21 شهریور سالگرد رحلت یاور امام(ره)، مرحوم آیتالله شهابالدین اشراقی
تاریخ انتشار: 21 شهريور 1403
تولد
آیتالله حاج شیخ شهاب اشراقی، معروف به «شهابالدین»، در شامگاه سیزدهم رجب سال 1344 ق (7 بهمن 1304ش)[1] در محله «سیّدان» شهر کریمهی اهل بیت(س)، قم، در خانوادهای که نسل در نسل از دودمان علم و فقاهت بودند، دیده به جهان گشود.
خانواده
جدّ پدری ایشان، آیتالله حاج میرزا محمد ارباب است که تمام اوقات خویش را در راه خدمت به دین مبین اسلام مصروف داشت. ایشان از اجلّه علماء و محدثان و حکما و متکلمان بود.
آیتالله ارباب که همواره در دفاع از حقوق مردم پیشقدم بود، در گرماگرم جریان مشروطیت و رویارویی مشروطه و مشروعه، همگام با دیگر علمای قم، جانب مشروعه را گرفت و به یاری آیتالله شیخ فضلالله نوری برخاست و اعلامیههای متعددی صادر نمود. ایشان در سال 1341 ق (1302 ش) در سن 68 سالگی از دنیا رفت و در قبرستان شیخان قم و در جوار مرقد میرزای قمی به خاک سپرده شد.
ایشان از دو ازدواج خود، صاحب 11 فرزند شد که 6 تن از آنان پسر و 5 تن دختر بودند. برخی از اولاد ذکور ایشان نام خانوادگی اشراقی و یکی از آنان، نام خانوادگی ربّانی را برای خود انتخاب نمودند.
آیتالله حاج میرزا محمدتقی بیک ارباب، معروف به ارباب جانبابا، پدر آیتالله شهابالدین اشراقی، که از فضلا و ادیبان و شاعران قم به شمار می رفت، از جمله اشراقیها بود.
هر چند آیتالله محمدتقی اشراقی نتوانست به مرتبه علمی پدر دست پیدا کند، ولی در سخنوری جایگاهی بس رفیعتر از پدر یافت؛ تا جائی که از او به عنوان «خدای سخن» تعبیر کردهاند. این شهرت به میزانی بود که این وجه از شخصیت وی بر توانایی علمی او سایه افکند که امروزه ایشان را بیشتر با قدرت بلاغت میشناسند تا تألیفات و کتابهایش. با این حال تفسیر سوره یوسف، تفسیر سوره اعلی و تفسیر سوره قلم از آثار منتشر شده او هستند. وی علاوه بر طبع روان در شعر، تقریرات درس فقه آیتالله شیخ عبدالکریم حایری یزدی و تعلیقاتی هم بر کتابهای فقهی، اصولی و فلسفی نگاشته است. آیتالله میرزا محمدتقی اشراقی در سال 1329 ش، در سن 58 سالگی، براثر ایست قلبی درگذشت.
کودکی و نوجوانی آیتالله شهابالدین اشراقی در محله «سیّدان» قم گذشت. تحصیلات سیکل اول را در مدرسه اوحدی سپری کرد و بعد از آن به دبیرستان حکیم نظامی[2] رفت و در همانجا دیپلم گرفت. در همین دوران بود که به یادگیری زبان فرانسه علاقه نشان داد و شروع بر آموزش آن کرد و بعد از مدتی به آن مسلط شد.
پایان دوران تحصیلات دبیرستانی ایشان همزمان با سقوط رضاخان، اشغال ایران و آزادیهای مختلف ناشی از آن بود. در این شرایط بر رونق حوزههای علمیه که در زیر چکمههای استبداد رضاخانی مورد شدیدترین هجمهها قرار گرفته بودند، افزوده شد و مردم متدین ایران نیز با برپائی مراسم آشکار مذهبی و تعظیم شعائر اسلامی که سال ها ممنوع بود، بر پر رونقتر شدن آن کمک شایان نمودند.
آیتالله شهابالدین اشراقی بلافاصله بعد از اتمام دوره دبیرستان وارد حوزه علمیه قم شد. ادبیات، منطق و فن تفسیر را در محضر پدر بزرگوارش، فلسفه را از علامه سید محمدحسین طباطبایی، شرح لمعه را از حاج شیخ جعفر صبوری قمی و بخشی از سطوح را نیز از آیتالله حاج سید محمدباقر سلطانی طباطبایی فراگرفت. خارج فقه و اصول را در محضر آیات عظام: حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، شیخ مرتضی حائری، حاج سید حسین طباطبایی بروجردی، حاج سیدمحمد محقق داماد، سید کاظم شریعتمداری و امام خمینی آموخت.
شرکت در درسهای خصوصی امام خمینی(ره) و شاگردی ایشان به مدت دوازده سال، باعث شد تا وی به درجه اجتهاد نائل آید و شاگردانی همچون آیتالله محمد محمدی گیلانی را در محضر خود بپروراند.
وصلت با خانواده امام خمینی(ره)
در سال 1329 ش آیتالله محمدتقی اشراقی از دنیا رفت و ادارهی املاک زراعی پدری به عهدهی آیتالله شهابالدین اشراقی قرار گرفت[3]. مسئولیت و مشغلهی بسیاری که از این رهگذر بر دوش او نهاده شد، به میزانی بود که فرصت شرکت در مباحث حوزوی را از ایشان سلب کرد. در همین ایام بود که پاسخ مثبت حضرت امام(ره) در دیماه 1329 به خواستگاری ایشان از سرکار علّیّه خانم صدیقه مصطفوی، دختر ارشد امام، به کمک آیتالله اشراقی آمد و ایشان را به حوزه بازگرداند. در بهمن همان سال جشن عقد برگزار گردید و چهارده ماه بعد یعنی بعد از عید نوروز سال 1331ش زندگی مشترک آن دو رسماً آغاز شد.
ثمرهی این ازدواج که اولینِ آنها پس از حدود یک دهه انتظار به دنیا آمد، هفت فرزند میباشد که به ترتیب سن عبارتند از: نفیسه . زهرا، نعیمه، علی، عاطفه، محمدتقی، مرتضی.
آغاز نهضت امام خمینی(ره)
نهضت حضرت امام خمینی(ره) در آغازین سالِ دههی چهل شمسی شروع شد. در این ایام که با رحلت آیتالله العظمی حاج آقاسید حسین بروجردی(ره) همراه بود، تشکیلات بهائیت که از دیرباز در دیوانسالاری رژیم پهلوی جای گرفته و به عنوان بازوی صهیونیست و بیگانگان فعالیت میکرد، اولین حرکت سازمان یافتهی خود را در قالب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و به وسیلهی دولت اسدالله علم مطرح کرد. یکی از مهمترین اجزای این لایحه حذف قید «اسلام» از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و همچنین قسم به «کتاب آسمانی» به جای قسم به «قرآن مجید» بود.
در این موقع که حوزهی علمیهی قم تحت تأثیر رحلت زعیم عالم شیعه حضرت آیتالله بروجردی قرار داشت و رژیم شاهنشاهی با ارسال تسلیت برای حوزهی علمیه نجف اشرف سعی در سوءاستفاده از این موقعیت داشت تا حوزهی قم را تهی جلوه دهد، حضرت امام خمینی پای به میدان مبارزه گذاشت و طی تلگرافی در 28 مهرماه 1341 خطاب به نخست وزیر وقت اسدالله علم اعتراض نمود. در این دوران مراجع و علمای تقریباً تمام شهرها یک موضع متحد علیه رژیم گرفتند.
هرچند طبع آرام آیتالله اشراقی شرایط سیاسی دیگری را طلب مینمود، اما شرکت و تلاش در تثبیت مرجعیت امام، مأموریتی بود که بر دوش او و دیگر شاگردان امام قرار داشت که میبایست به نحو احسن صورت پذیرد.
حضور آیتالله اشراقی در صحنهی فعالیتهای سیاسی از همین موقع آغاز شد. در این زمان، مجتهدان بزرگی چون آیات عظام: سید محسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی، سید عبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید شهابالدین مرعشی نجفی و سید محمدهادی میلانی، در قامت مرجعیت شیعه قرار داشتند و حضرت امام نیز که به صورتی مستوفی شایستگی جانشینی آیتالله العظمی بروجردی را دارا بود، با مطرح نمودن خود به هر شکل و شیوه مخالفت داشت؛ ولی طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و پس از آن مواد ششگانهی موسوم به انقلاب سفید شاه و ملت و در نهایت تصویب قانون مصونیت سیاسی آمریکاییان «کاپیتولاسیون» در سال 1343، ، شرایطی را فراهم کرد تا در کنار صلاحیت علمی، آزمونی نیز برای ابراز صلاحیت سیاسی و شجاعت علماء برگزار شود. صلاحیتی که حضرت امام خمینی در جریان مبارزات خود، به شایستگی آن را اثبات نمود.
