ارتباط لیلی امیرارجمند با سازمانهای جاسوسی بیگانه به روایت اسناد ساواک
تاریخ انتشار: 25 آذر 1402
چکیده
لیلی امیرارجمند از جمله افرادی است که در اثر ارتباط نزدیک با دربار پهلوی و شخص فرح، مسئولیتهای مختلف سیاسی و فرهنگی به او واگذار شد که آخرین آن ریاست بر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. زمانی که به همراه فرح پهلوی در پاریس مشغول تحصیل بود از سوی سازمانهای اطلاعاتی انتخاب و برای جاسوسی پرورش یافت. او ارتباط وثیقی با کشورهای بلوک شرق و کمونیست داشت و با بهره جستن از حربه زنانگی اطلاعات خوبی کسب و برای سازمانهای جاسوسی آمریکا ارسال کرد. در مجموعه اسناد ساواک درباره ارتباط او با مقامات این کشورها گزارشهای فراوانی وجود دارد، سوءظن ساواک به فعالیتهای او با دخالت محمدرضاشاه عقیم ماند و او در سایه این حمایتها توانست همچنان به اقداماتش ادامه دهد. امیرارجمند نقش مهمی در ترویج فرهنگ و تمدن غربی و آمریکایی ایفا نمود و سعی کرد در قالب فعالیتهای فرهنگی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در کودکان و جوانان این سرزمین نهادینه سازد.
برخی افراد به دلایل مختلف از جمله وابستگی سیاسی و یا ناآگاهی و یا اعتماد به سخن افراد مورد وثوق خود، گاه برای تبرئه خاندان پهلوی و گاه برای تطهیر اطرافیان آنها مطالبی بازگو نموده و یا مینویسند که واقعیت تاریخی ندارد. فرح پهلوی عنصر فاسدی در خاندان فاسدِ پهلوی بود، همچنان که اطرافیان جمع شده به دور او، چنین بودند. محققان تاریخی و تاریخ نگاران با جستجوی فراوان در مدارک و مستندات نمیتوانند در این اجتماع شاهانه! فرد و یا افرادی را بیابند که از سلامت نفس، عقیده و اخلاق برخوردار باشد. لیلی امیرارجمند نمونه بارز آن است.
زندگینامه لیلی امیرارجمند
لیلی جهانآرا در تاریخ 4 /12 /1317 در دهستان شمیران تهران متولّد شد. او بعد از جدایی از همسر اولش؛ در تاریخ 1345 با حسینعلی امیرارجمند ازدواج کرد و با نام خانوادگی جدید معروف شد. آنها دارای یک فرزند پسر به نام شاهین بودند که دو سال بعد از ازدواج آنها متولّد شد.[1] عبدالله جهانآرا پدر وی مدت چهارده سال ریاست حسابداری و ریاست ضرابخانه را برعهده داشت. او پس از مدتی به ریاست اداره کل حسابداری شهربانی منصوب شد. دیگر مشاغل و مناصب او هم در حوزه امور مالی بود.[2] جهانآرا در سال 1329ش به فرمان شاه نشان درجه سوم درخش دریافت کرد.[3] همسر خانم امیرارجمند (حسینعلی امیرارجمند)، فارغ التحصیل دکترای فیزیک دانشگاه مینوسوتا آمریکا[4] و استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که بعد از ازدواج موقعیت خوبی نزد خاندان سلطنتی پیدا کرد و با اتکاء به همین موقعیت، به مشاغل عالی در دانشگاه تهران دست یافت و اموال بسیار زیادی به دست آورد.[5] از جمله در دی ماه سال 1355 معاونت دانشجویی دانشگاه تهران به او واگذار شد.[6] وی در سال 1356 و بعد از تغییر رئیس دانشگاه تهران، از شغل خود استعفا[7] و برای مدتی به سمت ریاست دانشگاه فرح پهلوی منصوب شد.[8]
لیلی امیرارجمند پس از اخذ لیسانس در رشته زبان فرانسه از دانشگاه تهران، از تاریخ 1339 در دانشگاه ملی ایران استخدام شد. تحصیلات وی تا سال 1342 طول کشید و در مقطع فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه رانگرز نیوجرسی آمریکا فارغ التحصیل شد. او با بازگشت به کشور ابتدا در شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار شد و از تاریخ 4 /6 /1344 ریاست کتابخانه شرکت نفت ایران را برعهده گرفت. همراهی و دوستی او با فرح پهلوی پستها و مناصب دولتی مهمّی برایش به ارمغان آورد. او با فرح زمانی که در کشور فرانسه درس میخواند آشنا و با هم صمیمی شده بودند. این دوستی تا به آنجا پیش رفت که در گزارش ساواک از او به عنوان یکی از «ندیمههای علیاحضرت فرح شهبانوی ایران» یاد شده است.[9]
استادی در دانشگاه ملی ایران، ریاست کتابخانه دانشگاه ملی، استادیار کتابداری دانشگاه تهران، عضو کمیته مالی شرکت نفت، نایب رئیس انجمن کتابداران ایران،[10] عضو شورای عالی بزرگداشت صدمین سالگرد تولد رضاشاه، عضو دفتر سیاسی حزب رستاخیز، عضو هیات امناء بنیاد آرشام در کرمان، عضویت شورای آموزشی کشور و... از آن جمله هستند.[11] خوش خدمتی او به دربار و حکومت پهلوی باعث تقدیر چند باره از او گردید. در تاریخ 3 /8 /1349 مدال اول هفت پیکر و در 4 /8 /53 نشان سوم همایون به او اهداء شد.[12] آخرین پست او، ریاست بر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود.[13]
اندیشههای چپی فرح پهلوی و لیلی امیرارجمند
فرح پهلوی و لیلی امیرارجمند هر دو دارای گرایشهای چپگرایانه بودند. حسین فردوست در خاطراتش درباره پیشینه و سابقهی دوستی لیلی امیرارجمند با فرح پهلوی و روابط آنها با محافل و احزاب چپ در دوران تحصیل در فرانسه این طور بیان کرده است: «در زمانی که فرح در پاریس در دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل میپرداخت دختر فقیری بود و تمایلات چپ و کمونیستی داشت و با تعدادی دانشجو رفاقت داشت که یکی از آنها لیلی امیرارجمند بود. در مورد فرح با توجه به وضع زندگی و فقر مادیش زمینه چنین گرایشی(گرایش به چپ) نیز وجود داشت.»[14] احسان طبری نیز در کتاب «کژ راهه» عنوان کرده که فرح در زمان تحصیل در پاریس توسط یکی از اعضای حزب توده به نام انوشیروان به حوزههای حزب توده رفت و آمد داشته است.[15] برخی دیگر از منابع هرچند منشاء تمایلات چپگرایانه فرح را در زمان تحصیل در فرانسه مطرح، اما بیان کردند که او با وساطت رضا قطبی به عقاید چپ متمایل گردید و در محافل حزب توده شرکت میکرد.[16] فرح پهلوی بعد از این که با محمدرضاشاه ازدواج کرد روابطش با کشورهای بلوک شرق و با تفکرات کمونیستی بسیار حسنه بود، شواهد و اسناد مختلف این موضوع را تصدیق میکند. از جمله اسدالله علم در خاطراتش آورده که این کشورها به طور مکرر از فرح برای سفر به کشورشان دعوت به عمل آوردند. وی در ذیل یادداشت مورخ چهارم شهریور 1349 بیان کرده که با دعوت خصوصی سفیر شوروی از شهبانو جهت مسافرت به آن کشور، وی بلافاصله پذیرفتند.[17] در آذرماه همین سال فرح مجدداً به همراه مادرش- فریده دیبا- در مسافرتی غیررسمی به مسکو سفر کردند.[18] چینِ کمونیست هم از فرح برای سفر به آن کشور دعوت کرد و این مساله باعث نارضایتی شاه شد.[19] فرح و لیلى، فرهنگ چپ را بعدها نیز حفظ کردند، به طورى که دفتر فرح و کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان مرکز جذب و اشاعه این تفکر و گرایش سیاسى بود. فرح در خاطراتش این رویکرد فکری و سیاسی را تایید کرده است. «من خیلی کم با سیاست آشنایی داشتم. گاهی با جوانان مخالف برخورد میکردم که میگفتند نمیشود به ایران بازگشت. در آن جا کار نیست، تمام مشاغل خوب مال نورچشمیهاست. غیر از این، یک دوست دختر داشتم که تمایلات کمونیستی داشت، به سیستم فئودالی ایران معترض بود. در همین ایام ما مجلاتی دریافت می کردیم که در آنها به شاه شدیداً حمله میشد. ولی من هرگز با شاه مخالفت نمیکردم و به یاد دارم فقط یک بار از او انتقاد کردم و آن زمانی بود که او به پاریس آمده بود. وقتی انسان جوان است فکر میکند که رؤسای حکومتها مانند دیگران نیستند و اجازه دارند خیلی از کارها را بکنند مثلاً به تئاتر یا رستوران بروند و در همین موقع من در نامهای به او نوشتم چرا شاه در این جا در پاریس است؟ او باید الان در ایران باشد، در این زمان وضع مردم در ایران بسیار بد بود. کشاورزان بدبخت بودند. من از سیاست چیزی نمیفهمیدم، ولی طرفدار عدالت و مساوات بودم. من نمیخواستم که عدّهای این همه پول داشته باشند و جمعی هیچ! من در این موقع فکر میکردم که چند قانون جدید، چند مدرسه و بیمارستان میتواند همه مشکلات را حل کند.»[20]
