امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیری و پندپذیری چه اندک است. قصارالحکم، صفحه 118، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ما را در طول تاریخ و در سده‌های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده‌اند و دولت‌مردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 416.

 

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

احسان یارشاطر کارگزار فرهنگی پهلوی


تاریخ انتشار: 09 شهريور 1403

احسان یارشاطر

چکیده

دکتر احسان یارشاطر در سال 1299 در همدان به دنیا آمد. از دانشگاه تهران دکترای ادبیات فارسی و از دانشگاه سواز انگلستان دکترای زبان‌های باستانی گرفت و در دانشکده الهیات (علوم انسانی) دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. بعد از کودتای انگلیسی ـ آمریکایی 28 مرداد 1332 با تقویت نفوذ آمریکا در ایران و تصمیم حکومت پهلوی به تحکیم قدرت خود، تقویت ایدئولوژی و رویکرد فرهنگی مد نظر آن‌ها در دستور کار قرار گرفت. احسان یارشاطر یکی از کارگزاران فرهنگی برای عملی کردن این برنامه بود که به واسطه بهائی بودن و حمایت تشکیلات بهائیت از وی و عضویت در فراماسونری توانست مدارج ترقی را طی کند و با نگاه سکولار و غربگرایانه که داشت در عملی کردن سیاست‌های فرهنگی حکومت پهلوی اقدام نماید.

احسان یارشاطر به واسطه ارتباط با اسدالله علم بنگاه ترجمه و نشر کتاب را با هدف ترجمه کتاب‌های مطرح خارجی تأسیس نمود و در ادامه به انتشار متون کلاسیک فارسی هم پرداخت. از دیگر اقدامات او می‌توان به حضور در محافل ادبی و علمی، انتشار نشریات مختلف، تدوین دانشنامه ایران و اسلام و برگزاری جشنواره‌های مرتبط با کتاب و نشر اشاره کرد. او در سال 1340 برای تدریس در دانشگاه کلمبیا به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1347 مدیریت بخش ایران‌شناسی این دانشگاه را برعهده گرفت. یارشاطر پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تغییر نام دانشنامه ایران و اسلام به ایرانیکا بودجه آن را از طریق بنیادها و نهادهای غربی، سلطنت‌طلبان و بهائیان تأمین کرد و به انتشار آن ادامه داد.

در سال‌های اخیر برخی از معاندین و مغرضین با پنهان نمودن و تحریف بخشی از واقعیت، به دنبال شخصیت‌سازی برای تعدادی از افراد وابسته به دربار و تشکیلات بهائیت هستند تا هم رژیم شاه را از چرایی همکاری به بهائیان تبرئه سازند ـ و با این محمل که چون تعدادی از افراد بهائی دارای سواد و تخصص بودند، محمدرضا پهلوی از آن‌ها در جهت نیل به پیشرفت کشور استفاده می‌کرد ـ و هم برای خود بهائیان  ایجاد شخصیت علمی و برای تشکیلات بهائیت ایجاد تاریخ علمی نمایند. یکی از این افراد احسان یارشاطر است که مورد توجه بهائیان و مبلغان آنان و شبکه‌های خبری داخلی و خارجی قرار گرفته است. بسیاری غافل از این هستند که احسان یار شاطر جزء بهائیانی است که در پرده غیر بهائی بودن و بی‌اعتقادی به هر گونه گرایش مذهبی و یا شبه مذهبی، حامی و مروج بهائیان بوده و از هر فرصتی برای بهره‌برداری به نفع تشکیلات بهائیت و مقابله با ایران اسلامی استفاده نموده است.

 

مقدمه

دکتر احسان یارشاطر استاد دانشگاه و از مسئولین مؤثر فرهنگی در حکومت پهلوی محسوب می‌شد که اقدامات گسترده‌ای در حوزه کاری خود داشته است. ارتباط او با برخی از رجال فرهنگی مرتبط با حکومت پهلوی مانند سید حسن تقی‌زاده، علی‌اصغر حکمت و ابراهیم پورداوود او را به رجال سیاسی مانند اسدالله علم و جعفر شریف‌امامی نزدیک کرد. در این بین خاستگاه خانوادگی یارشاطر نیز فرصتی دوچندان برای وی فراهم کرد تا به مناصب بالا در حوزه فرهنگی برسد. بدین معنا که حمایت رژیم پهلوی از تشکیلات و افراد بهائی به اوج خود رسید و بخش مهمی از مسئولیت‌های اداره کشور مانند نخست‌وزیری، آموزش و پرورش، رادیو و تلویزیون، مطبوعات، مناصب نظامی، اقتصادی و فرهنگی در اختیار عناصر بهائی قرار گرفت. این اختیارات و مسئولیت‌ها هماهنگ با برنامه آمریکا و صهیونیست‌ها در ایران بود و تشکیلات بهائی که کاملاً مورد حمایت آن‌ها بودند، جایگاه یافته و روز به روز بر نفوذ و قدرت آنان در امور اداره کشور افزوده شد.[1]

با این‌که احسان یارشاطر مقالات و کتاب‌های مختلفی منتشر کرده است، اما هیچ‌گاه خاطرات خود را به شکل مدون و منسجم تهیه نکرد. به این دلیل در مورد زندگی وی بعضاً اطلاعات متناقضی وجود دارد؛ از اختلاف در جزئیات زندگی مانند مدت زمان اشتغال در دانشسرای مقدماتی تا مباحثی مانند نوع ارتباط وی با تشکیلات بهائیت. به طور کلی در روایت کارنامه احسان یارشاطر عده‌ای با اغراق او را خادم به فرهنگ ایران و ادب فارسی می‌دانند که اقداماتش تماماً در جهت ارتقای فرهنگ ایران بوده است. در مقابل نیز عده‌ای دیگر با تأکید بر بهائی بودن و عضویت در فراماسونری، تمام فعالیت‌های او را در جهت تخریب فرهنگ ایران می‌دانند. با این حال ضروری است با بهره بردن از نگاه چند بُعدی و دوری از یکجانه‌گرایی به شناخت درستی از شخصیت‌های تاریخی رسید.

 

پیشینه و خانواده

احسان‌الله یارشاطر 12 فروردین 1299 در همدان به دنیا آمد. پدرش هاشم یارشاطر و مادرش روحانیه میثاقیه هر دو از بهائیان یهودی‌تبار کاشان بودند. او برادری بزرگ‌تر به نام اسماعیل و برادر و خواهری کوچک‌تر به نام رضوان‌الله و نورانیه داشت.

هاشم یارشاطر پدر احسان در نامه‌ای به عبدالبهاء برای ابراز ارادت خود به حکایتی از سعدی متوسل شده و خود را «یارِ شاطر» معرفی کرده بود.[2] به این مناسبت عبدالبهاء نیز او را ملقب به «یار شاطر» کرده و این نام خانوادگی هاشم می‌شود.[3] روحانیه میثاقیه نیز در یک ملاقات با ورقه علیا دختر بهاءالله و خواهر عبدالبهاء در شهر حیفا به دلیل صدای خوشی که در ذکر ادعیه داشت به «بلبل ارض اقدس» ملقب گردید.[4]

به‌طورکلی خاندان پدری و مادری احسان از بهائیان متعصب و از مبلغین مؤثر این فرقه بودند[5] و در شهرهای مختلف به فعالیت‌های تبلیغی می‌پرداختند. عموی بزرگ احسان یارشاطر، خواجه ربیع متحده «شرکت تجارتی متحده»[6] را در کاشان بنا نهاد و با به کارگیری تعدادی از دوستان و اطرافیانش از جمله برادرش هاشم، شعب آن را در دیگر نقاط کشور خصوصاً همدان، رشت و کرمانشاه گسترش داد.[7] شبکه تجاری خواجه ربیع در کنار فعالیت اقتصادی در شهرهای مختلف به تبلیغ بهائیت هم مشغول بود.

