امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

26 خرداد سالگرد درگذشت مبارز مخلص حاج احمد قدیریان


تاریخ انتشار: 25 خرداد 1403


چکیده:

پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357، در کنار نقش بی‌بدیل حضرت امام خمینی(ره) و رهبری داهیانه‌ی ایشان، مرهون تلاش‌ و مجاهدت اقشار و گروه‌های مختلف کشور از هر سن و جنسیتی است. نگاهی به اسناد موجود در بایگانی ساواک نشان می‌دهد که در کنار چهره‌های برجسته‌ای که نقش پیشرو را در جریان انقلاب اسلامی بر عهده داشتند ، مبارزان دیگری نیز بودند که در کنار این افراد قرار داشته و نقش واسط میان مردم و این رهبران را ایفا می‌کردند. پخش اعلامیه های امام و سایر مراجع معظم، مشارکت در تظاهرات، شرکت در جلسات مذهبی و بسیاری فعالیت های دیگر از جمله اقدامات این افراد بود. اگرچه نقش این افراد به مانند گروه اول نیست، اما اگر تلاش و مجاهدت این افراد نبود که مسئولیت خطیر انتقال اندیشه‌های امام خمینی به توده‌های مردم را برعهده داشتند، چه بسا نهضت حضرت امام به این سرعت در سراسر کشور گسترش نمی‌یافت. این افراد از آن جایی که شهرت انقلابیون طراز اول را نداشتند، لذا رژیم نیز در برخورد شدید و یا حتی حذف و قتل آنها با محدودیت و دشواری‌ کمتری مواجه بود، به همین دلیل این افراد در معرض خطرات دائمی جانی و دستگیری و زندان قرار داشتند. از جمله این افراد می‌توان به مرحوم «حاج احمد قدیریان» اشاره کرد. وی که ارتباط نزدیکی با شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسین بهشتی و سایر انقلابیون داشت، مبارزه‌ی خود را از اوایل دهه 40 آغاز کرد و تا پیروزی انقلاب در سال 1357 همواره در صحنه حضور فعالی داشت. آنچه در ادامه می‌آید نگاهی است به زندگی و مبارزات ایشان از دریچه‌ی اسناد و خاطرات.   

 

 دوران کودکی و پیشینه‌ی خانوادگی

حاج احمد قدیریان، فرزند «شعبانعلی» در سال 1313 ﻫ ش در محله‌ی پاچنار تهران و در یک خانواده‌ی مذهبی به دنیا آمد. وی دوران کودکی را در همان محله گذراند و با «شهید حاج صادق امانی» از چهره‌های مبارز خویشاوندی داشت.[1] وی از سال 1336 با شهید سید اسدالله لاجوردی آشنا شد و در سال‌های بعد این دوستی عمیق‌تر گردید. [2] مرحوم قدیریان ابتدا در خیابان استانبول مدتی شاگرد عطاری بود، اما به دلیل غیراسلامی بودن محیط از آنجا بیرون آمد. وی در این مورد می‌گوید:

«ارتباط من با شهید لاجوردی از سال‌های 7-1336 شروع شد. من در این سال‌ها وارد بازار و مشغول به کار شدم. قبل از آن در خیابان استانبول شاگرد عطاری بودم، البته زیاد آن‌جا نبودم و بیرون می‌آمدم. چون محیط خیابان خیلی فاسد و غیراسلامی بود و من نمی‌توانستم آنجا بمانم. بنابر این با پدرم صحبت کردم که من نمی‌توانم آنجا باشم و اگر بمانم، برایم مشکل ایجاد می‌شود.»

به این ترتیب وی از آنجا خارج و در بازار به عطاری مشغول شد. از جمله دوستان وی در این زمان که غالباً در مسجد شیخ علی حضور داشتند می‌توان به شهید صادق امانی، آقای یزدی‌زاده، سید تقی خاموشی، شهید سید اسدالله  لاجوردی و … اشاره کرد.  

 

ورود به فعالیت‌های سیاسی و آشنایی با حضرت امام(ره)

حاج احمد قدیریان از همان دوران کودکی به دلیل آشنایی با کسانی چون شهید صادق امانی وارد فعالیت سیاسی شده و علیه اقدامات سیاسی و غیر مذهبی رژیم که در دهه‌ی 20 و 30 شکل خاصی به خود گرفته بود تلاش می‌کرد. در این دهه رواج اندیشه‌های ضد اسلامی کسانی چون احمد کسروی نهایتاً به ظهور جمعیت فدائیان اسلام به رهبری شهید حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب صفوی منتج گردید که به تدریج با اقدامات و نقشی که آنها در جریان ملی شدن نفت برعهده داشتند و ارتباط نزدیک آنها با آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، مورد توجه اکثر نیروهای مذهبی قرار گرفتند.

