پاسخ به یک شبهه: علامه طباطبایی و انقلاب اسلامی
تاریخ انتشار: 23 آبان 1403
چکیده
ایجاد شبهه پیرامون انقلاب اسلامی و شخصیتهای انقلابی، از جمله اقداماتی است که جریان ضدانقلاب در سالهای اخیر از طریق ان به دنبال ایجاد تشکیک در اذهان مردم و خصوصاً طرفداران نظام میباشد. این مساله علاوه بر قدسیزدایی از جمهوری اسلامی، تلاشی است برای اعتبارزدایی از شعارها و آرمانهای اسلامی انقلاب که حضرت امام منادی آن بودند. مقالهای که در ادامه آمده است، نقد و بررسی اطهارات و ادعاهایی محسن کدیور راجع به علامه طباطبایی در خصوص انقلاب اسلامی است. رجوع به اسناد مبارزاتی علامه طباطبایی، اظهارات نزدیکان و اعضای خانواده ایشان نشاندهنده همراهی علامه با نهضت امام خمنی بوده و ادعاهای محسن کدیور فاقد اعتبار تاریخی میباشد. در بخش اول مقاله ادعای کدیور مطرح شده و در بخش دوم میزان اعتبار و اصالت آن مورد بررسی قرار گرفته است.
کلیدواژه: علامه طباطبایی، انقلاب اسلامی، محسن کدیور، شبههافکنی، جریانسازی
مقدمه
در سی و پنجمین سالگرد رحلت مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی[1] (۱۲۸۱ تبریز، ۲۴ آبان ۱۳۶۰ تهران) محسن کدیور طی چهار یادداشت در سایت خود[2] تلاش کرده است ایشان را، «عالمی ضد انقلاب» معرفی کند. وی در پاورقی یادداشت چهارم، راجع به مطالبش در این خصوص و تاریخ نشر آنها مینویسد:
«مطلب اول یادداشت کوتاهی بود به مناسبت سالروز شهادت علی قدوسی دومین دادستان کل انقلاب اسلامی و داماد آقای طباطبائی با عنوان «اولین شهید این انقلاب، اسلام بود» ۱۳ شهریور ۱۳۹۵. دومین مطلب مقالهای بود با عنوان «چرا اولین شهید این انقلاب، اسلام بود؟» ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ در پاسخ به واکنش دوست گرامی محمدحسین قدوسی. سومین مطلب مقالهای بود با عنوان «این انقلاب یک شهید دارد، و آن هم اسلام است» ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ در شرح نخستین سند مکتوب از این عبارت در کتاب محمدرضا حکیمی و پاسخ به دومین واکنش محمد حسین قدوسی. مطلب چهارم مقالهای بود با عنوان «در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد و آن اسلام بود» ۲۴ آبان ۱۳۹۵ مبتنی بر مستندات تازه و اطلاعات نو.»[3]
وی در این چهار یادداشت بهرغم ایراداتی که نزدیکان مرحوم علامه از جمله نوه و دختر ایشان مطرح کردهاند، میکوشد اثبات کند که علامه طباطبائی نقل قول زیر را بیان کرده است:
«در این انقلاب یک شهید واقعی بود که مظلومانه هم شهید شد و آن اسلام بود»
خانم نجمهسادات طباطبائی دختر علامه و همسر شهید قدوسی انتساب این نقل قول به علامه طباطبائی را کاملاً دروغ و ساختگی میداند. وی انقلابی بودن معروفترین شاگردان علامه از قبیل شهید دکتربهشتی، شهید استاد مطهری، آیتالله جوادی آملی و.. را نشان دهنده موافقت مرحوم علامه با مبارزه علیه رژیم پهلوی میداند. خانم طباطبائی در ساختگی بودن این نقل قول میگوید:
«من به گویندگان این کلام کاری ندارم و ممکن است آنها اشتباه کنند؛ اما این ادعا بدون تردید دروغ است و شواهد بسیاری برای دروغ بودنِ آن وجود دارد. مهمترین شاهد اینکه آن موقع اصلاً علامه از شهادت شهید قدوسی مطلع نشد؛ به دلیل اینکه شهادت ایشان و حتی شهادت شهدای هفت تیر در آخرین روزها و ماههای زندگی پدرم بود و آن روزها حال ایشان به شدت نامساعد بود و حواس ظاهری ایشان در جای خودش نبود و ما و همسر علامه با دقت و مراقبت بسیار مواظبت میکردیم که ایشان از این حوادث ناگوار مطلع نشوند و حتی اگر کسی به عیادت ایشان میآمد از قبل سفارش اکید میکردیم که مبادا ناخواسته حرفی در این رابطه بزنند.»[4]
محمدحسین قدوسی فرزند شهید قدوسی نیز ضمن تأیید مطالب خانم نجمهسادات طباطبائی در مورد بیخبری مرحوم علامه از شهادت شهید قدوسی، نقل قول ادعایی محسن کدیور را دروغ میداند:
«مرحوم علامه طباطبائی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادتها و حوادث تلخ به ایشان داده نمیشد و میهمانانی که نزد او میرفتند قبل از ورود توسط همسر علامه آگاه میشدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این بود نیز به او داده نشد. همسر مرحوم علامه اکنون زنده است و چندی قبل در مصاحبهای این مسئله را اعلام کرده است. بنابراین در عین احترام به گویندگان خبر ، اصل خبر نمیتواند درست باشد.»[5]
محسن کدیور مدعی است که علامه طباطبایی در جلسهای در ییلاق آقای طباطبائی ذوالمجد قمی از وکلای مرفه دادگستری در روستای جابُن دماوند در نیمه اول پاییز ۱۳۶۰، در پاسخ تسلیت ذوالمجد به نمایندگی از «محفل اهل تأویل» به مناسبت شهادت علی قدوسی دامادش، در حضور آقایان عیسی سپهبدی، محمدتقی فلسفی و سید مصطفی محقق داماد جمله فوق را بیان کرده است. کدیور در 4 یادداشت که در بالا به آنها اشاره شد، ادعا میکند که علامه طباطبائی منتقد انقلاب اسلامی بوده و روش کشورداری امام خمینی(ره) را تأیید نمیکرده است. وی با رجوع به تاریخ ریشه این مخالفت را به قبل از پیروزی انقلاب باز میگرداند. از جمله ادعاهای وی در این یادداشتها عبارتند از:
●
●
●
●
●
●
●
نگاهی به زندگی و فعالیتهای آیتالله طباطبائی در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و نوع رابطه خاص حضرت امام با ایشان، بیاعتباری ایرادات کدیور را نشان میدهند. پیش از بررسی فعالیتهای مرحوم علامه قبل از انقلاب باید به این نکته اساسی توجه داشت که ارزیابی صحیح و منصافانه از هر عالم یا شخصیت سیاسی- فرهنگی صرفاً براساس شرایط زمانی و مکانی که در آن قرار دارد و نیز نوع رسالتی که آن شخصیت برای خود تعریف کرده، قابل تحقق است. با این نگاه علامه طباطبائی از عالمانِ دینی برجستهای است که نقش بیبدیلی در ترویج تفسیر و فلسفه در حوزههای علمیه شیعه داشته است. تولید آثار فاخر علمی و تربیت شاگردان اندیشمند مهمترین دستاورد عینی علامه در عمر پربرکتش بوده است. نگاهی به حیات ایشان نشان میدهد که مرحوم علامه در کنار این دو امر خطیر به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز توجه داشته است. تألیف کتاب راجع به حکومت اسلامی به فارسی و عربی بیانگر دغدغهمند بودن ایشان در خصوص مباحث تئوریک اسلام سیاسی است. در عرصه میدانی نیز وی با حمایت صریح و روشن از آرمان فلسطین و امضای برخی اعلامیههای جریانساز در جریان انقلاب مواضع خود در حمایت از انقلاب را نشان داده است.[6]
