گذری بر انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک- بخش دهم
تاریخ انتشار: 11 شهريور 1404
نقشه استان آذربایجان غربیتظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا
انتشار اخبار مربوط به تدارک مردم برای برگزاری راهپیمایی در روزهای تاسوعا و عاشورا،[1] سبب شد که عوامل حکومتی به تکاپو افتاده و برای جلوگیری از برگزاری آن چارهاندیشی کنند. ارتشبد عباس قرهباغی[2] که در آن زمان ریاست ستاد مشترک را بر عهده داشت، در خاطرات خود گفته است: «روز پنجشنبه، شانزدهم آذرماه، نخستوزیر، شورای امنیت ملی را بهمنظور بررسی این مسئله به نخستوزیری دعوت کرد. بعد از مطرحشدن موضوع راهپیمایی مخالفان، من اظهار داشتم: صحیح نیست که اجازه راهپیمایی در آن روزها داده شود و چند نفر از اعضا نیز با من موافق بودند، ولی چند نفر دیگر با این استدلال که برگزاری تظاهرات در روزهای تاسوعا و عاشورا معمول بوده، گفتند که مخالفت با این تظاهرات در این مقطع بهعنوان مخالفت رژیم با مذهب تعبیر خواهد شد. در این جلسه نتیجه گرفته نشد و بهخصوص هراس از این بود که در صورت اعلام ممنوعیت، مردم بهصورت قهری دست به این کار بزنند که در آن صورت درگیری بین مردم و رژیم اجتنابناپذیر مینمود. ازهاری، نخستوزیر، بعد از اینکه نتوانست تصمیمی بگیرد، تصمیم نهایی در این زمینه را به مشورت با شاه موکول کرد. ... نخستوزیر در جلسه دیگری که از فرماندهان نظامی تشکیل شده بود، دستور شاه مبنی بر آزادی تظاهرات مخالفان را به ما ابلاغ کرد و سپس غروب همان روز، رسماً اعلان کرد که بهمنظور جلوگیری از خونریزی حرکت دستجات در روزهای تاسوعا و عاشورا آزاد خواهد بود.»[3]
از طرف دیگر، ساواک نیز تلاش کرد به طرق مختلف حضور روحانیون در تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا را به حداقل برساند. در همین زمینه اطلاعیهای صادر و آن را به کلیه مراکز مخابره کرد. در این اطلاعیه آمده بود: «شایع است که کمونیستها در مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا در نظر دارند شخصیتهای مذهبی و مخالفین را ترور و گناه آن را به گردن دولت بیندازند. دستور فرمایید به کلیه آقایان تذکر داده شود که چنین نقشهای در کار است و در حفاظت جان خودشان مراقبت کامل نمایند و شایعه مِنغیرمستقیم در شهر پراکنده شود.»[4]
در راستای چنین سیاستی بود که سروان جلیل پیروزگر، رئیس شهربانی سلماس به درب منزل حجتالاسلام محمد غفاری رفت و به وی تذکر داد: «کمونیستها در نظر دارند روحانیون را ترور کنند و گناه آن را به گردن دولت بیندازند، اصلح است شما مراقب خودت باشی.» که حجتالاسلام پاسخ میدهد: «میدانم که دولت قصد کشتن من را دارد. چرا این شاه نمیرود.»[5]
با همه تدابیری که ساواک اندیشیده بود، تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا سال ۱۳۵۷ (19 و 20 آذرماه) در تمامی شهرهای بزرگ و کوچک و روستاهای دور و نزدیک به یک همهپرسى عمومى علیه رژیم تبدیل شد و در برخى از شهرها با پایین کشیدن مجسمههاى شاه و پدرش همراه بود. پیش از برگزاری تظاهرات روز عاشورا در ارومیه شایع شده بود که انقلابیون قصد دارند مجسمه شاه را پایین بکشند. متعاقب این شایعه، کریم ورهرام، استاندار آذربایجان غربی، در نامهای به ارتشبد ازهاری، نخستوزیر وقت، ضمن اشاره به اوضاع برخی شهرهای استان، در این زمینه هشدار داد: «... از اطلاعات مکتسبه چنین مستفاد میشود که روز عاشورا، فردا، مخالفین و محرکین میخواهند حادثه بیافرینند. چنانچه در مهاباد عصر امروز عدهای در جلوی مسجد جمع شده و شعار دادهاند که فردا عاشورا یا باید شهید شویم و یا استقلال کُرد را اعلام کنیم. در رضاییه هم بعضی از روحانیها مردم را تحریک به حمله به پیکرهها نموده و اسامی خیابانها را به اسم خمینی و غیره تعویض مینمایند. تیمسار ضمن تلفن مقرر فرمودید بههیچوجه نباید درگیری حاصل شود و امریه رسیده به فرمانده لشکر رضاییه حاکی بر این است اگر مردم خواستند پیکره را پایین بیاورند، مانع نشوند. اولاً در این استان مردم را همین چند ده نفر خیال میکنند، این منطقه در حدود یک میلیون و هشتصدهزار نفر جمعیت دارد و همه برای جانبازی و فداکاری آمادهاند و اگر منبعد به تقاضای مردم ترتیب اثر بدهم در مدت چند ساعت طوری اقدام میشود که از مخالفین یک نفر باقی نماند، ولی من برای اینکه مردم روبهروی هم قرار نگیرند و برادرکشی نشود تا حال از این عمل خودداری کردهام. بنابراین نباید چنین تصور کرد که مردم تمایل به این عمل بیرویه دارند و بهاضافه چگونه میتوانم ببینم که پیکره را در جلوی چشم افراد انتظامی برمیدارند و بگویم ناظر باشید؟ و در آتیه چگونه میشود این واحدها را اداره نمود؟ تقاضا دارم گزارش اینجانب را به[از] شرف عرض بگذرانید تا خاطر شاهنشاه از جریان مستحضر گردد. منویات همایونی را ابلاغ فرمایید تا تکلیف اینجانب معین شود.»[6]
پاسخ نخستوزیر به نامه استاندار چنین بود: «این امر خود اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به ارتش شاهنشاهی است و باید پیروی امر بکنیم. بنابراین بههیچوجه بین مأمورین و مردم برخوردی روی ندهد. ممکن است بعداً مجسمهای بهتر تهیه و جای آن گذاشت.»[7]
باتوجه به صدور دستوراتی مبنی بر عدم درگیری با تظاهرکنندگان در روزهای تاسوعا و عاشورا، تظاهرات روز تاسوعا در شهرهای استان آذربایجان غربی باشکوه برگزار شد. در شهر خوی تظاهرات روز تاسوعا با سخنرانی طلبهای بهنام عباس وفائی همراه شد. او ضمن سخنرانى در وسط خیابان با صدای بلند اظهار داشت: «ما این ستمگر که خود را رهبر ایران میداند، نمىخواهیم رهبرى که ما در نظر گرفتهایم از ایران تبعید شده است. ما آن شخص را به رهبرى مسلمانان انتخاب میکنیم. رهبر ما حضرت آیتالله موسوى خمینى میباشد. ما رهبر مشروبخور و ستمگر و آدمکش نمىخواهیم. ما رهبرى میخواهیم که بر ما حکومت کند که حق اسلام را به کافران نفروشد. بالاخره تا استقلال به دست ما نیافتد از پاى نخواهیم نشست و ما باید مانند امام حسین کشته شویم.»[8]
در ماکو نیز تظاهرات باشکوهی برگزار شد که حوادث این روز به این شرح گزارش شده است: «تظاهرات روز مزبور در ساعت 11:15 مورخه 19 /9 /57، بعد از اتمام سخنرانی حاج میر اسلام هاشمی در مسجد جامع، که بسیار تحریکآمیز بود، از مسجد جامع شروع و توسط وی رهبری گردید. تظاهرکنندگان، که تعداد آنها حدود 300 نفر بود، بعد از خروج از مسجد جامع از طریق خیابان شاهپور وارد خیابان قاسمآباد شدند و بعد از دور زدن فلکه یادبود در مسیر خیابان پهلوی به حرکت درآمدند و بعد از طی مسیر این خیابان به مسجد محله رفته و در آنجا استقبال خوبی از آنها به عمل نیامد و پس از آن به مسجد جامع برگشته و حاجی میر اسلام بهطور سرپایی شعارهایی داد که [به]وسیله اسدالله علیمحمدی تهیه شده بود. تظاهرکنندگان که در پیشاپیش آنها حاجی میراسلام هاشمی فرزند سید حسن، میرسجاد حسینی سنگری فرزند میر بابا شغل واعظ و آموزگار، میرزا احمد(عدالت) محمدزاده فرزند عشقعلی شغل واعظ، میرزا محمد محمدزاده فرزند عشقعلی شغل واعظ، میرزا حسن حسینزادگان فرزند حیدر شغل واعظ و دبیر، شیخ قباد منصوری معروف به میرزا حسن فرزند حیدر شغل واعظ و حسینقلی حسن نژاد شغل مغازهدار حرکت میکردند، به دستور میر اسلام در چهار نقطه (جلو مسجد جامع سه راهی بانک ملی، مقابل درب سازمان ماکو و گروهان ژاندارمری که روبروی هم هستند و نزدیکی دادگستری ماکو) به زمین نشسته و ابتدا میر اسلام خطاب به سربازان گفت: « این یزید زمانه را از تخت شاهی پایین بیاورید.» و سپس شعاردهندگان اصلی که حسنآقا بیگزاده کلیساکندی فرزند جعفرعلی تکنسین دامپزشکی، اسدالله علیمحمدی دانشجو، حسین نصیری دانشجو، عادل عزیزی و حمدالله عزیزی بودند، شروع به دادن شعارهایی از قبیل «مرگ بر شاه درود و صلوات بر خمینی، مسجد کرمان را، کتاب قرآن را، مردم مسلمان را شاه به آتش کشید، ساواک باید نابود شود، ساواک باید منحل شود، ما این شاه را نمیخواهیم» و بعد از زدن چند سنگ به درب سازمان ماکو برخاسته و حرکت نمودهاند. تظاهرکنندگان در ساعت 21:30 روز تاسوعا نیز در مسجد جامع تجمع و ضمن دادن شعارهای مخالفی علیه شاهنشاه و دولت شروع به تظاهرات نمودند. در این تظاهرات علی دامادی فرزند محمدحسین شغل دیپلمه بیکار، همت دامادی فرزند محمدحسین کارمند دارایی، احمد یعقوبی فرزند بایرامعلی راننده تاکسی، علی وهابلو فرزند ابراهیم کارمند شرکت و ابراهیم محمدزاده فرزند ذوالفقار شغل آموزگار مأمور انتظامات بودند و هر کسی که داخل صف میشد حق بیرون رفتن را نداشت و مأمورین انتظامات مانع رفتن آنها میشدند.»[9]
