امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هرکس عبرت‌گیریش بیشتر باشد خطا و لغزش او کمتر خواهد بود. غررالحکم، جلد 2، صفحه 631، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 21، ص 275.

 

مقالات با درج سند

جهاد تبیین و پاسخ به شبهات تاریخی

مستندات وابستگی نظامی رژیم پهلوی به آمریکا


تاریخ انتشار: 09 بهمن 1402

مورگان شوستر و همکاران آمریکایی و ایرانی وی در ایران

مقدمه

ماهیت استعماری و استبدادی سلطنت پهلوی از نکات روشن تاریخ معاصر است. از نظر اکثر تاریخ‌نگاران، مؤلفه دیکتاتوری نظامی، خصیصه بارز و مشترک این پدر و پسر بود. آن‌ها یک دلیل برای اثبات مدعای خود آورده‌اند و آن رابطه متقابل نهاد ارتش و نهاد سلطنت در بقا و موجودیت یکدیگر می‌باشد. به گواه تاریخ هر دو شاه پهلوی، با تکیه بر قزاق‌ها و ارتش توانستند به قدرت رسیده، پایه‌های سلطنت خود را استمرار بخشند.[1] ارتش و نیروی نظامی در نظر شاهان پهلوی جایگاه ویژه‌ای داشت.

در دوران محمدرضا پهلوی با توجه به کنشگری مؤثر آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در تحولات سیاسی و نظامی جهان و کشورهای آسیای میانه و از جمله ایران، این کشور به عنوان راهبر و مشاور نوسازی ارتش ایران وارد صحنه شد و توانست از طریق فرستادن بیش از پیش مستشاران نظامی خود به ایران، تجهیز نظامی رژیم پهلوی، انعقاد پیمان‌های نظامی و... بر ارتش ایران مسلط شود و ارتشی وابسته و زرادخانه‌ای برای انباشت تسلیحات خود ایجاد نماید. تسلط و نفوذ آمریکا بر نیروی نظامی پهلوی از سویی و وابستگی شدید شاه و ارتش او به آمریکا از سوی دیگر در نهایت، کار را به جایی رساند که امر و نهی و فرمان و حکم دست آمریکاییان قرار گرفت و آن‌ها صحنه گردان امور کشور در زمینه نظامی و غیر نظامی شدند.

برخی افراد که غالباً آگاه به این وابستگی نظامی ارتش شاه هستند، چنین وانمود می‌کنند که ارتش، مستقلاً و به صورت خودکفا و با مدیریت شاهانه! به رشد و شکوفایی و قدرت رسیده بود و این دروغ را مبنای خدمات شاه و پیشرفت کشور در زمینه امور نظامی قرار می‌دهند! در حالی که می‌دانند اساس قدرت ارتش در دوران پهلوی چیزی جز تکیه بر قدرت نظامی آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی او نبوده است و هیچ‌کدام از افسران عالی‌رتبه در ارتش(به جز اندکی) اختیار اِعمال ابتکار و خلاقیت در ارتش را دارا نبودند و صرفاً فرمانبردار شاه و نظامیان آمریکایی بودند و قدرت آن‌ها حاصل اطاعت کورکورانه و محقرانه از افسران و امرای آمریکایی بوده است.

 

حضور مستشاران آمریکایی

حضور مستشاران آمریکایی در ایران با ورود انگشت شمار آن‌ها از جمله مورگان شوستر در دوره قاجار آغاز شد[2] و با استخدام چند صد نفر در دوره پهلوی اول ادامه یافت.[3] در اوایل سلطنت محمدرضا شاه، با تصویب قانون استخدام افسران آمریکایی برای ژاندارمری، حضور و نفوذ نیروهای آمریکایی در ایران قانونی شد و در ادامه با انعقاد قراردادی نظامی، این قانون عملی شد. در این قرارداد آمده است: «بنابر تقاضای دولت ایران از دولت کشورهای متحده‌ی آمریکا و به استناد قانون استخدام افسران آمریکایی برای ژاندارمری، مصوب 28 / 7 / 1322، رئیس‌جمهوری کشورهای متحده‌ی آمریکا اجازه دادند که هیئتی از افسران و درجه‌داران و متخصصین ارتش کشورهای متحده‌ی آمریکا که تعداد افسران آن از 8 نفر تجاوز نخواهد نمود، به منظور اصلاح ژاندارمری بر طبق مواد ذیل منصوب شوند.» در ماده بیستم این قرارداد درباره‌ی قدرت این هیئت می‌نویسند: «رئیس هیئت بر همه‌ی افسران ژاندارمری شاهنشاهی ایران تقدم خواهد داشت. مشارالیه مستقیماً عهده‌دار کلیه اداره و کنترل ژاندارمری خواهد بود و حق خواهد داشت، طبق مقررات انتصاب یا ترفیع یا تنزل یا اخراج هر خدمت‌گزار ژاندارمری به وزیر کشور پیشنهاد و یا تصویب ایشان به‌ موقع اجرا بگذارد و مقام دیگری حق مداخله نخواهد داشت. نیز حق خواهد داشت، هر افسر یا ژاندارم یا خدمتگزار ژاندارمری را با تصویب وزیر کشور منتقل و دوباره تعیین کند.»[4] بنابر این یک نیروی خارجی عملاً بر نیروهای داخلی تسلط داشت و افسران ایرانی همگی تحت امر یک نیروی خارجی قرار داشتند.

 ماده‌ی بیست و یکم این قرارداد، ایران را از استخدام نیرو از هر کشور دیگر منع می‌کند و لذا آمریکا یکه‌تاز مدیریت نظامی ایران می‌شود: «دولت ایران موافقت می‌نماید تا زمانی که این قرارداد به قوت خود باقی است افسرانی از ارتش‌های خارجی دیگر یا کارکنانی از هیچ کشور دیگر برای خدمت در ژاندارمری شاهنشاهی ایران یا شعب آن ‌که کارمندان هیئت نظامی کشورهای متحد آمریکا در آن خدمت می‌نمایند، استخدام ننماید.»[5] از آن زمان به بعد، بر حضور مستشاران آمریکایی و نفوذ گسترده آنان در ایران افزوده شد. آسوشتیدپرس (واشنگتن) در پانزده فروردین ۴۲ نوشت: «تعداد مستشاران آمریکایی در ایران روز به روز افزایش‌‌‌‌ می‌‌یابد... در کلیه ادارات دولتی و وزارت دفاع ایران، کارشناسان آمریکایی اداره امور را به دست دارند. عوارض گمرکی از کالا‌های آمریکایی لغو شد. تاکر مسیونر انگلیسی در سخنرانی خود در جمعیت سلطنتی آسیای مرکزی گفت: آمریکایی‌‌ها به خوبی خلأ ناشی از رفتن انگلیسی‌ها را پر کرده‌اند. در جایی که یک انگلیسی بود الآن شش آمریکایی نشسته‌اند.»[6] تحقیقات مجلس سناى آمریکا نشان داد که تعداد این افراد با احتساب خانواده‌هایشان در سال 1357 بین 40 تا 50 هزار نفر بوده است.[7]

به اعترافات ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران: «... تفاوت میسیون نظامی آمریکا در ایران با هیئت‌های نظامی در سایر کشورهای جهان این بود که پرسنل نظامی آمریکا در ایران،‌ عملاً جزء نیروهای مسلح ایران به شمار می‌رفتند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریکایی، بقیه مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران حقوق‌بگیر دولت ایران بودند. حقوق و مزایا و هزینه ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان آن‌ها از طرف دولت ایران تأمین می‌شد...»[8]

نویسندگان کتاب «ایران: انقلاب به نام خدا» معتقدند اغلب کسانى که مستشاران نظامى آمریکایى خوانده شده‌اند، در حقیقت افراد غیرنظامى یا غالباً افسرانى بودند از جبهه برگشته که به موجب قرارداد، براى صنایع اسلحه‌سازى، مهمات‌سازى، هواپیما و هلى‌کوپترسازى آمریکا کار مى‌کردند. این نویسندگان بخشى از آمریکایى‌هاى مقیم ایران را «افراد نظامى کاذب» قلمداد کرده‌اند که در دو حوزه فعالیت داشتند:

1ـ مراقبت از وسایل فروخته شده‌ى مؤسسه‌هاى آمریکایى به ایران

2ـ تربیت نظامیان ایرانى[9]

در دهه‌ى 1350 قراردادهاى متعددى براى آموزش و تربیت نیروهاى نظامى کشور منعقد گردید که مهم‌ترین آن‌ها عبارت بودند از:

1ـ قرارداد VOB-CASE که در آبان ماه 1351 (نوامبر 1972) به منظور آموزش کارکنان ایرانى (خلبان و مکانیک) شاغل در هوانیروز اصفهان با دولت آمریکا به امضا رسید.

2ـ قرارداد VOB-CASE که از اوایل سال 1356 (1977م) تا فروردین ماه 1357 (آوریل 1978م) ادامه داشت و مربوط به آموزش پرسنل ایرانى شرکت پشتیبانى و نوسازى هلى‌کوپترهاى ایران بود.

3ـ قرارداد WAL-CASE که ادامه‌ى قرارداد قبلى به‌منظور تکمیل آموزش کارکنان شرکت نوسازى هلى‌کوپترهاى ایران بود و قرار بود از فروردین ماه 1357 (آوریل 1978) تا شهریور ماه 1360 (اوت 1981) ادامه داشته باشد.

