نمایی از فضای داخلی زندان سیاسی مشهد در سال 1352
تاریخ انتشار: 01 فروردين 1398
به: 311 شماره: 8025 / 9ﻫ
از: 9 / ﻫ تاریخ: 9 / 1 / 1352
موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی
1- در تاریخ 10 / 12 / 51 برنامهای برای یادبود اعدام یکی از مسلمین برگزار شد[1] و مقالهای توسط ابریشمچی[2] خوانده شد که دستگاه زندان نیز مطلع شدند.
2- حوزههای مختلف مارکسیستها و مسلمانها مرتب تشکیل میشود و مخصوصاً برای افرادی که زندانی کم دارند و اغلب سعی در این است افراد تبلیغ شدهای از زندان آزاد گردند برنامه و صحبت برای این افراد خیلی وسیع است.
3- تعدادی جزوات و نوشتجات توسط عدهای از سردمداران در اختیار زندانیها گذاشته میشود و شاید در بازرسیهائی که توسط پلیس به عمل آید امثال آن دیده شود.
4- عدهای سعی دارند که با افراد ناراحت زندان تماس بگیرند که شاید به وسیلهای دست یابند مثلاً ملا رضائی و احمدرضا شعاعی نائینی با قاچاقچیها سعی داشتهاند تماس بگیرند و بنا به قولی در بازرسی که شده از یک نفر مبلغ هزار تومان پول و ارّه آهنبر کشف شده بود.
5- در تاریخ 24 / 12 / 51 در مراسم دیگری به عنوان یادبود اعدامیان با بیان بیوگرافی آنها و خواندن اشعاری توسط بیژن چهرازی[3] انجام پذیرفت.
6- زندانیان تصمیم گرفتهاند به ملاقات نروند و خانوادهها را تحریک کردهاند که دستجمعی به شهربانی و ساواک و دادستانی برای ملاقات حضوری زندانیانشان مراجعه نمایند، گردانندگان این بساط از داخل زندان سیدی کاشانی، بهزاد آدرم، بیژن چهرازی، رضا شلتوکی،[4] علیرضا تَشَیُّد، احمد کابلی هستند،
7- احمد کابلی مثل همیشه سعی میکند عدهای را دور خود جمع نموده و اغلب در مراسمی که برگزار میشود، شرکت میکند.
8- محمدعلی سلیقه عراقی که از دست پروردههای رضا شلتوکی است همیشه سعی دارد با خارجیها تماس گرفته و اخبار و با خواستههائی که دارد در خارج منعکس نمایند و ضمناً سعی در تبلیغ آنها مینماید و یکی از افرادی که تماس زیاد با محمدعلی سلیقه عراقی و گروه کمونیستها دارد عبدالحمید شیخ است که بنا به اظهار خودش معتقد به مبارزات مسلحانه و ترور و وحشت است.
9- نامهها گاهی سانسور اساسی نشده و توسط باباپور سعادت و محمد کلاهدوزیان به ستوان جلالی میدهند و رد میشود.
10- سروان زمانیپور در تاریخ 29 / 12 / 51 به بند ضدامنیتیها آمد و سه نفر به نام سیدی کاشانی و شعاعی نائینی، ابریشمچی مشغول نوشتن مطالب حوزهای بودند که به علت عدم استرداد آن به سروان زمانیپور و آگاهی سایر زندانیان سر و صدائی راه افتاد که پس از خاتمه کار عدهای از زندانیان سرود خواندند.
11- شب عید برنامه نمایش و شعرخوانی و تصنیفهای بدل شده به شعار خوانده شد و بازیگران نمایش و همچنین تنظیم کننده به ترتیب اصغر رستگار، حسن عزیزی، کرمانشاهی، آلات [آلاد] پوش بودهاند، محمود خوافی مقالهای خواند که حاکی از اشارات و استعارات بود، بیژن چهرازی شعرهائی خواند که تمامش مخالف گوئی و مسخره بود که البته در پناه طنز گفته میشود ولی کاملاً روشن بود.
12- اصغر مصدق رشتی به تهران رفته و ترجمههای بنیطُرفی را نیز با خود برده است.
13- گودرز بیدلی اغلب برای زندانیان سرود میسازد و در اختیار آنها میگذارد.
14- مهندس پیروزی مرتب برای عدهای کلاس میگذارد و افراد را تحت تعلیم اصول مارکسیستی قرار میدهد.