در شهر سلماس نیز حجتالاسلام اروجمحمد غفاری روز تاسوعا در مسجد جامع این شهر برای مردم سخنرانی کرد و گفت: «ای شاه بیحیا برو مردم را به کشتن مده، این شاه، شاه ما نیست، این آدم آمریکایی است، پنجاه سال سلطنت، پنجاه سال خیانت کرده است، در کشور ما آزادی نبود، حالا ما میخواهیم آزادی را به دست بیاوریم، یک شخص در پای دیوار نشسته بود، یک مأمور به او گفت از اینجا برو، او نرفت، دو سه نفر دیگر آمدند به او گفتند برو، او رفت، ولی این شاه چقدر بیحیاست که 35 میلیون مردم میگویند برو نمیرود.»[10] او همچنین اشعاری بدین مضمون که «ما باید شاه را بکشیم تا خمینی بیاید به وطن» قرائت کرد. همچنین اشعاری بهوسیله قاسم عاقلی، روزنامه نگار، با همان مضمون خوانده شد. سپس دستهای عزادار راه افتادند و با دادن شعار «شاه آمریکایی باید اعدام شود، حکومت اسلامی باید انجام شود» سر دادند.[11]
تظاهرات روز عاشورا با حضور تعداد بیشتری از مردم برگزار شد؛ گزارشکر ساواک تظاهرات ارومیه در روز عاشورا را چنین توصیف کرد: «ساعت ده روز جاری حدود هفتهزار نفر از طبقات مختلف مردم رضائیه با شرکت روحانیون از مسجد اعظم راهپیمایی را آغاز کردند و به این افراد بهتدریج افزوده میشد و تعداد آنان پس از گذشتن از عرض چند خیابان به بیستهزار نفر بالغ گردید. آنان با در دست داشتن پلاکاردها و عکسهایی از کشتهشدگان و خمینی راهپیمایی میکردند. بعضی از آنان به دادن شعارهای ضد ملی مبادرت میورزیدند و پس از توقف در خیابان شاهبختی و سخنرانی تحریکآمیز چند تن از وعاظ و همچنین صدور قطعنامهای به محل اولیه مراجعه و حوالی ساعت 13:30 متفرق شدند. از طرف تظاهرکنندگان نام این شهر نیز تغییر یافت؛ منجمله در خیابان پهلوی و فرح تابلوهایی به نامهای خمینی و زینب کبری نصب نمودند.[12] ضمناً از ساعت 16 عدهای از این افراد مجدداً در مسجد اعظم تجمع و پس از سخنرانی تحریکآمیز یکی از وعاظ در ساعت 17:45 پایان یافت.»[13]
صداقتپیشه، از انقلابیون شهر ارومیه، در مورد تظاهرات این روز شهر ارومیه گفته است که در صبح روز بیستم آذرماه که مصادف با روز عاشورا بود، جمعیت زیادی در مقابل مسجد اعظم اجتماع کردند و راهپیمایی از مقابل مسجد اعظم شروع شد. مردم به طرف میدان بازارباش رهسپار شدند و افرادی را که برای تماشا ایستاده بودند، به پیوستن به صفوف راهپیمایی ترغیب میکردند. تعدادی از جوانان بهعنوان مسئولین انتظامات درحالیکه کارت مخصوص به سینه داشتند، اوضاع را کنترل میکردند. تظاهرکنندگان شعارهای تند سیاسی سر دادند و اسم چند خیابان را تغییر دادند. از حوادث مهم این روز یکی این بود که وقتی جمعیت به مقابل کلیسای مریم ارومیه رسید، مسئولان کلیسا اعلامیه امام خمینی را از بلندگوها پخش کردند که این موضوع تأثیر زیادی در مردم داشت و از همگرایی ادیان و مذاهب در انقلاب اسلامی حکایت داشت. حادثه بعدی، حضور فعالانه کُردهای اطراف ارومیه در این تظاهرات و استقبال مردم از آنان بود. بهطوریکه تظاهرکنندگان یکی از کُردها را بر دوش خود گرفته و او هم با هماهنگی با مردم و با حرارت شعار میداد.[14]
مردم ماکو همانند روز تاسوعا در خیابانهای شهر تظاهرات کردند و شعارهای «ضد ملی» سر دادند؛ شرح این تظاهرات در اسناد ساواک چنین است: «در ساعت 11:00 مورخه 20 /9 /57 حدود 300 نفر از اهالی ماکو به رهبری حاجی میر اسلام هاشمی فرزند سید حسن و حسنآقا بیگزاده کلیساکندی فرزند جعفرعلی شروع به تظاهرات نموده، پس از خروج از مسجد در میدان شهرداری، میرزا حسن حسینزادگان فرزند حیدر شغل واعظ و دبیر که از قبل عدهای از فرهنگیان را در آنجا جمعآوری نموده بود، پس از ادای نماز، سخنان بسیار محرک و اهانتآمیزی نسبت به شخص اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بیان و سپس بهصورت گروهی از خیابان قاسمآباد حرکت و در میدان یادبود خود را به دسته قمهزن مخلوط (برخلاف میل قمهزنان) و در پشت سر آنها در مسیر خیابان پهلوی حرکت و در تمام طول راه، ضمن اهانت به شخص اول مملکت و بیان مطالب ضد ملی در مقابل بنبست نیکفر به دستور میر اسلام مردم به زمین نشسته و با بلندگو شروع به دادن شعارهای مخالف نموده و اضافه کرد: «هیچ مسلمانی هیچوقت با این یزید بیعت نخواهد کرد. گرچه به قرآن مجید هم قسم خورده باشد.» و هنگام عبور از فلکه مجسمه با تف کردن نسبت به پیکره همایونی اهانت و آنگاه از طریق خیابانهای فردوسی و شاهپور به مسجد جامع مراجعت کرده و متفرق شدند. بعدازظهر عاشورا نیز همین عده از مسجد جامع تظاهرات را شروع و به مسجد محله تازه رفتند، در آنجا اهالی محل به آنها اجازه ورود به مسجد را ندادند، در اینجا چهار نفر آخوند مورد بحث (میر اسلام، میرسجاد حسینی سنگری، میرزا حسن حسینزادگان و شیخ قباد منصوری) از دسته جدا و بقیه که گروهی زن و دختر در پیشاپیش آنها حرکت میکردند به طرف مسجد حضرت رقیه در خیابان بانی حرکت کردند و در داخل مسجد عدهای از اهالی و زنان با پرتاب نمودن سنگ و استکان سه نفر از آنها را مجروح و بقیه به طرف مسجد محله بشگوز رفتند و در مسجد مزبور نیز زنان محل به خانمهای تظاهرکننده حمله و یکی از آنها را مجروح و بقیه متواری میگردند. دسته مخالفین در شب روز مزبور ساعت 22:30 دسته جمعی به رهبری حاجی میر اسلام وارد مسجد جامع شده و شروع به دادن شعارهای مخالف نمودند که شعر این شعارها توسط اسدالله علیمحمدی، دانشجوی پزشکی، قبلاً آماده شده بود. در این مسجد خانمهای تظاهرکننده به داخل مسجد نیامدند.»[15]
مردم ماکو در پایان تظاهرات این روز قطعنامهای نیز صادر نمودند که مواد آن چنین است: «1. اجرای کامل قانون اساسی؛ 2. لغو حکومت نظامی؛ 3. مجازات مسببین وقایع اخیر تحت نظر نمایندگان کانون وکلا در دادگاههای ملی؛ 4. آزادی زندانیان و روحانیون سیاسی و دادن حقوق حقه آنان و بازگرداندن بدون قید و شرط کلیه تبعیدیها به وطن؛ 5. آزادی بیان در سطح کشور؛ 6. اعلام همبستگی مردم ماکو با کلیه قطعنامههای صادره از جانب مردم سراسر ایران؛ 7. احترام و توجه به آیات عظام و رفع محدودیتهای سیاسی از حضرت آیتالله العظمی خمینی؛ 8. حمایت از اعلامیه آیات عظام در مورد تعطیلیها و اعیاد عمومی سراسری کشور؛ 9. انحلال ساواک؛ 10. انحلال مراجع و دادگاههای اختصاصی و نظامی و بازگرداندن اختیارات به قوه قضاییه؛ 11. اخراج کلیه مستشاران و کارکنان و کارگران خارجی و جایگزین نمودن افراد ایرانی به جای آنها؛ 12. عدم مداخله و منع ورود نیروهای امنیتی و انتظامی و پلیس در تظاهرات و مساجد و مدارس و دانشگاهها؛ 13. انحلال مجلسین و سلب مسئولیت از نماینده شهرستان ماکو و تأسیس مجلس مؤسسان؛ 14. انحلال اصناف؛ 15. برکناری عوامل فساد در سطح شهرستان؛ 16. مشخص نمودن عوارض گمرگ بازرگان و تخصیص دادن در حد قابل ملاحظهای به مستمندان و معلولین و عمران نوسازی شهر ماکو؛ 17. رفع نواقص و مشکلات موجود آموزشی؛ 18. جلوگیری از بازشدن درب منازل شخصی به روی بلوار که تنها محل تفریح عمومی شهر است؛ 19. رسیدگی فوری به وضع استخدامی دیپلمههای منقضی خدمت؛ و 20. رسیدگی فوری به وضع آب و نان و برق و تلفن و مایحتاج عمومی.»[16]
همچنین حدود دو هزار نفر از گروههای مختلف مردم شهر نقده در حالی که حدود 150 نفر زن در پیشاپیش آنان بودند و پلاکاردهایی با خود حمل میکردند، راهپیمایی کردند و شعارهای «ضد ملی» سر دادند که مأمور ساواک آن را چنین توصیف کرده است: «در ساعت 10:00 صبح مورخه 19 /9 /57 دستجات سینهزنان و زنجیرزنان از محلهای خود حرکت و اکثراً از خیابان پهلوی عبور میکردند. حدود ساعت 11:00 دستهای از زنان و دختران نقابدار، که حدود 150 نفر بودند، در جلو و بعد اصناف و دیگر طبقات به دنبال آنها از مسجد صاحبالزمان حرکت نمودند، در ابتدای خیابان دانش غربی محل تلاقی خیابان پهلوی با دسته جوانان و دسته حسن اقدم مقابل هم قرار گرفتند، دستههای آزاد تظاهرکننده زن و مرد پلاکاردهایی بر روی پارچههای سفید نوشته و با خود حمل میکردند. این عده، سینهزنان و زنجیرزنان و سایر افراد خیابان را به راهپیمایی دعوت میکردند. کمکم تعداد آنان زیاد شد و حدود پنج هزار نفر وارد خیابان جدیدالاحداث ساحلی شده، به ترتیب از جنوب شرقی شهر و از خیابان بوزچلو وارد محله کردها و از آنجا با دعوت اکراد به جمع خود تا چهارراه ششم بهمن آمدند. [در] این راهپیمایی که حدود دو ساعت طول کشید، تظاهرکنندگان، شعارهایی با بلندگو میدادند. شعاردهندگان اصلی آنان هوشنگ دریانورد دانشجوی دانشگاه شیراز، علیرضا محمدنژاد دیپلمه بیکار، پسرهای شخصی به نام خردهخان به اسامی بهارعلی، نوروز و امیرعلی نوروزی که دو نفر از آنان در قم طلبه میباشد و پسر بزرگشان در دسته حسن اقدم نوحهخوانی میکرد. عاملین اصلی در تجمع این افراد حاج نصیر جوادی اصناف، شریفی بزرگ مغازهدار که قبلاً در کتابفروشی حقیقتنیا کار میکرد، قوچعلی محمدیان نوکر قبلی بوزچلو، محمدحسین ظفری اصناف، حبیبالله انتخابی شغل دبیر و پدر زنش، پسران شیرنژاد و پسران سجودی، رجبعلی علمینیا شغل دبیر که فرمانده گروه زنان بود، پسران محمودی، سلیمان و رحمان ببری که شعارها را با صدای بلند به دیگران میرساندهاند... این راهپیمایی در ساعت 1300 به پایان رسید و آنان متفرق شدند.»[17]
