امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

نگاهی به زندگی مبارز خستگی ناپذیر، شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو


تاریخ انتشار: 31 مرداد 1403


مقدمه
    در انقلاب اسلامی ایران ، ستاره‌هائی درخشیدند که نه تنها از دیدگاه دوستان و همرزمان اعجوبه بودند بلکه از نظر دشمنان نیز اعجوبه‌ای بودند که خود به تنهائی سپاهی توفنده را می‌ماند که در دایره مراقبتهای معمول نیروهای امنیتی محصور نمی‌گردید و توان آنها را به سخره می‌گرفت. شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو به گواهی دوستان و آشنایان و به اعتراف اسناد ساواک مبارزی بود که سالها دشمنان را سر درگم کرده بود. رد پای او گاه در پاکستان و افغانستان دیده می‌شد و گاه در لبنان و عراق. روزی در تهران بود و دگر روزها در مشهد و قم یا در کویرهای سیستان و بلوچستان. مردم او را در لباس‌های مختلف می‌دیدند ولی او از هیئت یک مؤمن مجاهد هیچگاه خارج نشد و به سبب مجاهدت‌های فراوان، پاداش شهادت را روز نوزدهم رمضان 1398 قمری برابر با دوم شهریور 1357 از پرورگار خویش دریافت داشت.  

 

تولد
    حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو در اول آذر 1316ش برابر با 18 رمضان 1356ق1317) و 1318 ش نیز گفته شده است) در حوالی میدان شوش تهران دیده به جهان گشود. پدرش سید اسدالله، در ابتدا شغل بنائی داشت و سپس به خرده‌فروشی ابزار در میدان شوش روی آورد و به علت ورشکستگی، از وضع زندگی خوبی برخوردار نبود. او مردی بود مُحبّ اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و خانواده او نیز، بر این طریق استوار بودند. سید اسدالله دارای 7 فرزند، چهار پسر و سه دختر بود که سید علی آخرینشان بود.

 

تحصیلات
    از اوان کودکی آثار نبوغ در سیمای وی هویدا بود و رفتارش، حکایت از هوش و ذکاوت سرشار خدادادی او داشت. او مانند تمامی همسالان پس از رسیدن به سن هفت سالگی برای فراگیری علم و دانش در دبستان فرخی که در نزدیکی محله‌شان بود ثبت نام کرد. پس از طی دوران ابتدائی، به علت فقر خانوادگی و برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و وارد بازار کار شد.
   
سید علی که خود را برای مبارزه‌ای همه‌ جانبه به وسعت ایران و انجام رسالتی بزرگ آماده می‌کرد و تحصیلات کلاسیک با شرایط آن روز را برای این منظور کافی نیافته بود برای فراگیری دروس حوزوی به مسجد محل شتافت و در نزد اساتیدی چون حجج‌اسلام آقایان بروجردی و میرزا علی‌اصغر هرندی به فراگیری دروس مقدماتی حوزه پرداخت. پس از آن بنابر شرایطی که بعد از اعدام انقلابی حسنعلی منصور برای او فراهم شد، ابتدا مدتی به قم رفت و پس از مدت زمانی راهی نجف اشرف شد و پس از بازگشت از عراق مجدداً در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل گردید. در این مدت از محضر آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله مکارم شیرازی بهره‌ برد و در درس تفسیر و اخلاق آنان شرکت کرد.[1] همچنین از آیت‌الله دوزدوزانی، قوانین و لمعه را فراگرفت.
   
سید علی اندرزگو که با نام شیخ عباس تهرانی در حوزه علمیه قم رحل اقامت افکنده بود، به علت فعالیت‌هائی که داشت مورد شناسایی قرار گرفت فلذا از لباس روحانیت خارج شد و به چیذر آمد[2] و در حوزه علمیه قائم چیذر که توسط حجت‌الاسلام سید علی اصغر هاشمی تأسیس شده بود، پناه گرفت و در آنجا به فراگیری دروس حوزوی ادامه داد.
   
ولی دست تقدیر پس از چند صباحی مجدداً او را آواره‌ی دیار غربت کرد تا پس از رفت و آمدهای طاقت‌فرسا به افغانستان و ... در کنار حریم رضوی سکنی گزید.
   
شهید اندرزگو در مشهد نیز در درس مرحوم ادیب نیشابوری حاضر شد و بنابر نقل همسر، در مدت 5 سال از محضر ایشان استفاده‌ها برد و در حسینیه اصفهانی‌ها در بازار سرشور نیز در درس آقای موسوی شرکت کرد.
   
لیست کتب خطی و قدیمی ایشان که توسط ساواک ضبط شده است،[3] نشانگر علاقه‌مندی وافر و دقت خاص او در آموختن است و در کنار مبارزه، تعداد کتابهائی که خریداری می‌کرد یکی از دلایل تعجب بعضی از مرتبطین او بود. در کنار این مطالعات به شعر و خصوصاً اشعار مذهبی علاقه‌ای وافر داشت و علاوه بر امر تبلیغ و تحصیل، به تدریس نیز اهتمام داشت. آموزش عربی به بعضی از دانشجوان در مدرسه چیذر و مساجد واقع در بازار سرشور در مشهد از آن جمله است.

 

مشاغل
    همانگونه که گفته شد شهید اندرزگو پس از به پایان بردن دوران تحصیلات ابتدائی، چون شاهد زحمات طاقت‌فرسای پدر برای تأمین معاش بود برای یاری رساندن به پدر و کمک به اقتصاد خانواد درس را رها کرد و در نزد برادرش، سید حسن که در بازار تهران دارای نجاری بود[4] مشغول به کار شد و در حدود ده سال در این شغل ماند و با وارد شدن به شاخه نظامی هیئت‌های مؤتلفه اسلامی از شغل خود دست کشید و تا پایان عمر مهمترین اشتغال او مبارزه و فعالیت برای سرنگونی رژیم ستم‌شاهی بود. ولی به علت این که در مردم و با مردم بود به ناچار هر از گاهی، به فراخور محیط و مرتبطین پوشش شغلی خاصی را انتخاب می‌کرد که از آن جمله بود: روضه‌خوانی، تسبیح و انگشتر فروشی، فروش دواجات، طبابت سنتی، ساختمان‌سازی (بساز و بفروش)([5] فرش فروشی و ...
   
