اول آبان سالگرد شهادت فرزند برومند حضرت امام خمینی(ره) آیتالله سیدمصطفی خمینی
تاریخ انتشار: 30 مهر 1403
چکیده
تاریخ معاصر ایران همواره با فراز و فرودهای بسیار، حوادث مهم و تجربیات گرانبها همراه بوده است. در این میان روحانیت شیعه با وجود تنگناها و سختیها در دوران حکومت پهلوی اول و دوم کوشید تا از دین و مردم مسلمان در برابر زورمندان و حاکمان جابر یا وابسته دفاع کند. تحریم تنباکو، انقلاب ضد انگلیسی عراق، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی جملگی به رهبری روحانیت صورت پذیرفت و در برهههای مختلف جامعه را از سقوط در ورطه استعمار نجات داد. حضور بسیاری از نخبگان روحانی در کنار امام خمینی به عنوان مرجع جامع و پدیدآورنده موثرترین و بزرگترین بیداری اسلامی قرن جهت غلبه بر طاغوتیان و تثبیت جایگاه دین در سیاست بیش از گذشته موثر بود. از جمله این نخبگان روحانی، آیتالله سیدمصطفی خمینی فرزند امام خمینی بود که در دوران حیات پربارش و شهادتش هسته اصلی مبارزات علیه رژیم پهلوی را شکل داد به طوری که از آن پس این رژیم با چالش هویت و مضمون و محتوای ساختارهایش از سوی تمامی طبقات جامعه مواجه شد و صحت سخن امام خمینی درباره شهادت فرزندشان که آن را «از الطاف خفیه الهی» نامیدند با وقوع و پیروزی انقلاب اسلامی به اثبات رسید.
مقدمه
شهیدآیتالله سیدمصطفی خمینی نه تنها در دوره حیات خود منشا خدمات شایان توجهی برای پیشبرد نهضت امام خمینی بود، بلکه شهادت وی نیز در شتاب بخشیدن به انقلاب و به ثمر رسیدن آن نقش به سزایی داشت و علیرغم تصور رژیم پهلوی نه تنها بر روند رشد نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی تاثیر منفی بر جای نگذاشت، بلکه خود عامل موثر و شتاب دهنده برای رسیدن به پیروزی نهایی بود. در واقع جریان مبارزاتی و فعالیت سیاسی وی پس از حوادث و اتفاقاتی که منجر به دستگیری و بازداشت و تبعید امام شد، نهضت را وارد عرصه جدیدی نمود و مسئولیتهای سیدمصطفی را به عنوان کسی که نقش مشاور امام را بر عهده داشت، سنگینتر کرد. گسترش و توسعه دامنه فعالیتهای سیاسی او و نقش قابل توجهاش در مبارزه علیه رژیم پهلوی سبب شد تا رژیم از جانب او احساس خطر کرده و زمینه به شهادت رساندن ایشان را فراهم کند. بدون شک شهادت ایشان روحیه مبارزه را در میان نیروهای سیاسی و انقلابی به شدت افزایش داد و تقریبا در سراسر کشور مجالس بزرگداشت و چهلم وی به سبک مشابهی برگزار شد و در پایان مجالس راهپیماییها و تظاهرات زنجیرهای اعتراضآمیزی صورت گرفت که به انقلاب بهمن 1357 انجامید. در حقیقت این موضوع نشان داد که خشم مردم از اعمال و اقدامات رژیم به نقطه انفجارآمیزی رسیده بود و شهادت شخصیت بارزی چون حاج آقا مصطفی خمینی شعله آتشی بر انبار باروت زد. به دنبال این موضوع جو انتقادی و گسترده در سراسر کشور به بحران غیرقابل کنترلی برای رژیم تبدیل شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی هیچکدام از سیاستها و روشهای پیشگیرانه رژیم نتوانست امواج توفنده آن را مهار کند.
طلوع امید
آیتالله حاج سید مصطفی خمینی اولین فرزند امام خمینی روز جمعه 12 آذر ۱۳۰۹ شمسی برابر با 21 رجب 1349 قمری در محله الوندیه شهرستان قم متولد شد. او دیرتر از کودکان دیگر زبان باز کرد به طوری که تا چهار سالگی فقط چند کلمه میتوانست حرف بزند، اما دیری نگذشت که او را به مکتبخانهای در نزدیکی منزلشان فرستادند. این اقدام تأثیر فراوانی در حرف زدن وی بر جای گذاشت و نگرانی اطرافیانش برطرف شد.[1]
پس از سپری کردن دوران کودکی راهی دبستان شد و تا پنجم ابتدایی در دبستان باقریه و سنایی قم مشغول به تحصیل بود.[2] در چهارده سالگی به مطالعه مقدمات علوم و معارف دینی پرداخت و از آنجا که دارای نبوغ و هوش سرشار بود به سرعت از هم ردیفان خود پیشی گرفت و به علت علاقه و استعداد درخشان توانست طی مدت دو سال و چند ماه کتابهای سیوطی، حاشیه ملاعبدالله، معالم الاصول، شمسیه، مطول و بخشی از شرح لمعه را به پایان رساند[3] و در هفده سالگی پس از پایان دوره مقدمات حوزه، معمم شود.
دوره سطح حوزه را به مدت پنج سال نزد حضرات آیات مرتضی حائری یزدی، محمدجواد اصفهانی، شهید محمد صدوقی و سیدمحمدباقر سلطانی فراگرفت و ضمن اشتغال به فراگیری فقه و اصول، فلسفه را نزد آیتالله سیدرضا صدر آغاز کرد و منظومه حکمت سبزواری را از او آموخت. پس از آن جهت فراگیری اسفار به حوزه درس آیتالله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی رفت.[4]
در بیست و یک سالگی در درس خارج آیتالله العظمی سیدحسین طباطبایی بروجردی و آیتالله العظمی سیدمحمد حجت کوه کمری شرکت کرد و نزدیک به سیزده سال فقه و اصول را از پدر گرامیش یاد گرفت. همچنین مدتی از محضر درس آیتالله سیدمحمد داماد بهره گرفت.[5]
در آن زمان آیتاللهالعظمی بروجردی در سطح طلاب شاخص حوزه علمیه قم امتحان برگزار میکرد، شهید سیدمصطفی در این آزمون شرکت کرد و یکی از چهار نفر طلبه ممتاز شد.[6] وی پس از تلاش فراوان در ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد رسید و از سوی امام خمینی اجازه اجتهاد یافت. وی در مدت توقف دوازده سالهاش در حوزه نجف از محضر آیات عظام و مراجع تقلید حوزه علمیه این شهر مانند سیدابوالقاسم خویی، سیدمحمود شاهرودی، سیدمحسن حکیم و آیتالله سیدحسن بجنوردی بهره برد.
سیدمصطفی سال ۱۳۳۵ با خانم معصومه حائری دختر گرامی آیتالله حاج شیخمرتضی حائرییزدی ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد، که فرزند چهارم بر اثر یورش ناگهانی ماموران ساواک در دی ۱۳۴۳ به منزل امام برای دستگیری سیدمصطفی و ترس و وحشت همسرش از این اتفاق، سقط شد. سیدمصطفی سال ۱۳۴۰ به تدریس اصول، فقه و فلسفه (منظومه سبزواری) در مدرسه حجتیه قم پرداخت[7] و اسفار ملاصدرا را به جمعی از طلاب آموزش داد و حاشیهای نیز بر آن نوشت.[8] حتی بعدتر در دوران تبعید، پس از انتقال از ترکیه به عراق، در نجف اشرف هم بخشی از وقت خود را به تدریس خارج اصول اختصاص داد و در میانه سالهای تدریس در کنار امام خمینی با حکومت پهلوی نیز مبارزه نمود.
مبارزات سیاسی
1. فدائیان اسلام
شهیدسیدمصطفی قبل از شروع نهضت امام خمینی تا حدودی ضمن آشنایی با جریانهای سیاسی جامعه نسبت به جریانهای مذهبی همفکری وگرایش داشت. یکی از موثرترین تشکلهای سیاسی و مذهبی در آن زمان جمعیت فداییان اسلام بود که با تکیه بر مبانی فکری دینی از سال 1320 تا 1334 به مبارزات دامنهداری علیه رژیم پهلوی دست زد. او با رهبر این جمعیت یعنی شهید حجتالاسلام سیدمجتبی نواب صفوی آشنا بود و با عبدالحسین واحدی رابطه نزدیکی داشت و به همین مناسبت در جلسات آنها شرکت میکرد. این آشنایی و ارتباط زمینه مبارزه وی با حکومت آن دوران را از همان جوانی فراهم کرد.
2. لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
وی در زمان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر 1341 که طی آن توطئه اسلامزدایی و مذهبستیزی رژیم پهلوی وارد مرحله نوینی شد و در واکنش به آن مبارزات جدی و رسمی امام علیه رژیم پهلوی آغاز شد به همراه مادرش در عراق به سر میبرد. ساواک کرمانشاه در این باره به اداره کل سوم در 27 / 11 / 1342 گزارش داده بود:
«محترما برابر گزارش مامور ویژه به طوریکه فرزند کوچک آقای سیداحمد زنجانی اظهار داشته سال گذشته مصطفی خمینی به اتفاق مادرش (فرزند آیتالله خمینی) به کرمانشاه آمده و چند شب در منزل سید زنجانی بوده و سپس به عراق رفتهاند و اضافه نموده که مصطفی خمینی مخالف دولت است و تعدادی نوار ضبط صوت که سخنرانیهای آقای خمینی روی آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف وکربلا به وسیله بلندگو آن را پخش نموده است...»[9]
ایشان پس از بازگشت از سفر عتبات عالیات، در کنار امام قرار گرفت و به فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی مشغول شد.
3. قیام پانزده خرداد
به دنبال سخنان تاریخی امام خمینی در عصر عاشورای خرداد ۱۳۴۲ در مدرسه فیضیه رژیم شاه تصمیم به دستگیری و بازداشت ایشان گرفت و در نیمه شب ۱۵ خرداد منزل امام را به محاصره در آورد و ایشان را دستگیر کرد. امام بلافاصله به تهران منتقل و در بدو ورود به باشگاه افسران برده و در سلولی انفرادی زندانی شد. اما ساعاتی بعد به پادگان قصر فرستاده شدند و با صدور قرار بازداشت موقت در آنجا محبوس شدند.[10] با توجه به این که امام خمینی شبهای محرم در منزل سیدمصطفی میخوابیدند، بنابراین نخستین کسی که در جریان دستگیری ایشان قرارگرفت، سید مصطفی بود. او ابتدا سعی کرد که از بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بیفایده بود و ماموران او را تهدید کردند که اگر پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینی نیز وی را از آمدن نهی کردند و بدین ترتیب دستور پدر او را از تلاش برای همراهی با ایشان منصرف کرد.[11] او پس از دستگیری امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود. گرچه از ابتدای نهضت امام با ایشان و در کنارشان بود ولی از این پس حضور وی در صحنه نهضت امام وارد مرحله نوینی شد و از ساعات اولیه بامداد ماموریت سنگین خود را در غیاب رهبر نهضت شروع کرد.
پس از بازداشت امام مسئولیتهای گوناگونی پیش روی او قرارگرفت؛ از یک سو باید برای آزادی امام تلاش میکرد و از دیگر سو شبکه نهضت اسلامی را فعال نگه میداشت و افزون بر آنها مدیریت بیت امام را برعهده میگرفت. گزارشهای ساواک کاملا گویای این مطلب است:
الف: «در شهرستان قم پسر آیتالله خمینی که معمم میباشد به جای وی نشسته و دستورهای او را مورد اجرا میگذارد و اعلامیههایی تهیه و برای روحانیون میفرستد».[12]
ب: «بعد از دستگیری و بازداشت آیتالله خمینی پسر وی به نام سیدمصطفی که معمم نیز میباشد امور جاریه را انجام میدهد و پولهایی هم توسط بازاریان تهران جهت پرداخت شهریه طلاب رسیده که شهریه ماه جاری طلاب حوزه علمیه قم وسیله نامبرده پرداخت گردیده است».[13]
12 مرداد ۱۳۴۲ امام خمینی از بازداشتگاه خارج شد و به منزلی در داودیه تهران و پس از مدتی به قیطریه انتقال یافت. از این تاریخ به بعد سیدمصطفی اجازه ملاقات و ارتباط مستقیم با امام را پیدا کرد. در پی این ملاقاتها ساواک تهران درگزارشی چنین آورد:
«طبق اطلاع واصله اخیرا پسر آیتالله خمینی با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس میباشد، چون مشارالیه میتواند با پدرش ملاقات نماید از این لحاظ رابط بین پدرش و افراد مخالف دولت است».[14]
پیرو این گزارش و گزارشهای متعدد بعدی ساواک بیش از این نتوانست نظارهگر تلاشها و اقدامات نامبرده باشد به همین جهت طی دستوری شهربانی را موظف به احضار ایشان نمود و از وی خواسته شد تا در رویه خود تجدید نظر کند، در غیر این صورت با عکسالعمل شدید مقامات امنیتی روبرو خواهد شد.
در بسیاری از شهرستانها در اعتراض به دستگیری و بازداشت امام خمینی گروههای مختلف به پاخاسته و با تشکیل جلسات سری مذهبی، سیاسی، فعالیتهای دامنهداری را علیه رژیم در جهت پیشبرد نهضت دنبال کردند. در تبریز نیز مبارزات گستردهای به وجود آمد. به همین جهت عمال رژیم سیزدهم آذر ۱۳۴۲ اقدام به دستگیری عدهای از علمای تبریز نموده، آنان را به تهران انتقال دادند.[15] و آیتالله سیدمصطفی در اعتراض به این اقدام به ملاقات آیتاللهالعظمی سیدمحمدهادی میلانی در مشهد رفت.
مأموران ساواک کلیه تحرکات و اقدامات سیدمصطفی را تحت مراقبت شدید قرار داده وگزارش میکردند. حتی ساعت مسافرت وی به قم و نوع وسیله نقلیه را در گزارش خود آوردهاند.[16] ناصر مقدم مدیرکل اداره سوم ساواک طی نامهای به ساواک تهران در تاریخ 10 / 11 / 1342 ضمن تاکید مجدد بر مراقبت بیشتر از مشارالیه دستور میدهد بیوگرافی کامل وی را به همراه یک قطعه عکس او تهیه نمایند.[17] در همین ایام و در حالیکه اهالی قم زمستان سخت و طاقتفرسایی را طی میکردند، امام خمینی علیرغم این که خود در محاصره مأموران امنیتی رژیم قرار داشت از وضعیت اسفبار و تأثربرانگیز فقرای قم غافل نبوده و طی نامهای به فرزند برومندش وی را مامور رسیدگی به وضعیت آنان نمود. دیری نگذشت که ساواک شانزدهم فروردین ۱۳۴۳ با آزادی امام خمینی موافقت کرد و ایشان روانه قم شدند. سیدمصطفی با درایت و تدبیری کمنظیر به ساماندهی امور مختلف در مسیر پیشبرد نهضت پرداخت و برای رسیدن به اهداف مورد نظر تلاش کرد. سازماندهی و پشتیبانی از نهضت امام خمینی در منطقه خلیج فارس از جمله اقداماتی بود که ساواک توانست به آن پی ببرد. همچنین مجموعه گزارشهای ساواک در مورد مسافرت ایشان به شهرهای اصفهان[18] ، مشهد[19] و خمین[20] حاکی از حساسیت ساواک نسبت به وی بود.
4. لایحه کاپیتولاسیون
براساس لایحه کاپیتولاسیون، رئیس و اعضای هیئتهای مستشاری نظامی و کارمندان اداری و فنی آمریکایی و خانوادههایشان در ایران از مصونیت و معافیت قضایی برخوردار میشدند. این لایحه که در خرداد ۱۳۴۳ توسط دولت حسنعلی منصور مطرح شده بود، در سوم مرداد همان سال در مجلس سنا به عنوان یکی از بندهای الحاقی به قرارداد وین به تصویب رسید و سپس در ۲۱ مهر ۱۳۴۳ در مجلس شورای ملی مطرح و تصویب شد. امام خمینی پس از اطلاع از قانون مزبور اعلام نمودند که در این زمینه در چهارم آبان ۱۳۴۳ سخنرانی خواهند نمود. مقامات دولتی وقتی از این تصمیم با خبر شدند فردی به نام (حسن مستوفی) را به قم فرستادند تا ایشان را از این حرکت باز دارند. ولی امام حاضر به دیدار با آن شخص نشدند و او به ناچار با حاج سیدمصطفی دیدار کرد و با جوابی قاطع در این زمینه مبنی بر عدم تجدیدنظر در رسالتشان از سوی وی مواجه شد.
