امیرعباس هویدا نخست وزیر؛ و تشکیلات بهائیت
تاریخ انتشار: 17 فروردين 1403
امیرعباس هویدا فرزند میرزا حبیبالله عینالملک و افسرالملوک در زمستان سال 1298ش در شهر تهران به دنیا آمد.[1]
پدر بزرگ وى، میرزا محمدرضا قناد شیرازی نام داشت که از حواریون عباس افندى بود.[2] پرفسور براون، آقا محمدرضا قناد را یکى از چند تن رازدار بهاءالله مىداند که پس از وى عهدهدار حفاظت و رسالت اسرار بهائیت مىشود. فاضل مازندرانى پیرامون معرفى وى چنین مىنویسد:
«دیگر آقا محمدرضا قناد سابقالوصف از مخلصین مستقیمین اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود و مدفنش در قبرستان عکا است.»
و ابوالفضل قاسمى در سابقه او چنین مىنگارد:
«در روزهایى که پیدایش میرزا علىمحمد باب اوضاع شیراز را دگرگون کرده بود... جوانکى قناد که وجود و کارش براى مردم شیراز مرموز به نظر مىرسید در سلک یاران باب در مىآید... آقا محمدرضا شیرازى از... عناصر کلاس دیده و تربیت شده بود که به ظاهر در شیراز به پیشه قنادى مشغول بود و جزء جرگه بابیان درآمد و در اندک مدتى مدارج ترقى را پیمود و جزء خواص بهائیان شد. عمّال استعمار او را به بهاءالله و سازمان جاسوسى بیگانه شناساندند. روى این معرفى جوانک قناد شیرازى از بسیارى درس خواندهها و فعالان پیش افتاد و جزء مقربان و محارم نزدیک بهاءالله شد.»
محمدرضا قناد داراى دو پسر بود، میرزا خلیل که به حرفه خیاطى روى آورد و میرزا حبیبالله که به مدرسه رفت و تحصیل کرد. دخترى نیز داشت که در شام ازدواج کرد. میرزا حبیبالله جوانى خود را در عکا و سوریه و لبنان گذراند و در مدرسه آمریکایى بیروت تعلیم دید. سپس عباس افندى او را به هزینه خود به اروپا فرستاد. مدت دو سال در فرانسه در رشته زبانهاى انگلیسى و فرانسه تحصیل کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
در این زمان عباس افندى که در «اکرا» به سر مىبرد، طى یادداشتى کوتاه از دوستانش در تهران چنین درخواست کرد:
«در خصوص جناب میرزا حبیبالله این سلیل آقا رضاى جلیل است، هر قسم باشد، همتى نمایند با سایر یاران که بلکه انشاءاللّه مسئولیتى از براى او مهیا گردد، و لو در سایر ولایات یا خارج از مملکت. در نظر من این مسئله اهمیتى دارد، نظر به محبتى که به آقا رضا دارم.»
و کتاب ظهور الحق در وصف میرزا حبیبالله عینالملک چنین مىنویسد:
«میرزا حبیبالله عینالملک که به پرتو تأیید آن حضرت [عباس افندى] صاحب حسن خط و کمال شد و همى سعى کرد و کوشید که شبیه به رسم خط مبارک نوشت و در سنین اولیه نزد آن حضرت، کاتب آثار و مباشر خدمات گردید.»
عینالملک که از طرف مادر تبریزى بود، در سال 1297ش دخترى از خاندان قاجار را که افسرالملوک نام داشت به همسرى گرفت. یکسال پس از این ازدواج بود که اولین فرزندش امیرعباس به دنیا آمد.
حبیبالله عینالملک که به وزارت خارجه راه یافته بود، در سال 1300ش در حالی که امیرعباس هویدا دو ساله بود، به سمت سرکنسول ایران در دمشق منصوب شد. این مزدى بود که توسط حکومت کودتا ـ سید ضیاءالدین طباطبائى ـ به او داده شد.
علت انتخاب دمشق به عنوان محل مأموریت حبیبالله عینالملک که جوانى خود را در عکا، سوریه و لبنان گذرانده بود، شاید در توصیه عباس افندى به دوستانش در تهران نهفته باشد که او را براى پذیرش مسئولیتهای آینده ـ و لو در سایر ولایات یا خارج از مملکت ـ آماده کند. با این وصف عینالملک به همراه مادر و خانوادهاش راهى عکا شد تا هم قبر میرزا رضاى قناد، پدرش را زیارت کند و هم از فیض زیارت مقبره پیشواى فرقهاى که بدان تعلق داشت، بهرهمند گردد و هم این که به دیدار عباس افندى نائل آید!