تمایلات سوسیالیستی او با تفکرات روشنفکرانه همراه بود و در برخی از موارد او منتقد اقدامات و رفتارهای سلطنت بود.[21] برخلاف شاه که هیچ اعتقادی به روشنفکری نداشت و به آنها فحش و ناسزا میگفت.[22] همراه همیشگی او در پیش بردن افکار روشنفکرانه لیلی امیرارجمند بود. سابقه دوستی آن دو به زمان تحصیل در فرانسه بازمیگردد. امیرارجمند همشاگردی فرح بود و رابطه بسیار نزدیکی با او داشت: «آنهایی که همشاگردیشان بودند خانم لیلی امیرارجمند و یکی لیلی خانم دیگر(لیلی آهی) دو تا لیلی بودند که خیلی خیلی به علیاحضرت نزدیک بودند، مثل خواهر بودند. لیلی امیرارجمند از لحاظ اجتماعی سهم مهمّی داشت چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را ایشان درست کرد.»[23] این دوستی چنان عمیق بود که امیرارجمند سعی میکرد در لباس پوشیدن و آرایش ظاهری هم شبیه وی باشد.[24] در انجام اقدامات فرهنگی او معمولاً از همراهان شهبانو بود و در سفرهای داخلی و خارجی که به این منظور انجام میشد او را همراهی میکرد.[25] البته هزینه کامل این سفرها را دفتر مخصوص پرداخت میکرد.[26] یکی از دلایل نزدیکی این دو، همین تفکر چپگرایی روشنفکرانه میباشد.
اسکندر دلدم درباره تفکرات کمونیستی امیرارجمند مىگوید: «لیلى امیرارجمند با وجود ارتباط نزدیک با دربار شاه، از ایدئولوژى خود دست برنداشت و به کمونیسم بینالملل وفادار بود.»[27] امیرارجمند آشکارا با وابستههاى مطبوعاتى و اطلاعاتى اروپاى شرقى و شوروى در محل کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان ملاقات مىکرد. در کتاب «معماران عصر پهلوى» درباره این موضوع آمده است: «شرکت در ضیافتهاى سالانه اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى و سیاه مست شدن و نوشیدن ودکا و شراب و خوردن خاویار تا حد افراط و در حال مستى سخن گفتن، از عادات مورد علاقه شدید این گونه افراد بود.»[28] نکته مهم این که همسر وى دکتر حسینعلى امیرارجمند نیز دارای گرایشهای چپی بود و در مقالاتی که از او در روزنامه اطلاعات منتشر مىشد، گرایشش به این نوع تفکر آشکار است.[29] ساواک که بولتنی حاوى خلاصه مطبوعات ایران و جهان را در بین مقامات ارشد کشور توزیع مىکرد، در ذیل یکى از مقالات روزنامه اطلاعات نوشت: «این مقاله انحرافى توسط امیرارجمند تهیه شده و کمونیستها در روزنامه اطلاعات نفوذ کرده و گروهى را تشکیل دادهاند که امیرارجمند هم جزء آنهاست و باید ترتیبى داد که این تشکیلات از این عناصر پاک شود یا این که محدودیتهایى براى روزنامه قائل شد تا مجبور به تصفیه عناصر نامطلوب گردد.»[30] نامبرده همچنین با سران و مقامات کشورهای کمونیست ارتباط داشت. زمانی که او ریاست فدراسیون تنیس روی میز بود، کیم انگجی دبیر اول سفارت کره شمالی در تماس تلفنی با سازمان تربیت بدنی از او وقت ملاقات خواست.[31]
ارتباط لیلی امیرارجمند با بلوک شرق
استفاده از زنان برای جاسوسی امری معمول در دنیا بوده و هست و جاسوسى کردن خانم امیرارجمند براى دستگاههاى اطلاعاتى غرب و اخذ اطلاعات از عناصر سیاسى و اطلاعاتى بلوک شرق هم جزو همین موارد است. یکی از مهمترین مقاطع زندگی سیاسی لیلی امیرارجمند، ارتباط او با کشورهای روسیه، مجارستان، چکسلواکی و کشورهای بلوک شرق بود که دارای مرام و عقاید کمونیستی بودند. ارتباط او با سفرا و مقامات خارجی این کشورها در سطح بالا برقرار بود. اسناد موجود، بیانگر ارتباطات مرموز بین امیرارجمند با افسران اطلاعاتى بلوک شرق است، ضمن این که روابط دو طرفه بود و نمایندگان سیاسی این کشورها نیز سعی داشتند که با ایشان ارتباط داشته باشند. او روابط نزدیکی با کارولى هاکلر، کاردار و عضو اطلاعاتى سفارت مجارستان، یرى هگر، دبیر دوم سفارت چکسلواکى واتوفولترا جانشین یرى هگر و استراگا سفیر چکسلواکى داشت. ایوان شاباروف، دبیر دوم و رئیس شعبه نووستی- اداره مطبوعات سفارت شوروی- از جمله این افراد بود. بازدید او از کتابخانه شماره دو کانون و همچنین رفت و آمد برخی دیگر از مقامات شوروی به کانون باعث بالا رفتن حساسیت ساواک گردید. به دنبال این رفت و آمدها ساواک تصمیم گرفت از لیلی امیرارجمند و برخی کارکنان کتابخانه در این باره بازجویی به عمل آورد. هدف ساواک این بود که تا حدّ ممکن از تردّد مقامات و مسئولین اتحاد شوروی به کانون جلوگیری و محتواهای نشریات روسی در کتابخانهها مورد استفاده قرار نگیرد.[32] ساواک در ابتدا خانم امکلثوم ثروت، سرپرست کتابخانه شماره دو کانون، را احضار و از او توضیح خواست. وی درباره کثرت رفت و آمدها چنین گفت: «اخیراً دستور دادهاند که جهت شناسانیدن کشورهای خارجی به نوجوانان نمایشگاه عکسی در کتابخانههای تابعه دایر شود و چون شاهنشاه آریامهر به کشور شوروی تشریففرما میشدند از این کشور نیز عکسهایی در نمایشگاه مربوط به معرض نمایش گذاشته شد. تاکنون از سفارتخانههای سوئد، لهستان، شوروی، ژاپن، تقاضای پوستر کردهایم. چندی قبل نیز نمایشگاه ما مورد بازدید شخصی به نام شاباروف از سفارت شوروی قرار گرفت.»[33] برداشت ساواک پس از بازدید از نمایشگاه فوق این بود که اغلب عکسهای مورد استفاده جنبهی تبلیغاتی دارد و با توجه به این که کتابخانهها در جنوب شهر تهران و در محلات کارگری واقع شدند، نمایش عکسهای تبلیغاتی کشورهای کمونیستی به مصلحت کشور نیست، در این راستا همچنین با خانم لیلی امیرارجمند صحبت و از ایشان خواسته شد تا از مراجعه نمایندگان کتابخانههای تابعه کانون به سفارت شوروی(شعبه نووستی) خودداری گردد و تنها یک نفر برای انجام امورات تعیین و معرفی شود، ضمن این که کانون کلیه خواستهها و هماهنگیهای خود را با سفارتخانههای خارجی از طریق وزارت امور خارجه انجام دهد تا با شناسایی پوسترهایی با محتوای تبلیغات کمونیستی بتوان از نمایش آن جلوگیری کرد.[34]
ساواک در تاریخ 16 /7 /1347 مجدداً جهت مشخص شدن چگونگی فعالیت کانون و ارتباط آن با شعبه نووستی- اداره مطبوعات سفارت شوروی- با مدیرعامل وقت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفتگو کرد. امیرارجمند بعد از ارائه شرح مختصری درباره علل تأسیس کانون، بیان کرد که ارتباط با شوروی به دنبال سفر فرح پهلوی به مسکو بوده است.
