شد. در برگزاری این جشن برخلاف ادعای فرح که معتقد است جشن براساس سنتهای ایرانی اجرا شده است، در واقع تقلیدی از مراسم تاجگذاری ملکه انگلستان بود و بیشتر لوازم این کار از خارج کشور و از گرانترین اجناس تهیه گردید، از جمله این اجناس کالکسهای بود که توسط یک کالسکه ساز اتریشی ساخته و با هواپیما به ایران حمل شد.
روزنامه NOHE چاپ میلان ایتالیا نیز در گزارشی با عنوان «تاج فرح، ترکیبی عظیم از سنگهای قیمتی» مینویسد: «این ترکیب عظیم و جالب سنگهای قیمتی، تاجی است که ملکه، فرح روز تاج گذاری زینت تارک خواهد کرد. مجموعه مزبور توسط جواهرسازان پاریس تهیه و در آن 1646 سنگ قیمتی و مروارید، متعلق به جواهرات سلطنتی ایران نصب شده است، تعدادی از جواهرات فوق، قرنها در محل مخصوص نگهداری میشد.»[17]
همزمان با برگزاری جشن، روزنامههای داخل نیز با آب و تاب فراوان گزارشهایی از آن منتشر نمودند و این در حالی بود که اکثر مردم ایران در گرسنگی و فلاکت به سر میبردند و بار سنگین هزینههای گزاف این تاج گذاری را بر دوش میکشیدند.
فرح و خانواده دیبا
فرح با راهیابی به دربار، اقوام خود را که به نوعی- با شجره نامه و بدون شجره نامه- نام دیبا را یدک میکشیدند از سراسر کشور فراخواند و دور و بر خود جمع نمود و برای هر یک مقام و منصبی در نظر گرفت و با دادن سکان برخی از ادارات به آنان، دستشان را در غارت و اسراف بیت المال مردم ایران باز گذاشت. به قول حسین فردوست: «محمد علی قطبی(دایی فرح) مقاطعه کاریهای سازمان برنامه را منحصر به خود کرد و با کمک اصفیاء، که در آن زمان رئیس سازمان برنامه بود، با 25 درصد استفاده به افراد دیگر واگذار میکرد. به این ترتیب ظرف 2-3 سال ثروت او به میلیاردها تومان رسید. دیباهای واقعی و قلابی همه چپاول کردند. همه دیباها به سازمان برنامه و دریافت مقاطعههای بزرگ روی آوردند و برای دیگران چیزی نماند جز این که با پرداخت 25 درصد به خانواده دیبا دست و پایی کنند و مقاطعهای بگیرند.»[18]
فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی
هنگام ازدواج محمدرضا پهلوی با فرح دیبا، خاندان پهلوی، چهارمین دهه حکومت و ملکداری خود را سپری میکرد. در این زمان موقعیت درباریان و خانواده پهلوی به طور بی سابقهای در اجتماع ایران تنزل یافته و این خاندان به شدت مورد تنفر مردم ایران واقع شده بود. با راه یافتن فرح، با چهره دروغین فرهنگی به دربار پهلوی، وسیلهای برای ترمیم چهره کریه رژیم پهلوی ایجاد شد. فرح با توجه به اندک سوادی که داشت، تنها درباری به حساب میآمد که مدتی دانشگاه دیده بود و با انجام بعضی اقدامات ظاهری و یا رفاهی میکوشید در افکار عمومی از رژیم و دربار چهرهای اصلاحگر، خیرخواه و خدمتگزار ارائه دهد. از طرف دیگر او نماینده گروهی غرب گرا بود و با فرهنگ و ارزشهای غربی آشنایی داشت و برای آن که تاثیری هر چه بیشتر در جدایی مردم از فرهنگ بومی و گرایش و پذیرش آنان به فرهنگ غربی بگذارد، فرهنگ و ارزشهای غیر ایرانی و اسلامی بیگانگان در ایران را ترویج میکرد. نکته دیگر این که فرح چپ گرایی را در غرب تجربه کرده بود و با همراه کردن تعدادی از افراد چپی با خود، مروج مبارزه با دین و باورهای مذهبی مردم ایران شد. در واقع وی هموار کننده اهداف رژیم با استفاده از عناصر چپ گردید. او با پذیرش تربیت غربی و الگوهای غیر ایرانی، به زودی یکی از مشکلات رژیم شد و دفترش با تحمیل هزینههای سنگین و ارائه طرحهای غیر مفید و ضد ارزشهای اسلامی و ایرانی همچون: جشن تاجگذاری، جشن هنر شیراز، جشن 2500 ساله و... از جمله بحران آفرینان رژیم پهلوی به شمار میآید. به این موارد، جشن عروسی او با آن مخارج نجومی، سوء استفادههای گسترده مالی، سوء مدیریت، باند بازی و مسلط نمودن بهائیان و مبارزه با اسلام و قرآن و...در نهادهای تحت نظرش را میتوان افزود.
