اول اسفند سالروز شهادت قامت استوار حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتی
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1402
چکیده
تکیهگاه اصلی نهضت امام خمینی مردم بودند و حرکت همگانی مردم در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی نمیتوانست صورت عینی به خود بگیرد مگر آن که این اقدام در پرتو مدیریت، برنامهریزی و هماهنگی بنیانگذار انقلاب اسلامی و یاران صدیق ایشان انجام پذیرد. بر همین اساس نخبگانی از یاران امام در کنار مردم با تاسی به رهنمودها و دستورهای امام(ره) گام به گام بر تحکیم شالودههای انقلاب همت گماشتند و در این راه سختیهای بسیاری را تاب آوردند. برخی از آنان پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان در کسوت یک انقلابی مسلمان، متعهدانه به کشور خدمت کردند و جان خویش را در همین راستا نثار انقلاب نمودند. شهید والا مقام حجتالاسلام مهدیزاده محلاتی در شمار نخبگان حوزوی و یاران گرامی امام خمینی قرار داشت که عمر خود را در مجاهدت و مبارزه با ستم صرف نمود و سرانجام نیز در همین مسیر به فیض شهادت نائل آمد.
*******************
ولادت یک مبارز
هجدهم تیر سال 1309 کودکی در محلات متولد شد که بعدها در زمره عالمان مجاهد و خستگىناپذیر درآمد. نوزاد را فضلاللّه نام نهادند. پدر فضلاللّه، حاج غلامحسین مهدیزاده یکى از کسبه بازار بود که علاوه بر کاسبى به کشاورزى نیز اشتغال داشت. فضلاللّه دوران کودکى را در دامن پرمهر پدر و مادر پشت سرگذاشت و در شش سالگى به مکتب رفت. پس از چندى حاج غلامحسین که توانایى خواندن و نوشتن نداشت فرزند را به یارى طلبیده و از آن به بعد وى علاوه بر تحصیل به حساب و کتاب روزانه پدر نیز مىپرداخت. پس از طى دوران مکتب که شش سال به طول انجامید، فضلاللّه که دیگر نوجوانى پرشور و علاقهمند به تحصیل بود به سبب جو مذهبى محلات و وجود عالمان برجسته درآن شهر به تحصیلات حوزوى روى آورد.
ورود به حوزه علمیه قم
سال 1324 در حالى که بیش از پانزده سال نداشت حلاوت کسب علم و دانش وى را برآن داشت که از کانون گرم خانواده جدا شده و عازم شهر قم شود. از این پس وى دیگر به صورت رسمى شروع به تحصیل دروس حوزوى نمود و به تکمیل آنچه قبلا در محلات آموخته بود پرداخت. وى با دقت، سرعت، نظم و تلاشى ستودنى به آموختن علوم اسلامى مشغول شد. مطول را نزد آیتاللّه محمد صدوقى، معانى را نزد آیتاللّه مرتضی مطهرى و کمی هم نزد آیتاللّه علی مشکینى فرا گرفت. در بخش عمده شرح لمعه شاگرد آیتاللّه صدوقى بود و مابقى را در محضر حاج اسداللّه اصفهانى نورآبادى خواند. همچنین وی بخشى از رسائل، مکاسب و کفایه را نزد آقاى سلطانى آموخت. قدرى از مکاسب را نزد آیتاللّه شیخ مرتضى حائرى و مقدارى از کفایه را نزد شیخ عبدالجواد اصفهانى و مرحوم مجاهدى تبریزى و کمى هم نزد شیخ محمدعلى کرمانى تحصیل نمود. منظومه منطق را خدمت شیخ مهدى حائرى و تفسیر را قدرى نزد حاج میرزا ابوالفضل قمى گذراند. مقدارى نیز در کلاسهای درس تفسیر علامه طباطبایى شرکت کرد و درس خارج را به مدت دو سه سال نزد آیتاللّه العظمی سیدحسین بروجردى یاد گرفت. ولى اصولاً درس خارج و فقه و اصول را نزد امام مطالعه کرد.
حجتالاسلام محلاتى از شاگردان، مریدان و یاران امام خمینى به شمار میرفت و نسبت به ایشان شناختى عمیق و ارادتى عاشقانه داشت. به سبب آشنایی با امام و خانوادهشان از دوران نوجوانی مجذوب جاذبههاى اخلاقى و عرفانى امام بود. حتی آن هنگام که به قم عزیمت نمود منزلى در مقابل منزل امام در محله یخچال قاضى قم خرید.
حضرت آیتاللّه خامنهاى در رابطه با این ویژگى شهید محلاتى مىفرمایند:
«یکى دیگر از خصوصیات شهید محلاتى عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدرى ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزى را بیان مىفرمودند مثل یک امر تعبدى برایش لازم الاجرا بود. اعتقاد و ارادت ایشان به امام به نظر من یکى از عوامل تحرک مستمر و خستگىناپذیر ایشان بود. امام هم به ایشان علاقه داشتند و خیلى احترام قائل بودند و به او محبت داشتند و به عنوان یک فرد مورد اعتماد به وى نظرمىکردند».[1]
تشکیل خانواده
وی در سال 1331 با نظر خانواده تصمیم به ازدواج گرفت. به همین خاطر با این که در این دوران مشغول فراگیرى علوم اسلامى در شهر قم بود، عازم محلات شد و با دختر آیتاللّه سیدجلال شهیدى محلاتى ازدواج کرد. پس از ازدواج مدتى در محلات ماند و سپس عازم قم شد. دو سال اول زندگى در قم را به همراه همسرش در منزل استیجارى گذراند تا این که موفق به خرید منزلى روبروى منزل امام(ره) در قم شد.
