جریانشناسی روشنفکری غربگرا در ایران، میرزا فتحعلی آخوندزاده
تاریخ انتشار: 16 اسفند 1402
روشنفکران غربگرا در تاریخ معاصر ایران، عموماً کسانی بودند که در دامن فرهنگی اروپا و آمریکا پرورش یافته، آبشخور اندیشههای آنان از لندن و پاریس تأمین میگردید. این افراد یا در ایران از طریق مجامع و مدارس وابسته به غرب مانند «جامع آدمیت»، مدرسهی علوم سیاسی، و... با فرهنگ غرب آشنا شده و سپس مبلغ و مروج آن شده بودند یا مانند میرزا ملکم خان و طیف وسیع دیگری از این غرب باوران در اروپا ساکن بوده و مستقیماً! با عناصر فرهنگی و فکری غرب ارتباط داشتند. در این میان میرزا فتحعلی آخوندزاده شاید یکی از استثنائات باشد؛ چرا که وی ارتباط نزدیکی با روسیهی تزاری داشت و نه تنها مورد حمایت آنها بود که آشناییاش با مفاهیم فکری اروپای غربی نیز در همین کشور شکل گرفت. نگاهی به زندگی وی به عنوان روشنفکری ضد دین که از روسها تغذیه میشد و از قضا مورد حمایت بسیاری از روشنفکران کشور همچون میرزا ملکم خان ناظم الدوله بود، برای بررسی سیر وابستگی فکری در کشور سودمند خواهد بود. بسیاری از آرا و اندیشههای ملکم چه دربارهی اسلام و چه در خصوص لزوم تغییر الفبای رایج کشور برای مدتها به محور اصلی مباحث روشنفکری در سطوح بالای جامعه تبدیل شده بود که متأسفانه بسیاری از این اندیشهها را در میان تحصیل کردگان خود باخته نیز میتوان مشاهده کرد.
زندگینامه آخوندزاده
آخوندزاده آنگونه که خود در کتاب«بیوگرافی« متذکر شده در یک خانوادهی نسبتاً مرفه در شهر «زنوط» واقع در ولایت «شکی» در سال 1226 ق به دنیا آمد. پدرش «میرزا محمد تقی» یک چند کدخدای قصبهی خامنه بود که به دلیل خشم «عباس میرزا نایب السلطنه» معزول شد و به«شکی» که در تصرف روسها بود، رفت. جداشدن این مناطق از ایران در نتیجهی عهدنامهی گلستان سبب شد که بسیاری از اهالی منطقه که خانوادهی فتحعلی آخوندزاده نیز از جملهی آنها بودند به کشور بازگردند.
اختلافات مادر آخوندزاده «نعناع خانم» با شوهرش، سرانجام باعث گردید تا وی به همراه فرزند خردسالش بهنزد برادرش «آخوند حاج علی اصغر» که از روحانیون مورد علاقه و احترام مردم بود، برود. از آن پس آخوندزاده نزد وی پرورش یافت و انتخاب شهرت آخوند زاده نیز در نتیجهی همین علاقه بوده است. آخوندزاده نزد «حاج علی اصغر» تحصیلات مقدماتی را که شامل آموزش قرآن و فراگیری زبانهای عربی و فارسی بود شروع کرد. وی در این مورد مینویسد: «این آخوند حاجی علی اصغر فاضلی » از جمیع علوم اسلامیه، خواه فارسیه، خواه عربیه، اطلاع کامل داشت و مرا به فرزندی قبول کرد. من بین الناس به حاجی علی اصغر اوغلی مشهور شدهام.» (کتاب بیوگرافی) آخوندزاده در 7 سالگی به همراه مادر و پدر خواندهاش به حوالی قراداغ میرود که با جنگهای دوم ایران و روس مصادف میشود که متأسفانه بهجدایی بخشهای دیگری از ایران میانجامد. بهگفتهی آخوندزاده آشنایی وی با «میرزا شفیع» که منجر به تغییر عقاید و باورهای مذهبیاش میشود بهسالهای پس از 1247ه ق باز میگردد. توضیح آنکه حاج علی اصغر هنگام عزیمتش به حج آخوندزاده را برای آموزش فقه و اصول به مسجد شاه عباس گنجه می فرستد که در آنجا میرزا شفیع معلم خوش نویسی وی میشود.
