بازخوانی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360
تاریخ انتشار: 05 شهريور 1403
مقدمه
شش روز پس از عزل ابوالحسن بنیصدر از ریاستجمهوری، در شبانگاه ۷ تیر ۱۳۶۰، در مقر حزب جمهوری اسلامی بمب نیرومندی منفجر شد و آیتالله سیدمحمد حسینیبهشتی، رئیس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس شورای اسلامی و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. به زودی مشخص شد که این بمب توسط یکی از عناصر نفوذی سازمان منافقین به نام محمدرضا کلاهی کار گذاشته شده بود. منافقین در تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که با این انفحار کار نظام یکسره خواهد شد، اما تصمیمات سریع و قاطع امام خمینی(ره) در جایگزینی مدیرانی که از نظام گرفته شده بود، منافقین را در رسیدن به اهداف خود و ایجاد تزلزل در ارکان نظام ناکام کرد.
مروری برآغاز و انجام حزب جمهوری اسلامی
هفت روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موجودیت حزب جمهوری اسلامی طی اعلامیهای از سوی پنج نفر از روحانیان مبارز و انقلابی اعلام گردید.[1] اعلامیهی مذکور در تاریخ 29 بهمن ماه 1357 با امضای آقایان سید محمد حسینی بهشتی، محمدجواد باهنر، سیدعلی حسینی خامنهای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و اکبر هاشمی رفسنجانی منتشر شد. در این اعلامیه از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان برداشتن گام نخست مبارزه یاد شده؛ که پس از آن نوبت به بخش دوم مبارزه رسیده است که از گام اول سختتر میباشد: «مبارزه با ضد انقلاب، مبارزه با توطئهها، حراست از پایگاههای گشوده شده و گشودن پایگاههای فتح نشده، زنده نگاه داشتن امید و اطمینان در مردمی که پس از دورانی طولانی، طعم پیروزی را میچشد، تداوم بخشیدن به حرکت، حرکت به سوی جامعهی توحیدی، جامعهای آباد و آزاد که در آن خودکامگی و ستم، تبعیض و استضعاف و استبداد نیست و انسان به درستی و فقط بندهی خدا است... تجربهی جنبشهای صد سال اخیر ایران باید همه را قانع کرده باشد که ما همواره ضربهی بزرگ را از سوی فقدان یک تشکیلات نیرومند و همهگیر خوردهایم...؛ ایجاد تشکیلاتی نیرومند و سامان دادن به نیروهای فعال و ایجاد انسجام و انضباطی آهنین است که میتواند حرکت انقلابی ملت را به درستی تداوم بخشد و جنبش را از خطر انهدام و دستاوردهای آن را از غارت دشمن مصون بدارد... سازمان دادن به نیروهای پراکندهی جنبش را فریضهای بزرگ و اسلامی میدانیم. اگر در طول چند سال گذشته، رخدادهای لحظه به لحظه و مسئولیتهای فوری و فوتی امکان یک اقدام گسترده را در این زمینه به ما نداده است، مانند همهی ناظران منصف معتقدیم که مردم مسلمان در این انقلاب نیز مانند انقلابهای گذشته، نیروی اصلی و عمدهی انقلاب ایرانند و باور اسلامی و احساس تکلیف الهی، عمدهترین و اصلیترین انگیزهی آن. با این تشخیص و این تحلیل، تأسیس حزب جمهوری اسلامی را در جهت هدفهایی که در بیانیههای رهبر جنبش امام خمینی (ره)، مکرر از آن یاد شده، اعلام میکنیم و همهی کسانی را که در این باور و این انگیزه و این هدفها با ما شریکند، به همکاری فرا میخوانیم.»[2]
مرحوم دکتر حسن غفوری فرد با اشاره به این موضوع که طبق اساسنامه اولیه حزب «پس از آنکه حداقل سیصدنفر به عضویت حزب درآیند نخستین کنگره حزب تشکیل میشود.»[3] میگوید: «در همان ساعات یا دقایق اول اعلام موجودیت، خیلی تعداد از این بالاتر رفت؛ یعنی در تهران مرکز ثبتنام در کانون توحید بود که در همان روز اول و دوم صفهای بسیار طولانی برای ثبتنام ایجاد شد و افراد باید مدتها صبر میکردند تا نوبتشان شود و همان روزهای اول به چندصد هزار نفر رسید. بعد هم به سرعت از استانها و شهرستانها فشار آوردند که دفتر حزب درست شود. شهید حجتالاسلام محمدجواد باهنر مسئول امور استانها بودند و سعی میکردند که [دفاتر حزب را] محدود نگهدارند، اما فشار و تقاضا و استقبال به حدی بود که به سرعت ما مجبور شدیم در مکانهای مختلف شهرهای مختلف و شهرستانهای مختلف دفتر حزب تشکیل دهیم. در یک فاصله کوتاهی تعداد اعضا به بالای میلیون رسید.»[4]
شهید بهشتی که اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود، در اشاره به ماهیت این حزب چنین بیان داشته است: «میخواهیم جایی و تشکیلاتی به وجود بیاید که نیروهای مسلمان و مؤمن به انقلاب اسلامی، یکدیگر را بهتر بشناسند و خود را سازماندهی بکنند و در خدمت خلق برای رضای خدا باشند.»[5]
حزب جمهوری اسلامی در یک دههی آغازین حیات نظام اسلامی تأثیرگذارترین حزب در عرصهی سیاسی کشور بود. این حزب از طریق بنیانگذارانش و همینطور تریبونهای رسانهایاش در سالهای 58 تا 60 نقش مهمی در زمینهی افشاگری بر علیه جریانهای مخالف خط امام(ره) مانند منافقین، چریکهای فدایی، لیبرالها، تودهایها و دولت بنیصدر ایفا کرد و در نهایت موفق شد با سازماندهی حسابشده و مدیریت موفق تشکیلاتی در سراسر کشور از طریق موفقیت در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، دورهی اول مجلس شورای اسلامی و دومین دورهی ریاستجمهوری، ادارهی کشور بر مبنای دیدگاههای اصیل اسلامی و انقلابی حضرت امام(ره) را تضمین کند.
بهگفتهی شهید بهشتی، تلاشهای حزب جمهوری اسلامی در سال 58 بهطور اخص معطوف به برنامهریزی، مشارکت و اجرای مراسمی مانند روز کارگر، روز زن و همینطور حمایت از اقدامات دانشجویان مسلمان پیروی خط امام در جریان واقعهی تسخیر لانهی جاسوسی، حمایت از تصویب قانون اساسی و بهخصوص اصولی مانند اصل ولایت فقیه و برخی اصول اقتصادی و قضایی، مشارکت سیاسی در برگزاری موفق رفراندومهای جمهوری اسلامی، قانون اساسی و انتخابات دورهی اول مجلس شورای اسلامی، تأسیس و راهاندازی واحدهای مختلفی مانند انتشارات، کارگری، دانشجویی، بانوان، اصناف، مهندسان و پزشکان برای سازماندهی و ایجاد انسجام تشکیلاتی در اقشار و اصناف مختلف برای تداوم دستاوردهای انقلاب بود.[6]
حزب برای موفقیت در اهداف فوقالذکر تلاش گستردهای برای تربیت و آموزش نیروهای مجرب انجام داد و به گفتهی شهید آیتالله بهشتی «سرانجام این طلسم شکسته شد که مسلمانها قادر به داشتن تشکیلات حزبی، اجتماعی، سیاسی و اسلامی برخاسته از تودهی مردم آن هم با شرکت فعال روحانیت نیستند.»[7]
به هر حال حزب جمهوری اسلامی که یک تشکل فراگیر بود و تمام افراد معتقد به جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی، رهبری امام خمینی (ره) و ولایت فقیه را در برمیگرفت، در درون خود دچار چندصدایی و اختلاف نظر شد. اختلافات مذکور در حوزههای مختلف فکری، سیاسی و اقتصادی نمود یافته بود؛ که از جمله میتوان به اختلاف نظر در برداشتهای فقهی ـ که منجر به پیدایش دو اصطلاح فقه سنتی و فقه پویا و در نتیجه دو گرایش فکری «راست» و «چپ» در درون حزب شده بودـ، چگونگی اطاعت از رهبری انقلاب، نحوهی تعامل بخش خصوصی با بخش عمومی و دولتی و میزان جواز دخالت دولت در اقتصاد، سیر کلی جهتگیری روزنامهی جمهوری اسلامی، نحوهی نگرش به دولت مهندس [میرحسین] موسوی، تعدد تشکیلاتی در درون حزب، و در نهایت نارضایتی حضرت امام خمینی از فعالیتهای حزبی در شرایط آن روز کشور اشاره کرد.[8]
به این ترتیب در درون حزب جمهوری اسلامی اختلافات فکری و سیاسی و اقتصادی به حدی رسیده بود که عملاً آن را از یک حزب منسجم و یکپارچه تهی ساخته بود و استمرار فعالیت چنین حزبی ممکن نبود.[9]
اوج این تعارض را میتوان در جریان رأیگیری در دومین مجلس شورای اسلامی برای نخستوزیری مجدد آقای مهندس میرحسین موسوی مشاهده کرد. در جریان این مسئله در واقع نمایندگان مجلس به دو گروه مشخص تقسیم شدند؛ هر چند که اکثریت آنها از اعضاء و یا هواداران حزب جمهوری اسلامی بودند. پس از مذاکرات طولانی و مخالفتها و موافقتهای شدید، در نهایت 99 نفر از نمایندگان مجلس به مهندس موسوی رأی مثبت ندادند؛ که در نتیجه به طور رسمی و عملی شکاف درونحزبی به وجود آمد.
