امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: در دگرگونی‌های دنیا عبرت است. غررالحکم، جلد 4، صفحه 395، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

آن قدری که تاریخ به ما گفته است، در چند نهضت که در ایران واقع شد، نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، قضیه پانزده خرداد، نقش زن‌ها بالاتر از مردها اگر نبود، کمتر نبود. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 18، ص 402.

 

مقالات با درج سند

حزب دمکرات کردستان ایران - (1)


تاریخ انتشار: 01 آبان 1397


جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939 میلادی برابر با 10 شهریور 1318 با یورش ناگهانی آلمان نازی به خاک لهستان آغاز گردید. اتحاد جماهیر شوروی که ده روز پیش از آن با آلمان نازی پیمان دوستی و عدم تعرض امضا کرده بود، از فرصت پیش آمده استفاده کرد و دو هفته بعد از حمله آلمان به غرب لهستان، قسمت شرقی خاک آن کشور را به تصرف در آورد. آلمان به سرعت شرق اروپا را متصرف شد و راه را برای نفوذ هرچه بیشتر شوروی به شرق اروپا قطع کرد. نزدیک به دوسال بعد از امضای پیمان دوستی میان اتحاد جماهیر شوروی و آلمان، هیتلر در 22 ژوئن 1941 برابر با اول خرداد 1320 دستور حمله به شوروی را صادر کرد. بدین ترتیب اتحاد شوروی که در آغاز جنگ به خاطر اشغال فنلاند مغضوب انگلیس و فرانسه واقع و از جامعه ملل اخراج شده بود، اینک بر ضد آلمان وارد جنگ شد. تقریباً تمام اروپا به تصرف آلمان در آمده بود و اتحاد جماهیر شوروی خط مقدم نبرد بر ضد آن کشور بود. پیشروی آلمان تا کوه‌های قفقاز نگرانی انگلیس و آمریکا را افزون کرده بود؛ زیرا رسیدن ارتش آلمان به مرزهای ایران و پیوستن شاه ایران به آلمان می‌توانست مستعمره‌های انگلیس در خاورمیانه و شبه قاره هندوستان را به خطر اندازد. رضا شاه گرچه کشف و برکشیده انگلیس بود و با حمایت آنان قدرت را به دست گرفته بود و دولتمردان او نیز انگلیسی و وابسته به سیاست بیگانه بودند، ولی با اوج گرفتن قدرت نازی‌ها درآلمان به سمت آنان متمایل شد و به دستور او «یک کابینه جوان به نخست وزیری دکتر متین دفتری روی کارآمد. وظیفه این کابینه نزدیک شدن به آلمان بود. عملاً نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت و تعداد مهندسین و متخصصین آلمانی در طول جنگ جهانی دوم در ایران زیاد شد و به رده دوم، پس از انگلیسی‌ها رسید.»[1]

کمک‌رسانی به اتحاد شوروی مهم‌ترین سیاست جنگی متفقین بود و سهل‌الوصول‌ترین مسیر خاک ایران بود؛ اما حضور هفتصد آلمانی در بنگاه‌ها و تأسیسات صنعتی و اقتصادی ایران که از نظر «بولارد» سفیرکبیر بریتانیا در ایران، ستون پنجم دشمن به حساب می‌آمدند، می‌توانست ارسال این کمک‌ها را با خطرمواجه سازد. خصوصاً آنکه مردم ایران که به دلیل تجاوزات و کارنامه سیاه روس و انگلیس در دویست سال گذشته قویاً ضد روسی و ضد انگلیسی بودند، از حمله آلمان به دشمن قدیمی‌شان خوشحال به نظر می‌رسیدند.[2] بنابر این اخراج آلمانی‌ها از خاک ایران خواسته شد. اما شاه ایران که نمی‌توانست خوشحالی خود را از پیروزی‌های آلمان پنهان کند، در برابر این خواسته دفع‌الوقت می‌کرد. متفقین برای اخراج آلمانی‌ها ضرب‌الاجل تعیین کردند.

نخست‌وزیر، علی منصور، در پاسخ به ضرب‌الاجل متفقین برای خروج آلمانی‌ها در اوایل مرداد سال1320 به سفیرکبیر انگلستان گفت: «روانه کردن چهارپنجم آلمانی‌ها مغایر معاهده آنها با آلمان و سیاست بی‌طرفی‌شان خواهد بود... درخواست یک چنین چیزی با حق حاکمیت آنها مغایرت دارد.»[3] تعلل و چانه‌زنی‌های رضاشاه با متفقین موجب گردید که در سوم شهریور 1320 ارتش شوروی و انگلستان از چند محور وارد خاک ایران شوند و آن را به اشغال در آورند. ارتش سرخ تمامی صفحات شمال کشور را در نوردید و خود را به آستانه پایتخت رساند. شاه مجبور به ترک کشور شد و با تلاش‌ها و وساطت‌های جریان فراماسونری و محمدعلی فروغی که جایگزین علی منصور شده بود، دولت انگلستان پذیرفت که محمدرضا جانشین پدر شود. با خروج دیکتاتور، نسیمی از آزادی در کشور وزیدن گرفت. احزاب و سازمان‌های مختلفی با گرایش‌های فکری گوناگون تشکیل گردید.

