25 دی روز تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم.  امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: مردم! براى شما در تاریخ گذشته عبرت‌ها وجود دارد. نهج البلاغه، خطبه 182.

تاریخ، روشنگر نسل‌های آینده است و امروز قلم‌های مسموم در صدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلم‌ها را بشکنند. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 3، ص 434.

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان لرستان به روایت اسناد ساواک- بخش اول


تاریخ انتشار: 30 دي 1403

کارگزارن لرستان روزگار پهلوی دوم، اشراف شهری

مقدمه

از نیمه دوم قرن ششم، لرستان به عنوان یک قدرت محلی نیرومند تحت سلطه اتابکان لر در صحنه سیاسی ایران ظاهر شد. حاکمان این دیار از نظر شخصیتی و آیین اداری، دارای همان خصوصت و ویژگی سلاطین ایران بودند منتهی در مقیاس کوچکتر. با ظهور شاه اسماعیل صفوی، اتابک قدرتمند لر (شاه رستم) گرچه در اولین نبرد بر سپاهیان شاه اسماعیل پیروز شد، ولی سرانجام مغلوب شد و لرستان تحت نظارت شاه اسماعیل درآمد. با ظهور نادر، وی برای دفع افاغنه و عثمانی به دلاوران غرب نیاز داشت برای همین در جنگ علیه افغان‌ها و عثمانی‌ها، از لرهای لک زبان کمک گرفت. در دوران کریم‌خان زند نیز نیروهای اصلی و یاران کریم‌خان را لرها و لک‌ها تشکیل دادند. [1]با فروپاشی دولت زندیه و پایان یافتن حضور تأثیرگذار لرها در تاریخ ایران، کینه‌جویی پادشان قاجار – به‌ویژه بانیان آن- علیه لرها به برنامه‌ای هدفمند و سیاستی بلند مدت انجامید که نمونه عینی آن در تجزیه نیروهای ایلی این قوم قابل مشاهده است. محدود ساختن قدرت والیان یا نیرومندترین سلسله شاهک‌های محلی لر به پشتکوه و سپردن پیشکوه به شاهزادگان قجری از مهم‌ترین تلاش‌ها برای تثبیت و استقرار قدرت قاجار در لرستان است. سیاست جذب، تفرقه‌اندازی، تضعیف و سرکوب سران لرستان چشم‌گیرترین رویکرد و شیوه عمل حاکمان روزگار قاجار بود. سیاست ناتوان‌سازی و مهار قدرت آنان به هر شیوه ممکن، اگرچه به یک سده فرمانروایی دربار قاجار در این منطقه انجامید، ولی همواره با ناخشنودی و درگیری‌های خونین همراه بوده است. عبارت «الوار اشرار» که پرکاربردترین مفهوم در متون این دوره است و لقب «دارالغرور» به سرزمین لرستان و خرم‌آّباد، همگی گویای فرمانروایی پر دردسر این منطقه است.[2]

مردم سرزمین لرستان همواره در جنگ‌آوری، مرزداری و میهن‌پرستی شهره بوده‌اند. گفتنی است که تاریخ مرزداری و میهن‌پرستی ایلات لک و لر در بنیان‌های فرهنگی آن ریشه دارد. به طوری که ادبیات عامیانه و موسیقی این منطقه آکنده از روح حماسه، جنگاوری و سلحشوری است. گفته‌اند رضاشاه وقتی شنید شاهنامه خوانی لک‌ها و لرها در تهییج آنان در جنگ با ارتش مؤثر است، دستور داد تمام نسخه‌های شاهنامه را جمع‌آوری کنند.[3]

از نظر فرهنگی، فرهنگ رایج در این منطقه همواره ترکیبی از سنت‌های ملی و ارزش‌های مذهبی اسلام شیعی بوده است. مهمان‌نوازی، غیرت و روحیه حماسی به همراه تأسی فراوان به شخصیت‌های دینی – حماسی، همچون مولاعلی (ع)، امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) از برجستگی‌های فرهنگی این منطقه محسوب می‌شود.[4]

در لرستان، مردانی به لباس روحانیت درآمدند که علاوه بر پاسخگویی به مسائل شرعی و دینی، در مسائل فرهنگی و سیاسی نیز پیشگام بودند. بزرگانی چون آیت‌الله حاج میرزا صالح لرستانی و شیخ عبدالرحمن پسر او، از جمله آنان هستند. آیت‌الله عبدالرحمان لرستانی در جریان انقلاب مشروطه نقش مهمی به عهده داشت. از لحاظ اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی وی تحت تأثیر اساتید خود به خصوص آیت‌الله العظمی شیخ محمد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی[5] و با حکومت محمدعلی شاه مخالف بود. کسی چون مرحوم ملا رشید ضیایی دزفولی که اصلاً اهل لرستان نبود و گویا در دزفول از مردم رنجیده بود و به خرم‌آباد آمده بود، نمونه دیگری از روحانیون پرنفوذ دوره مشروطیت در لرستان است که با شیخ فضل‌الله نوری[6] هم اندیشه بوده است. حضور سیاسی، اجتماعی و معنوی او در میان مردم زبانزد همه است. آیت‌الله سیدحسین بروجردی، آیت‌الله روح‌الله کمالوند[7] و... از دیگر روحانیون به نام و تاریخ‌ساز لرستان هستند که همگی از میان مردم برخاسته‌اند، این بزرگان علاوه بر اینکه همواره مردم احترام مردم بودند نقش به سزایی در تحولات اجتماعی و سیاسی کشور ایفا کردند.

 

برآمدن رضاخان و سیاست اسکان عشایر

در سال 1299ش مقارن با سال 1920-1921م، ایران هنوز از تبعات اقتصادی و انسانی اشغال و قحطی بزرگ در فرآیند گسترش جنگ جهانی اول به خاورمیانه، فارغ نشده بود و اوضاع کشور در این برهه، سخت بحرانی بود. وثوق‌الدوله بعد از امضای قرارداد 1919 /17 مرداد 1298، (که ایران را تحت‌الحمایه بریتانیا قرار می‌داد) کنار رفت و فتح‌الله اکبر سپهدار رشتی که به بی‌کفایتی شهرت داشت بر جای وی آمد. ادموند آیرونساید، فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران، سیدضیاءالدین طباطبائی روزنامه‌نگار یزدی و طرفدار سرسخت قرارداد 1919، طرح براندازی دولت سپهدار و دردست گرفتن زمام او را ریختند و در جست‌وجوی یک افسر ارشد که دارای نیروی نظامی و هیمنت فردی باشد به رضاخان میرپنج برخوردند. آیرونساید می‌گوید: با رضاخان گفت‌وگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاق‌های ایرانی گماردم. او قویترین فردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفتم که به تدریج از تحت کنترل من خارج می‌شود و باید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را پس از خروج ستون از منجیل، فراهم کند...[8] آیرونساید در پایان مأموریت خود در ایران، در تحلیل نهایی در مورد شرایط پیش آمده برای کشورش در ایران می‌گوید: یک چیز برایم مسلم بود: تلاش صد ساله ما برای اعمال نفوذ در ایران از طریق زور به پایان رسیده بود.[9] نقش انگلیس در کودتای 1299 و روی کار آمدن رضاخان چنان واضح است که حتی خود رضاخان نیز بعد از به‌قدرت ‌رسیدن، روی ‌کارآمدن خود را به انگلیسی‌ها نسبت می‌دهد و به چند تن از سیاستمداران مهم از جمله سیدحسن تقی‌زاده، محمد مصدق، یحیی دولت‌آبادی و دیگران آشکارا می‌گوید: «انگلیس مرا به قدرت رسانید.»[10]

بنابر این رضاخان خود را مدیون انگلیس می‌دانست و باید سیاست‌های او را در کشور اجرا می‌کرد. در این زمان، یکی از اولویت‌های اساسی انگلیسی‌ها، پرداختن به مسئله عشایر بود که حدود یک‌ چهارم تا یک سوم جمعیت ایران را تشکیل می‌داد. برخی عشایر مانند عشایر بختیاری و قشقایی در جنوب، هر یک با عشایر کوچک‌تر خود اتحادیه‌هایی تشکیل داده بودند. این کار نه تنها قدرت فوق‌العاده‌ای به آنها داده بود، بلکه ساختار سیاسی نسبتاً سازمان یافته‌ای هم به آنها بخشیده بود. در لرستان، بلوچستان، خوزستان، آذربایجان، کردستان و سایر مناطق نیز وضع کم و بیش بر همین منوال بود.[11] انگلیسی‌ها در دو سال اول جنگ جهانی در ایران از مقاومت‌های عشایر ایرانی در جنوب آسیب‌ها و ضربات مؤثری دیدند و حتی خطوط لوله نفت و راه‌های تجاری به شدت تهدید شد.[12] بنابراین، برای انگلیسی‌ها ضرورت تاریخی پیش آمده بود تا اگر می‌خواهند منافع خود را در ایران همچنان حفظ کنند، از سیاست حمایت از قدرت‌های محلی دست برداشته و از تشکیل دولت قوی مرکزی در ایران پشتیبانی کنند. از طرف دیگر، آنها در طول جنگ جهانی اول، به ویژه دو سال اول آن، لطمات و صدمات سنگینی از رویه تمرکزگریزی ایلات و عشایر متحمل شده و تجارت خود در منطقه نفوذ جنوب را همواره با مخاطرات ناشی از ناامنی مشاهده کرده بودند. روی آوردن به تمرکزگرایی به تأمین امنیت و توسعه تجارت آن کشور نیز کمک می‌کرد. در عین حال نظم و امنیت، مورد استقبال و مطلوب مردم نیز بود. مردم دنبال حاکمی می‌گشتند که بتواند نظم و امنیت را برقرار کند. نظم جدید در ایران با ایدئولوژی نیز آمیخته و همراه بود که از طرف اردشیر جی در فرصتی که داشته به رضاخان آموخته شده بود.[13]