پوشش‌های شغلی او به حدی است که گاهی نزدیکان او را نیز به اشتباه می‌انداخت، تا جائی که یکی از مرتبطین، در مصاحبه با مجله سروش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی او را از تجّار بازار و چای فروش معرفی کرده است.

 

ازدواج
    در اوایل سال 1343، درحالی که 27 بهار را پشت سرگذارده بود، با معرفی شهید حاج مهدی عراقی[6] برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمدعلی رفت، و بنیان زندگی او شکل گرفت. عروس برای شروع زندگی مشترک به خانه‌ی پدری داماد آمد، ولی این وصلت بیشتر از چند ماهی دوام نیافت چرا که طرح اعدام انقلابی حسنعلی منصور عملی شد و داماد بالاجبار زندگی مخفی را آغاز کرد. عروس و پدر عروس را با بدترین اهانت‌ها به بازجوئی کشاندند و داماد را از آنان طلب کردند. تقدیر بر این تعلق گرفته بود که یا این زندگی نوپا از هم بپاشد و سید علی در زندگی مخفی راه همرزمان شهیدش را ادامه دهد و یا با علنی ساختن خود، دستگیر و به جوخه‌ی اعدام سپرده شود.
   
بدیهی است که همسر سید علی هرگز راضی نمی‌شد سنگر مبارزه خالی بماند چرا که او هم در دامان خانواده‌ای اهل مبارزه رشد یافته بود، هرچند فراق برای او مشکل بود ولی حال که تقدیر چنین خواسته بود، او هم بر این خواسته سرسپرده و در نهایت این وصلت که ثمره‌ی فؤادی نیز نداشت به جدائی انجامید. و طلاق نامه‌ای که از طریق پست برایش ارسال داشت با خون دل پذیرا گشت.
   
سید علی اندرزگو که سامانش در بی‌سامانی رقم خورده بود و در این بی‌سامانی، خانوده و منسوبین خویش را نیز دستخوش ناملایمات زندان، مراقبت دائم و ... کرده بود پس از هفت سال سرگردانی این بار با وساطت حجت‌الاسلام موسوی امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام و المسلمین سید علی‌اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه قائم چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، برای ازدواجی مجدد راهی خانه آقای عزت‌الله سیل‌سپور شد تا با خواستگاری از دختر وی برای ادامه راه مبارزاتی خود یاری همراه اختیار کند. بنابر نقل همسر شهید اندرزگو، چون در خواستگاری رسم بر حضور خانواده داماد است، سید علی تنی چند از زنان با ایمان محله چیذر را به جای خانواده خود برای صحبت‌های مقدماتی و تهیه امکانات اولیه به خانه دختر فرستاد. سرانجام این ازدواج در کمال سادگی و بی‌آلایشی انجام شد. ثمره‌ی این وصلت چهار پسر است به نام‌های: سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی.

 

مجاهدات و مبارزات
    ادعای داشتن اطلاعات کامل از کم و کیف فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی شهید اندرزگو از طرف هرکس که باشد، ادعائی بی‌اساس است. چرا که او در نهایت پنهانکاری به فعالیت پرداخت و به فراخور ظرفیت وجودیِ هرکسی که در این طریق، همراهش بود،  با او فعالیت می‌کرد و گوشه‌ای از فعالیت‌های گسترده‌ی خود را با او در میان می‌گذاشت، و صد البته همین روش صحیح بود که باعث شد دستگاه اهریمنی ساواک با تمامی امکانات و هزینه‌های گزافی که در راه شناسائی و دستگیری او صرف کرد برای سال‌ها ناکام و سردرگم بماند و در زمانی که به دستگیری او اطمینان می‌یافت با خانه تخلیه شده او روبرو می‌شد.
   
باید گفت شهید سید علی اندرزگو، یک فرد نبود تا بتوان مجموع فعالیت‌های او را در یک فرد جمع کرد، بلکه باید گفت او در طریق جهاد، یک ملت بود.

 

ویژگی‌های دوران شکل‌گیری شخصیت او
    شخصیت شهید سید علی اندرزگو در دورانی شکل گرفت که کشور ایران دستخوش حوادث بسیار بود که جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولت‌ها، حکومت نظامی مکرر در تهران، اعدام انقلابی عبدالحسین هژیر توسط سید حسین امامی، و متعاقب آن اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیت‌الله کاشانی، میتینگ‌های مکرر آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام، اعدام انقلابی رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی، تعطیلی بازار تهران و نقش بازاریان در این حرکت‌ها را می‌توان از آن جمله شمرد. سید علی که از اوان نوجوانی سری پرشور داشت و مبانی ظلم و بیداد دستگاه ستم‌شاهی را از محضر علماء و بزرگان و در دانشگاهی به نام بازار تهران به خوبی آموخته بود، درحالی که سیزده سال بیشتر نداشت در دروازه دولت تهران )پس از بازگشت از سفری که برای زیارت حضرت ثامن‌الحجج«ع» به مشهد رفته بود (فریاد برآورد: «این چه مملکتی است، این چه زندگی است، این چه شاهی است[7] و این از حرکت‌هایی بود که بارها از او مشاهده شده بود.

 

 فدائیان اسلام
    شهیدسید علی اندرزگو، نسبت به فدائیان اسلام و شهید حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب صفوی، ارادتی خاص داشت و در جریان مبارزات آنان قرار گرفته بود و از طرفی دارای روحیه‌ی شدید مذهبی و ظلم‌ستیزی بود، براین اساس پس از شهادت نواب صفوی بر سر مزار او حاضر شد و با روح او پیمان بست تا از ادامه‌دهندگان راهش باشد. شهادت مرحوم نواب صفوی، روح او را آزرده و قلبش را جریحه‌دار کرد و کینه‌ی شاه و وابستگان او را در دلش دوچندان کرد و از آن روز مترصد فرصت بود تا در راه اسلام عزیز از انتقام گیرندگان و خونخواهان او باشد.

