قسمت هفدهم، محمدرضا پهلوی و ماجرای اتومبیل هیسپانو!!
آنچه از ظواهر امر برمی آید، این است که رضاخان برای پیشرفت تحصیلی و آموزش ولیعهد خویش، به هر نوع سرمایه سوزی دست زد؛ چنانکه گوئی پاسخگوئی به همه ی حقارت های دوران کودکی و نوجوانی و قزاقی خود را، در وجود محمدرضا پهلوی جستجو می نمود. آموزش و تربیت غربی، که به وسیله ی مادام ارفع و مدارس موج نو در سوئیس، که ساخته و پرداخته ی استعمارگران بود به او تزریق شد؛ و آمیختگیِ آن با تفرعن شاهنشاهی، که حاصلِ کُرنش و تعظیمِ خودفروختگان درباری، مانند: مؤدب الدوله ها که هرگز نام او را بدون عبارت « روحی فداه » بر زبان و قلم جای نمی کردند و دورباش و کورباشِ فرماندهان نظامی و انتظامی و استبداد رضاخانی بود، چنان در جسم نحیف او حلول کرد و به گونه ای نهادینه شد که از همان روزهای آغازین ولیعهدی! خودخواهی و خودمحوری و خودپسندی را در رفتار خود به نمایش گذاشت.
یکی از علاقه مندی های تفریحیِ محمدرضا پهلوی در دوران بعد از ولیعهدی، رانندگی بود، که در ایران، بدون هیچ مانع و رادعی، به آن مبادرت داشت. زمانی که به سوئیس رسید، نداشتن سن قانونی،( در این موقع 13 ساله بود) موجب شد تا فقط در فضای سفارتخانه ی ایران، که در تیول انوشیروان خان سپهبدی بود، اجازه رانندگی داشته باشد و او، این محدودیت قانونی را برنمی تابید؛ که نه تنها در ایران شاهد فراتر از قانون بودنِ پدرش بود که خودِ او نیز در مدت کوتاه ولایتعهدی، این مسئله را تجربه کرده بود که در کشور ایران، شاه، سایه خداست!! و قانون در ذیل او قرار دارد.
هنوز یک سالی از حضور او در سوئیس سپری نشده بود که با مشاهده ی ماشین های شهر، تصمیم گرفت، یکی از بهترین اتومبیل های موجود را داشته باشد؛ از این رو، از طریق کاتلوگ های موجود، به مطالعه ی تولیدات نسبتاً متنوع آن زمان پرداخت، تا اینکه با مشاهده ی اتومبیلی در یکی از نمایشگاه های پاریس، متقاضی خرید شد. قیمت این اتومبیل در سوئیس، 70000 فرانک بود، قیمتی که حتی سرمایه داران سوئیسی و غیرسوئیسی، توانائی پرداخت آن را نداشتند. به علت همین گرانی بود که در زمانی که ولیعهد ایران دارای این نوع اتومبیل شد، در کشور سوئیس، تنها 4 عدد از آن وجود داشت و محمدرضا پهلوی، پنجمی آن بود.
به هرحال، او ولیعهد بود و می خواست روزی شاهنشاه! کشور ایران شود و ریخت و پاش هایی در سطح برگزاری جشن های 2500 ساله!! داشته باشد؛ پس باید به این خواسته ی خود نائل آید. داستان خرید این اتومبیل، حکایتی شنیدنی است. پس از تصادفی که در یکی از جاده های کوهستانی شهر لوزان برای این ماشین پیش آمد، راننده ی ماشین، مدعی شد که این ماشین، دست دوم بوده است. انوشیروان سپهبدی که به وسیله ی عواملِ خود، برای خرید این ماشین دلالی کرده بود، از شنیدنِ این خبر به وحشت افتاد و از ابتاد تا انهای ماجرا را در نامه ای دارای تاریخ 28 خرداد 1312 می باشد، برای دفتر مخصوص شاهنشاهی نوشت. هر چند این نامه مؤثر نیفتاد و پس از یکی دو ماه عزل و به ایران فراخوانده شد.
