محمد رضا پهلوی (قسمت هشتم)
هدف از تشکیل و برپائی دبستان نظامِ مخصوصِ ولیعهد در کاخ سعدآباد، از سویِ کسانی که به زندگی شخصی او پرداخته اند، تربیت و تعلیم ولیعهد در یک محیط نظامی به حساب آمده؛ که خودِ او نیز به نقل از رضاخان، آن را «تربیت مردانه» نام نهاده است.
هرچند تربیتِ نظامیِ ولیعهد، برای استعمارگرانی که با توجه به موقعیت استراتژیک ایران، برای این کشور، نقشِ ژاندارمیِ منطقه را در نظر گرفته بودند، یکی از اصول اساسی بود، ولی این شیوه ی تربیت، در دبستانِ نظامی که دیگران نیز در آن مشغول تحصیل بودند، امکان پذیر بود و نیازی به ایجاد دبستان مخصوص، با همکلاسی های مخصوص! نبود.
آنچه در این جداسازی، به مقدار قابل توجهی مغفول مانده، تا جائی که بنابر بعضی از تعابیر، «محمدرضا از محبت مادری! محروم» نموده و باید به صورت جدّی تر به آن پرداخته شود، بازسازیِ محیطی کاملاً غربی – ترجیحاً فرانسوی – برای تربیتی از پای تا سر غربی، تحت نظر مادام ارفع بود، تا حتی شیوه ی غذاخوردن و راه رفتن او نیز تابعی از این تربیت باشد. مادام ارفع برای این شیوه ی تربیتی، فعّالِ مایشاء بود و از عوامل متعددی بهره می برد که یکی از آنها، شخصی به نام «سیلوستر»، معلم زبان فرانسوی ولیعهد بود
یکی دیگر از اجزای این تربیت، شرکت دادنِ ولیعهد در این ایام در جلسات مشورتی وزراء، بازدید از واحدهای نظامی و رژه ها بود.
پس از چند سالی که از این شیوه ی کارگاهیِ تربیتی گذشت و محمدرضا پهلوی تا میزانی به آداب و رسوم غربی ها آشنا شد و زبان فرانسوی را نیز در حدّ قابلِ قبولی فراگرفت؛ اولین ملاقات او با دو تن از شخصیت های فرانسوی - وابسته ی نظامی و کاردار فرانسه در ایران - برنامه ریزی شد؛ ملاقاتی که در تاریخ روابط ایران و فرانسه نیز، به آن اشاره ای نشده است:
«وزارت امورخارجه به تاریخ: 9 مهر 1309
مقام منیع وزارت جلیله دربار پهلوی
در تعقیب امر شفاهی دائر به شرفیابی اتاشه میلیتر فرانسه در معیت شارژدافر به حضور مبارک والاحضرت اقدس ولایت عهد دامت عظمته برای تقدیم آلبوم، مستدعی است وقت شرفیابی را تعیین فرمایند که به سفارت فرانسه اطلاع داده شود.»
عبدالحسین تیمورتاش در ذیل این نامه نوشت: «عصر سه شنبه در ساعت ... بیایند و آلبوم را بیاورند»
بر اساس این دستور به وزارت خارجه نوشته شد:
«وزارت دربار پهلوی تاریخ: 10 مهر 1309
وزارت جلیله امورخارجه
جواباً زحمت می دهم که آتاشه میلیتر فرانسه در معیت شارژدافر، برای تشرف حضور مبارک والاحضرت اقدس ولیعهد دامت شوکته، پنج ساعت بعدازظهر سه شنبه 15 مهرماه حاضر شده و آلبوم را هم همراه بیاورند.»
البته این تاریخ به علت مصادف شدن با جشن مدرسه نظام، به 5 روز بعد، یعنی بیستم مهر ماه 1309 ش مؤکول شد.