امام خمینی در موعد مقرر نطق تاریخی خود را در برابر جمعیتی نزدیک به شش هزار نفر ایراد نمود. همچنین با انتشار اعلامیهای از کاپیتولاسیون به عنوان «سند بردگی ملت» ایران نام بردند. سخنرانی و اعلامیه امام واکنشهای خشمآلود مقامات سیاسی و امنیتی رژیم را برانگیخت. آنان تصمیمگرفتند امام را به ترکیه تبعید کنند، بنابراین در نیمه شب سیزدهم آبان ۱۳۴۳ ایشان را دستگیر و پس از انتقال به تهران بلافاصله به ترکیه تبعید کردند. سیدمصطفی فردای دستگیری امام راهی خانه علما و مراجع شد. ابتدا با آیتالله میرزاهاشم آملی دیدار کرد. سپس راهی ملاقات و گفتگو با آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی شد. شهربانی قم هم با هماهنگی ساواک همان روز ایشان را دستگیر[21] و روانه ساواک قم نمود و پس از انتقال به تهران در زندان قزل قلعه بازداشت گردید.[22] چهاردهم آبان ۱۳۴۳ شعبه ۷ بازپرسی دادستانی ارتش، قرار بازداشت موقت وی را صادر نمود.[23] با وجود اعتراض کتبی او به اصل قرار و کیفیت بازداشت، به اعتراضش توجهی نشد و بازداشتش ادامه پیدا کرد[24] و به مدت ۵۷ روز در زندان قزل قلعه به سر برد[25] و چندینبار تحت بازجوییهای مفصل قرار گرفت و در آن به تفصیل به مراتب فعالیتهای تحصیلی و علمی، فعالیتهای سیاسی و روابط خود با امام خمینی و سایر افراد پاسخ داد.[26]
هنگامی که امام خمینی در شهر بورسای ترکیه استقرار یافت، بدون این که از دستگیری فرزندشان مطلع باشد در تاریخ 19 / 8 / 1343 وی را به عنوان وکیل تامالاختیار خود تعیین نمود. رژیم پهلوی که قصد داشت با زندانی کردن سیدمصطفی در میان مبارزان و مجاهدان نهضت امام خمینی رعب و وحشت ایجاد نماید و ارتباط آنان را با امام و فرزند گرامیش به یکباره قطع کند و ادامه نهضت را با مشکل مواجه سازد، با هوشیاری و درایت سیدمصطفی روبرو شد که تلاش میکرد تا به طرق مختلف این اتصال و همبستگی را حفظ نماید. ایشان در آذر 1343 وقتی از حکم پدر اطلاع یافت، طی نامهای از زندان، حجتالاسلام و المسلمین شهابالدین اشراقی را از جانب خود برای انجام مسایل مقلدین امام، وکیل و نماینده خود معرفی کرد و این گونه حضور معنوی امام خمینی را در میان مردم همچنان پابرجا و مستمر نگاه داشت.[27]
او در مدت بازداشت در زندان هیچ درخواستی جز رفتن به نزد امام خمینی در ترکیه را مطرح نکرد هدف وی از این درخواست عزیمت نزد امام و کسب تکلیف از ایشان بوده است. ضمن این که در آن شرایط همگان به ویژه ایشان برای سلامت امام و احتمال خطر جانی برای ایشان جداً نگران بودند. بنابراین از هر طریق ممکن میکوشید اطلاعی در این خصوص به دست آورد.
مقامات ساواک که فکر میکردند دور شدن سیدمصطفی از کانون نهضت یعنی قم و حتی تهران به احتمال زیاد به روند نهضت لطمه جدی وارد خواهد کرد و از مقام و منزلت امام خمینی نیز کاسته خواهد شد با آزادی سیدمصطفی از زندان به شرط تبعید به ترکیه موافقت و وی را دی ماه 1343 از زندان قزل قلعه آزاد کردند.[28] همزمان اداره دادرسی ارتش نیز قرار بازداشت او را به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و طی نامهای به ساواک اعلام نمود.[29] سیدمصطفی بلافاصله پس از آزادی عازم قم شد و روحانیون، طلاب علوم دینی و مردم پس از اطلاع از آزادی وی به سوی خانه وی رفتند و از وی دیدن کردند.[30]
دوران تبعید در ترکیه
با این که شرط آزادی وی از زندان، ملحق شدن به امام خمینی در ترکیه بود، اما پس از ورود به قم برای دیدار با خانوادهاش و مشورت با برخی از آیات عظام، از این سفر منصرف شد.[31] آیات عظام به این دلیل که این تبعید براساس خواست و مصلحت حکومت پهلوی و به منظور دور کردن حاج آقا مصطفی از کانون نهضت و جلوگیری از تداوم آن در غیاب رهبری نهضت و فعالیت موثر وی بود با آن موافق نبودند. ضمن این که سیدمصطفی پس از اطلاع از جریان اعزام نماینده روحانیون مرحوم سید فضلالله خوانساری به ترکیه و ملاقات با حضرت امام و مکاتبه امام با مراجع و خانواده تا حد زیادی نگرانیهایش نسبت به شرایط جسمی و امنیتی امام برطرف شد.
مأمورین ساواک به دستور ریاست ساواک تهران، سیدمصطفی را از لحظه آزادی تحت نظر داشتند. آنها از این نکته مهم آگاه بودند که اگر وی به مدت طولانی در قم بماند، چون ماه رمضان نیز نزدیک بود در این ماه تبلیغات گستردهای به نفع امام خمینی صورت خواهد گرفت؛ بنابراین در متقاعد کردن وی برای تغییر تصمیم و رفتنش به ترکیه سعی بسیار کردند، اما چون به نتیجهای نرسیدند در سیزدهم دی ۱۳۴۳ پنج روز پس از آزادی از زندان دوباره او را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند. شب را در باشگاه نخستوزیری گذراند و فردای آن روز با هواپیما به استانبول اعزام شد[32] و از آنجا نیز به محل تبعید امام در شهر بورسا انتقال یافت. با انتشار خبر تبعید سیدمصطفی به ترکیه نگرانیهایی در مجامع حوزوی قم، نجف، کربلا و کاظمین ایجاد شد[33] و این تحرک و جنب وجوش جدید، سردمداران رژیم را به تکاپو واداشت.
در عین حال از یک سو جو حاکم بر کشور ترکیه و نظام تحمیلی لائیک بر آن و از سوی دیگر عدم امکان ارتباط آسان مبارزین ایرانی با امام و سیدمصطفی در آنجا موجب کاهش فعالیتهای سیاسی و افزایش اقدامات علمی او شد که ثمرهاش تدوین چند کتاب فقهی بود.
پس از چند ماه توقف در ترکیه به تدریج مساله بازگشت سیدمصطفی به ایران مطرح شد. باتوجه به دوری امام خمینی از ایران و ویژگیهای منحصر به فرد سیدمصطفی برای پرکردن خلا ناشی از عدم حضور امام و لزوم فعال نگه داشتن نهضت اسلامی و حفظ گسترش شبکه اطلاعرسانی و ارتباطی آن بازگشت ایشان به ایران اهمیت بالایی داشت. امام خمینی نیز به طور کامل با این کار موافق بودند. در این زمان حکومت پهلوی تحت فشارهای فزاینده افکار عمومی و اعتراضات روزافزون مبارزان به ویژه روحانیان در مورد پایان دادن به تبعید امام خمینی و فرزندشان قرار داشت و در جستجوی یافتن راه حلی برای دور شدن از این بحران بود. وی با درک این موقعیت سعی کرد از طریق رئیس سازمان امنیت بورسا مقامات ساواک را برای بازگشت به ایران متقاعد کند. ساواک نیز به دلیل فشارهای داخلی و هم مکاتبات و گفتگوهای رئیس سازمان امنیت بورسا ابتدا با درخواست سیدمصطفی با تعیین شروطی موافقت نشان داد، البته آنان با پیش کشیدن شرطهای دشوار درصدد بودند تا وی را منصرف کنند. همزمان با تلاشهای سیدمصطفی در ترکیه برخی از روحانیان نیز برای بازگرداندن او به ایران تلاش میکردند. به دنبال گفتگو و مکاتبه مقامات سازمان امنیت ترکیه با دولت ایران، رئیس ساواک در واکنش به درخواست سیدمصطفی در ذیل گزارش نوشت:
«آمدن او مانعی ندارد، ولی اگر کوچکترین عمل خلافی بکند و یا تماسهایی غیر معقول بگیرد یا اشخاص ناباب را بپذیرد، در مناطق جنوبی ایران زندانی خواهد شد».[34]
سیدمصطفی برآن بود، با توجه به خلاء حضور امام در کانون مبارزه حوزه علمیه قم و برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی و منویات امام خمینی حتیالامکان به ایران برگردد، لذا با عنایت به اهمیت فوقالعاده موضوع با برخی از شرایط مطرح شده توسط مقامات امنیتی موافقت کرد، این در حالی بود که رئیس ساواک برای ممانعت ورود او به ایران شرایط بسیار سختی را فرارویش قرار داده بود.