هجرت به تهران
اوایل سال 1340 به عنوان نماینده آیتاللّه العظمی بروجردى عازم تهران شد و براى همیشه در آن جا اقامت گزید و علاوه بر انجام امور تبلیغى و نشر فرهنگ و معارف اسلامى به ادامه تحصیل خود نیز پرداخت. مدتى به جلسات درس آیتاللّه سیداحمد خوانسارى و آیتالله محمدتقی آملی رفت و اسفار را نزد آیتالله احمد آشتیانی آموخت و کتاب نفس اسفار را از شهید آیتالله مطهری فرا گرفت.
مبارزات سیاسى
مراوده و همنشینى با شخصیتهاى برجسته و ظلم ستیزى مانند امام خمینى، سید محمدتقى خوانسارى و شهید حجتالاسلام نواب صفوى باعث شد تا حجتالاسلام مهدیزاده محلاتى از ابتداى جوانى سرى پرشور داشته باشد و پیوسته در مقابل ستمگران ایستادگى کند.
همکارى با فدائیان اسلام
او چندى پس از ورود به قم از طریق آیتاللّه العظمی سیدمحمد تقى خوانسارى با فدائیان اسلام ارتباط یافت و به طور مشخص در سال 1327 به جرگه آنان پیوست.
حمایت از فلسطین
رژیم اشغالگر قدس پس از جنایات فراوان در سرزمینهاى اشغالى و ماجراى دیریاسین، از طرف بیشتر کشورها به رسمیت شناخته شد و به عضویت سازمان ملل متحد درآمده و پنجاه و نهمین عضو سازمان ملل شد. رژیم شاه هم که تحت سیطره امریکا قرار داشت به بهانه حفظ حقوق اتباع ایرانى مقیم اسرائیل در اسفند 1328 رژیم صهیونیستى را به صورت دو فاکتو به رسمیت شناخت. این اقدام رژیم شاه از طرف فدائیان اسلام محکوم و به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. شهید محلاتى در توضیح این ماجرا مىگوید:
«مرحوم نواب یک روز بعدازظهر در مدرسه فیضیه سخنرانى کرد و گفت: اگر مىخواهیم اسرائیل را ساقط کنیم باید از تهران شروع کنیم، یعنى باید اول رژیم پهلوى را از بین ببریم تا بتوانیم با اسرائیل بجنگیم. وقتى شهید نواب از مدرسه خارج شد او را دستگیر کردند و یارانش را هم تعقیب کردند. ولى ما با سر و صدا و تظاهرات، طلبههاى جوان و داغ را جمع کردیم و رفتیم منزل مرحوم آیتاللّه خوانسارى و گفتیم که ما مىخواهیم برویم به کمک فلسطینیها و به جنگ اسرائیل. یادم هست که آن جا دفترى آوردم و شروع کردیم به اسمنویسى که برویم به جنگ اسرائیلیها، ولى خوب صدایمان به جایى نرسید و ما را دستگیر کردند و زدند و تعقیب کردند.»
همگام با آیتاللّه کاشانى
به جهت ارتباط با فدائیان اسلام با آیتاللّه سید ابوالقاسم کاشانى نیز آشنا شد و پس از بازگشت آیتاللّه کاشانى از تبعید خود را به ایشان معرفى نمود. رفت و آمد و ارتباط با ایشان کمکم فزونى یافت تا حدى که شهید محلاتى به عنوان نماینده ایشان مأموریت یافت تا به شهرهاى مختلف سفر کند. از جمله این مأموریتها سفر به آذربایجان و انتخابات دوره هفدهم بود که شرح آن از زبان خود ایشان چنین است:
«در جریان انتخابات دوره هفدهم که روابط آیتاللّه کاشانى با مصدق هنوز خوب بود به آذربایجان رفتم و چهار ماه درآذربایجان ماندم و به عنوان نماینده از طرف ایشان مأمور شدم در انتخابات شرکت کنم. من مقلد مرحوم سیدمحمدتقى خوانسارى بودم و ایشان اعلامیه دادند که در انتخابات شرکت کنید از مرجعمان مجوز شرعى داشتم. من در آن جا هم منبر مىرفتم و هم درباره انتخابات و مسائل مربوط به آن مبارزه مىکردم. هفده روز یا بیشتر در مسجد جامع تبریز من به زبان فارسى سخنرانى کردم و یکى از آقایان هم به نام سید مرتضى موسوى به زبان ترکى و از رادیو پخش مىشد. بیست و پنج روز در سراب مبارزه کردم تا بهادرى[2] را از آن جا بیرون کردیم. به اردبیل، مشکین شهر، مراغه وشهرهاى مختلف آذربایجان رفتم و سخنرانى کردم تا انتخابات دوره هفدهم تمام شد. دو گروه در آن جا مبارزه مىکردند. تیپ جبهه ملى و آیتاللّه کاشانى نقطه مقابل سلطنتطلبها بودند. در انتخابات تبریز نه نفر وکیل مىخواستند که پنج نفر از ما انتخاب شد، چهار نفر از آنها. اینها ناراحت شدند و روز بعد از راىگیرى سلطنتطلبها ریختند توى مسجد جامع. رئیس شهربانى وقت سرتیپ نخعى و فرمانده لشگر سرلشکر مقبلى بود. اینها سلطنتطلبها را مسلح کرده بودند و ریختند توى مسجد و آنها آمدند براى کشتن من و شروع کردند به تیراندازى به طرف من و من افتادم روى زمین که تیر به من نخورد. مردم یک عده فرار کردند، یک عده دیگر دور مرا احاطه کردند و به مقابله برخاستند. هدف آنها من بودم. الحمدلله خدا نخواست و سالم ماندم و مرا از نقطهاى فرارى دادند.»[3]