میتوان گفت اولین پیشزمینهی انحلال[تعطیل] حزب جمهوری اسلامی و اختلاف و انشعاب در جامعهی روحانیت مبارز را همین موضوع شکل داد.[10]
اختلافات موجود در حزب جمهوری اسلامی از یک طرف، و نیز ملاحظات حضرت امام خمینی نسبت به این که شخصیتهای مهم کشور در یک حزب باشند، زمینههای توقف فعالیتهای آن را ایجاد کرد. آقای هاشمی رفسنجانی که خود از مؤسسین و عضو شورای مرکزی حزب بوده است در این باره چنین عنوان مینماید: «امام در مورد فعالیت حزبی که شخصیتهای مهم رسمی کشور در آن باشند، ملاحظاتی دارند؛ چون ضعفهای حزب دامن آنها را میگیرد و قدرت اصلاح کامل هم نخواهند داشت. با انحلال علنی و رسمی حزب هم موافق نیستند، چون آثار سوء سیاسی دارد. با بیرون آمدن ما دو نفر (آیتالله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی) و رها کردن حزب به حال خود هم موافق نیستند؛ پس از مذاکرات زیاد، قرار شد که تدریجاً فعالیتهای حزب محدود شود و این حزب راکد شود تا اگر روزی لازم شد، بتواند تجدید حیات کند.»[11]
به این ترتیب از میان سه راهکار «ادامهی کار یا انحلال و یا پایین کشیدن فتیلهی حزب»[12] سرانجام راه سوم با مشورت امام راحل انتخاب شد.[13] و آیتالله سید علی خامنهای به همراه حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در تاریخ 11 خرداد 1366 به نمایندگی از شورای مرکزی حزب، نامهای خدمت حضرت امام خمینی (ره) نگاشتند و در خواست تعطیلی حزب را دادند.
در این نامه که در واقع هم فلسفهی تشکیل حزب جمهوری اسلامی و هم گوشهای از فعالیتهای آن ذکر شده، و با اشاره به این موضوع که «ممکن است تحزب در شرایط کنونی بهانهای برای ایجاد اختلاف و دودستگی و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت گردد.» پیشنهاد تعطیلی، و نه انحلال حزب آمده است: «شورای مرکزی پس از بحث و بررسی مبسوط و مستوفی با اکثریت قاطع به این نتیجه رسید که مصلحت کنونی انقلاب در آن است که «حزب جمهوری اسلامی» تعطیل و فعالیتهای آن به کلی متوقف گردد.» [14] حضرت امام خمینی (ره) نیز با پیشنهاد مذکور موافقت فرمودند.[15]
حزب مذکور در طول حدود یک دهه فعالیت خود از 1357 تا 1366 در متحد ساختن نیروهای انقلابی در مقابل احزاب و گروههای سیاسی مخالف جناح اصلی انقلاب اسلامی ـ مخالفین با ولایت فقیه و اساس جمهوری اسلامی ـ و نیز نیروسازی برای ادارهی کشور، تلاشهای بسیاری کرد و توانست در تثبیت نظام جمهوری اسلامی و عبور کشور از بحرانهای شدید سیاسی و نظامی ایفای نقش نماید. تلاشهای طاقتفرسا در تدوین قانون اساسی، تشکیل نهادهای انقلابی، تشکیل اولین مجلس شورای اسلامی و نیز اولین نخستوزیری، بسیج نیروهای مردمی برای ادارهی جنگ و بحرانهای داخلی، مقابله با جناح بنیصدر و ادارهی کشور پس از عزل اولین رئیسجمهور و... از مهمترین فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی بوده است. همین تأثیرگذاری حزب جمهوری اسلامی در فرآیند تثبیت انقلاب اسلامی بود که در نهایت سازمان منافقین را به این نتیجه رسانید که با از بین بردن مدیران اصلی نظام، میتوان آن را از پای درآورد و زمینه را برای حاکمیت خود فراهم کنند.[16]چنانچه محمدجواد قدیرى عضو کادر مرکزى سازمان منافقین و از طراحان اصلى انفجار مسجد ابوذر، در روز چهارم تیر 1360 به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که روز هفتم تیر، کار یکسره خواهد شد. وى روز ششم تیر نیز قبل از فرار از کشور به بعضى از متهمین عضو سازمان که مجدداً دستگیر شده بودند گفته بود که فردا یعنى روز 7 /4 /60 کار نظام اسلامى تمام است.[17]
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبهها برگزار میکرد. روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد. حدود ساعت 21 در حالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر درهم ریخت، بطوریکه آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشههای ساختمانهای اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، هزاران نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها دائم در رفت و آمد بودند. سقف بتونی سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فروریخته بود و دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند.[18]
آقای مهدی فاضلی کارمند حزب جمهوری اسلامی که از مجروحان حادثه بود میگوید: «اواحر سخنان شهید آیتالله دکتر بهشتی بود که صدای مهیبی شنیدم و به دنبال آن همه جا تاریک شد و سقف پایین آمد. همه کسانی که در سالن سخنرانی بودند زیر آوار ماندند. صدای آه و ناله و تکبیر شنیده میشد. من از جایی که ایستاده بودم و به سخنان آیتالله بهشتی گوش میدادم حدود 5 متر عقبتر پرت شدم. تمام حادثه در یک لحظه طول کشید.» [19]
این انفجار علاوه بر آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی که ریاست دیوان عالی کشور را برعهده داشت، 72 تن از یاران ایشان، شامل 4 وزیر،[20] 12 معاون وزیر،[21] 27 نماینده مجلس،[22] 10 تن از دیگر مسئولان کشور[23] و 19 عضو حزب جمهوری اسلامی[24] به شهادت رسیدند.
اعتراف سازمان منافقین به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
فاجعه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بزرگترین ضربهای بود که تروریسم از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بدان وارد آورده بود. علیرغم مشخص بودن انگیزهها و نحوه عملکرد سازمان منافقین که حتی از پیش از تحقیقات هم برای مردم روشن بود، به علت ابعاد و آثار گسترده داخلی و بینالمللی این اقدام، سازمان مسئولیت انفجار ۷ تیر را صریحاً اعلام ننمود. ضمن اینکه تلویحاً و با کنایه روشنتر از تصریح، آن را به خود نسبت میداد.
مسعود رجوی در جمعبندی یکساله و موسی خیابانی نفر دوم سازمان، در نوار تحلیل تاریخچه سازمان، که اندک زمانی پیش از کشته شدنش در بهمن ۶۰ ضبط کرده بود، هر دو – به نوعی – از «ضربه مهلک» و «ضربه اول» (و مانند این تعبیرها) بعد از ۳۰ خرداد، سخن راندند. خیابانی با اشاره به آغاز جنگ مسلحانه توسط سازمان پس از ۳۰ خرداد ۶۰، در باره انفجار حزب جمهوری اسلامی میگوید:
«.... صدای مهیب انفجار درست رأس ساعت ۹ یکشنبه شب هفتم تیر ماه بلند شد. صدائی که نه تنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت که از فردای آن روز، رژیم خمینی دیگر مرده است.» وی در ادامه، با تشبیه سازمان به یک جوان، انفجار ۷ تیر را سیلی محکم آن جوان به رژیم جمهوری اسلامی توصیف میکند. همچنین در یک جمعبندی درون سازمانی در شهریور ۶۰، از فاجعه ۷ تیر به این تعبیر ذکر میشود: «ضربه جبرانناپذیر بر پیکر ارتجاع به عنوان مرحله جدید مبارزه که در اثر آن رژیم قادر به راست کردن کمرش نخواهد بود.»[25]
مسعود رجوی نیز در جمع بندی یکساله، با اشارات و تأکیدات بسیار به مخاطبان میرساند که فاجعه ۷ تیر را سازمان مرتکب شده است. وی با مرحلهبندی کردن جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی میگوید: «در مرحله اول نوبت «سران سیاسی» بود. قبل از هر چیز، شاه مهرهها هدف بودند... ما در فاز نخستین تهاجممان، با عمل بزرگ شروع کردیم؛ و در رأس همه، عملیات تاریخی «الله اکبر»، که این اسم هم پیشاپیش برایش گذاشته شده بود، جای موسی خالی... یک مرحله را پیش بردیم. کدام مرحله؟ بیآینده کردن رژیم و سلب ثبات از آن... خلاصه در یک کلام: کار کسی جـز مجاهدین نبود... کار در مجموع حساب شده و برنامهریزی شده بود...»[26] او همچنین در سخنانی با اشاره به هفتم تیر، خطاب به گروهی از اعضای سازمان گفت: شما هم مثل همه مردم ایران، یک هفته بعد از 30 خرداد، صدای رعد در آسمان بیابر وطن... را شنیدید...»[27]
اولین شماره نشریه مجاهد که پس از ۴ تیر ۶۰ تعطیل شده بود و یک سال و نیم بعد در آذر ماه ۶۱ در خارج کشور منتشر گردید، در سرمقاله خود در باره استراتژی جنگ مسلحانه و ترور سران کشور تحت عنوان «ضربات اول» چنین مینویسد: «... در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین کننده اول و یک فاز تهاجمی – تهاجم به هر قیمت – و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار قرار دادیم... در مـرحله اول... بـار کیفی پیشبرد عملیـات نظامی، از آنجا که از پیچیـدگی بسیار بـالائی بـرخوردار بود، بـه عهده مسئولین رده بالای سازمان قرار داشت.»[28]