مرحوم قدیریان از همان آغاز فعالیت سیاسی امام خمینی در کنار ایشان قرار گرفت و با شجاعت به تبلیغ اندیشه‌های ایشان پرداخت. وی زمان آشنایی با امام را پس از ارتحال آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی می‌داند:

«وقتی که حضرت آیت‌الله بروجردی فوت کردند، دولت برنامه‌ریزی کرده بود که مرجعیت را به نجف و آقای حکیم بکشاند. البته مراجع ایران مخالف این موضوع بودند و حضرت امام خمینی(ره) نیز در همین زمان به واسطه مبارزاتشان شهرت پیدا کردند. بنابراین بچه‌های مذهبی بازار و به ویژه مسجد شیخ علی که دنبال مبارزه بودند، گرد آیت‌الله خمینی جمع شدند. همچنین در مسأله تعیین مرجعیت و ارتباط با امام خمینی، به واسطه رفت و آمد به قم با دیگر مبارزان مذهبی نیز آشنا شدیم. ارتباط من با آقای لاجوردی تقریباً از همین زمان خیلی نزدیک و زیاد شد.» [3]

 

انتشار اعلامیه‌های امام(ره) و اولین دستگیری

پس از اینکه مبارزه‌ی امام علیه رژیم علنی شد، ایشان جزو اولین کسانی بود که به انتشار اعلامیه‌های امام اقدام کرد. مرحوم قدیریان اولین اقدام سیاسی‌اش را آتش زدن تعدادی از چادرهای انتخاباتی در 6 دی 1341 می‌داند. [4] وی پس از حوادث قم در سال 1342 بر فعالیت خود خصوصاً در انتشار اعلامیه‌های امام افزود و به همین دلیل نیز در تاریخ 16 / 2 / 1342 برای اولین بار دستگیر شد. سند زیر به دستگیری ایشان و کشف تعداد زیادی اعلامیه از مغازه‌ی وی اشاره دارد.

«در ساعت 18 روز 16 / 2 / 1342 مغازه سقط فروشی آقای حاج احمد قدیریان واقع در بازار مسجد جامع با حضور اینجانبان امضاءکنندگان زیر مورد بازرسی قرار گرفت و تعداد 500 برگ اعلامیه آیت‌الله خمینی از داخل دبه روغن کشف گردید. … »[5]

براساس سند دیگری از ساواک این اعلامیه‌ها به شرح زیر بوده‌اند:

«1- تعداد اعلامیه مجلس ختم از ساعت 18 تا 11 صبح 24 / 4 به مناسبت فوت آقا سید عبدالهادی شیرازی

2- تعداد 17 (هفده) برگ اعلامیه اظهار تأثر جامعه روحانیت تهران به مناسبت فاجعه دلخراش شهرستان مذهبی قم

3- تعداد سه برگ اعلامیه متن اعلامیه حضرت حجت‌الاسلام آقای خمینی

4- یک برگ تشکر و … مربوط به آقای شریعتمداری به تاریخ  10 ذی‌قعده 1382

5- یک برگ اعلامیه جامعه روحانیت تهران

6- تعداد چهار برگ اعلامیه دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت چهلمین روز شهادت فرزندان فدائی اسلام در مدرسه فیضیه قم

7- یک کتابچه غروب آفتاب در اندلس چاپ دوم

8- یک جلد کتاب وسیله تألیف حضرت مستطاب حجت‌الاسلام محمدباقر رشاد زنجانی

9- یک عدد عکس آیت‌الله سید محمود طالقانی که در روی آن نوشته است متجاوز از سه ماه در زندان استبداد به سر می‌برد

10- تعداد 25 نسخه روزنامه ندای حق …» [6]

همان‌گونه که گفته شد از مهم‌ترین اقدامات مرحوم قدیریان انتشار اعلامیه‌های امام بود، وی این اعلامیه‌ها را با  زحمات فراوان تکثیر و توزیع می‌کرد. در خاطرات ایشان در همین مورد توضیحاتی ارائه شده است:

«در قبل از انقلاب کسب و کار ما پوشش مبارزاتی بود؛ یعنی اگر ما کسب و کاری داشتیم، عمده محور کار، مبارزه علیه حکومت بود. ما با مرحوم حاج صادق امانی و به واسطه ارتباطی که ایشان با گروه‌های مختلف داشت، همه‌ی اعلامیه‌های حضرت امام را به دست آورده و به چاپ می‌رساندیم. ما در جلساتی که داشتیم سعی می‌کردیم همه‌ی اعلامیه‌هایی که به نفع روحانیان و برای پیشبرد نهضت حضرت امام علیه حکومت طاغوت بود چاپ کنیم. فعالیت ما در این زمینه آن قدر گسترده بود که اگر اعلامیه‌ای در هر استانی چاپ می‌شد، ما تماس داشتیم و یک نسخه از آن را به دست آورده و در تهران چاپ می‌کردیم. ما در رابطه با اینکه بتوانیم کاری برای پیشبرد نهضت انجام دهیم، آرامش نداشتیم؛ همه‌ی همت و تلاش ما این بود که ببینیم امام اعلامیه‌اش چه موقع می‌رسد.

چاپ اعلامیه‌ها بدین صورت بود که با یک چاپ‌خانه قرار گذاشته بودیم و وقتی این چاپ‌خانه گرفتار می‌شد، با چاپ‌خانه دیگری برای چاپ و تکثیر قرار می‌گذاشتیم. این کار در آن زمان مشکلات خودش را داشت، به طور مثال برای چاپ اعلامیه آن موقع، زیراکس، فتوکپی و دستگاه‌های تکثیر نبود. ما اگر می‌خواستیم اعلامیه‌ای را چاپ کنیم، بایستی با استنسیل نخست فیلم بگیریم. بنابراین اگر می‌خواستیم صد یا دویست تا اعلامیه چاپ کنیم، آن وقت ساواک متوجه می‌شد و دنبال این بود که ببیند این استنسیل کجاست و اعلامیه‌ها در چه مکانی دارد چاپ می‌شود. چون چاپ‌خانه‌های بزرگ و انبار کاغذ به طور معمول در اختیار سازمان‌های دولتی بود. ما در مسیر مبارزه با مشکلات عدیده‌ای مواجه بودیم و این فقط یک مورد از مشکلات ما بود.