در این قسمت به بیان برخی از فعالیتهای اجتماعی فرح میپردازیم:
الف. کانون پرورش فکری کودکان
کانون پرورش فکری کودکان از مراکز مهم ایجاد شده توسط فرح محسوب میگردید که در راس آن، لیلی امیرارجمند- دوست فرح و جاسوس حرفهای سازمان سیا- قرار داشت و براساس الگوی غربیان، برنامه ریزی و اداره میگردید. به تایید اسناد ساواک یکی از اهداف فعالیت کانون، دوری نوجوانان و جوانان از افکار مضره از جمله چپ و اسلام انقلابی بود: «کانون پرورش فکری کودکان قصدش بالا بردن سطح فرهنگ کودکان و یاد دادن روش درست زندگی به آنهاست. کانون میخواهد اوقات فراغت بچهها و نوجوانان را پر کند تا به این سو و آن سو کشیده نشوند و آلودگی مختلف اعم از سیاسی و اجتماعی و اخلاقی پیدا نکنند. کانون میخواهد برای فردای ایران انسانهای بصیر به وجود بیاورد و روح همکاری و تعاون را در میان فرزندان این آب و خاک قوی سازد. مدیر عامل کانون امیرارجمند چنین قصدی را دارد. مشارالیه زنی است فهمیده که جز خدمت به شاه و ملت نظر دیگری ندارد و یکی از هدفهای وی آرام کردن عواطف تند و سرکش نوجوانها است.»[19]
فعالیتهای عمده کانون که به اصطلاح متولی امور تربیتی کودکان، نوجوانان و جوانان جامعه بود در این راستا خلاصه میشد. دعوت از بازیگران مبتذل زن و مرد سینما و تلویزیون، آموزش رقاصی، نمایش فیلمها و معرفی و ارائه کتابهای زنندهای چون: «بچهها چگونه به دنیا میآیند» از دیگر آموزشهای کانون به شمار میآمد که عمدتا مورد اعتراض روحانیت و مردم مسلمان ایران بود.
ب. جشن هنر شیراز
جشن هنر شیراز از جمله شاخصهای سیاست «هویت شکنی»، «دین براندازی» و «ضد مذهبی» بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما دنبال میشد و در طول یک دهه برگزاری (1346-1356)، نگرشهای کاملا متضادی با فرهنگ اسلامی- ایرانی را به نام «فرهنگ» و «هنر» عرضه داشت. سه مقولهی موسیقی، تئاتر و سینما موضوعهای اصلی این جشن بود. تئاتر و موسیقی بیشترین بحثها و تنشها را به خود اختصاص داده بودند. از نظر قالب و محتوا نوعی تضاد و تناقض بر فضای برگزاری جشن حاکم بود. این جشن در یازده مرحله انجام میشد.
