نگاهی به زندگی امیرعباس هویدا، نخست وزیر بهائی رژیم پهلوی به روایت اسناد ساواک- بخش اول
تاریخ انتشار: 17 فروردين 1403
تولد و پیشینه خانوادگى
امیرعباس هویدا فرزند میرزا حبیبالله عینالملک در زمستان سال 1298ش در شهر تهران به دنیا آمد.[1]
پدر بزرگ وى، میرزا رضا قناد نام داشت که از حواریون عباس افندى بود.[2] پرفسور براون، آقا محمدرضا شیرازى را، یکى از چند تن رازدار بهاءالله مىداند که پس از وى عهدهدار حفاظت و رسالت اسرار بهائیت مىشود. فاضل مازندرانى پیرامون معرفى وى چنین مىنویسد:
«دیگر آقا محمدرضا قناد سابقالوصف از مخلصین مستقیمین اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود و مدفنش در قبرستان عکا است.»
و ابوالفضل قاسمى در سابقه او چنین مىنگارد: «در روزهایى که پیدایش میرزا علىمحمدباب اوضاع شیراز را دگرگون کرده بود... جوانکى قناد که وجود و کارش براى مردم شیراز مرموز به نظر مىرسید در سلک یاران باب در مىآید... آقا محمدرضا شیرازى از... عناصر کلاس دیده و تربیت شده بود که به ظاهر در شیراز به پیشه قنادى مشغول بود و جزء جرگه بابیان درآمد و در اندک مدتى مدارج ترقى را پیمود و جزء خواص بهائیان شد. عمّال استعمار او را به بهاءالله و سازمان جاسوسى بیگانه شناساندند. روى این معرفى جوانک قناد شیرازى از بسیارى درس خواندهها و فعالان پیش افتاد و جزء مقربان و محارم نزدیک بهاءالله شد.»
محمدرضاى قناد داراى دو پسر بود، میرزا خلیل که به حرفه خیاطى روى آورد و میرزا حبیباللّه که به مدرسه رفت و تحصیل کرد. دخترى نیز داشت که در شام ازدواج کرد. میرزا حبیباللّه، جوانى خود را در عکا و سوریه و لبنان گذراند. و در مدرسه آمریکایى بیروت تعلیم دید. سپس عباس افندى او را به هزینه خود به اروپا فرستاد. مدت دو سال در فرانسه در رشته زبانهاى انگلیسى و فرانسه تحصیل کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
در این زمان عباس افندى که در «اکرا» به سر مىبرد، طى یادداشتى کوتاه از دوستانش در تهران، چنین درخواست کرد:
«در خصوص جناب میرزا حبیبالله اینسلیل آقا رضاى جلیل است، هر قسم باشد، همتى نمایند با سایر یاران که بلکه انشاءاللّه مسئولیتى از براى او مهیا گردد، ولو در سایر ولایات یا خارج از مملکت. در نظر من این مسئله اهمیتى دارد، نظر به محبتى که به آقا رضا دارم.»
و کتاب ظهور الحق در وصف میرزا حبیبالله عینالملک، چنین مىنویسد:
«میرزا حبیبالله عینالملک که به پرتو تائید آن حضرت [عباس افندى] صاحب حسن خط و کمال شد و همى سعى کرد و کوشید که شبیه به رسم خط مبارک نوشت و در سنین اولیه نزد آن حضرت، کاتب آثار و مباشر خدمات گردید.»
مؤلف کتاب معماى هویدا ضمن این که مىنویسد: «ظاهراً سفر عینالملک به پاریس نتیجه اختلافى بود که با پدرش میرزا رضا پیدا کرده بود.»
بدون اینکه از علت این اختلاف احتمالى چیزى بگوید، سابقه او را چنین نقل مىکند:
«عینالملک روشنفکرى تمام عیار بود.... پس از تحصیلاتش در مدرسه امریکائى بیروت، راهى پاریس شد. آنجا جعفرقلى سردار اسعد را که خود از چهرههاى جالب مشروطیت بود، ملاقات کرد. پس از چندى معلم فرزندان اسعد شد. او هم به عینالملک دلبستگى پیدا کرد و به نشان همین علاقه از احمدشاه خواست که معلم جوان را لقب عینالملک عطا کند.»
ولى خسرو معتضد در این باره مىگوید: «چون زبان مىدانست، وارد دستگاه علیقلى خان بختیارى سردار اسعد اول شد. حبیبالله خان تا آن زمان آلرضا خوانده مىشد، اما در دستگاه سردار اسعد اول، لقب عینالملک براى او از دربار گرفته شد و پس از آن به گروه مترجمان و نویسندگان روزنامه یومیه رعد پیوست.»
عینالملک که از طرف مادر تبریزى بود، در سال 1297ش دخترى از خاندان قاجار را که افسرالملوک نام داشت، به همسرى گرفت. یکسال پس از این ازدواج بود که اولین فرزندش، امیرعباس به دنیا آمد.
عینالملک در سال تولد اولین فرزند خود (1298ش)، هشت مقاله پىدرپى در دفاع از قرارداد وثوقالدوله در روزنامه رعد به مدیریت سید ضیاءالدین طباطبائى، به رشته تحریر در آورد. این مقالات تنها مقاله مفصلى بود که در تائید قرارداد نوشته شد.
حبیبالله عینالملک که به وزارت خارجه راه یافته بود، در سال 1300ش، در حالی که امیرعباس هویدا دو ساله بود، به سمت سرکنسول ایران در دمشق منصوب شد. این مزدى بود که توسط حکومت کودتا ـ سید ضیاءالدین طباطبائى ـ به او داده شد.
علت انتخاب دمشق به عنوان محل مأموریت حبیباللّه عینالملک، که جوانى خود را در عکا، سوریه و لبنان گذرانده بود، شاید در توصیه عباس افندى به دوستانش در تهران براى مهیا کردن مسئولیت براى او ولو در سایر ولایات یا خارج از مملکت نهفته باشد. با این وصف عینالملک به همراه مادر و خانوادهاش راهى عکا شد تا هم قبر میرزا رضاى قناد، پدرش را زیارت کند و هم از فیض زیارت مقبره پیشواى فرقهاى که بدان تعلق داشت، بهرهمند گردد و هم اینکه با عباس افندى دیدار کند.
پس از گذشت سه سال، امیرعباس 5 ساله بود که پدرش عینالملک به تهران فراخوانده شد و به همراه خانواده و یک پرستار فرزند، به نام رزا از طریق صحرا عازم تهران شد. اقامت آنان در تهران هشت ماه به طول انجامید و آنگاه عینالملک دوباره به سمت سرکنسولى دمشق منصوب شد. امیرعباس هویدا در این زمان حدود 6 سال سن داشت. چند سال بعد که عینالملک از دمشق به بیروت منتقل شد. خانوادهاش را نیز به بیروت منتقل کرد.
یکى از سرگرمىهاى حبیباللّه عینالملک در بیروت، ترجمه کتب فرانسوى به زبان فارسى بود. داستانهایى را ترجمه مىکرد که در روزنامه کوشش در تهران به چاپ مىرسید. بنا بر نقل عباس میلانى: «ترکیبى غریب از آثار گوناگون ـ از نوشتههاى خلیل جبران گرفته تا رمانهاى باسمهاى فرانسوى میشل زواگو ـ را به فارسى برگرداند.»
دو سال پس از انتقال خانواده عینالملک از دمشق به بیروت، حبیباللهخان به سمت نماینده سیاسى ایران در حجاز منصوب شد. مؤلف کتاب معماى هویدا، این انتصاب را در سال 1310 و پس از سه سال حضور در بیروت مىداند و مىنویسد: «در سال 1310، عینالملک پس از سه سال خدمت در بیروت، به سمت وزیر مختار ایران در عربستان سعودى منصوب شد و تا سال 1314ش در همان پست باقى ماند، اما ناگهان در آن سال به بازنشستگى ناچارش کردند. مىگویند: عربستان سعودى به فعالیتهاى تبلیغى عینالملک در دفاع از کیش بهائیت اعتراض کرد و عزلش نتیجه همین اعتراضات بود.