«چندی قبل که فرح به مسکو رفتند مقرر کردند جهت شناسایی کشورهای مختلف جهان به کودکان و نوجوانان نمایشگاه عکس دایر و مورد بهره برداری قرار گیرد لذا با کلیه سفارتخانههای شوروی و لهستان تماس و از آنها تقاضای پوستر و فیلم و نشریات شد. خانم امیرارجمند با اظهار بیاطلاعی از مراجعه دیپلماتهای شوروی به کتابخانهها اضافه کرد که چند کارمند کتابخانه جهت دریافت فیلم و عکس و نشریات مأمور این کار شدهاند.»[35]
جهت کاسته شدن حساسیت ساواک، امیرارجمند به طور موقت از تردد کارمندان کانون به سفارت شوروی جلوگیری و نسرین بدری ایرانی رئیس کتابخانه کانون را معرفی کرد تا پس از توجیه وی از سوی ساواک، چگونگی مراجعاتش به سفارت شوروی و مذاکرات با آنها را گزارش دهد.[36]
از دیگر مقامات بلوک شرق که امیرارجمند با آنها مراوده و ارتباط داشت، کارولی هاکلر، کاردار و وابسته سفارت مجارستان و عضو حزب کمونیست و افسر سرویس اطلاعاتی مجارستان بود. او در تاریخ 31 /6 /46 به ایران آمد و در خارج از سفارت سکونت کرد. هاکلر از بدو ورود به ایران با افسران اطلاعاتی شناخته شده(ک.گ.ب) سفارت شوروی ارتباط نزدیک برقرار کرد. هرچند زمانی هم که در واشنگتن بود به علت تردد به مناطق نزدیک پایگاههای موشکی مورد سوءظّن واقع شد و در زمان خدمت در کپنهاک(دانمارک) به علت تشویق افراد به ترک تابعیت و مهاجرت به مجارستان از آن کشور اخراج گردید. «طبق اظهار یکی از پناهندگان مجارستانی به آمریکا، نامبرده افسر اطلاعاتی سازمان اطلاعات مجارستان معرفی گردیده است.»[37]
ساواک حدس زده بود که چون لیلی از دوستان نزدیک شهبانو فرح پهلوی است، دوستی دیپلمات مذکور با او به خاطر بهرهبرداری از این ارتباط نزدیک است.[38] گمان ساواک درست بود. هاکلر همواره کوشش میکرد تا با شخصیتهای مهم کشور که با دربار ارتباط دارند، هر گونه شده دوستی برقرار و از طریق آنها بتواند به دربار نفوذ کند. خانم لیلی امیرارجمند یکی از این افراد بود.
اداره کلّ هشتم ضد جاسوسی ساواک که معمولاً رفتارهای دیپلماتها و مأمورین خارجی مقیم ایران به ویژه عناصر وابسته به سفارتخانههای بلوک شرق را تحت نظر داشت، دارای مأمورینی خبره و کارکشته بود. آنها در سال 1349 متوجه دیدارهای مکّرر هاکلر با لیلی امیرارجمند شدند. گرچه مأمورین این اداره تا حدودی در همه امور مربوط به خارجیان مبالغه میکردند و همه کارمندان سفارتخانههای بلوک شرق را جاسوس میدانستند، اما فرح و دوستانش این مسائل را چندان جدّی نمیگرفتند، به ویژه فرح که تظاهر به روشنفکری و چپگرایی میکرد.[39]
به دنبال این دیدارها مأمور ساواک روز چهارشنبه مورخ 24 /7 /1347 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با لیلی امیرارجمند دیدار و از او در مورد چگونگی آشناییاش با هاکلر کاردار سفارت مجارستان سوالاتی کرد. در این جلسه آنها خواستار همکاری وی با ساواک در خصوص شناسایی اهداف هاکلر شدند. امیرارجمند در پاسخ ساواک چنین اظهار کرد: «من کارولی هاکلر را از سال گذشته در فستیوال فیلمهای کودکان میشناسم و یک عدد کارت ویزیت هاکلر را ارائه مینماید و در مورد همکاری با ساواک نیز اظهار میدارد که این موضوع را به اطلاع فرح یا تیمسار فردوست قائم مقام ساواک میرساند؛ چنانچه آنها امر فرمایند همکاری خواهند نمود، در غیر این صورت معذورم، کما اینکه دفعه قبل که شما موضوع نشریات و تردد کارمندان این کانون را به سفارت شوروی و بازدید متقابل دیپلماتهای شوروی در ایران(شاباروف دبیر دوم و رئیش شعبه نووستی) را به من گفتید و درخواست نمودید که موضوع تقاضای نشریات از طریق وزراتخانههای ذینفع انجام پذیرد و یک نفر مسئول در این مورد معرفی گردد، به شرف عرض علیاحضرت شهبانو رسانیدم و اضافه نمودم من که مدیر این مؤسسه هستم از این جریانات اطلاع ندارم، ولی آنها همه چیز را میدانستند، شهبانو اظهار مسرت نموده و فرمودند مساله بسیار جالبی است و جای بسی خوشبختی است، پس میتوان به ساواک هم امیدوار بود و حال نیز اگر اجازه بفرمایند در این مورد نیز با شما همکاری خواهم نمود. قرار شد طی هفته آینده نتیجه را اطلاع و در صورت مثبت به تدریج آماده بهرهبرداری گردد.»[40]
در تاریخ 1 /8 /47 موضوع به قائم مقام ساواک منتقل شد و ایشان دستور دادند که با خانم جهانآرا مذاکره و اعلام شود تا وی از فرح پهلوی کسب اجازه نماید و در صورتی که وی موافقت کرد به ارتباط خود و همکاری با ساواک ادامه دهد، اما توجه داشته باشند در صورتی که «در این ارتباط امکان اخذ اطلاعاتی توسط حریف به علت سادگی خانم جهانآرا باشد؛ توجیه که ارتباط قطع شود.»[41]
ساواک گزارشهای این ارتباطات را به اطلاع محمدرضا پهلوى رساند و خواستار بهرهگیرى از او به عنوان منبع خود شده بود، برخلاف انتظار، او با پیشنهاد ساواک موافقت نکرد و ساواک نیز از سال 1352 کنترل خود را بر روى او قطع کرد.
