عبدالله گلهداری جاسوسی چند جانبه از خانوادهای وابسته به استعمار انگلیس
تاریخ انتشار: 16 آبان 1403
در میان رجال سیاسی عصر پهلوی، خاندان وابسته به استعمار انگلیس کم نبودند. این افراد در دهههای بیست و چهل با سلطه امریکا در ایران به سوی قدرت غالب تمایل پیدا کردند و یا پدران وابسته به لندن و فرزندان متمایل به واشنگتن و شاید هم همزمان وابسته به هر دو قدرت بودند!
این سرنوشت شوم رژیمی بود که نه تنها پایگاه، جایگاه و خاستگاه مردمی نداشت بلکه بنیان و اساسش بر تکیه زدن به استعمار و باقی ماندن در پرتو قدرت بیگانه بود و خاندان هزار و یک فامیل عصر قجر و پهلوی اینگونه بودند.
در میان صدها رجال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی... دهه 1320 - 1350، عبدالله گلهداری نماینده دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، روزنامه نگار و از خواص پیروان سید ضیاءالدین طباطبایی بود و تا پایان دوران پهلوی شهرت به انگلیسی بودن داشت:
«عبدالله گلهداری، فرزند احمد در سال 1293ش در بندرعباس متولد شد، پس از سپری کردن تحصیلات مقدماتی در رشته مکانیک از دانشگاه بیروت، مهندسی گرفت. وی یکی از دوستان و طرفداران سید ضیاءالدین طباطبایی و در دورهی چهاردهم مجلس شورای ملی [در ۶ اسفند ۱۳۲۲ /۱ ربیعالاول ۱۳۶۳ق، بازگشایی شد و در ۲۱ اسفند ۱۳۲۴/۷ ربیعالثانی ۱۳۶۵ق به پایان رسید] نماینده بندرعباس بود. عبدالله گلهداری از سال 1332 کار مطبوعاتی را به عنوان مفسر سیاسی و مترجم در روزنامه کیهان در کنار مصطفی مصباحزاده آغاز کرد و جهت تهیه خبر به کشورهای زیادی سفر کرد.
گلهداری در تشکیلات فراماسونری عضویت داشت و بعدها به تابعیت کشور آمریکا درآمد و نماینده چند کمپانی آمریکایی و آژانس تجاری شد. وی در دهه چهل قصد همکاری با ساواک را داشت، ولی چون که ساواک او را فردی هدایت شده و از منابع سیا میدانست به او توجهی نکرد. عبدالله گلهداری مکاتبات زیادی با دربار داشت که عمدتاً در این نامهها ضمن درخواست کمک مالی، با تملق و چاپلوسی به دنبال جلب نظر رژیم بود.»[1]
با اینکه ساواک تحت نظارت سازمان سیا عمل مینمود و با سازمان اطلاعاتی موساد و انگلیس ارتباط داشت، نسبت به جاسوسهای چند جانبه حساسیت به خرج میداد و در همکاری آنان با ساواک موارد احتیاطی و امنیتی را در نظر میگرفت. افرادی که به دلیل منافع مادی و جاهطلبی حاضرند با هر سازمان امنیتی و اطلاعاتی همکاری نمایند، شکار خوبی برای سازمانهای اطلاعاتی دشمن هستند و همین موجب میشود تا هر سازمان اطلاعاتی و امنیتی در به کارگیری این گونه افراد، جانب احتیاط و حتی منع و رد و طرد نمودن را از دست ندهد.
عبدالله گلهداری وابستگی خود و خانوادهاش به سرویس جاسوسی انگلیس را با صراحت مطرح و از آن دفاع مینمود. در مصاحبههایی که با گیتی شهباز دختر حسن شهباز[2]، مدیر مجله رهآورد چاپ امریکا شماره 31، داشت،[3] میگوید:
«من پیغامهای دوستانهای را بین حکومت انگلیس و دولت ایران رد و بدل میکردم.»