اعلام عزای عمومی نوروز 1342ش که منجر به حادثه فاجعه آمیز دوم فروردین و حمله به مدرسه فیضیه قم و ضرب و جرح و کشتار طلاب علوم دینی و مردم شد؛ سخنرانی شدیداللحن امام خمینی(ره) در عصر عاشورای محرم 1383ق (13 خرداد 1342ش) را به دنبال داشت. این سخنرانی منجر به دستگیری امام در شب دوازدهم محرم الحرام (15 خرداد) گردید و همین امر، به قیام خونین 15 خرداد در شهرهای تهران، ورامین، کاشان، مشهد، اصفهان، شیراز، خمین و قم انجامید. مهاجرت علماء به تهران و تلاش یاران و هواداران امام خمینی، از جمله آیتالله شهابالدین اشراقی به آزادی امام خمینی از حصر و بازگشت ایشان به قم در روز شانزدهم فروردین سال 1343 منجر شد. اولین سند موجود در سوابق آیتالله اشراقی که در بایگانی ساواک جمع آوری و نگهداری شده، مربوط به همین دوران است. دورانی که ایشان به عنوان یار و یاوری امین در تمامی لحظهها در کنار امام قرار داشت[4] و به یکی از محورهای اصلی جریان انقلاب اسلامی مبدّل شد که همواره از سوی مأمورین ساواک مورد کنترل و آزار و اذیت بود.
پس از آن که با فشار علماء و مردم، زندانِ امام خمینی به حصرِ خانگی تبدیل شد، یکی از افرادی که به عنوان مشاور امام همراه ایشان، حصر خانگی را تجربه کرد، آیتالله اشراقی بود که با برخورد مدبّرانهی خود مشکلات ناشی از شرایط موجود را از سرِ راه برمیداشت.[5]
با پایان یافتن دوران حصر خانگی، حضرت امام خمینی در نیمه شب شانزدهم فروردین سال 1343ش به قم بازگردانده شد. این بازگشت پیروزمندانه موج شادی مردم قم و سایر شهرهای کشور را به دنبال داشت به گونهای که ضمن آذین بندی شهر قم، مردم سایر شهرها برای دیدار با امام راهی شهر قم شدند.[6] برگزاری جشنهای متعدد در شهر قم موجب شد تا حضرت امام برای قدردانی از مردم، نمایندگانی را به محل برگزاری جشنها اعزام نمایند که یکی از آنان آیتالله اشراقی بود.
حجتالاسلام سید محمود دعایی در اینباره گفته است:
«در جشن ما در مدرسه خان (بروجردی)، از سوی بیت امام خمینی، آقای اشراقی و حاج احمدآقا که هنوز دوران دانشآموزی را میگذراند، به عنوان نمایندگان امام شرکت کردند. حضور آیتالله شهابالدین اشراقی در این جشن به عنوان نماینده مرجع بازگشته از زندان و حصر، نشانهای بود از همراهی پایاپای آیتالله اشراقی با نهضت اسلامی.»
در این موقع، آیتالله اشراقی در نقشِ تنظیم کننده ارتباطات امام خمینی با عوامل رژیم شاهنشاهی ظاهر شد تا هم از فتنه انگیزیهایی که ممکن بود به نام امام و توسط دشمنان طراحی شود، جلوگیری نماید و هم نسبت به ادارهی امور بیت امام، نظارت مستقیم و بدون واسطه داشته باشد. نمونهای از این شیوهی برخورد در گزارش زیر آمده است:
«آقای شهاب اشراقی از طرف آقای خمینی تلفنی با اینجانب صحبت کرد و گفت: آقای خمینی گفتند به قرار اطلاع شیخ عباس طبسی را دستگیر کردند؛ ایشان در منزل من صحبت بر خلافی نکرده، شاید گزارش بر خلافی راجع به ایشان دادهاند. اینجانب جواب دادم: به آقا بگویید دستگیری ایشان مربوط به صحبت در منزل آقا نبوده، از مشهد مأمورین در تعقیب او بوده و در این جا او را دستگیر کردند و هیچ ارتباطی با آقای خمینی ندارد. آقای اشراقی مجدداً به[با] آقای خمینی مذاکره نمودند و ایشان پیغام کردند: به هر حال چون طبسی به دیدن من آمده، دستگیری او به حساب من گذاشته شده، از تیمسار پاکروان استدعا کنید به مصلحت است که ایشان را آزاد کنند.»[7]
نماینده تام الاختیار امام خمینی(ره)
هنوز مدت زمان کوتاهی از آزادی امام خمینی سپری نشده بود که دولت حسنعلی منصور – که به جای اسدالله علم روی کار آمده بود – با تصویب قانون مصونیت آمریکائیها، موسوم به کاپیتولاسیون، ایران را به صورت یکپارچه به امریکا واگذار کرد. حضرت امام خمینی که از طریق برخی از نمایندگان مجلس شورای ملّی از این مسئله آگاهی یافته بود، در چهارم آبان ماه 1343 در پیامی شورانگیز به روحانیون و مردم ایران، مخالفت خود را با آن اعلام کرد.
در این نوبت، نیروهای امنیتی رژیم به صورت شبانه به بیت امام در قم یورش بردند و پس از دستگیری، ایشان را به ترکیه تبعید نمودند. پس از این تبعید، امام خمینی، آیتالله شهید حاج آقامصطفی خمینی را به عنوان وکیل خود در کلیه امور تعیین نمود، ولی رژیم پهلوی که قصد خاموش کردن کاملِ شعلههای تازه برافروخته شدهی انقلاب اسلامی را داشت، حاج آقامصطفی را نیز دستگیر و روانهی ترکیه کرد. از این رو بود که ایشان طی نامهای، این نمایندگی را به آیتالله اشراقی محول نمود:
بسم الله الرحمن الرحیم
بعدالحمد و الثناء و الصلوة، فَاِنَّ جناب العلامه الفاضل حجتالاسلام آقای شیخ شهابالدین اشراقی دامت برکانه از قِبَل حقیر وکیل هستند در اخذ وجوه شرعیهای که بنا است به دست من برسد که از قِبَل آقای والد مدّظلّه وکیل هستم و وکیل در توکیل میباشم و آن را به مصارف شرعیه و محالِّ مقرره برسانند و یا آن که حفظ کنند تا تکلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز میتوانند که رسید داده و امضا فرمایند.
در تاریخ 25 شهر رجب المرجب 84 [9 / 9 / 1343]
سید مصطفی خمینی»[8]
این انتخاب در شرایطی صورت گرفت که جریان انقلاب اسلامی در موقعیت حساسی قرار داشت و میبایست شبکهی یاران امام، که برخی از آنان در حوزههای علمیه و برخی نیز در زندانهای رژیم شاهنشاهی گرفتار بودند، در دورانی که رهبر انقلاب در تبعید بود با تلاش و کوششِ شبانه روزی مدیریت شود.
