امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: هر روزی به تو پندها می‌آموزد و فایده می‌دهد اگر اندیشه و تفکر را با او همراه سازی. غررالحکم، جلد 2، صفحه 547، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

  تاریخ، درس و گنجینۀ اطلاعات ما از گذشتۀ بشریت است؛ سرگذشت ماست. مقام معظم رهبری در دیدار اعضای گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران- 1370/11/8

مقالات با درج سند

مروری بر زندگی سید ولی‌الله نصر نماینده دوره اول مجلس شورای ملی و از اعضای فرقه صوفیه و فراماسونری


تاریخ انتشار: 14 مرداد 1403

سید ولی‌الله نصر

چکیده

سید ولی‌الله خان نصر متولد 1293ق / 1255ش نماینده دور اول مجلس شورای ملی و از رجال فرهنگی اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی بود. او در دارالفنون پزشکی خواند و طبیب شد و در کنار آن به مطالعه حقوق، فلسفه، ادبیات و معارف اسلامی پرداخت. در مجلس، عضو کمیسیون‌های عدلیه و خارجه بود و در تدوین قانون اساسی مشروطه و متمم آن و نظامنامه پلیس شرکت کرد. از مناصب او بعد از نمایندگی مجلس، می‌توان به ریاست کل محاکماتِ وزارت دارایی، معاونت وزارت دادگستری، ریاست بر مدرسه‌های سیاسی و طب، مدیرکلی وزارت معارف، کفالت وزارت فرهنگ و ریاست بر دانشکده‌های حقوق، ادبیات و طب اشاره کرد.

ولی‌الله نصر، صوفی و فراماسونر بود و جزو روشنفکران غربگرا محسوب می‌شد. هدف او از مدیریت در حوزه تعلیم و تربیت، یکپارچه کردن الگوهای سنتی ایرانی و نوین غربی بود. او به ارتقای خاندان نصر هم توجه داشت و با حمایت وی برخی دیگر از اعضای این خانواده مانند تقی نصر برادرزاده، محسن نصر برادرزاده و علی نصر برادر ولی‌الله نصر در دوران پهلوی به وزارت رسیدند. در سال 1322ش دوچرخه‌ای در پیاده‌رو با او تصادف کرد که در اثر آن حادثه استخوان لگنش شکست و دو سال خانه‌نشین بود و بر اثر عوارض این تصادف وضعیت سلامتیش بدتر شد و در سال 1324ش فوت کرد.

 

مقدمه

استعمار غرب به رغم تسلطش بر فناوری و علم، زمانی که خواست پایگاه خود را در داخل ایران مستحکم نماید، از جریان روشنفکری داخلی بهره برد و طیفی از روشنفکران وابسته را برکشید تا با زمینه‌سازی، شرایط لازم را برای نفوذ بیشتر استعمار در جامعه فراهم کنند. این طیف از روشنفکران نیز با نظریه‌پردازی و تبلیغ اندیشه‌های مدنظر خود، شرایط را برای حضور کم هزینه‌تر استعمارگران در کشور ایجاد کردند و سیر حوادث را به سمتی بردند که باعث سقوط سلسله قاجاریه و برآمدن سلسله پهلوی شد.

با بررسی روابط و فعالیت‌های سید ولی‌الله نصر می‌توان او را نیز از روشنفکران مرتبط با استعمار غرب و کانون‌های قدرت و ثروت شکل گرفته حول آن دانست. عضویت ولی‌الله نصر در فراماسونری و فعالیت در این سازمان که پیش‌برنده سیاست‌های استعماری بود، و همچنین تبلیغ و ترویج مفاهیم جدید غربی و سعی در تلفیق آن با مفاهیم فرهنگ اسلامی و ایرانی از جمله اقدامات ولی‌الله نصر در دوران کاریش بود. کسی که در همراهی با بخشی از روشنفکران غربگرا فعالیت‌های خود را از دوران مشروطیت آغاز کرد و در ترویج فرهنگ مورد نظر استعمار در ایران تلاش نمود. در دورانی هم که روشنفکران غربگرا زمینه‌ساز روی کار آمدن رضا شاه شدند، ولی‌الله نصر با آن‌ها همراه شد و مدارج ترقی را در حکومت جدید طی کرد.

 

خانواده

سید ولی‌الله خان نصر فرزند میرزا احمد نصرالاطباء و بیگم در 29 رجب 1293 / 30 مرداد 1255 در کاشان به دنیا آمد. او پسر ارشد خانواده بود و چهار برادر و دو خواهر داشت[1] که جز ولی‌الله سه نفر دیگر از آن‌ها به نام‌های علی،[2] محسن[3] و مصطفی[4] نیز شناخته شده هستند. این خانواده در سال 1305ق / 1267ش و زمانی که سید ولی‌الله 12 ساله بود به تهران مهاجرت کردند. در تهران میرزا احمد پزشک دربار شد و همزمان به تدریس در دارالفنون پرداخت و بعدها از مظفرالدین شاه لقب نصرالاطباء گرفت. ولی‌الله نیز پس از این که تحصیلات ابتدایی را نزد پدرش گذراند به دارالفنون رفت و بعد از فارغ‌التحصیلی در رشته پزشکی به طبابت مشغول شد و با یک پزشک آلمانی به نام دکتر ولف همکاری نمود[5] و به مدت هفت سال در مریضخانه دولتی کار کرد.[6] او در کنار پزشکی، علوم دیگر مانند حقوق، فلسفه، حکمت، ادبیات عرب و معارف اسلامی را نیز فرا گرفت.[7] ولی‌الله در جوانی چند دفعه عنوان «حسینی» را برای خود به کار برد، اما سرانجام نام خانوادگی «نصر» را برگزید.[8]

ولی‌الله نصر‌ در دهه سوم زندگی‌اش با مهرانگیز شیبانی[9] که شانزده ساله بود ازدواج کرد[10] و صاحب یک دختر شد. سید حسین نصر فرزند ولی‌الله به نقل از پدرش مدعی است مهرانگیز شیبانی از تعادل روحی برخوردار نبود و در زمان ازدواج، خانواده همسرش به امید بهبود دخترشان این موضوع را از وی پنهان کرده بودند.[11] اما پس از آن که این خانم باعث مرگ دخترشان می‌شود، ولی‌الله همسرش را طلاق داد و تا مدتی طولانی ازدواج نکرد.[12]

ازدواج دیگر ولی‌الله نصر در سن 55 یا 56 سالگی‌اش اتفاق افتاد. زمانی که رئیس دانشسرای عالی بود و در یکی از بازدیدهایش از مدرسه‌ای دخترانه، یکی از معلمان آنجا به نام ضیاءاشرف کیا را دید و به او علاقه‌مند شد. او در این مورد با یکی از دوستانش به نام هادی حائری صحبت کرد و دوستش وی را به ازدواج تشویق نمود. ضیاءاشرف کیا[13] در زمان ازدواج 35 سال از ولی‌الله نصر کوچک‌تر بود.[14] حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های حسین و مهران بود.