امیرعباس، 5 ساله بود که پدرش عینالملک به تهران فراخوانده شد. او به همراه خانواده و یک پرستار فرزند، به نام رزا عازم تهران شد. اقامت آنان در تهران هشت ماه به طول انجامید. آنگاه عینالملک دوباره به سمت سرکنسولى دمشق منصوب شد. امیرعباس هویدا در این زمان حدود 6 سال سن داشت. چند سال بعد که عینالملک از دمشق به بیروت منتقل شد. خانوادهاش را نیز به بیروت منتقل کرد.
«در سال 1310، عینالملک پس از سه سال خدمت در بیروت به سمت وزیر مختار ایران در عربستان سعودى منصوب شد و تا سال 1314ش در همان پست باقى ماند. اما ناگهان در آن سال به بازنشستگى ناچارش کردند. مىگویند: عربستان سعودى به فعالیتهاى تبلیغى عینالملک در دفاع از کیش بهائیت اعتراض کرد و عزلش نتیجه همین اعتراضات بود.» عینالملک در تاریخ 25 / 12 / 1314 از دنیا رفت.
و اما افسرالملوک، مادر امیرعباس هویدا که از فرزندان خاندان قاجار بود، چنین معرفى شده است:
«افسرالملوک نوه عزتالدوله تنها خواهر تنى ناصرالدین شاه بود. وقتى عزتالدوله سیزده سال داشت به فرمان ناصرالدین شاه با امیرکبیر ازدواج کرد. او به غیر از امیرکبیر چهار بار دیگر ازدواج کرد که افسرالملوک ثمره سومین ازدواج او بود. این بار شوهر وى یحیى خان مشیرالدوله نام داشت که براى مدتى وزیر امورخارجه ایران شد. پدر افسرالملوک ـ سلیمان خان ادیبالسلطنه ـ از خانوادهاى بود که به روشنفکرى شهرت داشت. پدر بزرگش ناصرالسلطنه در زمره درباریان بود و به خاطر عقاید عرفىاش «کُفرى» خوانده مىشد. پدرش سلیمان خان ادیبالسلطنه از منادیان سرسخت تجدد و از طرفداران پروپاقرص فرانسه بود. افسرالملوک گیتار مىزد و سلیمان خان از فرزندانش مىخواست که هر شب قبل از خواب سرود ملى فرانسه را به صداى بلند بخوانند. پدر بزرگ مادرى هویدا ـ ناصرالسلطنه ـ خود تجسّم و نمونه کامل گرایشهای فرانکوفیل (فرانسه دوستى) بود. افسرالملوک 15 ساله بود که خانوادهاش او را به ازدواج با عینالملک 40 ساله واداشت. بعد از مردن عینالملک، افسرالملوک 80 سال عمر کرد ولى هرگز شوهری اختیار نکرد.»[3]
به هر حال امیرعباس هویدا در خانوادهاى بهائى مسلک زاده شد و این واقعیت قابل انکار نبود ولی در مواقع ضرورت در زمانى که مورد سؤال واقع مىشد، از افسرالملوک سردارى ـ مادرش ـ سخن به میان مىآورد و او را مسلمانى معتقد معرفى مىکرد. چرا که سابقه پدر بزرگ و پدر افسر الملوک ـ که آنها نیز کُفرى بودند ـ براى مردم ناشناخته بود و مخالفین وى براى اثبات بهائیت او تنها به سوابق پدر و پدر بزرگش، استناد مىکردند.
یکی از دلایلی محکمی مسلک هویدا را بر ملا میکرد، عملکرد او در موقعیتهاى مختلف و احراز مصادر گوناگون بود. چرا که او در هر جایگاه حکومتی که قرار میگرفت، حلقه افراد بهائى را به گرد خود تشکیل میداد. در شرکت ملى نفت ایران زمانى که معاون ادارى مدیرعامل شد با دستیاران خود یعنی فؤاد روحانى و هوشنگ فرخان یک باند سه نفره بهائى را سازماندهى کرد و در زمانى که در وزارت دارایى بود با فرهنگ مهر که زرتشتى بهائى مسلکى بود، این مسیر را ادامه داد.