هنوز چند ماهی از این ملاقات سپری نشده بود که عبدالحسین تیمورتاش - وزیر دربار – در دستوری به وزارت کشور، فراهم آوردن «نهایت تسهیلات» برای هیئت فرانسویِ موسوم به «کاروان زرد» که قصد عبور از ایران و توقف 5 روزه در تهران را داشتند، درخواست نمود.
فرانسویان در دوران حکومت صفویان، با اعزام نماینده ای به دربار شاه صفی، به گسترش روابط با ایران اقدام کردند. گسترشِ روابط فرانسه با ایران را در سالهای پایانی حکومت صفویان، با توجه به انعقاد قراردادهایی که در سالهای 1708و 1715م منعقد گردید، می توان ارزیابی کرد؛ که راه اندازی سفارت در اصفهان و کنسولگری در شیراز، نشانه ی آن است.
با تغییر حکومت در ایران، این روابط برای سالیان دراز – تا دوره زندیان – مسکوت ماند؛ تا اینکه در سال 1783م از طرف لوئی شانزدهم، نماینده ای به دربار زندیان آمد؛ که هرج و مرج و آشوبهای موجود، مانع از بازسازی دوبارهی روابط شد.
این روابط، در دوران قاجار، با قرارداد « فین کنشتاین » و اعزام گروهی نظامی، تحت ریاست «ژنرال گاردان» به ایران بازسازی شد؛ ولی زدوبند فرانسویان با روسیه، در این نوبت نیز موجبات قطع روابط را فراهم نمود.
در زمان محمدشاه قاجار، سفرائی بین دو کشور رد و بدل شد، ولی در زمان ناصرالدین شاه و صدارت میرزاتقی خان امیرکبیر، به علت مخالفت امیرکبیر با اعطای حقّ قضاوت کنسولی – کاپیتولاسیون – به آنان،
پرچم سفارت فرانسه توسط «کنت دوسارتیژ» پائین کشیده شد و روابط سیاسی دو کشور دوباره قطع شد.
با کشته شدنِ امیرکبیر و روی کار آمدنِ میرزاآقاخان نوری – که از عوامل انگلیس و هم طایفه ی میرزاحسینعلی نوری، رهبر تشکیلات بهائیت بود – روابط ایران و فرانسه نیز از سرگرفته شد. عهدنامه ی ننگین پاریس که با خیانت فرخخان امینالملک، منجر به فروش قسمتی از سرزمین ایران به بیگانگان شد، در همین موقع صورت گرفت.
و این روابط در زمان رضاخان و محمدرضا، با کنترلی که توسط انگلیس و آمریکا بر آن صورت می گرفت، در سطوح مختلف ادامه یافت.
اعزام اولین گروه محصلین ایرانی به فرانسه، در 22 شهریور 1309،حدود یک ماه قبل از ملاقات ولیعهد با وابسته نظامی فرانسه در ایران، اتفاقی بود که تمامی هیئت دولت وقت را به محوطه ی کاخ سلطنتیِ شهری کشانده بود.