مقابله با جریان انحرافى
در اواخر سال 1331 حزب توده دست به ماجراجویى جدیدى حول محور فردى به نام سید علىاکبر برقعى زد که نهایتا منجر به درگیرى و حمله پلیس به مردم و طلاب حوزه علمیه شد. شهید محلاتی از جمله سخنرانان معترض به حضور این فرد در حرم حضرت معصومه (س) بود. علت اعتراض ایشان این بود که این فرد به کنفرانس صلح وین رفته بود. در موقع مراجعت تودهاىها و چپىها و ملىگراهاى آن روز به استقبالش رفتند و یکسره او را به حرم آوردند، وقتى وارد حرم شدند شروع به تظاهرات کردند و چند نفرى شعار علیه اسلام، قرآن وآیتاللّه بروجردى دادند. ایراد سخنرانی از سوی حجتالاسلام محلاتی در جهت مقابله با این حرکت بود اگرچه این موضوع به درگیری میان مردم و ماموران شهربانی انجامید، اما این حرکت ضد دینی سازماندهی شده در نطفه خفه شد. حجتالاسلام محلاتی شرح همین ماجرا را به تفضیل چنین گفته است:
«یک آقایى به نام سید علىاکبر برقعى بود که مشاعرش هم خوب کار نمىکرد. از کسانى بود که شعار صلح مىداد و تودهاىها را تقویت مىکرد و گروههاى چپگرا در قم دور او بودند و از طرف دولت مصدق هم آزادى داشت. این فرد به کنفرانس صلح وین رفته بود. در موقع مراجعت تودهاىها و چپىها و ملىگراهاى آن روز به استقبالش رفتند و یکسره او را به حرم آوردند، وقتى وارد حرم شدند شروع کردند به تظاهرات و چند نفرى شعار علیه اسلام، قرآن و آیتاللّه بروجردى دادند. حالا آنها مأمور بودند یا غیره، نمىدانیم ولى این کار باعث شد که احساسات مردم برانگیخته شود و در آن زمان من یکى از آنهایى بودم که رفته بودم بالاى دیوار همین جلوى صحن و سخنرانى کردم. مرحوم تربتى هم سخنرانى کرد. بعد هم جلوى در فرماندارى مردم را تحریک کردیم. حرف ما این بود که برقعى باید برود بیرون، ما مىگفتیم فرماندار باید جواب بدهد، جواب ندادند، مردم عصبانى شدند، آنها گاز اشکآور انداختند که مردم را پراکنده کنند و درگیرى شهربانى با مردم و طلاب آغاز شد. روز قبلش هم یک نفر کشته شده بود که بردند براى دفن و عدهاى هم مجروح شدند، ولى شایع بود که عده زیادى کشته شدند. البته یک نفر به نام سرتیپ مدبر از طرف دولت مصدق براى رسیدگى به این مساله آمد و جاهایى را براى کشف جنازهها بررسى کردند. به خاک فرج قم رفتند و یادم هست همان وقت من سردسته این جمعیت بودم و رفتیم منزل آیتاللّه بروجردى و چند تا از مخبرین هم از تهران آمدند و یک مصاحبهاى هم از من در روزنامه ترقى آن موقع چاپ شد.[4] وقتى رفتیم پیش مرحوم آیتاللّه بروجردى، ایشان فرمودند: بروید پیش آقاى خمینى[5]، بروید پیش ایشان، من اینها را بردم منزل آیتاللّه خمینى و در آن جا ایشان مسائلى را مطرح کردند که این قصه باید رسیدگى شود و بعد هم مصاحبه کردم، به هر حال چند روز تظاهرات بود و همان موقع سید علىاکبر برقعى را هم به یزد تبعید کردند...»
لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى
16 مهر 1341 خبر تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در هیئت دولت در روزنامهها منتشر شد. به موجب این لایحه قید اسلام از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان برداشته و در مراسم تحلیف به جاى قرآن کریم، سوگند به هر کتاب آسمانى قرار داده شده بود. پس از رسیدن روزنامهها به قم، مراجع و مقامات روحانى از جمله امام خمینى همان شب جلسهاى در منزل آیتاللّه شیخ مرتضى حائرى تشکیل دادند و به بحث و تبادل نظر پرداختند. در نتیجه هر یک از مراجع تلگرافى به شاه مخابره کردند. شاه در پاسخ تلگراف مراجع، موضوع را به نخستوزیر و دولت محول کرد.[6] در این میان شیخ محلاتی مامور رساندن تلگراف علمای قم به اسدالله علم نخستوزیر وقت شد. در ضمن او اعلامیههایی را از قم که خطاب به اسدالله علم بود با خود به تهران میآورد و پس ازانتشار توسط یک ارگان مخفی انقلابی توزیع مینمود. همچنین وی وعاظ را گرد هم میآورد و پیغامهای امام را به آنان ابلاغ مینمود تا بر منبر خوانده شوند.