15- از افرادی که ممکن است خانوادهها را در خارج از زندان تحریک کنند خانم بیژن چهرازی، دانشدوست، خانواده اسماعیلزاده و کابلی میباشند.
16- در نمازهای جمعی که روزانه خوانده میشود حبیباله عسگراولادی آیههائی بنا به میل خود تنظیم و ابریشمچی و آلات[آلاد] پوش و احمد کروبی میخوانند.
17- دو کمون موجود سعی دارند یکی شوند، کمونی که در طبقه سوم موجود است، هیئت اجرائیاش ذوالقدر، شلتوکی، خادم، باباپور سعادت و دستپرورده میباشند، و هیئت اجرائی طبقه پائین علیرضا تَشَیُّد بیژن چهرازی، بهزاد آدرم، سیدی کاشانی و بازرگانی میباشند.
18- دکتر مهدی محصل و دانشدوست نیز کلاسهائی گذاشتهاند و مشغول تبلیغ میباشند و روزی که ضمن بازرسی جزوهای را جمع؛ به نقشه و نقاط ضعف زندان گرفته شده بود.
19- بیژن کرمی کتابهای مورد لزوم عدهای را در زندان تأمین میکند و یوسف اسدیان نیز احتیاجات و اخبار را از خارج وارد میکند.
20- دکتر غلامحسین روانخواه مقدم به طور خصوصی اظهار میداشت که دکتر جلیل مختاری آسیستان اعصاب چندی قبل اسلحهای خریداری کرده بود.
21- بنیطُرفی از تسلیتی که توسط برادر بنیطُرفی (به اسم هاشم بنیطُرفی) جهت کشته شدن پسر شیخ بنیطرف در کیهان آگهی شده، سخت ناراحت بود و نامه به برادرش نوشته بود که اغلب توهین و حاکی از نفرت شدید نسبت به این مسئله بود و این نامه نیز توسط باباپور سعادت در نگهبانی ستوان جلالی رد شد.
22- رضا شلتوکی اظهار داشته در تهران همیشه روابط وی با زندانبانها به شکلی بوده که اگر بازرسی قرار بود بشود به او گزارش میدادند.
نظریه شنبه: 1- اغلب زندانیان از طریق مختلف میخواهند ریسکهائی بنمایند و امکان عمل هم هست، مثلاً بارها مطرح شده تعداد هفت یا ده قلاده سگی که در محوطه زندان وجود دارد از سوراخی وارد زندان میشوند و این موضوع جلب توجه کرده و شاید به دنبال این راه نیز میگردند و یا به دنبال ... زندان.
2- تصمیم گرفتهاند راجع به ملاقات حضوری چه در داخل زندان و چه در خارج مقاومت نمایند و اگر ملاقات غیرحضوری باشد و با طبق خواستهشان نباشد به ملاقات نروند و تا تصمیمات بعدی گرفته شود و این هم از طریق شلتوکی، بهزاد آدرم، سیدی کاشانی، چهرازی به اجرا گذاشته میشود.
3- رضا شلتوکی امکان دارد در زندان مشهد نیز طرح نزدیکی با زندانبانها را اجرا و از تضادهائی استفاده نماید.
نظریه یکشنبه ـ 1ـ ستوان جلالی، باباپور سعادت و محمد کلاهدوزیان همشهری میباشد، امکان دارد افسر نامبرده به خاطر همشهری بودن با زندانیان موصوف تحت تأثیر آنان واقع و نامههای آنان را بررسی نکرده، رد کند.
2- تاکنون اطلاعی از اجتماع خانوادههای زندانیان به دست نیآمده و به ساواک نیز مراجعه نکردهاند.