4ـ قرارداد VZZ-CASE که در چهارم مهر ماه 1356 (26 سپتامبر 1977) به‌منظور آموزش کارکنان ایرانى شاغل در پایگاه‌هاى هوانیروز در کرمانشاه منعقد شد.[10]

این مستشاران آمریکایی که برای آموزش ارتش ایران و چگونگی استفاده و تعمیر این تسلیحات به ایران آمدند، به نحوی عمل می‌کردند که هیچ‌گاه وابستگی ایران از بین نرود؛ چنان‌که: «برای سیستم‌های پیچیده تسلیحاتی که به ایران تحویل داده می‌شد، صرفاً نحوه استفاده از آن‌ها توسط مستشاران نظامی تعلیم داده می‌شد و صد البته معلومات فنی در اختیار ایرانیان قرار نمی‌گرفت. بعضی از سیستم‌ها هم، مثلاً سیستم‌های کنترل الکترونیکی، به ‌هیچ‌وجه در اختیار ایرانیان گذاشته نمی‌شد، بلکه مستقیماً توسط مستشاران به کار گرفته می‌شد. در نتیجه افراد ارتش در ایران آگاهی لازم را کسب نکرده و در این زمینه رشد نمی‌یافتند.»[11]

 

پیامدهای نظامی و اجتماعی حضور مستشاران نظامى آمریکایى

مستشاران آمریکایى در مقام نیروهاى متخصص و مشاوران دربار و دولتمردان ایرانى در ارتش، سازمان امنیت، وزارتخانه‌ها و سایر نهادهاى دولتى و غیردولتى نفوذ و تسلط داشتند،[12] اما فعالیت عمده‌ى آن‌ها در ارتش بود که پس از اعطاى مصونیت به مستشاران نظامى آمریکا و برخوردارى از حقوق و مزایاى ویژه در سال 1343 تحت عنوان کاپیتولاسیون، اقتدار آمریکایى‌ها در ارتش شاهنشاهى گسترش یافت و «مناصب حساس و پست‌هاى فرماندهى را قبضه کردند و شاه گرچه در ظاهر عنوان تشریفاتى فرمانده‌ى کل قوا را داشت، امّا در واقع مستشاران نظامى آمریکایى زمام فرماندهى را در دست داشتند.»[13] «آذر برزین» جانشین نیروی هوایی ارتش در رژیم پهلوی می‌گوید که محمدرضا شاه «درباره‌ی انتخاب فرماندهان و بلندپایگان کشور بدون دلیل با مقامات آمریکایی و به ‌خصوص با سفیر آمریکا (در تهران) تبادل نظر می‌کرد و به توصیه‌های آن‌ها بیش از اندازه گوش می‌داد. در ارتش ایران سفیر و مستشاران آمریکایی مَحرم بودند.» این در حالی است که به گفته‌ی همین مقام رژیم پهلوی، رئیس افسران مستشاری خارجی هیچ مدرکی به مقامات ایرانی نمی‌داد و می‌گفت: «طبقه‌بندی شده است.»[14] بنابر این مستشاران آمریکایی «کلیه‌ى عملیات و فعالیت‌هاى نیروهاى مسلح را هدایت و رهبرى مى‌کردند.»[15] براى مثال «صورت ترفیعات افسران ارتش، پیش از آن‌ که به دربار رفته و به تصویب شاه برسد، باید مورد تصویب مستشاران آمریکایى واقع مى‌شد.»[16]

مقامات نظامى آمریکایى در ایران از چنان پشتوانه‌ى محکمِ قدرت برخوردار بودند که به امراى ارتش ایران نیز توهین مى‌کردند. به عنوان نمونه در گزارش ارسالى ساواک آذربایجان شرقى به مدیریت کل اداره‌ى هشتم در مرداد ماه 1347، از توهین آشکار و صریح یک سرهنگ آمریکایى به تیمسار بهرام آریانا، صاحب‌منصب بلندپایه‌ى ارتش شاهنشاهى، سخن به میان آمده است. بخشى از آن گزارش چنین مى‌گوید: «سرهنگ ویترون، مستشار نظامى آمریکا در ایران که مرتباً براى انجام مأموریت به تبریز مى‌آید، در یک ملاقات دوستانه با فرمانده لشکر تبریز در مورد امراى ارتش ایران اظهار مى‌نماید که مغز یک الاغ از مغز تیمسار آریانا بهتر است و فرمانده ارتش یکم نیز قادر به اداره کردن گماشته‌ى خود یا یک دسته سرباز نمى‌باشد.»[17]

سران نظامى در ارتش شاهنشاهى، در مقابل گفتار و رفتار توهین‌آمیز مستشاران آمریکایى و هتک حرمت نظامیان ایران، واکنشى بروز نمى‌دادند؛ چون برانگیخته شدن احساسات ناسیونالیستى و اعتراض پرسنل نظامى ایران در مقابل اهانت آمریکایى‌ها، توبیخ و مجازات را براى آن‌ها به دنبال داشت. یکى از مستشاران آمریکایى در اردوى اقدسیه ضمن ایراد سخنرانى براى نظامیان ایرانى مى‌گوید: «ارتش ایران فاقد تحرک لازم است و با مقایسه‌ى ارتش ایران و ترکیه مى‌توان گفت ارتش ایران وبال پیمان نظامى مشترک ما مى‌باشد.» در این موقع یکى از افسران با حالت عصبانیت از جا بلند شده، خطاب به مستشار آمریکایى مى‌گوید: «اجازه ندارید به ارتش ایران و افسران ناسیونالیست آن توهین کنید و ما افتخارى براى همکارى با شما نداریم.» فرداى آن روز افسر مذکور را به کرمان منتقل مى‌کنند و در نتیجه نمایندگان افسران به اداره‌ى دوّم ستاد بزرگ ارتشتاران رفته، با «تیمسار کمال» ملاقات مى‌کنند و خطاب به او مى‌گویند: «ما 300 نفر شرکت‌کننده در این جلسه به مستشار آمریکایى توهین کرده‌ایم و همه‌ى ما را باید به کرمان منتقل کنید.» در نتیجه ابلاغ آن افسر لغو گردید.[18]

با بدرفتاری‌ نیروهای‌ آمریکایی‌ نسبت ‌به‌ نظامیان‌ و مردم‌ ایران‌، روز به‌ روز تنفر مردم‌ به‌ این‌ مهمانان‌ جسور و بی‌فرهنگ‌ افزوده‌ می‌شد. طبق‌ یکی‌ از اسناد پرونده‌ی‌ مستشاری‌ روز 21 /5 /43 یک‌ سرهنگ‌ دوم‌ «بلندبلند فریاد می‌کرد کی از شر این‌ مستشاران‌ خلاص‌ می‌شویم‌ و این‌ مملکت‌ از خر تو خری‌ خارج‌ می‌شود.» طبق‌ همین‌ گزارش‌ یک‌ روز بعد در کلانتری‌ 3 قلهک‌ «رئیس‌ کلانتری‌ با پلیس‌ تهران‌ تماس‌ گرفت‌ و با ناراحتی‌ جواب‌ داد: خدا کند هرچه‌ زودتر، مستشاران‌ از این‌ مملکت‌ بروند، من‌ که‌ نمی‌توانم‌ برای‌ هر گروهبان‌ آمریکایی‌ یک‌ نفر پلیس ‌بگمارم.» [19]

نظامیان‌ بی‌فرهنگ‌ آمریکایی‌ بی‌نزاکتی‌ را به ‌جایی‌ رساندند که‌ در یک‌ مورد، یک‌ گروهبان‌ به‌نام‌ تانکرسلی‌ بعد از تصادف‌ کردن‌ با یک‌ کارگر ایرانی‌ قصد فرار داشت‌ که‌ با ممانعت‌ پلیس‌ ایران‌ مواجه‌ شد. این‌ عضو هیئت‌ مستشاری‌ آمریکایی‌ با کمال‌ وقاحت‌ از اتومبیل‌ خود پیاده‌ و به‌ «افسر پلیس‌ ایرانی ‌حمله‌ور شده‌، او را مضروب‌ ساخته‌.«[20]

گفتارى رادیویى در سال 1343 سوء استفاده‌ى آمریکایى‌ها از حق مصونیت در ایران را به روشنى حکایت کرده است. بدین شرح که یک مستشار نظامى آمریکایى، مست و لایعقِل، کارگر ساختمان ایرانى را با اتومبیل خود در تهران [زیر گرفت، افسر ایرانی] جلوى وى را گرفت تا طبق قانون به کلانترى جلب نماید. مستشار مذکور از ماشین پیاده شد و افسر ایرانى را کتک زد. آن آمریکایى توقیف شد و مقامات دولت ایران وى را تحویل اداره‌ى مستشارى نظامى آمریکا دادند، تا آن‌جا مجازات شود. طبق قراردادهاى موجود و برخوردارى نظامیان آمریکایى از حق کاپیتولاسیون، دولت ایران حق مجازات آن‌ها را ندارد. در اداره‌ى مستشارى از او پرسیده شد که چرا افسر ایرانى را کتک زده است. در جواب گفت: «من نمى‌دانستم که او افسر است وگرنه در مجازاتش تخفیف مى‌دادم.» آن آمریکایى با توصیه به این‌که از این پس بیشتر مواظب رفتار خود باشد، آزاد شد.[21]

 

پیامدهای اقتصادی حضور مستشاران آمریکایی در ایران

حضور مستشاران آمریکایی هزینه زیادی را حتی بیشتر از نیروهای ارتش بر کشور تحمیل می‌کرد؛ به‌طوری‌که «هزینه پرسنل نظامی ارتش ایران در سال 1356 بالغ ‌بر 140 میلیارد ریال (نزدیک به 2 میلیارد دلار) بود، در حالی ‌که هزینه مستشاران آمریکایی مقیم ایران در همان سال بالغ ‌بر 170 میلیارد ریال برآورد شده است و طبق قرارداد‌های نظامی میان دو کشور، تمام مخارج به عهده‌ی ایران بود.»[22] و سالانه حجم عظیمی از منابع ملی به این مستشاران داده می‌شد.[23] این در حالی بود که به گفته ژنرال ویلیامسون ـ رئیس هیئت مستشاران آمریکایی مقیم ایران در دهه هفتاد میلادی ـ «هر‌ هفته به طور متوسط‌ 35‌ نماینده از کمپانی‌های مختلف سازنده و فروشنده اسلحه وارد تهران می‌شدند.»[24]