مراقبت، کنترل و فشار دائمی
فعالیت، نظارت و دقت نظرِ آیتالله اشراقی به همراه دیگر یاران امام خمینی موجب شد تا ادارهی دفتر امام و پرداخت شهریه طلّاب به طور منظّم صورت پذیرد و این مسئلهای بود که از دیدِ عوامل امنیتی رژیم پنهان نمیماند:
«وجوه شرعیهای که در غیاب خمینی به نام [ایشان] وارد می شود، آقای شهاب اشراقی بر حسب وکالت از طرف خمینی، دریافت و شهریه طلّاب حوزه علمیه قم با مراقبت آقای شهاب اشراقی و تصّدی آقایان سیدمحمد جعفری ورامینی و شیخ غلامعلی اصفهانی و[شیخ حسن] صانعی بین طلاب تقسیم و پرداخت میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم ح- بدیعی»[9]
سازماندهی طلبههای جوانی که در جریان نهضت امام خمینی به طرفداران و یاران پروپا قرص امام(ره) تبدیل شده بودند، موجب شد تا اولین اقدام ساواک که حکایت از ممنوعالمنبر شدن ایشان در دی ماه 1344 داشت، صورت پذیرد. در همین ایام بود که آیتالله اشراقی به عنوان عاملِ اصلی کمک به خانواده آیتالله محیالدین انواری که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور در زندان به سر میبرد، معرفی[10] و اعزام طلبههای جوان به نجف اشرف، از طریق آیتالله حاج شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان، به ایشان نسبت داده شد.[11]
دوران تبعید
در بهمن ماه سال 1344ش، همزمان با ایام شهادت امام جعفرصادق(ع)، که سالگرد قمری فاجعهی حمله به مدرسهی فیضیه بود، در منزل مراجع تقلید و مساجد مختلف و همچنین مدرسه فیضیه مراسمی برگزار شد که سخنران مجلس فیضیه، طلبه جوانی به نام حسن شریفی بود. وی پیرامون وقایع مدرسه فیضیه مطالبی بیان کرد و در این جریان اعلامیههایی نیز پخش شد. ساواک که با دقت برگزاری این مراسم را تحت نظر داشت، آیتالله اشراقی را به عنوان یکی از عوامل اصلی این جریان معرفی کرد.[12]
هماهنگی کامل آیتالله اشراقی با آیتالله سید محمدصادق لواسانی و دیگر افرادی که در شبکهی دریافت سهم امام از طرف امام خمینی نمایندگی داشتند، از یک سو و اطلاع رسانی کامل[13] از اوضاع و احوال نجف اشرف و وضعیت امام و برگزاری مراسم در بیت امام(ره)[14] از دیگر سو، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک بنویسد:
«نامبرده بالا یکی از عاملین اصلی اجرای منویات خمینی در قم بوده و در این راه نهایت فعالیت و کوشش را به منظور رسانیدن پول به طلاب طرفدار خمینی حوزه علمیه قم مینماید.[15] و به منظور گسترش فعالیتهای خود، به وسیله مکاتبه، با اکثر طرفداران خمینی در تماس بوده و در راه جمع آوری پول جهت ارسال به عراق و پرداخت به عوامل طرفدار خمینی در قم، از هیچ گونه فعالیتی دریغ نمینماید. به فرموده، بایستی این شخص به عناوین و انحاء مختلف من غیرمستقیم، از نظر مادی و معنوی تحت فشار قرار گرفته و تضعیف و حتی از قم طرد شود.»[16]
در راستای همین حرکت بود که در ابتدا تحت فشار گذاشتن و تهیهی طرح لازم برای تبعید ایشان، در دستور کار قرار گرفت و به ساواک قم دستور داده شد:
«من غیرمستقیم از طریق دارائی محل، شهرداری، با اخذ مالیاتهای سنگین و سایر اداراتی که با این قبیل افراد سر و کار دارند، مثل شهربانی، شرکت تلفن، اداره برق، وزارت دادگستری و غیره، تحت فشار قرار گیرند. بررسی شود با طرح لازم شهاب اشراقی را از قم بیرون بکنید...»[17]
هنوز چند روزی از این مکاتبات سپری نشده بود که به صورت شتابزده، به ساواک قم دستور داده شد:
«به شهابالدین اشراقی ابلاغ که ظرف 15 روز باید قم را ترک و به یکی از دهات خمین عزیمت نماید؛ در صورتی که مشارالیه امتناع نمود، به خاش تبعید خواهد شد.»[18]
این مسئله موجب شد تا آیتالله اشراقی تقاضای زیر را مطرح نماید:
«شهابالدین اشراقی تقاضا دارد در صورت موافقت تیمسار ریاست ساواک، به یکی از شهرستانهای همدان. کاشان. بروجرد. شمیران و یا تهران برود. مقرر فرمایید اوامر مقتضی ابلاغ فرمایند.»[19]
در هنگام تحویل سال 1345ش اعلامیهای تحت عنوان «اعلام خطر» توسط یاران امام تهیه و در صحن حضرت معصومه(س) پخش شد که در آن نسبت به تبعید امام(ره)، زندانی شدنِ روحانیون، جمع آوری رساله امام و طرح امتحان از طلاب اعتراض شده بود. پس از دستگیری عوامل تهیه و توزیع این اعلامیه،[20] آیتالله اشراقی یکی از عوامل آن تشخیص داده شد:
«برابر اطلاع ماشین پلی کپی به وسیله شهابالدین اشراقی داماد آیتاله خمینی تهیه شده و توسط شیخ حسینعلی منتظری جهت چاپ اعلامیهها در اختیار شیخ اسداله روحاللهی گذارده شده است.»[21]
علیرغم این مسئله، نعمتالله نصیری – رئیس وقت ساواک – که به صورت ویژه پروندهی آیتالله اشراقی را پیگیری میکرد و گویا از نقش ایشان در جریان تهیهی اعلامیه در قم اطلاع نداشت، با درخواست وی مبنی بر اقامت در بروجرد موافقت نمود.[22] ولی هنوز چند روزی از این تصمیم سپری نشده بود که به ساواک لرستان نوشته شد:
«از اعزام نامبرده به بروجرد انصراف حاصل شده است.»[23]
آگاهی نعمتالله نصیری از ماجرای پخش اعلامیه در قم، موجب شد تا تبعید آیتالله اشراقی از کشور در دستور کار قرار داده شود:
«پیرو کتبی 81 / 3 م -14 / 1 / 45 اوامر تیمسار ریاست در مورد انصراف از عزیمت شهابالدین اشراقی به بروجرد و تهیه گذرنامه جهت عراق، که وسیله رئیس ساواک تهران تلفنی به ساواک قم ابلاغ شد، به نامبرده ابلاغ گردید.»[24]
نصیری در ذیل این گزارش نوشت:
«ابلاغ شود در تهران به سرهنگ سالاری در شهربانی جهت اخذ گذرنامه مراجعه نماید.»
این تصمیم موجب سختگیری بیشتر به آیتالله اشراقی شد به گونهای که از ایشان تعهد گرفته شد تا هر چه زودتر برای اخذ گذرنامه و خروج از کشور اقدام کند:
«نامبرده متعهد شد روز 29 / 1 / 45 جهت اخذ گذرنامه به تهران عزیمت نماید. وی تقاضا داشت به علت وضع ناراحت مزاج و گرمی هوای نجف، چنانچه تیمسار سپهبد موافقت فرمایند، نامبرده طبق اوامر قبلی به همان شهرستان بروجرد برود. مستدعی است اوامر عالی را ابلاغ فرمایند.»[25]
ولی این بار با درخواست ایشان مبنی بر عزیمت به بروجرد مخالفت و دستور داده شد:
«به فرموده: نامبرده میتواند به عراق یا همدان عزیمت نماید، دستور فرمایید تاریخ حرکت وی را اعلام و تعیین نمایند به کدام یک از دو محل مزبور خواهد رفت.»[26]
آیتالله اشراقی صرف نظر از نسبت با حضرت امام خمینی، در حوزهی علمیه قم و در نزد مراجع معظم تقلید نیز از جایگاه ویژهای برخوردار بود؛ از این رو پیگیری برای جلوگیری از تبعید ایشان به یکی از دغدغههای آنان تبدیل گردید:
«طبق اطلاع آیتاله سیدمحمدحسین علوی برای توسل به آیتاله خوانساری به منظور وساطت شهاب اشراقی، داماد خمینی، امروز به تهران عزیمت نموده است.»
اطلاع نصیری از این خبر موجب شد تا در ذیل آن دستور دهد:
«به آقای علوی گفته شود: چنانچه در این مورد اقدام نمایند، ایشان[را] جزو حامیان آشوبگران و خرابکاران خواهیم شناخت و مقام ایشان اجازه نمیدهد در چنین کارهایی واسطه شود و اقدام نماید.»[27]
و در گزارش دیگری نوشته شد:
«آقای شهابالدین اشراقی امروز به معیّت حاج آقامهدی، فرزند آیتالله گلپایگانی، به قصد عزیمت به همدان به تهران رفته و تصمیم دارند پس از یکی دو روز توقف و توسل به وسیله حاج آقامهدی و سید حسین علوی بروجردی نزد آیتاله خوانساری، موجبات عدم عزیمت به همدان و مراجعت به قم را فراهم سازد؛ و در تهران به منزل همشیرهاش یا منزل سید محمدحسین علوی بروجردی حدود امیریه و یا سید صادق لواسانی که دارای تلفن هستند، وارد خواهد شد.»[28]
آیتالله اشراقی که از ماهیت این تصمیم کاملاً آگاهی داشت برای روشن نگه داشتنِ چراغ بیت امام از هیچ کوششی فروگذار نبود. از این رو بود که ساواک قم به نقل از ایشان گزارش نمود:
«ما باید آن قدر فعالیت کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم[29] ... تا آن جائی که امکان دارد، من قم را ترک نخواهم کرد زیرا دستگاه جبار در نظر دارد درِ خانه پیشوای عالیقدر شیعه (خمینی) را ببندد.»[30]
تلاش علماء و مراجع تقلید برای پیشگیری از این تبعید، یک طرف ماجرا بود؛ از سوی دیگر نیز یاران امام در تلاش بودند تا با انتشار اعلامیه و تهدید رژیم شاهنشاهی آنان را از این عمل باز دارند:
«ساعت 2100 روز 1 / 2 / 45 شیخ عباس محفوظی، شیخ مهدی رودسری، شیخ جواد[ی]آملی در منزل شخصی به نام محمد مؤمنی[مؤمن] جمع شده و در مورد به چاپ رسانیدن اعلامیه تبعید شهاب اشراقی، بحث نمودند و چون نتوانستند اعلامیه مورد نظر را در قم به چاپ رسانند، لذا تصمیم گرفتند آن را در تهران، وسیله چاپخانه و کتاب فروشی مصطفوی در خیابان بوذرجمهری روبروی پامنار چاپ کنند.»[31]
متن این اعلامیه، چنین است:
«حوزه علمیه قم با[از] دستگاه خائن دولت منزجرند. خبر ناگوار و تکان دهنده تبعید حضرت حجت الاسلام آقا شهاب اشراقی، نهایت تأسف و تأثرات قلبی است، که حضرت آیتالهالعظمی خمینی را تبعید به عراق نمودند، در اثر تصویب لایحه ننگین[کاپیتولاسیون]بود. متصدیان امور با سوء تدبیرات جاهلانه هر روز برای روحانیون حوادث بسیار ناگواری را ایجاد مینمایند که قلب عموم ملت ایران جریحهدار میشود. بسیار جای تأسف است که یک مرد بزرگ روحانی که هدفی جز شهریه دادن طلاب حوزه علمیه قم ندارد، همان طوری که آیتاله خمینی، [هدفی جز]دفاع از حریم قرآن و استقلال و عظمت کشور نداشت، مورد تهمتهایی ناروا واقع شده و دولت خائن و دست نشانده خارجی دستور داده که سازمان کثیف امنیت، که دور از خدا و قرآن و پیغمبران میباشند، آقای شهاب اشراقی را از قم به تهران و از تهران به نجف، باز هم سرنوشت این مرد خدمتگذار معلوم نیست که دولت او را به کدام سرزمینی تبعید نماید. حیرت انگیز است، یک مقام عظیم روحانی که مصونیت قانونی دارد مورد هتک و اهانت واقع گردد تا موجب تنفر جامع تشیع، بلکه مسلمین از دستگاه خائن میشود. دستگاه جبار مگر نمیداند که آقای شهاب اشراقی، داماد بزرگ مرد و یگانه رهبر انقلاب سپید، آقای خمینی میباشد و سرپرستی حوزه علمیه قم به دست ایشان سپرده شده تا شهریه طلاب را هر ماه بدهند. چرا دولت به دستگاه روحانیت اهانت و خیانت میکند. حوزه علمیه قم، مردان مقدس و قرآن دوست، از این حرکات دولت منزجرند؛ به زودی انتقام خواهیم گرفت.»[32]
همانگونه که آیتالله اشراقی بر فعالیت تا رسیدن به نتیجهی مطلوب تأکید کرده بود، علی رغم آن که در آستانهی تبعید قرار داشت، بر ادامهی راه پافشاری مینمود و فعالیتهای خود را از طریق هدایت وعاظ و روحانیونی که نهضت امام خمینی را سرلوحهی اقدامات تبلیغی خود قرار داده بودند، پی میگرفت:
«شیخ عباس محفوظی اظهار داشته: چند روز قبل شهابالدین اشراقی به عدهای از وعاظ طرفدار خمینی که احتمال داشت از طرف مقامات انتظامی از رفتن آنها به منبر در ماههای محرم و صفر جلوگیری به عمل آید، مبالغی پول پرداخت نموده و به آنها گفته است: این پولها را به شما میدهم تا چنان که از رفتن به منبر محروم شدید، ناراحت و در مضیقه نباشید و از آنها خواسته است اگر در ماه محرم و صفر به منبر رفتند، از ظلم و فشار هیئت حاکمه، تبعید خمینی و ناراحتی روحانیون، مردم را آگاه سازند.»[33]
این فعالیتها باعث شد تا اداره کل سوم ساواک دربارهی او بنویسد:
«به طور کلی این شخص مجری نیات آیتاله خمینی در قم بوده و در این مورد فعالیتهای زیادی از خود ابراز میداشته است.»[34]
و ضمن دستوری تهدیدآمیز، اعلام نماید:
«به نامبرده بالا ابلاغ شود که فوراً تهران را ترک و خود را به رئیس ساواک همدان معرفی و مراتب را اعلام نمائید.»[35]
در همدان
آیتالله اشراقی در روز ششم اردیبهشت ماه 1345 به همدان رفت و در منزل آیتالله آخوند ملاعلی همدانی سکنی گرفت.[36] از همان آغاز به ساواک همدان دستور داده شد تا نسبت به ایشان و مرتبطین وی شدّت عمل به خرج داده شود:
«شیخ احمد احمدی که از وعاظ طرفدار آیتاله خمینی و اهل خمین میباشد، جهت ملاقات شهابالدین اشراقی به همدان عزیمت نموده است. دستور فرمایید نامبرده را دستگیر و به تهران اعزام دارند.»[37]
همزمان با حضور آیتالله اشراقی در همدان، تعدادی از مراجع معظم تقلید و روحانیون مانند آیات عظام: نجفی مرعشی و میلانی و حجج اسلام: حسن سعید تهرانی، حاج مصطفی مسجدجامعی، تلگرافاتی را مبنی بر اظهار تأسف از تبعید و استعلام احوال ایشان، برای آخوند ملاعلی همدانی ارسال کردند.[38]
آیتالله آخوند ملاعلی همدانی که به شایستگی از ایشان استقبال و پذیرائی کرده بود، پیشنهاد کرد تا آیتالله اشراقی در مدرسهی آخوند در همدان به تدریس طلاب مشغول شود. این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت[39] ولی اداره کل سوم ضمن مخالفت با این مسئله نوشت:
«با توجه به این که شخص مذکور، مجری نیات آیتاله خمینی میباشد و در این زمینه فعالیتهای زیادی از خود ابراز میدارد، لذا صحیح به نظر نمیرسد که مجدداً گذارده شود که وی به فعالیتهای خود ادامه دهد؛ لذا در صورت تصویب به ساواک همدان ابلاغ گردد، ضمن تذکرات لازم به آخوند ملاعلی، از تدریس اشراقی جلوگیری نماید.»
و ریاست ساواک براساس این نظریه، دستور داد:
«برابر نظریه اقدام، ضمناً به آخوند ملاعلی تفیهم شود، به نفع شخص او نیز نمیباشد.»[40]
متعاقب این دستور، به ساواک همدان ابلاغ شد:
«دستور فرمایید ضمن جلوگیری از تدریس نامبرده، به آخوند ملاعلی تفهیم شود که پشتیبانی و جانبداری از شهاب اشراقی، عواقب وخیمی برای وی خواهد داشت و در آینده با مشکلاتی روبرو خواهد شد.»[41]
در این شرایط که آیتالله اشراقی در عسرت و تنگنا قرار گرفته و از هرجهت در فشار بود، نامهای به حضرت امام خمینی نوشت که بیانگر بخشی از شدائد ناشی از آن میباشد:
«بسمه تعالی
به عرض مقدس عالی میرساند اولاً از نبودن قلم خودنویس که مجبور شدم با مداد بنویسم، خیلی معذرت میخواهم. ثانیاً مدت هیجده روز است در همدان هستم و حالم خوب است. منزل آیتاله آقای آخوند وارد شدهام و ایشان کمال محبت را میفرمایند، به قدری که من شرمنده معظم له هستم. فوز عظیم است خدمت ایشان بودن، منزل هم تهیه شده است، بنا است بچهها همین روزها بیایند.[42] خداوند هر چه مقدر فرموده، راضی هستم. گر چه دوری از قم برای شخص من مشکل است. امیدوارم برای فصل پائیز خدا نصیب فرماید موفق شوم به شرف اعتاب مقدسه و دست بوس حضرت مستطاب عالی. فعلاً هوا گرم بوده و ملاحظه کردم تنها آمدن مشکل است و بچهها را آوردن اشکل. حال مزاجی اینجانب خوب است. از بچهها هم اطلاع دارم، حالشان خوب است. در خصوص امر مالی التفات فرموده بودید، هر چه مخارج من است، لطف فرمائید. به عرض مبارک میرساند، مبلغ پنج هزار تومان قم امانت گذاشتهام، اجازه بفرمائید از آن مبلغ هر چه مورد ضرورت شد مصرف نمایم. البته در صورتی که گشایشی شد مسترد خواهد شد. فعلاً به نحو قرض باشد. گرچه بیش از ماه، پانصد تومان تا به حال هم از مال سهم مبارک امام مصرف کردهام و علم به رضایت حضرت مستطابعالی داشتهام. حضرت آقای آخوند سلام میرساند. والله لازم است حضرتعالی تفقدی از ایشان بفرمائید. حقاً وجود مغتنمی هستند. خدمت حضرت علّیه خانم و جناب آقای حاج مصطفی و آقای آسیداحمد، به عرض سلام مصدع و موکول به لطف حضرت مستطابعالی است. نامه برای اینجانب اگر التفات فرمودید یا ایشان، به وسیله شخص مطمئنی باشد تا زودتر برسد. یک نامه از حضرت مستطابعالی دریافت داشتهام و واقعاً خرسندی بینهایت ایجاد کرد. خداوند نعمت وجود مبارک را برای ما مستدام فرماید. ادام الله ظلکم علی روؤس المسلمین... لیله 16 محرم الحرام 86»[43]
پاسخ حضرت امام خمینی(ره) به این نامه، چنین است:
«بسمه تعالی
خدمت ذی سعادت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای اشراقی دام عمره، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج محترم بود واصل، لکن هیچ مرقوم نشده بود که مکتوبی از اینجانب واصل شده است یا خیر. حتی مکتوب اخیر که راجع به اجازه تصرف در آن وجه بود. در هر صورت سلامت شما و نور چشم مکرمه، صدیقه را از خداوند خواستار است و همین طور سایر نور چشمان را. اینجانب بحمدالله سلامت هستم و هوای اینجا هم تاکنون طوری نیست که ناراحت کننده باشد، خصوصاً که زیرزمین خوب داریم و بحمداله وسایل هم موجود است؛ فقط نگرانی از وضع ایران است. خداوند تعالی انشاءالله اصلاح فرماید. از اینکه فرصت مطالعه پیدا کردید و بحمدالله جهت نگرانی ندارید، خوشوقتم. از آقای لواسانی مکتوبی داشتم؛ نوشته بودند یک هزار تومان حواله کردم، لابد رسیده است. در خاتمه سلامت جنابعالی را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمه الله
روح الله الموسوی الخمینی»[44]
آیتالله اشراقی پس از چند روزی که در منزل آخوند ملاعلی ساکن بود، در یکی از خیابانهای شهر همدان که در آن زمان به نام فرهنگ بود، خانهای اجاره کرد و به همراه خانواده در آن ساکن شد. پس از استقرار در این منزل بود که به بازدید اشخاص و روحانیونی که به دیدن ایشان در منزل آخوندملاعلی آمده بودند، اقدام نمود[45] و در عین حال، فعالیتهای خود که همان هماهنگی بین یاران امام و ادارهی طلّاب علوم دینی بود ادامه داد:
«اطلاع واصله حاکیست که شهابالدین اشراقی بعضاً وجوهی جهت حوزه علمیه قم حواله مینمایند. تحقیق نمایند که این وجوه به چه نحو جمع آوری و از چه طریقی حواله میگردد.»[46]
آیتالله اشراقی به برنشیت مزمن مبتلا بود و آب و هوای همدان موجب تشدید آن میشد؛ از این رو آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) که از این مسئله آگاهی داشت، به وسایلی پیغام داد تا که:
«شهاب الدین اشراقی به علت ناسازگاری هوا و کسالتی که دارد به قم و یا تهران اعاده گردد.»