این داستان از اجزائی متفاوتی برخوردار است که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد. و اما نامه ی انوشیروان خان، چنین است:
« به طوری که خاطر عالی مستحضر است، مدتی بود بندگان والاحضرت دامت عظمته مایل بودند که اتوموبیل جدیدی خریداری فرمایند و ضمناً کاتالوگ های اتوموبیل سازهای معروف را قبلاً مطالعه فرموده و از کیفیات تمام اتوموبیل های درجه اول استحضار حاصل فرموده بودند. پس از آنکه اجازه خرید از طرف بندگان اعلیحضرت همایونی صادر گردید، والاحضرت اقدس دامت عظمته تصمیم فرمودند که اتومبیل 12 سیلندر هیسپانو سویزا که دارای کاروسری مخصوص یکی از کالسکه سازهای معروف و در سالن اتومبیل پاریس به معرض نمایش گذارده شده بود، خریداری فرمایند. قبل از تصمیم قطعی در خریداری و وصول وجه، نماینده کمپانی هیسپانوسویزا در ژنو به حضور بندگان والاحضرت... شرفیاب و توصیف اتوموبیل مزبور را معروض و عکس آن را نیز ارائه داده بود. در ملاقاتی که نماینده مزبور با بنده نمود، قیمت اتوموبیل را به 70000 فرانک سوئیس تعیین نمود و بعد حاضر شد مختصر تخفیفی بدهد، که اصل مراسله او را در موقع خود تحت راپرت نمره 334 مورخه 11 مهر 1311 به وزارت جلیله دربار فرستاده ام. چون بنده دیدم که نماینده کمپانی در سوئیس میل والاحضرت... را به این اتوموبیل احساس نموده و می خواهد از موقع خود استفاده نموده و هرچند می تواند این اتوموبیل را گران تر بفروشد، با مشورت اعضاء سفارت، صرفه را اینطور دیدیم که اتوموبیل مستقیماً از پاریس خریداری شود، که حق دلالی کمپانی در ژنو داده نشود و هرچه ممکن است ارزان تر بخریم. در آن موقع جناب اشرف آقای فروغی، وزیرامورخارجه در ژنو تشریف داشتند و از جریان قضیه به خوبی سابقه دارند. بنده چون شخصاً از خرید اتوموبیل سررشته نداشتم، از آقای فوزی تبریزی که چندین سال است در پاریس اقامت دارد و دوستان زیاد دارد و مهندس اتوموبیل است و تمام آقایان به صحت و درستی او اطلاع دارند و آقای سرهنگ ریاضی هم او را به خوبی می شناسند، تقاضا نمودم هرچه می توانند اقدام بنمایند که این اتوموبیل ارزان تر خریداری شود و ضمناً به آقای انتظام، نائب اول سفارت هم که در این رشته بی اطلاع نیست، دستورالعمل دادم که مواظبت مخصوص در این باره به عمل آورد. بالاخره در نتیجه اقداماتی که شد، از قیمت پیشنهادی نماینده کمپانی در ژنو، مبلغ مهمی تخفیف حاصل و از 55000 فرانکی هم اجازه داده شده بود اتوموبیل خریداری شود، مناسب تر ابتیاع شد. در نتیجه مکاتباتی که بین سفارت و فروشندگان اتوموبیل (کمپانی هیسپانو سویزا و مسیو سائوچیک کالسکه ساز) به عمل آمد، این طور قرار شد که اتوموبیل را کمپانی هیسپانو با مکانیسین مخصوص به ژنو بفرستد و برای اینکه اظهار تعظیم و تکریمی هم نسبت به بندگان والاحضرت... شده باشد، مسیو سائوچیک نیز شخصاً به ژنو آمد که حضوراً اتوموبیل را تقدیم نماید و نیز قرار شد مکانیسین کمپانی هرچند روز لازم است به خرج کمپانی در سویس بماند تا