سپس اضافه میکند:
«ما از خاندان گلهداری هستیم و اهل گلهدار بخشی از بلوکی است در فارس و این منطقه جزء ارباب جمعی قشقائیهاست. جمعی از خاندان ما به بندرلنگه رفتند. دستهای به بندرعباس، جد من شیخ عبدالله گلهداری که اهل عرفان بود و جزو طریقه قادری در بندرعباس مستقر شد. بعداً به دُبی و عربستان مهاجرت کردند. پسرداییام پس از استقلال امارات متحده عربی، از طرف انگلیسها مقرری ماهانه میگرفت که حداقل 1000 روپیه و حداکثر 4000 روپیه در ماه بود. چون بسیار مورد اعتماد آنها بود. سه تا از پسرعموها و نوهعموهای من در کنسولگریهای انگلیس در بندرعباس و کرمان کار میکردند. یکی از آنان وقتی شاه فقید رضاشاه از طرف انگلیسها به جزیره موریس تبعید شد، در سر راه کرمان مترجم کلنل فالکنز کنسول انگلیس با شاه بود. بعداً محمدرضا شاه هم به دستور پدرش یک نشان لیاقت برای او فرستاد که آن هم در خانواده ما هست. من 77 سال دارم و از این هفتاد و هفت سال، فقط 22 سال در ایران بودم و بقیه عمر 55 سالهام را در خارج از ایران گذراندم. تحصیلات من در هند بود. بعد سالها در ممالک عربی ماندم بعد به انگلیس رفتم. وقتی جنگ جهانی شروع شد به ایران آمدم و عضو کلوپ تهران شدم. این کلوپ مال انگلیسها بود. کیا مرا با مستر تراث آشنا کرد که در آن سالها، بعد از سفیر بالاترین مقام را داشت و همین سرآغاز دوستی و رابطه من با مقامات انگلیس شد.
یک دیپلمات قدیمی انگلیسی بود که سالها در ایران خدمت کرده بود. و فارسی را بسیار خوب و روان صحبت میکرد.[4] وقتی فهمید که من از خاندان گلهداری هستم و پسرعموی گلهداریهایی هستم که در کنسولگریهای انگلیس در کرمان و بندرعباس کار میکنند، به من اعتماد کرد و مرا به دوستی پذیرفت. از آن تاریخ به بعد رفتوآمد من با مقامات انگلیسی شروع شد. در اولین فرصت مرا به سر ریدر بولارد سفیر کبیر انگلیس در ایران معرفی کرد. ریدر بولارد یکی از استعمارگران متکبر انگلیسی بود و حقیقت این است که از شاهان ایرانی بدش میآمد.
من به زبانهای عربی، انگلیسی، هندی، آلمانی و فارسی تسلط دارم. در سالهای جنگ جهانی دوم من وکیل مجلس بودم و در آن دوران مداخله انگلیسها یک امر اجتنابناپذیر بود. انگلیسها و روسها مملکت را اشغال کرده بودند، تا مبادا منافع آنها در خلیج [فارس] و سراسر هند در خطر بیفتد. برای انگلیسها، نفت ایران حیاتی بود.»
گلهداری نسبت به نفوذ و سلطه انگلیسها در ایران و خلیج فارس میگوید:
«بیتردید هیچ مأموری به جنوب نمیرفت تا انگلیسها موافقت نمیکردند. مثال بزنم. سرهنگ البرز پدر زن عماد کیا بود. کیا از تراث خواهش کرده بود که موافقت کند او در مقام رئیس شهربانی به اهواز برود. تراث دربارهاش تحقیق کرد و به وزارت کشور اطلاع داد که سرهنگ البرز را به خوزستان بفرستد. سپهبد[احمد] امیراحمدی وزیر کشور بود. [1320 و 20 اسفند ۱۳۲۶ تا ۱۸ خرداد ۱۳۲۷] زیر بار نرفت. کیا تلفنی به تراث اطلاع داد که سپهبد از اعزام سرهنگ خودداری میکند، در آن موقع من در دفتر تراث بودم. تراث به انگلیسی ناسزایی به سپهبد گفت و بعد گوشی را برداشت و با خشونت به وزیر کشور گفت: «شما کار ما را معطل کردهاید. دلیلی دارد؟» من از پاسخ سپهبد امیراحمدی بیخبرم، ولی این را میدانم که فردای آن روز سرهنگ البرز به طرف محل مأموریت خود حرکت کرد.»