مسئله هزینه‌های بالای این مستشاران از همان ابتدا مورد اعتراض قرار گرفته بود؛ به‌طوری‌که 10 تیر ماه 1341 احمد نفیسی شهردار وقت تهران طی یادداشتی که «روزنامه اطلاعات» آن را در ستون «جریان روز‌» خود منتشر ساخت بزرگترین گرفتاری حضور مستشاران خارجی به خصوص آمریکایی در ایران را تحمیل حقارت به ملت ایران دانست. در بخشی از نوشته «احمد نفیسی» آمده بود: بدترین گرفتاری که مسئله مشاوران خارجی برای ما پیش آورده است عقده حقارت است که با فقر معنوی که در میان ما شایع شده است روز به روز بیشتر می‌شود. ما نمی‌دانیم دچار چه درد بی‌درمانی شده‌ایم که خودمان را در برابر خارجی این قدر حقیر می‌یابیم. وی در ادامه تصریح کرده بود: «من متأسفم، عرض می‌کنم که در چند سال اخیر بسیاری از رجال و حتی جوانان دانشمند خودمان را دیده‌ام که خودشان را پشت سر خارجی‌ها نگه داشته‌اند و از آن‌ها به عنوان سپر استفاده کرده‌اند. این عقده اخیراً این قدر ماده کرده است که در شهرداری عده زیادی مردم طومار امضا می‌کنند که «چون فلان معبر محل گذر فلان خارجی است باید آسفالت شود» و نمی‌نویسند «که چون فرزندان خردسال ما گرد و خاک می‌خورند کوچه ما را آسفالت کنید! البته این تقاضاها بایگانی می‌شود ولی باید ایرانی غرور خودش یعنی غرور ملی منطقی‌اش را باز یابد والا تا این وضع باشد بازار مشاور گرم است و ما بی‌خود سرگردانیم.» شهردار وقت تهران اذعان می‌کند که حضور مستشاران خارجی در ایران و اهمیتی که حکومت به این مستشاران قائل می‌باشد، زمینه‌ساز عقده حقارت برای ملت گردیده است. «حقارت» از سوی حکومت و مستشاران خارجی و به خصوص آمریکایی تا اندازه‌ای بر ملت ایران تحمیل شده بود که مردم برای رسیدن به حقوق طبیعی خود برای زندگی بهتر از جمله آسفالت شدن خیابان‌ها از مسئولین می‌خواستند «چون آمریکایی‌ها در این خیابان رفت و آمد می‌کنند» این کوچه یا خیابان را آسفالت کنید! [25]

«تهران مصور» 20 مهر 1341 در گزارش جالبی به دلایل ورشکستگی اقتصاد ایران پرداخته و حضور و مداخله مستشاران آمریکایی در امور کشور را یکی از دلایل این ورشکستگی خوانده بود. در بخشی از گزارش این نشریه به نکاتی اشاره شده بود، از جمله این‌که تا پیش از حضور مستشاران آمریکایی بانک ملی ایران همه ساله سود می‌داد ولی این مستشاران این بانک را زیان‌ده و در اصطلاح ورشکسته کردند!

«تهران مصور» نوشته بود: «بانک ملی ایران که هم‌اکنون 34 سال از تأسیس آن می‌گذرد مادام که مشاور اقتصادی آمریکایی نداشت همه ساله در ترازنامه‌اش رقم سود ویژه هنگفتی نشان می‌داد، اینک پس از تشکیل بانک مرکزی و از روزی که مشاورین آمریکایی و وابستگان آنان اداره امور اقتصادی بانک مرکزی و بانک ملی را به دست گرفته‌اند، نتیجه‌اش بحران کنونی اقتصادی و ورشکست شدن 12 هزار بازرگان درجه یک تا چهار و متوقف شدن عده زیادی از عملیات اقتصادی در سرتاسر کشور است.»[26]

ابوالحسن ابتهاج رئیس سازمان برنامه و بودجه بعد از کودتای بیست‌وهشتم مرداد نیز می‌گوید: «... آنگاه با شدت از نظر مستشاران نظامی آمریکا در ایران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامی که بودجه ارتش ایران برای سال بعد منتشر می‌شود و من با افزایش هزینه مخالفت می‌کنم و نظر خود را به شاه ابراز می‌دارم، شاه جواب می‌دهد: مقامات نظامی آمریکا در ایران حتی این افزایش را هم کافی نمی‌دانند!»[27]

 

تجهیز نظامی رژیم پهلوی توسط آمریکا

ایران تا دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون و دگرگونی‌های عصر او نمی‌توانست هر سلاحی را که خود نیازمند بود تعیین کند و به دست آورد. جرج بال معاون سابق وزارت امور خارجه آمریکا، می‌گوید: «از سال 1953م /1332ش، که شاه به قدرت بازگشت، تا سال1972/ 1351، او را به طور کامل تحت نظارت داشتیم. این ما بودیم که می‌گفتیم شما به فلان سلاح احتیاج ندارید یا دارید.»[28] پس از روی کارآمدن «ریچارد نیکسون» به عنوان رئیس جمهور آمریکا، وی در سال 1972م(1351ش) به همراه هنری کیسینجر، در راه بازگشت از ملاقات سران در مسکو، از تهران دیدن کرد. نیکسون در طی ملاقات‌هایی که با شاه به عمل آورد، به شاه قول‌های بی‌سابقه‌ای داد. از جمله این‌که او هرگونه سلاح غیرهسته‌ای را که بخواهد، می‌تواند از آمریکا خریداری نماید.[29]

برژینسکی در مورد دلیل این امر می‌گوید: «ایران مهمترین پایگاه استراتژیک ما در خلیج فارس پس از خروج انگلیس از منطقه شرق سوئز به شمار می‌رفت. تخلیه نیروهای انگلیسی از خلیج فارس، خلأ قدرتی در این منطقه به وجود آورد و سیاست آمریکا در آن زمان، پرکردن این خلأ با افزایش قدرت نظامی ایران در وهله اول و عربستان سعودی در مرحله بعد بود...»[30]

در یکی از اسناد سفارت آمریکا نیز که دارای طبقه‌بندی «سِرّی» است، گفته شده که: در خلیج فارس ما می‌خواهیم ـ در عین حالی که از دسترسی خود به منطقه و نفت آن حفاظت می‌کنیم ـ نفوذ شوروی و کشورهای افراطی عرب را مهار کنیم. ما همکاری منطقه‌ای برای امنیت را به سرکردگی ایران و عربستان سعودی ترغیب می‌کنیم و تجهیزات و خدمات دفاعی را به مقادیر زیاد به کشورهای دوست می‌فروشیم.[31]

نقطه اوج این سیاست، تصمیم نیکسون و کیسینجر در باز گذاشتن دست شاه برای خرید انواع سلاح‌های آمریکایی بود که منجر به سرازیر شدن سیل اسلحه به ایران و تقویت و گسترش سریع بنیه نظامی ایران شد.[32]

در نتیجه این تحولات که دولت شاهنشاهی از آن استقبال زیادی نمود، هزینه‌های نظامی ایران سیر صعودی پیمود. در سال 1349ش، 88 میلیون دلار؛ سال 1350، 065 /1؛ 1351، 375 /1؛ 1352، 525 /1؛ 1353، 68 /3 و در سال 1354 به رقم خیره کننده 325 /6 میلیارد دلار رسید و درصد افزایش سالانه مخارج نظامی از 17% در سال 1349 به 41% رسید.[33]

توانمندی اقتصادی ایران در نتیجه فروش نفت که حتی عنوان رهبر جهان چهارم یا کشورهای ثروتمند صادرکننده نفت را برای آن به ارمغان آورد،[34] موجب شد که هزینه‌های نظامی در سال‌های 1972 تا 1977م/ 1351 تا 1356ش بیش از 600 برابر افزایش یابد و واردات از آمریکا نیز 10 برابر شود.[35] در سال 1973م/ 1352ش بیش از 000 /15 میلیون دلار اسلحه در جهان به فروش رسید که آمریکا با تجارت 000 /5 میلیونی در رتبه اول قرار داشت.[36]

در دوره نیکسون به‌طور کلی حدود بیست میلیارد دلار از ابزارهای جنگی ساخت آمریکا به طرف ایران سوق داده شد، یعنی تقریباً برابر آنچه در بیست سال پیش از آن فرستاده شده بود. در این هنگام، ایران تبدیل به بزرگترین وارد کننده تسلیحات آمریکا در جهان شده بود.[37]

به نوشته روزنامه اینترنشنال هرالد تریبیون، ایران بزرگ‌ترین مشتری در میان خریداران تسلیحات ایالات متحده بود.[38] براساس گزارش محرمانه وزارت دفاع آمریکا، در سال‌های 1973 تا 1977م/ 1352- 1356ش ایران از ایالات متحده 6 /15 میلیارد دلار اسلحه خریده یا به آن سفارش داده بود. پس از ایران، عربستان با 2 /9 و اسرائیل با 7 /5 میلیارد دلار قرار داشتند.[39] طبق آمار دیگری، بین سال‌های 1970 تا 1978م/ 1349 تا 1357ش ـ یعنی فقط در عرض 8 سال آخر سلطنت محمدرضا شاه ـ میزان خرید سلاح از آمریکا آن‌قدر سریع افزایش یافت که به رقم نجومی 19 میلیارد دلار بالغ شد.[40] در سال 1976م /1355ش، هزینه‌های نظامی ایران با احتساب جمعیت و سوابق جنگی، از چین، برزیل، اسرائیل و انگلستان به عنوان قدرتمندان جهانی، بسیار بیشتر بود.[41]