هویدا در روزى که جسد حسنعلى منصور را به خاک مىسپردند، یک جلد کلامالله مجید را در لاى کفن او قرارداد که روزنامههاى آن روز تصاویر این حرکت او را به صورت واضح منتشر کردند. این عمل هویدا با انتقاد محافل مختلف مذهبى روبرو شد و شایع گردید که تنها بهائیان هستند که این حرکت را در زمان دفن پیکر اموات خود صورت مىدهند.
پس از انتصاب هویدا به نخست وزیری در ششم بهمن 1343، در حالى که فشار مردم و روحانیت در خصوص بهایى بودن نخستوزیر زیاد شده بود، سازمان امنیت به امداد او شتافت تا با ارائه طرحهاى مختلفى از جمله: مجانى کردن آب و برق مساجد، بوسیدن قرآن در ملأ عام، سفر به مشهد مقدس در سال 1344 و زیارت مرقد حضرت امام رضا(ع)، اعزام مادرش به سفر حج و کربلاى معلى، او را از این مخمصه نجات بخشد که البته هیچ یک مؤثر واقع نشد.
امیرعباس هویدا در مورد مسئلهى مذهب و باورهاى دینى خود یکسره سکوت اختیار مىکرد و مذهب نقش تعیینکنندهاى در زندگى شخصى او نداشت. با دوستان نزدیکش اغلب از نفرت نیچهوارش از همه ادیان سخن مىگفت ولى به عنوان یک مقام سیاسى مملکت به طور طبیعى در مراسم رسمى مذهبى شرکت مىکرد.
هویدا در مکتب عُرفىگرایان فرانسوى درس خوانده بود. در خلوت وقتى از مذهب سخن مىگفت، از ولتر و نیچه اقوالى نقل مىکرد. صادق چوبک او را «خداناشناسى قطعى» مىدانست. بسیارى از دوستان و اقوام هویدا از او درباره چند و چون علایق مذهبىاش پرسیده بودند. به همه جوابى بیش و کم یکسان مىداد. مىگفت از مذهب رسمى نفرت دارد. در جامعه فرهنگى که عمیقاً مذهبى بود، او به میزان حیرتآورى از هرگونه دلبستگى مذهبى فارغ بود. گرچه در روزگار صدارتش تظاهر به دیندارى مىکرد. دینستیزى امیرعباس هویدا، ریشه در نهاد او داشت و به گونهاى تربیت یافته بود که لحظهاى در مقابله با دین اسلام، تردید به خود راه نمیداد. شرکت در حلقه نخبگان روشنفکرى مدرسه فرانسوى بیروت، موسوم به تمپلرها که برگرفته از نام جنگجویانى بود که در سدههاى دوازدهم در جنگهاى صلیبى علیه مسلمین، مىجنگیدند، حکایت از این روحیه او داشت. عکا نیز چون فرانسه، کعبه آمال امیرعباس هویدا بود. حضور چندین ساله او در نزدیکى عکا که قبر پدر و پدربزرگش در آنجا قرار داشت و حمایتهایى که از طریق احباب بهائی در ابتداى راه ترقى و رشد به او شده بود باعث مىشد که وى هرگز از آنجا غافل نماند.
یکى از حرکتهاى او در این خصوص ارسال قطعه فرش بزرگى با نقش نام هویدا به معبد بهائیان در عکا بود که باعث سخنان و شایعات فراوانى شد. این در حالى بود که مهدى پیراسته در دیدار با یکى از نمایندگان سفارت امریکا گفته بود: «سندى در دست دارد که نشان مىدهد، هویدا علىرغم دعاوى مکررش که بهائى نیست، در واقع بهائى بود.»[4]
در سند زیر ملاحظه میشود که اخراج برخی از کارمندان بهائی در شرکت نفت مورد بررسی و دقت نظر امیرعباس هویدا با سمت نخست وزیر و سه تن از بزرگان بهائیان ایران یعنی: اسدالله صنیعی، منوچهر شاهقلی و علیاکبر فروتن قرار گرفته و نهایتاً هم منجر به جلوگیری از اخراج آنها شده است. در این سند مسئله بهایی بودن هویدا و ارتباط او با تشکیلات بهائیان ایران از قول افراد بهائی مورد تأکید قرار گرفته است.