احسان یارشاطر تا کلاس چهارم در مدرسه بهائی «تأیید» همدان که توسط اعضای شرکت متحده تأسیس شده بود،[8] درس خواند و بعد از آن به دلیل شغل پدر و تبلیغ بهائیت به همراه خانواده به کرمانشاه نقل مکان کرد. آن‌ها دو سال و نیم در کرمانشاه سکونت داشتند و در این مدت احسان به مدرسه «آلیانس» که یهودیان فرانسوی تأسیس کرده بودند می‌رفت. بعد از این مدت خانواده یارشاطر به تهران مهاجرت نمود و در کوچه وِستاهِل خیابان امیریه (میدان منیریه فعلی) ساکن شد.[9] او در تهران به مدرسه بهائی «تربیت» در خیابان کاخ (فلسطین فعلی) می‌رفت که مدیریتش با عموی کوچک وی نورالدین ممتازی بود.[10]

احسان یارشاطر در سال 1312 به کلاس هفتم می‌رفت که مادرش به دلیل بیماری کلیوی فوت کرد و در قبرستان بهائیان تهران به نام گلستان جاوید دفن شد. مرگ غیرمنتظره مادر تأثیر شدیدی بر زندگی احسان گذاشت و باعث شد او مدت زیادی از افسردگی رنج ببرد. یک سال بعد در زمستان 1313 هاشم یارشاطر نیز به دلیل بیماری سینه‌پهلو فوت کرد.[11]

با مرگ پدر و مادر، خواهر و برادرها از یکدیگر جدا شدند و احسان نزد دایی بزرگش عبدالمیثاق (الیاس) میثاقیه رفت. شرایط جدید زندگی، دوران سختی برای احسان بود؛ چرا که از یک طرف به دلیل مرگ مادر از افسردگی رنج می‌برد و از طرف دیگر در منزل دایی خود به خاطر تبعیضی که احساس می‌کرد، آرامش نداشت. شرایط نامناسب روحی احسان موجب شد دو بار با خوردن تریاک اقدام به خودکشی کند اما توسط دیگران نجات یابد.[12]

احسان یارشاطر پس از حدود 2 سال زندگی در خانه عبدالمیثاق میثاقیه نزد برادرش اسماعیل رفت که حالا در تهران منزل کوچکی اجاره نموده بود. او به اسماعیل گفت: دیگر به خانه دایی بازنمی‌گردد.[13] مدتی بعد احسان خانه برادرش را نیز ترک کرد و برای ادامه تحصیل به وزارت معارف رفت و با محمد یزدان‌فر[14] رئیس بازرسی آن وزارتخانه صحبت کرد. یارشاطر در مورد نحوه ملاقاتش با یزدان‌فر می‌گوید:

«من در حدود پانزده سالگی، یک روز صبح منزل برادرم را هم ترک کردم و به وزارت معارف، وزارت آموزش و پرورش آن زمان رفتم و در آنجا به دیدن آقای یزدان‌فر ـ رئیس بازرسی وزارتخانه ـ راهنمایی شدم. یزدان‌فر اتاق بزرگی داشت که چند نفر دیگر هم در آن کار می‌کردند. رفتم جلوی میز او ایستادم و گفتم که من می‌خواهم تحصیل کنم ولی امکانات و وسایلش را ندارم؛ پدر و مادرم فوت کرده‌اند و کسی مسئول زندگی‌ام نیست؛ و خواهش کردم به من کمک کند.»

احسان یارشاطر می‌گوید محمد یزدان‌فر گفت قانونی برای حمایت از چنین افرادی وجود ندارد و وقتی با اصرار او مواجه می‌شود، نامه‌ای به امرالله مهماندوست رئیس دارالتربیه عشایر در تهران ـ که یک مؤسسه شبانه‌روزی برای تحصیل فرزندان عشایر سرکوب شده بود ـ می‌نویسد تا وی را در آن مؤسسه بپذیرند. با توجه به این‌که احسان یارشاطر از عشایر نبود، مهماندوست تنها می‌پذیرد او شب‌ها در آنجا بخوابد. در این زمان کلاس‌های نخستین دوره دانشسرای مقدماتی با هدف تربیت معلم در دارالتربیه عشایر تشکیل می‌شد که احسان نیز در آن کلاس‌ها حضور می‌یافت. او روزها در دانشسرای مقدماتی درس می‌خواند و شب‌ها در دارالتربیه عشایر می‌خوابید.[15]

 

تحصیلات در ایران

در امتحانات نهایی دانشسرای مقدماتی احسان یارشاطر جزو نفرات اول شد و از این طریق توانست برای تحصیل در رشته ادبیات فارسی در دانشسرای عالی بورسیه شود. در این زمان دانشسرا به ساختمانی نوساز با امکانات بیشتری به جای دیگری در شهر منتقل شد و احسان یارشاطر در خوابگاه آن ساکن شد. او چهار سال به طور رایگان در آنجا زندگی کرد و در سال 1320 لیسانس ادبیات گرفت. اساتید او در این دوره بدیع‌الزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، علی‌اصغر حکمت، احمد بهمنیار، عباس اقبال آشتیانی، امینه پاکروان، سید کاظم عصار و محمدحسین فاضل تونی بودند.[16]

بعد از فارغ‌التحصیلی، احسان یارشاطر سه سال در دبیرستان علمیه تدریس کرد تا این‌که به دعوت حسین گونیلی به معاونت دانشسرای مقدماتی منصوب گردید. در این زمان مدیر وقت دانشسرای مقدماتی علی‌محمد عامری از خانه‌ای که دانشسرا در اختیارش گذاشته بود، استفاده نمی‌کرد؛ لذا آن را در اختیار احسان یارشاطر قرار داد. در این دوره با محول شدن هزینه‌های خوراک و مسکن به دانشسرا، وضعیت مالی احسان بهتر شد و بعد از مدتی، پس‌انداز خود را در اختیار حاج احمد صناعی همایونی تاجر فرش که پدر دوستش محمود صناعی بود سپرد و از این طریق کسب درآمد می‌کرد.[17]

همزمان با دورانی که یارشاطر معاون و ناظم دانشسرای مقدماتی بود، به تدریس درس تاریخ در دبیرستان رازی مشغول شد و به ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه داد. او در دوره لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران نیز ثبت‌نام کرد و توانست در سال 1323 مدرک لیسانس حقوق قضایی را کسب کند. در کنار این‌ها در کلاس‌های آموزش زبان انگلیسی شورای فرهنگی بریتانیا (بریتیش کانسیل) هم شرکت می‌کرد.[18] یارشاطر گاهی اوقات نیز با دوستانش به کوهنوردی می‌رفت. او برخی از دوستانش را که عضو ثابت این گروه کوهنوردی بودند، چنین برمی‌شمارد:[19] یوسف خوش‌کیش،[20] ابراهیم خلیل عالمی،[21] کمال‌الدین جناب[22] و فؤاد روحانی.[23] این افراد که بعدها هر کدام به مقامات بالای دولتی یا دانشگاهی رسیدند، 11 تا 14 سال از یارشاطر بزرگ‌تر بودند.

احسان یارشاطر در سال 1326 از پایان‌نامه خود با عنوان «شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمه دوم قرن نهم)» که با راهنمایی استادش علی‌اصغر حکمت نگاشته بود، دفاع کرد و در همان سال به استادیاری در دانشکده معقول و منقول (دانشکده الهیات) دانشگاه تهران انتخاب شد.[24] محمدحسین فاضل تونی از اساتید آن دانشکده به دلیل بهائی بودنِ یارشاطر، با انتخاب او مخالف بود، اما به قول یارشاطر به دلیل این‌که «از حکمت حساب می‌برد، حرفی نزد» و این انتخاب انجام شد.[25]

 

تحصیلات در انگلستان

بیشتر از چند ماه از استادیار شدنِ احسان یارشاطر در دانشگاه تهران نمی‌گذشت که بورسیه یک ساله شورای فرهنگی بریتانیا در رشته تعلیم و تربیت به وی تعلق گرفت و به رغم این‌که رشته‌اش ادبیات فارسی بود در سال 1326 برای تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به انگلستان سفر کرد.[26]

یارشاطر در ابتدای ورود به لندن با والتر برونو هنینگ ایران‌شناس مطرح آلمانی که در لندن زندگی می‌کرد ملاقات نمود و مصمم شد رشته‌اش را تغییر داده و به مطالعه زبان‌های باستانی نزد هنینگ بپردازد. درخواست تغییر رشته او با موافقت طرف‌های انگلیسی و ایرانی مواجه شد و یارشاطر که بورسیه یک ساله داشت، پنج سال در دانشگاه سواز تحصیل کرد که هزینه سه سال ابتدایی آن با وزارت فرهنگ بود. در سال 1331 دوره فوق‌لیسانس یارشاطر به پایان رسید و او توانست مدرک کارشناسی ارشد رشته زبان‌های میانه و قدیم را از دانشگاه سواز اخذ کند.[27]

با بازگشت احسان یارشاطر به ایران در اردیبهشت 1332 به دانشیاری کرسی زبان اوستا و فارسی باستان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منصوب شد و در کنار آن دستیار ابراهیم پورداوود هم بود.[28] او در دانشگاه تهران به تدریس اشتغال داشت و زمانی هم که پورداوود بازنشسته شد، کرسی فرهنگ ایران باستان را برعهده گرفت.[29]

احسان یارشاطر زمانی که در دانشگاه سواز دانشجو بود، طی مشورتی که با استادش والتر هنینگ داشت، تصمیم گرفته بود به تحصیلاتش در رشته زبان‌های باستانی ادامه دهد و مدرک دکترای خود را بگیرد.[30] او در زمانی که در ایران بود ارتباطش را با هنینگ حفظ کرد و تحصیلاتش را ادامه داد تا این‌که توانست در سال 1339 رساله دکتری خود را با موضوع «زبان تاتی جنوبی» تدوین کند. جلسه دفاع او در حاشیه کنگره خاورشناسی 1339ش/ 1960م در مسکو انجام شد. زمانی که والتر هنینگ، امیل بِنوِنیست و ایلیا گرشویچ استاد راهنما و داوران در آنجا حضور داشتند.[31]