تبعید به عراق
درست در ایامی که شاه و مقامات ساواک تلاش داشتند از پذیرش بازگشت سیدمصطفی به ایران سرباز زنند و جریان آن را مشمول مرور زمان کنند، نیروهای مبارز داخل ایران طی نامهها، تلگرافها و طومارهای متعدد برای مقامات و نهادهای حکومتی دولت ترکیه از جمله ریاست جمهوری، دولت و مجلس آن کشور و همچنین با مراجعات مکرر به سفارتخانههای ترکیه در کشورهای مختلف نسبت به تبعید امام و سرنوشت ایشان ابراز نگرانی و به دولت ترکیه اعتراض کردند. دولت ترکیه با مشاهده و دریافت این حقیقت که امام خمینی صرفا یک شخصیت درون مرزی نبوده و دارای موقعیت فرامرزی است، خود را در تنگنای سیاسی شدیدی احساس کردند لذا رژیم پهلوی را تحت فشار قرار دادند تا امام خمینی و سیدمصطفی را به جای دیگری منتقل کنند.[35]
به همین دلیل از اواسط سال ۱۳۴۴ برای مقامات رژیم پهلوی مسلم شد که باید این مساله را هر چه سریعتر برای دولت ترکیه حل کنند. محمدرضا پهلوی در 17 / 6 / 1344 پیام شفاهی را توسط شریف امامی برای آیتالله سیداحمد خوانساری فرستاد و اعلام کرد:
«خمینی را به عراق میفرستم و یا به ایران خواهم خواست»[36]
به دنبال طرح این موضوع و با وجود عدم درخواست امام و فرزندش مبنی بر انتقالشان به عراق، رژیم پهلوی که بازگشت آنان را به ایران خطرناک میدانست، ۱۳ مهر ۱۳۴۴ امام خمینی و سیدمصطفی را از ترکیه به عراق فرستاد.[37]
امام خمینی به همراه فرزندشان از بغداد راهی کاظمین شدند و دو روزی را در مهمانخانهای در این شهر اقامت کردند. سیدمصطفی ساعتی پس از ورود به کاظمین از آنجا که پولی به همراه نداشتند و روحانیان و مبارزان ایرانی مقیم عراق هم از ورود آنها مطلع نبودند، با منزل شیخ نصرالله خلخالی از افراد قدیمی و مورد اعتماد امام خمینی تماس گرفت تا ورودشان را اطلاع دهد، اما شیخ خلخالی به نجف رفته بود به همین خاطر سیدمصطفی به ناچار در تماس با منزل آیتالله خویی شرح ما وقع داد و از همان گفتگو خبر ورود امام خمینی و سیدمصطفی در نجف منتشر شد. در ساعات پایانی بعد از ظهر مشتاقان امام برای اطلاع از این رخداد به مدرسه آیتالله بروجردی نجف رفتند. دولت عراق نیز با مشاهده جنب و جوش یاران و دوستداران امام در روز دوم ورود ایشان به عراق، یکی از وزیران دولت به نام عبدالرزاق محیالدین(وزیر وحدت عراق) از سوی رئیسجمهور این کشور، عبدالسلام عارف، به دیدن امام رفت تا ظاهرا ضمن استقبال از امام اعلام کند که دولت عراق آماده است تسهیلات لازم را در اختیار ایشان قرار دهد. در روز دوم ورود امام به کاظمین علمای طراز اول نجف نیز هریک فرزندان خود را برای عرض خیر مقدم راهی بغداد کردند. روز سوم، امام، سیدمصطفی و جمعی از مستقبلین به اتفاق به سوی سامرا حرکت کردند. با انتشار خبر ورود آنان به سامرا مجلس جشنی به همین مناسبت در مدرسه آیتالله میرزاحسن شیرازی معروف به میرزای شیرازی، برپا شد.
پس از آن امام، حاج آقا مصطفی و استقبالکنندگان همراه آنها راهی کربلا شدند و مورد استقبال جمعی از طلاب علوم دینی و مردم کربلا قرار گرفتند.[38] آنها یک هفتهای در کربلا منزل کردند و سپس رهسپار نجف شدند. در نخستین شب ورود، برخی از علمای بلندپایه نجف از جمله آیتالله سیدمحمود شاهرودی، آیتالله سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم و شماری از علمای حوزه علمیه نجف از آنها دیدار کردند. با استقرار امام و فرزندشان مرحله دیگری از نهضت اسلامی شروع شد که متفاوتتر از دورههای پیشین بود و سیدمصطفی پس از امام نقش اول را در هدایت نهضت اسلام برعهده داشت. در این دوران سیزده ساله وی حلقه اتصال اجزای نهضت اسلامی در ایران و نقاط جهان با کانون آن در نجف بهشمار میرفت.
ادامه مبارزه در نجف
با ظهور رهبر سیاسی، مذهبی و قدرتمندی چون امام خمینی، مبارزان مسلمان از ایران، عراق، کشورهای اسلامی، اروپا و امریکا متوجه نجف شدند و با وجود اختلاف نظرها و برخورداری از سطوح مختلف فکری و مبارزاتی، رهبری امام را پذیرفتند. اگر چه در مقاطعی حتی نیروهای چپگرا و مخالفین رژیم پهلوی با گرایشهای غیر اسلامی نیز سعی فراوانی به عمل آوردند که از حمایت امام خمینی برخوردار شوند، اما موفق نشدند. با توجه به تنوع دیدگاههای مبارزان و پیچیدگی جریان مبارزه و کنترلها، مراقبتها و تلاشهایی که سعی در نفوذ در شبکه نهضت اسلامی داشت و بیت و اطرافیان امام کانون توجه بود، سیدمصطفی یکی از خطیرترین و سختترین نقشها را در ایجاد و برقراری رابطه با مبارزان علیه حکومت پهلوی در سطوح مختلف بر عهده گرفت. در واقع ایشان محوریت و مرکزیت ارتباطها با مبارزین مسلمان بود.
انتشار و گسترش افکار انقلابی و اندیشههای امام خمینی از طریق توزیع رساله عملیه، اعلامیهها، پیامها، نامهها و نشر سخنان ایشان در ایران و سایر کشورها از طریق شبکه مبارزان، راهنمایی یاران امام و استفاده و اغتنام فرصتها از طریق آنان و مشورت با آنها در مواقع ضروری و مقتضی، دریافت و پرداخت کمکهای مالی، دریافت وجوه شرعی را غالبا ایشان بر عهده داشت، به طوری که عمدهترین انگیزه سفرهای متعدد وی به کشورهای اسلامی مانند عربستان، سوریه و لبنان ارتباط با مبارزان مسلمان و راهنمایی آنها و حتی ترویج اندیشه آموزش نظامی و مبارزه مسلحانه بود که در بسیاری موارد در قالب زیارت و دیدارهای دو طرفه انجام میگرفت. بدین ترتیب پس از امام خمینی محور نهضت اسلامی سیدمصطفی بود. علاوه بر این، او حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظیم میکرد و به برخی افراد اجازه ملاقات با امام را نمیداد. تیمور بختیار از جمله این افراد بود که امام در جریان این امر بود و به صراحت گفته بودند به هیچوجه حاضر به همکاری با تیمور بختیار علیه رژیم پهلوی نیستند.
سیدمصطفی به مبارزانی که حول محور نهضت امام و متناسب با اهداف مبارزاتی و تفکر ایشان بودند و به صحت گفتار و کردار آنها اطمینان داشت، ماموریتهایی را در راستای نهضت اسلامی محول میکرد. برخی مامور انتقال وجوه شرعی از ایران به نجف بودند وگاهی این انتقال از طریق کشور اسلامی ثالثی مثل عربستان انجام میشد و گاهی نیز مستقیما با سفر یاران امام و دوستان سیدمصطفی به نجف عملی میشد. ماموریتهای سیاسی و اجتماعی هم به همین طریق انجام میگرفت.
سفر به کشورهای اسلامی
بخشی از فعالیتهای سیاسی سیدمصطفی پس از انتقال به عراق سفر به کشورهای اسلامی بود. اگرچه این سفرها که معمولا در ماههای فصل تابستان و گاهی نیز در موسم حج با هدف فعالیت سیاسی و برای تداوم نهضت امام خمینی صورت میگرفت ولی گاهی هم جنبه زیارتی و سیاحتی داشت. برخی مسایل مربوط به نهضت امام با توجه به تنگناهای موجود در فضای سیاسی عراق به آسانی قابل رسیدگی و حل و فصل نبود، اما در فضای مساعد کشورهایی چون سوریه و لبنان و با توسل به ارتباطات مبارزان سفر کرده به این کشورها پیشبرد امور مبارزاتی سهل و ممکن بود. سیدمصطفی برای آموزش نظامی اهمیت زیادی قائل بود. خود او نیز آموزشهایی دیده بود و به مبارزان و روحانیان ایران در نجف توصیه میکرد که در پایگاههای الفتح در جنوب لبنان یا سوریه آموزش ببینند و در این راه تا جایی که میتوانست به افراد مساعدت میکرد.