*****
شماره: 1597 / 13 ه تاریخ: 16 /6 /1345
موضوع: فعالیت فرقه بهائی (اخراج کارمندان بهائی از شرکت نفت)
چندی قبل از طرف آقای نخستوزیر به شرکت نفت ابلاغ میشود که کارمندان بهائی را از شرکت اخراج نمایند. بزرگان فرقه به فعالیت افتاده به وسیله تیمساران سپهبد صنیعی[5] وزیر جنگ. سرلشگر دکتر ایادی[6] پزشک مخصوص اعلیحضرت همایون شاهنشاه. سرهنگ شاهقلی[7] و عده[ای] از افراد دیگر با آقای نخستوزیر تماس و از اخراج کارمندان جلوگیری مینمایند. ضمناً برابر اظهار افراد بهائی آقای هویدا نخستوزیر اصلاً بهائی است و قبل از تصدی مقام نخستوزیری به اتفاق مادرش در کلیه محافل بهائیان شرکت مینموده ولی فعلاً از شرکت خودداری مینماید و آقای فروتن[8] که یکی از اعضای برجسته فرقه مزبور میباشد با آقای هویدا دوستی نزدیک دارد.
نظریه:
با چند نفر از افراد بهائی که سابقه آَشنایی موجود است، بارها اظهار نمودهاند که آقای هویدا وابسته به فرقه بهائی است و در این مورد کمکهایی در موقعی که به نخستوزیری انتخاب شد به وی از طرف بزرگان قوم بهائی شده است.
(شش نسخه برابر اصل تکثیر شد)
اصل در پرونده بهائیان همدان، این نسخه در پرونده ه- و- 32 امیرعباس هویدا بایگانی شود.
پینوشتها:
[1] . در برخی از اسناد ساواک سال تولد وى 1295 ثبت گردیده که به نظر مىرسد اشتباه است.
[2] . میرزا عباس افندى، پسر بزرگ حسینعلى نوری(بهاءالله) بود. بهائیان او را به لقب «غصنالله الاعظم» و «سرّالله الاکرم» مىخواندند. چون میرزا حسینعلى بهاءالله در سال 1309 ق درگذشت. میرزا عباس با لقب عبدالبهاء جانشین او شد. عبدالبهاء پس از مرگ پدرش تا پایان دوره جنگ جهانى به اقامت در عکا ادامه داد و پس از این که عثمانىها شکست خوردند و عکا و فلسطین را تخلیه کردند، نامهاى به ژنرال انگلیسى فاتح فلسطین یعنى «آلبنى» نوشت و از موفقیت انگلستان در جنگ ابراز خوشوقتى کرد و دولت انگلستان هم طى مراسمى او را مفتخر به لقب «سِر» کرد.
[3] . اسکندر دلدم، افسرالملوک را «دختر محمدحسینخان سردار، از تروریستهاى معروف بهائى که در دوران قارجایه در آشوب و بلوایى که بهائیان در چند شهر ایران به راه انداختند، و او نیز نقش داشت»، معرفى مىکند. (زندگى و خاطرات امیرعباس هویدا ـ اسکندر دلدم ـ نشر گلفام ـ چاپ چهارم ـ ص 15)، خسرو معتضد نیز، افسرالملوک را دختر محمدحسین خان سردار، برادر خانباباخان سردار معرفى مىکند. (هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده، خسرو معتضد، انتشارات زرین، چاپ اول 1378، ج 1، ص 48) ضمن یادآورى این نکته که محمدحسین سردار همان ناصرالسلطنه است، متذکر مىگردد که افسرالملوک فرزند ادیبالسلطان و نوه محمدحسین خان سردار مىباشد. به نظر مىرسد که اشتباه صورت گرفته در نوشتههاى آقایان: اسکندر دلدم و خسرو معتضد، ناشى از اشتباهى است که آقاى ابوالفضل قاسمى در کتاب الیگارشى مرتکب شده است. هر چند ایشان در جاى دیگرى از کتاب که از دایی امیرعباس هویدا نام مىبرد، او را پسر ادیبالسلطان معرفى میکند.
[4] . نگاه کنید به: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، امیر عباس هویدا، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج اول، ص 37 تا 39 مقدمه.