 

اقدامات در حوزه فرهنگ

از زمانی که احسان یارشاطر از انگلستان به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد، به فعالیت‌های خود در حوزه فرهنگ ادامه داد. او به دعوت پرویز ناتل خانلری[32] با مجله سخن همکاری می‌کرد[33] و در محفل علمی و ادبی «انجمن سخن» که با شرکت نویسندگان و مرتبطان این مجله و تحت نظر اسدالله علم تشکیل می‌شد، حضور می‌یافت و در بعضی از جلسات آن سخنرانی می‌کرد.[34]

اسدالله علم که از رجال قدرتمند دوران پهلوی بود و با انگلیسی‌ها نیز ارتباط نزدیک داشت، در راستای مقابله با نفوذ فرهنگی و سیاسی شوروی در ایران به جذب روشنفکران سوسیالیست برآمده بود. او گروهی از افرادی که با حزب توده ارتباط داشتند مانند پرویز ناتل خانلری، رسول پرویزی و محمد باهری را به خود نزدیک کرده[35] و فرصت انجام برنامه‌های فرهنگی‌ای را به آن‌ها می‌داد که با سیاست‌های حکومت پهلوی در تضاد نبود؛ یا آن‌ها را در مناصب دولتی به کار می‌گرفت. به‌طور کلی می‌توان این اقدامات علم را با توجه به دوران جنگ سرد و ارتباط وی با سازمان اطلاعاتی انگلستان یک برنامه طراحی شده برای تضعیف نیروهای وابسته به شوروی در ایران دانست.

اسدالله علم که در زمان بازگشت احسان یارشاطر به ایران، سرپرست اداره املاک و مستغلات بنیاد پهلوی بود و با پرویز ناتل خانلری و برخی دیگر از روشنفکران انجمن سخن ارتباط داشت، یک گروه خصوصی‌تری از بین شرکت‌کنندگان این انجمن انتخاب کرده و ماهی یک بار در هتل دربند تهران جلساتی با هم می‌گذاشت.[36] حضور احسان یارشاطر در این جمع که به «یاران رستوران» معروف شده بود، ارتباط بیشتر او با اسدالله علم و تداوم آن در سال‌های بعدی را رقم زد.[37] در این جلسات یارشاطر ایده تأسیس یک مؤسسه انتشاراتی را با علم در میان گذاشت که به ترجمه آثار ادبی خارجی بپردازد. این طرح با پیگیری علم درخصوص اخذ موافقت محمدرضا به اجرا در آمد.[38]

تأسیس مؤسسه انتشاراتی مدنظر احسان یارشاطر با نام «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در سال 1333 و در مجموعه بنیاد پهلوی صورت گرفت. اعضای نخست هیئت مدیره آن اسدالله علم، جعفر بهبهانیان[39] احسان یارشاطر، سید حسن تقی‌زاده[40] بودند. در سال 1335 نیز ادوارد ژوزف[41] به‌عنوان بازرس این بنگاه انتخاب شد. سرمایه اولیه این بنگاه یک میلیون ریال بود و بعدها به پنج میلیون ریال افزایش یافت که طی پنج سال از طریق املاک سلطنتی پرداخت گردید.[42] از اعضای هیئت مدیره این بنگاه سید حسن تقی‌زاده، احسان یارشاطر و ادوارد ژوزف عضو لژ فراماسونری مهر بودند.[43]

با گذر زمان و تحکیم جایگاه بنگاه ترجمه و نشر کتاب، مجموعه‌ای از کتاب‌های کلاسیک ایرانی هم با شیوه انتقادی منتشر شدند. در کنار متون کلاسیک فارسی، مجموعه‌ای از ایران‌شناسی، آثار فلسفی، ادبیات برای جوانان، خواندنی‌های کودکان نیز انتشار یافتند. از سال 1354 نیز تألیف «دانشنامه ایران و اسلام» در این بنگاه انتشاراتی آغاز شد و تا سال 1361 ده جلد آن به چاپ رسید.[44]

احسان یارشاطر در سال 1335 «انجمن کتاب» را با هدف حمایت از ناشران، انتخاب «کتاب برگزیده سال»، برگزاری «جایزه سلطنتی کتاب» و اعطای وام و تسهیلات به ناشران و نویسندگان مورد اعتماد تأسیس کرد.[45] پس از مدتی انجمن کتاب، مجله‌ای هم به نام «راهنمای کتاب» به صاحب امتیازی احسان یارشاطر منتشر نمود که به معرفی و نقد کتاب می‌پرداخت. یارشاطر در این دوره فعالیت‌های دیگری هم در حوزه فرهنگ داشت؛ از جمله دبیری انجمن فلسفه و علوم انسانی وابسته به یونسکو در سال 1335،[46] تهیه فهرست کتاب‌های چاپی فارسی در سال 1336، نایب رئیسی هیئت تدوین اطلس زبان‌شناسی ایران به منظور تحقیق و ضبط لهجه‌های ایران و افغانستان که با ریاست امیل بنوِنیست و با همکاری وزارت فرهنگ و هنر در سال 1965م. / 1344ش تشکیل شده بود.[47]

حجم فعالیت‌های گسترده احسان یارشاطر بعد از بازگشت به ایران و اعطای مسئولیت‌های متعدد به او نشان دهنده میزان اعتماد مقامات فرهنگی حکومت پهلوی به اوست. بازگشت یارشاطر به ایران همزمان بود با استقرار افراد مرتبط با دستگاه‌های فرهنگی و اطلاعاتی غربی که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تلاش می‌کردند ایدئولوژی مد نظر دولت‌های انگلیس و آمریکا را در ایران حاکم نمایند. ارتباط یارشاطر با برخی از این افراد همچون اسدالله علم، سید حسن تقی‌زاده، ابراهیم پورداوود و... بیانگر حرکت او در جهت تحکیم برنامه‌های مدنظر این گروه فکری و سیاسی است.

 

ارتباط با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین

یکی از مصادیق حضور و شرکت یارشاطر در برنامه‌های تبلیغاتی و فرهنگی آمریکا، ارتباط او با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین است. این مؤسسه در سال 1952م / 1331ش و در بحبوحه جنگ سرد با هدف تبلیغات فرهنگی در مقابل شوروی و انتشار کتاب‌های آمریکایی در دیگر کشورها ایجاد شد و همزمان با سفر ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران در آذر ماه 1332 یعنی چهار ماه بعد از کودتای 28 مرداد شعبه جدید خود را در تهران تأسیس کرد.

مهم‌ترین هدف مؤسسه فرانکلین از انتشار کتاب، ارائه تصویری مثبت از آمریکا در دیگر کشورها بود که از طریق ارتباط با شخصیت‌های سیاسی و حکومتی و مشارکت دادن سرمایه‌گذاران، مترجمان، نویسندگان، روشنفکران و نخبگان محلی در کشورهای مدنظر خود این هدف را دنبال می‌کرد.[48] در حقیقت این مؤسسه یکی از ابزارهای توسعه نفوذ فرهنگی و به تَبَعِ آن سیاسی و اقتصادی آمریکا در کشورهایی بود که امکان سیطره نفوذ شوروی در آن‌ها وجود داشت.[49] چرا که مدیران مؤسسه فرانکلین معتقد بودند با انتشار کتاب‌ها و محصولات فرهنگی می‌توانند با مردم کشورهای هدف روابط خوب و قابل اعتمادی برقرار نمایند.[50]

ساواک نیز با تحت نظر قرار دادن مؤسسه فرانکلین به ارتباط آن با فراماسونری و فعالیت‌های سیاسی‌اش با ظاهر فرهنگی پی برد و طی گزارشی در مهر 1346 نوشت:

«فعالیت مؤسسه فرانکلین در جمع‌آوری افرادی که به نحوی از انحا از وجود آن‌ها می‌شود در انتشار انواع نشریات استفاده کرد، همچنان ادامه دارد. کسانی که بیشتر با این مؤسسه تماس دارند، افراد مشکوک و بدنامی هستند که در گذشته مرتکب اعمال خلاف مصلحت شده‌اند. با توجه به وابستگی کارگران [کارگزاران] این مؤسسه به دسته فراماسون‌ها و با توجه به فعالیتی که اخیراً این مؤسسه در تهران و سایر نقاط کشور می‌نماید، قطع نظر از انتشار کتاب‌ها، دست به نشر روزنامه و سایر نشریات می‌زند. به نظر می‌آید که فعالیت دامنه‌داری در زیر پرده جریان دارد، منتها این مؤسسه و تشکیلات نظیر آن‌ها با تأنی و صبر و شکیبایی خاصی دست به اقداماتی می‌زنند. تصور می‌رود کار این‌ها هم با تأنی تمام و با توجه به کلیه مسائل که در حاشیه این فعالیت‌ها هست انجام پذیرد.»[51]

