کارنامه سیاسی شاپور بختیار
تاریخ انتشار: 14 مرداد 1403
چکیده:
تاریخ معاصر ایران بهویژه در دوره پهلوی دوم دارای واقعیتهای فراوانی درباره رجال سیاسی و نظامی است و هر کدام از این شخصیتها نقش و عملکرد خاصی در جریان حوادث سیاسی و تاریخی در این دوران داشتند. یکی از شناخته شدهترین این افراد، شاپور بختیار است. بختیار دارای چهره مرموز و پیچیدهای است؛ بهویژه زمانی که پا به عرصه حیات سیاسی گذاشت و در اواخر حکومت پهلوی به همکاری با عمال رژیم پهلوی ادامه داد و رهبری سیاسی را بر عهده گرفت. نوشتار حاضر بر آن است تا با روش توصیفی – تحلیلی و مستند به اسناد، بهخصوص اسناد ساواک و منابع کتابخانهای به بررسی نقش، عملکرد و فعالیتهای سیاسی این شخصیت در دوران حکومت پهلوی و نخستوزیری وی در اوایل انقلاب اسلامی بپردازد و چگونگی تغییر منش و رویه وی را تحلیل و بررسی کند.
کلیدواژه: شاپور بختیار، حکومت پهلوی، جبهه ملی، انقلاب اسلامی.
مقدمه
عملکرد شاپور بختیار در تاریخ معاصر ایران نیاز به بررسی و واکاوی بیشتری دارد، چرا که وی نقش مهمی در جبهه ملی، نهضت مقاومت ملی، حزب ایران، دربار و تاریخ معاصر ایران داشته است. به ویژه این که دوران نخست وزیری وی در در سال 1357 دارای تلاطمهای سیاسی خاص خود بوده است. در میان رجال سیاسی دهههای 1350-1320 شاپور بختیار به عنوان چهرهای ملی، مبارز و عضو فعال جبهه ملی و رهبری حزب ایران مطرح بود. با آن که تفکرات و اندیشههای سوسیال دموکرات بختیار برای یاران و افراد و همراهانشان روشن بود، اما کمتر کسی از ارتباط وی با سفارت آمریکا و دربار ایران اطلاع داشت. شاپور بختیار 37 روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با قبول نخست وزیری رژیم پهلوی و همراه شدن با رژیم فاسد پهلوی در زمره جنایتکاران قرار گرفت و در مدت کوتاه نخست وزیریاش هزاران نفر را در سراسر کشور به خاک و خون کشاند. بنابراین، در این مقاله در ابتدا پس از بررسی مختصری از زندگی شاپور بختیار به فعالیتهای سیاسی او به ویژه در درون جبهه ملی و حیات سیاسی وی در اواخر حکومت پهلوی خواهیم پرداخت تا زوایای پنهان و شخصیت مرموز وی به درستی مشخص شود.
1- زندگینامه و تحصیلات شاپور بختیار
شاپور بختیار در سال 1294 شمسی در منطقه بختیار از پدری به نام محمدرضا سردار فاتح بختیاری و مادری به نام نازبیگم، دختر «نجفقلی صمصام السلطنه» که در اواخر حکومت قاجاریه دو بار به نخستوزیری رسیده بود، متولد شد.[1]
او تحصیلات دوره ابتدایی را در شهرکرد گذراند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند.[2] شاپور بختیار مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکراتها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه به خصوص شعر از همان دبیرستان فرانسوی شروع شد و تا آخر با او ماند. بختیار قصد داشت بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان به پاریس برود اما در ۱۳۱۳ اعدام پدر و چهار تن از خویشاوندانش به جرم شورش مسلحانه، هنگام سرکوب ایلات توسط رضاشاه، چارهای جز بازگشت به ایران برای او باقی نگذاشت.[3] بختیار در بازجوییها در مورد تحصیلاتش میگوید: «من در یک خانواده بختیاری در چهارمحال به دنیا آمدهام، تحصیلات اولیه را نزد آموزگار در خانه و سپس در شهرکرد و اصفهان انجام دادم و بعد از کلاس سوم دبیرستان به بیروت و سپس به پاریس رفتم.»[4]
شاپور بختیار سپس از دانشگاه سوربن فرانسه در رشتههای فلسفه، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی فارغ التحصیل شد و در دانشگاه پاریس دکترای حقوق گرفته است. بختیار به زبان فرانسه کتابی به نام روابط سیاست با مذهب در دنیای قدیم نوشت.
حبیب لاجوردی در مقدمه خاطرات بختیار به روایت دانشگاه هاروارد مینویسد: «وی در سال 1315 عازم فرانسه شد و در سال 1318 در رشته فلسفه و حقوق در دانشگاه سوربن لیسانس گرفت.»[5] با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه، تحصیلاتش با وقفهای دو ساله روبهرو شد. شاپور وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه در گردان اورلئان) در راه آزادی این کشور جنگید! رساله دکترایش درباره رابطه مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی (جدایی دین از سیاست) بود. شاپور بختیار سیاستمداری شعردوست و شعرشناس بود و به حافظ انس و شیفتگی خاصی داشت.