کیسینجر در مورد این خریدها می‌گوید: «شاه از ما کمک نظامی بلاعوض نمی‌خواست و هزینه‌های مربوط به خرید اسلحه و تجهیز نیروهای نظامی خود را از محل درآمد نفت تأمین می‌کرد... برای آمریکا چه بهتر از این‌که نه فقط برای تأمین منافع حیاتی خود در خلیج فارس کمترین هزینه‌ای از جیب مالیات‌دهندگان آمریکایی نمی‌پرداخت، بلکه تولیدات کارخانه‌های اسلحه‌سازی خود را نیز به قیمت خوب می‌فروخت.[42] بنابراین ایران، در چارچوب دکترین نیکسون، به یک قدرت نظامی منطقه‌ای تبدیل شد.[43]

امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر و وزیر دربار دولت پهلوی، با اشاره به سرعت روند تسلیح و خریدهای نظامی ایران می‌گوید: «من به شاه گفتم که چیزهایی که ارتش ما می‌خرید آن‌قدر در انبارها می‌مانَد که می‌پوسد؛ چون سفارش‌دهنده‌ها نمی‌دانند چه می‌خرند. شاه گفت: می‌دانم؛ ولی چاره نداریم. سعی کنید درباره‌ی استفاده از آن‌ها چیز یاد بگیرید.»[44]

فریدون هویدا با اشاره به این موضوع می‌نویسد: «در سپتامبر سال 1976م /1355ش، آندره گرومیکو، وزیر خارجه وقت شوروی، ضمن ملاقات با وزیر خارجه ایران در نیویورک با لحن طعنه‌آمیزی به او گفت: «این همه سلاحی که شما در ایران انبار کرده‌اید ما را به فکر انداخته است» و هنگامی که وزیر امور خارجه ایران پاسخ داد: «باید بدانید که ما هرگز قدمی علیه همسایه شمالی خود برنخواهیم داشت؛ چون به این مسئله واقفیم که نیروی ما هیچ‌گاه به پای شما نخواهد رسید...»، گرومیکو بلافاصله در پاسخ او گفت: «طبعاً و تعجب ما هم در این است که پس شما این همه اسلحه را برای مقابله با چه کشوری لازم دارید؟ علیه عراق که کشور کوچکی است و به پای شما نمی‌رسد؟ علیه شیخ‌نشین‌های عربی که از نظر نظامی قدرتی ندارند؟ علیه عربستان سعودی که به هیچ‌وجه نمی‌تواند برای ایران تهدیدآمیز باشد؟ پس علیه چه کسی؟»[45]

ارتشبد فریدون جم رئیس سابق ستاد بزرگ ارتشتاران، نیز در گفتگویی با رادیو بی.بی.سی اظهار داشت: «ارتش ایران هدف مشخصی نداشت. مشخص نبود که ارتش باید علیه چه تهدیدی بایستد. مهم‌ترین تهدیدات محتمل را باید در نظر گرفت و در مقابل آن ایجاد نیرو کرد؛ ولی معلوم نبود که ارتش ایران برای مقابله و جنگ با کیست؟ با شوروی؟ با عراق؟ با ترکیه؟ بدون شک می‌توان گفت که ارتش ایران هدف نداشت.»[46]

با این حال در گزارشی که سفارت آمریکا در ایران آماده کرده و در آن به تشریح اوضاع کلی ایران پرداخته، به هدف دکترین نیکسون به‌ عنوان حافظ منافع آمریکا اشاره‌ کرده، می‌نویسد: دکترین نیکسون این بود که ایران بتواند که می‌تواند در منطقه، ثبات را برای حصول منافع غرب برقرار کرده و مجهز به تسلیحات نظامی‌ای شود که دیگر مداخله‌ی نظامی مستقیم آمریکا مورد نیاز نباشد.[47]

در واقع مستشاران آمریکایی بنا بر دستورهای کاخ سفید، ایران و نظامیان ایران را به عنوان پایگاه نظامی سربازان و خادمان خویش برای حفظ منافع آمریکا در منطقه خلیج فارس، برگزیده بودند و در جهت اعمال این سیاست هر آنچه که لازم بود از خرید نظامی و ذخیره نمودن آن اقدام می‌کردند.

 

بسیج توان نظامی ایران برای حفظ منافع آمریکا

در اواخر دهه 1960م/ 1340ش دولت بریتانیا اعلام کرد که با پیروی از استراتژی شرق سوئز و پس از 150 سال حاکمیت سنتی، نیروهای خود را از منطقه خلیج فارس خارج خواهد نمود. پس از اعلام رسمی این موضوع، جهان غرب به رهبری آمریکا با طرح مسئله خلأ قدرت، نگرانی خود را از عواقب ناگوار احتمالی آن ابراز نمودند. نگرانی عمده آمریکا در این مقطع از خروج ارتش انگلستان از خلیج فارس آن بود که با ایجاد خلأ قدرت، به جای آزاد شدن صحنه برای نفوذ بیشتر این دولت، موجب نفوذ کمونیسم و رشد و گسترش جنبش‌های انقلابی در این ناحیه گردد.[48]

تکوین راهبرد شرق سوئز انگلستان به معنای خلأ قدرت در خلیج‌فارس و دکترین نیکسون به منزله عدم برخورد مستقیم آمریکا در مناطق بحران‌خیز بود. بر اساس سیاست دو ستون نیکسون،[49] رژیم پهلوی به عنوان قدرت اول منطقه می‌بایست به ایفای نقش محوله بپردازد.[50] به گفته کیسینجر «شاه به خوبی می‌توانست خلأ حاصله از خروج نیروهای انگلستان را از منطقه خلیج فارس پرکند و در برابر تحریکات عناصر افراطی و رادیکال و عوامل شوروی در منطقه بایستد.»[51]

از این‌رو در جریان جنگ ظفار[52] سلطان قابوس که توان مقابله مؤثر و کوتاه‌‌مدت با مخالفان را نداشت، با موافقت انگلیس و آمریکا از شاه ایران تقاضای کمک نظامی کرد.[53] آمریکاییان بر این باور بودند که حکومت ایران با بهره‌مندی از شرایط داخلی، توانایی برقراری امنیت در منطقه خلیج فارس را دارد و تأمین منافع استراتژیک غرب که به نفت این منطقه وابسته است، با خللی روبه‌رو نخواهد شد و نقش برتر و رهبری در خلیج فارس در آن شرایط زمانی پشتوانه مهمی برای امنیت اسرائیل خواهد بود.[54] مداخله مستقیم و با تمام قدرت ایران در مسئله ظفار، پیامد کوتاه‌مدت و اجتناب‌ناپذیر این سیاست بود. ایران با دخالت نظامی، خواستار نمایش قدرت و توانایی خود به عنوان تنها نیروی بالقوه برتر منطقه در برابر جریانات مخالف با جهان غرب و کشورهای کوچک عرب خلیج‌فارس بود.[55] بنابراین دولتمردان ایران در مذاکراتی که با ثوینی بن شهاب، مستشار عالی سلطان قابوس داشتند، مسئله ظفار را در دستور کار خود قرار دادند.[56]

نخستین یگان‌های نظامی ایران با فرمان و نظارت مستقیم شاه و با استعداد یک تیپ در سال 1351 به ظفار اعزام شدند که عمده آن مشاوران نظامی و امنیتی و تجهیزات جنگی بود.[57] عملیات ارتش ایران در ظفار، کاملاً محرمانه و سری انجام گرفت و تا اعلام رسمی آن از سوی رژیم پهلوی، کمترین انعکاسی در مطبوعات و رسانه‌های ارتباط‌جمعی کشور نیافت. مردم ایران نیز هیچ‌گونه شناختی از سرزمین عمان و استان دور افتاده ظفار نداشتند. این موضوع را از اظهارات امیرعباس هویدا ـ نخست‌وزیر و وزیر دربار رژیم پهلوی ـ در جریان محاکمه در فروردین‌ماه 1358 نیز می‌توان درک کرد. وی در دفاع از خود در برابر اتهام رئیس دادگاه که عنوان کرد: «به خاطر منافع امپریالیسم، جوانان ما را در ظفار که مردمش به خاطر آزادی قیام کرده بودند، به کشتن دادید.»[58]  گفت: «باید بنده به اطلاع شما برسانم که وقتی قشون ایران به ظفار رفت، من یک ماه‌ و نیم بعد مطلع شدم و آن هم به‌وسیله یک سفیر خارجی صورت گرفت.»[59]

به روایت کهنه سربازان جنگ ظفار، اعزام نیروها به صحنه نبرد در نهایت سکوت و کاملاً مخفیانه صورت پذیرفته است. افراد بدون هیچ‌گونه اطلاعی از هدف و منطقه مأموریت، انتخاب و مورد آزمایش قرار گرفته و بیشتر آن‌ها از محل مأموریت خود هنگامی مطلع می‌شده‌اند که بر فراز سرزمین عمان قرار داشته‌اند. خانواده سربازان نیز هیچ‌گونه اطلاعی از محل خدمت آنان نداشتند. هر واحد نظامی ایرانی مستقر در ظفار، یک کد پستی مشخص برای مبادلات پستی داشت و مراسلات سربازان نیز در هماهنگی کامل با توصیه‌های امنیتی فرماندهان نظامی در منطقه، صورت می‌گرفت. عکسبرداری نیز ممنوع بود. نیروهای ایران در شروع جنگ با لباس‌های ارتش عمان به نبرد می‌پرداختند که حتی در بازگشت به کشور نیز آن را بر تن داشتند؛ این کار می‌بایست برای عدم تشخیص از عناصر عمانی و کتمان دخالت نظامی صورت گرفته باشد. فرماندهان ارتش ایران پس از خاتمه مأموریت یگان مربوطه، بر عدم افشای مسائل نظامی و اخبار درگیری ظفار تأکید می‌ورزیدند و در صورت عدم اجابت چنین امری، می‌توانستند سربازان خاطی را در دادگاه‌های نظامی به مجازات برسانند.[60]