ایشان بارها به سوریه و لبنان سفر نموده و در آن کشور با مبارزان ایرانی دیدار کرد. ساواک که سیدمصطفی را تحت نظر داشت درباره اهداف سفر وی به کشورهای دیگر گزارشهای متعددی تهیه کرد.
حج کانون تبادل اخبار و اطلاعات
پس از استقرار امام و فرزند ارشدشان در نجف آنها برخلاف ترکیه از راههای مختلف با مبارزان و همراهان نهضت اسلامی در ایران و سایر نقاط جهان ارتباط برقرار کردند. یکی از کانالهای ارتباطی، زائرانی بودند که از ایران و کشورهای اسلامی همجوار ایران برای زیارت به عتبات عالیات، مکه، مدینه و سوریه میرفتند. با وجود این که امکان آن وجود نداشت که ایشان هر ساله به حج برود و در آنجا با مبارزان و مخالفان رژیم پهلوی که برای اعمال حج میآمدند دیدار و اخبار و اطلاعات را مبادله کنند ولی این توفیق در چند نوبت فراهم شد و سیدمصطفی علاوه بر بهرهمندی از فیض الهی و معنوی حج، به پیشبرد نهضت اسلامی نیز از آن طریق کمکهای شایانی کرد.
البته این سفرها نیز از چشم عوامل ساواک دور نبود به طوری که در هجده اسفند ۱۳۴۴ مدیرکل اداره سوم ساواک، مقدم طی مکاتبهای با اداره کل دوم ساواک به نمایندگی ساواک در عربستان سعودی دستور داد تا اعمال و رفتار سیدمصطفی و همراهانش را تحت کنترل و مراقبت قرار دهند.[39]
علیرغم همه کنترل و مراقبتها او موفق شد با چندین نفر از مبارزان ایرانی تماس بگیرد و پیام امام خمینی را به آنها و از طریق آنها به ایران برساند. در گزارشها آمده است که در دیدار با برخی مخالفان رژیم، با آنها در مورد نحوه سخنرانی و فعالیتها در ماههای محرم و صفر صحبت و تبادل نظر کرده است. همچنین در جریان حج برخی وجوه شرعی فرستاده شده از ایران را برای تحویل به امام خمینی دریافت کرد.[40] ایشان در این سفر با حجتالاسلام شهید فضلالله مهدیزاده محلاتی که از روحانیان مبارز بود در مکه دیدار کرد و پس از پایان حج برای دیدن امام خمینی با هم به نجف رفتند. آقای محلاتی در خاطراتش گفته بود که در جریان حج اعلامیههایی راکه تهیه کرده بودیم، پخش کردیم و فعالیتهای خود را در مکه به امام گزارش دادیم.
وی در سال ۱۳۵۳ نیز در موسم حج به مکه و مدینه رفت و ضمن به جا آوردن حج با ایرانیان طرفدار امام خمینی دیدار و گفتگو کرد. ساواک که به شرکت وی در حج حساس بود، از ماهها قبل در این زمینه تحقیق کرده، اطلاع داشت که وی در این مراسم شرکت خواهد کرد. همچنین در ماههای قبل از موسم حج ساواک افرادی را که احتمال میداد با سیدمصطفی ارتباطی در جریان حج برقرار کند، به ویژه آنهایی که وجوه شرعی را از ایران به وی تحویل میدادند تحت کنترل و مراقبت قرار میداد. گزارشهای دیگری نیز وجود دارد که از دیدار سیدمصطفی با برخی از روحانیان معاود عراقی ساکن شهرهای خرمشهر قم و کشور کویت حکایت میکند.[41] در گزارشهای ساواک به ادامه این سفرها در سال 1355 و مرداد 1356 توسط سیدمصطفی اشاره شده است.[42]
مبارزات در عراق ادامه دارد
برخورد و ارتباط سیدمصطفی در طول سالهای اقامت در عراق با دولت آن کشور، همسو و هماهنگ با مشی حضرت امام خمینی بود. رویه و سیاست دولت عراق در قبال امام و فرزندشان، تا حدود زیادی از روابطش با دولت ایران تاثیر میپذیرفت. در زمانهایی که روابط دو کشور تیره بود دولت عراق سعی داشت از امام خمینی به عنوان اهرمی علیه دولت ایران بهره بگیرد و در زمانهایی نیز که روابط دو کشور بهبود مییافت، دولت عراق به همکاری بیشتر با ساواک علیه مبارزان ایرانی مقیم عراق روی میآورد و عرصه را بر امام و یاران ایشان در نهضت و مبارزه تنگ میکرد. همان گونه که قبلاً ذکر شد، مهرماه ۱۳۴۴ وزیر وحدت عراق دکتر عبدالرزاق محیالدین با امام خمینی دیدار و پس از ابلاغ سلام رئیسجمهور عراق کوشید تا با عرضه امکانات تبلیغاتی از ایشان علیه دولت ایران بهرهبرداری تبلیغاتی کند. اگرچه این امر در جهان سیاست موضوعی مرسوم بود، لکن امام با این امر مخالفت کرد و تا پایان تبعیدشان در عراق حاضر به همکاری با حکومت عراق علیه دولت ایران نشدند.[43]
در برههای که با وجود تیرگی روابط ایران و عراق امام همکاری با دولت عراق علیه ایران را نپذیرفت، رژیم بعثی عراق فشارهای خود را علیه حوزه علمیه نجف و به ویژه بیوت مراجع تقلید از جمله آیتالله حکیم تشدید نمود، از این رو آیتالله حکیم ممنوعالملاقات بود و کسی جرات نزدیک شدن به بیت ایشان را نداشت، سیدمصطفی از اولین افرادی بودکه پس از بازگرداندن آیتالله حکیم از بغداد به کوفه به دیدار وی رفت. این دیدار برای حزب بعث قابل چشمپوشی نبود، بنابراین در ۲۱ خرداد ۱۳۴۸ رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف به حضور امام رفتند و اظهار داشتند که از طرف شورای فرماندهی حزب بعث ماموریت دارند سیدمصطفی را به بغداد اعزام کنند. با وجود مخالفت امام با این اقدام، آنان سیدمصطفی را به بغداد اعزام کرده و نزد حسن البکر بردند.[44] در یکی از گزارشهای ساواک اشاره شده است که مقامات عراقی از سیدمصطفی خواستهاند تا پدرش را وادار به صدور اعلامیهای علیه دولت ایران کند و در ازای این عمل به وی قول دادهاند که آیتالله حکیم را از عراق اخراج و ترتیب جانشینی امام خمینی را به جای آیتالله حکیم بدهند. این پیشنهاد به شدت از سوی امام خمینی با این استناد که آقای حکیم بزرگ ماست و این کار را نمیتواند انجام دهد، رد کرده است.[45]
غائله دیگری که برای امام خمینی و به تبع حاج آقامصطفی پیش آمد و در پشت آن غائله نیز حزب بعث قرار داشت، مطرح شدن همکاری با تیمور بختیار علیه حکومت ایران بود. بختیار به منظور دستیابی به قدرت و براندازی حکومت محمدرضا پهلوی به هر دری میزد تا با مخالفان رژیم ارتباط برقرار کند و توافق آنها را برای همکاری مشترک علیه حکومت پهلوی جلب نماید. در آن هنگام که امام خمینی رهبری نهضت اسلامی و مبارزه ضد حکومت پهلوی را در سطح گستردهای برعهده داشتند، بختیار سعی در نزدیکی با ایشان و همکاری مشترک علیه رژیم ایران کرد. تلاشهای تیمور بختیار در سالهای ۱۳۴9 - ۱۳۴8 با همکاری بعثیها موفقآمیز نبود و امام همان پاسخی را که به متحدجویی سران حزب بعث داده بودند، برای تیمور بختیار نیز تکرار کردند. آخرین ترفند تیمور بختیار این بود که در یکی از ملاقاتهای استاندار کربلا همراه او به صورت ناشناس و بدون اعلام قبلی در جلسه ملاقات با امام خمینی حضور یافت، اما در آن جلسه نه کسی او را به امام معرفی کرد و نه امام حتی کلمهای با او سخن گفت. پس از رفتن او امام از روی قرائنی دریافتند که وی بختیار بوده به همین دلیل در دفعات بعدی وقتی که استاندار کربلا از امام تقاضای ملاقات کرد، امام در پاسخ گفتند:
«به شرطی این ملاقات را میپذیرد که رجال غیر عراقی با وی همراه نباشد».[46]
شهادت
آیتالله سیدمصطفی خمینی، پس از دورانی پر از رنج، تلاش و مبارزه در سحرگاه یکشنبه اول آبان ۱۳۵۶ در سن ۴۷ سالگی در نجف به طور ناگهانی و مرموز در خانه خود درگذشت. اولین کسی که از این واقعه آگاه شد و دیگران را نیز مطلع نمود، خادمه منزل سیدمصطفی، صغرا خانم بود.