خسرو معتضد معتقد است: «عینالملک هویدا در چنین دوران حساسى ـ دوران تسلط وهابیون بر مکه و مدینه و نجد و خراب کردن گنبد مرقد ائمه و... ـ به تهران احضار مىشود. فراخوانى او به تهران حالت تنبیهى دارد. به او دستور داده مىشود فوراً به ایران عزیمت کند و پست تازه خود را که کنسول ایران در بمبئى است، تحویل بگیرد [ولى] پس از رسیدن به تهران، خانهنشین مىشود و از اعزام او به بمبئى خوددارى مىگردد.»
حبیبالله هویدا در سوریه، لبنان و بندر اسکندرون که در آن زمان جزو سوریه بود و بعد ترکیه آن را اشغال کرد، مقدار زیادى زمین و ملک و شغل براى خود خریدارى کرد و همچنین در فلسطین زمینى خرید و در اطراف شهر عکا، خانه و باغ بزرگى خرید.
عینالملک در تاریخ 25 / 12 / 1314 از دنیا رفت.
به نظر میرسد یکى از علل حضور چندین ساله افسرالملوک در بیروت، پس از آن که حتى امیرعباس هویدا براى تحصیل راهى بلژیک گردید، نگهدارى از این مال و اموال بوده است.
و اما افسرالملوک، مادر امیرعباس هویدا که از فرزندان خاندان قاجار بود، توسط عباس میلانى چنین معرفى شده است: «افسرالملوک نوه عزتالدوله تنها خواهر تنى ناصرالدین شاه بود. وقتى عزتالدوله سیزده سال داشت، به فرمان ناصرالدین شاه، با امیرکبیر ازدواج کرد. او به غیر از امیرکبیر، چهار بار دیگر ازدواج کرد که افسرالملوک ثمره سومین ازدواج او بود. این بار شوهر وى یحیى خان مشیرالدوله نام داشت که براى مدتى وزیر امورخارجه ایران شد. پدر افسرالملوک ـ سلیمان خان ادیبالسلطنه ـ از خانوادهاى بود که به روشنفکرى شهرت داشت. پدر بزرگش ناصرالسلطنه در زمره درباریان بود و به خاطر عقاید عرفىاش «کُفرى» خوانده مىشد. پدرش سلیمان خان ادیبالسلطنه، از منادیان سرسخت تجدد و از طرفداران پروپا قرص فرانسه بود. افسرالملوک گیتار مىزد. سلیمان خان از فرزندانش مىخواست که هر شب قبل از خواب، سرود ملى فرانسه را به صداى بلند بخوانند. افسرالملوک 15 ساله بود که خانوادهاش او را به ازدواج با مردى 40 ساله واداشت. شوهر افسرالملوک ـ حبیبالله عینالملک ـ زمانى درگذشت که خودش سىوشش ساله[3] بود و گرچه او خود 80 سال عمر کرد ولى هرگز همسرى اختیار نکرد. پدر بزرگ مادرى هویدا ـ ناصرالسلطنه ـ خود تجسّم و نمونه کامل گرایشات فرانکوفیل (فرانسه دوستى) بود.»[4]
دکتر عباس میلانى، خانواده امیرعباس هویدا را «از سویى به اشرافیتى از سکه افتاده و از سویى دیگر از صف طبقه متوسط نسبتاً مرفه» معرفى کرده و معتقد است که: «مسجد سپهسالار از موقوفات سپهسالار، دائى مادر هویدا» مىباشد.
ولى اسکندر دلدم هویدا را «متعلق به خانوادهاى که در فراماسونرى انگلیس، بیش از سه قرن سابقه داشتند،» مىداند.
ایام طفولیت و دوران تحصیل
امیرعباس هویدا، هنوز کودکى شیرخواره بود که پدرش، عینالملک به مأموریت سوریه اعزام شد. نخستین سالهاى زندگى او در دمشق سپرى شد و از همان زمان تحت تأثیر فرهنگ فرانسوى قرار گرفت که سوریه ملک بدون منازع آنها بود. در سن 5 ـ 6 سالگى بود که عینالملک به تهران فراخوانده شد. این مدت که 8 ماه به طول انجامید، در باغى بزرگ، متعلق به خانواده سردارىها در منزل مادر بزرگ هویدا در محله ولىآباد تهران سپرى شد و مجدداً عینالملک راهى دمشق شد. پس از ورود مجدد به دمشق، معلوم شد، یک مدرسه جدید از سوى فرانسوىها در آنجا گشوده شده است و امیرعباس هویدا پیش از آنکه زبان فارسى را بیاموزد شروع به آموختن زبان فرانسه و عربى کرد. اغلب شاگردان کلاس اول این مدرسه، فرانسوى بودند.
عباس میلانى معتقد است: «سالهاى اول مدرسه در دبستان فرانسوىها در دمشق بر هویدا سخت گذشت.» وى در معرفى این مدرسه مىنویسد: «امیرعباس در مدرسه فرانسوى بیروت ثبت نام کرد. تشکیلاتى که بطور غیررسمى به دولت فرانسه وابسته بود و خود را «میسیون لائیک» مىخواند. امیرعباس یازده سال مهم و تعیین کنندهى زندگى خود را در همین مدرسه در بیروت گذراند.»
ولى امیرعباس هویدا در نقل خاطرات خود، ضمن آنکه نام مدرسه فرانسوىها را «لیسه فرانسه» معرفى مىکند، مدت حضور در آن را دوازده سال عنوان کرده و مىنویسد:
«مدت دوازده سال روى نیمکتهاى یک مدرسه فرانسوى به سر برده بودم.»
دو سال پس از مرگ عینالملک، یعنى در سال 1316ش تحصیلات دوره متوسطه امیرعباس در بیروت به پایان رسید. او که در این زمان 18 ـ 19 ساله بود،[5] با یک کشتى به نام «شامپولیون» که متعلق به شرکت مسافربرى ماریتیم فرانسه بود، راهى اروپا شد.
فرانسه، کعبه آمال امیرعباس هویدا بود. او از بیروت به فرانسه رفت و پس از دو روز به بهانه یادگیرى زبان انگلیسى، راهى انگلستان شد. کشورى که پدرانش در راه خدمت به آن سر از پا نشناخته و براى سردمداران حکومت استعمار پیر، شناخته شده بودند.
مدت اقامت او در انگلستان 9 ماه به طول انجامید.[6] در طول این مدت، روابط ایران و فرانسه به تیرهگى گرائید و در نتیجه، هویدا از دریافت ویزاى تحصیل در فرانسه محروم ماند. بروکسل و دانشگاه آزادش تنها راه نجات بود. هویدا در اواسط ژوئن 1939 میلادى بلیط قطارى به مقصد بروکسل گرفت و در دانشکده علوم سیاسى و اجتماعى دانشگاه آزاد بروکسل ثبت نام کرد.
در ماه مه 1940، آلمان به بلژیک حمله برد و بروکسل را به اشغال درآورد، کلاسها همه به دستور ارتش آلمان تعطیل شد ولى پس از چندى زیر نظر گشتاپو از سرگرفته شد و هویدا نیز در کلاسها شرکت کرد.
در چهاردهم ژوئن 1940 شهر آرزوهاى هویدا، پاریس سقوط کرد. وقتى فرانسه به اشغال نازىها درآمد، کشورهایى چون ایران نه تنها روابط خود را با فرانسه اشغالى قطع کردند، بلکه دفاتر خود را هم در شهر پاریس بستند. ساختمان سفارت ایران در اختیار عبدالحسین سردارى[7] قرار گرفت که جوانترین برادر افسرالملوک بود. در این ایام سفیر وقت ایران در فرانسه، انوشیروان سپهبدى، شوهر خاله هویدا بود.