علامه با توجه به جایگاه علمی که داشتند در جریان مبارزه دفاع از مرزهای ایدئولوژیک را مهمترین تکلیف خود دانسته و مبارزه فرهنگی را مقدم بر حضور سیاسی و میدانی میدانسته است. این رویکرد به معنای نفی مبارزه سیاسی از سوی ایشان نبود، بلکه به معنای تولید محتوا و پشتوانه علمی و فرهنگی برای استمرار مبارزه سیاسی بوده است. توجه علامه به مبارزه فرهنگی و تولید آثار فاخر شیعی هنگامی آشکارتر میشود که بدانیم در دوره پهلوی علاوه بر فرهنگِ غربی که حاکمیت مروج آن بود، سایر اندیشههای آن روز مانند دیدگاههای ماتریالیتسی، گروههای التقاطی چپ، لیبرالیسم و حتی اندیشههای کسانی مانند احمد کسروی، مبانی اعتقادی اسلامی را به چالش کشیده بودند. به همین دلیل به موازات گروهها و جریانهای دینیای که فعالیت سیاسی را در اولویت قرار داده بودند، افرادی مانند علامه طباطبائی، علامه جعفری و... در عرصههای علمی از کیان شیعی دفاع میکردند. با توجه به آنچه که گفته شد باید مبارزه روحانیت با رژیم پهلوی را در دو جبهه دانست؛ نخست عرصه سیاسی که بسیاری از علما و روحانیون در آن فعال بوده و توانستند حرکت امام را بهتدریج تبدیل به یک انقلاب سیاسی کنند. این طیف از روحانیون با حضور میدانی نقش فعالی در مبارزه داشته و برای تحقق آن مجبور به تحملِ حبس و تبعید و شکنجه و حتی شهادت نیز شدند. جبهه دیگر جبهه فرهنگی بود که با تولید محتوا، حرکت جبهه اول را تقویت میکرد . علامه طباطبائی را باید از طیف علمای گروه دوم دانست.[7] به تعبیر مرحوم آیتالله مهدویکنی: «حرکت انقلاب که در حوزه علمیه قم به راه افتاد و به پیروزی انقلاب اسلامی منتهی شد، دو رکن و دو مبدأ سیاسی ـ فرهنگی داشت: یکی از این دو، شخصیت و آموزشهای حضرت امام بود و دیگری مرحوم علامه طباطبائی که یکی صبغه سیاسی و دیگری صبغه فرهنگی داشت و هر دو مکمل یکدیگر بودند.»[8]
مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای (مدظله العالی) بر همین اساس در خصوص برخی جریانهای روحانی در دهه چهل شمسی میفرمایند:
«برخی روحانیان سیاستاندیش و مبارز معاصر مانند شهیدان بهشتی و مطهری، اولویت را در مبارزه فرهنگی(روشنگری دینی و فکری) تشخیص داده بودند و از این رو در خط مقدم مبارزه سیاسی حضور چشمگیری نداشتند.»[9]
آیتالله العظمی عبدالله جوادی آملی از شاگردان علامه طباطبائی، ضمن تأیید نقش فرهنگی علامه، درباره همراهی استادش با نهضت امام خمینی(ره) میفرمایند:
«وقتی انقلاب اسلامی از حوزه علمیه قم شروع شد، از 15 خرداد به بعد اوج گرفت. [علامه طباطبائی] در جلساتی که مراجع تشکیل میدادند حضور داشت، اظهار نظر میکرد، همکاری میکرد، اعلامیههایی که مراجع منتشر میکردند امضا میفرمود، امضای ایشان در پای اعلامیهای که مراجع علمی قم داشتند مشهود است. در جلسات سیاسی حضور داشتند. در نشر افکار انقلابی سهم داشت، بُعد فرهنگی انقلاب را بیش از دیگران به عهده میگرفت. تا آنجا که مزاجشان مساعد بود، تا آنجا که امکانات مزاجی داشتند، در اصل انقلاب و در متن انقلاب بودند، مخصوصاً در بعد فرهنگی انقلاب. وقتی انقلاب با بعد فرهنگیاش عرضه شود میتواند صادر شود، زیرا انقلاب، انقلابی است مکتبی و اگر مکتب عرضه شد، انقلاب هم عرضه میشود. بنابراین [علامه] سهم خود را در انقلاب تا آنجا که میسر بود ایفا کرد.»[10]
مرحوم آیتالله سیدهادی خسروشاهی نیز معتقد است که علامه با پرورش شاگردان مبارز، نقش بیمانندی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته است. ایشان میگوید:
«پیش از حوادث 15 خرداد و در مسائل مربوط به انجمنهای ایالتی و ولایتی و پس از فاجعهی قتل عام مردم در 15 خرداد، استاد علامه همیشه طرف مشورت مراجع عظام بود و در جلسات این بزرگان شرکت میکرد و حتی در بعضی از اعلامیههای مشترک مراجع عظام قم امضای ایشان هم هست. اما پس از آنکه اعلامیهها و بیانیهها تک امضایی شد، ایشان به طور مستقل اعلامیهای ندادند، ولی سکوت هم نکرده بودند و به هر نحو مقدور، با مراجع و کلیت روحانیت مبارز هماهنگی داشت و اغلب روحانیون مبارز مانند شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح، قدوسی و آقای مهدویکنی و غیرهم همه شاگردان علامه طباطبائی بودند و بدون شک تربیت فکری - معنوی این آقایان توسط علامه طباطبائی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت.»[11]
مرحوم آیتالله محمدتقی مصباح یزدی نیز در این زمینه گفته است:
«علامه طباطبائی در مسائل انقلاب اسلامى هم نقش مهمى داشته است زیرا این حرکت بزرگ قبل از آن که سیاسى و اجتماعى باشد، فرهنگى بود و براى پیروزى چنین انقلابى به فعالیت فرهنگى مستمرى نیاز بود و علامه طباطبائی در تقویت این بُعد انقلاب بسیار تأثیرگذار بوده است. شاهدش این است که بسیارى از مسئولین بزرگ نظام جمهورى اسلامى ایران از شاگردان ایشان هستند و از افکارشان الهام گرفتهاند. آن زمانى که کمتر صحبتى از حکومت اسلامى به میان مىآمد، مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود یعنى المیزان و نیز در برخى آثار دیگرش این موضوع مهم را مطرح کرد و مقالاتى به قلم ایشان در سالهاى اختناق سیاسى رژیم پهلوى درباره زعامت و رهبرى منتشر شد که براى تبیین مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مىروند.»[12]
بنابراین میتوان گفت علامه از دو جهت در امر پیشرفت انقلاب اسلامی ایفای نقش کرد: اول مشارکت در جلسات مشورتی با علما و مراجع که گاه به اخذ تصمیمات مهم یا صدور اعلامیه ختم میشد، که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد؛ دوم تبیین مبانی فکری انقلاب اسلامی توسط آیتالله سید محمدحسین طباطبائی.
با توجه به آنچه که گفته شد، نگاهی به زندگی علامه طباطبائی میتواند زوایای بیشتری از فعالیتها و روش مبارزه ایشان را آشکار کرده، شبهات محسن کدیور را نیز پاسخ دهد. با وجود اسناد، روایتها و شواهد متعدد که همگی حاکی از همراهی علامه طباطبائی با نهضت امام خمینی(ره) است، هرگز نمیتوان با نسبت دادن یک جمله - که آن نیز سندیت کافی ندارد - دیدگاه علامه را نسبت به انقلاب اسلامی تفسیر کرد. به عبارت دیگر نوع نگاه علامه طباطبائی نسبت به انقلاب اسلامی را باید از مشی عملی وی تشخیص داد نه یک جمله بدون سند یا با سندیت ضعیف. حال اینکه شواهد و قرائن و اظهارات خانواده مرحوم علامه مطلب ارائه شده را از اساس دروغ میداند.
