نقش انگلیس و آمریکا در شکلگیری رژیم غاصب اسرائیل
تاریخ انتشار: 10 آبان 1402
چکیده:
مطالعه و بررسی تاریخ تحولات و روابط بینالمللی بالاخص در منطقه خاورمیانه، به طور مشخص بیانگر کارکرد وسیع دولتهای استکباری در این ناحیه است. زخم دیرین اشغال فلسطین گواه صادقی بر این مدعاست که استعمارگران منافع خود را در نا آرامی این منطقه مهم و استراتژیک میدانند و حمایت از دولت جعلی اسرائیل بهره وافر کارترهای بزرگ جهانی را به همراه داشته است و نا امنی در این حوزه بسیار برای آنها سود آور بوده و رژیم غاصب اسرائیل مدار این توطئهها و نقطه ثقل این منافع است. آشنائی با چگونگی شروع این نقشه زیرکانه ولی به غایت ظالمانه هدفی است که مقاله نسبتا مختصر زیر در صدد آن است.
******
مختصری از تاریخ اشغال فلسطین و نقش انگلیس و آمریکا
پس از انقلاب صنعتی، چهرۀ اروپا به سرعت دگرگون شد و اروپاییان در رشتههای مختلف علوم و فنون بر مسلمین پیشی گرفتند. در این زمان شرق به خواب طولانی فرو رفته بود ولی اروپا با پیدایش صنایع و تولید انبوه و اشباع بازار داخلی خود نیاز به بازار خارجی برای صدور مازاد تولید و نیز تهیه مواد خام پیدا کرده بود و دوران استعماری و دستاندازی به سرزمینهای دیگر را آغاز نموده بود.
اواخر قرن نوزدهم شورشهایی در فلسطین برپا شد و انگلستان که در این سالها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد. زیرا در این زمان هندوستان مهمترین مستعمره انگلیس و منبع قدرت و ثروت آن بود و برای حفظ هندوستان ناگزیر از تسلط بر ممالک آسیا و جلوگیری از خطر تهاجم روسیه و فرانسه (دو رقیب مقتدر اروپایی) به هند بود و باید بر کانال سوئز که دست عثمانی بود مسلط میشد. دولت انگلیس اعراب را در شورش علیه ترکهای عثمانی تحریک میکرد. از جمله «حسین، امیر مکه» را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاهطلب بود تحریک کرد که با حمایت انگلیس از عثمانی، جدا شود.
در 1916 (1334ه ق) قرارداد «سایکس-پیکو» و «سازونوف» میان روسیه، فرانسه و بریتانیا، سه قدرت اصلی اروپا به امضا رسید که سرزمینهای تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند اما انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در 1917 (1335ه ق) با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومیت خویش درآورد. این اقدامات در شرایطی رخ داد که تقویت و ترویج اندیشه ناسیونالیسم به عنوان راهی برای تجزیه و تضعیف دولت عثمانی به شدت از جانب امپراطوری انگلیس پیگیری میشد.
اندیشه ناسیونالیسم که به تدریج در بسیاری از کشورهای مسلمان جایگزین هویت اسلامی گردید به عنوان اصلیترین حربه استعمار قرار گرفت و نتیجه آن رشد گرایشهای قومی و نژادی و دامن زدن به حرکتهای تفرقهانگیز و تجزیهطلبانه در سرزمینهای اسلامی به ویژه قلمرو دولت عثمانی بود. در همین راستا بود که ادعای موهوم وحدت نژادی یهودیان عالم که به لحاظ واقعیتهای تاریخی به شدت مخدوش و مردود است در انگلیس مطرح و دامن زده شد و عدهای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح و جهت تشکیل کشوری مستقل برای استقرار آن ملت، اقداماتی را شروع کردند که مورد تشویق و حمایت جدی دولت انگلیس قرار گرفت. این عده گرفتن کمکهای مالی از یهودیان ثروتمند را آغاز نموده و برای پیشبرد مقاصد خود حزبی را تشکیل دادند و نام صهیون را که نام کوهی در فلسطین است (و آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و عدهای از انبیای بنی اسرائیل در بالای آن قرار دارد) بر خود نهادند. اواخر قرن نوزدهم (1882-1898) اقداماتی توسط یهودیان ناسیونالیست برای مهاجرت و اسکان یهودیان به فلسطین انجام شد اما چون عدهای از روحانیون یهود از اهداف سیاسی آن و ارتباط این اقدام با برنامههای استعمارگران آگاه شدند و مخالفت کردند این اقدام نهضت صهیونی شکست خورد، اما در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راه حل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کرد زیرا رؤیای ایجاد کشور باستانی اسرائیل آرمان صهیونیزم است.