بنابراین اجرای سیاست تمرکز قدرت و پایان‌بخشی به حکومت خان‌های محلی در رأس همه برنامه‌های رضاخان قرار گرفت. لرستان نیز یکی از حلقه‌هایی بود که در دستور کار این برنامه قرار داشت و خواه نا خواه می‌بایست به اقتدار سران آن پایان داده می‌شد. افزون بر این، آن‌چه که اهمیت مسئله لرستان را دو چندان کرده بود و مرکز نشینان، اولویتی ویژه برای آن قائل شده بودند، رابطه جغرافیای این سرزمین با خوزستان بود. اهیمت سیاسی و اقتصادی جلگه خوزستان برای دولت مرکزی همواره سبب توجه دولتمردان به امنیت لرستان بوده است. در دهه یاد شده وجود حاکم نیرومندی چون شیخ خزعل(که خود وابسته به انگلیس بود) در خوزستان و به ویژه واکنش او در برابر سیاست تمرکز قدرت در غرب و جنوب غرب کشور، که در قالب پیمانی رسمی با والی پشتکوه و تحریک خوانین و سران لر نمود یافت، دولت مرکزی را بر آن داشت تا با استقرار نیروهای خود در لرستان، امنیت راه ارتباطی مرکز با خوزستان را برقرار سازد. از این‌رو می‌توان گفت اردوکشی به لرستان دو هدف عمده برای رضاشاه را تأمین می‌کرد:

الف: پایان‌بخشی به اقتدار سران لر؛ ب: دسترسی به خوزستان.

آنچه در طی بیست سال به نام «عملیات لرستان» در زمینه‌های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اجرا شد، به منظور دست‌یابی به این مقصود بود.[14]

به همین جهت رضاخان در سال 1301ش احمدآقاخان امیر احمدی را با اعطای درجه امیر لشکری عازم لرستان کرد. این لشکر در بروجرد مستقر شده و به رغم حملات پراکنده ایلات به آن‌ها، به طرق مختلف کوشیدند تا اطلاعات لازم درباره تجهیزات، نیروها و مواضع دفاعی ایلات را کسب کنند. پس از تهیه تدارکات لازم در آذر 1302 این لشکر به سوی خرم‌آباد حرکت کرد و با درهم شکستن مقاومت سنگین ایلات در تنگه زاهدشیر در آذرماه 1302 وارد خرم‌آباد شده و به خلع سلاح عشایر پرداختند.[15]

سهمگین‌ترین رویارویی قوای دولتی با ایلات لر، از آن ایل بیرانوند بود. اما به هر وسیله‌ای بود امیر احمدی توانست تا دی ماه 1302 قوای بیرانوند را شکست دهد و رؤسای آن‌ها را به اتهام تهیه سلاح برای برپایی قیام در لرستان دستگیر کند. امیر احمدی که به «امیر قصاب لرستان»[16] شهرت یافت، بیان می‌کند: «از سحرگاه پانزدهم دی‌ تا نیمه شب شانزدهم دی جنگ سختی ادامه داشت و بیرانوندها مقابله سهمگینی نمودند ولی پس از 36 ساعت زد و خورد خونین بین بین اردوی ما و بیرانوندها، بالاخره ما فاتح شدیم و در حدود صد و پنجاه نفر از بیرانوندهای مسلح کشته و زخمی شدند و هشتصد نفر نیز دستگیر گردیدند.»[17]

اسیران به صورت برده زندانی شدند و سران و رؤسای ایلات یکی پس از دیگری به جوخه‌های اعدام سپرده شدند. آن‌ها با یک رفتار غیر انسانی، فرزندان رؤسای ایل را هنگام به دار آویختن پدرانشان، برای تماشا به پای دار بردند تا ناظر مرگ پدران خود باشند. انتخاب دار زدن به جای تیرباران برای تحقیر رؤسای دستگیر شده بود. پس از کشتن رؤسا، اموال آنان را مصادره کردند و خانواده‌هایشان اسیر و آواره و تبعید شدند.[18]

به گزارش چارلز موری، وزیرمختار انگلیس در ایران به تاریخ 3 سپتامبر 1924م/ شهریور 1303ش رضاخان در مراحل مختلف اجرای سیاست عشایری انگلیس مبنی بر تمرکزگرایی همواره تحت کنترل انگلیسی‌ها بوده و همواره در برابر خواست‌های آنها سر تسلیم فرود می‌آورد.[19]

سر چارلز موری نیز در ضمن گزارشی به تاریخ نوامبر 1924م/ آبان 1303 در مورد قدرت نمایی رضاخان در جنوب می‌نویسد: روشن است که حتی اگر رئیس‌الوزرا خواهان و قادر به انجام اقدامی برای این مملکت باشد، البته به شیوه نظامی، باز هم چیزی جز یک عروسک خیمه‌شب‌‌بازی نیست که به خواست انگلیسی‌ها حرکت می‌کند و جزئی از نقشه بریتانیا در جنوب است؛ وی لزوماً پیروز این جنگ خواهد بود، چرا که همواره شایسته اجرای برنامه‌های ایشان بوده است.[20]

در زمان امارت سرلشکر حسین خزاعی در لرستان، سیزده نفر دیگر از سران عشایر بیرانوند و بزرگان لرستان به جوخه اعدام سپرده شدند. یکی از حربه‌هایی که توسط رژیم برای سرکوب عشایر به کار رفته بود، سوء استفاده از عقاید مذهبی مردم بود، چنانچه سرلشکر خزاعی با مهر امضای پشت قرآن قسم یاد کرد که هرگز قصد دستگیری و آسیب رساندن به رؤسای عشایر لرستان را نداشته است، او با استفاده از ترفندهایی چون غافلگیری، تأمین نامه، امضاء کردن قرآن کریم کلیه سران اصلی لرستان را به دام انداخت و طی یک محاکمه صوری در دادگاه نظامی کلیه اشخاص را با زدن اتهام خیانت به کشور و ارتش به اعدام محکوم کرد. حکم اعدام سپیده دم روز 28 شهریور 1304 در شهر بروجرد اجرا شد و اجساد گروه سیزده نفری به مدت چند شبانه روز برای تماشای اهالی همچنان آویخته بردار باقی ماند.[21] آن سیزده نفر عبارت بودند از:

میرزا رحیم‌خان معین‌السلطنه چاغروند حاکم خرم‌آباد، شیرمحمدخان ایلخانی سگوند مشاور امیر احمدی و خزاعی، غلامعلی‌خان امیرهمایون سرکرده ایل بیرانوند، ولی‌الله‌خان فرزند پاپی علی حسن‌خان رئیس طایفه سپهوند، لطیف‌خان پسر شیخ علی‌خان سرکرده بیرانوند، محمدعلی‌خان برادر علی‌مرادخان امیر اعظم، شیرمحمدخان برادرزاده علی‌مرادخان از خوانین ایل بیرانوند، صید مهدی خان برادر حسین‌خان از خوانین بیرانوند، صید پسر محمدرحیم‌خان (صیدعبدالحسین) از خوانین بیرانوند که یکی از خوشنویسان و مردان بالنسبه باسواد و فهمیده لرستان بود، کدخدا عله سبزعلی و پسرش، کدخدا ابدال برادر کدخدا عله سبزعلی و پسرش.[22]

از سال 1306 تا 1312ش دامنه ناآرامی‌ها در مناطق پشت‌کوه، کبیرکوه و بالاگریوه متمرکز شد. سیاست اصلی همان سیاست نیرنگ بود. با این حال در مواقع لزوم نیز از خشونت استفاده می‌کردند که با آوردن امیر احمدی به اجرا گذاشته می‌شد. قیام‌های پراکنده خوانین بیرانوند که در صدر آن‌ها یدالله خان، علی‌رضاخان، نصرالله خان، نعمت‌الله خان و دوست‌علی خان قرار داشتند در هرو و پشتکوه هم‌چنان ادامه داشت تا اینکه در فروردین 1312 نیروهای نظامی، آن‌ها را مجبور به تسلیم کردند و به تهران تبعید نمودند.[23]

 اعدام سران لرستان، یکی از اهداف راهبردی حاکمیت مرکزی پس از وقوع کودتای 1299ش برای ایجاد بستر لازم در خصوص از میان برداشتن هر عنصر مخل در بستر اجرای برنامه‌های حکومت در منطقه لرستان بود. با کشتار دسته‌جمعی طوایف و زندانی کردن برخی از سران آن‌ها و تبعید خوانین لر به نقاط دور دست، نبردهای خونین منطقه لرستان به پایان رسید. شکست قطعی که از نظر نظامی بر ایلات وارد آمد، در واقع به نوعی فروپاشی نظامی ایلی محسوب می‌شد. قوای نظامی رضاشاه پس از سرکوب عشایر لرستان، اقدام به اجرای برنامه‌های همسو با اهداف حکومت در منطقه سنتی کوچ‌نشین کردند. اسکان اجباری عشایر لر، ترویج زندگی شهر نشینی در میان آن‌ها، آموزش به شیوه نوین در میان فرزندان عشایر مطابق با اهداف حکومت و خلع سلاح کردن طوایف عشایر لرستان، مهم‌ترین اقدامات دولت رضاشاه بود.[24] این اقدامات بحران‌های بزرگی را در ساختار اقتصادی و فرهنگی جامعه لرستان و به تبع آن در کل کشور به جا نهاد.