3- امکان دارد اصغر مصدقرشتی نوشتههای بنیطُرفی را به برادر وی در تهران تحویل داده باشد ـ خ
بردیا
در پرونده حبیباله شهرت عسگراولادی بایگانی و ارائه شود. شرفالدین 28 / 1 / 52
*****
به: 311 شماره: 8511 / 9ﻫ
از: 9 / ﻫ تاریخ: 24 / 2 / 1352
موضوع: وضع زندانیان ضدامنیتی زندان شهربانی خراسان
زندانیان ضدامنیتی داخل زندان مشهد را با توجه به رفتارهای مشخص و یا رفتارهای ضمنی و توجیهی به چهار گروه میتوان تقسیم کرد و شرایط هریک از این گروهها با یکدیگر متفاوت است. گروه نخست، افرادی هستند که معتقد به حرکت سیاسی در زندان بوده همچنین استدلال میکنند که ما در چنین شرایطی پرتوی از جنبش بیرون از زندان هستیم و چون در شرایط موجود نمیتوانیم وضع خود را با بیرون تطبیق دهیم به ناچار با استفاده از حداکثر امکانات به حرکت صرفاً سیاسی اقدام میکنیم. توجیه حرکت سیاسی از نظر این گروه انجام مراسم یادبود افرادی که اعدام شدهاند از طریق خواندن سرود، اعتصاب غذا و غیره میباشد. این گروه به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول، افرادی که معتقد به نرمش و مذاکره با پلیس هستند و دسته دوم، کسانی هستند که با هرگونه مذاکره و نرمش در مقابل پلیس مخالفاند. از این دسته میتوان چریکها و افراد تحت تسلط آنان را نام برد.
گروه دوم، افرادی هستند که معتقد به حرکت سیاسی و به عبارتی تظاهرات در زندان نیستند ولی خود را در قبال گروه اول بیمسئولیت نمیدانند و در مواقع ضروری هم دردی و همراهی خود را دریغ نمیکنند.
گروه سوم کسانی هستند که بدون هیچ گونه ایدئولوژی مشخصی در زندان دوره محکومیت خود را میگذراند. این افراد برای نشان دادن خود در شرایط زندان به ناچار به یکی از دو قطب جذب میشوند رفتار و گفتار این گروه کپیهای است از افراد گروه اول و دوم و در مسائل و مواردی که اتفاق میافتد خود را نشان میدهند. این افراد بیشتر در فکر فهم مسائلی هستند که در خارج از زندان و قبل از محکومیت دسترسی به آن نداشتند.
گروه چهارم، این گروه افرادی هستند که پس از محکومیت خود رابه هیچ جناح فکری خاصی وابسته نمیداند و به دنبال مسائل و درگیریهای زندان نیستند و تنها اکتفاشان به این است که زندگی روزمره زندان بگذرد و لحظه آزادی هرچه زودتر فرارسد. این گروه در زندان صرفا به کار درس و یا مطالعه در حدود زندان مشغول میشوند. نمونه این گروه عبارتند از: اصغر رستگار. گودرز بیدلی. دکتر غلامحسین روانخواه مقدم. دکتر پرویز مرندی.
در زندان دو گروه تحت عنوان مارکسیستهای انقلابی و مذهبیون نوین در تضادی عمیق و ریشهای با هم زندگی می کنند. مارکسیستها به هیچ عنوان قادر به تحمل گروه دوم نیستند ولی گروه دوم نسبت به مارکسیستها نرمش بیشتری نشان میدهند و حتی تلویحاً به تبلیغ میپردازند. لکن طرفین از هرگونه بحث ایدئولوژیک خودداری میورزند زیرا در مقررات کمون[5] (زندگی اشتراکی زندان) این موضوع قید گردیده است.
خصوصاً از موقعی که معتقد شدهاند جناح مارکسیستهای انقلابی و مذهبیون در خارج ائتلافاتی در زمینه عمل خرابکاری نمودهاند و به وحدت عملی در زمینه خرابکاری رسیدهاند.
مارکسیستها در مراسم مذهبی چون اعیاد و یا سوگواریهای گروه مذهبی شرکت و از این راه وحدت ظاهری خویش را توجیه میکنند.
افراد گروه اول که پیرو خشونت بوده و از دو جناح مارکسیست و مذهبی تشکیل میشوند به شرح زیر میباشند:
از جناح مارکسیست: 1- نقی حمیدیان 2- رحیم کریمیان 3- مصطفی حسنپور 4- سهراب افشار قاسمی 5- عبداله عمادرضوی.
از جناح مذهبی: 1- علیرضا تَشَیُّد 2- محسن سادات دربندی 3- سیدمحمد سیدی علوی 4- حبیباله عسگراولادی 5- بهمن بازرگانی.
