پرویز ثابتی و احسان نراقی
تاریخ انتشار: 11 آذر 1403
یکی از کارکردهای اصلی مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، که تقریباً همزمان با تشکیل و سازماندهی ساواک و در عرض کانون مترقی حسنعلی منصور شکل گرفت، به خدمت گرفتنِ روشنفکران و شبهِ روشنفکران شرق و غرب زدهای بود که از طریق آن، از یک سو، رژیم شاهنشاهی پهلوی، به سبک و شیوهی دموکراسی غربی! مورد توجیه قرار گیرد و از دیگر سو، گفتار و نوشتار آنان، در مهار و چهارچوب مشخص منتشر شود. نگاهی کوتاه به کارنامه و همکاران این مؤسسه و همراهی این قشر با احسان نراقی به روشنی گویای این مطلب است.
ارتباط تنگاتنگ مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی با ساواک و جایگاه ویژه احسان نراقی در نزد پرویز ثابتی، خصوصاً در زمانی که در ساواک به تدریس اشتغال د اشت، حکایتی است که در بسیاری از اسنادی توسط ساواک پیرامون برخی از افرادی که در عرصه روشنفکری حضور داشتهاند، به ثیت رسیده، متبلور است.
زمانی که فعالیتها و نوشتهها و اظهارات جلال آلاحمد به معضلی برای ساواک تبدیل شد، در گزارشی مفصلی که پیرامون سوابق او تهیه شد، نوشته شد:
« ... این شخص، فردی است زیرک که تا به حال مدرک محکمه پسند و مستندی علیه خود به دست نداده و به علاوه به جهت این که نویسنده ای مشهور است دارای معروفیت بوده و دستگیری و تعقیب وی بیش از آن که مفید به فایدهای باشد موجب بروز جنجال تازه و مبنای تحریکات جدیدی از سوی مخالفین قرار میگیرد و در عین حال نمیتوان او را به حال خود رها نمود و نسبت به رفتار او بی اعتناء ماند. نظر به این که نامبرده انگیزه خود را از همه این اقدامات، فقر و ناراحتیهای عمومی در داخل مملکت قلمداد مینماید به نظر این بخش، چنانچه ترتیبی اتخاذ گردد که سریعاً مشارالیه از طریق وزارت آموزش و پرورش به عنوان وابسته فرهنگی به هندوستان منتقل گردد، حاوی دو نتیجه خواهد بود. اول آن که نامبرده با مشاهده فقر و فاقه فاحش و چشمگیر مردم هندوستان از نزدیک و مقایسه آن با وضع مردم ایران، پی به اشتباهات دیرینه خود برده و متوجه خواهد شد که برخلاف تصور او، مملکت ایران و مردمش در رفاه به سر می برند و در همسایگی این مردم، ملتی زندگی میکنند که از احتیاجات مبرم و اولیه زندگی محرومند. نتیجه دیگر این اقدام این خواهد بود که شخص مورد بحث به فاصله قابل توجهی از محیط ایران دور و مجالی برای ادامه تحریکات و فعالیت های مضره نخواهد داشت...»1
زمانی که این پیشنهاد مورد موافقت پرویز ثابتی قرار گرفت، اجرای آن به مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی محوّل گردید. از این رو، احسان نراقی، حدود 81 روز بعد و 10 ماه قبل از درگذشت جلال آلاحمد، با سیمین دانشور، همسر جلال، تماس گرفت و از برنامهی تابستانی جلال پرسید و بعد گفت:
« ... اگر جلال برنامهای ندارد، به اتفاق، به مدت یک ماه برای مطالعاتی در قسمت فرهنگ افغانستان به آن کشور مسافرت نمایند و کتابی در این باره بنویسند.»
سیمین دانشور از این پیشنهاد استقبال کرد و قول داد که:
« آلاحمد را حتماً برای این سفر حاضر خواهد کرد.»