امیرعباس هویدا که براى دیدار پاریس اشتیاق فراوان داشت، سرانجام در تابستان سال 1941 ویزاى لازم براى دیدار از آن شهر را دریافت کرد.
هویدا در نقل خاطرات خود در خصوص این دیدار چنین مىگوید: «اقامت من در پاریس دو ماه طول کشید. خبر باز شدن دانشگاه بروکسل مرا وادار کرد که دوباره به بلژیک برگردم.»
امیرعباس هویدا سه سال در دانشگاه آزاد بروکسل تحصیل کرد و در سال 1941 در رشته علوم سیاسى لیسانس گرفت.
خسرو معتضد، ضمن نقل این مطلب که هویدا به مدت 5 روز براى حاضر کردن رساله لیسانس خود در شهر کلن در آلمان به سر برده است، مىنویسد: «سرانجام امیرعباس موفق شد دانشنامه علوم سیاسى خود را از دانشگاه آزاد بروکسل در تاریخ 28 ژوئیه 1941 دریافت دارد.»
امیرعباس هویدا ادامه زندگى تحصیلى خویش را پس از دریافت لیسانس چنین نقل مىکند:
«من هم مثل سایرین با وجود اینکه تحصیلاتم تمام شده بود، در رشته دیگر اسم نویسى کردم و باز هم آن زندگى تحصیلى را [در دانشگاه بروکسل] از سرگرفتم. یک ماه گذشت و تصمیم جدیدى ـ در خصوص بازگشائى دانشگاه که به علت اختلاف اساتید با آلمانها بسته شده بود ـ گرفته نشد. فکر کردم که ماندن در بروکسل بىفایده است، براى رفتن به پاریس تقاضاى روادید کردم.»
امیرعباس هویدا پس از اقامتى 6 ساله در اروپا، با مراجعه به سفارت سوئیس که حافظ منافع ایران در فرانسه بود، از دولت آلمان اجازه سفر گرفت و راهى ایران شد. وى در این رابطه مىنویسد:
«روزى که وارد اروپا شدم بچه بودم [؟!!] شش سال گذشت و اکنون پس از مدتها دوباره داشتم به وطن خود [؟!!] برمىگشتم.»
امیرعباس هویدا که پس از درگذشت عینالملک، تمام و کمال تحت حمایت خانواده مادرى بود، در شب بازگشت به تهران، یکسره به منزل ناصرقلى سردارى، دائى خود رفت و در آنجا سکنى گزید.
در خصوص آخرین مدرک تحصیلى هویدا چنین نقل شده است: «گرچه منابع گوناگون ـ از کتاب نخبگان ایران گرفته تا مجموعه زندگى نامههاى جدید و اسناد وزارت خارجه امریکا ـ مدعى شدند که هویدا از سوربن دکترا گرفته بود. نص نامهى خود هویدا ـ تقاضاى کار از وزارت خارجه ـ جاى تردید باقى نمىگذارد که لیسانس دانشگاه بروکسل، بالاترین مدرک تحصیلىاش بود.»[8]
هویدا و مشاغل بینالمللى
امیرعباس هویدا که، در محیطى کاملاً فرانسوى، رشد یافته بود. اولین فعالیت شغلى خود را نیز در این راستا انتخاب کرد.
در ماه مه 1940م آلمان، بروکسل را اشغال کرد. صحن دانشگاه محل تحصیل هویدا به مرکز عملیات صلیب سرخ بدل شد. هویدا در نوزدهم ماه مه به عنوان راننده آمبولانس به استخدام صلیب سرخ درآمد. پس از چندى کلاسهاى دانشگاه زیر نظر گشتاپو از سر گرفته شد. هویدا روزها هم به کلاس مىرفت و هم در صلیب سرخ کار مىکرد. پس از مدتى کوتاه به جاى رانندگى آمبولانس، به او کارى در دایره مربوط به پناهندگان جنگى واگذار کردند.
وى، چگونگى استخدام خود را چنین نقل کرده است: «آقاى «ک» را دیدم. این شخص معاون صلیب سرخ بلژیک بود و من از پیش او را مىشناختم البته آشنایى من با او زیاد نبود ولى وضع مادى زندگى من طورى بود که مجبور شدم به او پیشنهاد کنم که حاضرم در اداره صلیب سرخ به کار مشغول شوم. فورا قبول کرد. به دفتر صلیب سرخ رفتم و مأمور دایره آمبولانس شدم.»
دومین تجربه امیرعباس هویدا در مشاغل بینالمللى، در دوران دکتر محمد مصدقالسلطنه، اتفاق افتاد. عبداللّه انتظام که وزیر امور خارجه کابینه حسین علاء بود و امیرعباس هویدا را با خود از آلمان به ایران آورده و سمت منشى مخصوص خویش را به او داده بود، جاى خود را به باقر کاظمى واگذار کرد.
وزیر امورخارجه جدید، پست معاونت اداره سوم سیاسى را براى هویدا در نظر گرفت. امیرعباس این تغییر را بر نتابید و پس از چند ماه اظهار علاقه کرد تا به کمیساریاى عالى پناهندگان سازمان ملل بپیوندد.
عباس میلانى در این رابطه مىنویسد: «امیرعباس هویدا خود جویاى کار در سازمان ملل شد و در تابستان سال 1331 راهى ژنو شد.»
در حالی که در جاى دیگر آمده است: «با تغییر کابینه، باقر کاظمى، وزیرخارجه دولت مصدق، امیرعباس هویدا را به معاونت اداره سوم سیاسى منصوب کرد، ولى هویدا در تهران ماندگار نشد و مدت کوتاهى بعد، در 29 / 7 / 1330، به دعوت کمیساریاى عالى پناهندگى سازمان ملل، به این کمیساریا مأمور شد.»
در ژنو، هویدا رابط کمیسیون عالى پناهندگان سازمان ملل بود. به اقتضاى شغلش از بسیارى از کشورهاى آسیا، افریقا و امریکا دیدار کرد و با برخى رهبران این کشورها آشنا شد.
با پیروزى کودتاى ننگین 28 مرداد در سال 1332، مجدداً عبداللّه انتظام در کابینه سپهبد فضلالله زاهدى، وزیر امور خارجه شد و تصمیم به بازگرداندن هویدا از مأموریت سازمان ملل گرفت ولى امیرعباس در انجام مأموریتهاى خود به قدرى موفق عمل کرده بود که «ارنست وان هک گدهارت»[9] که کمیسر عالى سازمان پناهندگان بود، طى نامهاى، به شرح زیر تقاضاى تجدید مأموریت وى را نمود:
«کاخ ملل متحد ـ ژنو 17 دسامبر 1953 دفتر کمیسر عالى سازمان پناهندگان.
جناب آقاى وزیر
آقاى امیرعباس هویدا همکار و دوست اینجانب براى گذراندن مرخصى فردا به قصد کشور خود عزیمت مىنماید. با اینکه هم اکنون در نظر دارم در عرض چند هفته دیگر مسافرتى به ایران بنمایم و امیدوارم آنگاه فرصتى براى ابراز مودت به جنابعالى به دست آورم، قبلاً به خود اجازه مىدهم توجه جنابعالى را نسبت به موضوعى که براى اینجانب حائز کمال اهمیت مىباشد جلب نمایم. از روزى که آقاى هویدا در این سازمان مشغول خدمت گردید براى اینجانب همکارى بىنظیر شده است. مهارت سیاسى مشارالیه و اطلاعات جامعى که در باب موضوع پناهندگان دارد من را وادار کرد که بعضى از مشکلترین وظایفى را که انجام آن به عهده دفتر اینجانب است به او محول نمایم و چون اینجانب همچنان از وجود و همکارى آقاى هویدا استفاده مىکنم به خوبى مىفهمم چرا جنابعالى اشتیاق دارید که مشارالیه براى خدمت منافع کشور خود انجام وظیفه نماید. اما چون انتقال او از دفتر سازمان پناهندگان براى اینجانب زیان بزرگى خواهد بود، جسارتاً امیدوارى خود را دائر براینکه اجازه فرمائید که آقاى هویدا به سمت فعلى براى مدت 2 سال دیگر مشغول خدمت باشد ابراز مىنمایم. مىتوانم به جنابعالى تأکید کنم که با اجابت تقاضاى اینجانب خدمت بزرگى به برنامه ملل متحد درباره پناهندگان خواهید فرمود و مضافاً آقاى هویدا به نحوى که وظایف عدیده و مهم محوله را انجام مىدهد مجاهدت خود را در راه عزت و اعتلاى کشور خود ادامه خواهد داد.»