انگلستان نیز در این زمان به پایگاهی برای تداوم سلطه خود در این منطقه نیاز داشت. حزب صهیونی اگرچه با مخالفت سازمانهای یهودی دیگر با این طرح روبرو شده بود اما شاخههایی در ممالک اروپایی تأسیس کرده بود و تضمین نموده بود پس از خاتمه جنگ در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست خورد فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد چون تا پیش از جنگ جهانی اول بیتالمقدس رسماً دست عثمانیها بود. کوشش صهیونیستها نتیجهبخش بود و توانست نظر «لرد بالفور» وزیر خارجه انگلیس را جلب کند و در آمریکا هم موفق به جلب نظر رجال این کشور شد. سرانجام در نوامبر 1917 اعلامیه بالفور در مورد تصویب طرح تأسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین، در کابینه انگلیس منتشر شد. شریف حسین، امیر مکه خود متحد انگلیسها بود، از دولت انگلیس توضیح خواست و دولت مزبور پاسخ داد که تصمیم کمک به مراجعت یهود به فلسطین منافاتی با مالکیت اعراب بر فلسیطن ندارد. در این پاسخ از تشکیل دولت اسرائیل هیچ سخنی به میان نیامده بود. اواخر جنگ، قسمتی از فلسطین توسط لشکر یهود وابسته به سازمان صهیونیستی اشغال گردید که بازتاب نامطلوبی در اعراب داشت. از قبل هم گروههای کوچک یهودی به عنوان مستعمرهنشین در فلسطین اسکان داده شده بودند که اراضی عربهای محلی را میخریدند و مزارع یهودی ایجاد میکردند. در 25 آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلیس واگذار کردند و آن را موظف نمودند که با تأسیس کانون ملی یهود، در اجرای اعلامیه بالفور کمک کند. در این زمان فقط 50 هزار یهودی در فلسطین وجود داشت اما به وسیله حکومت جدید که از سوی انگلیس به یک یهودی واگذار شده بود، باب مهاجرت یهودیان گشوده شد و جمعیت آنان فزونی گرفت که این امر شورش و مخالفت اعراب را موجب گردید. چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس در واکنشی طی یک اعلامیه اظهار داشت که قصد ندارند سراسر خاک فلسطین را به یک کشور یهودی تبدیل کنند و مهاجرت فقط در حد تأسیس کانون ملی یهود و آنقدر که استطاعت اقتصادی فلسطین اجازه دهد دنبال خواهد شد.
سازمانهای خودمختار تجاری، اقتصادی و اجتماعی و حتی تروریستی یهود در فلسطین به سرعت تشکیل میشد که ثروتمندان یهود از سراسر دنیا به آنها کمک مالی میکردند. در این هنگام، اعراب ناهماهنگ و دچار تفرقه بودند و جز در شعار کمک دیگری به فلسطینیها نمیکردند. اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار نهاده و در برابر دشمن مشترک متحد شدند. در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان اعراب فلسطینی و صهیونیستهای مهاجر درگرفت و صهیونیستها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن به فلسطینیها حدود 351 تن را شهید، عدهای را مجروح یا دستگیر و عدهای را محکوم به حبس مادامالعمر و یا اعدام کردند.
در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست و او با نیروهای انگلیسی و صهیونیستی به جنگ پرداخت که سرانجام خود و یارانش به شهادت رسیده و عدهای دستگیر شدند. در 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت که او نیز پس از جنگهای زیادی همراه با یارانش به شهادت رسید. در 1944 حسین سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک انگلیسی و صهیونیستی را به عهده گرفت که او نیز به شهادت رسید.
از دهه چهل مسئله عربی شد و در رأس مسایل بینالمللی قرار گرفت. دولت انگلیس در برابر این مبارزات و واکنشهای سیاسی اعراب، سرانجام مهاجرت بیرویه یهودیان را محدود کرد اما با مخالفت سرسختانه صهیونیستها و حتی اقدامات تروریستی آنها مواجه شد. در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود اما پس از این که دولت انگلیس در 14 مه 1948 (1367ه ق) به قیمومیت خود خاتمه داد و قشونش را از فلسطین خارج کرد در همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کرد. طبق هماهنگیهای قبلی چند ساعت بعد ترومن رئیسجمهور وقت آمریکا دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت و انگلیسیها هم در هنگام خروج، تجهیزات خویش را در اختیار آنان گذاشتند. از آن پس دخالتهای سازمان ملل در مورد فلسطین و پیشگیری از حملات صهیونیستها به فلسطینیها بیاثر گردید و صهیونیستهای غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و اخراج فلسطینیها از خانه و کاشانهشان کردند و چون با مقاومت مردم فقیر و مظلوم مواجه گردیدند. جنایاتی مانند کشتار دهکده دیریاسین و کفر قاسم را در آوریل 1948 به راه انداختند که موجب گسترش وحشت فلسطینیهای بیپناه گردید و آنان هم به اردن میگریختند. ارتشهای عربی برای دفاع از فلسطینیها وارد عمل شدند اما اسرائیلیها با حمایت اروپا و آمریکا و ارسال سیل هواپیما و اسلحه به مقابله با اعراب پرداختند و در این نبرد، بیش از یک میلیون فلسطینی عرب آواره شدند.
دولت اسرائیل به طرحهای سازمان ملل برای تقسیم فلسطین به دو منطقه عرب و یهود که اورشلیم به هیچ یک از آنها تعلق نداشته باشد و تحت سرپرستی سازمان ملل، به صورت بینالمللی اداره شود و ... اعتنا نمیکرد. از آن سو گروهها و سازمانهای مختلف چریکی از فلسطینیان تشکیل میشد تا از حق طبیعی و مسلم خویش دفاع کنند. در 28 ماه مه 1964 کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین» را اعلام نمود و ارتش آزادیبخش فلسطین تشکیل گردید که در نتیجه آن مبارزات شکل جدیدی به خود گرفت و از این پس هزاران شهید تقدیم آزادی فلسطین شدند. لازم به تذکر است که در این زمان جمعیت یهودیان علیرغم مهاجرتهای بیوقفه و .... هنوز در مقایسه با اعراب و مسلمانان در اقلیت بودند. در پنجم ژوئن 1967 (1387ه ق) اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه به فرودگاههای کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن وارد جنگ شد و کناره غربی رود اردن و نوار غزه در اردن، بلندیهای جولان در مرز سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد که به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل مشهور شد.