همکاری مشترک بنگاه ترجمه و نشر کتاب به مدیریت احسان یارشاطر با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین که با برنامه مشخصی به ایران آمده بود، به تبلیغ فرهنگ و ادبیات آمریکایی در ایران انجامید. جلال آل‌احمد که این سیاست فرهنگی حکومت پهلوی از نظرش دور نمانده بود، طی مقاله «بلبشوی کتاب‌های درسی» در دی ماه 1339 به انتقاد از فعالیت‌های مؤسسه فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب پرداخت و نوشت:

«این بنگاه محترم [مؤسسه انتشاراتی فرانکلین] به صورتی که دیدید همه ناشران را چشم به دست خود نگه داشته به صورتی که در هر سال اگر صد کتاب در این مملکت منتشر شود [...] 50 تای آن با کمک فرانکلین است. «بنگاه ترجمه و نشر و کتاب» در آن بالا بالاها با این حضرات فرانکلینیه همکاری دارند.[52] مجله سخن با کمک مالی همین بنگاه در می‌آید. «کتاب‌های ماه» را خود فرانکلین شخصاً اداره می‌کند. «راهنمای کتاب» در همین حول و حوش‌ها می‌پلکد و دیگر مجلات سنگین هر کدام که سرشان به تنشان بی‌ارزد، با اعتبار اعلان‌های این بنگاه محترم از چاپ در می‌آیند و خلاصه وضع جوری شده است که هر که با کتاب و با هر خواندنی مرتب غیر روزنامه‌ای سر و کار دارد، ناچار با این بنگاه محترم سر و کار دارد.»[53]

جلال آل‌احمد در ادامه به خطر انحصار قدرت در این شرکت‌های بزرگ انتشاراتی و قبضه فضای فرهنگی کشور پرداخته، می‌نویسد: «به این طریق قبل از این‌که دوره صنعت‌های خرده‌پا را دیده باشیم، دچار عواقب «تراست»‌های بزرگ شده‌ایم و آن هم در امر مطبوعات و در امر کتاب و این بزرگ‌ترین خطر است برای آزادی. نزدیک‌ترین راه است برای یکدست کردن افکار و عقاید مردم.»[54]

بعدها در پاسخ به این انتقاد، احسان یارشاطر ضمن تأکید بر استقلال بنگاه ترجمه و نشر کتاب، به دیدگاه جلال آل‌احمد نسبت به همکاری با مؤسسات آمریکایی پرداخت و بدون اشاره به ارتباط مؤسسه فرانکلین با نهادهای دولتی و سیاست‌های فرهنگی آمریکا گفت: «افکار آمریکایی هم به هر حال وارد مملکت می‌شد و چه بهتر که با کتاب‌های معتبر از مؤلفین و مورخین اندیشمند وارد شود، تا سهم بزرگ‌ترش به بهترین آن افکار برسد. آل‌احمد یک زمینه فکری داشت که در پشت همه چیز یک توطئه می‌دید. مؤسسه فرانکلین هیچ زیانی برای صنعت نشر یا فرهنگ ایران نداشت و جای هیچ ناشر کوچک‌تری را هم نمی‌گرفت.»[55]

 

تدریس در دانشگاه کلمبیا

در سال 1337ش/ 1958م دانشکده امور بین‌الملل دانشگاه کلمبیا در نیویورک که به دنبال استاد در رشته هند و ایرانی بود، از احسان یارشاطر دعوت کرد برای یک سال در این دانشکده، ادبیات فارسی تدریس نماید. یارشاطر مدیریت بنگاه ترجمه و نشر کتاب را به ایرج افشار از دوستان و همکاران خود سپرد و به نیویورک سفر کرد. دوره تدریس وی در دانشگاه کلمبیا یک سال دیگر نیز تمدید گردید و مجموعاً دو سال به‌عنوان استاد مدعو در آن دانشگاه به تدریس مشغول شد. او در سال 1340 به ایران بازگشت و مجدداً تدریس در دانشگاه تهران را از سر گرفت.

شش ماه از بازگشت احسان یارشاطر به ایران می‌گذشت که دانشگاه کلمبیا از او برای حضور دائم در این دانشگاه و پذیرفتن کرسی مستقلی که توسط یک تاجر ارمنی به نام هاکوپ کورکیان، برای تدریس زبان و ادبیات فارسی تأسیس شده بود[56] دعوت کرد. یارشاطر نیز با قبول این پیشنهاد در سال 1340ش / 1959م به آمریکا رفت و به تدریس تاریخ ایران و ادبیات فارسی مشغول شد.[57]

پیش از سفر به آمریکا احسان یارشاطر در تهران با لطیفه علویه ازدواج کرد. او از فارغ‌التحصیلان مدرسه آمریکایی نوربخش بود و در بخش فرهنگی سفارت آمریکا در تهران به‌عنوان مشاور فرهنگی کار می‌کرد. به گفته احسان یارشاطر پدر لطیفه، تاجری موفق بود که زود هنگام فوت کرده و مادرش نیز اهل بصره بود و نمی‌توانست خیلی خوب فارسی صحبت کند. با اشتغال احسان یارشاطر در دانشگاه کلمبیا، لطیفه علویه نیز در مرکز مطالعات خاورمیانه مشاور یکی از اساتید دانشگاه شد.[58]

به‌رغم اقامت در آمریکا همچنان سرپرستی بنگاه ترجمه و نشر کتاب و انجمن سلطنتی کتاب بر عهده احسان یارشاطر بود. او معمولاً تابستان‌ها به ایران سفر می‌کرد و در این مدت به امور این مؤسسات رسیدگی می‌نمود. در زمان عدم حضور یارشاطر نیز سناتور محمد سعیدی[59] و لیلی آهی (ایمن)[60] اداره امور را برعهده داشتند.[61]

 

دانشنامه ایران و اسلام / ایرانیکا

پس از دو سه سال حضور در دانشگاه کلمبیا احسان یارشاطر به فکر تدوین یک دانشنامه تخصصی مرتبط با ایران افتاد. او پس از مشورت با عده‌ای از همکاران خود مقدمات کار را فراهم کرد و در تابستانی که به ایران سفر کرده و به دیدار امیرعباس هویدا[62] نخست‌وزیر رفته بود، طرح خود را با وی در میان گذاشت. با مذاکراتی که صورت گرفت محمدرضا شاه موافقت کرد این برنامه به مباشرت احسان یارشاطر در چارچوب «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و «بنیاد پهلوی» انجام بگیرد. بودجه‌ای هم از سوی سازمان برنامه و بودجه به تصویب رسید.[63]

احسان یارشاطر مدعی بود در بودجه این دایره‌المعارف که پیش از انقلاب «دانشنامه ایران و اسلام» نامیده می‌شد، هیچ حقوق و مزایایی برای خود در نظر نگرفته بود.[64] همچنین او در مصاحبه‌ای ادعا می‌کند از بودجه بنگاه ترجمه و نشر کتاب نیز «حقوق یا خرج سفرهای کاری» بر نمی‌داشته است.[65] این در حالی است که نامه‌نگاری‌های بین او، بنیاد پهلوی و بنگاه ترجمه و نشر کتاب نشان دهنده پرداخت وجوهات مختلف برای شخص یارشاطر است. از جمله نامه‌نگاری بنگاه ترجمه و نشر کتاب با بنیاد پهلوی در پاییز 1356 برای پرداخت پول بلیت هواپیمای یارشاطر از لندن به مونیخ و برعکس، حواله 600 دلار از بانک ایران به حساب احسان یارشاطر به طور علی‌الحساب بابت هزینه‌های توقف در انگلستان و پرداخت 345 دلار بابت هزینه معالجه همسر یارشاطر،[66] بوده است. علاوه بر این پرداختی‌های خاص، یارشاطر باوجود سکونت در آمریکا و عدم شرکت در جلسات مدیریتی بنگاه ترجمه و نشر کتاب، از این مؤسسه حقوق دریافت می‌کرده است.[67]

بعد از وقوع انقلاب اسلامی تأمین مالی دانشنامه ایران و اسلام متوقف شد. اما ارتباط مکاتبه‌ای احسان یارشاطر و بنگاه ترجمه و نشر کتاب همچنان برقرار بود. یارشاطر به تصور این‌که ارتباطش با نهادهای داخل ایران برقرار خواهد ماند، به طور ضمنی از فسادهای صورت گرفته در دوران رژیم پهلوی اعلام برائت کرد و در نامه‌ای به مسئولین جدید در فروردین ماه 1358 نوشت: «هرچند اصل برائت است، اما دامنه فساد (در رژیم گذشته) چندان وسعت داشته که اگر هم کسی خلاف آن را اصل بگیرد، غیرطبیعی نیست و انصاف باید داد که در نظام سابق کمتر کسی از سرایت فساد مأسون [مصون] مانده بود.»[68]

 

منابع مالی ایرانیکا

پس از قطع ارتباط دانشنامه با سازمان‌های دولتی ایرانی، احسان یارشاطر حامیان مالی جدیدی را برگزید و نام آن را به دانشنامه «ایرانیکا» تغییر داد. بخشی از این تأمین‌کنندگان مالی سازمان‌ها و نهادهای آمریکایی در حوزه علوم انسانی بودند و بخشی دیگر را سرمایه‌داران ایرانی نزدیک به سلطنت پهلوی شکل می‌دادند که بعد از انقلاب در کشورهای اروپایی و آمریکا ساکن شده بودند. به طور کلی اکثر حامیان مالی دانشنامه ایرانیکا را افراد سلطنت‌طلب و محافل صهیونیستی و بهائی شامل می‌شد که در ادامه به بخشی از آنان اشاره خواهد شد.

