امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده است: غافل‌ترین و ناآگاه‌ترین مردم کسی است که به دگرگونی و حال به حال شدن دنیا پند نگیرد. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.*** قرار دادن اسناد متقن و جهت دهنده در فضای مجازی به بسیاری از محققان و نویسندگان کمک شایانی خواهد کرد. مقام معظم رهبری در دیدار با کارکنان مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورخه 1390/1/31.

مقالات با درج سند

مروری بر زندگانی سیاسی - اجتماعی آیت‌الله سیدابوالقاسم موسوی خویی


تاریخ انتشار: 14 اسفند 1402

آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی

تولد و خانواده

آیت‌الله سیدابوالقاسم موسوی خویی در نیمه‌ی رجب 1317ق/ 1277ش در خوی به ‌دنیا آمد. پدرش سیدعلی‌اکبر از علمای برجسته خوی بود که تحصیلات حوزوی را در نجف نزد آیات محمدفاضل شربیانی و محمدحسن مامقانی به پایان برده بود. مصادف با انقلاب مشروطیت آیت‌الله سید علی‌اکبر خویی در ایران حضور داشت. در جریان مشروطیت، علما به دو جناح موافق و مخالف مشروطه تقسیم شدند و این اختلاف برای وی خوشایند نبود؛ از این‌رو در سال 1290ش به نجف بازگشت[1] و پس از آرام‌شدن اوضاع ایران، در سال 1306ش به ایران برگشت و ساکن مشهد شد و تا آخر عمر، امامت جماعت مسجد گوهرشاد را بر عهده داشت.[2] او در قیام گوهرشاد از معترضان سیاست‌های ضد دینی رژیم پهلوی بود و رژیم، هشت نفر از علما از جمله ایشان و آیات سیدعبدالله شیرازی و سیدیونس اردبیلی را بازداشت و به تهران منتقل کرد.[3]

 

تحصیلات و مرجعیت

سیدابوالقاسم خویی مراحل ابتدایی تحصیل را تا سیزده‌سالگی در زادگاهش نزد پدرش گذراند و در سال 1291 همراه برادر بزرگش و سایر افراد خانواده به پدر خود در نجف پیوست؛[4] سپس وارد حوزه علمیه نجف شد و به مدت شش سال دروس ادبیات و سطح را به پایان برد. ایشان درباره این دوره از زندگی خود می‌گوید:

«در بدو ورودم به نجف اشرف (در سیزده سالگی) ادبیات و منطق و کتب اولیه فقیه و اصول را نزد اساتید فن پی گرفتم. سپس وارد سطوح عالیه شدم، مکاسب مرحوم شیخ انصاری را از آیت‌الله حاج میرزا فرج‌الله تبریزی و جلد اول کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی را از آیت‌الله سیدعلی کازرونی و جلد دوم کفایه الاصول [را] نزد آیت‌الله آقا میرزا محمود شیرازی به پایان رساندم.»[5]

 ایشان پس از گذراندن درس کفایة ‌الاصول نزد آیت‌الله کازرونی و میرزامحمود شیرازی[6] از 21 سالگی در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام شیخ‌الشریعه اصفهانی، آقاضیاءالدین عراقی، میرزاعلی‌آقا شیرازی، محمدحسین اصفهانی و میرزامحمدحسین نایینی شرکت کرد و هم‌زمان دروس اخلاق و عرفان را از آیات سیدحسین بادکوبه‌ای، سیدعلی‌ قاضی طباطبایی، مرتضی طالقانی و سیدعبدالغفار مازندرانی می‌آموخت و علم کلام، تفسیر و فن مناظره را از آیت‌الله محمدجواد بلاغی و ریاضیات، حساب استدلالی، هندسه فضایی و مسطحه و علم جبر را از سیدابوالقاسم خوانساری فرا گرفت.[7]

آیت‌الله خویی تا سال 1350ق/ 1310ش به تدریس دروس سطح مشغول بود؛ سپس به تدریس دروس خارج فقه و اصول پرداخت و به مدت بیست سال، چهار دوره اصول را تدریس کرد.[8] ایشان در سال‌های طولانی در امر تدریس یکی از پرجاذبه‌ترین جلسات درسی حوزه نجف را داشت و با بیان شیوا، شمرده و فصیح و منظم و مرتب سخن می‌گفت. استدلال‌های آیت‌الله خویی بیانگر فهم، هوش قوی و دریافت مطالب به صورت صحیح و کامل و حفظ و ضبط مطالب بود و همچنین موشکافی و نوآوری در آرای فقهی از بارزترین ویژگی‌های حوزه درسی ایشان به شمار می‌رفت.[9] ایشان در مرکز علم و فقاهت شیعه صدها مجتهد و قشر عظیمی از علمای کشورهای اسلامی را تربیت کرد، از جمله آیات: سیدعبدالاعلی سبزواری، میرزا جواد تبریزی، محمدتقی بهجت، سیدصادق روحانی، حسین وحید خراسانی، سید علی سیستانی، سیدعلی بهشتی، سیدمحمدحسین فضل‌الله، سیدموسی صدر، محمدجواد مغنیه، سیدمحمد روحانی، محمدتقی جعفری، سید موسی شبیری زنجانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، سید محمدباقر صدر، محمدآصف محسنی، قربانعلی محقق کابلی و محمداسحاق فیاض.[10]

گفته شده آیت‌الله خویی در هندسه نیز از استعداد فوق‌العاده برخوردار بود. ایشان همچنین به چند طریق، اجازه روایت کتب اربعه و دیگر جوامع حدیثی شیعه را داشت که یکی از این طرق، از استادش نائینی آغاز می‌شد. از دیگر مشایخ روایی او آیت‌الله سیدعبدالحسین شرف‌الدینِ عاملی بود که از طریق او آثار عالمان اهل‌سنّت را نیز روایت کرده است.[11] در فاصله سال‌های ۱۳۱۰ش تا ۱۳۱۲ش بسیاری از عالمان طراز اول نجف، از جمله آیات: نائینی، محمدحسین اصفهانی، آقاضیاءالدین عراقی، محمدجواد بلاغی، میرزاعلی شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی اجتهاد خویی را تأیید کردند.[12] آغاز رسمی مرجعیت آیت‌الله خویی پس از درگذشت آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی دانسته شده و درگذشت آیت‌الله سید محسن طباطبائی حکیم، آغاز مرجعیت ایشان مخصوصاً در عراق خوانده شده است.[13]

 

آیت‌الله خویی و نهضت اسلامی امام خمینی

حجم گسترده فعالیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی آیت‌الله خویی، فعالیت‌های سیاسی ایشان را کاملاً تحت شعاع قرار داده است. میزان فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی او به نسبت فعالیت‌های دیگرش بسیار اندک است، اما این به معنای عدم ورود ایشان به فعالیت سیاسی نیست. آیت‌الله خویی در هر زمانی که شرایط ایجاب می‌کرد، به نحوی در عرصه تحولات سیاسی حضور می‌یافت.

 مواضع آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی، با نهضت اسلامی امام خمینی فراز و نشیب داشت یا به تعبیر دیگر سینوسی بود. ایشان تا پیش از مرجعیت، بیانیه‌ها و اطلاعیه‌هایی در محکومیت اقدامات حکومت پهلوی صادر کرد، در یک دوره بیش از ده ساله، تقریباً سیاست سکوت را در پیش گرفته و سپس در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بهمن ۱۳۵۷ش، به حمایت از امام خمینی و انقلاب اسلامی پرداخت که به ترتیب در ادامه مقاله این روند تشریح و تبیین خواهد شد.