لوایح ششگانه (انقلاب سفید)
19 دى 1341 یعنى 39 روز پس از اعلام خبر لغو تصویب نامه انتخابات انجمنهاى ایالتى شاه برنامه اصلاحات خود را با نام «اصول ششگانه انقلاب سفید» اعلام کرد و به همه پرسی گذاشت. این برنامه در واقع همان طرح امپریالیستى « اتحاد براى پیشرفت» بود که کاخ سفید، اجراى آن را در کشورهاى توسعه نیافته و از جمله ایران در نظر گرفته بود و آن را مانع بزرگى براى نفوذ کمونیسم مىدانست. امام خمینى تنها شخصیتى بود که با هوشیارى خاص خود دریافتند هدف شاه از طرح رفراندوم، تحکیم سلطه آمریکا و کاهش فشارهاى مردمى علیه رژیم است. از این رو بار دیگر با علما و مقامات برجسته روحانى در باره لوایح ششگانه به گفتوگو پرداختند و نقشههاى شاه را تشریح کردند. شهید محلاتى در ماجراى لوایح ششگانه با شرکت در جلسات متعدد به هماهنگى و انسجام میان روحانیون پرداخت و تمام سعى خود را براى اجراى منویات امام خمینى به کار بست. به دنبال انتشار اعلامیه امام مردم روز سهشنبه دوم بهمن و روز بعد به تظاهرات پرداختند. در این روز دانشجویان دانشگاه فعالیت چشمگیرى داشتند. عصر روز سوم بهمن، دهها نفر از روحانیون تهران در منزل آیتاللّه غروى اجتماع کردند. لکن این اجتماع نیز توسط نیروهاى رژیم شناسایى و در هم کوبیده شد و کلیه روحانیون از جمله شهید محلاتى را پس از ضرب و شتم سوار کامیون کرده و روانه زندان ساختند. شهید محلاتى در خاطرات خود در باره اولین دستگیرى خود مىگوید:
«اولینبارى که من دستگیر شدم در قضیه ششم بهمن سال 41 در قضیه رفراندوم بود. ما در آن زمان مرتبا جلساتى داشتیم. هم جلسه وعاظ و هم جلسه ائمه جماعات دایر بود و من در هر دو جلسه شرکت مىکردم. اعلامیه مىگرفتیم، چاپ و پخش مىکردیم و من که مسئول این کار بودم و با چاپخانهها در ارتباط بودم، لازم بود در هر دو جلسه شرکت کنم. صبح یک روز، در منزل مرحوم آقاى سید احمد لواسانى جلسهاى داشتیم و قرار شد که بعد از همان روز، جلسه در منزل آیتاللّه غروى کاشانى دایر باشد. من با یک عدهاى از آقایان علما، عصر آن جا بودیم. ناگاه سرهنگ طاهرى که آدم خشن و خبیثى بود و خیلى هم مرا اذیت کرد با یک سرهنگ دیگر از ساواک ریختند در آن خانه و ما را گرفتند و به قزل قلعه بردند.»
رژیم شاه پس از برگزارى رفراندوم به اصطلاح انقلاب سفید، چون به زعم خود کار را تمام شده دید اقدام به آزادى روحانیون دربند از جمله شهید محلاتى در 8 / 11 / 1341 نمود.
فاجعه مدرسه فیضیه
بامداد روز دوم فروردین سال 1342 مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) ناگهان دهها دستگاه اتوبوس شرکت واحد وارد شهر قم شد. چند ساعت بعد کامیونهاى نظامى حامل سربازان مسلح و مجهز به مسلسلهاى سنگین به قم رسیدند و به مانور در خیابانهاى شهر پرداختند. بعد از ظهر آن روز مجلس سوگوارى در مدرسه فیضیه برقرار بود. کامیونهاى نظامى اعزامى از تهران مقابل مدرسه فیضیه مستقر شدند. حرکات مرموز برخى از حاضرین که بدون تردید از طرف ساواک مأموریت داشتند باعث ایجاد تشنج در مجلس و قطع سخنان گوینده شد. در همین زمان، گروهى از اشرار ناگهان به مردم حمله کردند و جمعى را مجروح ساختند. در پى این حادثه نیروهاى اعزامى و مأموران شهربانى نیز با هجوم وحشیانه به مدرسه فیضیه دهها نفر را شهید و مجروح کردند. شهید حجتالاسلام محلاتى در زمان وقوع حادثه در قم حضور نداشت ولى در روزهاى بعد در منزل امام خمینى حاضر شد و به انجام وظایف محوله از سوى امام پرداخت. ایشان درباره حوادث فیضیه در خاطرات خود میگوید:
«در جریان حمله به مدرسه فیضیه من در تهران بودم، وقتى که همان شب یا فردا شب به قم رفتیم، دیدیم که عدهاى ازدوستداران امام آمدهاند که ایشان را مخفى کنند. امام فرمودند: همهتان بروید بیرون، من از جایم تکان نمىخورم. من رفته بودم قم، بعد مىخواستم به خاطر کارى به محلات بروم حالا یادم نیست چه کارى داشتم. امام فرمودند : زود برگردید و اعلامیهاى را که مىنویسم ببرید و چاپ کنید. یک تلگراف تسلیتى علماى تهران نوشته بودند، گفتند: جواب تلگراف است. من فردا قدرى دیر مىرسم، دیدم ایشان اعلامیه[7] را نوشتهاند و دادهاند به فرد دیگرى، بعد فرمودند به تهران برو و آن را بگیر. به امام عرض کردم، مضمون اعلامیه چیست؟ فرمودند: به شاه برمىگردد. پرسیدم: اسمش را در اعلامیه آوردهاید؟ ایشان فرمودند: بله، همین اعلامیه «شاه دوستى یعنى غارتگرى» خطاب به آقاى سید علىاصغر خوئى که پیرمردترین علما بود. چون مرسوم نبود کسى به شاه حمله کند به ایشان گفتم : آقا خطرناک است! همان طور که چهار زانو نشسته بودند، فرمودند: قل لن یصیبنا الا ما کتب اللّه لنا، همین جواب را دادند و فرمودند: هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. شما بروید کارتان را بکنید، و من آمدم و آن اعلامیه را چاپ و پخش کردیم که آن جنجال به پا شد...»