دانشنامه ایرانیکا بزرگ‌ترین حامی خود را بنیاد ملی علوم انسانی معرفی می‌کند که از سال 1979 تا 2016 (1358 تا 1396) از این طرح به‌عنوان «پروژه بزرگ» حمایت کرد. شورای انجمن‌های علمی آمریکا، اتحادیه آکادمیک بین‌المللی و برنامه گتی گرنت از دیگر بنیادهای غربی در حوزه علوم انسانی هستند که در دوره‌های مختلف به دانشنامه ایرانیکا کمک مالی کردند. همچنین بنیادهای متعلق به برخی از ایرانی‌های خارج از کشور مانند میراث ایران متعلق به خاندان علاقبند،[69] بنیاد سودآور متعلق به خاندان بهائی سودآور،[70] بنیاد میراث فارسی با سرمایه 12 میلیون دلاری[71] متعلق به احسان یارشاطر، بنیاد محوی[72] و بنیاد کیان نیز از دیگر حامیان دانشنامه ایرانیکا بودند.[73] در کنار برخی از اعضای هیئت مدیره ایرانیکا مانند خسرو اقبال، محمود خیامی، آبتین ساسانفر که مبالغی بین 500 هزار دلار تا 2 میلیون دلار کمک مالی کرده‌اند، افراد دیگری هم بودند که بین 100 هزار دلار تا 400 هزار دلار کمک کردند.[74]

با وجود مدیران و حامیان دانشنامه ایرانیکا که اکثراً به محافل سلطنت‌طلب و بهائی نزدیک هستند، ادعای استقلال این دانشنامه محل تردید قرار می‌گیرد. خصوصاً این‌که در مهمانی‌های ایرانیکا برخی از مقامات سیاسی رژیم پهلوی نیز شرکت می‌کنند و آن را وسیله‌ای برای کسب وجهه فرهنگی و سیاسی خود قرار داده‌اند.

 

سیاست

احسان یارشاطر در کودکی از طریق پدرش با حسین کاظم‌زاده ایرانشهر آشنا شد. او از نخستین مروجان ناسیونالیسم باستانگرا و همکار ابراهیم پورداوود بود که روابط نزدیکی با بهائیان داشت. هاشم یارشاطر کتاب‌هایی را که کاظم‌زاده در آلمان منتشر می‌کرد[75] به خانه می‌آورد و برای فرزندانش از جمله احسان می‌خواند. به گفته یارشاطر این کتاب‌ها بر کلیت زندگیش تأثیرگذار بوده است.[76]

در دوران نوجوانی، احسان یارشاطر به مطالعه کتاب‌های کمونیستی روی آورد و نظریه‌های لنین را صحیح می‌دانست. او تا مدت‌ها اعتقاد داشت «یک انقلاب کمونیستی می‌تواند خیلی کارها را اصلاح کند.». اما با مشاهده رفتار دولت شوروی تغییر عقیده داد. یارشاطر در باره این تغییر عقیده می‌گوید: «بعدها فهمیدم که آن حرف‌ها در عمل چیز دیگری بود و ارزششان برایم فرو ریخت.»[77]

یارشاطر همواره مدعی بود باوجود داشتن عقاید سیاسی، فاصله‌اش را با گروه‌ها و جریان‌های سیاسی حفظ کرده است. او دلیل این کار را زندگی در خانواده‌ای بهائی که «ورود به سیاست را گناهی عجیب می‌داند!» عنوان می‌کرد. احسان یارشاطر در مورد قبول شغل دولتی نیز می‌گفت: «اگر نظام ارزشی غیر از این داشتم، حدس می‌زنم ممکن بود در کابینه عَلَم شغلی را قبول کنم.»[78] دلیل نام بردن از کابینه علم این بود که احسان یارشاطر جزو گروه روشنفکران مرتبط با علم محسوب می‌شد که برای مبارزه با نفوذ فرهنگی و سیاسی کمونیسم در ایران فعالیت می‌کردند.[79] این گروه در ابتدا نقش مشورتی داشت ولی با مرور زمان قدرت بیشتری گرفت و از عوامل اجرایی حکومت پهلوی در حوزه فرهنگ شد.

ارتباط با مسئولین سیاسی امری نبود که یارشاطر آن را رد کند. او در این باره می‌گوید: این ارتباط به خاطر کمک گرفتن از آن‌ها برای انجام فعالیت‌های فرهنگی بوده است. با این حال او مدعی است «هیچ‌وقت مستقیماً کار سیاسی نکردم و به همین دلیل سازمان‌های فرهنگی که تأسیس کردم، از برچسب دولتی بودن یا با دولت همکاری داشتن، مبرا ماندند و من از این نتیجه خیلی راضی‌ام.»[80] او در مورد تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب نیز می‌گوید برای اسدالله علم شرط گذاشته است که «در صفحه اول کتاب‌های بنگاه عباراتی مثل «در این عصر فرخنده که...» یا «به فرمان اعلیحضرت...» و یا هرگونه ستایش از شاه چاپ نخواهد شد.»[81] چنین ادعاهایی در حالی است که در ابتدای اکثر کتاب‌های بنگاه ترجمه و نشر کتاب عبارت «به فرمان محمدرضا شاه پهلوی آریامهر» عنوان شده است.[82]

به‌رغم ادعاهای مکرر بر حفظ فاصله با سیاست، احسان یارشاطر در موارد متعددی در جایگاه مسئول دولتی قرار گرفت. به طور مثال او در سال 1337ش به سرپرستی دانشجویان ایرانی در آلمان برگزیده شد اما به فاصله کمی پس از این انتصاب برای تدریس به دانشگاه کلمبیا در آمریکا رفت.[83] همچنین یارشاطر در سال 1339 عضو کمیسیون فرهنگی جشن‌های شاهنشاهی ایران شد[84] و یک سال بعد به عضویت شورای مرکزی آن در آمد.[85] در همین سال احسان یارشاطر از طرف دولت حسنعلی منصور به هیئت تجدید برنامه‌های آموزشی دبیرستان‌ها پیوست که به دلیل بهائی بودن اکثریت اعضای این هیئت با واکنش فرهنگیان مذهبی مواجه گردید.[86]

هم‌زمانی اقامت احسان یارشاطر در آمریکا و عضویت او در شورای مرکزی جشن‌های شاهنشاهی ایران موجب شد تا جواد بوشهری نایب رئیس این شورا طی نامه‌ای در 13 شهریور 1340 از وی بخواهد وضعیت آمریکا را بررسی نماید و با دانشگاه‌ها و مؤسسات علمی و مقامات صلاحیت‌دار ارتباط برقرار کند.[87] یارشاطر نیز به نمایندگی از شورای مرکزی جشن‌های شاهنشاهی در آمریکا جلساتی با حضور سفیر ایران و مقامات آمریکایی برگزار کرد.[88] او در ایران نیز ملاقاتی با تئودور ورتایم وابسته فرهنگی سفارتخانه آمریکا داشت تا برنامه‌های پیشنهادی وی را برای برگزاری جشن‌ها دریافت کند.[89]

فارغ از مناصبی که احسان یارشاطر در ساختار سیاسی کشور داشت، او طی نامه‌ای که تاریخ آن مشخص نیست، افرادی را به نام‌های «آقای حاتم»، «آقای علی‌اصغر امامی اهری»، «دکتر اقصی»، «دکتر عبدالرضا نایینی» و «آقای رضا کاووسی» برای نمایندگی مجلس به اسدالله علم[90] معرفی کرده بود.[91] که البته هیچ‌کدام به نمایندگی نرسیدند.