 

عقاید مذهبی و سیاسی

پدر و پدربزرگ ولی‌الله نصر به فرقه‌ای صوفیانه تعلق داشتند که بر «رواداری» دینی تأکید می‌نمود.[15] ولی‌الله نصر نیز به تبعیت از این سنت خانوادگی در جوانی به عضویت این فرقه درآمد. آن طور که نسل بعدی خانواده نصر عنوان می‌کنند، ولی‌الله عضو طریقت صوفیانه صفی‌علیشاهی بود.[16] خانه او هم تا سال‌های طولانی در محله شاه‌آباد و در نزدیکی خانقاه صفی‌علیشاه قرار داشت.[17]

نگاه ولی‌الله نصر به دین و تصوف نگاهی غیر متشرعانه بود. او به دعا و نیایش اعتقاد داشت، اما بعد از مدتی نماز را ترک کرده و روزه هم نمی‌گرفت. همسرش نیز اهل نماز و روزه نبود و پیش از قانون کشف حجاب، حجاب اسلامی را رعایت نمی‌کرد.[18]

قطب فرقه صفی‌علیشاهی میرزا حسن اصفهانی ملقب به صفی‌علیشاه[19] بود که در 24 ذی‌الحجه 1316/ 15 اردیبهشت 1278 درگذشت و پس از او، علی‌خان دولو قاجار ظهیرالدوله[20] ملقب به صفاعلیشاه جانشین وی شد. ظهیرالدوله همزمان با رهبری طریقت صفی‌علیشاهی یک تشکیلات مخفی به نام انجمن اخوت ایجاد کرد که در ابتدا 110 عضو داشت.[21] این انجمن در آن زمان که لژهای فراماسونری رسماً کار خود را در ایران آغاز نکرده بودند، یک تشکیلات نخبه‌گرا محسوب می‌شد که شباهت‌های بسیاری به لژهای فراماسونری داشت و به نوعی زمینه‌ساز فعالیت‌های این چنینی بود.[22]

با تأسیس لژ بیداری ایران در سال 1906م / 1286ش بین انجمن اخوت و لژ بیداری ایران ارتباط برقرار گردید و عده‌ای از اعضای انجمن به عضویت فراماسونری درآمدند که ولی‌الله خان نصر نیز جزو آنان بود.[23] او در 27 شوال 1328 / 8 آبان 1289 درخواست عضویتش را نوشته و تسلیم لژ بیداری ایران کرد[24] و در نامه‌ای دیگر بر عدم عضویت خود در هیچ لژ دیگری تأکید نمود.[25]

معرفین ولی‌الله نصر برای عضویت در لژ بیداری ایران ابوالحسن فروغی،[26] سید نصرالله تقوی[27] و کریم خان مخبری[28] بودند که برگه‌های «تفتیش احوال» مربوط به ولی‌الله خان را در اول ذی‌القعده 1328 / 12 آبان 1289 پر کردند.[29] در این فرم‌ها که به سؤالاتی در رابطه با اعضای جدید پاسخ داده می‌شد، ابوالحسن فروغی در مورد عقاید ولی‌الله خان می‌نویسد: «مسلمان است ولی تعصب جاهلانه ندارد. هواخواه مساوات مطلق است. عجالتاً ترتیب مشروطیت را برای ایران مناسب می‌داند.»[30] سید نصرالله تقوی (اخوی) نیز معتقد بود ولی‌الله خان «بهترین حکومت‌های جمهوریه را برای آسایش و ترقیات بشر لازم می‌داند.»[31] اما کریم خان در مورد عقاید سیاسی وی مطلبی ذکر نکرده است.[32]

درخواست عضویت ولی‌الله خان نصر برای گراند اوریان فرانسه که برای لژ بیداری ایران لژ مادر محسوب می‌شد، ارسال گردید و گراند اوریان در 25 نوامبر 1910 / 3 آذر 1289 موافقت خود را با پذیرش ولی‌الله خان در لژ بیداری ایران اعلام نمود.[33]

در پرونده نصر در لژ بیداری ایران برگه‌ای بدون امضا و تاریخ وجود دارد مبنی بر این‌که «ولی‌الله از برادر ارجمند محترم متمنّی ارتقای رتبه است.» ظاهراً این متن توسط منشی لژ نوشته شده است، اما در مورد نتیجه این درخواست یا مکاتبات بعدی سندی در دست نیست.[34]

ولی‌الله خان در دورانی که عضو لژ بیداری ایران بود، چهار نفر را برای عضویت در لژ تأیید کرده است که عبارتند از: میرزا جواد خان قریب گرگانی (متین‌الملک)، رجبعلی منصور (منصورالملک)، غلامحسین خان رهنما و میرزا علی خان ضیاءالسلطان.[35]

 

فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی

ولی‌الله نصر از سال 1277ش تدریس پزشکی در مدرسه دارالفنون را آغاز کرد و در کنار آن به فعالیت در امور قضایی پرداخت. با پیروزی انقلاب مشروطه، به‌رغم این‌که در این انقلاب نقش چندانی نداشت، در 31 سالگی از طرف اصناف «سلمانی، حمامی، یخچالی، میراب و آب‌بند» به نمایندگی در اولین دوره مجلس شورای ملی برگزیده شد[36] و به عضویت کمیسیون عدلیه درآمد.[37] او در مجلس اقدامات مختلفی انجام داد، از جمله این‌که در تدوین قانون اساسی مشروطه و متمم آن مشارکت نمود[38] و به همراه برخی دیگر از نمایندگان نظامنامه پلیس را تدوین کرد[39] و مدتی نیز عضو کمیسیون خارجه شد، اما به دلیل مشغله زیاد از عضویت در آن کمیسیون استعفا داد.[40]

با توجه به عضویت افراد غربگرایی چون ولی‌الله خان نصر در مجلس شورای ملی، شیخ فضل‌الله نوری در مخالفت با مشی غیراسلامی این مجلس مدتی در حرم عبدالعظیم حسنی(س) بست نشست و با انتشار نشریه‌ای به نام «لایحه» دلایل و نظرات خود را در بین عموم مردم بیان نمود که با واکنش مخالفان مواجه گردید.[41] گروهی از این افراد تحت عنوان انجمن اصناف در نامه‌ای به نمایندگان مجلس خواهان توقیف چاپخانه‌ای شدند که این نشریه را منتشر می‌کرد. در این نامه آمده بود:

«در خصوص رفع فساد ساکنین حضرت عبدالعظیم به واسطه نشر روزنامه‌جات که نزدیک است القای اختلاف بین مسلمین نماید، توقیف سنگ طبع را خواسته بودیم. حال هم عرض ما این است که تأخیر این مطلب زیاده از حد شده از دولت جداً بخواهید که به زودی رفع فساد را به هر طور که صلاح می‌دانند بکنند تا اصناف آسوده مشغول کسب شوند.»[42]

ولی‌الله خان نیز در صحن مجلس با نظر انجمن اصناف موافقت کرد و در رد نشریه «لایحه» گفت: «در این روزنامه بنده هم مکرر نظر کرده، دیده‌ام که نسبت کفر و زندقه به اکثر داده‌اند و این خطاب من به تمام ملت است که این وکلا را شما انتخاب کرده‌اید، اگر از جنس اصناف وکیل معین شده [و] نسبتی به آن وکیل داده شود، فی‌الواقع آن نسبت به آن صنف داده شده و کذا هر طبقه. مطلب دیگر مکرر لایحه از طرف اصناف آمده که اظهار دلسوزی کرده‌اند، صحیح است، من وکیل یک صنف هستم، باید بگویم این انجمن اصناف که لایحه نوشته و جواب خواسته‌اند مقصودشان این است که این ساکنین زاویه مقدسه می‌خواهند هم‌مسلکان ما را منحرف نمایند. مردم عوام هستند، هنوز اساس مشروطیت قوام نگرفته، باید جلوگیری شود.»[43]

با به توپ بسته شدن مجلس اول شورای ملی و تعطیلی آن، ولی‌الله نصر در سفارتخانه ایتالیا متحصن شد[44] و پس از پیروزی مجدد مشروطه‌خواهان و عادی شدن شرایط کشور به کار قضایی بازگشت و مدتی ریاست کل محاکمات وزارت دارایی را برعهده گرفت و بعد از مدتی به معاونت وزارت دادگستری منصوب شد.[45] او پس از عزل محمدعلی شاه در مدرسه دولتی ثروت به مدیریت شیخ ابراهیم زنجانی[46] به تدریس پرداخت[47] و از شوال 1327 / آبان 1288 ریاست مدرسه سیاسی را که تا آن زمان بر عهده محمدعلی فروغی بود برعهده گرفت[48] و همزمان به تدریس در آنجا مشغول شد. فروغی هم که به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شده بود، مدیریت مدرسه را به نصر سپرد و خود به مجلس رفت.[49]