بختیار از همسر فرانسویاش به نام مادلین، چهار فرزند به نامهای گیو، ویوین، پاتریک و فرانس داشت.[6] او، همسر و سه فرزندش را از پاریس به ایران آورد و چهارمین فرزندش در آبادان متولد شد: «دختری بود که اسمش را فرانس گذاشتیم تا نام آن مُلک (فرانسه)... همیشه با ما باشد.»[7]
2- عضویت بختیار در لژ فراماسونری
اما قبل از بحث درباره فعالیتهای سیاسی شاپور بختیار، لازم است به عضویت وی در لژ فراماسونری اشارهای داشته باشیم. بخشی از اسناد نشان میدهد که بختیار در دو لژ بزرگ فراماسونری «ایران» و «اصفهان» عضویت داشته است و به عنوان جاسوس انگلیس و امریکا معرفی شده است.[8] نخستین لژ فارسیزبانِ فراماسونری اسکاتلند که بعد از لژهای پایتخت، در شهرستانها تشکیل شد، لژ اصفهان است. فرمان تأسیس این لژ که با شماره 1610 به ثبت رسیده است، روز چهارم فوریه سال 1965 صادر شد و در شهر اصفهان گشایش یافت. اهمیت تاسیس این لژ برای فراماسونری انگلیسی آنقدر زیاد بود که «لرد بروس»، استاد اعظم گراند لژ اسکاتلند را برای تاسیس آن به ایران فرستادند ولی او به علت ابتلا به بیماری نتوانست به اصفهان برود و نمایندهای از جانب خود به این شهر فرستاد. موسسین این لژ در اصفهان کاظم امین، عبدالباقی نواب، علی اصغر بختیار، قدرتالله برومند، محمدطاهر برومند، علیمحمد آزما، سیدکاظم صدریه، احمد صدریه و اصغر محبی بودند.[9]
لژ اصفهان از سری لژهای تابع قانون اساسی اسکاتلند بود که در سال 1343 در شهر اصفهان تاسیس شد. این لژ پس از تشکیل لژ بزرگ ایران در ردیف 16 لژِ وابسته به لژ بزرگ به ثبت رسید. جلسات لژ در مرحله نخست در اصفهان و در منزل محمدرضا برومند در خیابان فتحآباد روبهروی هتل شاه عباس تشکیل میشد.[10]
سند زیر در باره رابطه با فراماسونری اصفهان و حضور شاپور بختیار در جلسه اعضای لژ اصفهان و انتخابات این لژ است: «در روز پنجشنبه مورخ 16 / 4 / 36 جلسه لژ اصفهان با دعوت قبلی در میدان 24 اسفند ساختمان اشراقی تشکیل جلسه داد. در این جلسه آقایان ژان هکاراول، دکتر شاپور بختیار، شهابالدین سحابی معاون استاندار، علیمحمد آزما، کمال نعمتبخشی، محمد توانا، خلیل خلیلی، عبدالغفار برومند، دیباج، رحیمی و صدری حضور داشتند. در آغاز این جلسه انتخابات به عمل آمد و دکتر خلیلی به سمت رییس هیات مدیره انتخاب شد. پس از پایان جلسه نامهای برای شریف امامی تنظیم و قرائت گردید که در آن درخواست شده بود کسانی را از تهران تعیین و معرفی کند تا لژ اصفهان را افتتاح کرده و جلسه آن را اداره و اعضا را راهنمایی نمایند.»[11]
همچنین در سندی دیگر در تاریخ 2 / 12 / 36 با موضوع تشکیل فراماسونری در اصفهان آمده است:
«پس از فروش ساختمان فراماسونری در اصفهان مدتها بود آقای ژان مکدوال ساختمانی را در میدان 24 اسفند اجاره کرده بود که لژ فراماسونری اصفهان در آن جا تشکیل شود و قرار بود برای آغاز کار در محل جدید چند نفر از اعضای موثر تهران به اصفهان آمده و به اصطلاح تنصیب به عمل آید(انتخاب اعضای هیات مدیره را اصطلاحا تنصیب میگویند) و حتی مدتی این محل را برای تشکیل لژ خارجیهای مقیم اصفهان مورد استفاده قرار میدادند تا آن که روز شنبه 29 / 11 / 36 آقایان سناتور جلال گنجی، مهندس حسین دفتریان، پرویز یگانگی، محمدحسن مشیری، دکتر احمد هومن، علی اصغر سلسبیلی و کمالیان که جمعا هفت نفر بودند به اصفهان وارد و از اعضای لژ ایرانی در اصفهان دعوت نموده تا در مراسم تنصیب شرکت کردده و فعالیت را تجدید کنند.»[12]
3- فعالیت سیاسی شاپور بختیار قبل و بعد از تشکیل جبهه ملی
رابطه با دربار و روابط خانوادگی سبب شد تا شاپور بختیار وارد عرصه حیات سیاسی در ایران شود. شاپور بختیار با هماهنگی و سفارش ثریا اسفندیاری همسر سابق شاه که از خویشاوندانش بود، توانست با شاه دیدار کند و آنچنان که خود میگوید بسیار دیدار خوب و ثمربخشی بوده است. در این دیدار، شاه از بختیار خواست با حکومت پهلوی همکاری کند[13] که این امر نشان میدهد وی از همان زمان گرایشهایی به حکومت پهلوی داشته است. بختیار سپس توسط وزیر وقت کار به عنوان مدیر اداره کار استان اصفهان انتخاب شد و بعدها به اداره کار در استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) منتقل شد.