در انتخابات دوره چهاردهم باوجود تأکید شاه در مورد وکیل شدن دکتر مصطفی مصباحزاده از بندرعباس، انگلیسها گلهداری را به وکالت رساندند. این را خودِ گلهداری در مصاحبه گفته و حسین فردوست هم در خاطرات خود یادآور میشود.[5] با آنکه مصباح زاده از نظر سیاسی شدیداً به انگلیسیها متمایل بود، گلهداری به وکالت رسید و این به زور انگلیسها بود. گلهداری با افتخار از ارتباطات خود با سفیر انگلیس یاد میکند و میگوید حامل پیام از شاه به سفیر و بالعکس بوده است. در مجلس شورای ملی حافظ منافع انگلیس بود. فراکسیون اقلیت به رهبری طاهری و مدیریت سید ضیاء در مجلس جولان خاصی داشتند و گلهداری همواره میان مجلس و سفارت و دیدار با تراث و... در تردد بود.
در مجموعه اسناد ساواک، گلهداری وابسته به سیا و مدافع امریکا معرفی میشود. در اینجا سه فرضیه قابل توجه است:
1- آیا گلهداری نعل وارونه میزد؟
2- احتمال جاسوس دوجانبه بودن وی میرود؟
3- رجال سیاسی با تغییر قدرت تسلط، به طرف قدرت غالب میروند.
در هر سه مورد ما شواهد و قرائنی داریم. در نعل وارونه مواردی بوده که جواسیس نقش خود را درست بازی میکردند. در مصداق دوم هم موارد زیادی بود، در مورد سوم، به خصوص پس از کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، بسیاری از رجال به سوی واشنگتن رفتند و لندن را ترک کردند و در خدمت سیا و ایالات متحده قرار گرفتند.
آنچه از اسناد ساواک به خوبی پیداست، ارتباط گلهداری با اردشیر زاهدی ـ پسر فضلالله زاهدی نخستوزیر کودتا و وابسته به سازمان سیا ـ و مکاتبات بسیار او با ساواک و دربار و ارائه گزارش درباره بحرین و دیگر شیوخ منطقه است.[6] او با محافل آمریکایی ارتباط تنگاتنگ داشت و دوران نهضت اسلامی همواره با روحانیت و انقلاب مخالفت میورزید و بعد از پیروزی انقلاب هم تلاش بسیار میکرد تا با وزیر خارجه وقت دکتر علیاکبر ولایتی ملاقات داشته باشد که موفق نشد. او برای برخی از شخصیتهای نظام هم نامههایی نوشت که همگی بدون پاسخ ماندند. گلهداری پس از انقلاب در امریکا در میان ایرانیان به سخنرانیهای مذهبی میپرداخت! و به هنگام ازدواج ایرانیان با یکدیگر نقش عاقد شرع را بازی میکرد!
عبدالله گلهداری در 18 آبان 1376 در لسانجلس آمریکا درگذشت.
چند سند زیر درباره این جاسوس انگلیس و آمریکا و بیانگر گوشهای از سوابق وطنفروشی اوست.
*****
از: 315
به: عرض میرسد
درباره: شیخ عبدالله گلهداری فرزند شیخ احمد
منظور: تشریح وضعیت کلی نامبرده بالا.
خلاصه سابقه: در تاریخ 25 / 3 / 51 یادشده طی مرقومهای به عنوان مقام ریاست ساواک، ضمن شرح خدماتش درگذشته به موضوع ممنوعالخروج بودن خود بعد از بازگشت به کشور، اشاره و درخواست نموده که از وی رفع سوءظن شود. که مراتب به استحضار ریاست معظم ساواک رسید. مقرر فرمودند «نامههایی که از گذشته نوشته چه از دوبی و کویت و آمریکا از ادارات کل دوم و هشتم دریافت دارید و یک گردش کار از این جریان تهیه نمایید و موضوع ممنوعیت خروج از ایران چه بوده؟ موضوع بانک صادرات و مبل چیست؟» که در اجرای اوامر صادره موضوع به ادارات کل دوم و هشتم اعلام اینک پاسخهای واصله به همراه خلاصه سابقه موجود در این اداره کل از عرض میگذرد:
1- نامبرده در دوره چهاردهم از بندرعباس به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب و با گروه سید ضیاءالدین طباطبایی همکاری داشته که بعداً به ایالات متحده امریکا مسافرت و به تابعیت آن کشور درآمده و به عنوان نماینده چند کمپانی امریکایی و آژانس فروش املاک در آمریکا به منطقه خلیجفارس رفتوآمد دارد.