درس مستقیم شکست اعراب این بود که اسرائیل با جنگ کلاسیک رژیمهای عربی، از بین نمیرود به ویژه که متکی به مدرنترین سلاحهای آمریکا و اروپاست و باید با تقویت گروههای چریکی با آن مبارزه کرد. سازمان ملل طی قطعنامهای اسرائیل را ملزم به عقبنشینی از اراضی اشغالی نمود اما اسرائیل خودداری کرد. پس از آن شهر بیتالمقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و بیتاللحم و 27 دهکده دیگر را طبق مصوبهای که دولت اسرائیل صادر کرد، ضمیمه خاک خود نمود و کوشید اقلیت 3 هزار نفری یهودی را در بیتالمقدس به اکثریت تبدیل کند که این تعداد را به 190 هزار تن رساند. در 11 آگوست 1969 مسجدالاقصی را به آتش کشیدند و علت آن را اتصال سیمهای برق جلوه دادند. احداث شهرکهای یهودینشین در مناطق اشغالی با سرعت انجام میشد و دولت اسرائیل میکوشید چهره اسلامی شهرهایی مانند بیتالمقدس را تبدیل به شهری یهودینشین سازد. دولت غاصب به عنوان یافتن الواح و کتیبهها و یادبودهای انبیاء و اقوام گذشته دست به حفاریهای زیادی در اطراف مسجد صخره و مسجدالاقصی و حرم بیتالمقدس زد تا بدینوسیله علاوه بر آواره کردن عدهای دیگر از اعراب، زمینه ویرانسازی و تجدید بنای این اماکن را فراهم نماید.
اسرائیل با حمایت آمریکا، انگلیس و اروپا با قدرت پیش رفت و پس از مدتها تلاش و علیرغم مخالفتهای زیاد اعراب و حتی مخالفت سازمان ملل سرانجام دولت اسرائیل پایتخت خود را از تلآویو به اورشلیم (بیتالمقدس) انتقال داد.
پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 که موجب تحقیر اعراب شد، سازمانهای مقاومت فلسطینی که در اردوگاههایی در اردن، سوریه و لبنان تعلیم میدیدند و استقرار داشتند بر شدت عملیات خود افزودند. شهر کرامه در 25 کیلومتری غرب امان (پایتخت اردن) در درۀ اردن واقع شده است که عدهای از آوارگان فلسطینی را در خود جای داده بود. در اثر جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل، کرامه در 4 کیلومتری خط جدید آتشبس صهیونیستها و در تیررس آنها قرار گرفت و جمعیت آوارگان ساکن کرامه از 25000 نفر به دو برابر افزایش یافت. سازمان فتح با توجه به نزدیکی کرامه به مواضع صهیونیستها آنجا را پایگاه خود ساخت. وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد کرامه به پایگاه اساسی مقاومت فلسطین تبدیل شده است و فلسطینیها در مقابل تهدیدات اسرائیل تصمیم به مقابله تا آخرین نفس گرفتند. یکی از توجیهات آنان این بود که با ایستادگی در کرامه به رژیم اردن تفهیم خواهند کرد که ریختن خون فلسطینیها بر سرزمین کرامه به آنان حق ماندن در این سرزمین و گسترش عملیات مسلحانه از دره اردن را خواهد داد. با یورش نیروهای زمینی و زرهی و کاملاً مجهز اسرائیلی به شهر کرامه و جنگ تن به تن با 300 چریک فلسطینی عدۀ زیادی از صهیونیستها کشته شده و سربازان اسرائیلی عقبنشینی کردند. این مقاومت راه و رمز جدیدی را برای پیروزی ملت فلسطین ترسیم کرد و از آن پس عده زیادی داوطلب پیوستن به سازمان چریکی فتح شدند. در نبرد کرامه وسیعترین حمایتهای تودهای و حمایتهای دولتهای عرب نثار مقاومت فلسطین شد که از جمله همکاری ارتش اردن با چریکها بود. اما این همکاری موقت بود و تهدیدات بعدی اسرائیل و رشد مقاومت فلسطین، منازعات چریکها با دولت اردن را تشدید میکرد که منجر به حوادث خونین سپتامبر سیاه در سال 1970 و درگیری رژیم اردن با چریکها شد. ارتش مصر در اکتبر 1973 (1393 ه.ق) به طور ناگهانی و با شعار الله اکبر از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی بارلیو که در آن زمان به عنوان خط دفاعی تسخیرناپذیر معروف بود و حمایت نیروی هوایی به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد و از طرف شرق نیز به طور همزمان نیروی هوایی سوریه تهاجم علیه اسرائیل را آغاز نمود ودر همان روزهای اول دهها هواپیمای اسرائیل نابود شد و هزاران اسرائیلی کشته یا اسیر شدند و افسانه شکستناپذیری آن باطل شد. اما با حمایت سریع نظامی آمریکا و غرب در روزهای بعد وضع جنگ تغییر کرد و در حالی که اعراب دیگر از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند ارتش اسرائیل با هلیبرد نیروها توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش درآورد. سرانجام در کیلومتر 601 قاهره گفتگو برای پایان دادن به جنگ آغاز گردید که با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت. پس از جنگ رمضان، انورسادات که به جای جمال عبدالناصر رهبر ملی مصر به ریاست جمهوری رسیده بود، خط سازش با آمریکا و غرب را پیش گرفت.