نشریه سازمان، فاجعه هفتم تیر را این گونه تبیین کرده است: «... از بین رفتن ۷۰ درصد کادر رهبری و ارکان حکومتیاش در نقاط مختلف کشور و بیآینده شدن مطلق رژیم، دقیقاً محصول مقاومت انقلابی مسلحانه و به خصوص مرحله اول استراتژیک آن بوده است... او (بهشتی) تنها شاه مهرهای بود که میتوانست آینده رژیم را... تصمین نماید (و در همینجاست که عظمت انقلابی و سرنوشت ساز مرحله اول استراتژی مقاومت روشن میشود.) .... مسعود رجوی در جمع بندی یکساله مقاومت مسلحانه ... چنین می گوید: مجاهدین در اولین ضربه شان جایی برای تثبیت رژیم نگذاشتند.»[29]
در گزارش وزارت خارجه آمریکا در باره سازمان که در سال ۱۹۹۴ میلادی (۱۳۷۳ شمسی) انتشار یافت نیز صراحتاً مسئولیت انفجار هفتم تیر بر عهده آن سازمان گذارده شده است:
«مجاهدین موجی از بمبگذاری و ترور را علیه رژیم خمینی آغاز نمودند که تا امروز نیـز طنینانداز است. شاخصترین حمله در تاریخ ۲۸ ژوئن ۱۹۸۱ [۷ تیر ۱۳۶۰] رخ داد و ایـن زمانـی بود که دو بمب مرکز حزب جمهوری اسلامی (حزب روحانیون) را از هم متلاشی کرد و منجر به کشته شدن ۷۴ تن [73 تن صحیح است] از رهبران ارشد رژیم گشت. من جمله رهبر حزب جمهوری اسلامی، آیتالله بهشتی، ۴ وزیر، ۲۷ نماینده مجلس.» [30]
نقش قدرتهای خارجی در فاجعه
بیش از یک دهه بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، هفته نامه عرب زبان الوطن العربی نوشت: «... سازمان سیا با کمک مزدوران خود در داخل [ایران] توانست یک محل گردهمائی را منفجر کند که در آن رویداد ، بین ۷۰ تا ۸۰ نفر از سران رژیم و در رأس آنها محمد بهشتی کشته شدند ... .»[31]
علی فراستی از اعضای قدیمی و جدا شده سازمان در شرح چگونگی اقدام سازمان به انفجار هفتم تیرتأکید کرد که شوروی پشتیبانی این عملیات را برعهده داشته است: «انفجار حزب جمهوری اسلام در 7 تیر 1360 شوک سهمگینی بـر رژیم بود و حکـومت شوروی، آمریکا را منشأ انفجار اعلام کرد. این اقدام مجاهدین، هیچ کمکی بـه خـودشان نکـرد بـلکه ناخواسته کمک بزرگی به استراتژی شوروی کرد... در تحقیقات مؤسسات جرم شناسی آمریکا مشخص شد که بمب به کار رفته در انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی از نوع «گاز متراکم» بوده است که به تازگی توسط آمریکاییها کشف شده بود ولی شورویها توانسته بودند به آن دست یابند. ساختن چنان بمبی با آن فرمول پیچیده مطلقا در توان یک گروه چریکی نبوده است و تنها امکان، رسیدن آن از طریق شوروی به [سازمان] مجاهدین بوده است. لازم به تـوضیح است که مسعود رجوی در سال 1360 در جلسات خصوصی در پاریس تأیید کرده بـود کـه تکنولوژی این انفجار را در اختیار نداشته است.»[32]
بعد از سقوط رژیم بعثی صدام در عراق، نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقاتها و مذاکرات فوقسری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی این رژیم کشف شد و تعدادی از آنها در اروپا منتشر گردید. از جمله متن مکتوب پنج ملاقات رجوی طی سالهای 1991 تا 2001 میلادی / 1369 تا 1379ش. به همراه سی دی تصویری و صوتی آن در سال 1383 در قالب یک کتاب به ضمیمه سی دی، توسط انجمن ایران اینترلینک در لندن انتشار یافت. مسعود رجوی در یکی از این ملاقاتها صریحاً در مورد مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن میگوید. وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال 1999 میلادی (1378 شمسی) هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه چنین میگوید: «همانگونه که اطلاع دارید من در سالهای 1981 تا 1986م/ 1360 - 1365ش. در پاریس بودم، در آن سالها... به ما تروریست نمیگفتند، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه میدانستند، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم، میدانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد... آنها میدانستند و خوب هم میدانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.»[33]
هویت عامل انفجار
یک هفته بعد از انفجار هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد: «... در پی این عمل ظالمانه و ضد انسانی تحقیقات در مورد مسببین این انفجار شروع شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت، فردی است به اسم محمدرضا کلاهی که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام می گردد:
محمدرضا کلاهی فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بـامداد (واقع در خیابان جمهوری اسلامی – خیابان گلشن) که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است. لذا از امت بیدارمان خواهانیم با مشاهده نامبرده در هر نقطه، بلافاصله مرکز سپاه، کمیتهها و دادگاههای انقلاب اسلامی را مطلع نمایید...»[34]
حجتالاسلام محسن دعاگو از اعضای وقت حزب جمهوری اسلامی درباره چگونگی نفوذ کلاهی در حزب میگوید: «یکى از دوستان کلاهى را به حزب جمهورى معرفى کرده بود. درباره او تحقیق بنیادى نشده و دقت کافى به عمل نیامده بود. او در اوایل سال 1358 وارد حزب جمهورى شد و حدود یکسال و نیم فعالیت کرد. سازمان مجاهدین برنامهریزى کردند و از طریق تظاهر به دیندارى، حضور در مسجد، برگزارى نماز جماعت و فعالیت در جمع حزباللهىها او را موجه کردند تا مقبول یک روحانى قرار بگیرد و بدینوسیله وارد حزب جمهورى شود. کلاهى که آدم زرنگى بود، خودبهخود جا افتاد و به تشکیلات حزب راه پیدا کرد.»[35]
حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود اطلاعات کاملتری درباره کلاهی ارائه داده است: «محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی میشود.
کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار میگیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن این که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است. کلاهی از تاریخ 1 /9 /1359 در منزل شخصی فردی به نام سید عباس مؤدب صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی میکرده و بعضاً افرادی را نیز با خود به منزل میآورده است. وی ساعت 7 صبح از خانه خارج و حدود 8 شب به خانه برمیگشت و در رفت و آمد بسیار محتاط و مرتباً خودش را چک میکرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل مینموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل مینموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار میگرفت. پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، او متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود گزارشهای متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله: جاده چالوس، روستای سیاه پیشه، قلعه میر فتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیمهای عملیاتی نتیجهای حاصل نشد. در ایامی که وی مخفی شده بود، برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر بوده، چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند اما نتیجه مثبتی نداشت. نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت میکرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، ازدواج مینماید. همسرش قبلاً مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذرانده، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است. گفته میشود کلاهی در سال 1370، نسبت به سازمان منافقین مسئلهدار شد و در سال 72 از سازمان جدا شد و در سال 73 از عراق به آلمان رفته بود که شنیدم بعدها توسط شخص ناشناسی کشته شد.»[36]
کلاهی توانست در پوشش نام مستعار «علی معتمد» از دولت هلند پناهندگی بگیرد و در کمال خفا در شهر المیره ـ نزدیک آمستردام- زندگی کند. او با مخفی نگاهداشتن هویت خود، با یک تبعه هلندی افغانتبار ازدواج کرد و سالها به عنوان تکنیسین برق در بزرگترین شرکت انرژی هلند به نام «انکو» کار کرد. او سرانجام حوالی ساعت 50 /6 دقیقه بامداد سهشنبه 15 دسامبر ۲۰۱۵ / ۲۴ آذرماه 1394، پس از خروج از منزل در المیره، در حالیکه قصد سوارشدن به خودروی ون سفیدرنگ خود برای عزیمت به محل کارش را داشت، توسط 2 مهاجم نقابدار در برابر منزل خود در خیابان «هندریک مارسمان استراد» به ضرب گلوله به شدت مجروح شد و بعد از ظهر همانروز در بیمارستان مرد.[37]
واکنش مسئولین به فاجعه هفتم تیر
به دنبال انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شخصیتهای بزرگ سیاسی، مذهبی و ارگانهای انقلابی طی اطلاعیههای جداگانه پیام تسلیت صادر کردند.