در دی ماه 1352 نیروهای ایران با یک حمله گازانبری از دو سوی شمال و جنوب و با استفاده از حمایت هوایی جنگنده‌های نظامی که از صلاله و مصیره به پرواز در آمدند جاده بسیار استراتژیک میدوی به صلاله یا جاده سرخ را از کنترل چریک‌های ظفار خارج ساختند و سپس به منظور تأمین امنیت این راه ارتباطی، پایگاه‌هایی موسوم به جاسمین بر بلندای مشرف بر این جاده ساخته شد.[61] شاه ایران و سلطان قابوس طی مصاحبه‌ با روزنامه دیلی‌تلگراف و یک اعلامیه رسمی در تاریخ 20 بهمن 1352 رسماً پاکسازی جاده سرخ را اعلام نمودند. بدین ترتیب راز مسکوت گذارده شده دخالت سربازان ایرانی در عمان و جنگ با چریک‌های ظفار آشکار شد و در محافل ایران و جهان مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفت. [62]

اسناد و مدارک فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهند چگونه رژیم شاه نقش «ژاندارمی منطقه» و همچنین «حافظ منافع آمریکا» بودن را ایفا می‌کرده است. از جمله در یک سند «سری» سفارت آمریکا تحت عنوان «ارزیابی اطلاعات درباره تهران» متعلق به سال 1978(1357) چنین آمده است: نیروهای مسلح ایران علاوه بر یاری رساندن به دولت عمان در دفاع از خود علیه شورشیان (ظفار)، در حراست از غرب به منظور دسترسی به عرضه کنندگان نفت مثمر ثمر بوده‌اند.[63]

سرسپردگی شاه در مقابل آمریکا به ‌اندازه‌ای بود که وقتی کارتر در دیدار با او تشویقش می‌کند تا در این منطقه نقش ایفا کند، او به کشور اتیوپی اخطار می‌کند که ایران در برابر حمله این کشور به سومالی بی‌اعتنا باقی نخواهد ماند.[64]

در بهمن سال 56 روزنامه دیلی تلگراف می‌نویسد: «طبق گزارش یک خبرگزاری، مهم‌ترین قسمت مهمات و اسلحه و تجهیزات کمکی برای سومالی را ایران می‌فرستد. ناظران سیاسی می‌گویند که ایران 15 کشتی حامل موشک‌های زمین به هوا، خمپاره‌انداز، توپ و مهمات و آتشبار به سومالی فرستاده است.»[65]

همچنین در همان زمان هفته‌نامه اسپکتیتور درباره ارسال اسلحه به سومالی نوشت: «در این‌‌که آمریکا به طرق مختلف به سومالی اسلحه و نیرو می‌رساند، شکی نیست. مثلاً شاه ایران در حمایت از سومالی نه ‌تنها سرباز بلکه تجهیزات مختلف نیز به این منطقه اعزام داشته است.»[66] خبرگزاری یونایتدپرس نیز از قول یکی از مقامات اتیوپی نوشت: «7000 سرباز ایرانی، عربستان سعودی و مصری برای شرکت در جنگ با هواپیما به سومالی برده شده‌اند.»[67]

 

حمایت نظامی آمریکا از رژیم پهلوى در کشتار مردم ایران

در دوره‌ى ریاست جمهورى «جیمى کارتر»، مقارن با ظهور نهضت انقلابى مردم ایران، دولت آمریکا بر حمایت و پشتیبانى از حکومت پهلوى تأکید کرد و به منظور تقویت نیروى نظامى ارتش شاهنشاهى، فروش تسلیحات را در سطح وسیع‌تری ادامه داد. همچنین در پى بروز ناآرامى‌هاى سیاسى در کشور و اعتراض، اعتصاب و تظاهرات و راه‌پیمایى‌هاى خیابانى، حفظ رژیم سلطنتى و سرکوبى اغتشاشات در برنامه‌ى سیاست خارجى دولت کارتر قرار گرفت و به منظور حمایت از شاه، وسایل ضدشورش را در اختیار نیروهاى امنیتى ایران قرار داد.

«جان دى. استمپل»، وابسته‌ى سیاسى سفارت آمریکا در تهران، که از ناظران حوادث دوران انقلاب بوده، در این باره مى‌گوید: «روز نهم نوامبر 1978 ]هجدهم آبان ماه 1357 [بود که سرانجام ایالات متحده اعلام کرد باتون‌هاى پلیس، 25 هزار کپسول اشک‌آور و سایر وسایل ضدشورش را به شاه خواهد فروخت. این اقدام تا آغاز سال توسط دایره‌ى حقوق بشر در وزارت امور خارجه متوقف شده بود. این لوازم کم‌کم وارد شد،... وسایل ضدشورش اگرچه از نظر روانى کمک مى‌کرد، اما در فرونشاندن تظاهرات هرگز بیش از یک وسیله‌ى جنبى مؤثر واقع نشد.»[68]

طى ناآرامى‌هاى دوران انقلاب، علاوه بر ارسال تجهیزات ضدشورش از آمریکا، هدایت عملیات و کنترل اغتشاشات غیرنظامى در نبردهاى خیابانى میان نیروى پلیس و تظاهرکنندگان نیز برعهده‌ى مستشاران آمریکایى بود. سند زیر که گزارش گروه مستشارى ارتش ایالات متحده‌ى آمریکا از اوضاع مرکز پیاده و تیپ 55 هوابرد در بهمن ماه 1357 مى‌باشد، مأموریت تیپ مذکور را چنین بیان کرده است:

«... این گزارش و گزارش‌های غیررسمى قبلى دیگر حاکى از آن است که تیپ 55 هوابرد، همیشه عملیات کنترل اغتشاشات غیرنظامى را با تبحر خاص و نحوه‌ى بسیار عالى انجام داده و انتظار مى‌رود که در آینده نیز همچنان به مأموریت خود ادامه دهند.»[69]

 

اطاعت‌پذیری فرماندهان ارتش پهلوی از ژنرال هایزر آمریکایی

خاطرات فرماندهان‌ نیروهای‌ نظامی‌ نشان می‌دهد که آن‌ها تنها گروهی ‌بودند که‌ با رفتن‌ شاه‌ موافق‌ نبودند و بیش‌ از هر کس‌ از رفتن‌ شاه‌ وحشت‌ داشتند. بنابر این قبل از خروج شاه، حالت یأس و نومیدی به آن‌ها دست داده بود. بر همین اساس مستشاران آمریکایی در نیروهای مسلح ایران، گزارش دادند که یک حالت یأس و نومیدی و سردرگمی بر ارتش حاکم بود و از آنجایی که تمام کادر نظامی ایران نسبت به شاه سوگند وفاداری یاد کرده بودند پذیرش اطاعت از بختیار برای آن‌ها آسان نبود.[70]

در چنین شرایطی، هارولد براون وزیر دفاع پیشنهاد کرد آمریکا برای کسب اطلاعات بیشتر از موقعیت فرماندهان عالی نظامی ایران و تحت تأثیر قرار دادن آن‌ها باید یک ژنرال عالی رتبه به ایران اعزام کند. برای این مأموریت، ژنرال رابرت داچ هایزر معاون نیروهای ناتو در اروپا برگزیده شد. او قبلاً نیز به ایران آمده بود و مقامات بالای ارتش ایران را می‌شناخت. براون برای او نقشی مانند یک مشاور در نظر گرفته بود. او کارتر را متقاعد ساخت به جای اعزام یکی از افراد کابینه، هایزر را بفرستد که مورد موافقت قرار گرفت.[71]

«اعزام هایزر به ایران در حقیقت واپسین تلاش دولت آمریکا برای غلبه بر بحران ایران از طریق دستاویزهای قانونی و در چهارچوب قانون اساسی مشروطه بود[72] که در صورت شکست می‌بایست به قهر و خشونت منتهی شود.»[73]

به توصیه سولیوان، قرار شد هایزر به صورت ناشناس و بدون سر و صدا به ایران بیاید. او با لباس شخصی و در یک هواپیمای باری[74] در 4 ژانویه 1979 /14 دی 1357، وارد تهران شد[75] و خبر ورودش در 17 دی 1357 منتشر گردید.[76]

شاه در خاطرات خویش پیرامون سفر ژنرال هایزر به ایران در دوران انقلاب چنین می‌نویسد: «در اوایل دی ماه خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هایزر چند روزی است در ایران است و در تهران اقامت دارد. مسافرت‌های ژنرال هایزر به ایران جنبه تشریفاتی نداشت و او برای دیدار با فرمانده قوای مسلح ایران که یکی از کشورهای عضو پیمان مرکزی بود، به ایران می‌آمد.» وی ادامه می‌دهد: «رفت و آمدهای ژنرال هایزر همواره از چند هفته قبل برنامه‌ریزی می‌شد. ولی این بار جنبه‌ای اسرارآمیز داشت. از امرای ارتش درباره‌ی مسافرت ژنرال هایزر سؤال کردم، آن‌ها هم چیزی نمی‌دانستند.»[77]

هایزر در روز یازدهم ژانویه [بیست و یکم دی ماه] به ملاقات شاه می‌رود. وی در مورد این ملاقات می‌گوید:
شاه اینک به طرح‌هایی چشم دوخته بود که ارتش مشغول کار روی آن‌ها بود. شاه گفت که هنوز نمی‌داند چه کسی این طرح را به مرحله اجرا در خواهد آورد. توضیح دادم که امیدوارم ایده طرح‌ها را تحت رهبری بختیار به موقع اجرا درآوریم.[78]

پس از ملاقات فوق، هایزر جریان دیدار با قره‌باغی را چنین توضیح می‌دهد: «قره‌باغی گفت: یک چیز هست که باید به شما بگویم. شاه به ما دستور داده که به حرف شما گوش بدهیم و به شما اطمینان داشته باشیم و با شما کار کنیم. پرسیدم: چه موقع این حرف را زده است؟ گفت: هنگامی که با شاه ملاقات داشته‌اند...»[79]