وقاحت در این جشنها آن چنان بود که شوکراس در کتاب خود مینویسد:
«ملکه،ریاست عالیه جشن هنر شیراز را نیز به عهده داشت. در اواسط سالهای 70 م جشن مزبور یکی از پر جنجالترین رویدادهای فرهنگی کشور به شمار میرفت. در میان نمایشهای متعدد آن، یک گروه برزیلی وجود داشت که اعضای آن در حین نمایش، سرمرغهای زنده را با دندان میکندند. جنجالهای جشن هنر وقتی به اوج خود رسید که یک گروه هنرپیشه، دکانی را در یکی از خیابانهای اصلی شیراز در نزدیکی مسجد گرفت و در درون دکان در پیادهروی جلوی آن نمایشی اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوت انگیز بین هنرپیشگان زن و مرد بود. چنین نمایشی در خیابانهای هر شهرک انگلیسی یا امریکا جنجال برپا میکرد و منجر به بازداشت هنرپیشگان میشد.»[20]
شاید یکی از مهمترین توصیفات در خصوص جشن هنر شیراز را بتوان در خاطرات ابوالحسن ابتهاج، رئیس وقت بانک ملی و سازمان برنامه و بودجه در عصر پهلوی دوم، یافت. او در این باره مینویسد:
«جشن هنر شیراز در واقع چیزی جز ارائهی مبتذلترین جوانب فرهنگ غرب و اجرای نمایشهای مهمل و بی بند و بار و در مواردی قبیح توسط هنرپیشههای دست دوم خارجی آن هم در ماه رمضان و اجرای موسیقی ناشناخته، بی سر و ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ نبود. این برنامه و برنامههایی نظیر آن (مانند دایر کردن قمارخانه در جزیره کیش با سوء استفاده از درآمدهای آستان قدس رضوی و...) پلههایی بودند برای رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ. تمدنی که شاه نوید آن را به مردم ایران داده بود.»[21]
پارسونز در قسمتی از خاطرات خود، ضمن ارزیابی کلی جشن هنر شیراز، مینویسد:
«آیا تشکیل فستیوالهای بینالمللی سالانهی فرهنگ شیراز با نمایشهای بیمعنی و مبتذل آن سهمی برای مردم ایران در برداشت؟... اثر سیاسی برنامههایی نظیر جشن هنر شیراز خیلی شدید بود. بسیاری از برنامههای این جشن که به هنرهای رادیکال و نو اختصاص یافته بود به هیچ وجه با مقتضیات جامعهی ایران تطبیق نمیکرد. چرا میبایست این قدر پول صرف تبلیغ و ترویج هنرهای اروپایی و جمعآوری مجموعههای هنری اروپا گردد و چنان برنامهی فرهنگی و هنری بزرگی، خارج از ظرفیت ادارهی آن از طرف ایرانیان تاسیس شود.»[22]
پ. صرف هزینه های بیهوده
در اسناد فرح از تخصیص چهل هزار دلار به فردی به نام لئودروف، برای ساخت مجسمهای از محمد رضا و مبلغ 000 / 500 / 1 ریال جهت ساخت مجسمه از خودش مطرح است.[23] دربار پهلوی و دفتر فرح بازار پرسودی برای مجسمه سازان آمریکایی و اروپایی به حساب میآمد که- هر طور باب میلیشان بود برای کارشان قیمتگذاری میکردند و از طرفی به دلیل حاتم بخشیهای فرح و پرداخت دستمزدهای بالا و نجومی آنها راسا از فرح درخواست کار میکردند. فرح گاهی اوقات با دیدن یک مجسمه، به آن علاقمند میشد و به تقلید از آن اثر، تصمیم میگرفت مجسمه و یا تابلویی از او در همان طرح تهیه شود، به ویژه این که چنین طرحهایی توسط بیگانگان تهیه شده و راجع به افراد مشهور جهانی باشد.