مراوده با میرزا شفیع، آخوندزاده را نه تنها به ضدیت با اسلام سوق میدهد که موجب میشود تا به یکباره مسیر زندگیاش نیز تغییر کند. بخشی از صحبتهای آخوندزاده که در آن صراحتاً میرزا شفیع را تأیید و بهاسلام و روحانیت حمله میکند، برای آشنایی با میزان این تأثیرپذیری، سودمند خواهد بود:
«من به فرمایش پدر ثانوی خودم هر روز پیش این شخص میرزا شفیع رفته مشق خط نستعلیق میگرفتم. تا اینکه رفته رفته میان من و این شخص محترم اُلفت و خصوصیت پیدا شد. روزی این شخص محترم از من پرسید: میرزا فتحعلی از تحصیل علوم چه منظور داری؟ جواب دادم که میخواهم روحانی بشوم. گفت: میخواهی تو ریاکار و شارلاتان بشوی؟ تعجب کردم و حیران شدم که این چه سخن است. میرزا شفیع به حالت من نگریست و گفت: میرزا فتحعلی عمر خود را در صف این گروه ضایع مکن. شغل دیگر پیش گیر. وقتی که سبب نفرت او را از روحانیون پرسیدم شروع کرد به کشف مطالبی که تا آن روز از من مستور بود و عاقبت تا مراجعت پدر ثانویام از حج، میرزا شفیع جمیع مطالب عرفانیت را به من تلقین کرد و پردهی غفلت را از پیش نظرم برانداخت. بعد از این قضیه از روحانیت نفرت کردم و نیت خود را تغییر دادم.» (کتاب بیوگرافی)
آخوندزاده پس از این تغییر فکری و عقیدتی که در نتیجهی مجالست با میرزا شفیع حاصل شده بود، بهفراگیری زبان روسی اهتمام نمود و بهخوبی آن را فراگرفت. در سال 1250هـ ق حاج علی اصغر وی را به تفلیس برد و زمینهی همکاری آخوندزاده با سرداران روس را فراهم کرد. بهاین ترتیب آخوندزاده ضمن تقویت زبان روسی به استخدام روسها درآمد و به عنوان مترجم زبانهای شرقی، سرداران روس را که دشمنان قسم خوردهی ایران بودند، یاری کرد. آخوندزاده در 1252 ق در مدرسهی نوبنیاد تفلیس بهتدریس زبان ترکی پرداخت و در 1256 مترجمی زبانهای شرقی دفترخانهی کشوری فرمانفرمای قفقاز را به دست آورد.
آخوندزاده به مناصبی لشکری نیز ارتقا یافت و از استواری تا سرهنگی پیش رفت. وی در هیأتهای سیاسی و پژوهشی فراوانی برای دولت روسیه خدمت می کرد که پرداختن بههمهی آنها باعث اطالهی کلام خواهد شد. وی زندگی بسیار مرفهی داشت و در مدت اقامتش در روسیه با بسیاری از شعرا و رجال برجستهی ایرانی و غیر ایرانی ارتباط نزدیک برقرار کرد و ... سرانجام در تفلیس در گذشت و در گورستان مسلمانان این شهر به خاک سپرده شد. اندیشههای آخوندزاده پس از مرگش در ایران و عثمانی طرفداران بسیاری یافت و باعث انشقاق و تضعیف باورهای اعتقادی آنان گردید.