در سند دیگری در مورد تظاهرات این روز نقده آمده است: «در ساعت 800 صبح روز 20 /9 /57 دستههای زنجیر و سینهزنان به طور پراکنده هرکدام از محلهای خود خارج و به قصد استقبال از قمهزنان از خیابان پهلوی به طرف قریه کوزهگران حرکت نمودند. کلیه دستجات خیلی آرام و با متانت به نوحهخوانی و عزاداری پرداختند بجز دسته جوانان به سرپرستی غلام بناوند خدمتگزار سابق اداره آموزش و پرورش نقده که شعارهای ضد ملی و میهنی در جهت اهانت به رهبر مملکت خودش ساخته بود [و] میخوانده و سینهزنان نیز با مشتهای بسته هرکدام را ده بار تکرار میکردند که مفهوم آن این بوده است: «ای شاه با شرمندگی دست از طغیان بردار و با خون شهیدان، مملکت را سیراب مکن. دشمن نمیتواند بر لشکر دین غالب شود. دیکتاتور و استبداد محکوم است و آزادی پیروز.»... در ساعت 1200 در خیابان پهلوی روبروی هتل زیبا و گاراژ خلیلپور مجدداً نشستند در این موقع هوشنگ دریانورد شروع به خواندن مقاله نموده و پس از آن خیابان پهلوی و چهارراه را به نام خمینی افتتاح و چند قطعنامه دیگر قرائت که سایرین «صحیح است» میگفتند. سپس به طرف شهربانی و فرمانداری حرکت کردند و از آنجا پس از دور زدن چهارراه آریامهر و نامگذاری آن به نام خمینی این افراد متفرق شدند...»[18]
حوادث روز عاشورا حکومت را واداشت تا از 21 آذر، مقررات حکومت نظامى را با شدّت بیشترى اجرا کند؛ اما صدور اطلاعیه نظامی مانع از تظاهرات و تجمعات مردم نشد و در روز 21 آذرماه، مجلسی در مسجد اعظم برگزار شد که در آن حجتالاسلام محمدتقی صاحبالزمانی سخنان تندی علیه حکومت ایراد کرد.[19]
در بعدازظهر همین روز، مجلس سخنرانی دیگری در مسجد اعظم ارومیه برپا شد و طی آن حجتالاسلام سید حسن موسوی انزابی سخنرانی کرد. او در سخنان خود مردم ارومیه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خواهشمندم که تمام افرادی که به مقام روحانیت توهین میکنند، اسامی آنها را یادداشت کنید و ای مأمورین که صدا[ی] ما در این مسجد و جاهای دیگر [را] ضبط میکنید، بدانید که ما آن اشخاص را در صف خویش جای نخواهیم داد و اگر یکی از آنها به جهنم واصل شود در قبرستان مسلمانان جای نداده و در تشییع جنازه آنها شرکت نخواهیم کرد... ای مردم ارومیه بدانید که شیشهشکنها از طرف مأمورین میباشند.» او سپس به تجلیل از امام خمینی پرداخت و گفت: «... همچنان که یزید، امام حسین را خارجی نامید، این رژیم نیز امام خمینی را خارجی نامید و به ایشان اسم خارجی دادند و ایشان را از ایران تبعید کردند و همین نهضت بزرگ ما از آن موقع تا حالا ادامه داشته [است]. از ترس دولت نمیتوانستیم آشکارا ابلاغ کنیم و هر روحانی که لا اله الا الله میگفت، شبانه دستگیر میشد و به زندانها میافتاد و زیر شکنجه قرار میدادند.»[20]
در این روز (21 آذر) مراکز آموزشی شهرستانهای ارومیه، مهاباد، میاندوآب، سردشت، ماکو، خوی تعطیل بودند. همچنین در شهرستان نقده و پیرانشهر و اشنویه مدارس ابتدایی و راهنمایی نیمهتعطیل و بقیه تعطیل شدند.[21]
در روز 21 آذر در شهر ماکو نیز انقلابیون در مسجد جامع این شهر سینهزنی کردند و طرفداران شاه ـ که مشخص نبود چه کسانی هستند ـ در داخل مسجد کاغذهایی که شعار «جاوید شاه» روی آن نوشته شده بود، در مسجد پخش نمودند.[22]
روز بعد حدود دو هزار نفر از طرفداران شاه در شهر خوی در برخی از خیابانهای اصلی شهر تظاهرات کردند در ساعت 11:30 گروهی از مخالفان حکومت بهمنظور مقابله، با آنها حمله کردند که در این درگیری شش تن طرفداران حکومت زخمی شدند.[23]
یکی از اسناد ساواک به تاریخ 23 آذر1357 افراد زیر را به منزله «عوامل و محرکین اصلى» شهر ارومیه معرفی کرده است: 1. امیر ماشاءالله بوزچلو، وکیل دادگسترى عضو جبهه به اصطلاح ملى؛ 2. حجتالاسلام غلامرضا حسنى بزرگآباد واعظ افراطى؛ 3. پرویز سیروسرضایى دبیر افراطى مذهبى؛ 4. دکتر اسدالله حیدرى معمارى استاد دانشگاه؛ 5. حاج محمد پیرپور بازارى افراطى مذهبى؛ 6. عباس نصراللهى بازارى؛ 7. على نصرالهى بازارى؛ 8. محمدعلى احمدى دبیر؛ 9. خسرو سعیدى استاد دانشگاه؛ 10. علیرضا خلیل اصل ملکى محصل؛ و 11. مهدى اروى محصل.
در این گزارش قید شده است که دستگیرى حجتالاسلام غلامرضا حسنى به مصلحت نیست، اما در صورت امکان ترتیبى اتخاذ شود که از طرف حوزه علمیه قم به مدت محدودى به قم احضار شود.[24]
پس از برگزاری تظاهراتهای باشکوه تاسوعا و عاشورا، امام خمینی در 23 آذر 1357، اعلامیهای صادر کردند که در آن ضمن بیان اینکه تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا رفراندوم غیررسمی بودن حکومت شاه است، روز 27 آذر را عزای عمومی اعلام نمودند. در این اعلامیه آمده است: «جنایاتی که در اصفهان و نجفآباد و بعضی از شهرستانها شده است، به قدری با شرافت انسانی منافی است که وجدان هر انسانی را سخت رنج میدهد. از قرار اطلاع، مأمورین شاه با مسلسل به داخل منازل مردم محروم و بیدفاع حمله کردند. مساجد را به آتش کشیدند. به زنان محترم اهانت کردند. هر کس را که دیدند «جاوید شاه» نمیگوید، بیدریغ کشتند و آزادی به منطق کارتر را بهخوبی و خیلی سریع اجرا کردند. اکنون با در نظر گرفتن رفراندم تاسوعا و عاشورا ـ که غیر رسمی بودن شاه و دولت را به جهانیان ثابت نمود ـ بر ملت است که به حکم اسلام و قانون، از اطاعت شاه و دولت سرپیچی کنند: مالیات نپردازند و کلیه اعتصابات ادارات و مؤسسات و شرکتهای دولتی، خصوصاً اعتصاب شرکت نفت را تا رفتن شاه و دولت ادامه دهند و بر ملت است که با گسترش اعتصابات خود از آنان پشتیبانی نمایند. این جانب مصیبت وارده بر خواهران و برادران سراسر کشور را تسلیت میگویم و از خدای بزرگ، اجر و صبر برای آنان و رحمت واسعه حق تعالی را برای شهدای راه خدا مسئلت مینمایم و روز دوشنبه 17 محرّم الحرام [27 آذر] را به مناسبت هفتم شهدا، عزای عمومی اعلام میکنم.»[25]
اعلامیه خلع شاه از سلطنت
یکی از مهمترین پیامدهای تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا، صدور اعلامیه مشهور به اعلامیه «خلع شاه از سلطنت» بود که طی آن اساتید و فضلای حوزه علمیه قم بهصورت صریح، خلع شاه از سلطنت و غیرقانونیبودن تمام مناصب دولتی اعم از دولت غیرقانونی ارتشبد غلامرضا ازهاری و کلیه استانداران، فرمانداران و بخشداران کشور را به مردم ایران و سران کشورهای دنیا اعلام کردند و به دولتهای خارجی هشدار دادند هرگونه پشتیبانی و همکاری و عقد قرارداد با حکومت ایران فاقد اعتبار قانونی بوده و مصداق بارز نقض حقوق بشر است. آیتالله مرتضی بنیفضل درباره این اعلامیه میگوید: «صدور این بیانیه در موقعیتی که هنوز شاه در ایران بسر میبُرد و دولت نظامی ازهاری همچنان به سرکوب مبارزان و مجاهدان مشغول بود، از اهمیت ویژهای برخوردار است. وقتی متن این بیانیه آماده و توسط اساتید و فضلای انقلابی قم امضا شد، طی جلسهای دیگر قرار بر این شد که بهامضای استادان در قم بسنده نشود و برای اخذ امضای علمای اعلام و مبارز شهرستانها نیز اقدام شود؛ لذا برای هر استان یک نفر مسئول انتخاب شد. مسئول استان آذربایجان اعم از شرقی، غربی و اردبیل من بودم. بلافاصله برای این کار دو نفر طلبه انقلابی به نامهای آقایان میرزا محمدعلی و میرزا جواد فؤادیان را انتخاب نمودم. این دو، برادر بودند. قرار شد متن را به تبریز، ارومیه و شهرهای دیگر آذربایجان ببرند و از آقایان در صورت تمایل امضا بگیرند... در این ماجرا، از تبریز فقط سه امضا توانستیم بگیریم و امضاکنندگان حضرات آیات شهید [محمدعلی] قاضی طباطبایی، سید حسن انگجی و سید محمدعلی انگجی بودند. وقتی این مرحله از مأموریت برادران فؤادیان تمام شد، آنها این نامه را به آیتالله قاضی تحویل دادند تا ایشان آن را به قم بفرستد و خودشان برای ادامه مأموریت عازم ارومیه شدند... با رسیدن برادران فؤادیان به ارومیه، علمای اعلام شهر از موضوع باخبر میشوند و به همین منظور تشکیل جلسه داده و درباره آن بحث و گفتگو میکنند.»[26]