جلساتی که باید در آن حرف‌های سیاسی بزنیم خصوصی بود و در خانه افراد عضو جلسه، شب‌های شنبه گردهمایی داشتیم. اما جلسات عمومی در مسجد شیخ علی در بازار آهنگران - که الان هم مسجد دایر است- برگزار می‌شد و دیگران هم می‌آمدند. در این جلسات بحث قرآن و تفسیر قرآن داشتیم، ما آنجا تیم‌بندی شده بودیم و برنامه‌های گوناگونی داشتیم. به طور مثال توضیح‌المسائل حضرت امام را با پوشش توضیح‌المسائل افراد دیگر به حاضرین آموزش می‌دادیم و فعالیت‌های مذهبی ما در راستای مبارزه بسیار زیاد بود.»[7]

در سند دیگری در سال 1345 از منابع ساواک خواسته شده تا هنگام انتشار نشریات بعثت و انتقام دو نشریه‌ای که نقش مهمی در مبارزه علیه رژیم برعهده داشتند، کنترل خود را بر فعالیت‌های قدیریان بیشتر کنند:

«خواهشمند است دستور فرمائید مأمورین مربوطه مترصد باشند که مقارن با انتشار نشریات مضره بعثت و انتقام چگونگی را به موقع اطلاع تا اعمال و رفتار نام‌برده بالا وسیله اکیپ تعقیب تحت مراقبت قرار گیرد. ضمناً اصلح است نشانی کامل محل سکونت فعلی شخص مزبور در اختیار آن ساواک قرار گیرد که هنگام انجام عملیات تعقیب مواجه با اشکالی نگردد»[8]

در سند دیگری از ساواک می‌خوانیم:

«با تحقیقاتی که به عمل آمده است، نامبرده بالا از توزیع‌کنندگان اعلامیه‌های مربوط به روحانیون افراطی و همچنین نشریات انتقام و بعثت می‌باشد، کما اینکه دو روز قبل در مغازه خود با شخصی تلفنی صحبت می کرده و به مخاطب اظهار داشته است به خدا قسم تاکنون منتشر نشده نه انتقام و نه بعثت چنانچه منتشر گردید فوراً شما را خبر خواهم کرد. اعمال و رفتار نام‌برده تحت نظر قرار دارد و به محض مشاهده فعالیت مضره و مشکوک اقدامات لازم معمول، نتیجه به آن اداره اعلام خواهد شد»[9]

 

دستگیری‌ها و احضارها

مرحوم قدیریان به دلیل فعالیت‌هایش به نفع امام و سایر زندانیان سیاسی، بارها به ساواک احضار و مورد تذکر و اخطار قرار گرفت که در مجموع به 17 بار می‌رسد. اولین احضار و دستگیری همان‌گونه که ذکر شد به اردیبهشت سال 1342 باز می‌گشت. وی در 19 خرداد 1342 نیز به دلیل بستن مغازه‌ی خود در 15 خرداد دستگیر شد و در 4 / 4 / 1342 آزاد گردید.[10] در سندی به سال 1355 به این بازداشت‌های مکرر اشاره شده است:

«برابر سوابق موجود مشارالیه یکی از طرفداران و افراد فعال و سرسخت روحانیون مخالف به ویژه خمینی بوده و تا سال 2534 [1354] شدیداً فعالیت‌هایی در زمینه توزیع اعلامیه‌های مضره به سود روحانیون مزبور داشته و چندین نوبت از طرف سازمان اطلاعات و امنیت تهران احضار و تذکرات لازم داده شده است»[11]

براساس اسناد ساواک وی هر بار پس از آزادی فعالیت‌های خود را مجدداً ادامه می‌داده است. در سند زیر که به 26 / 10 / 1344 باز می‌گردد آمده است:

«آقای احمد قدیریان و آقای مصدقی که هر دو نفر از بازرگانان بازار مسجد جامع هستند و محل کار آنها نیز جنب مسجد جامع است در چند روز اخیر با کمک یکدیگر فعالیت‌های تبلیغاتی جدیدی را به سود خمینی آغاز کرده‌اند. نام‌بردگان در هفته گذشته از طرف ساواک تهران احضار شده و به آن‌ها گفته‌اند که تصمیم به جمع‌آوری وجوهی به نفع زندانیان و فعالیت‌های مخفی دارند و آنها انکار کرده‌اند. آقای مصدقی اخیراً از زندان آزاد شده و آقای قدیریان تاکنون چندین بار به ساواک احضار گردیده [است]»[12]

بر اساس اسناد ساواک از محل اجتماع مرحوم قدیریان و دیگر هم‌فکران انقلابی وی در بازار به شدت مراقبت می‌شده است. از محل‌های تجمع این افراد می‌توان به مسجد ملک و مسجد شیخ علی واقع در بازار اشاره کرد. در این جلسات علاوه بر مباحث سیاسی، نحوه‌ی مبارزه و چگونگی انتشار اعلامیه نیز بررسی می‌شد. از چهره‌های مهم این تشکیلات اسداله بنکدار بود که رابطه نزدیکی با مرحوم قدیریان داشت. در سندی از ساواک به کنترل این افراد اشاره شده است:

«اکثر اعلامیه‌های منتشره در بازار اخیراً به وسیله اسداله بنکدار توزیع می‌‌شود و مسلماً نام‌برده از چاپ و همچنین ناشرین آن با اطلاع است و همان طوری که قبلاً اعلام گردیده باید اعمال و رفتار وی برای مدت یک ماه از طرف یک تیم تعقیب و مراقبت تحت نظر قرار گیرد تا محل چاپ و عاملین توزیع اعلامیه‌ها مشخص گردد»[13]

مرحوم قدیریان از مهم‌ترین چهره‌ها در این زمینه بود، وی در خاطراتش به این مسأله اشاره کرده می‌نویسد:«با توجه به مسائلی که برای من پیش آمد و دیگر برای ساواک شناخته شده بودم، قرار بر این شده که من کنار بکشم.»[14] به همین دلیل برای مدتی برخی دیگر از چهره‌های انقلابی وظیفه انتشار اعلامیه‌های امام و سایر مراجع را انجام می‌دادند.