آیت‌الله خویی با امام خمینی رابطه داشت و در نخستین سفر خود از نجف به ایران در سال 1310ش که به قصد زیارت مرقد امام رضا(ع) صورت می‌گرفت، در قم به خانه ایشان رفت.[14] ایشان با آغاز نهضت اسلامی روحانیون در سال 1341، در راستای حرکت امام خمینی، در تلگرافی به محمدرضا پهلوی در مهر همان سال، لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی را مخالف شرع و قانون اساسی دانست و از نظر مردم ایران بی‌ارزش خواند[15] چنانکه در بهمن 1341 در تلگرافی به آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی، همه‌پرسی رژیم پهلوی درباره لوایح شش‌گانه را که رژیم از آن با عنوان انقلاب سفید نام می‌برد، حرکتی علیه قانون اسلام دانست و از مردم ایران خواست در برابر قانونی که مخالف قرآن و مصالح ملت است بایستند.[16]

در بخشی از این نامه آمده است: «تصویب نامه اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمن‌ها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزه علمیه نجف اشرف را بدین وسیله اطلاع داده مستدعی است مراتب را به پیشگاه اعلی حضرت همایون ابلاغ [نمایید].»[17]

در فروردین 1342، در تلگراف تسلیتی به امام خمینی از حمله مأموران رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه ابراز تأثر و اعلام همدردی کرد[18] و در اعلامیه‌ای‌ تأکید کرد که اسلام به خون نیاز دارد و ایشان خون خود را هدیه خواهد کرد[19] و مردم و علما را دعوت کرد تا علیه رژیم شاه دست به مبارزه و مقاومت همه‌جانبه زده و در سرنگونی آن تلاش کنند. در بیانیه‌ای که به همین منظور صادر کرده بود، آمده است: «ما ملت ایران را که ایمان به مقدسات خود دارند، دعوت می‌کنیم با دشمنان دین و وطن به طُرُق مقتضی بدون اخلال و اغتشاش که دشمنان از آن استفاده کنند، بجنگند و بر عهده‌ی علمای عالی قدر است که مسلمانان را در وظیفه مقدسی که در پیش دارند، رهبری کنند که اذا ظهرت البدع فعلی العالم این یظهر علمه و الّا فعلیه لعنه الله.»[20] در تلگرافی دیگر از محمدرضا پهلوی به‌شدت انتقاد کرد و دولت او را ابزار دست دشمنان اسلام خواند.[21]

امام خمینی نیز در فروردین 1342 از ایشان به دلیل ابراز همدردی با ایشان به ‌سبب حمله مأموران رژیم به مدرسه فیضیه، تشکر کرد؛ همچنین در اردیبهشت همان سال از آیت‌الله خویی، علما و روحانیان نجف تشکر و در ادامه تأکید کرد، رژیم پهلوی به بهانه تساوی حقوق زن و مرد و ارائه طرح حذف قید اسلام و رجولیت از قضات، مقاصد زیادی در پشت پرده دارد و اگر غفلت شود، اساس مذهب در خطر است.[22] آیت‌الله خویی پس از قیام پانزده خرداد 1342، در اعلامیه‌ای تأکید کرد بر مسلمانان لازم است از همکاری با دولت خائن خودداری کنند و از مردم خواست که با آن قطع رابطه کنند و به پیروی از امام حسین(ع) در مبارزه آشکار با ستم‌کاران شرکت نمایند.[23]

مبارزه آیت‌الله خویی با رژیم شاه از طریق حمایت از مبارزات امام خمینی ادامه یافت. به اعتقاد ایشان، رژیم شاه رژیم ظالم و غیر اسلامی بود که تحت‌تأثیر قدرت‌های استکباری قرار داشت.[24] ایشان اصلاحات و عملکرد شاه را به تقلید از جهان کفر به ویژه امریکا می‌دانست و مبارزه سیاسی را بیشتر به منظور ایجاد اصلاحات دینی، جلوگیری از استبداد، الغای قوانین غیر شرعی و برقراری عدالت در دستگاه سلطنت مورد توجه قرار داده بود، اما در عین حال از استراتژی امام خمینی مبنی بر سرنگونی سلطنت و تشکیل نظم واقعی اسلامی تحت زعامت فقها نیز حمایت به عمل آورد.[25]

وقتی خبر بازداشت و شایعه‌ی محاکمه‌ی امام خمینی به ایشان رسید، همراه دیگر مراجع عراق به خانه آیت‌الله سیدمحسن حکیم رفت و پس از مشورت، هر یک از آنان جداگانه تلگراف به ایران فرستادند و از مرجعیت و جایگاه امام خمینی حمایت کردند؛[26] چنان‌که آیت‌الله خویی در تلگرافی به محمدرضا پهلوی، خواهانِ آزادی امام خمینی و دیگر علما شد.[27]

پس از آزادی امام خمینی، آیت‌الله خویی در مرداد 1342 در تلگرافی به پهلوی تأکید کرد آزادی ایشان و جمعی از علما را سرآغاز حل مشکلات می‌داند؛ اما از رفتار رژیم پیداست که به ‌دنبال فریب مردم است؛ زیرا آزادی علما چند ساعتی بیش نبوده، جمعی از مؤمنان که به ‌دست حکومت بازداشت شده بودند، به اعدام و گروهی به حبس سخت محکوم شده‌اند که مخالف خواسته‌های مردم است. با تمام این مشکلات انتظار می‌رود رژیم ایران با تغییر رویه، نگرانی ایشان و مردم ایران را برطرف کند.[28] پس از دومین دستگیری امام خمینی که به تصویبنامه کاپیتولاسیون و حق قضاوت کنسولی داده شده به امریکایی‌ها اعتراض کرده بود، در اسفند 1342 آیت‌الله خویی در تلگرافی دیگر از حسنعلی منصور نخست‌وزیر رژیم پهلوی خواستار آزادی امام خمینی و علما و لغو قوانین خلاف اسلام شد.[29] نیز به‌ دنبال تبعید امام خمینی به ترکیه با فرستادن تعداد زیادی تلگراف به سازمان ملل، سران کشورهای اسلامی و شخصیت‌های معروف جهان به تبعید ایشان اعتراض کرد و در تلگرافی به منصور نخست‌وزیر، خواستار بازگرداندن ایشان به ایران شد.[30] ایشان همچنین برگزاری انتخابات دوره‌ی 21 مجلس شورای ملی(مهر 1342 تا مهر 1346) را تحریم کرد و آن را از نظر شرع و قانون بی‌اعتبار برشمرد.[31]

در مهر 1344 پس از انتقال امام خمینی به عراق، آیت‌الله خویی داماد خود سیدجلا‌ل‌الدین فقیه ایمانی، فرزندش سیدجمال‌الدین و عده‌ای از علما و طلاب را با ده دستگاه اتوبوس به استقبال ایشان فرستاد و با ورود ایشان به شهر نجف، آیت‌الله خویی به دیدار ایشان رفت.[32] ایشان در دیدارهای بعدی از امام خمینی و با دیدن گرمای خانه ایشان، دستور اصلاح معماری خانه را داد و امام نیز پذیرفت؛ چنان‌که برای ابراز احترام به امام خمینی از طریق سیداحمد فهری یک عبا برای ایشان هدیه فرستاد و امام خمینی از فهری که رابطه‌اش را با آیت‌الله خویی حفظ کرده بود، تشکر و تأکید کرد چون این هدیه از طرف ایشان است، برای خود نگه می‌دارد و از طرف خودش به فهری عبای دیگری هدیه کرد.[33]

امام خمینی نیز به ‌آیت‌الله خویی احترام می‌گذاشت و از ایشان با عنوان «حضرت آیت‌اللّه العظمى‌» یاد کرده است.[34] نیز دوست نداشت کسی نزد ایشان از آیت‌الله خویی شکایت کند یا بی‌احترامی به نام و شخصیت‌شان کنند؛ برای نمونه هنگامی که شخصی نزد امام خمینی آیت‌الله خویی را بدون لقب و صرفاً «خویی» نام برد، ایشان با لحن اعتراض‌آمیز تأکید کرد: «ایشان، خویی و از اعاظم است» و باید با احترام ازشان یاد شود.[35] سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) پس از ورود امام خمینی به نجف نیز در گزارشی در مهر 1344 از ارتباط امام و آیت‌الله خویی در نجف خبر داده و آیت‌الله خویی را بر خلاف سیدمحسن حکیم فرد افراطی و تندرو معرفی کرده است؛ از این‌رو تعدیل در مواضع امام خمینی را بعید شمرده است.[36] در گزارش دیگری آمده است به ‌دلیل محدودیت‌هایی که در حوزه نجف وجود داشته، آغاز درس‌های آیت‌الله خویی با مشورت امام خمینی بوده است.[37]