سیاست اسکان اجباری عشایر رضاشاه همواره مورد انتقاد امام خمینی بود، ایشان همیشه به مناسبت‌های مختلف ضمن انتقاد، زوایایی از این سیاست را روشن می‌کردند.

‌ معظم‌له در تاریخ 19 فروردین 1358 در سخنرانی خود در میان جمعی از عشایر «چهارلنگ» بختیاری، سرکوب عشایر را از خیانت‌های رضاشاه دانستند و فرمودند: «یکی از خیانت‌های رضا شاه به ملت ما این بود که مأمور شده بود عشایر‌‌ ‌‌ما را سرکوب کند. من در یک کتابی راجع به این مطلب نوشتم لکن‌‌ ‌‌نگذاشتند آن جمله باشد.‌[25] این عشایر ما در اطراف ایران پشتوانه‌های‌‌‌ ‌استقلال ایران بودند؛ و خارجی‌ها از باب اینکه این قدرت را‌‌ ‌‌نمی‌توانستند تحمل کنند، مأمور کردند رضا خان را ـ پدر این‌‌ ‌‌محمدرضا را ـ برای سرکوب کردن این عشایر. و او خدمت خودش‌‌ ‌‌ را با خیانت‌های به ملت ما به انجام رساند.»[26]

‌ بعدازظهر 13 تیر 1358 در جمع گروهی از عشایر بویراحمد به اسلام‌خواهی عشایر اشاره داشتند و فرمودند: «آنها ادراک این را کرده بودند که این عشایر هستند که اگر یک وقت‌‌ ‌‌مثلاً قیام کنند، نمی‌گذارند این‌ها به منافعی که دارند برسند. عشایر را‌‌ ‌‌هم می‌خواستند از آن محالی که دارند این‌ها را کوچ بدهند به یک محل‌‌ ‌‌دیگر. از محلی که محل قدرتشان بود این‌ها را دور کنند. و کوچ هم‌‌ ‌‌دادند. زیادی از عشایر را از محل خودشان کوچ دادند به یک محل‌های‌‌ ‌‌دیگر. و معلوم است که وقتی عشایر از آن محل‌هایی که آشنا بودند به‌‌ ‌‌وضعیت کوهستان‌های محل، دور بشوند و بروند به یک جای غربتی،‌‌ ‌‌این‌ها قدرتشان را از دست می‌دهند. نقشه هم همین بود که عشایر که‌‌ ‌‌می‌توانند یک وقت قیام کنند برخلاف مصالح آنها، این‌ها را خلع سلاح‌‌ ‌‌بکنند. علاوه بر این، از محل‌های خودشان دورشان کنند، و کوچشان‌‌ ‌‌بدهند به یک محالّ دیگر.»[27]

معظم‌له در سخنرانی دیگری در تاریخ 26 اردیبهشت 1358 در جمع مردم و عشایر خرم آباد لرستان‌، سیاست سرکوب عشایر را در راستای از بین بردن وحدت ملی و وحدت اسلامی دانستند و فرمودند: «از خیانت‌هایی که رژیم سلطنتی پهلوی به اسلام و به ایران کرد، تخته‌‌ ‌‌قاپو کردن[28]‌‌ عشایر بود... این پشتیبان اسلام را او خواست بگیرد.‌‌ ‌‌عشایر و ایلات ما را خواست به شکست برساند تا وحدت ملی ما از‌‌ ‌‌دست برود، تا وحدت اسلامی ما از دست برود. در طول سلطنت‌‌ ‌ ‌جائرانه این پدر و پسر تنها شما بختیاری‌ها نیستید که گرفتار ظلم و ستم‌‌ ‌‌بودید و گرفتار کمبودها؛ تمام عشایر ایران، تمام اقشار ایران این‌‌ ‌‌ گرفتاری را داشتند و با زحمت و رنج دست به گریبان بودند.»[29]

معظم‌له در سخنرانی دیگری در صبح 21 فروردین 1361 بار دیگر اسلام‌دوستی عشایر را مطرح کردند و فرمودند: «یکی از چیزهایی که آنها احتمال می‌دادند که یک وقتی این عشایری‌‌ ‌‌که به دیانت اسلام اعتقاد دارند و می‌خواهند که اسلام تحقق داشته‌‌ ‌‌باشد، احتمال می‌دادند که این‌ها برخلاف آنها قیام بکنند. رضاخان‌‌ ‌‌عشایر را به کلی می‌خواست از بین ببرد ـ و بسیار هم موفق شد در از‌‌ ‌‌بین بردن ـ و یا افرادی از آنها را تربیت کنند که عشایر را، آنها به طریقی‌‌ ‌‌که آنها می‌خواهند منحرف کنند. بسیاری از این‌ها در خارج بودند و‌‌ ‌‌[‌‌یا‌‌]‌‌ در ایران بودند و انحراف داشتند و آنها مأمور این بودند که عشایر‌‌ ‌‌را منحرف کنند و تضعیف کنند روحیۀ آنها را.»[30]

 

روحانیت لرستان در زمان رضاشاه

از روحانیون به نام لرستان در این دوره می‌توان از آیت‌الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی نام برد. معظم‌له در اواخر سال 1328ق(1289ش)، به دنبال دریافت نامه‌ای از پدرش که حاکی از تقاضا و تأکید فراوان وی مبنی بر حرکت به بروجرد بود، پس از نُه سال توقف در نجف به‌طور موقت برای دیدار پدر و سایر بستگان، عراق را به سوی بروجرد ترک گفت. وی قصد اقامت کوتاه و بازگشت مجدد به نجف را داشت، ولی رحلت پدر در سال 1329ق (1290ش) این اقامت موقت را طولانی گردانید و ایشان 36 سال در بروجرد مقیم شد.[31] منزل آیت‌الله بروجردی در طول اقامت ایشان در بروجرد همیشه پایگاه علمی و معنوی ارباب فضیلت و معنویت و پایگاه مردم رنج کشیده و محروم بوده است. مجلس روضه ایشان در مناسبت‌های مختلف خصوصاً در دهه اول محرم و دهه آخر صفر از مجالس با شکوه شهر بوده است. حتی سال‌های سیاه تعطیل عزاداری‌ها در دوره رضا خان، هر چند با محدودیت ادامه داشته است، همه هئیت‌های عزاداری مقید بودند که به منظور تسلیت و تعزیت به ایشان، در آن شرکت کنند.[32] معظم‌له در این دوره، کتاب‌های متعددی نگاشت و به خصوص حاشیه او بر عروه‌الوثقی، شهرتی در حد مرجعیت برای او در میان مراجع و علمای برجسته معاصر ایشان رقم زد. در طول همین سال‌ها نیز سفرهای چندی به مکه، مشهد و قم انجام داد که در این سفرها و در دیدار با علما و روحانیون مختلف مقام و موقعیت علمی او، بر همگان آشکار گردید.[33]

علاوه بر این همانطور که اشاره شد در زمان مشروطه، علما در خرم‌آباد از نظر سیاسی به دو دسته مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب تقسیم شدند. آیت‌الله شیخ عبدالرحمن لرستانی در جناح مشروطه‌خواه و آیت‌الله ملارشید ضیای دزفولی در جناح مشروعه‌طلب بودند. در کنار این دو روحانی سیاسی نجف رفته و تحصیل کرده، علمای دیگری نیز حضور داشتند که در کنار مسائل سیاسی و اجتماعی، توجه و تمرکز خود را به امور مذهبی و فرهنگی معطوف کرده بودند. حجت‌الاسلام سیدمحسن سیف‌السادات، حجت‌الاسلام سیدتقی رضوی طاهری، آیت‌الله حاج سیدجواد شوشتری، آیت‌الله حاج سید ابوتراب جزایری، آیت‌الله حاج شیخ فرج‌الله کاظمی از جمله این علما هستند که از دوران مشروطه تا پایان دوران بیست ساله در لرستان حضور داشتند و مرجع مردم در امور مذهبی بودند و به ترویج دین در جامعه همت گماشتند، چنانچه نسل دوم روحانیون لرستان شاگردان این دوره هستند.[34]

آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی در مورد وضعیت روحانیون خرم‌آبادی در دوران رضاشاه می‌گوید: «در زمان رضاخان، در خرم‌آباد فقط چند نفر بودند که به واسطه اجازه اجتهادی که از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی و برخی دیگر از مراجع وقت داشتند، مجاز بودند که ملبس به لباس روحانیت باشند والا در زمان پهلوی همه‌جا از ملبس بودن روحانیون جلوگیری می‌کردند. البته اوایل به محدثین و مجتهدین اجازه پوشیدن لباس داده بودند؛ ولی بعد، محدثین را هم حذف کردند و فقط منحصر شد به مجتهدین. عموی من نقل می‌کرد که در همان ایام زمزمه بود که در هر شهری فقط یک نفر معمم باشد. در خرم آباد نیز تصمیم داشتند فقط مرحوم حاج آقا ابوتراب جزایری که از همه مسن‌تر بود، معمم باشد و علمای دیگر اجازه نداشته باشند لباس بپوشند؛ اما با سقوط رضاخان شرایط عوض شد و آنها به اهدافشان نرسیدند. در خرم آباد مجالسی تشکیل می‌دادند و روحانیت را مجبور به شرکت در آن مجالس می‌کردند. مثلاً به مناسب روز 17 دی جلسه‌ای بر پا می‌کنند و به سه چهار نفری که روحانی بودند، می‌گویند که باید با خانم‌هایشان آن هم به طور غیر محجبه در آن جلسه شرکت کنند. این مطلب را من از علمایی که در آن زمان حاضر بودند، نقل می‌کنم. اینکه علما برای رهایی از شر این مسأله چه تدبیری اندیشیده بودند، نمی‌دانم؛ اما همین‌قدر می‌دانم که هیچ کس این دعوت را اجابت نکرد. در مورد ابوی[آیت‌الله سید حیدر طاهری] می‌دانم که ایشان به سوی الوار و عشایر منطقه می‌رود و این سفر هم یک سفر با برکتی می‌شود؛ چرا که ایشان پس از آن سفر هم هر سال یا هر دو سال یک بار به میان همان عشایر و مردم می‌رفت و به تبلیغ و رفع مشکلات شرعی آنها می‌پرداخت و این سفرها حتی تا سال‌های آخر عمرشان نیز ادامه داشت.»[35]

 

اوضاع لرستان بعد از شهریور 1320

کارکرد پهلوی اول در لرستان چون: اردوکشی‌های خونین سال‌های 1303 تا 1312ش، تبعید گسترده ایلات به نواحی شرقی و مرکزی، اعدام سران و خوانین پر نفوذ لر، محکومیت مخالفان به زندان‌های دراز مدت، تقسیم اراضی و تثبیت مالکیت آن‌ها در دست هواداران و وابستگان دولت، پیدایش طبقه نوین دولتی و اجرای برنامه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی وضعیتی پدید آورده بود که این منطقه را آماده بحران می‌ساخت.

29 اردیبهشت 1321، محمد شاه‌بختی فرمانده سپاه غرب، در تلگرافی که به وزارت جنگ ارسال کرد اوضاع تأسف‌بار لرستان را تشریح کرد. محتوای این گزارش خطوطی را روشن می‌سازد که به طور کلی عمده‌ترین دستمایه رویدادهای سال 1320 – 1330 را تشکیل می‌دهند. برجسته‌ترین خطوط یاد شده عبارتند از:

«1- به واسطه قطع بارندگی و آفت سن محصولات گندم، جو [و] تریاک از بین رفته، حتی اهالی بخش‌ها از حیث آذوقه خوراکی در مضیقه، مستأصل[هستند و] برای آتیه نیز هیچ‌گونه بذری ندارند.

2- عده زیادی از الوار تبعید شده که پس از قضیه شهریور از نقاط مختلفه کشور رانده شده، به این حالت تأثرآور وارد لرستان شده‌اند. به واسطه نداشتن محل سکونت و اراضی و ملک برای زراعت مستأصل و تهی‌دست، همه‌روزه مزاحم رؤسای ادارات شده، جداً مطالبه املاک خود می‌نمایند.

3- اختلافات ارضی شدید میان مالکین فعلی و پیشین.»[36]

گزارش‌های بعدی نیز زوایای دیگری از اوضاع لرستان را روشن می‌سازد به عنوان نمونه، جواد شجاع نماینده بومی و اشراف‌زاده صاحب نفوذ لرستان، طی گزارشی که در تابستان 1322 به دفتر مخصوص شاهنشاهی ارسال کرد، عمده‌ترین مشکلات لرستان را موارد زیر نام برده است:


    کمبود و فروش ده برابر سهمیه قند و شکر و قماش در منطقه؛
    پارتی‌بازی کارمندان دولتی در امور مختلف به واسطه آشنایی با اهالی؛
    نبودن تجهیزات کافی و توان و بودجه لازم در شهربانی خرم‌آباد به سبب وابستگی آن به شهربانی بروجرد.
    مشکلات اداره فرهنگ به واسطه کمی بودجه، معلم و جا؛
    سن‌خوردگی محصولات و قحطی در منطقه؛
    بد رفتاری مأموران لشکری و کشوری نسبت به اهالی.[37]

با گذشت زمان و تأثیر پیامدهای ویرانگر جنگ، نارسایی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لرستان ابعاد تازه‌ای پیدا کرد که بر پایه گزارش اسفند 1325، کشاورز صدر نماینده لرستان در مجلس پانزدهم، عمده‌ترین موارد آن در زمینه بهداشت، فرهنگ و آموزش و پرورش، راه، کشاورزی، برق‌رسانی و دیگر امور رفاهی شهرها، ایجاد شعبه بانک کشاورزی و اعطای تسهیلات مالی به کشاورزان، عدم وجود مأموران صالح در دارایی و.... می‌توان خلاصه کرد.[38]

آن‌چه از گزارش‌های ارائه شده به دست می‌آید، فضای پس از شهریور 1320 لرستان را اختلافات ارضی، مطالبات تبعید شدگان، قحطی، اختلافات قومی و قبلیه‌ای، ناامنی، وضعیت نابسامان بهداشت، مسائل شهری و رفاهی، اوضاع پریشان کشاورزی از یک سو[39] و از سوی دیگر تلاش برای رفع این مشکلات در قالب تشکیل احزاب و مشارکت فعال در انتخابات پر کرده بود. پس می‌توان گفت وجود چنین فضایی به همراه بی‌سوادی و نداشتن تجربه کافی سیاستمداران بومی، مانع از آن شد که جریان‌های سیاسی لرستان علی‌رغم بستر تاریخی و محیط مناسبی که داشتند، نمود ملی چشم‌گیری پیدا کنند و یا به گامی اساسی در جهت پیشرفت استان و هم سطح ساختن آن با معیارهای سیاسی، اقتصادی ملی تبدیل شوند، جز اینکه برای نخستین بار حزب‌سازی و گروه‌گرایی در این منطقه تجربه شد. اگرچه این تجربه نیز به سبب هم‌سویی و اشتراک با برخی ویژگی‌های منفی نظام قبیله‌ای، تنها به دامن زدن درگیری‌های دیرین و حفظ منافع ایلی و طایفه‌ای محدود شد، ولی راهی بود که نیروهای سیاسی، مذهبی لرستان هم‌چون دیگر بخش‌های ایران ناگزیر به طی آن بودند.

 

شکل‌گیری احزاب سیاسی در لرستان

با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی در شهریور 1320 و فرو ریختن پایه‌های استبداد، نارضایتی‌های سرکوب شده 16 ساله بیرون ریخت. افسران ارتش از پایتخت گریختند و سربازان به روستاهای خود فرار کردند، رؤسای ایلات و عشایر هم که در طول دوره رضاشاه تحت نظارت به سر می‌بردند و بسیاری از آنها به بهبود اوضاع امیدی نداشتند، از حوزه نظارت پلیس در تهران گریختند و به سوی ‌دار و دسته‌های طایفه‌ای خود روانه شدند. زندانیان سیاسی آزاد شدند، سیاستمداران کهنه‌کار هم که در بازنشستگی‌های اجباری زخم‌هایشان را درمان می‌کردند، با شتاب به صحنه عمومی بازگشتند. اجتماعات مذهبی و سایر گردهمایی‌ها حال می‌توانست علنی برگزار شود، رهبران مذهبی از کتابخانه‌های حوزه‌ها خارج شدند و وعظ و خطابه را از سر گرفتند. روزنامه و کتاب می‌توانست فارغ از سانسور سیاسی منتشر شود و مردم می‌توانستند آزادانه در خانه‌های خود سخن بگویند، بدون ترس از این‌که منسوبین یا خدمتکاران آنها را لو دهند، زنان می‌توانستند چادر بر سر کرده و به راحتی در خیابان‌ها آمد و شد کنند. انتخابات دوره چهاردهم که نخستین انتخابات پس از دوران دیکتاتوری بود،[40] به میدانی برای ابراز وجود بسیاری تبدیل گردید در سایه چنین اشتیاقی احزاب و گروه‌های سیاسی نیز شکل گرفتند.