امام خمینی صبح 8 تیر 1360 در جمع اعضای ستاد جهاد سازندگی به مظلومیت شهید بهشتی اشاره کردند و فرمودند: «ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها؛ تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند! از آقای بهشتی اینها میخواستند موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و بر خلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و «مرگ بر بهشتی» گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان میدانستم. و شما گمان نکنید که این آقایان که وارد شدند در این شغلهای دولتی، اینها یک اشخاصی بودند یا هستند که راهی برای استفاده جز این مقام ندارند؛ اینها هر کدام اشخاص متعهدی بودند که در پیش مردم مقام داشتند، در پیش روحانیت مقام بزرگ داشتند، و این طور نبود که واخورده باشند که بخواهند بیایند اینجا انحصارطلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهایی که انحصارطلب بودند و میخواستند بهشتی و خامنهای و رفسنجانی و امثال اینها را از صحنه خارج کنند. اینها رفتند به آقای بهشتی و این جمعی که در این واقعه[...]؛ در این واقعه فجیع [که] به دست عمّال امریکا و به دست اشخاصی که کسی [که ] «شناخت» آنها را خوانده باشد، میداند که به هیچ یک از اصول اسلامی اعتقاد نداشتند، [درست شده بود،] به دست اینها شهید شدند و به درگاه خدا شتافتند...»[38]
ایشان در همین روز و در سخنانی در دیدار با قضات دیوان عالی کشور و اقشار مختلف مردم بار دیگر بر مظلومیت شهید بهشتی تأکید کردند و فرمودند: «این را من کراراً گفتهام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مستقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم.... یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور درآوردند! و شما باید مهیا[ی] این جور مسائل باشید؛ یعنی، کشوری که نهضت کرده برای آزاد شدن و برای مستقل بودن و برای اینکه وابسته نباشد به هیچ قدرتی از شرق و غرب، باید خودش را مهیا کند برای توابعی که پیش میآید.»[39]
معظمله ۹ تیر ماه ۱۳۶۰ پیام تسلیتی خطاب به ملت ایران و خانوادهای شهدای هفتم تیر فرستادند و تأکید کردند:
«ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی قیام نموده است، خود را برای شهادت و شهید دادن آماده نموده است و به خود باکی راه نمیدهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفهای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند... بگذار این ددمنشان که جز به «من» و «ما»های خود نمیاندیشند و یأکلون کما تأکل الانعام عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند... شما تا توانستهاید به فرزندان اسلام چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید، و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوایی همهتان بر سر بازارها زده شد، در سوراخها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زدهاید که به خیال خام خود ملت شهیدپرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید، و نمیدانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. اکنون اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار میکند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری مینماید.»[40]
شخصیتهای مختلف از جمله آیات عظام: سید محمدرضا گلپایگانی و سید شهابالدین مرعشی نجفی این فاجعه را به محضر امام تسلیت گفتند. همچنین از سوی آقای هاشمی رفسنجانی(رئیس مجلس شورای اسلامی)، شورای موقت ریاستجمهوری، حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه فم، ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و... پیامهای تسلیتی صادر شد.[41]
تشییع پیکر شهدای فاجعه هفتم تیر
ساعت 8 روز هشتم تیر رادیو خبر شهادت آیتالله بهشتی و 72 تن از یارانش را و مجروح شدن 24 نفر را اعلام کرد. به دنبال این خبر مردم تهران در اطراف پزشکی قانونی جمع شدند و به نوحهسرایی و سینهزنی پرداختند. جمعیت انبوه شعارهایی همچون «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، خمینی بتشکن صاحب عزاست امروز»، «مرگ بر امریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر منافق» را سر میدادند. در این میان گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای شهید بهشتی را که در جریان انفجار حزب قطع شده بود روی دستهای خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند. صدای ناله دهها هزار نفر از حاضران در خیابانهای اطراف پزشکی قانونی با دیدن آن بلند شد.[42]
پس از فاجعه انفجار، دو روز تعطیل عمومی و یک هفته عزای عمومی اعلام گردید. و در روز هشتم تیرماه، جلسهای اضطراری با حضور «سید کمالالدین نیکروش» شهردار وقت تهران و نمایندگانی از ستاد نماز جمعه تهران، سازمان بهشت زهرا (س)، پلیس راهنمایی و رانندگی و کمیته انقلاب اسلامی منطقه 14(شهرری)، در شهرداری تهران برگزار گردید و با در نظر گرفتن همه جوانب، قرار شد شهیدان هفتم تیر در ضلع جنوب شرقی، قطعه 24 بهشت زهرا (س) و در جوار شهدای جنگ به خاک سپرده شوند.[43]
روز سهشنبه 9 تیر ماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای شهدای 7 تیر با حضور گسترده مردم عزادار و اندوهگین برگزار گردید پیکر شهدای هفت تیر، از محل دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش، واقع در روبهروی ساختمان مجلس شورای اسلامی، در ساعت ۹:۱۵ به حرکت در آمد. در این مراسم که جمعیتی در حدود سه میلیون نفر، از نقاط مختلف حرکت کرده و در آن حضور یافته بودند، صحنههای زیبایی از قدرشناسی یک ملت نسبت به شیفتگان خدمت خلق شد، که هیچ قلمی قادر به توصیف آن نیست. مردم شعارهایی از عمق جان سر میدادند:
«بهشتی بهشتی، با خون خود نوشتی، استقلال آزادی جمهوری اسلامی»، «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه»، «بهشتی بهشتی، قسم به خون پاکت، راهت ادامه دارد»، «بهشتی بهشتی، تو لایق بهشتی»[44]
در خاطرات حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در روز 9 تیر 1360، یادآوری شده است: «مردم از صبح زود برای تشییع جنازهی شهدا، در اطراف مجلس جمع شده بودند و عزاداری میکردند. آقای محمدرضا بهشتی [فرزند شهید دکتر بهشتی] به دفتر من آمد و پس از بحث زیاد، بالاخره تصمیم گرفته بودند که ایشان را در بهشت زهرا دفن کنند... ساعت هشت صبح از بالکن مجلس، برای جمعیت انبوه و کم نظیر مردم به مدت یک ساعت سخنرانی کردم. احساسات مردم عجیب بود و جمعیت به طرف بهشت زهرا حرکت کرد.... مخبران میگویند، پس از پیروزی انقلاب چنین جمعیتی سابقه نداشته. در اثر ازدحام تا غروب، بسیاری از جنازهها منجمله جنازه آیتالله بهشتی را نتوانستند به قبرستان برسانند ... تظاهرات عجیب تمام کشور را - از تلویزیون - تا ساعت دوازده شب، تماشا کردم.»[45]
از آن جایی که ازدحام جمعیت مانع از دفن بسیاری از شهدای انفجار هفتم تیر از جمله شهید دکتر بهشتی در 9 تیر 1360، گردید. مراسم خاکسپاری پیکر آنان، صبح روز دهم تیر ماه 1360، با حضور خانواده شهید بهشتی و دیگر خانوادههای شهدا، در بهشت زهرا (س) انجام گردید.
فاجعه هفتم تیر در نگاه رسانههای جهانی
حادثهی هفتم تیر ۱۳۶۰، علاوه بر اهمیت داخلی آن و توجهی که از سوی مردم به آن صورت گرفت، از نظر خبرگزاریها و مطبوعات خارجی نیز مغفول نماند؛ بهطوریکه بازتاب شهادت شهید بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش، با گستردگی تمام، بازتاب وسیع یافت. دستگاههای خبری خارجی این واقعه را در قالبهای خاص خود بررسی کرده و زمینهها، علل و خودِ حادثه را مورد تحلیل قرار دادند تا جاییکه این حادثه را سرفصل سیر نزولی ورود به انحطاط جمهوری نوپای اسلامی و نهایتاً سقوط همهجانبهی آن قلمداد کردند. توجه خبرگزاریهای خارجی در سه بُعد زمانی قبل از حادثه، زمان وقوع حادثه، بعد از حادثه و پیامدهای آن را شامل میشود:
1- بررسی ریشههای واقعه
در نگاه نخست، مطبوعات خارجی به زمینهها و علل این حادثه پرداختند. از دیدگاه این مطبوعات حذف رئیسجمهور بنیصدر از صحنهی سیاسی کشور بحرانی بود که به گسیختگی همهجانبهی شیرازهی امور میانجامید و در تکمیل این امر، فاجعهی هفتم تیر میتوانست تیر خلاصی برای نظام را ایفا کند. مجلهی پانوراما چاپ ایتالیا در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۹۸۱/ ۱ تیر ۱۳۶۰ با مقالهای تحت عنوان «ایران، ارتش شیطانی» با توجه دادن به حوادثی همچون جنگ و مبارزه در داخل مرزهای ایران از سوی عراق، اختلاف بنیصدر با دیگر گروههای بنیادگرا، شورشهای خودمختاری، جنگهای داخلی، آیندهی ایران را فرورفتن در گرداب سقوط و فلاکت تصویر کرده است.[46]
به نوشتهی روزنامهی تایمز لندن در تاریخ ۱۲ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۲۱ خرداد ۱۳۶۰، زمانیکه امامخمینی فوت کند هیچکس وجود نخواهد داشت تا به همان عطیهی الهی امور را در دست بگیرد و تمامی سرزمین، محلی برای دسترسی خواهد بود. از دیدگاه کارشناسی روزنامه، سرنوشت ایران از دو حالت خارج نیست و در هر دو حالت وابستهی به شخص امامخمینی است. یا این کشور به دامن هرج و مرج خواهد افتاد که این خود زمینهی دخالت مستقیم ابرقدرتها و محو تمام آرمانهای ایران است و یا اینکه مخالفت چپ افزایشیافته و ابرقدرت شرق مداخله خواهد کرد. از این نظر اوضاع کاملاً وحشتناک و بحرانی تصویر میشد. مجلهی «المستقبل» چاپ پاریس در تاریخ ۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۳ تیر ۱۳۶۰ یکشنبهی خونین تهران را غیر مترقبه ندانسته ولی آن را پیشبینی شده نیز ندانسته است. مطبوعات و خبرگزاریهای غربی در بررسی ریشهی این حادثه آن را امری طبیعی و مورد انتظار دانستهاند. [47]
از دیدگاه این خبرگزاریها این حادثه صرفاً یک حلقه از زنجیرهی حرکات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی یک ملت است و نه بیشتر از آن و لذا این مطبوعات این حادثه را ریشه در مسابقهی خشونت و بازتاب اعدامها و جنگ قدرت در ایران دانستهاند.