یکی دیگر از اقدامات احسان یارشاطر در حوزه سیاست، سفر او به اسرائیل در اردیبهشت 1357 بود. رژیم صهیونیستی برای ترمیم چهره خود در بین ایرانیان، برقراری ارتباط با روشنفکران و نخبگان ایرانی را در دستور کار خود داشت. در این طرح اساتید دانشگاه، دانشجویان و نویسندگان متعددی به سرزمین‌های اشغالی دعوت می‌شدند تا در جلسات و کنگره‌های مختلف علمی شرکت کنند. در اردیبهشت ماه 1357 چهارمین اجلاس کمیته بیت‌المقدس با هدف ارائه توصیه‌هایی به مسئولین این شهر جهت «حفظ هویت اصیل فرهنگی و تاریخی» آن برگزار شد که احسان یارشاطر نیز از اعضای این کمیته بود.[92]

 

بهائیت

احسان یارشاطر در خانواده‌ای بهائی به دنیا آمد و در محیطی با آموزه‌های مذهبی بهائی رشد کرد. اکثر اعضای خانواده و اقوامش جزو مبلغین و فعالین بهائیت محسوب می‌شدند و عمو و دایی‌اش نیز سرمایه بسیاری را در راه تبلیغ به کار گرفته بودند. اما یارشاطر با آن‌که به بالیدن در آن محیط و شرکت در کلاس‌های درسِ اخلاقِ کودکانِ بهائی اذعان داشت و معتقد بود آن کلاس‌ها در شکل‌گیری شخصیتش مؤثر بوده است،[93] خود را بهائی معرفی نمی‌کرد و صرفاً می‌گفت در خانواده‌ای بهائی بزرگ شده است. او با این‌که در موارد متعددی اعتقاد خود را به بهائیت نفی می‌کرد، اما ـ چه پیش از انقلاب و چه پس از آن ـ ارتباطش را با اعضای این فرقه به‌عنوان همکار در برنامه‌های خود حفظ نمود. حتی دانشنامه ایرانیکا نیز در 5 آپریل 2007 / 16 فروردین 1386 تکذیبیه‌ای برای خبرگزاری آسوشیتدپرس ارسال نمود و برخی از مطالب منتشر شده در گزارش آن خبرگزاری را تکذیب و در خصوص ارتباط یارشاطر با بهائیت نوشت: «واقعیت این است که مدیر ارشد دانشنامه ایرانیکا، پروفسور احسان یارشاطر در خانواده‌ای بهائی بزرگ شده است، اما در بزرگسالی هیچ‌گونه وابستگی به سازمان دین نداشته است.»[94]

این مشی یارشاطر نشان از نوعی پنهانکاری دارد که به دستور فرقه بهائیت و برای کسب جایگاه بالا در مجامع قدرت و ثروت اتخاذ می‌شده است. کسانی چون فرخ‌رو پارسا، عبدالکریم ایادی و منصور روحانی هم که به مقامات بالای لشکری و کشوری دست یافتند نیز از این سیاست پنهانکاری بهره می‌بردند.

با منفک شدن احسان یارشاطر از سازمان‌های دولتی ایران پس از انقلاب، حضور افراد بهائی چه به‌عنوان حامیان مالی و چه به‌عنوان عوامل مدیریتی و تحقیقاتی در دانشنامه ایرانیکا بیشتر شد. به‌طوری که می‌توان مالکان و گردانندگان کنونی این دانشنامه را بهائیان دانست. تمرکز و توجه معنادار به موضوعات بهائی در دانشنامه ایرانیکا نیز دلیلی دیگر بر تفوق سازمان بهائیت بر این دانشنامه و جهت‌دهی به آن است.

 

مرگ

احسان یارشاطر 10 شهریور 1397 در سن 98 سالگی در کالیفرنیا درگذشت و 23 شهریور در گورستان کِنسیکو در والهالای نیویورک در کنار همسرش لطیفه علویه به خاک سپرده شد. در مراسم تدفین یارشاطر دعا و نماز بهائی خوانده شد و محفل ملی بهائیان آمریکا نیز برای مراسم یادبود وی پیامی صادر کردند.[95] احسان یارشاطر و همسرش فرزندی نداشتند و وصیت کرده بودند همه اموالشان به بنیاد ایرانیکا واگذار شود.[96]

 

نتیجه

ارتقای سریع احسان یارشاطر به مدارج بالای آکادمیک، انتصاب به مدیریت‌های فرهنگی و دسترسی به مقامات بالای کشوری بیانگر حمایت‌های پیدا و پنهان از اوست. علاوه بر این احسان یارشاطر به رغم اشتغال در حوزه فرهنگی، ثروت بسیاری نیز کسب کرد. او در دورانی که از خانه دایی‌اش خارج شد، به گفته خودش نه سرپرستی داشت و نه جای خوابی و به همین خاطر شب‌ها در دارالتربیه عشایر می‌خوابید. اما او در طول حیات خود به چنان ثروتی دست یافت که در آمریکا با بخشی از سرمایه خود به مبلغ 12 میلیون دلار بنیاد میراث فارسی را تأسیس کرد. پیمودن پرشتاب مناصب بالا در ساختار سیاسی و فرهنگی حکومت پهلوی و کسب ثروتی انبوه، بدون داشتن روابطی خاص از جمله ارتباط با بهائیان و فراماسونرها و حمایتشان از وی ممکن نبود.

پس از پیروزی کودتای انگلیسی ـ آمریکایی 28 مرداد 1332 حضور و نفوذ دولت‌های انگلستان و ایالات متحده آمریکا در ایران گسترده و عمیق‌تر شد. سازمان‌های اطلاعاتی این کشورها برای حفظ منافعشان در ایران، تبلیغ و نفوذ فرهنگی را در دستور کار خود قرار دادند. این طرح نیاز به عوامل فکری و اجرایی مورد اعتمادی داشت که بتوانند برنامه‌های مدنظر آن دولت‌ها را عملی کنند. در این جهت بهائیت که سابقه همکاری نزدیک با انگلیسی‌ها را داشت، به‌عنوان یکی از این عوامل مورد اعتماد به کار گرفته شد.

با اجرای طرح مورد نظر دولت‌های آمریکا و انگلیس در ایران، توسط عوامل مرتبط با آن‌ها مانند فرقه بهائیت و با جهت‌دهی مراکز غربی مانند مؤسسه انتشاراتی فرانکلین، برنامه‌های فرهنگی رژیم پهلوی به اجرا در می‌آمد. نفوذ بهائیان در ساختار حکومتی ایران و اشغال مراکز مهم و حساس فرهنگی کشور، در پیش بردن سیاست این فرقه تأثیر قابل توجهی داشت. احسان یارشاطر نیز به‌عنوان فردی بهائی و یکی از افراد مورد اعتماد کانون‌های استعماری در مقام کارگزار فرهنگی به عملی کردن این برنامه‌های فرهنگی با رویکردی سکولار اشتغال داشت. اقدامات او همچون انتشار گسترده کتاب در بنگاه ترجمه و نشر کتاب، برگزاری جشنواره‌های فرهنگی، ارتباط با دانشگاه‌های خارج از کشور، تدوین دایره‌المعارف و... در فضای فرهنگی ایران تأثیر قابل توجهی داشت. اما توجه به این نکته ضروری است که این اقدامات در جهت تبلیغ ایدئولوژی و رویکرد فرهنگی حکومت پهلوی صورت می‌گرفت و به این دلیل بود که فرصت بسیاری برای عملی کردن برنامه‌های فرهنگی در اختیار یارشاطر قرار می‌گرفت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]. در این باره بنگرید: نقش و عملکرد بهائیان در ارتش در حکومت پهلوی دوم ؛ مروری بر زندگی سیاسی امیرعباس هویدا ؛ بهائیت عامل استعمار و نقش حبیب ثابت پاسال در رژیم پهلوی ؛ تأسیس تلویزیون و نقش بهائیان و حبیب ثابت پاسال در فرهنگ‌سازی به شیوه آمریکایی، صهیونیستی ؛ بررسی و تحلیلی از عاملیت بهائیان برای قدرت‌های استعماری ؛ زنان دربار (7) - نگاهی به زندگی فرخ‌رو پارسای و مطالب و اسناد متنوع در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین نگاه کنید به: دکتر اسماعیلی، حمیدرضا سازمان سیاسی بهائیت، و بهائیت پاد جنبش تجدید حیات ملت ایران، جواهری، میکائیل؛ مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

[2]. «من در نفس خویش این قدرت و سرعت می‌شناسم که در خدمت مردان، یارِ شاطر باشم و نه بارِ خاطر» گلستان سعدی، باب دوم در اخلاق درویشان، حکایت شماره 5.

[3]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 25.

[4]. پروازها و یادگارها، ص 56.

[5]. بهائیان کاشان، ص 295 – 297 و 309 – 310.

