نگاهی به اقدامات عوامل داخلی و خارجی کودتای 28 مرداد 1332 - بخش دوم
تاریخ انتشار: 27 مرداد 1403
آغاز عملیات کودتا
نعمتالله نصیری 22 مرداد ماه از رامسر به تهران بازگشت. اما با یک روز تأخیر عملیات آغاز شد. عصر روز 24 مرداد قبل از آن که نصیری برای تحویل فرمان شاه به منزل مصدق برود، به پایگاه گارد شاهنشاهی رفت تا نیروهایی را برای بازداشت مصدق با خود ببرد. همزمان شاخه نظامی کودتا مشغول انجام مأموریتهای محوله بود.[1]
طبق اوراق داخلی سیا سرلشگر ریاحی از حامیان دکتر مصدق ساعت 5 بعد از ظهر از وقوع کودتا با خبر شده بود. اما تا ساعت 8 شب به ستاد ارتش نرفت. در این گزارش چنین آمده است: «سرلشگر تقی ریاحی رئیس ستاد کابینه مصدق، مطابق اعلامیه خود، از همه جزئیات «توطئه» در ساعت 5 بعد از ظهر روز 15 اوت (24 مرداد) آگاه شد. اما با شگفتی تمام طبق همان اعلامیه، خانه خویش را در شمیران که اعضای جبهه ملی، [احمد] زیرکزاده و [جهانگیر] حقشناس در آن حضور داشتند، تا ساعت 20 ترک نکرد و آنگاه بود که اتومبیل رهسپار ستاد ارتش در تهران شد. با وجود این ریاحی به فرماندهی تیپ یکم زرهی دستور داد تا واحد زیر امرش را در ساعت 23 به حالت آمادهباش در آورد. در آن ساعت سرلشگر ریاحی جانشین خود تیمسار کیانی را به باغ شاه پادگان ارتش واقع در غرب تهران که قرارگاه گارد شاهنشاهی هم در آن مستقر بود فرستاد. در آنجا سرهنگ نصیری که پیش از آن همراه با شماری افسر که از او پشتیبانی میکردند، به باغ شاه آمده بود، تیمسار کیانی را دستگیر کرد.»[2]
تعدادی از وزرای دولت مصدق مانند دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه و نظامیان طرفدار او بازداشت شدند. همچنین تلفنخانه مرکزی تهران به تسخیر کودتاچیان درآمد و خطوط تماس مراکز خاص قطع گردید. اقدامات کودتاچیان در شب 25 مرداد در نوشتههای داخلی سازمان سیا این چنین گزارش شده است: «در این گیر و دار سربازان هوادار شاه که سوار بر تعدادی کامیون ارتشی بودند، به دستگیری افراد میپرداختند. بنابراین حدوداً در ساعت 23:30 چند نفر افسر و شمار چشمگیری سرباز به خانه حسین فاطمی، وزیر امور خارجه کابینه مصدق، هجوم بردند و او را پیش از آن که فرصت داشته باشد کفشهایش را بپوشد، دستگیر کردند و به زور از آنجا بردند. این شمار اندک دستگیرشدگان به مقر گارد کاخ شاهنشاهی، سعدآباد، واقع در شمیران انتقال یافتند.
افسرانی که آگاه بودند به ریاحی هشدار داده شده، دست به اقدامی نزدند، اما دیگران که از این امر ناآگاه بودند، به انجام وظایف خود پرداختند. پیش از ساعت 23:30 حمله محدودی علیه شبکه تلفن انجام گرفته بود و خطوط تلفنِ خانه فاطمی و خانه دیگرانی که میبایست دستگیر میشدند و خط تلفن میان مرکز فرماندهی ارتش و باغ شاه قطع شد و سرهنگ [اسکندر آزموده] همراه با شمار اندکی افراد مسلح، مرکز تلفن مستقر در بازار تهران را به اشغال خود درآورد.
هنگامی که ریاحی از تیمسار کیانی که به باغ شاه رفته بود، اخباری به دست نیاورد (بنا بر گزارش خود) به سرهنگ ممتاز، فرمانده تیپ دوم صحرایی و سرهنگ شاهرخ، فرمانده تیپ یک زرهی تلفن کرد و به آنها گفت تا نیروهای زیر امرشان را به باغ شاه گسیل دارند. در این هنگام یا پیش از آن، او [ریاحی] دیگر افسران و از جمله سرهنگ پارسا، فرمانده تیپ یکم صحرایی، سرهنگ اشرفی، فرماندار نظامی و فرمانده تیپ سوم صحرایی و سرهنگ نوذری، فرمانده تیپ دوم زرهی را از این خطر آگاه کرده بود. با وجود این، برابر گفتههای افراد زیر امر زاهدی، ممتاز و شاهرخ در باغ شاه دستگیر و همراه با کیانی مدتی در آنجا محبوس شدند.»[3]
سرهنگ نصیری به همراه چند کامیون سرباز در آخرین ساعات شب 24 مرداد به خانه دکتر مصدق رسید تا فرمان شاه را به او ابلاغ کند. دکتر مصدق نامه را دریافت و رسید آن را امضا کرد و نوشت «ساعت یک بعد از نصف شب 25 مرداد 1332 دستخط مبارک به این جانب رسید. دکتر محمد مصدق»[4] اما نعمتالله نصیری که رفته بود تا مصدق را بازداشت کند خود توسط نیروهای نظامی طرفدار مصدق بازداشت شد. نیروهای وفادار به دولت ستاد ارتش و دیگر مراکز حساس را تصرف و گارد شاهنشاهی را خلع سلاح کردند. نظامیان بازداشت شده طرفدار مصدق آزاد شدند و شرایط به نفع حامیان مصدق برگشت. نیروهای کودتاچی تا ساعت دو و نیم صبح 25 مرداد تسلیم شده بودند. سرلشگر باتمانقلیچ که قرار بود بعد از کودتا رئیس ستاد ارتش شود، خود را پنهان کرد و اردشیر زاهدی پسر سرلشگر زاهدی، برادران رشیدیان، عباس فرزانگان و هدایتالله گیلانشاه نیز به سفارت آمریکا پناه بردند و دیگر افراد دخیل در کودتا اقدامات خود را متوقف کردند.[5]
آنچه مشخص بود کودتاچیان در انجام عملیات مقاومت کافی نداشته و در زمان کوتاهی در مقابل نظامیان طرفدار دولت شکست خوردند. سازمان سیا این تزلزل در انجام وظایف را چنین بررسی میکند. «کاملاً مسلم به نظر میرسد که ریاحی پیش از نیمه شب توانسته است گروهی از سربازان را در نقاط مهم نظامی که احتمال زیادی میرفت مورد حمله واقع شوند، استقرار دهد. چه رویداد یا واکنشی از سوی ریاحی و دیگران که به مصدق وفادار بودند، پدید آمد که موجب شد افسران هوادار زاهدی در انجام وظایفشان تردید و تزلزل نشان دهند، خود موضوعی است که به روشنی معلوم نشده است. با وجود این نکته آشکار این است که رئیس ستاد زاهدی، سرلشگر باتمانقلیچ خود را باخت و پنهان شد. بدون تردید این حرکت باتمانقلیچ روحیه نظامی افراد را در این برهه حساس و بحرانی به اندازه زیادی پایین آورد و موجب شد تا خبر دستگیری نصیری به سرعت پراکنده شود. سرهنگ فرزانگان در ساعت یک بامداد روز 16 اوت (25 مرداد) به دفتر رئیس ستاد مراجعه کرد تا از باتمانقلیچ دیدن کند و معلوم است که سرلشگر باتمانقلیچ برای تحویل گرفتن ستاد به آنجا رفته بود اما زمانی که دید تانکها و سربازان به حالت آمادهباش در آمدهاند، از معرکه گریخت. او آنگاه با ترس و دستپاچگی خود را به زاهدی رساند و به او گفت فرار کند، اما زاهدی تنها به او خندید. حتی کامیونهای حامل دستگیرشدگان که از سعدآباد به مرکز فرماندهی آمده بودند، چون آنجا را در دست عوامل دشمن دیدند، دوباره به سعدآباد عقبنشینی کردند. آنان که سرپرستی کامیونها را بر عهده داشتند، سپیدهدم دستگیرشدگان را آزاد کردند. زاهدی نیز بیهوده چشم به راه آمدن اسکورت ماند تا او را به باشگاه افسران ببرند. ساعت 2:30 بامداد بود که آن دسته از ایرانیانی که هنوز هم میخواستند عملیات را به سامان برسانند، با دیدن گروههای نظامی تقویت شده و شمار بیشتری از نظامیان که در شهر به راه افتاده بودند و نیز توقف وسایل نقلیه جهت سؤال و جواب متقاعد شدند که عملیات با شکست روبرو شده است. فرزانگان و سرلشگر باتمانقلیچ حدود ساعت 2:30 بود که خود به گشت زدن در شهر پرداختند و آنگاه احتمالاً از هم جدا شدند. چه، طولی نکشید که باتمانقلیچ دستگیر شد و این در حالی بود که فرزانگان به پایگاه [سیا در تهران] پناه برد. کارمندان پایگاه، ساعتهای پر اضطرابی را در سفارت ایالات متحده گذرانده بودند. جیپ ارتشی مجهز به رادیو که برای شرکت در عملیات فراخوانده شده بود، از آمدن به محوطه بازماند و دیگر برای اطلاع از این که در شهر چه میگذرد هیچ راهی وجود نداشت.»[6]
با شروع صبح 25 مرداد شکست کودتا قطعی شده بود، نیروهای نظامی طرفدار مصدق در تمام نقاط تهران حضور داشتند و اداره شهر را به دست گرفته بودند. شاه که شرایط را علیه خود میدید به بغداد و سپس به رم گریخت. با انتشار خبر خروج شاه از کشور مخالفان شاه در رفتار خود ثابت قدمتر و خواهان کنارهگیری او از سلطنت شدند. رادیو نیز خبر شکست یک کودتا را اعلام کرد. بازداشت افراد دخیل در کودتا آغاز شد. از نظامیان سرلشگر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش در دولت کودتا، سرهنگ زندکریمی رئیس ستاد کودتاچیان، سرهنگ اسکندر آزموده مسئول اشغال مرکز تلفن بازار و جنوب شهر و برخی دیگر از افسران عالیرتبه عضو شبکه نظامی کودتا و از سیاسیون مظفر بقایی و علی زُهَری از نمایندگان مجلس و از اعضای حزب زحمتکشان، ابوالقاسم امینی وزیر دربار، سلیمان بهبودی از محارم خاندان پهلوی، رحیم هیراد رئیس دفتر مخصوص شاه، ارنست پرون دوست صمیمی شاه و تعدادی دیگر از افراد مشکوک به توطئهچینی دستگیر شدند.[7] اما سرلشگر زاهدی و افراد خارجی عضو شبکه کودتا بازداشت نشدند.[8]
کودتاگران برای اقناع مردم در همراهی با شاه و فشار بر دولت اخبار عزل و نصب نخست وزیر توسط شاه را در خبرگزاریها منتشر کردند. در اوراق منتشر شده از سازمان سیا اقدامات شبکه بدامن در صبح 25 مرداد چنین توصیف شده است: «در آنجا بیدرنگ تصمیم گرفته شد تا برای قانع ساختن عامه مردم ایران، در مورد این که زاهدی رئیس قانونی دولت و مصدق فردی است غاصب که دست به کودتا هم زده، تلاش زیادی انجام گیرد. (باید یادآورد شد که همه گامهایی که از این پس برداشته شدند، با برآورد طرح عملیاتی هماهنگی داشت و اگر لازم بود ارتش میان شاه و مصدق یکی را انتخاب کند، شاه را برخواهد گزید.) این اقدام از راه به کارگیری امکانات و تسهیلات ارتباطاتی پایگاه [سیا در تهران] انجام گرفت تا پیامی به این مضمون به دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس در نیویورک مخابره شود: «گزارشهای غیر رسمی موجود حاکی از این است که رهبران کودتا دو فرمان شاه را در اختیار دارند، یکی مصدق را برکنار میکند و دیگری سرلشگر زاهدی را به جای او میگمارد.»[9]
طبق گزارشی دیگر از اوراق داخلی سیا «در ساعت 11 صبح دو نفر از خبرنگاران روزنامه نیویورک تایمز با ترتیباتی که از طریق پایگاه [سیا در تهران] فراهم شده بود به شمیران برده شدند تا از زاهدی دیدن کنند. این خبرنگاران به جای سرلشگر زاهدی از پسرش اردشیر دیدن کردند که نسخه اصلی فرمان شاه را که به موجب آن زاهدی به نخست وزیری منصوب شده بود، به آنان نشان داد و رونوشت آن را به خبرنگاران ارائه نمود. این رونوشت توسط دست اندرکاران ایرانی کودتا تکثیر شده بود. در پی این دیدار پایگاه مسئولیت نگهداری نسخه اصلی «فرمان» را برعهده گرفت و در کنار تهیه و تکثیر رونوشت آن را تا پیروزی نهایی در گاوصندوق پایگاه نگهداری کرد.»[10]