دو هفته بعد از اشغال خاک ایران سفیرکبیر انگلستان به وزارتخانه متبوع خود نوشت: «من تردید ندارم که روس‌ها کوشش خواهند کرد شمال ایران را بلشویک‌مآب کنند.»[4] پیش‌بینی بولارد درست از آب درآمد. روس‌ها برای «بلشویک‌مآب» کردن ایران فوراً دست به کار شدند. در مهرماه 1320 با حمایت آشکار سفارت اتحاد شوروی حزب توده تأسیس شد. حزب توده را عده‌ای از اعضای حزب کمونیست ایران بنا نهادند و بنا به توصیه کمینترن از استفاده از عنوان کمونیسم در آن خودداری کردند. حزب توده به سرعت سازمان ایالتی خود را ایجاد کرد. مهم‌ترین آنها سازمان ایالتی آذربایجان بود که کمی بعد به اشاره میرجعفر باقراوف دبیرکل حزب کمونیست و رئیس جمهور آذربایجان به فرقه دموکرات آذربایجان پیوست.

همزمان با ایجاد و گسترش سازمان‌های صنفی و سیاسی نا آرامی‌هایی نیز در برخی مناطق مانند غرب کشور پدید آمد: «عشایر اطراف مهاباد مسلح شدند. هر روز یکی دم از خانی و خودکامگی می‌زد. نا امنی شهر را فرا گرفته بود. دزدان مسلح خانه‌ها و دکان‌ها را سرقت می‌کردند. یا با زور اسلحه هر چه لازم داشتند می‌ربودند. ... هرشب شایعه‌ای پراکنده می‌شد که امشب یا صبح زود منگورها که پشت تپ و حمزه‌آباد جمع شده‌اند به مهاباد حمله خواهند کرد. حکومت شهر هر روز در دست یکی از رؤسای عشایر بود.»[5]  این رؤسای عشایر روزگاری را در آرزوی حکومت ملوک‌الطوایفی و به دور از نظارت حکومت مرکزی، سپری کرده بودند و اکنون فرصتی پیش آمده بود تا آن آرزوها را تحقق بخشند. سیاست‌های سختگیرانه، تبعیض آمیز و خشن رضا شاه نفرت از حکومت مرکزی را که زمینه‌های آن در جنگ اول جهانی پدید آمده بود، در آنان گسترش داد. در چنین اوضاع اجتماعی بود که اولین سازمان سیاسی کُرد در ایران ایجاد گردید. نام این سازمان «کومله ژیانی کورد» [جمعیت احیای کردستان] بود که در تابستان سال 1321 در مهاباد توسط گروهی از کُردان طبقه متوسط شهری تشکیل گردید. گفته می‌شود کومله ژ. ک تحت تأثیر حزب هیوا بود که سه سال پیش از این در سلیمانیه از سوی تعدادی از روشنفکران کُرد تأسیس شده بود. در آشوبی که در بهار سال 1322 در مهاباد و در اعتراض به نحوه توزیع قند و شکر صورت گرفت و طی آن مأمورین شهربانی به قتل رسیدند دست کومله. ژ. ک را می‌توان مشاهده کرد. در همین بهار سال 1322 رئیس آمار مهاباد نیز در خانه خود به قتل رسید. یکی از شاهدان ماجرا به نام قادر محمودزاده می‌نویسد: «از ما بهتران می‌گفتند این برای ترساندن سایر مأمورین دولتی به دستور نماز علی‌اوف انجام گرفته که منطقه را خالی کنند.»[6] قاتل و یا قاتلین رئیس آمار پیدا نشدند ولی احتمالاً این قتل نیز از جانب کومله. ژ. ک. صورت گرفت. یکی از مهاجمینِ به خانۀ رئیسِ آمار، محمد مولودیان بود که بعدها در قوای نظامی قاضی‌محمد به درجه سرهنگی رسید. نماز علی‌اوف که انگشت اتهام به سوی او دراز شد، افسر اطلاعاتی ارتش سرخ و اهل باکو بود. ارتش سرخ و کومله. ژ. ک. با این ترفندها می‌خواستند شهر را از مأمورین بومی تخلیه کنند و زمینه را برای اعلام استقلال فراهم سازند.

ارتش سرخ، حاکمِ بی‌منازعِ مناطقی بود که تحت اشغال داشت. در اوائل سال 1324 انجمن روابط فرهنگی کردستان و شوروی افتتاح شد. گفته شده است قاضی‌محمد که کمی بعد رئیس‌جمهوری مهاباد شد، در این مراسم به عضویتِ کومله. ژ. ک. درآمد. در پیوستن قاضی‌محمد به کومله ژ. ک. اتفاق نظر نیست ولی او از چهره‌های برجسته شهر به شمار می‌رفت. او فرزند قاضی‌علی بود و در سال 1297 شمسی در شهر مهاباد و در خانواده‌ای اهل علم و صاحب مکنت به دنیا آمد. قاضی‌علی، پدر قاضی‌محمد، به علم و فضل مشهور بود. خانواده قاضی از خانواده‌های معروف منطقه مکریان و «از مالکان بزرگ بودند و شماری روستا در منطقه بوکان داشتند.»[7] قاضی‌محمد در سال 1315 به ریاست معارف مهاباد رسید. همچنین تا سال 1321 رئیس جمعیت شیر و خورشید مهاباد نیز بود.

هنوز شش ماه از اشغال ایران نگذشته بود که دولت شوروی بیست تن از مشاهیر مهاباد را به باکو دعوت کرد. در میان این مشاهیر، قاضی‌محمد و تعدادی از سران ایلات حضور داشتند. قاضی‌محمد در دیدار این هیئت با باقراوف، از حق کُردها برای تعیین سرنوشت خود و لزوم حمایت شوروی از این حق سخن گفته و باقراوف نیز اجمالاً سخنان او را تأیید کرد. قاضی‌محمد پیش از آنکه از شوروی تقاضای حمایت کند، یک ماه پس از اشغال ایران، با دو افسر انگلیسی و آمریکایی دیدار و از آنان برای وحدت کردستان درخواست حمایت کرده بود ولی واکنش سرد آنان، قاضی را متوجه شوروی ساخت.