 

هیئت‌های مؤتلفه اسلامی
    با شکل‌گیری هیئت‌های مؤتلفه اسلامی که خاستگاه آن هیئت‌های مذهبی و بازار تهران بود و متولیان آن از مبارزین سال‌های دورِ مبارزه و بعضاً با شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام در مبارزات سهیم بودند و با اخذ نظر موافق از حضرت امام خمینی(ره) فعالیت را شروع کرده بودند، سید علی نیز که در بازار تهران در مغازه برادرش به صندوق‌سازی اشتغال داشت به هیئت شهید حاج صادق امانی همدانی که یکی از هیئت‌های تشکیل‌دهنده‌ی مؤتلفه بود، راه یافت و در پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و روحانیت به فعالیت پرداخت.[8]
    شخصیت معنوی و مبارزاتی شهید امانی، تأثیری بسزا در ادامه راه او داشت و سید علی را به فعالیت‌های پنهانی سوق داد. در این دوران سید علی که در درس حجت‌الاسلام میرزاعلی اصغر هرندی، با شهید صفار هرندی و شهید بخارائی آشنا شده بود، با آنان ارتباطی تشکیلاتی برقرار کرد و به عنوان رابط شهیدان، بخارائی، صفار هرندی و نیک‌نژاد با شهید صادق امانی وارد عمل شد و در شاخه نظامی به فعالیت پرداخت.

 

اعدام انقلابی حسنعلی منصور
    در کمیته مرکزی پس از اخذ فتوی از آیت‌الله میلانی[9] تصمیم بر اعدام انقلابی حسنعلی منصور- نخست‌وزیر وقت- گرفته شد. چرا که او طراح لایحه ننگین کاپیتولاسیون و عنصر خود فروخته‌ای بود که از حمایت انگلیس و آمریکا، هر دو برخوردار و مجری سیاست غرب بود و می‌بایست دست جنایتکارش از صحنه‌ی کشور کوتاه گردد تا درس عبرتی باشد برای دیگر کسانی که سند عبودیت و بندگی ایران را به امضا می‌نشستند.
  
مسئولیت‌ها تقسیم شد. گروهی مسئولیت شناسائی را به عهده گرفتند و عده‌ای دست‌اندرکار تهیه ابزار لازم شدند و تعدادی نیز به عنوان مجری حکم الهی تعیین گردیدند.
   
نقش شهید اندرزگو در این میان به عنوان ناظر و تمام‌کننده تعیین شد تا اگر گلوله‌های شهید بخارائی به منصور اصابت نکرد او کار را تمام کند.
   
رژیم شاهنشاهی سرمست از باده‌ی غرور نمی‌دانست که پس از جنایات 15 خرداد سال 1342 و تصویب طرح کاپیتولاسیون و تبعید قائد اعظم حضرت امام خمینی(قدس‌الله نفسه الزکیه) این بار دست انتقام الهی از آستین هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بیرون خواهد شد و خواب امن را بر سردمداران حریم خیانت و جنایت نا امن خواهد کرد.
   
در شب قبل[10] از عملیات، مجریان طرح[11] در منزل شهید صفار هرندی جمع شدند و برای آخرین بار طرح عملیات را مرور کردند و بعد از بررسی وسایل و ابزار و اسلحه‌ها را انتخاب و بهترین شیوه و راه‌های فرار و احتمالات موجود، به دعا  و نیایش پرداختند و برای این که رژیم فاسد و یا گروه‌های ملی‌گرا، چپی‌ها، التقاطیون و ... نتوانند از این حرکت سوء استفاده کرده، این حرکت را به بیگانگان و یا به خود نسبت دهند، قطعنامه‌ای تهیه کردند و نوارهائی را به عنوان انگیزه عمل و وصیت‌نامه پُر کردند که متأسفانه این اسناد پس از دستگیری آنان به دست مأمورین شهربانی افتاد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اثری از آن به دست نیامد.
   
روز موعود فرا رسید، نخست‌وزیر در ساعت 10 صبح به میدان بهارستان وارد شد و برای رفتن به مجلس شورای ملی از ماشین پیاده شد. شهید بخارائی کت مخمل راه‌راه بر تن داشت و خود را مانند نوجوانی غربزده آراسته بود. شهید اندرزگو که شاگرد نجاری بود، لباس نو و اطوکشیده و کراواتی که شهید حاج صادق امانی برای رد گم کردن به او داده بود به خود آویزان کرده بود. شهید نیک‌نژاد و شهید هرندی لباس عادی داشتند و شهید حاج صادق امانی به عنوان مراقب عملیات در تاکسی منتظر بود.[12]
    همرزمان شهدای این واقعه، کیفیت عمل را چنین نقل کرده‌اند:
    »
شهید بخارائی یک گلوله به طرف منصور شلیک می‌کند که به شکم منصور می‌خورد و او خم می‌شود و گلوله دوم را به گلوی منصور می‌زند و حنجره پلیدش را می‌درد و گلوله سوم را که می‌آید به مغز او بزند اسلحه گیر می‌کند و شهید بخارائی فرار می‌کند[13]
    همسر شهید اندرزگو در مصاحبه با مجله سروش در تاریخ 11 / 6 / 1359، نقش شهید اندرزگو را این چنین بیان کرده است: «سید علی با مهارتی هرچه تمام‌تر، کار را شروع کرد و خودش را جلوی ماشین یکی از پلیس‌ها می‌اندازد و مأمورین به خیال این که او را زیر گرفته‌اند دستپاچه شده و نظم حرکت آنها به هم می‌خورد و اتومبیل منصور گیر می‌کند.« پس از فرار شهید بخارائی، شهید مرتضی نیک‌نژاد برای انحراف افکار مأمورین از تعقیب بخارائی، اقدام به تیراندازی هوائی می‌نمایند که دو گلوله به ناودان مرکز پلیس و یک گلوله هم به شیشه جلوی سمت راست اتومبیل حامل جسد منصور به بیمارستان اصابت می‌کند. مأمورین در تعقیب خود موفق می‌شوند و شهید بخارائی را که هنگام فرار بر روی زمین یخ‌زده می‌لغزد، دستگیر کنند. شهید اندرزگو و نیک‌نژاد و هرندی، پس از مشاهده اوضاع طبق قرار با شهید امانی به میدان شوش رفته و اسلحه‌ها را تحویل می‌دهند و مقرر می‌شود تا یک هفته هیچ‌ یک از افراد به خانه نروند و زندگی مخفی داشته باشند.
   
با دستگیری محمد بخارائی تمامی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی اعم از شهربانی و ساواک به صحنه می‌آیند و نصیری که در آن زمان ریاست شهربانی کل کشور را به عهده داشت شخصاً برای بازجوئی از وی به کلانتری می‌آید. اولین برگ خبری که در این مورد منتشر می‌شود، بخارائی را نوجوانی ظاهراً لال معرفی می‌کند، چرا که او قصد بازگو کردن اسرار را نداشت.