[14] او مدتی نماینده ویژه محمد مصدق جهت رسیدگی به وضع کارگران شرکت ملی نفت در خوزستان بود. وی همچنین محرک کارگران نفت جنوب و بعضی از خوانین خوزستان به نفع محمد مصدق در ایام مبارزه ایشان با نفوذ دربار شاهنشاهی و تشکیل دهنده میتینگهای کارگری در منطقه نفتخیز خوزستان بود. هنگامی که مصدق به شورای امنیت و دادگاه لاهه رفت، سندی را که از منزل «سدان» به دست آمده بود، به قضات و اعضای شورای امنیت نشان داد که به موجب این سند، شرکت سابق نفت به سفارت انگلستان در سوییس تلگراف کرده بود که نطق شاپور بختیار را با پست هوایی به سفارتخانه فرستادهایم، بلافاصله به او تسلیم کنید تا در کنفرانس بین المللی کار بخواند. لذا مصدق این تلگراف را به عنوان دخالت شرکت سابق نفت در امور داخلی ایران ارائه داد و بعد از مراجعت به ایران، شاپور بختیار را به معاونت وزارت کار انتخاب کرد و در نتیجه این انتخاب، مظفر بقایی و حسین مکی نسبت به انتخاب شاپور بختیار به محمد مصدق اعتراض و وی را عامل اجرای سیاست انگلستان قلمداد کردند. شاپور بختیار همچنین اعلام جرمی علیه انتخابات دوره بیستم به وزارت کشور تسلیم کرد و از گردانندگان و عاملان اصلی فعالیتها و میتینگ و تظاهرات جبهه ملی در جریان فعالیتهای انتخابات دوره بیستم بود که به اتفاق حسن ایزدی، کارمند شرکت نفت در آبادان، به نفع جبهه ملی سخنرانی کرد.[15]
شاپور بختیار در سال 1329 با ورود به حزب ایران، به عضویت کمیته مرکزی و سرانجام دبیری کمیته آن منصوب شد و در تیرماه سال 1339 که حزب ایران به جبهه ملی ملحق شد، بختیار نیز عضویت جبهه مزبور را اختیار کرد و علاوه بر عضویت در شورای مرکزی، مسئولیت و سرپرستی کمیته دانشجویان دانشگاه وابسته به جبهه ملی را نیز دارا بود. وی یک بار در شهریور ماه سال 1332 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و بار دیگر در بهمن ماه سال 1332 به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و اهانت به مقام سلطنت بازداشت و تحت پیگرد قانونی واقع و به مدت سه سال به زندان محکوم شد و در 30 تیرماه 1340 نیز به علت شرکت در مراسم غیررسمی اعضای اصلی جبهه که در ابن بابویه انجام شد دستگیر و پس از بازجوییهای معموله قرار صادره درباره وی به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و از زندان آزاد شد. وی همچنین در تاریخ 7 / 11 / 1340 به علت فعالیت تحریکآمیز دستگیر و از تاریخ مذکور به اتهام اقدام ضد امنیت داخلی کشور با صدور قرار بازپرس نظامی بازداشت و پس از بازجوییهای به عمل آمده برگههای اتهامی او به دادستانی ارتش ارسال و قرار بازداشت صادره برای او به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و از زندان آزاد شد.[16]
در تیر ماه سال 1329 که جبهه ملی فعالیت خود را آغاز کرد، شاپور بختیار با حفظ موقعیت خود در حزب ایران به جبهه ملی پیوست و به عضویت شورای جبهه ملی برگزیده شد.[17] در این زمان برای انتخابات مجلس کاندیدا شد و با توجه به سخنرانی شاه در مورد آزادی انتخابات بیانیهای خطاب به مردم آبادان صادر کرد: «مردم شرافتمند آبادان، کارگران، مهندسین، اصناف با توجه به بیانات شاهانه در انتخابات شرکت کرده با دادن رای به شاپور بختیار و مهندس حسن ایزدی رشد فکری خود را نشان دهید» اما وی از راهیابی به مجلس بازماند و در جریان محاکمه مصدق، به اتهام اخلالگری و توهین به مقام سلطنت دستگیر شد و برای مدتی در بازداشت ماند.[18]
دو هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد سال 1332، نمایندگانی از احزاب ایران، مردم ایران، ملت ایران، نیروی سوم و نمایندگانی از دانشگاهیان و بازاریان، اعضای کمیته مرکزی مقاومت را انتخاب و ساختار تشکیلاتی آن را طراحی کردند. نام «نهضت مقاومت ملی» را ظاهرا شاپور بختیار با توجه به عملیات نهضت مقاومت فرانسه و جنگ جهانی دوم بر ضد اشغالگران آلمانی، پیشنهاد کرد. در ۱۴ مهر ۱۳۳۲، حسین مکّی تشکیل مجدد جبهه ملی را اعلام کرد؛ اما چون مورد اعتماد بازماندگان جبهه و طرفداران جبهه نبود، از این اعلامِ وجود، هیچ طرفی نبست.[19]
به هر حال بختیار و عدهای دیگر از سوی حزب ایران ماموریت پیدا کردند وظایف محوله را در نهضت انجام دهند و در این زمان بود که روزنامه راه مصدق و نشریههای دیگری را که به گمان خود امید و قوت قلبی برای آزادی خواهان بودند، مخفیانه منتشر میکردند.