دستگیرى امام خمینى
پس از روبرو شدن رژیم شاه با مخالفت جمعى از روحانیون و علماى طراز اول حوزه علمیه قم و سخنرانى شدیداللحن امام خمینى علیه تصمیمات غلط رژیم، آنان در یک عکسالعمل شتابزده در پانزده خرداد سال 1342 به منزل امام یورش بردند و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند. به موازات دستگیرى امام بسیارى دیگر از علما و فضلاى حوزه نیز دستگیر شدند. یکى از کسانى که باید دستگیر مىشد شهید محلاتى بود که توانسته بود از دست مأموران رژیم بگریزد و پنهان شود. تا این که شاه و مشاوران داخلى و خارجى وى تحت فشار افکار عمومى سرانجام در تاریخ 11 خرداد 1343 اقدام به آزادى امام و انتقال ایشان به خانهاى که متعلق به ساواک بود، نمودند. همزمان رژیم عدهاى از روحانیون دستگیر شده را نیز آزاد نمود و حساسیتها کمتر شد. شهید محلاتى از فرصت به دست آمده استفاده نمود و در اولین فرصت خود را به امام رساند. ایشان در خاطرات خود بیان داشته است:
«پس از دستگیرى امام، برنامهاى تنظیم شد براى این که اینها نتوانند امام را محاکمه کنند، با قوانین آن موقع، چهار نفر ازعلما اجتهاد ایشان را گواهى کردند. با این که اجتهاد ایشان مسلم بود به نظر بنده ایشان از همه اعلم بودند، در عین حال براى این که مدرکى هم باشد، چهار نفر نوشتند. در آن زمان، با این که من مخفى بودم رفتم با آقاى میلانى صحبت کردم، آقایان میلانى، نجفى، محمدتقى آملى و شریعتمدارى نوشتند. مأمورین رژیم تصمیم گرفتند برنامهاى تنظیم کنند که شخصیت امام را تنزل دهند. لذا توطئه چیدند، دولت را عوض کردند و منصور را سرکار آوردند همه هم به امام گفتند: شما آزادید ایشان را به خانهاى در داودیه آوردند. آقاى قمى و مرحوم آیتالله محلاتى را هم آن موقع آزاد کردند. به مجرد این که امام وارد خانه شدند، من پس از یک ساعت خدمت ایشان رسیدم و سه روزى که ایشان در داودیه بودند من در آن جا خدمت ایشان بودم.»
مقاله روزنامه اطلاعات
در تاریخ 18 فروردین ماه 1343 مقالهاى تحت عنوان «اتحاد مقدس به خاطر هدفى مقدس» از طرف ساواک تدوین و در روزنامه اطلاعات انتشار یافت. در این مقاله به دروغ از همگامى جامعه روحانیت با برنامههاى انقلاب شاه و مردم خبر داده بود تا مخالفت روحانیت را با برنامههاى شاه امری پایان یافته اعلام کند. در واقع رژیم قصد داشت به این ترتیب، اذهان مردم را نسبت به روحانیت و رهبر بزرگ آن مشوش سازد. امام خمینى نیز وقتی که از انتشار این مقاله مطلع شد به شدت در صدد تکذیب آن برآمد و در این راستا مأموریتى به فضلالله محلاتى داد تا مراتب مخالفت ایشان را به دکتر صدر وزیر وقت کشور برساند.
«یکی از خواسته ها این بود که این خبر روزنامه را باید تکذیب کنید، فردای آن روز امام مرا خواستند، فرمودند برو تهران پیش دکتر جواد صدر وزیر کشور چون میدانست دکتر صدر همشهری ماست و من او را میشناسم؛ و به او بگو اگر این مطلب روزنامه را تکذیب نکنید، هر چه دیدهاید از چشم خودتان دیدهاید. من رفتم و با دکتر صدر در وزارت کشور ملاقات کردم و پیام امام را رساندم. این مردک جواب داد که من چند روز پیش اروپا بودم، من دیدم که آن جا در کلیساها کشیشها آزادند، صحبت میکنند، مردم را هدایت میکنند، دولت هم به کار خودش مشغول است، خلاصه این که دین از سیاست جداست. آقایان مشغول کار خودشان باشند، ما هم مشغول کار خودمان باشیم. گفت: من قول نمیدهم. بعد از آن گفت که من به نخست وزیر و ساواک میگویم. بعد هم حاضر نشدند تکذیب کنند. پس از مدتی، دکترصدر خودش به قم آمد و با امام ملاقات کرد و در این ملاقات، امام حرفهایش را به خود دکتر صدر گفت، تا این که منجر شد به این که خود امام در اولین جلسه درسشان، آن نطق تاریخی را فرمودند که ما همانی هستیم که بودیم و هیچ کس حق سازش ندارد. حتی فرمودند: خمینی اگر سازش کرد این ملت خمینی را هم بیرون می کند... و مبارزه دو مرتبه شروع شد. البته مزاحمتها بود و هر کس اعلامیه پخش میکرد، میگرفتند و بعضیها را تبعید کردند، بعضیها را زندان کردند، همان طور مبارزه ادامه داشت تا قضیه کاپیتولاسیون پیش آمد.»
کاپیتولاسیون
لایحه مصونیت مستشاران و دیگر اتباع آمریکا در ایران در مهر ماه سال 1343 در مجلس شوراى ملى به تصویب رسید. به موجب این لایحه مستشاران و اتباع آمریکایى که در استخدام دولت مىباشند از مصونیتها و معافیتهاى ویژهاى برخوردار مىشدند. خبر تصویب این لایحه امام خمینى را سخت آشفته و منقلب نمود. فعالیتهاى امام در مخالفت با این لایحه منجر به دستگیرى و تبعید ایشان به ترکیه گردید. این اقدام رژیم با واکنش شدید مردم و محافل روحانى روبرو شد و ساواک در فرداى دستگیرى امام به سراغ شهید محلاتى رفت و ایشان را احضار نمود. زیرا وی پس از تبعید امام بلافاصله دست به کار شده بود و در اولین اقدام به همراه سایر مبارزین زمینه تعطیلى بازار را فراهم نمود. در ادامه با ایراد سخنرانیهاى افشاگرانه و کوبنده به تبعید امام اعتراض و آن را محکوم کرد. به همین دلیل در 28 / 9 / 1343 دستگیر و روانه زندان شد. دی ماه همان سال قرار بازداشت شهید محلاتى به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران تبدیل و ایشان آزاد شد. اما ده روز پس از آزادى، مجددا توسط مأموران کلانترى 14 تهران دستگیر شد و به زندان افتاد. ساواک طی گزارشی در این خصوص اعلام کرد:
«برابر محتویات پرونده نامبرده در تاریخ 26 / 10 / 43 در منزل قاسم فروزنده لحافدوز که جلسه سیار هیئت اتفاقیون تشکیل شده بود سخنرانى نموده و ضمن آن مطالبى برخلاف مصالح عمومى بیان داشته، به همین جهت از طرف مأمورین انتظامى دستگیر و پس از تحویل به ساواک با صدور قرار قانونى توسط بازپرسى شعبه 7 دادستانى ارتش در زندان قزل قلعه تحت بازداشت قرار گرفت. متهم پس از رؤیت قرار نسبت به آن معترض شده و پرونده امر جهت رسیدگىهاى قانونى به اداره دادرسى ارتش ارسال و سرانجام دادگاه عادى شماره 2 اداره دادرسى ارتش اعتراض نامبرده را به قرار بازداشت صادره وارد ندانسته و نظریه بازپرس شعبه 7 دادستانى ارتش را دایر بر بازداشت موقت متهم تأیید نمود».[8]
شهید محلاتى بنا به حکم اداره دادرسى ارتش به شش ماه حبس محکوم شد که پس از طى دوران محکومیت آزاد شد.