[6]. شرکت تجارتی متحده توسط خواجه ربیع متحده عضو و امین صندوق محفل روحانی کاشان تأسیس شد. (بهائیان کاشان، ص 481) این شرکت در شهرهای مختلف نمایندگی داشت و درآمد حاصل از این شبکه تجاری در راه تبلیغ بهائیت صرف می‌گردید. تأسیس مدرسه بهائی وحدت بشر در کاشان و تأمین بودجه آن از جمله اقدامات خواجه ربیع بود که با هزینه شرکت تجاری متحده صورت گرفت. (همان، ص 161) نقش این شرکت در برپایی مدرسه وحدت بشر به میزانی بود که عبدالبهاء طی پیامی در کنار اسامی مؤسسین این مدرسه از جمله خواجه ربیع، جداگانه نام شرکت متحده را نیز ذکر کرد و از آن تجلیل نمود. (همان، ص 167)

اعضای شرکت تجارتی متحده بهائی بودند و در قالب فعالیت تجاری در شهرهای مختلف به تبلیغ بهائیت می‌پرداختند. به طور مثال میرزا یعقوب متحده برادر کوچک‌تر خواجه ربیع و نماینده این شرکت در کرمانشاه، برگزار کننده جلسات بهائیان بود و اعانات و وجوهات جمع‌آوری می‌کرد و مشوق خرید اراضی اطراف حظیره القدس، تعمیر خانه بهاءالله در بغداد و تأسیس کتابخانه بهائی بود. (شرح شهادت جناب میرزا یعقوب متحده، ص 20 - 21)

با مرگ خواجه ربیع در سال 1297ش/ 1918م شرکت تجارتی متحده نیز منحل شد و اعضا و شرکایش، شرکت‌های تجاری مجزایی تأسیس کردند. (بهائیان کاشان، ص 240، 297)

[7]. بهائیان کاشان، ص 294 – 295.

[8]. وارثان کلیمی: تاریخ حیات و خدمات احباء کلیمی همدان، ص 76.

[9]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 26.

[10]. همان، ص 27.

[11]. همان، ص 29.

[12]. همان، ص 30 - 31.

[13]. همان، ص 32 – 33.

[14]. محمد یزدان‌فر متولد 1287 در تهران از مدیران وزارت معارف و فرهنگ بود که پست‌های متعددی گرفت. او با انتصاب یک فرد بهائی به نام امین‌الله فروغی به مدیریت دبستان قائم‌مقام در سال 1337 واکنش شدید اقشار مذهبی و روحانی را برانگیخت. (بدون شرح به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 330)

[15]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 33 – 34.

[16]. همان، ص 55 - 56.

[17]. همان، ص 58.

[18]. میراث ایران، سال 17، شماره 66، ص 47.

[19]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 63.

[20]. یوسف خوش‌کیش در این زمان از مدیران میانی بانک ملی بود. او بعدها به مدیرعاملی بانک ملی و ریاست کل بانک مرکزی ایران رسید.

[21]. دکتر ابراهیم خلیل عالمی استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی، بعدها در دولت دوم مصدق وزیر کار شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 بازداشت و با اعلام پشیمانی به تدریس در دانشگاه بازگشت.

[22]. دکتر کمال‌الدین جناب استاد فیزیک و رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران بود و در دولت مصدق به معاونت وزارت فرهنگ منصوب شد.

[23]. فؤاد روحانی از مدیران بهائی شرکت نفت و مخالف سیاست‌های نفتی دکتر محمد مصدق بود. ساواک او را در بین بهائیان دارای حسن شهرت و در بین مسلمانان منفور معرفی می‌کند و می‌نویسد «برخی وی را یهودی‌الاصل می‌دانند.» روحانی بعدها مشاور عالی نخست‌وزیر در دوره هویدا شد. (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 108). همچنین بنگرید: نگاهی به زندگی فؤاد روحانی از بهائیان وابسته به استعمار انگلیس، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[24]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 297.

[25]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 81.

[26]. نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، ج 12، ص 34 – 35.

[27]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 298.

[28]. حکمت تمدنی: گزیده آثار استاد احسان یارشاطر، ص 11.

[29]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 89.

[30]. همان، ص 87.

[31]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 298.

[32]. پرویز ناتل خانلری استاد زبان فارسی در دانشگاه تهران، در ابتدا به حزب توده نزدیک بود و مقالاتی برای نشریات این حزب می‌نوشت. او بعدها به باند اسدالله علم پیوست و درجهت عملی کردن برنامه‌های وی کوشید. ناتل خانلری در دوران وزارت کشوری اسدالله علم همزمان با معاونت وی، سناتور انتصابی مجلس سنا هم بود. ناتل خانلری در دوران نخست‌وزیری علم نیز به وزارت فرهنگ منصوب شد. (قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 9، ص 3)

[33]. مقالات یارشاطر در موضوع نقاشی مدرن در مجله سخن با نام مستعار «رهسپر» منتشر می‌شدند. (احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 141)

[34] https://www.aasoo.org/fa/articles /1552

سایت آسو وابسته به بنیاد بهائی تسلیمی است و مطالبی با موضوعات سیاسی، هنری و ادبی منتشر می‌کند.

[35]. عبدالعظیم ولیان به روایت اسناد ساواک، ص 65.

[36]. در مورد مباحث مطرح شده در جلسات هتل دربند اطلاعاتی در دست نیست، اما با توجه به نقش اسدالله علم در ایجاد و مدیریت آن محتمل است مجلسی مشورتی درمورد سیاست فرهنگی رژیم پهلوی بوده باشد.

[37]. محمد باهری، پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، نوار 1.

[38]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 117 – 118.

[39]. محمدجعفر بهبهانیان عضو هیئت مدیره بانک کشاورزی بود و با حمایت اسدالله علم برای رسیدگی به املاک بنیاد پهلوی انتخاب شد. او بعدها به مدیرکلی املاک موقوفه پهلوی، سرپرستی بنیاد پهلوی، سرپرستی حسابداری اختصاصی دربار پهلوی و معاونت اداری وزارت دربار شاهنشاهی منصوب گردید. بهبهانیان از محارم درجه اول شاه و مورد اعتماد وی بود که بر امور مالی دربار نظارت داشت. (بزم اهریمن: جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، ج 1، ص 78)

[40]. سید حسن تقی‌‌زاده متولد 1257 در تبریز، از رجال سیاسی و فرهنگی مؤثر دوران قاجار و پهلوی بود. عضویت او در لژ فراماسونری مهر و ریاست بر مجلس سنا بر قدرت و نفوذ او می‌افزود. سید حسن تقی‌زاده روابط بسیار نزدیکی با انگلستان داشت و به عنوان یکی از عوامل سیاسی و فرهنگی انگلستان در ایران محسوب می‌شد.

[41]. ادوارد ژوزف در سال 1282 از پدری ارمنی و مادری آشوری در کرمانشاه متولد شد. او در مناصب اقتصادی مانند ریاست حسابداری بانک کشاورزی، مدیرعاملی بانک صادرات و معادن و ریاست بیمه ملی ایران مشغول به کار شد و کتاب‌هایی در حوزه ادبیات و موسیقی تألیف یا ترجمه کرد. ژوزف عضو کلوپ لاینز و رئیس ناحیه 1 تهران (کلوپ لانیز به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 44) و عضو لژ فراماسونری مهر (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، ص 542) بود.

[42]. فرانکلین در تهران: روایتی مستند از یک هجوم فرهنگی، ص 27.

[43]. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 3، ص 541 – 543.

[44]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 299.

[45]. نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، ج 12، ص 39.

[46]. رئیس انجمن ملی یونسکو در این زمان سید حسن تقی‌زاده بود. (احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 125)

[47]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 301 – 302.

[48]. بررسی نقش دیپلماسی فرهنگی آمریکا بر شکل‌گیری و فعالیت‌های مؤسسه انتشارات فرانکلین در ایران، وبسایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[49]. پایان‌نامه ارشد بررسی فعالیت‌های مؤسسه انتشارات فرانکلین، ژیلا یادگار، ص 2.

[50]. بررسی نقش دیپلماسی فرهنگی آمریکا بر شکل‌گیری و فعالیت‌های مؤسسه انتشارات فرانکلین در ایران، وبسایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[51]. همان، سند شماره 20.

[52]. پاورقی از آل‌احمد: «مشاور عالی هر دوی این بنگاه‌ها حضرت سناتور تقی‌زاده است.»

[53]. سه مقاله دیگر، ص 84 – 85.

[54]. همان، ص 86.

[55]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 128.

[56]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 302.

[57]. میراث ایران، سال 17، شماره 66، ص 48.

[58]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 153.

[59]. محمد سعیدی نویسنده، مترجم، روزنامه نگار و از دولتمردان نزدیک به جعفر شریف‌امامی بود. او در دولت کودتا به معاونت نخست‌وزیری و مدیرکلی انتشارات و تبلیغات رسید. محمد سعیدی از اعضای فراماسونری بود. (جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، ص 374 و 376)

[60]. لیلی آهی عضو شورای کتاب کودک و از مدیران میانی وزارت آموزش و پرورش بود و با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین ارتباط داشت. او و همسرش ایرج ایمن بهائی بودند. (احسان نراقی به روایت اسناد ساواک، ص 115)

[61]. نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، ج 12، ص 39.

[62]. امیرعباس هویدا بهائی‌زاده بود و در دوران نخست‌وزیری‌اش تشکیلات بهائیت تقویت شد و افراد بهائی به مقامات بالا رسیدند. (امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 165)

[63]. میراث ایران، سال 17، شماره 66، ص 49.