پس از درگذشت آیت‌الله سیدمحسن حکیم مرجع تقلید وقت، در سال 1349، رژیم بعثی عراق تلاش می‌کرد محمدحسین کاشف‌الغطاء را به عنوان مرجع در عراق معرفی کند و گفته شده علمای بغداد می‌خواستند امام‌ خمینی مرجع شیعیان معرفی شود نه آیت‌الله خویی، به شرط اینکه ایشان علیه محمدرضا پهلوی اقدام نکند؛ چون مردم عراق خودشان پس از کشته‌شدن ملک فیصل از وضع جاری ناراضی بودند و نمی‌خواستند ایران نیز مانند عراق شود و امام ‌خمینی نپذیرفت؛[38] اما علمای نجف ازجمله آیات سیدمحمدباقر صدر و سیدیوسف حکیم فرزند ارشد آیت‌الله سیدمحسن حکیم، آیت‌الله خویی را به جانشینی حکیم معرفی و ایشان مرجعیت شیعیان را در عراق بر عهده گرفت.[39] حزب الدعوه[40] نیز در راستای گسترش مرجعیت ایشان در مناطق مختلف تلاش می‌کرد. امام ‌موسی صدر نیز در کنفرانسی در لبنان آیت‌الله خویی را اعلم معرفی کرد.[41]

دیدگاه‌ها و مواضع آیت‌الله خویی و امام خمینی در همه مسائل یکسان نبود؛ برای نمونه در اسفند 1354/ صفر 1396ق طرح توطئه‌ای از سوی رژیم بعث عراق برای سرکوب و قلع‌وقمع علما و فضلای مبارز و روشنفکران مسلمان عرب در دستور کار قرار گرفت. بدین صورت که در اربعین حسینی همین سال، ده‌ها نفر از فضلای جوان نجف و روشنفکران و دانشجویان مسلمان حزب الدعوه دستگیر و در دادگاه‌های فرمایشی محاکمه شدند. اتهامی که به آنان بسته شد اجرای طرح انفجار حرم امام‌حسین(ع) بود که برخی به اعدام و برخی به حبس ابد و زندان‌های طولانی محکوم شدند، گفته شده آیت‌الله خویی در پی موضع‌گیری قاطع امام خمینی با ایشان همصدا شد و از احمد حسن ‌البکر بخشش دستگیرشدگان را خواستار شد.[42] درباره میزان شهریه طلاب نجف نیز که امام خمینی خواهان افزایش آن بود، نگاه یکسانی میان آن دو مرجع تقلید وجود نداشت.[43]

 

ایجاد تفرقه بین علما از سوی ساواک

در این میان نقش رژیم پهلوی را نیز نباید نادیده گرفت؛ زیرا آن رژیم همواره در صدد فاصله‌انداختن میان امام خمینی و آیت‌الله خویی بود؛ ازجمله فرح پهلوی در بحبوحه نهضت انقلابی مردم ایران به دیدار آیت‌الله خویی در نجف رفت تا توجه ایشان را به سوی رژیم جلب کند. امام خمینی با سیاستی که داشت، جهت حفظ آبروی مرجعیت تأکید کرد از اطرافیان ایشان کسی حق سخن گفتن در این باره ندارد.[44] البته این دیدار مورد اعتراض شدید برخی دیگر از جمله شهید آیت‌الله محمد صدوقی از عالمان برجسته یزد قرار گرفت.[45] این دیدار که در بحبوحه تحولات انقلابی صورت می‌گرفت (۲۸ آبان ۱۳۵۷ش)، به اعتراضات دیگری دامن زد، ولی آیت‌الله خویی در یادداشتی خطاب به برخی علما، این ملاقات را ناگهانی و ناخواسته دانست.[46] همچنین ادعای اهدای انگشتری از سوی آیت‌الله خویی به فرح نیز [که در سال‌های بعد از این دیدار، سلطنت‌طلبان و ایادی آن‌ها با جعل آن به دنبال هویت‌بخشی دینی و مشروعیت‌بخشی به خود بودند] با دلایل متقن و مستند تکذیب شد.[47] در گزارش‌های ساواک، اختلاف دیدگاه آیت‌الله خویی با امام خمینی درباره ورود روحانیت به مسائل سیاسی و پیامدهای آن، نیز درباره موارد همراهی ایشان با امام خمینی در اعتراض به رژیم پهلوی آمده است.[48]

جهت خنثی‌سازی تفرقه‌افکنی‌های حکومت و نیروهای نفوذی ساواک، اعلامیه‌هایی با امضاء «فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم» در شهر قم پخش شد که تأکید شده بود «دولت برای منصرف ساختن اذهان عمومی و ایجاد اختلاف در بین گروه‌های مختلف اجتماعی مبادرت به انتشار اعلامیه‌های گوناگون نموده، از مردم دعوت شده به مفاد این گونه اعلامیه‌ها توجهی ننمایند و مبارزه فرسایشی خود را به رهبری روح‌الله خمینی تا اخذ نتیجه نهائی، علیه رژیم ایران ادامه دهند.»[49] در نامه‌ای هم که از سوی آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی صادره شده، بر اجتناب از تفرقه تأکید شده است.[50] آیت‌الله محمد صدوقی نیز در اعلامیه‌ای از اصناف و بازاریان خواست که به تقاضای دولت مبنی بر معرفی نمایندگانی برای مذاکره با دولت اعتنا نکنند چرا که «این حیله شیطانی دولت و دسیسه‌ای است که می‌خواهد به وسیله آن بین صفوف محکم اصناف تفرقه اندازد.»[51]

با وجود تلاش رژیم جهت تفرقه و دو دستگی بین روحانیت و علما، آیت‌الله خویی در پیامی در آبان 1357 ضمن اعلام حمایت از مردم خواست که از رهبری علما در نهضت اطاعت کنند. ایشان در این پیام آورده بود: «از ملت می‌خواهم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند.»[52] در سی‌ام آذرماه 1357 هم بیانیه‌ای از طرف فضلا و محصلین قم در مورد اعلامیه‌های جعلی که از طرف حکومت شاه برای تفرقه‌افکنی میان مردم و یا بین روحانیان صورت می‌گرفت، توزیع شد که در آن آمده بود: «در یکی دو ماه گذشته اعلامیه‌ای علیه آیت‌الله العظمی خویی و منسوبین ایشان منتشر نمودند. این اقدامات... هدفی جز این ندارد که افکار مسلمانان مبارز ایران را از هدف اصلی دور سازند و با ایجاد اختلافات داخلی آنان را از هم جدا کنند».[53]

 

آیت‌الله خویی و حمایت از جنبش‌های اعتراض‌آمیز در کشورهای اسلامی

آیت‌الله خویی همان طور که از نهضت اسلامی مردم ایران علیه رژیم استبدادی شاه حمایت کرد، از مبارزات مسلمانان در سایر کشورها به‌ویژه حق حاکمیت فلسطینی ها در مقابله با رژیم اشغالگر قدس تأکید داشت و حمایت به عمل آورد، چنان که در جنگ چهارم اعراب - اسرائیل که در اکتبر 1973(رمضان 1393/مهر1352) اتفاق افتاد، اعلامیه‌ای در حمایت از مبارزان مسلمان عرب صادر کرده، پشتیبانی از آنان را امری واجب دانست.[54] ایشان همچنین اقدام حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق را در ملی کردن صنعت نفت و پایان دادن به سلطه اقتصادی انگلیسی‌ها مورد تمجید قرار داده، آن را اقدامی اسلامی لقب داد. آیت‌الله خویی در حمایت از جهاد مردم افغانستان علیه شوروی سابق نیز لحظه‌ای تردید به خود راه نداد و با حمایت مالی و معنوی شیعیان آن کشور را تقویت کرد.[55]

 

آیت‌الله خویی و ولایت فقیه

ایشان اثبات ولایت سیاسی را برای فقیه از متون روایی، دشوار و بلکه غیرممکن می‌دانست، اما با وجود آن تلاش فقها در اداره شئون عمومی مسلمین را از باب حِسبه[56] کاملاً شرعی تلقی می‌کرد و احتمالاً به همین دلیل از نهضت امام خمینی در ایران حمایت به عمل آورد و در اوج مبارزات انقلابی مردم ایران بر حمایت مجدد خود از علما تأکید ورزید و مردم ایران را به پیروی و اطلاعات از فقها فرخواند.[57] همسویی و پشتیبانی ایشان از نهضت امام خمینی برای مقامات جمهوری اسلامی نیز روشن بود. البته شرایط خاص سیاسی حاکم بر عراق اجازه نداد تا آیت‌الله خویی نسبت به حکومت اسلامی ایران به گونه‌ای روشن‌تر اظهار نظر کند، اما اقدامات محدود و پراکنده ایشان نشان می‌دهد که از رهبری سیاسی فقیه در عصر غیبت که در ایران جامعه عمل پوشید، کاملاً حمایت می‌کند، زیرا ایشان در اعلامیه نهم فروردین 1358 خود به طور رسمی از ملت ایران خواست که در همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی شرکت کرده، به نظام جمهوری اسلامی رأی بدهند. در این اعلامیه آمده است:

«تشکر و سپاس بی‌حد خداوند متعال را که ملت مسلمان و غیور ایران بر اثر مجاهدات و فداکاری‌های خود توانسته‌اند آزادانه و بدون هیچ تحمیلی رأی خود را اظهار دارند و در این زمینه رأی این جانب این است که همگی نسبت به تشکیل حکومت جدید جمهوری اسلامی رأی بدهند.»[58] این پیام و درخواست، از مشروعیت ولایت سیاسی فقیه و عدالت حکومت نزد این مرجع تقلید شیعه حکایت دارد. بنابراین هرگز نمی‌توان دیدگاه آیت‌الله خویی را نسبت به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و اقدام ایشان برای تأسیس حکومت اسلامی در ایران را منفی دانست.