توصیف این صحنه از بیان یکی از روزنامه نگارانی که شاهد ماجرا بوده، چنین است:
«آقای مخبرالسلطنه هدایت و وزیران کابینه ایشان در محوطه باغ کاخ سلطنتی ... حضور داشتند. از همه بیشتر، اعتمادالدوله قراگزلو، وزیر معارف وقت خوشحال به نظر می رسید. قریب به یکصد تن از جوانان ایرانی که می بایست برای تحصیل به خارجه [فرانسه] بروند در یک سمت با لباس های خاکستری رنگ و کراوات تیره صف کشیده بودند؛ محل توجه و حضور آنها، اسباب سرور و شادمانی هیئت دولت و بخصوص وزیر معارف بود... اگر فراموش نکرده باشم، شهریور ماه و هنوز هوا گرم بود؛ هیئت دولت و اعضاء دربار شاهنشاهی در انتظار مرحوم تیمورتاش، وزیر دربار بودند. این انتظار زیاد به طول نینجامید و ایشان با اتومبیل سربازِ خود که آن روزها خیلی شیک و انگشت نما بود، وارد محوطه باغ شدند... بعداز ده دقیقه، اعلیحضرت فقید رضاشاه کبیر تشریف فرما شدند. خیلی بشاش و خوشحال به نظر می رسیدند... یک دو قطعه عکس برداشته شد و اجازه مرخصی فرمودند...1»
و این نیز بخشی از توصیف یک فرانسوی است که بعد از سقوط رضاخان در شهریور 1320 و اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه، به ایران آمده و با محمدرضا پهلوی نیز دیدار نموده است:
«دسامبر سال 1941 سپری می شد؛ کارمندان سفارت بریتانیا و سایر خارجی های مقیم تهران، به ترنّم سرودهای عید میلاد مسیح مشغول بودند... سینماها فیلم های روسی، امریکائی و یا فرانسوی از جبهه های جنگ نمایش می دادند... مجلس رقص باشکوهی در مهمانخانه دربند برپا گردید. در این جشن سرور و شادمانی بانوان ایرانی نیز شرکت داشتند و اغلب با خارجی ها می رقصیدند... لباس های آنها هم بی شباهت به لباس خانم های پاریس نبود... عده زیادی از اهالی تهران، با زنان فرانسوی ازدواج کرده و تحت تأثیر عادات و روش زندگی آنها قرار گرفته اند. جوانان ایرانی که برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه اعزام شده اند، هنگام مراجعت، علاوه بر برگ دیپلم، هرکدام یک خانم فرانسوی همراه آورده اند. وقتی که به گفتگوهای این شوهرها با زنان فرانسوی خود گوش می دادم، به سختی معلوم بود که ایرانی هستند؛ زیرا حرکات و سکنات آنها کاملاً به مردهای فرانسوی شباهت داشت. من به زودی دریافتم که فرانسه با وجود بُعد مسافت، تأثیر معنوی عمیقی در روحیه ایرانیان نموده است.
یک روز « آندره گدار » نماینده کمیته فرانسه آزاد را ملاقات کردم. وی در فن باستانشناسی اطلاعاتی عمیق دارد و سالهاست که در ایران کار می کند و اکنون هم رئیس موزه ایران باستان می باشد. گدار به من گفت: در اینجا فرانسویان زیادی به تدریس زبان فرانسه اشتغال دارند، کشیش ها، معلمین، دکترها، دانشمندان و حتی آرتیست ها، همه در این راه کمک می نمایند؛ ولی کارهای آنها سیاسی نیست[!!؟] و همواره سعی می کنند که مورد نظر ایرانی ها قرار گیرند.... من در کشورهای خارجه کمتر تصویر محمدرضاشاه پهلوی، پادشاه جدید ایران را دیده بودم و تنها یکی از همدرسان سوئیسی او به نام ارنست پرون، عکس وی را به من نشان داده و گفته بود که اغلب به ولیعهد ایران به شکار و اسکی می رفته است.
یک روز رئیس مخصوص ما [؟!] مرا به یک افسر 23 ساله معرفی کرد. این افسر جوان، دارای اونیفورم زردرنگ... بود... این جوان... شاهنشاه ایران بود. وی زبان فرانسه را بخوبی صحبت می نماید... هنگامی که با شاه جوان ایران روبروشدم با آهنگ هیجان آمیزی از من پرسید: «دنیا در اطراف واقعه سوم شهریور چه فکر می کنند؟» برای اینکه او را متأثر نکرده باشم در پاسخ گفتم: «در این باره نمی توانم جواب مقنعی بدهم ... » ... سپس چند سئوال در اطراف روزولت از من نمود... اعلیحضرت شاه ایران، امریکا را نمونه کاملی از دموکراسی و آزادی خواهی معرفی نمود و از آن تمجید فراوان کرد ...2»
|
تعداد مشاهده: 8205