پس از سرکوبی مقاومت فلسطین توسط رژیم اردن در سپتامبر 1970، بار دیگر ارودگاه آوارگان فلسطینی در لبنان مورد حمله فالانژیستها و راستگرایان لبنان که از سوی اسرائیل حمایت میشدند قرار گرفت. نخست در ماه مه 1975 فالانژهای حزب کتائب (مسیحی مذهب) در عینالرمانه اتوبوس حامل چریکها و مردم غیر نظامی فلسطینی را به گلوله بسته و دهها تن را شهید و مجروح ساختند که این درگیری به سایر نقاط لبنان گسترش یافت و اوج آن محاصره اردوگاه تلزعتر و به توپ بستن آن بود که به علاوه کمبود غذا و دارو هزاران تن کشته و مجروح شدند و از آن پس در لبنان جنگهای داخلی ادامه یافت و ساختار سیاسی جامعه و حکومت لبنان را نیز تحتتأثیر خود قرار داد.
از مهمترین حوادثی که در تاریخ انقلاب فلسطین روی داد و نقطه عطفی در روابط اعراب و اسرائیل بود، پیمان کمپ دیوید در سال 1978 (1398 ه.ق) میباشد. مصر پس از جمال عبدالناصر از اوایل دهه هفتاد به ویژه پس از جنگ رمضان خط سازش را آغاز کرده بود. سادات در 1972 مستشاران نظامی شوروی را از مصر اخراج کرده بود. در سال 1975 نیز قرارداد سینا را با اسرائیل منعقد ساخت و سرانجام در 1978 در محل کمپ دیوید، با مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل و جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا پیمان صلح با اسرائیل را منعقد ساخت و رژیم غاصب را به رسمیت شناخت و شکافی در اعراب به وجود آورد. این واقعه در آستانه پیروزی انقلاب ایران روی داد. اگرچه حوادث قبلی و خیانت کمپ دیوید آثار یأُس و انفعال گستردهای در اعراب و مسلمانان به وجود آورده بود اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 (1399ه.ق / 1357ه.ش) و سرنگونی مقتدرترین ژاندارم غرب در منطقه و بزرگترین حامی اسرائیل یعنی رژیم شاه، روح دوبارهای به کالبد مبارزات ضد صهیونیستی دمید و نشاط غریبی در لبنان و فلسطین به پا خاست به ویژه که شعار « امروز ایران فردا فلسطین» سرلوحه شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود.
کمک آمریکا به اسرائیل
تلاش دولت هاری ترومن، رئیس جمهور آمریکا در تصویب طرح تقسیم سرزمین فلسطین در سازمان ملل متحد در 29 نوامبر 1947. م سرانجام به پایان قیمومیت انگلستان بر این سرزمین در 14 مه 1948 و تأسیس رژیم اسرائیل منجر شد. هنوز از اعلام تأسیس اسرائیل دقایقی نگذشته بود که ترومن این دولت را به رسمیت شناخت. این اقدام ترومن اسرائیل را به گونهای استوار بر نقشه سیاسی جهان قرار داد. عموم مورخان به نقش حیاتی آمریکا در تأسیس اسرائیل اذعان میکنند. سه نخستوزیر ابتدایی اسرائیل، دیویدبن گوریون، موشه شارت و لوی اشکول که در فعالیتهای دیپلماتیک، نظامی و مالی تأسیس اسرائیل شرکت داشتند، از حمایت آمریکا ستایش کردند.
پس از جنگ جهانی دوم و تأسیس رژیم صهیونیستی، روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی وارد مرحله جدیدی شد. تا این زمان، ایالات متحده آمریکا که مناقع خاصی در خاورمیانه نداشت اکنون بر این منطقه متمرکز شد و روابط ویژهای با اسرائیل برقرار کرد. از زمان ریاست جمهوری ترومن تا عصر حاضر، هر رئیس جمهوری که در آمریکا به قدرت رسید خشتی بر خشتهای روابط متقابل دو دولت آمریکا ـ اسرائیل افزوده که در نتیجه آن، روابط دو دولت در ابعاد سیاسی، نظامی و اقتصادی شکل اتحاد پیدا کرده است.
آرچیبالد وابسته نظامی ارشد آمریکا در اسرائیل، در 14 ژانویه 1949، در یک سند محرمانه به پنتاگون گزارش میدهد:
«باید با تمام توان برای جلب دوستی اسرائیل تلاش کنیم. به نظر میرسد این ملت کوچک دارای امکانات بزرگی است. اسرائیل مسلماً مهمترین کشور خاورمیانه خواهد شد. در این منطقه، اسرائیل همان کشوری است که باید از آن حمایت کنیم.»
براساس اسناد و مدارک موجود، ایالات متحده در مهیا کردن زمینه مساعد برای تأسیس رژیم اسرائیل و برقراری روابط حسنه با آن پیش قدم بود. براساس سند شماره 2373 / 1(28 ژانویه 19444)، رای کنگره آمریکا، از دولت این کشور میخواهد:
«تمام تلاشها خیرخواهانه خود را جهت گشایش روند مهاجرت یهودیان به فلسطین به کار گیرد تا مهاجران یهودی حق استعمار و آبادانی این سرزمین و تأسیس دولت یهود آزاد و دموکراتیک را در آن داشته باشند.»
در سند دیگری آمده است:
«ایالات متحده آمریکا در اسرائیل، دوستی ثابت و قوی میبیند و آن دوست از نظر سیاسی و فرهنگ به غرب، وابستگی دارد. ایالات متحده آمریکا به این دوست خود کمک کرده است، همچنین اسرائیل ثابت کرد که دوستی هوادار آمریکاست و قادر است طرحهای سیاسی آمریکا را در منطقه اجرا کند.»
دیویدبن گوریون شاید از این مطلب آگاه بود که رژیم صهیونیستی نمیتواند بهطور کامل خودکفا باشد و از همینرو مسئلهای طرح کرد که بعدها دکترین امنیت ملی اسرائیل براساس آن استوار شد و آن اینگونه: «همواره لازم است اسرائیل حمایت حداقل یک قدرت بزرگ جهان را پشتسر خود داشته باشد.»