سران نهضت در راه و روش مبارزات، اختلاف نظرهایی پیدا کردند که ناشی از مسائل جزیی و پارهای تعصبات بود؛ فعالیتهای زیرزمینی و زیاد جبهه ملی که به طور مخفی ادامه داشت سبب نگرانی مقامات حکومت پهلوی شد و مقامات دولتی را بر آن داشت تا با این فعالیتهای مخفی سران نهضت ملی مقابله شود. این نگرانی را در نامه فرماندار نظامی تهران در تاریخ 25 / 8 / 32 به مقامات عالیه دولت به خوبی شاهد هستیم: «جناب آقای نخست وزیر، دکتر بختیار مشغول جمع آوری وجه بوده و از این طریق با دولت آن جناب مخالفت و به نفع دکتر مصدق و طرفداران او فعالیت مینماید.»[20]
شاپور بختیار از این به بعد تحت نظر قرار میگیرد و شخصی مأمور سندسازی علیه وی میشود، تا مقالاتی را از زبان وی علیه دولت کودتا تنظیم کند. همچنین در بهمن سال 1332، به هنگام انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی و دوره دوم مجلس سنا، اعلامیهای مبنی بر مخدوش بودن انتخابات تهران و سایر شهرها صادر شد که بختیار در زمره امضاکنندگان آن بود. شاپور بختیار سرانجام به اتهام توطئه بر ضد امنیت داخلی بازداشت شد.[21]
بختیار بار دیگر به واسطه ارتباط با سران حزب توده از یک سو و فعالیتهای او در تداوم راه جبهه ملی از سوی دیگر مورد پیگرد قرار گرفت. یکی از اتهاماتی که همواره بر شاپور بختیار وارد میشد، رابطه با حزب توده بود. در یکی از اسناد ساواک آمده است: « زمانی که در دهه 1330 سازمان افسری حزب توده کشف میشود، مدارکی به دست میآید که متهم فوق برای فعالیت علیه دولت فعلی با سازمان افسری حزب منحله توده توسط یکی از افسران دستگیر شده (سروان شهربانی صادقی) با سازمان نظامی توده تماس گرفته و آنها را برای همکاری جهت نیل به مقاصد خود دعوت مینماید.»[22]
بدین ترتیب وی پس از چند ماه تحمل زندان دچار کسالت شده و تحت نظر پزشک قرار میگیرد و به همین دلیل در تاریخ 26 دی 1334 با قرار کفالت از زندان مرخص میشود و همزمان درخواست یک درجه تخفیف در مجازات مینماید که مورد موافقت قرار گرفته، از زندان آزاد میشود.[23]
بختیار در اعترافات خود هدف از تشکیل جبهه ملی را چنین بیان داشته است: «به طور کلی ظرف سال گذشته میتوان گفت که جبهه ملی خواستار اجرای قانون بوده است و فعالیتهای عمده او صرف نظر از تشکیلات و گسترش خود مبارزه برای آزادی انتخابات در زمان حکومت دکتر اقبال مبارزه برای اجرای قانون صحیح انتخابات در زمان حکومت شریف امامی و صدور اعلامیهها و نشریات حاکی از اطاعت قانون و احترام به قانون اساسی و اعتراض به تعطیلی مشروطیت و احتراز از پیوستگی و تفاهم با سایر دستجات غیرملی و آنهایی که از خارج از مرزهای کشور الهام میگیرند، بوده است.»[24]
در اواخر دی ماه 1342 اختلاف میان رهبران جبهه ملی بالا میگیرد. این اختلاف بیشتر میان اللهیار صالح و شاپور بختیار است. شاپور بختیار از سکوت اللهیار صالح در قبال سیاست خارجی به خشم آمده و خواستار این شد که تمام اعضای شورای مرکزی استعفا دهند. پنج نفر از اعضای شورا به اتفاق سه نفر از حزب پانایرانیسم، حزب مردم ایران و نهضت آزادی و یک نفر از دانشگاه و یک نفر از بازاریان کمیته موقت تشکیل دهند و رهبری جبهه ملی را در دست گیرند تا کنگره تشکیل شود و تکلیف شورا را روشن نماید و اگر طرح اللهیار صالح تصویب شد، انشعاب از جبهه ملی آغاز شود.[25]
در سندی دیگر ذکر شده که شاپور بختیار به یک کودتای تشکیلاتی دست زده و این امر نشانهای از اختلافات عمیق میان رهبران حزبی این سازمان و تناقضات لاینحل سازمانی موسوم به جبهه ملی است.[26] این اختلافات با نخست وزیری وی شدت میگیرد به طوری که بیشتر اعضای جبهه ملی با نخست وزیری وی مخالفت میکنند.
4- نخست وزیری شاپور بختیار(دوره 37 روزه)
به دنبال ناکامی رژیم شاه در برنامه مهار انقلاب اسلامی که با تغییر سیاستها و کابینهها همراه بود، رژیم با پیروی از خط مشی حاکمان ایالات متحده آمریکا توجه خود را به استفاده از شخصیتهای ملی و غیر انقلابی معطوف ساخت. اغلب این افراد با توجه به اوضاع بحرانی کشور، در به دست گرفتن زمام امور، واقع بینانه برخورد کرده به درخواست رژیم پاسخ منفی دادند. به این منظور پس از بررسیهای لازم، دکتر غلامحسین صدیقی به عنوان یکی از سیاستمداران قدیمی عضو جبهه ملی مورد نظر قرار گرفت و او تلاشهایی را آغاز کرد، اما با مخالفت و کارشکنی سران جبهه ملی و عدم تأیید او از طرف کریم سنجابی و تحریکاتی که از سوی محافل افراطی دیگر انجام شد، کار تشکیل کابینه از طرف غلامحسین صدیقی با کامیابی مواجه نشد.[27]