حاج حمید فاسونیهچی در خاطراتش درباره ماجرای جمعآوری امضا در شهر ارومیه برای خلع شاه گفته است: «دو سه ماه قبل از فرار شاه از ایران، یک روز حاج آقای [حجتالاسلام غلامرضا] حسنی بسیاری از علما و روحانیون مشهور ارومیه را به مدرسه محمدیه در کنار مسجد اسماعیلبیگ دعوت کرده بود و درباره ادامه تظاهرات و جریانات انقلاب اسلامی بحث و گفتگو میکردند. من هم اُوِرکُت به تن، با یک قبضه کلاشینکف، دم در ایستاده بودم. در واقع نگهبانی میدادم و کنترل میکردم که کسی وارد جلسه نشود. ساعتی بعد، دو نفر جوان اورکتپوش وارد شدند و با احترام و ادب سلام کردند و گفتند ما از قم آمدهایم و با علما و روحانیون بزرگ ارومیه کار داریم. گفتم: «کارتان را بفرمایید، همه علمای ارومیه این جا هستند.» یکی از آن دو جوان نامهای از جیبش درآورد و به طرف من گرفت و گفت: «این نامه را لطفاً به علمای بزرگ نشان دهید.» من نامه را باز کردم و خواندم. متنی کوتاه مبنی بر خلع شاه از حکومت، از سوی امضاکنندگان بود که علمای سراسر ایران بودند. نامه از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تنظیم و برای امضا به علمای بزرگ کل کشور فرستاده شده بود. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم برای خلع شاه از سلطنت و حاکمیت، امضا جمع میکرد. من نامه را بردم و به دست مرحوم شیخ محمد فوزی دادم. وی نامه را خواند، ولی امضا نکرد! ... نامه دست به دست گشت و به رؤیت همه علمای حاضر در جلسه رسید و جز آقای حسنی هیچکدام امضا نکردند! حاج آقای حسنی بیدرنگ امضا گذاشت و به همه حاضران در جلسه هم با تأکید گفت: «آقایان شما هم امضا کنید.» ولی آقای فوزی گفت: «آقای حسنی، عجله نکنید. بگذارید من امشب با آیتالله شریعتمداری تلفنی صحبت و مشورت کنم و فردا جوابش را به شما و همه آقایان اعلام نمایم.» بعد از آن، همهی آقایان یکییکی بلند شدند و رفتند. آن نامه را فقط حاج آقای حسنی امضا کرد. بعد ایشان خطاب به من گفت: «آقای حاج حمید، شما هم بالاخره آخوند و حوزوی هستید، پس شما هم امضا کنید.» من هم امضا گذاشتم... من نامه را بستم و به آن دو جوان که از طلاب قم و دو برادر بهنامهای شیخ محمدعلی و شیخ محمدجواد فؤادیان بودند، تحویل دادم و بعدازظهر از ارومیه خارج شدند و به قم رفتند. ایشان در اصل تبریزی بودند.»[27]
داود قاسمپور در کتاب انقلاب اسلامی در ارومیه سندی را درج نموده است که در ارومیه، آیات و حججالاسلام سید علیاکبر قریشی، غلامرضا حسنی، ابراهیم علیزاده، سید ابوالقاسم موسوی، سید حمید عدنانی، محمدعلی شرقی، اکبر مولودی، حسن حمیدی، اسماعیل سیفی، حمید فاستونی[28] و یدالله طالبی، اعلامیه مزبور را امضا کردند.[29] در بخشی از این اعلامیه آمده است: «بیش از یک سال است که ملت مسلمان ایران بپاخاسته و مخالفت خود را با شاه صریحاً اعلام داشته است و این اظهار مخالفت بهصورت تعطیلات سراسری و تشکیل اجتماعات و راهپیمایی و دادن شعارهای ضد شاه و تصویب قطعنامهها و اعتصابات در کارگاهها و ادارات و مؤسسات دولتی و خصوصی و گونههای دیگر انجام گرفته است. در همه شهرستانها، این ملتِ بپاخاسته، با آتش اسلحه گرم دولت شاه مواجه و هزاران شهید و بهمراتب بیش از آن مجروح و مصدوم داده است. با تمام این مصائب، ملت نستوه و آگاه ایران داوطلبانه و شجاعانه در دو روز تاسوعا و عاشورای سال جاری (19 و 20 آذر 1357) راهپیمایی عظیم و بیسابقهای را در سراسر کشور ترتیب داد و با صراحت هرچه تمامتر در قالب شعار، پلاکارد و قطعنامه مخالفت خود را با شخص شاه و رژیم شاهنشاهی بیان داشت و خواستار تشکیل جمهوری اسلامی به رهبری نائبالامام حضرت آیتالله العظمی خمینی دام ظله شد[ه است]. ملت ایران در این رفراندوم صددرصد آزاد که مورد تصدیق مراجع عالیقدر بود و خبرگزاریهای بزرگ دنیا هم گزارش آن را دادهاند، رأی صریح خود را داد.
ما امضاکنندگان ذیل، با در نظر گرفتن رفراندوم مذکور، وظیفه مذهبی و ملی خود میدانیم که رسماً به شخص شاه و دولت و ارتش و مقامات وزارت کشور و همچنین به دولتهایی که با کشور ما رابطهای در حد تبادل سفیر دارند، از طریق سفارتخانه ابلاغ نماییم که:
●
●
●
●
●
●
پنجشنبه خونین ارومیه و ادامه اعتراضها در آذرماه
در روز 23 آذرماه، با حمله نیروهای نظامی به مردم ارومیه، حادثهای رخ داد که از آن با عنوان «پنجشنبه خونین» ارومیه نام برده میشود. مسجد اعظم ارومیه در تاریخ 23 آذر 1357 هدف گلوله توپ قرار گرفت.[31] این اتفاق بعد از سخنرانی غلامحسین کرباسچی در مسجد اعظم رخ داد. ناصر پوریا درباره چگونگی حضور کرباسچی در ارومیه گفته است: «جوانان انقلابی ارومیه با روحانیونی که در استان آذربایجان غربی در تبعید بودند، آشنا شدند و در اغلب اوقات به دیدار آنان میرفتند... یکی از این روحانیون تبعیدی در استان، حجتالاسلاموالمسلمین عبدالمجید معادیخواه بود که در سلماس در تبعید بود. جوانان انقلابی ارومیه با او هم آشنا شده بودند... در آستانه محرم 1357، گروهی از جوانان انقلابی ارومیه درصدد دعوت از او برآمدند، ولی او تأکید کرد که قرار است به تبریز یا شهری دیگر برود؛ لذا خواهرزاده خود، غلامحسین کرباسچی، را پیشنهاد کرد که آن روزها از فعالان سیاسی بود. ما به دیدن ایشان رفتیم... او لباس روحانیت را درآورده بود و در دانشگاه تحصیل میکرد، ولی در برابر درخواست ما تسلیم شد و لباس روحانیت را پوشید و به ارومیه آمد و در مسجد اعظم و دیگر مساجد شهر به سخنرانی پرداخت و در 23 /9 /1357، سخنران مسجد اعظم در هنگام حمله مأموران بود...»[32]
اسناد ساواک در مورد حادثه این روز چنین گزارش میدهند که بعد از اینکه تعدادی از اهالی ارومیه در خیابانهای شهر شروع به سردادن شعارهای موافق دولت نمودند، حجتالاسلام غلامرضا حسنی مردم را در مسجد اعظم ارومیه جمع کرد و به آنان گفت: «موافقین دولت در نظر دارند به مساجد حمله آورده و قرآنها را بسوزانند.» سپس مردم را به مقابله متقابل با آنها تحریک کرد.[33]
پس از آنکه مخالفان حکومت در مسجد اعظم تجمع کردند، با تدابیری از جمله انداختن نردههای پیادهرو و درختان اطراف در عرض خیابان، راههای ورود به مسجد را مسدود و سپس شعارهای «ضد ملی و میهنی» سر دادند. گزارشگر ساواک در ادامه مینویسد: «[مخالفان دولت به] شکستن شیشه و تخریب مغازههای اطراف مبادرت نمودند. از طریق نیروی انتظامی به تظاهرکنندگان اخطار گردید: متفرق شوند، ولی تظاهرکنندگان توجهی ننمودند؛ در نتیجه مأمورین به پرتاب گاز اشکآور و شلیک گلوله هوایی اقدام و بهطوریکه عنوان گردیده از طرف مخالفین متقابلاً با شلیک گلوله و پرتاب سنگ و آجر بهسوی مأمورین مبادرت میگردد و در نتیجه شش نفر به اسامی محمد بهرامی، عبدالله پرنیا معروف به خسرو، غلامحسین نیکفرجام و قربانعلی حسینزاده و غلامحسین حاجیزاده و مختار مظاهری کشته و عدهای مجروح میگردند.»[34]
طبق گفتههای شاهدان این حادثه، ابتدا گروهی از طرفداران شاه که سابقه حمله به مردم در آبان 1357 را داشتند، به مسجد حملهور شدند و متعاقب آن مردم واکنش نشان داده و درگیری شروع شد. حمله طرفداران شاه نیز حرکتی از پیش تعیینشده بود و نظامیان، آنان را به سمت مردم گسیل کرده بودند تا مردم واکنش نشان دهند. در پی آن، نیروهای نظامی وارد ماجرا شده، به انتقام از مردم بپردازند که در تاسوعا و عاشورای حسینی حماسهای بینظیر آفریده بودند.[35]
درباره آمار شهدا و زخمیهای این حادثه روایتهای متعددی ابراز شده است. در گزارشی که ساواک از مکالمه تلفنی آیتالله سید علیاکبر قریشی با سیدعزالدین حسینی مهابادی[36] داشت، تعداد زخمیها را 35 نفر و تعداد شهدا را سه نفر ذکر کرده است. روزنامه مهر ایران، آمار را اینگونه گزارش داد: پنج نفر شهید و 12 نفر زخمی. در یکی از اسناد تعداد شهدا، پنج نفر ذکر شده و در سندی دیگر هفت نفر آمده است. علت افزایش آمار این است که دو تن از زخمیهای آن روز نیز در روزهای آتی به شهادت رسیدند. بنابراین میتوان بهطور قطع گفت که تعداد شهدای آن روز هفت نفر بوده است. آمار زخمیها را هم تا 35 نفر ذکر کردهاند.[37]
یکی دیگر از موضوعات مهم در حادثه روز 23 آذر مسجد اعظم ارومیه، حضور شماری از کُردهای منطقه ترگور[38] در حمایت از تظاهرکنندگان است که گزارش آن به این نحو در اسناد ساواک منعکس شده است: «تظاهرات مورخه 23 /9 /57 که منجر به کشتهشدن چند نفر از مخالفین دولت و زخمیشدن عدهای از مأمورین گردیده، حدود سی نفر از اکراد منطقه ترگور از طایفه بگزاده [بیگزاده] شرکت داشته که از بین آنان چند نفر به اسامی خورشید، سراجالدین و سعید عباسنژاد به پشتبام مسجد اعظم رضاییه رفته و با اسلحه کلاشینکف به سوی مأمورین تیراندازی نمودهاند.»[39]
یکی از پیامدهای این حادثه، عزل سرتیپ شاکری، ریاست شهربانی استان آذربایجان غربی و انتصاب سرتیپ اسماعیل محمودیان بهجای وی بود.[40]
پس از این اتفاق، آیتالله شریعتمداری و ماموستا عزالدین حسینی از علمای اهل سنت، بهصورت جداگانه اعلامیههایی در محکومیت آن حادثه صادر نمودند که انقلابیون آنها را میان مردم پخش کردند و باعث تسلای خاطر مردم گردید.[41]
آیات عظام سیدشهابالدین مرعشی نجفی، سید محمدکاظم شریعتمداری و سید محمدرضا گلپایگانی با صدور اعلامیه مشترکی، حوادث رخداده در برخی شهرهای کشور از جمله ارومیه را محکوم کردند و روز 25 آذر را عزای عمومی اعلام کردند. در بخشی از این اعلامیه آمده است: «طبق اخباری که از شهرهای تبریز، مشهد، ... رضاییه و... میرسد، حکومت برای کوبیدن و ارعاب ملت و ایجاد خفقان، ایادی خود را در لباسهای مختلف و به اسم طرفداری از رژیم استبدادی در حمایت ارتش و مأمورین مسلح علیه ملت بسیج نموده است تا به جرح و قتل و تخریب و غارت بپردازند... ما این اعمال قرون وسطایی را بهشدت تقبیح و بهعنوان ابراز انزجار و همدردی با بازماندگان مقتولین، روز سهشنبه را عزای عمومی اعلام میکنیم.»[42]
پس از صدور این اعلامیه، میر محمد موسوی در مسجد حجتیه شهر خوی، ضمن قرائت اعلامیه مزبور، اظهار داشت: «ای مردم به نظر شما چه کسانی هستند که دهاتیان را به شهر میآورند و به طلابخانه ما حملهور میشوند و چه کسانی هستند که آتشسوزی بهوجود میآورند و تمام اموال ما را از بین میبرند؟ اینها همان مأمورین دولت میباشند. چون ما خودمان حافظ اموال خودمان هستیم و ارتش دخالت ننماید، هیچگونه آتشسوزی و کشتار به وجود نخواهد آمد. لعنت بر این حکومت.»[43]