علامه و رژیم پهلوی
علامه طباطبائی از دهه 30 در دایره علمای مطرح حوزه علمیه قم شناخته میشد و بهخاطر جایگاه عالی، بعضاً فعالیتهای ایشان مورد رصد مأموران امنیتی رژیم پهلوی قرار میگرفت. منبع امنیتی رژیم در گزارشی به تاریخ 22 /12 /1335 «آقای سیدمحمدحسین طباطبائی قاضی» را یکی از مراجع درجه دوم معرفی میکند که حدود سیصد نفر طلبه در درس خارج وی حضور مییابند. همین سند تعداد طلاب حاضر در درس خارج امام خمینی(ره) را در همان تاریخ 500 نفر عنوان کرده است. این مساله نشان میدهد که برخلاف عقیده کدیور درس فلسفه امام تحت تأثیر علامه قرار نگرفته است. در سند میخوانیم:
«طلابی که در محضر درس هر یک از علما شرکت میکنند، به نحوهی انحصار نیست، بلکه در محضر درس چند مـــدرس شرکت میکنند؛ زیرا بعضی از مدرسین در فقه سلطه دارند و بعضی در اصول، قدرت بیان و تحقیق دارند و بعضی در علوم معقول واردتر [هستند].»[13]
همین منبع در ادامه «علمایی که به عامل اجتماعی هم علاقهای دارند» را بدین شکل معرفی میکند: «1- آقای سید کاظم شریعتمداری؛ 2- آقای حاج آقا روحالله خمینی؛ 3- آقای سید محمدحسین قاضی طباطبائی» و تصریح مینماید: «عموم علما و مدرسین مخالف کمونیسم هستند ولی به دستگاه حاکمهی کشور هم اعتقادی ندارند.» این گزارش در ادامه به فعالیتهای علامه در مقابله با افکار چپ اشاره کرده، مینویسد: «هفتهای یک نفر در محضر آقای سید محمدحسین قاضی (طباطبائی)... برای تنظیم مقالات و تحقیق و انتقاد در عقاید مادی اجتماعی [حاضر است] و بحث و گفتوگو صورت میگیرد و به همین جهت معظمله تألیفات متعددی در این زمینه دارد.»[14]
بیتردید همراهی شخصیتی چون علامه با دستگاه پهلوی، میتوانست برای رژیم مشروعیتزا باشد. از این رو نمایندگان شاه کوشیدند با حربههای مختلف، علامه را به دستگاه پهلوی نزدیک کنند. آیتالله شهید فضلالله محلاتی در این باره میگوید:
«در زمان دکتر [علی] امینی که نخستوزیر بود، یک وزیر مشاور در امور مذهبی به نام شریفالعلماء داشت. آن موقع میخواستند دانشگاه اسلامی را به وجود بیاورند و چیزی نظیر دانشگاه الازهر درست بکنند که مرجعیت و روحانیت در اختیار خودشان باشد و در مقابل حوزهی علمیهی قم صفآرایی بکنند. رفتند سراغ علامه طباطبائی تا ایشان را راضی کنند که ریاست آن را بپذیرد ولی ایشان قبول نکرد.»[15]
یکبار دیگر نیز پیشنهاد دستگاه مبنی بر ریاست بر دانشگاه اسلامی به علامه طباطبائی رسید. دکتر سید حسین نصر ریاست دانشگاه آریامهر در این مورد میگوید:
«رفتم قم با علامه صحبت کردم. علامه به هیچوجـــه من الوجوه زیر بار این چیزها نمیرفت، هرچه گفتم فقط اسمتان باشد و همان معارفی که شما میخواستید اشاعه بدهید و افرادی مثل مطهری تربیت کردید، آنجا میتوانید به صورت خیلی وسیعتری این کار را بکنید. شما ۴۰۰ شاگرد در مدرسهی فاطمیهی قم دارید. علامه طباطبائی ۲۰ سال استاد من بود. مثل پدر من بود. ما با هم خیلی خیلی نزدیک بودیم... به هرحال ایشان به هیچوجهی قبول نکرد. من هم راستش را بخواهید شخص دیگری را سراغ نداشتم.»[16]
علامه طباطبائی و نهضت اسلامی
یکی از مهمترین اقدامات رژیم پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی تصویب «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» در مهر 1341 در دولت اسدالله علم بود. به گفته آیتالله علی احمدیمیانجی، در این ماجرا علامه طباطبائی همپای سایر علما در جلسات متعدد حضور داشت:
«هنگام شروع این جریانات همهی علمای قم بودند؛ همهی آنها به جلسات دعوت میشدند؛ به یاد دارم علامه طباطبائی نیز در آن جلسات دعوت شده بود، با آنکه ایشان فرموده بودند در گود سیاست نیستم [ولی] در جلسات دعوت میشدند تا شاه نتواند کاری انجام دهد.»[17]
چندی پس از عقبنشینی دولت در ماجرای لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی طرح فرمایشی دیگری با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» مطرح شد و در 6 بهمن 1341 به همهپرسی گذاشته شد. پس از اتمام رفراندوم ساختگی، اسدالله علم نخستوزیر شاه مأمور شد تا لوایح انقلاب سفید را اجرایی کند. از این رو در اولین گام پیاده سازی بندهای انقلاب سفید در 12 اسفند 1341 لایحهی حق انتخاب شدن و نمایندگی زنان در مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد. به دنبال تصویب این لایحه، امام خمینی(ره) مراجع قم را به منزل خود دعوت کردند تا با مشورت یکدیگر، تصمیم واحدی اتخاذ نمایند؛ علامه طباطبائی از جمله کسانی بود که به دعوت امام در این جلسهی حضور داشت. علما در منزل امام پیرامون مسائل مهم روز به مذاکره و مشورت نشستند و سرانجام بیانیهی مفصلی با امضای ۹ نفر از علما صادر شد که نام «محمدحسین طباطبائی» نیز در انتهای این بیانیه دیده میشود.[18] آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی با اشاره به روزهای پایانی سال 1341، دربارهی آثار صدور اعلامیهی مذکور میگوید:
«از جمله حوادثی که در این ایام بعد از وقایع ماه رمضان اتفاق افتاد، صدور اعلامیهای بود با امضای نُه نفر از مراجع و علمای طراز اول حوزه که با اجتماع و تشکیل جلسه این بزرگواران در منزل امام آماده شد. این اعلامیه پس از آن همه بیحرمتیهای رژیم و نطق ننگین شاه در قم و رعب و وحشتی که به وجود آمده بود و یأس و ناامیدی از ادامهی راه و مبارزه که همگان را فراگرفته بود، در دمیدن روح امید و مبارزه به کالبد نیمهجان انقلاب بسیار مؤثر واقع شد.»[19]
بدین ترتیب علامه طباطبائی در کنار سایر علما، با رهبری امام خمینی(ره) موفق شدند در این برهه زمانی روح تازهای در کالبد حوزه دمیده و فضای جامعه را نسبت به رخدادهای روز حساس کنند. با ترسیم استراتژی مبارزه توسط امام بعد از فاجعه مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 شور دینی با شعور سیاسی پیوند خورد و دستههای عزاداری به میتینگهایی علیه رژیم شاه مبدل شد. در پی سخنرانی پرشور امام در عصر عاشورا، شاه تصمیم گرفت با دستگیری رهبر نهضت، اعتراضات را خاموش کند. از اینرو مأموران رژیم پهلوی در نیمه شب 15 خرداد 1342 امام خمینی(ره) را دستگیر کرده و تحت الحفظ از قم به تهران بردند. همزمان آیتالله سید حسن قمی در مشهد و آیتالله شیخ بهاءالدین محلاتی در شیراز بازداشت شدند.[20]
با انتشار خبر دستگیری امام، علما و روحانیون قم از جمله علامه طباطبائی در منزل آیتالله حاج سید احمد زنجانی جلسهای مشورتی تشکیل دادند. اوضاع به قدری خطرناک بود که برخی از مدعوین پیش از حضور در جلسهی مذکور وصیتنامهی خود را نیز نوشته بودند.[21] به گفتهی آیتالله محمدعلی گرامی که آن روز در جمع علما حضور داشت، بین بزرگان دربارهی چگونگی واکنش به رخدادها اختلاف بود که همین موضوع موجب رنجش گروهی از روحانیون جوان شد، بهطوری که یکی از آنها خطاب به آقایان گفت: «خاک بر سر ما کنند که شما بزرگان ما هستید!» و دیگری فریاد برآورد: «شما برای ریاست و دستبوسی اینجا نشستهاید.»[22] به روایــت آیتالله سید حســن طاهری خرم آبادی در نهایت جمعی از آقایان «از جمله آقای [سید محمد] محقق داماد، آقای [علامه]طباطبائی، آقای حاج آقا مرتضی حائری و آقای [هاشم]آملی، همگی پیاده به طرف حرم راه افتادند و ما هم پشت سرشان حرکت کردیم. هنگامی که وارد صحن شدیم، دیدیم که جمعیت در صحن هستند. حاج آقا مصطفی هم هنوز در صحن حضور داشت...»[23] با حضور علما در صحن حضرت معصومه(س)، مردم شور و حال بیشتری گرفتند و فریاد «یا مرگ یا خمینی» بالا گرفت. علما ساعاتی در صحن ماندند و سپس به منزل بازگشتند.