امیرارجمند علاوه بر تماس و ارتباط با هاکلر، در سال 1348 تماسهای زیادی با سفارت چکسلواکی و یری هگر، دبیر دوم سفارت که مظنون به افسر اطلاعاتی بود برقرار کرد. مناسبات آنها چندان زیاد بود که حتی وارد جنبههای خصوصی هم گردید. گزارشهای شنود از سفارت چکسلواکی نشان میداد آنها در موارد زیاد با یکدیگر ملاقات و وارد مسائل خصوصی و زناشویی و جنبههای عشق ورزی هم شدند.[42] روابط آنها این قدر نزدیک بود که ساواک در گزارشهای خود آورد که «استنباط میگردد که با هم روابط خصوصی دارند.» نظر ساواک این بود که هگر که مظنون به فعالیت اطلاعاتی به نفع شورویها است با طرح و اجرای چنین برنامههایی نظرات خاصی در سر دارد و قصد دارد به تدریج از خانم امیرارجمند که به دربار رفت و آمد دارد بهره برداری اطلاعاتی بکند.[43]
این مساله در گفتههای لئوکاسترومین، کنسول شوروی پیرامون یری هگر، دبیر دوم سابق سفارت چکسلواکی، هم به وضوح اشاره شده است: «هگر با خانم ارجمند روابط خیلی دوستانهای داشت و حتی خانم ارجمند اظهار تمایل به عشقبازی با هگر را داشته که هگر از ترس این عمل را نکرده است.» او در ادامه میافزاید: «از این بیعرضگی هگر خیلی بدم آمد، حیف که این کار را نکرد، چنانچه هگر در روابطش با خانم ارجمند زرنگی به خرج میداد و پیشرفت میکرد خیلی خوب میشد.»[44] عبارت فوق به خوبی گویای آن است که اهداف واقعی از این مناسبات و حتی روابط عاشقانه، جاسوسی بوده است.
ارتباطات هگر با امیرارجمند زمانی که هگر در ایران بود در پوشش میهمانی انجام میشد. معمولاً از یری هگر در هتل رستوران رزیدانس واقع در خیابان ویلا و روبری خیابان خارک، ناهار پذیرایی میشد.[45] در اقدامی متقابل هم هگر از هر فرصتی برای این دیدارها بهره میبرد. در یک نمونه به مناسبت این که دو نفر از اتباع چکسلواکی به ایران آمده بودند میهمانی در منزلش برگزار و از هژیر داریوش، رئیس فستیوال فیلم کودکان و خانم لیلی امیرارجمند دعوت کرد.[46] برگزاری ضیافت امری متداول بود و به مناسبتهای مختلف انجام میشد، گاه میهمانیها در سفارت مجارستان و با دعوت افراد بیشتری که دارای پستها و مناصب بلند پایهای در کشور بودند برگزار میشد. جالب است که لیلی امیرارجمند عضو ثابت این میهمانیها بود.[47] نه تنها هگر، بلکه امیرارجمند در میهمانیهای سفارت از سوی سفیر هم دعوت میشد. به عنوان نمونه وقتی ژوزف وارکونی سفیر مجارستان ضیافت شامی در منزلش واقع در صاحبقرانیه به افتخار ورود آقای روزا مرینا، کارگردان فیلمهای مجارستانی، ترتیب داد؛ در این ضیافت هژیر داریوش رئیس فستیوال فیلم کودکان، حشمتی نماینده فرهنگ و هنر، لیلی امیرارجمند مدیرعامل کانون و خانم هما زاهدی[48] خواهر اردشیر زاهدی حضور داشتند.[49] در موردی دیگر لیلی امیرارجمند به اتفاق همسرش در ضیافت شامی که در منزل زنک هراوک، سفیر چکسلواکی، برگزار گردید شرکت داشتند. در این ضیافت اسدالله علم، وزیر وقت دربار، به همراه شجاعالدین شفا، جواد بوشهری و دو نفر از کارمندان وزارت امور خارجه هم حضور داشتند. این ضیافت به افتخار حضور دکتر واینحک، نماینده اعزامی از چکسلواکی در ایران، که برای مذاکره درباره فیلمبرداری از جشنهای 2500 ساله به ایران آمده بود، برگزار گردید.[50] برگزاری میهمانی یکی از شگردهای دولتهای خارجی جهت برقراری ارتباط بود. سفارتخانههای خارجی با ترتیب دادن انواع میهمانیها و فرستادن مأمورین سیاسی- اطلاعاتی خود به میهمانیهای رسمی و غیر رسمی سعی در برقراری ارتباط با افراد و مقامات لشکری و کشوری میکردند و در خصوص مسائل سیاسی و نظامی بحث و اطلاعات به دست میآوردند.
یری هگر برای ایجاد ارتباط نزدیکتر با امیرارجمند مرتباً هدایای گرانقیمتی به او هدیه میداد. در سال 1349 که یکی از مجسمهسازان برجسته چکسلواکی به نام الفونس گرومکا به ایران آمده بود، به دستور هگر،
مجسمهای از خانم ارجمند ساخت و به او هدیه داد. این مجسمهساز همچنین در ششم شهریور 1348 در کاخ سعدآباد با فرح پهلوی دیدار کرد و مجسمهای که قبلاً از او تهیه کرده بود را به وی هدیه داد. زمینه این ملاقات را امیرارجمند فراهم کرده بود و خود او هم در این دیدار حضور داشت.[51]
دادن هدایا حتی بعد از بازگشت یری هگر به کشورش همچنان ادامه داشت، چنانچه از طرف یری هگر دو عدد تابلو نقاشی و زیرسیگاری،[52] یک ظرف میوهخوری بزرگ کریستالِ گرانقیمت[53] برای امیرارجمند ارسال شد. در یک مورد دیگر بستهای حاوی ظروف کریستال به وزن 150 کیلو به سفارت چکسلواکی در ایران برای ایشان فرستاده شد.[54] در یکی از تماسهای تلفنی هگر با او، از بورس تحصیلی در شهر پراگ برای مؤسسهای که او در آن مشغول به کار بود خبر داد.[55]
بیشکّ یکی از علل دادن این هدایای ارزشمند نزدیک شدن بیشتر به لیلی امیرارجمند و استفاده سیاسی و جاسوسی بود.[56] او میتوانست غیر از دیدار با فرح، زمینه را برای دیدارهای هگر و اعضاء سفارت متبوع او با دیگر افراد سلطنت فراهم سازد. در اثر همین دسترسی بود که هگر از او درخواست کرد که زمینه ملاقات با اسدالله علم وزیر دربار و همچنین بهرام بوشهری-فردی که مناصب مختلفی از جمله وابسته مطبوعاتی ایران در مسکو را برعهده داشت و توانست حتی نظر ساواک را برای اخذ مشاغل حساس درجه یک نخست وزیری کسب کند- فراهم کند.[57] در این ارتباطها همسر وی یعنی شاهرخ امیرارجمند[58] هم با یری هگر ارتباط داشت. ارتباطی که ساواک نسبت به او سوءظن پیدا کرد و بازجویی از وی را در دستور کار قرار داد.[59] تبادل این هدایا باعث شد تا مأمورین امنیتی کشور دو بار در تاریخ 13 /6 /48 و 13 /11 /48 موضوع را به ریاست وقت ساواک اطلاع دهند. آنها متذکر شدند که چون در حال حاضر اتوفولترا دبیر دوم جدید سفارت چکسلواکی(جانشین هگر) نیز همچنان با خانم امیرارجمند در تماس است، ایشان چه دستوری صادر میکنند.[60] پاسخ ریاست ساواک این بود که «این خانم از دوستان نزدیک علیاحضرت شهبانو است مراقبت ادامه داشته باشد.» او همچنین بعد از این گزارش مفصّل نوشت: «این مطالبی که نوشتهاید هیچ گونه تماس سیاسی نیست که مورد سوءظن قرار گیرند.»[61] این بار ریاست ساواک حتی اجازه مصاحبه و در واقع بازجویی از لیلی امیرارجمند را به زیردستانش هم نداد.[62]