آیتالله سید محمود طالقانی هم به حوادث برخی شهرها ازجمله ارومیه واکنش نشان داد و در اعلامیهای که در سیام آذرماه صادر نمود، تأکید کرد: «برادران و خواهران و فرزندان اسلام و ایران! در تاریخ چندین قرن این کشور عزیز، امسال سالی پرشکوه و اعجابانگیز است. محرم و ایام عاشورای امسال بیانگر کامل و رسای منطق و شهادت حسینی بود، همچنانکه بهوضوح چهرههای یزیدی را زیر پوشش اسلامی به همه نمایاند، در این روزها، گروهی مزدور و سفله همچون فاتحان بیگانه و اوباش بیاصل و نسبزاده مرجانه در شهرستانها به تاختوتاز و قتل و جرح زن و مرد و پیر و جوان بیدفاع پرداختند و از یورش به معابد و مجامع دینی و صحن مطهر امام رضا و مراکز علمی شرم نکردند و مردم را وادار به شعارهای مبتذل طاغوتی و ضداسلامی نمودند و کشتند و به آتش کشیدند و غارت کردند. خبرهای متواتر و تلگراف و نامهها و شواعد عینی که از قم مرکز روحانیت و دین، اصفهان، نجفآباد، ساری، بهشهر، سمیرم، مشهد مقدس، اراک و دهات اطراف آن، شیراز، سبزوار، رضاییه، کاشمر، ایذه، فریمان، تربت جام و... دیگر شهرها و قرای اطراف میرسد، وحشتانگیز و جایی برای توجیه افکار عمومی و انکار و عوامفریبی رژیم باقی نمیگذارد...»[44]
مردم ارومیه که از حادثه 23 آذرماه به خشم آمده بودند، در 24 آذر در مراسم تشییع شهدای پنجشنبه خونین حادثه دیگری را رقم زدند و تعدادی از مأموران حکومتی را کشته و زخمی کردند. در شرح این ماجرا آمده است: «... از صبح زود جمعی از روحانیون برای جلوگیری از خشونت و هجوم مردم به بیمارستان، جنازه شهدا [حادثه روز قبل] را تحویل گرفته و به گورستان باغ رضوان برده بودند. ساعت و محل تشییع ساعت 9 صبح از مسجد سید جواد اعلام شده بود. گروههای کثیری از مردم در محل اجتماع کرده بودند. در حین راهپیمایی عدهای شعار 17 شهریور را میخواندند و گروههای دیگر شعارهای دیگر میدادند... عظمت و کثرت جمعیت در جادهای که به گورستان ختم میشود، مشهود بود. در محل اجتماع، مردم ابتدا یک مأمور ساواک را دستگیر کرده و در یک اتاق زندانی کردند. یکی دیگر از ساواکیها این صحنه را دید، فرار کرد. یک نفر سخنرانی کرد و اسامی و تعداد شهدا را اعلام کرد. در ضمن گفت که بنا به خبرهای رسیده نیروهای پلیس و ارتش شانزده کشته و تعدادی زخمی به جا گذاشتهاند. واقعه عجیبی بود. در یک برخورد، تلفات رژیم بیشتر از مردم بوده است. یک نفر از پشت بلندگو شعار میداد و جمعیت او را همراهی میکردند. بعد از اتمام کفن شهدا، مردم به نماز ایستادند و برای شهدا در سر نوبت نماز خواندند. تعداد شهدا پنج نفر بود. مردم همه متأثر بودند، خانوادههای شهدا آه و ناله میکردند. عدهای خشمگین سعی میکردند که ساواکی دستگیرشده را به چنگ بیاورند.»[45]
در اسناد ساواک در مورد حادثه این روز آمده است: «در جریان تشییع جنازه و تدفین کشتهشدگان حادثه روز 23 /9 /57 رضاییه عدهاى در گورستان باغ رضوان یک نفر را به عنوان اینکه مأمور ساواک میباشد، شدیداً کتک زده و چند نفر نیز با چاقو وی را مجروح و تصمیم داشتند این فرد را به قتل برسانند که با واسطه چند نفر از این اقدام جلوگیرى شد.»[46]
مهدی یوسفزاده درباره این حادثه میگوید: «... بالاخره بعد از پایان مراسم، جمعیت بهسوی شهر سرازیر شد. ... در بین راه مأمور دستگیرشده را چند روحانی سوار اتومبیلی کردند که سالم به شهر بیاورند. گروهی از مردم بهسوی اتومبیل حمله کردند. اتومبیل خُرد شده و مأمور داخل آن با ضربات کارد بهسختی مجروح شد که بعداً به بیمارستان منتقل شد و بعدها خبر رسید که مرده است.»[47]
در مراسم تشییع جنازه شهدا، ماشاءالله بوزچلو ضمن یک سخنرانی در اجتماع عظیم مردم گفت: «باید به هر نحوی که شده شاه را از سلطنت برکنار کنیم و برای مبارزه مسلحانه نیز آماده هستیم.»[48]
در همین روز یکی از انقلابیون بهنام بهمن عباسی خویی که در مقابل بیمارستان شیروخورشید ارومیه در حال سردادن شعارهای انقلابی بود، توسط فردی ناشناس بهوسیله اسلحه کمری مضروب و ضارب متواری شد.[49]
وقوع حادثه روز 23 آذر در ارومیه بهانهای شد که علما و روحانیون دیگر شهرها با علمای ارومیه ابراز همدردی کنند. لازم به ذکر است که وقوع حوادث اینچنینی در مناطقی با ترکیب جمعیتی شیعه و اهل تسنن باعث اتحاد بیشتر مردم گردید. همانند آنچه سابق بر این در سردشت رخ داد و روحانیونی از ارومیه برای ابراز همدردی به آن شهر رفتند. پس از واقعه 23 آذر ارومیه هم، در تماس تلفنی آیتالله سید علیاکبر قریشی با ماموستا عزالدین حسینی در 25 آذر، ضمن گفتگو درباره حوادث روز 23 آذر و تعداد کشتهها و مجروحان، عزالدین حسینی اظهار داشت: «هر کمکى شما بخواهید من حاضرم از مهاباد بفرستم.» آیتالله قریشى پاسخ داد «البته اگر احتیاج شد در هر ساعت که باشد از شما کمک خواهیم خواست.»[50]
با شدت یافتن حمله چماقداران به مردم، امام خمینی در 25 آذر 1357، طی یک سخنرانی، گروههای اوباش را اجیرشده از سوی حاکمیت دانسته و درباره نقش شاه در تجهیز اوباش فرمودند: «ایشان [شاه] به ما خیانت کرده، ایشان جنایت کرده، ایشان ذخایر ما را به شما و امثال شما داده و ما میخواهیم که خودمان آزاد باشیم. خودمان مستقل باشیم. خودمان مملکتمان را اداره کنیم... آیا حق ندارند اهالی یک مملکتی، آرام این حرف را بزنند که ما نمیخواهیم ایشان را؟! اگر دنبال این معنا که مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این [شاه] را نمیخواهیم و همه عالم دیدند که اکثریت قاطع قریببهاتفاق است که ایشان را نمیخواهند. همه بازارهای ایران، همه مملکت ایران و شهرستان[های] ایران، همه دهات ایران فریاد کردند ما نمیخواهیم شما را. اگر ایشان بعد از این کاری که مردم کردند و این رفراندومی که مردم [برگزار] کردند، گفته بود که بسیار خوب نمیخواهید، من میروم یک کس دیگر بیاید، جنگ و نزاع میشد دیگر؟ دعوا داشت دیگر؟ ایشان برخلاف قوانین بینالمللی دنیا عمل کرده است. دنبال این معنی که مردم آرام گفتند ما شما را نمیخواهیم، چماقدار کشیده، ارتشش را و ـ نمیدانم ـ قوای انتظامیاش و همه را وادار کرده به اینکه مردم را بزنند و به اسم مثلاً چماق به دستها و ... بیایند توی راه، توی شهرها بگویند «جاوید شاه»! خوب این معنا واقع شده است که مردم آرام گفتند نه و ایشان کتک زده مردم را، ایشان کشته از مردم، ایشان خانههای مردم ریخته، با مسلسل توی خانهها هم حمله کردند. مساجد را آتش زدند. این همه وحشیگری را کردند. شما میفرمایید که بعد از همه این وحشیگریها، شما ایشان را باز پشتیبانی کردید و میگویید آنهایی که میگویند که چرا این کارها میشود، آنهایی که تظاهر آرام کردند، آنها خلاف میگویند!» امام در همین سخنرانی حکم کردند: «این چماق بهدستان واجبالقتلند؛ همهشان را باید کشت. هر کس پیدا کند این چماق بهدستهایی که مفسد فی الارض هستند و در زمین دارند فساد میکنند، هر که یکی از اینها را پیدا کرد بکشد او را. ما که میگوییم دفاع از مملکتمان میخواهیم بکنیم. دفاع از خودمان میخواهیم بکنیم. ما میزان ندارد حرفمان، اما شما که میگویید که چماق بهدستها هر کاری کردند شما حرف نزنید، میزان دارد حرفت؟!»[51]
امام همچنین طی پیامی از پاریس از مردم خواستند تا «خودشان مواظب نظم مملکت باشند و جوانان غیور کنترل شهرستانها و دهات و قراء را به دست گیرند و نگذارند کسانی که آشوبطلبند در این قراء و قصبات و شهرستانها دست به خرابکاری بزنند.»[52]
به دنبال این پیام، نیروهای انقلابی برای پاسداری از شهر در برابر حمله چماقداران، کمیتههای انتظامی را تشکیل دادند. این اقدام تا حدود زیادی توطئههای رژیم را خنثی کرد؛ زیرا رژیم از چماقداران بهمثابه ابزاری برای سرکوب انقلابیون و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم استفاده کرد؛ اما گروههای مردمی با تشکیل چنین کمیتههایی و در اختیارگرفتن نظم و امنیت شهر، این توطئه را خنثی کردند.
روز 25 آذرماه، مختار مظاهری، یکی از مجروحان حادثه روز 23 آذرماه درگذشت.[53] در مراسم تشییع جنازه او، مردم شعارهای انقلابی سردادند و در پایان مراسم در مسجد سید جواد اجتماع کردند. در این اجتماع، حجتالاسلام اسدالله جوانمرد ضمن قدردانی از مردم اظهار داشت: «جامعه روحانیت از ابراز احساسات شما متشکر و ممنون میباشد. از اینکه در این تظاهرات چند روز اخیر و امروز هیچگونه ناراحتی برای مردم ایجاد نکردید، متشکر هستم.» او سپس افزود: «ما میدانیم که آن پلیسهای مزدور هستند که شیشههای مردم را میشکنند و شعارهای زنندهای در بالای مغازههای مردم مینویسند. پس این کار برادران مجاهد ما نمیباشد. این نهضت، نهضت حسینی است و تمام مسلمانان در این نهضت همکاری نموده و خون میدهند. جان و مال خود را در این راه قربانی میکنند. حتی اصنافیان مغازههای خود را بسته و با ما ابراز همدردی میکنند. ما برای هیچکس پول یا وعده ندادهایم. پس هر کس در این راه بپا خیزد، علیه ظلم و فساد است. درود بر برادر مجاهد و مردم مسلمان ارومیه، اینها برادر مجاهد اسلام هستند...» حجتالاسلام جوانمرد در پایان روز بعد (27 آذر) را عزای عمومی اعلام کرد.[54]