نظریه شنبه: نظری ندارد
نظریه یکشنبه: نظر قابل ذکری ندارد. بردیا
نظریه چهارشنبه: نظر قابل ذکری ندارد. رازیان
در پرونده کلاسه 66815 بایگانی شود. شرفالدین 6 / 3
پینوشتها:
[1] . اعدام دو مبارز و برگزاری مراسم یادبود در زندان مشهد: محمد مفیدی و محمدباقر عباسی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و عاملان ترور سرتیپ سعید طاهری، در تاریخ 21 / 10 / 1351 اعدام شدند. به همین مناسبت در تاریخهای 21 و 24 اسفند 1351 زندانیان بند سیاسی مشهد دو مراسم یادبود برگزار نمودند. آقای عسگراولادی در این باره میگوید «... بعدها ما را تبعید کردند به زندان مشهد ... بزرگداشت یک مبارز شهید اتفاق افتاد و در این جریان، اختلاف کمونیستها و منافقین و اختلاف ما با هر دو دسته آشکار شد. در این مجلس ختم، کمونیستها گفتند: ما حاضر نیستیم در مجلس، قرآن خوانده شود، ما باید سرود خودمان را بخوانیم و برویم. منافقین با این که اکثریت داشتند با آنها موافقت کردند. آنها سرود خواندند و رفتند. خود منافقین در آن جا گفتند: ما هم قبل از قرآن باید سرود خودمان را بخوانیم، چون بعضی از بچههای ما حاضر نیستند، بنشینند پای برنامه قرآن! تعدادی از آنها سرودی را خواندند و رفتند. معدودی شاید به اندازه انگشتان دست ماندیم که برای آن شهید قرآن بخوانیم. در این اثنا، آنها حمله کردند به مجلس ختم شهید و قرآن خواندن ما را به هم زدند. شهید لاجوردی بلند شد و یقه سرهنگی را که رئیس زندان بود گرفت و او را به دیوار زد و گفت: من هر چه را تحمل کنم، اهانت به قرآن را نمیتوانم تحمل کنم. اگر بخواهید به قرآن اهانت کنید، کسی که یک لحظه شما را تحمل نمیکند من هستم. رئیس زندان با دستپاچگی گفت: من صبر کردم که این یک آیه آخر تمام شود، بعد آمدم تو. بعد هم عذرخواهی کرد.، ولی از آن جا که رفت ما را تبعید کرد به بندهای زندان عادی...»
شهید لاجوردی در خاطرات خود میگوید: «وضع زندان مشهد این بود که همه با هم ائتلاف داشتند. وقتی یکی از مذهبیها یا کمونیستها را اعدام میکردند؛ یک سرود، چپیها میخواندند؛ یک سرود، هم مجاهدین میخواندند... محمد مفیدی که اعدام شد یک جلسه هماهنگی گذاشتند. گفتیم ما که کمونیست و فدائی و غیره را قبول نداریم، سرود آنها را هم ابدا نمیخوانیم ولی سرود مجاهدین را اگر خواسته باشید میخوانیم در ضمن باید قرآن خوانده بشود. گفتند: نه نمیشود... خلاصه یکی را گذاشتیم قرآن بخواند... اول هم سرود فدائیها را خواندند. ما ایستادیم فقط نگاه کردیم. بعد هم سرود مجاهدین را خواندند. بعد نوبت قرآن شد و ما نشستیم. کمونیستها هم رفتند. حالا چند نفر آمدند؟ فکر میکنم از جمع صد و چهل، پنجاه نفری کمونی که آنها داشتند، هفت، هشت نفر آمده بودند و ما یازده نفر که در مشهد بودیم در ختم باقی مانده بودیم. صدای سرود که بلند شده بود، تا پلیس آمد داخل بند وقت تلاوت قرآن بود. اول که آمد اخطار داد و گفت: نخوان. من گفتم: نخیر بخوان... رفت قرآن را از دست آن کسی که تلاوت میکرد با زور گرفت، در این بین جلد قرآن پاره شد. ما هم این را الم شنگه کردیم که بَه! قرآن پاره میکنی!... خلاصه زندانیها داد و فریاد راه انداختند که قرآن پاره میکنی! ضد خدا، ضد مذهب! من رفتم دستم را گذاشتم روی سینه سرهنگه و هولش دادم... این ماجرا به گوش زندانیان بندهای دیگر هم رسید که این چند نفر(من، حیدری و عسگراولادی) طلیعهدار شده و مراسم ختم را برپا کردهایم... (ماهنامه شاهد یاران، یادمان شهید اسدالله لاجوردی، شماره 28، اسفند 1386، صفحه 7 و نگاه گرم حق بر شبنم، صفحه 111 تا 113)