فرح و میراث باستانی
در دفتر فرح پهلوی قسمتی ایجاد شده بود تا ضمن حفظ و حراست از آثار باستانی و عتیقه جات، آثار هنری و فرهنگی ایران را که در طول زمان به عناوین مختلف به خارج کشور منتقل شده بود به کشور برگرداند و برای این امر کارشناسان و مشاورانی به کار گرفت و با تحمیل میلیاردها تومان هزینه، قصد جمعآوری و حفظ آثار باستانی را داشت. اما همان کسانی به کار گرفته شدند که سابقا در غارت آثار باستانی شرکت داشته و میلیونها بلکه میلیاردها ریال از این راه پول اندوخته بودند. رشید کیخسروی در باره باند ایوب ربنو- مشاور امور عتیقه فرح پهلوی- و اقدامات ویرانگرانه او مینویسد: «باند مافیایی و مخوف ایوب ربنو مانند غده سرطانی به جان آثر باستانی ما افتاد و بالغ بر پنجاه سال شیره جان این ملت زجر کشیده را مکیده و هیچ اثری را از تعرض خود مصون نداشت و نوک کلنگ این باند به تمامی آثار باستانی ما فرو رفت.... مدارک موجود نشان میدهد که باند صهیونیستی ایوب ربنو با استفاده از حداقل 1500 نفر کارگر و کلیه تجهیزات و امکانات حفاری و با نظارت صوری و ظاهری وزارت فرهنگ وقت، سالهای متمادی و مستمر در تخت جمشید و مرودشت، شهرری، گنبدکاووس و ترکمن صحرا و سیلک کاشان، حسنلو، زیویه کردستان، قیلانتو و غارکرفتو در کردستان، همدان، عمارلو و تمامی نقاط باستانی گیلان و مازندران و مارلیک، خوزستان و هفت تپه وجب به وجب لرستان، هرسین، کنگاور و سایر مناطق باستانی کرمانشاه و ذره ذره مناطق باستانی آذربایجان و سایر تپههاو اتلال باستانی و بیشتر قبور متبرکه حفاری نموده و آنچه را یافته است به موزههای خارج و اندکی از آن را به موزه ایران باستان فروخته است و.... در سال های بعد از 1346 که کلیه حفاریهای تجارتی ممنوع بود و تحت هیچ شرایطی دولت مجاز به صدور جواز حفاری تجاری نبود اما باند صهیونیستی ایوب ربنو هم چنان به حفاریهای تجارتی اشتغال داشته و از تعقیب و مجازات و بازخواست مصون بوده است.»[24]
با این وجود فرح پهلوی ایوب ربنو را به مشاورت خود برگزید تا به همراه خواهر زادهاش مهدی محبوبیان همچنان به غارتشان ادامه دهند، اما این بار زیر نظر فرح پهلوی که داعیه حفاظت از آثار باستانی را داشت!
مهر بی پیرایه شهبانو به اسرائیل
نویسندگان اسرائیلی در نوشتههای خود از علاقه فرح به اسرائیل سخنان گوناگونی بیان کردهاند. از جمله مئیر عزری در این زمینه مینویسد: «مهر بی پیرایه شهبانو به اسرائیل و مردم یهود هرگز پنهان نبود. دیدار گرم او از غرفه اسرائیل در نمایشگاه آسیایی تهران- را میتوان نمونهای از این مهر و وابستگی آشکار خواند. دیدارهای پیاپی وی از بیمارستان یهودیان تهران در جنوب شهر و رسیدگی هایش از خانوادههای یهودی را باید نشانه دیگری از این بی پیرایگی بدانیم.»[25]
فرح در جواب سوال خبرنگاری راجع به احساسش هنگام جنگهای اعراب و اسرائیل عنوان نموده بود: «گریه کردم حاضر بودم به عنوان ابراز تشکر حتی برای اسرائیل نیز رانندگی آمبولانس بنمایم. آری، همیشه به یاد خواهم داشت که فرزندان این کشور برای من چه کردهاند.»[26]
کمک پزشکان اسرائیلی برای تولد رضا پهلوی