بعد از ظهر 25 مرداد شبکه کودتا که درگیر اقدامات سیاسی و رسانهای و جلب حمایت برای سرلشگر زاهدی بود، یک مصاحبه جعلی از او تنظیم و فردای آن در روزنامهها منتشر کرد. در گزارش سازمان سیا به این مورد اشاره شده است: «در خلال بعد از ظهر پایگاه [سیا در تهران] سخت سرگرم تهیه اطلاعیه عمومی برای سرلشگر زاهدی بود که این کار با مشورت و صلاحدید مستقیم اردشیر زاهدی، برادران رشیدیان و سرهنگ فرزانگان انجام گرفت. هنگامی که این اطلاعیه آماده شد، جاسوسان پایگاه نتوانستند در شهر ناشری بیابند که زیر نظر دولت کار نکند. بنابراین یکی از برادران رشیدیان تعداد 10 نسخه از آن را با ماشین تحریر فارسی نگاشت. آنگاه این ده نسخه با شتاب جهت امضا نزد سرلشگر زاهدی برده و به خبرنگاران خارجی، روزنامهنگاران داخلی و به دو نفر از افسران کلیدی ارتش داده شد. هنگامی که این نسخهها پخش شد، خیلی دیر شده بود که بتوان آن را در نشریات صبح روز 17 اوت (26 مرداد)، به چاپ رسانید. بنابر این جاسوسان پایگاه (جلیلی و کیوانی) با توجه به این که در تماس با آن نبودند، جریان امور را خود به تنهایی با برادران رشیدیان یا فرزانگان به پیش بردند. آنان مصاحبهای ساختگی با زاهدی تنظیم کردند و آن را در روز 17 اوت همراه با نسخهای از فرمان شاه به چاپ رسانیدند.»[11]
شبکه کودتا روز 26 مرداد فعالیت خود را بر پخش فرمانهای شاه بین مردم متمرکز کرد. سازمان سیا این قبیل فعالیتها و تبلیغات را که برای رساندن پیام کودتاچیان به مردم انجام میشد مؤثر میداند. در بخشی از گزارش این سازمان آمده است: «پایگاه [سیا در تهران] در طول این روز همه کوشش خود را صرف پخش نسخههای فتوکپی شده فرمانهای شاه به ویژه در میان نظامیان کرد و با جدیت تمام کوشید تا در جراید پوشش خبری بیشتری به آن بدهد. اکنون روشن بود که وجود چنین فرمانهایی آگاهی مردم را افزایش داده است.»[12]
بعد از شکست کودتای 25 مرداد طرفداران مصدق دست به افشاگری در روزنامههایشان علیه کودتاگران زدند، راهپیماییهایی هم به حمایت از مصدق برگزار شد. حزب توده نیز فعال شده و علیه شاه، آمریکا و امپریالیسم تبلیغات میکرد. با این وجود سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس عقبنشینی نکرده و به انجام وظایف خود مشغول بودند. آنها با سرلشگر زاهدی تماس گرفته و به گفته گازیوروسکی برای جلوگیری از بازداشتش او را در خانه یکی از مأموران سیا پنهان کرده و در تلگرافهایی به پایتختهای خود اوضاع پیش آمده را گزارش کردند.[13]
در این چند روز بعضاً مطالب و اقدامات ساختارشکنانه نیز رخ داد که هم به حزب توده و هم به شبکههای پنهان آمریکا و انگلیس مربوط میشد که کودتا را طراحی کرده بودند. حزب توده با مشاهده شرایط موجود از جمله خروج شاه از کشور، شعار «جمهوری دموکراتیک» را در تجمعاتش مطرح کرد. نورالدین کیانوری از اعضای حزب توده در مورد تجمعات آن روزها میگوید: «با فرار شاه، در 25 مرداد در خیابانها تظاهرات وسیعی با شرکت اقشار وسیعی از مردم به راه افتاد. اعضای حزب در این تظاهرات شرکت داشتند و در مقابل، مزدوران استعمار و ملیپرستان کور، مانند پانایرانیستها و چاقوکشان مظفر بقایی و حزب سومکا، با چماق و حتی چاقو به هواداران حزب حمله میکردند. در اینجا برای همه این مسئله مطرح شد که بعد از فرار شاه آیا باید سلطنت را حفظ کرد و یا جمهوری برپا نمود. [...] لذا حزب توده ایران شعار «جمهوری دموکراتیک» را مطرح کرد و از دکتر مصدق خواست که اعلام جمهوری کند. [...] این شعار را هیئت اجراییه تصویب کرد.»[14]
مأموران آمریکایی و انگلیسی نیز برای متشنجتر کردن فضا و بزرگ کردن خطر کمونیسم و حزب توده این شعارهای ساختارشکنانه را تکرار میکردند. آنها افراد خود را برای تجمعات به ظاهر تودهای به کار گرفتند. ریچارد کاتم از مأموران سیا میگوید: این عوامل اینتلیجنس سرویس بودند که «فرصت را غنیمت جستند و مردمی را که در قبضه اختیار ما [آمریکاییها] بودند به خیابانها فرستادند تا چنان عمل کنند که گویی تودهای هستند. آنها نقشی بیش از تحریک و فتنهانگیزی داشتند. آنها نیروهای ضربتی بودند که چنان عمل میکردند که گویی تودهایهایی هستند که پیکرهها و مساجد را سنگباران میکنند.»[15] مارک گازیوروسکی نیز که با مأموران بازنشسته سیا مصاحبه کرده است در مورد جمعیتهای بدلی حزب توده مینویسد: «در خلال این رویدادها «نرن و سیلی» دستجات متعددی را اجیر کردند و روز 17 اوت [26 مرداد] با سردادن شعارهای حزب توده و حمل آرمهایی که در آنها شاه تقبیح و سرزنش شده بود، در خیابانهای تهران به راهپیمایی پرداختند. این جمعیت تودهای «قلابی» که عصر روز قبل، مبلغ 50 هزار دلار دستمزد آنها به وسیله یکی از مأوران «سیا» به نرن و سیلی پرداخت شده بود، وظیفه داشتند با ایجاد بیم و هراس، از خطر به قدرت رسیدن تودهایها، موقعیت زاهدی را تقویت کنند. طولی نکشید که اعضای واقعی حزب توده، بیخبر از نقش «سیا» در ایجاد این تظاهرات و هدف آنها به صفوف تظاهرکنندگان پیوستند و با آنان همآواز شدند. آنها مجسمههای شاه و پدرش را پایین کشیدند و به مقبره رضاشاه هجوم بردند.»[16] عواملی که از طرف آمریکاییها و انگلیسیها مسئول متشنج کردن شرایط به نام حزب توده بودند، عکس شاه را از دیوارهای اغلب خانهها، رستورانها، ادارات و وزارتخانهها برداشتند، مغازهها را تخریب و غارت کردند، شیشههای مساجد را شکستند، با هواداران مصدق درگیر شدند، دفاتر مرکزی حزب پانایرانیست از احزاب هوادار مصدق را تخریب کردند و خواهان اخراج دیپلماتهای آمریکایی از ایران شدند. در جریان این وقایع به چند آمریکایی هم حمله شد.[17] کیانوری در مورد تودهایهای بدلی میگوید: «ما از حضور عدهای تودهای «بدلی» درتظاهرات نه تنها اثری احساس نکردیم و گزارشی دریافت نکردیم، بلکه برعکس از وجود مخالفین (حزب زحتمکشان، پانایرانیستها، سومکاها و عوامل آنها [...]) مطلع شدیم.» کیانوری تا سالهای بعد از انقلاب اسلامی نیز منکر حضور تودهایهای بدلی و فریب خوردن حزب توده بود.[18]
در اوراق داخلی سازمان سیا به نقش شبکه آمریکاییها در ایجاد آشوب به اسم حزب توده اشاره شده است. یکی از این موارد در بیان وقایع روز 27 مرداد است که به صورت تلویحی به نقش این افراد میپردازد. در روایتی از این وقایع آمده است: «تودهایها ترتیبی دادند تا دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست را واقع در نزدیکی میدان مجلس غارت کنند (کیوانی و جلیلی امتیار این کار را به خود اختصاص دادند).»[19] در گزارشی دیگر از اقدامات این شبکه در آن روز، به شکلی صریحتر بیان شده است که «تبلیغات علیه فعالیتِ به ظاهر تروریستی حزب توده که به وسیله کیوانی و جلیلی هدایت میشد، به اوج خود رسیده بود [...] در عصر آن روز [18 اوت (27 مرداد)] کیوانی و جلیلی گروههای به اصطلاح تودهای را به خیابانها کشانده، به آنان دستور دادند تا مغازههای واقع در خیابانهای لالهزار و امیریه را هر کدام که ممکن باشد غارت و تخریب و چنان وانمود کنند که عامل این کارها، حزب توده است.»[20]
علاوه بر اینها با خروج شاه از کشور اعلامیهها و شایعاتی منتشر میگردید که وجه کمونیستی و ضد اسلامی مخالفان شاه را نشان میداد. حسین فاطمی که حالا از بند آزاد شده بود، در تجمع هواداران مصدق روبروی مجلس شورای ملی و در چند برنامه رادیویی سخنرانی کرد و شاه را خائن خواند و خواست مردم را اعدام شاه اعلام کرد.[21] این رفتارهای تحریکآمیز از جانب طرفداران مصدق باعث تأیید تبلیغات شبکه بدامن و جدی پنداشتن خطر استقرار جمهوری تودهای در بین مردم شد. تأثیر منفی این گونه اقدامات بر افکار عمومی در اوراق داخلی سازمان سیا نیز منعکس شده است. در بخشی از آن آمده: «به هنگام ظهر [25 مرداد] رادیو تهران اطلاعیه بسیار کوتاهی به امضای دکتر مصدق (بدون ذکر عنوان نخست وزیریش)، با این مضمون پخش کرد: «بنابر خواست و اراده مردم که از طریق همه پرسی آن را اعلام کردهاند، مجلس هفدهم منحل میشود و انتخابات برای مجلس هجدهم به زودی انجام میگیرد.» انتشار این بیانیه همراه با بیانات شدیداللحن فاطمی علیه شاه و نیز تبلیغات آشکار جمهوری خواهانه حزب توده در متقاعد کردن عموم مردم به این که مصدق در آستانه نابودی سلطنت قرار دارد، کارساز بود.»[22] دکتر مصدق نیز اقدامی در جهت رفع ابهامات و اقتاع مردم برای اطمینان بخشی به آنها صورت نداد و به نوعی مردم را در بیخبری و سردرگمی تنها گذاشت. دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه 25 مرداد یک مصاحبه مطبوعاتی نیز برگزار و مطالبی را علیه شاه بیان کرد. لحن تند دکتر فاطمی در این جلسه نیز باعث متشنجتر شدن فضای سیاسی کشور شد. سازمان سیا که شرایط حاکم را رصد میکرد، در اوراق داخلی خود به این مصاحبه مطبوعاتی چنین اشاره کرده است: «در ساعت 13:25 فاطمی یک مصاحبه مطبوعاتی بر پا کرد و در آن به موضوع فرار شاه به عراق پرداخت و نامه ملتمسانه معاون وزیر دربار [ابوالقاسم امینی] را که به گونهای خفتبار نوشته شده بود خواند و گفت که تعداد 14 نفر از افسران دستگیر شدهاند. دیدگاههای او با جزئیات بیشتر در سرمقاله روزنامه باختر امروز آمده بود که عمدتاً تکراری بود از حملههای زشت و رکیک پیشین او به شاه. او در این سر مقاله چنین واژههایی به کار برده بود: «ای شاه خائن، تو شخص بیشرمی هستی که تاریخ جنایات رژیم پهلوی را کامل کردهای. مردم ... میخواهند تو را از پشت میزت بیرون بکشند و به سوی چوبهدار بفرستند.»[23]
روز 27 مرداد ماه شعارها و درخواستهای حزب توده حول چند محور شکل گرفته بود: تشکیل جبهه مردمیِ «سازمانهای ضد استعماری»، الغای نهاد سلطنت، تأسیس یک «جمهوری دموکراتیک» و اخراج مقامات آمریکا از ایران. چند روزنامه هم پایان حکومت پهلوی را اعلام کردند.[24] مطرح شدن این موضوعات مخالفان کمونیسم را به وحشت انداخته و برقراری یک رژیم کمونیستی و به تبع آن دست نشانده شوروی در ایران را قریبالوقوع مینمایاند.