با طولانی شدن بازداشت امام خمینی(ره)، علامه طباطبائی که در آن مقطع نگران وضعیت ایشان بود به همراه تنی چند از علما جهت پیگیری وضعیت امام و اعتراض به شاه، رهسپار تهران شد. در بخشی از یک اعلامیه که جمعی از روحانیون تهران دربارهی بازداشت امام و مهاجرت علما به تهران منتشر کردند، ضمن تجلیل از «مبارزهی اصیل و پردامنهی حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی و سایر آیات عظام و حجج اسلام» آمده بود:
«مجدداً جامعهی روحانیت رهبری نهضت آزادیبخش ملت برای حکومت قانون را به عهده گرفتند. اینک از جهت قدردانی و سپاسگزاری ملت مسلمان ایران و برای ضبط در تاریخ، نام مبارک جمعی از این آقایان [که در حمایت از امام خمینی(ره) به تهران مهاجرت کردند] ذیلاً یادآوری میشود: از قم: حضرت آیتالله العظمی آقای نجفی مرعشی، آیتالله شیخ مرتضی حائری، آیتالله آقای سید محمدحسین طباطبائی...»
در این فهرست، اسامی آیات شیخ محمد صدوقی، روحالله کمالوند، سید مهدی یثربی، حاج سید حسین بحرالعلوم، شیخ عبدالرسول قائمی، شیخ حسینعلی منتظری، حاج آقا سید حسین خادمی و ... نیز دیده میشد. در انتهای این اعلامیه با اشاره به مهاجرت علما به تهران تصریح شده بود: «علمای اسلام و مراجع عالیقدر اثبات نمودند که برای صیانت [از] قوانین و نوامیس دین مقدس اسلام از هرگونه فداکاری دریغ ندارند؛ ما منتظریم که با یاری پروردگار عاجلاً به مقاصد عالیه نائل شوند.»[24]
تجمع علما در مرکز، رژیم را به وحشت انداخت. با آغاز هجرت علما به تهران، ساواک گزارش داد: «اخیراً روحانیون شهرستانها... به تهران هجوم آورده و قصد دارند که اینجا جلساتی تشکیل داده و پس از مشاوره تصمیماتی بگیرند... با این ترتیب انتظار میرود که بهزودی مجمع بزرگی از روحانیون شهرستانها در تهران تشکیل شود.»[25]
آیتالله محمدعلی گرامی از شاگردان علامه و مترجم «المیزان» دربارهی اهمیت هجرت علما به تهران و تأثیر آن در تسریع آزادی امام خمینی(ره) میگوید:
«این هجرت کار مهمی بود؛ چون علمای بلاد همه تکان خوردند و علاوه بر این وجههی خارجی مثبتی داشت... گرچه علما به نتیجهی فوری نرسیده بودند ولی همین هجرت علما به اضافهی قیام ملی در ایام نیمهی خرداد موجب آزادی امام شد.»[26]
مسیر همراهی علامه طباطبائی با امام خمینی(ره) پس از آزادی امام در 15 فروردین 43 امتداد داشت. ایشان گاه در جلسات علمای قم که به ابتکار امام تشکیل میشد حضور مییافت و بعضاً در امضا و تأیید اعلامیههای مشترک علما نیز اعلام آمادگی میکرد. در سال 1343 و در نخستین سالگرد قیام 15 خرداد، امام خمینی(ره) تصمیم داشتند اعلامیهی مشترکی صادر کنند. متن اعلامیه پس از نگارش به امضای علامه طباطبائی رسید و آیتالله نجفی و آیتالله میلانی نیز آن را امضا کردند اما آقای شریعتمداری از امضای اعلامیهی مذکور خودداری کرده و با این اقدام موجب ناراحتی امام و علما شد.[27] در بخشی از اعلامیه مشترک علما به مناسبت اولین سالگرد 15 خرداد 1343آمده بود:
«واقعهی 15 خرداد ننگ بزرگی برای هیئت حاکمه به بار آورد. این واقعه فراموش شدنی نیست. تاریخ آن را ضبط کرد. آیا ملت مسلمان چه جرمی مرتکب شده بود؟ زنها و اطفال صغیر چه گناهی کرده بودند؟ چرا آنها را به مسلسل بستند؟ علمای اسلام و خطبای مذهبی چه جرمی داشتند؟ گناه آنها دفاع از حق بود؛ دفاع از قرآن کریم بود. به جرم نصایح مشفقانه و صلاحاندیشی اهانت شدند، به حبس کشیده شدند، محصور گردیدند، مبتلا به مصایب شدند... ما از واقعهی 12 محرّم (15 خرداد) خجلت میکشیم. واقعهی شوم 15 خرداد و مدارس علمی، فیضیه و غیر آن، پشت ما و هر مسْلم غیرتمند را میشکند؛ تا هیئت حاکمه چه عقیده داشته باشد! ملت اسلام این مصیبت را فراموش نمیکند. ما روز 12 محرّم را عزای ملی اعلام میکنیم.»[28]
علامه طباطبائی در سالهای اولیهی نهضت تا آنجا که میتوانست در جلسات مشورتی نیروهای مبارز شرکت میکرد. در همین رابطه سندی با موضوع «مشاوره دربارهی امور سیاسی [به]وسیلهی علما و آقای [محمدتقی]شریعتی و سید محمدعلی میلانی» موجود است. بنا بر گزارش ساواک، این جلسه در تاریخ ۴/۵/۱۳۴۳ به پیشنهاد آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی برگزار شده بود. در این جلسه علامه ضمن یک سخنرانی کوتاه از لزوم اتحاد حوزه و دانشگاه در مبارزه صحبت کرد. در گزارش ساواک دربارهی این جلسهی مهم که در مشهد برگزار شد آمده است:
«تشکیل جلسهای دربارهی مشاورهی امور سیاسی مورد مذاکره در کنگرهی علما در مشهد با آقای شریعتی که قرار بود در شب جمعه تشکیل شود، به شب یکشنبه 4 /5 /43 موکول شد. این جلسه در شب مورد ذکر با شرکت آقای [محمدتقی] شریعتی و علی شریعتی و... آقای سید محمدعلی میلانی به نمایندگی از طرف آیتالله میلانی و پسر آقای قمی و علامه طباطبائی و چند شیخ و معمم دیگر تشکیل شد. ابتدا آقای علامه طباطبائی مختصری از مبارزهی علما در قم و سایر نقاط دیگر ایران و همدستی دانشجویان در مبارزه با آنها و اینکه امروز عالم و متجدد همه باید روی اصول سیاسی مبارزه کنند و همدوش باشند، صحبت نمودند...» [29]
در 21 مهرماه 1343دولت لایحهی کاپیتولاسیون (اعطای مصونیت به مستشاران آمریکایی) را از تصویب مجلس شورای ملی گذراند. این لایحه به وضوح ناقض استقلال ایران بود و از این رو موضعگیری قاطعانه امام خمینی(ره) را برانگیخت. به دنبال افشاگری امام درباره لایحه کاپیتولاسیون، رژیم با دستپاچگی، امام خمینی(ره) را در 13 آبانماه 1343 دستگیر و بلافاصله ایشان را به ترکیه تبعید کرد. با تبعید امام ناآرامیها در قم افزایش یافت و مراجع بزرگ با صدور اعلامیههایی به این اقدام رژیم واکنش نشان دادند.