وان هک گدهارت
کمیسر عالى سازمان پناهندگان»
بدین ترتیب امیرعباس هویدا تا سال 1335 در ژنو گذراند. دورانى که از آن به عنوان «خوشترین ایام زندگىاش» نام مىبرد.
از دیگر مشاغل و فعالیتهاى بینالمللى وى، از سروکار پیدا کردن با امور پیمان سنتو در زمان دبیر اولى سفارت ایران در ترکیه و عضویت در شوراى امریکائى صهیونیزم A.Z.C مىتوان نام برد.
ذکر این نکته نیز جالب است که در دوران اشغال بروکسل توسط آلمانها، تمام خانههایى که در محل پانسیون هویدا بود، به وسیله ارتش آلمان اشغال شد به غیر از خانه او که البته علت آن از طرف هویدا، داشتن ورقهاى از سفارت ایران، مبنى براینکه این خانه تحت حمایت سفارت ایران مىباشد، اعلام شده است.
هویدا و مشاغل داخلى
امیرعباس هویدا به تاریخ 21 / 10 / 1321، پس از بازگشت از اروپا، در تقاضا نامهاى به وزارت امورخارجه که در آن زمان توسط محمد ساعد مراغهاى اداره مىشد، چنین نوشت:
«اینجانب امیرعباس هویدا داراى شناسنامه 3542 فرزند حبیبالله (عینالملک) وزیرمختار سابق ایران در مملکت عربى سعودى، بعد از تکمیل تحصیلات متوسطه در بیروت و آموختن زبانهاى فرانسه و عربى را به طور کامل و آشنا شدن به زبان انگلیسى، عازم لندن شده و مدت یکسال انگلیسى را تکمیل کرده و از آنجا به بروکسل رفته و پس از 3 سال به دریافت لیسانس در علوم سیاسى از دانشگاه بروکسل و ضمناً به زبانهاى ایتالیائى و آلمانى آشنا گردیده، لهذا نظر آن وزارتخانه را به سابقه ممتد خدمت مرحوم پدرم و اینکه تحصیلات عالیه را در رشته دیپلماسى به پایان رسانده جلب نموده، مستدعى است چاکر را به کارمندى آن وزارتخانه مفتخر فرمایند.»
چند روز بعد، وزیر امورخارجه در ذیل این درخواست، چنین نوشت:
«عدهاى فعلاً بلاتکلیف هستند معهذا به نظر مىرسد در اداره حسابدارى نیاز باشد. 30 / 10 / 1321»
تلگراف انوشیروان سپهبدى، شوهر خاله هویدا که از اعضاى عالى رتبه وزارت امورخارجه بود و چندى نیز به مقام وزارت آن وزارتخانه نائل گشته بود و در این زمان نماینده سیاسى ایران در ترکیه بود و توصیه او به وزارت خارجه، یادآورى سوابق عینالملک توسط ابوالحسن بهنام که از دوستان او بود به محمد ساعد مراغهاى و همچنین سفارش حمید رهنما ـ پسر ارشد زینالعابدین رهنما ـ که سردبیر روزنامه یومیه ایران بود، موجب گشت تا علىرغم اینکه قرار بود امیرعباس هویدا در اداره حسابدارى شاغل شود، به دفتر وزارتى راه یابد و حکم استخدام وى به امضاى وزیر امورخارجه به شرح زیر صادر شود:
«به موجب این حکم آقاى امیرعباس هویدا از تاریخ 12 / 6 / 1322 با پایه 3 و حداقل حقوق آن، به سمت کارمند دفتر وزارتى منصوب و مسئولیت این شغل به عهده نامبرده محول مىگردد.»
امیرعباس هویدا در دفتر وزارتى، تحت نظر ضیاءالدین قریب مسئول ثبت نامههاى خارجى شد و در این دفتر با افراد مختلفى از جمله: احمد اقبال، جمشید مفتاح، فریدون آدمیت و فریدون دیبا آشنا گردید.
اشتغال هویدا در وزارت امورخارجه، چند هفته بیشتر دوام نداشت. او در اول مهر 1322 براى خدمت وظیفه به دانشکده افسرى رفت و در رسته توپخانه تحت فرماندهى نعمتالله نصیرى به خدمت مشغول شد. حاصل خدمت چندین ماهه او، آشنائى با نعمتالله نصیرى، ستوان کاظم خزاعى، ستوان یکم جواد معتضد و عدهاى دیگر بود.
وى در اول مهرماه 1323 به وزارت خارجه بازگشت و به عنوان عضو اداره اطلاعات به کار پرداخت و از دوازدهم بهمن ماه 1323 به اداره سوم سیاسى[10] منتقل شد و پس از چند ماهى، براى انتقال افسرالملوک به ایران که هنوز در بیروت به سر مىبرد، به عنوان «پیک سیاسى» عازم بیروت شد:
«3 / 12 / 1323
جناب آقاى [نصرالله] انتظام وزیرامورخارجه
اینجانب امیرعباس هویدا کارمند اداره سوم سیاسى بعد از خاتمه تحصیلات خود از اروپا یکسر به ایران مراجعت نمودم و اکنون براى مراجعت دادن مادر خود که بعد از فوت پدرم مرحوم حبیباللّه هویدا (عینالملک) وزیر مختار سابق ایران در حجاز، در بیروت اقامت گزیده است،[11] مجبور مىباشم که براى مدت کوتاهى به بیروت مسافرت نمایم که به وضع خانواده خود رسیدگى و وسایل حرکت مادر را نیز فراهم نمایم. براى اینکه مسافرت مزبور سریعتر و به وجه بهترى انجام پذیرد از آن جناب تقاضا دارم دستور فرمایند اینجانب را به عنوان پیک سیاسى معرفى کنند. در خاتمه به استحضار مىرساند که منظور بنده از عنوان مزبور، فقط استفاده از مزایاى معنوى[؟!][12]و هیچ گونه هزینه سفری از این بابت دریافت نخواهم داشت.
با اظهار تشکرات قبلى از مراحم جنابعالى
امیرعباس هویدا»
و در تاریخ 11 / 12 / 1323 با این درخواست، موافقت شد.
پس از بازگشت از بیروت، علىرغم اینکه تمام دوران اشتغال واقعى او در وزارت امورخارجه به یکسال نمىرسید، در اول مرداد ماه 1324 به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس، عازم فرانسه شد.
خسرو معتضد، علت این انتصاب را چنین نقل مىکند: «امیرعباس هویدا پس از چندى در پرتو حمایتهاى انوشیروان سپهبدى که سفارتخانه ایران در پاریس را به محفل خانوادگى تبدل کرده است، به مقام دبیر اولى سفارت شاهنشاهى در پاریس ارتقاء مىیابد.»
هویدا در نقل این انتصاب چنین گفته است: «در سالهاى 1942 ـ 1941 من در پاریس بودم. درست در هنگام آزادى پاریس یعنى در سال 1945 به سمت وابسته سفارت خودمان به پاریس آمدم.»
هنوز 5 ماه از اقامت وى در پاریس نگذشته بود که وى به اتفاق حسنعلى منصور و عدهاى دیگر به جرم قاچاق توسط پلیس فرانسه دستگیر شد و تنها با وساطت دربار پهلوى بود که از این مخمصه رهایى یافت.[13]
پس از این ماجرا امیرعباس هویدا ارتقاء یافت و در اول آبان ماه 1325 به عنوان کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان نیز به فعالیت مشغول شد. با پیروزى متفقین در جنگ، دولت ایران برآن شد که دفتر کنسولى جدیدى در آلمان اشغالى باز کند. عبداللّه انتظام به ریاست دفتر جدید ایران منصوب شد. به تقاضاى او امیرعباس هویدا را نیز به این دفتر جدید اعزام کردند. عبدالله انتظام، پدر هویدا را از وزارت خارجه مىشناخت.