اوراق داخلی سازمان سیا به پخش خودسرانه شایعاتی توسط افراد این سازمان اشاره میکند مبنی بر این که مخالفان شاه پشت پرده این حوادث هستند تا با یک کودتا موجب کنارهگیری شاه شوند. این شایعات علیه دولت استفاده میشد و رویارویی دولت و شاه را نشان میداد. در این اوراق راجع به این شایعهسازیها چنین نوشته شده است: «گروه جاسوسی اصلی پایگاه [سیا در تهران] جلیلی و کیوانی که به ابتکار خود و بدون یاری دیگری اما با زرنگی بیمانندی کار میکردند، اعلامیهای انتشار دادند و در آن شایعههای جاری را مستندسازی نموده اما به گونهای در آن دستکاری کردند تا این معنی از آن دریافت شود که کودتای مورد بحث به این منظور سازمان یافته بود تا شاه را ناچار به کنارهگیری کند. نشریه صبح، ملت ما همین داستان را بازگو میکرد و این در حالی بود که برای نخستین بار در یکی از صفحههای داخلی روزنامه پرتیراژ کیهان، به فرمان شاه اشاره شد که به موجب آن زاهدی در مقام نخست وزیر منصوب شده بود.»[25]
اقدام دیگری که سازمان سیا برای جلب حمایت مردم و نظامیان از کودتا انجام داد، قانونی نشان دادن فرمانهای شاه بود. استدلالی که برای این مدعا شد این بود که طبق قانون مشروطه در صورت نبود مجلس، شاه حق عزل نخست وزیر را دارد و با توجه به این که مصدق مجلس را منحل کرده بود، شاه قانوناً میتوانست او را عزل کند.[26] استناد آنها به اصل 46 متمم قانون اساسی مشروطه بود که «عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.» در حالی که سایر اصول قانون اساسی حاکی از تشریفاتی بودن اختیارات شاه است. همچنین اصول دیگر قانون اساسی غیرقانونی بودن فرمانهای شاه را در عزل و نصب نخست وزیر بدون دخالت مجلس نشان میدهد. اصل شصت و چهارم قانون اساسی مشروطه تأکید دارد: «وزراء نمیتوانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده، سلب مسئولیت از خودشان بنمایند.» و این یعنی مصدق قانوناً مجبور نبود بر مبنای حکم شاه استعفاء دهد. اصل چهل و پنجم صراحت دارد: «کلیه قوانین و دستخطهای پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا میشود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئولِ صحت مدلول آن فرمان و دستخط، همان وزیر است.» که این یعنی فرامین شاه فاقد ضمانت اجرا هستند و در صورت قبول آن توسط وزیر، ضمانت اجرایی مییابد. اصل چهل و چهارم قانون اساسی بیان میکند: «شخص پادشاه از مسئولیت مبری است. وزرای دولت در هرگونه امور مسئول مجلسین هستند.» طرفداران عزل مصدق چنین استدلال میکنند که در نبود مجلس، شاه اختیار عزل نخست وزیر را دارد و در مرداد ماه مجلس هفدهم توسط مصدق تعطیل شده بود. در حالی که مصدق رفراندومی برای انحلال مجلس برگزار کرد که آرای رفراندوم موافقت با انحلال را نشان میداد و این صرفاً به معنی موافقت بود و اقدامی برای انحلال صورت نگرفته بود. مصدق با توجه به نتیجه رفراندوم از شاه درخواست انحلال مجلس را کرد ولی تا زمان کودتا شاه جوابی به آن نداده بود. بنابراین اصل استدلال که مجلس منحل شده بود یک جعل تاریخی است و در زمان عزل مصدق هنوز مجلس هفدهم از منظر حقوقی پا برجا بود.[27] گذشته از اینها مجلس به مصدق اختیارات فوقالعاده قانونگذاری داده بود و این اختیارات تا دی ماه 1332 اعتبار داشت.[28] مصدق که این اقدام شاه را خارج از اختیارات او میدانست در این مورد مینویسد: «اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق عزل نخست وزیر را داشتند، چرا دستخط مبارک را آن وقت شب، آن هم با افراد مسلح و تانک به صورت کودتا ابلاغ نمودند. چنانچه روز روشن ابلاغ مینمودند، اگر اطاعت نمیکردم، متمرد بودم.»[29]
با نگاهی دقیقتر به اتفاقات میتوان رد سازمان اطلاعاتی انگلیس وسازمان سیا را در حذف مجلس از فضای سیاسی کشور مشاهده کرد. آمریکاییها و انگلیسیها با «خریدن» نمایندگان، جو مجلس را متشنج کرده و سطح مقابله مجلس با نخست وزیر را به اوج رساندند، مصدق نیز که اوضاع سیاسی را نامناسب و دست بیگانگان را در مجلس میدید تصمیم به کنار گذاشتن و انحلال آن گرفت و حالا شرایط مناسب بود تا شاه حکم عزل او را صادر کند. رفتار مستبدانه مصدق در راستای قانونی نشان دادن فرمانهای شاه و کودتا بود. مسئله قانونی جلوه کردن کودتا هم در جلسات نیکوزیا در اردیبهشت 1332 و هم در سلسله مذاکرات شاه با نمایندگان آمریکا و انگلیس در مرداد 1332 و هم در جلسهای که روزولت روز 25 مرداد و بعد از شکست اولیه کودتا با سرلشگر زاهدی داشت مطرح شد. جلیلی و کیوانی که با مطبوعات و چاپخانهها در ارتباط بودند نسخههایی از فرمانهای شاه را آماده و از طریق نشریات ایرانی منتشر کردند. محمدرضا شاه نیز که در بغداد حضور داشت بعد از مشورت با سفیر آمریکا در عراق در یک بیانیه که از رادیو پخش شد اعلام کرد در برکناری مصدق قانونی عمل کرده و مقاومت مصدق به معنای انجام کودتایی علیه شاه بوده و این که او از سلطنت کناره نگرفته است.[30]
کرمیت روزولت عصر روز 26 مرداد ماه جلسهای با فضلالله و اردشیر زاهدی، عباس فرزانگان، هدایتالله گیلانشاه و برادران رشیدیان در مورد برنامههای آینده داشت. در این جلسه تصمیم گرفتند روز 28 مرداد عملیات جدیدی علیه مصدق انجام دهند و برای نیل به این هدف اقدامات جدیدی را برنامهریزی کردند. اوراق داخلی سیا جلسه این روز را این چنین گزارش میکند: «عصر آن روز [17 اوت (26 مرداد)] پر جنب و جوشترین و خستهکنندهترین زمان برای پایگاه بود. در این هنگام ارتباط با جاسوسان اصلی کیوانی و جلیلی برقرار و دستورالعملهایی به آنان داده شد. در داخل محوطه سفارت روزولت و کارول با سران گروه خود نشستی اضطراری و طولانی بر پا داشتند: سرلشگر زاهدی و فرزندش اردشیر، تیمسار گیلانشاه، سه برادران رشیدیان و سرهنگ فرزانگان. هنگامی که به حضور این گروه نیاز بود آنان در کف ماشین دراز کشیده و با جیپهای روبسته به محوطه سفارت رفت و آمد میکردند. در این هنگام سفیر هندرسون و ژنرال مک کلور در باغ مقابل محل سکونت افراد حضور مییافتند و روزولت در مسیر باریک باغ رفت و آمد میکرد و کشیک میداد تا آنان را مطمئن کند که هیچ فرد ایرانی در محوطه سفارت پنهان نشده است و اگر درباره این موضوع از آنان پرسش شود، بتوانند صادقانه به مصدق پاسخ منفی دهند. نشست اضطراری حدود چهار ساعت به درازا کشید و در پایان تصمیم گرفته شد که در روز چهارشنبه مورخ 19 اوت (28 مرداد)، اقداماتی انجام گیرد. نیز برای تمهید و تدارک این چالش میبایست فعالیتهای ویژهای صورت میگرفت.»[31] اول این که از آیتالله العظمی سید حسین بروجردی، مرجع بزرگ آن زمان بخواهند در مورد نبرد مقدس علیه کمونیسم فتوایی صادر کنند که ایشان چنین کاری نکردند. دوم این که حمایت پادگانهای غیر تهرانی را جلب کنند. برای این کار اردشیر زاهدی و جرج کارول به پادگان اصفهان و عباس فرزانگان و یک نفر دیگر از مأموران سیا به کرمانشاه رفتند. فرمانده تیپ اصفهان حاضر به همکاری نشد ولی سرتیپ دوم تیمور بختیار فرمانده تیپ کرمانشاه با تانکها و ماشینهای زرهی به سمت تهران حرکت کرد. تیپ کرمانشاه برای سرکوب تظاهرات حزب توده در همدان توقف کرد و این باعث شد نتواند روز 28 مرداد به تهران برسد ولی تأثیر روانی خود را در کودتا داشت. سوم این که قرار شد روز 28 مرداد تظاهرات عظیمی علیه مصدق و با تأکید بر اتحاد نظامیان و مردم در حمایت از دین و سلطنت ترتیب داده شود.[32]