اعتراض به جشن تاجگذارى
رژیم شاه هر ساله به بهانههاى مختلف اقدام به برپایى جشنهایى با هزینههاى سرسام آور مىنمود. زادروز شاه در چهارم آبان، سالگرد انقلاب سفید در ششم بهمن، کشف حجاب در هفده دى، دفع خطر از وجود شاه در پانزدهم بهمن و جشنهاى مختلف دیگر که از آن جمله جشن تاجگذارى شاه و ملکه بود که در سال 1346 برپا نمود. بر اساس اسناد موجود در ساواک شهید محلاتى و جمعى از روحانیون با برپایى این جشن به مخالفت برخاستند.
«برابر سوابق موجود نامبرده بالا از روحانیون ناراحت و طرفدار جدى خمینى و داراى چندین فقره سابقه بازداشت مىباشد و در یک مصاحبه خصوصى در تاریخ 28 / 7 / 46 اظهار داشته: چون شنیده شده در روز تاجگذارى مىخواهند در مساجد اذان بگویند از این رو با عدهاى از امامان جماعت مساجد تهران تماس گرفته و از آنها قول گرفته که در روز مزبور از گفتن اذان در مسجد خوددارى نمایند که به همین منظور و همچنین به علت مظنونیت و جلوگیرى از هرگونه پیش آمد احتمالى از جانب وى در تاریخ 38 / 46 دستگیر و تحویل زندان قزل قلعه گردیده که پس از انجام مراسم مزبور با اخذ تعهد آزاد شده، ضمنا با بررسى مدارک مکشوفه از منزل خمینى معلوم گردید نامبرده بالا نامهاى جهت وى به قم ارسال نموده که مفاد نامه مزبور علاوه بر تایید ارتباط وى با خمینى، روشن مىنماید که در گذشته اعلامیههاى منتشره خمینى در تهران به وسیله یاد شده چاپ و توزیع گردیده است.»
جشنهاى 2500 ساله
در حالى که اکثریت ملت ایران در فقر و محرومیت به سر مىبردند و در زمانى که هر صداى حقطلبى در گلو خفه مىشد و زندانهاى ایران انباشته از روحانیون خداجو و دیگر مبارزان راه حق بود، رژیم شاه در تدارک برگزارى عظیمترین و پر خرجترین مراسم با عنوان جشنهای «دوهزار و پانصدساله شاهنشاهى» در مهر سال 1350 بود. این تصمیم با واکنش بیشتر محافل سیاسى و اجتماعى روبرو شد و هر یک به گونهاى زبان به اعتراض گشودند. روحانیون مبارز نیز با برگزارى جلسات و ایراد سخنرانى در محافل مذهبى نسبت به این تصمیم رژیم اعتراض و آن را محکوم نمودند. حجتالاسلام محلاتی نیز یکی از معترضان بود. ساواک با ارائه گزارشهایی در این زمینه از این معترضان با عنوان وعاظ افراطی یاد کرد و بر مبناى این گزارش و سایر گزارشهاى دیگر در تاریخ 23 / 6 / 1350 اقدام به دستگیرى و بازرسى منزل شهید محلاتى نمود. وی در این باره میگوید:
«در جشنهاى شاهنشاهى که مىخواستند برگزار کنند، آمدند سراغ من و منبر افراد زیادى را ممنوع کردند. براى این که در آن موقع مىخواستند صداى کسى در نیاید. البته من یک ضربه تاریخى به اینها زدم[9]... به علت این اقدام ریختند توى خانه من و زندگى مرا تفتیش و بررسى کردند، یک مقدارى مرا نگه داشتند، بعد از من تعهد گرفتند که از تهران حق خارج شدن ندارم، مگر با اجازه دستگاه سازمان امنیت. جشنهایشان تمام شد، با آن رسوایى و آبروریزی.»
جلسات هفتگى
وی به همراه جمعى از روحانیون اقدام به تشکیل جلسات هفتگى در منازل کرده بودند. افراد شرکتکننده در این جلسات، روحانیون مبارزى بودند که اکثریت آنها تحت تعقیب ساواک قرار داشتند. مبادله اخبار و اطلاعات، اتخاذ تصمیمات مقتضى جهت مقابله با اقدامات ناصواب رژیم، کمک به خانواده زندانیان دربند، تهیه، چاپ و انتشار اعلامیه و... از موضوعاتى بود که در این جلسات مطرح میشد. همین موارد موجب شد تا ساواک در تاریخ 2 / 3 / 1351 اقدام به دستگیرى شهید محلاتى نماید. نزدیک به یک ماه بعد بنا به حکم شعبه 7 بازپرسى دادستانى ارتش قرار بازداشت شهید محلاتى به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایى تهران تبدیل و ایشان آزاد شد. اما این آزادى دوام چندانى نداشت و مجددا ساواک در تاریخ 26 / 10 / 1351 او را بازداشت کرد.