«شب، آخر قرار بود برای آقا مهمان بیاید. چون دیر وقت بود، ایشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب، من خودم در را باز میکنم. من هم اول به حرم رفتم، نماز خواندم، زیارت کردم، بعد به خانه آمدم و خوابیدم. صبحگاه طبق معمول، صبحانه آقا را بالا بردم، دیدم آقا روی کتابهایشان خم شدهاند، فکر کردم که خوابشان برده است، صدایشان کردم وگفتم: آقا... آقا خوابتان برده... که دیدم جواب نمیدهند و زیر چشمشان هم به رنگ خرما شده است. پایین رفتم و خانم ایشان را که مریض بود، صداکردم و خودم هم به کوچه رفتم و فریاد زدم که آقا مصطفی مریض شده است که در این هنگام آقای دعایی مرا دید و با یکی دو نفر دیگر به بالا آمد و آقا را به بیمارستان بردند و دیگر نمیدانم چه شد».[47]
حجتالاسلام سیدحسین خمینی فرزند سیدمصطفی نیز در خاطراتش پیرامون این ماجرا اظهار داشت:
«در بیمارستان، دکتر ایادعلی البیر برای معاینه ایشان آمد وگفت: معالاسف، ایشان فوت کرده و مرگش هم عادی نیست اگر اجازه بدهید بنده ایشان را کالبد شکافی کنم، این مساله را ثابت میکنم. ایشان جراح و فارغالتحصیل از دانشگاه سلطنتی لندن بود. پیکر مرحوم والد کالبد شکافی نشد چون آن موقع کالبد شکافی از نظر عرفی کار منکری به حساب میآمد شرع هم جوازی برای آن قائل نبود به خصوص که در مورد شخصی مثل مرحوم والد قبح این مساله بیشتر بود و نوعی بیاحترامی محسوب میشد. طبیعی بودکه امام هم چنین اجازهای ندهند».[48]
مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی نیز معتقد بودکه برادرش به صورت غیرعادی و توسط مسمومیت شهید شده است:
«آنچه من میتوانم بگویم و شکی در آن ندارم، این که ایشان را شهید کردند زیرا علامتی که در زیر پوست بدن ایشان، روی سینه ایشان، روی دست و پا و صورت ایشان و همچنین لکههای بسیار بزرگ حکایت از مسمومیت شدید میکرد و من شکی ندارم که او را مسموم کردند؛ اما چگونه این کار صورت گرفته، نمیدانم، ولی همین قدر میتوانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحهای شرکت میکنند که در آنجا بعضی از ایادی پهلوی دستاندرکار دادن چای و قهوه مجلس بودهاند».[49]
بدین ترتیب همه بستگان درجه اول و نزدیکان و دوستان سیدمصطفی همگی معتقد هستند که مرگ ایشان غیرطبیعی بوده و به احتمال بسیار زیاد ماموران ساواک و یا سایر عمال حکومت پهلوی در این قضیه دست داشتهاند. البته عدهای نیز از روی شواهد قبلی احتمال دست داشتن ماموران ساواک را محتمل میدانند و معتقدند که ممکن است به شیوه مرموزی که رژیم پهلوی در مورد کشتن برخی مخالفان بدان دست میزد ایشان کشته شده است.
رژیم پهلوی از شهادت سیدمصطفی، اهداف گوناگونی را دنبال میکرد؛ ضربه زدن به نهضت اسلامی، ایجاد فشار روانی بر امام خمینی، جلوگیری از پیدایش خطرهای بعدی از سوی یک خمینی دیگر، جلوگیری از سیاسی شدن حوزه علمیه نجف، ایجاد رعب و وحشت در بین مبارزان و مخالفان خود از جمله آنها بود. با همه شواهد و دلایل، ساواک شهادت سیدمصطفی را حتی در بولتن ویژه خود و درگزارشهای نمایندگی ساواک در عراق ناشی از سکته قلبی اعلام کرد. به هر حال تقدیر چنین بود که عروج ملکوتی ایشان در هالهای از تردید باقی بماند و پیامدهای مهمی ایجاد کند. یکی از راههای اثبات مساله کالبد شکافی بود که میتوانست به شبهات پایان دهد، اما امام خمینی با هوشیاری و آیندهنگری با این مساله موافقت نکردند. پس از این که امام خمینی با کالبد شکافی پیکر فرزندشان مخالفت کردند، بلافاصله دستور تشییع و تدفین آن را صادرکردند. پیکر آیتالله سیدمصطفی از شهر نجف به کربلا برده شد و بعد از غسل در آب فرات و طواف حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به نجف بازگردانده شد و یک روز بعد، در روز دوشنبه دوم آبان ۱۳۵۶ بعد از طواف در حرم امام علی (ع)، آیتالله سیدابوالقاسم خویی بر پیکر ایشان نماز خواند و پس از آن در ایوان حرم مطهر علوی (ع)، مجاور مقبره علامه حلی برای همیشه سر بر آستان حضرتش نهاد.
وقتی خبر شهادت منتشر شد
عروج اسرارآمیز و شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی در شرایطی رخ داد که فضای باز نسبی سیاسی تحت فشارهای دولت امریکا ظاهرا از اختناق سیاسی کاسته بود و مبارزان فرصت خوبی برای پیشبرد نهضت اسلامی به دست آورده بودند. البته رژیم پهلوی و آمریکاییها تصور نمیکردند که ایجاد فضای باز کار را به جایی برساند که کنترل اوضاع از دستشان خارج شود. شاید هم اگر شهادت فرزند امام خمینی اتفاق نمیافتاد، زمان زیادی طول میکشید که حکومت پهلوی از پا در آید. انتشار خبر شهادت حاج آقامصطفی واکنشهای بسیاری را در ایران و سایر کشورها برانگیخت به طوری که جرقه اولیه انقلاب اسلامی ایران از همین جا زده شد.
به دنبال پخش این خبر حوزه علمیه نجف و دیگر شهرهای عراق تعطیل شد. تعطیلی کامل حوزه علمیه نجف در سوگ ایشان برخلاف سنت همیشگیاش بیانگر شخصیت برجسته شهیدآیتالله سیدمصطفی و امام خمینی در دید آن حوزه بود. از ساعات اولیه روز اول آبان 1356 در منزل امام خمینی مراسم روضه خوانی به همین مناسبت برپا شد و آیات، مراجع، فضلا و طلاب علوم دینی و مردم برای تسلیتگویی به محضر امام رسیدند.[50] پس از این، اولین مجلس فاتحه خوانی را امام در مسجد هندی بزرگترین مسجد نجف اشرف به مدت سه روز برگزار کردند. در این مراسم عموم طبقات مردم از شهر نجف و شهرهای دیگر عراق مثل بغداد، کاظمین، عماره، سامرا، بلد، کربلا، دیوانیه، حله و کوفه شرکت داشتند. مراسم دیگری را نیز آیتالله خویی و سایر مراجع و هیاتهای لبنانی، ایرانی، عراقی، پاکستانی، افغانی مقیم نجف برگزار کردند. تعطیلی حوزه علمیه نجف به صورت بیسابقهای تا ده روز ادامه پیدا کرد و حتی تصمیم بر این بود که بیش از این تا اربعین مرحوم سیدمصطفی ادامه پیدا کند، اما امام خمینی در پایان همین روز اعلام کردند که درسها نباید تعطیل شود و آقایان علما درسهای خود را شروع کنند. امام خمینی در روز دهم آبان به منظور واداشتن دیگران به شروع کلاسهای درس، خودشان در کلاس درس و نماز جماعت حاضر شدند.[51]
اما واکنش قشرهای مختلف مردم ایران نسبت به رحلت فرزند ارجمند حضرت امام به گونهای دیگر بود. به محض رسیدن خبر آثار عزا و تعطیلی در شهرهای مختلف از جمله حوزه علمیه قم نمایان شد. بازار قم تعطیل و اقشار مختلف مردم به عزاداری پرداختند.[52] در تهران و سایر شهرستانها نیز بازارها تعطیل و مجالس ختم و بزرگداشت برگزار شد. روز دوم آبان ۱۳۵۶ که مصادف با سالروز تولد امام رضا (ع) بود، به مناسبت عروج ملکوتی فرزند امام خمینی مراسم جشن تعطیل و به عزاداری و سخنرانی تبدیل شد.[53] همچنین به مناسبت هفتمین روز شهادت مجلس باشکوهی در مسجد ارک تهران به همت تجار، بازاریان و دانشجویان برخی از دانشگاههای تهران برپا شد. ساواک در گزارشهایش به پخش اعلامیههایی در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران از جمله خیابان شاهرضا، ۲۱ آذر و میدان ۲۴ اسفند (میدان انقلاب) اشاره داشته و عنوان نموده که در آن اعلامیهها از درگذشت سیدمصطفی به عنوان شهادت یاد شده است و از دانشجویان خواسته شده که در مجلس ترحیمی که قرار است در مسجد ارک برگزار میشود، شرکت کنند.[54] در بسیاری دیگر از مساجد تهران نظیر مسجد جامع بازار، مسجد امام خمینی، مسجد همت تجریش، علیابنابیطالب شوش، مسجد وفا، مسجد امام حسین، مسجد جامع نارمک، مسجد آیتالله کاشانی در پامنار، مسجد ابوالفضل رباط کریم تهران، هم مجالس باشکوهی برگزار شد.