مجله بول چاپ اسرائیل خبری را منتشر نمود مبنی بر این که فرح دیبا ملکه ایران ولیعهد ایران را پس از معالجه طولانی در اسرائیل، به دنیا آورده است. یکی از اسناد، گزارشی از یک محفل یهودی- صهیونیستی در تهران میباشد که حکایت از سفر یکی از پزشکان اسرائیلی به ایران برای به دنیا آوردن رضا پهلوی مینماید. در قسمتی از این سند میخوانیم: «بین محافل یهود گفته میشود که پروفسور زوندوک طبیب مخصوص امراض زنان و قابله بینالمللی برای وضع حمل علیا حضرت ملکه فرح بنا به دستور دربار به تهران خواهد آمد. وی تاکنون دو بار به تهران آمده و در هر نوبت از دریافت وجه خودداری نموده است.»[27]
پینوشتها:
[1] هما ناطق، کارنامه فرهنگی در ایران 1922-1837، با مقدمه فریدون آدمیت، نشر نظر، تهران 1380، صفحه126
[2] نیلوفر کسری، زنان ذی نفوذ در خاندان پهلوی، چاپ اول، نشر نارمک، 1380، صفحه204
[3] خاطرات فرح پهلوی، کهن دیارا، نشر فرزاد، خارج از کشور،صفحه73
[4] فریده دیبا، دخترم فرح، الله رئیس فیروز،نشر به آفرین، صفحه 76 و 77
[5] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، جلد1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، سال 1369، موسسه روزنامه اطلاعات، صفحه212و212
[6] خاطرات فرح، همان، صفحه 78
[7] خاطرات فرح، همان، صفحه82 و81
[8] اسناد ساواک، پرونده موضوعی سال 1338
[9] خاطرات فرح، همان، ص98.
[10] اسناد ساواک، پرونده موضوعی ازدواج فرح پهلوی، 9 / 7 / 1351.
[11] علی شهبازی، محافظ شاه، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص276
[12] احمد علی مسعود انصاری، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوراگی)، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، صفحه 301
[13] مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، اطلاعات، 1386، صفحه301
[14] علی شهبازی، همان، صفحه290
[15] اسناد موضوعی ساواک، مورخ29 / 7 / 1351
[16] زهره شیشه چی، علی اصغر طاهری، زندگی پر ماجرای زنان محمد رضا پهلوی- فرح، مشهد، انتشارات داریوش، 1393، صفحه 186
[17] زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرح پهلوی، صفحه 151، مرکز بررسی اسناد تاریخی
[18] خاطرات فردوست، همان، صفحه212
[19] لیلی امیر ارجمند به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سال 1382، صفحه135. امیر ارجمند از فاسدترین زنان دربار بود و از این جهت میتوان اشرف پهلوی را با او مقایسه کرد. لاابالیگری او به حدی بود که حتی درباریان نیز او را سرزنش میکردند. حال چگونه چنین کسی میخواهد از آلودگی سیاسی، اجتماعی و اخلاقی نوجوانان و جوانان جلوگیری نماید، خود معمایی است!
[20] ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، سرنوشت یک متحد آمریکا، ترجمه عبدالرضا مهدوی، پیکان، 1381،صفحه 115
[21] خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروضی، ج2، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1371، ص561
[22] آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمهی منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران، 1363،ص 47 و 48. در مورد فجایع و اثرات مخرب جشن هنر شیراز و مبارزه روحانیت و مردم متعهد و مسلمان شیراز به رهبری شهید آیتالله دستغیب با آن نک: بزم اهریمن، جلد اول تا چهارم از انتشارات این مرکز
[23] اسناد دربار، مورخ 25 / 6 / 1354
[24] رشید کیخسروی، دوران بی خبری: سومین گزارش، دربارهی تاراج آثار باستانی ایران، ناشر آرتامیس، 1388،صفحه8-12
[25] مئیر عزری ،یادنامه، جلد1، ابراهام حاخامی، 1927م ،صفحه231
[26] مرکز بررسی اسناد تاریخی، فرح پهلوی، جلد 1، صفحه36
[27] همان، جلد دوم، صفحه 19.