طبیعی بود که پس از تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه، مراجع و مردم به شدت نگران حال ایشان بودند. اما با هجرت امام به عراق در 13 مهرماه 1344 اندکی از این نگرانی کاسته شد، چرا که فضای نجف به علت وجود حوزهی علمیهی این شهر نسبت به ترکیه امنتر بود. از این رو تلگرافهای متعددی مبنی بر خشنودی از مشرف شدن امام به کربلا و نجف برای ایشان مخابره میشد. یکی از گزارشهای ساواک در آن بازه تاریخی به فهرست اسامی افرادی اختصاص دارد که در این ایام برای امام خمینی(ره) تلگراف زدهاند که در این فهرست نام علامه طباطبائی نیز به چشم میخورد. ساواک محتوای این تلگراف را که از قم به نجف مخابره شده بود این گونه گزارش میدهد:
«قم – نجف – حضرت آیتالله آقای خمینی، نجف. تبریک تشرف و تقدیم ادعیهی خالصانه. محمدحسین طباطبائی.»[30]
در خرداد سال 1354 نیز پس از حمله مأمورین رژیم به طلاب در مدرسه فیضیه برخی جلسات مشورتی مراجع در این خصوص در منزل علامه برگزار گردید.[31] با رحلت مشکوک آیتالله سید مصطفی خمینی در اول آبان 1356 ، بار دیگر شور و هیجان به نهضت بازگشت و جرقه خیزش سراسری در کشور زده شد. در 17 دیماه 1356روزنامه اطلاعات با درج مقالهای توهینآمیز، به شدت به امام خمینی(ره) حمله کرد. این مقاله سراسر توهین به سرعت در بین مردم دست به دست شد و آنان را به خیابانها کشاند. شب 18 دی 1356، علما طی جلسهای در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تصمیم گرفتند در واکنش به این اقدام رژیم، درسهای حوزه را تعطیل کنند. فردای آن روز بازار قم نیز به نشانه اعتراض تعطیل شد و از نخستین ساعات روز 19 دی1356، مردم قم قیام عمومی خود را در اعتراض به مقالهی روزنامهی اطلاعات و اعلام حمایت از امام خمینی(ره) آغاز کردند. در آن شرایط تنها کلام مراجع و علما بود که میتوانست تسکینی بر دلهای جریحهدار شدهی مردم باشد؛ از این رو مردم راهی منزل علما شدند. آنها ابتدا به منزل آیتالله میرزاهاشم آملی رفتند و پس از استماع سخنان ایشان در حمایت از امام خمینی(ره)، رهسپار منزل علامه طباطبائی شدند.[32]
با حضور خیل مردم در مقابل منزل علامه طباطبائی، ایشان با وجود کسالت و سابقهی بیماری به میان مردم آمد و جملاتی در حمایت از امام خمینی(ره) ایراد کرد. حجتالاسلام محمد شجاعی که در این تجمعات حضور داشت میگوید: «صبح 19 دی 1356 به منــزل علامه رفتیم. صدای ایشان به کسی نمـیرسید. ایشان به خاطر کسالت، کم سخن گفت.»[33] حجتالاسلام روحالله حسینیان نیز معتقد است علامه به خاطر کسالت و «سابقهی سکته» کوتاه سخنرانی کرد و سپس آیتالله محمد یزدی به نمایندگی از ایشان سخن گفت.[34] در گزارشهای ساواک نیز آمده است:«علامه طی چند کلمه برنامه دولت را در این مورد محکوم کرد»[35] در همین رابطه حجتالاسلام سید مهدی طاهری خرمآبادی اطلاعات جامعتری ارائه میدهد. وی میگوید:
«صبح روز ۱۹ دی 1356 عدهی زیادی از مردم و بازاریان و طلاب و روحانیان در منزل مرحوم علامه طباطبائی جمع شدند. من نبودم ولی نوارش را شنیدم. یک نفر از طرف علامه طباطبائی صحبت کرد و گفت: «حضرت علامه طباطبائی میفرمایند ما ایشان (امام خمینی(ره)) را خوب میشناسیم و رفیق هستیم. ایشان مبرّا از این تهمتها هستند.» بعد میکروفن را به دست علامه طباطبائی دادند. ایشان فرمود: «عرض کنم خدمت آقایان، بنده خودم آنچه را در روزنامه نوشته شده نخوانده و ندیدهام، لکن با ایشان (امام خمینی(ره)) رفیق بودیم، سالها رفاقت داشتیم. شأن ایشان اجل از این تهمتهاست و این تهمتها به ساحت ایشان نمیچسبد.» خلاصه علامه در این زمینه مطالبی گفت و از شخصیت امام دفاع کرد.»[36]
حجتالاسلام جعفر صالحی نیز که در جریان رویدادهای آن روز حضور داشت میگوید:
«حقیر در تمام این صحنهها حضور داشتم و شاهد بودم که مراجع بزرگوار وقت در قالب چند جملهی کوتاه سخنرانی کردند و توهین به امام را توهین به اسلام دانستند و آن را محکوم کردند. البته در میان آنان مرحوم آقای [آیتالله العظمی سید محمدرضا]گلپایگانی و علامه طباطبائی از لحن تندتری برخوردار بودند.»[37]
آیتالله محمــد یزدی هم که منــزل او در نزدیکی منــزل علامه واقع بود و آن روز بعد از ایشان سخنرانی کــرد، یادماندههای خود از وقایع روز 19 دی را این طــور روایت میکند:
«...کوچهی منتهى به منزل علامه که کوچهی ما هم محسوب مىشود، سرشار از جمعیت بود. بعد از آن افراد دسته دسته به منزل علامه وارد شدند. در این حال بنده را صدا کردند تا در میان جمع به منزل علامه بروم. درب منزل مرحوم طباطبائی رو به خیابان ناصر که از خیابان صفائیه منشعب مىشود قرار داشت. وقتى من به اندرونى منزل آن مرحوم رسیدم، با فاصلهی کمى نسبت به ایشان نشستم. آنگاه به درخواست حضّار، مرحوم علامه چند دقیقه با زحمت شروع به صحبت کردند و بعد به بنده امر کردند که ادامه دهم. من هم بلندگو را به دست گرفتم و مقدارى صحبت کردم. در ابتدا به لاطائلاتى که در جراید نوشته مىشود اشاره کردم و هدف از این قلمزنىهاى مشکوک و مسموم را زیر سؤال بردم و ابراز کردم که عقول بیدارشدهی مردم ما با این هرزهگوییها دوباره به خواب نخواهد رفت و گردى به دامن شخصیتى که نه تنها در جهان اسلام بلکه در جهان بشریت، داراى مقام و منزلت است، نخواهد نشست.»[38]
بر این اساس روشن میشود علامه طباطبائی که بنابر جایگاه علمی و ویژگیهای شخصیتی خویش کمتر در مسائل سیاسی دخالت میکرد، در دوران نهضت اسلامی تا بدانجا که در توان داشت و هرگاه که لازم میدانست، همراهی خود را با نهضت امام خمینی(ره) اعلام مینمود. طبیعتاً این همراهی اَشکال متنوعی داشت؛ او گاه با امضای اعلامیهای مشترک علیه رژیم پهلوی با نهضت همراه بود و گاه با اعلام حمایت و پشتیبانی از انقلابیون آنها را در ادامهی مسیر مبارزه تشویق میکرد؛ گاه طی یک سخنرانی، مواضع امام خمینی(ره) را تأیید میکرد و گاه با پرورش شاگردان و ترغیب آنان، در مسیر مبارزه گام مینهاد.