شاه سعی داشت که با مخالفان معتدلتر صحبت و یک دولت غیرنظامی پس از غلامرضا ازهاری را روی کار آورد. به همین منظور به اعضای جبهه ملی نزدیک شد؛ این در حالی بود که هرگونه مصالحه با شاه از سوی امام خمینی(ره) شدیدا محکوم شده بود. پس از این مصالحه میان جبهه ملی و شاه اندک پایگاه مردمی این جبهه نیز از میان رفت. به این ترتیب تلاش غلامحسین صدیقی برای به دست آوردن پست نخست وزیری به جایی نرسید و نتوانست کابینه خود را تنظیم کند. این در حالی بود که حتی امریکاییها نیز در مورد وی دچار تردید بودند.[28]
در چنین هنگامه آشفتهای شاپور بختیار طی تماسی با سپهبد ناصر مقدم، ریاست ساواک، آمادگی خود را برای تشکیل کابینه اعلام و درخواست دیدار با شاه را میکند. ساواک به کلیه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این مورد مینویسد: «با توجه به شرایط بحرانی کشور و خطراتی که موجودیت و امنیت ملی را مورد تهدید قرار میدهد، شاهنشاه آریامهر اراده فرمودند که برای خاتمه دادن به شرایط نابسامان موجود، با روی کار آمدن یک دولت غیر نظامی که مقبولیت عمومی را داشته باشد، نقطه نظرهای ویژه در مورد نجات وطن و امنیت و تمامیت آن را مورد عمل قرار دهند... متعاقباً دکتر شاپور بختیار عضو قدیمی و دبیر کل حزب ایران و جبهه ملی کاندیدای نخست وزیری شد و پس از شرفیابی و مذاکرات لازم آمادگی خود را برای تشکیل کابینه به شرف عرض رسانید و تقریبا ترکیب دولت خود را تعیین و معرفی خواهد کرد».[29]
سفارت آمریکا بدون تردید در به میدان آوردن شاپور بختیار نقش داشته است. در تلگرافی از وزارت امور خارجه امریکا به سفارت این کشور در ایران که در آخرین لحظات مخابره شده آمده است: «یک ایرانی مطلع در اینجا به ما میگوید که بختیار آنچنان که تظاهر میکند، یک مخالف تمام عیار و کامل نیست. در طول سالهای آرامش قبل از طوفان، رژیم، سخاوتمندانه از طریق گماردن او به مقامهای فنی پر منفعت در دو کارخانه قند از او مراقبت میکرد.»[30]
او آخرین امید شاه و دستگاه حکومتی آمریکا برای نجات سلطنت پهلوی بود. بعد از سقوط دولت غلامرضا ازهاری در موقعیتی که انقلاب به روزهای اوج و پیروزی خود نزدیک میشد، بختیار پیشنهاد شاه برای احراز مقام نخست وزیری را طی شرایطی پذیرفت و به رغم طرد شدن از سوی جبهه ملی کابینه خود را در روز شانزدهم دی ماه 1357 به شاه معرفی کرد.[31]
پذیرفتن شاپور بختیار به قبول تشکیل دولت آن هم بدون رعایت انضباط سازمانی از سوی جبهه ملی به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. جبهه ملی اعلام کرد که پذیرفتن تشکیل دولت از سوی شاپور بختیار به هیچ روی با مصوبات آرمانی و سازمانی جبهه ملی سازگاری ندارد و به همین دلیل از عضویت جبهه ملی ایران برکنار میشوند.[32]
بختیار در نخستین روزهای زمامداری، دیدگاههای خود را درباره دولت و برنامههای آیندهاش در یک سخنرانی اعلام کرد تا شاید بتواند آرامشی در کشور ایجاد کند. پس از قطعی شدن نخست وزیری بختیار، امام خمینی(ره) واکنش صریح و قاطعی از خود نشان دادند و دولت او و مجلسین را غیر قانونی خواندند. اما بختیار روز 21 دی ماه 1357 در مجلس شورای ملی حضور یافت و ضمن معرفی وزیران خود، رئوس برنامه دولت را به اطلاع نمایندگان رساند.[33]
انحلال ساواک، محاکمه سریع غارتگران، آزادی کلیه زندانیان سیاسی و لغو تدریجی حکومت نظامی، برخی از رئوس برنامههای فوری دولت در سیاست داخلی بود. طبق قول و قرار شاه و بختیار قرار شد مادام که مجلسین به دولت بختیار رأی اعتماد ندادهاند، شاه تهران را ترک نکند. با اعلام نخستوزیری شاپور بختیار، بسیاری از طبقات مختلف مردم به خیابان ریختند و مخالفت خود را ابراز داشتند. در یکی از اسناد ساواک که نوعی گزارش از وقایع این روزها بوده، آمده است که در بیشتر نقاط شهر تظاهرات وسیعی در مخالفت با دولت بختیار رخ داده است. به طور نمونه، در خیابان بهار حدود 500 نفر دست به تظاهرات زدند و شعارهایی را علیه ساواک و شاپور بختیار میدادند. یا در خیابان شاهرضا حدود 2000 نفر علیه ساواک و بختیار به تظاهرات پرداختند و در مورد بختیار اظهار میداشتند «بختیار مهره بیاختیار است و مورد تأیید ما نمیباشد».[34]
در اسناد ساواک به خوبی از ناتوانی شاپور بختیار در حل مشکلات صحبت شده است. در یکی از این اسناد آمده است که ایشان دارای آنچنان موقعیتی نیستند که بتواند در شرایط کنونی مشکلی را حل کند و از احترام و زمینه لازم بین طبقات مختلف مردم برخوردار نیست. زیرا وی تنها جزو جبهه ملی بوده که آن هم با قبول چنین سمتی موقعیت خود را بین سران جبهه مذکور از دست داده است.[35]
سرانجام روز 26 دی ماه 1357 شاه با کوله باری از خیانت و جنایت و چشمانی گریان کشور را ترک کرد. صرف نظر از خوشبینیهای سیاسی بختیار برای تداوم حکومتش، خروج شاه یک رخداد مهم در فرآیند انقلاب اسلامی بود و طلیعه بهار آزادی شمرده میشد.