علاوه بر تهران و قم، شهرهای شیراز، تبریز، کرج، شهر ری، مشهد، یزد، قزوین،گرگان، آبادان، خرمآباد، کاشان، ساوه، بهشهر، خرمشهر، دماوند، اهواز، بهبهان و گرمسار و... از جمله شهرهایی بودند که در آنها مجالس بزرگداشت و ختم برپا کردند. مبارزان به ویژه روحانیون در فاصله هفتم تا چهلم شهادت سیدمصطفی نوارهای سخنرانی وعاظ و روحانیان را در سطح گسترده تکثیر و از طریق نوارفروشیها با مهارت ویژهای در جامعه پخش کردند.[55] اگرچه ساواک در مکاتبات وگزارشهای خود در تلاش بود از عبارت سکته قلبی برای علت شهادت حاج سیدمصطفی استفاده کند تا بدین وسیله این واقعه را یک مساله عادی و معمولی نشان دهد، اما اسناد و مدارک فراوانی در دسترس است که در تمام مجالس ترحیم برگزار شده، سخنرانان علت رحلت سیدمصطفی را به ساواک نسبت دادهاند و مجالس ترحیم به تدریج به مجالس انتقاد از حکومت پهلوی تبدیل شد.
واکنشهای جهانی
شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی واکنشی عظیم در میان مسلمانان جهان و کشورهای اسلامی در پی داشت. این شهید گرانقدر در طول حیات سیاسی دوازده ساله خود در عراق نقش موثر و آشکاری در ارتباط با فعال نگهداشتن نهضت امام خمینی با نیروهای اسلامی مبارز در اروپا، امریکا و بسیاری از کشورهای اسلامی داشت و براین اساس جایگاه و نقش منحصر به فرد ایشان در هدایت و هماهنگی یاران امام در نهضت کاملا مشخص بود. درگذشت اسرارآمیز وی و احتمال بسیار دخالت ساواک در این ضایعه دردناک موجبات واکنش همه مبارزان مسلمان را در سراسر جهان پدید آورد و حتی گذشت زمان نیز موجب کاهش و فرونشستن امواج نشد، بلکه برخلاف تصور و پیشبینیهای ساواک و دیگر عوامل رژیم پهلوی روز به روز به ابعاد آن افزوده شد. درکشورهای اروپایی و امریکا بیشترین فعالیت و قابل توجهترین واکنش از سوی اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، امریکا و کانادا بود.
پس از انتشار خبر شهادت سیدمصطفی در کشورهای پاکستان (شهرهای کراچی، لاهور و کویته)، افغانستان، بحرین، قطر، اماراتمتحده عربی و هندوستان مراسمی به این مناسبت برگزار شد و اعلامیههایی نیز منتشرگردید. برخی از این مراسم از جمله مراسم شهرکابل بسیار عظیم و کمسابقه بوده است.[56] در کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه، انگلستان و سوئد نیز اعلامیههایی را مسلمانان و مبارزان ایرانی مقیم آن کشورها صادر کردند و مراسم ختمی برگزار شد. این واکنشها در شهرهای لندن و پاریس قابل ملاحظه بود. در این مراسم نیز همچون مجالس منعقده در ایران و نجف، حکومت ایران و ساواک، عامل شهادت وی معرفی شده و سخنرانان ضمن تجلیل از مقام ایشان و مرجعیت و رهبری امام خمینی از رژیم ایران نیز به شدت انتقاد کردند.[57] درگزارشهای ساواک نیز به بیانیه «جنبش آزادی ایران» در پاریس و اعلامیه «روحانیون مبارز ایران» در آن شهر[58] و تلگراف تسلیت «جمعیت علمای امامیه کراچی»[59]، انتشار نشریاتی درکویت[60]، بیانیه «مسلمانان انگلیس»[61] ، مطالب روزنامه فرانسوی زبان المجاهد، چاپ الجزایر[62] اشاره شده است.
تشدید بحران و گسترش موج نهضت مردمی
مراسم بزرگداشت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی به تناوب ادامه یافت و همچون امواجی متلاطم، ضربات سهمگینی را بر پیکره رژیم فرود آورد. این مراسم با افشاگریها و روشنگریهایی که به همراه خود داشت، موجب برانگیخته شدن مردم مسلمان ایران و مبارزان، علیه حکومت پهلوی شد و جهشی چشمگیر در نهضت اسلامی پدید آمد. در این میان مراسم برنامهریزی شده مبارزان برای روز اربعین شهادت در تهران، قم و برخی شهرهای دیگر به لحاظ اغتنام فرصت توسط نیروهای انقلابی برای ابراز وفاداری به امام و نهضت اسلامی دارای اهمیت ویژهای بود. نیروهای مبارز و انقلابی از چندین روز مانده به برگزاری مجالس چهلم طی یک اقدام هماهنگ به هواداران نهضت هشدار دادند که از این فرصت تاریخی به نحو احسن استفاده کنند. در این راستا تبلیغ و اعلامیههای فراوانی نیز پخش گردید. با این که در برخی از مناطق و شهرها از سوی ساواک اجازه برگزاری مراسم داده نشد، با این حال مردم مسلمان ایران با همه تهدیدهای ساواک با شور هر چه تمام در مجالس دیگر شرکت کردند.
در روز چهلم شهادت تمامی نیروهای انتظامی و امنیتی در حال آماده باش کامل بودند و اوضاع را به طور دقیقی زیر نظر داشتند، اما این سختگیریها و هشدارها و اخطارها در شهرهایی مثل تهران و قم موثر واقع نشد و برگزارکنندگان با آگاهی از عواقب این کار رو در روی ماموران قرار گرفتند. در قم مراسم متعددی برگزار شد و برگزارکنندگان و شرکتکنندگان در مراسم اربعین فرزند امام با ماموران انتظامی و امنیتی درگیر شدند و به چندین مکان دولتی حمله شد. درگزارشهای ساواک تعداد شرکتکنندگان بیست هزار نفر ذکر شده بود. پس از پایان مراسم جمیعت حاضر، شعار «درود بر خمینی» سر داده و قصد باز پس گیری مدرسه فیضیه را از اشغال دو ساله عوامل رژیم داشتند که مامورین با شلیک گلولههای هوایی تظاهرکنندگان را متفرق کردند و عدهای نیز در این درگیری مجروح شدند. علاوه بر قم در شهرهای دیگر از جمله اراک، نجفآباد اصفهان و تهران نیز مراسم اربعین شهید حاج مصطفی خمینی به تظاهرات و درگیریهای خشونتبار کشیده شد و مردم به برخی مراکز دولتی حملهور شده و خشم و کینه انقلابی خود را نشان دادند.[63]
پس از پایان مراسم چهلمین روز، کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی قم تشکیل جلسه داد و پنج تن از روحانیان (محمدصادق صادقیگیوی(خلخالی)، عبدالرحیم ربانیشیرازی، محمدجواد حجتیکرمانی، عبدالمجید معادیخواه و محمدمهدی ربانیرانکوهی) را که نقش موثری در برگزاری مجالس و سخنرانیهای انتقادآمیز داشتهاند به شهرهای مختلف تبعید کرد. پیامد این اتفاقات گسترش روزافزون قیامهای مردمی بود که به ظهور انقلاب انجامید.