وی در خاطراتش یکی از علل دستگیری‌های پی در پی‌اش را احتمالاً نفوذ افرادی از ساواک در تشکیلات انقلابیون یا حساسیت ساواک نسبت به فعالان سیاسی دانسته است. [15]

در اوایل سال 1350 هنگام عزیمت به مکه مکرمه، وسایل مرحوم قدیریان به وسیله‌ی مأمورین ساواک به سرقت رفته و مشکلات زیادی برای ایشان به وجود آمد. این موضوع نشان می‌دهد که آقای قدیریان به طور مرتب به وسیله ساواک کنترل و مراقبت می‌شده است.  در سندی از ساواک آمده است:

«خواهشمند است دستور فرمائید… کلیه اعمال و رفتار و تماس‌های نام‌برده بالا را به نحو کاملاً غیرمحسوس و به وسیله منابع مربوطه تحت نظر قرار داده و در صورت مشاهده فعالیت مضره و مشکوکی مراتب را به این اداره کل اعلام دارند»[16]

 

ترور حسنعلی منصور

جمعیت موتلفه اسلامی که از ائتلاف 3 هیأت مذهبی؛ هیأت مسجد امین الدوله، هیأت مسجد شیخ علی و هیأت اصفهانی‌ها در منزل حضرت امام در سال 1342 شکل گرفته بود. در روند رویدادهای سال‌های 1342 و 1343 نقش مهمی ایفاء ‌کرد.

پس از تبعید حضرت امام در 13 آبان 1343 که به دنبال مواضع ایشان علیه اقدام دولت در اعطای حق کاپیتولاسیون به مستشاران آمریکایی بود، بسیاری از نیروهای مذهبی و انقلابی، دولت حسنعلی منصور عاقد این قرارداد ننگین کاپیتولاسیون را فاقد مشروعیت دانسته و لذا به دنبال حذف این مهره‌ی وابسته به آمریکا بودند.[17] در همین زمان حسنعلی منصور توسط برخی از اعضای موتلفه ترور گردید. مرحوم احمد قدیریان براساس اسناد ساواک از جمله افرادی بود که به دلیل ارتباط با اعضای هیئت موتلفه از همان ابتدای مورد مراقبت قرار گرفته و در سال‌های بعد نیز به همین دلیل مورد حساسیت بوده است. [18]

 

تدارک مراسم جهت سالگرد قیام 15 خرداد و مدرسه فیضیه

از جمله اقدامات شجاعانه حاج احمد قدیریان که در اسناد ساواک نیز انعکاس داشت، تلاش ایشان و تعداد دیگری از نیروهای انقلابی، خصوصاً فعالین بازار برای برگزاری سالگرد مراسم 15 خرداد بود. این اقدام در مقطعی که رژیم به شدت به دنبال سرکوب طرفداران امام و محوکردن خاطره‌ی این روز تاریخی بود، اقدامی بسیار مخاطره‌آمیز با ریسک بالا به حساب می‌آمد. در اسناد ساواک آمده است که حاج احمد قدیریان با وجود همه‌ی مخاطرات موجود به دنبال برگزاری باشکوه این مراسم بوده است:

«حاج احمد قدیریان شغل عطار در بازار مقابل مسجد جامع که از افراد ناراحت و از طرفداران روحانیون مخالف دولت می‌باشد و تاکنون فعالیت زیادی در این مورد نموده است به منبع اظهار داشت همین روزها آیت‌الله خمینی در کمال رفاه و آسایش به سر می‌برد و به زودی به ایران مراجعت خواهد نمود. نام‌برده افزود بچه‌ها در شب 25 بهمن که مصادف با شب چهارمین سال شهدای مدرسه فیضیه قم می‌باشد برنامه‌هایی دارند که در مسجد حاج ابوالفتح اجرا خواهند کرد و چنانچه از طرف مأمورین انتظامی جلوگیری به عمل آمد ممکن است در مسجد نور در خیابان خراسان و یا مسجد لرزاده اجتماع نمایند و به این مناسبت اعلامیه‌های هم پخش خواهد شد»[19]

این مراسم به دلیل کنترل رژیم، در مساجد مورد ذکر برگزار نشد. در سندی از ساواک در این مورد آمده است:

«نامبرده بالا [قدیریان] از ایادی فعال و سرسخت روحانیون افراطی به خصوص خمینی است و چنانچه فرصتی به دست آورد در این مورد فعالیت و تبلیغ خواهد کرد و نیز اکثراً اعلامیه مربوط به روحانیون را توزیع می‌نماید. با اینکه قبلاً چندبار از طرف این ساواک به وی تذکر داده شده است که متوجه اعمال و رفتار خود باشد معهذا با این موضوع توجه چندانی ننموده و به قول خود مبنی بر عدم فعالیت به نفع روحانیون افراطی وفادار نیست. منظور مشارالیه از ذکر اینکه برنامه‌هایی دارند همان تظاهراتی بوده که قرار بود در مسجد ملک و یا مسجد جزایری و یا لرزاده به مناسبت سالروز حادثه مدرسه فیضیه قم ترتیب دهند ولی با پیشگیری‌های این ساواک و مأمورین انتظامی انجام نگردید.» [20]