روز 27 مرداد یک اقدام حیاتی در مورد کودتا صورت گرفت. لوی هندرسون سفیر آمریکا که روز 26 مرداد به تهران بازگشته بود. 27 مرداد به دیدن مصدق رفت و از آشوبهای چند روز اخیر (که به نام حزب توده انجام شده بود) گفت. به سر دادن شعارهای ضد آمریکایی در تجمعات تهران و بیانیههایی در مورد اخراج آمریکاییها از ایران اشاره کرد و این که به بعضی از اتباع آنها حمله شده است. او گفت اگر نیروهای امنیتی ایران نتوانند در حفاظت از آنها بهتر عمل کنند، به همه آمریکاییها توصیه خواهد کرد از ایران بروند که به معنی خروج همه مستشاران و تاجران آمریکایی از ایران بود. مصدق نیز تصمیمی مهم در این زمینه گرفت. او در واکنش به افکار عمومی که دولت را در حفظ نظم و آرامش ناتوان میدیدند، «آشوبگران» را مسبب این ناآرامیها معرفی کرد. همچنین از رهبران جبهه ملی خواست تظاهراتی برگزار نکنند. گروههای مذهبی مانند فداییان اسلام و آیتالله کاشانی نیز در جهت حمایت از دولت دعوت به راهپیمایی نکردند. حزب توده نیز به اعضایش دستور داد در اعتراضات حضور نداشته باشند. سپس مصدق به شهربانی دستور داد اجازه تجمع به هیچ فرد و گروهی داده نشود و با متخلفان برخورد کنند. نیروهای نظامی هم که صبح 27 مرداد در پادگانها بودند به خیابانها آمدند و با تجمعات به شدت برخورد کردند. با نزدیک شدن به شب درگیریهای خیابانی شدت گرفت و با خشن شدن اوضاع، طرفداران عادی مصدق به خانههایشان رفتند و روز بعد که کودتا انجام شد در خانههایشان ماندند. در اوراق داخلی سازمان سیا روند آماده شدن شرایط برای انجام عملیات دوم چنین بیان شده است: «در اواخر عصر در خیابانهای تهران خشونتها شدت گرفت. ذکر این که به درستی چه چیزی نیروی محرک بود غیر ممکن است. اما این امکان وجود دارد که بتوان عوامل پشت این آشوبها را مشخص کرد. نخست فرار شاه مردم را به گونهای هیجانانگیز تحت تأثیر قرار داد و به آنان فهماند که مصدق تا چه اندازه زیاده روی کرده است. از این رو آنان را تحریک نمود تا خشمگینانه به نیروی هوادار شاه مبدل شوند. دوم، آشکار است که حزب توده درباره ارزیابی توان و موقعیت خود در این اوضاع، گزافهگویی کرده است. این امر شاید پیامد کوتاهیِ رابطان شوروی، اشتباه رهبران حزب توده و یا خطای افراد عادی باشد. اعضای حزب توده در خلال این روز نه تنها به تندیسهای شاه بیحرمتی کردند، بلکه پرچم حزبشان را نیز در جاهای معینی برافراشتند. آنان همچنین تابلو خیابانهایی را که به نام سلسله شاهنشاهی پهلوی بود و یا یاد و خاطره رویدادهای دوره زمامداری رضاشاه را گرامی میداشت، از جا در آوردند و به جای آنها تابلوهایی با نام مردمی کار گذاشتند. چنین به نظر میآمد که حزب توده آماده شده است تا برای برقراری دموکراسی خلق به تلاشهایی همه جانبه دست بزند، زیرا این حزب بر این باور بود که یا مصدق به چالش با آنان برنخواهد خاست و یا این که آنان بهتر از نیروهای مصدق خواهند توانست در خیابانها مبارزه کنند. سوم، این که دولت مصدق سرانجام از متحد شدن با حزب توده احساس تشویش و دلواپسی میکرد. پان ایرانیستها برآشفته بودند و نیروی سوم نیز از روند اوضاع احساس ناخرسندی بسیاری میکرد. چهارم، تبلیغات علیه فعالیت به ظاهر تروریستی حزب توده که به وسیله کیوانی و جلیلی هدایت میشد، به اوج خود رسیده بود.»[33] خیابانها از حامیان مصدق خالی شده بود و در عوض نیروهای نظامی در همه جا تسلط داشتند. این شرایط در 28 مرداد نیز حاکم بود و بعضی از نظامیان که امنیت را برقرار کرده و مردم را به خانهها فرستاده بودند به کودتاگران پیوستند. آیتالله کاشانی که در 30 تیر 1331 با دعوت از مردم به برگزاری راهپیمایی، پشتوانه مردمی برای مصدق فراهم کرده و مجدداً او را به نخست وزیری رساند، اما در تیرماه 1332 به دلیل بیتوجهی مصدق به هشدارهای آیتالله کاشانی موجب شد دعوتی از سوی او صورت نگیرد و دکتر مصدق حامیان مردمی خود را از دست بدهد و افراد حاضر به حمایت از وی نشوند.
نامه 27 مرداد آیتالله کاشانی به دکتر مصدق
آیتالله کاشانی که شرایط کشور را در هرج و مرج و اغتشاش میدید و وقوع یک کودتای دیگر را پیشبینی میکرد، روز 27 مرداد نامهای به محمد مصدق نوشت. کاشانی با برشمردن وقایع چند ماه گذشته و اشتباهات مصدق که به زیان خود و دولتش تمام شده است، به او در مورد وقوع یک کودتا به فرماندهی سرلشگر زاهدی هشدار داد و آن را از طریق نوه دختریش حسن سالمی به مصدق رساند. این نامه مبین آن است که با وجود اختلافی که بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق پیش آمده بود، اما کاشانی اعتقاد به ادامه دولت مصدق داشت و تلاش میکرد او را در قدرت حفظ کند. این نامه ابطال نظریه موافق بودن کاشانی با کودتا و همراهی با آن است. نامه 27 مرداد آیتالله کاشانی به دکتر مصدق به این شرح است:
«حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق دام اقباله
عرض میشود، گر چه امکاناتی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادمِ اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزیها و بوق و کرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کس میدانید که همّ و غم در نگهداری دولت جنابعالی است، که خودتان به بقای آن مایل نیستید.
از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که میخواهید مانند سیام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانهام را سنگباران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تکیهگاهی برای این ملت گذاشتهاید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده در صدد به اصطلاح کودتا است.
اگر نقشه شما نیست که مانند سیام تیر عقبنشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید، و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید، این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا [به] وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه میکنم با اظهار تمایل شما، سیدمصطفی [کاشانی] و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت میفرستم. خدا به همه رحم بفرماید. ایام به کام باد.
سید ابوالقاسم کاشانی / 27 مرداد 1332»[34]
دکتر مصدق جوابی کوتاه به این هشدار داد که حاکی از ناآگاهی او از شرایط حاکم در آن چند روز بود و پیشبینی آیتالله کاشانی در صورت عدم توجه به اخطارهایش را محقق کرد. دکتر مصدق در جواب نامه نوشت:
«مرقومه حضرت آقا [به] وسیله آقا حسن آقا سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم، والسلام.