بختیار در مقابل ملتی قرار داشت که رژیم گذشته را نمیخواست، اما بختیار میخواست این رژیم را حفظ کند و غرب نیز همه امید خود را به او بسته بود. اگر پیش از این امریکا و انگلیس همه روزه محمدرضا را قوت قلب میدادند، اکنون همین سیاست را در قبال بختیار پیش گرفتند.[36]
امام خمینی از مردم خواست تا با تظاهرات و ابراز نارضایتی علیه دولت بختیار به پا خیزند و موجبات سقوط دولت او را فراهم آورند. مخالفت امام با حکومت شاپور بختیار موج جدیدی از مبارزات مردم را به دنبال داشت. شدت اعتراضات به حدی بود که کارکنان وزارتخانهها از پذیرفتن وزرای جدید خودداری کردند و عملاً از اعضای کابینه سلب اعتماد و اختیار شد. در این مقطع زمانی تظاهرات مردم شدت بیشتری به خود میگیرد و اوضاع از کنترل دولت و مأموران امنیتی خارج میشود. این امر را در گزارشهای ساواک از تحولات شاهد هستیم.[37] در یکی از این گزارشها آمده است: «بررسی رویدادهای 24 ساعته گذشته نشان میدهد که هدف اصلی مخالفان بیشتر متوجه فلج کردن جریان امور اقتصادی کشور از طریق ادامه اعتصابات و تعطیلی سازمانهای رسمی است و تصور میرود که آشوبگران در روزهای آینده به منظور ابراز مخالفت با نخست وزیری شاپور بختیار به تظاهرات وسعت بخشیده و ناآرامیهای بیشتری را سبب گردند.»[38]
در این میان تلاشهای بختیار برای ملاقات با امام و جلب موافقت ایشان با ابقای دولت خود تا انجام رفراندوم در باره نظام سیاسی آینده مملکت نتیجهای نبخشید. شرط امام خمینی(ره) برای پذیرفتن بختیار، استعفای او بود. شاپور بختیار در این دوره بحرانی سعی داشت از طریق روحانیت اوضاع را آرام کند و درخواست ملاقات با مراجع را مطرح کرد اما این درخواستها از سوی مراجع و حتی آیتالله سید کاظم شریعتمداری رد شد.[39]
در این مقطع زمانی حتی اعضای جبهه ملی خواهان مخالفت با نخست وزیر بودند. برای نمونه، در روز 12 / 10 / 57 کریم سنجابی در بیمارستان امیر اعلم واقع در خیابان سعدی شمالی نرسیده به دروازه دولت برای اجتماع کنندگان سخنرانی و اظهار داشت که شاپور بختیار را 30 سال است میشناسم. فردی است محیل، دو رو و جاسوسپیشه، از وی اطاعت نکنید و به مبارزه خود ادامه دهید و یقیناً پیروز خواهید شد.[40] یا در موردی دیگر مهدی بازرگان در یک تماس خصوصی در آبادان در روز 13 / 10 / 57 ضمن عدم تأیید نخست وزیری شاپور بختیار، اظهار داشت که ما با شاپور بختیار کاری نداریم و هدف خود را دنبال خواهیم کرد. مضافاً این که روی کار آمدن دولت جنبه تخریبی دارد و میخواهند مردم را مانند غلامحسین صدیقی به بازی بگیرند. حتی ایشان در جمع کارکنان شرکت ملی نفت در آبادان اعلام کرد به اعتصاب خود ادامه دهند و فقط به میزان مصرف داخلی تولید داشته باشند.[41]
به دنبال اعلام تعطیلی و عزای عمومی در روز دوشنبه 18 / 10 / 57 از سوی امام خمینی، مراجع و همچنین جبهه ملی، در تهران و بسیاری از شهرهای ایران تظاهراتی توأم با راهپیمایی و دادن شعارهای تند علیه رژیم پهلوی و شاپور بختیار و به نفع امام خمینی صورت گرفت. در این روز مأموران رژیم خشونت زیادی به خرج دادند. دولت بختیار ناگزیر شد دو ساعت بر زمان منع عبور و مرور در تبریز و حومه بیفزاید. این شکستی برای دولت بختیار بود که با لغو حکومت نظامی در شیراز و کاستن از زمان آن در دیگر مناطق وانمود میکرد که به حضور زیاد نظامیان در صحنه علاقهمند نیست[42] و در روزهای بعد، اعتصابات در ادارات دولتی همراه با تظاهراتِ مردمی، شروع شد.[43]
حساسترین مسالهای که بختیار پس از خروج شاه از ایران با آن رو به رو شد، راهپیمایی روز اربعین 29 دی ماه 1357 شمسی بود که مردم با تظاهرات میلیونی ضمن مخالفت با دولت بختیار و غیرقانونی دانستن آن، خواهان تشکیل جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی شدند. فردای آن روز امام طی پیامی اعلام کردند که به زودی به کشور باز میگردند. در روز سوم بهمن 1357 شمسی بختیار برای ممانعت از ورود امام خمینی به سفیر فرانسه در ایران متوسل شد تا حامل پیامی برای امام خمینی باشد. در پاریس به محل اقامت امام خمینی خبر دادند که دو نماینده از سوی دولت فرانسه وقت ملاقات میخواهند. نزدیک ظهر آنها توانستند در نوفل لوشاتو با امام خمینی دیدار کنند و پیام خود را برسانند. در این پیام بختیار خواسته بود که امام خمینی تصمیم خود را برای سفر روز جمعه لغو کنند.[44] در این میان بختیار با بستن فرودگاه مهرآباد تهران بر روی پروازهای خارجی در صدد برآمد تا از مراجعت امام به ایران جلوگیری کند. ولی این تدبیر نابخردانه بر ناآرامی کشور افزود و او در همان روز اعلام کرد: «آیتالله خمینی هر وقت اراده نمایند میتوانند به وطن بازگردند.»[45]
امام خمینی در روز 12 بهمن 1357 شمسی در میان استقبال عظیم مردم وارد تهران شدند و طی مصاحبهای مطبوعاتی در مدرسه شماره دو علوی اعلام کردند که دولت بختیار باید کنار برود و دولت موقت تعیین شود. شاپور بختیار در پاسخ به اظهارات امام اعلام کرد حاضر به همکاری با طرفداران ایشان میباشد ولی اجازه تشکیل دولت موقت را نمیدهد. شورای انقلاب پس از بحث و گفت و گو؛ مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت به امام(ره) پیشنهاد کرد.