مقامات آمریکایی نیز این مسئله را ناشی از نوع برخورد حکومت با مخالفان میداند. صدای آمریکا به نقل از واشنگتن استار چنین میگوید: «بهنظر مقامات دولت ریگان، کشتار... نتیجهی شدت عمل دولت اسلامی در نابودی مخالفان بوده و حادثهی انفجار نشان داد که کوشش دولت در از بین بردن مخالفان بینتیجه بوده است.»[48]
بنیصدر در توضیح ریشهی فاجعه و انفجارها در مصاحبه با مجلهی تایم در تاریخ ۱۰ اوت ۱۹۸۱م/ مرداد 1360 چنین میگوید: «این مسابقهای بود بین بمبگذاری و اعدام. سعی کردم خمینی را وادار کنم که اعدامها را متوقف کند تا من هم بتوانم از مردم بخواهم دست از بمبگذاری بردارند!! اعدام پایان نیافت و بمبگذاریها نیز خاتمه نپذیرفت.»[49]
اولین عامل ریشهی این حادثه در نگاه مطبوعات غربی مسئلهی جنگ قدرت است. نشریهی آفریک آزی چاپ فرانسه، در مقالهای با عنوان «تعصب خونین»، قدرتطلبی حزب جمهوری اسلامی را زمینهی تمام خصومتها دانسته است. مجلهی مید لندن در تاریخ ۳ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۲ تیر ۱۳۶۰ حوادث ایران را مستقیماً از شخصیت بنیصدر و شهید بهشتی متأثر دانسته است. در این مقاله چنین نتیجهگیری شده است:
«اما واکنش تند نسبت به تظاهرات خیابانی طرفداران بنیصدر اعدامهای زیاد و سریع، نوعی مقابلهی تلافیجویانه را پدید آورد و بهشتی را نیز از صحنهی سیاست خارج ساخت.»[50]
روزنامهی گاردین چاپ لندن نیز در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱/ ۹ تیر ۱۳۶۰ در این باره مینویسد: «ایران کشوری است که در آن هیچ جایی برای یک رهبر غیر روحانی وجود ندارد، حتی اگر این فرد شخصی شدیداً الهامیافته از تزهای اسلامی مانند آقای بنیصدر باشد، و غیر از شیعههای خویشتنگرا همه کنار گذاشته شدهاند. اینها گروه عظیمی از مردم هستند که عبارتاند از: تکنوکراتهای طبقهی متوسط، اقلیتهای نژادی، مجاهدین که خواستار التقاط اسلام و مارکسیسم هستند، ناسیونالیستهای تندرو و قدیمی زمان مصدقی و...»[51]
روزنامهی نوول ابزرواتور در تاریخهای ۱۸ تا ۲۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۲۷- ۳۱ تیر ۱۳۶۰ در ضمن مقالاتی با عنوان چه کسی هفتاد و دو تن را کشته است؟ ثبات ایران را ناشی از عدم دخالت ابرقدرتها در امور آن معرفی میکند و تلویحاً فاجعه را بهعنوان بازتاب رویارویی جناحهای داخلی مطرح مینماید و در پایان میآورد با خلع بنیصدر اوضاع وخیم گردید و مجاهدین که تا آن هنگام موضع غیر فعالی داشتند اعلام «دفاع مسلحانه» کردند!! علاوه بر این موارد، پس از فاجعه در تایمز ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱/ 9 تیر 1360 دیپلماتهای آمریکایی، به شیوهی معمولهی شوروی را در دست داشتن در توطئهی هفتم تیر متهم کردند.
با وجود این، تحلیلگران غربی کمکم به این مسئله توجه کردند که این فاجعه را محصول عمل یک گروه داخلی بدانند، این مسئله در شیکاگو تریبون در تاریخ ۱۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ 23 تیر 1360 ارائه شده است:
«اگر کشتار رهبران حزب جمهوری اسلامی به یک گروه داخلی نسبت داده شود در آن موقع این خونریزی بهعنوان عملی توصیف میشود که در جهت نابودی دولت مورد تأیید خداوند و براندازی جمهوری اسلامی صورت گرفته است، اما با معرفی رهبران مقتول حزب جمهوری اسلامی زیر نام قربانیان ابرقدرتهای خارجی آنها میتوانند در ردیف شهدای ایران در آیند.»[52]
از دیگر عاملان انفجار که رسانههای غربی به آن توجه کرده و در باب آن قلمفرسایی کردهاند، اشاره به اختلافات درونحزبی و نفس این اختلافات در ایجاد این حادثه بودهاست. به نوشتهی مجلهی المستقبل در تاریخ ۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۳ تیر ۱۳۶۰:
«حزب مانند دیو درشتهیکلی بود که دست و پای او را با زنجیر بسته باشند بهگونهای که نمیتوانست به اطراف خود نگاه کند و یا تحرکی از خود نشان دهد. این زنجیرها همان گرایشها و جریانات سیاسی متضاد در داخل حزب بود. به علاوهی بلندپروازیهای سران آن حزب را وارد مرحلهی گروهبندی کرده گردهمایی یکشنبه خونین به تمام جریانات حزب را درون یک چهاردیواری جمع کرده بود تا کشمکش خود را مدتی مسکوت بگذارند.»[53]
در آخر اینکه محافل خبری خارجی در مقام طرح تصویر یک حکومت متزلزل و پر هرج و مرج برآمده، روحانیون را در حلقهی محاصره دانسته و شکست را برای آنان حتمی قلمداد میکردند. روزنامه آلمانی «دی ولت» مینویسد: «کشته شدن بهشتی ضربهای سخت اما غیرمهلک به روحانیت ایران میباشد.»[54]
رسانههای غربی در بررسی حادثهی هفتم تیر و بیانیههای آن به مسئلهی نیرو و قدرت مردم کمترین توجه نداشتهاند. راهپیمایی و همبستگی مردم پس از این حادثه و در مراسم تشییع پیکرهای شهدا اندکی تردید بر جای ننهاد که انقلاب با نیروی قدرت و پایداری تمام به پیش خواهد رفت.
روزنامهی لوموند فرانسه در تاریخ اوّل ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۰ تیر ۱۳۶۰ در اینباره چنین مینویسد: «تأکیدی که بر حداقل کردن برد سیاسی سوءقصد و کوششی که جهت بهرهبرداری از این مسئله بهمنظور بسیج مردم و تحریک آنها بهعمل میآید، این فکر را بهوجود میآورد که اعتماد بهنفس دولت و اظهارات ظاهراً اطمینانبخش آن چندان هم خالی از تزلزل نیست.... و مطمئناً عملیات تروریستی صرف، رژیم کنونی را به خطر نخواهد انداخت.»[55]
نتیجه اینکه مطبوعات و خبرگزاریهای خارجی از تحلیل اوضاع ایران و پس از انقلاب همواره سعی بر داخلی جلوه دادن حوادث و وقایع همچنین نسبت دادن حوادث کشور از جمله حادثهی انفجار دفتر به اختلافات داخلی و ناشی از درگیری احزاب سیاسی بر سر قدرت دانستهاند.
این تحلیلها در واقع بیان آرزوهای دشمنان غربی برای نابودی حکومت نوپای جمهوری اسلامی بود و از جهت بررسی و تحلیل در جنایت تروریستی بودن آن، بیشترین سانسور در این نوع اخبار به چشم میخورد. حادثه تروریستی بزرگی که اگر در غرب رخ میداد، واکنشی مانند 11 سپتامبر در آمریکا را به دنبال داشت ولی در حکومت قانونی و مردمی جمهوری اسلامی با دلایل داخلی توجیه و وارونه جلوه داده میشد!
2- وقوع حادثه
با وقوع این حادثهی وحشتناک بسیاری از رهبران و سیاستمداران جهان آن را محکوم نمودند و برای از نظر دور نداشتن عرف دیپلماسی، اظهار تأسف کردند.