مدرسه سیاسی ظاهراً با هدف تربیت نسل جدید دیپلمات‌های ایرانی تأسیس شده بود. اما از ابتدای کار این مدرسه، حضور عناصر وابسته به بیگانگان در بین مدیران و دبیران آن به چشم می‌خورد. احمد خان ملک ساسانی در مورد مدرسه علوم سیاسی می‌نویسد: «این مدرسه از ابتدای تأسیس تا وقتی که در سال 1313 شمسی ضمیمه دانشکده حقوق شد 35 سال طول کشید، مدیران و معلمین مدرسه اکثراً فراماسون و از یک قماش بودند و قرائن و امارات بسیار شهادت می‌دهند که این اشخاص را یک دست پنهانی انتخاب می‌کرد.» ملک ساسانی در ادامه هدف اصلی مدیران و معلمین مدرسه سیاسی را انحراف شاگردان از وطن‌پرستی و تشویق آن‌ها به خدمتگذاری برای اجنبی‌ها عنوان کرده و می‌نویسد: «خوب به خاطر دارم [...] روز دیگر جناب سید ولی‌الله خان نصر هم که تشریح درس می‌دادند و معلوم نبود به چه درد دیپلمات‌های نامی آینده ایران می‌خورد، در سر درس فرمودند ایران مثل خزه‌ای است که به دیوار استخر چسبیده باشد و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود ندارد.»[50]

ولی‌الله نصر مدتی هم ریاست مدرسه طب را بر عهده گرفت. او در سال 1300ش به مدیرکلی وزارت معارف منصوب شد، اما تأثیر و نقش وی در این وزارتخانه بیش از عنوان شغلی‌اش بود. او مدتی هم کفالت وزارت فرهنگ را برعهده گرفت. با سقوط سلسله قاجاریه و روی کار آمدن حکومت پهلوی ولی‌الله نصر به مناصب بیشتری رسید. در سال 1313 معاون دانشگاه تازه تأسیس تهران شد و با تشکیل فرهنگستان به عضویت آن درآمد. او در به‌کارگیری لغات فارسی و طرز صحیح آن‌ها به حدی وسواس به خرج می‌داد که به این خصیصه شناخته می‌شد.[51] از دیگر مناصب وی می‌توان به ریاست دانشکده پزشکی، ریاست دانشکده ادبیات، ریاست ثبت اسناد و معاونت وزارت دادگستری اشاره کرد. او در دانشکده‌های حقوق، طب و معقول و منقول نیز تدریس می‌کرد.[52]

ولی‌الله خان در جلساتی که در سازمان پرورش افکار دوران رضا شاه تشکیل می‌شد حضور می‌یافت و بعضاً سخنرانی هم می‌کرد.[53] هدف این سازمان تبلیغ ایدئولوژی حکومت پهلوی و یکسان‌سازی فرهنگی در کشور بود که به تقلید از سیاست‌های فرهنگی رژیم فاشیستی ایتالیا و آلمان نازی تأسیس شده بود[54] و محمدتقی بهار جلسات آن را «خونبارترین ساعات عصر پهلوی» می‌دانست.[55]

تعدادی کتاب نیز به قلم ولی‌الله نصر منتشر شد که از آن جمله می‌توان به دانش و اخلاق، جغرافیای اقتصادی عالم، جغرافیای طبیعی و سیاسی کامل ایران و حیوان‌شناسی اشاره کرد.[56] او کتاب «اعصار واسّنه اولیه فلزات در ارمنستان روسیه» را با موضوع باستان‌شناسی در سال 1314ق / 1275ش و با عنوان «ولی‌الله حسینی ولد نصرالاطباء» ترجمه کرد.[57] ولی‌الله نصر تعدادی دست‌نوشته هم داشت که منتشر نشده‌اند.[58]

با این‌که ولی‌الله خان نصر در دوره‌های مختلف رئیس دانشکده‌های حقوق، ادبیات و طب، مدیر مدرسه‌های طب و سیاسی و عضو فرهنگستان بود و چند باری کفیل وزارت معارف شد، اما هیچ‌گاه به وزارت نرسید و این امر موجب گردید بر خلاف وزرای دوران رضا شاه که دائم تغییر می‌کردند، نصر در دولت‌های مختلف حضور مستمر داشته باشد و بتواند برنامه‌های خود را پیش ببرد.[59]

میزان تأثیر ولی‌الله خان نصر بر نظام آموزشی دوران رضا شاه به حدی بود که برخی او را «پدر آموزش نوین در ایران» نامیده‌اند. سید حسین نصر فرزند ولی‌الله خان در مورد نوع نگاه و هدف پدرش در مسائل آموزشی و فرهنگی می‌گوید: «او می‌خواست که نظریه‌های نوین مربوط به تعلیم و تربیت را با الگوهای سنتی‌تر اسلامی درآمیزد؛ چرا که خودش از هر دو نوع آموزش سنتی و نوین برخوردار بود. از این رو پدرم [سید ولی‌الله نصر] همواره در راه یکپارچه‌سازی الگوهای سنتی و نوین تعلیم و تربیت می‌کوشید.»[60] البته باید توجه داشت نوع نگاه ولی‌الله نصر به الگوهای اسلامی متأثر از عقاید صوفیانه، غیرمتشرعانه و سکولاری بود که درخانقاه صفی‌علیشاه، انجمن اخوت و لژ بیداری ایران ارائه می‌شد و اساساً ولی‌الله نصر و دیگر اعضای این محافل به دنبال ترکیب چنین سنتی با مفاهیم مدرن بودند.

 

دوستان و مرتبطین

ولی‌الله خان نصر به دلیل پست‌ها و مسئولیت‌هایش، با محافل فرهنگی و سیاسی مرتبط با حکومت پهلوی اول روابط نزدیک داشت. دوستان صمیمی او هادی حائری و سید محمدکاظم عصار بودند که از نظر فکری و اعتقادی قرابت بسیاری با هم داشتند. هادی حائری فارغ‌التحصیل مدرسه سیاسی و رئیس سازمان اوقاف و معاون وزارت فرهنگ بود. پدر او عبدالله حائری از مشایخ سلسله نعمت‌اللهی گنابادی محسوب می‌شد[61] و هادی حائری هم در این فرقه عضویت داشت.[62] سید محمدکاظم عصار نیز از روحانیون مشروطه‌خواه و استاد فلسفه دانشگاه تهران بود.[63] او در دوران سلطنت رضا شاه به عضویت کمیسیونی به ریاست علی‌اکبر داور وزیر عدلیه درآمد که تهیه قانون مدنی ایران را با استفاده از چند کتاب فقهی از جمله شرایع‌الاسلام، شرح لمعه و جواهر مورد بررسی قرار دادند تا این قوانین برخلاف اسلام نباشد.[64] ولی‌الله نصر، هادی حائری و سید محمدکاظم عصار یک گروه سه نفره‌ای تشکیل داده بودند[65] که هفته‌ای یک مرتبه با هم دیدار داشتند و به مباحث فرهنگی و سیاسی می‌پرداختند.[66]

به غیر از این سه نفر، ولی‌الله خان با افراد دیگری هم در ارتباط بود از جمله محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)،[67] حسین شکوه (شکوه‌الملک)،[68] میرزا حسن‌خان اسفندیاری (محتشم‌السلطنه)،[69] عبدالله حائری (رحمت‌علیشاه)[70] و محمود جم (مدیرالملک)[71] که از دیگر دوستان ولی‌الله خان نصر بودند و جلسات متعددی را در منازل خود یا مکان‌های دیگر برگزار کرده و در شکل‌دهی سیاست‌های فرهنگی پهلوی اول با یکدیگر همکاری و فعالیت داشتند.[72]

ولی‌الله خان در کنار مؤثرترین چهره‌های فرهنگی حکومت پهلوی مانند محمدعلی فروغی و علی‌اصغر حکمت پایه‌گذار فرهنگ جدیدی شدند که با رویکردی سکولار سعی در تلفیق مفاهیم مدرن و غربی با اندیشه‌های سنتی و بومی ایران داشت.[73] این طراحان فرهنگی که اغلب فراماسونر و مرتبط با دولت‌های غربی بودند، هر یک در جایگاه خود به انجام برنامه‌هایی پرداختند که در لژهای فراماسونری یا محافل روشنفکری غربی طرح‌ریزی می‌شد و مبنای ایدئولوژی حکومت پهلوی را شکل می‌داد.[74]

 