 

دستگیری گسترده آغاز می‌شود
    از طریق پدر و مادر شهید بخارائی، دوستان نزدیک او شناسائی و سرانجام شهید نیک‌نژاد و صفار هرندی، نیز دستگیر می‌شوند و در بازجوئی‌های فنی و در زیر شکنجه‌های ددمنشانه، نام حاج صادق امانی و شهید سید علی اندرزگو نیز مطرح می‌گردد. دستور دستگیری شهید امانی و شهید اندرزگو را شاه شخصاً صادر می‌کند و پیگیری‌ها جدی‌تر ادامه می‌یابد. پس از مدتی همسنگران و همرزمان سید علی، بعد از دستگیری به بیدادگاه‌های دادرسی ارتش سپرده می‌شوند که حاج صادق امانی، محمد بخارائی، مرتضی نیک‌نژاد و رضا صفار هرندی به اعدام، تعدادی حبس ابد و بعضی دیگر به حبس‌های طویل‌المدت و کوتاه‌مدت و سیدعلی نیز غیاباً به اعدام محکوم می‌گردند.

 

اقدامات ساواک و شهربانی برای دستگیری سید علی اندرزگو
    دستور مستقیم شاه، نیروهای اطلاعاتی ساواک و شهربانی را بر آن داشت تا با هرآنچه در چنته داشتند به میدان آیند و همه‌ی ترفندهای معمول و غیرمعمول را به کار گیرند تا شاید به موفقیتی نائل گردند. به طور طبیعی ابتدا به سراغ خانواده او رفتند. پدر، برادرها، همسر و پدر همسر او را دستگیر کردند تا شاید از طریق آنان راهی به دستگیری سیدعلی بیابند. عکس سیدعلی را از طریق ثبت احوال و برادر وی به دست آوردند، با تکثیر بسیار زیاد، آن را به همه‌ی ساواک‌ها و شهربانی‌ها و مرزبانی‌ها ارسال کردند. سپس سیدحسین اندرزگو را- برای این که سیدعلی موقع خداحافظی گفته بود به مشهد می‌روم –  به همراه یک مأمور به مدت یک هفته به مشهد فرستادند تا سیدعلی را پیدا کند[14] و برادر دیگر او سیدمحمد را به خاطر سکونت یکی از شوهرخاله‌های او در اصفهان به همراه یک مأمور دیگر به اصفهان اعزام کردند.
   
شدت پیگیری‌ها در این مرحله به حدی بود که در یک روز چندین مکاتبه با مراجع مختلف اطلاعاتی و انتظامی صورت می‌گرفت تا شاید ردی از اندرزگو بیابند و عطش شناسائی و دستگیری خود را فرو نشانند. ولی از مراقبت‌های مکرر از محل سکونت پدر، برادر، همسر، دائی و ... بازرسی همزمان منازل تعداد بسیاری از اقوام و بستگان و اخذ تعهدهای مکرر از آنان، نیز طرفی نبستند که »و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین«[15] در این بین بودند افرادی که شباهتی با عکس ارسالی به شهرستان‌ها داشتند و به همین علت دستگیر و مورد بازجوئی قرار گرفتند که از آن جمله می‌توان به دستگیری محمدرضا شریفی و محمدرضا قربانی اشاره کرد. جالب اینجاست که علت دستگیری محمدرضا شریفی نشستن در کنار یک مغازه نجاری در شهرستان گلپایگان ذکر شده است! این پیگیری‌های مکرر ادامه می‌یابد و هر از گاهی تعداد کثیری عکس چاپ و به مبادی ذیربط ارسال می‌شود ولی پاسخ‌های ارسالی اعم از شهربانی‌هاژاندارمری‌ها- مرزبانی‌ها و ساواک‌ها حکایت از عجر آنان در شناسائی سوژه دارد.
   
سید علی چون حلقه محاصره را تنگ دید و تمامی یاران و همرزمان را در چنگال رژیم ستم‌شاهی در سیاه‌چال‌ها اسیر یافت پس از مدتی که به طور مخفی زندگی کرد طرحی ماهرانه اندیشید و جلای وطن گفت و به عراق رفت.[16] او که کمر همت به مبارزه‌ای جانانه با عمال رژیم طاغوت بسته بود، پس از توقفی چندماهه به ایران باز می‌گردد.
   
در تیرماه سال 1346 یکی از همکاران افتخاری ساواک – که منافقانه در صف مبارزین قرار داشتند و با خیانت‌های خویش، بسیاری از مبارزین را به مسلخ می‌کشاندند- گزارش می‌دهد که سیدعلی اندرزگو به تازگی از عراق به ایران آمده و حامل پیش‌نویس اعلامیه امام«ره» درخصوص وقایع خاورمیانه است. ضمناً در خیابان غیاثی رویت شده است. به دنبال این گزارش منازل مسکونی برادر و دائی سیدعلی که در این نشانی قرار داشت مورد بازرسی ناگهانی قرار می‌گیرد و از رفت و آمدهای آنان، مراقبت به عمل می‌آید تا جائی که شماره‌های دوچرخه و موتور برای پیگیری ساکنین استعلام می‌گردد. ولی باز هم گزارش‌هایی از سر عجر و نا امیدی در شناسایی و دستگیری وی تهیه و به سلسله مراتب ارسال می‌گردد.

 

شیخ عباس تهرانی
    شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو که مقدمات دروس حوزوی را از قبل از اعدام انقلابی منصور در نزد حجت‌الاسلام میرزا علی اصغر هرندی و ... فراگرفته بود، بهترین راه را تغییر لباس تشخیص می‌دهد و از این رو عازم شهرستان قم می‌گردد و در حوزه علمیه مشغول به تحصیل می‌شود و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به زندگی مخفی خود ادامه می‌دهد و از آن روی که عکس‌های تکثیر شده و ارسالی به ساواک‌ها و شهربانی‌ها، عکس‌های شناسنامه‌ای او بوده‌اند، شناسائی او در لباس روحانی برای مأمورین به مراتب سخت‌تر بوده است.
   