وی براساس تحلیلی معتقد بود: «یک دولت کوچک با منافع محدود نمیتواند خود را در زمان جنگ، از جامعه جهانی دور نگه دارد.» به زعم وی، برای حفاطت از امنیت ملی اسرائیل، پشتیبانی دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی یک قدرت بزرگ، ترجیحاً ایالات متحده، امری حیاتی و اجتنابناپذیر است. براساس اینگونه تفکرات، جهتگیری روابط دو دولت آمریکا و اسرائیل به تدریج به سوی وابستگی متقابل پیش رفت.
در سال 1950 روابط آمریکا و اسرائیل وارد مرحله تازهای شد. در ژوئن 1950 دولت اسرائیل تصمیم گرفت به حمایت قاطع از موضع آمریکا در مسئله کره در سازمان ملل متحد بپردازد. از این حادثه، غالباً به عنوان یک نقطه عطف در سیاست خارجی اسرائیل یاد میشود که پس از آن، همین سیر با شدت و حدت ادامه داشته است. در اواخر ژوئیه 1950 بن گوریون به «مک دونالد» سفیر دولت وقت آمریکا میگوید:
«اسرائیل برای همراهی غرب آماده است. وی همچنین خواستار تجهیز یک نیروی نظامی برای حمایت از آمریکا در مقابل حمله احتمالی شوروی شد. وی بهطور صریح و شفاف، خواستار پیوستن اسرائیل به طرح دفاع ـ امنیتی غرب در خاورمیانه شد.»
در خلال دهه 1950 و نیمه دهه 1960 روابط رسمی میان آمریکا و اسرائیل معمولاً دوستانه ولی محتاطانه بود. گرچه بنگوریون دائماً قصد اتحاد با یکی از قدرتهای بزرگ به ویژه ایالات متحده را داشت. اما تا پیش از دولت جانسون هیچ یکی از روسای جمهور آمریکا با نخستوزیر اسرائیل به طور حضوری ملاقات نکرده بودند. در این مقطع (دهه 1950 . م و اوایل دهه 1960) روابط اسرائیل با آمریکا حسنه بود؛ اما فرانسه مهمترین تأمین کننده تسلیحات و شریک استراتژیک اسرائیل به شمار میرفت. این وضعیت تا زمان شارل دوگل، رئیس جمهور فرانسه ادامه داشت. دوگل در اوایل سال 1967 پس از عقبنشینی نیروهای فرانسوی از الجزایر، دیگر به همکاری اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل علیه شورشیان الجزایری نیازی نداشت، ناگهان با اسرائیل قطع رابطه کرد. اما پیروزی اسرائیل در جنگ معروف به شش روزه اعراب و اسرائیل در ژوئن 1967. م این اطمینان را برای دولتمردان آمریکایی به وجود آورد که دولت اسرائیل با توجه به سابقه درخشان آن در حمایت از فرانسه در منطقه و نیز توانایی آن در شکست دولتهای عربی میتواند نقش یک سکوی مناسب را در حمایت از منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه ایفا کند.
از سال 1967 تا 1977 با روی کار آمدن دولت جانسون (1969 ـ 1963) به ویژه دولت نیکسون (74 ـ 1969) و فورد (77ـ 1974)، سنگ بنای رابطه استراتژیک آمریکا و اسرائیل نهاده شد. دیپلماسی رفت و برگشت و فعال هنری کسینجر، وزیر امور خارجه آمریکا در قبال منازعه اعراب و اسرائیل پس از جنگ شوکآور اعراب و اسرائیل در اکتبر 1973. م معروف به جنگ یوم کیپور ناگزیر دو دولت را از نظر دیپلماتیک به هم نزدیکتر کرد. برای نخستینبار بود که ایالات متحده به طور کتبی به اسرائیل تضمین میداد از امنیت این دولت در منازعه با اعراب متخاصم دفاع میکند و در عوض اسرائیل در مذاکرات آتی بر سر عقبنشینی از شبه جزیره سینا انعطافپذیری نشان دهد. بنابراین در این دوره شاهد تحول دیدگاه دولتمردان و مردم آمریکا نسبت به اسرائیل بودیم. ایالات متحده در این دوره به طور مکرر و صریح تضمین کرد که امنیت و موجودیت اسرائیل حفظ شود. سیاستمداران آمریکا به هیچوجه منازعه اعراب و اسرائیل را به صورت مقولهای مجزا و جداگانه ارزیابی نمیکردند بلکه آن را در متن و چارچوبه گستردهتری تحت عنوان رقابت جهانی آمریکا و شوروی مرتبط میدانستند.
