شرحی درباره لومپنیسم(لُمپنیسم) و اسنفاده وسیع رژیم پهلوی از لمپنها
تاریخ انتشار: 30 آبان 1402
واژه «لومپن»[1] (Lumpeny) در فرهنگ زبان فارسی به معنای مفتخور، فاسد، آدم بیکار و سربار جامعه به کار رفته است که چندان دقیق نیست؛ چرا که هرکدام از این تعاریف معنای خاص خود را در فرهنگ ایرانی به ذهن متبادر میکند. اگر چه لمپنسیم محصول دنیای غرب و سرمایهداری بوده و مانند سایر دستآوردهای منفی آن به سایر نقاط جهان منتشر شده ولی گسترش فرهنگ غربی در دورهی پهلوی به تدریج شاهد رشد این خرده فرهنگ در ایران میباشیم. اما واقعیت این است که در جامعه ایرانی تا پیش از دوره پهلوی ما به نمونههای بسیار اندکی از این افراد بر میخوریم که هرگز به صورت گروهی یا جریان خاصی که دارای ویژگیهای مشترک و ارتباط ویژهای باشند شکل نگرفتهاند تا بتوان آنها را براساس آنچه که امروز اصطلاحاً رایج است لمپن یا لمپنیسم بنامیم.[2]
باتوجه به مقدمهی بالا واژه «لااُبالی» شاید مناسبترین تعریف برای لومپن در زبان فارسی باشد. در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ـ لاابالیگری به معنای کسی است که خلاف موازین عرفی و شرعی جامعه رفتار میکند و واکنش عمومی برایش اهمیتی ندارد. به همین خاطر معمولاً این افراد کسانیاند که در کارهای خلاف شرع از حد میگذرانند، به نهادهای نظارتی اجتماعی و سیاسی بیاعتناء، فاقد ثبات فکری و اعتقادی و نهایتاً مورد تنفر عمومی هستند. از آن جایی که لمپنیسم و لااباگری محصول جوامع شهری است[3] و در جوامع روستایی کمتر میتوان از آن نشان و یا ردی یافت، این معضل اجتماعی و شکلگیری گروههای مختلف آن را میتوان از دوره قاجار بدین سو دانست. درست از زمانی که کلانشهرهایی چون تبریز، تهران و اصفهان و... در تاریخ جدید ایران شکل گرفتند. در واقع بیشتر این خرده فرهنگها و ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه، مولود فقر، عقبماندگی، قحطی و فقدان نظام تأمین اجتماعی در جوامع هستند که جامعه ایرانی و اسلامی ما نیز از آن مستثنی نیست.
اوج گسترش لااُبالیگری و لمپنیسم را باید در دوره پهلوی مشاهده کرد، به طوری که کسانی مانند شعبان استخوانی در دوره پهلوی اول و شعبان جعفری معروف به بیمخ در دوره پهلوی دوم به چنان شهرت و اشتهاری میرسند که قابل تصور نیست. چرایی و علت حمایت رژیم پهلوی از گروههایی چنین ضد اجتماعی و منفور را باید در عدم مشروعیت آنها دانست. طبیعتاً هرگاه حکومتی از دل مناسبات معمول اجتماعی سر برنیاورده باشد و با کودتا و سرکوب به قدرت رسیده باشد، در میان قاطبهی مردم فاقد پایگاه بوده و در چنین وضعیتی کسب مشروعیت برایش از راههایی غیرمعمول شکل میگیرد و برای اینکه بتواند هرگونه اعتراض و مخالفتی را خاموش کند به یکی از رایجترین راهها که اعمال خشونت و سرکوب لجامگسیخته است، دست میزند.
در کنار اختناق و سرکوب که آرامشی ظاهری را ـ مانند دورهی رضاشاه ـ به وجود میآورد، باید ابزارهای این سرکوب را نیز ایجاد کرد. متداولترین این ابزارها نیروهای نظامی بودهاند، به طوری که ارتش رضاشاه هرگونه حرکتی را منکوب و با اعمال خشونت همهی طرحهای شاه را اجرا میکرد. ایراد اصلی ارتش برای مستبدینی چون رضاشاه و محمدرضا این بود که نمیتوانست در میان لایههای اجتماعی نفوذ کند و از مکنونات قلبی توده مطلع شود؛ به همین خاطر به یک نیرویی احتیاج داشت که بتواند این نقیصه را رفع کند. مناسبترین این گروهها لاتها و اراذل و اوباشی بودند که با واژه «لومپن» از آنها یاد میکنیم. این افراد به دلیل حضور در متن جامعه از یک سو میتوانستند هر حرکتی را مشاهده کنند و از سوی دیگر به دلیل شیوههای خشونتباری که در برخورد با طبقات ضعیفتر جامعه داشتند، میتوانستند میان آنها ایجاد وحشت کنند. از همه مهمتر اینکه میشد با تهدید و تطمیع آنها را به کار گرفت و چنین وانمود کرد که در لایههای زیرین جامعه نیز حکومت دارای پایگاه و محبوبیت عمومی است.