افزون بر این، حمایت آیت‌الله خویی از رزمندگان ایرانی در دوران جنگ تحمیلی، اقدام مهم دیگری در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران بود. وکلای آیت‌الله خویی به حسب دستور ایشان، وجوه و حقوق شرعی را به رزمندگان مسلمان ایران می‌فرستادند تا در دفاع و جهاد اسلامی‌شان بیش از پیش تقویت شوند.[59] صرف وجوه شرعی در مسیر اهداف جمهوری اسلامی بیان‌گر دیدگاه مثبت ایشان به دولت دینی تحت زعامت فقها در عصر غیبت است و این مهمترین سند درباره مشروعیت نظام ولایت فقیه در اندیشه آیت‌الله خویی به شمار می‌رود، زیرا صرف وجوه شرعی تنها در مخارج حکومت عادل و در تقویت سلطان عادل مجاز تلقی شده است و بیانگر آن است که دولت تحت رهبری فقیه در ایران از نوع دولت شرعی عادل و کاملاً مشروع است.[60]

سیره و رفتار سیاسی و اجتماعی آیت‌الله خویی با اندیشه سیاسی‌اش در سازگاری کامل قرار داشت. به نظر می‌رسد اعتقاد ایشان مبنی بر عدم کوشش لازم سازمان‌یافته برای تشکیل حکومت اسلامی ناشی از این اصل باشد که ایشان ولایت نصبی را که ایجاد حق می‌کند، برای فقها قائل نبود و از طرف دیگر معتقد بود که تحصیل مقدمات و شرایط واجب از نظر شرعی واجب نیست. بنابراین تشکیل حکومت حتی اگر واجب هم باشد، تحصیل مقدمه و شرایط آن واجب نیست، اما مدیریت جامعه و سیاست از باب حسبه بر فقها واجب است، به همین دلیل ایشان، رهبری قیام شعبانیه مردم عراق در سال 1411قمری/ 1369ش را که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، به دست گرفت. آیت‌الله خویی عمده‌ترین وظیفه فقیه را در عصر غیبت تبلیغ و قضاوت و افتا دانسته و بر اساس رسالت تبلیغی و روشن‌گری فقیه در همه زمان‌ها بود که در برابر سیاست‌های غیردینی شاه در ایران موضع‌گیری می‌کرد، و همانطور که در پیامهایش اشاره کرده که: وظیفه هر عالم است که در برابر بدعت‌ها و انحرافات سکوت نکرده، فریاد اعتراض برآورد.

 ایشان در شیوه مبارزاتی خود از استادش آیت‌الله میرزامحمدحسین نائینی تأثیر پذیرفته بود. آیت‌الله نائینی پس از آنکه در مبارزات سیاسی در عراق به نتیجه مطلوبی نرسید، دست از فعالیت سیاسی کشید، به اقدامات علمی و فرهنگی روی آورد. آیت‌الله خویی نیز تمام کوشش خود را بر فعالیت‌های علمی و فرهنگی متمرکز کرده بود. ایشان همچنین در مسئله ولایت بر این نظر بود که هر گاه فقیهی در حوزه صلاحیت ولایی خود بر کاری اقدام کند و این وجوب کفایی را عهده‌دار گردد، بر فقهای دیگر دور نیست که در دایره عمل او تصرف دیگری انجام دهند.[61] بنابراین اقدام و موضع آیت‌الله خویی در به رسمیت شناختن حکومت جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام و عدم مخالفت با آن در سخت‌ترین شرایط حاکم بر عراق، ریشه در همین بینش فقهی ایشان نسبت به شأن سیاسی فقیه و حکومت اسلامی دارد.

 

آیت‌الله خویی و همگامی با جمهوری اسلامی ایران

 آیت‌الله خویی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به ‌مناسبت ورود امام خمینی به قم و همچنین به محض آگاهی‌یافتن از بستری‌ شدن ایشان در بیمارستان قلب، در تلگرافی احوال بنیان‌گزار انقلاب اسلامی را جویا شد و امام خمینی نیز در پاسخ تشکر کرد.[62] همچنین بسیاری از مواد دارویی و بهداشتی که از کشورهای حوزه خلیج فارس به ایران فرستاده می‌شد، از سوی وکلا و مقلدان آیت‌الله خویی بود؛ چنان‌که گفته شده سربازان عراقی مقلّد ایشان در جنگ به نیروهای ایرانی شلیک نمی‌کردند. مهم‌ترین موضع آیت‌الله خویی در میان جنگ تحمیلی، همراهی‌‌نکردن با رژیم بعثی بود و صدام حسین رئیس‌جمهور عراق تلاش خود را به کار بست که از ایشان یک جمله تأیید به نفع خود و علیه جمهوری اسلامی ایران بگیرد؛ اما موفق نشد.[63]

امام خمینی در تیر 1363، درگذشت سید جمال‌الدین فرزند آیت‌الله خویی را به ایشان تسلیت گفت و دستور داد پیکرش در حرم حضرت فاطمه معصومه(س) دفن شود. همچنین امام خمینی در آذر 1364 در تلگرافی به مرجع تقلید وقت، آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی درگذشت سیدنصرالله مستنبط، داماد بزرگ آیت‌الله خویی را تسلیت گفت.[64]

 

نقش آیت‌الله خویی در قیام شعبانیه مردم عراق علیه رژیم بعث

در پی تهاجم رژیم عراق به کویت در 11 مرداد 1369 و شکست آن از نیروهای ائتلاف در 9 اسفند 1369، مردم کربلا یک روز پس از آن، در شب نیمه شعبان 1411ق /11 اسفند 1369 با دیدن آیت‌الله خویی که به زیارت امام‌حسین(ع) رفته بود، فریاد تکبیر و بیزاری از صدام حسین سر دادند و با قیام آنان مردم نجف و دیگر شهرهای عراق نیز به‌پاخاستند و 14 استان از 18 استان عراق به دست نیروهای مردمی افتاد. آیت‌الله خویی در 18 شعبان 1411ق /13 اسفند 1369 اعلامیه‌ای صادر و مردم را به رعایت احکام شرعی، عدم تندروی و عمل به موازین اسلامی فراخواند و اعلام کرد: «بی‌گمان پاسداری از کیان اسلام و محافظت از مقدسات آن بر هر مسلمانی واجب است. من به سهم خود از خدای - تبارک و تعالی - موفیت شما را در آن چه به صلاح امت مسلمان است، طلب می‌کنم و از شما می‌خواهم که نمونه‌ای صالح برای ارزش‌های رفیع اسلامی باشید.»[65]

ایشان دو روز بعد با صدور اعلامیه‌ای دیگر کمیته‌ای نه‌نفره را که همگی از فضلای حوزه علمیه نجف بودند، برای نظارت و رسیدگی به امور کشوری تعیین کرد، اما با توقف ارتش امریکا در پیشروی به سوی بغداد به هدف بقای رژیم بعثی عراق، این رژیم در سوم رمضان 1411م/ 28 اسفند 1369ش با هجومی سنگین به استان‌های به‌پاخاسته به‌ویژه نجف، مقاومت مردم را درهم شکست و ازجمله خانه آیت‌الله خویی را محاصره و صدها نفر را دستگیر و زندانی کرد و ده‌ها نفر را در این شهر به شهادت رساند و سه تن از اعضای کمیته نه‌نفره را اعدام کرد. سپس آیت‌الله خویی به همراه برخی از بستگان با تهدید و اجبار به دیدار صدام حسین در بغداد برده و پس از آن به کوفه تبعید شد و تا پایان عمر در آنجا زیر نظر بود.[66] گفتنی است هنگامی که ایشان دستگیر شد و در بغداد به سر می‌برد، به اجبار نزد صدام حسین، رئیس جمهور حزب بعث برده شد و صدام سخنان توهین‌آمیزی خطاب به ایشان بیان کرد.[67]