 

برگزاری جلسات هفتگی بنیاد رفاه و تعاون اسلامی

در اسناد بازجویی‌های شهید لاجوردی در کتاب «یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید اسداله لاجوردی» به تفصیل راجع به این بنیاد و چگونگی تشکیل آن آمده است. در اینجا فقط باید اضافه کرد که این بنیاد در دهه 40 به منظور انجام فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی شکل گرفت.[21] این بنیاد در سال 56 و 57 بر میزان فعالیت‌هایش افزود، مرحوم قدیریان راجع به این جلسات معتقد است که در سال 1356 وی و هم‌فکران انقلابی‌اش به خصوص شهید آیت‌الله بهشتی به منظور ساختن کادرهای مبارزاتی از میان جوانان و دادن مأموریت لازم به آنها، اقداماتی در جهت دادن آموزش‌های عقیدتی و سیاسی به نیروهای جوانان را آغاز کرده و بسترهای انجام فعالیت‌های جدی را برای مبارزه نهایی با رژیم آماده ‌کرده اند. جلسات هفتگی بنیاد رفاه و تعاون اسلامی در همین زمینه بوده است. وی در این مورد می‌نویسد:

«از جمله این جلسات که به صورت مرتب و با حضور بیشتر مبارزین مذهبی برگزار می‌شد، جلسات هفتگی بنیاد رفاه و تعاون اسلامی بود. در اساس‌نامه این بنیاد هدف از تأسیس آن کمک به تأمین و بهبود زندگی فرهنگی، مادی و معنوی نیازمندان و تهیه کار برای آنان و تأسیس درمانگاه‌ها، آموزشگاه‌ها و نشر معارف اسلامی و انتشار کتب بیان شده بود. البته ناگفته پیدا بود که این جلسات و بنیاد، پوششی برای مبارزه و پیشبرد اهداف نهضت اسلامی به شمار می‌رفت. شهید باهنر، حاج مهدی غیوران، حاج حسین اخوان فرشچی، سید تقی خاموشی و حاج حسین مهدیان از موسسین این بنیاد بودند. بنده نیز در این جلسات حضور داشتم و البته این مسئله از دید دستگاه امنیتی رژیم پنهان نبود و اسناد به جامانده از ساواک به خوبی گویای این مطلب است.»[22]  

 

افزایش فعالیت در بازار پس از شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در سال 1356

پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی - فرزند ارشد حضرت امام - موجی از همدردی که مخالفت علنی با رژیم پهلوی بود سراسر کشور را فراگرفت و مراسم متعددی به همین منظور از سوی اقشار مختلف مردم برگزار شد. مرحوم قدیریان در این زمان در بازار تهران فعالیت می‌کرد و نقش مهمی در برگزاری مراسم ختم شهید آیت‌الله مصطفی خمینی در مسجد ارک برعهده داشت. وی در خاطراتش می‌نویسد:

«در این زمان من به همراه تعدادی از مبارزین در تهیه و تدارک برگزاری این مراسم، به ویژه در محدوده بازار فعال بودیم. ساواک نیز در همین زمان فعالیت خود را به طور نامحسوس گسترش داده بود و به طور مخفی به دستگیری مبارزین و سخنرانان می‌پرداخت و البته با گسترش مخالفت‌ها و تظاهرات پیوسته مردمی در قم، تبریز، یزد و … این دستگیری‌ها شکل آشکار و گسترده به خود گرفت و حتی نیروهای نظامی در خیابان‌ها به سوی مردم آتش گشودند. علاوه بر این، موضع‌گیری حضرت امام و پیامشان در شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، برای ما نیروهای مبارز بسیار روحیه‌بخش و جالب بود. ایشان درگذشت [حاج آقا مصطفی] را به الطاف خفیه پروردگار تعبیر کردند که در حقیقت هم الطاف خفیه بود؛ یعنی جرقه‌ای خورد. هر چند فقدان ایشان در جریان مبارزات ضایعه‌ای بزرگ بود، چون حاج آقا مصطفی اگر می‌بود برای همه انقلابیون، به خصوص بعد از پیروزی انقلاب خیلی کمک بود.»[23]  

از جمله اقدامات حاج احمد قدیریان در این زمان علاوه بر حضور در جلسات سیاسی و تظاهرات، کادرسازی و شناسایی افراد برای مبارزه بود. وی همچنین در این زمان به صورت گسترده اعلامیه‌های امام و سایر علما را در تهران منتشر می کرد و در بسیج تظاهرات نقش فعالی داشت. وی در این مورد می‌نویسد:

«در تظاهرات خیابانی سال 57، با تشکیل ایستگاه‌های صلواتی و پخش نان شیرمال و خرما از مردم پذیرایی می‌کردیم. روز قبل از تظاهرات به چند نانوایی سفارش نان می‌دادیم و بعد از گرفتن به قطعات مختلف تقسیم نموده و برای روز بعد که تظاهرات بود بسته‌بندی می‌کردیم. در عملیات تدارکات راهپیمایی تعدادی از دوستان به ویژه شهید صادق اسلامی و دیگران ما را یاری می‌کردند. این برنامه هر هفته هنگام راه‌پیمایی اجرا می‌شد و ما این بسته‌ها را در صندوق عقب ماشین‌هایی که در طول خیابان آزادی پارک کرده بودیم جاسازی و از همان جا تقسیم می‌کردیم. این حرکت در روحیه تظاهرکنندگان اثر مثبتی داشت، چون افراد شرکت‌کننده همراه خودشان بچه‌های کوچک و خردسال داشتند که آنها استفاده می‌کردند.»[24]  

حاج احمد قدیریان در تحلیلی از انقلاب اسلامی، اوج مبارزات مردم علیه رژیم را شهریور 1357 و پس از نماز عید فطر به امامت شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح در تپه‌های قیطریه و راهپیمایی پس از آن می‌داند. وی که روز بعد یعنی17 شهریور در میدان شهدا حضور داشت، در مصاحبه‌ای می‌گوید:

«من در خیابان ایران بودم و هنوز به میدان 17 شهریور نرسیده بودم که دیدم مردم جنازه‌ای را روی یک تخت گذاشته‌اند و می‌برند. عده زیادی هم جنازه را تشیع کردند. من هم داخل جمعیت شدم و همراه آنها شعار «الله اکبر» و «برادر به پا خیز- برادرت کشته شد» دادم. همراه جنازه تا کوچه آبشار رفتم، که باز در آنجا مأمورین به مردم تیراندازی کردند. آمبولانس‌ها پشت سر هم و آژیر کشان می‌آمدند و جنازه‌ها را می‌بردند. از یکی از راننده‌ها پرسیدم که جنازه‌ها را کجا می‌برید؟ جواب داد بیمارستان سوم شعبان. هرجور بود خودم را به بیمارستان رساندم، چون همه می‌شنیدیم که اگر مأموران ساواک به بیمارستان بیایند کسانی را که تیر خورده‌اند با خود خواهند برد، به همین دلیل با عده‌ای از مردم تصمیم گرفتیم در بیمارستان بمانیم و مراقب باشیم که زخمی‌ها را نبرند…»[25]  

وی راجع به تأثیر فاجعه 17 شهریور بر روند انقلاب اسلامی می‌گوید:

«فوق‌العاده تأثیرگذار بود، زیرا عده‌ای از مردم که تا آن زمان هنوز در ماهیت خون‌ریز رژیم شاه شک داشتند به صف مردم پیوستند و رژیم به سرعت رو به سقوط نهاد. از آن روز به بعد مردم یکدل و یکپارچه به فرامین امام گوش فرا می‌دادند و طبق اعلامیه‌های ایشان حرکت می‌کردند و دیگر هیچ فرد و هیچ گروهی نمی‌توانست در مسیر انقلاب تأثیر بگذارد و در رهبری آن تردید به خرج دهد»[26]

 

همکاری نزدیک با شهید بهشتی و سایر انقلابیون و عضویت در کمیته استقبال از امام(ره)

مرحوم قدیریان سابقه‌ی آشنایی با آیت‌الله شهید بهشتی را اوایل دهه 40 می‌داند. این رابطه به تدریج چنان مستحکم شد که ایشان به یکی از معتمدین و نزدیکان شهید آیت‌الله بهشتی تبدیل گردید، خصوصاً در سال‌های 56 و 57 اقدامات متعددی از جمله جمع‌آوری پول برای مردم لبنان و سفر به این کشور برای کمک به شیعیان و همچنین همراهی و مساعدت با شهید آیت‌الله بهشتی در جلسات شورای انقلاب در قم را انجام می‌داد. [27]

حاج احمد قدیریان پس از هجرت امام(ره) به پاریس به همراه بسیاری از مبارزان، خصوصاً اعضای هیأت موتلفه با اسلحه‌هایی که شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو تهیه و در خیابان ایران انبار کرده بودند، خود را برای مبارزه مسلحانه با رژیم آماده می‌کردند که به دلیل مخالفت امام(ره) با مبارزه مسلحانه این اقدام عملی نشد. [28]

پس از قطعی شدن بازگشت امام در بهمن 1357، نیروهای انقلابی کمیته‌ای را برای تدارک مراسم استقبال از امام تشکیل دادند. برخی اعضای کمیته استقبال عبارت بودند از آقایان حبیب‌الله عسکر اولادی، مقصودی، اسدالله بادامچیان، محسن رفیق دوست، شهید محمدعلی رجایی و احمد قدیریان که با مدیریت شهید آیت‌الله بهشتی اقدامات لازم را انجام می‌دادند. مرحوم قدیریان برای اعضای کمیته استقبال کارت‌هایی تهیه کرده بود که بدون آنها امکان ورود و خروج به مدرسه رفاه وجود نداشت. وی راجع به عملکرد این کمیته هنگام ورود امام می‌نویسد:

«همه کارها برنامه‌ریزی و تقسیم شده بود. من هم در خدمت شهید بهشتی بودم. قرار بود مردم جاهای خاص مستقر باشند. ولی وقتی امام آمدند، اوضاع به هم ریخت و دیگر هیچکس سرجای خودش نبود. اوضاع کشور هم ثبات نداشت و هرلحظه این احتمال وجود داشت که فرماندهان ارتش کودتا کنند و خلاصه همگی به شدت نگران بودیم. شهید بهشتی هم دائماً به ما هشدار می‌داد که مراقب باشیم. چون فرماندهان ارتش به فکر کودتا هستند»[29]    