با این حال پس از شهریور 1320 همان احزابی که در لرستان تشکیل شد، هیچ کدام استقلال نداشتند، بلکه همه شعبه‌ای از احزاب موسمی تهران بودند.[41] مهم‌ترین احزب و گروه‌های سیاسی به قرار زیر است:

حزب پیکار: این حزب در تهران توسط کسانی چون حسین علاء، خسرو اقبال، جهانگیر تفضلی و دیگران شکل گرفته بود. این حزب به سال 1322 در خرم‌آباد فعالیت داشت. «حزب پیکار لرستان» به رهبری محمدعلی گلشنی در نهم شهریور 1322 خواستار ابقای سرهنگ مظفری در پست فرمانداری شهر خرم‌آباد بود.

حزب میهن‌پرستان: توسط علی جلالی، شجاع‌الدین شفا، مجید یکتایی و محمدعلی مسعودی تشکیل شد و بعدها کسانی چون کریم سنجابی به آن پیوست. حزب میهن‌پرستان فعالیت گسترده‌ای در خرم‌آباد کرد و در انتخابات دوره چهاردهم نقش پررنگی ایفا نمود. آسیدعلی جزایری، عبدالحسین خرمی، فتح‌الله پورسرتیپ، ایرج رستمی و نصرالله قلابی بنیانگذاران آن در خرم‌آباد بودند و آسیدعلی جزایری نیز ریاست آن را بر عهده داشت. از این‌رو می‌توان گفت این حزب گذشته از گرایشی که در مرکز داشت، در خرم‌آباد رنگ و بویی مذهبی به خود گرفت.

برپایه مدارک موجود در سال 1323 «شورای متحده کارگران و زحمتکشان ایران» فعالیت خود را در مناطق شرقی لرستان آغاز نمود. این در حالی است که وجود «اتحادیه کارگران راه آهن دورود» در بهمن 1322 به تأیید رسیده است. ولی از رابطه آن با شورای متحده اطلاعاتی در دست نیست. «شورای متحده ولایتی اتحادیه‌های کارگران و زحمتکشان بروجرد و لرستان» در بروجرد تشکیل شد. هیأت عامله شورا آقایان: علی احمد مقدسی، محمد برومند، شکرالله شجاعی، فرهاد فلاحتی و عبدالحسین خطیبی بودند. به ادعای این افراد در پایان سال 1323 پانصد نفر عضو داشتند. این شورا در پاییز 1323 به نام «هیأت موقت اتحادیه کارگران و بزرگان بروجرد لرستان» فعالیت خود را آغاز کرد.

گروه عبدالله خیرخواه: این گروه در سال 1324 توسط گروهی از کارمندان بومی لرستان که از پریشانی ناشی از قحطی و دزدی مأموران به تنگ آمده بودند، تشکل شد. موسی کاظمی، محمدرضا ولی‌زاده معجزی، یدالله جوادی، عباس افتخاری و دیگران از اعضای این گروه بودند.

حزب مردم: این حزب به وسیله محمدصادق طباطبایی در تهران تشکیل شد و از احزاب کم اهمیت و درجه دو بود. شعبه این حزب در تابستان 1324 توسط محمد علی رسولی در خرم‌آباد تشکیل شد.

حزب اراده ملی: توسط سیدضیاءالدین طباطبایی تأسیس شد و به گزارش شهربانی کل کشور در مهرماه 1324 شعبه‌ای از آن به مسئولیت روح‌الله والی‌زاده در خرم‌آباد تشکیل شد.

حزب عدالت: توسط کسانی چون علی دشتی و دوستانش در برابر حزب توده و نفوذ کمونیسم پدید آمد. از سال 1322 فعالیت خود را در خرم‌آباد آغاز کرد. در مُهر آن عبارت: «حزب عدالت – کمیته لرستان 1322» درج شده بود. این کمیته دارای شورایی به نام «شورای حزب عدالت لرستان بود» که ریاست آن را حسین غلامرضایی بر عهده داشت.

حزب دموکرات ایران: حزب دولتی قوام بود که در آستانه انتخابات دوره پانزدهم تشکیل شد و دهم تیرماه 1325 شعبه‌ای از آن در لرستان ایجاد شد. از اعضای آن می‌توان به نصرت‌الله والی‌زاده، تقی مرتضوی و حسین غلامرضایی اشاره کرد.

اتحادیه ترقی‌خواهان لرستان: همزمان با حزب دموکرات در خرم‌آباد اعلام موجودیت کرد و در 12 تیر 1325 برنامه‌های خود را منتشر ساخت. [42]

 

ساماندهی روحانیت لرستان بعد از رضاخان

شرایط سیاسی پهلوی اول نه تنها آزادی عمل روحانیت را گرفت و فعالیت ‌آنان را سرکوب ساخت بلکه با اجرای برنامه‌های سیاسی – فرهنگی دین‌ستیزانه توسط دربار و عوامل آن، حضور نهادها و تشکل‌های دینی نیز کم‌رنگ شد. با این حال در فضای پس از شهریور 1320 ضمن اجرا شدن فعالیت‌های ممنوعه مذهبی، مبارزه پردامنه‌ای برای زدودن برنامه‌های دین سیتزانه دوره بیست ساله آغاز گردید. ساماندهی روحانیت در این دوران بیشتر از هر چیز مرهون مجاهدت‌های آیت‌الله بروجردی است. در این زمان (اواخر سال 1323) آیت‌الله بروجردی از بروجرد به قم آمدند و نقش به سزایی در ساماندهی روحانیت ایفا کردند. «ورود آیت‌الله بروجردی به قم سرآغاز تحولی عظیم در مرجعیت شیعه شد. تا پیش از ایشان چنین می‌پنداشتند که زعیم حوزه نجف مرجع اعلای شیعه است. ولی در دوران زعامت ایشان این تصور عملاً باطل شد.»[43] در زمان زعامت آیت‌الله بروجردی در قم، در نتیجه تلاش‌های معظم‌له، بنیاد شبکه روحانیت در گستره جغرافیای ایران به حد چشمگیری افزایش یافت. در واقع بیشترین عامل تأثیرگذار بر توسعه این شبکه، تمرکز مرجعیت در آیت‌الله بروجردی بود. نتیجه آنی این تمرکز، سیل ارسال وجوه شرعیه به مرکز بود که از یک سو باعث افزایش پرداخت شهریه به طلاب و رونق زی طلبگی گردید و از سوی دیگر باعث افزایش تأسیس مدارس دینی و مراکز مذهبی شد. پیامد هر دو مورد مذکور، افزایش روحانیون در کشور بود. از این‌رو آیت‌الله بروجردی در رویکردی جدید نه تنها اقدام به اعزام وکیل و مبلّغ به شهرهای مختلف کشور نمود بلکه به اعزام مبلغ به کشورهای دیگر از جمله آلمان و آمریکا اقدام کرد. اینک تأثیرگذاری علمی و فرهنگی حوزه علمیه قم و مرجعیت در ایران مرزهای کشورها را درنوردید و به خارج از مرزهای جغرافیایی ایران گسترده شد. این رویکرد بعدها با احداث مراکز اسلامی شیعی در کشورهای مختلف دنبال شد و حتی در تعامل با سایر نهادهای مذهبی جهانی روی آورد. حاصل سخن اینکه آیت‌الله بروجردی به کاری دست یازید که می‌توان آن‌را «کادرسازی» نامید. وی این کار را در حوزه با تربیت شاگردانی دانشور بدون واسطه به انجام رساند. ‌بدین ترتیب آیت‌الله بروجردی میراث عظیمی از خود به جای گذاشت. این میراث که در درون جامعه و در بین اقشار مختلف ریشه دواند، میراثی ماندگار و مستقل از دولت بود. توده مؤمنین مذهبی به این میراث فخر می‌فروختند. اقشار مختلف ثروتمند با جان و دل برای عظمت این میراث وجوه شرعیه خود را می‌پرداختند. این میراث به تدریج در عمق روستاها و نواحی دوردست توسعه یافت.[44] در حالی که تعداد طلاب حوزه علمیه در اواخر دوره رضاخان را سیصد تن ذکر کرده‌اند، در آمارهای ارائه شده برای سال 1326، تعداد طلاب آن حوزه را حدود دوهزار نفر، در سال 1333 حدود سه هزار و پانصد نفر و در سال‌های آخر حیات آیت‌الله بروجردی نیز هفت هزار نفر برآورد شده است.[45]

در خرم‌آباد نیز به روزگاری که عبدالرحمن لرستانی در خرم‌آباد مشروطه‌خواهان را رهبری می‌کرد، گروهی از فرزندان خانواده‌های مذهبی و سرشناس رهسپار حوزه‌های علمیه شده بودند که نسل دوم روحانیون سیاسی لرستان را تشکل داده بودند. سال‌های پایانی حکومت پهلوی اول، سرآغاز ورود آن‌ها به صحنه سیاسی بود. آیات و حجج اسلام: سیدحیدر طاهری خرم‌آبادی، سید عیسی جزایری، روح‌الله کمالوند، سیدعلی‌اکبر رحیمی از برجسته‌ترین چهره‌های این نسل هستند. نسل دوم در راستای تحکیم و دامنه‌بخشی پیوند گروه‌های مذهبی لرستان با مراکز دینی جهان تشیع قم و نجف و برپایی مجالس با شکوه ترحیم علما در خرم‌آّباد از هیچ کوششی فروگذار نکردند. که این خود باعث انسجام بیشتر حرکت‌های مذهبی در منطقه شد.