تمام کیفیات و خصوصیات اتوموبیل را به شرف عرض والاحضرت اقدس حالی نماید تا پس ار تحصیل رضایت، سند تحویل داده شود و وجه پرداخته گردد. مکانیسین کمپانی دو روز در خدمت بندگان والاحضرت... بود؛ سپس به سفارت آمده اظهار داشت که اتوموبیل را تحویل داده، سند اتخاذ، او را مرخص فرموده اند و همان شب به پاریس حرکت نمود. بنده هم وجه اتوموبیل را به حواله بانک کردی سویس (همان بانکی که وجه توسط او از تهران رسیده بود) حواله مسیو سائوچیک نمودم. یک روز بعد جناب مستطاب اجل آقای دکتر نفیسی به بنده تلفون فرمودند که شوفور والاحضرت اقدس می گوید که این اتوموبیل بیش از حد معین راه رفته و در گیو چرخ آن آثار چکش است. چون هنوز مسیو سائوچیک در ژنو بود، فوراً مطلب را به او اظهار داشتم. گفت: این امر محال است که اتوموبیل نو نباشد و برای آسودگی خاطر به کمپانی بنویسید تا به شما جواباً تصدیق بدهد که اتوموبیل نو و بی عیب است. ضمناً گفت: اگر شوفور چنین عیبی دید، چرا تا مکانیسین کارخانه در اینجا بود چنین اظهاری نکرد. همین مطلب را نیز در حضور جناب آقای دکتر اظهار داشت. برحسب تقاضای سفارت، کمپانی هیسپانو شرحی به سفارت اشعار داشت که چه ماشینی فروخته و تصدیق نمود که این اتوموبیل در سالن پاریس بوده و فقط آن اندازه که برای خوب کار کردن موتور لازم است، راه رفته است. برای اطمینان خاطر، این مراسله را به اطلاع جناب آقای دکتر رسانیدم و تصور می کردم اگر شوفور، دلتنگی در نتیجه عدم مداخله در کار داشته باشد، تدریجاً رفع خواهد شد. چند روز بعد که حضور والاحضرت اقدس... شرفیاب بودم، آقای دکتر، مکانیسین مخصوصی حاضر نمودند و در حضور مبارکشان، اتوموبیل را در پیچ و خم های کوه و راه های دیگر، با دقت برد و امتحان نمود. بعد از آن اظهار داشت که اتوموبیل نو و بی عیب است. چندی بعد از این هم، جناب آقای دکتر اظهار داشتند در موقعی که اتوموبیل را برای گرفتن نمره به لوزان برده بودم، متخصصین رسمی اداره نواقل، به دقت آن را امتحان نمودند و مخصوصاً رئیسشان تقاضا نمود که سوار آن شده و از کار کردن آن به خوبی مطلع شود. پس از این امتحانات اظهار داشته بودند که اتوموبیل نو و بی عیب است و جناب آقای دکتر به بنده فرمودند که دیگر خیالم از این رهگذر آسوده باشد. بندگان والاحضرت اقدس هم به بنده فرمودند که این همان اتوموبیلی است که پسندیده ام و اتوموبیل دیگری غیر از این نمی خواهم. پس از این مقدمات، بنده به اعتقاد خود تصور می کنم آنچه از دستم برآمده خدمت کرده ام و اتوموبیلی را که انتخاب فرموده اند، ارزان تر ابتیاع و رضایت خاطر بندگان والاحضرت... را فراهم آورده ام و گمان نمی کردم دیگر حرفی در بین باشد. تا اینکه چند روز قبل، پرفسور مرسیه به بنده اطلاع داد که حادثه برای اتوموبیل والاحضرت اقدس پیش آمده و می گفت از قراری که شنیده ام، شهادتنامه در این باب تهیه و به طهران فرستاده شده است. چون بی اطلاع بودم، فوق العاده مضطرب و فوراً برای ملاقات جناب آقای دکتر به رُل