وی که در کمیته‌ی حفاظت از امام نیز حضور داشت، راجع به احتمال کودتا در 21 بهمن می‌گوید:

«چند روز بعد از آمدن امام، شهید بهشتی به همه ما دستور دادند که مسلح شویم، مخصوصاً در روز 21 بهمن که احتمال وقوع کودتا بسیار زیاد شد. ما به وسیله دوستان مخصوصاً آقای چهپور، سلاح‌ها را به مدرسه رفاه آوردیم. شهید بهشتی هم دستور دادند که در شمال، غرب، شرق و مرکز تهران ذخیره اسلحه داشته باشیم. ما هم سلاح‌ها را داخل چمدان ریختیم و در خانه‌های افرادی که به آن‌ها اطمینان داشتیم جاسازی کردیم. من هم از قبل عده‌ای را آموزش نظامی داده بودم که در صورت ضرورت بتوانند از اسلحه استفاده کنند. همه این کارها با مدیریت شهید بهشتی انجام شدند و من هم گزارش همه کارها را شخصاً به ایشان می‌دادم»[30]

 

مشاغل و مناصب پس از انقلاب

مرحوم قدیریان پس از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 هم‌چنان در صحنه‌ی مبارزه و دفاع از انقلاب اسلامی باقی ماند و مصدر خدمات و مشاغل مهمی قرار گرفت. اولین وظیفه‌ی رسمی وی نظارت بر پادگان لویزان و جلوگیری از خروج مهمات و سلاح‌هایی آن به وسیله گروه‌های مخالف و فرصت‌طلب بود. ایشان سپس در کنار شهید آیت‌الله محمد قدوسی و شهید سید اسدالله لاجوردی، به عنوان معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب به انجام وظیفه مشغول شد و توانست بسیاری از توطئه‌ها علیه نظام اسلامی را خنثی و نقش مهمی در ثبات کشور بر عهده داشته باشد.[31]  مرحوم قدیریان سپس به عنوان بازرس کل بنیاد شهید منصوب گردید. وی در بسیاری از حوادث مهم انقلاب مانند کودتای نوژه، ماجرای سعادتی، مسائل آذربایجان و … حضور فعالی داشت. مرحوم قدیریان در دی ماه 1359 به عنوان مسئول ستاد مبارزه با مواد مخدر انتخاب شد. از دیگر سمت‌های ایشان می‌توان به مدیریت کل پشتیبانی وزارت سپاه پاسداران، و … اشاره کرد. حاج احمد قدیریان سرانجام پس از سال‌ها تلاش و مجاهدت در 26 خرداد 1391 درگذشت.

مقام معظم رهبری در پیامی درگذشت ایشان را تسلیت گفتند. متن پیام به شرح زیر است:

«بسمه تعالی»

خانواده محترم قدیریان

درگذشت دوست دیرین و صمیمی و یار وفادار انقلاب، مرحوم آقای حاج احمد قدیریان موجب تأثر عمیق اینجانب گردید. یاد خدمت مخلصانه آن مرحوم به انقلاب در سال‌های سخت مبارزه و در دوران پیروزی انقلاب تا اکنون هرگز فراموش نخواهد شد و در میزان عدل و فضل الهی موجب مرحمت و مغفرت حضرت حق خواهد بود.انشاءالله.

اینجانب به همسر محترم و فرزندان گرامی آن مرحوم و به خانواده‌های عزادار صمیمانه تسلیت عرض می‌کنم و اجر و صبر برای آنان مسئلت می‌نمایم.»

 

ارتباط با مقام معظم رهبری

این مقاله را با خاطره‌ای از مرحوم قدیریان راجع به ارتباط با مقام معظم رهبری به پایان می‌بریم:

«یادم هست که رژیم شاه حضرت آقا را به همراه چند تن به ایرانشهر تبعید کرده بود. شهید صادق اسلامی گفت: «دلم می‌خواهد کاری کنیم که ایشان در تبعید یک کمی راحت‌تر باشند» ایشان گفت: «توسط یکی از اقوام به ایشان گفته‌ایم که چه کاری از دستمان ساخته است و منتظریم ببینیم چه می‌فرمایند.» بالاخره به ما خبر دادند که حال ایشان خوب است و فرموده‌اند: «اگر می‌توانید وسیله‌ای برایم جور کنید که بتوانم به شهرهای مجاور و محله‌های شهر بروم و سخنرانی و تبلیغ کنم خیلی خوب می‌شود.» من به شهید اسلامی گفتم: «خودم وسیله نقلیه‌ای را تهیه و آن را به ایرانشهر ارسال می‌کنم.» بالاخره ماشین را با سی هزار تومان خریدم و سند آن را به نام حضرت آقا زدم و سند را هم به خانه ایشان در مشهد فرستادم که اگر یک وقت ساواک فهمید، بگویم ماشین مال خودشان بوده است. در هر حال پسر آقای چهپور ماشین را به ایرانشهر برد. ده روز طول کشید و ما نگران بودیم که بالاخره قضیه چه شد؟ بعد از ده روز آقای چهپور خبر داد که ماشین به سلامت به دست آقا رسیده است.

بعد از تبعید ایشان ماشین را به تهران و جلوی منزل شهید اسلامی منتقل می‌کنند. ماشین نیاز به تعمیر داشت که این کار را انجام دادم و دوباره ماشین را به خدمت آقا فرستادم. آقا با ماشین به مشهد رفتند و بعد هم دیگر نفهمیدم آن ماشین چه شد، چون آقا هر وقت به تهران تشریف می‌آوردند، از ماشین من استفاده می‌کردند.