علاوه بر این، حادثه را مستمسک خود قرار داده تا آن را وسیلهی تضعیف جمهوری اسلامی قلمداد نمایند. روزنامهی شیکاگو تریبون در تاریخ ۲۹ ژوئن ۱۹۸۱/ ۸ تیر ۱۳۶۰ در اینباره مینویسد: «ایران هماکنون با بحران شدید سیاسی دست به گریبان است؛ بحرانی که در چند هفتهی آینده به از هم پاشیدگی وحدت متزلزل این کشور خواهد انجامید و سرانجام چنین انحطاطی شاید خبری جز ناآرامی نباشد... کشتار و بمباندازی در کلیهی شهرهای سراسر ایران در دستور روز قرار دارد.»[56]
واشنگتن استار فقدان شهید آیتالله بهشتی را بهمنزلهی از دسترفتن تواناترین استراتژیست و سازندهی روحانیت ایران توصیف کرد و کریستین ساینس مانیتور تأکید کرد که انفجار، امید بنیادگرایان برای تشکیل یک دولت مذهبی پس از سرنگونی دولت بنیصدر را به یأس مبدل کرد.[57]
3- پیشبینی آینده
برکناری و حذف بنیصدر و حادثهی هفتم تیر ۱۳۶۰ باعث گردید که خبرگزاریهای خارجی دورنمایی حاکی از درگیری مسلحانه، رو به پرتگاه بودن حکومت و محاصرهی انقلابیون از سوی مخالفان، تروریسم، آشوب و خشونت و غیره ترسیم کند. در اینباره تایمز لندن در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱/ ۹ تیر ۱۳۶۰ در مقالهای با عنوان آیا ایرانیان میتوانند از آیندهای خونین پرهیز کنند؟ مینویسد: «امکان دارد که توسل به تروریسم، به تنها وسیلهی موجود برای بیان افکار و منویات، در درون ایران مبدل شود و از اینرو، دورنمای آیندهی کشور از استمرار خشونتی روزافزون خبر میدهد.» [58]
مجلهی نیوزیک با عنوان «و حالا یک ضد انقلاب» به تحلیل شرایط ایران پس از وقوع این حادثه پرداخته است: «دشمنان خمینی این هرج و مرج را اولین قدم مرحلهی قیام بر ضد انقلاب تفسیر میکنند. در ظاهر بهنظر میرسد که رژیم خمینی در زیر حملهی تمام جناحها در حال خرد شدن باشد. همه روز گروه ضربت چپیها در کمین وفاداران آیتالله نشستهاند... و هر روز بنیصدر، درست بعد از اینکه چند نفر دیگر کشته میشوند، به یکی دیگر از روزنامهنگاران غربی میگوید که رژیم کمتر از یکماه دیگر سقوط خواهد کرد... خمینی ورقهای زیاد دیگری برای بازی در دست ندارد. او حدوداً بیش از ده نفر در اطراف خود ندارد.»[59]
برخی از پیامدهای انفجار هفتم تیر
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی علاوه بر اینکه افزایش بیش از پیش نفرت مردم از سازمان را در پی داشت، به آنان فهماند که جایگاهی در ساختار اجتماعی و سیاسی ایران ندارند از اینرو سران و اعضای اصلی آن سازمان نه تنها در اهداف خود ناکام ماندند بلکه برای همیشه تاریخ رسوای عالم شدند. در ادامه برخی از پیامدهای انفجار 7 تیر از نظر میگذرد.
شکست برنامههای سازمان منافقین
همانگونه که اشاره شد، تصور سازمان منافقین این بود که با این انفجار، حکومت نوپای اسلامی را از پا در میآورند و خود به قدرت میرسند. خط دهندگان و کمک کنندگان و پناه دهندگان این تروریستهای جنایتکار نیز در کشورهای غربی کم و بیش همین تحلیل را ارائه میدادند، اما بر خلاف این تصور، مدیریت حضرت امام طرح سازمان را در نطفه خفه کرد. حضرت امام در 8 تیر 1360، با صدور احکام جداگانهای، آیتالله حاج سید عبدالکریم موسوى اردبیلى را به جایگزینی شهید بهشتی، به سمت ریاست دیوان عالى کشور[60] و آیتالله حاج شیخ محمدمهدى ربانى املشى، را به سمت دادستان کل کشور منصوب کردند[61] و کوشش در تهیه و طرح و برنامه و ایجاد تشکیلات نوین و تدوین لوایح جدید جمهورى اسلامی ایران براساس تعالیم مقدسه اسلام و هر چه اسلامیتر کردن قوه قضاییه را به آنان تأکید فرمودند.
امام در ادامه با دلداری به مسئولین و ترسیم خطمشی کلی نظام، توانستند یکی از مهمترین بحرانهای پیشآمده را کنترل کنند. آیتالله محمدرضا توسلی در مورد این مدیرت امام میگوید: «بعد از شب فاجعه هفتم تیر همه مسئولان در هراس بودند که انقلاب چه میشود. چون گروهی از بالاترین رده مسئولان در یک شب شربت شهادت نوشیدند که در میان آنها بزرگترین شخصیت قوه قضائیه، شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی و سایر شخصیتهای بالای کشور بودند. صبح آن روز مرحوم شهید رجایی و باهنر با جمعی از وزرا برای کسب تکلیف خدمت امام آمدند ولی همه خودشان را باخته بودند. از خدمت امام که برگشتند، آقای رجایی گفت: «امام با چند کلمه همه ما را آرام کردند» ایشان فرمودند: حوادث در عالم زیاد است و با شهادت جمعی از بزرگان نباید مقصد را رها کرد. بعد از دیدار آنها با امام چنان آرامشی در آنها پیدا شد که با اطمینان خاطر از همان جا به محل کار خود بازگشتند.»[62]
شهید محمدعلی رجایی نیز در این باره میگوید: «پیش از دیدار با امام که به مناسبت شهادت جانگداز شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام انجام شد تصمیم داشتیم در محضر ایشان ناراحتی و تاثر خود را پنهان کنیم تا امام متاثر نشوند اما تحمل این کار سنگین را در خود نمیدیدیم. ولی وقتی با ایشان دیدار کردیم چنان تحت تأثیر روحیه قوی امام قرار گرفتیم که در خود احساس آرامش کردیم و طبق معمول و ترتیب همیشگی مطالب خود را عرض کردیم. ایشان قاطعانه فرمودند آنچه از کادر کابینه کم شده ولو به طور موقت افرادی را جایگزین آنها کنید.»[63]
هفتهنامه «تایم اروپا» ضمن اظهار تعجب، در این باره نوشت: «علیرغم عملیات تروریستی مزبور و سردرگمی ناشی از آن، دولت به نحو قابل قبولی، بحران را کنترل کرد. در رأس دولت، محمدعلی رجائی نخستوزیر و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس بودند که جلسه حزب جمهوری اسلامی را دقایقی قبل از انفجار، ترک نموده بودند. یکی از مقامات آمریکایی گفت: روحانیون توانستند به طور سریع و مؤثری با در اختیار گرفتن کنترل امور، مکانیسمی جهت جایگزینی ایجاد کنند.»[64]
تشدید نفرت مردم نسبت به سازمان منافقین
حضور گسترده و میلیونی مردم در تشییع جنازه و بزرگداشت شهدای هفتم تیر و فضای عاطفی پدید آمده در سراسر کشور، امواج وسیع حمایت از نظام و نفرت از سازمان تروریستی را تشدید نمود. حضور گسترده مردم در صفحه اول مطبوعات همراه با تصاویری گویا، این گونه انعکاس یافت: «خشم و خروش میلیونی مردم علیه امریکا در تشییع جنازه 72 تن شهید بزرگ انقلاب»،[65] «موج و انزجار و تنفر مردم مسلمان از امریکا و منافقین، سراسر ایران را فراگرفت.»[66]
ولیالله صفوی از اعضای دستگیر شده سازمان، در باره تأثیر نفرت مردم بر سازمان منافقین میگوید: «به دنبال آن فاجعه، رهنمودی از مرکزیت به این مضمون میرسد که این حرکت از طرف سازمان به عنوان راهگشای حرکت نظامی برای هوادارن بوده و این خط را به گوش همه مردم برسانید. ولی بعد از مشاهده سیل عظیم میلیونی که برای تشییع پیکر شهدای هفتم تیر آمده بودند سازمان به وحشت میافتد و بعد از چند ساعت نظرش را تغییر میدهد و میگوید این خبر را حتی به گوش هواداران تشکیلاتی هم نرسانید تا بازتاب اجتماعیاش مشخص شود.»[67]
تغییر موضع برخی از چهرههای سیاسی
به دنبال این فاجعه، فشار افکار عمومی بدان حد شده بود که اسباب تغییر موضع برخی از چهرههای سیاسی را فراهم نمود. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز 9 تیر 1360 نوشته است: «مهندس [عزتالله] سحابی آمد و درباره تغییر موضع نهضت آزادی و از تمایل آقایان دکتر [یدالله] سحابی و مهندس [مهدی] بازرگان به [حضور در جلسات] مجلس صحبت کرد. قرار شد امنیت و احترامشان را تأمین کنم و آنها فردا به مجلس بیایند و قهر را بشکنند.»[68]
هچنین درباره ملاقات رهبران نهضت آزادی و پیشنهاد صدور اطلاعیه در محکومیت انفجار 7 تیر، در خاطرات روز 13 تیر نوشته است: «آقای[حسین] انصاریراد نماینده نیشابور هم استعفایش را آورده بود. علت آن فشار بعضی از مردم حوزه انتخابیهاش، علیه ایشان به خاطر عدم حضورش در مجلس رأیگیری برای عدم کفایت سیاسی بنیصدر میباشد. همهجا مردم، اینگونه افراد را تحت فشار گذاشتهاند و محیط بر اینها تنگ شده [است]. بعدازظهر مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر[کاظم] سامی آمدند، برای چارهجویی در همین زمینه و کم کردن فشار اجتماعی. توقع داشتند امام چیزی بگوید و یا من از آنها تعریف کنم. من گفتم امام راه را باز گذاشتهاند و پیشنهاد کردم موضعشان را در مقابل ضد انقلاب صریحاً اعلان نمایند. قرار شد چیزی بنویسند.»[69] لازم به ذکر است، به دنبال انفجار 7 تیر، مهندس مهدی بازرگان طی تلگرافی به امام خمینی، فاجعه هفت تیر را تسلیت گفت و بیانیه کوتاهی نیز از سوی نهضت آزادی منتشر گردید که علیرغم ابراز تسلیت به رهبری و بازماندگان این فاجعه، از محکومیت صریح ضد انقلاب خودداری شده بود.[70] در این بیانیه، ضمن تکذیب ائتلاف با سایر گروهها از جمله سازمان مجاهدین خلق و تأکید بر تداوم موضع نهضت آزادی در حمایت از انقلاب اسلامی و مقام رهبری و با ابراز امیدواری نسبت به پیروزی کامل سپاه اسلام در جبهههای جنگ بر مزدوران کافر عراق و استعمارگران، توطئه انفجار 7 تیر محکوم و اعلام گردید: «تشنجات و تجاوزات خیابانی به ضرر جمهوری اسلامی و به نفع بیگانگان است. هر فرد یا گروهی که موجبات تشنج و تجاوز و ارعاب را فراهم آورد، آب به آسیاب دشمنان انقلاب اسلامی ایران ریخته و از مصادیق فساد و خیانت به اسلام و انقلاب و باعث سلطه مجدد بیگانگان، خصوصاً آمریکای جهانخوار خواهد شد.»[71]
فرار بنیصدر و رجوی از کشور
پس از عکسالعمل مردم در قبال عملیات نظامی، منافقین به ائتلافی رسمی با بنی صدر دست زدند که طی آن بنیصدر به عنوان رئیسجمهور، رجوی را نخستوزیر خود قرار داده و او را مسئول تشکیل شورای مقاومت برای برپایی دولت موقت آینده نمود. رجوی درباره آغاز فعالیت دوجانبه سازمان و بنیصدر چنین میگوید: «بلافاصله بعد از نخستین ضربه نظامی و سلب ثبات و بیآینده کردن رژیم...، ما میبایست راهکار ارائه میدادیم. با این دیدگاه بود که به آقای بنیصدر... پیشنهاد تشکیل شورای ملی مقاومت را کردیم و با تأیید او شورا تأسیس شد... به این ترتیب با تأسیس شورای ملی مقاومت، آلترناتیو (حکومت جانشین) ما در قبال رژیم... هم مشخص شد و بُعد سیاسی حرکتمان با بُعد نظامی آن مطابق و متوازن گردید...» [72] خروش مردم ایران پس از وقوع انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سپس شرکت عظیم مردم در دومین انتخابات ریاست جمهوری در مرداد 1360 هرگونه امیدی را از ذهن رجوی و بنیصدر زدود و آن دو، 10 روز پس از تأسیس شورای ملی مقاومت، تصمیم به فرار از ایران میگیرند. لذا در روز ششم مرداد، ابوالحسن بنیصدر به همراه مسعود رجوی توسط عناصر سازمان منافقین که در نیروی هوایی نفوذ کرده بودند با یک هواپیمای بوئینگ 707 نظامی که خلبانش بهزاد معزی، خلبان مخصوص محمدرضا پهلوی بود! تهران را به قصد فرانسه ترک کردند.