رفتم. در جواب سئوال بنده، اظهار داشتند در یکشنبه 28 مه، وقتی که بندگان والاحضرت اقدس به لوزان برای گردش تشریف برده بودند، به اسکندر شوفور اجازه داده شده بود در شهر پیغامی ببرد. بعد از مدتی انتظار مراجعت، دیدیم گلگیر شکسته، سپر جلو کنده شده است. از قرار معلوم، چون خواسته است به طرف دست چپ بپیچد، به اتوموبیل دیگری تصادف نموده و الحمداله بندگان والاحضرت اقدس در اتوموبیل تشریف نداشتند و چون نمی خواستم باعث پریشانی خیال شما بشوم، اطلاع ندادم. به ایشان گفتم علاوه براین، شنیده ام شوفور شهادتنامه درست کرده و به طهران فرستاده است. موضوع از چه قرار است. جواب دادند: اطلاع ندارم؛ الان او را می خواهم و مطلب را تحقیق می کنم. اسکندر آمد و جواب درستی نداد، تا اینکه روز بعد، به ملاقات جناب آقای دکتر رفتم و به ایشان گفتم: من شرح این واقعه را از پلیس لوزان خواسته ام. جناب آقای دکتر گفتند: ورقه هم از پلیس رسیده و اسکندر را مقصر تشخیص داده اند و پنجاه فرانک او را جریمه کرده اند، اگر ممکن است اقدامی بکنید. گفتم کاش همان روز اول مرا مسبوق می کردید که در موقع رسیدگی، یک نفر را از سفارت می فرستادم که چون اسکندر درست فرانسه نمی داند، به او کمک کند. گفتند: من هم همین نظر را داشتم که تقاضا کنم آقای سرداری، نائب سفارت را همراه او بفرستید، ولی گفت: موضوع اهمیتی ندارد که باعث زحمت دیگران بشوم و خودم از عهده برمی آیم. پلیس لوزان برحسب تقاضای سفارت، راپرت واقعه را فرستاد که سواد مصدق آن تقدیم می شود. در راپرت می نویسد که مسیو کلویل، اظهار می کند که من از بالا به طرف پائین می آمدم، یک اتوموبیلی از دست راست می آمد، یک مرتبه به طرف چپ پیچید و با هم تصادف کردیم. اسکندر اظهار داشته که من از دست راست می رفتم، خواستم به طرف چپ بپیچم، بوق زدم و با دست اشاره کردم، ولی چون آلت اشاره نداشتم، نتوانستم از تصادف جلوگیری کنم. اسکندر به جناب دکترنفیسی اظهار داشته بود: تقصیر یک قسمت از من بود و یک قسمت از فرمان اتوموبیل، که گاهی درست فرمان برنمی دارد و سند هم دارم که این اتوموبیل کهنه و معیوب است. بنده از جناب دکتر مطالبه این سند را کردم. ایشان اوراقی را که لفاً تقدیم می شود، به بنده ارائه دادند و اظهار داشتند که من به هیچ وجه اطلاع ندارم که اسکندر آن را کی تهیه کرده است. از تاریخ آن که 8 فوریه است، چنین معلوم می شود که پنج ماه قبل تهیه شده و اسکندر به کسی ارائه نداده است. از او پرسیدم که چرا به من نگفتی. جوابی نداد. جناب آقای دکتر گفت: می گوید می ترسیدم. بنده نفهمیدم ترس اسکندر از چه بوده، زیرا اگر اتوموبیل حقیقتاً معیوب بوده، وظیفه او بوده که فوراً تصدیقی را که گرفته ارائه دهد تا به کار رسیدگی شود. پس از اطلاع از این موضوع، لازم دانستم که هرچه زودتر قضیه حل شود و جای هیچ تردید و شبهه باقی نماند و اگر نقص یا کهنگی وجود دارد، مشخص گردد. علیهذا فوراً به سفارت آمدم و به مسیو لاکوست، رئیس کمپانی هیسپانو سویزا در