دکتر محمد مصدق»[35]
کودتای 28 مرداد
صبح روز 28 مرداد جمعیتهایی اطراف بازار تهران شکل گرفت که علیه مصدق و به طرفداری از شاه و با برنامهریزی قبلی تجمع کرده بودند. نیروهای ایرانی شبکههای سیا و سرویس اطلاعاتی انگلیس از قبل در بازار نفوذ داشته و به شکل مستقیم و غیرمستقیم بر آنها تأثیر میگذاشتند. برادران رشیدیان نیز خود از بازاریان بودند و نیروهایی هم در بازار داشتند. جلیلی و کیوانی هم در شکلدهی تجمعات 28 مرداد نقش فعالی ایفا کردند. شعبان جعفری (شعبان بیمخ) از لاتهای معروف تهران که با شبکه بدامن در ارتباط بود، برای جمع کردن افرادش و سازماندهی تجمعات از زندان آزاد شده و به خیابان آمد.[36] به علاوه حزب سومکا و شاخه حامی شاه در حزب پانایرانیست که با بدامن در ارتباط بوده و به خواست سیا به راهپیماییهای حزب توده حمله میکردند نیز در تظاهرات 28 مرداد فعال شدند. جلیلی و کیوانی و عوامل زیر دستشان از جمله منصور افشار و دو نفر دیگر به نامهای مجیدی و رضایی رهبری جمعیتها را به دست گرفته بودند. جلیلی جمعیتی را به سمت دفتر روزنامه باختر امروز متعلق به حسین فاطمی وزیر خارجه برد که آنجا را به آتش کشیدند. سپس به سمت ساختمان مجلس به راه افتادند. مسئولیت منصور افشار تخریب دفاتر روزنامههای نزدیک به حزب توده مانند شهباز، به سوی آینده و جوانان دموکرات بود. جمعیت همراه با منصور افشار یا گروههای مشابه، ستادهای مرکزی حزب ایران را که هوادار مصدق بود، تخریب کردند و تئاتر سعدی را که با سرمایه حزب توده اداره میشد آتش زدند.[37]
در اوراق داخلی سیا به فعالیتهای منصور افشار و مجیدی در روز کودتا اشاره شده است که چطور با سازماندهی جمعیت اهداف خود را دنبال میکردند. فعالیت این مأموران جزء این چنین گزارش شده است: «جلیلی و دو نفر از پرکارترین جاسوسان جزء، منصور افشار و مجیدی همراه با جیپ و کامیون در بازار آماده شده بودند تا رهسپار قزوین شوند و برنامه این بود که اگر مصدق تلاشش را در محکم کردن جای پای خود در چاپخانههای تهران افزایش داده باشد، آنان این اعلامیهها را در قزوین واقع در 85 مایلی غرب تهران چاپ کنند. به محض این که جلیلی و مجیدی به همراه رضایی، یکی دیگر از جاسوسان جزء، دریافتند که گروههای هوادار شاه در حال گرد آمدن هستند به سوی آنها شتافتند تا رهبریشان را بر عهده گیرند. جلیلی به همراه گروهی که رهسپار مجلس بود به راه افتاد و در میان راه آنان را برانگیخت تا دفاتر باختر امروز روزنامه نیمه رسمی متعلق به وزیر امور خارجه، فاطمی را به آتش بکشند که در روزهای 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد) حملاتی سخت و آکنده از هتاکی را علیه شخص شاه چاپ کرده بود. حدوداً در همین هنگام افشار عناصر دیگری را به سوی دفاتر روزنامههای حزب توده، شهباز، به سوی آینده و جوانان دموکرات راهبری نمود که کاملاً چپاول شدند.»[38] همچنین جلیلی جمعیتی را که در میدان فردوسی شکل گرفته بود به سمت ساختمان دژبانی مرکز برد و سرهنگ نعمتالله نصیری و سرلشگر نادر باتمانقلیچ را از زندان آزاد کرد.[39]
واحدهایی از ارتش که فرماندهانشان عضو شبکه نظامی کودتا بودند به تدریج به جمعیتهای درون خیابانها پیوستند و تا ساعت ده و ربع میدانهای اصلی تهران به دست کودتاچیان افتاد، ساعت به ساعت بر تعداد مخالفان مصدق افزوده میشد. افرادی که از آشوبهای چند روز گذشته که به اسم حزب توده انجام شده بود و از شعارها، بیانیهها و اقدامات ساختارشکن ترسیده و یا به هر دلیل دیگر از مصدق روی گردانده بودند به جمعیت میپیوستند. کودتاگران هم بر جمعیت تظاهرکنندگان میافزودند. تعدادی سرباز با بیست کامیون به میادین شهر آورده شدند. کامیونها و اتوبوسهایی که افراد نظامی و غیرنظامی را از نقاط دیگری غیر از تهران میآوردند به شهر رسیدند.[40] به عنوان مثال استفان لنگلی از اعضای هیئت مشاوران نظامی آمریکا در ایران بیان میکند حداقل ده کامیون پر از ایلیاتیهای بختیاری دیده است که صبح روز 28 مرداد به تهران رسیدهاند.[41]
نظامیان کودتاچی تقریباً در شهر دست برتر را داشته و در حال تصرف مراکز مهم بودند. در اوراق داخلی سیا به این موارد اشاره شده است: «در حوالی ظهر عناصر جداگانهای که جمعیتی را تشکیل میدادند، مستقیماً توسط نیروی نظامی و پلیس رهبری میشدند. آن دسته از افسران ارتش که پیش از این آنان را از شرکت در عملیات نظامی که به وسیله تیپی آژاکس تدارک دیده شده بود بر حذر داشته بودند، اکنون به طور جداگانه ولی شایسته و انفرادی عمل میکردند. در ساعت 13 دفتر مرکزی اداره تلفن، واقع در میدان سپه به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد. اندکی پس از ساعت 13 خبرنگار آسوشیتدپرس تلگرافی را در آنجا به ثبت رسانید که در آن گزارش کوتاهی از درگیریها ارائه میشد. آنگاه این جنگ و درگیری به چند صد یارد دورتر و به ستاد شهربانی و ساختمان وزارت امور خارجه کشیده شد، درست آن سوی خیابان عریضی که در آنجا واقع شده بود. مدافعان شهربانی تقریباً تا ساعت 16 ایستادگی کردند.»[42]
از ظهر 28 مرداد درگیری بین نظامیان طرفدار مصدق و مخالفان آغاز شد و تا بعد از ظهر مراکز مهم به دست کودتاگران افتاد. با تصرف تلگرافخانه مرکزی و اداره تبلیغات، پیام تشویق برای پیوستن به کودتا به شهرهای دیگر فرستاده شد. جمعیتی هم به اداره شهربانی، ستاد ارتش و وزارت امور خارجه برده شدند. جمعیتی حدود دو هزار نفر با پشتیبانی یک تانک مقابل سفارت شوروی تجمع کردند. افرادی با کامیونها و اتوبوسها به ساختمان رادیو تهران برده شدند و بعد از درگیری و کشته شدن سه نفر، حدود ساعت 2 بعد از ظهر آنجا را تصرف کرده و بیانیهای خواندند که ایرانیان را به حمایت از کودتا دعوت میکرد. در بین کسانی که بیانیه خواندند افرادی هم حضور داشتند که از طرف شبکه کودتا مسئول همین کار بودند.[43] در اوراق داخلی سازمان سیا در مورد تصرف ساختمان رادیو چنین آمده است: «مهمترین هدف رادیو تهران بود، زیرا اشغال آن نه تنها موفقیتهای پایتخت را تضمین میکرد، بلکه وسیله مؤثری بود که شهرستانها را به سرعت با دولت جدید همگام و همسو میکرد.»[44]
حدود ساعت 4 بعد از ظهر کرمیت روزولت با ماشین و سرلشگر هدایتالله گیلانشاه با تانک به مخفیگاه سرلشگر زاهدی رفته و او را برای خواندن اعلامیهای به ساختمان رادیو تهران بردند. فضلالله زاهدی ساعت 5:25 بعد از ظهر بیانیهای خواند که اعلام میکرد او نخست وزیر قانونی کشور است و نیروهایش کنترل تهران را به دست گرفتهاند.[45]
روبروی منزل دکتر محمد مصدق نیز درگیری شدیدی بین نظامیهای طرفدار مصدق و مخالفان او وجود داشت. اوایل بعدازظهر سرتیپ حسین قدس نخعی که از نظامیان مرتبط با سازمان سیا بود، با گروهی از اعضای گارد شاهنشاهی به خانه دکتر مصدق حمله کردند. نظامیان طرفدار مصدق با سه عراده تانک در حال دفاع بودند، کودتاگران هم شش عراده تانک از ساختمان رادیو تهران به آنجا بردند. حدود دو ساعت نبرد سختی بین دو گروه در جریان بود تا این که مهاجمان موفق به شکست طرف مقابل شدند. با شکست محافظان، دکتر مصدق از راه پشتبام خانه فرار کرد. مهاجمان دست به غارت منزل او زدند. اموال و اسباب منزل مصدق در کنار خیابان به فروش رفت و خانهاش را به آتش کشیدند. در شهرهای دیگر نیز کودتاگران پیروز شدند و با تصرف رادیوهای محلی بیانیههایی را در حمایت از کودتا پخش کردند.[46]
بررسی شبکه بدامن توسط سازمان سیا
با اتمام عملیات، سازمان سیا به بررسی عوامل و شبکههای پنهانی خود که در کودتا شرکت داشتند پرداخت تا نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کند. این سازمان از عملکرد نیروهای بومی خود رضایت داشت و دلیل آن را وابستگی اعتقادی عوامل ایرانی به آمریکا و بلوک غرب اعلام کرد. در بررسی سازمان سیا نیروهای بومی این طور توصیف شدهاند که منتظر دستور نمیماندند و خودشان با رضایت کارها را دنبال میکردند. در بخشی از متون داخلی سیا مربوط به این بازبینی چنین آمده است: «این عملیات فرصتی بود برای آزمودن جاسوسان اصلی ایالات متحده و نیز جاسوسان اصلی پایگاه [سیا در تهران] که متعهد به انجام این کار دشوار شده بودند. همه این جاسوسان کارشان را بسیار عالی انجام دادند. به سادگی میتوان گفت که آنان چنین کار بسیار شایستهای را نه فقط به سبب اجرای دستور انجام دادند، بلکه با تمام وجود هوادار این عملیات بودند. این مسئله به جای خود اما این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که برای به کارگیری این افراد که پایگاه [سیا] زمان زیادی را صرف آن نمود، کسانی گزینش شدند که مرام و مسلک آنان با سیاست ایالات متحده آمریکا نسبت به ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی همسو بود. در جذب آینده نیروها در ایران، این عامل نباید نادیده گرفته شود. در مورد این واقعیت باید گفت که لیاقت و کاردانی فوقالعاده این جاسوسان در عملکردشان نمایان میشد. در یکی از دورههای بسیار بحرانی و پرتنش با این که عوامل اصلی پایگاه با آن در ارتباط نبودند، به ابتکار خودشان دست به اقداماتی میزدند که در شرایط معمول هم از آنها خواسته میشد.»[47]