2- برابر سوابق موجود ناصر قشقایی در تاریخ 19 / 11 / 46 از طریق سوئیس و از آنجا به آمریکا عزیمت نموده و در آنجا اظهار داشته که مایل است در کویت با عبدالله گلهداری تماس حاصل نماید.
3- عبدالله گلهداری در مورخ 27 / 12 / 46 نامهای از دوبی به نمایندگی ساواک در کویت ارسال و در آن تقاضای ملاقات را به منظور در اختیار گذاردن اطلاعاتی در زمینههای مختلف نموده است.
4- عبدالله گلهداری مجدداً چندین نامه پیدرپی به عنوان رئیس ساواک بندرعباس ارسال که در این نامهها مصراً تقاضا شده بود که چون وی دارای اطلاعات با ارزشی میباشد ترتیبی داده شود که در کویت با نمایندگی ساواک تماس حاصل نماید و یا نمایندهای از طرف ساواک به دوبی یا کویت اعزام تا مشارالیه اطلاعاتش را در اختیار قرار دهد که نمایندگی کویت در تاریخ 15 / 2 / 47 با عبدالله گلهداری ملاقات و مذاکراتی صورت گرفته که اداره کل هشتم به استناد سوابق موجود در اداره کل دوم اعلام داشته که چون شخص موصوف با حفظ هویت ایرانی تابعیت امریکایی اخذ کرده و ظرف چند سال اخیر چند بار به کویت و شیخنشینهای خلیجفارس مسافرت و به انحاء مختلف کوشش نموده که خود را به ساواک نزدیک نماید و به عنوان اینکه از جریانات پشت پردهای که در آمریکا علیه ایران میگذرد، اطلاع دارد به نمایندگیهای کویت و آلمان و همچنین به ساواک بندرعباس مراجعه و اخبار بیارزشی در اختیار گذارده است. بنابر این چون احتمال داشت یکی از علل کوشش وی برای نزدیکی به ساواک مأموریتی باشد که از جانب مقامات آمریکایی به عهده وی گذارده شده، لذا از شهربانی کل کشور خواسته شد که تاریخ ورود و خروج او را به کشور شاهنشاهی اطلاع و به ساواکهای خوزستان و بندرعباس نوشته شد که در موقع اقامت وی در ایران از نامبرده مراقبت به عمل آید که نامبرده چگونگی موضوع را مبنی بر کنترل ورود و خروجش به کشور طی عریضهای به حضور ریاست ساواک معروض، که مقرر گردید با اداره کل سوم و اگر اداره کل هشتم مخالفتی ندارد، موافقت شود».
اوامر صادره به اداره کل دوم و سوم ابلاغ که چون ادارات کل ذیربط در مورد تردد وی به کشور نظر خاصی نداشتند، لذا به شهربانی کل کشور اعلام شد که از مشارالیه رفع مظنونیت به عمل آمده است و منبعد تاریخ ورود و خروج وی را اعلام ننمایند. ضمناً از موضوع بانک صادرات و خرید و فروش مبل تاکنون اطلاعی واصل نشده است.
[دستخط نعمتالله نصیری رئیس ساواک]:
«این صحیح نیست وقتی که من سوابق امری را میخواهم، ادارات همه چیز را در اختیار نگذارند و از کارمندان خود حمایت کنند و اگر باید من در این موارد کمیسیونی از اداره بیاورم و رسیدگی نمایند جای تأسف است! 27 / 4 / 51 »
آقای صالحی
به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید 27 / 4 / 51
*****
از: 342 شماره : 1226 / 234
به: 723 تاریخ: 23 / 2 / 1349
موضوع: مسافرت عبداللّه گلهداری و غلامحسین صالحیار[7] [صالحیار] به بحرین
دو نفر نامبرده بالا که از مخبرین روزنامه کیهان و روزنامه آیندگان میباشند مورخه 32 / 1 / 49 وارد بحرین گردیدهاند، نامبردگان در شب اول ورود خود مهمان شیخ عیسی شیخ جزیره بوده و سپس در مدت توقف در هتل دعون اقامت گزیدهاند. نامبردگان در شب دوم اقامت در بحرین به باشگاه فردوسی رفته و با حضور هیئت مدیره باشگاه جلسهای تشکیل و سپس از محوطه باشگاه بازدید نموده و پس از آن آقای صالحیار مخبر روزنامه آیندگان سخنرانی نموده و افراد شرکت کننده را تشویق کرده که بروید و با نماینده سازمان ملل تماس بگیرید؛ زیرا هر چند تعداد شماها زیادتر باشد برای آینده شما بهتر است.[8]
نظریه منبع: متأسفانه از ملاقات عده بسیاری از ایرانیان با آقای گیچیاردی ممانعت به عمل آورده شده و غیر از عدهای که قبلاً تعیین شده بودند هیچکس دیگری را اجازه ملاقات و اظهار نظر ندادهاند.[9]
رونوشت برابر اصل میباشد.