 آیت‌الله سدحسن طاهری خرم‌آّبادی در خصوص رحلت آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی [۱۳ آبان ۱۳۲۵ خورشیدی] و بازتاب آن در لرستان می‌گوید: «به خاطر می‌آورم که در خرم‌آباد و قاعدتاً در شهرهای دیگر مردم به مدت یک هفته به سینه زنی و عزاداری و برگزاری مجالس ترحیم مشغول بودند. اگرچه برنامه‌ریزی خاصی برای بهره‌برداری از این مراسم و مجالس نشده بود؛ اما ارتحال ایشان دو اثر عمیق بر جای گذاشت. شاید این مطلب را می‌دانید که رحلت مرحوم حاج سید ابوالحسن، مصادف بود با جریان پیشه‌وری در آذربایجان و حرکت‌هایی که کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها در آن خطه داشتند. به هر حال با ارتحال ایشان و نمایش همبستگی مذهبی و دینی مردم، کمونیست‌ها در آذربایجان به انزوا کشیده می‌شوند. اثر دیگری، هشداری بود به دستگاه و عواملی که می‌خواستد به تبعیت از آتاترک، اسلام را از متن زندگی مردم خارج کنند. این واقعه به آنها ثابت کرد که مساله دین و مذهب و روحانیت با فطرت و گوشت و خون مردم آمیخته است و شوخی بردار نیست.»[46]

روحانیون نسل دوم به ویژه در دورانی که ایجاد نهادهای مذهبی ممنوع شده بود، کوشیدند تا با جذب افراد مستعد، به صورت خصوصی، آن‌ها را در خانه خود تربیت نمایند. آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آّبادی در این‌باره می‌گوید: «من یادم می‌آید همان زمانی که اصلاً مدرسه نبود، ابوی در خانه، یک درسی داشتند. ظاهراً همین مقدمات بود و عده‌ای هم در این درس شرکت می‌کردند که بعضی از آنها طلبه شدند. البته این خاطره مربوط به زمان‌های خیلی قبل است؛ به خاطر می‌آورم که اطاق نسبتاً کوچک ما صبح‌ها هنگام درس پر می‌شد.»[47]

از دیگر فعالیت‌های اساسی روحانیون در راستای ساماندهی امور مذهبی بازسازی و تأسیس مدرسه علمیه بود. مجموعه مسجد جامع و مدرسه علمیه خرم‌آباد که در روزگار اتابکان لر بنا شده بود، دست‌مایه خوبی برای تشکیل کانون مورد نظر بود. از این‌رو در همان نخستین سال‌های پس از شهریور 1320 کار بازسازی آن آغاز شد. آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی در این مورد می‌گوید: «در دوران پهلوی در خرم‌آباد مدرسه‌ای مخروبه وجود داشت که اداره دارائی وقت، آن را انبار غله خود قرار داده بود؛ ایشان [آیت‌الله سید حیدر طاهری] با همکاری سایر آقایان علما در تخلیه آن مدرسه کوشیدند و آقایان علما هر روز در مدرسه اجتماع می‌نمودند و با گرفتن کمک از مردم بالاخره موفق شدند این مدرسه را بازسازی نمایند. پدرم[آیت‌الله سید حیدر طاهری] سهم زیادی در ساختن این مدرسه داشتند و هم اکنون صورت حساب پاره‌ای از مخارج و سایر امور مربوط به ساختمان مدرسه در بین اوراق و دفاتر به جای مانده از ایشان موجود است. ساختمان این مدرسه پس از ارتحال ایشان تکمیل شد و پس از گذشت چند سال توسط مرحوم آقای کمالوند مرکز حوزه علمیه گردید و به نام حوزه مدرسه کمالیه معروف گردید.»[48]

تشکیل حوزه کمالیه بزرگ‌ترین نمود عینی و ملموس از سازماندهی نیروهای سیاسی و مذهبی در خرم‌آباد است و حاصل یک دهه فعالیت نسل دوم روحانیون سیاسی لر است که به دست آیت‌الله کمالوند به ثمر رسید. چشمگیرترین دستاورد حوزه کمالیه، تکمیل نسل سوم روحانیون سیاسی لرستان بود. در این حوزه کسانی چون آیات و حجج اسلام: سیدحسن طاهری خرم‌آّبادی، شهیدان سید نورالدین و سید فخرالدین رحیمی، شیخ فرج‌الله عباسی، شیخ محمدرضا عباسی‌فرد، شیخ محمدرضا آدینه‌وند و دیگران درس خواندند که در سال‌های بعد نقش برجسته‌ای در روند نهضت، پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی داشتند.

وجود حوزه علمیه کمالیه و رونق آن از یک‌سو و حضور آیت‌الله کمالوند در خرم‌آباد از دیگر سو، گسترش تشکیلات مذهبیون را به دنبال داشت. آقای کمالوند اقدامات عام‌المنفعه از جمله ایجاد مسجد در مناطق روستایی نشین را آغاز کرد. همچنین به پیشنهاد آیت‌الله بروجردی و با همکاری آیت‌الله کمالوند، حاج‌آقا شهرستانی[49] در منطقه سلسله، واقع در شمال لرستان مستقر گردید. مناطق بالاگریوه و هرو نیز به سبب پبوندهای قوی و ایلی با دودمان کمالوند، جایی بودند که نیروهای مذهبی نفوذ فوق‌العاده‌ای داشتند. مشی سیاسی آیت‌الله کمالوند در منطقه در تثبیت تشکیلات مذهبیون نیز مؤثر بود.

سال‌های 1330 تا 1332 برای گروه‌های مذهبی نه تنها روزگار تثبیت و سازماندهی بود که یک دوره مبارزه عقیدتی نیز به شمار می‌آید. به عنوان نمونه در سی‌ام دی ماه 1330 به‌دنبال تیرگی روابط ایران و انگلیس، کنسولگری‌ها و مراکـز فرهنگی آن کشور در سـراسر کشـور تعطیل شد. [50] بر اساس اسناد موجود به دنبال این اقدام در تاریخ 1 / 11 / 1330 «مجمع سادات لرستان» از تشکل‌های مذهبی این دوران در لرستان، در تلگرافی به آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق، حمایت خود را از آن‌ها اعلام داشتند:

 «به پیروی از اوامر حضرت آیت‌الله[کاشانی]، امروز کلیه‌ اصناف تعطیل عمومی نموده، بر اثر دعوت مجمع سادات، مسجد جامع مملو از جمعیت بود. سخنرانی مهیجی ایراد، احساسات وطن‌خواهانه اهالی خارج از وصف، مردم از فرط شادی به مناسبت بسته شدن کنسولگری‌های انگلیس در پوست خود نمی‌گنجیدند. صدای زنده باد ناجیان ایران حضرت آیت‌الله کاشانی و نخست‌وزیر اجنبی‌شکن بنای عظیم مسجد را مرتعش کرد. در همان جلسه شادی و سرور مبلغ متنابهی اوراق قرضه ملی از طرف حضار خریداری شد. استدعا داریم مقرر فرمایند برای اینکه مشت آهنین دیگری بر مغز اجنبی‌پرستان فرود آید، صدای این احساسات را به وسیله رادیو تهران به گوش جهانیان برسانند.

مجمع سادات لرستان»[51]

«هیأت انصار الحسین خرم‌آباد» تشکیل مذهبی دیگری است که با نزدیک به دویست نفر عضو به رهبری آقای جواد مظلوم در دوم مرداد 1331 پشتیبانی خود را از دولت مصدق اعلام داشت. همچنین اسنادی از ارتباط آیت‌الله کمالوند و آیت‌الله کاشانی وجود دارد، که خود دلیلی بر اهیمت آیت‌الله کمالوند در نظر آیت‌الله کاشانی است و از سوی دیگر نیز گرایش آیت‌الله کمالوند را در نهضت ملی شدن نفت نشان می‌دهد.[52]

در مورد مواضع آیت‌الله بروجردی در زمان نهضت ملی نفت باید اشاره کرد که معظم‌له، تأکید می‌‌کردند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش‌‌بینی کنم وارد نمی‌‌شوم. این قضیه ملی شدن نفت را نمی‌‌دانم چیست؟ چه خواهد شد؟ و آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به‌هیچ‌وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[53] با وجود این که آیت‌الله بروجردی عملاً ‌از نهضت ملی نفت حمایت نکردند، امّا از سه گروه فداییان اسلام، آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق به یک مثلث تعبیر می‌کنند که سه ضلع دارد و می‌گویند: «مواظب باشید این مثلث حفظ بشود و هیچ‌کدام از ضلع‌های آن از هم جدا نگردد، اگر یک ضلع از این مثلث جدا بشود، نه تنها به خود آنان ضرر می‌زند، بلکه به روحانیت و اسلام ضرر خواهد زد.»[54]