با اعلام تعیین دولت موقت، واکنش بختیار شدیدتر شد و بلافاصله اظهار کرد که در ایران تنها یک حکومت وجود خواهد داشت و امام خمینی(ره) در پاسخ، ضمن تأیید گفته وی اضافه کردند آن دولتی که قانونی است باید بماند. موضعگیری قاطع و صریح امام خمینی(ره) به همراه یکپارچگی روحانیت و تظاهرات وسیع مردمی علیه شاه و بختیار از همان آغاز کار دولت جدید، بیپایه بودن کابینه بختیار و سقوط حتمی رژیم را نشان داد.
بر اساس اسناد و مدارک، امریکاییها به خصوص جریان برژینسکی(مشاور امنیت ملی کارتر) به دنبال یک کودتای نظامی در ایران بودند. حضور رابرت هایزر، دیدارهای مکرر وی با سران ارتش، به خصوص نامه بختیار برای شاه که در مصر ساکن شده بود و پس از این نامه که شاه مقدمات سفر به امریکا را به تعویق انداخت همگی نشان از تصمیم برای کودتا بود. بختیار غافل از آن بود که قتل عام خیابانی در طی 37 روز حکومتش نه تنها راه حل مناسبی نبود بلکه جامعه خود را برای نابودی رژیم و تاسیس جمهوری اسلامی بیش از پیش آماده میکرد.[46]
حضور امام خمینی در میان مردم و حمایت فزاینده از ایشان، فرار چهرههای درباری و پناهنده شدن آنها به اروپا و امریکا را سرعت بخشید و شاپور بختیار با ناامیدی لحظات عمر سیاسی خود را در ایران مشاهده میکرد. آخرین اقدام بختیار در این روزها به سفارش امریکا و برنامهریزی ساواک در قالب اعلام حکومت نظامی به اجرا گذاشته شد. امام خمینی(ره) در واکنش به این اقدام در اعلامیهای خطاب به ملت شجاع ایران و اهالی تهران فرمودند: «به طوری که میدانید اینجانب بنا دارم که مسائل ایران به طور مسالمتآمیز حل شود لکن ظلم و ستم، چون خود را بر حسب قانون محکوم میبیند دست به جنایت زده است. من از مردم شجاع تهران میخواهم در صورتی که قوای متجاوز عقب نشینی کردند با حفظ آمادگی و هشیاری از خدعه دشمن آرامش و نظم را حفظ کنند، ولی مجهز و مهیا برای دفاع از اسلام و قوانین مسلمین باشند. اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. برادران و خواهران عزیزم هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی حق پیروز است.»[47]
در روز 22 بهمن با اعلام بی طرفی ارتش از سوی شورای فرماندهی نیروهای مسلح، دولت 37 روزه بختیار سقوط کرد و عمر رژیم شاهنشاهی به پایان رسید. بختیار پس از فرار از کاخ نخست وزیری حدود شش ماه در خانه یکی از آشنایان خود مخفی شد و سپس با گذرنامه جعلی و تغییر قیافه از ایران خارج شد و به اروپا گریخت.[48]
وی در اوایل مرداد 1358 شمسی به کشور فرانسه پناهنده شد و از همان ابتدای اقامتش در فرانسه به دنبال ایجاد کودتا و در تلاش برای بازگشت به ایران بود. او در این راه با برخی از کشورهای منطقه از جمله مصر، عراق و عربستان همدست شد و با کمکهای مالی عراق، حضور فعال اویسی و با همکاری برخی عناصر حزب ایران و ارتشیان وابسته طرح کودتای نوژه را آماده اجرا کرد. البته این توطئه با هوشیاری کامل نیروهای انقلابی نقش بر آب شد. سرانجام بختیار در پانزدهم مرداد 1370 شمسی در ویلای شخصیاش در حومه پاریس کشته شد.[49]
نتیجه
بختیار در عرصه سیاسی خود دارای تلاطمهای خاصی بوده است. فردی که در ابتدا به حمایت از قانون اساسی مشروطه و آزادیخواهی وارد عرصه سیاسی شد، به همکاری با رژیم فاسد پهلوی پرداخت و در اواخر حکومت پهلوی از همراهی با جنبش مردمی سر باز زد و نقش مهمی در قتل و کشتار مردم ایفا کرد. حتی ورود وی به حزب ایران و جبهه ملی خالی از چالشهای سیاسی هم برای خود و هم برای سایر اعضا نبود. زیرا وی فردی تندرو و دارای اختلافات شدید با سایر رهبران حزبی بود که باعث طرد او از حزب میشد.