[5] . سپهبد اسدالله صنیعی فرزند آقاجان در سال 1283ش در همدان متولد شد. در مهرماه 1305 وارد ارتش شد و در سال 1307 دانشکده افسری را به پایان رسانید. وی به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد در دوره رضاخان وارد دربار شد. نامبرده مشاغل و سمتهایی از جمله: رئیس دایره شکایات دفتر نظامی شاه، رئیس بازرسی اداره نظام وظیفه، معاون وزارت دفاع در دولت مصدق، مدیریت شرکت تعاونی مصرف ارتش، وزارت جنگ در دولت علم، وزیر تولیدات کشاورزی و... را عهدهدار بود. صنیعی در زمان پست معاونت وزارت جنگ با همکاری حاج اخوان(پیمانکار برنج)، غلامرضا سمیعی(حقالعمل کار برنج) و اخوان اصغری به سوءاستفادههای مالی گسترده دست زد و این امر موجبات اعتراضات و شکایات متعددی را از سوی همکاران وی فراهم آورد. اداره کل نهم ساواک این شکایات را مورد بررسی قرار دارد ولی این بررسی صریح نه تنها تزلزلی در وضع او به وجود نیاورد بلکه دو ماه بعد در دولت علم به وزارت جنگ رسید. اسدالله صنیعی از چهرههای طراز اول بهائیت بود که به همراه سپهبد عبدالکریم ایادی نقش مهمی در تحکیم مواضع این فرقه در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت. در سال 1344 مرکز بهائیت ظاهراً خواستار کنارهگیری مشارالیه از وزارت جنگ شد و بهانه آن اصل عدم مداخله در امور سیاسی عنوان گردید، این در حالی بود که علاوه بر دکتر ایادی، عناصر بهائی بر دولت هویدا تسلط جدی داشتند. معهذا صنیعی با کمک ایادی و حمایت محمدرضا پهلوی، موافقت مرکز بهائیت با ادامه خدمت خود را جلب کرد.
وی از سال 1331 تا 28 مرداد 1332 معاون دکتر محمد مصدق در وزارت دفاع بود و در سال 1347 به همراه ایادی، پزشک مخصوص و بهائی شاه، سرباز وظیفه حیدر قرهقوزلو را که گماشتهی منزلش بود، به قتل رسانده و بدون این که پزشکی قانونی متوجه شود سرباز فوق را در حصارک کرج دفن کردند. اسدالله صنیعی به دفعات از طرف شاه نشانهای لیاقت 1، 2، 3؛ نشان افتخار 1 و 2 و 3؛ نشان خدمت درجه 1؛ نشان 28 مرداد و نشان همایون درجه 2 را دریافت کرد. وی در سال 1377 درگذشت. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، جلد دوم، ص 449 ـ 465 و اسناد ساواک - پرونده انفرادی.)
[6] . عبدالکریم ایادی بهائی و بهائیزاده معروف، در فرانسه ابتدا دانشجوی دامپزشکی بود و سپس پزشکی را به طور ناقص خواند. در آن زمان ایادی سرهنگ ارتش بود و پزشک مخصوص شاه و علاوه بر این یکی از نزدیکترین افراد او. پس از مرگ ارنست پرون دکتر عبدالکریم در دربار محمدرضا همان نقشی را برعهده گرفت که قبلاً پرون عهده دار آن بود و به حق بیش از پرون به لقب (راسپوتین ایران) شهرت یافت. در زمان ثریا که پای بختیاریها به دربار باز شد، ایادی موفق شد نظر مثبت ثریا را جلب کند و خود را به طرز کاملاً موفقیتآمیزی در جمع بختیاریها جا دهد. پس از آن ایادی همواره در زندگی خصوصی محمدرضا و زنان و اطرافیانش نفوذ داشت و هر اطلاعی که ممکن بود کسب میکرد و رساندن آن هم به انگلیسیها آسان بود. به این ترتیب میبینیم که در زندگی خصوصی محمدرضا، از کودکی ابتدا خانم اَرفع و سپس اِرنست پرون و بعداً ایادی در تمام جزئیات حضور داشتند و در زندگی خصوصی رضاشاه هم همیشه سلیمان بهبودی حضور داشت واز همینرو ایادی با نفوذترین مرد دربار و به تدریج با نفوذترین مرد کشور شد. او در کار واردات دارو و زمین بازیهای متداول دست داشت. به علت درجه نظامیاش، در ارتش هم نفوذ داشت و در بعضی امور مورد مشورت شاه قرار میگرفت. ایادی رئیس «اتکا» ارتش و نیروهای انتظامی بود و در این پست کلیه نیازمندیها باید به دستور او تهیّه میشد. هر چه اراده می کرد ولو در