در پرونده کلاسه 251349 بایگانی شود.
پینوشتها:
[1] . اسناد ساواک - پرونده انفرادی.
[2] . حسن شهباز، فرزند حسین، در سال 1299ش در اصفهان به دنیا آمد. در کالج آمریکاییها و انگلیسیها تحصیل کرد و در دانشگاه اصفهان و تهران ادامه تحصیل داد و بهسرعت در راستای تأمین منافع استعمارگران به کار گرفته شد.
از جمله مشاغل او که دارای لیسانس ارتباطات بود، مشاور عالی وزارت اطلاعات، رادیو تلویزیون و ارتباطات عمومی تهران میباشد.
در اواسط سال 1328ش، به دنبال دعوت رئیس جمهور آمریکا (هاری ترومن) از محمدرضا پهلوی جهت دیدار از آمریکا و اعلام نیاز سفارت آمریکا به یک خبرنگار ویژه، حسن شهباز، از طریق مجید موقر، به «دکتر گرنی » معرفی شد و به استخدام این سفارتخانه درآمد. البته قبل از آن در سفارت پاکستان شاغل بود. وظیفهی او در سفارت آمریکا در این زمان، ترجمه مطالب و اخبار آمریکایی و کمک به انتشار نشریات و بروشورهایی بود که به زبان فارسی منتشر میگردید. سفارت آمریکا که برنامه وسیعی در ایران داشت، هر روز بر دامنهی کار و فعالیت او میافزود. در آن موقع، بسیاری از روزنامهها با کمک مالی و هدایت سفارت آمریکا منتشر میشدند و حسن شهباز، اخبار و مطالب هدایت شدهای را که توسط آمریکاییها تعیین میشد، ترجمه میکرد و در اختیار اینگونه جراید قرار میداد. این فعالیتها به گونهای بود که پس از چندی، ادارهی امور رادیویی نیز به وی سپرده شد. حسن شهباز وظیفه داشت تا هر هفته، چندین بسته نوار موسیقی روز آمریکا را که مروّج ابتذال بود، به انضمام اخبار دلخواه مقامات سفارت، به رادیو برساند و ترتیب پخش آنها را بدهد. پیشرفت شهباز در این امور به جایی رسید که مشاور اول « ادوارد ولز » شد که بعد از سفیر همه کارهی سفارت بود و مأموریت ارتباط با دولتمردان و رجال کشوری در خصوص برنامههای آمریکا در ایران به او محوّل گردید. در همین راستا بود که حسن شهباز، به مناسبتهای مختلف، با ترتیب دادن مهمانی در سفارت آمریکا، تعدادی از این افراد را بر سرِ سفرهی آمریکا مهمان مینمود. همین مسئله بود که موجب شد تا حسن شهباز در بین دولتمردان رژیم شاه، دارای جایگاه و پایگاه شود. حسن شهباز که در این مهمانیها هم بساط عیاشی دیگران را فراهم مینمود و هم خود به عیاشی میپرداخت، خود نیز به دام اعتیاد به الکل و مواد مخدر افتاد.
در سال 1333ش، به همراه «چارلز کولاک» از مأمورین سازمان سیا که از بیروت به ایران آمده بود، مأمور تشکیل کلوپهای روتاری گردید و خود، به عنوان یکی از اولین روتارینها، با سازماندهی این تشکیلات اقدام کرد و به عنوان مسئول روابط دفتر چارلز کولاک فعالیت داشت.