جنگ جهانی دوم به پایان رسید و شوروی مانند انگلستان و آمریکا بر اساس پیمان سه جانبه 9 بهمن 1320 متعهد بود، ظرف شش ماه قوای خود را از ایران خارج کند. شوروی که هنوز در بلشویکی کردن ایران موفقیتی کسب نکرده بود، به صرافت افتاد که در واپسین روزهای اقامت خود در ایران مقدمات جدایی بخش‌هایی از ایران را فراهم سازد. در تیر- مرداد سال 1324 عبدالصمد کامبخش، عضوکمیته مرکزی حزب توده، صادق پادگان، مسئول کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان و سیدجعفر پیشه‌وری از سوی باقراوف به باکو فرا خوانده شدند. این سفر مخفیانه صورت گرفت و در آنجا به آنان گفته شد که باید فرقه دموکرات تأسیس شود و رهبری آن نیز به عهده سیدجعفر پیشه‌وری است. فرقه دموکرات در دوازدهم شهریور 1324 اعلام موجودیت کرد و به فرمان کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی، کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان منحل شد و تمامی اعضای آن بلافاصله به فرقه پیوستند.

تشکیل فرقه دموکرات در آذربایجان، باقراوف را به طمع واداشت که همین الگو را در مناطق کردنشین در پیش گیرد. از این رو از قاضی‌محمد که برای شرکت در مراسم تأسیس فرقه دموکرات به تبریز سفرکرده بود دعوت شد تا به همراه چند نفر دیگر به باکو برود. این سفر در بیست و یکم شهریور 1324 صورت گرفت. یک سند بسیار مهمی درباره سفر این هیئت به باکو در دست است. رئیس شهربانی کل کشور، سرتیپ ضرابی، به وزارت کشور گزارش می‌دهد:

برطبق گزارش شماره (792) شهربانی رضائیه معروض می‌دارد به موجب اطلاعی که به دست آمده اخیراً قاضی‌محمد مهابادی، کاکاحمزه برادر قرنی، آقای کاکاعبدالله جلاتان، قاسم ایلخانی‌زاده، محمد درزند، سیف القضات؛ علی ریحانی، از طبقه پایین مهاباد، مناف کلیمی [کریمی] تاجر با لباس مبدل از 21 شهریور برای اخذ تعلیمات و دستورات به بادکوبه رفته و 26 / 6 / 24 به مهاباد مراجعت نموده‌اند.[8]

این سفر مخفیانه صورت گرفت؛ به همین جهت مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت و مراتب اعتراض به سفارت اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ شد.

در دیداری که اعضای هیئت اعزامی به باکو با باقراوف داشتند، باقراوف خطاب به آنان گفت: «شما برای آنکه موفق به اخذ استقلال آذربایجان و کردستان شوید باید با ترک‌های آذربایجان متحد گردید و از طرف شوروی هم عده‌ای افسر و سرباز با لباس غیر رسمی به کمک شما خواهند آمد.»[9] قاضی‌محمد پیشنهاد اتحاد با ترک‌ها را نپذیرفت لاجرم باقراوف پذیرفت که کُردها نیز دولت مستقل خود را داشته باشند. البته باقراوف به قاضی‌محمد یادآور شد که نام کومله ژ. ک. باید به دموکرات تغییر یابد. پیش از دیدار قاضی‌محمد و هیئت همراه، در نیمه تیر ماه، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قرار محرمانه‌ای تحت عنوان «تدابیر لازم در مورد سازماندهی جنبش‌های جدایی‌خواهانه در آذربایجان جنوبی و سایر شهرهای ایران» صادر کرد که در بند سوم آن سازماندهی جنبش جدایی‌خواهانه وخودمختاری در کردستان پیش‌بینی شده بود.[10] آشکار است که دو ماه پیش از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان، اتحاد جماهیر شوروی تصمیم خود را دایر بر جدا ساختن آذربایجان و کردستان از ایران گرفته بود. تنها سندی که از دیدار هیئت کُرد با میرجعفر باقراوف در دست است، گزارشی است که ستاد لشکر 3 آذربایجان درباره قاسم ایلخانی‌زاده، از همراهان قاضی‌محمد در این سفر و اطلاعاتی که از او کسب کرده به وزارت جنگ داده است. این سند در بردارنده نکات تاریخی بسیار قابل توجهی است. وزیر جنگ در نامه ای به نخست وزیر چنین گزارش می‌دهد:

پیرو نامه شماره 53555 / 27625-18 / 7 / 24 در مورد رفتن قاضی‌محمد و سایرین به بادکوبه محترماً معروض می‌دارد. گزارش لشگر 3 آذربایجان حاکی است قاسم ایلخانی‌زاده که یکی از همراهان قاضی‌محمد به بادکوبه بوده برای اخذ سهمیه کالاهای انحصاری به تبریز وارد و برای ملاقات به ستاد لشگر احضار و از او درباره رفتن به بادکوبه استفساراتی به عمل آمد وی رفتن خود را تکذیب می‌نماید. رئیس ستاد لشکر جواب می‌دهد با این ترتیب دیگر تکذیب شما مورد ندارد و پس از نصایح زیاد ایلخانی‌زاده رفتن به بادکوبه را اقرار و چنین بیان می‌نماید. نماز علی‌اف کُماندانِ میاندوآب مرا به میاندوآب احضار و گفت: باید به تبریز بروی و مرا به تبریز حرکت دادند. در تبریز پس از ملاقات با مقاماتی به وسیله یک اتومبیل جیپ به ایستگاه راه آهن برده و با تِرَن به بادکوبه اعزام نمودند و در خود بادکوبه هم ما را نگذاشتند به جایی برویم و نه با کسی ملاقات کنیم. فقط یک شب در ساعت 9 یک نفر افسر به منزل ما آمد و اظهار داشت که میرباقراف (رئیس‌جمهور قفقاز) شما را وقت ملاقات داده؛ ما نزد ایشان رفتیم پس از صحبت و مقدمه دستور داد که باید دموکراسی بخواهید و آذربایجانی‌ها در تمام شهرها اقدام نموده‌اند. اکراد هم باید در این خصوص با آنها هم‌صدا شوند و پس از دادن این دستور مجدداً ما را به ایران مراجعت [دادند] و اکنون هم قاضی‌محمد و سایرین در مهاباد مشغول اقدام هستند و در این چند روزه اعلامیه مانند اعلامیه حزب دموکرات تبریز در مهاباد انتشار خواهد یافت.[11]

پس از بازگشت هیئت کُردی به مهاباد، قاضی‌محمد گزارشی از دیدار و گفت وگو با باقراوف را به دیگر اعضای کومله ژ. ک. ارائه کرد و خواست او مبنی بر تغییر نام کومله. ژ. ک را به اطلاع اعضا رساند. چون باقراوف از آنان خواسته بود دموکراسی بخواهند آنان نیز «حزب دمکرات» را جایگزین کومله. ژ. ک کردند.

تاریخ دقیق تشکیل حزب دموکرات کردستان ایران بدرستی معلوم نیست. حزب دموکرات کردستان ایران در تحریفی آشکار 25 مرداد سال 1324 را زمان تأسیس خود اعلام کرده است. اما این ادعا با تمامی مسلمات تاریخی در تناقض است. بدون تردید حزب دموکرات کردستان پس از فرقه دموکرات آذربایجان تأسیس گردید. برای باقراوف آذربایجان بر کردستان تقدم داشت. چنانکه در اسناد مشاهده شد باقراوف از هیئت کُردی خواست برای کسب استقلال با ترک‌های آذربایجان متحد شوند، اما این درخواست او مورد پذیرش قاضی‌محمد قرار نگرفت. گذشته از آن، چنانکه قاسم ایلخانی‌زاده یکی از اعضای هیئت کُردی تصریح دارد در سفر دوم هیئت کُردی به جمهوری آذربایجان، باقراوف به آنان گفت: «باید دموکراسی بخواهید و آذربایجانی‌ها در تمام شهرها اقدام نموده‌اند. اکراد هم باید در این خصوص با آنها هم‌صدا شوند» و چون سفر دوم هیئت کُردی به جمهوری آذربایجان در شهریور ماه روی داد و ایلخانی‌زاده نیز در استنطاقی که در مهر ماه از او صورت گرفته بود، اظهار می‌دارد: «دراین چند روزه اعلامیه مانند اعلامیه حزب [فرقه] دموکرات تبریز در مهاباد انتشار خواهد یافت» لاجرم تاریخ تشکیل حزب دموکرات کردستان در آبان ماه سال 1324 بوده است. حزب دموکرات کردستان ایران با این تحریف آشکار می‌کوشد تأسیس حزب را خارج از اراده و فرمان باقراوف معرفی و تاریخی جعلی برای خود دست و پا کند. اعلامیه‌ای که قاسم ایلخانی‌زاده خبر آن را به مقامات نظامی داده بود، چند روز بعد منتشر شد و عنوان «بیانیه حزب دمکرات کردستان» را بر پیشانی خود داشت. حزب دموکرات خواست‌های خود را در این بیانیه در هشت ماده گنجانده بود که به تعبیر عبدالرحمن قاسملو هسته اصلی این خواست‌ها «حق تعیین سرنوشت» بود.

 

جمهوری مهاباد

به فاصله اندکی از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان، اتحاد جماهیر شوروی گام بعدی را برای جدا ساختن این مناطق از ایران برداشت. در 21 آذر 1324 پادگان تبریز به دست فرقه دموکرات افتاد و دولت خود مختار آذربایجان به ریاست سیدجعفر پیشه‌وری تشکیل گردید. اینک نوبت حزب دموکرات بود که اعلام خودمختاری نماید. از مدتی پیش شوروی نسبت به تجهیز کُردها به سلاح اقدام کرده بود. ژاندارمری آذربایجان در بیست و نهم مرداد 1324 گزارش کرد: در اطراف رضاییه فشنگ زیادی از نوع روسی و از طرف شوروی‌ها بین اکراد توزیع شده است. بخشدار میاندوآب در گزارشی به شماره 51 و به تاریخ 9 / 7 / 1324 به استاندار استان سوم چنین گزارش داده است:

از آقایان اکراد که از مسافرت بادکوبه برگشتند همگی بدون اینکه در میاندوآب ملاقات و با کسی ارتباط [برقرار] کنند به خانه‌های خود رفتند حتی محمدحسین سیف‌قاضی پسر مرحوم سیف القضاه که ماهانه مبالغی از دولت به نام سوار محلی می‌گیرد با آقای سرگرد فرمانده پادگان هم ملاقات ننمود. البته دستور به این نحو بوده که معمول داشته‌اند.