اسناد ساواک در روز 26 آذر، از شکستن چند جام از شیشههای ساختمان اداره مخابرات و یکی از شعب بانک ملی در شهر اشنویه توسط افراد ناشناس خبر میدهند.[55]
در روز 27 آذرماه، که عزای عمومی اعلام شده بود، جمعیت زیادی در مسجد اعظم ارومیه گرد آمدند که عدهای از اهالی مهاباد و بوکان نیز برای شرکت در این مجلس به مسجد اعظم آمده بودند و در بین آنان ملا کریم شهریکندی،[56] نماینده عزالدین حسینی، هم حضور داشت. او در این اجتماع ضمن سخنرانی، همبستگی کردهای مهاباد را با مردم ارومیه اعلام کرد. پس از وی نماینده اهالی بوکان نیز در همین زمینه صحبت و در پایان محمدعلی احمدی از طرف جامعه معلمان و آیتالله سید علیاکبر قریشی از این همبستگی تجلیل کردند و قرار شد در روز 30 آذر، نمایندگانی از ارومیه بهمنظور تشکر از آنان به مهاباد و بوکان عزیمت نمایند. گفتنی است فردی به نام حاج عباس خویی، نماینده شیعیان مهاباد، همراه افراد فوق بود.[57] همچنین حجتالاسلام غلامرضا حسنی بزرگآباد ضمن سخنرانی و تشکر از اتحاد و همبستگی تشیع و تسنن، علیه شاه سخنانی بیان داشت و افزود: «اگر تعداد اسلحه برای تغییر رژیم مورد نیاز باشد، من در اختیارتان خواهم گذاشت.» در خاتمه جمعیت شرکتکننده پس از دادن «شعارهای مضره» مسجد را ترک کردند. گفتنی است در این روز کلیه بازار و مدارس ارومیه تعطیل بود.[58]
پیش از سخنرانی حجتالاسلام حسنی در روز مزبور، جمعی از کارمندان رادیو و تلویزیون مرکز ارومیه به مسجد اعظم رفتند و همبستگی خود را با نهضت امام خمینی اعلام کردند. آنها نخست در محل باشگاه رادیو تلویزیون مرکز ارومیه حاضر شدند و سپس به مسجد اعظم رفتند و نوشتهاى که قبلاً توسط شکور آرینخواه، محمود نساجى و حمید ماهرى تهیه شده بود، به مضمون «ما کارکنان رادیو تلویزیون مرکز ارومیه (رضاییه) همبستگى خود را به جامعه روحانیون و انقلاب خلق اعلام میداریم و اختناق و ظلم و بیداد حکومت ستمگر و آدمکشهاى آن را محکوم مىکنیم.» توسط حمید ماهرى با صداى رسا و شمرده پشت بلندگوى مسجد در حضور چند هزار نفر از اهالى ارومیه خوانده شد و مشارالیه پس از اعلام همبستگى، از جانب شکور آرینخواه مورد تقدیر قرار گرفت.[59]
در گزارش ساواک درباره وضعیت تعطیلی ادارات استان در این روز آمده است: «کارکنان ادارات امور اقتصادی و دارایی، سازمان تعاون روستایی، سازمان برنامه و بودجه و بازرگانی و عدهای از کارکنان اداره برق، بهزیستی و بهداری رضاییه در روز جاری تحت عنوان عزای عمومی بهتدریج محل کار خود را ترک و کارکنان اداره آمار و سرشماری منطقه آذربایجان غربی، ضمن اینکه روز جاری در محل کار خود حاضر گردیدند، از رفتن مأمورین به دهات به عناوین مختلف ازجمله نداشتن امنیت خودداری کردند. ضمناً بانکهای ارومیه بهصورت تعطیل و نیمهتعطیل بوده و همچنین ادارات دولتی سردشت و مهاباد و بوکان در روز جاری تعطیل میباشد.»[60]
در 28 آذر، جلسهای با حضور حدود سههزار نفر از آموزگاران و دبیران ارومیه و با شرکت نمایندگانی از روحانیون، بازاریان، اصناف، دانشگاهیان و... در دبیرستان مهر ارومیه برگزار شد. در جلسه مزبور، نخست آیتالله سید علیاکبر قرهباغی سخنانی ایراد نمود. سپس نمایندگان دانشگاهیان، بازاریان و معلمان مطالبی درباره لزوم تداوم اعتصاب ارائه کردند. پس از آن، چند نفر از دبیران مطالبی درباره کشتهشدن تعدادی از افراد در ارومیه و سردشت بیان کردند و در ادامه جلسه، محمدعلی احمدی از تشکیل بانکی با عنوان بانک اسلامی خبر داد و اعلام کرد که بهزودی قبوض این بانک توزیع خواهد شد. او هدف از تشکیل این بانک را کمک به نیازمندان ذکر کرد. پس از آن، پرویز سیروسرضایی، از معلمان ارومیه، از معلمان خواست تا همچنان به اعتصاب خود ادامه دهند. سپس تصمیم گرفته شد تا کلیه مؤسسات آموزشی ارومیه تعطیل و درباره بازگشایی مجدد مدارس، تا پایان تعطیلات تصمیمگیری شود. رئیس ساواک ارومیه در ارائه گزارش این جلسه به مرکز تأکید کرد: «باتوجه به اینکه همبستگی بین طبقات مختلف و هماهنگی آنان در اجرای این تصمیمات در سطح استان در حال تکوین است و فعالیت آنان در تضعیف روحیه دیگر طبقات کاملاً مشهود است، مراتب جهت بررسی اعلام میگردد.»[61]
در روز 29 آذرماه، مجلس بزرگداشت شهدای حوادث اخیر ارومیه در شهر نقده با حضور نزدیک به دوهزار نفر برگزار شد و جمعی از اهالی ارومیه هم در آن حضور داشتند. در این مراسم که در مسجد امام صادق(ع) نقده برگزار شد، حجتالاسلام حاج ابراهیم علیزاده، از روحانیون ارومیه سخنرانی کرد. پس از سخنرانی او، جمعیت به بیرون از مسجد رفتند و با سردادن شعارهای انقلابی اقدام حکومت در سرکوب مردم را محکوم کردند. این امر با مقاومت نیروهای نظامی روبهرو شد و درگیری میان آنها رخ داد که با پرتاب گاز اشکآور از طرف مأموران توأم گردید. به همین دلیل مردم متفرق شدند، همچنین «تعداد زیادی عکس از خمینی در مسجد مزبور فروخته شده و اصناف نقده نیز از ساعت 14:30 روز جاری مغازههای خود را تعطیل نمودند.»[62]
سیام آذرماه، بهمناسبت هفتم شهدای 23 آذر ارومیه، مجلس یادبودی در مسجد اعظم ارومیه با حضور 2500 نفر از مردم برپا شد. جمعیت حاضر ساعت سه بعدازظهر در مقابل مسجد اعظم تجمع کردند و سپس درحالیکه چند تن از روحانیون آنان را همراهی میکردند، به گورستان باغ رضوان رفتند و پس از فاتحهخوانی بازگشتند و در ساعت 18:10 در خیابان سیروس پس از سخنرانی کوتاه یکی از روحانیون به نام سیدحمزه عجبشیری متفرق شدند. طبق گزارش اسناد ساواک، تظاهرکنندگان در مسیر رفت و برگشت شعارهای ضد ملی میدادند و برخوردی نیز بین آنان و مأمورین انتظامی رخ نداد.[63]
همچنین در این روز، نمایشگاه عکسی با عنوان «نهضت مردم مسلمان» در مسجد اعظم ارومیه برگزار شد. برگزارکنندگان نمایشگاه مقرر کرده بودند که نمایشگاه مزبور به مدت هشت روز ـ تا هشتم دی ـ برپا باشد و روزهای زوج برای بازدید آقایان و روزهای فرد برای بازدید بانوان اختصاص یافته بود.[64]
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1]. ر.ک به: «مقاله انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک ـ بخش نهم»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[2]. عباس قرهباغی فرزند کریم در سال 1297 ه .ش. در تبریز متولد شد. وی دارای تحصیلات نظامی و غیر نظامی است. لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران و دکتری حقوق را از دانشگاه پاریس گرفت. او در اسفند 1342 رئیس دادگاه تجدید نظر در محاکمه سران نهضت آزادی ایران (آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و غیره) بود و با تأیید رأی دادگاه بدون محاکمه محاکمهشوندگان را به حبسهای طولانی محکوم کرد. قرهباغی همچنین پس از گذراندن دوره دانشکده افسری به درجه افسری نائل شد تا اینکه در سال 1354 صاحب درجه ارتشبدی گردید. وی در سِمتهایی همچون فرمانده گروهان مستقل ضدهوایی لشگر یک، فرمانده گروهان سوم گارد شاهنشاهی، معاون گارد جاویدان، استاد دانشکده فرماندهی و ستاد، فرمانده تیپ دانشجویان و دانشآموزان، فرمانده دانشگاه نظامی، فرمانده لشگر گرگان، فرمانده لشگر یک گارد، رئیس ستاد نیروی زمینی شاهنشاهی، فرمانده سپاه یکم، جانشین فرمانده نیروی زمینی و فرمانده ژاندارمری فعالیت داشت، تا اینکه از سوی دولت شریف امامی در سال 1357، با سمت وزیر کشور وارد کابینه وی شد. او مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از ایران به فرانسه گریخت و در 22 مهر 1379 در پاریس درگذشت. (کلوپ لاینز به روایت اسناد ساواک، تهران، 1390، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 1، ص 354؛ برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: مقاله «بازخوانی زندگی و کارنامه ارتشبد عباس کریمقرهباغی»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3]. قرهباغی، عباس، اعترافات ژنرال، تهران، 1368، نشر نی، چاپ اول، ص 70-72.
[4]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساوک، تهران، 1384، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 19، ص 208.
[5]. سند شماره 1، پیوست در همین مقاله.
[6]. در آستانه انقلاب اسلامی (اسنادی از واپسین سالهای حکومت پهلوی)، بهکوشش جلال فرهمند، تهران، 1384، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول، ص 396-397.
[7]. همان، ص397.
[8]. سند شماره 2، پیوست در همین مقاله.
[9]. سند شماره 3، پیوست در همین مقاله.
[10]. سند شماره 4، پیوست در همین مقاله.
[11]. سند شماره 5، پیوست در همین مقاله.