ولی نه تنها به این درخواست اهمیتی داده نشد که در ذیل گزارشی که پیرامون آن تهیه شده بود، نوشته شد:
«اعاده شهابالدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد؛ ممکن است به نجف و یا خرمآباد اعزام شود. موکول به اوامر عالی است.»[47]
پس از آن که تقاضای آیتالله گلپایگانی و دیگر مراجع مسکوت گذارده شد، دو تن از پزشکان همدان به نامهای: دکتر عراقچی و دکتر حوائجی که با علمای شهر ارتباط داشتند،[48] ایشان را مورد معاینه قرار دادند و گواهی نمودند:
«آقای شهابالدین اشراقی مبتلا به برنشیت مزمن ...ریوی و فشار خون هستند. ناراحتیهای ریوی... و برنشیت مزمن، قاعدتاً در فصول سرد زمستان شدت پیدا کرده و باعث ناراحتی بیمار میشوند و بنابراین چون همدان از نقاط سرد است با این بیماریها منافات دارد. از نظر... درمانی و آب و هوا صلاح است در منطقه مناسب زندگی نمایند. از این جهت تهران مناسب است.
مراتب فوق تایید میشود. 26 / 6 / 45
مراتب فوق تایید میشود به علت ارتفاع زیاد همدان که مغایر بهبودی امراض قلبی ریوی است، شایسته است به نقطه دیگری منتقل گردد.
دکتر... 26 / 6 / 45»[49]
بر مبنای این گواهی پزشکی، آیتالله اشراقی نامهای به ساواک همدان نوشت:
«بسمه تعالی
ریاست محترم سازمان امنیت اجتماعی همدان
محترماً تصدیع میدهد، اینجانب مدتها است مبتلا به برنشیت مزمن و تنگی نفس در زمستان و اخیراً هم فشار خون ناراحتم نموده است. به طوری که آن جناب مستحضرند، هوای همدان و ارتفاع آن موجب تشدید مرض است. اینجانب اکنون ناراحت و یقیناً محتاج معالجه هستم تا خطر احتمالی به فضل الهی مرتفع گردد. علیهذا مستدعی است اقدام فرمائید اینجانب برای معالجه و بهبودی به طهران بروم و در آنجا باشم. بدیهی است که همان طوری که همیشه در مقام تشویق تحصیل و رونق علوم دین و معارف الهیه بودهام و کار دیگری نداشتهام، در آتیه هم کما فی السابق به اندازۀ[ای] که مزاج اجازه دهد، به غیر از اشتغالات علمی، شغلی نداشته و انشاءالله تعالی در گوشه به مطالعه خواهم پرداخت. ضمناً گواهی پزشک نیز ضمیمه نامه است و منتظر اقدام آن جناب هستم.
احقر شهابالدین اشراقی»[50]
پس از این کش و قوسها، ضمن یادآوری نظریه ساواک قم مبنی بر این که:
«مراجعت شهاب الدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد.» دستور داده شد: «به منطقهای غیر از قم عزیمت نماید.»
که در ذیل آن نوشته شد:
«با توجه به اینکه فعالیت مضرهای از وی مشاهده نشده، آمدنش به تهران بلامانع است»[51]
نعمتالله نصیری که کینهای نهادینه از امام خمینی و یاران ایشان به دل داشت با دیدن این نظریه در ذیل آن نوشت:
« گر واقعاً بیماری برنشیت دارد، در مدت زمستان که هوای تهران هم سرد میشود، میتواند به نقاط گرمسیر زاهدان – اهواز برود.»[52]
علی رغم سماجتی که ریاست ساواک در مخالفت با انتقال آیتالله اشراقی به تهران از خود بروز میداد، شدت پیگیریها از سوی علماء و نیروهای مذهبی به میزانی بود که رئیس ساواک قم را در تاریخ بیست و چهارم مهر ماه به همدان کشاند تا خود با آیتالله اشراقی دیدار نماید.[53] نتیجهی این ملاقات آن شد که نعمتالله نصیری با آمدن ایشان به مدت 20 روز به تهران، برای معالجه خود و خانوادهاش موافقت نماید.[54]
در تهران
آیتالله اشراقی در روز بیست و هشتم مهر ماه به تهران آمد و در منزل آیتالله سید محمدحسین علوی که در منطقهی امیریه واقع بود، ساکن شد.[55]
پس از گذشت دو ماه و اندی از حضور ایشان در تهران، علی رغم آن که ساواک همدان در تاریخ 19 / 8 / 45 عدم بازگشت او را به همدان اعلام کرده بود،[56] اداره کل سوم در گزارشی نوشت:
«با توجه به این که از یاد شده در طول اقامتش در تهران، فعالیت مشکوکی مشاهده نگردیده و مدتی هم که در همدان بوده، مرتکب اعمال خلافی نشده، علیهذا مستدعی است اوامر عالی را در مورد اقامت یاد شده در تهران و یا مراجعت وی به همدان، امر به ابلاغ فرمایند.»[57]
این گزارش موجب شد تا ریاست ساواک بنویسد:
«تازه داریم به نتیجه مثبت عمل خود میرسیم. وضعیت خمینی در عراق خراب شده. داماد خمینی صلاح نیست به قم برگردد.»[58]
نزدیکی تهران به قم فرصتی بود تا آیتالله اشراقی به بهانهی سرکشی به زمینهای مزروعی خود، هر از گاهی به قم رفته و فعالیتهای بیت امام را از نزدیک سازماندهی نماید.[59]
تا اینکه ساواک قم در گزارشی اعلام نمود:
«نامبرده به قم وارد و در منزل مسکونی خود گذرخان کوچه کلاه فرنگی پلاک 30 اقامت و مشغول دید و بازدید میباشد.»[60]
نعمتالله نصیری که با دیدن این گزارش برآشفته بود، در ذیل آن نوشت:
«1. چرا به ساواک قم ابلاغ نشده که اشراقی حق اقامت در قم را ندارد. 2. فوراً اقدام که از قم خارج و به طهران احضار و علت معلوم شود به چه اجازهای وارد قم شده و تهران را ترک گفته.»[61]
به دنبال این دستور ساواک قم با ایشان تماس گرفت و در گزارشی نوشت:
«اوامر صادره تیمسار ریاست ساواک به نامبرده ابلاغ، وی اظهار داشت قبل از مراجعت به قم، آقای فلسفی به من اظهار داشت: تیمسار مقدم با عزیمت تو به قم موافقت فرمودند. مقرر فرمائید در صورتی که اظهارات نامبرده عاری از حقیقت است، مراتب را اعلام تا مجدداً به وی ابلاغ گردد قم را ترک و به تهران مراجعت نماید.»