دیشب علی التحقیق هفت کامیون روسی مهمات به مهاباد در ساعت 7 یکشنبه هشتم ماه برده‌اند از قرار مذکور به اکراد می‌رسانند. علایم مسافرت اکراد به بادکوبه شاید همین مقصودها بوده که اقدام به اجرا نمایند.[12]

گزارش‌های متعددی از ارسال سلاح از جانب روس‌ها به قاضی‌محمد در دست است. وزیرکشور در یک نامه با قید «محرمانه خیلی خیلی فوری» به نخست وزیر اطلاع می‌دهد:

به قرار گزارش‌های تلگرافی ژاندارمری میاندوآب درپیرو گزارش‌های متعددی که راجع به حمل اسلحه ازطرف مقامات شوروی به مهاباد داده اکنون عمل آنها واضح و محرز شده و برأی‌العین حمل و تحویل مهمات به قاضی‌محمد ثابت گردیده و پس از مسافرت قاضی‌محمد و خوانین به بادکوبه این موضوع علنی شده است و از طرف حزب توده سابق و دموکرات فعلی در کلیه نقاط مشغول اسم نویسی از اهالی وظیفه دیده که خدمت خود را در رشته‌های مسلسل سنگین و سبک و مخابرات به پایان رسانده‌اند می‌باشند و با کمی عده نسبت به موضوع کسب تکلیف کرده‌اند.

معاون وزارت جنگ در تاریخ 22 / 8 / 24 در نامه‌ای خطاب به نخست‌وزیر نوشت: «طبق اطلاعات واصله تعداد 26 جعبه فشنگ روسی مجدداً به وسیله کامیون حمل و به قاضی‌محمد تحویل شده» است. وزیرجنگ هم درنامه‌ای به نخست‌وزیرنوشت:

گزارش واصله حاکی است در شب چهارشنبه 16 / 8 / 24 ازطرف مقامات مربوطه شوروی سه دستگاه کامیون حامل اسلحه و مهمات به مهاباد برده شده و در موقع ورود کامیون‌ها چراغ‌های خود را خاموش کرده بودند تا اهالی و غیره از جریان مطلع نشوند.[13]

بنابراین پس از بازگشت هیئت کردی از جمهوری آذربایجان، سیل اسلحه به سوی مهاباد روان شد. به گفته ویلیام ایگلتون که تاریخ جمهوری مهاباد را نوشته قاضی‌محمد پس از بازگشت از سفر دوم خود «ترتیبی داد که وابسته بازرگانی شوروی در مهاباد به نام بابایف برای مسلح ساختن اعضای حزب دموکرات کردستان اقدام کند.»[14] اکنون همه شرایط برای اعلام خودمختاری آماده بود. بنابراین در بیست و ششم آذر اعضای حزب دموکرات به دادگستری مهاباد حمله برده و آنجا را تصرف کردند و پرچمی را که عبارت بود «از سه نوار افقی به رنگ‌های سبز و سفید و سرخ با نقش خورشیدی به رنگ زرد در احاطه دوخوشه گندم، برفراز عمارات دولتی مهاباد و اشنویه و نقده» به عنوان پرچم جمهوری بر افراشتند. بلافاصله به دستور قاضی‌محمد مأمورین دولتی از شهر مهاباد اخراج شدند و در روز دوم بهمن 1324 قاضی‌محمد «درحالی که به شیوه نظامیان شوروی لباس پوشیده اما دستار مخصوص روحانیان را همچنان نگه داشته بود»، در میدان چهارچراغ شهر مهاباد تأسیس جمهوری مهاباد را رسماً اعلام کرد و خود نیز بدون برگزاری انتخابات رئیس‌جمهور شد. بنابراین مهاباد نیز مانند تبریز تحت حمایت ارتش سرخ دارای حکومتی خودمختار شد.

جنگ دوم جهانی در شهریور 1324 با بمبی که آمریکا بر سر هیروشیما و ناکازاکی ریخت، عملاً پایان گرفت. بنابراین شوروی دیگر بهانه‌ای برای نگه داشتن نیروهای خود در ایران نداشت ولی همچنان در خارج کردن آنها تعلل می‌کرد. در بهمن سال 1324 هنگامی که سیدجعفر پیشه‌وری، رئیس دولت خودمختار آذربایجان، با محمد قاضی، رئیس‌جمهور مهاباد نرد عشق می‌باختند، احمد قوام، نخست وزیر، عازم مسکو شد تا درباره امتیاز نفت شمال، خروج ارتش سرخ از ایران و مسئله آذربایجان با ژوزف استالین گفت ‌و گو کند. سفر قوام به شوروی بار دیگر به شایعات مربوط به خروج ارتش سرخ دامن زد و مردم آن را خیلی نزدیک می‌دانستند. آیت‌الله میرزاعبدالله مجتهدی در خاطرات روز جمعه سوم اسفند ماه خود نوشت:

نزدیک شدن موعد مقرر حرکت روس‌ها از ایران و اخبار سازش ایران و روس و پذیرایی گرم قوام‌السلطنه در مسکو دست به دست داده، رعب و حیثیت دولت آذربایجان را از نظرها برده است... دو روز قبل شب‌نامه به طور ژلاتین منتشر نموده و به دیوارها چسبانده بودند. مضمون شب‌نامه بدگویی از دولت آذربایجان و شکایت از بیکاری و فقر عمومی بوده است. در آن ضمن، به شخص بی‌ریا وزیر فرهنگ هم حمله شده بوده است.[15]

احمد قوام، نخست وزیر، مستظهر به حمایت آمریکا و انگلیس و در سناریویی مشترک با آنان تمام مساعی خود را به کار برد تا روس‌ها را به تخلیه ایران متقاعد کند. حتی او در باغ سبز را به روس‌ها نشان داد و وعده کرد در صورت تخلیه ایران از ارتش سرخ لایحه تأسیس شرکت مختلط ایران و شوروی برای استخراج نفت شمال را برای تصویب به مجلس ارائه خواهد کرد. قوام به سفیر آمریکا در تهران گفت: «من به روس‌ها تفهیم کرده‌ام که اگر پیشنهادات من دربارۀ آذربایجان پذیرفته نشوند، بستن قرارداد نفت نیز سر نخواهد گرفت.»[16]