پاریس تلفون کردم که شوفور می گوید: مطابق تصدیقی که تحصیل کرده، اتوموبیلی که فروخته اید واجد شرائط لازمه نیست. مشارالیه از حرف بنده بی اندازه متأثر شد و گفت: فوراً یکی از رؤسای کمپانی را به سوئیس خواهم فرستاد که عدم صحت این مطالب را اثبات نماید و برای این امر، مسیو مورو، رئیس قسمت نگاهداری اتوموبیل های هیسپانو را به ژنو فرستاد و به توسط او، مراسله ای ارسال داشته است که سواد مصدق آن تقدیم می شود و در آن بدون هیچ شائبه می نویسد: اتوموبیلی را که به بندگان ولاحضرت اقدس فروخته ایم، بدون هیچ تردید نو و بی عیب بوده است و این در تاریخ تجارتخانه ما، اولین دفعه است که چنین اِسنادی به ما داده می شود و اظهارات ما تردید می شود. سابقه کارخانه ما و شهرتی که داریم، ما را دور از تهمت نگاهداشته است. بنده به این مراسله اکتفا نکرده و تقاضا نمودم که جلسه در حضور رسمی نُتر رسمی لوزان، در همان گاراژی که اتوموبیل تحت تعمیر است، تشکیل شده و نماینده کمپانی هیسپانو فوراً در آنجا جواب های خود را بگوید و برای اینکه جای هیچ تردید و شبهه هم برای اسکندر باقی نماند، همان اشخاصی را که اسکندر به آنها مراجعه کرده و تصدیق نامه داده بودند، بنده از طرف خودم معین کردم که با نماینده کمپانی گفتگو و جواب ایرادات خود را بخواهند و به اسکندر نیز گفتم که بدون ملاحظه و واهمه، هرحرفی داری بزن و هرچه به نظرت می رسد بگو و مخصوصاً گفتم که این امر را از طرف بندگان والاحضرت اقدس می کنم. جلسه مزبور در حضور نوتر و جناب آقای دکتر نفیسی و تمام اعضاء سفارت تشکیل و صورت مجلس رسمی به امضاء تمام آقایان رسید که لفاً برای استحضار خاطر محترم تقدیم می شود. در تصدیق نامه که سه نفر از گاراژدارهای لوزان به اسکندر داده بودند، ایرادات اصلی این بود که فرمان اتوموبیل درست نمی گردد و نمره موتور محل اعتماد نیست که نمره واقعی باشد و در بعضی از قسمت های ماشین علائم کارکردگی است و این کارکردگی بیش از آن است که کیلومترشمار اتوموبیل نشان می دهد و هم چنین به نیکل کاری اتوموبیل ایراداتی داشتند. از این قرائن، اینطور نتیجه می گیرند که اتوموبیل در سال 1929 ساخته شده است و این موضوع را به طور قطعی در تصدیق نامه ذکر نموده و زیر آن را خط کشیده اند. ضمناً یکی از آنها، قطع داشت که این اتوموبیل را کمپانی هیسپانوسویزا نفروخته و بنده نمی دانم از روی چه مأخذ این تصور را کرده اند. پس از آنکه دیدند نماینده کمپانی شخصاً حاضر شده و مراسله کمپانی را ارائه می دهد و در آن صریحاً ذکر شده که کمپانی هیسپانو فروشنده اتوموبیل است و ضمانت می نماید که اتوموبیل نو فروخته شده، بدیهی است دیگر دلیلی براینکه کمپانی اتوموبیل را نفروخته نداشتند و ضمناً در صورت مجلس بیاناتی نمودند و حرف خود را دائر به آنکه اتوموبیل در 1929 ساخته شده و در واقع قسمت مهم تصدیق آنها بود، پس گرفتند. نماینده هیسپانو صریحاً اظهار داشت که حتی نقشه این اتوموبیل در سال 1929 طرح نشده بود. در قسمت دیگر می