مأموران سیا در جمعبندیهایشان بعد از کودتا به این نتیجه رسیدند که باید امکانات و تجهیزات خود را در ایران افزایش داده و شبکه خود را گسترش دهند. در بخشی از متون داخلی سازمان در مورد امکانات جدید چنین آمده است: «این عملیات از نیاز به گسترش امکانات دراز مدت دیگری نیز پرده برداشت. نکته مهم در این زمینه آمادهسازی خانههایی امن است که دستکم دو باب از آنها تا رسیدن زمان اضطرار واقعی مورد استفاده قرار نگیرند. در این میان مجریان طرح عملیاتی از محوطه سفارت و نیز خانههای اشغال شده توسط کارکنان آمریکایی به طرزی استادانه بهرهبرداری میکردند و سفارت به گونهای سنجیده مواظب بود، هر چند این امکان وجود داشت که نظارت دقیق عوامل دولتی این تلاشها را بیاثر سازد.»[48]
با وجود این که سازمان اطلاعاتی انگلستان و سازمان سیا در مورد طراحی کودتا علیه دولت دکتر مصدق سالها رویه انکار و سکوت را در پیش گرفتهاند. اما در جمعبندی سیا که بعد از کودتا صورت گرفت، این سازمان حفاظت بیشتری از اطلاعات و اخبار عملیاتهای جدید را توصیه میکند. نکته مهم در این نوشتار تصریح این سازمان بر «همکاری و همدستی ایالات متحده و انگلستان با این طرح» است. توصیه سازمان سیا برای حفاظت بیشتر چنین است: «واپسین موضوع قابل توجه مربوط است به مسئله امنیت که با چنین عملیاتی ارتباط دارد. از لحظهای که عملیات به جریان افتاد بخش خاور نزدیک و آفریقا تلاشی جدی به کار بست تا تدابیر امنیتی ویژهای اعمال شود. از این رو در این بخش حتی در شعبه چهارم بخش خاور نزدیک قانون «لزوم آگاه شدن از اطلاعات طبقهبندی شده» به مرحله اجرا درآمد. هر چند هنگامی که عملیات به پایان رسید، شمار زیادی از افراد انگلیسی و آمریکایی از آنچه روی داد آگاه بودند. شعبه چهارم بخش خاور نزدیک نام همه افراد آگاه از طرح و اهداف [کودتا] را فهرست نموده بود. شمار این افراد که بیش از اندازه زیاد بودند به 89 نفر میرسید. راهی برای آگاهی یافتن از این که طرح بدون اطلاع شعبه چهارم بخش خاور نزدیک با چند نفر در میان گذاشته شده بود وجود ندارد. این درست است که افراد بسیار محدودی از همکاری و همدستی ایالات متحده و انگلستان با این طرح آگاه بودند، با وجود این پیشنهاد میشود که در آینده هر زمان که قرار است عملیاتی چنین کلان و با این حساسیت به اجرا در آید، از همان آغاز باید یک افسر امنیتی ویژه به کار گرفته و به او مسئولیت داده شود تا به دقت این موضع را دنبال کند که هر فرد درباره طرح تا چه اندازه آگاهی دارد.»[49]
روزهای بعد از کودتا
در روزهای بعد از کودتا، نیروهای مقاومت علیه کودتا شکل گرفت که همه آنها شکست خورد. سرلشگر زاهدی در تهران حکومت نظامی اعلام و در کل شهر سرباز و تانک مستقر کرد. مرزهای ایران را بست تا جلوی فراریان را بگیرد. تجمعات مخالفان کودتا سرکوب و تجمعات طرفداران شاه برگزار شد. بسیاری از حامیان دولت و مخالفان کودتا و اعضای حزب توده دستگیر و روزنامههایشان غارت و تعطیل شدند. سرلشگر زاهدی طی یک سخنرانی عمومی که بعد از کودتا داشت درباره افزایش دستمزدها، کاهش هزینههای زندگی، خدمات پزشکی رایگان، کشیدن جاده، مکانیزه شدن کشاورزی، آزادیهای سیاسی و برگزاری انتخابات وعدههایی داد. سپس با آرام شدن اوضاع کشور شاه روز 31 مرداد 1332 با محافظان عراقی به ایران بازگشت.[50]
زاهدی با هرگونه مخالف و مخالفتی برخورد کرد. شهریور 1332 قشقاییهای مخالف کودتا دست به قیام زدند که توسط ارتش سرکوب و بعد از خلع سلاح، سرانشان را تبعید کردند. حدود سه هزار نفر متهم به عضویت در حزب توده از سمتهای دولتی برکنار و نیروهای مسلح پاکسازی شدند. حدود هزار و هشتصد افسر طرفدار زاهدی هم ترفیع درجه گرفتند و تا پایان پاییز 1332 حدود دو هزار و صد نفر زندانی شدند.[51] دکتر محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی پس از 35 جلسه برگزاری دادگاه نظامی از آبان تا بهمن 1332 محکوم به حبس شدند. به موجب این رأی دکتر مصدق به سه سال حبس مجرد (انفرادی) و سرتیپ ریاحی به دو سال حبس تأدیبی محکوم شدند.[52] دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه که بعد از کودتای 25 مرداد مواضع تند و تیزی گرفته و خواهان الغای سلطنت و برقراری حکومت جمهوری بود، ماهها پنهان شد، اما نهایتاً 6 اسفند 1332 دستگیر و 19 آبان 1333 اعدام شد.[53]
اشرف پهلوی در نامهای به سرلشگر زاهدی او را به برخورد شدیدتر با حامیان دولت و نهضت ضد استعماری تشویق میکرد. در بخشی از نامه او به سرلشگر زاهدی که بعد از پیروزی کودتا نوشته شده آمده است: «من نمیفهمم که چرا حالا که ما آنها را در دست داریم ترحم کنیم. فراموش کردید در اغلب ملاقاتها به من قول میدادید که سر دو سه ساعت کلک همه را خواهید کند. مبادا خدای ناکرده شما هم در لباس سیویل [کشوری] جنبه نظامی رو از دست داده باشید و رأفت و بخشش را پیشه بگیرید. شما میدانید که شخص من حتی به یک مورچه نمیتوانم آزار برسانم ولی در این مورد مسئله شخصی نیست و ممکلت و سلطنت ما در خطر است. مردکه بیمعنی میگوید با 150 هزار قشون حمله میکنیم. اینها را باید برای همیشه سرکوب کرد که مملکت از شر این اشرار خلاص شود. کمونیست رو نمیشود نادیده گرفت. اینها پلنگهای تیر خورده هستند که منتظر فرصت هستند.»[54]
دولت زاهدی با اقداماتی که انجام داد استبداد داخلی و خشونت را نهادینهتر کرد و شرایط را برای تسلط بیشتر آمریکاییها و انگلیسیها فراهم آورد. سازمان سیا بلافاصله بعد از کودتا حدود یک میلیون دلار پول نقد به زاهدی واگذار کرد. سه هفته بعد دولت آمریکا برای جبران یک سوم از درآمد نفتیای که ایران از بهار سال 1330 از دست داده بود، شصت و هشت میلیون دلار دیگر کمک اضطراری به ایران کرد.[55] آمریکا از سال 1332 تا 1336 کمک مالی فوقالعادهای به ارزش 145 میلیون دلار به دولت ایران پرداخت تا دولت را از ورشکستگی نجات دهد، روحیه سلطنتطلبان را بالا ببرد و به جامعه تجاری کشور اعتبار و اطمینان ببخشد.[56] پخش دلار قبل و حین کودتا باعث شد تا نرخ دلار از صد ریال به کمتر از پنجاه ریال برسد.[57] پیروزی کودتایی که آمریکاییها از طراحان و حامیان آن بودند و اعطای وامهای این چنینی به دولتِ کودتا باعث شد روابط جدیدی بین ایران و آمریکا شکل بگیرد. قراردادهای مالی و نظامی و تسلط روزافزون سیاسی و فرهنگی آمریکا در ایران از نتایج بلند مدت کودتای 28 مرداد بود. سرلشگر زاهدی در دوران نخست وزیری شرایط را برای تصویب قرارداد جدید نفتی بین ایران و دیگر کشورها که به کنسرسیوم معروف شد فراهم کرد. سرپرستی هیئت ایرانی با دکتر علی امینی وزیر اقتصاد و دارایی بود که از عوامل آمریکاییها در ایران به حساب میآمد. این قرارداد در 29 مهر 1332 به تصویب مجلس شورای ملی رسید.[58] در قرارداد کنسرسیوم سود پنجاه درصدی برای ایران و طرف خارجی در نظر گرفته شده بود. درصد سهام شرکتهای خارجی از پنجاه درصد خود به این شرح بود: شرکت نفت بریتانیا 40 درصد سهام، پنج شرکت آمریکایی 40 درصد سهام، شرکت هلندی رویال داچ شل 14 درصد سهام و شرکت نفت فرانسه 6 درصد سهام. با تصویب قرارداد کنسرسیوم به مدت چهل سال مجدداً بیگانگان در نفت ایران شریک شدند. این سود پنجاه درصدی ایران در نفت خود، طرحی بود که حاج علی رزمآرا هم پیشنهاد آن را داده بود اما با مخالفت شدید عمومی مواجه شده و به اجبار این طرح را پس گرفته بود. با تثبیت قدرتِ کودتاچیان مستشاران آمریکایی به ایران گسیل شدند و اصلاحات سیستم اداری، اقتصادی، نظامی و امنیتی ایران را برعهده گرفتند. از جمله چند هفته بعد از کودتا سرهنگ استفان مید وابسته نظامی آمریکا که در جریان کودتا مسئول مذاکره با اشرف پهلوی در فرانسه بود، در شهریور ماه به ایران فرستاده شد تا واحد اطلاعاتی تازهای راهاندازی و فرماندهی کند و آموزش به این واحد را برعهده بگیرد، واحدی که بعدها به سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) تبدیل شد.[59] هدف آمریکا از تأسیس ساواک ریشهکن سازی کمونیسم و گروههای چپ و مقابله با نفوذ اطلاعاتی و سیاسی شوروی در ایران بود. به طوری که عمده فعالیتهای این سازمان در راستای اهداف آمریکا شکل یافت.[60] همین واحد تحت امر استفان مید که متشکل از رکن 2 ارتش و فرمانداری نظامی بود، در شهریور 1333 شبکه نظامی حزب توده را شناسایی و متلاشی کرد.[61]
سرنوشت کودتاچیان
اعضای ایرانی و غیر ایرانی شبکههای پنهان کودتاگر، رابطین آنها و نظامیان شرکتکننده در کودتا بعد از موفقیت در عملیات همه به مقام و منصبی رسیدند. 30 آبان 1332 دادگاه جنایی فرمانداری نظامی کلیه متهمین به قتل سرتیپ محمود افشارطوس، رئیس شهربانی کل کشور را از اتهامات تبرئه کرد و پرونده را برای یافتن «قاتل حقیقی» مفتوح گذاشت. به این ترتیب سرتیپ علیاصغر مزینی، سرتیپ نصرالله زاهدی، سرتیپ دکتر سیددعلیاکبر منزه و سرتیپ نصرالله بایندر و بقیه از زندان آزاد شدند.[62]
نادر باتمانقلیچ با پیروزی کودتا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد و دو سال در این منصب باقی ماند. در سالهای بعد به سفارت ایران در پاکستان و عراق انتخاب شد. باتمانقلیچ نماینده ایران در پیمان سنتو نیز بود و در سال 1337 در کابینه منوچهر اقبال به وزارت کشور رسید. او با درجه سپهبدی بازنشسته شد.
عباس فرزانگان بعد از کودتا ترفیع درجه گرفت و به سرتیپی نایل شد. او در دولت زاهدی به وزارت پست و تلگراف رسید.[63] مدتی استاندار اصفهان بود. در سالهای بعد به سفارت در کشورهای کویت، عربستان سعودی، نروژ و هلند منصوب شد.