حسن شهباز که با حمایت آمریکاییها، به عنوان معاون رضا قطبی به تلویزیون راه یافته بود، در ترویج ابتذال، از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد.
با اوجگیری انقلاب اسلامی، حسن شهباز نیز به آمریکا گریخت و به فعالیت مطبوعاتی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی مشغول شد و به همراه هما سرشار، به نشر «رهآورد» روی آورد و در کنار آن نیز، دفتر ازدواج و طلاق دایر نمود. وی در اردیبهشت ماه سال 1385ش در همانجا از دنیا رفت. (اسناد ساواک- پرونده انفرادی)
[3] . رهآورد، نشریهای فرهنگی، ادبی و تاریخی است که در سال ۱۳۶۱ / ۱۹۸۱ خورشیدی توسط حسن شهباز در لس آنجلس پایهگذاری شد. این فصلنامه از نخستین مجلات دورهای جامعه ایرانیان مقیم آمریکاست که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در این کشور بنیاد گذاشته شد. ۷۴ شماره از این فصلنامه، در زمان حیات وی و با سردبیری او و مدیریت شعله شمس شهباز ارائه شد. پس از درگذشت حسن شهباز، به درخواست شهباز، همسر او، شعله شمسِ شهباز، مدیریت و سپس سردبیری رهآورد را به دست گرفت و همچنان به انتشار آن ادامه داد.
[4] . به احتمال قوی این دیپلمات انگلیسی میس لمبتون بوده است. درباره او بنگرید به: نگاهی کوتاه به یکی از جاسوسان انگلیس به نام خانم لمبتون، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[5] . «حسین فردوست» در خاطراتش نقل میکند که چگونه مجلس شورای ملی و سنا به وسیلهی انگلیسیها اداره میشد. وی خاطرهای را نقل میکند که قدرت انگلستان در عصر پهلوی را نشان میدهد:
«مصباح زاده [مدیر مسوول روزنامهی کیهان] فرد بسیار مقامپرستی بود. یکبار دیگر به من مراجعه کرد و خواستار شد که از بندرعباس وکیل شود (برای دورهی چهارم) به محمدرضا گفتم و گفت که به فرمانده ژاندارمری بندرعباس دستور لازم را بده. مصباحزاده رفت و فرمانده ژاندارمری را ـ که یک سرهنگ بود ـ نزد من آورد. گویا قبلاً او را دیده بود و روابط خوبی داشتند. به سرهنگ فوق گفتم که دستور اعلیحضرت است که به ایشان کمک کنید تا رأی بیاورد. سرهنگ هم گفت: «اطاعت میشود» ولی ظاهراً همان موقع سفارت انگلیس فرد دیگری را کاندید کرده بود [عبدالله گلهداری] و مصباحزاده موفق نشد، ولی در دورههای بعد با توصیه محمدرضا به مجلس راه یافت.»
از آن جایی که مصباحزاده خود از طرفداران انگلستان محسوب میشد، میتوان گفت که این مخالفت جنبهی شخصی نداشته و صرفاً اقدامی از سوی انگلستان برای ترساندن شاه بوده است. «کریم سنجابی» نیز خاطرهی مشابهی از اعمال نفوذ انگلیسیها در انتخابات را بیان کرده است. (حسین فردوست، «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» ج 1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1386، ص 133 و خاطرات کریم سنجابی، ص 66-68)
همچنین در این باره بنگرید به: راههای ورود به مجلس در دورهی پهلوی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[6] . در این باره بنگرید به: 23 مرداد 1350 روز جدایی بحرین از ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[7] . غلامحسین صالحیار، در سال 1307 در تهران متولد شد. دوران ابتدایی را در دبستانهای پروانه، سادات و جمشید جم و مقطع متوسطه خود را در دبیرستانهای فیروز بهرام و دارایی گذراند. از سال 1327 تا 1329 در دانشکده حقوق ادامه تحصیل داد، در سال 1342 نیز به تحصیل دوره دکترای حقوق پرداخت. غلامحسین صالحیار پس از اتمام تحصیلات متوسطه