گفتند که برای معلوم شدن نو بودن این اتوموبیل، کمپانی باید اسنادی ارائه دهد که اتوموبیل چه وقتی از کارخانه خارج شده و چه اندازه راه رفته است و کالسکه آن را کی و چه وقت ساخته است و اینکه حقیقتاً در سالن{سال}1932 اتوموبیل در پاریس در معرض نمایش گذارده شده. نماینده هیسپانو متعهد شد که به پاریس مراجعت و تمام اسناد لازمه را برای سفارت بفرستد. اسناد مزبور به محض وصول برای استحضار خاطر عالی تقدیم خواهد شد. نماینده هیسپانو پس از معاینه اتومبیل اظهار داشت که در نتیجه حادثه، به فرمان اتوموبیل صدمه وارد آمده و قبل از تعمیر دقیق آن در خود کارخانه هیسپانو، سواری با آن خطرناک است و جداً تقاضا نمود که قبل از این تعمیر، بندگان والاحضرت اقدس سوار آن نشوند. و برای این مقصود، اتوموبیل از طرف نوتر ممهور شد که تا ختم قضیه، نه دستخوردگی دیگری پیدا کند و نه بشود سوار آن شد؛ تا ترتیب تعمیر قطعی آن داده شود. در نتیجه این تحقیقات، دو نکته است که برای بنده هنوز روشن نشده و لازم می دانم متذکر شوم: اولاً اسکندر می گوید که فرمان اتوموبیل درست کار نمی کرده و وقوع حادثه هم تا اندازه{ای}مربوط به آن بوده است؛ در صورتی که در موقع تحویل گرفتن، به هیچوجه این اظهار را ننمود؛ خاصه اینکه اگر چنین عیبی را مشاهده کرده بود، می بایستی در موقعی که مکانیسین کمپانی برای تحویل دادن اتوموبیل آمده بود، این اظهار را می کرد و در دو معاینه هم که سابقاً به عمل آمد و شرح آن عرض شد، متخصصین چنین عیبی در فرمان مشاهده ننمودند. در صورت مجلسی هم که پلیس در موقع حادثه تشکیل داده، اسکندر در بیانات خود علت حادثه را بدی فرمان اتوموبیل ذکر نکرده، بلکه می گوید من می خواستم به طرف دست چپ بپیچم، بوق هم زدم و با دست هم اشاره نمودم؛ ولی از طرف دیگر، بندگان والاحضرت اقدس... می فرمایند که اخیراً قبل از وقوع حادثه، اسکندر به معظم له عرض نموده بود که فرمان درست نمی گردد. ثانیاً قضیه{ای} که بنده را خیلی متعجب نموده، این است که چرا اسکندر تصدیقی را که در 8 فوریه تهیه کرده، تا پانزده روز بعد از حادثه، آن هم به اصرار بنده، به کسی ارائه نداده است. صدمه{ای}که به اتوموبیل خورده، به موجب تصدیق پلیس مهم است؛ زیرا علاوه بر خراب شدن گلگیر و کنده شدن سپر جلو، به یکی از چرخ ها صدمه زیاد وارد آمده و لاستیک آن به کلی پاره شده است، به طوری که این صدمه در فرمان اتوموبیل بی تأثیر بوده است و به همین جهت است که نماینده هیسپانو تقاضا می کرد قبل از تعمیر دقیق که باید در کارخانه به عمل آید، والاحضرت اقدس آن را سوار نشوند. عجالتاً منتظر جواب کمپانی هیسپانو سویزا و وصول اسناد و مدارکی را که متعهد شده اند ارسال دارند هستم تا به اطلاع اشخاصی که تصدیق را تهیه نموده اند برسانم تا حقایق بیشتر روشن شود. چون راپرت قضیه اهمیت داشت منتظر جواب هیسپانو نشده و کیفیات را معروض داشتم بعد از این هم فوراً مراتب را به اطلاع عالی خواهم رسانید. انوشیروان سپهبدی.
تعداد مشاهده: 7849