در همین مکالمه بود که احسان نراقی برای پیشگیری از ملاقات یک وکیل امریکائی به نام «کارولاینز» با جلال آلاحمد، که برای پیگیری پرونده تمدید گذرنامهی فردی به نام «خسرو کلانتری» به ایران آمده بود، او را از اعضای سازمان سیا و جاسوس اسرائیل معرفی نمود، که در ذیل آن نوشته شد:
« تذکرات دکتر نراقی به جلال آلاحمد، هنگام مسافرت کارولاینز به ایران با اشاره قبلی ساواک بوده است...»2
احسان نراقی در سال 1305 ش در کاشان به دنیا آمد. در 21 سالگی جهت ادامه تحصیل به سوئیس رفت و در دانشگاه ژنو ،که بنا بر نقل، وابسته به کمونیستهای یهودی بود، در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداخت و در مدت تحصیل و اقامت در سوئیس، در حالی که تحت تأثیر فضای عمومی و با هدایت سرویسهای جاسوسی، شبکه های چپ نمای غربی در حال سازمان یافتگی بود، به عنوان یکی از عناصر فعال در فعالیتهای کمونیستی شهرت یافت. در سال 1328 ش در فستیوال جوانان کمونیست در بوداپست شرکت نمود و در سال 1330 نیز ریاست هیئت ایرانی شرکت کننده در برلین شرقی را به عهده داشت. او پس از فراغت از تحصیل، به عنوان کارشناس خاورمیانه و ایران در یونسکو مشغول کار شد و ضمن اعلام انزجار از نظرات و عقاید تودهای و کمونیستی خود! اعلام نمود که ترویج مرام کمونیستی در ایران ممکن نیست و بهترین نوع حکومت در ایران، مشروطه سلطنتی است. نراقی پس از مراجعت و اقامت در کشور، به تناوب دراداره آمار عمومی، شورای عالی فرهنگی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، انجمن شورای عالی اقتصاد و کمیته عالی انقلاب اداری اشتغال و همچنین در انجمن بینالمللی جامعه شناسی و انجمن بینالمللی مطالعات علمی عضویت داشت و بر اساس رهنمودهای تشکیلاتی، در داخل ایران با اعضای حزب ملت و در خارج کشور با عناصر جبهه ملی سوم مرتبط بود. او از آغاز ترقی امیرعباس هویدا در دیوانسالاری رژیم پهلوی و قرار گرفتن او در هیأت مدیره شرکت نفت، به عنوان مشاوری امین در خدمت او قرار گرفت که این ارتباط را تا پایان عمر او ادامه داد.
در تیر ماه سال 1349ش، زمانی که منوچهر هزارخانی توسط ساواک دستگیر شد، نسرین فقیه که خواهرزادهی احسان نراقی بود و با هزارخانی نیز روابطی داشت! گفتگوئی تلفنی با پرویز ثابتی انجام داد. صراحت لهجهی ثابتی در مورد احسان نراقی و جایگاه او در دستگاه امنیتی شاه، در این گفتگو به شرح زیر است:
«... نسرین سئوال کرد، زن هزارخوانی قصد دارد او را ببیند. آقای ثابتی در پاسخ اظهارداشت: من به شما توصیه میکنم که شلوغ نکنید، زیرا این شلوغ کرد نها به نفع شما نیست... من با دوستی که با دکتر نراقی دارم، توصیه میکنم شلوغ نکنید... در این جریان، تنها کاری که من کردهام، این است که به شما کاری نداشته باشند... به هر حال، من در این حد، روی سابقه دوستی رعایت شما را کردم... من فقط به خاطرشخص دایی شما نگذاشتم در این جریان بازداشت بشوید...من... به خانواده شما خیلی علاقه دارم و اگر سند برایتان رو کنم باید بروید زندان پس بهتر است سند رو نشود... من برای آخرین بار به شما توصیه میکنم که ارتباط خود را با این افراد قطع کنید و دنبال کار آقای هزارخوانی دیگر نروید. بیش از این بنده نمی توانم توصیه کنم، فقط اگر روزی ول نکردید، من شرمنده نباشم و اگر دردسری برایتان ایجاد شد، من هیچ مسئولیتی ندارم...»3
دایرهی مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی، به میزانی گسترده طراحی شده بود که سلایق و مشرب های متفاوتی را در برمیگرفت. از منوچهر هزارخانی و غلامحسین ساعدی گرفته تا مصطفی شعاعیان و غلامحسین صدیقی...