علی‌رغم اینکه آیت‌الله بروجردی از دخالت در امور سیاسی خودداری می‌کرد چنین به نظر می‌رسد که تمرکز مرجعیت و اقتدار معنوی ایشان هیأت حاکمه را از اتخاذ و عمل به بسیاری از تصمیمات و مصوباتی که به نوعی پای احکام شریعت به میان می‌آورد منصرف می‌ساخت. از جمله این تصمیمات می‌توان به عدم اجرای قانون اصلاحات ارضی اشاره کرد. آیت‌الله بروجردی مخالفت خود را با آن قانون به دلیل «عدم موافقت آن با قوانین دیانت مقدسه اسلام»‌ می‌دانست و شاه در یکی از سخنان خود ضمن تأیید مخالفت آیت‌الله بروجردی به صراحت می‌گوید: «ما حتی تا زمانی که او [آیت‌الله بروجردی] زنده بود، اصلاحات ارضی را به تأخیر انداختیم، چون می‌دانستیم که آن را تأیید نخواهد کرد.»[55]

 

پیروزی روحانیت لرستان بر جریان چپ

اقدام علیه توده‌ای‌ها از دیگر فعالیت‌های مذهبیون در این دوران به حساب ‌می‌آید. گروه‌های چپ به ویژه توده‌ای‌ها که در نیمه دوم دهه بیست به این سو فعالیت‌های خود را در لرستان آغاز کرده بودند، مورد اعتراض مذهبیون قرار داشتند. آیت‌الله طاهری خرم‌آّبادی در خاطرات خود، به ذکر خاطره‌ای از پیروزی روحانیت بر حزب توده اشاره می‌کند و می‌گوید: «توده‌ای‌ها یک روزنامه‌فروشی و کتابفروشی داشتند که درست در میدان عمومی شهر و جلوی مسیر رفت و آمد آقای کمالوند قرار داشت. عصرها، نزدیک غروب، توده‌ای‌ها از زن و مرد آنجا می‌ایستادند و گاهی به تمسخر و یا تهدید به اذیت مذهبی‌ها و روحانیون می‌پرداختند و خلاصه حسابی مسلط شده بودند. با فرا رسیدن ماه رمضان [بین سال‌های 1330 تا 1332]، مرحوم آقای کمالوند تصمیم گرفت که به وسیله مردم یک گوشمالی به این‌ها بدهد؛ چون وقت این جور کارها هم ماه رمضان است که مردم برای اینگونه مسائل آمادگی دارند. آقای قاضی خرم‌آبادی و چند نفر دیگر، از جمله آقای آسید فرج‌الله شاهرخی و بعضی هم غیر معمم، پیگیری کردند و مطلع شدند که عصر روز بیست و دوم ماه رمضان، دادیار و بازپرس دادگستری که از نیروهای توده‌ای بودند، به اتفاق چند نفر دیگر، از جمله یکی از مأمورین ارشد شهربانی در یکی از مسافرخانه‌های کنار شهر بساط مشروب دارند. خلاصه این آقایان می‌ریزند و آنها را به باد کتک می‌گیرند. طبیعی است که ضاربین را دستگیر کرده و به شهربانی می‌برند. مرحوم آقای کمالوند هم که در جریان قرار می‌گیرد، از یک طرف دستور می‌دهد مردم برای بیرون آوردن آقایان از شهربانی، به آنجا هجوم برند و از طرفی مرحوم آقای حاج سید حسین طاهری را برای کنترل مردم و ایجاد آرامش و عدم خشونت به آنجا فرستاده بود. در هر صورت، این‌ها ناچار شدند که آقایان ضاربین را آزاد کنند و مردم آن‌ها را با سلام و صلوات به همان مدرسه‌ای که محل اجتماع و برگزاری مراسم احیا بود، آوردند. این‌ها آزاد شدند؛ ولی اگر قضیه را در همینجا رها می‌کردند، بعد که سر و صداها می‌خوابید، آن‌ها را تعقیب می‌کردند؛ چون زمان قدرت توده‌ای‌ها بود. فردا، روز بیست و سوم ماه رمضان بود و شهر قهراً نباید تعطیل می‌بود، ولی آقایان علما، فردا را تعطیل اعلام کرده و از مردم خواستند در مدرسه اجتماع کنند. فردا مردم رفتند و علما را با سلام و صلوات به مدرسه آوردند و اجتماع عظیمی از مردم تشکیل شد. سخنران‌ها شروع به سخنرانی و آگاه کردن مردم کردند. از آن طرف هم تلگراف و طومار و تلفن به آقای بروجردی و تماس با تهران و درخواست اخراج عناصر فاسد از شهر؛ مرحوم آقای بروجردی هم در همین زمینه برای مصدق پیام داده بود. نتیجه این شد که مصدق این دو نفر بازپرس و دادیار را احضار کرد. آقایان علما هم هر شب جلسه داشتند و همین مساله را داغ نگه داشت. بعد هم مصدق یک بازرس فرستاد. آن بازرس یک مقداری تحقیق کرد. خود مرحوم آقای کمالوند هم بعد از ماه رمضان برای پیگیری موضوع به تهران رفت. آیت‌الله کمالوند در روز عید فطر، نماز عید را با عظمت و شکوه خاصی در بیرون از شهر اقامه کرد. این کار را هم مخصوصاً به خاطر کوبیدن توده‌ای‌ها انجام داد؛ یعنی اینکه ازدحام انبوه مردم، تکبیرهای آن‌چنانی، نماز عید فطر و احترام مردم نسبت به آقای کمالوند و همراه شدن مردم با ایشان در مسیر نماز؛ خود این، یک مانور بسیار مهمی بود. توده‌ای‌ها هم تهدید کرده بودند، ولی هیچ کاری نتوانستند انجام بدهند.آقای کمالوند چند روز پس از اقامه نماز با شکوه عید فطر، به طرف قم حرکت کرد. در همان زمان علیه مرحوم کمالوند اعلام جرم کرده بودند. مرحوم آقای کمالوند پس از توقف در تهران و قم و اطمینان از عدم بازگشت آن دو نفر، به خرم‌آباد مراجعت نمود و با استقبال عظیم مردم مواجه شد و سرانجام این حرکت بسیار خوب به نفع روحانیت خاتمه یافت.»[56]

آیت‌الله طاهری خرم‌آّبادی به ذکر خاطره‌ای دیگر از پیروزی روحانیت بر حزب توده اشاره می‌کند و می‌گوید: «حادثه دیگری که من یادم می‌آید در آن زمان اتفاق افتاد، حادثه‌ای بود که در زمان مصدق از ناحیه توده‌ای‌ها در قم رخ داد. یکی از معممین قم به نام سید علی‌اکبر برقعی که دارای افکار به اصطلاح روشنفکری بوده است، مورد توجه توده‌ای‌ها قرار می‌گیرد. در زمان مصدق، توده‌ای‌ها که در دولت نفوذ زیادی پیدا می‌کنند، او را هنگام بازگشت از کنگره وین به قم می‌آورند و از وی استقبال می‌کنند. همین مساله باعث درگیری طلبه‌ها یا توده‌ایی‌ها می‌شود که پلیس نیز دخالت می‌کند. در جریان دخالت پلیس و تیراندازی آنها، برخی از طلبه‌ها زخمی می‌شوند، از جمله یکی از طلبه‌های خرم‌آبادی به نام آقای آسید فرج الله شاهرخی که الان در آموزش و پرورش قم مشغول خدمت است. وقتی خبر درگیری و زد و خورد طلاب و توده‌ایها به خرم‌آباد رسید، مرحوم کمالوند شهر را تعطیل کرد. مردم و علما در مدرسه جمع شدند و تلگراف‌هایی مخابره شد، طومارهایی نوشته شد و سخنرانی‌هایی ایراد شد، به طوری که خود آقای بروجردی پیام داد که تعطیلی را بشکنند. نتیجه این حرکت و حرکت‌های دیگری که شاید در شهرهای دیگر اتفاق افتاده بود، این شد که برقعی را به یزد تبعید کردند و همه آن سر و صداها خوابید.»[57]

در نتیجه فعالیت‌های سیاسی آیت‌الله کمالوند در سراسر دهه 30 بود که از وی شخصیتی سرشناس در عرصه ملی پدید آمد و نفوذ سیاسی، مذهبی فوق‌العاده‌ای که برای ایشان در نزد مردم و حکومت را موجب شد. نفوذی که در نخستین سال‌های شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در موارد بیشماری از جمله تثبیت مرجعیت امام خمینی، پیروزی روحانیت در مسأله انجمن‌های ایالتی و ولایتی و سرانجام قیام 15 خرداد بسیار مؤثر افتاد.

بر پایه آنچه گذشت می‌توان گفت نسل دوم روحانیت سیاسی لرستان سازمان نیروهای مذهبی این دیار را بنیاد نهادند و نسل سوم نیروهای مبارز و انقلابی را تربیت کردند. از آنجا که نسل دوم روحانیت برخاسته از حوزه علمیه قم و مرتبط و آشنا با امام خمینی بودند، آنچه بنیاد کردند نهادی بود که در راستای اهداف نهضت و مرجعیت قم قرار داشت. از این رو توانست در روزگار مبارزه بدون هر انحرافی به خوبی وظیفه خویش را ایفا نماید.

 

پی‌نوشت‌ها: 


[1] احمدی، حمید و صبریه، کرمشایی، مشروطه در غرب ایران: مطالعه ایلات لک و لر در زاگرس غربی، نشریه: فصلنامه سیاست، 1393، دوره 44، شماره 2، ص 253.