در سال 1347 فردی به نام بشارتیان با حمایت رژیم برای درهم شکستن روحیه مبارزین مذهبی و وارد ساختن ضربه‌ای بر پیکره‌ی حوزه‌ی علمیه قم، تصمیم به ساخت سینما در شهرستان مذهبی قم می‌گیرد، شیخ عباس تهرانی وارد عمل شده و با جمع کردن عده‌ای از طلاب، حرکت اعتراض‌آمیزی را شروع می‌نماید و برای اعلام انزجار از ساخت سینما و یاری طلبیدن به صورت جمعی به بیت مراجع تقلید حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی و شریعتمداری می‌روند که شیخ عباس ضمن سخنرانی‌های داغ مورد تشویق آنان واقع می‌گردد. علی‌رغم اعترافات و تلاش‌های انجام شده، این سینما ساخته می‌شود تا اینکه گروهی که به نام گروه عباس‌آباد مشهور می‌شود با کمک سید علی اندرزگو، سینمای قم را منفجر می‌کنند. با ارسال گزارش‌های منابع ساواک از حرکت‌های اعتراض‌آمیز به تحریک شیخ عباس پرونده‌ای به نام وی در قم گشوده و این گزارش‌ها به مرکز ارسال می‌گردد. شهید اندرزگو از حساسیت ساواک و تحت نظر بودن شیخ عباس تهرانی اطلاع می‌یابد و به کمک یکی از دوستان به مدرسه علمیه قائم چیذر[17] که تازه افتتاح شده بود، نقل مکان می‌کند.

 

حوزه علمیه قائم چیذر
    شهید سید علی اندرزگو پس از مدتی که در مدرسه علمیه چیذر اقامت کرد مجدداً طی مراسمی در روز نیمه شعبان ملبس به لباس روحانیت شد و در ظاهر مانند یک طلبه معمولی به فعالیت‌های تبلیغی پرداخت. در درس‌ها شرکت کرد، به تدریس پرداخت، روضه‌های خانگی قبول کرد، به منبر رفت و امام جماعت مسجد رستم‌آباد شد و در مدرسه چیذر با دعوت شخصیت‌های روحانی حوزه‌ی علمیه قم از قبیل حضرت آیت‌الله مشکینی، به عنوان طلبه‌ای فعال شهرت یافت. ولی در پوشش فعالیت‌های ظاهری در نهایت پنهانکاری به فعالیت‌های تشکیلاتی خود نیز ادامه داد.

 

گروه حزب‌الله
    شهید اندرزگو در این دوران با محمد مفیدی، ارتباط گرفت و با تأمین اسلحه و طرح‌های اطلاعاتی در سازماندهی تشکیلات حزب‌الله شرکت کرد و در راستای ضربه زدن بر پیکره‌ی نظام ستم‌شاهی وارد عمل شد. این فعالیت‌ها ادامه داشت تا اینکه محمد مفیدی، یکی از اعضای این گروه، بعد از اعدام انقلابی تیمسار طاهری، دستگیر شد. دستگیری محمد مفیدی باعث شد سید علی اسباب و اثاثیه خانه را جمع کرده و به قم نقل مکان نماید[18] و مدتی در رفت و آمد به چیذر با احتیاط عمل کند، تا این که متوجه شد محمد مفیدی اعترافاتی علیه وی نداشته است، پس با خیال راحت به ادامه‌ی فعالیت پرداخت.


سازمان مجاهدین خلق
    سید علی اندرزگو که نجات ایران را از چنگال استعمارگران و دست‌نشاندگان آنان در برقراری حکومت اسلامی می‌دانست و برای این منظور وارد مبارزه شده بود از هیچ کوششی در راستای این هدف والا دریغ نکرد. مجاهدین خلق در این سال‌ها از حمایت مالی و فکری مذهبیون و روحانیت برخوردار بود و هنوز زمزمه‌های پذیرش مارکسیسم به صورت آشکار در تشکیلات آنان شنیده نمی‌شد. سیدعلی که از ایام گذشته در جلسات مذهبی مسجد هدایت و مکتب توحید و ... با احمد رضائی آشنائی داشت، با برقراری ارتباط با تشکیلات مجاهدین با تأمین اسلحه و مهمات و کمک‌های مالی به آنان در تسریع حرکت مسلحانه کمک‌های شایانی داشت. در یک تلاش برای واگذاری مقادیری سلاح به مجاهدین خلق از سید مجید فیاض که از شاگردان درس عربی او در مدرسه چیذر بود و ارتباطاتی با او برقرار کرده و آموزش‌هائی به او داده بود، استفاده کرد- واگذاری سلاح قبل از این مرحله توسط محمد مفیدی انجام شده بود- فیاض در برقراری تماس موفق نشد و با دستگیری اسدالله تأملی که فیاض برای تحویل اسلحه‌ها به سراغ او رفته بود، فیاض نیز دستگیر شد و به علت تاب نیاوردن در زیر شکنجه‌ها، شیخ عباس تهرانی را به ساواک معرفی کرد و محل اختفای اسلحه‌ها را به ساواک گزارش نمود. پس از اعترافات مجید فیاض، ساواک به سراغ خانواده‌ی همسر شهید اندرزگو آمده و با دستگیری عزت‌الله سیل‌سپور – پدر همسر- به همراه او، جهت دستگیری شیخ عباس تهرانی عازم قم می‌گردند. سیدعلی در این زمان به سفر تبلیغی رفته است و ساواک برای بازگشت او در انتظار می‌ماند ولی شیخ عباس دو روز زودتر از سفر تبلیغی بازمی‌گردد و با شامه‌ی قوی متوجه کنترل خانه می‌شود و با ترفندی وارد منزل شده، دست همسر و فرزند شش‌ماهه‌اش را می‌گیرد و به تهران می‌آید و در منزل یکی از دوستان قدیمی‌اش[19] که از سال‌های 43-42 با هم ارتباط داشته‌اند سکنی می‌گیرند. ساواک با یورش به منزل وی در چیذر و قم تمامی اثاثیه منزل وی را اعم از جهیزیه همسر و ... به یغما می‌برد تا عمق خشم خود را به نمایش بگذارد. همراه بودن خواهر همسرشکه برای تنها نبودن خانواده در سفر تبلیغی به قم برده بود- در این مرحله بر مشکلات سید علی افزوده بود فلذا در زمان فرار، خواهر همسرش را نیز به همراه خود به منزل اسدالله اوسطی می‌برد. ساواک با مراقبت از منزل عزت‌الله سیل‌سپور و اطلاع از اینکه دختر کوچکتر وی همراه سیدعلی است، برای دستیابی به اندرزگو به تلاشی مضاعف دست می‌زند. سیدعلی پس از سه روز با تغییر لباس و تراشیدن صورت، به قصد خروج از کشور به همراه خانواده از منزل اوسطی خارج و عازم مشهدالرضا(ع) می‌شود و با دستوری احتیاطی[20] خواهر همسرش را توسط اسدالله اوسطی به منزل عمویش در ورامین می‌فرستد. پس از ورود به مشهد با مساعدت دوستان و همرزمان و با کمک حجت‌الاسلام و المسلمین واعظ طبسی، برای رفتن به افغانستان به زاهدان رفته و پس از رفت و برگشتی که به داخل افغانستان داشته، آنجا را برای اقامت مناسب تشخیص نمی‌دهد. بنابراین با توکل به حضرت حق جوار ثامن‌الحجج(ع) را برای سکنی انتخاب می‌نماید.