میرجعفر باقراوف که به آذربایجان و کردستان ایران چشم طمع دوخته بود و جدایی آنها را از خاک ایران پلکان ترقی خود می‌دانست، مخالف خروج قوای روس از ایران بود. حسین علاء سفیرایران درسازمان ملل به اشاره نخست وزیر از عدم تخلیه خاک ایران توسط شوروی به نزد آن سازمان شکایت برد. ترومن، رئیس جمهور آمریکا، با استناد به این شکایت تهدید کرد که اگر شوروی‌ها نیروهای خود را در ایران نگه دارند، ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس خواهد شد. تهدید ترومن در کنار تطمیع قوام مؤثر واقع شد. استالین که توان مقابله با آمریکا را در خود نمی‌دید به وعده‌های قوام مبنی بر بستن قرار داد نفتی دلخوش کرد و در 5 فروردین 1325 چهار روز بعد از اولتیماتوم آمریکا نیروهای خود را از ایران فرا خواند. هنگامی که خروج این قوا قطعی شد، شاید به ابتکار باقراوف بود که در سوم اردیبهشت 1325 پیمان همکاری سیاسی و نظامی بین قاضی‌محمد و پیشه‌وری امضا شد. انعقاد این پیمان به منزلۀ هشداری بود به دولت مرکزی ایران که پس از خروجِ ارتش سرخ در صدد جمع کردن حکومت ملی آذربایجان و جمهوری مهاباد بر نیاید و در غیر این صورت با مقاومت مسلحانۀ این دو جمهوری روبرو خواهد گردید. باقراوف حتی دو ماه پیش از برچیده شدنِ حکومت ملی آذربایجان از استالین خواست که به این دولت کمک‌های تسلیحاتی شود. اما استالین به این درخواست اعتنایی نکرد و تدریجاً ارتش سرخ را از شمال غرب ایران خارج کرد. عقب نشینی شوروی دربرابر اولتیماتوم ترومن این درس را به آمریکا داد که باید با شوروی با قاطعیت سخن گفت وبه قول پال کندی :"بیرون رفتن ارتش شوروی ومتعاقب آن تسلط ارتش ایران بر استان های شمالی خود وسرکوبی حزب توده [فرقه دموکرات]،موجب خشنودی فراوان واشنگتن گردید،وعقیده ترومن را درباره موثر بودن سخن گفتن قاطع وخشن با شوروی تایید کرد .این قضیه به گفته اولام معنای مهار کردن را پیش از آن که نظریه [ترومن] در واقع اعلام شود نشان داد ،وواشنگتن را از لحاظ روانشناختی آماده کرد تا دربرابر اخبار فعالیت های شوروی در دیگر نقاط جهان نیز ،همان روش را به کار بندد"[17].

احمد قوام پیش از آنکه ارتش شوروی کاملاً ایران را ترک کند از پیشه‌وری خواست برای مذاکره راهی تهران شود. پیشه‌وری موضوع را به اطلاع باقراوف رساند و باقراوف به پیشه‌وری پیغام داد: «... نیروهای مسلح حکومت ملی باید در مواضع خود محکم بایستند و بعد از خروج ارتش سرخ، تا پایان مذاکرات و رسیدن به سازشی، از ورود افراد ارتشی، پلیس و ژاندارمری به آذربایجان بدون اجازۀ ویژه حکومت ملی جلوگیری کنند.»[18]

هم باقراوف و هم پیشه‌وری بخوبی می‌دانستند که نیروهای مسلح حکومت ملی نمی‌توانند در مواضع خود محکم بایستند و مانع ورود ارتش و پلیس و ژاندارمری شوند. پیشه‌وری کار را تمام شده می‌دانست و فهمید مضمون پیام باقراوف تحمیق وی است. بعد از شنیدن پیغام باقراوف معترضانه به عوامل او گفت:

ما دموکرات‌ها به پشت‌گرمی شما از روز اول در سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های خودمان، قانون اساسی ایران را زیر پا گذاشتیم و این را به همه دنیا اعلام کردیم. حالا بعد از همه اینها قوام ما را خواهد بخشید؟ حتی اگر او از ریاست دولت کنار برود، دیگری که جای او را می‌گیرد نیز ما را نخواهد بخشید... حالا دیگر اعتمادم از شما به کلی سلب شده است. تکرار می‌کنم: من دیگر به شما اعتماد ندارم... آنها[دولت ایران] امروز به دولت شوروی امتیازات بسیار ناچیزی می‌دهند، ولی من به شما اطمینان می‌دهم که فردا آنها را پس خواهند گرفت و تمام خلق آذربایجان و در درجۀ نخست کسانی را که در جنبش دموکراتیک فعالانه شرکت کرده‌اند تحت تعقیب قرار خواهند داد. این افراد برای نجات خود، با زن و بچه به آذربایجان شوروی فرار خواهند کرد. من می‌دانم که مرزداران شما از ورود هزاران انسان جلوگیری خواهند کرد. آنها را به زندان خواهند افکند و یا به آنها پیشنهاد خواهند کرد که مراجعت کنند.[19]