مأموران ساواک نزدیک به یک ماه شهید محلاتى را تحت شدیدترین شکنجهها و اعمال غیر انسانى قرار دادند. تشکیل جلسات مختلف بازجویى در زندان شهربانى، ضرب و شتم و فحاشى، حبس در زندان انفرادى و استفاده از تمامى شیوههاى معمول در ساواک جهت گرفتن اعتراف و به زانو درآوردن شهید محلاتى به کار بسته شد ولى ایشان با عزمى جزم و اعتقادى عمیق همه این مصائب را تحمل نموده و سرانجام در تاریخ 19 / 11 / 1351 آزاد شد.
آخرین دستگیرى
طى دوران مبارزه، مدتهاى مدیدى را ممنوع المنبر بود و غالبا نام ایشان در لیست وعاظ ممنوع المنبر دیده مىشد. اما وی با نادیده گرفتن این مطلب در مواقع مقتضى با ایراد سخنرانى در مساجد و هیاتهای مذهبى به روشنگرى پرداخته و موجبات نارضایتى رژیم را فراهم مىآورد. این امر در آستانه انقلاب اسلامى شدت یافت و او بدون در نظر گرفتن تمامى این دستورالعملها در مساجد مختلف به منبر رفت و مردم را جهت شرکت در مبارزه ترغیب کرد. بر این اساس کمیته مشترک ضد خرابکارى رژیم در خرداد 1357 ایشان را دستگیر نمود.
در آستانه انقلاب اسلامى
شهادت آیتاللّه حاج آقا مصطفى خمینى در اول آبان 1356 نقطه عطفى در تاریخ مبارزات ملت ستمدیده ایران بود چرا که از این تاریخ به بعد آتش قیام هر روز شعلهورتر شد. فعالیت مبارزین علنى و مردم به صورت عمومى وارد صحنه شدند. مراسم شهدا پىدرپى برگزار و هر چهلم، چهلم دیگر را به دنبال داشت. تظاهرات و راهپیمایى غالب شهرها را فرا گرفته بود. در این بین فعالیت روحانیت بیش از پیش شد و صحنهگردانان اصلى روحانیونى بودند که از زندانها آزاد شده بودند. شهید محلاتى نیز همچون گذشته در صف اول مبارزه قرار داشت و تمامى همت و تلاش خود را براى ضربه زدن به رژیم به کار بست. با شهادت دوست دیرینه خود آیتاللّه حاج آقا مصطفى اقدام به برپایى مجالس فاتحه در قم و تهران نمود. در این مجالس گویندگان مذهبى به تجلیل از مقام علمى و معنوى فرزند امام پرداختند و پیرامون شهادت ایشان از رژیم شاه توضیح خواستند. شهید محلاتى پیامهاى امام را از طریق تلفن یا پیک دریافت و پس از چاپ آن را منتشر مىنمود. وى از عوامل اصلى برپایى راهپیمایى عظیم روز عید فطر شانزده شهریور و روزهاى تاسوعا و عاشورا بود. پس از فاجعه هفده شهریور 1357 از سوى ساواک تحت تعقیب قرار گرفت و مدتها مخفى بود. با این حال در مناسبتهاى مختلف اقدام به تهیه اعلامیه و گرفتن امضا از علما و فضلا مىنمود. جامعه روحانیت مبارز را در سال 1356 با کمک جمعى از علما و فضلاى مبارز تأسیس نمود و در راه اندازى، پشتیبانى و حمایت از اعتصابات نقش به سزایی داشت. از کارگردانان اصلى تحصن علما در دانشگاه تهران بود و به همراه شهید مطهرى و شهید مفتح از سوى جامعه روحانیت مبارز به عنوان مسئولان کمیته استقبال از حضرت امام، انتخاب و در انجام این مسئولیت تلاشى طاقتفرسا و چشمگیر نمود.
طلوع انقلاب
تبعیدها، تعقیبها، زندانها، بازجوییها، بازرسىها، شکنجهها، ممنوعیتها و احضارهاى یاران امام در بهمن ماه 1357 به بار نشست و ثمره این شجره طیبه آشکار شد. با پیروزى انقلاب اسلامى شهید محلاتى همچنان در بطن حوادث و جریانات مهمى که تداوم انقلاب اسلامى در گرو آن بود قرار داشت. هر جا احتمال مىداد کارى بر زمین مانده است در آن جا حضور یافته، با تلاشى بىامان و خستگىناپذیر خود به اصلاح امور مىپرداخت. وی پس از پیروزى انقلاب اسلامى مسئولیتهاى مختلفى از جمله معاون کمیته مرکزى انقلاب اسلامى، نماینده امام(ره) و سرپرست صندوق تعاون اصناف، اولین نماینده امام(ره) و سرپرست حجاج ایرانى در سال 1358، نماینده امام(ره) در شوراى عالى حج و اوقاف، اولین دبیرکل جامعه روحانیت مبارز، نماینده مردم محلات در اولین دوره مجلس شوراى اسلامى و نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى را بر عهده داشت.
پرواز سرخ
او که در دوران جنگ تحمیلى به طور منظم بین تهران و جبهه رفت و آمد داشت و شاید کمتر کسى را بتوان از میان روحانیون پیدا کرد که به اندازه ایشان به جبهه رفته باشد، در هنگام بیشتر عملیاتها در جبهه حضور داشت و با رفتن به خطوط مقدم جبهه رزمندگان اسلام را دلگرم مىنمود. هرگاه به ایشان گوشزد مىشد که امام حضور مسئولان عالى رتبه نظام را در خطوط مقدم ممنوع نموده است، مىفرمود:
«من با دیگران فرق دارم، من نماینده امام در سپاه هستم و باید به خط مقدم بروم و به جوانان، مردم و رزمندهها روحیه بدهم.»