 

مشهد مقدس
    سید علی با ورود به مشهد، اولین اقدامی که می‌کند این است که برای خود و همسر و فرزندش شناسنامه جعلی می‌سازد و با نام سیدحسین حسینی مشغول به فعالیت می‌گردد و در مشهد مدت زمانی را در یکی از کوچه‌های فرعی خیابان خاکی، مستأجری می‌کند و پس از انجام طرح ساواک مبنی بر معرفی مستأجرین توسط موجرین به شهربانی‌ها، به کمک دوستان در کوچه بازار سرشور، خانه‌ای تهیه و در آنجا ساکن می‌گردد. یکی از فعالیت‌های او در مشهد – درحالی که خود به شدت تحت تعقیب بود- این است که افرادی را که در ضربه‌های ساواک به سازمان مجاهدین، متواری گردیده‌اند به مشهد برده، در آنجا به سازماندهی تشکیلات می‌پردازد. فعالیت‌های سیدعلی اندرزگو و این بار با نام دکتر حسین حسینی، در این مرحله از گستردگی ویژه‌ای برخوردار است و ... به آن طرف مرزها نیز کشیده می‌شود. او سفرهای متعددی به لبنان، پایگاه‌های فلسطینی و ... داشته، مقدمات آموزش نیروهای مذهبی را در سازمان الفتح و به کمک جلال‌الدین فارسی مهیا می‌نماید.

 

فشارهای چندسویه

-1 اطلاعاتی، امنیتی
    ساواک و سایر دستگاه‌های امنیتی از زمانی که سابقه‌ای به نام سید علی اندرزگو تشکیل شد[21] در هر زمان و مکان مترصد دستگیری او بودند دستور مستقیم شاه مبنی بر مفتوح بودن پرونده ترور منصور و دستگیری سید علی اندرزگو، آنان رادر این تصمیم مصمم‌تر می‌کرد در این راستا نیروهایی چندین سال این پرونده را تعقیب کردند هربار که با شکست مواجه می‌شدند عصبانی‌تر از قبل به پیگیری‌ها ادامه دادند. تعداد حجیم مکاتبات انجام شده و صرف هزینه‌های گزاف، تعقیب و مراقبت‌های نوبه‌ای، بازرسی منازل اقوام و آشنایان به صورت نوبه‌ای، همگی حکایت از عطش سیری‌ناپذیر دستگاه مخوف امنیتی شاه برای دستیابی به سید علی را دارد عطشی که تنها یکی از عوارض آن نا امن کردن تمامی مکان‌ها برای شهید اندرزگو بود و بدیهی است زندگی مخفی آن هم به شیوه اسلامی نه به شیوه منافقین با این شرایط بسیار مشکل و طاقت‌فرساست. نگاهی هرچند گذرا به مجموعه اسناد گردآوری شده کافی است تا هر خواننده‌ی بر تائید این گفتار برخیزد.

-2 تغییر عقیدتی سازمان مجاهدین خلق و موضع‌گیری شهید اندرزگو
    در سال 1344 سعید محسن، محمد حنیف‌نژاد و اصغر بدیع‌زادگان که در جلسات نهضت آزادی همدیگر را یافته بودند به علت اینکه از حرکت‌های مسالمت‌آمیز نهضت آزادی ارضاء نمی‌شدند، تصمیم به سازماندهی تشکلی را گرفتند. این فکر برای چند سال در مرحله‌ی مطالعه، تحقیق، جذب نیرو باقی ماند و پس از آن در ابتدا با نام سازمان آزادیبخش ایران و سپس به نام مجاهدین خلق ایران مشهور گشت. تفکر مذهبی بنیانگذاران این سازمان برگفته از تعالیم خانواده‌های سنتی مذهبی و اسلامی و آنچه در جلسات نهضت آزادی، بیان شده بود. تلفیق این آموزشها با مطالعات شخصی آنان طی یکی دو سال اولیه سازماندهی تشکیلات، باعث رسوخ تفکرات التقاطی در مبانی عقیدتی آنان گردید. این التقاط در سال‌های اولیه بروز و ظهور ملموس نداشت و همین امر سبب شد تا نیروهای مذهبی اهل مبارزه، جذب آنان شوند و درثانی از حمایت روحانیونی که در متن مبارزات بودند بهره‌ گرفته و از کمک مالی و امکاناتی، مبارزین مذهبی و بازاریان برخوردار شوند.
   
سید علی اندرزگو یکی از کسانی بود که این هر سه را با هم داشت یعنی هم در جذب نیرو برای سازمان فعال بود، هم امکانات مالی و تسلیحاتی برای آنان فراهم می‌کرد و هم به حمایت آنان برخاسته بود. آثار انحرافات فکری در سازمان مجاهدین خلق در سال‌های 50-49 مقداری ملموس‌تر شد تکیه بر فقر در مبارزه و تحلیل‌های طبقاتی، در بحث‌ها جائی باز کرد که پرداختن به زیربناهای اقتصادی در تک‌نگاری‌های محلات جنوبی شهر توسط اعضاء برای جذب نیروهای مستعد، یکی از نمونه‌های آن است. شهید اندرزگو که دارای شامه‌ای قوی و تفکری با بنیان‌های اصیل دینی بود در همین سال‌ها به انحراف عقیدتی سازمان پی برد. با نگاهی بر اعترافات سید مجید فیاض در سال 51 این موضوع معلوم می‌شود. [22]
    با علنی شدن مواضع التقاطی و مارکسیستی سازمان در سال 1354 و به قتل رساندن مجید شریف واقفی و ترور صمدیه لباف و ... یکی از افرادی که برای حذف فیزیکی در دستور کار قرار گرفت شیخ عباس تهرانی بود چراکه نقدی بر بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژی نوشت و کمک‌های مالی را قطع کرد.