در دوره پهلوی عوامل دیگری نیز در افزایش نقش لمپنهایی مانند شعبان جعفری و سایر اراذل و اوباش مشابه بیتأثیر نبودهاند. نخست ارتباط این افراد با بسیاری از رجال و ثروتمندان این دوره، به طور مثال بسیاری از کلوپها، کازینوها، قمارخانهها، میخانهها، شیرهکشخانه، و... در دست متمولین بود که با دربار نیز در ارتباط بودند. صاحبان این مکانها برای کنترل براین جاها به کسانی احتیاج داشتند که بتوانند این مکانها را برایشان حفظ کنند! چرا که همواره در این محلها احتمال زدوخوردهای شدید از یک سو و از سوی دیگر خطر دائمی حملهی نیروهای مذهبی برای بستن آنها وجود داشت. لذا این قشر مناسبترین افراد برای ادارهی این مراکز بودند. از جمله این افراد میتوان به برادران رشیدیها اشاره کرد که ارتباط نزدیکی با دربار، مراکز فساد و اوباش داشتند.
عامل دوم نیروهای نظامی بودند. نیروهای نظامی خصوصاً شهربانی از طریق همکاری با این افراد از یک طرف با دادن باج به آنها مانع از هرج و مرج در محلات میشدند و از سوی دیگر از طریق آنها مردم را تحت کنترل در میآورند. گرچه در بسیاری از موارد ـ به گواهی اسناد ـ دست رؤسای کلانتریها با این اوباش برای سرکیسهکردن مردم و انجام کارهای خلاف قانون در یک کاسه بوده است. عکسهای شعبان جعفری با تیمور بختیار و بسیاری از سران نظامی و سیاسی رژیم مؤید این مطلب است.
سومین عامل نقش بیبدیل و اساسی اوباش در بازگرداندن حکومت پهلوی در جریان 28 مرداد بوده است. از آن جایی که راجع به نقش اوباش در کودتا بسیار گفته شده است، تنها به ذکر این نکته بسنده میکنیم که بسیج عمومی اوباش و فواحش در روز 28 مرداد، بیشک در ارعاب عمومی و پیروزی کودتا تأثیر شگرفی داشته است. این مسئله که کودتاچیان با استفاده از گروههای ضد اجتماعی چون لاتها توانسته بودند شاه متواری را مجدداً بر تختطاووس بنشانند باعث گردید تا نگاه حکومت به این افراد تغییر بنیادی پیدا کند و در حقیقت به نوعی نسبت به آنها ادای دین نماید.
به همین خاطر پس از 28 مرداد 32 شاهد تغییر رویهی اساسی حکومت با اوباش و نیز تغییر موقعیت افرادی چون شعبان جعفری (بیمخ) هستیم.[4] بهگونهای که این موقعیت اجتماعی و سیاسی رسمی باعث سرازیر شدن سیل کمکها و امکانات مادی و معنوی از جمله دریافتهای گوناگون مالی از سازمانها و وزارتخانههای مختلف میشود که در ادامه یکی از اسناد آن ذکر میشود.[5]
پینوشتها:
[1] . لمپن اصطلاحی آلمانی است که در معنا بیکار و ژندهپوش را تداعی میکند. اما در مفهوم به قشرهایی از اجتماع گفته میشود که بنابر دلایلی از حقوق سیاسی و اجتماعی و غیره محروم شدهاند. در این دیدگاه لومپن به معنای رنجبران ژندهپوش به کار میرود که قشرهای وازده اجتماع و جامعه را تشکیل میدهند، طبقهی خود را از دست داده و به فساد کشیده شدهاند. آنها فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی میباشند.
[2] . لمپنها در جوامع سرمایهداری اغلب در شهرهای بزرگ از طریق مشاغل انگلی، غیرتولیدی و غیراخلاقی و... به طور غالب در شرایط بد و سخت زندگی میکنند. اینگروه به خاطر پول به هر کار ناپسند و ضد اخلاقی ـ انسانی تن در میدهند. دزدان، چاقوکشان حرفهای، اراذل و اوباش ـ ولگردان و جنایتکاران باجگیر از آن جملهاند. لومپنیسم از ادبیات محاورهای بسیار سخیفی نیز بهره میبرد...
سرچشمهی لمپنیسم در دوران سرمایهداری بیکاری است که باعث آوارگی و فلاکت بسیاری از کارگران شده و پیدایش لمپنیسم را باعث میگردد.
[3] . از عیاری تا لُمپنیسم (مصاحبه با آقای حسین شاهحسینی...) علی ابوالحسنی (منذر) فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال هفتم، شماره 26 ـ 1382، ص 191 ـ 241.
[4] . شعبان بیمخ به پهلوان شعبان تبدیل میشود! و بسیاری از امتیازات را در انحصار خود و نوچههایش میگیرد و دستگاه رسانهای رژیم با تبلیغی که از او مینماید او را به شخصیتی بینالمللی تبدیل میکند!
[5] . در این باره بنگرید: شعبان جعفری (شعبون بیمخ)؛ لمپنیسمی در حکومت پهلوی؛ عوام فریبی با تظاهر مذهبی در رژیم پهلوی دوم توسط امثال شعبان جعفری(شعبان بیمخ)؛ شعبان جعفری(شعبان بىمخ) مهره کودتای ننگین 28 مرداد 1332؛ نگاهی به نقش چماقداران در مقابله با انقلاب اسلامی؛ سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
شعبان بیمخ در کودتای 28 مرداد 1332
شعبان بیمخ- محمدرضا پهلوی
شعبان بیمخ و نوچههایش
فرح پهلوی- شعبان بیمخ
تعداد مشاهده: 10118