پس از آن عبدالله انتظام طى یک نامه رسمى و یک نامه خصوصى به دکتر علىاکبر سیاسى ـ وزیر خارجه وقت ـ به عنوان «دلخوشى یک دوست قدیمى و دور افتاده» از او درخواست کرد که هویدا را به سمت کنسولى در اشتوتگارت منصوب کند. علىاکبر سیاسى در 11 / 12 / 1328 در پاسخ انتظام نوشت که چون صدور حکم کنسولى مستلزم 7 سال سابقه کار مىباشد و هویدا فاقد این شرایط است، انتصاب رسمى وى به این سمت امکان ندارد، ولى به عنوان یک اقدام «کاملاً استثنائى» و «به پاس احترام پیشنهاد جنابعالى» انتظام مىتواند او را با این سمت به مقامات محلى معرفى کند.
در اسفند ماه 1329، در دولت حسین علاء، عبدالله انتظام وزیر امورخارجه شد و امیرعباس هویدا به همراه او به تهران آمد و به عنوان منشى مخصوص وزیر، به کار پرداخت. با تغییر کابینه، باقر کاظمى ـ وزیر خارجه دولت مصدق ـ امیرعباس هویدا را به معاونت اداره سوم سیاسى منصوب کرد، ولى هویدا در تهران ماندگار نشد و مدت کوتاهى بعد، در 29 / 7 / 1330 به دعوت کمیساریاى عالى پناهندگان سازمان ملل به این کمیساریا مأمور شد. بدینسان امیرعباس هویدا، به مدت 5 سال در تشکیلات سازمان ملل در ژنو به کار پرداخت. در اسفند ماه 1335 رجبعلى منصور که در این زمان سفارت ایران در ترکیه را به عهده داشت، از علیقلى اردلان ـ وزیرخارجه وقت ـ درخواست کرد که امیرعباس هویدا را به عنوان «رایزن» به آنکارا منتقل کند. شوراى عالى امور استخدامى وزارت خارجه در تاریخ 13 / 12 / 1335با ارتقاء هویدا به مقام رایزنى سفارت موافقت کرد. هویدا به آنکارا رفت و به جاى جمشید قریب به نفر دوم سفارت ایران بدل شد. در پائیز 1336 با عزیمت رجبعلى منصور به اروپا براى معالجه، هویدا سرپرستى سفارت ایران در ترکیه را به عهده گرفت.
اختلافاتى که بین سرلشکر حسن ارفع و امیرعباس هویدا حادث شد، موجب بازگشت او به ایران شد.[14] در اواخر سال 1336 عبدالله انتظام در رأس شرکت ملى نفت ایران قرار گرفت و پس از تصویب محمدرضا پهلوى، طى نامههاى مورخ 26 و 28 اسفند 1336 به علیقلى اردلان، تقاضاى مأموریت هویدا به شرکت نفت را نمود. امیرعباس هویدا تا زمانى که در دولت حسنعلى منصور به وزارت دارائى رسید، به عنوان کادر مأمور وزارت خارجه در شرکت نفت اشتغال داشت و در نهایت پس از اینکه حسنعلى منصور در بهمن ماه سال1343 در میدان بهارستان، به دست شهید محمد بخارایى، به سزاى اعمال خود که بخشى از آن به دلیل، تصویب کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام خمینى(ره) بود، رسید. از طرف محمدرضا پهلوى مأمور تشکیل کابینه گردید و مدت سیزده سال بر صندلى صدرات تکیه زد.
سیزده سال نخستوزیرى هویدا، مقارن با ادوار 21 تا 24 مجلس شوراى ملى بود و او که تنها اوایل مجلس دوره 21 و اواخر دوره 24 را در پست نخستوزیرى نبود، در مدت زمامدارى خود، مجموعاً 24 بار کابینه خود را ترمیم و وزرایش را جابجا کرد.
به دنبال اوجگیرى مبارزات ملت مسلمان و قهرمان ایران به رهبرى حضرت امام در تاریخ 15 / 5 / 1356، به دنبال اقدامى پیشگیرانه، امیرعباس هویدا از نخستوزیرى برکنار شد و در منصب محترمانه وزارت دربار قرار گرفت.
یک روز پس از کشتار مردم بىدفاع در میدان ژاله تهران ـ شهداى فعلى ـ که جمعه سیاه لقب گرفت، امیرعباس هویدا از پست وزارت دربار نیز کنار گذاشته شد.[15] و یک ماه پس از آن دستگیر و زندانى شد.
هویدا و داستان قاچاق در پاریس
امیرعباس هویدا در اول مرداد ماه 1324 به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس، عازم فرانسه شد. هنوز 5 ماه از اقامت وى در پاریس نگذشته بود که به اتفاق حسنعلى منصور و عدهاى دیگر به جرم قاچاق، توسط پلیس فرانسه دستگیر شد که این رسوائى در مطبوعات داخلى انعکاس یافت.
این ماجرا به روایت عباس میلانى این چنین است: «در اوایل تابستان سال 1334 [1324]... سفارت ایران در پاریس درگیر ماجرایى سخت جنجالى شد. حرص و آز محرک واقعى ماجرا بود. ویرانىهاى جنگ بسیارى از ساکنان پاریس را به خاک سیاه نشانده بود. در مقابل، شمارى از فرانسوىهاى مآلاندیش توانسته بودند به دور از چشم مقامات دولتى، بخش قابل ملاحظهاى از ثروت خود را به بانکهاى سوئیس منتقل کنند. با پایان جنگ بسیارى از این افراد برآن شدند که اموال خود را بدون پرداخت عوارض گمرکى و مالیاتهاى اغلب سنگین به فرانسه بازگردانند. در این شرایط طبعاً کسانى که مىتوانستند بدون بازبینى چمدانها و اتومبیلهاى خود از مرز عبور کنند در موقعیتى به راستى استثنایى و مطلوب قرار داشتند. ناگفته پیدا است که این موقعیت ممتاز در وهلهى اول به دیپلماتها تعلق داشت. چنین شد که بسیارى از دیپلماتهاى کشورهاى گوناگون به دام این وسوسه افتادند. دیپلماتهاى ایرانى نیز از این قاعده مستثنى نبودند و برخى از آنان به صف سود جویان پیوستند...»[16]
ماجراى پاریس به نقل از رادیو پاریس، به شکل زیر در مطبوعات ایران انعکاس یافت:
«به موجب خبر رادیو پاریس، ضمن ایرانیان توقیف شده در پاریس به اتهام قاچاق، یک نویسنده، سه روزنامهنویس، سه عضو سفارت، یک سرهنگ و یک تاجر بزرگ مىباشند. به موجب خبر بعدى، تقریباً پنجاه نفر تاکنون دستگیر شدهاند، از جمله آقایان: امیرعباس هویدا دبیراول سفارت ـ حجازى مطیعالدوله ـ سرهنگ [غلامحسین ]اسفندیارى ـ گنجهاى مدیر باباشمل ـ وهابزاده ـ منصور صالحى.
در یادداشتى که دولت فرانسه به ایران داده قید شده است که حقوق دبیراول شما معلوم و مخارج او نیز معین است ولى تحقیق کنید ویلاى مشارالیه در خارج پاریس از چه محلى خریدارى شده است. در این زمینه براى سایرین هم مطالبى نوشته شده است.»