بنا بر شواهد و قراین، اتوفولترا دبیر دوم جدید سفارت چکسلواکی(جانشین هگر) بارها با لیلی امیرارجمند ملاقات کرد.[63] این دیدارها گاه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اتفاق میافتاد.[64] او همچون همکار سابقش برای نزدیک شدن به امیرارجمند، هدایای گرانقیمتی به او هدیه میداد.[65] در یک مورد در تاریخ 5 /3 /1350 مقدار 150 کیلو ظروف کریستال به وی هدیه برد.[66] روابط مدیرعامل کانون با سفارت چکسلواکی تا آنجا پیش رفت که از سوی آن کشور به دریافت مدال طلا مفتخر گردید.[67] یان استراگا، سفیر وقت چکسلواکی در سخنانی اظهار کرد که امیرارجمند به خاطر فعالیتهای فرهنگی بین دو کشور از طرف دولت چکسلواکی مستحق گرفتن اهداء مدال طلا شده است.[68] در این برهه همچون دوران پیش جلسات میهمانی سفارت برقرار بود. سفارت کوشید تا از هر مناسبتی برای برگزاری دورهمیها دوستانه بهره ببرد. در دی ماه 1349 به مناسبت اعطای مدال مخصوص فیلمهای کودکان از طرف سفیر چکسلواکی به خانم لیلی امیرارجمند، مهمانی مفصّلی در منزل سفیر چکسلواکی ترتیب داده شد. در این میهمانی علاوه بر اعضاء سفارت آن کشور، چند تن از خبرنگاران و عکاسان از روزنامههای کیهان و اطلاعات و همچنین از تلویزیون ملی ایران و مقامات وزارت فرهنگ و هنر هم شرکت داشتند. در پایان سفیر و لیلی امیرارجمند درباره مناسبات بین دو کشور ایران و چکسلواکی، چگونگی برگزاری فیلمهای کودکان در ایران و تدوام همکاریها در آینده صحبت کردند.[69] کانون پرورش فکری از جمله مکانهای ملاقاتِ یان استراگا سفیر چکسلواکی با او بود.[70] و طبق معمول این دیدارها با دادن هدایا همراه بود.[71] جهت رعایت ظاهر مساله، هدف از این دیدارها برپایی فستیوال فیلمهای کودکان و مشارکت دو کشور در امور فرهنگی بود.[72]
سفرهای متعدّد با کشورهای بلوک شرق با هدف جاسوسی
با دعوت از سوی برخی از کشورهای خارجی لیلی امیرارجمند بارها در قالب مأموریتهای کاری به کشورهای چکسلواکی، بلغارستان، روسیه و... سفر کرد. سفر او به کشورهای بلوک شرق هرچند در پوشش مسائل اقدامات فرهنگی بین ایران و این کشورها انجام میشد، اما حساسیت ساواک را برانگیخت. در تاریخ 24 /2 /52 امیرارجمند با هواپیمای متعلق به کشور چکسلواکی به پراگ سفر کرد و چون استراگا سفیر آن کشور ایشان را بدرقه کرد، مورد اعتراض شدید همسرش گرفت.[73] در یکی از گزارشهای ساواک درباره سفر امیرارجمند به مسکو چنین آمده است: «باری دیگر از سوی کمیته برگزاری فستیوال بینالمللی فیلم مسکو که از تاریخ 19 /4 /52 الی 1 /5 /52 در مسکو برگزار شده بود، خانم لیلی امیرارجمند به عنوان هیات داوران فستیوال انتخاب شده و از وی دعوت به عمل آوردند که به اتفاق همسرش به شوروی مسافرت نماید. در تاریخ 6 /3 /52 گرمان گیزیون، رئیس نماینده سواکسپرت فیلم شوروی در ایران (افسر اطلاعاتی شناخته شده سرویس جی.آر.یو) با ایشان صحبت کرد و خانم امیرارجمند به وی اظهار داشت: «کمیته فستیوال برای من و همسرم دعوتنامه فرستاده، اما مادرم هم علاقمند است که مسافرتی به مسکو نماید، زیرا دوساله بودم که به اتفاق ایشان از شوروی به ایران آمدیم و اکنون علاقمند به بازدید از مسکو هستند و مایل هستم که از مادرم نیز برای شرکت در فستیوال دعوت به عمل آید.» گیزیون تقاضای وی را پذیرفت و اظهار داشت: «ما به عنوان فستیوال برای مادر شما هم دعوتنامه خواهیم فرستاد.» این سفر تنها سیاحت نبود، بلکه هدف اصلی جاسوسی از تأسیسات اتمی و الکترونیکی مسکو بود. آنها در تاریخ 17 /4 /51 به منظور شرکت در فستیوال مسکو به شوروری سفر کردند.[74] برداشت ساواک درباره گیزیون این بود که؛ «گرمان گیزیون رئیس شعبه سواکسپرت فیلم شوروی است که اخیراً به وسیله یکی از منابع درصدد تهیه شناسنامه و گذرنامه و دانشنامه سفید بوده و با منبع دیگری که مدیرکل یکی از وزارتخانهها است ارتباط برقرار و از نامبرده اطلاعاتی درباره کمک نظامی ارتش ایران به حکومت عمان و سایر مطالب قابل توجه دیگر را خواستار گردیده است.»[75] اداره کل هشتم ساواک؛ چون مقامات شوروی اهمیت خاصی برای مسافرت خانم امیرارجمند و خانوادهاش قائل بودند و تمام مقدمات و تسهیلات لازم را برای آنها فراهم کرده بودند به این مساله مشکوک بود و تصمیم گرفت او و همسرش را قبل از مسافرت توجیه کنند.[76]
ارتباط امیرارجمند با کشورهای غربی(آمریکا و انگلیس)
درباره سفرهای مکرر امیرارجمند به کشورهای کمونیستی گفته میشود که این حدّ از ارتباطات از سوی یکی از نزدیکترین عناصر وابسته به دربار پهلوی نمیتواند طبیعی باشد و قاعدتاً بایستی آن را به عملیات سرویسهای غرب منتسب کرد، ظاهراً به همین دلیل هم بود که شاه مانع دخالت ساواک شد. براساس این دیدگاه درست، همین نقش جاسوسی برای فرح پهلوی هم بیان شده و سابقه این مساله به زمان تحصیل این دو نفر در پاریس برمیگردد «با توجه به نقش مؤثر اردشیر زاهدی در ازدواج فرح با محمدرضا و با توجه به ارزیابی بسیار مثبت سرویس آمریکا(سیا) از فرح دیبا و جایگاهی که این سرویس برای فرح پس از فوت شاه باز کرده بود این احتمال را جدّی میدانیم که ارتباط فوق با سرویس اطلاعاتی آمریکا بوده است.»[77]