[1] . هیأت مؤسس حزب، قبل از اعلام موجودیت آن، اصل تأسیس حزب را با امام خمینی (ره) در میان گذاشته و موافقت ضمنی ایشان را أخذ کرده بودند. آقای هاشمی رفسنجانی از مؤسسین حزب، در این باره میگوید:
«اولین چیزی که در آن شرایط به ذهن همهی ما رسید، خلاء تشکیلات بود. همهی دوستان من احساس کرده بودند که اگر ما تشکیلات درستی داشتیم دچار این آشفتگیها نمیشدیم. پیش از این و در همان روزهای آزادی من از زندان، بحث حزب شده بود و تلاشی هم برای فراهم کردن مقدماتش کرده بودیم، اما با مخالفت امام روبهرو شده بود. امام از اول نسبت به حزب، بدبینی خاصی داشتند و آن را موجب تفرقه میدانستند... من رفتم خدمت امام و مطرح کردم که همه به این نتیجه رسیدهایم که نقص اساسی ما نداشتن حزب است. امام گفتند: بروید، تشکیل بدهید.» رضوی، مسعود، هاشمی و انقلاب، تهران، همشهری، 1376، ص 165.
[2]. جاسبی، عبدالله، تشکل فراگیر: مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی، جلد سوم: حزب جمهوری اسلامی، تولدی در انقلاب اسلامی، تهران، دفتر پژوهش و تدوین انقلاب اسلامی، 1386، ص 133-131.
[3] . برای مطالعه اساسنامه حزب جمهوری اسلامی، ن.ک: اسناد پایانی مقاله.
[4] . صادقی، زهرا، تاریخشفاهی حادثه هفتم تیر 1360، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1395، ص 31.
[5]. سرابندی، محمدرضا، سخنرانیها و مصاحبههای آیتالله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، جلد اول، 1359-1340، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 425.
[6] . روزنامه جمهوری اسلامی 28 /1 /59، ص 6.
[7] . همان، ص10.
[8]. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه رک: خیرالله اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 258-245. با توجه به اختلافات پیشآمده در حزب جمهوری اسلامی و وضعیت در حال جنگ کشور، حضرت امام اولویت خود را جنگ و مسائل اساسی کشور در آن زمان قرار داده بودند، و نمیخواستند که انرژی مسئولان صرف اختلافات حزبی شود.
[9]. حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری، از اعضای شورای مرکزی حزب، به صراحت این مسئله را به شرح ذیل یادآوری کرده است: «به تدریج که حزب جلو میرفت، کشمکشهایی سیاسی که در جامعه، مجلس و در دولت بود، در شورای مرکزی حزب هم رخنه کرد و اعضای حزب به سه دسته تقسیم شدند؛ دیدگاه من و آقای عسگراولادی، با این که در دولتِ مهندس موسوی بودیم، با ایشان همخوانی نداشت. در واقع یک گروه ما بودیم؛ گروه دیگر، مهندس موسوی و سایر دوستان بودند. گروه سوم آقایان فرزاد رهبری، میرمحمدی و محمدخان و میرسلیم که معروف به خط 3 حزب بودند. ادارهی چنین شورایی برای آقا (حضرت آیتالله خامنهای) خیلی سنگین بود. بحثها گاهی دو به دو و خیلی داغ میشد. به خصوص بین آقای عسگراولادی و آقای مهندس موسوی که شدیدتر بود. طبیعی است تصمیماتی که در چنین فضایی گرفته میشد، خیلی موفق نبود.». خاطرات حجـتالاسلام و المسلمین ناطق نوری، جلد دوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1385، ص 78.
[10]. علیاکبر محتشمیپور، چندصدایی در جامعهی روحانیت، تهران، اندیشهی جوان، 1379، ص 30.
[11]. اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال 1364: امید و دلواپسی، به اهتمام سارا لاهوتی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1387، ص 74.
[12]. پیشین، ص 24.
[13]. پیشین.
[14]. «...موافقت میشود. لازم است تذکر دهم که حضرات آقایان مؤسسین محترم حزب، مورد علاقهی این جانب میباشند. امیدوارم همگی در این موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پیشبرد مقاصد عالیهی اسلام و جمهوری اسلامی کوشا باشید. ضمناً تذکر میدهم که اهانت به هر مسلمانی، چه عضو حزب باشد یا نه، بر خلاف اسلام و تفرقهاندازی در این موقع از بزرگترین گناهان است...» صحیفه امام خمینی، جلد 20، ص 276-275.
[15]. همان، ص 276. ذکر یک نکته در اینجا لازم است و آن این است که حزب جمهوری اسلامی هیچگاه منحل نشده است؛ در حالیکه در برخی منابع به اشتباه به انحلال حزب مذکور اشاره گردیده است؛ بلکه حزب جمهوری اسلامی تعطیل گردیده است و هرگاه شرایط مناسبی به وجود آید، احتمال فعالیت مجدد آن وجود دارد؛ همچنان که روزنامهی متعلق به حزب مذکور هنوز نیز با اسم «جمهوری اسلامی» در حال انتشار است.
[16] . محمدی ریشهری، محمد، خاطرهها، جلد 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1399، ص 170.
[17] . جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام (1384 - 1344)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز 1355، جلد3، صفحه 593.
[18] . روزنامه کیهان، 8 تیر 1360.
[19] . همان، 9 تیر 1360.
[20] . شهید دکتر حسن عباسپور (وزیر نیرو)، 2. شهید دکتر علی اکبر فیاض بخش (مشاور بهزیستی)، 3. شهید دکتر محمود قندی (وزیر پست و تلگراف و تلفن)، 4. شهید مهندس موسی کلانتری (وزیر راه و ترابری)
[21] . دکتر جواد اسداللهزاده (معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی)، دکتر مهدی امینزاده (معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی)، محمدصادق اسلامی (معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی)، مهندس محمود تفویضی زواره (معاون امور استانهای وزارت راه و ترابری)، دکتر هاشم جعفری معیری (معاون امور درمانی وزارت بهداری)، ایرج شهسواری (معاون اداری و مالی وزارت آموزش و پرورش)، عباس شاهوی (معاون وزارت بازرگانی) دکتر حسن عضدی (معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی)، حبیبالله مهمانچی (معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار و امور اجتماعی)، غلامعی معتمدی، (معاون رفاه و تعاون وزارت کار و امور اجتماعی) حجتالاسلام سید کاظم موسوی (معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش)، علیاکبر فلاح شورشانی (معاون اداری و مالی وزارت آموزش و پرورش).