جهت‌دهی به خانواده

ولی‌الله نصر بعد از جدا شدن از مهرانگیز شیبانی همسر اول خود تا مدت‌ها مجرد ماند و ازدواج نکرد. او در این مدت به رسیدگی امور خانواده نصر پرداخت و برخی از برادران و خواهرزاده‌های خود را برای تحصیل به خارج از کشور فرستاد. تقی نصر که دکترای حقوق و اقتصاد از دانشکده حقوق پاریس داشت و به وزارت اقتصاد و وزارت دارایی منصوب شد، محسن نصر که با دکترای اقتصاد از دانشگاه گرونویل فرانسه به وزارت کار و شهرداری تهران رسید و علی نصر وزیر پست و تلگراف و سفیر ایران در پاکستان و چین ملی (تایوان) و صاحب تئاتر معروف نصر[75] از جمله افراد خانواده نصر بودند که با راهنمایی‌ها و حمایت‌های ولی‌الله خان به درجات و مناصب بالا رسیدند.[76]

ولی‌الله نصر بعد از این‌که مجدداً ازدواج کرد و صاحب فرزند شد، در تربیت آن‌ها نیز رشد و ارتقاء آن‌ها را دنبال می‌کرد. سید حسین نصر فرزند ولی‌الله خان از اِعمال «انضباط خاصی» از سوی پدر و مادرش در تربیت سختگیرانه خود یاد می‌کند و این که چگونه باید در «امور عقلی بسیار دقیق بوده» و شاگرد خوبی باشد. نتیجه این «مراقبت بسیار زیاد» در آموزش حسین نصر موجب شد او تحصیلات ابتدایی را از کلاس دوم آغاز کند و در امتحانات ملی (سراسری) کلاس ششم نفر اول شود.[77]

مدارسی هم که ولی‌الله خان فرزندش را برای تحصیل در آنجا ثبت‌نام می‌کرد، مدارسی بودند که با افراد و جریان‌های خاصی ارتباط داشتند. حسین نصر پس از دو سال تحصیل در دبستان نظامی به مدرسه جمشید جم رفت که مدرسه‌ای زرتشتی بود و توسط ارباب جمشید جمشیدیان[78] تأسیس شده بود. این مدرسه علی‌رغم این‌که توسط انجمن زرتشتیان تهران اداره می‌شد، ارتباطی با آیین زرتشتی نداشت.[79] در عوض آموزه‌های تئوسوفیستی[80] که از طریق پارسیان هند وارد ایران شده بود، در آنجا تدریس می‌گردید.[81] ولی‌الله خان پس از تغییر منزل، فرزندش را به مدرسه منوچهری و فیروزکوهی فرستاد.[82] در مدرسه فیروزکوهی فرزندش با جمشید بهنام،[83] هوشنگ نهاوندی[84] و رکن‌الدین سعادت [سادات] تهرانی[85] دوست شد که بعدها در رژیم پهلوی به مقامات بالا رسیدند.[86] سپس حسین نصر در 12 سالگی به نیوجرسی آمریکا فرستاده شد و در مدرسه دینی پِدی[87] که متعلق به فرقه مسیحی باپتیسم[88] بود مشغول به تحصیل شد.[89]

مدتی بعد از تحصیل حسین در آمریکا، مهران دیگر فرزند ولی‌الله خان نیز برای تحصیل به دبیرستان آرلینگتون در شهری به همین نام در 10 کیلومتری شمال غرب بوستون رفت[90] و بعدها به تجارت مشغول شد.[91]

 

مرگ

در یکی از روزهای تابستان سال 1322ش ولی‌الله خان به همراه خانواده خود برای صرف ناهار به منزل خانواده همسرش رفت، اما زودتر از دیگران مهمانی را ترک کرده و پیاده به سمت منزل خود حرکت کرد که یک دوچرخه‌سوار در پیاده‌رو با او تصادف کرده و ولی‌الله خان را به داخل جوی آب انداخت. در این حادثه لگن خاصره او شکست. دوچرخه‌سوار قصد کمک به وی را داشت، اما ولی‌الله خان به او می‌گوید «نه، تو فوراً برو، شاید تو را بگیرند خیلی برایت مزاحمت ایجاد می‌کنند.» او مدتی در این حالت می‌ماند تا افرادی او را دیده و به خانه می‌برند.[92]

ظاهراً دوچرخه‌سوار فردی آشنا بوده است، چرا که ولی‌الله نصر در پاسخ به سؤالاتی در مورد هویت فرد ضارب برای دستگیری به جای بیان این‌که او را نمی‌شناخته، تأکید می‌کرده است «نه، نه، اتفاقی بوده».[93] سید حسین نصر در مورد عدم شناسایی فرد ضارب پدرش می‌گوید: «هیچ وقت عامل آن [حادثه] معلوم نشد، چون گویا یکی از شاگردان ایشان بود و چون ایشان نمی‌خواستند که پلیس او را تعقیب کند، قبل از آن که افراد خانواده و دیگران به محل حادثه برسند به او گفتند که از آنجا دور شود.»[94]

به دلیل آن‌که در آن زمان پزشکان ایرانی امکان انجام عمل جراحی لگن خاصره را نداشتند و وقوع جنگ جهانی دوم نیز مانع چنین سفرهایی به خارج از کشور می‌شد، وضیعت ولی‌الله خان بهبود نیافت و موجب گردید او دو سال خانه‌نشین شود و در این مدت از صندلی چرخ‌دار استفاده کند.[95] وضعیت نامناسب وی منجر به ذات‌الریه شد و بعد هم حمله قلبی کرد.[96] دکتر ولی‌الله نصر در 30 بهمن 1324 و در سن 69 سالگی فوت کرد و در امامزاده عبدالله شهر ری دفن شد.[97]

 

نتیجه

سید ولی‌الله نصر به دلیل ارتباط پدرش با دربار قاجاریه از یک طرف و عضویت خود و پدرش در فرقه‌های نیمه پنهان صوفیانه از طرف دیگر به محافل خاص و مجامع خواص مانند دارالفنون، مدرسه سیاسی، انجمن اخوت، لژ بیداری ایران و... راه یافت و با افراد بسیاری ارتباط برقرار کرد. بخشی از این افراد روشنفکران غربگرایی بودند که در تغییر حکومت از قاجار به پهلوی نقش داشتند، یا بعد از تغییر حکومت به کارگزار آن تبدیل شدند. ولی‌الله خان نیز با توجه به این روابط به تدریج به یکی از شخصیت‌های مؤثر جریان روشنفکری غربگرایی بدل گشت که جذب حکومت پهلوی شده و طراح و مجری برنامه‌های سیاسی و فرهنگی آن بودند.

صعود سریع پله‌های ترقی از همان دوران جوانی و در مدت زمانی کوتاه که موجب کسب موقعیت‌های بالا توسط ولی‌الله خان شد، بیانگر حمایت‌های پنهان و آشکار از اوست. او در 31 سالگی به نمایندگی مجلس رسید و در ادامه به پست‌های دولتی و حکومتی و مدیریت‌های آموزشی منصوب گردید که این‌ها همه حاصل اعتماد کارگزاران فرهنگی دوران پهلوی اول به اوست. ولی‌الله خان نیز در مناصب خود مجری برنامه‌هایی بود که توسط دستگاه فرهنگی دولت طراحی و هدف‌گذاری شده بودند. تلاش برای تغییر ساختار فرهنگی جامعه و سکولار کردن علوم و ترویج باستانگرایی و ناسیونالیسم افراطی در کشور از جمله برنامه‌هایی بود که محافل فکری و فرهنگی وابسته به حکومت پهلوی اول آن را دنبال می‌کردند که ولی‌الله خان نیز در دو بخش مشورت و اجرا نقش مؤثری در آن داشت.