روابط آمریکا و اسرائیل در دوره جیمی کارتر (1977 ـ 1981) با رویکرد میانجیگرانه صلح میان اعراب و اسرائیل همراه بود که به صلح کمپ دیوید منجر شد. رونالد ریگان (1989 ـ 1981) اسرائیل را علاوه بر دریچه راهبردی جنگ سرد، به عنوان یک متحد وفادار، دوست و دموکراتیک ارزیابی کرد. در اوایل دهه 1980 دو دولت به علت ترس از توسعهطلبی و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی به یکدیگر نزدیکتر شدند و در 30 نوامبر 1981 قرارداد همکاری استراتژیک امضاء کردند. در دوره جورج بوش (1993 ـ 1989) دیدگاه آمریکا نسبت به اسرائیل تعهد و تضمین امنیت غایی اسرائیل و ارج نهادن به همکاری نظامی گستردهتر بوده است. پس از نمایش پیروزمندانه ایالات متحده در جنگ خلیج فارس در سال 1991 و نیز فروپاشی اتحاد شوروی، پایههای روابط دو دولت مستحکمتر و و از لحاظ دیپلماتیک صحنه برای برداشتن یک گام بلندتر به جلو مهیا شد. در دوره کلینتون (2000 ـ 1993) اسرائیل به عنوان یک شریک دیپلماتیک مطلوب مطرح گردید. در این دوره آمریکاییها این احساس را در بین مردم اسرائیل تقویت نمودند که ایالات متحده در سختترین و ناخوشایندترین شرایط رابطه دوستانه و همیشگی با اسرائیل خواهد داشت. در این دوره رابطه استراتژیک امنیتی اسرائیل و آمریکا حتی مستحکمتر از گذشته شد و همکاری مشترک برای توسعه سپر دفاعی کارآمد ضد موشکی بالستیک تقویت بیشتری یافته است. با روی کار آمدن جورج دبلیو بوش و حادثه 11 سپتامبر 2001، گستره روابط دو دولت فزونی یافت. تقویت موضوعاتی نظیر مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی در منطقه خاورمیانه براساس منافع استراتژیک مشترک دو دولت تعریف شده است و سرفصل تازهای از همکاری، در زمینههای سیاسی، اقتصادی و نظامی بین دو دولت بوجود آمد. از سال 2002 تا عصر حاضر دولت اوباما بیش از هر دولتی در آمریکا جهت حمایت تمام عیار از رژیم اشغالگر قدس به صحنه آمد و در مدت ریاست جمهوری خود تا به حال از هیچ کوششی جهت حمایت، تقویت و حفاظت از اسرائیل دریغ نکرده است. چشمپوشی از جنایت اسرائیل در دو جنگی که در سالهای اخیر به فلسطینیان در غزوه تحمیل گردید و قتل هزاران زن و مرد و کودک بیگناه تنها گوشهای از کمکهای آمریکا به اسرائیل است.[1]
بررسی آمار و ارقام در رابطه با کمکهای مادی و معنوی دولت ایالات متحده به رژیم صهیونیستی گویای مطالب جالبی است، مجموع کمک مستقیم آمریکا به اسرائیل تا سال 2003 بالغ بر 140 میلیارد دلار میباشد. این مبلغ جدای از کمکهای نظامی است.
علاوه بر آن واشنگتن، اسرائیل را در مورد حمایتهای دیپلماتیک مستمر خود قرار میدهد. از سال 1982 تاکنون، ایالات متحده، 32 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحده را که موضوع آن انتقاد از اسرائیل بوده وتو کرده است، که این تعداد از مجموع موارد استفاده از وتو توسط دیگر اعضای شورای امنیت بیشتر بوده است. آمریکا همچنین تلاشهای کشورهای اسلامی برای قراردادن موضوع زرادخانه هستهای اسرائیل در برنامه کار آژانس بینالمللی انرژی هستهای را تاکنون عقیم گذاشته است. [2]اما روابط پنهان و کمکهای ناشناخته که در تاریخ ثبت نشده شاید بیش از موارد ذکر شده باشد.
روابط منفعتطلبانه دوجانبه برای دوطرف سود داشته است زیرا بسیاری از روسای جمهور آمریکا با کمک تبلیغی و مالی لابی صهیونیستی به کاخ سفید راه یافتهاند و از این جهت خود را وامدار صهیونیسم دانسته و حمایت بیچون و چرا از اسرائیل و دولت غاصب صهیونیستی را وظیفه ذاتی خود تعریف میکنند. [3]در ادامه چند سند از کمکهای آمریکا به رژیم صهیونیستی تقدیم خوانندگان میگردد.[4]
تاریخ: 26 / 6 / 54
سرمقاله یدیعوت اخرونوت[آحارانوت]
تحریک و موشدوانی
این روزنامه تحت عنوان فوق مینویسد: انتشار اسناد سری امضاء شده بین اسرائیل و آمریکا در مورد تحویل موشک و انواع اسلحه دیگر از طرف آمریکا به ما حیرتآور است. آیا نمیتوان تصور کرد که در پشت این انتشارات عوامل سیاسی در میان حکومت و خارج از آن قرار دارند که میخواهند پیمان آمریکا و اسرائیل را با انتشار جزئیات آن بین مردم و ایجاد مخالفت اجتماعی علیه آن با شکست روبرو سازند؟
پرزیدنت فورد بلافاصله در مورد این انتشارات گفت که «پیمان با اسرائیل هنوز نهائی نیست.»
در این جمله یک نوع عقبنشینی وجود دارد. آیا مقصود انتشارات همین عقبنشینی نبوده است؟
تاریخ: 26 / 6 / 1354
یدیعوت اخرونوت
از خبرنگار روزنامه در آمریکا
متن کامل پیمان ایالات متحده و اسرائیل
بنابر آنچه دیروز در روزنامههای آمریکا منتشر گردید، متن زیر متن تعهدات آمریکا در قبال اسرائیل است. محافل سیاسی اظهار میدارند که قریب به یقین متن مزبور روز اول سپتامبر توسط دکتر کیسینجر و ایگال آلون امضاء شده است.
ایالات متحده میداند که پیمان اسرائیل و مصر که رئوس آن روز اول سپتامبر 1975 امضاء گردید (و از این به بعد به عنوان پیمان ذکر خواهد شد) و موضوع آن عقبنشینی از اراضی حیاتی در سینا است عمل بسیار مهمی از طرف اسرائیل برای حصول صلح نهائی محسوب میگردد. این پیمان از پشتیبانی کامل ایالات متحده برخوردار است:
1) دولت ایالات متحده هرگونه کوششی به عمل خواهد آورد تا در حدود منابع خود و اعطای اختیار توسط کنگره و در چهارچوب بودجه براساس متد و آینده دور به درخواستهای اسرائیل برای وسایل نظامی و درخواستهای دیگر دفاعی و احتیاجات سوختی و اقتصادی آن کشور پاسخ کامل بدهد. مایحتاج مشروح در بندهای دو و سه و چهار زیر مناسب محسوب میگردند که در جمع مبالغ سالانه و مورد درخواست دولت در بودجه 1976 و بودجه سالهای بعد منظور گردد.