 

وفات آیت‌الله خویی و اقدامات ممانعتی رژیم بعث عراق

ایشان پس از تحمل سختی‌ها و صدمات ناشی از فشارهای رژیم بعث عراق، در نیمه شب هشتم صفر 1413ق/ هفدهم مرداد 1371 در سن 94 سالگی درگذشت و در صحن حرم امیرالمؤمنین علی(ع) در مسجد خضراء که محل تدریسش بود به خاک سپرده شد.[68] حکومت عراق مانع از حضور مردم در مراسم تشیع و تدفین آیت‌الله خویی شد. در بیانیه این مؤسسه آمده است: «خبر ارتحال مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج سیدابوالقاسم موسوی خوئی در شرایط کاملاً مبهم دریافت شد. درحالی که تمامی اخبار مربوط به وضع مزاجی ایشان تا قبل از ارتحال غیر منتظره، اطمینان بخش بود، اقدامات اتخاذ شده از سوی رژیم بعث پیش از ارتحال و سپس دفن معظم له بر ابهام این فاجعه می‌افزاید. اطلاعات دریافتی حاکی از آن است که رژیم عراق بر آن است تا اقدامات جنایتکارانه بیشتری در حق خاندان معظم له، علماء و طلاب حوزه علمیه انجام دهد. از جمله این اقدام می‌توان به پیاده کردن نیروهای نظامی ویژه در نجف اشرف و حومه آن و نیز برقراری منع رفت و آمد در این شهر و چند شهر دیگر و قطع ارتباط تلفنی با منازل ودفاتر معظم له در نجف و کوفه و مجبور ساختن بستگان ایشان به دفن شبانه پیکر مطهر ایشان و جلوگیری از شرکت مردم در مراسم تشییع و تدفین اشاره کرد. ما ضمن اینکه این حقایق و دیگر حقایقی که فرصت پرداختن به آن نیست را در برابر افکار عمومی جهانیان و جامعه اسلامی قرار می‌دهیم، به نام امت اسلامی به ویژه طایفه شیعه می‌خواهیم هرچه زودتر نسبت به جلوگیری از ارتکاب جنایت‌های بیشتری که رژیم عراق قصد اجرای آن را نسبت به خاندان فقید، نمایندگان ایشان، طلاب حوزه علمیه و زندانیان دارد اقدام عاجل نمایند.»[69] در پی درگذشت آیت‌الله خویی، دفتر ایشان در ایران نیز اطلاعیه‌ای منتشر کرد.[70]

درگذشت آیت‌الله خویی، جهان تشیع را به سوگ نشاند و در عین حال موج تازه‌ای از مخالفت‌های عمومی را علیه سیاست‌های سرکوب رژیم عراق برانگیخت. به عقیده بسیاری از گروه‌ها و جریان‌های سیاسی فعال در صحنه عراق، رژیم بغداد نقش مستقیمی در درگذشت آیت‌الله خویی داشته و در عین حال، جلوگیری این رژیم از تشییع پیکر ایشان و به خاک‌سپاری بدون حضور حتی نزدیک‌ترین افراد خانواده وی، همچنین اجرای مقررات منع رفت‌وآمد در شهرهای مقدس عراق و نیز قطع جاده‌های ارتباطی نجف با دیگر شهرهای این کشور دلایل محکمی از رودرویی رژیم صدام با خواست عمومی مسلمانان عراق در برگزاری مراسم باشکوه عزاداری درگذشت یک مرجع تقلید عالیقدر شیعیان جهان است. گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی عراق و نیز نوه آیت‌الله خویی، در نخستین ساعت‌های پس از اعلام درگذشت ایشان، با انتشار بیانیه و گفتگوهای مطبوعاتی، ضمن متهم‌کردن رژیم بغداد در مرگ آیت‌الله خویی، اقدام این رژیم را برای جلوگیری از برگزاری مراسم سوگواری در نقاط مختلف عراق، محکوم کردند. یوسف خویی، نوه 23 ساله آیت‌الله خویی، نحوه درگذشت پدربزرگش را بسیار اسرارآمیز و مشکوک توصیف کرد. او در گفتگویی با خبرگزاری فرانسه اعلام کرد: «در پی نصب دستگاه تنظیم‌کننده ضربان قلب، حال آیت‌الله اخیراً بهبود یافته بود.» از سوی دیگر نوه آیت‌الله تأکید کرد مقام‌های عراقی از برگزاری مراسم تشییع عادی و اجتماع پیروان جلوگیری کرده و علاوه بر این، در نجف مقررات منع عبور و مرور به مورد اجرا درآوردند.[71]

به گزارش یونایتدپرس، حزب الدعوه اسلامی عراق با انتشار بیانیه‌ای در بیروت، حکومت صدام حسین را مسئول مرگ آیت‌الله خویی معرفی کرد. در این بیانیه آمده است: «مرگ آیت‌الله العظمی خویی، بخشی از اقدام‌های تروریستی رژیم عراق بوده و شباهتی با مرگ آیت‌الله محمدباقر صدر[72] داشته است.» بیانیه حزب الدعوه اسلامی می‌افزاید: «آیت‌الله العظمی خویی زندانی شده و از سفر یا رسیدگی پزشکی محروم شده بود.» به گزارش مرکز اسناد حقوق بشر عراق، آیت‌الله خویی در معرض بسیاری از اذیت و آزار و اقدام‌های ستمگرانه رژیم عراق قرار گرفته بود از جمله: 1. تحت نظر قرار گرفتن در منزل مسکونی و ممنوعیت دیدار با اعضای خانواده و نزدیکان. 2. بازداشت تنی چند از افراد خانواده و نزدیکان وی. 3. مصادره‌ کردن بسیاری از مؤسسه‌های مربوط به ایشان از سوی دولت. 4. تخریب مدرسه تحقیقات مذهبی آیت‌الله خویی که در برگیرنده یکی از بزرگترین کتابخانه‌ها در نجف اشرف بود. 5. اعدام چند نفر از افراد خانواده ایشان از جمله سیدمحسن و سید حسین در تاریخ 9 /1 /1991(19 دی 1369)؛ 6. جلوگیری از سفر آیت‌الله به خارج به منظور معالجات پزشکی در چندین نوبت. 7. بازداشت ایشان و وادار کردنش به ملاقات با صدام و ظاهر کردن در صفحه تلویزیون به تاریخ 20 مارس 1991(29 اسفند 1369)؛ 8. جلوگیری از اعزام تیم‌های پزشکی ازسوی سازمان‌های بین‌المللی بی‌طرف به منظور معالجه آیت‌الله. 9. زیر نظر قرار دادن نمایندگان آیت‌الله خویی در شهرها و مناطق مختلف عراق و بازداشت بسیاری از آنان. 10. جلوگیری از ادامه فعالیت‌های مذهبی و علمی به دستور شخص صدام. 11. شایع کردن تبلیغات مغرضانه به منظور ایجاد شک و شبهه شخصیت آیت‌الله خویی.[73]

به گفته تلویزیون بغداد، صدام حسین، رئیس‌جمهور بعث، حاتم حمدان الغراوی، رئیس دیوان ریاست جمهوری را به نمایندگی از جانب خود جهت شرکت در مجلس فاتحه‌خوانی آیت‌الله خویی فرستاده است. تلویزیون بغداد همچنین گفت به همراه نماینده صدام، عبدالله فاضل، وزیر اوقاف و امور مذهبی و کریم حسن رضا استاندار و دبیر کل شاخه حزب بعث نیز در مراسم فاتحه‌خوانی حضور داشتند.[74]