امیرارجمند و خانواده وی علاوه بر ارتباط با کشورهای کمونیستی، با مقامات کشورهای غربی هم ارتباطات بسیار خوبی داشتند. این ارتباط باید اینقدر نزدیک باشد که سفیر انگلیس در نامهای به مدیر مدرسه انگلیسیها در تهران درباره پذیرش شاهین فرزند لیلی امیرارجمند سفارش کرد.[78] همچنین نلسون راکفلر در نامهای به امیرارجمند از مجموعه اقداماتی که او درباره مسائل فرهنگی کودکان در ایران انجام داده بود ابراز هیجانزدگی و تقدیر کرد. ارسال چند کتاب کودک، نوار و صفحه برای راکفلر اینقدر ارزشمند بود که در گزارش ساواک به صراحت آمده که او آنها را در موزه شخصی خود قرار داده است.[79] راکفلر در سفری که در سال 1356 به ایران داشت، به همراه لیلی امیرارجمند از کتابخانههای کودک در کرمان و دیگر شهرهای استان بازدید به عمل آورد.[80] جدای از امیرارجمند، همسرش نیز ارتباط نزدیکی با غرب و به ویژه آمریکا داشت. ارسال نامه وابسته فرهنگی سفارت آمریکا در تهران به شاهرخ امیرارجمند(همسر لیلی) و همچنین ارسال مجله آموزش و پرورش که حاوی ترجمه مقالاتی برگرفته از مجلات حرفهای آمریکا بود نمونهای از این ارتباطات فرهنگی است.[81] در بهمن ماه 1354 از سوی ویلیام اف. دیمایر وابسته فرهنگی آمریکا اولین شماره مجموعه آموزش و پرورش برای شاهرخ امیرارجمند ارسال شد. این مجموعه حاوی مفاهیم و اندیشههای جدید در زمینه تعلیم و تربیت و همچنین مقالاتی بود که در آمریکا چاپ و با کمک کارشناسان ایرانی و آمریکایی در حوزه تعلیم و تربیت ترجمه شده بود. هدف از ارسال این مجموعه این بود که نیازهای علمی او و همفکرانش برآورده گردد، از ایشان خواسته شده بود ضمن بیان نظرات و پیشنهاداتش در حوزه تعلیم و تربیت کودکان، چنانچه او دوستانی دارد که میبایست نشریه را دریافت کنند معرفی نماید تا نسخهای برای آنها هم ارسال شود. نشریه مذکور هر سه ماه یکبار منتشر و دومین شماره آن در اردیبهشت سال 1355 منتشر شد.[82]
اخذ ایده از غرب و پیاده سازی آن در ایران
آن طور که ارتشبد فردوست در خاطراتش بیان کرده است لیلى امیرارجمند که با فرح پهلوی و دربار ارتباط نزدیک داشت، توسط دستگاههاى اطلاعاتى غرب جذب شده بود، گرایش او به گروههاى چپ، بیانگر انجام مأموریت آنها براى سرویسهاى جاسوسى غرب بود. مادر فرح پهلوى در رابطه با تغییرات اخلاقى که دخترش بعد از بازگشت به ایران پیدا کرده بود مىگوید: «فرح پهلوى، ابتدا تصمیم داشت براى همیشه در پاریس بماند، تحت تأثیر القائات رضا قطبى به طور ناگهانى به ایران آمد. در این سفر لیلى امیرارجمند نیز با فرح به تهران آمده بود. در فرح تغییرات کلى احساس مىشد. البته عجیب نبود، زیرا دخترى که در مدرسه ژاندارک تحصیل کرده و براى ادامه تحصیل به فرانسه رفته و همه دوران کودکى و نوجوانى و جوانى خود را تحت نظر معلمین و اساتید فرانسوى گذرانده، بایستى بدین گونه، تربیت غربى و فرانسوى پیدا کرده باشد.»[83] همچنین بعید نیست در زمانى که لیلى جهانآرا در سال 1342 جهت انجام پایاننامه تحصیلى، مدتى را در آمریکا گذراند، توسط سیا، یا MI6برای عملیات جاسوسى براى غرب انتخاب شده باشد.
از آنجا که یکى از سیاستهاى کلان فرهنگى رژیم پهلوى الگوپذیرى از غرب بود. کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان یکى از سازمانهاى فرهنگى بود که در دوره پهلوى با همین هدف ایجاد شد. کانون زیر نظر فرح پهلوى فعالیت مىکرد و در سراسر کشور شعبه داشت. ایده تشکیل کانون توسط لیلی امیرارجمند زمانی که او در دانشگاه رانگرز نیوجرسى در آمریکا تحصیل میکرد اخذ شد و این سرآغازی برای
پایهگذاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کشور بود. او این تفکر را از استادش آموخت: «پروفسوری داشتیم به نام مری گیور که ادبیات کودکان را تدریس میکرد. شاید الهامبخش معجزهای که در ایران به نام کانون انجام دادیم، او بود.»[84] ایشان همچنین در جایی دیگر از مصاحبهاش به سفرهایی که به چند کشور اروپایی داشته و از نزدیک کتابخانههای سیار را مشاهده و از آنها الگوبرداری کرده است اشاره و به صراحت بیان کرده که ایده تأسیس این کتابخانهها در ایران مدیون این سفرها بود که با دعوت و همکاری یونسکو انجام میگرفت. «مدیرکل یونسکو آمده بود ایران و من به عنوان مهماندار با او سفر میکردم، راجع به کانون با او صحبت کردم، یک دعوتنامه برای من فرستاد که از طریق یونسکو بروم فرانسه، آلمان و هلند و ببینم که چه کارهایی برای بچهها شده است. یک کتابخانهای بود نزدیک پاریس به اسم کتابخانه کَلِمر، یک شهر بسیار کوچکی نزدیک پاریس و آنجا اتفاقاً یکی از اولین کتابخانههایی که مال کودکان بود درست شده بود. در آنجا واقعاً کتابخانه بچهها بود. آنجا که من رفتم کتابخانههای سیّار را برای اولین بار دیدم که این دهکده کلمر کتاب را برای دهاتیهای خارج از دهکده میفرستاد، برگشتیم ایران گفتیم جاهایی که در دسترس نیست باید کتابخانه سیّار فرستاده شود. ایده کتابخانه سیّار این طوری به وجود آمد.»[85]
هدف کانون بر طبق اساسنامه آن عبارت بود از «پرورش فکری و ذوقی و اندیشه کودکان و نوجوانان و تقویت فضایل اخلاقی و توسعه معلومات آنان از طریق مواد خواندنی و وسایل سمعی و بصری.»[86] در یکی از اسناد دیگر ساواک درباره شخصیت امیرارجمند و هدف از تشکیل کانون این طور آمده که «مشارالیها زنی است فهمیده که جز خدمت به شاه و ملت نظر دیگری ندارد ویکی از هدفهای وی آرام کردن عواطف تند و سرکش نوجوانهاست...»[87]
اخذ تفکر غربی و اجرای آن بدون آن که با فرهنگ و سنت ایران بومی سازی شود، منتقدینی داشت. ناصر فکوهی در این باره بیان کرده است: «از اواخر دههی 1340، چرخش گسترده نظام سیاسی به سمت نظامی و امنیتی شدن آغاز شد. ایدئولوژی این بار با تمام وزن خود، از یک سو اسطورههای فاشیستی باستانگرایی و شاهنشاهی و از سوی دیگر تمایلات جنونآمیز به تقلید از غرب در شکلهایی کاملاً مبالغهآمیز را الگوی خود قرار داد.»[88] از نگاه منتقدین، کسانی که خود را مشتاق به فعالیتها و عملکرد کانون نشان میدهند نگاه نوستالژیک و نه واقع گرایانه به عملکرد کانون دارند که البته این نوع نگاه را خود لیلی امیرارجمند هم در کتاب «پسر و رود» که آن را ترجمه کرد به وضوح نشان داد. «آن روزهای کودکیام را که روی آب به سر بردم؛ فراموش نخواهم کرد. آن روزهای زیبا، با تمام طراوتشان هنوز در خاطرم زندهاند. آنچه را آن وقت دیدم امروز هنوز میبینم و هنوز وقتی به یاد آن روزها میافتم دوباره همان کودکی میشوم که وقتی بیدار شد از زیبایی دنیای آبها، که برای نخستین بار مشاهده کرد، به هیجان درآمد.»[89] علاوه بر اخذ ایده از غرب، افرادی از کشورهای غربی و به ویژه آمریکا و در رشتههای مختلف در کانون مشغول به کار بودند. دان لافون یکی از این افراد بود که مرکز تئاتر کانون را راهاندازی کرد. او با خاندان سلطنت در ارتباط بود.