داماد و شاگرد علامه، آیتالله شهید علی قدوسی از جمله مبارزین نامآشنای نهضت اسلامی بود و سابقهی چندین مرتبه بازداشت و زندان را در کارنامهی خود داشت. براساس خاطرات خانم نجمهسادات طباطبائی - دختر علامه و همسر شهید قدوسی - علامه هیچگاه آیتالله قدوسی را از ادامه مبارزه بازنداشت و «وقتی آقای قدوسی به زندان افتاد، هیچگاه به او نگفت چرا اینطور میکنید؟ یا زن و بچهی تو چکار کنند؟» خانم نجمهسادات طباطبائی با اشاره به روحیات ظلمستیز پدرش میگوید: «پدرم از دست شاه عاجز بود. میگفت من تعجب میکنم چرا شاه وقتی میخواهد حکم اعدامی را امضا کند، یک حالت فرح به او دست میدهد؟! پدرم میگفت او (شاه) چهجور آدمکشی است؟! پدرم جنایتها و تاراج اموال این ملت توسط شاه را میدید و معترض بود.»[39]
بعد دیگری از همنوایی علامه با نهضت اسلامی را میتوان در حمایت از روحانیون و طلاب مبارز مشاهده کرد. براساس روایتهای موجود، در سالهای مبارزه، علامه با زندانیان سیاسی مراوده داشت و حتی گاه به ملاقات برخی از آنها در زندان میرفت. سید محمدصادق قاضی طباطبائی از مبارزین فعال نهضت اسلامی در این باره میگوید: «یک روز مرحوم علامه طباطبائی، پدرم آیتالله آسیدحسین قاضی و مرحوم آشیخ حسن مقدس پیشنماز مسجد اعظم قلهک، برای ملاقات من به زندان شمارهی ۴ قصر آمدند.»[40] در همین باره آیتاللههادی دوستمحمدی که از ملازمان علامه طباطبائی و علاقهمندان امام خمینی(ره) بود، به یاد میآورد که علامه تلاش بیشائبهای برای آزادی وی از زندان شاه کرده بود. آقای دوستمحمدی هم پس از آزادی از زندان خدمت علامه رسید و توسط ایشان مورد لطف قرار گرفت. طبق خاطرات آیتالله دوستمحمدی، علامه در آن دیدار، طلاب مبارز را دعا کرده و فرموده بودند که «شماها مأجور هستید.» ایشان همچنین تصریح کرده بودند که «اسلام فقط این نیست که ما منبر برویم.» علامه مبارزه با شاه را ذیل اصل «نهی از منکر و امر به معروف» تلقی کرده و در همان ملاقات با اشاره به مبارزات طلاب با رژیم شاه گفته بودند: «ما به امثال شما جوانها غبطه میخوریم.» و فرموده بودند: «احتیاط یک نفر طلبه به این است که کاری که حتی احتمال این باشد که بر خلاف رضای اسلام عندالله باشد، نکند. شما با مراجع معظم و اساتید مشورت کنید و ببینید که آیتالله خمینی راضیاند به این کار یا نه؟» به تصریح آیتالله دوستمحمدی، علامه در سالهای نهضت، برخی طلاب را به «اطاعت از امام و مراجع و انجام وظیفه و اعمال انقلابی» تشویق میکردند.[41]
رابطه علامه طباطبائی و امام خمینی(ره)
آشکار است که علامه طباطبائی و امام خمینی(ره) وجوه شخصیتی متمایزی داشتند.[42]
با این حال چنان که از شواهد و قرائن تاریخی برمیآید، میان علامه و امام مناسبات بسیاری برقرار بوده است. گاه طلاب جــوان حوزه و شاگردان آن دو استاد برجسته، در مواجهه علمی آنها پیشقدم میشدند تا به زعم خود شاهد «بحث و جدال علمی» دو استاد باشند. آیتالله ابراهیم امینی از شاگردان علامه طباطبائی و امام خمینی(ره) در این باره میگوید:
«زمانی که در مدرسه حجتیه ساکن بودم، در درس خارج فقه و اصول امام خمینی(ره) و درس فلسفه علامه طباطبائی شرکت میکردم و به این دو استاد بزرگوار شدیداً ارادت داشتم. قصد کردم آن دو عزیز را به مهمانی در حجرهی مدرسه دعوت کنم، ولی در پذیرفتن دعوت اطمینان نداشتم؛ خوشبختانه با کمال سادگی دعوتم پذیرفته شد. از این توفیق بسیار شادمان بودم زیرا مدتها بود که آرزو داشتم روزی با این دو استاد محبوب همغذا شوم. غذایی ساده و طلبگی در حجره طبخ کردم (پلو و خورش لپه) و در انتظارشان بودم. بعد از نماز ظهر و عصر تشریف آوردند. برخورد آن دو بزرگوار در حد احترام و سلام و احوالپرسی متعارف بود. بعد از پذیرایی مختصر خواستم از فرصت استفاده کنم و با طرح یک مسئلهی فلسفی، آن دو استاد فلسفه را به بحث و جدال طلبگی بکشانم. بدون اینکه به شخص خاصی توجه کنم، مسئلهای را مطرح ساختم. هر دو نفر کاملاً گوش میدادند؛ قریب یک دقیقه هر دو نفر سکوت کردند. بعد از آن علامه به عنوان احترام نگاهی به امام کرد، شاید در جواب پیشقدم شود، ولی با تبسمی از ایشان مواجه شده، علامه جواب سؤال را داد و امام همچنان ساکت بود و گوش میداد. بعد از آن مسئلهی دیگری را از امام سؤال کردم جواب داد، علامه کاملاً گوش میداد ولی وارد بحث نشد. به هرحال موفق نشدم این دو استاد را به بحث طلبگی وارد سازم.»[43]
رهبر معظم انقلاب آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای( مدظله العالی) نیز خاطرهی جالبی نقل میکنند. ایشان میفرمایند:
«یک وقتی علامه سمنانی آمده بود قم، همه علما رفته بودند دیدنش؛ آقای خمینی هم بود، آقای طباطبائی هم بود. از بس قیافهی آقای خمینی و آن متانت، در ذهن آقای علامه سمنانی ـ پیرمرد ملایی بود ـ جلوه کرده بود، خیال کرد که او علامه طباطبائی است؛ چون قبلاً هم «تفسیر المیزان» یا مثلاً «روش رئالیسم» را خوانده بود و به مقامات علمی و مقامات فلسفی ایشان واقف بود، فکر میکرد که آن صورت ذهنی با این چهره و این قیافه تطبیق میکند و شروع کرد با آقای خمینی به گرم گرفتن و اینکه بله، من کتاب شما را خواندهام، المیزان را خواندهام. آقای خمینی هم آدمی [نبود] که دستپاچه بشود، مثلاً فوراً بگوید که نخیر! من نیستم، یا خجالت بکشد که حالا او دارد اشتباه میکند، چنین آدمی نبود واقعاً. مثل کوه همینطور نشسته بود و گوش میکرد. آقای طباطبائی هم نشسته بود جلوی ایشان؛ دید که علامه سمنانی دارد اشتباه میکند، برای اینکه این اشتباه ادامه پیدا نکند، رو کرد به علامه سمنانی و گفت: طباطبائی من هستم؛ ایشان استاد من، آقای خمینی هستند.»[44]
البته این رابطه دوسویه بود و امام خمینی(ره) نیز جایگاه ویژهای برای علامه قائل بودند. مثلاً هنگامی که جوسازیها علیه تدریس فلسفه در حوزه پیش آمد و انتقادها علیه علامه بروز کرد، امام تمام قد به حمایت از علامه پرداخت. نقل است امام خمینی(ره) در دفاع از علامه فرموده بود: «آقای طباطبائی مرد بزرگی است. حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است. شنیدهام که این روزها خیلیها به درس فلسفه ایشان میروند...»[45] این احترام جنبههای دیگری نیز داشت؛ به روایت آیتالله علی احمدیمیانجی: «وقتی علامه طباطبائی فلسفه میگفت، برخی متخصصین میگفتند تدریس امام مقدم بر ایشان است. اما زمانی که علامه تدریس فلسفه را شروع کرد، امام احساس وظیفه کرد و درس فلسفه را تعطیل کرد و به دنبال فقه رفت و تدریس فقه را شروع کرد و دیگر فلسفه نفرمود.»[46]
این ارتباط صمیمی بعد از تبعید امام خمینی(ره) از کشور نیز همچنان استمرار داشت. علامه طباطبائی که به هنگام تبعید امام طی تلگرافهایی احوال ایشان را جویا میشد، آن سالها با نظر امام در منزلی واقع در خیابان حجتیه در قم که متعلق به امام خمینی(ره) بود سکونت داشت.