دکتر حسین فاطمى که در این دوران در پاریس بود، در گزارش مفصلى ضمن تشریح وضعیت سفارت ایران و ایرانیان مقیم پاریس مىنویسد: «.... سفارت پاریس یک خانه فامیلى شده و اگر براى ملیت ما وهنآور نبود براى شما شرح مىدادم که اینها چه مىکنند؟ خرجشان از کجا مىگذرد و رفتارشان چیست. واقعاً شرمآور و رقتانگیز است! اگر یک روز وزارت امورخارجه تصمیم گرفت مأمورى براى بازرسى به اینجا بفرستد من تمام اسناد خرابکارى این پوسیدهها و آشغالهاى سیاست بیست ساله را به او نشان خواهم داد.
از چند تن از اعضاى محدود سفارت پاریس، چند نفر آنها از کسان نزدیک خود آقاى سفیرکبیر هستند. اخیراً گویا اخویشان را هم احضار فرمودهاند که به این جمع بپیوندد. بلژیک و آلمان هم در مستعمره ایشان قرار گرفته بدین معنى که در اولى و دومین منسوبین ایشان در کارند... گذرنامههاى ایرانى... در دست یک عده قاچاقچى و بىوطن افتاده و تعداد اتباع ایران در فرانسه، شاید باور نکنید، از شش هزار نفر متجاوز است. تبعهاى که نه زبان فارسى مىداند و نه جد و آباءاش ایران را دیده یا شنیدهاند... من از آقاى وزیر محترم امورخارجه مىخواستم بپرسم... آیا مىدانند که درهاى قنسولگرى ایران به روى هر جهود و ارمنى قاچاقچى که یک گذرنامه ایرانى در دست اوست، باز است...»
جالب اینجاست که در پرونده ادارى امیرعباس هویدا، حادثه پاریس تنها به صورت تکذیب نامه مورخ 3 / 12 / 1325 به امضاى حسنعلى منصور و امیرعباس هویدا خطاب به محمدعلى همایون جاه ـ وزیرخارجه وقت ـ انعکاس یافته و نکته جالبتر اینکه کلیه اوراق این پرونده در سالهاى 1326 ـ 1327 به سرقت رفته است.
این تکذیب نامه به این شرح است: «حسنعلى منصور دبیر اول و هویدا دبیر دوم سفارت در تاریخ 3 / 12 / 1325 نامهاى خطاب به همایون جاه نوشتند و موضوع شرکت خود در قاچاق طلا را مورد تکذیب قرار دادند و از آنجا که از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بودند، فقط عنصر نامطلوب تشخیص و به ایران عودت داده شدند.»
هویدا و مراحل رشد و ترقى
حبیباللّه عینالملک با حمایت سردار اسعد بختیارى و یحیىخان مشیرالدوله که سومین شوهر عزتالدوله، مادر بزرگ همسرش بود، و همه کسانى که عباس افندى، سفارش او را به آنان کرده بود، به وزارت خارجه راه یافت و مراحل رشد و ترقى را طى کرد، ولى عمر او، آنقدر کفاف نداد تا خود هموار کننده راه براى فرزند ارشد خویش، امیرعباس هویدا باشد.
سابقه طولانى عینالملک و پدرش میرزا رضا در دستگاه باب، بهاء، عبدالبهاء و حمایت بىچون و چراى دستگاه بهائیت از عینالملک، باعث دوستىهاى تشکیلاتى عینالملک با افرادى شد که بعدها به حمایت از هویدا برخاستند و او را در پیمودن پلههاى ترقى یارى کردند.
یکى از این افراد، زینالعابدین رهنما بود که همواره عینالملک را مورد حمایت خود قرار مىداد و دوستى امیرعباس با فرزندان او ـ حمید و مجید رهنما ـ که از زمان حضور در بیروت شکل گرفته بود، در ابتداى راه گرهگشاى استخدام وى در وزارت امورخارجه بود.
در ماههاى نخست اقامت هویدا در تهران، بیشتر ازهمه با حمید رهنما دمخور بود که آن روزها سردبیرى روزنامه ایران را به عهده داشت. حمید و برادرش مجید و نیز پدرشان زینالعابدین رهنما، بعدها نقش مهمى در زندگى هویدا بازى کردند.
حمید رهنما پسر ارشد زینالعابدین رهنما، یکى از سفارش کنندگان وى براى راهیابى به وزارت امور خارجه بود.
دیگر از این افراد، رجبعلى منصور بود که طى نامهاى از علیقلى اردلان ـ وزیر امورخارجه وقت ـ که از دوستانش بود، درخواست کرد امیرعباس هویدا را با عنوان رایزن به آنکارا منتقل کند که این درخواست پذیرفته شد و هویدا جانشین جمشید قریب که نفر دوم سفارت بود، شد.
و فرد دیگرى که به یارى امیرعباس هویدا شتافت، ابوالحسن بهنام نام داشت که مصدر پست مهمى در وزارت امور خارجه بود. او از دوستان عینالملک بود و با یادآورى سوابق او به ساعد، ترتیبى داد تا وزیر به امیرعباس جوان وقت ملاقات بدهد.
ولى یکى از مهمترین حامیان امیرعباس هویدا، عبدالله انتظام، پسر میرزا سید محمدخان انتظامالسلطنه، فراماسون قدیمى و عضو شبکه اردشیر جى و از سردمداران احیاى فراماسونرى بود که در سال 1328 طى نامهاى به دکتر علىاکبر سیاسى ـ وزیر امورخارجه وقت ـ هویدا را براى سمت کنسولى اشتوتگارت به آلمان برد و وقتى در کابینه حسین علاء، خود وزیر خارجه شد، امیرعباس را منشى مخصوص خود کرد و در دورانى که به ریاست شرکت ملى نفت ایران گمارده شد، او را در مناصب بالاى شرکت نفت به کار مشغول کرد.
گذشته از حمایتهاى فوق، امیرعباس هویدا از طرف خانواده مادرى نیز داراى حامیانى مقتدر و متنفذ بود که در سیر ارتقاء او نقش اساسى داشتند. یکى از این افراد انوشیروان سپهبدى ـ شوهر خاله هویدا ـ از نیروهاى قدیمى و کهنهکار وزارت خارجه بود که در آن وزارتخانه، مناصب بالایى را کسب کرده و مدتى نیز وزیر بود. او زمانى که نماینده سیاسى ایران در ترکیه بود. طى تلگرافى به وزارت خارجه به توصیه هویدا پرداخت و در پرتو حمایتهاى او بود که امیرعباس هویدا به مقام دبیر اولى سفارت ایران در پاریس ارتقاء یافت.
هویدا، عبدالله انتظام و شرکت نفت
عبدالله انتظام، پدر هویدا را از وزارت خارجه مىشناخت. در زمانی که با پیروزى متفقین در جنگ، دولت ایران دفتر کنسولى جدیدى در آلمان باز کرد و انتظام را به ریاست آن منصوب کرد، به تقاضاى او امیرعباس هویدا را به این دفتر جدید گسیل کردند و همو در نامهاى به علىاکبر سیاسى، دوست خود، از او درخواست کرد تا اجازه دهد، امیرعباس هویدا با سمت کنسولى به اشتوتگارت اعزام شود که دکتر سیاسى به خاطر سوابق دوستى با انتظام، با تقاضاى او موافقت کرد.
انتظام هویدا را جوانى پرشور مىدانست و مىگفت آیندهاى درخشان در پیش دارد. در آن زمان انتظام حدوداً 50 ساله بود و انگار هویدا را به پسرخواندگى برگزیده بود.
عبدالله انتظام در کابینه حسین علاء، وزیر امور خارجه شد و براى تحویل صندلى وزارت، به تهران آمد. هویدا کارمند مورد علاقه او نیز با وى راهى تهران شد و به عنوان منشى مخصوص وزیر مشغول کار شد ولى دیرى نپائید که دکتر محمد مصدق به جاى حسین علاء نشست و باقر کاظمى را به جاى انتظام به وزارت خارجه فرستاد.
باقر کاظمى، هویدا را از دفتر وزیر رد کرد[17] و او را به عنوان معاون اداره سوم سیاسى در نظر گرفت ولى پس از چند ماه، دستهاى پنهان به کمک او شتافتند و او را به کمیساریاى عالى پناهندگان سازمان ملل بردند.