ولی‌الله نصر به دلیل عضویت در لژ فراماسونری بیداری ایران و سلسله تصوف صفی‌علیشاهی که هر دو از مجاری نفوذ استعمار انگلستان بودند، جزو مجریان سیاست‌های استعمارگران نیز محسوب می‌شد. او سال‌ها در پست‌های مدیریتی در حوزه‌های علمی، آموزشی و قضایی قرار داشت و در این دوران تأمین کننده منافع کانون‌های قدرتی بود که از طریق لژهای فراماسونری و فرقه‌های پنهان و منحرف اهداف خود را پیش می‌بردند. اکثر دوستان ولی‌الله خان هم مانند خودش فراماسونر یا صوفی بودند و با عقایدی فرقه‌گون سیاست‌های لژها و خانقاه‌ها را دنبال می‌کردند.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] در غربت غربی: زندگی‌نامه خودنوشت دکترسید حسین نصر، سید حسین نصر، ترجمه امیر مازیار و امیر نصری، نشر اینترنتی مؤسسه فرهنگی و اطلاع‌رسانی تبیان، 1378. https://library.tebyan.net/fa /72496، ص 3.

[2] سید علی نصر متولد 1274 در تهران، در مدارس علمیه و آلیانس فرانسه تحصیل کرد. او ابتدا معلم شد و در مدارسی مانند علمیه، اقدسیه، قاجار و سیاسی تدریس نمود. سپس به وزارت دارایی رفت و قریب به بیست سال در این وزارتخانه به مشاغل مختلفی مانند ریاست کل خالصجات، ریاست انحصار تریاک، ریاست اداره دخانیات، پیشکار مالیه اصفهان، ریاست دارایی خراسان و ریاست اداره برق تهران منصوب شد. سید علی نصر از سال 1315 به مدت سه سال استاندار مازندران بود. از دیگر مشاغل او عبارتند از: معاونت وزارت پیشه و هنر، کفالت وزارت پیشه و هنر، معاونت وزارت کشور، وزارت پست و تلگراف و سفارت ایران در پاکستان و چین ملی (تایوان). سید علی نصر در حوزه تئاتر نیز فعال بود و هنرستان هنرپیشگی و چند سالن تئاتر را تأسیس نمود. سالن معروف تئاتر نصر در خیابان لاله‌زار تهران به او تعلق داشت. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار با همکاری نشر علم، تهران، چاپ اول، 1380، ج 3، ص 1621)

[3] سید محسن نصر متولد 1284ش در تهران، در فرانسه لیسانس علم حقوق و دکترای علوم اقتصادی گرفت. در بازگشت به ایران به استخدام دادگستری درآمد و در اصفهان و تهران مشغول به کار شد. سپس به وزارت تجارت رفت و ریاست اداره عهود و قراردادها را بر عهده گرفت. مدتی بعد در وزارت کشور به ریاست اداره اطلاعات و انتظامات منصوب شد. در دوره‌های مختلف وزارت کشور مدیرکلی و معاونت این وزارتخانه را تجربه کرد. او در دولت‌های مختلف وزیر کار، وزیر مشاور و شهردار تهران بود. (همان، ص 1622)

[4] سید مصطفی نصر حدوداً متولد 1308. او چندان مشهور نبود و بر اثر سکته قلبی در سال‌های میانی دهه 1380 درگذشت. (در جست‌وجوی امر قدسی: گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، ترجمه سید مصطفی شهرآیینی، نشر نی، تهران، چاپ پنجم، 1385، ص 36)

[5] حکمت و سیاست: گفتگو با دکتر سید حسین نصر، به کوشش حسین دهباشی، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، چاپ دوم، 1394، ص 4.

[6] تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، یحیی آریابخشایش، سوره مهر، تهران، چاپ اول، 1384، ج 3، ص 647.

[7] پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، فرهنگ معاصر، تهران، چاپ اول، 1381، ج 5، ص 463.

[8] تاریخ آغازین فراماسونری، ج 3، ص 646 و فهرست نسخ خطی کتابخانه ملّی، سید عبدالله انوار، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، تهران، چاپ اول، 1347، ج 2، ص 28.

[9] مهرانگیز شیبانی از خاندان کاشانی شیبانی و فرزند میرزا خلیل‌الله شیبانی (کارمند پست و تلگراف، رئیس محاسبات، مدیرکل و معاون وزارتخانه محاسبات) و فرنگیس شیبانی (فرزند عبدالرحیم شیبانی و دخترعموی میرزا خلیل‌الله) بود.

[10] خاندان شیبانی (کاشان)، رحمت‌الله شیبانی، به اهتمام فرامرز طالبی، مرکز نشر سپهر، تهران، چاپ اول، 1371، ص 96.

[11] رحمت‌الله شیبانی نویسنده کتاب «خاندان شیبانی» دلیل بیماری روحی مهرانگیز را بارداری وی عنوان کرده است. (همان)

[12] حکمت و سیاست، ص 9.

[13] ضیاءاشرف کیا فرزند ضیاءالدین کیا به عنوان معلم در دانشسرای معلمات تدریس می‌کرد. پدرش ضیاءالدین کیا پسر دوم شیخ فضل‌الله نوری بود. او تحصیلات حوزوی داشت اما تغییر لباس داد و قاضی دادگستری شد. (همان، ص 7) مادرش نیز دختر آیت‌الله سید احمد طباطبایی عموزاده آیت‌الله سید محمد طباطبایی از رهبران مشروطه بود. (خاطرات خدمت در فلسطین، فضل‌الله نورالدین کیا، نشر آبی، تهران، چاپ اول، 1377، ص 80 – 81)

ضیاءاشرف کیا به‌رغم تولد در خانواده‌ای سنتی اما حجاب اسلامی را پیش از قانون کشف حجاب هم رعایت نمی‌کرد و عقایدی فمنیستی داشت. او نخستین زنی بود که در خانواده‌اش موهایش را کوتاه کرد و به این خاطر عمه‌هایش یعنی دختران شیخ فضل‌الله نوری تا مدت‌ها با او صحبت نکردند. (در جستجوی امر قدسی، ص 19 – 20) ضیاءاشرف هنگامی که دو فرزند کوچک داشت، به فعالیت‌های خود در حوزه زنان ادامه داد و در دوران محمدرضا شاه قصد داشت عضو مجلس سنا هم بشود که به دلیل مخالفت فرزندش از این کار منصرف می‌شود. (حکمت و سیاست، ص 8)

[14] حکمت و سیاست، ص 8 -11.

[15] در جست‌وجوی امر قدسی، ص13.

[16] گفتگو با سید حسین نصر از مجموعه برنامه تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران، ص 7 - 8.

[17] حکمت و سیاست، ص 5 – 6.

[18] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 24.

[19] حسن بن محمدباقر اصفهانی ملقب به صفی‌علیشاه النعمه‌اللهی که مختصراً او را صفی‌علیشاه می‌نامیدند، در 3 شعبان 1251 / 3 آذر 1214 در اصفهان متولد شد. پدرش که او نیز لقب صفی داشت، اهل تجارت بود و پس از چندی در یزد ساکن شد. صفی‌علیشاه در بیست سالگی به حلقه رحمت‌علیشاه در شیراز پیوست و با او به کرمان رفت. پس از مرگ رحمت‌علیشاه راهی هندوستان شد و در آنجا اغلب با «مرتاضان و گوشه‌نشینان» در ارتباط بود. صفی‌علیشاه با این که سفرهایی به یزد و کربلا داشت، اما تصمیم داشت در شهر دکن هندوستان زندگی کند، اما «به جهاتی که ذکرش لایق نیست» (تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه‌اللهیّه در ایران از سال 1190 هجری قمری تا سال 1399 هجری قمری، مسعود همایونی، انتشارات مکتب عرفان ایران (تئوزوفی)، تهران، چاپ دوم، 1358، ص 260) به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و خانقاهش با استقبال زیادی مواجه گردید. سرانجام صفی‌علیشاه در 24 ذی‌الحجه 1316 / 15 اردیبهشت 1278 در تهران درگذشت و در خانقاهش مدفون شد. (مکارم‌الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14، میرزا محمدعلی (معلم حبیب‌آبادی)، انجمن کتابخانه عمومی اصفهان، اصفهان، چاپ دوم، 1362، ص 1387 – 1388)