اسلام ستیزی و مخالفت شدید با روحانیت
بیتردید در گرایش آخوندزاده به ضدیت با اسلام چند عامل بیش از سایر موارد تأثیر گذار بودهاند که مهمترین آنها را میتوان در موارد زیر مشاهده کرد:
الف) آشنایی و مراوده با چهرههای ضد دین
همانطور که پیشتر نیز گفته شد، بیشترین سهم را در تشویق آخوندزاده به ضدیت با اسلام «میرزا شفیع» بر عهده داشت. بهگفتهی آخوندزاده او دریچههای جدیدی را بهروی وی گشود و او را نسبت به اسلام و روحانیت متنفر کرد: «میرزا شفیع جمیع مطالب «عرفانیت» را به من تلقین کرد و پردهی غفلت را از پیش نظرم برانداخت. بعد از این قضیه از روحانیت تنفر پیدا کردم.»
از میان دیگر کسانی که در شکلگیری تفکرات ضد دینی آخوندزاده نقش داشتهاند باید به میرزا ملکم خان ناظم الدوله اشاره کرد که بهزعم خود به دنبال ایجاد اصلاحاتی در جامعهی ایرانی بود! آخوندزاده چنان شیفتهی میرزاملکم خان شده بود که در مکاتباتش وی را «روح القُدُس» خطاب میکرد. نامههای این دوتن حاکی از نزدیکی زیاد فکری و مشی ضد دینی هر دو آنان است که اوج آن را درتلاش مشترک آن دو برای تغییر الفبای اسلامی میتوان مشاهده کرد.
یکی دیگر از کسانی که بر آخوندزاده تأثیر فکری و ایدئولوژیک گذاشتهاند «عباسقلیخان بیک» نویسندهی ترک است که شدیداً با اسلام و مظاهر آن مخالف و مانند ملکم معتقد به تقلید بیچون و چرا از غرب بود. عباسقلیخان بیک، همکار آخوندزاده در دستگاه روسها بود که از طریق او با محافل ادبی و روشنفکری تفلیس و فلسفهی غرب آشنا شد. (دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1 ص153)
فرد دیگری که بر افکار و اندیشههای آخوندزاده تأثیر گذاشت«خاچاطور آبوویان» نویسندهی ارمنی است که شدیداً با کلیسا و کشیشان مخالف بود و سرانجام به دست آنان نیز به قتل رسید.
این سه تن به همراه میرزا شفیع که به درخواست آخوندزاده در 1255 ق به تفلیس آمده بود، در همین شهر انجمنی تشکیل دادند و آن را «دیوان عقل» نام نهادند. در این انجمن ضمن طرح مباحث ادبی و سیاسی، راجع بهدین و دیانت نیز گفتگوهایی صورت میگرفت که افکار آخوندزاده را بیش از پیش دچار تحول و دگرگونی میکرد.
ب) مطالعهی آثار روشنفکران اروپایی
آخوندزاده در کنار ارتباطات مستقیمی که با برخی از چهرههای شبه روشنفکری و ضد دینی داشت، به مطالعهی آثار و کتابهایی نیز میپرداخت که در تفلیس بهراحتی در دسترس وی بودند. همین مبادلات بود که در تکوین افکار ضد دینی وی نقش اساسی ایفا نمود. بسیاری از کتابهایی که در این مقطع مطالعه میکرد، کتابهایی بودند که اروپاییان در ضدیت با افکار کلیسایی منتشر میکردند. به این ترتیب وی در یک نتیجهگیری سطحی و ناپخته راجع به اسلام بههمان جمع بندیها و نتیجهگیریهایی رسید که در غرب، روشنفکران دربارهی مسیحیت رسیده بودند. در نتیجه او نیز اسلام را علت عقب ماندگی دانست و خواهان جدیِ انزوای کامل آن در جامعه گردید. از میان آثاری که در این دوره مطالعه میکرد، میتوان به نوشتههای چرنیشفسکی، استروسکی، مارلینسکی، ژان ژاک روسو، میرابو، هیوم، میل و ... اشاره کرد.