[90] ارتباط کانون با مقامات آمریکایی مستمر بود، به طوری که یکی از برنامههایی که در سفرهای مقامات آمریکایی به ایران انجام میشد علاوه بر بازدید از مکانهای دیدنی تهران، بازدید از کتابخانههای کانون پرورش فکری هم بود.[91] ضمن این که بخشی از ارتباطات کانون با سازمانهای بینالمللی از جمله یونیسف بود و آنچه آن سازمان در حوزه کودکان تصویب میکرد توسط کانون در ایران اجرا میشد.[92] در این حوزه کانون«مجمع بینالمللی ادبیات کودکان در خدمت آشنایی و همکاری جهانی» را با همکاری سازمان یونسکو در تهران تشکیل داد. این مجمع نشریهای با همین عنوان منتشر میکرد. یکی از طرحهای پیشنهادی کانون به مجمع مذکور «تأسیس مرکز بینالمللی اسناد و تحقیقات درباره ادبیات کودکان» بود. پذیرش این پیشنهاد شجاعالدین شفا معاون فرهنگی دربار شاهنشاهی و مدیرعامل کتابخانه پهلوی را بر آن داشت تا با ارسال نامهای به امیرارجمند با تمجید از اقدامات کانون پرورش فکری، از اقداماتی که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان انجام شده، تشکر کند.[93] اولین مجمع بینالمللی ادبیات کودکان در اردیبهشت ماه 1354 با شرکت 32 کارشناس و از 22 کشور تشکیل شد. برگزاری این مجمع بسیار اهمیت داشت، چرا که برای اولین بار مسائل ادبیات کودکان کشورهای رو به توسعه مطرح شد. از مهمترین تصمیمات مجمع انتشار مجموعهای از داستانهای مردم جهان با درون مایه دوستی و همکاری بود. جلد اول این مجموعه که در برگیرنده 15 قصه از داستانهای ملتهای مختلف بود در سال 55 منتشر شد. علاوه بر این متنها و نقاشیهایی برای انتشار مجموعه داستانهای فولکوریک و جشنهای مردم آسیا تهیه و به کشور ژاپن ارسال و در مجموعههای متعدّد به چاپ رسید، ترجمهی فارسی این مجموعهها در سال 55 در ایران منتشر گردید.[94]
در زمینه انتشار کتاب برای جوانان ونوجوانان و آشنایی آنها با فرهنگ و تمدن غرب هم کارهایی صورت گرفت. انتشارات کانون به عنوان یکی از اساسیترین بخشهای کانون برای نهادینه کردن فرهنگ غرب در بین جوانان ایران به انتشار کتابهای خارجی زیر نظر انتشارات آمریکایی فرانکلین روی آورد. در سال 1349 دو اثر خارجی «سرباز، کودک، دریا» اثر نون ویلیه و «کوههای سفید» اثر جام کریستوفر ترجمه و منتشر شد.[95] این موضوع دو هدف را دنبال میکرد؛ یکی این بود تا تجربیات دیگر نویسندگان خارج از کشور در اختیار نویسندگان ایرانی حوزه کودک و نوجوان قرار گیرد و دوم این که قشر کودک و نوجوان نسبت به محتواهای این کتابها آشنا گردند.[96] در حوزه رمانهای خارجی کتاب «ماجراجوی جوان» از پرتقال، «تیستو سبز انگشتی» و «پسر و رود»از فرانسه، «پولیانا و روشنایی کوهستان» از اسپانیا، «هوگو و ژوزفین» و «بابای شب»از سوئد، «فلفلی و آنتون» و «خواهران غریب» از آلمان، «ماجرای باورنکردنی پروفسور برانشتام» و «برکه آتش» از انگلیس و «مفرغ سازان» ، «لک لکها بربام» و «میگل» از آمریکا به چاپ رسید. البته همه کارها داستان و رمّان نبود، بلکه در حیطهی سرگذشتنامه نویسی کتابهای «توماس ادیسون» ، «زندگی و آثار فرانس شوبرت» و «داستان کودکی من» درباره (زندگی چارلی چاپلین) هم منتشر شد. با گذشت زمان مراودات فرهنگی با آمریکا روز به روز بیشتر میشد. به عنوان نمونه کانون، قرارداد ترجمه و چاپ پنج کتاب را با یکی از معروفترین مؤسسات انتشاراتی آمریکا منعقد کرد. طبق قرارداد منعقده میبایست کتابهای بستور، گل بلور و خورشید، ماهی سیاه کوچولو، عمو نوروز و قصه طوقی در آمریکا منتشر گردد. همچنین کانون با مؤسسه انتشاراتی آمریکایی به نامField Enterprises Educational Corporation قرارداد انتشار کتاب «بعد از زمستان در آبادی ما» را بست.[97]
علاوه بر این ارتباطات فرهنگی، و در واقع زیر نظر بودن توسط مؤسسات به اصطلاح فرهنگی آمریکایی، کانون با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین که شعبه اصلی آن در آمریکا بود ارتباط وثیق داشت. مؤسسهای کاملاً آمریکایی و هدف از تأسیس آن انتشار و گسترش فرهنگ آمریکایی به مردمان غیر آمریکا و از جمله خاورمیانه و ایران بود.[98]
مؤسسه فرانکلین با کمکهای مالی به کانون[99] و همچنین تأمین برخی از کتابهای مورد نیازش؛ به دنبال تأثیرگذاری در کانون و از جمله تأثیرگذاری بر دو قشر مهم جامعه یعنی کودک و نوجوان بود. اولین کتابهایی که کانون در مدارس توزیع کرد، کتابهایی بود که توسط این مؤسسه منتشر شده بود.[100] همچنین افرادی که در این انتشارات مشغول بودند با کانون پرورش فکری هم همکاری نزدیک داشتند. هرمز وحید، آذر شهابی، پرویز کلانتری، نورالدین زرین کلک و.... از جمله این افراد بودند.[101]
[1] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی7356، ص 2 و 10.
[2]. آرشیو مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، شماره رکورد 13446، کد بازیابی51103-پ؛ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج 2، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ دوم، 1369، ص 442.
[3] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 7356، ص 3.
[4] . همان آرشیو، شماره بازیابی 5891، ص 19-23.
[5] . همان، شماره بازیابی 27638، ص 191.
[6] . همان، شماره بازیابی 7356، ص 18.
[7] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هوشنگ نهاوندی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1384، ص 441.
[8] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی5891، ص3 و 42.
[9] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1383، ص 5.
[10] . روزنامه اطلاعات، شماره 12098، چهارشنبه مورخ 13 /7/ 1345، ص 15.
[11] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 27638، ص 190.
[12] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، پیشین، ص 148.
[13] . همان، ص 199.
[14] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ص 211.
[15] . احسان طبری، کژراهه، خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1366، ص 220.
[16]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، تهران، نشر نارمک، چاپ اول، 1380، ص 204.