کشور موجود بود، باید برای ارتش از خارج، به ویژه انگلیس و آمریکا، وارد میکرد. سازمان دارویی کشور نیز تماماً تحت امر ایادی بود و همچنین شیلات جنوب در نتیجه سیاستهای او تا پیروزی انقلاب عقب افتاده ماند و صید و صیادی ایران با بدویترین وسایل انجام میشد. وی نقش مهمّی در تحکیم مواضع و مقاصد تشکیلات بهائیت در نهادهای نظامی رژیم پهلوی داشت. با اتکای او صدها افسر بهائی توانستند در ارتش ایران درجه بگیرند و مقامات مهمّی را اشغال کنند. در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری را نداشتند. در زمان حاکمیت ایادی بود که بهائیها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهائی بیکار وجود نداشت و در دوران قدرت ایادی تعداد بهاییهای ایران به 30 برابر رسید. ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود. نخست وزیران به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش، کلیّه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم دستورات او را که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم امر صادر میشد، اجرا میکردند. ایادی در کلیه مسافرتهای خارج همراه محمدرضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است. پس از روی کار آمدن دولت جعفر شریفامامی در شهریور 1357، عبدالکریم و چند افسر عالیرتبه ارتش نظیر اسدالله صنیعی و حبیبالله شجاعی برای فرونشاندن خشم مردم از سمت خود کنار گذاشته شدند. در 3 مهر 1357، ساواک طی گزارشی وضعیت موجود جامعه را به دخالت اطرافیان محمدرضا پهلوی نظیر عبدالکریم ایادی نسبت میدهد. بر اساس گزارش بانک مرکزی در بحبوحه انقلاب، مبلغ 70 میلیون دلار ارز از کشور خارج کرد و به کشور سوئیس رفت و در آن جا با خواهرزاده خود مهری ارجمند و همسرش شاپور راسخ زندگی کرد. البته برخی منابع نیز از زندگی او در پاریس نزد برادرش خبر میدهند. ایادی در 1359 در بیمارستان ژنو به علت بیماری سرطان درگذشت.
[7] . منوچهر شاهقلی فرزند امامقلی به سال 1302ش در تهران به دنیا آمد. از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران دکترا گرفت و دوره تخصصی جراحی عمومی را در دانشگاه نیویورک طی نمود. علاوه بر آن دوره تخصصی جراحی ترمیمی و پلاستیک را سپری کرد. او که در کابینه امیرعباس هویدا به سمت وزارت بهداری رسید قبلاً مشاغل زیر را عهدهدار شده بود: عضو مؤسس بیمارستان پارس تهران و مؤسس بیمارستان خصوصی بهمن و شماره 7 تهران، از سال 1353ش به وزارت علوم و آموزش عالی در کابینه هویدا منصوب شد و سپس وزارت بهداری را در اختیار گرفت. او از مؤسسین کانون مترقی، عضو هیئت مدیره، عضو هیئت اجرائی و کمیته اجرایی حزب ایران نوین بود. در دوران مسئولیت خویش فردی بیاطلاع از امور اداری، تاجرپیشه و به فکر تأمین منافع خود و از افراد طراز اول تشکیلات بهائیت بود. هنگامی که وزیر بهداری بود، به جهت بیتجربگی و وضع نابسامان بهداری و شیوع بیماری شبه وبا از طرف مجلس مورد انتقاد قرار گرفت. در زمان تصدی وزارت علوم متهم شد که دستوراتی در جهت جلوگیری از حرکتهای دانشجویی و مقابله با آنها داده است. طبق سند بیوگرافیک ساواک:
«نامبرده از محارم نزدیک نخست وزیر (هویدا) بود و با اغلب تحصیلکردههای امریکایی دوست و معاشرت داشت و در محافل سیاسی و بین پزشکان به جناح طرفدار آمریکا معرفی میگردید. فردی است متین و رفیقباز و از 14 /2 /1344 تا 10 /2 /53 به عنوان وزیر بهداری در کابینه هویدا حضور داشت. وی بهائی بود و در تمامی دوران وزارت، بهائیت را تبلیغ میکرد و از همان آغاز پزشک معالج نخست وزیر هویدا بود و به خاطر همین تملقها حدود یک دهه وزیر آن دولت ماند.»