[20] میرزا علی‌خان دولوی قاجار ملقب به ظهیرالدوله فرزند محمدناصر خان ظهیرالدوله در سال 1281 ق به دنیا آمد. پدرش در زمان ناصرالدین شاه وزیر دربار بود. با مرگ پدر، ناصرالدین شاه سمت وزیر تشریفات دربار را به میرزا علی‌خان ظهیرالدوله داد و دخترش فروغ‌الدوله (معروف به ملکه ایران) را به عقد وی درآورد. (خاطرات و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، انتشارات زرین، تهران، چاپ دوم، 1367، ج 1، ص شانزده) از آن پس او به حکومت چندین ایالت مختلف رسید. ظهیرالدوله در ابتدا اعتقادی به تصوف نداشت و حتی در اولین دیداری که با صفی‌علیشاه داشت، دستور داده بود ظروف مهمانی را به سبب این‌که «یک نفر صوفی در آن‌ها غذا خورده بود» آب بکشند. (همان، ص پنجاه و شش) اما در سال 1303ق به طریقت صفی‌علیشاه پیوست و به عنوان جانشین وی انتخاب شد. ظهیرالدوله همزمان انجمن اخوت را تأسیس کرد که شباهت‌های بسیاری به لژهای فراماسونری داشت. او خود بعدها به عضویت لژ فراماسونری بیداری ایران درآمد. (تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، حمیدرضا شاه‌آبادی، سوره مهر، تهران، چاپ دوم، 1396، ج 1، ص 174 – 175)

[21] عضویت 110 نفر در انجمن اخوت بیانگر مجزا بودن آن با خانقاه صفی‌علیشاه است که چند هزار نفر پیرو داشت. البته تعدادی از افراد خاص این خانقاه به انجمن پیوستند اما نه تمامی آن‌ها.

[22] تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج 1، ص 178.

[23] مجله مهرنامه، سال چهارم، مرداد 1392، شماره 30، ص 243.

[24] تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج 3، ص 645.

[25] همان، ص 646.

[26] ابوالحسن فروغی فرزند میرزا محمدحسین ذکاءالملک (اول) و برادر کوچک‌تر محمدعلی فروغی بود. تحصیلات متوسطه را در دارالفنون و آلیانس تهران گذراند و برای تحصیلات عالی به اروپا رفت. در بازگشت به ایران در مدارس آلیانس، سیاسی و دارالفنون تدریس کرد. او سه سال وزیر مختار ایران در سوئیس بود. سپس در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت و عضو فرهنگستان شد. از ابوالحسن فروغی چند کتاب فلسفی و ادبی و نمایشنامه به جای مانده است. او فراماسونر و عضو لژ بیداری ایران بود. (تاریخ آغازین فراماسونری، ج 3، ص 305 - 307)

[27] سید نصرالله تقوی معروف به اخوی تهرانی فرزند محمدرضا سادات اخوی، تحصیلات اسلامی را در ایران آغاز کرد و پس از مدتی برای ادامه تحصیل به نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. بعد از بازگشت به ایران در مدرسه سپهسالار به تدریس فلسفه پرداخت. در انقلاب مشروطه حضور فعالی داشت و در سه دوره اول مجلس شورای ملی به نمایندگی انتخاب شد. در هنگام تاجگذاری محمدعلی شاه خطابه‌ای غرا در حمایت از وی در مجلس ایراد کرد. مدتی در نظام قضایی کشور مسئولیت‌های مختلفی داشت تا این که به رئیس شعبه دیوان عالی کشور رسید و ده سال در رأس قوه قضاییه کشور قرار باقی ماند. او در دوران عضویت در دیوان کشور به فراماسونری پیوست و از اعضای رده بالای لژ بیداری ایران شد و مدتی هم خطیب لژ بود. (همان، ج 1، ص 233) سید نصرالله تقوی همزمان با مسئولیت‌های قضایی به تدریس در دانشکده معقول و منقول، دانشکده حقوق و مدرسه سپهسالار اشتغال داشت و عضو و نایب رئیس فرهنگستان و رئیس دانشکده معقول و منقول هم بود. او که از حامیان حکومت پهلوی اول به شمار می‌رفت، در دوران استقرار دیکتاتوری رضا شاه قصیده‌ای طولانی در مدح رضا شاه و ذم احمد شاه سرود. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 502 – 504)

[28] دکتر کریم خان هدایت (مخبری) فرزند جعفرقلی خان هدایت (نیرالملک) پس از تحصیلات مقدماتی در ایران برای تحصیل در رشته شیمی و پزشکی به فرانسه رفت و از دانشگاه لیون فرانسه مدرک دکترا گرفت. پس از بازگشت به کشور در دوره رضا شاه با درجه سرهنگی وارد ارتش شد و ریاست بیمارستان ارتش را برعهده گرفت و سپس با درجه سرتیپی به ریاست بهداری ارتش منصوب شد. در دوران محمدرضا شاه به درجه سرلشگری رسید و با این درجه بازنشسته شد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1729 – 1730) دکتر کریم هدایت فراماسونر بود و در لژ بیداری ایران عضویت داشت. (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1357، ج 2، ص 78)

[29] تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج 3، ص 646.

[30] همان، ص 647.

[31] همان، ص 658.

[32] همان، ص 650.

[33] همان، ص 650 – 651.

[34] همان، ص 652.

[35] همان.

[36] روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، اول خرداد 1345، ص 4.

[37] مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۴ شوال ۱۳۲۴ / ۱۹ آذر ۱۲۸۵، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، 4 خرداد 1325، ص 21.

[38] در جست‌وجوی امر قدسی، ص ١٢.

[39] مذاکرات مجلس شورای ملی 5 ربیع‌الاول ۱۳۲۶ / ۱۸ فروردین ۱۲۸۷، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، 15 مرداد 1325، ص 502.

[40] مذاکرات مجلس شورای ملی 14 ربیع‌الاول 1326 / ۲۷ فروردین ۱۲۸۷ نشست ۲۶۲، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، 16 مرداد 1325، ص 509.

[42] مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۲ رجب ۱۳۲۵ / ۲۹ مرداد ۱۲۸۶، روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، 8 تیر 1325، ص 257.

[43] همان

[44] تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج 3، ص 648.

[45] شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1623.

[46] شیخ ابراهیم زنجانی برای تکمیل تحصیلات دینی به نجف رفت و پس از بازگشت به زنجان به وعظ و تدریس مشغول شد. او علاوه بر علوم دینی به هیئت، تاریخ، زبان فرانسه، ریاضیات و هندسه نیز آگاهی داشت. زنجانی به انقلاب مشروطه معتقد نبود و آن را حاصل سیاست انگلستان و رقابت با روسیه می‌دانست اما به دلیل برخورداری از حمایت افراد مقتدری چون میرزا مهدی‌خان غفاری کاشانی حاکم بهائی مسلک زنجان و دوستان او در محافل پنهانی ماسونی تهران در دوره‌های اول تا چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی از مردم زنجان انتخاب شد (ماهنامه زمانه، سال دوم، شماره 10، تیر 1382، ص 18) و در دوران فترت بین مجلس دوم و سوم ریاست مدرسه دولتی ثروت را برعهده گرفت. او مدتی هم در اداره معارف مشغول به کار شد و رئیس اداره اوقاف بود.

زنجانی از طریق میرزا مهدی‌خان کاشانی با اردشیر جی مأمور اطلاعاتی انگلستان در ایران ارتباط برقرار کرد و در جریان ایجاد اختلاف بین محمدعلی شاه و مجلس شورای ملی که بخشی از برنامه‌های اردشیر جی با هدف افزایش درگیری‌ها برای عزل شاه بود فعالیت نمود. (همان، شماره 11، مرداد 1382، ص 23 – 28) با ترور آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی از رهبران مشروطه خواه، سید حسن تقی‌زاده از مرتبطین این ترور شناخته شد که در نهایت به فرار تقی‌زاده از ایران منجر گردید. در این موضوع زنجانی از تقی‌زاده حمایت کرد و انتصاب ترور آیت‌الله بهبهانی به وی را مردود می‌دانست و تا آخر عمر به تقی‌زاده وفادار ماند. (همان شماره 12، شهریور 1382، ص 16)

عمده شهرت شیخ ابراهیم زنجانی به خاطر حضور در دادگاه محاکمه شیخ فضل‌الله نوری (پدر بزرگ همسر سید ولی‌الله نصر) است که به اعدام وی منجر شد. منابع موجود نقش شیخ ابراهیم زنجانی را در این دادگاه بیش از دیگر اعضا دانسته و او را مسئول اعدام شیخ فضل‌الله معرفی می‌کنند. شیخ ابراهیم زنجانی هم عضو هیئت امنای «جامع آدمیت» و هم عضو لژ بیداری ایران بود. (تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، ج 3، ص 161 - 163)

[47] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، عبدالله شهبازی، انتشارات تیسا، تهران، چاپ اول، 1393، ص 249.