-3 منابع و نفوذی‌ها
    یکی از شگردهای اطلاعاتی با هر فکر و رویه و متعلق به هر کشور که باشند نفوذ در تشکل‌هایی است که مخلّ امنیت حاکم هستند. دستگاه امنیتی پلیس شاه نیز از این شگرد بهره‌ها برد و با تطمیع و تحبیب و تهدید، افرادی را که مستعد این کار بودند به استخدام گرفت و در گروه‌ها و تشکل‌ها و هیئت‌ها و مساجد ... نفوذ کردند و به صورت دائم در جریان چگونگی فعالیت‌های مبارزین قرار گرفتند. هرچند این شگرد برای سال‌ها در مورد شهید اندرزگو به علت رعایت اصول پنهانکاری از طرف او عقیم ماند ولی بالاخره در سال‌های آخر به این موفقیت دست یافت و افرادی را در کنار او قرار داد تا با دادن خبر به ساواک، موجبات خرسندی اربابان را فراهم آورند...

-4غربت در وطن
    در دوران سخت مبارزه افرادی بودند که با شنیدن نام ساواک بر خود می‌لرزیدند و بر این اساس از هرکس که به نوعی در میدان مبارزه بودند پرهیز می‌کردند که مبادا روزی به این واسطه گرفتار شوند و بدیهی است این خطر را در تماس با سید علی اندرزگو دو چندان می‌دیدند و شاید حتی حاضر به سلام و علیک ظاهری هم با او نمی‌شدند و این بی‌مهری نیز یکی از فشارهای دوران زندگی مبارزاتی این شهید والامقام است که البته کم هم نیست.

 

شناسائی و شهادت
    با دستگیری چند تن از مرتبطین سیدعلی اندرزگو، توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران، سیدعلی اندرزگو مجدداً شناسایی و تلفن یکی از مرتبطین[23] در اختیار ساواک قرار داده شد. با کنترل این تلفن بود که ساواک به نشانی وی در مشهد دست می‌یابد و متوجه می‌شود این بار، سیدعلی با نام مستعار جوادی به فعالیت پرداخته است. کمیته اوین در این مرحله با استفاده از تمامی شیوه‌های اطلاعاتی و با به کارگیری خودفروختگانی ذلیل، تا کنار دست شهید اندرزگو نفوذ کرد و از چگونگی فعالیت‌های او مطلع گردید.
   
انقلاب اسلامی در حال رسیدن به نقطه‌های اوج است و فریاد امت مسلمان به رهبری حضرت امام خمینی(ره) لرزه بر کاخ استبداد افکنده است. دستگاه امنیتی شاه در سردرگمی شدید گرفتار است، دامنه تظاهرات و پخش اعلامیه‌ها روز به روز گسترده‌تر می‌شود. کنترل پنهانی اندرزگو گویای این است که نقش او در سازماندهی گروه‌ها و پخش اعلامیه‌ها حیاتی و اساسی است. دو تن از منابع نفوذی برای آموزش به لبنان رفته‌اند، بنابر نظر کارشناسان ساواک، اگر آنان بازگردند در گروه دارای مسئولیت‌های بالا خواهند شد و ساواک کنترل گروه را از طریق این منابع اعمال خواهد کرد. گزارش با این گرایش تهیه می‌شود ولی وقت گذشته است دستور داده می‌شود: «تحقیقات کافی است او را دستگیر کنید و از طریق او بقیه افراد را شناسایی کنید» شهید سید علی اندرزگو شب نوزدهم ماه رمضان (2 / 6 / 1357) را در منزل دوستش رجبعلی طاهر افشار احیاء گرفت و در شب لیله القدر از صمیم دل دعای اللهم ارزقنی قتلاً فی سبیلک را زمزمه کرد. نزدیکی‌های افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اکبر صالحی می‌شود، تیم‌های عملیاتی ساواک در مسیر کمین کرده‌اند، مگر سیدعلی را می‌توان دستگیر کرد او به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود که من زنده به دست ساواک نخواهم افتاد با حرکتی موجبات تیراندازی مأمورین را فراهم می‌کند، صدها تیر به طرف او شلیک می‌شود تا عمق خشم و غضب مأموران تیره‌دل را به نمایش بگذارد. تعداد زیادی گلوله در بدن او می‌نشیند تا با زبان روزه به ملاقات خدای خویش بشتابد و از دست ساقی کوثر علی(ع) جام گوارای وصال بنوشد. سرانجام در آخرین شنود تلفن منزل اکبر صالحی تماس دختر وی با مغازه پدر چنین منعکس است:
   
«بابا نزدیکی‌های خانه صدایِ تیراندازی آمد و یک نفر را کشتند و آقای جوادی هم هنوز به منزل نیامده است.»

 

بعد از شهادت
    پس از شهادت سید علی اندرزگو دستگیری‌های گسترده شروع شد، هر کس به نوعی با ایشان رابطه داشت – البته آنهایی که شناسایی شده بودند- در تهران و مشهد دستگیر شدند. بازجوئی‌ها آغاز شد. عطش شناخت اندرزگو بعد از شهادت او نیز کاهش نیافته بود. با یورش به منزل شهید اندرزگو در مشهد مقدس و بازرسی آن برای چندمین بار اثاث زندگی او را به یغما بردند.[24] زن و فرزندان خردسال او را تحت‌الحفظ به تهران آوردند و آن طور که از زبان فرزندان خردسال[25] شهید آمده است ساواکی‌های ددمنش حتی از آزار و اذیت آنان هم خودداری نکردند و در کمیته اوین همسر ایشان مورد بازجوئی‌های مرتب همراه با آزار و اذیت قرار گرفت.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پانزده رو    ز پس از انقلاب اسلامی یک بار دیگر همسر و فرزندان شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو روحانی نستوه به تهران آورده می‌شوند ولی این بار به دست امام المسلمین و با احترام و در کمال مهربانی و در خانه امام دستان مهربان و نوازشگر ایشان پذیرای فرزندان شهید می‌گردد تا گرد غربت و رنج سالیان گذشته را از سر آنان زدوده و بر دل مجروحشان مرهم صبر و استقامت بگذارد.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . از نام دیگر اساتید و میزان پیشرفت‌های تحصیلی، در این دوران اطلاع دقیقی در دست نیست.