2ـ تامین احتیاجات نظامی اسرائیل برای آینده دور توسط آمریکا موضوع مشاوره وضع بین نمایندگان جناحهای امنیتی آمریکا و اسرائیل قرار خواهد گرفت. در حالی که جزئیات ویژهای که در مورد آنها توافق شده در یادداشت جداگانه آمریکا و اسرائیل وارد خواهد گردید.
برای این هدف خاص، کارشناسان نظامی طی سه هفته تحقیقات خاص و مشترک آغاز خواهند کرد. در چهارچوب این بررسی که شامل احتیاجات اسرائیل در سال 1976 خواهد بود ایالات متحده با نظر موافق به درخواستهای اسرائیل از جمله تقاضای دریافت اسلحه مدرن و پیشرفته توجه خواهد کرد.
3) اسرائیل برای تأمین احتیاجات نفتی خود از طریق معمول اقداماتی به عمل خواهد آورد وی در صورتی که اسرائیل نتواند احتیاجات خود را از از این راه تامین سازد پس از این که موضوع را به اطلاع دولت آمریکا رساند آمریکا طبق موارد ذیل برای مدت پنج سال اقدام خواهد کرد و در پایان این مدت هر یک از طرفین میتوانند با اخطار قبلی در ظرف یک سال به این سازش پایان بدهند.
(الف) اگر برای اسرائیل امکان نداشته باشد نفتی را که برای احتیاجات داخلی عادی خود لازم دارد خریداری نماید و آمریکا از لحاظ تامین مقدار احتیاجات عادی خود محدودیتی نداشته باشد دولت آمریکا بدون فوت وقت، نفتی را که اسرائیل باید برای احتیاجات عادی خود به شرح فوق خریداری نماید، تامین خواهد کرد. اگر اسرائیل نتواند وسایل لازم را برای حمل و نقل این سوخت تامین نماید دولت آمریکا برای به دست آوردن وسایل نقلیه مورد لزوم از هرگونه کوششی فروگذار نخواهد کرد.
(ب) اگر اسرائیل نتواند نفت مورد احتیاج عادی خود را خریداری نماید و محدودیت، به وسیله تحریم نفت یا علل دیگر مانع این گردد که آمریکا نیز تمام احتیاجات عادی خود را به دست آورد، در آن صورت دولت آمریکا بدون فوت وقت نفت مورد احتیاج اسرائیل را برای خرید براساس فرمول ذخیره و تخصیص آژانس بینالملی انرژی، آن طوری که توسط دولت آمریکا عملی میگردد، فراهم خواهد نمود تا احتیاجات حیاتی اسرائیل را تأمین سازد.
اگر اسرائیل قادر نباشد وسایل لازم را برای حمل و نقل این نفت تامین نماید دولت آمریکا برای به دست آوردن وسیله نقلیه مورد لزوم از هرگونه کوششی فروگذار نخواهد کرد. کارشناسان اسرائیلی و آمریکائی هر سال، و در صورت اقتضاء زودتر، بنابه درخواست یکی از طرفین ملاقات خواهند کرد تا احتیاجات اسرائیل را از لحاظ نفت بررسی نمایند.
4) برای کمک به اسرائیل به منظور تامین احتیاجات نفتی و به عنوان قسمتی از مبلغ کل سالانه در ماده یک فوق ایالات متحده موافقت مینماید که:
الف) هنگام تعیین مبلغ کلی سالانهای که دولت از کنگره درخواست مینماید و برای مدت تعیین شده در ماده سه فوق، توجه خاصی به احتیاجات اسرائیل مبذول دارد و در جمع آن مبلغ، مخارج اضافی اسرائیل را برای واردات نفت به جای نفتی که از ابورودس و رأسسدر استخراج مینمود (5 / 4 ملیون تن در سال 1975) منظور دارد.
ب) از کنگره درخواست کند مخارج لازم، به میزانی که در یک موافقتنامه دو جانبه تعیین خواهد شد، برای تأسیس مخازن ذخیره نفت در اسرائیل در اختیار دولت اسرائیل بگذارد به نحوی که ظرفیت ذخیره نفت اسرائیل را که هماکنون تقریباً برای شش ماه است به میزان یکسال افزایش دهد.
این انبارهای ذخیره طی 4 سال تکمیل خواهد گردید. تاسیس، به کار انداختن تامین بودجه و مسائل مربوط دیگر در مورد این برنامه هرچه زودتر بین دو دولت به تفصیل مورد مذاکره قرار خواهد گرفت.
5) دولت ایالات متحده انتظار نخواهد داشت قبل از این که دولت مصر تعهدات خود را طبق پیمان جداسازی نیروها در ماه ژانویه 1974 عملی نماید و عبور کالاهای اسرائیلی را از بنادر اسرائیل و به سوی آنها از طریق کانال سوئز امکانپذیر سازد، اسرائیل اجرای پیمان را آغاز کند.
6) دولت ایالت متحده با اسرائیل هم عقیده است که پیمان آینده با مصر باید پیمان صلح نهائی باشد.