مأموریت هایزر مشخص بود. «او می‌بایست فرماندهان نظامی ایران را از ادامه پشتیبانی تدارکاتی آمریکا مطمئن سازد و آن‌ها را به حفظ وحدت و هماهنگی نیروهای خود در مراحل حساس توأم با خروج شاه از ایران و استقرار دولت بختیار وادار نماید.»[80] مأموریت مهم‌تر وی آن بود که از نابودی ارتش ایران بعد از خروج شاه از کشور جلوگیری کند. او وظیفه داشت ضمن تماس با امرای ارتش، روحیه متزلزل آن‌ها را تثبیت کرده و با کمک ارتش، ضمن حمایت از دولت بختیار، بر ناآرامی‌های موجود غلبه کند. در این بین هایزر مسئولیت داشت حتی ارتش را برای آتش گشودن به روی تظاهرکنندگان ترغیب کند.[81]

به تصریح سولیوان «هایزر دستوراتی از واشینگتن دریافت می‌کرد که او را به تقویت و احیای نیروهای مسلح برای مقابله با انقلاب ترغیب می‌نمود.» او همچنین یادآور می‌‌شود: «از هایزر خواسته شده بود که نیروهای مسلح ایران را برای مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند.»[82]

مأموریت هایزر در میدان‌ 24 اسفند (میدان انقلاب) در روز هشتم‌ بهمن‌ به‌ وقوع ‌پیوست‌. به‌ گزارش‌ ژنرال‌ قره‌باغی‌ گروه‌های‌ مختلف‌ با صدور اعلامیه‌ از مردم‌ خواستند تا روز هشتم‌ بهمن‌ برای‌ آماده‌ نگه‌ داشتن‌ فرودگاه‌ برای‌ ورود امام‌ خمینی‌، به‌سوی‌ آنجا حرکت‌ کنند.[83] به‌ گزارش‌ ژاندارمری‌ در آن‌ روز «جمعیت‌ زیادی‌ برای‌ اشغال‌ فرودگاه‌ به‌طرف‌ مهرآباد» حرکت‌ کردند؛ امّا با ممانعت‌ نیروهای‌ ژاندارمری‌ مستقر در اطراف ‌فرودگاه‌ مواجه‌ می‌شوند و «عصبانی‌ به‌ طرف‌ شهر مراجعت‌ می‌کنند.» تظاهرکنندگان‌ در بازگشت‌ در میدان‌ 24 اسفند[میدان انقلاب اسلامی] با نیروهای‌ ژاندارمری‌ که‌ در حال‌ تعطیل‌ شدن‌ ستاد بودند رو به‌ رو شدند. مردم‌ با پرسنل‌ ژاندارمری‌ درگیر می‌شوند. ستاد ژاندارمری‌ از نیروهای حکومت‌ نظامی‌ استمداد می‌طلبد که‌ نیروهای‌ نظامی‌ به‌ کمک‌ آنان‌ شتافتند و نیروهای‌ نظامی‌ نیز هنگام‌ عبور از جلوی دانشگاه‌ با مردم‌ درگیر شدند.[84] نکته‌ی‌ بسیار حایز اهمیت ‌این‌ بود که‌ فرمان‌ این‌ کشتار را هایزر صادر می‌کند. بنابر اعتراف‌ هایزر جلسه‌ی ‌فرماندهان‌ ارتش‌ با حضور وی‌ در دفتر قره‌باغی‌ برقرار بود که‌ خبر درگیری‌ مردم‌ با نیروهای‌ ستاد را به‌ اطلاع‌ رساندند. هایزر دستور داد «با استفاده‌ از گاز اشک‌آور و تیراندازی‌ هوایی‌ بر سر تظاهرکنندگان‌ پرداخته‌ شود. اگر مؤثر نبود لوله‌ی‌ تفنگ‌ها باید پایین‌ می‌آمد تا بفهمند که‌ ارتش‌ اهل‌ عمل‌ است. قره‌باغی‌ فوراً با بختیار صحبت‌ کرد و بعد آجودانش‌ را خواست‌ و به‌ زبان‌ فارسی‌ به‌ او دستور آتش‌ داد.» قره‌باغی‌ به‌ هایزر گفت‌: «همان‌طور که‌ تصمیم‌ گرفته‌ایم‌ عیناً عمل‌ خواهد شد.»[85]

باری‌ در این‌ روز سرتاسر تهران‌ به‌ خروش‌ درآمد و در گوشه‌ و کنار تهران‌ درگیری‌ با نیروهای‌ نظامی‌ آغاز شد. نزدیکی‌های‌ ظهر درگیری‌های‌ بیشتر به‌ میدان‌ 24 اسفند کشیده‌ شد. از آنجا که‌ ستاد ژاندارمری‌ در اول‌ خیابان‌ سی‌متری‌ (کارگر جنوبی‌) واقع‌ شده‌ بود، تیراندازی‌ از پشت‌بام‌ ستاد به‌ سوی‌ مردم‌ لحظه‌ای‌ قطع‌ نمی‌شد. جنگ‌ و گریز تا ساعت‌ها طول‌ کشید. بوی‌ خون‌ و باروت‌، فریاد تکبیر و گلوله‌ در هم‌ پیچیده‌ بود. هرلحظه‌ عده‌ای‌ به‌ زمین‌ می‌غلطیدند و آمبولانس‌ها آژیرکشان‌ پیکرهای‌ غرق به‌ خون‌ را به‌ بیمارستانی‌ حمل‌ می‌کردند. درگیری‌ تا پاسی‌ از شب‌ ادامه‌ داشت‌.[86]

به گفته قره‌باغی: تعداد کشته‌شدگان واقعه مقابل [ستاد] ژاندارمری کل کشور و دانشگاه تهران، جمعاً در حدود 37 نفر و زخمی‌شدگان در حدود 100 نفر بودند.[87] رادیو کلن‌ تعداد شهدا را 30 نفر و مجروحان‌ را 200 نفر اعلام‌ کرد. رادیو لندن‌ تظاهرات‌ هشتم‌ بهمن‌ را «خشونت‌بارترین‌ برخورد بین‌ تظاهرکنندگان‌ و نیروهای‌ ارتش‌» اعلام‌ نمود. این‌ رادیو تعداد شهدا را 30 تن‌ و مجروحان‌ را 400 نفر اعلام‌ کرد. رادیو مسکو علت‌ تظاهرات‌ را ممانعت‌ مجدد از بازگشت‌ امام‌ خمینی(ره)‌ اعلام‌ کرد.[88]

 

نتیجه

اسناد و گزارش‌های فوق بر این نکته تصریح دارند که شاه به‌خاطرِ ماندن و تکیه‌زدن بر تخت سلطنت و داشتن ارتشی نیرومند و مجهز، استقلال خود و ملتش را به آمریکا فروخت. بنابر آنچه گفته شد افسران رژیم شاه در مقابل مستشاران آمریکایی موجوداتی ناچیز به شمار می‌آمدند. مطالعه یادداشت‌ها و خاطرات روزمره اسدالله علم وزیر دربار شاه بخوبی ویژگی‌های ارتشی را نشان می‌دهد که رژیم شاه هزینه‌های هنگفتی را صرف تقویت آن کرده بود و به آن می‌بالید. علم ذیل خاطرات 21 آذر 1349 می‌نویسد:

«21 آذر روز ارتش زیر باران بسیار شدیدی برگزار شد... در پایان رژه، شاه اصلاً از مراسم راضی نبود. گفت: «اگر مطمئن بودم که می‌توانند خوب بجنگند، بد رژه رفتن را به آن‌ها می‌بخشیدم. آنچه مرا نگران می‌کند این است که نه می‌توانند بجنگند و نه رژه بروند. در اینجا رو کرد به ارتشبد جم، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و گفت: اگر نظامشان بهتر نشود مجبور می‌شویم شما را بفرستیم خانه که کارهای سبکتری انجام بدهید.»[89] او در جایی دیگر ذیل خاطرات پنجشنبه 15 آذر 1352 نیز می‌نویسد: «گزارش دادم که تیمسار «م ...» در بیمارستانی در پاریس بستری است. شاه به من دستور داد که حتماً کلیه مخارج معالجه‌اش را بپردازیم. «لازم بود این شخص تنبیه شود. اما این دلیل نمی‌شود که تا گور دنبالش باشیم.» بعد از مکثی کوتاه، ادامه داد «فکر نمی‌کنم اهل جنگیدن باشد. فقط با سخن‌پراکنی و آرتیست‌بازی خود را بزرگ کرده بود. هیچ‌یک از امرای ارتش ما جربزه درست و حسابی ندارند. همه آن‌ها افسران بزمی هستند. شاید به استثنای ازهاری که خیلی هارت و پورت نمی‌کند و چنانچه در محک آزمایش گذارده شود ممکن است خودی نشان دهد.» بعد اسامی تعدادی از امرای ارتش را ردیف کرده و همه را طبل‌های توخالی خواند. او با اشاره به خاتمی فرمانده نیروی هوایی گفت: «با این‌که ممکن است او قابلیت سازماندهی خودش را ثابت کرده باشد اما تضمینی وجود ندارد که تحت فشار جنگ، ایستادگی کند.»[90]

روزی دیگر شاه به امیراصلان افشار (آخرین رئیس تشریفات دربار پهلوی) نظر خود را در مورد امیران ارتش این‌گونه بیان می‌کند: «بعضی از امیران ارتش واقعاً پفیوز و بی‌خاصیت‌اند و فقط به درد رقاصی[بزم] می‌خورند.»[91]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. فرد هالیدی، ایران: دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری، ترجمه محسن یلفانی، علی طلوع،‌ تهران، علم، ‌1358، ص 61.