ج) حمایت روسها از اندیشههای آخوندزاده
بیگمان اگر حمایت دولت روسیه از آخوندزاده نبود، او هرگز نمیتوانست به اشتهاری که بعدها بدان رسید، نایل شود. آخوندزاده که در دستگاه تزاری سمتهای رسمی داشت در حقیقت ابزاری بود برای حمایت سیاستهای روسیه در میان مسلمانان منطقه، به همینخاطر خود، صریحاً میگوید که:آنها بهطور رسمی از وی حمایت کرده، او را مشمول عنایتهای خویش قرار میدادند! مهمترین طرح ضد اسلامی آخوندزاده که تغییر خط در جوامع اسلامی بود شدیداً مورد حمایت روسیه قرار گرفت:
«در سنهی 1857 میلادی از برای تغییر الفباء اسلام به زبان فارسی کتابچهای تألیف کردم و دلایل و جواب تغییر آن را در این کتابچه بیان نمودم. در سنهی 1863 از امپراطورزادهی افخم جانشین غراندوف میخائیل اجازت حاصل کرده برای اعلان این خیال عازم اسلامبول شدم.
جمیع مخارج سفر را حضرت غراندوف از خزینه مرحمت فرموده و وزیرش غرور ینتشترن به ایلچی روس در اسلامبول کاغذ نوشت که در باب انجام مطلب من در نزد اولیای دولت عثمانیه تقویت لازم معمول دارد...» (همان، بیوگرافی)
این اظهارات صریح حکایت از تلاش روسها برای ایجاد دو دستگی در جامعهی اسلامی و فاصله انداختن میان مسلمانان وتعالیم مکتوب اسلام دارد؛ چرا که از این طریق استعمار کردن و چپاول ثروتهای آنها راحتتر صورت میگرفت.
بدین ترتیب مشخص میشود که روسها نیز در تهیج و تنویر افکار آخوندزاده که آلت فعل آنها بوده است، تأثیر داشتهاند. اینجاست که به خوبی هوشیاری مقام معظم رهبری در نشان دادن این ارتباط آشکار میشود، معظم له در سخنرانی 22 /2 /77 پرده از این وابستگی برداشته و آن را نشان داده است:
«میرزا فتحعلی به برکت ضدیتش با دین و مبارزهاش با اسلام، هم رفت سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و کمک آنها را قبول کرد و هم بعداً وقتی که بلشویکها و کمونیستها به خامنهی ما آمدند به نام میرزا فتحعلی آخوندزاده کنسرت راه انداختند...
یعنی یک نفر، هم در حکومت تزاری طرفدار دارد، هم در حکومت بلشویکها که حکومت تزاری را برانداخته است! شخصیت مضطرب را میبینید ؟ نقطه مشترک حکومت تزاری و حکومت کمونیستی چیست؟
ضدیت با مذهب، ضدیت با اسلام؛ و ایشان منادی ضدیت با اسلام بوده است...»
مبانی اسلام ستیزی آخوندزاده
همانگونه که گفته شد مهمترین مبنای فکری آخوندزاده و از دلایل اشتهار وی در میان روشنفکران مخالفت و ضدیت وی با اسلام بود. آخوندزاده در این زمینهها تلاش فراوانی انجام داد که اهم آنها در سه محور قابل بررسی است.
1) پروتستانیزم اسلامی
فکر تحول و تغییر در شالودههای اسلام از جمله محورهایی بود که آخوندزاده شدیداً به آن باور داشت. وی معتقد بود که مذهب باید محدود بهارتباطات میان انسان و خدا باشد و در همان حد به رفع تکلیف بسنده کند.
اسلامی که آخوندزاده معرفی میکند، اسلامی است که در آن هیچگونه امر قدسی و ماورایی وجود ندارد و همهی تکالیف از انسان ساقط شده است. وی در این مورد مینویسد:
«فیلسوف عبارت از آنچنان شخصی است که در علوم عقلیه کامل باشد و سبب حکمت جمیع اشیا را بر وفق قانون طبیعت مشخص نماید و هرگز به خوارق عادات و معجزات و وحی و کرامات و رمل و جفر و ... باور نکند و به وجود ملائکه و اجنه و شیاطین و دیو و پری مطلقاً معتقد نباشد و کسانی را که به امثال اینگونه موهومات معتقدند احمق و سفیه بداند و از ارذل افراد بنی نوع بشر حساب بکند.