که نصیری نیز در ذیل آن نوشت: «فوراً به طهران مراجعت نماید.»[62]
بازگشت به قم
علیرغم تمامی مخالفتی که نعمتالله نصیری با بازگشت ایشان به قم داشت، در نهایت در بهمن ماه 1348 با این مسئله موافقت شد[63] و آیتالله اشراقی در تاریخ 14 بهمن ماه همان سال به قم بازگشت.[64] ولی هنوز حدود یک ماه از این بازگشت سپری نشده بود که حضور مؤثر ایشان در قم و فعالیتهای بیت امام، به شرح زیر مورد اعتراض قرار گرفت:
«ممانعت از مراقبت آشکار از منزل خمینی و آزاد گزاردن شهابالدین اشراقی و ایاب و ذهابی که در منزل وی میشود، میدان فعالیت ارتباطی را تا حدود[زیادی] برای عوامل وابسته به خمینی باز کرده است.»[65]
آیتالله اشراقی که در این ایام تحت کنترل دائمی قرار داشت و حتی مسائل شخصی و خانوادگی ایشان مانند: سفر به مشهد مقدس[66] و ازدواج دختر وی[67] زیر نظر بود، با مراقبت و احتیاط بیشتری به انجام امور مشغول بود. همین شیوهی برخورد بود که موجب مخالفت برخی از طلبههای جوان با ایشان شده بود که البته این امر را به مخالفت ایشان با کتاب «شهید جاوید» و نوشتنِ ردّیه بر آن نیز میتوان نسبت داد.[68]
در این دوره، آیتالله اشراقی به فعالیتهای علمی و امور حوزوی خود نیز مشغول بود که تألیف کتاب «پاسداران وحی» به همراه آیتالله العظمی محمد فاضل لنکرانی، در پاسخ به کتاب شهید جاوید و همچنین تکمیل برخی از آثار تفسیری خود به نام: «سخن حق» در تفسیر قرآن کریم و کتاب «چهرههای درخشان» که شرحی مبسوط در رابطه با آیه مبارکه تطهیر میباشد، حاصل آن میباشد.
پس از اوجگیری انقلاب اسلامی و فراگیری آن، یکی از اقدامات ساواک در قم تبعید آیتالله سید مرتضی پسندیده – برادر امام – بود که در دوران تبعیدِ آیتالله اشراقی، ادارهی امور بیت امام را در دست داشت. در این موقع آیتالله اشراقی مجدداً به میدان آمد تا حتی برای مدتی کوتاه، فعالیتهای بیت امام با مشکل روبرو نگردد:
«پس از تبعید مرتضی پسندیده، برادر و نماینده خمینی، مردم مدتی بلاتکلیف بودند و نمیدانستند نماینده خمینی چه کسی خواهد بود، تا این که اخیراً معلوم شد که خمینی آقای شهابالدین اشراقی دامادش را به عنوان نماینده تعیین کرده است... اکنون مجدداً شهابالدین اشراقی به نمایندگی خمینی معرفی شده که وجوهات را میگیرد و قبض رسید میدهد.»[69]
در همین ایام است که حضرت امام خمینی در نامهای که دارای تاریخ 28 تیر 1357 است، خطاب به ایشان مینویسد:
«بسمه تعالى
13 شعبان 98
خدمت جناب مستطاب عمادالعلماء الاعلام و حجتالاسلام آقاى اشراقى- دامت افاضاته به عرض عالى مىرساند، توفیق و سلامت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. لازم است تذکر دهم که راجع به آقایانى که تبعید شدهاند از آقاى اخوى سؤال کنید چه معاملهاى مىشد. همان نحو عمل نمایید.
از قرار مسموع آقاى خزعلى براى نرفتن منبر و محدود بودن گرفتارى مادى پیدا کردهاند. جنابعالى به وسیله آقاى غفاریان از ایشان استفسار کنید و آنچه گرفتارى دارند، رفع کنید و در آتیه هم تا وضع چنین است، رفع گرفتارى ایشان بشود. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم.
والسلام علیکم و رحمه اللَّه
روحاللَّه الموسوى الخمینى»
در این زمان که شهر قم و حوزههای علمیهی آن به کانون مبارزات علیه رژیم ستمشاهی تبدیل شده بود، حضور آیتالله اشراقی در کنار مراجع ثلاث، نشانگر جایگاه ویژه و همچنین نقش تعیین کنندهی ایشان بود.
«گلپایگانی(مهدی)، با اشاره به جریانات قم، از شریعتمداری میخواهد که به اتفاق پدرش (آیتالله گلپایگانی) و آیتالله نجفی و همچنین اشراقی، چهار نفری جلسهای تشکیل دهند و تصمیمی نسبت به ساکت نمودن شهر قم بگیرند و در این مورد میافزاید: اگر این کار انجام نشود، آن وقت دولت سوژهای خواهد یافت که حکومت نظامی برقرار و یا شدت عمل به خرج دهد.»[70]
سفر به فرانسه
در روز سیزدهم مهرماه 1357ش، آیتالله اشراقی ضمن تماس با یکی از آشنایان خود در تهران، تقاضای رزرو بلیط[71] و در همان روز نیز قم را به مقصد تهران ترک کرد.[72] و این در حالی بود که حجتالاسلام سیدمحمود نجفی مرعشی – فرزند آیتالله العظمی سیدشهابالدین نجفی مرعشی - میگفت:
«من روز 17 / 7 / 57 در معیت شهابالدین اشراقی داماد خمینی عازم مسافرت هستم.»[73]
آیتالله اشراقی به امام عشق میورزید. این عشق به میزانی بود که در جریان کشف کودتای نوژه و آگاهی از طراحی بمباران جماران، وقتی از طرف حضرت امام به وی پیشنهاد شد تا به همراه خانواده امام محل را ترک نماید، آنچنان با دور کردن خود از منطقهی خطر مخالفت کرد که اشتیاق همراهی با امام هنوز در کلماتی که به نقل از ایشان در روزنامههای آن زمان نقش بسته ساری و جاری است:
«... دومین سئوالم از امام این بود. در حکومت پلید بختیار، آن شبی که در دبستان علوی بودیم، کودتا قطعی بود و بمباران منزل حضرتعالی حتمی به نظر میرسید، من شب را در اطاق شما بیتوته کردم، آیا در چنین شبی که احتمال بمباران هست، من جایگاه را ترک کنم و شما را تنها بگذارم؟. علاوه بر این مسئله، برای من قابل تحمل نیست که حضرتعالی را تنها بگذارم.... نظر من این است که هیچ کودتائی در ایران مؤثر نخواهد بود و مقایسه زمان فعلی با داستان کودتای زمان مصدق در 28 مرداد قابل مقایسه نیست. مبارزه مصدق با آنکه ملی بود، ولی یک بُعدی بود، آن هم بُعد مادی؛ لذا انقلابی در روحیه مردم ایجاد نکرد و پیداست که انقلاب مادی با قدرت مادی قویتر درهم شکسته میشود. از این جهت کودتای 28 مرداد را کاملاً به خاطر دارم؛ چند ماشین در تهران به راه افتاد و من در خیابان ناصرخسرو دیدم که جاوید شاه میگفتند و مردم فوراً دکانهای خود را بستند و هر که را من میدیدم در حال فرار بود. ابداً مردم مقاومتی از خود نشان ندادند اما امروز ملت ایران در تمام صفهای پیکار پیروز شدهاند.»[74]
پس از پیروزی
آیتالله اشراقی که در طول دوران انقلاب اسلامی، به عنوان فردی مورد اعتماد در خدمت امام بود، در فرانسه نیز خدمات خود را پیگرفت. پس از تصمیم امام مبنی بر بازگشت به ایران، آیتالله اشراقی به فرمان ایشان در پاریس ماندگار شد و دو روز بعد به همراه خانوادهی امام به وطن بازگشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 و تشکیل نظام مقدس اسلامی، آیتالله اشراقی یکی از نزدیکترین کسانی بود که در کنار امام به عنوان مشاوری امین و دلسوز به ایفای وظایف محوله مشغول شد.
از همین زمان آیتالله اشراقی در متن فعالیتهای کشور واقع و به فرمان امام در رتق و فتق اموری که با مسئله و مشکلی روبرو بود، تلاش شبانه روزی داشت. یکی از مأموریتهای مهمی که در ماههای اولیهی پیروزی انقلاب اسلامی برعهدهی ایشان قرار گرفت، مسئلهی نفت و شرایط حاکم بر مناطق نفتی و مدیریت آن بود.