[17] . اسدالله علم، یادداشتهای علم، ج 2، ویراستار علینقی عالیخانی، انتشارات مازیار- انتشارات معین، تهران، 1377، ص 100.
[18] . اسدالله علم، ج 2، ص 140؛ روزنامه اطلاعات، شماره 13353، سهشنبه مورخ 3 /9 /1349، ص 1.
[19] . اسدالله علم، ج 2، پیشین، ص 281 و 341.
[20] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرح پهلوی، ج 1، پیشین، ص 69 و 70.
[21] . اسدالله علم، ج 2، پیشین، ص 232.
[22] . همان، ج 5، پیشین، ص 351.
[23]. حکمت و سیاست، گفتگو با دکتر سید حسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، تهران، سازمان اسناد و کتابخانه ملی، 1393، ص 234 و 235.
[24] . احمد علی مسعود انصاری، پس از سقوط، سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 53.
[25] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، پیشین، ص182.
[26] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرح پهلوی، ج سوم، پیشین، 1393، ص 428.
[27] . اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوی، ج 3، تهران، مؤسسه انتشارات به آفرین، چاپ دوم، 1380، ص 1024.
[28] . نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، پیشین، ص 741.
[29] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، فرح پهلوی، ج 1، همان، 1387، ص 236.
[30] . اسکندر دلدم، ص 1029؛ حسین فردوست، ج 1، پیشین، ص 212.
[31] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، صفحات 164 و 165 و 166.
[32] . همان، ص 13.
[33] . همان، ص 14 و 15
[34] . همان، ص 14 و 15
[35] . همان، ص 16 و 17.
[36] . همان، ص 19 و 20
[37] . همان، ص 22.
[38] . همان، ص 3.
[39] . خسرو معتضد، 61 سال شاه، ج چهارم، تهران، نشر ثالث، چاپ اول، 1388، ص 2090.
[40] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 19 و 20
[41] . همان، ص 23.
[42] . همان، ص 41-44
[43] . همان، ص 47.
[44] . همان، ص 94.
[45] . همان، ص 26.
[46] . همان، ص 27.
[47] . همان، ص 30.
[48]. هما زاهدی عضو سازمان زنان و نماینده دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی بود. زمانی که ساواک مهر تایید کاندیداتوری او را برای مجلس شورای ملی امضاء کرد، درباره ویژگیهای او چنین نوشت: «فردی عیّاش و اهل قمار است ولی خدمات پدر و برادرش مویّد وفاداری وی به رژیم میباشد. اکثر اهالی محل سکونت او نسبت به وی نظر مساعد ندارند. ضمناً همیشه برای شرکت در جشنها به سفارت آمریکا دعوت میشود و دارای نشان تاجگذاری 2500 ساله میباشد.» او قبل از پیروزی انقلاب به آمریکا فرار کرد.(زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 33)
[49] . همان، ص 33.
[50] . همان، ص 70.
[51] . همان، ص 45.
[52] . همان، ص 65.
[53] . همان، ص 66.
[54] . همان، ص 72.
[55] . همان، ص 52-54.
[56] . همان، ص 67.
[57] . همان، ص 55- 57.
[58] . اسم اول ایشان حسینعلی بود و بعدها ایشان اسم خود را به شاهرخ تغییر دادند.
[59] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 58-62.
[60] . همان، ص 78 و79.
[61] . همان، ص 81.
[62] . نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، معماران عصر پهلوى، تهران، نشر ثالث- نشر آتیه، چاپ اول، 1379، ص 741.
[63] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، پیشین، ص 77 و 82.
[64] . همان، صفحات 97 و 101 و 102
[65] . همان، ص 86 و 109.
[66] . نجفقلی پسیان و خسرو معتضد، پیشین، ص 749.
[67] . کارنامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دوره سوم، شماره 10، مورخ 30 /10 /1349، ص 1 و 2.
[68]. زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 83؛ روزنامه اطلاعات، شماره 13393، دوشنبه مورخ 21 /10 /1349، ص 4.
[69] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 85 .
[70] . همان، ص 90.
[71] . همان، ص 112 و 113.
[72] . همان، ص 110
[73] . همان، ص 125.
[74] . حسین فردوست، ج 2، پیشین، ص 445.
[75] . زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 133.
[76] . همان، ص 133.
[77] . الهام ملکزاده، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۲، ص 442 و 443.
[78] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 27638، ص 253.
[79] . همان، ص 251.
[80] . کارنامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دوره دهم، ش8، آبان 1356، ص 2 و 18.
[81] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 7356، ص 119-122.
[82] . همان، شماره بازیابی 7356، ص 18.
[83] . فریده دیبا، دخترم فرح، روزنامه کیهان، 15 / 2 / 1382، ص 3.
[84] . بازخوانی پرونده تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، گفتگو مهدی آقازمانی با لیلی امیرارجمند، رسانه افق ایران youtube.com/watch؛ مصاحبه رضا گوهرزاد با لیلی امیر ارجمند، www.andisheh.tv
[85] . همان
[86] . نخستین کارنامه هفته کتاب از 24 آبان تا آخر آبان1344، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1344، ص 1-7.
[87]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 84765، ص231؛ زنان دربار به روایت اسناد ساواک، لیلی امیرارجمند، ص 135 و 136.
[88]. ناصر فکوهی، «کانون پرورش فکری و کژفهمی پایهای در امر فرهنگ»، تهران، مجله فرهنگی و هنری آنگاه، ش 2، بهار 1396، ص 34.
[89] هانری بوسکو ، پسر و رود، ترجمه لیلی امیرارجمند، تهران، سازمان انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 2535، مقدمه کتاب.
[90] . کهن دیارا، خاطرات فرح پهلوی، فرزاد، چاپ دوم، 1388، ص 143.
[91] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هوشنگ نهاوندی، پیشین، ص 446.
[92] . گفتگوی مهدی آقازمانی با حسین سماکار در Youtuo.com/watch
[93] . آرشیو سازمان و اسناد کتابخانه ملی، شماره پرونده 24738-264.
[94] . کارنامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دوره 8، ش 12، اسفندماه 1354، ص 3
[95] . گزارش سالانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1349، پیشین، ص 22 .
[96] . سیروس طاهباز، «کوششهای کانون در گسترش کتاب و کتابخوانی در ایران»، کارنامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دوره 7، شماره 9، آذرماه 1353، ص 18
[97] . گزارش سالانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1348، پیشین، ص 12.
[98] . جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به؛ «فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران» کیهان، س 75، ش ۲۱۶۰۰، مورخ ۲۷ فروردین ۱۳۹۶.
[99] . آرشیو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، « کتابخانههایی برای کودکان ایران»، لیلی امیرارجمند، ص 2.
[100] . روزنامه اطلاعات، شماره 12792، پنجشنبه مورخ 26 /10 /1347، ص 25.
[101] . محمد دیدار، بیست سال تلاش، کندوکاوی در اهداف و فعالیتها شورای کتاب کودک از سال 1341 تا 1361، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1367، ص 168.
عکس اهدایی فرح به لیلی امیرارجمند در دوران جوانی
لیلی امیرارجمند به اتفاق خانواده
لیلی امیرارجمند در کنار دوستان خارجی
لیلی امیرارجمند در کنار دیپلمات آمریکایی
لیلی امیرارجمند در کنار فرح پهلوی در یک مراسم
لیلی امیرارجمند در کنار فرح پهلوی
لیلی امیرارجمند در کنار کارکنان سفارت آمریکا
لیلی امیرارجمند در کنار محمدرضا پهلوی در یک دیدار رسمی
لیلی امیرارجمند در یک مراسم رسمی در کنار فرح
لیلی امیرارجمند
لیلی امیرارجمند، فرح پهلوی و اردشیر زاهدی
تعداد مشاهده: 11573