در پی ارتحال آیت‌الله خویی، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، طی پیام‌های جداگانه‌ای خطاب به حضرات آیات عظام حاج سیدمحمدرضا گلپایگانی و حاج شیخ محمدعلی اراکی این ضایعه را به آنان تسلیت گفتند. آیت‌الله خامنه‌ای همچنین پیامی نیز خطاب به جهان تشیع صادر کردند. در بخشی از پیام رهبرمعظم انقلاب اسلامی به مراجع تقلید آمده است: «ایشان در زمره برجستگانی بودند که دهها سال در کرسی تدریس و در خلوت تألیف و تحقیق، به پیشرفت علوم اسلامی خدمات ارزنده‌ای کردند و یادگارهای علمی گرانقدری از خود به یادگار گذاشتند «جزاه الله عن الاسلام و المسلمین خیر الجزاء» اینجانب این ضایعه بزرگ را به جنابعالی تسلیت می‌گویم.»[75] ایشان به رویکرد حمایتی آیت‌الله خویی از انقلاب اسلامی نیز اشاره کردند: «این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - حوزه علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد.»[76]

همچنین مجلس ترحیمی از سوی رهبر انقلاب اسلامی در مسجد امام خمینی تهران با حضور همه مقامات کشوری و لشکری برگزار شد. به گزارش روزنامه اطلاعات، در این مراسم که با حضور بالاترین مقامات رسمی کشور و جمعی از مقام‌ها و مسئولان و اقشار مختلف مردم تهران برگزار شد، پس از مراسم نوحه‌خوانی و مرثیه‌سرایی، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی پیرامون شخصیت فقهی و علمی و نیز مجاهدت‌های آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی سخنرانی کرد.[77]

 

ویژگی‌های رفتاری آیت‌الله خویی

آیت‌الله خویی به ساده‌زیستی و بی‌آلایشی شهرت داشت و عفو و گذشت در رفتار ایشان کاملاً پدیدار بود و دستگیری از نیازمندان و درماندگان می‌پرداخت. فهرستی از نام فقرای نجف نزد ایشان بود و هر ماه هزینه زندگی آنان را از طریق وکلای خود می‌فرستاد و در بیروت نیز مؤسسه‌ای از جانب او عهده‌دار کمک‌رسانی به یتیمان و فقیران شیعه بود و خود نیز سرپرستی بسیاری از خانواده‌های زندانیان، مفقودان و شهدای شیعیان عراق را بر عهده گرفته بود. صدها مسجد، حسینیه، کتابخانه، درمانگاه، بیمارستان و دارالایتام در گوشه و کنار جهان بنا نهاد. چرا که علاقه‌شان به گسترش اسلام در سطح جهان، انگیزه‌ای شده بود که ده‌ها مرکز مهم اسلامی و تبلیغی در نقاط مختلف جهان به وجود آورد. این مراکز در شهرهای مذهبی قم و مشهد، اصفهان و دیگر شهرهای ایران به وجود آمدند، همچنین در کشورهای هندوستان، پاکستان، عراق، لبنان و مخصوصاً در انگلستان و آمریکا دو مرکز بسیار باشکوه تأسیس کرد و مبلغانی که آشنا به زبان‌های زنده جهان بودند، به مناطق مختلف اعزام نمود.[78] مهمترین آن‌ها در این شهرها تأسیس شده‌اند: نجف، کوفه، مشهد، قم، بیروت، اسلام‌آباد، کراچی، کوآلالامپور پایتخت مالزی و مجمع الامام‌الآیت‌الله خویی که یک مؤسسه فرهنگی بزرگ جهان اسلام به شمار می‌رود، در شهر بمبئی هندوستان، بانکوک پایتخت تایلند، داکا پایتخت بنگلادش، سوانزی، دیتروت، نیویورک در امریکا، تورنتو در کانادا و مرکز الامام‌ الآیت‌الله خویی شامل مرکز اسلامی، مدرسه امام‌صادق(ع) (ویژه پسران) و مدرسه الزهرا(ع) (ویژه دختران)، کتابخانه عمومی و مرکز تبلیغات در لندن.[79]

 

اندیشه فقهی و آثار آیت‌الله خویی

آیت‌الله خویی در مبانی اصول فقه امامیه دگرگونی‌هایی پدید آورد و افزون بر تبیین، تقویت و گسترش برخی از دیدگاه‌های استادانش یا اصولیان پیشین، با ابتکار خود به نظریات نوینی دست یافت، مانند نظریه تعهد در وضع لغوی، نظریه تفسیر انشا به ابراز امر اعتباری، نظریه جریان نیافتن استصحاب در شبهات حکمی و نظریه اماره بودن استصحاب.[80]

همچنین از آیت‌الله خویی آثار علمی فراوانی در علوم مختلف فقه، اصول فقه و رجال به صورت تألیف و تقریر شاگردانش منتشر شده است که افزون بر مجموعه‌های فتوایی ایشان می‌توان به این موارد اشاره کرد: البیان فی ‌تفسیر القرآن، معجم رجال الحدیث (24 جلد)، تکمله‌ی منهاج الصالحین، دروس فی فقه الشیعه (4 جلد)، مستند ‌العروه (3 جلد)، فقه العتره (2جلد)، مبانی عروه ‌الوثقی (4 جلد)، اجود التقریرات (2 جلد)، محاضرات فی اصول الفقه (5 جلد)، مصباح الاصول (2 جلد)، مبانی الاستنباط (2 جلد) و جواهر الاصول. مجموعه‌ای از آثار ایشان با عنوان موسوعه‌ی الامام ‌الآیت‌الله خویی در 50 جلد منتشر شده است.[81]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. پاک‌نیا، عبدالکریم، سیدابوالقاسم خویی، چاپ‌شده در گلشن ابرار، قم، معروف، چاپ دوم، 1385ش، ج 3، ص 427؛ و عارفی، محمداکرم، ‌اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، 1386ش؛ ص 17 و 18.

[2]. عارفی، اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، همان، ص 19.

[3]. احمدی‌نژاد، سیدحسن، سیدعبدالله شیرازی، چاپ ‌شده در گلشن ابرار، قم، معروف، چاپ دوم، 1385ش، ج 3، ص 408 ـ 409

[4]. پاک‌نیا، همان، ج 3، ص 427؛ اسلامی، غلامرضا، غروب خورشید فقاهت، قم، محدث، چاپ اول، 1373ش، ص 11 ـ 12.

[5]. اسلامی، غروب خورشید فقاهت، همان، ص 14.

[6]. عارفی، همان، ص 18 ـ 19.

[7]. پاک‌نیا، همان، ج 3، ص 427 - 428.

[8]. عمادزاده، حسین، شخصیت حضرت آیت‌الله خویی، چاپ‌ شده در یادنامه حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج‌سیدابوالقاسم خویی، قم، مؤسسه خیریه آیت‌الله العظمی خویی، چاپ اول، 1372ش، ص 19.

[9] . عارفی، همان، ص 20 ـ 21؛ انصاری قمی، ناصرالدین، اسوه علم، چاپ‌شده در یادنامه حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج ‌سیدابوالقاسم خویی، قم، مؤسسه خیریه آیت‌الله العظمی خویی، چاپ اول، 1372ش؛ ص 68 ـ 69.

[10] . پاک‌نیا، همان، ج 3، ص 432.

[11] . انصاری قمی، انصارالدین، «نجوم امت: حضرت آیت‌اللّه العظمی حاج سیدابوالقاسم خوئی»، مجله نور علم، دوره ۴، ش ۱۱ (مهر و آبان ۱۳۷۱). ج ۱، ص ۵۸.

[12] . حکمی، مرتضی، «حضرت آیت‌اللّه العظمی حاج سیدابوالقاسم خویی: پیشوای حوزه علمیه و مرجع عظیم‌الشأن»، مسجد، سال ۱، ش ۵، شهریور ـ مهر ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۶۱.

[13] . عارفی، اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، همان، ص 102.

[14] . شبیری زنجانی، سیدموسی، جرعه‌ای از دریا، قم، مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه، چاپ اول، 1390ش، ج3، ص 672.

[15] . اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ج 1، ص 30.

[16] . همان، ص 60.

[17] . همان.

[18] . همان، ج 1، ص 75؛ سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1386ش، ج 1، ص 183 و 245.

[19] . محتشمی‌پور، سید علی‌اکبر، از ایران به ایران، قم، کوثر النبی(ص)، چاپ دوم، 1384ش؛ ج 1، ص 125.

[20] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 1، ص 89.

[21] . همان، ص 80.

[22] . همان، ص 218.

[23] . همان، ص 124.

[24] . همان، ص 80 و 125.

[25] . عارفی، اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، همان، ص 25.

[26] . انصاری قمی، نجوم امّت (آیت‌الله خویی)، همان؛ ص 89؛ امام خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ پنجم، 1389ش؛ ج 9، ص 474.

[27] . اسلامی، همان، ص 95.

[28] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 1، ص 178.