[2]. در سال‌هاى نخست سلطنت احمدشاه، اصلاحات، به‌ویژه در ساختار نظام مالى کشور به منظور رفع نابسامانى‌هاى اقتصادى ضرورتى اجتناب‌ناپذیر بود. بر این اساس در مجلس دوم مذاکره پیرامون استخدام مستشار خارجى از اتباع دولت‌هاى بى‌طرف، براى اجراى اصلاحات، مطرح شد و آمریکا که در آن زمان، کشورى صلح‌طلب و بشردوست شناخته شده بود، مورد توجه رجال سیاسى ایران قرار گرفت. ابتدا در دوّم شوال 1328ق/ مهر 1289ش طرح استخدام مستشاران آمریکایى در دستور جلسه‌ى وکلاى مجلس شوراى ملّى وارد شد و مذاکرات بدون اخذ نتیجه ختم گردید. چهار ماه بعد، در دوم صفر 1329ق (بهمن ماه 1289ش) در جلسه‌ى شماره‌ى 205 موضوع یک بار دیگر مطرح شد و قرارداد استخدام پنج مستشار آمریکایى از سوى وکلا با 70 رأى سفید از مجموع 76 وکیل حاضر در جلسه و شش رأى ممتنع به تصویب رسید و مدت کوتاهى پس از آن در دوازدهم ماه مه 1911م (بیست و دوم اردیبهشت ماه 1290) هیئت مستشاران آمریکایى به سرپرستى «مورگان شوستر» براى سامان‌دهى «وضع گمرک و مالیه‌ى ایران» وارد تهران شد. احیائی، زینب، مستشاران آمریکایى در ایران به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 35.

[3]. از همان ‌ابتدا اقدامات‌ شوستر مورد مخالفت‌ روس‌ها و سپس‌ انگلیس‌ قرار گرفت‌. دولت‌ روس ‌در نوامبر 1911م/ آبان 1290ش تصمیم‌ نهایی‌ خود را گرفت‌ و در مورد اخراج‌ شوستر به‌ دولت‌ ایران ‌اولتیماتوم‌ داد. مجلس‌، اولتیماتوم‌ را رد کرد، ولی‌ ناصرالملک‌ مجلس‌ را منحل‌ و اولتیماتوم‌ را پذیرفت‌ و شوستر را در دسامبر همان‌ سال‌ (آذر 1290) از ایران‌ اخراج‌ کرد. در پی‌ شکست‌ اولین‌ هیئت مستشاری‌ شوستر، کابینه‌ی‌ دوم ‌دولت‌ احمد قوام‌ تصمیم‌ گرفت‌ یک‌ گروه‌ مستشاری‌ آمریکایی‌ دیگر را برای‌ سر و سامان‌ دادن ‌به‌ اقتصاد ایران‌ دعوت‌ کند. دولت‌ لایحه‌ای‌ را به‌ مجلس‌ تقدیم‌ کرد که‌ پس‌ از جرح‌ و تعدیل‌، مجلس‌ در مرداد 1301 آن‌ را تصویب‌ کرد. دولت‌ با مشورت‌ سفارت‌ آمریکا و شوستر، آقای‌ دکتر میلسپو را دعوت‌ کرد. وی‌ همراه‌ با هیئت مستشاری‌ چند ماه‌ بعد وارد تهران‌ شد و رسماً از 29 آبان‌ 1301 کار خود را آغاز کرد. حسینیان‌، روح‌الله‌، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران (1343 - 1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 72.

[4]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 1، ص 96.

[5]. همان.

[6]. زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، تهران، دفتر نشر و پخش معارف، 1379، ص 251.

[7]. هوشنگ مهدوى، عبدالرضا، سیاست خارجى ایران در دوره‌ى پهلوى، تهران، البرز، 1375، ص 406.

[8]. روحانی، فخر، اهرم‌های سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، چاپ اول، نشر بلیغ، 1370، جلد اول، ص 266.

[9]. بنگرید به: کلربریر و پیربلانشه، ایران: انقلاب به نام خدا، ترجمه‌ى قاسم صنعوى، تهران، سحاب کتاب، 1358، ص 145.

[10]. علیرضا ازغندى، روابط خارجى ایران، تهران، نشر قومس، 1376، ص 346ـ 345.

[11]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، پشین، ج 7، ص 503.

[12]. ر.ک، احیائی، زینب، همان، سند شماره‌ى 116.

[14]. فرماندهی و نافرمانی، حسین دهباشی، انتشارات سازمان اسناد کتابخانه‌ی ملی جمهوری اسلامی ایران، ص ۱۳۰ و ۴۱۸. همین اعتراف دلیل خوبی بر نقد سخن آذربرزین در محرم بودن آمریکائیان است! آمریکا محرم تنها نبود بلکه فرمانروای اصلی کشور بود.

[15]. احیائی، زینب، پیشین، سند شماره‌ى 120.

[16]. همان، سند شماره‌ى 7.

[17]. همان، سند شماره‌ى 84.

[18]. همان، سند شماره‌ى 1 /63.

[19]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ی شماره‌ی 263، ص 236.

[20]. همان، ص 234 و 237

[21]. احیائی، زینب، پیشین، سند شماره‌ى 38.

[22]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، پیشین، ج 7، ص 503.

[23]. آنتونی سمسون، بازار اسلحه، ترجمه‌: فضل‌اللّه نیک آیین، تهران، امیر کبیر، 1357، ص ‌284.

[24]. باری روبین، جنگ قدرت‌ها در ایـران، ترجمه: مـحمود مشرقی، چاپ اول، انتشارات آشتیانی، 1363، ص 111.

[25]. روزنامه اظلاعات: 10 تیر 1341، ص 2.

[26]. تهران مصور، 20 مهر 1341.

[27]. خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش علیرضا عروض، لندن، انتشارات پاکاپرنیت، ص 445.

[28]. کدیور، جمیله، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1374، ص 74.

[29]. غضنفری، کامران، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات کیا، چاپ اول، 1380، ص 35.

[30]. سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی، توطئه در ایران، دو برداشت از یک متن، ترجمه محمود مشرقی، تهران: انتشارات هفته، 1362، ص 105.

[31]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 35-36.

[32]. کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. تهران: ناشر، 1367، ص 12.

[33]. رواسانی، شاپور، دولت و حکومت در ایران در دوره سلطه استعمار سرمایه‌داری، تهران، انتشارات شمع، بی‌تا، ص 228.

[34]. مسائل جهان، سال دوم، شماره 1، اردیبهشت 1353، ص 29.

[35]. گازروسکی، مارک ج. سیاست خارجی آمریکا و شاه؛ بنای دولتی دست‌نشانده در ایران، ترجمه فریدون فاطمی، تهران: مرکز، 1376، ص 97.

[36]. مسائل جهان، سال دوم، شماره 1، اردیبهشت 1353، ص 29.

[37]. فرزین نیا، زیبا، از نفوذ تا سد نفوذ: پیش زمینه‌های قانون داماتو، مجله سیاست خارجی، بهار 1376، ص 114.

[38]. واسیلیف، الکسی، مشعل‌های خلیج فارس، ترجمه سیروس ایزدی، تهران، کتاب‌های جیبی، 1358، ص 40.

[39]. چمنکار، محمدجعفر، مأموریت نظامی‌گری دولت پهلوی دوم و تأثیرات آن بر سیاست خارجی ایران، پژوهش‌های تاریخی، دوره 2، شماره 4 - شماره پیاپی 4 بهمن 1389، ص 63.

[40]. فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 98.

[41]. مأموریت نظامی‌گری دولت پهلوی دوم و تأثیرات آن بر سیاست خارجی ایران، پژوهش‌های تاریخی، پیشین، ص 63.

[42]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 90.

[43]. کدیور، جمیله، رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، تهران، اطلاعات، 1372، ص 165.

[44]. روزنامه اطلاعات، 19 / 1 / 1358.

[45]. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح. مهران، تهران: مؤسسه اطلاعات، 1365، ص 99.

[46]. رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، پیشین، ص 74 و 99.

[47]. اسناد لانه جاسوسی آمریکا، پیشین، ج 1، ص 268.

[48]. آلکسی واسیلیف، همان، ص 33.

[49]. حوزه خاورمیانه و به خصوص خلیج فارس در طول جنگ سرد برای معادلات بین‌المللی ایالات متحده از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. وجود ذخایر نفتی از یک سو و تلاش شوروی جهت نفوذ در این منطقه‌ی استراتژیک دلایل اصلی اهمیت آن برای آمریکا بود. لذا ایالات متحده از استراتژی‌های مختلفی جهت حفظ این منطقه در مدار بلوک غرب استفاده کرد. اما آنچه که در دهه 70م/ 50 ش مورد توجه ایالات متحده قرار گرفت واگذاری امنیت منطقه‌ی خلیج فارس به قدرت‌های منطقه‌ای به نام ایران و عربستان بود که این مساله در چارچوب دکترین دوستونی نیکسون طراحی شد. دکترین نیکسون به صورت مستقیم سیاست خارجی ایران و عربستان را تحت تأثیر قرار داد. سیاست دوستونی برای ایران یک سیاست خارجی فعال و کنشی ساخت که ایران را به عنوان رهبری منطقه خلیج فارس و حافظ ثبات منطقه معرفی نمود از طرفی عربستان را ضمن این که در دایره حفاظ امنیتی ایران قرار داد صرفاً به لحاظ مالی و اقتصادی توانست سیاست خارجی خود را در منطقه پیش ببرد و در جهت دلخواه خود گام بردارد. به عنوان مثال در رابطه با شکل‌گیری جنبش یمن جنوبی، دولت عربستان از طریق حمایت از سلطنت‌طلبان و حمایت مالی تلاش داشت تا اهداف سیاست خارجی خود را پیش ببرد. ر.ک گلپرور، مجید و خراسانی اسمعیلی، پریسا، بررسی مقایسه‌ای نقش سیاست دو ستونی آمریکا در سیاست خارجی ایران و عربستان در دوره پهلوی دوم، نشریه: مطالعات سیاسی سال 1395، دوره 9، شماره 33، ص 161-180.

[50]. فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران، دانشگاه الزهرا (س)، سال بیست و دوم، دوره جدید، شمار 13، پیاپی 99، بهار 1391، ص 28.