حسن نزیه که از طرف دولت موقت به ریاست شرکت نفت منصوب شده بود، با توجه به اعتقادی که به مسائل اسلامی نداشت، در مدیریت شرکت نفت نه تنها به مبانی دینی توجه نکرد که در برخی امور، مانند ایجاد شکاف طبقاتی بین کارگران و کارمندان و تبعیض در استفاده از امکانات موجود، از مدیران طاغوتی نیز پیشی گرفت. بلند شدنِ صدای اعتراض کارگران خدوم و زحمتکش صنعت نفت موجب شد تا آیتالله اشراقی به فرمان امام مأمور بررسی آن شود. ایشان پس از تحقیقاتی که در شهرهای مختلف نفت خیز و صحبت با اطراف مسئله صورت داد و حدود یک ماه به طول انجامید، تمام نارسائیها را متوجه حسن نزیه دانست و به صورت رسمی اعلام نمود که:
«امام به نزیه اعتماد ندارد.»[75]
و ادامه ضوابط طاغوتی را باعث نگرانی در شرکت نفت دانست[76] و زمانی که علت اعلام این مسئله از ایشان سئوال شد، گفت:
«چون بازرگان گفت او مورد تأیید امام است و این مسئله بین کارگران نفت داشت مسئله ساز میشد.»[77]
امام خمینی در روز ششم مهر 1358 در دیدار با جمعی از نمایندگان کارکنان صنعت نفت در این باره فرموده است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اوّل باید از کارکنان صنعت نفت و کارمندان آنجا- که در این نهضت اسلامى خدمت کردهاند و کمک کردهاند و یک عضو حساس بودند براى پیشبرد نهضت اسلامى- تشکر کنم و سلامت و سعادت همه را از خداى تبارک و تعالى بخواهم. البته من مىدانم که آن مرکزى که شما هستید، حساسترین مراکز است براى ما و براى دولت. و نابسامانیهاى آنجا را هم به من رساندهاند. و مدتهاست دنبال او بود[ند] که دیگر من اخیراً دیدم باید آقاى اشراقى با هیأتى بیایند و رسیدگى بکنند، و آمدند و رسیدگى کردند. و آنها هم بعضى این مطالب را به من گفتند و شما هم اگر مدارکى دارید جمع بکنید که آن مدارک را به آقاى اشراقى بدهید. کارهایى که این آدم [حسن نزیه] مىگویند کرده است و من خیلى اطلاع ندارم و چیزهایى که نباید بکند کرده است، اینها را شما مدارکش را جمع بکنید تا ایشان محاکمه بشود. انشاءاللَّه.»[78]
یکی دیگر از اقدامات ایشان، مأموریت از طرف امام در جریان تحصّن اعضای انجمن اسلامی دادگستری بود که خواستار پاکسازی در دادگستری بودند که با موفقیت صورت گرفت. بخشی از سخنرانی وی در اجتماع متحصّنین به شرح زیر است:
«من به امر امام، برای رفع مشکلات موجود به این محل آمدهام... این مشکلات باید از طریق ما حل و اجرا شود. ما سعی کردهایم که برای رضای خدا سخن بگوئیم. در بین کارگران صنعت نفت هم، من گفتم: آقایان کارگران! ما دولت در دولت نداریم. بنابراین از همه آقایان استدعا میکنم و به ویژه از برادران عزیزم با آن روح انقلاب اسلامی که در وجودشان سراغ دارم، میخواهم که تحمل بیشتری داشته باشند.... در دادگستری قضات شریف بسیارند و باید از آنها حمایت شود. البته قضات طاغوتی هم وجود دارند که باید به آنها گفت بروند.»[79]
نا آرامیها و اغتشاشاتی که در مناطق غربی کشور به وقوع پیوست و دست دشمنان داخلی و خارجی در آن مشهود بود، یکی دیگر از صحنههایی بود که آیتالله اشراقی، به فرمان امام و به عنوان نماینده ایشان در هیئت ویژه کردستان در آن حضور یافت. شرکت در حل غائله گنبدکاوس، جریان حزب خلق مسلمان در آذربایجان شرقی، شرکت در جلسات عالی ارتش و پیشگیری از انحلال آن، محو آثار طاغوت و پاکسازی وزارتخانهها و ادارات دولتی، رسیدگی به وضعیت جنگ زدگان، از دیگر مأموریتهایی بود که از سوی امام به عهدهی ایشان گذاشته شد و به نحو احسن انجام پذیرفت.
پذیرش این مسئولیتهای سنگین و طاقت فرسا در حالی صورت میگرفت که ایشان پیشنهاد مسئولیتهای مختلف، حتی ریاست شورای عالی قضائی را نیز نپذیرفته بود:
«تا به حال همه فکر میکردند که برکناری نزیه و مسافرتهای من به نقاط آشوب زده مملکت به خاطر احراز پست و مقام توسط من بوده است در حالی که من تاکنون هیچ پست اجرائی را که بارها به من پیشنهاد شده است، نپذیرفتهام حتی شغل آقای دکتر بهشتی را امام به من توصیه فرمودند که من قبول نکردم.»[80]
وفات
فشارهای سنگینِ کاری و دشمنیهای پنهان و آشکاری که آیتالله اشراقی از نزدیک شاهد آن بود و هرگز فرصت شرح آن را نیافت، موجب شد تا ایشان را که یک بار در زمستان سال 1358 دچار عارضهی قلبی و راهی بیمارستان شده و با تلاش پزشکان معالج، خطرِ آن رفع شده بود،[81] مجدداً به علت عارضه سکتهی مغزی راهی بیمارستان نماید. این سکته در حالی صورت گرفت که ایشان بنا به دعوت پرسنل هوائی نوژه، - که دچار نا آرامیهایی نیز بود - برای سخنرانی به همدان رفته بود؛ جائی که تلخی اولین برخوردهای خصمانهی رژیم شاهنشاهی را در تبعیدِ آن تجربه کرد. پس از پایان سخنرانی بود که این حادثه روی داد و آیتالله اشراقی در حالت کما قرار گرفت و به بیمارستان قلب تهران منتقل شد.[82] ولی اینبار تلاش پزشکان برای نجات جان او مؤثر واقع نشد و علی رغم بهبودی نسبی در ساعت 23:10 شب هنگام 21 شهریور سال 1360 مصادف با 13 ذیالقعده سال 1401 بر اثر سومین سکته وفات یافت و همان گونه که آیتالله شهید سید عبدالحسین دستغیب در پیام تسلیت رحلت ایشان به امام نوشته بود: «از دارالغرور به دارالسّرور» رهسپار شد.
همزمانی رحلت آیتالله اشراقی با شهادت آیتالله سید اسدالله مدنی که به دست منافقین کوردل صورت گرفت، موجب شد تا پیکر مطهر این دو بزرگوار به قم منتقل و همزمان با حضور اقشار مختلف مردم، روحانیت و مراجع تقلید تشییع و در صحن بالاسر حرم حضرت معصومه سلامالله علیها به خاک سپرده شود.[83]
آثار علمی
حاصل زحمات آیتالله اشراقی که در کنار فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود، از فعالیتهای علمی و تألیفی نیز دریغ نداشت، به شرح زیر بیان شده است: حقیقت جهاد در مکتب اسلام. چهرههای درخشان. پاسداران وحی. تفسیر قرآن، تحت عنوان: «سخن حق» (در پنج جلد). شرح کتاب عروهالوثقی. تعلیقه بر کتاب عروةالوثقی. شرح کتاب وسیله النجاه و مجموعه مقالاتی که در سالهای پایانی دههی 30 و آغازین دههی 40 در نشریات: درسهایی از مکتب اسلام و معارف جعفری نوشته شده است.
پینوشتها:
[1] ساواک در برگه بیوگرافی، که در سال 1345ش تهیه نموده، تاریخ تولد ایشان را سال 1307 ش ثبت کرده است.
[2] این دبیرستان در حال حاضر به نام دبیرستان امام صادق (ع) است.
[3] به همین علت است که ساواک در باره ایشان نوشته است: «زندگی وی مرفه و رضایت بخش است و از راه کشاورزی و زراعت و وجوه شرعیه، امرار معاش مینماید.» یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله شهابالدین اشراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، برگه بیوگرافی.
[4] در اولین برگ از پروندهی آیتالله اشراقی که دارای تاریخ 15 / 5 / 42 میباشد، به همراهی وی با امام(ره)، در منزل آقای روغنی اشاره شده است. همان، سند اول.
[5] همان، صفحه 1. در گزارش دیگری(همان، صفحه 8) که در تاریخ 6 / 2 / 1343 توسط یکی از مأمورین ویژه با کد رمز ژ . ش در قم به شرح زیر تهیه شده، این مسئله به خوبی مشهود است:
« ... آقای اشراقی داماد آیتالله، پس از احوال پرسی گفتند: «ان شاءالله در این سفر خود به قم، فکرتان از نگرانی هفته قبل آسوده است و اضافه نمودند: من منتهای جدیت را نمودم و نگذاردم کوچکترین بحثی به میان آید.»
[6] نهضت امام خمینی، دفتر اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، سید حمید روحانی، ص 841.
[7] یاران امام، آیتالله اشراقی، صفحه 4، سند مورخه 28 / 1 / 43.
[8] همان، صفحه 11، سند مورخه 9 / 9 / 1343، البته گزارش دیگری در اسناد موجود است که نشانگر آن است که ایشان، به طور مستقیم نیز از طرف حضرت امام خمینی وکالت داشته است:
«نامبرده بالا، ضمن یک صحبت خصوصی، اظهار داشت: موقعی که آیتاله خمینی به حالت تبعید در کشور ترکیه به سر میبرد، سید فضلاله خوانساری به دیدن ایشان رفت و در مراجعت تمام نامههائی را که خمینی وسیله وی به ایران ارسال داشته بود، تحویل سازمان امنیت داد. فقط ایشان یک وکالت نامه برای من فرستاده بود که به دستم رسید و سید فضلاله خوانساری مخصوصاً آن نامهها را به سازمان تحویل داده بود که اعتماد آنها را جلب نموده و وکالتنامه مورد بحث را از دید آنها خارج سازد و به قول معروف نعل وارونه زده بود و با این تمهید، توانست وکالتنامه را به دست من برساند و در نتیجه ما توانستیم تا رفتن خمینی به نجف تشکیلات ایشان را در قم نگه داریم و شهریه طلاب را از طرف ایشان بپردازیم.» همان، صفحه 307، سند شماره: 16534 / 20 ﻫ 3 - 2 / 8 / 48.
[9] همان، صفحه 12، سند شماره: 2792 / ق / م - 28 / 11 / 43.