بعد از پیروزی انقلاب و هنگامی که ایشان رهبر شدند یک روز یک آقای روحانی به بیت رهبری مراجعه و درخواست می‌کند که آقا سند انتقال ماشین را امضا کند. آقا می‌فرمایند به قدیریان بگویید برود ببیند موضوع از چه قرار است. من به بیت رفتم و دیدم این آقای روحانی کنار همان پژو ایستاده است. پرسیدم «چه شده است؟» جواب داد: «من این ماشین را فروخته‌ام حالا که استعلام کرده‌ام، دیده‌ام به اسم حضرت آقاست. لطف کنند سند انتقال را امضاء کنند.» من خدمت آقا رفتم و پرسیدم «قضیه ماشین پژو چیست؟» ایشان فرمودند من آن را فروختم و مقداری نقد گرفتم و بقیه پول را به من ندادند. بعد هم خبری نشد «پرسیدم» کسی را که ماشین را به او فروخته‌اید می‌شناسید؟» فرمودند: «خیر» دوباره نزد آقای روحانی برگشتم و پرسیدم: «چقدر پول می‌خواهد تا ماشین را به من بدهد؟» او همان مبلغ را که برای خرید ماشین داده بود گفت. من هم ماشین را خریدم و بعد از بازدید کامل تحویل ساختمان ریاست جمهوری دادم. یادم هست وقتی آقا به اتفاق بعضی اعضا ماشین را دیدند، خاطرات گذشته در ذهنشان مرور شد. بعد هم کمی با آن سواری کردند. بعد ماشین را به توقفگاه بیت بردند و الان آنجاست»[32]  

مرحوم قدیریان در خاطراتش به تفصیل به روابطش با مقام معظم رهبری خصوصاً در سال‌های تبعید ایشان به ایرانشهر صحبت کرده است.[33]  

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] وی خواهر زاده شهید حاج صادق امانی بود. در سند مورخه 23 / 3 / 1347 در همین مجموعه و نیز سند مورخه 12 / 10 / 1355 به آن اشاره شده است. در حاشیه یکی از اسناد آمده است: «با توجه به اینکه نامبرده بالا خواهرزاده صادق امانی (معدوم) و در گذشته در هیئت موتلفه و زمانی به طرفداری خمینی و متعصبین مذهبی فعالیت داشته از منابعی که به هدف هیئت مؤتلفه دسترسی دارند آموزش دهید که اعمال و رفتارش را تحت مراقبت قرار دهند.»

[2] در مورد روابط حاج احمد قدیریان با شهید سیداسدالله لاجوردی ر.ک: «مقاله لاجوردی به روایت حاج احمد قدیریان» مندرج در www.tebyan.net

[3] گفت و شنودی منتشر نشده با مرحوم احمد قدیریان. مندرج در سایت www.sajed.ir

[4] خاطرات حاج احمد قدیریان، جلد2، تهران، مجمع فرهنگی شهید آیت‌الله بهشتی، 1390.

[5] سند مورخه 16 / 2 / 1342 در انتهای همین مقاله.

[6] سند مورخه 17 / 2 / 1342 در انتهای همین مقاله.

[7] خاطرات حاج احمد قدیریان، جلد دوم، ص 25-24.

[8] سند مورخه 7 / 3 / 1345 در انتهای همین مقاله.

[9] سند مورخه 13 / 2 / 1344 در انتهای همین مقاله.

[10] سند مورخه 4 / 4 / 1342 و همچنین متن بازجویی ایشان که در انتهای همین مقاله آمده است.

[11] سند در انتهای همین مقاله آمده است.

[12] سند مورخه 26 / 10 / 1344 در انتهای همین مقاله.

[13] سند مورخه 27 / 1 / 1345 در انتهای همین مقاله.

[14] خاطرات، جلد 2، پیشین، ص 24.

[15] همان، ص 32.

[16] سند مورخه 15 / 1 / 53 در انتهای همین مقاله.

[17] برای اطلاع بیشتر از چگونگی ترور حسنعلی منصور ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید سید جواد اندرزگو، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[18] سند مورخه 23 / 3 / 1347 در انتهای همین مقاله.

[19] سند مورخه 18 / 11 / 1344 در انتهای همین مقاله.

[20] سند مورخه 24 / 11 / 1344 در انتهای همین مقاله.

[21] ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید سید اسدالله لاجوردی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[22] گفت و شنودی منتشر نشده با مرحوم حاج احمد قدیریان، پیشین.

[23] همان.

[24] گفت و شنودی منتشر نشده با مرحوم احمد قدیریان، پیشین.

[25] همان.

[26] همان.

[27] خاطرات، جلد 2، پیشین، ص 40-39.

[28] وی در خاطراتش می‌نویسد که این اسلحه‌ها بعد از انقلاب «که به عنوان معاون اجرایی دادستان کل خودم آنها را تحویل گرفتم» همان، ص 54.

[29] همان.

[30] همان، ص 58-56.

[31] ر.ک: خاطرات، پیشین، جلد 2، ص 100-66، رئیس جمهور وقت و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در پیام‌هایی درگذشت ایشان را تسلیت گفتند.

[32] گفت و شنودی منتشر نشده با مرحوم احمد قدیریان، همان.

[33] خاطرات، جلد 2، پیشین، ص 46-42.



شهید اسدالله لاجوردی و احمد قدیریان










































 

تعداد مشاهده: 21659


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.