آثار و تألیفات
با این که شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی جوان بود، ولی در زمینههای تحقیق و تالیف توجه همگان را به خود جلب نموده و چندین جلد کتاب با ارزش را تحریر کرد که از جمله میتوان به القواعد الحکمتیه، حاشیه بر شرح هدایه ملاصدرا، حاشیه بر مبداء و معاد ملاصدرا، البیع، الاجاره، مستند تحریرالوسیله، الحاشیه علی العروه الوثقی، الخیارات، المکاسب المحرمه، الواجبات فی الصلاه، الصوم، تحریرات فی الاصول(8 جلد)، الطهاره، القواعد الرجالیه، حاشیه بر مستدرک مرحوم میرزاحسین نوری، شرح زندگانی ائمه معصومین(ع)، تطبیق هیئت جدید بر هیئت و نجوم اسلامی، تفسیرالقرآن الکریم (4 جلد)، الفوائد و العوائد و الخلل فی الصلاه اشاره کرد.
****************
پینوشتها:
[1] . زندگینامه و مبارزات آیتالله سیدمصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، چاپ و نشر عروج، ص ۸ .
[2] . فصلنامه ۱۵ خرداد، شماره ۴، ص ۱.
[3] . فصلنامه یاد، دوره سوم، شماره ۱۲ ، پاییز 1376، ص 109.
[4] . زندگینامه و مبارزات آیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ص ۲.
[5] . روزنامه کیهان، پنجشنبه 1 / 8 / 1359، شماره 11124، ص 11.
[6] . روزنامه کیهان، اول آبان ۱۳۷۲ ، ص 6 .
[7] . مجله پیام انقلاب، سال اول، شماره ۱۸، ص 42.
[8] . مروری بر زندگینامه آیتالله شهید حاج سیدمصطفی خمینی، ویژهنامه روزنامه اطلاعات، آبان 1376، ص 1.
[9] . سند شماره ۱۰۳، تاریخ 17 / 3 / 1343، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک (امید اسلام)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388.
[10] . زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ محمدحسن رجبی، مرکزفرهنگی نشر قبله، ج 1، ص 288-287 .
[11] . زندگینامه و مبارزات آیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ص ۵۴.
[12] . سند شماره 8651 / س ت، تاریخ 23 / 4 / 42 ، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[13] . سند شماره 1052، تاریخ 20 / 5 / 42، همان.
[14] . سند شماره 20440 / 333، تاریخ 23 / 5 / 42 ، همان.
[15] . نهضت امام خمینی، همان، ج ، ۱ صص 766-760.
[16] . سند شماره 40562 / 314 ، تاریخ 8 / 10 / 42، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[17] . سند شماره 39986 / 321، تاریخ 10 / 11 / 42، همان.
[18] . سند شماره 10596 / 321، تاریخ 28 / 2 / 43، همان.
[19] . سند شماره 353، تاریخ 1 / 7 / 43، همان.
[20] . سند شماره 5443 / 20 الف، تاریخ 11 / 3 / 43، همان.
[21] . سند شماره 2942 / 5، تاریخ 13 / 8 / 43، همان.
[22] . سند بدون شماره، تاریخ 13 / 8 / 43، همان.
[23] . سند شماره 4575 / 7 / 1، تاریخ 14 / 8 / 43، همان.
[24] . سند شماره 4575 / 7 / 1، تاریخ 14 / 8 / 43، همان.
[25] . سند بدون شماره، تاریخ 14 / 8 / 43، همان.
[26] . سند بدون شماره، تاریخ 19 / 8 / 43، همان.
[27] . سند شماره 20974 / 20 الف، تاریخ 28 / 9 / 43، همان.
[28] . سند شماره 1010، تاریخ 9 / 10 / 43، همان.
[29] . سند شماره 5230 / 34533 / 7 / 11، تاریخ 8 / 10 / 43، همان.
[30] . زندگینامه و مبارزات آیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ص ۷ .
[31] . سند شماره 21925 / 20الف، تاریخ 10 / 10 / 43، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[32] . سند شماره 22103 / 20 الف، تاریخ 14 / 10 / 43، همان.
[33] . سند شماره 14897 / 231، تاریخ 13 / 11 / 43، همان.
[34] . سند شماره 46054 / 231، تاریخ 11 / 1 / 44، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[35] . زندگینامه و مبارزات آیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ص ۸ .
[36] . نهضت امام خمینی، همان، ج ۲،ص 129.
[37] . سند شماره 114، صفحه 165، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[38] . نهضت امام خمینی، همان، ج ۲، صص 179-159.
[39] . سند شماره 64243 / 316، تاریخ 18 / 12 / 44، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[40] . سند شماره 5850- 5849، تاریخ 16 / 10 / 53، همان.
[41] . سند شماره 12804 / ه 1، تاریخ 23 / 11 / 53، همان.
[42] . سند شماره 1639، تاریخ 17 / 5 / 56، همان.
[43] . روابط ایران و عراق به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ ص ۱۸۶ و نهضت امام خمینی، همان، ج ۲،ص 174.
[44] . نهضت امام خمینی، همان، ج ۲،ص ۵۷۵.
[45] . سند شماره 4720 تاریخ 5 / 4 / 48، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[46] . سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج ۱، صص 180-179 و ج 3، صص 75-63.
[47] . یادها و یادمانها از آیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ج ۲، ص 84 .
[48] . یادها، همان، ص 92.
[49] . فصلنامه یاد، دوره سوم، شماره ۱۲، پاییز 1376، صص 127-126 .
[50] . فصلنامه ندا؛ س ۷، ش ۲۲، پاییز ۱۳۷۶، ص ۲۳.
[51] . یادها و یادمانها ازآیتالله سیدمصطفی خمینی، همان، ج ۱، صص 181-179
[52] . سند شماره 5281 / 21، تاریخ 4 / 8 / 36 ، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[53] . سند شماره 93384 / 20، تاریخ 2 / 8 / 36، همان.
[54] . سند شماره 312710 / 20 ه 13، تاریخ 8 / 8 / 36، همان.
[55] . سند شماره 6075 / 21، تاریخ 8 / 9 / 36، همان.
[56] . شهیدی دیگر از روحانیت، نجف، انتشارات روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور، صص 131-126.
[57] . همان، صص 139-137.
[58] . سند شماره 10124، تاریخ 23 / 8 / 56، از کتاب شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، همان.
[59] . سند شماره 10124، تاریخ 23 / 8 / 56، همان.
[60] . سند شماره 2140، تاریخ 11 / 8 / 56، همان.
[61] . سند شماره 10089 / ه 1، تاریخ 4 / 11 / 56، همان.
[62] . سند شماره 14785 / 212، تاریخ 21 / 10 / 56، همان.
[63] . نشریه ۱۵ خرداد، شماره ۴، مهر و آبان 1370، ص ۲۷ .
شهید آیت الله سید مصطفی خمینی در کنار آیات و حجج اسلام محمدفاضل لنکرانی، شهاب الدین اشراقی، سید مرتضی فقیه مبرقعی و علوی بروجردی در یکی از محافل دوستانه
شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در کنار دو تن از دوستان در یکی از مسافرتها
شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در کنار آیتالله سید محمدخامنهای و دو تن از دوستان در یکی از مسافرتها
شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در کنار آیات و حجج اسلام محمدفاضل لنکرانی،شهاب الدین اشراقی، سید مرتضی فقیه مبرقعی و سید محمود مرعشی نجفی در یکی از محافل دوستانه
شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در کنار امام خمینی(ره)، آیتالله العظمیمرعشی نجفی، آیتالله سیدمرتضی فقیه مبرقعی و حجت الاسلام شیخ علی اصغر مروارید در یکی از جشنهای آزادی امام از حبس و حصر
شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در کنار امام خمینی(ره)، آیت اللهالعظمی مرعشی نجفی، آیتالله سیدمرتضی فقیه مبرقعی در یکی از جشن های آزادی امام از حبس و حصر -1343
شهید آیت الله سید مصطفی خمینی درکنارامام خمینی،آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت الله سید مرتضی فقیه مبرقعی دریکی از جشن های آزادی امام از حبس وحصر -1343
شهید آیت الله سید مصطفی خمینی درکنارامام خمینی در تبعیدگاه ترکیه - 1343
شهید آیت الله سید مصطفی خمینی درمنزل شخصی در نجف اشرف-عکس از دکترصادق طباطبایی
شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در حال ادای نماز ظهر و عصر در مسجد شیخ انصاری نجف
شهید آیت الله سید مصطفی خمینی پس ازادای نماز ظهر وعصر، درحال خروج از مسجد شیخ انصاری نجف
کارتی که در دوران اوج گیری انقلاب ودراولین سالگرد شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی تکثیر وتوزیع شد
شهید آیتالله سید مصطفی خمینی در کنار امام خمینی(ره) پس از آزادی ایشان از حبس وحصر 1343
شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در کنار امام خمینی(ره) پس از آزادی ایشان از حبس و حصر - 1343
تعداد مشاهده: 18618