گوشهای از میزان نقشی که احسان نراقی در مهار این گونه افراد داشت، در توصیف غلامحسین ساعدی، به صورت زیر بیان شده است:
«... آشنائی با {جلال}آلاحمد، تمایلات زیادی را جهت مطالعات اجتماعی در من بیدار کرد و بدین جهت از سال 42 به بعد، من جهت نوشتن مونوگرافی به چندین آبادی رفتم و دو سه کتابی که نوشتم، همه را مؤسسه تحقیقات علوم اجتماعی منتشر کرد. از سال 45 که در انتشار کتاب سختگیری به عمل می آمد... به خدمت آقای نخست وزیر رفتیم... آقای نخست وزیر گفتند که شما باید یک نفر نماینده داشته باشید تا در این امر با ما بحث کند. مرا انتخاب کردند و من چندین جلسه در نخست وزیری همراه آقایان دکتر {ناصر}یگانه و احسان نراقی و ایرج افشار حضور رساندم {یافتم}... در این موقع من به سفر جنوب رفتم، البته چندین بار و ضمن نوشتن کتاب، موضوع را هم نوشتم که توسط دکتر نراقی تسلیم آقای نخست وزیر شد... وجود آلاحمد در واقع جاذبه زیادی برای جوانان داشت و در هر مسئله با او صلاح مصلحت میکردند... یک سفر با او به قصر شیرین رفتم... یک سفر چهار روزه هم به تبریز رفتیم... سفر تبریز آلاحمد را خیلی به هیجان آورده بود، طوری که در هواپیما دو نفری طرحی برای مونوگرافی تاریخی و جغرافیائی تبریز ریختیم که با احسان نراقی در میان گذاشتیم و بالاخره موفق نشدیم آن را روی کاغذ بیاوریم... از فعالیتهای عمده ما در آن موقع، تشکیل کانون نویسندگان ایران بود، که تقریباً نزدیک به 80 نفر جمع شده بودند و همه با هم اختلاف نظر داشتند، هر بار سر یک موضوعی، به خصوص در انتخاب هیئت مدیره و به ثبت رساندن کانون، اغلب دعوا بود... کسی که بیشتر تمایل به بحث سیاسی داشت، جلال آلاحمد بود، که اغلب همه چیز را از آن زاویه نگاه میکرد...یک بار که من از طرف مؤسسه تحقیقات علوم اجتماعی برای نوشتن «مونوگرافی قره داغ» مأمور شده بودم، چون کار خیلی سنگین بود، به چند نفر کمک هم احتیاج داشتم او {بهروز دهقانی} با کمال میل آمد و خیلی آرام و متین کار کرد...»4
در اوج گیری جریان انقلاب اسلامی، احسان نراقی نیز یکی از کسانی بود که از تمامی ظرفیت خود برای مهار انقلاب بهره گرفت تا شاید بتواند رژیم شاهنشاهی پهلوی را از سقوط نجات دهد. یکی از این اقدامات، تماس با ملی گراها بود. برخی از این تلاشها در گفتگوی تلفنی او با پروانه اسکندری{همسر داریوش فروهر} به شرح زیر به ثبت رسیده است:
« ... شخص ناشناسی ضمن تماس با خانم داریوش فروهر ( پروانه) اظهار داشت: برنامه دیروز دکتر سنجابی چطور شده، چون جلسه داشتند. خانم فروهر گفت: من نمیدانم، چون نویسندگان را کمیته خواسته و تهدید به کتک زدن کرده و نگذاشته جلسه تشکیل بدهند . ناشناس گفت: نویسندهها را شهربانی از این رو اجازه نداده که شما مجوز قانونی ندارید، ولی مانع تشکیل جلسه دکتر سنجابی نشدهاند... بالاخره خمینی کار دست همه میدهد و عکس العمل روی آن اعلامیه تندیاست که یک ماه پیش داده و در آن روی یک شخص بخصوص (اعلیحضرت همایونی) تکیه کرده... و این یک بدبختی برای مملکت شده... از خمینی و جنبش وی چیزی که منجر به آزادی اندیشه در ایران شود، به وجود نخواهد آمد. او که نباید مقابله کند، او باید حرفش را به عنوان یک پیشوای دینی بزند؛ مگر او میخواهد باعث پاشیدن حکومت و یا جمهوری اسلامی در ایران بشود... من آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشورگفتم: شما که این اعلامیههای تند را امضاء می کنید، در طول چند سال کدام یک از کتابهای شما را سانسور کردند و به چاپ نرساندند و گفتم: هما خانم! شما که استاد دانشگاه هستید، نه تنها جلو چاپ کتابهایت را نگرفتهاند، بلکه هزینه چاپ آن را هم دستگاه داده، پس چرا تندروی میکنید؟ یک مقدار معتدلتر باشید... در پایان اضافه نمود: اگر داریوش از وضع جلسه دکتر سنجابی اطلاعی داشت ما را در جریان امر قرار دهید...»5
پاورقیها:
1 . جلال آلاحمد به روایت اسناد ساواک، زمستان 1379، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 165.
2 . همان . ص 181 و 182.
3 . کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک، زمستان 1382، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 163.
4 . همان، ص 181.
5 . همان، ص 345
تعداد مشاهده: 21957