[22] . شهید رحمان استکی (شهرکرد)، شهید دکتر سید رضا پاکنژاد (یزد)، شهید علیرضا چراغزاده دزفولی (رامهرمز)، شهید حجتالاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبایی (زابل)، شهید دکتر سید محمد باقر حسینی لواسانی (تهران)، شهید دکتر شمسالدین حسینی نایئنی (نائین)، شهید حجتالاسلام غلامحسین حقانی (بندرعباس)، شهید حجتالاسلام محمدعلی حیدری (نهاوند)، شهید عباس حیدری (بوشهر)، شهید حجتالاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی (تفرش و آشتیان)، شهید حجتالاسلام سید محمدکاظم دانش (شوش و اندیمشک)، شهید علیاکبر دهقان (تربت جام)، شهید دکتر سید عبدالحمید دیالمه (مشهد)، شهید حجتالاسلام سید فخرالدین رحیمی (ملاوی لرستان)، شهید سید محمد جواد شرافت (شوشتر)، شهید میر بهزاد شهریاری (رودباران)، شهید حجتالاسلام محمدحسین صادقی (درود و ازنا)، شهید حجتالاسلام دکتر قاسم صادقی (مشهد)، شهید حجتالاسلام نورالدین طباطبایینژاد (اردلان)، شهید حجتالاسلام محمد حسین طبی (اسفراین)، شهید سیفالله عبدالکریمی کومله (لنگرود)، شهید حجتالاسلام عبدالوهاب قاسمی (ساری)، شهید حجتالاسلام عمادالدین کریمی بیژنینژاد (نوشهر)، شهید حجتالاسلام محمدعلی منتظری (تهران)، شهید عباسعلی ناطقنوری (نور)، شهید مهدی نصیری لاری (لارستان)، شهید حجتالاسلام علی هاشمی سنجانی (اراک).
[23] . علیاکبر سلیمی جهرمی (دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی)، مهندس حسین اکبری (مدیرعامل بانک کشاورزی)، مهندس علی محمد مجیدی (مشاور عمرانی وزیر کشور)، جواد سرحدی (مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا)، عباس ارشاد (معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی)، حبیبالله مالکی (فرماندار ایرانشهر)، حجتالاسلام عبدالحسین اکبری مازندرانی ساروی (عضو هیئت پنجنفره واگذاری اراضی کشاورزی مازندران)، محمد رواقی (مدیر عامل شرکت فرش ایران)، سید محمد پاکنژاد (عضو هیئت مدیره شرکت صنایع چوب و کاغذ ایران)، مهندس توحید رزمجومین (عضو هیئت مدیره گروه صنعتی ملی).
[24] . حسن اجارهدار(حسنی) (عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریه عروهالوثقی)، علی درخشان (عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی)، جواد سرافراز (عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی)، جواد مالکی (عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی)، حجتالاسلام علیاکبر اژهای (عضو دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی)، حجتالاسلام حسین سعادتی (مسئول آموزش شهرستانهای حزب جمهوری اسلامی)، مهندس مهدی حاجیانمقدم (مسئول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی)، مهندس هادی امینی (عضو واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی)، عباس ابراهیمیان، علیاصغر آقازمانی، محمود بالاگر، حسن بخشایش، محمد پورولی، رضا ترابی، محمد خوشزبان، حبیبالله مهدیزاده طالعی، حجتالاسلام سید محمد موسویفر، محسن مولایی، حسن محمدعینی از دیگر اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند که در این انفجار به شهادت رسیدند.
[25] . سازمان مجاهدین خلق، پیدائی تا فرجام، پیشین، ص 594-595.
[26] . تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، 142.
[27] . همان.
[28] . سازمان مجاهدین خلق ، پیدائی تا فرجام، پیشین، ص 597.
[29] . همان، ص 596.
[30] . تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، 142.
[31] . سازمان مجاهدین خلق ، پیدائی تا فرجام، پیشین، ص 597.
[32] . همان، ص 598.
[33] . برای قضاوت تاریخ- متن مذاکرات مسعود رجوی با مسئولین اطلاعاتی عراق- انجمن ایران اینترلینک- چاپ اول- تابستان 1383- ص 113 و 114.
[34] . روزنامه کیهان، مورخ 16 تیر 1360.
[35] . برگی از خاطرات حجتالاسلام دعاگو، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد مطلب: 5005.
[36] . خاطرهها، پیشین، ص 169-170.
[37] . برای مطالعه بیشتر، ر، ک: تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، پیشین، صفحات 344 تا 347.
[38] . صحیفه امام؛ جلد ۱۴، ص ۵۲۵ – 528.
[39]. همان، ص 515.
[40] . همان، ج ۱۵، ص ۱-۳.
[41] . برای مطالعه این پیامها ر.ک: تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، ص 120 تا 130.
[42] . کاوشی، حسین، حزب جمهوری اسلامی، کتاب دوم، تهران، انتشارات دفاع، 1386، ص 61.
[43] . منصوری، جواد، تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، جلد چهارم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 361.
[44] . همان، ص 362.
[45] . عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال 1360، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1378، 183-184.
[46] . تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، ص 145.
[47] . همان.
[48] . همان، ص 146.
[49] . همان.
[50] . همان.
[51] . همان، ص 147.
[52] . همان.
[53] . همان، ص 148. دقت در تعبیرات مجله المستقبل از حزب جمهوری اسلامی، دشمنی آنها با این حزب و انقلاب اسلامی و رهبر و بزرگان انقلاب را نشان میدهد.
[54] . تاریخ ایران پس از انقلاب، پیشین، ص 370.
[55] . تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، ص 148.
[56] . همان، ص 149.
[57] . سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایش تا فرجام، ج ۲، پیشین، ص ۵۹۹.
[58] . تاریخ شفاهی حدثه هفتم تیر 1360، پیشین، ص 145.
[59] همان.
[60] . صحیفه امام، جلد 14، ص 512.
[61] . همان ص 513.
[62] . رجائی، غلامعلی، برداشتهایی از سیره امام خمینی(س) (جلد دوم)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1383، ص 270.
[63] . رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی، روزنامه اطلاعات 8 /4 /60.
[64] . تاریخ ایران پس از انقلاب، پیشین، ص 373.
[65] . روزنامه کیهان، 9 تیر 1360.
[66] . همان، 10 تیر 1360.
[67] . تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360، پیشین، ص 154.
[68] . عبور از بحران، پیشین، ص 185.
[69] . همان، ص 189.
[70] . سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، پیشین، ص 609.
[71] . تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی، پیشین، ص 367.
[72] . سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایش تا فرجام، ج ۲، پیشین، ص 617.
مرامنامه حزب جمهوری اسلامی ص 1
مرامنامه حزب جمهوری اسلامی ص 2
مرامنامه حزب جمهوری اسلامی ص 3
اصول خطمشی حزب جمهوری اسلامی
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 1
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 2
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 3
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 4
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 5
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 6
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 7
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 8
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 9
اساسنامه حزب جمهوری اسلامی ص 10
گزارش حزب جمهوری اسلامی از فاجعه هقت تیر ص 1
گزارش حزب جمهوری اسلامی از فاجعه هقت تیر ص 2
گزارش حزب جمهوری اسلامی از فاجعه هقت تیر ص 3
بیانیه حزب کارگران انقلابی در محکومیت ترورهای منافقین
فرازی از سخنان آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری در مورد فاجعه هفت تیر
آیتالله بهشتی در یکی از کلاسهای تبیین مواضع حزب جمهوری اسلامی
رهبران حزب جمهوری اسلامی در صف نخست نماز جمعه تهران
آیتالله بهشتی، آیتالله خامنهای، دکتر سید حسن آیت و هانی الحسن سفیر وقت فلسطین در دفتر حزب جمهوری اسلامی
یکی از جلسات مشورتی در دفتر حزب جمهوری اسلامی. این سالن در 7 تیرماه 1360 منفجر شد
آیتالله بهشتی در میان اعضای حزب جمهوری اسلامی؛ در تصویر آیتالله موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی دیده میشوند
آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
آیتالله بهشتی به همراه شهید درخشان در پایان یکی از جلسات در دفتر حزب جمهوری اسلامی
هفت تیرماه 1360 آخرین نماز جماعت آیتالله بهشتی در حیاط دفتر حزب جمهوری اسلامی ساعتی قبل از انفجار
شبانگاه 7 تیرماه 1360 نمایی از محل دفتر حزب جمهوری اسلامی ساعتی پس از انفجار
نمایی از محل دفتر حزب جمهوری اسلامی ساعتی پس از انفجار
نمایی از محل دفتر حزب جمهوری اسلامی ساعتی پس از انفجار
نمایی از مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران
نمایی از مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران
نمایی از مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران
نمایی از مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران. در تصویر پیکر شهید سید محمدکاظم دانش برفراز دستان مردم است
نمایی از مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران. در تصویر پیکر شهید سید شمسالدین حسینی برفراز دستان مردم است
نمایی از عزاداری مردم به هنگام تدفین شهدای 7 تیر در قطعه مربوطه
مراسم خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران
خاکسپاری شهدای 7 تیر در بهشت زهرای تهران
عزاداری مردم به هنگام تدفین شهدای 7 تیر در قطعه مربوطه
شهدای فاجعه هفت تیر
محمدرضا کلاهی عامل انفجار 7 تیر 1360
نمایی بازسازی شده از محل انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
بازدید آیتالله خامنهای از محل حادثه هفتم تیر در حزب جمهوری اسلامی
بازتاب انفجار هفت تیر در رسانهها
بازتاب انفجار هفت تیر در رسانهها
بازتاب انفجار هفت تیر در رسانهها
بازتاب خبر انفجار دفتر حزب جمهوری در رسانهها
اینفوگرافیک واقعه هفتم تیر
تعداد مشاهده: 7225