7) در صورتی که مصر هر کدام از مواد پیمان را نقض نماید دولت آمریکا حاضر است در مورد میزان و آثار نقص پیمان و اقدام احتمالی از طرف دولت آمریکا برای اصلاح وضع با اسرائیل مشورت نماید.
8) دولت آمریکا هر تصمیم شورای امنیت که پیمان را تغییر دهد یا تاثیر بدی در آن داشته باشد وتو خواهد کرد.
9) دولت آمریکا به کوششهائی که از طرف دیگران برای طرح پیشنهاداتی به عمل میآید که به عقیده مشترک امریکا و اسرائیل به ضرر منافع اسرائیل خواهد بود نخواهد پیوست و برای جلوگیری از آنها اقدام خواهد کرد.
10) با درنظر گرفتن تعهدات طویلالمدت آمریکا در مورد امنیت و موجودیت اسرائیل، دولت ایالت متحده تهدید از طرف یک قدرت جهانی را علیه امنیت یا حاکمیت اسرائیل وخیم تلقی خواهد کرد.
11) دولت آمریکا و دولت اسرائیل برنامه فوقالعاده اجرای تحویل تجهیزات نظامی به اسرائیل را در وضع فوقالعاده (هرچه زودتر احتمالاً طی دو ماه از امضای این پیمان) به نتیجه خواهند رسانید.
12) نظر دولت ایالات متحده اینست که تعهدات مصر طبق پیمان مصر و اسرائیل، به کار بستن آن، قانونی بودن، و مدت آن به هیچ عمل یا تحولی بین سایر کشورهای عرب و اسرائیل مشروط نمیباشد.
دولت ایالات متحده پیمان را، پیمان قائم با لذات تلقی خواهد کرد.
13) دولت آمریکا شریک نظریه اسرائیل است که به علل سیاسی موجود، مذاکرات با اردن به منظور سازش و صلح کلی صورت خواهد گرفت.
14) طبق اصل آزادی کشتیرانی در دریاها و عبور آزاد و بدون مزاحمت در راههای دریائی که آبهای بینالمللی را به یکدیگر وصل میکند، دولت ایالات متحده تنگه بابالمندب و تنگه جبلالطارق را به عنوان راه آبی بینالمللی تلقی مینماید.
15) در صورتی که نیروی اضطراری سازمان ملل یا هر ارگان دیگر سازمان ملل بدون توافق قبلی طرفین امضاء کننده پیمان مصر و اسرائیل و نیز توافق آمریکا، قبل از این که این پیمان به پیمان دیگری تبدیل گردد، بیرون کشیده شود ایالات متحده عقیده دارد که پیمان باید در تمام موارد آن کماکان الزامآور باقی بماند.
16) ایالات متحده و اسرائیل موافقت مینماید که امضای پروتکل پیمان مصر و اسرائیل و قوت قانونی گرفتن آن به طور کامل قبل از این که کنگره آمریکا وظایف ایالات متحده را درباره نظارت و دیدهبانی، به شرح مندرج در پیمان و ضمیمه آن، تصویب کند، صورت نخواهد گرفت.
ایالات متحده به دولت اسرائیل اطلاع داد که توافق دولت مصر را در مورد آنچه که در بالا گفته شد جلب کرده است.
ملحقه سری در مورد کمک نظامی
در مورد کمک نظامی و اقتصادی به اسرائیل، مطالب ذیل که توسط آمریکا به اطلاع رسانیده شده است آنچه را که در پیمان تعیین گردیده تکمیل مینماید:
آمریکا مصمم است حفظ قدرت دفاعی اسرائیل را به وسیله تحویل وسایل پیشرفته مثل هواپیمای اف ـ 16 ادامه دهد.
دولت آمریکا با برقراری ملاقاتی سریع برای تحقیقات مشترک به منظور بررسی وسایل مدرن مورد درخواست اسرائیل در زمینه تکنولوژی عالی و سلاحهای پیشرفته (شامل موشکهای زمین به زمین از نوع پرشینگ مجهز به کلاهکهای عادی) موافقت مینماید، بدین منظور که درخواستها را با نظر مساعد مورد بررسی قرار دهد.
دولت آمریکا هر سال تقاضای کمک نظامی و اقتصادی به اسرائیل را برای تصویب به کنگره تسلیم خواهد کرد تا به تامین احتیاجات نظامی و اقتصادی اسرائیل کمک کند.
شماره: 215 ـ 1 / 11 / 39 تاریخ: 29 / 10 / 39
موضوع: اظهارات یهودیهای ایران
طبق اطلاع واصله ـ یهودیهای ایران میگویند اگر یهودیهای آمریکا از کندی حمایت نمیکردند موفقیت رقیب او حتمی بود زیرا کندی فقط با اختلافات بسیار جزئی که در حدود ـ / 110000 رای بوده بر نیکسون پیروز شد و نیز گفته شده به همین مناسبت کندی از اسرائیل در مقابل اعراب حمایت خواهد کرد.
4 / 11 / 39
به فرموده بایگانی شود.
گیرندگان . سازمان اطلاعات و امنیت کشور
پینوشتها:
[1] جعفری، دکتر علیاکبر، منافع استراتژیک مشترک و اتحاد آمریکا ـ اسرائیل، پژوهشکده مطالعات راهبردی چاپ اول سال 1389، ص 51 تا 55.
[2] میرشامیر، جان جی ـ ولت، استیوان . ام، لابی صهیونیزم و سیاست خارجی ایالات متحده، مترجم: لطفالله میثمی، چاپ اول سال 1387، نشر صمدیه، ص 11 و 12.
[3] اسناد پیوست، تاریخ 28 / 10 / 1339.
[4] اسناد پیوست، تاریخ 26 / 6 / 1354.
تعداد مشاهده: 16276