[12]. در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است که تظاهرکنندگان «تابلو هتل شاهرضا رضاییه را شکسته و بهجای آن تابلوی خمینی را نصب نموده ... و خیابان پهلوی این شهر به دست یک نفر ملا به نام خمینی اسمگذاری شد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 19، ص 246.
[13]. سند شماره 6، پیوست در همین مقاله.
[14]. ر.ک به: قاسمپور، داود، انقلاب اسلامی در ارومیه، تهران، 1392، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج 2، ص 193-196.
[15]. سند شماره 7، پیوست در همین مقاله.
[16]. سند شماره 8، پیوست در همین مقاله.
[17]. سند شماره 9، پیوست در همین مقاله.
[18]. سند شماره 10، پیوست در همین مقاله.
[19]. او در بخشی از سخنانش گفت: «حاکم مستبد برای رسیدن به اهداف پلید خود، مردم را کورکورانه بهسوی اهداف خود میخواند و بیشرمی را بهحدی رسانده است که مردم را غلام حلقهبهگوش خود ساخته است و خود را مقدسترین آنان حساب میکند. درصورتیکه پستترین مردمان میباشد و اگر هم پیشرفت کند، ادعای خدایی خواهد نمود که نمونهاش را در حال حاضر به چشم خویش میبینم... حاکم مستبد چون میبیند که مردم بپاخاستهاند و درصدد احقاق حق خویشاند، سعی میکند بین مردم جدایی بیندازد، اما امروز مردم بیدار شدهاند و گول حرفهای پوچ را نمیخورند و میخواستند بین شیعه و سنی اختلاف بیندازند که بهخواست خدا و رهبران مذهبی به مقاصد شوم خود موفق نشدند. اگر همه مردم اتفاق و همبستگی داشته باشند که دارند، ما به آرزوی خود که حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی میباشند، خواهیم رسید...» اسناد شماره 11 و 12، پیوست در همین مقاله.
[20]. اسناد شماره 13 و 14، پیوست در همین مقاله.
[21]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 20، ص 93.
[22]. بنگرید به: سند شماره 15، پیوست در همین مقاله.
[23]. سند شماره 16، پیوست در همین مقاله.
[24]. سند شماره 17، پیوست در همین مقاله.
[25]. صحیفه امام، تهران، 1378، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، ج 5، ص 227-228.
[26]. خاطرات آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، 1386، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 204-207.
[27]. پیر پیشگام، خاطرات حاج حمید فاسونیهچی از پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه، تدوین مصطفی قلیزاده علیار، تهران، 1392، سوره مهر، چاپ اول، ص 75-76.
[28]. احتمالاً منظور حاج حمید فاسونیهچی است.
[29]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 419-420.
[30]. همانجا.
[31]. کاویانپور، احمد، تاریخ ارومیه، تهران، 1378، آذر کهن، چاپ اول، ص 413.
[32]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 201.
[33]. سند شماره 18، پیوست در همین مقاله.
[34]. سند شماره 19، پیوست در همین مقاله.
[35]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 202-203.
[36] . عزالدین حسینی، فرزند شیخ صالح در سال 1301ش در شهرستان بانه به دنیا آمد. در نوجوانی تحصیل علوم دینی را آغاز نمود و در سال 1322ش درحالی که 21 سال داشت، در بوکان به عضویت کومله (تشکیلات کمونیستی) درآمد و نام مستعار «هوین» را بر خود نهاد. در جریان ملی شدن صنعت نفت و در دوران دولت دکتر مصدق، از او پشتیبانی کرد و پس از آن به حزب دمکرات با ایدئولوژی مارکسیستی سوسیالیستی کردستان پیوست. در سالهای 1357-1338 با ساواک همکاری کرد. بخشی از اسناد همکاری وی منتشر شده است. در جریان اوجگیری انقلاب اسلامی علیه رژیم شاهنشاهی فعالیت کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در جریان غائله کردستان، به یکی از سردمداران آن تبدیل و به مخالفت با جمهوری اسلامی قیام کرد و با ضدانقلاب همکاری گسترده نمود. و در ماههای نیمه اول سال ۱۳۵۸ همسو با اقدامات مسلحانه حزب دموکرات کردستان، از رویارویی علنی در برابر نظام حمایت کرد. او شهرهای کردستان را به بهانه تأمین خودمختاری و با حمایت رژیم صدام، در جنگ و جنایت و ناامنی گرفتار کرد. عزالدین حسینی در مصاحبهای با روزنامه «آیندگان» برای نخستینبار موضوع خودمختاری در کردستان را مطرح کرد و آن را به مطبوعات کشاند و حتی مخالفین طرح خودمختاری را نیز «عناصر ارتجاعی» نامید. وی در مرحله بعد با قانون اساسی کشور نیز مخالفت کرد و گفت: «مواد مقرره در قانون اساسی در مورد اقلیتها، تصورات کلی قدیمی با اسامی جدید هستند و این استثناء که اسلام شیعی دین کشور است، محققاً تحریکی برای برخوردهای فرقهای میباشد.» وی هشدار داد: «چنانچه قانون اساسی جدید حقوق کلیه اقلیتهای قومی ایران را حفظ و تضمین نکند احتمال دارد در ایران حمام خون راه بیفتد.». عزالدین حسینی سپس از طرح خلع سلاح پاسداران در مناطق کردنشین کشور حمایت کرد. پس از آرام شدن اوضاع کردستان و عدم موفقیت، در زمان جنگ تحمیلی به زندگی در مناطق مرزی ایران و عراق روی آورد و به فعالیتهای خرابکارانه ادامه داد و پس از پایان جنگ، در سال 1369 ش، به سوئد رفت و در آنجا ساکن شد. وی در بهمنماه سال 1389 ش، در سوئد درگذشت. (آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، 1396، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 2، ص 554)
[37]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 209.
[38]. ترگور یکی از دهستانهای بخش سیلوانه در شهرستان ارومیه (استان آذربایجان غربی) است. بخش سیلوانه، منطقهای است مرزی. امروزه ایل اصلی منطقه ترکور، ایل بیگزاده (بیزاده؛ از ایلات شکاک) است. مردم این منطقه به گویش کردی کرمانجی صحبت میکنند. (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1402، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 2، ص 246).
[39]. سند شماره 20، پیوست در همین مقاله.
[40]. روزنامه اطلاعات، 17 دی 1357، ش 15753، ص 4؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 20، ص 284.
[41]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 209.
[42]. آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1385، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 3، ص 794-795.
[43]. سند شماره 21، پیوست در همین مقاله.
[44]. اسناد شماره 22، 23 و 24، پیوست در همین مقاله.
[45]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 217.
[46]. طبق گزارش همین سند شخص مزبور استوار بازنشسته، خلیل اسماعیلىلو، بوده است (سند شماره 25، پیوست در همین مقاله).
[47]. قاسمپور، همان، ج 2، ص 218.
[48]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 20، ص 350.
[49]. سند شماره 26، پیوست در همین مقاله.
[50]. سند شماره 27، پیوست در همین مقاله.
[51]. صحیفه امام، همان، ج 5، ص 247-253.
[52]. همان، ج 5، ص 484.
[53]. سند شماره 28، پیوست در همین مقاله.
[54]. سند شماره 29، پیوست در همین مقاله.
[55]. سند شماره 30، پیوست در همین مقاله.
[56]. ملا کریم شهریکندی در 1305، در روستای قاجر از روستاهای پیرامون مهاباد به دنیا آمد. مقدمات را نزد پدر فراگرفت. پس از آن به همراه برادرش ملا علی، از شهریکند به قروجار و سپس به قراگوز رفت و تحصیل علوم را پی گرفت. در 1318، به حوزههای علمی مهاباد روی آورد و از محضر ملاصدیق صدقی بهره برد. تحصیلات علمی را نزد ملاحسین مجدی در مسجد بازار به پایان برد و از وی اجازهنامه دریافت کرد. در 1321، امامت و تدریس قریه خلیفه لیان (از توابع سلدوز نقده) به وی سپرده شد. پس از آن امامت و خطابت اهالی سُنی شهر نقده را عهدهدار شد. در سال 1331 به شهر مهاباد (ساوجبلاغ مکری) رفت و در آنجا مقیم شد و مدرس مدرسه علوم دینی و امام جماعت مسجد مولوی این شهر شد. وی حدود بیست سال به تدریس در مدرسه علوم دینی و دبیرستانهای شهر مشغول بود و دانشجویان در تهیه و تنظیم پایاننامههای تحصیلیشان در زمینههای ادبیات فارسی، ادبیات عرب، حقوق و الهیات از وی کمک میگرفتند. وی به سه زبان و ادبیات کردی، فارسی و عربی مسلط بود و در تفسیر قرآن و تاریخ ایران و اسلام صاحبنظر بود. ملا کریم شهریکندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فروردین 1361، به هنگام خروج از مسجد مولوی، به ضرب گلوله کشته شد. پس از شهادت ایشان مردم مهاباد بسیار متأثر شدند. گروهی که ایشان را ترور کردند، از ترس واکنش مردم، هیچ بیانیهای ندادند. بنابراین مشخص نیست مسئول ترور ایشان کدام گروه بوده است. (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 2، ص 10).
[57]. سند شماره 31، پیوست در همین مقاله.
[58]. سند شماره 32، پیوست در همین مقاله.
[59]. سند شماره 33، پیوست در همین مقاله.
[60]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1385، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 21، ص 159.
[61]. همان، ج 21، ص 216.
[62]. سند شماره 34، پیوست در همین مقاله.
[63]. سند شماره 35، پیوست در همین مقاله.
[64]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 21، ص 331.