بی‌اعتمادی پیشه‌وری به شوروی دیرهنگام بود. دیگر کار از کار گذشته بود. او به پشتوانه حکومتی، قانون اساسی کشور خود را زیر پا گذاشته بود که می‌دانست آن حکومت حتی به زن و فرزندانشان رحم نخواهد کرد و مرزهای کشور خود را به روی آنان خواهد بست و حتی ممکن است آنان را به زندان بیفکند. پیشه‌وری بالاخره در رأس هیئتی از مقامات حکومت ملی آذربایجان در هشتم اردیبهشت راهی تهران شد. در این هیئت محمدحسین سیف قاضی و صدر قاضی، دو نفر از مقامات جمهوری مهاباد نیز حضور داشتند؛ زیرا پروندۀ این دو حکومت باید یک‌جا بررسی و بسته می‌شد. برغم اختلافاتی که این دو حکومت در برخی موارد خصوصاً در تعیین مرزها با یکدیگر داشتند، آبشخور آنان یکی بود و لاجرم سرنوشت مشابهی انتظارشان را می‌کشید. از این رو هنگامی که پیشه‌وری تبریز را به مقصد تهران ترک می‌کرد، گفت که درغیاب او «آقای شبستری و قاضی‌محمد امورات را اداره خواهند نمود.»[20] پیشه‌وری، رئیس دولت دیگری را جانشین خود ساخته بود زیرا می‌دانست که حکومت هر دو بی‌اعتبار است و بازیگردان اصلی در باکو مستقر است و مقامات این دو حکومت را یارای مخالفت با او نیست.

خروج ارتش سرخ تا اواخر اردیبهشت سال 1325 به طول انجامید. هنوز دو هفته از خروج ارتش سرخ از ایران نگذشته بود که هاشم‌اوف، کنسول شوروی در ارومیه، به دیدن قاضی‌محمد رفت و او را از حمله به ارتش برحذر داشت. قاضی‌محمد هم چاره‌ای جز اطاعت نداشت. در نتیجه او در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه سعی کرد از خود واقع‌بینی نشان دهد: «چنانچه دولت مرکزی بخواهد قوانین حقیقتاً دموکراتیکی در تمام کشور اجرا کند و قوانین جاری در کردستان، یعنی آموزش به زبان کُردی و خودمختاری دستگاه اداری و ارتش محلی را به رسمیت بشناسد، کُردها راضی خواهند بود. ما به چنین راه حلی خرسند خواهیم بود و آماده خواهیم بود با دولت تهران روابط عادی را از سر بگیریم.»[21] از این رو هنگامی که مذاکرات هیئت مختلط آذربایجانی و کُرد با مظفر فیروز معاون قوام در 21 خرداد در تبریز تکرارشد، «رادیوی طهران خبر داد که قاضی‌محمد دو بار به دیدن آقای مظفر فیروز رفته و با وی مدتی مذاکره نموده است. رادیو از مراحم آقای قوام مبلغی بیان نموده، اظهارنمود که آقای قاضی‌محمد در مقابل این مراحمِ جناب آقای نخست وزیر به قوای کُرد دستور داد که عقب‌نشینی نمایند تا تصادمی ما بین آنها و قوای دولتی پیش نیاید. از این وطن‌پرستی آقای قاضی‌محمد، رادیو طهران خیلی تمجید و تعریف نمود.»[22]

قوام سیاست خود مبنی بر برچیدن حکومت ملی آذربایجان و جمهوری مهاباد را با صبر و حوصله پیش می‌برد. او برای اینکه حسن نیت خود را به روس‌ها نشان دهد، حزب دمکرات تأسیس کرد و با حزب توده جبهۀ واحد تشکیل داد و با ترمیم کابینه، در 10 مرداد دولتی ائتلافی روی کار آورد که در آن دکتر یزدی، دکتر کشاورز و ایرج اسکندری، از کمیته مرکزی حزب توده، حضور داشتند. دوران ماه عسل با حزب توده چندان طولانی نبود. قوام در 27 مهر ماه وزرای توده‌ای را از کابینه خود بیرون راند و این می‌توانست به منزله اعلام سیاستی جدید در دولت باشد. در اول آذر یک گردان ژاندارم در زنجان مستقر شد. نیروهای دولتی راه خود را به سوی تبریز ادامه دادند. فرقه دمکرات آذربایجان که خطر را در نزدیکی خود احساس می‌کرد، در جراید خود هشدار می‌داد که مردم آذربایجان تا آخرین قطره خون خود خواهند جنگید. ارتش با تصرف میانه در 19 آذر خود را به آستانه تبریز رساند و در سپیده دم روز 21 آذر وارد تبریز شد.

پنجشنبه 21 آذر، با صدای لاینقطع تیر از خواب بیدار شدیم. قبل از طلوع آفتاب توسط نوکری که برای خریدن نان و صبحانه بیرون رفته بود، مطلع شدیم که اوضاع به کلی برگشته است. اهل شهر برعلیه حکومت پیشه‌وری قیام نموده و شهر را متصرف شده‌اند. فدایی‌ها و مهاجرها را خلع سلاح نموده و دسته دسته مردم شهری که مسلح شده‌اند، مشغول تعقیب و دستگیری و قتل سران و سرکردگان آنها می‌باشند. پیشه‌وری فرار کرده است. نظمیه به تصرف اهل شهر درآمده است و مهاجرهایی که در خانه‌های مصادره شده اسکان [داده] شده بودند، بیرون ریخته شده‌اند. از هر طرف صدای تیر تفنگ و طپانچه و مسلسل که به خوبی از همدیگر متمایز بودند، شنیده می‌شد.[23]