نام او پس از انقلاب اسلامی در فهرست ممنوع الخروجیها منتشر شد.
احمد اللهیاری در کتاب خود درباره منوچهر شاهقلی مینویسد:
«از دیگر افسران معروف بهایی باید به سرهنگ شاهقلی اشاره کنم. سرهنگ شاهقلی از بهائیان بسیار متعصب بود و صاحب عنوان مؤذن حضیره القدس بهاییان تهران بود و در تمام اجتماعات رسمی مذهبی بهائیان، وظیفه اذان گفتن بهائیان را برعهده داشت. سرهنگ شاهقلی پدر دکتر منوچهر شاهقلی، وزیر بهداری در کابینه امیرعباس هویدا و از شرکای عمده بیمارستان پارس بود. زمانی که حسنعلی منصور با گلوله هفت تیر شهید محمد بخارایی مجروح شد، او را به بیمارستان پارس بردند و دکتر منوچهر شاهقلی وظیفه جراحی وی را برعهده گرفت و کوشش فراوانی برای جلوگیری از مرگ او انجام داد، اما موفق نشد. تلاش منوچهر شاهقلی در این ایام موجب شد تا امیرعباس هویدا وی را به عنوان وزیر بهداری به کابینه خود ببرد. دکتر منوچهر شاهقلی از اعضای مؤسس «کانون مترقی» - که از سوی آمریکاییها برای جذب و جلب و کنترل جوانان فارغ التحصیل آمریکا و تربیت نسل جدید سیاستمداران ایرانی هوادار آمریکا به سرکردگی حسنعلی منصور ایجاد شده بود- به حساب میآمد. او پس از کنارهگیری از مقام وزارت همچنان به دوستی خود با هویدا ادامه داد. به قرار اطلاعات موجود، وی در روز 22 بهمن 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشهایی برای فراری دادن امیرعباس هویدا که در باشگاه ساواک واقع در شیان تحت نظر بود، انجام داد اما به دلیل حضور مردم در صحنه موفق به اجرای این برنامه نشد.» (کارنامه غارتگران بهایی، بهائیان در عصر پهلویها -28، احمد اللهیاری، روزنامه کیهان، یکشنبه ۲ دی ۱۳۸۶، شماره ۱۸۹۸۱)
[8] . علیاکبر فروتن سبزواری فرزند محمدعلی در سال 1281 ش در سبزوار به دنیا آمد. طبق گزارش بیوگرافی ساواک:
«مشارالیه سابقه فعالیت مضره در سازمان ندارد لیکن طبق گزارشات موجود در سال 1336 دبیرکل محفل مرکزی بهائیان ایران بوده و قصد داشته که قبل از تعطیلی دوره اجلاسیه اخیر سازمان ملل متحد شکوائیهای از طرف محفل بهائیان ایران خطاب به ریاست سازمان ملل مبنی بر در مضیقه بودن اقلیت بهائی در ایران و عدم رعایت آزادی عقیده و مذهب در این کشور ارسال و رونوشت آن را نیز جهت آیزنهاور و رؤسای هیئتهای نمایندگی ملل در سازمان ارسال دارد. لکن محفل بهائیان ایران در حال حاضر چنین کاری را به مصلحت ندانسته و از ارسال شکوائیه خودداری شده است. فروتن نویسنده کتب تربیتی بوده و جزوات تربیتی جهت کودکان، نوجوانان و جوانان و مبتدیان تهیه و در اختیار محفل میگذاشته؛ ضمناً وی یکی از اعضای ایرانی بیتالعدل نیز بوده است. وی در سال 1329 در تهران تسجیل بهائیت شده است.» (اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
امیرعباس هویدا
از چپ: سپهبد صنیعی، ارتشبد طوفانیان و ارتشبد عظیمی
امیرعباس هویدا
سپهبد اسدالله صنیعی
عبدالکریم ایادی
علیاکبر فروتن
منوچهر شاهقلی
تعداد مشاهده: 12534