منابع
- ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروضی، ج2، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1371.
- پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط، ترجمهی منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران، چاپ اول، 1363.
- خاطرات فرح پهلوی، کهن دیارا، نشر فرزاد،1395.
- دیبا، فریده، دخترم فرح، رئیس فیروز، نشر به آفرین، 1380.
- فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، جلد1، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، سال 1369.
- شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، سرنوشت یک متحد آمریکا، ترجمه عبدالرضا مهدوی، پیکان، 1381.
- شهبازی، علی، محافظ شاه، خاطرات علی شهبازی مامور مخصوص شاه، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،1377.
- شیشه چی، زهره شیشه، طاهری، علی اصغر، زندگی پر ماجرای زنان محمد رضا پهلوی- فرح، مشهد، انتشارات داریوش، 1393.
- صمیمی، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، اطلاعات، 1386.
- عزری ، مئیر، یادنامه، جلد1، ابراهام حاخامی، 1927.
- کسری، نیلوفر، زنان ذی نفوذ در خاندان پهلوی، چاپ اول، نشر نارمک، 1380.
- کیخسروی، رشید، دوران بی خبری: سومین گزارش، دربارهی تاراج آثار باستانی ایران، ناشر آرتامیس، 1388.
- مسعود انصاری، احمد علی، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوراگی)، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384.
- ناطق، هما، کارنامه فرهنگی، فرنگی در ایران 1922-1837، با مقدمه فریدون آدمیت، نشر نظر، تهران 1380.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرح پهلوی، جلد1 تا 3، تهران، 1387.
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیر ارجمندی، تهران، 1383.
فرح پهلوی در دهه 80 شمسی در پاریس
از چپ: به راست فرح دیبا، محمدعلی و رضا قطبی (پسردایی)
استقبال از فرح در فرودگاه
بازدید فرح و رضا پهلوی از موسسه اطلاعات (فرهادمسعودی در حال گزارش دادن)
دستبوسی از فرح پهلوی توسط شریف امامی. از چپ: هویدا، فریده دیبا، عبداله ریاضی و حسین قدس نخعی، در ردیف کنار مشاهده میشوند
دستبوسی از فرح پهلوی
دستبوسی از فرح پهلوی
دستبوسی هوشنگ نهاوندی
شاه، کارتر، فرح، همسر کارتر
فرح به همراه دوستان خود
فرح پهلوی- ملک حسین پادشاه اردن- کریم پاشا بهادری - رئیس دفتر فرح
فرح پهلوی به همراه پهلبد و لیلی امیرارجمند (چپ)
فرح پهلوی به همراه لیلی امیرارجمند
فرح پهلوی در بازدید از تخت جمشید
فرح پهلوی در سفر به لندن- اردشیر زاهدی سفیر ایران در انگلستان
فرح پهلوی در لباس تاجگذاری
فرح پهلوی سوار بر اسبش در ویلای شمال کشور
فرح پهلوی و هرمز قریب (رئیس تشریفات سلطنتی)
فرح پهلوی همراه یکی از دوستان خود
فرح داخل هواپیما
فرح در استقبال از میهمان خارجی جشن هنر شیراز
فرح در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی
فرح در حال اسکی
فرح در دیدار با نانسی همسر رونالد ریگان
فرح در سفر خارجی
فرح در مراسم تاجگذاری
فریده دیبا (مادر فرح) و لیلی امیرارجمند
کارتر، شاه، همسر کارتر، فرح
محمدرضا و فرح پهلوی، شریف امامی، عبداله ریاضی در حال دستبوسی و حسین قدس نخعی
محمدرضا و فرح پهلوی
محمدرضا و فرح پهلوی
محمدرضا و فرح پهلوی
تعداد مشاهده: 23746