تیمور بختیار بعد از کودتا به درجه سرتیپی ترفیع یافت. او که فرمانده تیپ زرهی کرمانشاه بود به تهران فراخوانده شد و دو ماه بعد به فرمانداری حکومت نظامی در تهران رسید. سرهنگ استفان مید که مسئول تشکیل یک واحد اطلاعاتی جدید بود، در حکومت نظامی تحت فرماندهی بختیار فعالیت میکرد. سال 1335 تیمور بختیار که آن زمان به درجه سرلشگری ارتقاء یافته بود مأمور تشکیل سازمان امنیت و اطلاعات کل کشور شد و چون در مدت همکاری با سرهنگ استفان مید به سرکوب مخالفان رژیم پهلوی پرداخته بود به عنوان هسته مرکزی ساواک انتخاب شد و آن را توسعه داد.[64] او در سال 1338 به درجه سپهبدی ارتقاء یافت. اما به دلیل اختلافات با شاه و سودای قدرتی که در سر داشت از ریاست ساواک برکنار شد و به خارج از کشور رفت. او در عراق فعالیتهایی تبلیغاتی و سیاسی علیه رژیم شاه انجام میداد و سرانجام در سال 1349 در همان کشور توسط عوامل ساواک ترور شد.[65]
نعمتالله نصیری بعد از پیروزی کودتا به درجه سرتیپی ترفیع یافت و در فرماندهی گارد شاهنشاهی ابقاء شد. در سال 1337 به درجه سرلشگری رسید. در سال 1339 به معاونت ژنرال آجودانی و سپس به سمت ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. در سال 1341 به درجه سپهبدی ارتقاء یافت و از آن پس به فرمانداری نظامی تهران و حومه منصوب شد. نعمتالله نصیری در سال 1343 به ریاست ساواک منصوب گردید. نصیری بیش از ۱۳ سال ریاست سازمان ساواک را بر عهده داشت. او در تاریخ 12 مهر ماه سال 1350 به درجه ارتشبدی ترفیع یافت. شدت عمل نصیری در برخورد با مخالفان رژیم شاه از عوامل تسریع انقلاب اسلامی بود. در واکنش به رشد نارضایتیهای مردمی علیه حکومت شاه در تیر ماه 1357 از ریاست ساواک برکنار و به عنوان سفیر به پاکستان رفت. سپس در آبان 1357 به کشور فراخوانده و بازداشت شد.[66]
فضلالله زاهدی ترفیع درجه گرفت و 4 شهریور 1332 به درجه سپهبدی نائل شد.[67] او دو سال در مقام نخست وزیر باقی ماند و با جدیت به تحکیم قدرت خود پرداخت که همین امر باعث نگرانی شاه شد. با شدت گرفتن اختلافات بین شاه و نخست وزیر، سرلشگر زاهدی در 16 فروردین 1334 از مقام خود استفعاء داد و به عنوان نماینده دائمی ایران در مقر اروپایی سازمان ملل متحد منصوب شد و به سوئیس رفت که به نوعی تبعید به حساب میآمد. فضلالله زاهدی تا زمان مرگش در شهریور 1348 به عنوان سفیر کبیر شاه و نماینده دائم ایران در دفتر سازمان ملل در ژنو اقامت داشت.[68] بعد از مرگ جنازه او را با احترام به تهران آورده و در امامزاده عبدالله شهر ری دفن کردند.[69]
اردشیر زاهدی در دولت کودتا مشاور مخصوص نخست وزیر (فضلالله زاهدی) شد. او به دلیل حضور در کودتا نشان درجه یک رستاخیز دریافت کرد و در آبان همان سال به آجودانی کشوری شاه منصوب شد. در سال 1336 با شهناز پهلوی دختر شاه ازدواج کرد. مدتی به سفارت ایران در آمریکا و سپس انگلستان منصوب گردید. در کابینه امیرعباس هویدا وزیر امور خارجه شد و از سال 1351 تا پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان سفیر ایران در آمریکا حضور داشت.[70]
مظفر بقایی بعد از پیروزی کودتا نشان رستاخیر دریافت کرد.[71] ظاهراً به او پیشنهاد حکم نخست وزیری داده شده بود ولی محقق نگردید. همین امر باعث سرخوردگی او شد.[72] در ۱۳۳۹ش، بقایی با شاه ملاقات کرد و شاه به وی اجازه داد که در انتخابات شرکت کند اما با باطل شدن انتخابات به علت تقلب، نتوانست به مجلس راه یابد. بقایی به علت انتشار اعلامیهای برضد دولت شریف امامی دستگیر و محاکمه شد[73] ولی در همه محاکمات تبرئه گردید.[74] بقائی از سال ۱۳۳۶ دیگر یک چهره فعال سیاسی به شمار نمیرفت در واقع از این زمان حیات سیاسیاش به پایان رسیده بود و در تحولات کشور نقش جدی نداشت و ناگزیر اوقات فراغت خود را در محافل دوستان و آشنایان میگذرانید.[75]
برادران رشیدیان به دلیل فعالیتهایشان نشان درجه یک رستاخیز دریافت کردند. این خانواده بعد از کودتا ارتباطش را علاوه بر انگلیسیها با آمریکاییها نیز حفظ کرد و در تجارت از این روابط سود برد. کرمیت روزولت رئیس شعبه خاورمیانه سازمان سیا که از فرماندهان اصلی کودتا بود از دوستان نزدیک و شرکای تجاری این خانواده محسوب میشد.[76] خانواده رشیدیان بعد از کودتا به مقاطعهکاران و دلالان ثروتمندی مبدل شدند که معاملاتشان جنبه بینالمللی پیدا کرد. خانه مجلل رشیدیان در شمال تهران و بانک اختصاصی آنان نزدیک میدان فردوسی مراکز همکاری مداوم کرمیت روزولت و رشیدیان بود. خانه اسدالله رشیدیان محل تجمع اصناف و جمعیتها و انجمنهای مختلف شهر تهران شد و برادران رشیدیان در این گروهها نفوذیهای غیرقابل انکاری داشتند. علاوه بر این آنها ارتباط خود را با لاتهای محلات تهران نیز حفظ کردند[77] که در مقاطع حساس از آنها استفاده کنند. این خانواده تا اواخر حکومت پهلوی به فعالیتهای پشت پرده و علنی خود در امور سیاسی و اقتصادی ادامه داد. پدر و دو برادر بزرگتر یعنی قدرتالله و سیفالله رشیدیان قبل از دهه پنجاه فوت نمودند. اما اسدالله برادر کوچکتر در اواخر رژیم شاه از ایران به انگلستان مهاجرت کرد.[78]
کرمیت روزولت در سال 1958م. / 1337ش. پس از 17 سال فعالیت در سازمان سیا بازنشست شد و به پاس خدماتش مدال امنیت ملی گرفت[79] و در شرکت گُلف اویل (Gulf Oil) که از اعضای کنسرسیوم بود به «معاونت در امور روابط با دولت آمریکا» منصوب شد. روزولت در سال 1964م. / 1343ش. از کمپانی گلف اویل خارج شد و یک شرکت دلالی در واشنگتن تأسیس کرد که رژیم شاه مشتری اصلی آن بود. او در خرید هواپیماهای اف-5 و اف-14 برای ایران نقش ایفا کرد و در این معاملات با برادران رشیدیان شریک بود. شاه که تاج و تخت خود را مدیون او میدید حتی پس از انقلاب در مصاحبهها از او با عنوان «دوست من آقای روزولت» یاد میکرد.[80]
دونالد ویلبر به صورت قراردادی با سیا همکاری داشت. او مدتی بعد استاد دانشگاه شد. تخصص او معماری ایرانی و اسلامی بود و چندین کتاب در مورد معماری ایرانی اسلامی نوشت که بعضی از آنها در ایران ترجمه و منتشر شدند. او در سال 1997 درگذشت.[81]
لوی هندرسون دو سال بعد از کودتا به معاونت وزارت امور خارجه آمریکا منصوب شد.
شعبان جعفری بعد از کودتا نشان رستاخیر دریافت کرد و به پهلوان و تاجبخش ملقب شد.[82] در سال 1335 شعبان جعفری مأموریت یافت بزرگترین زورخانه کشور را بسازد. برای این کار ساواک به ریاست تیمور بختیار موظف شد برای کمک به او زمین و بودجه در اختیارش قرار دهد. در سال 1336 ساخت این زورخانه دو میلیون تومان هزینه برداشت.[83] شعبان جعفری باشگاه خود را به شهرستانها و حتی دیگر کشورها گسترش داد و شعباتی در 14 شهرستان و کشورهای ژاپن، آلمان، ترکیه، اتریش و لبنان دایر کرد.[84] شعبان جعفری در طول حکومت پهلوی در برنامههای ورزشی و فرهنگی رژیم شاه حضور دائمی داشت و مسئولیت برپایی مراسم ورزش باستانی در حضور شاه را برعهده گرفت و این کار را تا سال 1356 ادامه داد.
نتیجه
انجام دو کودتا در طول یک هفته مبین چند مسئله است. اول این که قدرت و میزان گستردگی شبکههای پنهان بیگانگان را نشان میدهد. این شبکهها چندین ماه عملیات روانی منسجم و بیوقفهای را علیه دولت اجرا کردند. با پرداخت پول و رشوه هدایتِ شخصیتهای سیاسی و نمایندگان مجلس را به دست گرفتند. نظامیان ارشد کشور را جذب خود کرده و بعد از تحمل ضربه اول، کودتای دوم را شکل دادند. آنها با زیرکی توانستند به شخصیتهای سیاسی، نزدیک شده و بعد از کسب اعتماد و از طریق واسطه بر تصمیمگیریهای آنها تأثیر بگذارند.
دکتر مصدق نیز خود دچار اشتباهاتی شد که شرایط را برای انجام کودتا فراهم و روند آن را تسهیل کرد. مصدق تصور میکرد پشتوانه مردمی دولت او به واسطه شخص خود و عملکردش است و مصداق بارز آن را حضور مردم در 30 تیر 1331 و حمایت از او تا سر حد جان میدانست. به همین دلیل خود را بی نیاز از حمایت گروههای مذهبی دید. در حالی که آن جمعیت عظیم شکل گرفته در تیرماه 1331 به دعوت آیتالله کاشانی به خیابان آمدند و برای مردم دیدگاه آیتالله کاشانی نسبت به نخست وزیر اهمیت بیشتری داشت.
مورد دیگری که دکتر مصدق آن را نادیده میگرفت نقش مذهبیها در قدرتگیری او بود. مانند اقدامات گروه فداییان اسلام در تقویت دولت مصدق که ترور رزمآرا از آن جمله بود. با حذف رزمآرا که با فتوای آیتالله کاشانی صورت گرفت، یکی از عوامل مقابله با نهضت ملی شدن نفت از میدان مبارزه حذف شد. اما دکتر مصدق با نادیده گرفتن این اقدامات و سابقه همکاری مذهبیها و ملیگراها این اتحاد را از بین برد و باعث تضعیف دولت و جایگاه خود شد. به طوری که جمعیتی که در 30 تیر 1331 حاضر شده بود در حمایت از دولت مصدق و نهضت ضد استعماری ملت ایران به خیابانها بیاید، در 28 مرداد 1332 از خانه بیرون نیامد و حاضر به حمایت از دولت نشد.
اشتباه دیگر مصدق سرعت و گستردگی اقداماتش بود. او به گونهای به دنبال تغییر در ساختار اداری و نظامی بود که فرصتی برای اقناع مردم و سیاسیون برای همراهی با خود نداشت، یا خود را بینیاز از این کار میدید و همین موجب بیاعتمادی گروههای سیاسی به دولت شد. اقداماتی مانند اعمال تغییر در قانون، گرفتن اختیارات فوقالعاده، مقابله با مجلس و شاه و اقدام در جهت تعطیلی مجلس از آن جمله است. همچنین او اقدام قابل قبولی هم در مقابل تبلیغاتی مبنی بر نزدیکی حزب توده به دولت انجام نمیداد.
اشتباه دیگر مصدق اعتماد به آمریکاییها بود. او نسبت به فعالیتهای منفی آمریکا و عواملش در ایران دچار بیعملی شده و برای مقابله اقدام خاصی انجام نمیداد و به هشدارهای آیتالله کاشانی و دیگر سیاسیون توجهی نداشت و دقیقاً از همین جا ضربه نهایی را خورد و دولتش سقوط کرد. دکتر مصدق بر خلاف تجربهاش در نهضت ملی شدن نفت برای حل مشکلات داخلی به نیروهای داخل کشور متکی نشد و به راه حلهای خارجی چشم دوخت و حمایت نیروهای ایرانی را از دست داد و از طرف دیگر با رفتار خصمانه خارجی روبرو شد.
نتیجه پیروزی کودتا برای شاه، استحکام رژیم دیکتاتوریش در ایران بود. او در این جهت از نظامیان کودتاچی استفاده کرد. به طوری که سه رئیس ابتدایی ساواک از کودتاچیان انتخاب شدند و دیگر نظامیان به مناصب بالای ارتش رسیدند. شاه در جهت محکم کردن پایههای سلطنت خود با مخالفانش به شدت برخورد کرد. تأسیس ساواک، کنترل گروههای سیاسی، دخالت در امور جاری کشور، تقویت بیشتر عناصر وابسته و خود فروخته، شکل دادن نظام سیاسی و اقتصادی وابسته به فرد، همه در راستای اقتدار بیشتر شاه روی داد. بعد از کودتا وقفه ایجاد شده در گروههای سیاسی شاه را به این تحلیل اشتباه رساند که قدرت بلامنازع کشور است. اما وقوع کودتا و وابستگی سیاسی، نظامی و فرهنگی رژیم پهلوی به آمریکا و استبداد و دیکتاتوری شاه باعث شکلگیری فساد گسترده و فاصله گرفتن هر چه بیشتر از فرهنگ بومی مردم این کشور شد و ملت ایران را در براندازی حکومت پهلوی مصممتر کرد.