[2] . مهدی ابریشمچی: در سال 1326 در تهران متولد شد. در سال ١٣٤٨ به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد و تحت نظر محمد حنیف نژاد آموزش دید. وی به دلیل تخصص مهندسی شیمی در گروه شیمی مشغول به کار شد و در تهیه مواد منفجره مسئولیت داشت. وی در آبان ٥٠ دستگیر شد و با اعمال نفوذها و فعالیتهای پدرش تنها به ٧ سال زندان محکوم شد. مهدی ابریشمچی با نامهای تشکیلاتی اسد و شریف از اعضای قدیمی و اولیه سازمان مجاهدین خلق میباشد که در زمان شاه مدتی را در زندانهای مشهد و اوین تهران در حبس بوده است. بعد از ٢٢ بهمن ١٣٥٧ مهدی ابریشمچی یکی از چند مسئول اصلی و ارشد سازمان مجاهدین خلق محسوب میشد که در مصاحبههای مطبوعاتی و سخنرانیها و میتینگهای عمومی سازمان شرکت میکرد. پدر مهدی ابریشمچی از کارخانه داران تهران بود و به لحاظ اقتصادی وضعیت بسیار خوبی داشتند. وی بعد از انقلاب با مریم عضدانلو ازدواج کرد و دارای دختری به نام اشرف میباشند... از نکات جالب و تاریخی سازمان مجاهدین، اطلاعیه سیاسی و نظامی سازمان در ٢٨ خرداد ١٣٦٠ میباشد که سازمان دلیل شروع ”مبارزه مسلحانه“ را ”حمله چماقداران به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی“ اعلام میکند و تصریح میکند که از این پس از اعضای خود مسلحانه دفاع خواهد کرد که نشان دهنده یک طرح از پیش برنامهریزی شده برای ٣٠ خرداد ١٣٦٠ بوده است. ابریشمچی و همسرش مریم عضدانلو بعد از ٣٠ خرداد ١٣٦٠ به پاریس رفتند و بعد از مطرح شدن ”انقلاب ایدئولوژیک“ در سال ١٣٦٤، وی و مریم عضدانلو به دستور سازمان و مسعود رجوی از یکدیگر طلاق گرفتند. مریم به عقد مسعود رجوی در آمد و مهدی ابریشمچی نیز در تاریخ 15 / 1 / 64 با مینا خیابانی، خواهر کوچکتر موسی خیابانی ازدواج کرد. مینا خیابانی 17 سال از مهدی ابریشمچی کوچکتر بود و ازدواج اول مینا خیابانی نیز محسوب میشد. مهدی ابریشمچی هنگام رفتن رجوی به عراق، همراه وی بود و در تمامی ملاقاتهای صدام حسین دیکتاتور سرنگون شده عراق با مسعود رجوی، حضور و مشارکت فعال داشته است. وی در بغداد مسئول روابط سازمان با عراق شد و کلیه حمایتهای مالی و تدارکاتی و تسلیحاتی صدام حسین به سازمان از طریق وی صورت میگرفت. ضمناً وی رئیس کمیسیون صلح! شورای ملی مقاومت نیز بود که به اصطلاح قرار بود بین صدام حسین و ایران صلح برقرار کند. جالب این است که هنوز این کمیسیون صلح! بعد از سرنگونی صدام حسین در شورای ملی مقاومت وجود دارد و ریاست آن کماکان با مهدی ابریشمچی است. ابریشمچی قبل از سرنگونی رژیم صدام حسین به همراه ٢٥٠ الی ٣٠٠ تن از مسئولین مورد اعتماد رجوی به پاریس آمد. وی در ١٧ ژوئن ٢٠٠٣ توسط پلیس فرانسه به همراه مریم رجوی و ١٦٠ تن دیگر از اعضا و مسئولین سازمان دستگیر و سپس با قید ضمانت تا تشکیل دادگاه از زندان آزاد شد. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد سوم، صفحه 29 و 30)
[3] . بیژن چهرازی فعالیت سیاسی خود را از نوجوانی آغاز کرد. یک بار در ١٣ سالگی به خاطر پخش اعلامیههای حزب توده اصفهان دستگیر شد ولی به دلیل کمی سن آزاد گردید. پس از اخذ دیپلم متوسطه به اتریش رفت و به ادامه تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. پس از اصلاحات ارضی و تائید شوروی از این اصلاحات و ارتجاعی خواندن قیام 15 خرداد و شدت گرفتن اختلافات ایدئولوژیک چین و شوروی، انشقاق حزبی در بین اعضای حزب توده به وجود آمد و عدهای از رهبران حزب توده به سمت چین تمایل یافتند و زمینه ایجاد سازمان انقلابی حزب توده فراهم شد. با هماهنگی به عمل آمده از طرف فریدون کشاورز از رهبران سابق حزب توده، عدهای برای گذراندن دوره به چین سفر کردند که از جمله آنها بیژن چهرازی بود. او در سال 1346 مخفیانه وارد ایران شد و در سال 1350 دستگیر و به ده سال زندان محکوم شد که بخشی از آن را در زندانهای تهران و مشهد گذراند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به سازمان کومله (گروه کمونیستی افراطی کُرد که به مبارزه مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی روی آوردند) پیوست و به صورت مسلحانه رو در روی جمهوری اسلامی و تمامیت ارضی کشور ایستاد. در آذر سال 1361دستگیر شد و پس از محاکمه در شهریور 1362 اعدام شد.
