گزارشی از افتضاحات منصور روحانی وزیر آب و برق
تاریخ انتشار: 11 ارديبهشت 1398
از: مدیریت کل اداره سوم 342 ساواک تهران 20ﻫ 22 تاریخ: 1 / 8 / 1352
به: تیمسار ریاست ساواک شماره: 74587 / 20 ﻫ 22
درباره: مهندس منصور روحانی (وزارت کشاورزی)
یک نسخه فتوکپی گزارشی که سیدمحمد صادقی در خصوص کارهای آقای روحانی به این ساواک تسلیم داشته جهت استحضار به پیوست تقدیم میگردد.
رئیس ساواک تهران. پرنیان فر
از طرف عمید
یک نسخه پرونده صادقی 3 / 8 / 52
با نظر رئیس دایره در پرونده مهندس روحانی 86486 بایگانی شود.
*****
[صفحه اول و صفحه سوم به بعد این سند در پرونده منصور روحانی به دست نیامد و از این جهت ناقص است ولی نظر به اهمیت همین دو صفحه موجود، اقدام به نشر آن گردید.]
نظر میدهد که انعقاد این قرارداد در حدود ده میلیون تومان به زیان وزارتخانه است روحانی گفت او را خواستم و گفتم، دستور است و باید قرارداد منعقد شود، کارمند اطاعت نکرد و بلافاصله او را تغییر دادم و از ترس اینکه مبادا به مقام شامخ سلطنت تظلم کند در یک شرفیابی مراتب را معروض داشتم و اقدام من مورد تائید قرار گرفت. این اظهارات را یک وزیر در پشت میز وزارتشان با حضور یک امیر ارتش نمودند، کار ندارم که ثروت این آقای روحانی چه مبلغ است تا آنجا که در یک جلسه به شوخی گفته اگر دولت برای خرید هواپیمای کنکورد احتیاج به پول دارد، من حاضرم مبلغ پانصد میلیون دلار قرض بدهم تا خرید انجام شود، این موضوعات به قول معروف سرش را بخورد، همین برق سرتاسری که کشیدهاند، دیدید که با یک خرابکاری یا وجود نقص در یکی از موتورها چگونه تهران و قسمتی از مملکت را در خاموشی مطلق فرو برد، آیا فکر نمیفرمائید اگر خدای نخواسته یک درگیری خارجی پیش آید و یک خرابکاری جدی در مخزن سد به وقوع بپیوندد مملکت دچار چه سرنوشت غمانگیزی خواهد شد؟ مردم وطنپرست حق ندارند در این فکر لااقل فرو روند که انجام و اجرای یک چنین طرحی آن هم از طرف یک فرد مشکوکی چون روحانی هرگز نمیتواند بدون سوءنیت باشد؟ و آیا مصلحت ایجاب میکند محیطی را این آقایان به وجود آورند که احدی را یارای انتقاد کردن نباشد و در صورت انتقاد یک وصله مخالف انقلاب و هوچی و اخاذ به دامان او بچسبانند؟؟
در خصوص آقای روحانی وزیر کشاورزی و وزیر سابق آب و برق، مقارن قطع برق تهران و سایر شهرستانها که مصادف بود با مسافرت شاهنشاه آریامهر به خوزستان درباره میلیونها تومان سوءاستفادهای که تنها بابت واگذاری آب و برق به کویهای جدیدالاحداث و جدیدالابنا از قبیل، گیشا، کوی عظیمیه، چند کوی واقع در مسیر جاده کن (زیبا شهر) نموده بود و از اتصال برق جاده میدان آریاشهر تا زیباشهر امتناع میورزید و هر هفته سه چهار تصادف منجر به مرگ رخ میداد، شرحی به ایشان نوشتم و ضمن پرده برگرفتن از قسمتی از سوءاستفادهها تذکر دادم چرا نسبت به اتصال برق این مسیر تعلل روا میدارید؟ عصبانی شد تا جائی که تصمیم داشت مرا به وزارتخانه خود فراخواند و در آنجا ضمن مجروح و مضروب کردنم با پرونده به دادگستری اعزامم دارد، جناب آقای نخستوزیر از جریانات مطلع شدند و یکی از امراء ارتش شاهنشاهی مأمور به خدمت در نخستوزیری را مأمور فرمودند تا در معیت بنده از ایشان ملاقاتی به عمل آید، این ملاقات حاصل شد، پس از یک سلسله گفتگو و بحث در اطراف سوءاستفادههای او و اینکه برای ترقی خود تا به حال چند حزب عوض کرده و زمانی که حزب کثیف پیشهوری[1] در اوج قدرت بود و ایشان عضو حزب ایران بودند، به مناسبت ائتلاف حزب پیشهوری و حزب ایران در باشگاه حزب سخنرانی علیه مصالح عالیه مملکت، در آن موقع نمودند که آن را متذکر خاطرشان شدم و وقتی دید از خیلی مسائل آگاهی دارم با نهایت وقاحت گفت چند سال داری، گفتم در حدود 54 سال، گفت 15سال دیگر محل داری، بیکاری مرد حسابی برو کار حسابی بگیر و خوب استفاده کن و خوب با زنان. ...[2] کن، من به جای او از شرمندگی سر به زیر افکندهام و بعد اضافه کرد که: ما هیچ کاری را بدون اجازه شاهنشاه انجام نمیدهیم و منباب مثال اخراج کارمندی را مطرح ساخت و موضوع از این قرار بود که، به هنگام مسافرت شاهنشاه به آمریکا اوامری صادر میشود تا یکی از ایرانیان مقیم آنجا به ایران مراجعت کند و در وزارت آب و برق با شغل ریاست یک اداره به کار اشتغال ورزد. کارمند مزبور اوامر مطاع ملوکانه را اطاعت میکند و به ایران برمیگردد و در وزارت آب و برق مشغول میشود، در این گیرودار قراردادی را برای امضاء نزد او میبرند، مأمور مزبور
پینوشتها:
[1] . سیدجعفر پیشهورى در سال 1272 ﻫ ش در روستاى زاویه خلخال به دنیا آمد. در سال 1284 به همراه پدر و مادر به باکو رفت و در آن جا به تحصیل و کار پرداخت. در حوالى انقلاب روسیه در سال 1296 جذب افکار کمونیستی شد. وى در سال 1297 در 25 سالگى، عضو کمیته مرکزى حزب عدالت و عضو بوروى خارجى 5 نفره آن شد. در سالهاى 1299-1298 سردبیرى روزنامه حرّیت را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 ارتش سرخ در جریان جنگ با روسهاى سفید وارد خاک ایران شد و به همراه آن تعدادى از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشهورى، وارد گیلان شدند. در 30 خرداد 1299 در بندر انزلى اولین کنگره حزب کمونیست ایران برگزار شد که در آن پیشهورى به عنوان عضو کمیته مرکزى و یکى از چهار رهبر اصلى حزب انتخاب شد و در کنار حیدر عمواوغلى (تاروردیف)، سلطانزاده (آواتیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کامونیست ارگان حزب، در رشت پرداخت. او در مرداد 1299 در دولت «کودتاى سرخ» احساناللّه خان دوستدار، سمت کمیساریاى کشور را به عهده گرفت. در پى شکست نهضت جنگل مدتى به باکو رفت و مدیریت روزنامه اکینجى را به دست گرفت و سپس به عنوان دبیر مسئول تشکیلات تهران به ایران آمد. در این دوران، او سرمقالههاى روزنامه حقیقت به مدیریت «سیدمحمد دهگان» را مىنوشت. پیشهورى در سال 1304 رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن بود. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران، معروف به کنگره ارومیه که در شهر رستوف در نزدیکى مسکو برگزار شد، مجددا دبیر کمیته مرکزى و مسئول تشکیلاتى حزب در تهران شد. وی در 6 دى ماه 1306 توسط شهربانى دستگیر شد و در تمام دوران زندان منکر عضویت در حزب کمونیست بود. در اسفند 1318 در دادگاه جنایى به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکى، به 10 سال زندان محکوم شد. در دوران زندان میان پیشهورى و سایر زندانیان کمونیست، به ویژه اردشیر آوانسیان، اختلاف شدیدى وجود داشت که یکى از علل آن شاید اصرار پیشهورى در کتمان سمت حزبى و سوابق خود بوده است. پس از آزادى در سال 1319 به کاشان تبعید شد و در مهرماه 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و جزء رهبران اولیه حزب انتخاب شد و به همراه ایرج اسکندرى اولین مرامنامه حزب را نوشت، ولى به علت اختلاف با اردشیر آوانسیان به زودى کناره گرفت. در خرداد سال 1322 انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. وى در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد، ولى در 23 تیر سال 1323 اعتبارنامه او رد شد. در کنگره اول حزب توده (10 مرداد 1323) به عنوان نماینده سازمان حزبى آذربایجان حضور یافت، ولى در این جا نیز اعتبارنامه او رد شد. در مرداد 1324 روزنامه آژیر توقیف شد و پیشهورى به آذربایجان رفت و در شهریور 1324 فرقه دمکرات آذربایجان را بنیان گذارد و در 21 آذر 1324 حکومت خودمختار فرقه را ایجاد کرد. پیشهورى در پى شکست فرقه در 21 آذر 1325 به باکو رفت و سرانجام در 20 تیر ماه 1326 در یک سانحه اتومبیل به قتل رسید. قتل پیشهورى را به میرجعفر باقروف ـ دیکتاتور آذربایجان شوروى ـ نسبت مىدهند و عامل آن را غلامیحیى دانشیان مىدانند. در سالهاى اخیر این مطلب در جمهورى آذربایجان شیوع کامل یافته است. با آغاز گلاسنوست گورباچف، این مطلب را اولین بار «على توده» در یکى از مطبوعات شوروى (ادبیات و اینجه صنعت) ارگان اتحادیه نویسندگان آذربایجان شوروى اعلام داشت. علت این امر اختلاف پیشهورى با باقروف و میرزا ابراهیموف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروى ذکر مىشود. به گفته یک شاهد عینى (نصرتاللّه جهانشاهلو) پیشهورى علت شکست فرقه را افراط در جدایى از احزاب سیاسى ایران مىدانسته است و باقروف، به عکس، علت را در این مىدانسته که «به یک باره از دولت و مردم ایران نبریدید و به ما نپیوستید». اسناد ساواک نیز مرگ پیشهورى را به علت پشیمانى وى از همکارى با شوروى و تلاش او براى تشکیل دوباره و بازگرداندن ایرانیان مقیم شوروى به ایران و نیز تألیف کتابى با عنوان «چگونه اشتباه کردم» دانستهاند. برخى از اعضاى قدیمى حزب توده مرگ او را کاملاً تصادفى و بدون برنامهریزى پیشین از سوى مقامات شوروى مىدانند. به هر روى داستان زندگى و مرگ پیشهورى بدون دسترسى به اسناد دولتى شوروى سابق مانند دفترى بىآغاز و انجام در هالهاى از ابهام باقى خواهد ماند. همسر پیشهورى معصومه رحمانى نام داشت و از او یک پسر، به نام داریوش به جاى مانده است.
[2] . نقطهچین در متن سند آمده است.
تعداد مشاهده: 4658