اما در اثنای همین رفت و آمدها در اول اسفند 1364 ساعت 30 / 12 دقیقه ظهر هواپیماى حامل وی که متعلق به شرکت «فرندشیپ» هواپیمایى آسمان هنگامى که از تهران به مقصد اهواز در حرکت بود، در آسمان اهواز هدف دو موشک هوا به هواى جنگندههاى عراقى قرار گرفت و در منطقه «وین» در 25 کیلومترى شمال اهواز سرنگون شد. در این واقعه دلخراش حجتالاسلام محلاتى به همراه بیش از چهل نفر از روحانیون، نمایندگان مجلس و مسئولان فرهنگى و قضائی کشور به شهادت رسیدند.
مبارزات شهید محلاتى در کلام رهبری
حضرت آیتاللّه خامنهاى در مصاحبهاى به دو ویژگى برجسته شهید محلاتى اشاره نمودند:
«من تاکنون هیچ فردى را ندیدم که در مبارزات عمومى این جور سازشناپذیر و خستگىناپذیر باشد. در کار جمعى زود آشنا و زود آشتى و سهلالمؤونه باشد. واقعاً مثل ایشان با این خصوصیات کسى را ندیدم. البته کسانى هستند که با یک فشار تسلیم مىشوند، ولى ایشان در مقابل فشار دشمن واقعاً تسلیم نمىشد، بارها زندان افتاده بود، به نظرم 10 الى 15 مرتبه در طول دوران مبارزه زندان رفته بود، دستگیر شده بود. شما میدانید تعداد بازداشت مهم است یعنى اگر کسى یک بار زندان بیفتد و مثلاً ده سال در زندان بماند این فقط یک بار بازداشت شده، اما اگر کسى در این ده سال، پنج بار بازداشت شود هر بار یک رنج خاص خودش را و یک مرحله و عقبه خاص خودش را باید بگذراند. در حالى که اگر کسى یک بار بازداشت شود فقط یک عقبه خواهد داشت.
شاید هر کسى حاضر نباشد راحتى خودش را، زندگى آرام معمولى خودش را به خاطر اهداف و آرمانهایى که باید براى آن مبارزه کرد از دست بدهد ولى ایشان از جمله افرادى بود که به راحتى زندگى را، آسایش را، درآمد را و از همه مهمتر، عنوان را نثار مبارزه کرد. وى حتى حاضر بود از آبروى خودش نیز مایه بگذارد».[10]
امام خمینى در پیامى خطاب به ملت ایران در تجلیل مقام شامخ شهیدان به ویژه شهید محلاتى فرمودند:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اناللَّه و انا الیه راجعون
«...و حجتالاسلام حاج شیخ فضلاللَّه محلاتى شهید عزیز را که من و شما او را مىشناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکى از چهرههاى درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است تحمل سختیها نمود و رنجها کشید و با قامت استوار ایستادگى کرد، اجازه ورود در محضر شهداى صدر اسلام مرحمت نماید. و به بازماندگان محترم تمامى شهدا صبر و اجر مرحمت فرماید و به روحانیون عزیز و قضات محترم و وکلاى ارجمند و محافظین عزیز و خدمه محترم هواپیما و سایرین که در این جنایت عظیم عفلقیان و با جاسوسى منافقین ملحد به شهادت رسیدهاند، جزا و اجر فوق تصور ما عنایت فرماید. و به رزمندگان در جبههها و بسیجیان، این راهیان کربلا پیروزى نهایى عنایت فرماید و قلب حضرت- بقیة اللَّه ارواحنا فداه- را از همه ما راضى فرماید و به دعاى آن بزرگوار، به همه ما استقامت مرحمت کند.»[11]
و السلام علیکم و رحمه اللَّه
روح اللَّه الموسوی الخمینى
[1] . بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، انتشارات راه امام، چاپ ششم، مهرماه 1359، ج 1، ص 142.
[2] . احمد بهادرى نماینده سراب در دوره هاى پانزدهم و شانزدهم در مجلس شوراى ملى بود که با فعالیتهاى شهید محلاتى در دوره هفدهم از راهیابى به مجلس بازماند.
[3] . یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ قامت استوار شهید حجتالاسلام فضلالله مهدیزاده محلاتى (27)، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1382، ص 10-1.
[4] . نشریه ترقی، شماره 32، 22 دی 1331، ص 23.
[5] . صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ اول، پائیز 1378، ج 1، ص 31.
[6] . بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، همان، ج 1، ص 142.
[7] . صحیفه امام، همان، ج 1، ص 177.
[8] . یاران امام به روایت اسناد ساواک؛ همان، ص 100.
[9] . خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1376، ص 71.
[10] . نشریه پیام انقلاب، 25 بهمن 1365 ، سال هشتم، ش 181 ، ص 12.
[11] . صحیفه امام، ج 19، ص 498.
شهید حجت الاسلام محلاتی
شهید حجت الاسلام فضل الله مهدیزاده محلاتی
عکس زندان شهید حجت الاسلام فضل الله مهدیزاده محلاتی
شهید حجت الاسلام محلاتی در کنار امام خمینی
شهید حجت الاسلام محلاتی در حال سخنرانی
شهید حجت الاسلام محلاتی در کنار آیت الله مهدوی کنی
شهید حجت الاسلام محلاتی در کنار رهبر معظم انقلاب اسلامی، آیت الله مشکین و حجت الاسلام ناطق نوری
از راست: شهید آیتالله مطهری، استاد محمدتقی شریعتی، شهید حجتالاسلام محلاتی، دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد
تعداد مشاهده: 16289