ارتباط سرشار از احترام و صمیمانه امام خمینی(ره) و علامه طباطبائی که حاکی از علاقه و ارادت طرفین به همدیگر بود، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان ادامه داشت. علامه در نخستین روزهای بازگشت امام به کشور در بهمن 57 در اولین فرصت به دیدار ایشان شتافت. خانم منصوره روزبه همسر دوم علامه طباطبائی که در سفر به تهران استاد را همراهی میکرد در این باره میگوید: «امام [در] سال ۱۳۵۷ و بعد از تبعیدشان که [به کشور] تشریف آوردند، علامه در مدرسه علوی به دیدنشان رفتند. من هم همراهشان آمدم. من رفتم خانه برادرم. آنها هم رفتند دیدن امام. آقا تشریف بردند مدرسه علوی، امام را دیدند و امام هم وقتی آمدند قم بازدید ایشان را پس دادند.»[47]
چنان که همسر علامه میگوید، امام در نخستین روزهای ورود به قم در اسفند 1357 و در جریان دیدار با علما، به دیدار علامه طباطبائی نیز رفتند. آیتالله ابراهیم امینی که از سوی امام خمینی(ره) مأموریت داشت تا امور مربوط به هماهنگی این دیدار را مهیا نماید به یاد میآورد که امام پس از ورود به قم «روزی به من فرمودند میخواهم به دیدار آقای طباطبائی بروم. مطلب را با علامه طباطبائی مطرح کردم و برای دیدار وقتی تعیین شد. منزل علامه جنب محل دید و بازدیدها و سخنرانیهای امام واقع شده بود. به همراه امام خدمت علامه رسیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی گرم و مشفقانه، امام به علامه فرمود: این سر و صداها و بلندگوها اسباب مزاحمات شما را فراهم ساخته و آسایش را از شما سلب کرده است. از شما معذرت میخواهم. علامه بعد از تبسم گفت: شما هم اذیت میشوید، چارهای نیست، امیدوارم به نفع اسلام و مسلمین باشد.»[48]
شهید آیتالله دکتر بهشتی نیز در همین رابطه میگوید: «وقتی امام به قم رفتند و در کوچهی استاد علامه طباطبائی ساکن شدند، همسایههای اطراف برای سهولت رفت و آمدهای مردم به محضر امام، خانهها را خالی کرده بودند. وقتی علامه نیز به امام گفته بود اگر لازم است ما هم تخلیه کنیم؛ امام فرموده بودند: همجواری شما برای ما مغتنم است.»[49]
آیتالله احمدیمیانجی نیز خاطره مشابهی را روایت میکند که حاکی از احترام و علاقه علامه نسبت به امام خمینی(ره) است. او میگوید: «زمانی که انقلاب پیروز شد، امام [در قم] در همسایگی علامه مستقر شدند. در واقع در همسایگی آقای طباطبائی منزل آقای یزدی بود که امام در آنجا مستقر شده بودند. صدای بلندگوی منزل امام خیلی زیاد بود. [طبیعتاً آمد و شد به منزل امام در آن برهه خارج از حد معمول بود و سر و صدا نیز زیاد بود؛ مضافاً اینکه علامه نارحتی اعصاب نیز داشت] روزی خدمت علامه بودم. یک نفر به ایشان گفت: با این سر و صدا اذیت نمیشوید؟ ایشان لبخندی زد و فرمود: هرچه از دوست رسد نیکوست.»[50]
روایتها و یادماندهها حکایت از آن دارد که علامه طباطبائی نسبت به امام خمینی(ره) ارادت ویژهای داشت و ایشان را به عنوان رهبر انقلاب تأیید میکرد. آیتالله جوادی آملی در همین رابطه میگوید: «نظر شریف علامه دربارهی رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، [همانند] نظر دیگر مراجع بود؛ ایشان امام امت را به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و رهبـر انقلاب شکوهمند اسلامــی ایران میپذیرفتند و همواره این اصل را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین میدانستند.»[51]
[1] . علامه سید محمدحسین طباطبائی در 26 اسفند 1282 (برابر با 29 ذیالحجهی 1321 قمری) در شادآباد تبریز چشم به جهان گشود. آقا سید محمد قاضی، پدر سید محمــدحسین، روحانی خوشنامی بود که نسبش به امـام حسن مجتبی(ع) میرسید. خاندان گرانقدر علامه بیش از 500 سال در کرسی تدریس علوم دینی، نشر معارف اسلامی و قضاوت بین مردم بودند. مادر سید محمدحسین هم ربابه نام داشت و از خاندان یحیوی تبریز بود و نسب به امام حسین(ع) میرساند.( سیدهادی خسروشاهی، نسب نامه خاندان طباطبائی (اولاد امیرسراجالدین عبدالوهاب)، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1391، ص 11.)علامه که در کودکی پدر و مادر را از دست داد، از همان زمان تحصیلات مقدماتی را در تبریز شروع کرد و پس از آن طی هفت سال (از سال ۱۲۹۷ تا سال ۱۳۰۴) در مدرسه طالبیه تبریز، به تحصیل پرداخت. او در سال 1304 به همراه برادرش سید محمدحسن الهی، رهسپار نجف شد و در آنجا طی ده سال به تحصیل علوم و معارف اسلامی اعم از: اصول، فقه، فلسفه، تفسیر، حدیث، رجال، علوم عقلی، عرفان نظری و عملی مشغول شد. (سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی دربارهی علامه سید محمدحسین طباطبائی، قم: کلبهی شروق، چاپ اول، 1391، ص 17.) در سال 1314، علامه به تبریز برگشت و ده سال بعد یعنی در سال 1324 راهی قم شد. او که طی آن سالها در قم با عنوان «سید محمدحسین قاضی» شناخته میشد (علیاکبر ولایتی، علامه سید محمدحسین طباطبائی (آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران)، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1390، ص 27) همزمان با کسب معلومات تازه، به تدریس و پرورش شاگردان نیز اهتمام ورزید. علامه طباطبائی در طول عمر با برکت خود، آثار و تألیفات متعددی از خود به یادگار گذاشت که بخشی از آن آثار عبارتند از: تفسیر ارزشمند المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن، مکتب تشیع (مجموعه گفتگوهای علامه با هانری کربن)، حاشیه بر اسفار صدرالمتألّهین، تعلیقیه بر بحارالانوار، رساله در حکومت اسلامی، حاشیه بر کفایه الاصول، رساله در اسماء و صفات، رساله در قوه و فعل، رساله در اثبات ذات، رساله در افعال، رساله در وسائط، الانسان قبل الدین، الانسان فی الدین، الانسان بعد الدین، رساله در نبوت، رساله در ولایت، رساله در مشتقات، رساله در برهان، رساله در مغالطه، رساله در اعجاز، رساله در تحلیل، رساله در ترکیب، رساله در اعتباریات، رساله در نبوت و مقامات، منظومه در رسم خط نستعلیق، علی و الفلسفه الالهیه، سلسله انساب طباطبائیان آذربایجان، قرآن در اسلام، شیعه در اسلام، بدایهالحکمه و نهایهالحکمه. علامه سرانجام در 24 آبان 1360 در پی یک دوره بیماری در قم درگذشت.( یادنامه فیلسوف الهی علامه سید محمدحسین طباطبائی، حزب جمهوری اسلامی، نشریه شماره 47، چاپ اول، خرداد 1361، ص 27 و 28)
[2] . www.kadivar.com
[3] . «در این انقلاب یک شهید واقعی بود که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود»، منتشر شده در وبسایت kadivar.com، تاریخ انتشار: 24 /8 /95.