[51]. آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 90.

[52]. جنگ ظُفار به نبرد چپ‌گرایان کمونیست تحت حمایت شوروی و چین با حکومت سلطنتی عمان در استان ظفار در شرق این کشور گفته می‌شود. این نبرد با تأسیس «جبهه آزادی‌بخش ظفار» در سال ۱۹۶۲م/ 1342ش آغاز شد و با شکست کمونیست‌ها در سال ۱۹۷۵م/ 1354ش پایان یافت. هدف اصلی آنان سرنگونی سلطان عمان بود. شورشیان به هدف خود نرسیدند. ولی حکومت عمان وادار به انجام اصلاحات گسترده‌ای در کشور شد. ر.ک: جنگ ظفار، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، لینک مطلب: https://psri.ir/?page=special&id=198

[53]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی سند شماره: 0722090.

[54]. نعمتی، نورالدین، جنبش ظفار، 75 – 1965، پژوهش‌های تاریخی، دوره 6، شماره 4 - شماره پیاپی 4 اسفند 1393، ص 116.

[55]. فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ اسلام و ایران، دانشگاه الزهراء (س)، همان، ص 28.

[56]. نعمتی، نورالدین، همان.

[57]. چمنکار، محمدجعفر، پهلوی دوم و عملیات در ظفار: نگاهی به ظهور و عملکرد بدل گونه قدرت منطقه‌ای با تأثیرپذیری از تحولات بین‌المللی، تاریخ معاصر ۱۳۷۹ شماره ۱۳ و ۱۴، ص 16.

[58]. محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، از فروغی تا فردوست. تهران، نشر علم، 1374، ج 1،‌ ص 532.

[59]. احمد سمیعی. طلوع و غروب دولت موقت. تهران، شباویز، 1372. ص 92. همچنین رک به: عباس میلانی. معمای هویدا. تهران، اختران، 1380. ص 308.

[60]. چمنکار، محمدجعفر، پنهان‌کاری رژیم پهلوی در مورد جنگ ظفار، سایت پژوهشکده تاریخ معاصر، کد خبر 296.

[61]. پهلوی دوم و عملیات در ظفار...، پیشین، ص 16.

[62]. همان.

[63]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، ایران در انقلاب، تهران، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا. 1370، ص 419.

[64]. کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 298.

[65] . بولتن محرمانه خبرگزاری پارس به نقل از کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 367.

[66] . همان.

[67] . همان، ص 298.

[68] . استمپل، جان. دى.، درون انقلاب ایران، ترجمه‌ى منوچهر شجاعى، تهران، مؤسسه‌ى خدمات فرهنگى رسا، 1378، ص 190.

[69]. مستشاران آمریکایى در ایران به روایت اسناد، پیشین، سند شماره 132.

[70]. خاطرات دو سفیر (اسراری از سقوط شاه و نقش آمریکا و انگلیس در انقلاب ایران)، مترجم: محمود طلوعی، تهران: علم، چاپ چهارم، 1384، ص 200.

[71]. آرمسترانگ، اسکارت، آمریکا و سقوط شاه، ترجمه: خورشید، انتشارات پرهام، تیر 1360، ص 69 ـ 68.

[72]. با توجه به نشانه‌های فروپاشی ارتش شاهنشاهی، هایزر دانست که انجام گرفتن کودتا با دشواری‌های چاره ناپذیر روبه روست؛ لذا در یک تلاش تبلیغی و نمایشی برای نشان دادن میزان نفوذ و خیل طرفداران قانون اساسی و نظام مشروطه از یک سو و نیز ارائه تصویری از توانمندی ارتش و نیز تهدید به کودتا، تظاهراتی بـه سـود شاپور بـختیار و در حمایت از قانون اساسی سازمان داد. او برای تحقق این هـدف در پـنجم بـهمن ١٣٥٧ مجموعه امکانات ارتش و هواداران رژیم شاه را به خدمت گرفت. به رغم اهـتمام او و همتایان ایرانی‌اش تظاهراتی ترتیب یافت که در آن حداکثر ١٠٠ تا ١٥٠ هـزار نفر، که اغلب از خانواده‌های ارتشیان بودند، حضور داشتند. ر.ک: ملایی توانی، علیرضا، تحلیلی از مأموریت ژنرال هایزر در ایران، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، 1387 شماره 12، ص 35.

[73]. همان، س 3، ش 13، زمستان 1387، ص 8.

[74]. خاطرات دو سفیر، پیشین، ص 209 ـ 207.

[75]. آرمسترانگ، پیشین، ص 69 ـ 68.

[76]. روزنامه اطلاعات، 17 /10 /1357، ش 15753، ص 8.

[77]. ماکان، شهریار، پاسخ به تاریخ اثر محمدرضا پهلوی، تهران، انتشارات شهرآب، 1371، ص 418.

[78]. هایزر، رابرت. « مأموریت در تهران ». ترجمه ع، رشیدی. تهران: اطلاعات، 1365. ص 79.

[79]. همان، ص 86.

[80]. مأموریت در ایران(خاطرات سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران)، ترجمه ابراهیم مشفقی‌فر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1393، ص 434.

[81]. ملایی توانی، علیرضا، همان، ص 8.

[82]. مأموریت در ایران، پیشین، ص 247 و 252.

[83]. دوم بهمن 1357 از دفتر امام خمینی در پاریس خبر رسید که ایشان در 5 بهمن به ایران مراجعت خواهند کرد. این تصمیم بسیاری از طرح‌های دولت بختیار و به خصوص آمریکا را که با اعزام ژنرال رابرت هایزر درصدد اخلال در روند انقلاب و حتی کودتا بود نقش بر آب کرد. بختیار با اعلام اینکه دولت وی نمی‌تواند امنیت لازم را برای حضور امام در ایران فراهم کند، دستور داد از روز چهار بهمن فرودگاه‌های کشور را ببندند تا مانع مراجعت امام به ایران شوند. با انتشار این خبر، تظاهرات گسترده و مردمی در اکثر شهرها به راه افتاد. این تظاهرات در روزهای 7 و 8 بهمن به خصوص در تهران رنگ و بوی دیگری داشت. گسترش تظاهرات مردمی همچنین برخورد قاطعانه‌ی امام و استوار بودن ایشان بر تصمیم‌شان، سرانجام بختیار را مجبور به عقب‌نیشنی کرد. ر.ک: بررسی و تحلیل برگزاری تحصن روحانیون در مسجد دانشگاه تهران در بهمن 1357، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[84]. قره‌باغی، عباس. «اعترفات ژنرال». تهران: نشر نی، 1366. ص 251- 250.

[85]. مأموریت در تهران، پیشین، ص 236

[86] . روح‌الله حسینیان. «یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه». تهران: مرکز اسناد اسلامی، 1387. ص 882.

[87] . اعترفات ژنرال، پیشین، ص 251.

[88]. حسینیان، روح‌الله، پیشین، همچنین ن.ک: روزنامه‌ی کیهان، 9 /11 /1357، ص 4.

[89]. اسدالله علم، گفت و گوهای من با شاه، تهران، طرح نو، 1371، ج 1، ص 280- 279.

[90]. همان، ج 2، ص 540.

[91]. امیراصلان افشار، سروها در باد: آخرین روزهای شاه در تهران، به تقریر امیراصلان افشار؛ تهیه و تنظیم محمود ستایش، تهران: نشر البرز، 1378، ص 90ـ92. درباره مستشاران آمریکایی در ایران همچنین بنگرید: همه چیز در خدمت مستشاران آمریکایی در ایران؛ بدتر شدن وضع ارتش ایران با وجود مستشاران آمریکایی؛ مبارزه مردم با منافع مستشاران و پایگاه‌های آمریکا در ایران در سال 1357، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.



لایحه مصونیت مستشاران نظامی آمریکا


مصونیت سیاسی مستشاران آمریکائی مقیم ایران


تشکیل کمیسیونی در واشنگتن در مورد مراکز ارتباطی و ایستگاه‌های رادار


گم شدن قطعات یدکی خریداری شده از آمریکا در بین راه انتقال به ایران


گم شدن قطعات یدکی خریداری شده از آمریکا در بین راه انتقال به ایران




تعمیر موشک


موضوع پشتیبانی تیراندازیهای آموزشی هاگ


گزارش ساواک درباره عملیات جاسوسی مستشاران آمریکایی در اصفهان


به گفته شاه این‌ها ژنرال‌های بزمی هستند نه رزمی


آخرین اعضای هیأت مستشاری آمریکا در ژاندارمری ایران-1355


بازدید ژنرال راجرز امریکائی از فرماندهی لجستیک نیروی هوائی ایران فروردین 1355


بازدید ژنرال راجرز امریکائی از فرماندهی لجستیک نیروی هوائی ایران فروردین 1355


در 10 دی ۱۳۵۶، پس از گذشت دقایقی از سال نو میلادی، جیمی کارتر گیلاسش را به سلامتی شاه نوشید و در سخنرانی معروفش، ایران را «جزیره ثبات» خواند


جولیوس هومز (سفیر) به اتفاق ژنران ماکسول تیلور و ژنرال اکهارت رئیس ستاد نیروهای مسلح و رئیس هیئت مستشاران نظامی آمریکا در ایران


سپهبد(سرلشکر) فیلیپ سی گاست، آخرین رئیس اداره مستشاری امریکا در ایران


سرهنگ جان باتیست، آخرین رئیس هیأت مستشاری آمریکا در ژاندارمری ایران


ضیافت وزارت امور خارجه ایران با حضور مقامات آمریکایی


عده‌ای از مستشاران آمریکایی در تهران


مراسم بدرقه جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا در فرودگاه مهرآباد


ملاقات محمدرضا پهلوی با جیمی کارتر و برژینسکی


مورگان شوستر در دفتر محل كار- پارك اتابك تهران


 

تعداد مشاهده: 12636


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.