در ظاهر پیروزی کودتا به نفع دولتهای آمریکا و انگلیس تمام شد. این دو کشور توانستند در قالب کنسرسیوم قرارداد نفتی جدید با ایران منعقد کرده و شاخه نظامی حزب توده را شناسایی و منحل کنند. همچنین بعد از کودتا نفوذ سیاسی، نظامی و فرهنگی آمریکا در ایران روزافزون شد. اما آثار بلند مدت آن به ضرر این دو کشور بود. شوک سیاسی حاصل از این کودتا بر ایرانیان بسیار گران آمد و موجب افزایش احساسات ضد انگلیسی و ضد آمریکایی شد. آمریکا که تا قبل از آن اقدام قابل توجهی علیه ایران نکرده بود، بعد از کودتا به دشمن اول ایرانیان مبدل شد. افزایش نفوذ سیاسی، نظامی این کشور موجب شد یک نفرت تاریخی هم از آمریکا و هم از رژیم پهلوی در بین مردم شکل بگیرد. ایرانیان بعد از کودتا کشور خود را تحت سلطه و دست نشانده آمریکا میدیدند. تصویب قانون کاپیتولاسیون که حاصل سلطه آمریکاییها بر حکومت ایران بود، احساسات مردم مسلمان ایران را جریحهدار و نفرت آنها را بیشتر کرد. سرانجام واکنش مردم به این نفرت تاریخی در انقلاب اسلامی خود را بروز داد و حتی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر انگلیس به یکی از شعارهای اصلی مردم بعد از قطع نفوذ این کشورها تبدیل شد. ایرانیان که تجربه کودتایی آمریکایی علیه دولت خود داشتند، بعد از سقوط رژیم پهلوی و استقرار دولت موقت برای جلوگیری از کودتایی دیگر به سفارت آمریکا حمله کرده و با گروگان گرفتن اعضای این سفارتخانه باعث قطع ارتباط آمریکا و ایران شدند و سرانجام کارکنان این سفارتخانه را از ایران اخراج کردند.
پینوشتها:
[1] . همان، ص 67.
[2] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 114.
[3] . همان، ص 114 – 115.
[4] . نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد صادق، ص 503.
[5] . کودتای ایرانی، ص 62.
[6] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 116 – 117.
[7] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ج 1، ص 350.
[8] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 126 – 127.
[9] . همان، ص 118 – 119.
[10] . همان، ص 121.
[11] . همان، ص 122.
[12] . همان، ص 127 – 128.
[13] . کودتای ایرانی، ص 68.
[14] . خاطرات نورالدین کیانوری، ص 267.
[15] . همان، ص 269.
[16] . کودتای 28 مرداد، ص 35 -36.
[17] . همان، ص 71.
[18] . خاطرات نورالدین کیانوری، ص 270 – 271.
[19] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 131 – 132.
[20] . همان، ص 135.
[21] . کودتای ایرانی، ص 68.
[22] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 121.
[23] . همان، ص 128.
[24] . کودتای ایرانی، ص 68.
[25] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 120.
[26] . همان، ص 125.
[27] . روزنامه قانون، 29 مرداد 1396، ص 7، مشروعیت یا عدم مشروعیت عزل مصدق.
[28] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، باقر عاقلی، ج 1، ص 345.
[29] . خاطرات و تأملات دکتر محمد مصدق، ص 294.
[30] . کودتای ایرانی، ص 70.
[31] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 129.
[32] . کودتای ایرانی، ص 71 و 72.
[33] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 134 – 135.
[34] . مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، ج 3، ص 431 – 432.
[35] . نامههای دکتر مصدق، ص 242.
[36] . شعبان جعفری، ص 162.
[37] . کودتای ایرانی، ص 74.
[38] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 137.
[39] . همان، ص 140.
[40] . کودتای ایرانی، ص 76.
[41] . همان، ص 214، پاورقی 63.
[42] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 139.
[43] . کودتای ایرانی، ص 75.
[44] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 140.
[45] . کودتای ایرانی، ص 75.
[46] . اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، ص 143 – 144.
[47] . همان، ص 158 – 159.
[48] . همان، ص 159.
[49] . همان، ص 160 – 161.
[50] . کودتای ایرانی، ص 77.
[51] . همان، ص 77.
[52] . روزشمار تاریخ ایران، از انقلاب تا مشروطه، باقر عاقلی، ج 2، ص 27.
[53] . همان، ج 2، ص 46.
[54] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، اشرف پهلوی، ص 16.
[55] . کودتای ایرانی، ص 78.
[56] . ایران بین دو انقلاب، ص 515.
[57] . کودتای ایرانی، ص 213، پاورقی 61.
[58] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ج 2، ص 44.
[59] . کودتای ایرانی، ص 78.
[60] . ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، ص 53.
[61] . همان، ص 279 - 280.
[62] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، ج 2، ص 23.
[63] . همان، ج 2، ص 12.
[64] . آخرین سقوط آریاها، ص 294 – 295.
[65] . سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 413 – 414.
[66] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 509.
[67] . روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 2، ص 14.
[68] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 258.
[69] . روزنامه اطلاعات، 17 شهریور 1342، شماره 11186، ص 13.
[70] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اردشیر زاهدی، ص 11.
[71] . مظفر بقایی، به روایت اسناد ساواک، ص 155.
[72] . همان، ص 155.
[73] . زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، ص 375.
[74] . اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 3، ص 82.
[75] . زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، ص ۳۳6.
[76] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 344 - 345.
[77] . دو دهه واپسین حکومت پهلوی، ص 115 – 117.
[78] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، رشیدیانها، ج 1، ص 43.
[79] . کودتای ایرانی، ص 79.
[80] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 223 – 224.
[81] . روزنامه شرق، 28 مرداد 1332، ص 7، دونالد ویلبر و روایت نادیده مانده 28 مرداد.
[82] . شعبان جعفری (بیمخ) در آینه اسناد، ص 69 و 71.
[83] . همان، ص 110 – 111.
[84] . همان، ص 101.
منابع:
- آخرین سقوط آریاها، نصرالله توکلی نیشابوری، انتشارات ایبکس، مریلند آمریکا، 2014.
- آزاد مرد شهید طیب حاجرضایی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول.
- اسناد سازمان سیا درباره کودتای 28 مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، غلامرضا وطندوست، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ دوم، 1396.
- اسناد لانه جاسوسی آمریکا، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1386، چاپ اول.
- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، تهران، 1397، چاپ بیست و ششم.
- ایران بین دو کودتا، داریوش رحمانیان، سمت، تهران، 1391، چاپ اول.
- خاطرات نورالدین کیانوری، انتشارات اطلاعات، تهران، 1371، چاپ اول.
- خاطرات و تأملات محمد مصدق، محمد مصدق، انتشارات محمدعلی علمی، تهران، بیتا، چاپ پنجم.
- خواب آشفته، محمدعلی موحد، کارنامه، تهران، 1392، چاپ اول.
- دو دهه واپسین حکومت پهلوی، حسین آبادیان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، چاپ دوم، 1385.
- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اردشیر زاهدی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول.
- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، رشیدیانها، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1389، چاپ اول.
- روزشمار تاریخ ایران، از مشروطه تا انقلاب، باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، چاپ اول، 1369.
- زنان دربار به روایت اسناد ساواک، اشرف پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، چاپ اول.
- زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، حسین آبادیان، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، چاپ دوم، 1386.
- ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، 1388، چاپ دوم.
- سپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول.
- شعبان جعفری (بیمخ) در آینه اسناد، سید عباس فاطمینویسی، جهان کتاب، تهران، 1380، چاپ اول.
- شعبان جعفری، هما سرشار، نشر ناب، لسآنجلس، 1381، چاپ دوم.
- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، انتشارات اطلاعات، تهران، 1371، چاپ چهارم.
- کودتای 28 مرداد، مارک گازیوروسکی، غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، 1368، چاپ دوم.
- کودتای ایرانی، مارک گازیوروسکی، ترجمه بهرنگ رجبی، نشر چشمه، تهران، 1398، چاپ سوم.
- مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها و پیامهای آیتالله کاشانی، محمد دهنوی، چاپ پخش، تهران، 1361، چاپ اول.
- مظفر بقایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382، چاپ اول.
- نامههای دکتر مصدق، محمد ترکمان، نشر هَزاران، تهران، 1374، چاپ اول.
- نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق، جلال متینی، شرکت کتاب، لس آنجلس، 1388، چاپ دوم.
نقشههای تهیه شده توسط آرشیو اسناد ملی آمریکا
نقشههای تهیه شده توسط آرشیو اسناد ملی آمریکا
نقشههای تهیه شده توسط آرشیو اسناد ملی آمریکا
نقشههای تهیه شده توسط آرشیو اسناد ملی آمریکا
نامه هشدارآمیز آیتالله کاشانی به مصدق قبل از کودتای 28 مرداد
داویت آیزنهاور، شاه کودتا را مدیون او بود
شعبان بیمخ در کودتای 28 مرداد 1332
شعبان بیمخ در کودتای 28 مرداد 1332
سید حسین فاطمی وزیر خارجه دولت مصدق که اعدام شد
نشان های یادبود کودتای 28 مرداد
نشان رستاخیز پهلوی. درجه سوم برنز
نشان رستاخیز پهلوی. درجه سوم برنز
مدال اصلی ضرب یک و درجه یک رستاخیز
ایستاده از چپ: اسدالله رشیدیان و سرلشگر تیمور بختیار
اسدالله رشیدیان و سرتیپ مهدیقلی علوی مقدم در طرفین اشرف پهلوی پس از کودتای 28 مرداد
مارک جِی گازیوروسکی نویسنده کتاب کودتای ایرانی
فضلالله زاهدی (نخستوزیر) و عدهای از همکاران وی در کودتای 28 مرداد 1.هدایتالله گیلانشاه 2. نادر باتمانقلیچ 3. فضلالله زاهدی 4. عباس فرزانگان 5. اردشیر زاهدی 6. رحیم هیراد 7. ابوالفتح آتابای 8. مصطفی مقدم 9. سلیمان بهبودی 10. علیاکبر شعری 11. جهانگیر بزرگمهر 12. نعمتالله نصیری 13. محمد خاتمی
مصاحبه ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا با خبرنگاران ـ تهران 1332/9/18 1. شاپور جی (ریپورتر) 2. نعمتالله نصیری 3. ریچارد نیکسون 4. ابراهیم مدرسی 5. مهدیقلی علوی مقدم
استقبال فضلالله زاهدی (نخستوزیر) و فرماندهان نظامی از محمدرضا پهلوی، هنگام بازگشت وی به ایران پس از کودتا 1. نعمتالله نصیری 2. محمدرضا پهلوی 3. فضلالله زاهدی 4. هدایتالله گیلانشاه
تعداد مشاهده: 19907