در وزارت دارایی استخدام شد. در سال 1324 به عضویت سازمان جوانان حزب توده ایران درآمد و تا سال 1326 در آن حزب فعال بود. در همان سال به علت اینکه او را جزو دسته انشعابیون قلمداد نمودند از سازمان جوانان اخراج کردند. در اوایل سال 1327 دوباره او را به عضویت پذیرفتند. صالحیار تا 28 مرداد 1332 با تودهایها در تماس بوده و بالاترین سمت او دبیر نمایش سازمان جوانان بوده است. در این مقطع علاوه بر خدمت در وزارت دارایی، شبها نیز در تئاتر سعدی به عنوان هنرپیشه کار میکرد و علناً به نفع حزب منحله توده نیز فعالیت مینمود. غلامحسین صالحیار پس از کودتای 28 مرداد 1332 به کلی ارتباط خود را با حزب توده قطع کرد و در صف اهل مطبوعات رژیم شاه، مدتی سردبیر روزنامه اطلاعات بود که به علت اختلاف نظر در سبک و سلیقه کار به عنوان اعتراض از ادامه خدمت در مؤسسه اطلاعات خودداری کرد و با پست سردبیری در مجله تهران مصور مشغول به کار شد. سپس به علت آشنایی با «داریوش همایون» به سردبیری روزنامه آیندگان دست یافت. در سال 1349 به رادیو و تلویزیون رفته، در سمت مدیرکل خبرگزاری مشغول به کار میشود. پس از چندی با عضویت در حزب اقلیت مردم سردبیری روزنامه مردم، ارگان حزب مردم را به عهده میگیرد و با تأسیس حزب رستاخیز به عضویت آن حزب در میآید. صالحیار علاوه بر مسئولیتهای ذکر شده سردبیری نشریات وزارت اطلاعات را نیز مدتی برعهده داشته و از اعضای پایهگذار سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات بوده و چندین دوره دبیری سندیکا را نیز به عهده داشته است. (پرونده انفرادی غلامحسین صالحیار در ساواک)
[8] . این هیئت برای تهیه گزارش از چگونگی برگزاری همهپرسی نماینده سازمان ملل از مردم جزیره بحرین درباره مستقلشدن از ایران یا حکومت تحت لوای ایران رفته بودند و در واقع بایستی مدافع منافع ملی ایران باشند ولی در این زمینه اقدام خاصی انجام نداده و حتی از نحوه عمل نمایندگان سازمان ملل که کارشناس ساواک در قسمت نظریه سند به آن ایراد گرفته مطلبی چاپ ننمودند. عبدالله گلهداری خود یکی از عوامل سرسپرده بریتانیا به حساب میآمد و خواهان اجرای سیاست استعماری بریتانیا در جدایی بحرین از ایران بود. در این سند خبرنگاران فوق مهمان شیخ و حاکم جزیره بودند که خود یکی از مبلغان جدایی بحرین از ایران به حساب میآمد و مسلم است که در جهت اهداف آنها عمل نمایند.
[9] . این همان نظرخواهی گزینشی است که در جریان جدایی بحرین از ایران توسط استعمار انگلیس به عمل آمد وگرنه بسیاری از مردم بحرین از جمله ایرانیان فارس و عربزبان خواهان عدم جدایی بودند چنانکه هویدا در نطق خود در حزب ایران نوین به آن با عبارت دیگری اشاره کرد: «... الساعه که میآمدم که خبر به من دادند یکی این بود که رئیس بانک و رئیس بیمه گزارش دادند که برای افتتاح شعبه بانک ملی به بحرین رفته بودند در مسیر آنها با آنکه شیخ بحرین بود، صدای جاوید شاه تمام فضا را پر کرده بود...»
مصباح زاده با وجود این که از سوی شاه سفارش شده بود، دراین دوره در رقابت با خواست انگلستان مبنی بر انتخاب عبدالله گلهداری نتوانست موفقیتی به دست آورد
عبدالله گلهداری
مصباح زاده در کارزار انتخاباتی در کنار بزرگان میناب، از راست علی جلال، میرزا جواد احمدی، ابوطالب جمشیدی، محمد نور آذری، میرزا محمد احمدی، دکتر مصباح زاده، سید احمد بنادره و…… در سال ۱۳۲۲
کتابی با ترجمه عبدالله گلهداری
کتابی با ترجمه عبدالله گلهداری
تعداد مشاهده: 9841