به اصطلاح اهالی فرهنگستان در دنیا کاملتر از فیلسوف موجود نمیباشد.» (کتاب مکتوبات کمال الدوله)
آخوندزاده پس از معرفی انسان کامل مورد نظرش که تجلی آن در عبارات بالا بیان گردید. به بررسی دلایل عقب ماندگی مسلمانان پرداخته، نهایتاً پس از مقایسهی ایران و اروپا به این نتیجه میرسد که اگر اروپا به پیشرفتهای علمی و مادی رسیده است، صرفاً به دلیل دوری آنها از دین و گذشتن از اعتقادات مذهبی بوده است. وی در مقام کسی که قصد کمک به هموطنان خود را دارد در یک جمع بندی کلی آنان را بهدوری از اسلام و مذهب بهمنزلهی مانعی در مقابل پیشرفت و ترقی دعوت میکند:
«این منظور و آرزو هرگز میسر نخواهد پذیرفت مگر به هدم اساس عقاید دینیه که پرده بصیرت مردم شده ایشان را از ترقیّات در امور دنیویه مانع میآید.»
آخوندزاده سرانجام تنها راه عبور از دین اسلام را بالا بردن سطح آگاهی و دانش مردم معرفی میکند و از آنجایی که مسلمانان را از نظر سواد و دانش پایینتر میداند، پرتستانیزم مورد نظر خود را در گرو ارتقای دانش و سواد مردم میداند. به این ترتیب محور دوم تلاش خود را که تغییر خط مسلمانان است مطرح و با جدیت دنبال میکند.
2) تغییر الفبای فارسی
آخوندزاده لزوم تغییر عقاید مردم را قبل از هرچیز منوط به تغییر خط رایج مسلمانان میداند؛ چرا که بهعقیدهی وی فراگیری این خط بسیار مشکل و در نتیجه تعداد باسوادان اندک میباشد. وی در نوشتههایش بارها این مسأله را یادآور میشود و با ذکر داستانهایی از دوران کودکیاش که در آن با فراگیری حروف مشکل داشته است، سعی در توجیه تلاشهایش در این زمینه میکند، غافل از این که خاطرات وی از سختگیری معلمان و شیوه غلط تدریس آنها حکایت دارد و ارتباط مستقیمی با نوع الفبا ندارد. بهعبارت دیگر انتقاد وی ناظر بر فرایند است نه الفبایی که وی آن را معضل معرفی میکند. در حقیقت تلاش آخوندزاده نه از روی دلسوزی برای ملت ایران است و نه از روی وطن پرستی او؛ بلکه به زیرکی دریافته بود که برای ضربه زدن به اسلام اولین گام، جدا کردن مردم از گذشتهی فرهنگی و مکتوبشان است که جز از طریق تغییر الفبای رایج در میان مسلمانان محقق نمیگردید. وی صراحتاً در نامهای که برای ناظم الدوله فرستاده است به این مسأله اشاره کرده است:
«بعد از چندی به خیال اینکه سدّ راه الفباء جدید و سدّ راه سویلیزاسیون[متمدن شدن] در ملت اسلام، دین اسلام و فِناتیزمِ[تعصباتِ خشک] آن است، برای هدم اساس این دین و رفع فناتیزم و برای بیدار کردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجوب پروتستانیزم در اسلام به تصنیف کمال الدوله شروع کردم.» (کتاب الفبای جدید، ص323)
الگوی آخوندزاده در این خصوص «پطر کبیر» بود که با تغییرات در الفبای روسی توانسته بود قدرت کلیسا را محدود کند. وی برای جلوگیری از واکنشهای علما و تودههای مردم، بهمانند میرزا ملکم خان در ابتدا کوشید تا این تغییرات را بهنفع مسلمانان و اسلام عنوان کند. در سال 1875 م طی نامهای بهشاهزاده فرهاد میرزای قاجار، با زیرکی مینویسد:
«در ممالک اسلامیه قبل از تغییر خط قدیم هیچ گونه تنظیمات جدیده و قوانین پولتیکیه نتیجه نخواهد بخشید و ترقی ملت اسلام صورت پذیر نخواهد شد!»(همان)
وی رفته رفته ـ در کنف حمایت روسها ـ انتقادات و ضدیتش با اسلام را صریحتر و علنیتر ایراد کرد. اولین طرحهای پیشنهادی آخوندزاده در مورد تغییر الفبای رایج، به دلیل ناپختگی و سختی یادگیری آن، حتی مورد قبول بسیاری از نزدیکانش از جمله میرزا ملکم قرار نگرفت؛ لذا کوشید نمونههای دیگری را ابداع نماید. او در صفر 1274 ق رسالهای تحت عنوان الفبای جدید منتشر کرد که در آن نقطههای حروف حذف، حرکات سه گانه، داخل حروف قرار گرفته و حروف متصل به یکدیگر وصل میشدند.
این طرح برای وزارت خارجهی ایران نیز ارسال شد که مورد توجه قرار نگرفت و کسی به آن وقعی ننهاد. در سال 1279 ق، با حمایت حکمران قفقاز به عثمانی رفت و کوشید تا نظرات خویش را در مورد تغییر خط مرسوم با همفکرانش در میان بگذارد.
رسالهی الفبای جدید در «جمعیت علمیهی عثمانی» به بررسی گذاشته شد که مورد تحسین قرار گرفت و دولت عثمانی به پاس زحمات آخوندزاده نشان «مجیدیه» را به او اعطا کرد. آخرین طرحهای پیشنهادی آخوندزاده در تفلیس ارائه شد که در آنها نقطه نظرهای ملکم خان نیز مورد توجه قرار گرفته بود. در این الفبای جدید از حروف لاتین استفاده شده بود.
آخوندزاده از این واقعیت غافل بود که ترقی و پیشرفت هرگز منوط به یک عامل نیست و بسیاری از کشورهای اروپایی که به آنها عشق میورزید هرگز الفبای خود را تغییر نداده و با تکیه بر عناصر بومی و ملی خود در جاده ترقی گام نهادهاند.
در یکی از سخیفترین اظهارات عنادآلودِ آخوندزاده با اسلام و همة مظاهر آن از قبیل الفبا آمده است:
«عربها علاوه بر آن که سلطنت هزار سالهی ما را به زوال آوردند، شأن و شوکت ما را بر باد دادند و وطن ما را خراب اندر خراب نمودند. خطی را نیز برگردن ما بستند که به واسطهی آن تحصیل سواد متعارف هم برای ما دشوارترین اعمال شده است. چه مصائب از این قوم به ما رسیده است.
مرد با بصیرت از تصور آنها به گریه میافتد وقتی که پیشوایان این قوم در حال حیات میبودند ما از ترس شمشیرشان فرمانبرداری ایشان را قبول کردیم حالا که مردهاند و خاک شدهاند باز به عبودیت مردگان ایشان افتخار میکنیم. نگاه کنید که حماقت و کودنی ما در چه درجه است الان منتهای تلاش و آرزوی من در این است که ملت خود را باری از دست این خط مردود و ناپاک که از آن قوم به یادگار مانده است خلاص کرده، ملتم را از ظلمت جهالت به نورانیت برسانم. اگر به این آرزو برسم زهی سعادت است و از دنیا کامیاب رحلت خواهم کرد.» (همان، مکتوبات، ص 140)
باستان گرایی و ضدیت با اسلام و اعراب
از مهمترین محورهای اندیشههای آخوندزاده توجه به گذشتهی باستانی ایران به مثابه ابزاری برای ضدیت با اسلام و همه عناصر وابسته بهآن است. آخوندزاده در بسیاری از نوشتههایش به مسألهی ملیت و نژاد توجه کرده و کوشیده است تا ایرانیها را در برابر یک دین غیر ایرانی و بیگانه قرار دهد.