[29] . همان، ص 235.

[30] . اسلامی، غروب خورشید فقاهت، همان، ص 107.

[31] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 1، ص 181.

[32] . اسلامی، همان، ص 114 ؛ انصاری قمی، اسوه علم، همان، ص 107.

[33] . شبیری زنجانی، همان، ج 3، ص 673 .

[34] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 1، ص 274.

[35] . همان.

[36] . سیر مبارزات امام خمینی....، همان، ج 5، ص 264 ـ 265.

[37] . همان، ج 15، ص 528.

[38] . حمدانی، طالب، نظریه سیاسی شهید سیدمحمدباقر صدر، ترجمه اسماء خواجه‌زاده، قم، کتاب فردا، چاپ اول، 1395ش، ص 75؛ خاتم یزدی، سیدعباس، خاطرات، چاپ‌شده در خاطرات سال‌های نجف، تهران، عروج، چاپ اول، 1389ش، ج 1، ص 109.

[39] . همان؛ حمدانی، همان، ص 75.

[40] . حزب الدعوه از احزاب شیعه در عراق است که در سال ۱۳۳۶ش در نجف تأسیس شد. شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر، شهید حجت‌الاسلام سید محمدباقر حکیم و محمدصادق قاموسی از بنیانگذاران این حزب بودند. این حزب با هدف محوریت‌بخشی به احکام اسلام در مسائل اجتماعی، مقابله با جریان‌های غیراسلامی مانند لائیک و کمونیسم و برپایی حکومت اسلامی تأسیس شده است. در دوران حکومت حزب بعث بر عراق به ویژه در زمان صدام‌حسین تعداد زیادی از اعضای حزب الدعوه اعدام یا زندانی شدند. مرکزیت اصلی آن پس از انقلاب اسلامی ایران به این کشور منتقل شد. (عظیم فضلی‌پور، «حزب الدعوه اسلامی»، مجله مطالعات خاورمیانه، ش 34، 1382، ص 250 - 255)

[41] . روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، چاپ پنجم، 1381ش، ج 2، ص 809 ـ 810.

[42] . محتشمی‌پور، همان، ج 1، ص 371 ـ 372.

[43] . قوچانی، محمود، خاطرات، چاپ‌شده در خاطرات سال‌های نجف، تهران، عروج، چاپ اول، 1389ش؛ ج 1، ص 151.

[44] . روحانی، همان، ج 2، ص 805 ـ 813؛ قوچانی، خاطرات، همان، ج 1، ص 195.

[45] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 3، ص 475.

[46] . رئیس زاده، محمد، «خویی، ابوالقاسم»، در دانشنامه جهان اسلام، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1375، ص 515 - 520.

[47] . اثبات دروغ بودن اهدای انگشتر آیت‌الله العظمی خویی به فرح یا از طریق فرح برای شاه در روز ۲۸ آبان ۱۳۵۷ با دلایل زیر به اثبات می‌رسد: «۱- علی دوانی نویسنده کتاب نهضت روحانیون ایران در جلد ۸ صفحه ۳۵۲، تصریح می‌کند هیچگونه سندی دال بر اهدای انگشتر آیت‌الله به شاه وجود ندارد. غلامرضا اسلامی نویسنده کتاب "غروب خورشید فقاهت" هم در صفحات ۱۳۴- ۱۳۳ این کتاب این خبر را شایعه و غیرواقعی می‌داند. ۲- در مرکز اسناد انقلاب اسلامی طبق گفته پژوهش‌گر برجسته حوزه علمیه نجف اشرف، صفاءالدین تبراییان، هیچ گونه سندی از وجود نامه تشکر شاه به آیت‌الله خویی در خصوص انگشتر موهوم وجود ندارد. در حالی که مرکز اسناد به عنوان یک نهاد حاکمیتی بر تمام اسناد به جا مانده از رژیم سلطنتی احاطه و دسترسی دارد. ۳- سیدجواد گلپایگانی در اول آذر 1357 به نقل از پدرش آیت‌الله گلپایگانی که تلفنی با آیت‌الله خویی تماس داشته است، چنین نقل می‌کند: «آقای خویی تلفنی به پدرم گفت؛ این دیدار اصلا هماهنگ نشده و بدون وقت قبلی و سرزده بوده و در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته و نسبت به تحریف سخنانش با آنچه که در اخبار رادیو گفته شده، معترض بوده است! به گونه‌ای که مرحوم گلپایگانی بعد از وفات مرحوم خویی هر وقت ماجرای انگشتر را می‌شنید، با عصبانیت با گوینده آن برخورد می‌کرد.» ۴- گزارش ساواک در ۲ آذر 1357. سند شماره ۲۳۶ یکی از ده‌ها سندی است که موید انتقاد بی‌سابقه آیت‌الله خویی از جفای هیات حاکمه شاهنشاهی به مردم ایران است. سخنان تند معظم‌له خطاب به شهبانو دلیلی بر کدورت آیت‌الله خویی از نحوه حکم‌رانی شاه بر مردم ایران است و هیچ گونه سخن و کلامی از اهدای انگشتر به میان نیامده است. این سند در گزارش مکتوب خبرگزاری فارس مورخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۱۴ دقیقه وجود دارد، عیناً منتشر شده است. ر.ک: https://www.farsnews.ir/news /13980516000747 ۵- اظهارات متناقض سیدحسین نصر که می‌گوید روی انگشتر «یدالله فوق ایدیهم» نوشته شده بود، در حالی که هوشنگ نهاوندی مسئول دفتر سابق می‌گوید «ملاقات خصوصی بین شهبانو و آیت‌الله برگزار شده است.» تقی‌زاده از اعضای دفتر فرح در سال 1357 می‌گوید: «انگشتر طلا بوده است.» البته تقی‌زاده در سال ۱۳۹۸ طی مصاحبه‌ای با دویچه وله صراحتاً، گفته سال 1357 خویش را تکذیب می‌کند و می‌گوید اصلاً در دیدار نجف انگشتری در کار نبوده است! در صفحه ۲۵۲ کتاب «سایه روشن حیات سیاسی آیت‌الله خویی» (منتشره از موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی) این اظهارات آمده است. فردوست هم با لحنی ابهام‌آلود در صفحه ۲۵۱ همین کتاب می‌گوید: آیت‌الله خویی رفتار مناسبی با فرح نداشته و به شهبانو بی‌اعتنایی کرده است! ۶- سید عبدالصاحب خویی فرزند آیت‌الله العظمی خویی و رئیس موسسه امام الخویی در این رابطه می‌گوید: «چند سال قبل در نشستی با آقای عبدالله نوری در این زمینه مجادله‌ای داشتیم. ایشان اعتقاد داشت که ماجرای انگشتر صحت دارد. از ایشان پرسیدم آیا نامه تشکر شاه تاریخ، امضا و سربرگ دفتر شاهنشاهی دارد؟ آقای نوری گفت بله اصل این نامه در دست ماست. از ایشان پرسیدم اصل نامه شاه به مرحوم خویی در دست شما چه می‌کند؟ ایشان برای لحظاتی سکوت کرد، سپس گفت رونوشت نامه است، در پاسخ به آقای نوری گفتم شاه هیچگاه رونوشت نامه‌ها را طبق پروتکل سلطنتی امضا نمی‌کرده است.» ۷- سی و چهار روز بعد از ماجرای سراسر کذب انگشتر، نامه مجعول تشکر شاه از آیت‌الله خویی توسط دربار منتشر شد. اگر داستان انگشتر حقیقت داشت چرا شاه بلافاصله بعد از وصول آن از آیت‌الله تشکر نکرد؟ و اساساً چرا نامه تشکر شاه به دفتر یا فرزندان آیت‌الله ارسال نشد؟ گویی نامه تشکر شاه آب شده و به زمین رفته است! ۸- فرح به عنوان کسی‌که فرضاً حامل این امانت است، چرا در هیچ مصاحبه‌ای از وصول انگشتر اهدایی آیت‌الله خویی سخنی به میان نیاورده است؟ ۹- قاطع‌ترین دلیل دروغ بودن این خبر، تاکید آیت‌الله العظمی خویی در ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۶ است که این مرجع با خاطری آزرده در یکی از مکاتباتش چنین می‌نویسد: "اما موضوع انگشتر و نامه شاه، افترا و جعل محض است و ان‌شاءلله تعالی در برابر محکمه عدل الهی مفتری و جعل کننده به جزای خود خواهد رسید". (ر.ک: اسلامی، غروب خورشید فقاهت، همان، ص ۱۳۵)

[48] . سیر مبارزات امام خمینی...، ج10، ص 395، 425 و 426، 430 و 431.