[4] . رضا شلتوکی در 1305 در کرمانشاه به دنیا آمد. در دوران دبیرستان به همراه پسرخالهاش (محمدعلی عمویی) جذب سازمان جوانان توده در کرمانشاه شد و سپس به همراه او برای ادامه تحصیل در دانشکده افسری به تهران رفت و پس از چندی به عضویت سازمان نظامی حزب توده درآمد. سه ماه پس از عضویت، با کشف سازمان نظامی حزب توده (مرداد 133) ستوان دوم هوائی رضا شلتوکی دستگیر و در دادگاه نظامی به حبس ابد محکوم شد. شلتوکی مانند سایر زندانیان تودهای بارها ابراز ندامت کرد و تقاضای عفو نمود از جمله در نامه مورخ 13 / 8 / 1335 به شاه چنین نوشت:
«پیشگاه مبارک بندگان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی
مفتخراً به شرف عرض همایونی میرساند: جان نثار ستوان دوم هوائی سابق رضا شلتوکی که به جرم عضویت در سازمان نظامی وابسته به حزب منحله توده محکوم و زندانی میباشم، صادقانه اعتراف مینمایم که مدت کمی (سه ماه) همانطور که در پرونده منعکس است، فریب تبلیغات گمراه کننده سازمان مزبور را خورده، ولی خدای متعال را شکر که علاوه بر این که قدمی در راه منافع حزب مزبور برنداشته در اولین گامهای خود پی به مقاصد خیانتکارانه آن برده و دریافتم که معصومانه در چنگال آنها افتاده و از حس غرور ملی و شاهپرستانه من سوءاستفاده نمودهاند. اینک ضمن اقرار صریح به خطاهای گذشته از پیشگاه آن پدر تاجدار استدعای عفو و بخشودگی نموده و همانطور که به قرآن مجید سوگند یاد کردهام دو مرتبه تجدید سوگند نموده که تا آخرین قطره خون در راه شاهنشاه بزرگ و ایران عزیز فداکاری نموده و با هر نوع تبلیغات بر علیه مقام شامخ سلطنت مبارزه نمایم.
زنده باد شاهنشاه، پاینده باد ایران.