[64]. همان.

[65]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 171.

[66]. فرانکلین در تهران: روایتی مستند از یک هجوم فرهنگی، ص 49.

[67]. همان، ص 50.

[68]. همان، ص 51.

[69]. وحید علاقبند در رأس خانواده ثروتمند و متنفذ علاقبند در انگلستان است. او روابط گسترده‌ای با سیاستمداران آمریکایی و انگلیسی دارد و از حامیان مالی اندیشکده‌های صهیونیستی «سایان» و «بروکینگز» محسوب می‌شود. وحید علاقبند از دوستان خانواده کلینتون و از حامیان مالی «بنیاد کلینتون» نیز می‌باشد. (https://www.mashreghnews.ir/news /898464).

[70] https://www.tabnak.ir/fa/news /149982

[71] https://www.nytimes.com /2011 /08 /13/books/ehsan-yarshaters-encyclopedia-of-iranian-history.html

[72]. متعلق به ابوالفتح محوی دلال ثروتمند اسلحه و از دوستان نزدیک محمدرضا پهلوی. (پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، ص 63)

[73] https://www.iranicaonline.org/pages/sponsors

[74] https://kayhan.london /1394 /02 /18 /11798

[75]. حسین کاظم‌زاده در سال 1298ش / 1919م کتابفروشی «ایرانشهر» را با هدف ارائه «میوه افکار و تجربیات» خودش برای عموم در برلین تأسیس کرد و در طول پنج سال، 21 عنوان کتاب منتشر نمود. (آثار و احوال کاظم‌زاده ایرانشهر، ص 176)

[76]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 36.

[77]. همان، ص 86.

[78]. همان، ص 86.

[79]. نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، ج 12، ص 41.

[80]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 87.

[81]. همان، ص 118.

[82]. به طور نمونه می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره کرد: دون ژوئن ایرانی نوشته اروج‌بیک بیات، ترجمه مسعود رجب‌نیا چاپ 1338؛ مناقب اوحدالدین کرمانی به تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر چاپ 1347؛ برمکیان: بنابر روایت مورخان عرب و ایرانی نوشته لوسین بووا، ترجمه عبدالحسین میکده چاپ 1352؛ تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان نوشته آلفرد گوتشمید ترجمه کیکاووس جهانداری چاپ 1356 و...

[83]. خاطرات جهانگیر تفضلی، ص 112.

[84]. بزم اهریمن: جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، ج 1، ص 96.

[85]. همان، ص 215.

[86]. احسان نراقی به روایت اسناد ساواک، ص 127.

[87]. بزم اهریمن: جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، ج 1، ص 215.

[88]. همان، ص 258.

[89]. همان، ج 2، ص 72.

[90]. اسدالله علم چه زمانی که وزیر کشور یا نخست‌وزیر بود و چه زمانی که در دولت حضور نداشت، همواره نقش تعیین‌کننده‌ای در انتخاب نمایندگان ایفا می‌کرد. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 257)

[91]. نیمه پنهان، ج 12، ص 42 – 43.

[92]. ایران و تحولات فلسطین (1357 – 1317ش. / 1979 – 1939م.)، ص 133.

[93]. احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ص 36.

[94] https://iranian.com/News /2007/April/Images/ReplyToAP.pdf

[95]. https://kayhan.london /1397 /06 /27 /130260/

[96]. ایران‌نامه، سال 30، شماره 2، ص 306.

 

منابع

احسان نراقی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1394، چاپ اول.

احسان یارشاطر در گفتگو با ماندانا زندیان، ماندانا زندیان، شرکت کتاب، لس‌آنجلس، 2016 (1395)، چاپ اول.

امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1382، چاپ اول، جلد اول و دوم.

ایران و تحولات فلسطین (1357 – 1317ش / 1979 – 1939م)، علی‌اکبر ولایتی، وزارت امور خارجه، تهران، 1380، چاپ اول.

آثار و احوال کاظم‌زاده ایرانشهر، کاظم کاظم‌زاده ایرانشهر، انتشارات اقبال، تهران، 1350، چاپ اول.

بدون شرح به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1387، چاپ اول، جلد اول.

بررسی فعالیت‌های مؤسسه انتشارات فرانکلین، ژیلا یادگار، پایان‌نامه ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده علوم تربیتی، فروردین 1358.

بزم اهریمن: جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1377، جلد اول.

بهائیان کاشان، موسی امانت، ویرایش نورا امانت صمیمی، بنیاد فرهنگی نِحَل، مادرید، 2012، چاپ اول.

پروازها و یادگارها: به یاد شهیدان بهائی ایران، ماه‌مهر گلستانه، شرکت سوپریم، بی‌جا، 1371، چاپ اول.

پس از سقوط: سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، احمدعلی مسعود انصاری، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1384، چاپ اول،.

تاریخ شفاهی ایران هاروارد، مصاحبه با شمس‌الدین جزایری، نوار 1.

تاریخ شفاهی ایران هاروارد، مصاحبه با محمد باهری، نوار 1.

جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1385، چاپ اول.

حکمت تمدنی: گزیده آثار استاد احسان یارشاطر، به کوشش محمد توکلی طرقی، انتشارات ایران نامگ، تورنتو، 2016، ویراست دوم.

خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، تهران، 1376، چاپ اول.

سه مقاله دیگر، جلال آل‌احمد، انتشارات جاوید، تهران، 1342، چاپ دوم.

شرح شهادت جناب میرزا یعقوب متحده، حبیب مؤید، لجنه ملی نشر آثار ملی، تهران، 105 بدیع [1327ش].

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386، چاپ بیست و یکم، جلد اول.

عبدالعظیم ولیان به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1379، چاپ اول.

قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1387، چاپ اول.

فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، مؤسسه تحقیق رائین، انگلستان، 1357، جلد سوم.

فرانکلین در تهران: روایتی مستند از یک هجوم فرهنگی، سعید مستغاثی، شرکت انتشارات کیهان، تهران، 1397، چاپ اول، جلد 64.

فصل‌نامه ایران‌نامه، سال سی‌ام، شماره 2، تابستان 1394.

فصلنامه میراث ایران، سال هفدهم، شماره 66، تابستان 1391.

کلوپ لاینز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1390، چاپ اول.

نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، به کوشش دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، تهران، 1385، چاپ دوم، جلد 12.

وارثان کلیمی: تاریخ حیات و خدمات احباء کلیمی همدان، حبیب‌الله ثابتی، مؤسسه سنچری پرس، استرالیا، 2004، چاپ اول.



احسان نراقی به روایت اسناد ساواک، ص 115


احسان نراقی به روایت اسناد ساواک، ص 127


امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 165


بدون شرح به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 330


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 96


بزم اهریمن، ج 1، ص 215


جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، ص 374


جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، ص 376


مکاتبات موسسه فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب


مکاتبات موسسه فرانکلین و بنگاه ترجمه و نشر کتاب




عکس خانوادگی: پدر (میرزا هاشم‌خان)، مادربزرگ پدری (حاجیه خانم)، مادر (روحانیه)، خواهر (نورانیه)، برادر بزرگ (اسماعیل خان)، احسان یارشاطر، برادر کوچک (رضوان‌الله)، دایه (محترم). همدان 1304




احسان یارشاطر در کنار همکلاسان و استادان، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 1316ش/ 1938م. (1) داوود نبوی، (2) محمد آشنا، (3) لطف الله هنرور، (4) احسان یارشاطر، (5) کرم الله افشار، (6) کفاش، (7) مهری آهی، (8) فردوس نفیسی، (9) مهدی بیانی، (10) عبدالله شیبانی، (11) بدیع‌الزمان فروزانفر، (12) ملک‌الشعرای بهار، (13) علی اکبر سیاسی، (14) احمد بهمنیار، (15) جلالی.


مجتبی مینوی، تورخان گنجه‌ای، ایرج افشار، محمد معین، احسان یارشاطر و ناشناس


کنگره خاورشناسان مسکو، 1960م، بزرگ علوی، ولادیمیر مینورسکی، ایرج افشار، نوشین انصاری، سعید نفیسی، تهمورث آدمیت و نفر آخر، پروین برزین. نشسته، احسان یارشاطر.


لطیفه یارشاطر و شهناز پهلوی


احسان یارشاطر در کنار سید حسن تقی‌زاده


احسان یارشاطر و لطیفه علویه


ایرج افشار، سید‌حسن تقی‌زاده و احسان یارشاطر


آیت‌الله محمدحسین فاضل تونی


یارشاطر و فرح پهلوی


رحیم شایگان، تورج دریایی، احسان یارشاطر، ریچارد فرای، ژاله آموزگار


دریافت مدال افتخار جزیره الیس در سال 2015


احسان یارشاطر در دوران کهولت




 

تعداد مشاهده: 11570


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.