آخوندزاده از ضدیت با روحانیت و خط، به الحاد و اسلام ستیزی رسیده و در تصنیفاتش به آن صراحتاً اشاره کرده است. وی در نامهای برای یکی از زرتشتیان ساکن تهران به نام «مانکجی لیمجی» صراحتاً به توجهاش به زرتشت و تاریخ باستان ایران اشاره و در آنجا اسلام را از دلایل انحطاط و عقب ماندگی کشور معرفی میکند، وی با سخنی پر سوز و گداز از ورود اسلام به ایران اینگونه یاد میکند:
«تقصیر در آباء و اجداد ماست که در اول کار نفاق را پیشهی خودشان کرده به سبب عدم اتفاق و یک دلی در دفع هجوم پیروان بیگانه عاجز شدند و وطن مینو مثال ما را به ایشان تسلیم کردند و دین و دولت خودشان را به آنان واگذار نمودند و به واسطهی کم همتی و عدم مآل اندیشی هزار و دویست و نود سال اولاد و اخلاف خودشان را مصائب و بلیات لاتُحصی دچار ساختند. از جمله اخلاف ایشان شما هستید که در عمر خودتان چندین جرارت از پیروان آن بیگانه چشیدهاید و چندی خونابه از ایشان خوردهاید. به حکم قانون عالم طبیعت هرچه آغاز دارد انجام نیز دارد. زمان اول و اوسط بر سلطنت بیگانه گذشته است؛ اکنون زمان آخر شد و عدالت ایام سالفه باز تجدید خواهد یافت؛ حیف که عمرمان وفا نخواهد کرد که این روزگار فرخنده آثار را دریابیم. » (همان)
در حقیقت آخوندزاده همهی ناکارآمدیهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران را به دین اسلام و اولیای آن نسبت داده و حتی به مراسمهای مذهبی نیز تاخته و انجام آن را مورد استهزاء قرار داده است، وی راجع به تعزیه میگوید:
«بنای تعزیه را در روزگار دیلمیان و صفویان به اقتضای سیاست خودشان رواج دادند. آن سبب، حال از میان رفته؛ اما به هر کجا میروی تعزیه برپاست. مگر مصیبت و درد خود آدم کم است که با نقل گزارش هزار ساله اوقات خود را دائماً تلخ بکند. و به جهت عمل بیفایده از کسب و کار بازبماند. از این تعزیهداری را اصلاً نه برای تو فایدهای است و نه به جهت امام » (فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، ص 21)
تألیفات و نوشتههای آخوندزاده
آخوندزاده در شمار نویسندگان فعال دورهی قاجار است. وی شیوهای را برای اهداف و اندیشههایش انتخاب میکند که مثلاً در ایران سابقه نداشته است. او نمایشنامه را مناسبترین روش برای بیان انتقادات خود از جامعهی ایران و اسلام دانسته و متأثر از نمایشنامه نویسهای برجستهای چون «شکسپیر» و «مولیر» ـ که آثار آنها را مطالعه میکردـ به خلق آثاری دست زد که جملگی به زبان ترکی تحریر شدهاند. این شیوهی آخوندزاده را بعداً کسانی چون عارف و صادق هدایت نیز دنبال کردند. نمایشنامهی «پروین، دختر ساسان» و «مازیار» به قلم هدایت از نظر محتوای ضد دینیاش شباهت بسیاری با آثار آخوندزاده دارد. از نمایشنامههای معروف آخوندزاده میتوان به : ملا ابراهیم خلیل کیمیاگر، مسیو ژوردان حکیم نباتات و درویش مستعلی شاه جادوگر، وزیر خان سراب، خرس دزد افکن، مرد خسیس، وکلای مدافعه و دادستان یوسف شاه سراج با ستارگان فریب خورده اشاره کرد. در اکثر این نوشتهها حملات شدیدی به روحانیت و اسلام شده و روح حاکم بر همهی آنها را اسلام ستیزی تشکیل میدهد. نکتهی جالب در این نمایشنامهها این است که به موازات اسلام ستیزی «روس پرستی» نیز تبلیغ شده است. در بخشی از نمایشنامهی «خرس دزد افکن»، روسها ناجی و سَروَر مردم معرفی شدهاند:
«...هیچ میدانید دولت روس چه خوبیها به شما کرده و شما را از چه نوع بلاها محافظت میکند؟
بر شما لازم است که بزرگ خود را بشناسید، همیشه به امر و نهی او مطلع بشوید، رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید...» (ص 92)
مهمترین نوشتهی آخوندزاده «مکتوبات کمال الدوله» است که در کتاب «بیوگرافی» آمده. وی نسخههایی از این کتاب را برای دوستان و همفکرانش فرستاده و آن گونه که از نامههایش مستفاد میشود انتظار داشته ـ پس از انتشار این کتاب ـ تحول فکری عمیقی در خاور میانه به وجود آید:
«عن قریب دوستانم نسخه را در طرفی به چاپ خواهند رساند و در کل آسیا و آفریقا منتشر خواهند کرد. آن وقت ببینم که وزرای استانبول چگونه دین خودشان را نگاه خواهند داشت. ان وقت دین ایشان از دست خواهد رفت»
وی در این کتاب شدیدترین حملات را به اسلام و باورهای اعتقادی مسلمانان کرده است. در یکی از نامههایش خود را پیشگام در ضدیت با اسلام در میان روشنفکران مسلمان دانسته و این کتاب را سرآغاز فصلی جدید در اسلام ستیزی معرفی میکند.
«این کمال الدوله تصنیفی است که نظیرش بدین وضوح و بدین دلایل تا امروز در حق دین اسلام به قلم نیامده است. نه بدان سبب که حکمای اسلامیه به مطالبش واقف نبودهاند، خیر. بلکه واقف بودهاند، اما هیچ کس از ایشان با اظهار معلومات خود تصریحاً جسارت نکرده است» (الفبا جدید و مکتوبات، ص 354)
نکتهی جالب این است که آخوندزاده به خوبی از انعکاس منفی این کتاب در میان مسلمانان خبر داشته و بر خلاف ادعایش که این کتاب منطقه را به لرزه درخواهد آورد، از دوستانش میخواهد که از فاش ساختن نامش به عنوان نویسندهی کتاب خودداری کنند، این موضوع به خوبی نشان میدهد که وی به خوبی از ناکار آمدی تلاشهایش در ایران آگاه بوده است:
«امام سرگذشت مرا یعنی بیوگرافی مرا مبادا در زبان فارسی به چاپ رسانیده باشد و مبادا در زبان فارسی اشاره نمایید که این کتاب را آخوندزاده تصنیف کرده است. به علت این که در ملت ما هنوز آزادی خیال نیست و اگر همکیشان من میدانند که من چنین کتابی را تصنیف کردهام هر آینه نسبت به من عداوت شدیده اظهار خواهند کرد» (همان الفبای ص 354)
منابع:
-دایرة المعارف بزرگ جهان اسلام، ج 1، ص 152.
-محمدزاده، حمید (گردآورنده)، مکتوبات و الفبای جدید.
-مقالات، بیاغرافیا مندرج در مکتوبات و الفبای جدید.
-راجع به تصنیفات آخوندزاده ر ک: تاریخ تهاجم فرهنگی غرب؛ نقش روشنفکران وابسته، میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، موسسهی فرهنگی قدر ولایت، 1381.
-آدمیت، فریدون، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده.
|
تعداد مشاهده: 12011