[49] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 24، ص 306.

[50] . همان، ج 24، ص 210، جهت اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 25، ص 31.

[51] . اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 469، ص 470؛ همچنین مراجعه کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 15، ص 405.

[52] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ج 1، ص 463.

[53] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 21، ص 306 به نقل از اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، همان، ص 680 و 681. همچنین درباره ایجاد اختلاف توسط ساواک بین روحانیون و مردم بنگرید به: طرح ایجاد اختلاف بین مراجع عظام از طرف ساواک در سال 1357 و سیاست ایجاد اختلاف بین ترک‌ها و فارس‌ها توسط ساواک، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[54] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 273.

[55] . همان، ص 371.

[56] . حسبه: واژه حِسْبَه یکی از مصدرهای فعل حَسَبَ و نیز اسم مصدر از احتساب است. تعریف فقهی حسبه: ماوردی (متوفی ۴۵۰ق) را می‌توان مبتکر تعریف فقهی حسبه دانست. به گفته وی، «حسبه امر به معروف است آنگاه که ترکِ آن معروف، آشکار شود و نهی از منکر است هنگامی که عمل زشت، آشکارا انجام پذیرد.» این تعریف، با اندکی دخل و تصرف، مورد توجه و اقتباس عموم نویسندگان کتاب‌های حسبه پس از ماوردی قرار گرفته است. علمای دیگر همچون غزالی و شیزری نیز همان تعریف ماوردی را، با اندکی اختلاف، پذیرفته‌اند. همچنین از دیدگاه گروه دیگری، حسبه و احتساب به عنوان علمی از مجموعه علوم اسلامی رده‌بندی و تقریبآ معادل علم مدیریت شهر اسلامی تلقی شده است. براساس این دیدگاه، که چند قرن پس از دیدگاه اول شکل گرفته، طاشکوپری‌زاده و حاجی‌خلیفه علم احتساب یا حسبه را ناظر بر اجرای دو دسته از قوانین دانسته‌اند: قوانین عادی و عرفی در میان شهروندان که آن‌ها را قدرت حاکم ابلاغ می‌کند، و قوانین شرعی مربوط به امر به معروف و نهی از منکر.در این دیدگاه، محتسب که مجری قوانین شرعی و عرفی در میان شهروندان است، بر امور جاری، اعم از روابط اقتصادی و معاملات میان افراد و مناسبات اجتماعی و اخلاقی، نظارت دارد و با امر به معروف و نهی از منکر، که از پشتوانه قدرت حکومت برخوردار است، مانع از بروز ناهنجاری‌های اجتماعی می‌شود (بادکوبه هزاوه، احمد، «حِسبه» در مجموعه مقالات: دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1383، ج 1، ص 6116).

[57] . اسناد انقلاب اسلامی، همان، ص 591.

[58] . روزنامه اطلاعات، پنج شنبه 9 /1 /1358، ص 1 و 2.

[59] . اسلامی، غروب خورشید فقاهت، همان، ص 137-138.

[60] . عارفی، اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، همان، ص 21.

[61] . همان، ص 28.

[62] . صحیفه امام خمینی، همان، ج 6، ص 334 و ج 12، ص 129.

[63] . انصاری قمی، اسوه علم، همان، ص 109 - 110.

[64] . صحیفه امام خمینی، همان، ج 18، ص 504، و ج 19، ص 440؛ انصاری قمی، اسوه علم، همان، ص 113.

[65] . عارفی، اندیشه سیاسی آیت‌الله خویی، همان، ص 26.

[66] . انصاری قمی، نجوم امت، همان، ص 91 ـ 92؛ تبرائیان، صفاءالدین، انتفاضه شعبانیه حماسه اسلامی ملت عراق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1391ش؛ ص 158، 195، 222 ـ 250 و 285 ـ 301.

[67] . محمد جواد خلیلی و علی باقری دولت آبادی، «کنش سیاسی آیت‌الله خویی با حزب بعث عراق»، علوم سیاسی(باقر العلوم)، س 21، تابستان 1397، ش82، علمی پژوهشی حوزوی، ص 127.

[68] . انصاری قمی، اسوه علم، همان، ص 122 ـ 123.

[69] . روزنامه اطلاعات، 18 /5 /1371، ص 2؛ و روزنامه کیهان، 18 /5 /1371، ص 4.

[70] . روزنامه اطلاعات، 18 /5 /137، ص 2.

[71] . روزنامه اطلاعات، 19 /5 /1371، ص 1 و 16.

[72] . شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در سال 1360ش/ 1981 میلادی همراه با خواهرش، بنت الهدی صدر، و ده نفر از خویشاوندانش به دست سربازان عراقی در نجف شهید شدند.

[73] . همچنین مسائل مربوط به پیش و پس از درگذشت آیت‌الله خویی نیز شامل این موارد می‌شود: 1. تمرکز واحدهای نظامی و گشتی‌های گارد جمهوری از بامداد تاریخ 6 /8 /1992(15 مرداد 1371) در شهر نجف. 2. اقدام به بستن راه‌های نجف - کربلا، نجف - کوفه در شب‌های جمعه و شنبه گذشته. 3. قطع تماس‌های تلفنی منازل نزدیکان و اطرافیان آیت‌الله از بامداد شنبه 8 /8 /1992(17 مرداد 1371)؛ 4. تحت نظر قرار گرفتن چندین تن از علما و طلاب و نزدیکان به آیت‌الله خویی از تاریخ 8 /8 /1992 (17 مرداد 1371) و جلوگیری از خارج شدن از منازلشان. 5. جلوگیری از تشییع جنازه آیت‌الله خویی حتی از سوی اعضای خانواده وی. 6. دفن پیکر آیت‌الله به طور محرمانه در ساعت چهار و سی دقیقه بامداد. 7. مخالفت با درخواست اعضای خانواده آیت‌الله برای اعزام یک تیم پزشکی برای بازدید از جنازه وی و تشخیص علت مرگ. 8. برقراری حالت منع آمد و رفت به مدت چند ساعت در نجف، در پی انتشار خبردرگذشت آیت‌الله خویی و برقراری منع آمد و رفت از ساعت 8 شب شنبه تا بامداد امروز. 9. وادار کردن بسیاری از مغازه‌های شهر نجف به گشودن درب‌های مغازه‌ها و تجارتخانه‌ها به منظور پیشگیری از اعتصاب عمومی و سرایت آن به سایر شهرهای عراق. (سند شماره 229065، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بولتن خبری، 26 /5 /1371، ص 3)

[74] . سند شماره 229065، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بولتن خبری، 26 /5 /1371، ص 3.

[75] . روزنامه اطلاعات، دوشنبه 19 /5 /1371، ص 1 و 2؛ و روزنامه کیهان، دوشنبه، 18 /5 /1371 و 19 /5 /1371، ص 1 و 2.

[76] . روزنامه اطلاعات، همان، ص 2.

[77] . همان.

[78] . آیت‌الله خوییhttps://wiki.ahlolbait.com/

[79] . انصاری قمی، اسوه علم، همان، ص 99 و 116 ـ 122.

[80] . رئیس‌زاده، «خویی، ابوالقاسم»، همان، ص 516.

[81] . بحرالعلوم، سیدمحمد، الامام‌الخویی و انجازاته العلمیه و مشاریعه العامه، چاپ‌شده در یادنامه حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج‌سیدابوالقاسم خویی، قم، مؤسسه خیریه آیت‌العظمی خویی، چاپ اول، 1372ش؛ 149 ـ 152.















آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی و آیت‌الله سید علی سیستانی


آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی به همراه سه فرزندش


از راست: آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، آیت‌الله علی‌اکبر خویی و آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای پدر مقام معظم رهبری


آیت‌الله خویی در پیاده روی اربعین حسینی علیه السلام


آیت‌الله خویی در کنار آیت‌الله سید علی سیستانی و آیت‌الله سید علی شاهرودی


آیت‌الله خویی در ایام سالخوردگی


تشییع جنازه آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی در مسجد خضرای نجف


نماز آیت‌الله سید علی سیستانی بر پیکر آیت‌الله خویی


آرامگاه آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی در حرم حضرت امام علی علیه السلام


 

تعداد مشاهده: 504


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.