امیرعباس هویدا که با حمایت رجبعلى منصور به دبیراولى سفارت ایران در آنکارا، ارتقاء یافته بود، پس از آنکه با جایگزینى حسن ارفع به جاى رجبعلى منصور به تهران مراجعت داده شد. به انتظام که مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره شرکت نفت شده بود، توسل جست و او در اسفند ماه 1336 طى درخواستى از وزارت خارجه، تقاضاى انتقال هویدا را نمود و او را با عنوان مشاور مخصوص به شرکت نفت برد.
امیرعباس هویدا در آغاز سال 1337 به شرکت نفت رفت و پس از مدت کوتاهى، انتظام او را به سرپرستى امور ادارى شرکت نفت ترفیع داد. در شرکت ملى نفت، امیرعباس هویدا، نفر دوم و دست راست عبدالله انتظام بود و در سال 1339 به همراه او به امریکا رفت.
هویدا و سرلشکر حسن ارفع
در پائیز 1336، رجبعلى منصور به اروپا رفت و به جاى او سرلشگر حسن ارفع به عنوان سفیرکبیر وارد آنکارا شد. تنها کسى که زیر بار انضباط ادارى او نرفت، هویدا بود. طى یک تلگراف فورى اجازه آمدن به تهران خواست و چند روز بعد چمدان خود را بست و سفارت را ترک گفت و به تهران آمد.
آنچه تاکنون در رابطه با ماجراى آنکارا و درگیرى امیرعباس هویدا با سرلشگر حسن ارفع نگاشته شده، حکایت از سختگیرى ارفع و شخصیت مستبد و نظامى او داشته و علت مراجعت هویدا به تهران را به این مسئله نسبت داده است.
تنها اسکندر دلدم به نقل از خاطرات سرلشکر حسن ارفع که تحت عنوان «در خدمت پنج پادشاه» و به زبان انگلیسى منتشر شده است، علت واقعى بازگشت هویدا به تهران را فعالیت او در راستاى خدمت به محفل جهانى بهائیان قلمداد کرده و مىنویسد: «امیرعباس هویدا، در سالهاى پایانى جنگ بینالمللى دوم به استخدام وزارت خارجه در آمده بود. سوابق پدرش در وزارت خارجه و نفوذ انوشیروان سپهبدى موجب تسهیل امور مربوط به استخدام هویدا شده و موانع موجود بر سر راه استخدام او را از میان برداشته بودند.
هویدا که تحصیل کرده بلژیک و فرانسه بود به ادبیات فرانسه بسیار عشق مىورزید و بیش از آنکه خود را ایرانى بداند احساس فرانسوى بودن مىکرد، یا مىکوشید خود را فرنگى مآب جلوه دهد. من به واسطه سابقه طولانى نظامیگرى با انضباط و خصوصیات ویژه نظام رشد کرده و خوگرفته بودم. بدین لحاظ در اداره سفارت ایران سعى مىکردم امور نظم و ترتیب درستى داشته باشند. همه به خوبى مىدانند در آن ایام سفارتخانهها کار زیادى براى انجام دادن نداشتند و به سفارت رفتن مقامات وزارت خارجه و رجال سیاسى نوعى ییلاق رفتن تلقى مىشد، اما اوضاع سفارت ایران در ترکیه با سایر سفارتخانهها به کلى فرق مىکرد.
ساعت شروع کار را رأس ساعت هشت صبح قرار داده بودم و کلیه پرسنل را در این ساعت به خط کرده، شخصاً از آنها آمار مىگرفتم تا از حضور کادر سفارتخانه مطمئن شوم. هویدا که رفتار و حرکاتش اصلاً متناسب با پرستیژ یک نفر دیپلمات نبود عموماً در این مراسم حضور و غیاب حاضر نمىشد و مرتباً یا با تأخیر به محل کارش مىآمد و یا اصلاً غیبت مىکرد.
چند بار در مورد علت تأخیر ورود و یا غیبتهاى مکررش تحقیق کردیم و معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانى بهائیان مأموریت رسیدگى به امور بهائیان مقیم ترکیه را دارد، که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسى، نهایت سعى خود در خدمت به بهائیان را معمول مىدارد. سازمان اطلاعاتى ترکیه که فعالیت سفارتخانههاى خارجى را زیر نظر داشت متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک هویدا شده و چند بار به طور غیرمستقیم این مطلب را به ما گوشزد کردند. من در مقام سفیر چند بار سعى کردم هویدا را به تهران برگردانم، اما او که توسط حامیان پرقدرت بهائىاش در تهران پشتیبانى مىشد، بیدى نبود که با این بادها بلرزد. برگشتن او به تهران و انتقال یافتن او از وزارت امور خارجه به شرکت نفت هم به صلاحدید همان حامیان پر قدرتش صورت گرفت و ربطى به سوء رفتار دوران خدمت او در آنکارا نداشت.»[18]
هویدا و زینالعابدین رهنما
زینالعابدین رهنما از حامیان حبیباللّه هویدا بود و زمانی که به بیروت تبعید شد، عینالملک در بیروت حضور داشت.
حضور خانواده رهنما در بیروت و تحصیل فرزندان زینالعابدین در مدرسه فرانسوى، امیرعباس هویدا را با پسران رهنما ـ مجید و حمید ـ دوست و مأنوس کرد.
زینالعابدین رهنما به مدت 6 سال در بیروت اقامت کرد که معاشرت هویدا با او و فرزندانش در این مدت، در خلق و خوى و سرشت و عادات او اثر گذارد.
هویدا با حمید و مجید رهنما دوستى نزدیک داشت و براساس همین رابطه بود که پس از آنکه تقاضاى استخدام در وزارت خارجه را داد، براى جلب حمایت، به حمید رهنما مراجعه کرد تا مورد سفارش و توصیه او واقع شود.
دفتر روزنامه ایران که زینالعابدین رهنما پس از بازگشت از تبعید لبنان، آن را مجدداً و با کمک دوستانش از چنگ مجید موقر به در آورده بود، پاتوق هویدا بود.
دوستى و ارتباط هویدا با خانواده رهنما به حدى بود که وقتى در مرداد سال 1323 زینالعابدین رهنما به سمت وزیر مختارى ایران در پاریس منصوب شد، ترتیبى داد که هویدا نیز او را همراهى کند.
میزان وابستگى و دلباختگى امیرعباس هویدا به زینالعابدین رهنما، در نقل خاطرات او، چنین آمده است:
«من زینالعابدین رهنما را در سالنهاى پاریس بسیار مىدیدم که زنان قشنگ مانند پروانه دور او مىگشتند و او براى آنها غزلیات حافظ را مىخواند و ترجمه مىکرد. رهنما توانسته است دوستىهاى پایدارى در همه جاى دنیا براى خود ایجاد کند. در پاریس از او حرف مىزنند و در بیروت اسمش مانند کلیدى است که هر درى را باز مىکند.»[19]
پینوشتها:
[1] . البته در سند شماره 3435 / 19 ط به تاریخ 15 / 9 / 1338 سال تولد وى 1295 ثبت گردیده که به نظر مىرسد اشتباه است.
[2] . میرزا عباس عباس افندى، پسر بزرگ حسینعلى بهاءالله بود. بهائیان او را به لقب «غصناللّه الاعظم، سرّاللهالاکرم روحنا لعظمته الفداء» مىخواندند. چون میرزا حسینعلى بهاءالله در سال 1309ق درگذشت. میرزاعباس با لقب عبدالبهاء جانشین او شد. عبدالبها پس از مرگ پدرش تا پایان دوره جنگ جهانى به اقامت در عکا ادامه داد و پس از اینکه عثمانىها شکست خوردند و عکا و فلسطین را تخلیه کردند، نامهاى به ژنرال انگلیسى فاتح فلسطین یعنى «آلبنى» نوشت و از موفقیت انگلستان در جنگ ابراز خوشوقتى کرد و دولت انگلستان هم طى مراسمى او را مفتخر به لقب «سِر» کرد.