[2] . دالوند، حمیدرضا، انقلاب اسلامی در لرستان، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 51-52.

[3] احمدی، حمید و صبریه، کرمشایی، پیشین.

[4] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 49.

[5] . در مورد مواضع آخوند خراسانی بنگرید به: مروری بر حیات علمی و سیاسی آیت‌الله العظمی آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[6] . در مورد مواضع شیخ فضل‌الله نوری بنگرید به: مروری بر زندگی و زمانه شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[8] . خاطرات سری آیرونساید، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص 16.

[9] . همان، ص 23.

[10] . زارعی، غفار، مهره نظامی کودتای 1299، ماهنامه زمانه، سال چهارم، دی 1384، شماره 40، ص 44.

[11] . کرونین، استفانی، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین؛ دولت و جامعه در زمان رضاشاه، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، جامی، 1383،صص 319-318.

[12] . گارثویت، جن راف، تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، ترجمه مهراب امیری، تهران، سهند، 1373، ص 229.

[13] . آقاحسینی، علیرضا، «شالوده‌شکنی درونی سیاست بی‌طرفی در جنگ جهانی دوم از نگاهی دیگر»، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، ش 29 (زمستان 1385)، ص 126-123.

[14] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 119.

[15] . رحمتی، محسن و دالوند، محمد، نقش خوانین و متنفذین در برقراری امنیت در لرستان در عهد پهلوی اول، نشریه تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات ‌فرهنگی، دوره 7، شماره 1 - شماره پیاپی 13 فروردین 1396، ص 142.

[16] . امیراحمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش علامحسین زرگری‌نژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، ص 1.

[17] . همان، ص220.

[18] . شهسواری، ثریا و نجار، سعید، بررسی تأثیرسیاست های نوسازی رضا شاه برایلات و عشایر لرستان، دوفصلنامه پژوهشنامه تاریخ‌های محلی ایران، سال دوم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1393، ص 55.

[19] . مجد، محمدقلی، از قاجار به پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا 1309-1298 ش/ 1930- 1919م، ترجمه رضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389، ص 314- 313.

[20] . همان، ص 322.

[21] . بررسی تأثیرسیاست های نوسازی رضا شاه برایلات و عشایر لرستان، پیشین، ص 56.

[22] . والی‌زاده معجزی، محمدرضا، تاریخ لرستان: روزگار پهلوی، تهران، انتشارات حروفیه، 1383، ص 161.

[23] . همان، ص 185 – 277.

[24] . بررسی تأثیرسیاست های نوسازی رضا شاه برایلات و عشایر لرستان، پیشین، 56.

[25] . - منظور کتاب کشف اسرار است.

[26] . صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی(س) (بیانات، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات شرعی و نامه‌ها)، ج 6، تهران: مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی(س)، 1378، ص 512.

[27] . همان، ج 8، ص 443.

[28] . تخته قاپو: اسکان عشایر و طوایف صحرانشین در شهر یا روستا.

[29] . صحیفه امام، ج 7، ص 328.

[30] . همان، ج 16، ص 180.

[32] . دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج 12، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 127.

[33] . روحبخش، رحیم، خانه خورشید - بررسی میراث آیت الله بروجردی و انقلاب اسلامی، ماهنامه زمانه سال دوم، بهمن 1382 - شماره 17، ص 21.

[34] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 176.

[35] . خاطرات آیت‌الله طاهری خرم آبادی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 52.

[36] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 188- 189.

[37] . همان، ص 189.

[38] . همان.

.[39] درباره اوضاع بد اقتصادی در سال‌های 1321-1323 و افشای دزدی‌های برخی مسئولین وقت لرستان بنگرید به: معینی، صحبت‌الله، عبدالله خیرخواه، لرستان پژوهی بهار و تابستان ۱۳۷۷ شماره ۱ و ۲، ص 66-65.

[41] . تاریخ لرستان: روزگار پهلوی، پیشین، ص 317.

[42] . برای مطالعه احزاب و گروه‌های لرستان بعد از شهریور 1320. ن،ک: اسناد پایانی مقاله، همچنین: انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 263-293، همچنین، تاریخ لرستان: روزگار پهلوی، پیشین، ص 317-318.

[43] . منظور الاجداد، محمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارش‌هایی از آیات عظام نائینی، اصفهانی، قمی، حائری و بروجردی 1292 - 1339 ش، تهران، شیرازه، ص 412.

[44] . روحبخش، رحیم، میراث مرجعیتی آیت‌الله بروجردی و نهضت امام خمینی، فصلنامه حضور، 1381 شماره 43، ص 136-137.

[45] . خانه خورشید - بررسی میراث آیت‌الله بروجردی و انقلاب اسلامی، پیشین، ص 23.

[46] . خاطرات آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ص 80-81.

[47] . همان، ص 25.

[48] . همان، ص 24-25.

[49] . آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی در مورد ایشان می‌گوید: مرحوم آقای محمدتقی آقانجفی شهرستانی، از علمای تهران و از کسانی بود که با آقای خوانساری نیز ارتباط داشت. آقای آقانجفی شهرستانی، در زمان آقای بروجردی مدت‌ها در یکی از بخش‌های استان لرستان به نام الشتر از طرف آقای بروجردی اقامه جماعت داشت و آقای کمالوند نیز روی همان سوابق با ایشان دوستی نزدیکی داشت و وقتی که به تهران می‌رفت معمولاَ‌ به منزل ایشان وارد می‌شد. او البته با امام نیز ارتباط داشت و رفیق بود. همان، ص 296- 292.

[50]. چگینی، محمد، توطئه‌های سفارت انگلیس و مسئله‌ی قطع رابطه در دولت دکتر مصدق، فصلنامه مطالعات تاریخی، مرسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پاییز 1390، شماره 34، ص 231.

[51] . انقلاب اسلامی در لرستان، پیشین، ص 357.

[52] . همان، ص 358.

[53] . مفاخر اسلام، پیشین، ص 365.

[55] . میراث مرجعیتی آیت‌الله بروجردی و نهضت امام خمینی، پیشین، ص 140.

[56] . خاطرات آیت‌الله سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، پیشین، ص 74-75.

[57] . همان، ص 88.



سندی از وجود ناامنی در لرستان در دهه 20


بازگشت تبعیدیان به منطقه و بروز اختلافات ملکی در منطقه بعد از شهریور 1320


مشکلات زندگی در لرستان بعد از شهریور 1320، ص 1


مشکلات زندگی در لرستان بعد از شهریور 1320، ص 2


فساد مأمورین دولتی در گرانی اجناس در لرستان


قحطی در لرستان بعد از شهریور 1320


گزارشی از سرقت اموال مردم در لرستان


وضعیت معیشت در لرستان در سال 1321


اتحادیه سندیکاهای کارگری و کشاورزی در لرستان


شورای متحده ولایتی اتحادیه‌های کارگران و زحمتکشان بروجرد و لرستان، ص 1


شورای متحده ولایتی اتحادیه‌های کارگران و زحمتکشان بروجرد و لرستان، ص 2


حزب دموکرات ایران در لرستان


حزب اراده ملی لرستان


حزب توده در خرم‌آباد


رابطه مردم و کارگزاران دولت در لرستان


قحطی نان در لرستان بعد از شهریور 1320


اوضاع معیشت مردم لرستان در دهه 20


گزارش دیگری از قحطی لرستان در سال 1321


گزارشی از اوضاع لرستان در دهه 30


بیوگرافی آیت‌الله روح‌الله کمالوند


افواج لرستان و خوزستان در بروجرد، دوره قاجار


اردوی سواره چلبیانلو و حسنکلو و سواره جمعی امیر اصلان خان در بروجرد، دوره قاجار


یک گروه از مطربان اعراب پشتکوه لرستان در دوره قاجاریه


علمای بروجرد در زمان ناصرالدین شاه


آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی، در دوره اقامت در شهر بروجرد


آیت‌الله شیخ فرج‌الله کاظمی


حجت‌الاسلام و المسلمین سید علی‌اکبر رحیمی خرم آبادی


امیرلشکر احمد امیراحمدی فرمانده لشکر غرب در حال بازدید از جاده و تونل در دست احداث در منطقه لرستان


امیرلشکر احمد امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، به همراه رضاشاه در منطقه لرستان (1307هـ.ش)


امیرلشکر احمد امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، در حال بازدید از اردوگاه خوانین لُر پس از تسلیم شدن آن‌ها، 22 مهر 1307


اعدام 13 تن از سران لر در بروجرد به دست حسین آقا خزایی در سال 1304ش


بروجرد، افتتاح کتابخانه اعتضادیه درسال ۱۳۱۶ ش


شهربانی بروجرد


طرفداران جبهه ملی در بروجرد


آیت‌الله العظمی بروجردی در محفلی از اصحاب و برخی شاگردان خود در قم


مدارس نوین لرستان در روزگار پهلوی اول


فضای مطبوعات لرستان در دهه 20


حضور سیاسی توده‌های لر در رده‌های پایین حزبی، لرستان روزگار پهلوی دوم


کارگزاران لرستان روزگار پهلوی دوم، فرهنگیان


آیت‌الله روح‌الله کمالوند


 

تعداد مشاهده: 35


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.