منع روحانیون از حضور در راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا به بهانه کشتهشدن آنها توسط کمونیستها.

گزارش ساواک از تظاهرات مردم خویدر روز تاسوعا (19 آذر 1357).

گزارش ساواک از تظاهرات مردم ماکو در روز تاسوعا (19 آذر 1357).

سخنرانی حجتالاسلام اروج محمد غفاری در مسجد جامع سلماس در روز تاسوعا (19 آذر 1357).

شعرخوانی حجتالاسلام اروج محمد غفاری در مسجد جامع سلماس در روز تاسوعا (19 آذر 1357).

گزارش ساواک از تظاهرات روز تاسوعا در ارومیه (19 آذر 1357).

گزارش تظاهرات روزعاشورا در ماکو (20 آذر 1357).

قطعنامه مردم ماکو بعد از تظاهرات روز عاشورا (20 آذر 1357).

گزارش تظاهرات مردم نقده در روز عاشورا (20 آذر 1357).

گزارش تظاهرات مردم نقده در روز عاشورا (20 آذر 1357).

سخنرانی حجتالاسلام محدتقی صاحبالزمانی در مسجد اعظم ارومیه (21 آذر 1357). ص1

سخنرانی حجتالاسلام محمدتقی صاحبالزمانی در مسجد اعظم ارومیه (21 آذر 1357). ص2

سخنرانی حجتالاسلام سید حسن موسوی انزابی در مسجد اعظم ارومیه (21 آذر 1357). ص1

سخنرانی حجتالاسلام سید حسن موسوی انزابی در مسجد اعظم ارومیه (21 آذر 1357). ص2

سینهزنی در مسجد جامع ماکو (21 آذر 1357).

تظاهرات طرفداران شاه و مخالفان در شهر خوی (22 آذر 1357).

گزارش ساواک از عوامل و محرکین اصلى شهر ارومیه (23 آذر 1357).

گزارشی از حادثه روز 23 آذر1357 ارومیه.

گزارشی از حادثه روز 23 آذر1357 ارومیه.

حمایت شماری از کُردهای منطقه ترگور ارومیه از مخالفان دولت (23 آذر 1357).

بازتاب حادثه 23 آذر ارومیه در شهرخوی.

اعلامیه آیتالله سید محمود طالقانی در واکنش به حوادث برخی شهرها (30 آذر 1357). ص1

اعلامیه آیتالله سید محمود طالقانی در واکنش به حوادث برخی شهرها (30 آذر 1357). ص2

اعلامیه آیتالله سید محمود طالقانی در واکنش به حوادث برخی شهرها (30 آذر 1357).ص3

زخمیشدن مأموران شهربانی و ژاندارمری در درگیری با مردم در ارومیه (24 آذر 1357).

تیراندازی به سوی یکی از انقلابیون ارومیه (24 آذر 1357).

تماس تلفنی آیتالله سید علیاکبر قریشی و ماموستا عزالدین حسینی و گفتگو درباره حادثه 23 آذر ارومیه.

شهادت یکی از مجروحان حادثه 23 آذر ارومیه (25 آذر 1357).

مراسم تشییع جنازه یکی ازشهدای حادثه 23 آذر ارومیه.

شکستن چند جام از شیشههای ساختمان اداره مخابرات و یکی از شعب بانک ملی در شهر اشنویه (26 آذر 1357).

حضور شماری از اهالی بوکان و مهاباد در مسجد اعظم ارومیه (27 آذر 1357).

سخنرانی حجتالاسلام حسنی در مسجد اعظم ارومیه (27 آذر 1357).

همبستگی جمعی از کارمندان رادیو و تلویزیون مرکز ارومیه با نهضت امام خمینی (27 آذر 1357).

مراسم بزرگداشت شهدای ارومیه در شهرنقده (29 آذر 1397).

مراسم هفتم شهدای 23 آذر ارومیه (30 آذر 1397).

ارتشبد عباس قرهباغی.

حجتالاسلام محمد غفاری.

حجتالاسلام محمدتقی صاحبالزمانی.

حجتالاسلام سید حسن موسوی انزابی.

آیتالله مرتضی بنیفضل.

حاج حمید فاسونیه چی.

حجتالاسلام اسدالله جوانمرد.

ماموستا عزالدین حسینی.

کلیسای مریم ارومیه.
تعداد مشاهده: 560