روشن بود که بختیار در میان مردم نیز جایی نداشت و پس از این که نخست وزیری را پذیرفت، حتی جبهه ملی نیز از او سلب حمایت کرد. بنابراین تنها جمعیت اندکی در دوران نخست وزیری از او حمایت کردند. اصولاً وی مهرهای در دست کشورهایی همچون امریکا و انگلستان برای انجام یک کودتای نظامی جهت روی کار آوردن دو باره نظام شاهنشاهی بود البته این طرح به زودی با هوشیاری ملت ایران به شکست انجامید. همچنین قبول پست نخست وزیری از سوی شاپور بختیار نه تنها وی را به چهرهای منفور در میان ملت تبدیل کرد بلکه شأن و اعتبار جبهه ملی را به کلی از بین برد. زیرا یکی از اهداف ادعایی آنها، مبارزه با اقدامات ظالمانه رژیم پهلوی بود!
پینوشتها:
[1] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، ص 9.
[2] محمدحسن صنعتی، شاپور بختیار، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 6، بهار 1384، ص 191.
[3] همان، ص 191.
[4] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 172.
[5] شاپور بختیار؛ آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی، ویراستار حبیب لاجوردی، تهران: نشر زیبا، 1377، مقدمه کتاب.
[6] مسعود بهنود، از سید ضیا تا بختیار، دولتهای ایران از سوم اسفند ماه 1299 تا بهمن ماه 1357، انتشارات جاویدان، تهران، 1377، ص371.
[7] شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982، ص60.
[8] حسین میر، تشکیلات فراماسونری در ایران، تهران: علمی، 1371، صص225 و 247.
[9] اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ج3، ص 305.
[10] اسناد فراماسونری در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، 1380، ص 33.
[11] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، شماره سند 6859 / 10، ص 412.
[12] اسناد فراماسونری در ایران، ص 54.
[13] شاپور بختیار. یکرنگی ، صص34-35.
[14] جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1384 ج2، ص309.
[15] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، صص 149 و 150.
[16] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، شماره سند 313، ص 139 و 140.
[17] محمدحسن صنعتی، پیشین، صص192-193.
[18] همان 193.
[19] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران: مؤسسه فرهنگی رسا، 1371، ج 1، صص99-100.
[20] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 7.
[21] همان، شماره سند: 24192 / 2 ، صص 15 و 17.
[22] همان، شماره سند 3015، صص 99 – 100.
[23] همان، شماره سند 150972ص 138.
[24] همان، صص 155 – 166.
[25] همان، شماره سند 2732، ص 264 – 265.
[26] همان، شماره 6589، ص 267.
[27] همان، شماره سند10909 / 312، ص 551.
[28] همان، ص 31.
[29] همان، ص 551.
[30] همان، ص 31.
[31] احمد عبداللهپور، نخست وزیران ایران، تهران: انتشارات علمی، 1369، صص 307 ـ 308.
[32] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 542.
[33] مسعود بهنود، دولتهای ایران از اسفند 1299 تا بهمن 1357 از سید ضیا تا بختیار، تهران: جاویدان، 1369، ص 864.
[34] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 550.
[35] همان، ص 555.
[36] عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ج2، ص 605.
[37] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، صص 560 – 563.
[38] همان، ص 569.
[39] همان، ص 559.
[40] همان، سند شماره 62796 / 2ه 22، ص 575 / همان، ص 609
[41] همان، ص 578.
[42] مسعود بهنود، پیشین، ص 859
[43] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 621.
[44] مسعود بهنود، پیشین، ص 891.
[45] همان، ص 891- 893.
[46] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، ص 31- 32.
[47] همان، ص 32
[48] شاپور بختیار، یکرنگی، ص 235 ـ 244.
[49] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، مقدمه کتاب.
منابع
- درون انقلاب ایران، جان. دی استمپل، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: رسا، 1377.
- اسناد فراماسونری در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، 1380.
- یکرنگی، شاپور بختیار، ترجمه مهشید امیرشاهی، 1982.
- از سید ضیا تا بختیار، دولتهای ایران از سوم اسفند ماه 1299 تا بهمن ماه 1357، مسعود بهنود، تهران: انتشارات جاویدان، 1377.
- فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رایین، ج 3، تهران: امیر کبیر، 1357.
- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، شاپور بختیار، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390.
- آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی، شاپور بختیار، ویراستار حبیب لاجوردی، تهران: نشر زیبا، 1380.
- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج2، 1386.
- شاپور بختیار، محمدحسن صنعتی، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره6، 1384.
- هفتاد سال پایداری، امیر طیرانی، تهران: نشر چاپ پخش، 1394.
نخست وزیران ایران، احمد عبداللهپور، تهران: انتشارات علمی، 1369.
- من مرغ طوفانم، منوچهر کارگر، نهضت مقاومت ملی ایران، 2011.
- تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلال الدین مدنی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ج2، 1384.
- تشکیلات فراماسونری در ایران، حسین میر، تهران: انتشارات علمی، 1371.
- تاریخ بیست و پنج ساله سیاسی ایران(از کودتا تا انقلاب)، غلامرضا نجاتی ج 2، تهران: موسسه فرهنگی رسا، 1371.
معرفی و رای اعتماد مجلس شواری ملی به هیات وزیران شاپور بختیار
معرفی هیات دولت شاپور بختیار به شاه - 16 دی 1357
معرفی هیات دولت شاپور بختیار به شاه - 16 دی 1357
شاپور بختیار در حال مصاحبه
شاپور بختیار در منزل شخصی
شاپور بختیار
شاپور بختیار
شاپور بختیار در حال مصاحبه
شاپور بختیار در حال مصاحبه
تعداد مشاهده: 9758