[4] . آیا علامه گفته بود: «تنها شهید این انقلاب اسلام است؟»گفت و گو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تاریخ انتشار ۲۴ آبان ۱۴۰۰
[5] . «واکنش فرزند شهید قدوسی به ادعاهای منتسب به علامه طباطبائی»، روزنامهی جمهوری اسلامی، سال 38، شمارهی 10684، ص 2. همچنین نک: واکنش عماد افروغ به ادعای محسن کدیور درباره علامه طباطبایی، سایت الف، 19 اردیبهشت 1401
[6] . علامه در سال 1349 در دورهای که رژیم پهلوی با اسرائیل رابطه نزدیک و همه جانبه داشت، به طور علنی جانبداری از ملت فلسطین را پیشه خود ساخت. (برای کسب اطلاع بیشتر در این باره، مقالهای که با عنوان «نگاهی به حمایتهای مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائی از مجاهدان فلسطینی در سال 1349» در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی درج شده است را مطالعه کنید.)
[7] . نک یادداشت تاریخسازی به سبک کدیور؛ خاطرهسازی مجعول و بهتان به علامه طباطبائی(ره)، سهراب مقدمی شهیدانی، خبرگزاری تسنیم، 14 آذر 1400.
[8] . غلامرضا خواجهسروی، خاطرات آیتالله مهدوی کنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 416.
[9] . خامنه ای ، سیدعلی، خون دلی که لعل شد، ترجمه محمدحسین باتمانغلیچ، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی ،1399 ، ص۵۷-۵۶
[10] . یادنامهی فیلسوف الهی علامه سید محمد حسین طباطبائی، حزب جمهوری اسلامی، نشریه شماره 47، ص 56 و 57. آیتالله جوادی آملی در جایی دیگر با اشاره به پرورش شاگردانی مبارز و انقلابی توسط علامه، نقش ویژهی ایشان در پیریزی پایههای فرهنگی انقلاب را اینگونه تبیین میکند: «این شخصیتها در محضر استاد به گونهای رشد و تربیت یافتند که افزون بر تلاشهای علمی، در زمینهی مبارزات سیاسی و عملی نیز به خوبی درخشیدند. این بزرگواران را که هم در پیدایش و هم در استمرار انقلاب اسلامی سهم بسزایی داشتند، میتوان بازوان انقلاب اسلامی دانست... تربیت چنین شخصیتهایی در محضر علامه بیانگر آن است که ایشان عهدهدار بعد فرهنگی انقلاب بودند.» رضا اکبریآهنگر، «مبانی تشکیل حکومت اسلامی در آراء علامه طباطبائی»، عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394.
[11] . سیدهادی خسروشاهی، خاطرات مستند سیدهادی خسروشاهی درباره علامه طباطبائی، ص 48 و 49.
[12] . محمدتقی مصباح یزدی، تماشای فرزانگی و فروزندگی، تهران: انتشارات مؤسسهی امام خمینی(ره)، ص 55.
[13] . اصغر حیدری، آیتالله شریعتمداری به روایت اسناد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 190-188.
[14] . همان.
[15] . خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1376، ص 61.
[16] . حسین دهباشی، حکمت و سیاست (گفتگو با دکتر سید حسین نصر)، تهران: سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران، چاپ دوم، 1394، ص 95 و 96. نزدیکی ادعایی حسین نصر به علامه با این حدت و شدتی که میگوید دروغ محض است و وی خواسته از شاگردی در نزد مرحوم علامه برای خود ارج و قربی را بسازد، در حالی که علامه از ارتباط با افرادی وابسته و پیوسته به پهلوی تا سقوط آن رژیم احتراز کامل داشت.
[17] . عبدالرحیم اباذری، خاطرات آیتالله احمدی میانجی،پیشین، ص 172.
[18] . اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1374، ص 63 تا 69.
[19] . محمدرضا احمدی، خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، جلد اول،پیشین، ص 158.
[20] . روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،1390 ، ص 338.
[21] . محمدرضا احمدی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،1381 ص 250.
[22] . همان، ص 251.
[23] . محمدرضا احمدی، خاطرات آیتالله طاهری خرمآبادی، جلد اول ،پیشین، ص 225.
[24] . اسناد انقلاب اسلامی، جلد چهارم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1374، ص 85-83.
[25] . روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران،پیشین، ص 396.
[26] . محمدرضا احمدی، خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، پیشین،ص 257 و 259.
[27] . روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، پیشین،ص 462.
[28] . صحیفه امام ، مجموعه آثار امام خمینی(ره) ،جلد اول ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، 1389ص 336 و 337.
[29] . پروین منصوری، تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1384، ص 251-250.
[30] . سیر مبارزاتی امام خمینی(ره) در آیینه اسناد به روایت ساواک، جلد پنجم، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، چاپ اول، 1386، ص 342.
[31] . آیت الله العظمی حسین نوری همدانی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1396، ص 325
[32] . روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، پیشین، ص 873.
[33] . علی شیرخانی، حماسه 19 دی قم 1356، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 92.
[34] . روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، پیشین، ص 873.
[35] . یاران امام به روایت اسناد ساواک،آیت الله حاج شیخ محمد یزدی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1400، ص 340. همچنین نک: 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی،1382، ص 66. 72، 85، 155. آیت الله العظمی ناصرمکارم شیرازی به روایت اسناد، کتاب دوم، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1396، ص 415و 417.
[36] . مصطفی قلیزاده علیار، خاطرات حجتالاسلام و المسلمین سید مهدی طاهری خرمآبادی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1389، ص 152.
[37] . علی شیرخانی، حماسهی 19 دی قم 1356، پیشین،ص 115.
[38] . خاطرات آیتالله محمد یزدی، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، ص 256 و 257.
[39] . دختر ارشد علامه طباطبائی: درباره رابطه امام و علامه طباطبائی خیلی سمپاشی کردهاند، خبرگزاری تسنیم، تاریخ انتشار: 16 اردیبهشت 1397.
[40] . «مزاح جالب علامه طباطبائی با بنیانگذار جمهوری اسلامی (گفتگو با سید محمدصادق قاضی طباطبائی)»، خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار: 23 آبان 1399.
[41] . «راز مشترک دو علامه در لزوم کسب اجازه از امام خمینی(ره)»، سایت خبری مشرق، تاریخ انتشار: 2 آذر 1394، کد خبر: 499267.
[42] . نک: مناسبات امام خمینی با علامه سیدمحمد حسین طباطبایی ،عیارسنجی پارهای انگارهسازیها، خدعه با فیلسوف و تکذیب اطرافیان! محمدجعفر بگلو، سایت جوان آنلاین، 21 آبان، 1401
[43] . ابراهیم حاج امینی نجفآبادی، خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، پیشین،ص 92 و 93.
[44] . عبد صالح خدا (برشهایی از زندگی و سیرهی مبارزاتی امام خمینی(ره) در بیانات آیتالله خامنهای)، تهران: صهبا، چاپ دوم، 1396، ص 31 و 32.
[45] . مرزبان وحی و خرد (یادنامهی مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائی)، پیشین،ص 91.
[46] . عبدالرحیم اباذری، خاطرات آیتالله احمدیمیانجی، پیشین،ص 121.
[47] . «اینها شاگردان مرا میکشند (گفتوگوی اختصاصی با منصوره روزبه همسر علامه طباطبائی دربارهی روش و منش انقلابی علامه در دوران مبارزه)»، ماهنامهی عصر اندیشه، شمارهی 9، آبان 1394، ص 144.
[48] . ابراهیم حاج امینی نجفآبادی، خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، پیشین،ص 251 و 252.
[49] . رضا اکبری آهنگر، «مبانی تشکیل حکومت اسلامی در آراء علامه طباطبائی».،پیشین
[50] . عبدالرحیم اباذری، خاطرات آیتالله احمدیمیانجی، پیشین، ص 132.
[51] . یادنامه فیلسوف الهی علامه سید محمد حسین طباطبائی، حزب جمهوری اسلامی، نشریه شماره 47، ص 57.
تعداد مشاهده: 14875