[48] پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، فرهنگ معاصر، تهران، چاپ اول، 1379، ج 2، ص 89.

[49] شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، عبدالله مستوفی، انتشارات زوار، چاپ ششم، 1388، ج 2، ص 313.

[50] فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، امیرکبیر، تهران، چاپ چهارم، 1357، ج 1، ص 451 – 454. همین مطلب در کتاب خاطرات فردوست، ج 2، ص 140 – 141 درج گردیده است.

[51] حکمت و سیاست، ص 3.

[52] پژوهشگران معاصر ایران، ج 5، ص 463 – 464.

[53] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 37 – 38.

[54] ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، نشر نی، تهران، چاپ بیست و ششم، 1397، ص 178.

[55] تاریخ مختصر احزاب سیاسی، محمدتقی بهار (ملک‌الشعراء)، انتشارات زوار، تهران، چاپ اول، 1387، ج 1، ص 23.

[56] پژوهشگران معاصر ایران، ج 5، ص 464.

[57] فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی، ج 2، ص 28. در این کتاب به همین نام ثبت شده است و احتمالاً «اعصار و السنه اولیه» بوده اما به دلیل حفظ امانت به همان شکل ذکر شد.

[58] در جست‌وجوی امر قدسی، ص ۱۵.

[59] حکمت و سیاست، ص 2 – 3.

[60] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 17.

[61] شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 565.

[62] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 22.

[63] حجت‌الاسلام و المسلمین استاد سید محمدکاظم عصار در کاظمین به دنیا آمد و در یک سالگی به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرد. در تهران و اصفهان به تحصیل فلسفه، عرفان و فقه پرداخت و به مدارج بالای علمی رسید. بعد از مدتی به عتبات رفت و در آنجا موفق به کسب درجه اجتهاد شد. پس از اقامت ده ساله در عراق به ایران بازگشت و در مدرسه سپهسالار به تدریس فلسفه مشغول گردید. او سفری هم به اروپا داشت و در این مدت زبان فرانسه را فرا گرفت. (روزشمار شمسی، علی حائری، دفتر عقل، قم، چاپ دوم، 1386، ج 1، ص 720) گفته می‌شود متن قانون مدنی ایران که توسط سید محمدکاظم عصار و دیگران تدوین شده بود، به نظر و تأیید آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری رسیده و ایشان این متن را تأیید کرده است. (تاریخچه تدوین قانون مدنی ایران، حمید بهرام احمدی، فصلنامه دین و ارتباطات، زمستان 1383، شماره 24، ص 51، پاورقی)

[64] روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار، جلد اول، تهران، چاپ اول، 1369، ج 1، ص 230.

[65] سید ولی‌الله نصر، هادی حائری و سید محمدکاظم عصار به شوخی خود را سه تفنگدار می‌نامیدند. (حکمت و سیاست، ص 10)

[66] همان.

[67] محمدعلی فروغی از روشنفکران غربگرا و رجال سیاسی تأثیرگذار در اواخر قاجاریه و از نظریه‌پردازان فرهنگی و سیاسی دوران پهلوی اول بود و مدتی هم ریاست و دبیری تاریخ را در مدرسه علوم سیاسی برعهده داشت. محمدعلی فروغی جزو اولین اعضای لژ بیداری ایران بود (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 49) و به دلیل نامه‌هایی که از او باقی مانده، احتمالاً مسئول معرفی افراد مناسب برای عضویت در لژ بوده است. (تاریخ آغازین فراماسونری در ایران، حمیدرضا شاه‌آبادی، سوره مهر، تهران، چاپ دوم، 1396، ج 2، ص 404) سید حسین نصر فرزند ولی‌الله خان محمدعلی فروغی را مانند عموی خود می‌دانست. (در جست‌وجوی امر قدسی، ص 21). همچنین بنگرید به: نگاهی به زندگی سیاسی محمد‌علی فروغی(ذکاءالملک)، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[68] حسین شکوه از رجال سیاسی اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی بود. ریاست دفتر و معاونت تعدادی وزیر و نخست‌وزیر را تجربه کرد و مدتی رئیس دفتر احمد شاه و رضا شاه بود. حسین شکوه جزو اولین افرادی بود که به لژ فراماسونری بیداری ایران پیوست و در این لژ عنوان ناظم اول را داشت. (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 49) وزارت خارجه انگلستان او را کاردان و مؤدب اما تودار و مرموز توصیف کرده است. (مجله آینده، سال نوزدهم، فروردین تا خرداد 1372، شماره 1 تا 3، ص 403)

[69] میرزا حسن‌خان اسفندیاری که فارغ‌التحصیل مدرسه دارالفنون بود، همچون پدر در وزارت امور خارجه استخدام شد. او در دولت‌های مختلف قاجاریه و پهلوی به وزارت در وزارتخانه‌های متعددی رسید و ریاست مجلس شورای ملی در دوره‌های دهم تا سیزدهم را تجربه کرد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 109)

[70] عبدالله حائری پدر هادی حائری، از مشایخ طریقت صوفیانه نعمت‌اللهی گنابادی بود. او رابطه خوبی با رضا شاه داشت و طبق گفته میرزا عبدالحسین اورنگ شیخ‌الملک از رجال سیاسی نزدیک به رضا شاه، عبدالله حائری یک مرتبه در دیداری که با رضاخان در سوم اسفند 1284 در اراک داشته است و یک مرتبه دیگر ده سال پس از ملاقات اول، در شهر ری، سلطنت رضاخان را پیش‌بینی کرده بود. (عرفان ایران: مجموعه مقالات (11)، گردآوری و تدوین سید مصطفی آزمایش، انتشارات حقیقت، تهران، چاپ اول، 1380، ص 85 – 86).

[71] محمود جم در دوران سلطنت محمدعلی شاه منشی سفارت فرانسه در تهران بود. پس از وقوع کودتای 1299 با کودتاچیان همکاری کرد و با توجه به سمتش در آن زمان که خزانه‌دار کل بود، مبلغ قابل توجهی پول در اختیار رضاخان قرار داد. پس از آن در دولت‌های مختلف به مناصب متعددی رسید و مدتی نیز وزیر دربار شد. او روابط بسیار حسنه‌ای با سفارت انگلیس داشت و در تمام مدت سلطنت رضا شاه از نزدیکان و همکاران او به حساب می‌آمد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، ص 150 – 151) محمود جم عضو انجمن اخوت بود و زمانی که نیروهای محمدعلی شاه قصد حمله به آنجا را داشتند، اعضای انجمن طی اقدامی پیشدستانه با هماهنگی و همکاری محمود جم اسناد مربوط به انجمن اخوت را به سفارت فرانسه بردند و در آنجا پنهان کردند. (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 146). درباره محمود جم بنگرید به: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1378، ص 386 تا 388.

[72] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 12 – 13 و ۴۷.

[73] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، ص 250.

[74] برای مطالعه بیشتر درباره سیاست‌های فرهنگی پهلوی اول نگاه کنید به: هویت ملی در دوره پهلوی اول، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[75] شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1621 - 1622.

[76] حکمت و سیاست، ص 9.

[77] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 14 و 30.