[2] . محله‌ای نزدیک شمیران در تهران.

[3] . 23 کارتن کتاب که لیست آن در ضمیمه کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو، مرکز بررسی اسناد تاریخی، آمده است.

[4] . برادرش چهارچوب‌های صندوق‌هائی را که در آن زمان به عنوان جامه‌دان استفاده می‌شد، می‌ساخت.

[5] . اسناد آن در ضمیمه کتاب ذکر شده آمده است.

[6] . پیام انقلاب، شماره 13، ناگفته‌ها ص 229.

[7] . و این در حالی بود که برادرش مجبور شد او را با زور به خانه ببرد – سروش 11 / 6 / 59  مصاحبه با برادر شهید. وی بار دیگر در خیابان اسماعیل بزاز تهران، با فرار از دست برادرش در ملاء عام به شاه ناسزا می‌گوید، که به سبب آشنائی برادرش با یکی از مأمورین کلانتری 6 که متوجه او می‌شود موضوع با عذرخواهی برادرش فیصله می‌یابد.

[8] . شهید صادق اسلامی در بازجوئی‌های سال 1357 آشنائی خود با شهید اندرزگو را در سال‌های 43-42، در مسجد لرزاده و در رابطه با پخش اعلامیه نقل کرده است.

[9] . شهید امانی در بازجوئی چنین نقل کرده است:
«در مورد ترور اشخاص با شیخ جواد فومنی (یک ماه است فوت کرده) نیز مشورت نموده و نامبرده با این عمل موافق بوده است

[10] . شب هجدهم ماه مبارک رمضان مصادف با اول بهمن ماه سال 1343 هجری شمسی.

[11] . شهیدان امانی، بخارائی، نیک‌نژاد، صفار هرندی، اندرزگو.

[12] . هفته‌نامه شما مورخه 22 / 3 / 76.

[13] . همان.

[14] . سید حسین اندرزگو در مصاحبه با ویژه‌نامه مجله سروش به تاریخ 11 / 6 / 59 گفته است:
«در طی یک هفته‌ای که در مشهد بودم جرأت نمی‌کردم که با دوست یا آشنائی سلام و احوالپرسی کنم چون امکان داشت آن‌ها هم مورد آزار و اذیت واقع شوند

[15] . سوره آل عمران، آیه 54.

[16] . همسر شهید اندرزگو داستان این سفر را چنین تصویر می‌کند:
«سید با شناسنامه جعلی سوار بر کشتی می‌شود و در کشتی با ترفندی ناخدا را راضی می‌کند که کشتی را به سوی ساحل عراق در اروند ببرد  قبل از آن که ناخدای کشتی متوجه شود پیاده می‌شود (یکی از دوستان شهید نیز همراهش بوده است) و به سوی خطوط مرزی عراق حرکت می‌کنند. مرزبانان عراق راه را بر آنان می‌بندند و از آنان کارت شناسائی طلب می‌کنند و سید علی عنوان می‌کند که ما طلبه هستیم و برای درس خواندن کنار دریا آمده‌ایم و کارت شناسائی در نجف است و بدین صورت به نجف می‌رود

[17] . حجت‌الاسلام و المسلمین سید علی‌اصغر هاشمی در این باره چنین می‌گوید:
«یک روز آقای بغدادی، شیخ عباس تهرانی را به منزل آورد و اظهار داشت ایشان می‌خواهند درس بخوانند من در ایشان یک صفای باطن یافتم و به همین جهت پذیرفتم و مشغول درس خواندن شد و از همان روزهای اول معلوم شد که فردی است با یک استعداد و هوش خدادادی و من تا آن موقع طلبه‌ای به آن استعداد ندیده بودم

[18] . این نقل مکان در پوشش این که برادرم در یکی از شهرهای آذربایجان تصادف کرده و نیازمند کمک است صورت گرفت.

[19] . پس از دستگیری اسدالله اوسطی در این مرحله ساواک به کشف بزرگی دست می‌یابد و متوجه می‌شود که سید علی اندرزگو همان شیخ عباس تهرانی است.

[20] . استفاده از چند ماشین در یک مسیر، برای این که آدرس منزل وی، برای فرد همراه مشخص نباشد.

[21] . بدیهی است این پیگیری شامل تمام مجموعه‌هایی که به نوعی در ارتباط با اینگونه مسائل بودند، از قبیل شهربانی‌ها، ژاندارمری‌ها، مرزبانی‌ها، دادرسی ارتش و ... می‌شد.

[22] . در متن کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو، مرکز بررسی اسناد تاریخی، آمده است.

[23] . اکبر صالحی حسینی.

[24] . در این زمان هنوز به همسر محترمه شهید اندرزگو، شهادت سید علی را اعلام نکرده بودند و ایشان فکر می‌کرد تنها خانه شناسایی شده است و سید علی هنوز گرفتار نشده است.

[25] . مجله سروش، سال 1359.





























شهید سید علی اندرزگو در جشن عروسی خود در محله چیذر تهران. در تصویر حجت الاسلام سید علی‌اصغر هاشمی چیذری نیز دیده می شود


شهید سید علی اندرزگو در جشن عروسی خود در محله چیذر تهران


جواز اقامت شهید سید علی اندرزگو در عراق با نام شیخ ابوالحسن نحوی


گواهینامه رانندگی شهید اندرزگو با نام عبدالکریم سپهرنیا


شهید اندرزگو در دوران جوانی


شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو در چهره‌های متفاوت


شهید اندرزگو و گواهینامه تحصیلات ششم ابتدایی با نام ابوالحسن نحوی


برگ معافیت از خدمت شهید حجت الاسلام اندرزگو با نام نحوی


شناسنامه شهید سید علی اندرزگو با نام شیخ ابوالحسن نحوی


شناسنامه شهید سید علی اندرزگو با نام سید ابوالقاسم واسعی


پیکر شهید سید علی اندرزگو لحظاتی پس از شهادت.غروب رمضان 1357 (1357/6/2)

منبع: این مقاله تلخیص و ویراستی است از کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجت‌الاسلام سیدعلی اندرزگو، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1377.
 

تعداد مشاهده: 22022


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.