[3] . اگر سن افسرالملوک در سال 1314ش ـ سال مرگ عینالملک ـ سى و شش سال بوده است، با این حساب سال ازدواج او باید 1278 باشد و امیرعباس که اولین فرزند آنان است، باید 20 سال پس از این ازدواج به دنیا آمده باشد.!!؟
[4] . اسکندر دلدم، افسرالملوک را «دختر محمدحسینخان سردار، از تروریستهاى معروف بهائى که در دوران قارجایه در آشوب و بلوایى که بهائیان در چند شهر ایران به راه انداختند، نقش داشت»، معرفى مىکند. «زندگى و خاطرات امیرعباس هویدا ـ اسکندر دلدم ـ نشر گلفام ـ چاپ چهارم ـ ص 15». همچنین خسرو معتضد نیز، افسرالملوک را دختر محمدحسین خان سردار، برادر خانباباخان سردار معرفى مىکند. «هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده ـ خسرو معتضد ـ انتشارات زرین ـ چاپ اول 1378 ـ ج 1، ص 48.
ضمن یادآورى این نکته که محمدحسین سردار همان ناصرالسلطنه است، متذکر مىگردد که افسرالملوک فرزند ادیبالسلطان و نوه محمدحسین خان سردار مىباشد. به نظر مىرسد که اشتباه صورت گرفته در نوشتههاى آقایان: اسکندر دلدم و خسرو معتضد ناشى از اشتباهى است که آقاى ابوالفضل قاسمى در کتاب الیگارشى مرتکب شده است. هر چند ایشان در جاى دیگرى از کتاب که از دائى امیرعباس هویدا نام مىبرد، او را پسر ادیبالسلطان، معرفى کرده است.
[5] . اسکندر دلدم به نقل از خاطرات منتشر شده امیرعباس هویدا، سن او را هنگام عزیمت به اروپا، هفده ساله ذکر مىکند. زندگى و خاطرات امیرعباس هویدا ـ اسکندر دلدم ـ نشر گلفام ـ چاپ چهارم ـ ص 29 و این در حالى است که عباس میلانى، سن او را در هنگام درگذشت پدرش، هفده ساله مىنویسد. معماى هویدا ـ عباس میلانى ـ نشر اختران ـ چاپ اول 1380 ـ ص 63.
[6] . خسرو معتضد ضمن مرموز دانستن حضور هویدا در انگلستان مدت اقامت او را تا ماه ژوئیه 1938 مىنویسد. هویدا سیاستمدار پیپ، عصا، گل ارکیده ـ خسرو معتضد ـ انتشارات زرین ـ چاپ اول 1378 ـ ج 1، ص 129 و 135.
[7] . دکتر عباس میلانى در نوشته خود نام وى را به اشتباه ابوالحسین ثبت کرده است.
[8] . دکتر عباس میلانى علىرغم اینکه با استناد به درخواست امیرعباس هویدا براى اشتغال در وزارتخارجه، به طور قاطع آخرین مدرک تحصیلى او را لیسانس از دانشگاه آزاد بروکسل مىداند، بلافاصله در صفحه 105 مىنویسد: «در روزگارى که نخستوزیر بود به یکى از منشىهاى دفترش ـ سعیده پاکروان ـ گفته بود؛ رساله دکتراى خود را درباره پانائیت استراتى نوشته است.»
[9] . ارنست وان هک گدهارت یکى از چهرههاى برجسته فراماسونرى فرانسه است که در دهه 1340 پس از پیر شره، استاد اعظم لژ بزرگ ملى فرانسه گراند لژ ناسیونال دُفرانس شد و طى مسافرتهاى متعدد به تهران در تأسیس لژهاى فراماسونرى در کشور ایران به ویژه تأسیس «لژ بزرگ ایران» نقش اساسى داشت. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى ج 2، ص 371.
[10] . با توجه به تاریخ انتقال به اداره سوم سیاسى و تاریخ تقاضاى وى براى مسافرت به بیروت، به نظر مىرسد اصل انتقال او در این راستا صورت گرفته است. و نکته قابل توجه این است که افسرالملوک، علىرغم اینکه تمام اقوام و بستگانش در ایران بودند و فرزند ارشدش نیز از سال 1321 در ایران سکنى گرفته بود، چرا هنوز در بیروت به سر مىبرد.!؟
[11] . به نظر مىرسد یکى از علل اقامت افسرالملوک سردارى در بیروت، علىرغم تنهایى، رسیدگى به امور اموالى بوده است که عینالملک در منطقه عکاء، بیروت و سوریه خریدارى کرده است.
[12] . باید دید مزایاى معنوى پیک سیاسى چیست که امیرعباس هویدا براى انتقال مادر خود از بیروت به ایران نیازمند استفاده از آن بوده است.
[13] . در فصلى مستقل به این موضوع پرداخته شده است.
[14] . در فصلى مستقل به این موضوع پرداخته شده است.
[15] . عباس میلانى مىنویسد: از پست وزارت دربار استعفا داد. معماى هویدا ـ ص 393.
[16] . عباس میلانى در فصل پنجم کتاب خود تحت عنوان بازگشت به پاریس از صفحه 113 تا 134 ضمن پرداختن به ماجراى پاریس، ادعا مىکند که پرونده ششصد برگى مربوط به این ماجرا را در وزارت امور خارجه فرانسه مطالعه کرده و هیچ نامى از هویدا در این ماجرا ندیده است و سپس ضمن نقل این واقعیت که عدهاى در این ماجرا نقش داشتهاند به بررسى نسبى وضعیت زینالعابدین رهنما و هوشنگ دولو مىپردازد و سعى مىکند علت متهم شدن هویدا در مطبوعات داخلى را به مخالفت قوام و انوشیروان سپهبدى شوهر خاله هویدا با حزب توده نسبت دهد و اینگونه القاء کند که چون همه از نسبت سپهبدى با هویدا اطلاع داشتند، روزنامه مردم نام هویدا را نیز در این ماجرا به میان کشیده است. این در حالى است که او در این جا به هیچوجه به ارتباط هویدا با رهنماى بزرگ و فرزندان او در بیروت اشاره نمىکند و علت بازگرداندن هویدا و حسنعلى منصور از پاریس را به بررسى نمىنشیند. و همچنین به سیزده سال حاکمیت هویدا که طى آن توانسته پروندههاى شخصى خود را در سازمانهاى مختلف پاکسازى کند، اشارهاى نمىکند.
[17] . به نظر مىرسد شناخت حسین فاطمى از هویدا در زمان حضور در پاریس در این تصمیم دخالت داشته است.
[18] . دکتر عباس میلانى در کتاب خود مىنویسد: «دلدم در کتابش مدعى است هویدا را از ترکیه به خاطر تبلیغ به نفع بهائیت اخراج کردند. او سند و شاهدى در دفاع از مدعاى خود عرضه نمىکند.» معماى هویدا ص 150 پاورقى. این ادعاى عباس میلانى در حالى است که اسکندر دلدم در ابتداى این مطلب در صفحه 87 کتاب به صراحت مىنویسد که این مطالب را از کتاب خاطرات حسن ارفع تحت عنوان «در خدمت پنج پادشاه» نقل کرده است. شایسته بود عباس میلانى به جاى این اعتراض درباره اصالت منبع مورد اشاره دلدم تحقیق میکرد تا حقیقت امر براو مکشوف گردد.
[19] . عباس میلانى در فصل پنجم کتاب خود، در بحث ماجراى پاریس، ضمن ادعاى مطالعه پرونده مربوط به قاچاق اعضاى سفارت ایران در وزارت خارجه فرانسه، در صفحات 120 الى 126 به گونهاى به توضیح مطلب مىپردازد که براى تبرئه هویدا، زینالعابدین رهنما را عامل اصلى این عمل معرفى مىکند.
تعداد مشاهده: 13064