ستوان دوم سابق هوائی - رضا شلتوکی»
با وجود این ابراز ندامتها، شلتوکی تا اوجگیری انقلاب اسلامی در زندان به سر برد و در سال 1357 به همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شد. علیرغم این، شلتوکی از گذشته پند نگرفت و به مردمی که زندگی مجدد خود را مدیون آنان بود پشت کرد و به حزب توده پیوست. او در تجدید حیات حزب توده در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران نقش اساسی ایفا کرد. وجهه او به عنوان «زندانی سیاسی رژیم شاه» سهم قابل توجهی در جذب معدود جوانان ناآگاه چپ زده به حزب توده داشت. شلتوکی از نظر معلومات تئوریک در سطح متوسط و از نظر شخصیتی کاملاً مطیع و تابع بود. به دلیل همین خصوصیات مورد توجه کیانوری قرار گرفت. او در پلنوم شانزدهم (اسفند 1357) غیاباً به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب شد و سپس با سرعت رشد کرد و عضو هیأت سیاسی و مسئول شعبه اطلاعات و دبیر کمیته مرکزی حزب گردید. در پی افشای جاسوسی حزب توده، شلتوکی در 17 بهمن 1361 دستگیر و زندانی شد. وی در سال 1365، به علت سرطان پروستات در بیمارستان درگذشت. (حزب توده از شکلگیری تا فروپاشی، صفحه 480 و 481)
[5] . کمون یا «زندگی صنفی بند» یا «جامعه زندگی دستهجمعی» نوعی زندگی اشتراکی برگرفته از مرام کمونیسم بود و برای کمونیستهای زندانی جایگاه ویژهای داشت. کمون با گروههای چپ در زندانها شکل گرفت. افراد عضو کمون در امور روزمره اعم از خوراک، پوشاک و نظافت با یکدیگر سهیم میشدند و درآمد مالی خود را به طور مساوی قسمت میکردند. واژه کمون (Commune) معادل بخشی از تقسیمات کشوری فرانسه و معادل «بلوک» و «بخش» است. کمون در لغت به معنای اشتراکی است و به نوعی سازمان زندگی و کار جمعی گفته میشود که در آن مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید وجود ندارد و افراد به طور یکسان از حاصل کار جمعی برخوردار میشوند. اصطلاح کمونیسم از این واژه گرفته شده است. پایهگذار زندگی کمون در تاریخ زندان ایران، «یوسف افتخاری»، از اولین زندانیان زندان قصر بود. گفته میشود همزمان با فرار«سید فرهاد»، راهزن معروف، فکر تأسیس این تشکیلات با هدف مبارزه با زندانبانان ایجاد شده است. کمون در زندان با الهام از مفاهیم اولیه مرام کمونیستی و زندگی اشتراکی شکل گرفت و در نگاه مارکسیستها نمونهای از جامعه ایدهال بیطبقه کمونیستی بود. در کمون با حذف مالکیت خصوصی، امکانات محدود رفاهی و مادی بین زندانیان تقسیم میشد. کمون در زندانهایی که زندانیان باسابقهتری داشتند تکاملیافتهتر بود و با قوانین ویژهای اداره میشد.عضویت در کمون با شرایط و مقدمات خاصی انجام میشد. گروههای چپ، نماز را یک حرکت تبلیغی با فلسفه خاص برای گروههای مسلمان میدانستند، به همین دلیل اولین شرط پذیرفته شدن افراد در کمون، ترک نماز بود. کسی که تازه وارد زندان میشد، اگر نماز نمیخواند برای عضویت در کمون در نظر گرفته میشد. البته فرد جدید بلافاصله در کمون پذیرفته نمیشد بلکه ابتدا تحت یک بازجویی اجمالی قرار میگرفت و مدتی درمورد وی تحقیقات به عمل میآمد تا روشن شود طی مراحل بازجویی با ساواک همکاری نکرده و به اصطلاح «نبریده» و همچنان به اصول خود پایبند است. به این دوران «قرنطینه» میگفتند. پس از طی دوران قرنطینه و تأیید فرد توسط کادر مرکزی کمون، به تدریج به عضویت کمون درمیآمد. عمدهترین گروههای عضو کمون در طی سالهای مختلف عبارت بودند از: حزب توده، حزب رنجبران، حزب دمکرات کردستان، جبهه ملی، مائوییستها، سازمان مجاهدین خلق و سازمان مارکسیست ـ لنینیستی طوفان. علاوه بر گروههای منسجم چپ، افرادی نیز جدا از کمون زندگی میکردند و تنها در تصمیمگیریهای عمومی شرکت داشتند. طی سالهای 1350 تا 1354 ش برخی از جمعهای اسلامی نیز به کمون بزرگ پیوستند و در سال 1354 ش در زندان شماره 2 و 3 زندان قصر بیشتر از پانصد نفر با عقاید متفاوت، کمون مشترک داشتند. در این سال، و پس از آشکار شدن تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و صدور فتوای مشهور علمای زندانی در نجس بودن مارکسیستها و ممنوع بودن حشر و نشر با آنها؛ مذهبیها جمع خود را از کمون کمونیستها و اعضای سازمان مجاهدین خلق جدا کردند. (دائرةالمعارف زندان سیاسی عصر پهلوی)
تعداد مشاهده: 5962