[10] همان، صفحه 16، سند شماره: 22719 / 21 / الف - 11 / 9 / 44.
[11] همان، صفحه 25، سند شماره: 651 – 9 – 657 - 18 / 11 / 44.
[12] همان، صفحه 28، سند شماره: 64038 / 316 – 30 / 11 / 44 و کتاب مدرسه فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی . ص 181 . سند شماره: 54996 – 27 / 11 / 44.
[13] این نامه که مخاطب آن مشخص نیست، نمونهای از این حرکت است:
«...به عرض محترم میرساند، مرقوم شریف واصل گردید. از مراحمتان متشکرم و از بعضی ناراحتیها که دارید، امید دارم بیشتر تحمل بفرمایید. افضل الاعمال اهمزها. از حضرت مستطاب بندگان آیتالهی با خبر هستم، بحمدالله تعالی حالشان خوب است. بعد از ماه چهارم که درس شروع شده بسیارخوب است و تدریس معظمله در نجف اشرف باعث خرسندی فضلا گردیده و پروانهوار طواف شمع وجود مبارکشان را مینمایند. لابد اطلاع دارید که به عموم طلاب محترم نجف و کربلا و سامرا تقسیمی هم فرمودهاند. همان طوری که مرقوم داشتهاید مدتی است جنابعالی را زیارت نکردهایم، لابد مشاغل دینی و محراب و منبر مانع از فیض حضور گردیده است. آقای صانعی[شیخ حسن] هم مدتی است نجف در خدمت آقا هستند. جناب آقای خلخالی[شیخ نصرالله] سلام میرسانند و از مراحم عالیه سپاسگزارند. قبضی که خواسته بودید جوفاً فرستاده شد. سعادت و سلامت جنابعالی را از خداوند متعال خواستار و امیدوار است مؤمنین بیش از پیش از بیانات شایسته و وجود محترم مستفیض گردند؛ در خاتمه ملتمس دعا هستم. والسلام علیکم وعلی اخوانناالمسلمین.
احقر شهاب الدین اشراقی
یاران امام، آیتالله اشراقی، صفحه 36، سند مورخه: 6 / 12 / 44.
[14] همان، صفحه 38، سند شماره: 2528 / ق م – 8 / 12 / 44.
[15] همان، صفحه 39، سند شماره: 64116 / 316 - 9 / 12 / 44.
[16] همان، صفحه 41 سند شماره: 64229 / 316 - 16 / 12 / 44.
[17] همان.
[18] همان، صفحه 49، سند شماره:7759 / 316 - 28 / 12 / 44.
[19] همان، صفحه 52، سند شماره: 12 ق م - 9 / 1 / 45.
[20] شهید حجت الاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی . ص 31 . سند شماره : 1 / ق / م – 1 / 1 / 1345 و روایت پایداری . مرکز بررسی اسناد تاریخی . صفحات 60 تا 64.
[21] یاران امام، آیتالله اشراقی، صفحه 53، سند شماره: 461 / 20الف - 11 / 1 / 45.
[22] همان.
[23] همان، صفحه 63، سند شماره: 13169 / 316 – 17 / 1 / 45.
[24] همان، صفحه 64، سند شماره: 44 / ق - 16 / 1 / 45.
[25] همان، صفحه 74، سند مورخه 25 / 1 / 45.
[26] همان، صفحه 75، سند شماره: 3305 / 316 - 27 / 1 / 45.
[27] همان، صفحه 76، سندشماره: 129 / ق م - 28 / 1 / 45.
[28] همان، صفحه 80، سندشماره: 234 / ق م - 30 / 1 / 45.
[29] همان، صفحه 91، سندشماره: 269 / ق / م - 3 / 2 / 45.
[30] همان، صفحه 92، سند شماره: 275 / ق / م - 3 / 2 / 45.
[31] همان، 87، سند شماره:240 / ق م - 2 / 2 / 45.
[32] همان، صفحه 89، سندشماره: 267 / ق م - 2 / 2 / 45.
[33] همان، صفحه 93، سندشماره: 277 / ق م - 3 / 2 / 45.
[34] همان، صفحه 105، سند شماره: 3503 / 316 - 8 / 2 / 45.
[35] همان، صفحه 96، سند شماره: 3450 / 316 - 4 / 2 / 45.
[36] همان، صفحه 101، سند شماره: 131125 / ﻫ - 6 / 2 / 45.
[37] همان، صفحه 104، سند شماره: 3514 / 316 - 8 / 2 / 45.
[38] همان، صفحه 113، سند شماره: 1151 / 13 / ﻫ ـ 13 / 2 / 1345
[39] همان، صفحه 114، سند شماره: 1158 / 13 / ﻫ - 14 / 2 / 45.
[40] همان، 125، سند مورخه 28 / 2 / 45.
[41] همان، صفحه 132، سند شماره: 23018 / 316 - 10 / 3 / 45.
[42] خانواده ایشان در روز بیستم اردیبهشت 1345 وارد همدان شدند. همان، صفحه 119، سند شماره: 1193 / 13 ﻫ - 21 / 2 / 45.
[43] همان، صفحه 128، سند شماره: 643 / 21 - 1 / 3 / 45.
[44] همان، صفحه 136، سند شماره: 1380 / 13 / ﻫ - 12 / 4 / 45.
[45] همان، صفحه 131، سند شماره: 1236 / 13 / ﻫ - 1 / 3 / 45.
[46] همان، صفحه 149، سند شماره: 39010 / 316 - 26 / 5 / 45.
[47] همان، صفحه 156، سند شماره: 1899 / 21 - 22 / 6 / 45 . این در حالی است که ساواک قم در تاریخ 31 / 6 / 45 گزارش نموده است:
«از طرف مراجع مختلف طی چند روز اخیر تلاشهای زیادی میشود که شهابالدین اشراقی از همدان منتقل گردد.»
[48] همان، صفحه 169، سند شماره: 1679 / 13 / ﻫ – 3 / 7 / 45.
[49] همان، صفحه 157، سند شماره: 1620 / 13 / ﻫ - 23 / 6 / 45.
[50] همان، صفحه 162، سند مورخه 27 / 6 / 45.
[51] همان، صفحه 166، سند شماره: 1668 / 13 / ﻫ - 30 / 6 / 45.
[52] همان، صفحه 175.
[53] همان، صفحه 168.
[54] همان، صفحه 173.
[55] همان، صفحه 174.
[56] همان، صفحه 175.
[57] همان، صفحه 190.
[58] همان، صفحه 192، سند مورخه 8 / 10 / 45.
[59] همان، سند شماره: 22465 / 20ﻫ3 - 27 / 10 / 45 و سند شماره: 26825 / 2 / ﻫ 3 - 4 / 12 / 45 و سند شماره: 2325 / 20 و - 10 / 12 / 45.
[60] همان، صفه 217
[61] همان، صفحه 218، سند مورخه 1 / 7 / 46.
[62] همان، صفحه 220، سند شماره: 2245 / 21 - 6 / 7 / 46.
[63] همان، صفحه 309، سندشماره: 5518 / 316 - 12 / 11 / 48.
[64] همان، صفحه 311.
[65] همان، صفحه 316.
[66] همان، صفحه 317.
[67] همان. صفحه 335.
[68] همان.
[69] متن کتاب . سند شماره: 5593 / 21 - 21 / 5 / 57
[70] همان، صفحه 337، سند شماره: 1472 / 21 ﻫ - 18 / 6 / 57.
[71] همان، صفحه 342، سند شماره: 1837 / 21 ﻫ - 13 / 7 / 57.
[72] همان، صفحه 347، سند شماره: 1861 / 21 - 15 / 7 / 57.
[73] همان، صفحه 354، سند مورخه 18 / 7 / 57.
[74] روزنامه کیهان 21 / 4 / 59 . ص 16.
[75] روزنامه کیهان . 3 / 7 / 58 . ص 1و2.
[76] روزنامه جمهوری اسلامی . 4 / 7 / 58 . ص 1.
[77] روزنامه کیهان . 5 / 7 / 58 . ص 2.
[78] صحیفه امام، همان، ج10، ص156.
[79] روزنامه کیهان . 30 / 10 / 58 ص 1.
[80] روزنامه کیهان . 25 / 12 / 58 . ص 12.
[81] روزنامه کیهان 6 / 12 / 58 . ص 1.
[82] روزنامه کیهان . 3 / 5 / 60 . ص 1 و 27 / 5 / 60 ص 1.
[83] روزنامه کیهان . 22 / 6 / 60 ص 1 و 2.
آیتالله شهاب الدین اشراقی در کنار امام
آیتالله سید مصطفی خمینی، آیتالله شهاب الدین اشراقی، آیتالله محمدفاضل لنکرانی
آیتالله سید مصطفی خمینی و آیتالله شهاب الدین اشراقی
آیتالله محمد فاضل لنکرانی و آیتالله شهاب الدین اشراقی
آیتالله اشراقی در حال کلنگزنی یک طرح عمرانی
آیتالله اشراقی در کنار کودکان یکی از مناطق محروم
تعداد مشاهده: 19983