بدین ترتیب حکومت ملی آذربایجان با کمترین مقاومت فرو ریخت و پیشه‌وری و سران فرقه به آن سوی مرز گریختند. یک هفته پیش از سقوط تبریز، در 14 آذر ماه، قاضی‌محمد که خطر را نزدیکی خود حس می‌کرد شورای جنگ ده نفره به ریاست خود تشکیل داد. این شورای ده نفره به «مقاومت مسلحانه در برابر تعرض نیروهای ایران» رأی داد، اما هنگامی که ارتش وارد میاندوآب شد، قاضی‌محمد مردم شهر را در مسجد عباس‌آقا جمع کرد و گفت:

آذربایجان تسلیم شده و ارتش ایران به تبریز و ارومیه برگشته. ژنرال همایونی به همراه تعداد زیادی از سربازان و عشایر کُرد در میاندوآب منتظر موضع‌گیری ماست. ارتش‌های ترکیه و عراق در نوار مرزی مستقر شده‌اند و دولت‌های قدر قدرت جهان از شاه ایران طرفداری می‌کنند و دولت شوروی خود را به کوچه علی‌چپ زده است و دست ما به هیچ‌جا نمی‌رسد. اسلحه و امکانات هم نداریم که خود را اداره کنیم و گوش‌های جهان در برابر ما کر شده است. حال شمایید که باید تصمیم بگیرید و بگویید جنگ یا تسلیم و تحویل دادن خود به دشمن؟[24]

سکوت مردم، به معنای قبول تسلیم بود. سران حزب دموکرات کردستان ایران به پیشواز ارتش به میاندوآب شتافتند و قاضی‌محمد در میان آنان بود. در 26 آذر ماه ارتش وارد مهاباد شد و چند روز بعد تمام سران جمهوری بازداشت شدند. در دهم دی ماه محاکمه قاضی‌محمد و برادرش صدرقاضی و پسر عمویش سیف‌قاضی در یک دادگاه ویژه نظامی آغاز شد. دادگاه حکم به اعدام هر سه تن داد. قاضی‌محمد مانند پیشه‌وری و دیگر رهبران فرقه دمکرات آذربایجان امکان فرار داشت، ولی از این امکان استفاده نکرد. شاید او با ماندن در مهاباد خواست نشان دهد که خودمختاری و استقلال متکی به بیگانه سرانجامی بهتر از این نخواهد داشت. قاضی‌محمد در دهم فروردین ماه 1326 به دار آویخته شد. سه ماه بعد سیدجعفر پیشه‌وری هم در سانحه تصادف که می‌گویند باقراوف در آن دخالت داشت، در باکو کشته شد.

باقراوف برای بلند پروازی خود آنها را و افراد بسیاری را به کام مرگ فرستاد. پس از مرگ استالین، میرجعفر باقراوف صحنه‌گردان حزب دموکرات کردستان ایران و فرقه دموکرات آذربایجان به علت جنایت و فساد محاکمه و به مرگ محکوم شد. او در پایان محاکماتش گفت: برای آنکه درس عبرتی برای دیگران شود، پیشنهاد می‌کند:

به خاطر جنایاتش او [= خود باقراوف] را چهار شقه کنند و به چهار دروازه باکو از تیر آویزان کنند.

فساد حاکم بر حزب کمونیست آذربایجان درحدی بود که دبیران اول حزب پس از باقراوف یعنی مصطفا‌یف و آخوندوف نه تنها نتوانستند علیه این فساد کاری انجام دهند بلکه خود نیز آلوده شدند.[25]

قاضی‌محمد و پیشه‌وری با اتکاء به چنان فردی سازمان‌های سیاسی خود را سامان دادند و چنانکه پیشه‌وری گفت: قانون اساسی کشور خود را زیر پا گذاشتند و سودای حکومتی مستقل در سر پروراندند.

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص86.

[2] بولارد، ریدر، خاطرات سرریدر ویلیام بولارد، ترجمه غلامحسین میرزا صالح،  ص100- 101.

[3] همان، ص 106.

[4] همان، ص122.

[5] محمودزاده، قادر، زندگی پرماجرای دکترآسو (چهره مهاباد) ص121.

[6] محمودزاده، همان، ص128.

[7] کوچرا، کریس، جنبش ملی کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، ص195.

[8] نادری، محمود، حزب دمکرات کردستان ایران به نقل از اسناد نهاد ریاست جمهوری، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1394 ص49.

[9] همان، ص51.

[10] حسنلی، جمیل، فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به روایت اسناد محرمانه آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی، ترجمه منصور همامی، ص52.

[11] نادری، محمود، همان به نقل از اسناد نهاد ریاست جمهوری، ص52.

[12] نادری، محمود، همان به نقل از اسناد نهاد ریاست جمهوری، ص60.

[13] نادری، محمود، به نقل از اسناد نهاد ریاست جمهوری، ص62.

[14] برزویی، مجتبی، اوضاع سیاسی کردستان، ص296.

[15] خاطرات آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی، ص 123.

[16] حسنلی، همان، ص145

[17] پال کندی، ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ، مترجمان: محمد قائد شرفی، دکتر ناصر موفقیان، اکبر تبریزی، انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی1371، ص641.

[18] حسنلی، همان، ص150

[19] همان، ص151-153.

[20] خاطرات آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی، ص 246.

[21] کوچرا، همان، ص219.

[22] خاطرات آیت الله میرزا عیدالله مجتهدی؛ همان، ص284.

[23] همان، ص351-354.

[24] غنی بلوریان، ئاله کوک، ص94.

[25] خاطرات نورالدین کیانوری، ص123.














































قاضی محمد و اعضای جمهوری مهاباد و سران عشایر


قادر شریف(هاشم اقل الطلاب) و محمد آزاد (ابراهیم حسن پور)


 

تعداد مشاهده: 12309

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.