[78] ارباب جمشید جمشیدیان از تجار بزرگ زرتشتی و عضو لژ بیداری ایران بود. ارباب جمشید در ترویج بهائیت نقش به سزایی داشت به طوری که اکثر زرتشیان بهائی شده از رعایای او در روستاهای یزد و کرمان بودند. ارباب جمشید روابط صمیمانه‌ای هم با عباس افندی (عبدالبهاء) رهبر بهائیت داشت؛ چنان که عبدالبهاء خطاب به پیروانش می‌گوید: «ای یاران جناب ارباب شخصی خیرخواه است و بلند همت. [...] تا می‌توانید در کار او چنان امانت و صداقت و همت بنمایید که عبرت دیگران گردد. خدمت او خدمت من است و صداقت و امانت او صداقت و امانت به من.» (مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهائیان پارسی، عبدالبهاء، مؤسسه ملی مطبوعات امری، تهران، 1333 بدیع، ص 37 – 38) عبدالبهاء پیروان خود را به پیروی محض از ارباب جمشید توصیه می‌کند و می‌نویسد: «این را بدانند که صداقت و امانت و همت و خیرخواهی در حق عموم عالم علی‌الخصوص در امور حضرت ارباب جمشید بر کل فرض و واجب است و خدمت به آستان مقدس شمرده شود و خیانت و رخاوت و عدم امانت را معصیت به حق شمرند و عصیان و طغیان در امر حضرت یزدان.» (همان، ص 41).

[79] حکمت و سیاست، ص 28.

[80] تئوسوفیسم نام جریانی فکری با پیوندها و مناسک ماسونی است که در سال 1875م / 1254ش با تأسیس «انجمن جهانی تئوسوفی» در نیویورک بنیان نهاده شد و در سال 1879م / 1258ش به هند انتقال یافت. تئوسوفیسم تأثیرات فکری بزرگی بر جای نهاد که تا به امروز ادامه داشته است. به دلیل جایگاهی که تئوسوفیست‌ها برای «نژاد آریایی» در «تمدن‌سازی» قائل بودند و این ایده را به شکل گسترده تبلیغ می‌کردند، موجب تقویت آریایی‌گرایی در اروپای غربی و به تبع آن ظهور نازیسم شدند. (مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، ص 43 – 44)

حسین کاظم‌زاده ایرانشهر از مبلغین ایرانی تئوسوفیسم در توصیف آن، به مواردی اشاره می‌کند که حکایت از توجه متولیان این فرقه به مناسبات جهانی قدرت دارد. کاظم‌زاده ایرانشهر می‌نویسد: «یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین جمعیت‌ها و نهضت‌های اخیره علمی و فلسفی و اجتماعی غرب «جمعیت تئوسوفی» است که نفوذ بسیار عظیمی در افکار و ارواح و عقاید ملل مغرب زمین کرده و بنیان خرافات و اوهام و فلسفه‌های ماده‌پرستی را متزلزل ساخته است و در زیر تأثیرات آن یک نژاد جدید با فکر جدید و معرفت جدید دارد قدم به عرصه وجود می‌گذارد.» ایرانشهر در ادامه می‌نویسد: «در نظر من این نهضت فکری، رکن اساسی تمدن‌های آینده را تشکیل خواهد داد و در زیر نفوذ و الهامات این نهضت روح‌بخش، مقدرات بشر بهتر خواهد شد.» (مجله ایرانشهر، سال چهارم، بهمن 1305، شماره 11، ص 643 – 644)

[81] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، ص 252.

[82] در جست‌وجوی امر قدسی، ص ۲۹ – 30.

[83] جمشید بهنام دکترای اقتصاد و دیپلم جامعه‌شناسی از مدرسه مطالعات عالی دانشگاه پاریس داشت. او مشاور شورای عالی اقتصاد، مشاور عالی وزارت کار، مشاور عالی وزارت اقتصاد، دبیرکل شورای عالی فرهنگ، استاد دانشگاه تهران، عضو شورای مرکزی آموزش کشور، رئیس دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، رئیس دانشگاه فارابی، عضو هیئت امنای بنیاد فرح پهلوی، موزه هنرهای معاصر، موزه نگارستان و موزه آبگینه و باشگاه ورزشی شاهنشاهی بود. در سال 1352 هوشنگ نهاوندی درخواست عضویت جمشید بهنام را به لژ فراماسونری امیرکبیر ارائه داد که با اکثریت آرا رد شد. او در سال 1350 نشان درجه 5 همایون و در سال 1352 نشان درجه 4 همایون گرفت. ساواک در ارزیابی‌های خود او را فردی متین و مؤدب و تا حدی تندخو و بد برخورد که در امور اداری قاطعیت لازم را ندارد معرفی کرده بود. (رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک: هوشنگ نهاوندی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، چاپ اول، 1384، ص 313)

در دوران پهلوی شایعاتی شکل گرفت که پنج استاد دانشگاه برنامه‌ریز ساواک هستند و جلسات منظمی با این سازمان دارند که جمشید بهنام یکی از آن‌ها بود. (سفر به ولایت عزرائیل، جلال آل‌احمد، با مقدمه و نظارت شمس آل‌احمد، انتشارات مجید، تهران، چاپ پنجم، 1384، ص 20) او در سال 1357 و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه مهاجرت کرد و در این مدت به همکاری با یونسکو پرداخت. جمشید بهنام در 18 آبان 1400 در شهر پاریس درگذشت. (روزنامه اعتماد، 1 دی 1400، ص 11)

[84] هوشنگ نهاوندی در پاریس دکترای اقتصاد دولتی گرفت. از مناصب او می‌توان به وزارت آبادانی و مسکن، وزارت علوم، ریاست دانشگاه‌های پهلوی (شیراز) و تهران و ریاست دفتر فرح پهلوی اشاره کرد. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 3، ص 1675 - 1676) نهاوندی در سال 1344 از جانب حسینعلی شیخ‌الاسلامی برای پیوستن به لژ فراماسونری آفتاب پیشنهاد شد. (هوشنگ نهاوندی به روایت اسناد ساواک، ص 62) او بعدها به عضویت لژهای فارابی، شیراز، ژاندارک، بزرگ ایران، امیرکبیر، فروغی و... درآمد. (همان، ص 15). همچنین بنگرید به : هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه شیراز و سوابق فراماسونری او، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[85] رکن‌الدین سادات تهرانی دکترای اقتصاد خود را از آمریکا گرفت. او مدیرکل بازرگانی خارجی وزارت اقتصاد و معاون علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد در دولت حسنعلی منصور بود. (کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، چاپ اول، 1384، ج 2، ص 262)

[86] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 31.

[87] Peddie School.

[88] Baptists.

[89] در جست‌وجوی امر قدسی، ص ۵۵.

[90] همان، ص ۵۳.

[91] Exiled memories : stories of Iranian diaspora, Zohreh T. Sullivan, Temple University Press, Philadelphia, 2001, p23.

[92] حکمت و سیاست، ص 29 – 30.

[93] در جست‌وجوی امر قدسی، ص 16.

[94] برنامه تاریخ شفاهی: گفتگو با سید حسین نصر، بنیاد مطالعات ایران، بوستون، بی‌تا، ص 8.

[95] خاطرات خدمت در فلسطین، ص 79.

[96] حکمت و سیاست، ص 30.

[97] مریمیه؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر، ص 249.



درخواست عضویت در لژ بیداری ایران


اعلام عدم عضویت در لژهای دیگر (سابقه ماسونی)


درخواست ارتقای رتبه ولی‌الله نصر در لژ بیداری ایران


اعلام وصول گزارش سیر دکتر ولی‌الله خان در گرایند اوریان


اعلام پذیرش عضویت ولی‌الله خان و ارسال تعهدنامه آبی


گزارش (برگ راپورت) میرزا ابوالحسن خان فروغی درباره دکتر ولی‌الله خان


گزارش (برگ راپورت) سید نصرالله تقوی درباره دکتر ولی‌الله خان


گزارش (برگ راپورت) دکتر کریم خان درباره دکتر ولی‌الله خان به زبان فرانسه


سید ولی‌الله نصر


ولی‌الله نصر و همسر و فرزندش - سال 1313


ضیاءاشرف کیا همسر ولی‌الله خان نصر


ولی‌الله نصر در کنگره هزاره فردوسی - ردیف سوم، نفر دوم از راست با کت روشن


سید حسین فرزند و ضیاءاشرف همسر ولی‌الله نصر - سال 1353


سید حسین نصر در دوران مدرسه پدی


سید مهران نصر فرزند ولی‌الله نصر


 

تعداد مشاهده: 925


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.